۱۳ ربیع الاول ۱۴۲۶ قمری – ۲ اردیبهشت ۱۳۸۴ شمسی – ایمان

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبَادِييَقُولُونَرَبَّنَاآمَنَّافَاغْفِرْ لَنَاوَ ارْحَمْنَاوَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ (مؤمنون / 109).

آياتي كه امروز و هفته‌ي گذشته تلاوت شد آيات بسيار جذّابي بود مثل همه‌ي قرآن و توجّه به آن‌ها بسيار اهميّت دارد. در چندين هفته‌ي قبل عرض مي‌‌كردم كه در حاشيه‌ي مراحل تزكيه نفس چند موضوع هست كه بايد درباره‌اش بحث شود و عرض كردم كه يكي شرح صدر است و يكي تقواست و سوّمي ايمان به پروردگار و ايمان است. به طور كلي ايمان براي هر بشري در هر كاري مفيدتر از آن وقتي است كه انسان ايمان به آن چيز و آن كار و آن اعتقاد نداشته باشد. البتّه اگر چه درباره‌ي مراحل تزكيه نفس تا مرحله‌ي محبّت بيشتر صحبت نكردم چون اوحدي از مردم توفيق اين معنا را پيدا مي‌‌كنند كه تمام مراحل تزكيه نفس را بگذرانند و بخصوص مرحله‌ي جهاد با نفس و عبوديت را. لذا به نحو عموم نتوانستم مرحله‌ي جهاد و عبوديّت را توضيح دهم و ان‌شاءاللّه بعد از اين امتحان و گردهمايي روز دوشنبه كه ساعت دو به غروب يعني دو ساعت به مغرب بايد همه‌ي كساني كه داراي اين دو مرحله هستند جمع شوند و درباره‌ي مراحل جهاد و عبوديّت صحبت كنيم ببينيم چه كرده‌اند و چه تصميم دارند در آتيه انجام دهند و اين دو مرحله بسيار مهمّ است و اهميّت دارد يكي دو هفته‌اي ان‌شاءاللّه در روز جمعه درباره‌ي ايمان به پروردگار و ايمان به هر چيزي در مرحله‌ي دوم عرايضي عرض مي‌‌كنيم تا ببينيم بايد چه بكنيم و چگونه بتوانيم اين بار سنگين تزكيه نفس را به دوش بكشيم و چگونه خود را مقرّب پروردگار نماييم و چگونه خودمان را با امام زمانمان هماهنگ كنيم. در آيات قرآن بسيار اين كلمه يعني ايمان به پروردگار در مرحله‌ي اوّل و به طور كلّي ايمان به هر كاري در مرحله‌ ثاني از اهميّت فوق‌العاده‌اي در قرآن شريف برخوردار است. شما از همان اوّل سوره‌ي بقره كه شروع مي‌‌كنيد مي‌‌بينيد درباره‌ي متّقين مي‌‌فرمايد: اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ (بقره / 3) آن كساني كه ايمان به غيب دارند. مهم‌ترين مراتب ايمان، ايمان به غيب است. ايمان به غيب يعني ايمان به نديدني‌ها، استلام نكردن‌ها و  استماعنكردنها و آن‌چه كه مربوط به حواس پنجگانه است نبودن‌ها. من مكرّر در گذشته عرض كرده ام در اصول اعتقادات هم گفته‌ام كه اعتقاد يعني عقد قلب، دلبستگي، همين كه ما مسلمانيم و شهادت به وحدانيّت پروردگار مي‌‌دهيم و شهادت به رسالت رسول اكرم مي‌‌دهيم و اعتقاد به ائمه‌اطهار داريم و اعتقاد به آخرت داريم معتقديم. معتقد بودن يعني گره زدن، دلبسته بودن و اين اعتقاد اگر ايمان با او توأم باشد ارزش دارد و به همين اساس خداي‌تعالي در قرآن بيشتر روي ايمان تكيه كرده، دائماً مي‌‌فرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا (بقره / 104) اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ و از اين جملات و كلمات كه ارتباط با ايمان پيدا مي‌‌كند در قرآن زياد آمده. اوّل بايد حقيقت ايمان و معني ايمان را بفهميم. ايمان از امن مي‌‌آيد. امن به معناي اين است كه انسان امنيّت داشته باشد، هيچ خطا و اشتباه و خطري در كار نباشد. دل انسان به آن چيز آرام باشد مثلاً يك كوهنورد را اگر بخواهيم مَثَل بزنيم وقتي كه قلاّب را يك محلّي مي‌‌اندازد اين انداختن قلاّب و وصل به يك محلّي شدن اين اعتقاد است، عقيده است، عقيده هم از گره زدن و گره خوردن مي‌‌آيد. يك چيزي را شما گره مي‌‌زنيد. حالا اطمينان داريد اين گره آن‌قدر محكم است كه شما را با اين وزن نگه بدارد و پاره نشود؟ يا اين گره باز نشود؟ اگر اين اطمينان و اين ايمان و اين امنيّت برايتان حاصل شد شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد مؤمن، ايمان به اين‌كه اين گره و اين قلاّب و اين وابستگي و اين دلبستگي شما را نجات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد اين را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند ايمان، اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ به همين معناست إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا به همين معناست، وَ الْعَصْرِ / إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ /  إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوَا (سوره عصر / 1-3) به همين معناست. ايمان يعني مطمئن شدن به اين‌كه اين اعتقاداتتان مفيد است براي شما، واقعيّت دارد و هميشه به درد شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد و خطري براي شما نمي‌آورد و شما را نجات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌باشد. اين ايمان در كنار تزكيه نفس همانطوري كه تقوا و شرح صدر حركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد اين ايمان هم حركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند آن وقتي كه شما يقظه‌اي برايتان حاصل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود يك درجه از ايمان هم بايد حاصل شود. كسي كه در وسط بيابان خوابش برده يك دفعه چشم باز مي‌‌كند و در اطرافش خطر را مشاهده مي‌‌كند و ايمان دارد و اعتقاد دارد كه اگر خودش را به جاده برساند موفق مي‌‌شود و از خطرات نجات پيدا مي‌‌كند در اين يقظه هم ايمان بايد باشد هم اعتقاد، ايمان او را حركت مي‌‌دهد به طرف جادّه مي‌‌كشاند و اعتقاد هم در قبل از ايمان بوده و حركت مي‌‌كند همين طور در مرحله‌ي بعد مي‌‌بيند راه را عوضي آمده، اشتباه كرده فوراً بازگشت مي‌‌كند و ايمان دارد اين بازگشتش براي او مفيد است و او را به محلّ امني مي‌‌رساند و همچنين در مراحل ديگر كه ايمان ده درجه دارد طبق روايات، كه ده درجه‌ي ايمان آن چنان با انسان در مراحل تزكيه نفس به پيش مي‌‌آيد كه وقتي انسان مي‌‌رسد به جهاد با نفس كه بسيار كار مشكلي است جهاد با نفس، جهاد با نفس اين است كه انسان هر چه مي‌‌خواهد، دلش مي‌‌خواهد آن را ترك كند، چه خدا بخواهد چه خدا نخواهد. يعني هر چيز را در مقابلش يك علامت سؤال بگذاريد كه خدا خواست كه اين كار را كرديد يا نفستان خواست،شما بتوانيد بگوييد خدا خواست نه آن‌كه دلم خواست. اين بسيار كار مشكلي است و هر كسي نمي‌تواند اين كار را انجام بدهد. من در بين دوستاني كه در مرحله‌ي جهاد با نفسند دقّت كرده ام خيلي هواي نفس و بسيار خواسته‌هاي نفساني در آن‌ها فعال است و در عين حال دل خودش كردهاند در دفترشان من نوشته‌ام مرحله جهاد بانفس! اين بايد درست بشود. انسان اگر اين كار را درست نكند نمي‌تواند موفق به جهاد با نفس بشود و از همه چيزها مهم‌تر در جهاد با نفس ايمان به خدا و روز قيامت است. دو تا ايمان خيلي اهميّت دارد بقيّه ايمان‌ها زياد اهميّت ندارد و بلكه بعضي از آن‌ها كه اهميّت دارد اگر اين دو ايمان درست بشود آن‌ها هم خودبخود درست مي‌‌شود مي‌‌بينيم خداي‌تعالي در قرآن مي‌‌فرمايد: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواوَ الَّذِينَ هَادُوا وَ النَّصَارَي وَ الصَّابِئِينَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ (بقره / 62) يهودي باشد، مسلمان باشد، نصراني باشد، صابئين كه احتمالاً زرتشتي‌ها باشند، هر يك از اين‌ها مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ نفرموده من آمن بالله و رسولهحتي كلمه‌ي رسول را هم نفرموده، مبدأ و معاد خيلي مهم است. مبدأ يعني خداي‌تعالي و صفات خداي‌تعالي و شناخت پروردگار و معاد هم اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ يعني روز قيامت بقاء بعد از مرگ، بقاء بعد از مرگ خيلي اهميّت دارد و اين حاصل نمي‌شود و اين ايمان – منظورم اعتقاد نيست همه‌مان معتقديم امّا ايمان به مبدأ و معاد- براي انسان حاصل نمي‌شود مگر اين‌كه مرحله‌ي تزكيه نفس را تماماً گذرانده باشد. جهاد با نفس كرده باشد، كسي كه جهاد با نفس مي‌‌كند اين ايمان به مبدأ و معاد دارد، نفسش را كنار گذاشته يعني خودش را كنار گذاشته اگر مبدأ و معادي نباشد هيچچيزندارد. يك عدّه نفس فعّال است در آن‌ها همانطوري كه شايد همه‌ي مردم دنيا را تا حدّي اين طوري ببينيد. فعاليّت خواسته‌هاي دل زياد است حالا گاهي رياست‌طلب است، گاهي فرض بفرماييد جاه‌طلب است، گاهي لذّتهاي ظاهري را طالب است، گاهي پول و مال دنيا را طالب است، بالأخره هر چه هست يك چيزي از خودش اظهار مي‌‌كند امّا اگر خودش را بگذارد كنار خدا هم نداشته باشد، پس چه دارد؟ بايد كارها را براي خدا قرار بدهد يعني جهاد با نفس اگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند براي خدا باشد، اگر بندگي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و اطاعت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند براي خدا بايد اطاعت كند و بندگي كند. والاّ شما دقّت كنيد افرادي هستند نه خدا را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسند نه براي دلشان كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند اين‌ها از ديوانه هم ديوانه‌ترند! يعني ديوانه از خصوصيّاتش اين است كه هر چه نفسش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد همان را عمل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند امّا ديوانه‌تر از ديوانه آن كسي است كه برخلاف نفسش و بدون اعتقاد به خدا و ايمان به خدا يك كارهايي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، اين را اسمش را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارند ديوانه‌تر از ديوانه. بنابراين ايمان به خدا در مرحله‌ي اوّل و در مرحله‌ي ثاني ايمان به آخرت. در اين وسط ما وقتي خواستيم ايمان به خدا پيدا كنيم محال است كه اعتماد به اعتقادمان پيدا نكنيم، محال است كه ما خداي‌تعالي را نشناسيم و ايمان به او پيدا نكنيم و بتوانيم جهاد با نفس بكنيم. اوّل ايمان به خدا. ايمان به خدا هم يعني انسان آرامش پيدا كند بر او توكّل كند، در مقابل او تسليم باشد، راضي به رضا او باشد، مراحل كمالات را طي كند و ايمان به آخرت، اين اعتقادي كه انسان را به ايمان مي‌‌رساند به چه وسيله ما كسب كنيم؟ اين مرحله‌ي بعدي است. از ما سؤال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند به چه وسيله‌اي اين را كسب كنيم؟ اينجاست كه عقل ما به ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد خداي‌تعالي فرستاده‌اي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرستد كه هر چه او بگويد شما بايد عمل بكنيد بنابراين اعتقاد به رسالت رسول اكرم و ايمان به رسول بعد از ايمان به خدا پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و ايمان به ائمه‌اطهار پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. شما اگر در ميان ائمه‌اطهار عليهم الصلاةوالسلام يك نفر را انتخاب بكنيد و ايمان به او پيدا كنيد و خدا را قبول نداشته باشيد، آخرت را قبول نداشته باشيد اين ايمان هر چه بود و هر نحوه كه باشد غلط است. خيلي بودند اعتقاد داشتند كه علي عليه‌ الصلوةوالسلام خداست و اعتقاد به پروردگار نداشتند هر چه علي بن ابي‌طالب هم مي‌‌فرمود من خداي شما نيستم قبول نمي‌كردند! ايمان پيدا كرده بودند حالا به هر دليلي، اين‌ها ارزش وجودي ندارد. اين‌ها كافرند، اين‌ها بلكه مرتدّند بنابراين ايمان به پيغمبر، ايمان به ائمه‌اطهار حتّي ايمان به حضرت بقيةاللّهبعد از ايمان به خدا بايد بوجود بيايد و بوجود مي‌‌آيد. نمي‌تواند انسان بدون ايمان به اينها، به اين وسائط واسطه‌هايي كه بين خدا و خلقند انسان به كمال برسد و مهمّ‌تر اين‌كه اگر ايمان به آخرت انسان نداشته باشد براي چه تزكيه نفس كند؟ براي چه اعتماد و اعتقاد به خداي‌تعالي داشته باشد؟ براي چه كار خوب بكند؟ چرا هواي نفسش فعّال نباشد؟ اگر آخرتي نباشد، اگر جزا‌ء و عذابي نباشد انسان راحتيش مثل حيوانات در اين است كه هر چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند بكنند، هر چه دلشان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد انجام بدهند. پس ايمان به آخرت هم بسيار اهميّت دارد، ايمان به خدا انسان را به طرف كمالات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشاند و به طرف بندگي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشاند و ايمان به آخرت انسان را در اين كار فعّال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، پس بنابراين اين دو ايمان بايد پيدا بشود كه اين ايمان در اثر گذراندن مراحل تزكيه نفس براي انسان بوجود مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد. يك جايي شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسيد، يك مرحله‌اي بايد برسيد كه اگر تزكيه نفس كرده باشيد و صحيح جلو آمده باشيد هيچ چيز برايتان هيچ اهميّتي از امور دنيا ندارد. ديگر كسي كه خدا دارد و اين دنيای زودگذر را دارد با سرعت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذراند و اوّل مرگش اوّل حياتش خواهد بود، اوّل زندگيش خواهد بود اين چه نگراني دارد؟ لذا مطلقا خداي‌تعالي درباره‌ي كساني كه تزكيه نفس كرده‌اند تا به مرحله‌ي عبوديّت رسيدهاند مطلقا خدا در همه جا فرموده: أَلَاإِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْوَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ (يونس / 62) همه بدانيد كه اولياء خدا نه ترسي دارند لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ، از هيچ چيز نمی ‌ترسند، از هيچ چيز وحشت نمي‌كنند اگر شما مثلاً فرض كنيد بدانيد كه ده روز در بيمارستان مي‌‌‌‌‌خوابيد، ده روز در زندان باقي مي‌‌‌‌‌مانيد بعد از آن يك مقام بسيار خوبي كه هميشه هم سالميد و هم بزرگواريد در دنيا يا آخرت خواهيد داشت، حتماً اين كار را مي‌‌‌‌‌كنيد، ده روز! در دوران زمان طاغوت آن‌هايي خوشحال بودند كه همان نزديك انقلاب آن‌ها را گرفته بودند بردند زندان و با انقلاب از زندان آزاد شدند. من اكثر آن‌ها را تا حدّي مي‌‌‌‌‌شناسم يا همه رئيس شدند يا شخصيّتي پيدا كردند يا  افراد مثلاً پراهميّتي از نظر دنيايي شدند زياد ديديم. همان دوران انقلاب. البتّه اگر فردي در ده سال قبل از انقلاب زندان رفته بود زياد به او توجّه نمي‌كردند مردم و حتی خودش هم فراموش كرده بود. يك چنين مقامي به شما مي‌‌‌دهند زندان قابل تحمّل است، بيمارستان قابل تحمّل است، مي‌‌گويد اين ده روز را مي‌‌گذارنم، نه! يك ماه، ده ماه، يكسال مي‌‌گذرانم و بعد وارد يك پستي مي‌‌شوم، وارد يك مقامي مي‌‌شوم خيلي از افراد بودند كه براي اين‌كه باصطلاح دولت به آن‌ها كار بدهد حتّي به جبهه مي‌‌رفتند و خودشان را به خطر مي‌‌انداختند مي‌‌گفتند نمي‌شود كه مثلاً هشت سال در يك مملكتي جنگ باشد ما اين‌جا خوابيده باشيم بعد هم برويم بگوييم كه حالا ما آمده ايم سر تقسيم و از پست و مقام و اين‌ها بايد يك چيزي هم به ما برسد، نه! شما دنيا را اينطوري فرض كنيد. يك زندان چقدر در اين زندان بمانيد وليّ خدا مي‌‌شويد؟ صد سال، صد سال انسان در زندان آخر آن طرفش خيلي دراز است، خيلي بلند است شايد چند ميليارد سال فقط برزخش طول بكشد، بي‌نهايت عالم بهشت و قيامتش طول مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشد-و در اين همه زمان مي‌‌‌‌‌‌‌‌ارزد كه انسان صد سال در زندان باشد، در فشار باشد برخلاف خواسته‌ي هواي نفسش، برخلاف خواسته‌ي نفسش كاري بكند، مي‌‌‌‌‌‌‌‌ارزد. اگر قيامت را انسان به آن اعتقاد نداشته باشد، ايمان نداشته باشد خوب يك چنين جهاد با نفسي، يك چنين عبادتي كه جزء بندگان واقعي خدا بشود محال است انجام بشود. بنابراين مي‌‌‌‌‌‌‌‌بينيم در قرآن هم خداي‌تعالي به مؤمنين مي‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواآمِنُوا بِاللَّهِ (نساء / 136‌) اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ايمان بياوريد. يعني ايمانتان را كامل كنيد. يعني اين نردبان تزكيه نفس را بگذرانيد تا زمينه‌ي ايمان واقعي و امنيّت واقعي و اعتماد واقعي نصيبتان بشود. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ايمان به خدا بياوريد. راه رسيدن به همه‌ي خوبي‌ها هم اين است كه انسان به رسول خدا هم ايمان بياورد امّا ايمان به خدا اهميّتش از همه چيز بيشتر است. آنچنان كه مي‌‌بينيم خداي‌تعالي  در قرآن شريف پيغمبراكرم با همه‌ي عظمتش، با اينكه آنچنان داراي علم و دانش و پاكي و عظمت است كه خدا در قرآن وصفش كرده و فرموده: وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي (نجم / 3) هيچ مطابق هواي نفسش، خواسته‌ي نفسش حرف نمي‌زند. آنقدر عالِم است اين پيغمبر كه فَهَدَي (اعلي / 3) هدايت‌شده است مطلقا به همه‌ي امور و در دعاي ندبه هم خوانديد كه خداي‌تعالي اودعته علم ما كان و ما يكون الي انقضاء خلقك اين پيغمبر را بزرگ‌ترين مسأله‌اي كه دارد و صفت عاليه‌اي كه دارد اين است كه خدا درباره‌اش مي‌‌فرمايد: آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ (بقره / 285) خيلي عجيب است! آمَنَ الرَّسُولُ، اين صفت در پيغمبر هست كه ايمان به آنچه خدا به او نازل كرده دارد. اوّل كسي كه بعد از پيغمبر ايمان به پيغمبر آورد هم در دنيا و هم در عالَم قبل و عوالم قبل، علي بن ابي‌طالب عليه الصلاةوالسلام بود، كه خداي‌تعالي در