۳ رمضان ۱۴۱۵ قمری – حقیقت روزه صبر و استقامت
«أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله و الصلاة و السلام علي رسولالله و علي آله آلِ الله لا سيما علي بقيةالله رُوحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين من الآن إلي قيام يوم الدين
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ»[1]
ماه مبارك رمضان است و دو روز از اين ماه عظيم گذشت و در اين ماه بيشتر از هر چيز بايد از علم و دانش اهلبيت عصمت و طهارت استفاده نمود. مهمانياي كه پروردگار از افراد بشر كرده است و شرط آن را روزهداري و روزه داشتن قرار داده است، شايد يك رمز اساسي آن اين باشد كه لااقل يك صبح تا به شب انسان از كارهاي مادّي، از شكمپرستي، از توجه به خوردنيها، از توجه به آنچه كه مربوط به بدن است، انسان خود را برهاند و متوجه روح خود، معنويت خود، كمالات خود بشود وإلّا اگر حساب دست خود ما بود و ميفهميديم چه بكنيم، هيچگاه با پروردگار متعال بناي اذيت ما را ندارد. نميخواهد بيجهت ما گرسنگي بكشيم. دوست ندارد بيجهت ما تشنگي بكشيم، منتها دستورات دين براي كنترل ما است، بشر در امور مادّي و بدني و در امور دنيايي ترمز بُريده به طرف سرازيري حركت ميكند. با سرعت بسيار زياد، به طوري كه شب و روز و دائماً به فكر خوردن و خوابيدن و استراحت است و حتي يك لحظه هم به ياد كمالات روحي خود نميافتد.
در دوره سال يك ماه رمضان هست كه «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ» خداي تعالي نوشته است كه شما روزه بگيريد. روزه گرفتن در حقيقت يعني نخوردن و نياشاميدن و اعمالي كه روزه را باطل ميكند انجام ندادن است اما يك حقيقتي در باطن اين روزه گرفتن هست و آن اين است كه شما يك مقداري بتوانيد يك قدم در راه تزكيه نفس برداريد. قدم اول استقامت است، يعني اگر شما توانستيد يك صبح تا به غروب غذا نخورديد، از لذايذ استفاده نكرديد، آشاميدنيها را ترك كرديد، معتاد به سيگار هستيد و سيگار را ترك كرديد، خداي تعالي ميتواند به شما بگويد كه پس ميتوانيد بقيه دوره سال هم خود را كنترل كنيد. اختيار دست شما است، اختيار شما دست هواي نفس و نفس اماره به سوء نيست و نبايد باشد. اختيار شما دست شيطان و دست دوستان منحرف نيست و نبايد باشد. دليل آن چيست؟ دليل آن اين است كه تو يك ماه رمضان روزه گرفتي. يك ماه رمضان تو تصميم گرفتي كه از اذان صبح، حالا كه روزها كوتاه هم هست، در تابستان از اذان صبح تا مغرب تشنگي فشار آورده بود آب نخوردي، گرسنگي فشار آورده بود غذا نخوردي، شهوت به تو فشار آورده بود ولي عمل زناشويي انجام ندادي و خلاصه هيچيك از اين لذايذ را انجام ندادي، پس ميتواني، يعني دوره سال هم ميتواني، ديگر بقيه آن مربوط به غيرت خود شما است، روز ماه رمضان گناه نكردي، چشم به نامحرم ندوختي، دروغ به خدا و پيغمبر نبستي، غيبت نكردي، پس بقيه سال را هم ميتواني نكني. اين خيلي مسئله است، يك نكته بسيار مهم، شما خود را در اين ماه رمضان آزمايش كنيد. اگر كسي در ماه رمضان نتوانست خود را كنترل كند، اين ديگر انسان نيست. با اينكه خدا واجب كرده است، با اينكه كفارهاي كه براي روزه خوردن ذات مقدس پروردگار تعيين كرده است، براي نماز و ترك نماز تعيين نكرده است و تو را وادار كرده است كه قدم اول استقامت را برداري، قدم اول رفتن به سوي خدا را برداري. چه كار كرده است؟ گفته است اگر يك روز روزه ماه مبارك رمضان را با حلال افطار كردي، بايد دو ماه پشت سر هم روزه بگيري -براي يك روز آن- يا شصت تا مِسكين را طعام بدهي و يا يك بنده بخري و آزاد كني كه الآن موضوع آن از بين رفته است و اگر خدايي نكرده با حرام افطار كردي بايد هر سه كفّاره را بدهي، يعني هم دو ماه پشت سر هم روزه بگيري، هم شصت مسكين طعام بدهي و هم يك بنده آزاد كني. چرا اينقدر شديد؟ براي اينكه قدم اول را برداري و متأسفانه هيچيك از ما همان قدم اول را برنميداريم. «وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ»[2] اسم روزه را به حسب تفاسير خداي تعالي صبر گذاشته است، صبر يكي از بخشهاي استقامت است، خداي تعالي فرموده است: از روزه و از نماز براي رفتن به سوي خدا و سِير إلي الله كمك بگيريد، حالا بحث نماز بماند، به خاطر اينكه إنشاءالله بعد توضيح خواهم داد كه چطور ما از نماز كمك ميگيريم، اما نكتهاي كه امشب مورد بحث من است اين است كه پروردگار متعال ميفرمايد: «وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ» از صبر، كه روايت دارد منظور از صبر روزه است، از صبر كمك بگيريد. اولاً چرا نام روزه را صبر گذاشتند؟ ثانياً روزه چه كمكي ممكن است به ما بدهد؟ اسم روزه را صبر گذاشتن به خاطر اينكه يكي از مراتب صبر، صبر در مقابل واجب است، اعمال واجبه است. روزه گرفتن كار مشكلي است، مخصوصاً در مناطق گرمسير و يا روزهاي بلند، بسيار مشكل است. معني صبر تحمل مشقّات است در راه رسيدن به محبوب. اين را شما بدانيد همه ما بايد به محبوب خود برسيم، هر كس هر چه را دوست داشته باشد به همان خواهد رسيد. ولو اينكه در روز قيامت باشد. در روايتي هست كه روز قيامت انسان هرچه را دوست دارد با همان محشور ميشود، ولو انسان سنگي را دوست داشته باشد. اگر تو علي بن ابيطالب (عليه الصلاة و السلام) را دوست داشته باشي با علي محشور ميشوي، اگر عمر بن خطاب را دوست داشته باشي با عمر بن خطاب محشور ميشوي و هر چيزي، حتي در طبيعت هم همينطور است، هر چيزي به محبوب خود، به مركز خود خواهد رسيد. اگر شما يك مقدار آب يا خاك يا سنگ را به هوا پرتاب كنيد به زمين برميگردد، ولي اگر آتش را روشن كنيد حرارت به طرف بالا ميرود. شما اگر انسان واقعي باشيد بايد خود را به انسان واقعي برسانيد. اگر انسان پستي باشيد به انسان پست خود را ميرسانيد، يك نقطه حساسِ فضيلت هست كه اسم آن انسان كامل است، نام او علي بن ابيطالب يا هر يك از ائمه اطهار (عليهم الصلاة و السلام) است. همانطوري كه آب خود را به مركز آب و آتش خود را به مركز آتش ميرساند انسانها هم بايد خود را به جايي كه انسان كامل قرار دارد برسانند. ما همه ذرات وجودي انسانيت هستيم، يعني مانند ذراتي كه در فضا پخش است، اينها وقتي كه باد و طوفانها فرو بنشيند ميآيند روي زمين مينشينند، به مركز خود برميگردند. شما اگر اهل رحمت باشيد، اهل مغفرت باشيد، اهل فضيلت باشيد، به معدن رحمت برميگرديد. شما در زيارت جامعه ميخوانيد «مَعْدِنَ الرَّحْمَةِ»[3]، «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ» تا آنجا كه ميرسيد به «مَعْدِنَ الرَّحْمَةِ» اي معدن رحمت. كساني كه اهل رحمت باشند، كساني كه مشمول رحمت پروردگار بشوند، كساني كه خدا به آنها محبت ميكند و محبوب خدا هستند، اينها بخواهند يا نخواهند به آن مركز رحمت و معدن رحمت خواهند رسيد كه علي بن ابيطالب (عليه الصلاة و السلام) باشد يا در زمان ما حضرت بقيةالله (أرواحنا فداه) باشد. معدن رحمت هستند، ما هم بايد به رحمت برسيم، آنهايي كه اهل رحمت نيستند… در همين دعاي افتتاح شبهاي ماه رمضان در مقام مناجات به پروردگار خود عرض ميكنيم «أَنَّكَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ فِي مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِينَ فِي مَوْضِعِ النَّكَالِ وَ النَّقِمَةِ»[4] اگر خدا در موضع عفو و رحمت قرار بگيرد، از روزي كه شما متولد شديد مورد رحم پروردگار و محبت پروردگار بوديد، در رَحِم مادر خدا شما را حفظ كرده است، وقتي كه در دنيا آمديد خدا شما را حفظ كرد، همه جا مشمول رحمت پروردگار، نهايت وقتي خود شما بزرگ شديد «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ علَى الفِطْرَةِ إِلِّا أنَّ أَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ»[5] هر مولودي كه متولد ميشود روي برنامه صحيح رحمت پروردگار متولد ميشود مگر اينكه محيط او، مادر و پدر او، محيط فرهنگي او، او را از راه خارج كند. پس همه در رحمت پروردگار هستند و همه بايد خود را به معدن رحمت برسانند. معدن رحمت چيست؟ مركز فضيلت است و آن امام هر زماني است، فرقي هم نميكند، ما چه بگوييم خود را به علي بن ابيطالب برسانيد و چه بگوييم به حضرت بقيةالله.
يك روز جابر بن عبدالله انصاري خدمت امام سجاد (عليه الصلاة و السلام) آمد، حضرت فرمود: من پسرم هستم و پسرم من هست و همه ما يكي هستيم «أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ»[6] (صلي الله عليه و آله و سلم) «كُلُّنَا وَاحِدٌ» حتي عجيب است اگر يك روايت شما از امام صادق در كتاب ديديد، دل شما خواست بگوييد پيغمبر اكرم فرموده است ميتوانيد بگوييد، اشكالي ندارد، دروغ حساب نميشود، اگر در روز ماه رمضان گفتيد روزه شما باطل نميشود، چون هرچه امام صادق فرموده است، همه آن را پيغمبر گفته است. هرچه علي بن ابيطالب… اين كتاب نهجالبلاغه را بگوييد كلام رسولالله است، طبق روايات اشكالي ندارد، چون علي هر چه گفته است از قول پيغمبر گفته است. امام حسن مجتبي هرچه فرموده است از قول پيغمبر گفته است، اگر كلمات پيغمبر را هم گفتيد كه خدا گفته است باز اشكال ندارد، يعني در روز ماه رمضان كه اگر كسي دروغ به خدا و پيغمبر ببندد روزه او باطل است، شما يك عبارتي از نهجالبلاغه يا از كلام رسول اكرم -البته احتياط آن است كه سند آن صحيح باشد و يقيني باشد كه پيغمبر يا علي بن ابيطالب فرمودند- بگوييد خدا گفته است، اين هيچ اشكالي ندارد، چون «ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»[7] پيغمبر روي خواسته خود سخن نميگويد «إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى»[8] هر چه ميگويد وحي است، از جانب خدا است. علي بن ابيطالب هم هر چه در امور معارف و احكام و حقايق فرموده است، همه آن از پيغمبر است. امام صادق هم همينطور، حضرت بقيةالله هم همينطور. فرقي نميكند كه من بگويم نقطه حساس انسانيت و نقطه حساس مظهريت ذات مقدس پروردگار علي بن ابيطالب است يا حجةبنالحسن. البته بهتر اين است كه ما در زمان امام خود كه واقع شدهايم، مدام دَم از امام زمان خود بزنيم و همه را نسبت به امام عصر خود بدهيم، كلمات همه ائمه در وجود مقدس حجةبنالحسن (أرواحنا فداه) خلاصه شده است و آنچه خوبان همه دارند تو تنها داري. حالا اين مطلب را در پرانتز عرض كردم، انسان بايد خود را به وسيله صبر كه قدم اول راه تزكيه نفس و مراحل تزكيه نفس است كه در اعمال واجبه مظهر أتمّ آن روزه گرفتن است به كمالات برساند. الآن مثلاً اگر هر كسي نزد ما يا نزد شما بيايد و بگويد من ميخواهم مثلاً در راه كمالات قدم بردارم، اول جملهاي كه بايد به او بگوييد يا او را آزمايش كنيد يا در اين جهت او را بسازيد مسئله استقامت است. افراد متزلزل، افرادي كه هر روز با يك بادي به يك طرفي ميروند، اينها در جامعه يك شاهي ارزش ندارند، نه خدا اينها را قبول دارد، نه پيغمبر اكرم آنها را قبول دارد، نه ائمه اطهار و نه امام زمان. از نظر عقل هم قبول نيستند، به جهتي كه شما با كسي رفيق بشو كه رفاقت او هميشه باشد. اگر امروز با شما رفيق است و فردا با ديگري و شما را نميشناسد، اين رفيق براي تو ارزش ندارد. يكي از صفات حميدهِ پرارزشِ بشريت كه در روايات دارد و اغلب هم انسان اين معنا را خوب استفاده ميكند، اين است كه فرق بين انسان و حيوان در اين است كه انسان وفادار است، حيوانات وفايي ندارند، يعني… گاهي ميشود شما ميگوييد كبوتر وفادار است، يك جا لانه براي او درست كنيد ميرود و برميگردد. سگ وفادار است، نه، اسم اينها را وفا ميگذارند ولي وفاي روي تعقل نيست. اگر شما به يك سگي چند روز نان داديد ولو اينكه دشمن صاحب اولي او باشيد، باز ميشود رفيق شما. در حقيقت او نسبت به شكم خود وفادار است، نسبت به خوشگذارني خود وفادار است، يا اگر كبوتر لانهاي گرفته است نسبت به لانه خود وفادار است نه نسبت به دوست خود، نه نسبت به رفيق خود، يا اگر در بعضي از كارهايي كه در سيركها ميكنند، مثلاً فرض كنيد حيوانات يك اظهار وفايي، شبه وفايي نسبت به صاحب خود دارند، اينها از روي عادت است، وفاي روي تعقل نيست، آن وفايي ارزش دارد كه روي تعقل باشد و آن تنها در انسان پيدا ميشود، آن هم نه در هر انساني، خداي تعالي در قرآن ميفرمايد: «الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»[9] همه دوستان بالأخره تا روز قيامت با هم دشمن ميشوند، بعضي از آنها با يعضي ديگر دشمن هستند. در دنيا چون شما پول داشتيد من با شما رفيق بودم اما آنجا كه ديگر پول نداريد، با شما چه كار دارم؟ «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ»[10] روزي كه انسان از برادر خود فرار ميكند، حالا خود من گرفتار هستم، ديگر باز تو هم بيايي كَلّ بر ما بشوي.
يك وقتي در زمان طاغوت ما را ساواك خواسته بودند، يك اتاقي ايستاده بوديم، يكي از دوستان ما هم آنجا نشسته بود، رنگ او هم پريده بود. گفتم: سلامٌ عليكم. ديدم روي خود را اينطوري كرد، من خيلي تعجب كردم، بعدها كه ايشان را بيرون ديدم، گفتم: چرا آن روزي اينطوري كردي؟ گفت: آن روز من گرفتار بودم، تو هم لابد گرفتار بودي كه آنجا آوردند. اگر اظهار دوستي ميكرديم بر گرفتاري من افزوده ميشد، من معناي اينكه روز قيامت «يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» و «يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ» را فهميدم. خود من گرفتار حساب كار خود هستم، اين آقا هم آمده است حالا كَلّ بر ما شده است و احوالپرسي ميكند و دل خوشي دارد، اينطوري ميشود. تمام محبتها… يك محبتهايي است كه در همين دنيا تمام ميشود، بعضي از آنها يك مقداري بيشتر، يك مقداري بيشتر، بعضي از آنها تا دَم مرگ، بعضي از آن هم ديگر روز قيامت، تمامِ تمام ميشود. محبتهاي خود را بسنجيد، ببينيد دوست خود را براي چه كسي دوست داريد؟ خداي تعالي ميفرمايد: همه با هم دشمن ميشوند «إِلاَّ الْمُتَّقينَ» مگر اهل تقوا، آنهايي كه بر اساس تقوا دوستي كردند، تقوا باقي است، خدا باقي است، ولايت باقي است، چون او باقي است محبت هم باقي است. چون آندو به هم دست دادند اين دو تقوا به هم دست دادند، اين دو ولايت به هم دست دادند، اين دو تا توحيد به هم دست دادند، اين دو صالح به هم دست دادند، اين دو مؤمن به هم دست دادند، ديگر دست آنها از هم جدا نميشود، چون هميشه مؤمن هستند، اما اگر اين دو پولدار به هم دست داده بودند، پول آنها تمام شده است دستهاي آنها از هم جدا ميشود. اين دو قدرتمند به هم دست داده بودند، قدرت يكي يا هر دو كه تمام شد دستها از هم جدا ميشود. اين دو -چه عرض كنم- قبيلهدار، وجيه، زيبا، زن و شوهر، ابنها با هم دست داده بودند، وقتي همه اينها تمام شد دست دادن هم تمام ميشود، قطع ميشود. روز قيامت ديگر نه پولي هست، نه قدرتي هست، نه شخصيتي هست، نه وجاهتي هست، هيچ چيز نيست. حالا روز قيامت را كار نداريم، در همين دنيا، قيامتِ بعضيها همين دنيا شروع ميشود. دوستاني… همه شماها حتماً داشتيد، منتها شايد الآن فكر شما متوجه آن دوستان نشود، عجب راست ميگويد فلاني تا وقتي كه ما پول داشتيم با ما رفيق بود، تا وقتي كه ما جوان بوديم با ما رفيق بود، تا وقتي كه ما، خدمت شما عرض شود كه پُستي داشتيم با ما رفيق بود، ذهن شما نرود ولي اكثر شما چنين برنامههايي داشتيد. رفيق بودند…، آنهايي هم كه جوان هستند بدانند اين رفقايي كه براي يك جهتي غير از خدا با شما رفيق ميشوند و شدند، اينها بالأخره تمام ميشود، تمام ميشود، بر اساس تقوا. انسان دنيا را ترك كند، دوستان را ترك كند، تقوا را بگيرد، چيزي كه به درد انسان ميخورد متقين هستند. آنها شما را براي خود دوست ندارند، براي خودِ شما، شما را دوست دارند. ميبينيد يك كلمه به شما نميگويند كاري بكن كه به نفع من باشد، مگر مزدي داده باشيد، برنامهاي داشته باشيد، آنها يك حساب ديگر است اما نه روي رفاقت، ولي حرفي كه به شما ميزنند براي موفقيت خود شما است. در اين جهت هر كس بخواهد متصّف به صفات الهي بشود بايد اينطوري بشود كه اگر به رفيق خود حرفي ميزند همانطوري كه خداي تعالي به انسان وقتي سخني ميگويد به نفع خودِ انسان است، نه به نفع خود خدا و خداي تعالي نفي در نظر نگرفته است، رفيق تو هم بايد همينطور باشد، اينطور رفيق را انتخاب كن كه وقتي در دنيا ميگويد: آقا اين كار بد را نكن، شما فكر كنيد هيچ نفعي براي او ندارد كه ميگويد اين كار بد را نكن و همه نفع آن مربوط به خود من است، اين رفيق به درد ميخورد. لذا كمك گرفتن از اهل تقوا و حركت به طرف مركز تقوا و مركز انسانيت به وسيله صبر كه قدم اول تزكيه نفس است، برداشته ميشود و بايد روزه را گرفت. روزه مشكلاتي دارد، غالب ماها روزهدار واقعي نيستيم، فكر كرديم روزه گرفتن همين است كه از اذان صبح تا مغرب غذا نخوريم، آب هم نخوريم، بقيه چيزها هم ديگر طبعاً انجام نميشود، همين، سر خود را هم زير آب نكنيم، نهايت اين است، ولي روزه يك حقيقتي دارد، يعني هر عبادتي يك ظاهري دارد، يك باطني دارد. همانطوري كه انسان يك ظاهري، بدني دارد و يك روحي، هر عبادتي هم يك باطني دارد و يك ظاهري. ظاهر آن همين است اما باطن آن، باطن آن همان جملهاي است كه اول عرض كردم كه انسان بايد به وسيله روزه به خود، به نفس اماره خود، بفهماند كه تو ميتواني، تو ميتواني، تو ميتواني كار بد نكني. تو ميتواني نخوري، تو ميتواني نياشامي، تو ميتواني… خيلي از افراد بودند كه ماه رمضان سبب شده است كه مثلاً معتاد به سيگار بودند و سيگار را ترك كنند. آقا من كه توانستم يك صبح تا غروب سيگار نكشم پس بقيه آن را هم نميكشم. توانستم يك صبح تا غروب غذا نخورم حالا كه يك ساعت غذا دير شده است و ظهر به خانه رسيدي، با زن خود به خاطر تأخير غذا اوقات تلخي نكن، ميتواني. خيلي كارها را درست ميكند اگر به آن واقعيت روزه توجه كنيم، و همين قدم اول است كه نكته خيلي مهمي است، مخصوصاً اهل تزكيه نفس متوجه باشند. خداي تعالي شما را مهماني ميكند كه «دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ»[11] چه غذايي به شما ميدهد؟ به شما چه چيزي ميخواهد بفهماند؟ اينكه صبر، براي همان قدم اول تزكيه نفس، خداي تعالي شما را مهمان كرده است، چون اگر قدم اول را برداشتيد بقيه را هم برميداريد. اگر استقامت داشتيد، وفادار بوديد، صبور بوديد، از هيچ كس نترسيديد، از اعتماد به ديگري منزجر بوديد و متكي به پروردگار بوديد، بقيه قدمها را خودبهخود برميدارد. اصحاب كهف، اينها فقط صبر داشتند، تحمل داشتند، قدم اول را برداشتند، خدا اينها را در آغوش گرفت. شما اگر روزها روزه بگيريد، شبها خدا شما را در آغوش ميگيرد. اين دعاهايي كه در اين شبهاي ماه مبارك رمضان دستور داده شده است و قرآني كه شما بايد بخوانيد سخن گفتن با خدا است، آن هم در آغوش پروردگار و سخن شنيدن از خدا. وقتي قرآن ميخوانيد خدا با شما حرف ميزند، وقتي دعاي ابوحمزه ثمالي «إِلَهِي لَا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ»[12] خدايا من را به عقوبت خود ادب نكن، گاهي بعضيها را خدا با كتك بايد بسازد، امام سجاد ميفرمايد: خدايا من را اينطور نميخواهد بسازي، خود من ميآيم، خود من به طرف تو ميآيم «اللَّهُمَّ إِنِّي أَفْتَتِحُ الثَّنَاءَ بِحَمْدِكَ»[13] تا ميرسيد به آنجا كه «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا وَ غَيْبَةَ وَلِيِّنَا»[14] ببينيد اين دعاها در شبهاي ماه مبارك رمضان مثل وقتي است كه… نميتوانم بعضي از جملات… ميترسم بيادبي باشد در محضر ذات مقدس پروردگار ولي حقيقت همين است كه در آغوش پروردگار قرار گرفتهايد و داريد با خدا مناجات ميكنيد، مناجات با خدا. يك فرق است بين نجوا و ندا، نجوا يعني آهسته صحبت كردن، صميمي صحبت كردن، خصوصي صحبت كردن، و لذا دعاها مناجات با خدا است. خدا را ندا نميكنيم، مناجات ميكنيم، يعني سر خود را… البته چون مظهر آن است ميتوانيم تشبيه كنيم «لِلَّهِ الْأَمْثال العلیا» چون حضرت بقيةالله مَثَل پروردگار است، مثل اين است كه سر خود را روي شانه امام زمان خود گذاشتيد، يك كسي ميگفت: در عالم مكاشفه من ديدم سر من روي شانه امام زمان بود. حضرت صورت من را ميبوسيد، من هم صورت او را ميبوسيدم، و داشتم با او حرف ميزدم.
«إِلَهِي لَا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ» خدايا من را به وسيله عقوبت خود ادب نكن، شب جمعه اول ماه مبارك رمضان است، سفره امشب خيلي عموميتر است. در روايت دارد كه خداي تعالي در هر شبانهروز از ماه مبارك رمضان يك ميليون، يعني هزار هزار نفر را از آتش جهنم آزاد ميكند، به آنها محبت ميكند، به آنها رحم ميكند، به آنها بركت ميدهد، به آنها عنايت ميكند، رحمت بر آنها ميفرستد. در شب و روز جمعه در هر ساعت هزار هزار نفر، شما ميگوييد: پس كسي روي كره زمين باقي نميماند، همينطور است، همه مردم مورد لطف الهي واقع ميشوند، همه مردم مورد توجه قرار ميگيرند، منتها بعضيها ذائقه ندارند، نميتوانند از اين سفره استفاده بكنند، نميتوانند غذاي اين سفره را بخورند، رحمت پروردگار را نميتوانند صددرصد دريافت كنند وإلّا سفره اينطور است، شب و روز جمعه لطف پروردگار عامتر و عموميتر است. خدايا شب جمعه است كه ما درِ خانه تو آمديم. شب رحمت است، شب زيارتي مخصوص أبيعبدالله الحسين است، إنشاءالله دوستان از فرداشب تا آخر ماه رمضان اگر خدا قدرت بدهد، إنشاءالله مجلس هست و چند كلمهاي بنشينيم با خدا حرف بزنيم، از همين صحبتهاي تكراري كه من هميشه ميزنم، شايد توجه ما به خدا زياد بشود، شايد إنشاءالله دعاهاي ما مستجاب بشود، شايد آن حاجت واقعي ما، آن حاجت حقيقي ما… آقايان به خدا قسم تحميلي نيست، اگر يك قدم از اين چهارديواري مملكت خود بيرون بگذاريد ميبينيد چه فسادي عالم را گرفته است، چه معصيتي جهان را گرفته است، چه ظلمي بر اين مردم ضعيف دارد ميشود. يا بقيةالله «كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»[15] ديگر بس است «عَظُمَ الْبَلَاءُ … ضَاقَتِ الْأَرْضُ »[16] يا بقيةالله، خدايا به آبروي امام زمان ما را از خواب غفلت بيدار كن تا ارزش وجودي حجة بن الحسن را بفهميم، تا بدانيم كه چقدر در شب و روز بايد براي تشريففرمايي آن حضرت دعا كنيم. شايد در اين ماه بتوانيم إنشاءالله از خدا اين حاجت را بخواهيم و لااقل قدري فرج جلوتر بيفتد، نزديك بشود. كاري نكنيم كه در فرج تأخير بيفتد، خداي تعالي به بنده عزيز خود، به بقيةالله، به حجة بن الحسن، بفرمايد نه هنوز اين مردم لياقت امامت تو را ندارند، اين مردم ارزش اينكه پاي سخنان تو بنشينند ندارند. يا الله اين ماه رمضان خدا ما را آن لياقت بده كه بنشينيم پاي سخنان امام زمان خود و از سرچشمه زلال ولايت استفاده كنيم. خدايا در اين ماه مبارك رمضان… خدا ما به تو عرض ميكنيم پيغمبر اكرم فرموده است: «أَكْرِمِ الضَّيْفَ وَ لَوْ كَانَ كَافِراً»[17] مهمان را گرامي بداريد اگرچه كافر باشد. خود تو ما را در ماه رمضان مهمان خود نامگذاري كردي، پيغمبر تو فرمود «دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ» خدايا مهمان هستيم، مهمان هم هر چيزي ميخواهد صاحبخانه اگر قدرت داشته باشد بايد به او بدهد و پروردگارا تو قدرت داري كه امام زمان ما را به ما عنايت كني، ما هم مهمان تو هستيم. ما سرتاسر اين ماه -هر كس دوست ندارد در اين مجلس ما نيايد و ما هم بيزار هستيم از اينكه قدم خود را در اين مجلس بگذارد- فقط يك حاجت داريم و آن آمدن امام زمان ما هست. يا الله، آن لياقتي است كه به ما عنايت كني تا پاي سخنان امام عصر خود بنشينيم، به جمال او نگاه كنيم، به صورت مبارك او نگاه كنيم، به حرفهاي او گوش بدهيم، خدايا قول ميدهيم باادب باشيم، قول ميدهيم ادب خود را تا جايي كه بلد هستيم رعايت كنيم، قول ميدهيم حرفهاي او را گوش كنيم، يا الله، يا الله.
چراغها را خاموش كنيد، شب جمعه است «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الشَّهِيدُ، السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمَظْلُومُ، لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً ظَلَمَتْكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ»[18] يا أبا عبد الله، بيشترين جايي كه احتمال دارد امشب امام زمان ما آنجا باشد، كنار قبر حسين بن علي بن ابيطالب است. سفر كنيم، سفر روحي، برويم كنار قبر مقدس أبيعبدالله الحسين «فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ» خدا بكشد كساني را كه تو را كشتند يا أباعبدالله «وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ» يا أباعبدالله فراموش نميكنم آن ساعتي كه ذوالجناح تو، اسب بيصاحب تو «وَ أَسْرَعَ فَرَسُكَ شَارِداً، وَ إِلَى خِيَامِكَ قَاصِداً، مُحَمْحِماً بَاكِياً»[19] آقاي شما امام زمان طبق نقلي فرموده است: كه فراموش نميكنم آن ساعتي كه اسب تو به طرف خيمهها ميدويد، صدا ميزد: واي بر امتي كه كشتند پسر دختر پيغمبر خود را. هشتاد نفر زن و بچه آمدند اطراف ذوالجناح را گرفتند، هر كس سخني ميگفت، سكينه نازدانه آمد، دو تا پاي ذوالجناح را در بغل گرفت، دست به سر و صورت ذوالجناح كشيد، اشك از چشمهاي ذوالجناح پاك كرد، صدا زد: پدر من وقتي از خيمهها رفت تشنه بود، آيا موقع شهادت به او آب دادند يا با لبهاي تشنه او را شهيد كردند؟
همه رو به قبله، زبانحال ما را امام ما فرموده است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ اللَّهُمَّ عَظُمَ الْبَلَاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مَنَعَتِ السَّمَاءُ وَ إِلَيْكَ يَا رَبِّ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ فَعَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلًا قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَايَ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَايَ يَا مَوْلَايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ»
[1]. بقره، آيه 183.
[2]. همان، آيه 45.
[3]. بحار الأنوار، ج 99، ص 127.
[4]. همان، ج 94، ص 337.
[5]. الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج 2، ص 399.
[6]. بحار الأنوار، ج 25، ص 363.
[7]. نجم، آيه 3.
[8]. همان، آيه 4.
[9]. زخرف، آيه 67.
[10]. عبس، آيه 34.
[11]. بحار الأنوار، ج 93، ص 356.
[12]. همان، ج 95، ص 82.
[13]. همان، ج 24، ص 166.
[14]. همان، ج 53، ص 189.
[15]. الكافي، ج 1، ص 341.
[16]. بحار الأنوار، ج 53، ص 275.
[17]. جامع الأخبار(للشعيري)، ص 84.
[18]. بحار الأنوار، ج 98، ص 201.
[19]. همان، ج 98، ص 240.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.