قرآن مي‌‌فرمايد:أَطِيعُوا اللَّهَوَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ   منکٌم(نساء / 59) يا إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وليّ شما خدا و رسولش است وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ (مائده / 55) با اين خصوصيّت با كلمه‌ي وَ الَّذِينَ آمَنُواكساني كه ايمان آوردند و مي‌‌بينيم علي بن موسي الرضا هم در نيشابور بعد از آنكه كلمه‌ي لا اله الاّ اللّه را بيان مي‌‌كند در حديث سلسلةالذهب مي‌‌فرمايد بشروطها و أنا من شروطها يا بشرطها و شروطها و أنا من شروطها من يكي از شروطم، من يك راوي حديث از پيغمبراكرمم، من عالِمم به اينكه خدا چه صفاتي و چه خصوصيّاتي دارد لذا باز پروردگار متعال در قرآن مي‌‌فرمايد كه هيچ کس نمي‌تواند خدا را وصف كند، خداي‌تعالي بالاتر از آن‌است كه وصف بشود إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (صافات / 160) بندگان خالص خدا مي‌‌توانند خدا را وصف كنند يعني ائمه‌اطهار عليهم الصلاةوالسلام، اين‌جا مخلصيني كه گفته شده به اين معناست اوّل ائمّه، قبل از ائمّه پيغمبر چون پيغمبراكرم از خدا گرفته به ائمه‌اطهار عليهم الصلاةوالسلام داده و ما هيچ راهي نداريم براي توصيف و شناخت پروردگار جز از زبان اين چهارده معصوم عليهم الصلاةوالسلام، آن‌ها بايد به ما بگويند، آن‌ها شروط توحيدند، آن‌ها بندگان مخلَص خدا هستند. مي‌‌گوييم پس مخلصين ديگري كه غير از ائمه هستند، اولياء خدا هستند، آن‌ها چه؟ آن‌ها هم اگر تابع ائمه بودند از مخلصينند، اگر تابع آن‌ها بودند اين بلندگو كه جلوي من هست اگر صداي ديگري را پخش كند صداي من را پخش نكند اين طبعاً گفته‌هاي من را بيان نمي‌كند، اگر گفته‌ي من را بيان كرد متعلّق به من است. اگر وليّی از اولياء خدا در دين ديگري بود و سخنان ديگران را بيان كرد يا اگر در اسلام بود، مسلمان بود ولي افكار بشري را بيشتر در شناخت پروردگار مطرح كرد اين شخص مثل يك بلندگويي است كه صداي ديگري را پخش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. ما در جمكران يك شب صحبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرديم صداي يك آهنگي هم در بلندگو ضمن صحبت‌هاي ما پخش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد! حالا از كجا موجي پيدا شده بود دوستان فرداشبش بلندگو را عوض كردند، موجش را عوض كردند اين بلندگو ديگر مال من نيست، اين مخلوط دارد، اين در صدايش شريكي وارد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، بايد صد درصد، صد درصد! بلندگو صداي من را پخش كند تا متعلق به من باشد، تُن صدا را عوض نكند، وسط پارازيد ندهد، سوت نكشد، اين‌ها ديگر از مسلميّات است، اگر يك مُخلص يا مُخلص يا وليّ خدا اگر گفت فلسفه‌ي بشري يعني افكار بشري بايد باشد حالا هر چه آن بشر بزرگ باشد ولي جزء چهارده معصوم نباشد، ما دليل داريم كه پيغمبراكرم و ائمه‌اطهار لا ينطقون آيه قرآن نيست، آيه قرآن لاينطقاست ولي لا ينطقون اين‌ها  عن الهوي، كسي هم كه کاملاً جهاد با نفس كرده باشد لا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي بخصوص در امر معارف و كسي كه نُطق از روي هواي نفس نمي‌كند همان حرفهاي خدا را مي‌‌ز‌ند. بلندگوي سالمي است. بلندگويي است كه حتی عين تُن صدا را پخش مي‌‌كند بنابراين همه‌شان جز‌ء مُخلَصينند، مُخلَصند يعني خالص شده، پاك شده، اگر به اين‌جا انسان برسد از آن فردي كه مرحله‌ي عبوديّتش را تكميل كرده و از اولياء خدا شده با خود ائمه اطهار عليهم الصلاةوالسلام، خود پيغمبراكرم كلامشان يكي است، يك چيز است. نهايتاً اين شخص زحمت بيشتري كشيده كه بتواند حرف آن‌ها را از لابلاي همه‌ي حرفهايي كه هست در بياورد و بگويد. يك بلندگو هست اطرافش پُر از مثلاً موبايل و امواج راديويي و امثال اين‌ها هست. اين بقدري سالم است که فقط صدايي را كه بايد پخش كند پخش مي‌‌كند، خيلي ارزشش بيشتر است تا يك فردي كه مثل انبياء مستقيماً از وحي الهي مي‌‌گيرند، نمي‌خواهم بگويم ارزش يك وليّ خدا بيشتر از انبياء است. نه! مي‌‌خواهم عرض كنم اين زحمتش بيشتر است، اين كارش بيشتر است و لذا پيغمبراكرم در ضمن همين آيات كه اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ چون آنهايي كه ايمان به غيب دارند در آخرالزمان كه در حديث است نه معجزه ديدند، نه پيغمبراكرم را ديدند، نه ائمه‌اطهار را ديدند اين‌ها فقط با نوشته‌ها سر و كار دارند اين‌ها برادران پيغمبرند، مي‌‌ارزد كه انسان در همين دنيا كار بكند روي مراحل تزكيه نفس و جزء برادران پيغمبر باشد آنچنان موفق باشد كه سخنش سخن آن‌ها باشد. شما هر كِه را كه ديديد صحبت علمي مي‌‌كند يا از معارف الهي صحبت مي‌‌كند، عرفان مي‌‌گويد در رشته‌ي تصوف وارد شده، گردن كجي دارد اين شخص واقعاً وليّ خداست؟ نه! بايد دقّت كنيم، ببينيم اگر حرفش حرف خداست، اگر از او سؤال شد كه اين مطلبي كه تو گفتي در كدام كتاب از كُتب روايي و در كجاي قرآن نوشته شده فوراً بتواند ارائه بدهد به شما و بتواند بگويد كه از آيات قرآن يا از روايات. والاّ اين همان بلندگويي است كه در آن صداهاي ديگري هم پخش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. حالا گاهي آن صداهاي ديگر قوي‌تر است فقط آن را شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنويد، آن ضعيفش را نمي‌شنويد گاهي صدا نه، ضعيف‌تر است، فرقي نمي‌كند. نبايد به هيچ وجه اين عرضي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم در مرحله‌ي خيلي بالاست و دقيق و عقلي- تنها كسي كه وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي پيغمبراكرم است كه قرآن تصديقش كرده و ائمه‌اطهار اگر اينطور نبودند خدا آن‌ها را وليّ ما و حجّت بر ما قرار نمي‌داد، دقّت كرديد؟ پس بنابراين از اين چهارده نفر هم كه بگذريم كسي را خدا در دنيا تأييد نكرده مگر مُخلَصين، مخلَصين چه کسانی هستند؟ آن بلندگوهايي هستند كه سخنان آن‌ها را پخش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، من يكي از چيزهايي كه در وصف علماي بزرگ كه شايد بعضي‌ها هم خوششان نيايد كه من اين گونه تعريف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم ايشان معتقد به تصوّف نبود، اين بزرگترين تعريفي است از آقايان من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم. اين عالِم بزرگي كه  فرض كنيد در مشهد زندگي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد -شايد در اين سخن روز من ديده باشيد گاهگاهي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم كه اين عالِم صوفي‌مسلك نبود- صوفي‌ها مگر چه كردند؟ صوفي‌ها فقط يك اشكال بيشتر ندارند، ذوقيّات خودشان، ذوقيّات ديگران، حتّي عجيب است ذوقیات فلاسفه‌ي غير مسلمان! يك كتابي است بنام نفحات الانس، مال جامي است. در مقدمه‌ي نفحات الانس كتابي است بين ما هم هست در مقدمّه‌اش يك نفر از مسلمانهاي ظاهري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌نويسد كه عربها آمدند دينشان را بر مردم فارسي‌زبان، بر مردم ايران تحميل كردند ولي تصوّف ايراني، استقلال خودش را در مقابل اسلام عربي حفظ كرد!! خيلي عجيب است! تصوّف ايراني خودش را، استقلالش را در مقابل اسلام عربي حفظ كرد! و لذا مي‌‌بينيم كه الان نفحات الانسي هست و نمي‌دانم فتوحاتي است و فصوصي هست، كتابهايي از اين قبيل هست. ما بايد اگر مي‌‌خواهيم به خدا برسيم بايد مُخلَص بشويم، ايمان هم به اين داشته باشيم آمَنَ الرَّسُولُ ببينيد پيغمبراكرم ايمان آورده، به چه ايمان آورده؟ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ  نه بما انزل من جانب مثلاً سقراط و افلاطون و اینها الیه!بِما أنزل من اللّه إليه پيغمبراكرمخودش يك بلندگو به تمام معنا –نستجير بالله كه اين مثال را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنم ولي خوب براي اين‌كه خوب روشن بشود عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم- به تمام معنا بود، وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي اگر همين جا اكتفا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد قرآن كه وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَيمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتيم خوب از جملات ديگران، آن‌ها هم هواي نفس پيغمبر نبود و از كلمات ديگران استفاده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد. ولي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي / عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي (نجم / 4 5) يك همچنين حالتي! ائمه‌اطهار كيه هستند؟ ائمه‌اطهار هم آن‌چه كه بر پيغمبراكرم نازل شده همان را براي مردم توضيح مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند و بيان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و شرح مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. بنده خدا كه هست؟ آن بنده‌ي واقعي خدا، آن عالِم صوفي‌مسلك است؟ او که بنده خدا نيست! بنده‌ي خدا آن كسي است كه هر چه خدا گفته بگويد. هر سخني را كه پروردگار فرموده او بگويد براي مردم و همان را معتقد باشد. ايمان هم داشته باشد و لذا ايمان به خدا و ايمان به عالم آخرت؛ اگر ما قبول داشته باشيم عالم آخرت را، هيچ وقت در كلمات الهي، در آن‌چه مربوط به خداست، مخلوط با آن چيزي كه مربوط به پروردگار است سخنان ديگران را مخلوط نمي‌كنيم. چون بالأخره روز قيامت از ما سؤال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود . سؤال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود از وجودمان، حتّي چون به دروغ گفتن و مثلاً مسائل فلسفه‌بافي‌ها عادت كرده ايم دهانمان را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بندند، تُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْوَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ (يس / 65) پاهايشان حرف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند، پوست بدنشان حرف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند، زبانشان را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بنديم، چون از اين دهان حرفهاي متفرقّه پيش آمده، مثل همان بلندگو اين لابد يك چيزي داشته حالا من ديگر در خصوصيّاتش وارد نشدم. يك موج‌گيري داشته كه اين را بايد عوضش كرد، موجهاي ديگر را نگيرد، اين دهان شما موج‌هاي ديگر را گرفته و تحويل داده اين را بايد بست! نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ (يس / 65) اين را مي‌‌بنديمش، همين كاري كه ما مي‌‌كنيم آقا تو اين بلندگو را چرا اينطوري مي‌‌كني؟ اين آقا! موجهاي ديگري را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيرد، موج‌هاي ديگر مگر بد است؟ حالا براي ما بد است. اين‌جا الان فرض كنيد صداي من پخش بشود يك آهنگي هم با آن پخش بشود، يا اصلاً آهنگ پخش كند صداي من را پخش نكند. اين را بايد بست. اين بلندگو را بايد بست. نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ، خوب از كجا استفاده كنيم؟ يك بلندگوي ديگر وَ تُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ شما كه بلديد بلندگو درست كنيد، شما كه بلديد اين كار را بكنيد، وَ تُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْوَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ همه‌شان هماهنگ نه اين‌كه يك مقداري اين دست صحبت بكند، يك مقداري آن دست صحبت كند، يك مقداري پا صحبت كند، نه! يا با هم صحبت كنند، نه! اين‌ها هماهنگ يك صدا پخش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، اگر ما ايمان به آخرت داشته باشيم خيلي حواسمان را جمع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم. اعمّ از اين‌كه مبلّغ باشيم يا امر به معروف كننده و نهي از منكر كننده باشيم يا اين‌كه يك وليّ خدا باشيم هيچ وقت چيزي را كه يقين نداريم خدا گفته باشد نمي‌گوييم. براي مردم هم بيان نمي‌كنيم. اگر يك مسأله جزئي را شما اشتباه گفتيد واجب است كه برويد آن طرف را پيدا كنيد و اشتباه خودتان را به او بگوييد، كه آقا من آن چيزي كه گفتم نجس است پاك است، نجس نيست. تا اين حدّ! وقتي كه اينقدر دقيق باشد ما چطور مي‌‌‌‌توانيم در معرفت پروردگار، درباره‌ي قيامت كه آيا جسماني است يا روحاني؟ درباره‌ي معراج كه آيا جسماني است يا روحاني، يا آيا وجود مخلوق با وجود پروردگار وحدت دارد يا وحدت ندارد، چطور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانيم ما حرف بزنيم؟ اميدواريم خداي‌تعالي ايمان ما را كامل كند و ان‌شاءاللّه شايد در هفته‌هاي آينده يا لااقل هفته‌ي آينده درباره‌ي ايمان به پروردگار و ايمان به قيامت و ايمان به هر چيزي كه انسان به آن مشغول است، به آن اعتقاد دارد ان‌شاءاللّه صحبت كنيم. ايّام، ايّام بسيار پرعظمت و بابركتي است. هفدهم اين ماه تولّد حضرت رسول اكرم و امام صادق عليهما الصلوةو السلام است. اصلاً ماه ربيع را ربيع‌المولود گفتهاند همين اختلافي هم كه بين مسلمان سنّي و مسلمان شيعه هست اتفاقاً خوب است. چون طبعاً يك هفته مدّت اين اختلاف است، يك هفته هم كم است براي اين‌كه براي پيغمبر ما جشن بگيريم. ولو اين‌كه من يك وقتي مدينه بودم ديدم مسلك وهابيّت تحريم كردهاند جشن گرفتن را براي تولّد پيغمبر. ولي وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِفَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ (حجّ / 32) شعائر پروردگار را كسي كه تعظيم بكند و عظمت بدهد و بزرگ بشمارد از تقوي دلش است، بنابراين ان‌شاءاللّه روز سه‌شنبه همه‌ي دوستان كه در تهران هستند، در مجلس شركت مي‌‌‌‌‌‌‌كنند. من اين هفته نشد بيايم تهران ديدم كه امروز هم بيايم تهران و بخواهم روز سه‌شنبه آن‌جا باشم يا دوشنبه آن‌جا باشم باصطلاح تكرار مي‌‌شود كثرتي است، شايد هم براي بعضي خسته‌كننده باشد. بنابراين ان‌شاءاللّه دو ساعتِ به غروب روز دوشنبه كه شب هفدهم ماه ربيع‌الاول مي‌‌شود دوستاني كه مرحله‌شان مناسب است و مرحله‌ي جهاد با نفس است و عبوديّت است حتماً در تهران حاضر بشوند در هر كجا كه هستند، البتّه ما نمي‌خواهيم محزونشان بكنيم شب تولّد ولي  طبعاً ديگر اميدواريم همه ما را خوشحال كنند خودشان هم خوشحال باشند كه توانستهاند اين مراحل را طي كنند و شب هم كه طبعاً آن‌جا هستند ولي روز سه‌شنبه از ساعت نُه صبح تشريف مي‌‌آورند در تهران و ان‌شاءاللّه مجلس جشن برگزار مي‌‌شود. دوستان صحبت مي‌‌كنند. اميدواريم كه خداي‌تعالي به همه‌مان توفيق آنچه خاندان عصمت و طهارت دوست دارند مرحمت بفرمايد و از خداي‌تعالي مي‌‌خواهيم كه آنچه را كه دوست ندارند نه در عمل و نه در بيان و نه در قلم به ما محوّل نشود از ناحيه شيطان و از ناحيه‌ي نفس امّاره و ان‌شاءاللّه كوشش كنيم همه‌مان از اولياء خدا باشيم و انتظار دارم آن‌هايي كه در روز دوشنبه تشريف مي‌‌آورند همه‌شان از اولياء خدا باشند به جهت اين‌كه دو چيز را اگر مخلوط بكنيم مي‌‌شود وليّ خدا. يكي محبّت به خدا، يكي هم اطاعت و بندگي خدا اين دو چيز اگر مخلوط شد چون اگر يادتان باشد وليّ را اينطور معنا كرديم كه مطيع با محبّت، اين مي‌شود وليّ خدا. صد درصد مطيع، صد درصد هم محبّتش خالص براي خدا. و هيچ چيز را جز آن‌چه كه در راه خداست و براي خداست دوست نداشته باشد و هيچ كاري را جز آن‌چه كه خدا فرموده و هيچ سخني را  جز آن‌چه كه خداي‌تعالي به پيغمبرش فرموده و به ائمه اطهار فرموده و آن‌ها براي ما بيان كردهاند مخصوصاً در معارف، بيان نكند. اين مي‌‌شود وليّ خدا، همان وليّي كه أَلَاإِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْوَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ، همان اولياي خدايي كه وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ(توبه / 70) كه وليّ ديگران مي‌‌شوند، اميدواريم ان‌شاءاللّه ما همه‌مان بوسيله‌ي پيغمبراكرم كه تولد ايشان در پيش است و ان‌شاءاللّه به ما عيدي خواهند داد و همين را به ما عيدي بدهند كه اگر وليّ خدا شديم امام صادق مي‌‌فرمايد كه: براي تو اين‌كه اين ظهور حضرت جلو بيفتد، عقب بيفتد فرقي نمي‌كند براي شخص تو، تو زير خيمه‌ي امام صلوات اللّه عليه هستي.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه! خدايا به آبروي ولي‌عصر فرج آن حضرت را برسان. همه‌ي ما را مهيّای ظهور آن حضرت بفرما. پروردگارا قلب مقدسش را از ما راضي بفرما. خدايا به آبروي آقايمان حجةابنالحسن همه‌ي ما را. اين جمع را از ياران خاصّ امام زمان قرار بده. پروردگارا آن‌هايي كه به ما حقّ دارند راه حقيقي را به ما نشان داده‌اند. آنهايي كه راه خلوص و اخلاص را به ما توضيح دادهاند خدايا همه‌ي آن‌ها را ببخش و بيامرز. مقامشان رفيع است حتماً، ارفع، رفيع‌تر بفرما. پروردگارا به آبروي ولي‌عصر خدمتگزاران به دين را در پناه امام زمان حفظ بفرما. مرض‌هاي روحي‌مان شفا مرحمت بفرما. مريض‌هاي بدني را شفای كامل مرحمت بفرما. مريضه منظوره مريض منظور. طفل مريضي الساعه لباس عافيت بپوشان. امواتمان غريق رحمت بفرما. عاقبتمان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا.

 

 

 

لینک ویدیو در آپارات: 

کلیک کنید

 
 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *