۲۷ جمادی الاول ۱۴۱۲ قمری – ۱۴ آذر ۱۳۷۰ شمسی – حضرت موسى علیه السلام و محبت او به خدا
«أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمد لله ربّ العالمین الصلاة و السلام علی أشرف الأنبیاء و المرسلین سیّدنا و نبیّنا أبی القاسم محمد و علی آله الطیّبین الطاهرین لا سیّما علی سیّدنا و مولانا حجة بن الحسن روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین».
میفرماید: «وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعينَ لَيْلَةً»[1] زمانی که وعده گرفتیم، دعوت کردیم از موسی کلیم چهل شب که در هفته گذشته اشاره کردم که اولاً دعوت در روز اول سی روز بود و چون حضرت موسی مهمان خوبی بود، خدا دَه روز هم اضافه او را نگه داشت و اگر انسان مهمان خوبی شد، صاحبخانه یک قدری بیشتر او را نگه میدارد. اگر مهمان بدی شد، صاحبخانه کمتر او را نگه میدارد. معلوم است که حضرت موسی مهمان خوبی بوده است. چون در آیه دیگر میفرماید: «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثينَ لَيْلَةً»[2] سی شب. «وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ»[3] یعنی دَه شب اضافه کردیم. بنابراین، مهمان باید مهمان خوبی باشد، والّا دَه شب اضافه نمیکنند. گاهی به اصطلاح چانه از طرف مهمان است، گاهی از طرف صاحبخانه است. یک مهمانی جایی رفته است، به او خوش گذشته است، حالا صاحبخانه ناراحت هم شده، باشد؛ به او خوش گذشته است، دل او میخواهد بیشتر بماند.
یکی از علمای همین ایران است که به سوریه رفته بود. دیده بود که آقایی یک باغ خیلی خوبی دارد. رفته بود و از او تقاضا کرده بود که دَه شب آنجا بماند، او به او گفته بود که من از بوی سیگار بدم میآید، اگر شما میخواهی اینجا بمانی باید سیگار نکشی. این هم گفته بود آخر همه لذت من به سیگار است، اصلاً صبح که از خواب بلند میشوم، برای… به امید سیگار کشیدن بیدار میشوم. گفت: پس یک شرط دارد. وقتی میخواهی سیگار بکشی، آنطرف باغ بروی، سیگار خود را بکشی، بعد هم خود را باد بدهی، عطر بزنی، بعد در اتاق بیایی. او گفت که آن سیگار کشیدن بر من حرام شد. حالا گاهی چانه از طرف مهمان است، گاهی هم از طرف میزبان است که خیلی خوب آن همین است که از طرف صاحبخانه اصرار شود که بمان، تعارف هم نباشد، به زور او را نگه دارند. حضرت موسی را به زور نگه داشتند. چون به قوم خود وعده کرده بود که من سی روزه میآیم، میدانست که اینها در این دَه روز خرابکاری میکنند، در عین حال خدا امر فرمود.
یکی از خصوصیات حضرت موسی این بود که خیلی عشق به پروردگار داشت. در قرآن است که «وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى»[4] موسی چرا اینقدر زود به کوه طور آمدی؟ میگوید: من عجله کردم، قبل از وقت آمدم که شما را دوست دارم. گاهی انسان یک مجلسی را، یک کسی را دوست دارد، قبل از وقت میآید، پشت در میایستد که در که باز شد، داخل بیاید. یک شخصی را دوست ندارد… نمیخواهم بگویم آنهایی که دیر آمدند، چطور هستند و آنهایی که زود آمدند، خوب هستند. گرفتاریهایی است، روزهای کوتاه، همین هم که میآیید، خیلی هم ممنون هستیم. اینها مربوط به اینجا نیست. یک وقت است که –خدمت شما عرض شود- میبینید آخر وقت و برای اینکه بگویند آمد، است. این معلوم است که روی محبت نیست، محبت خیلی ارزش دارد. حضرت موسی را هیچوقت ندیدند که در کوه طور قبل از وقت نرفته باشد. یک موعدی داشت، یک محلی داشت که حضرت موسی آنجا میرفت، با خدا حرف میزد.
مثلاً فرض کنید که بنا بود ساعت دَه صبح برود، ساعت نُه صبح میرفت. یک ساعت میایستاد. بعضی از افرادی هستند که زودتر در مسجد میروند. هنوز اذان نگفتند، میرود و مینشیند منتظر نماز است، یکی هم نماز خود را آخر وقت… آنچنان آخر وقت میاندازد که دیگر حمد و سوره را باید با عجله بخواند، واجبات نماز را بیشتر انجام ندهد، والّا نماز او قضا میشود. اینها علامت محبت است، علامت درک است، علامت فهم است، علامت این است که انسان خدا را درک کرده، محبوبیت خدا را درک کرده و او را دوست دارد. «المؤمن فی المسجد کالسمک فی الماء» مؤمن در مسجد، مثل ماهی در آب است. «و المنافق فی المسجد کالطیر فی القفس» منافق در مسجد مثل پرندهای است که در آن را در قفس کنند.
جوان که بودیم، با یک نفر رفیق بودیم، با او صحبت میکردیم، او را تا داخل مسجد میآوردیم، میرفتیم نماز بخوانیم، نماز جماعت. تا من میگفتم: اللهاکبر و او میدانست من کاری نمیکنم، نمیتوانم بکنم، فرار میکرد. واقعاً من معنای «المنافق فی المسجد کالطیر فی القفس»… منتظر بود که یک سوراخی پیدا کند، از یک راهی فرار کند. حضرت موسی را خدای تعالی دعوت کرده، آمده سی شب… مخصوصاً خدا میگوید: سی… «أَرْبَعينَ لَيْلَةً» هم در آن آیه از شب صحبت میکند، هم در اینجا. در اینجا میفرماید: «أَرْبَعينَ لَيْلَةً» و در آنجا میگوید: «ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ». شب، چون میزبانی پروردگار در شب انجام میشود. روزها زیاد… چون هوا روشن است و انسان همهجا را میبیند و تمرکز فکری به خدا پیدا نمیکند، ولی در شب چون همهجا تاریک میشود و انسان زیاد نمیتواند جایی رفت و آمد کند، لذا عشّاق، آنهایی که اهل معرفت هستند، آنهایی که اهل محبت هستند، صبح تا غروب منتظر میشوند که شب شود. شب با خدا مناجات کنند، با پروردگار خود حرف بزنند، ذکر خدا را بگویند.
خود من یکی از اولیای خدا را میدیدم که با همه در یک مجلس، در یک اتاق میخوابید، ولی تا احساس میکرد همه به خواب رفتند، از جا بلند میشد. آنقدر «یا محبوب» میگفت. چون این کلمه خیلی انسان را جذب میکند. «یا محبوب، یا رحمن، یا رحیم، یا غفار» خدای تعالی تقریباً 99 اسم در قرآن دارد و 1001 اسم در روایات و دعاها و اینها دارد که «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها»[5] برای خدا اسماء حسنی است که خدا را به وسیله آنها بخوانید. شب برای اهل معنا خیلی اهمیت دارد. شبها «عجبا للمحبّ كيف ينام»[6] عجب از محبی که چطور او میخوابد؟ «كلّ نوم على المحبّ حرام».
عجب از عاشقی که خواب کند خواب بر عاشقان حرام بود
واقعاً عجیب است. «أَرْبَعينَ لَيْلَةً». حضرت موسی آنجا به مهمانی خدا رفته و با خدا مناجات میکند، اما شما بنیاسرائیل «اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ».[7] گوساله را… حیوانات با حیوانات. یعنی یک گاو باید با گوساله زندگی کند. اینها حیوان بودند. حیوانات… شما اخذ کردید، گرفتید «عِجل» را، از بعد از اینکه موسی را ندیدید «وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ».[8] ما شما را عفو کردیم «ثُمَّ عَفَوْنا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ».[9] ما شما را عفو کردیم، شاید اینکه شما شکر کنید. «وَ إِذْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ»[10] ای بنیاسرائیل، ما موسی را کتاب دادیم. یک الواحی را در آن کتاب آورده است، موعظه است، پند است، راهنمایی است، برای مردم فرقان هست، یعنی فرق بین حق و باطل را میگذارد، یک کتاب بسیار پرارزش که این را حضرت موسی زیر بغل گرفته و آورده و اسم آن در جای دیگری از قرآن الواح است.
دید که همه اینها گوسالهپرست شدهاند، همه اینها در مقابل گوساله سجده میکنند و سامری ظاهراً یک گوسالهای از طلا درست کرده بود. خیلی هم بزرگ نه که شما فکر کنید به اندازه گوساله، نه. یک گوساله کوچک مثل اسباببازیهای بچهها… از طلا درست کرده و یک مقداری هم از خاک جای پای اسب حضرت جبرئیل، از جاهایی که باز باید گفت ملائکه را مثل سامری هم میدیده و دیده است، همینجا است که جبرئیل به صورت ظاهر سوار بر اسبی شده و تجسم پیدا کرده و شکل پیدا کرده که یکی از چیزهایی که شاید برای ما هضم آن خیلی مشکل باشد، این است که ارواح و اجنّه و ملائکه تجسم پیدا کنند. وقتی آنها تجسم پیدا کردند، تشخص پیدا کردند، همه آنها را میبینند. مسئلهای نیست، حتی دوربین عکاسی هم میبیند. سامری دید که وقتی این اسب جبرئیل پای خود را برمیدارد این خاک زمین یک تکانی میخورد. معلوم است که اینقدر این مؤثر است که به خاک حیات میبخشد. یک مقدار از آن خاک را برداشت و گفت: بالاخره اینها جان گرفته است. آورد و در شکم این گوساله ریخت. این گوساله یک حالت عجیبی پیدا کرد، یک صدایی از میان آن بلند میشد. شیطان آمده بود در میان شکم این گوساله میگفت: بندگان من در مقابل من تعظیم کنید. همه به سجده ریختند. این تقریباً یک تفسیر است و در حدیث داریم که سامری یک قدری پستتر از این هم به اصطلاح در بین مردم عمل کرد. دهان این گوساله را مثل بوق درست کرده بود. زیرِ دُم او را هم یک سوراخ کرده بود و به دیوار گذاشته بود. میرفت از پشت دیوار خود او در شکم گوساله صدا میکرد، از دهان گوساله مثل بوق بلندگو صدا میآمد که بندگان من به من سجده کنید و این بدبختها سجده میکردند.
شاید شما اینها را باور نکنید، حق هم دارید، فکر شما بالاتر از اینها است. اما اگر یک سفری به هندوستان بکنید، جداً نمونههای بارز آن را، بلکه از این هم پایینتر میبینید. در یک بتخانه که ۲۲ عدد گنبد طلا داشت… یک صحنی بود، دور آن گنبد طلا بود، زیر هر گنبد طلایی که به اصطلاح آینهکاری و خیلی زیبا… معمولاً بهطور متوسط سهتا بت گذاشته بودند -اینها همینطور بودند- و مردم میرفتند در مقابل اینها سجده میکردند و حتی حیا میکنم بگویم در میان این بتخانهها، به اصطلاح مجسمه چه چیزهایی بود که به عنوان خدا اینها میپرستیدند. تمام حیوانات شبیه آنها… منتها به شکل بسیار بدی. مثلاً فرض کنید که زبان یک سگی از دهانش بیرون آمده، چشمها قرمز، با یک قیافه عجیبی این را خدای خشم میدانستند. یک مجسمه زیبایی را در آنجا ترتیب داده بودند که اسم آن رام بود، این خدای ثروت بود. هر کسی که میخواهد ثروتمند شود، برود به این متوسل شود. هر کسی که میخواهد از بدیها نجات پیدا کند، به این متوسل شود. از او…
یعنی در مقابل او دستها بالا و به او اظهار میکند که من در مقابل تو تسلیم هستم. این را خدای خشم میگفتند. خداهای مختلف. من از آن روحانی بزرگ آنها… در دهلی بود، رفته بودم، به من خیلی احترام کرد، خیلی محبت کرد، من را در اتاق مخصوص برد که کمتر کسانی را در آنجا راه میداد، از او پرسیدم که این… چرا اینهمه… آخر خدا که یکی است، چرا اینهمه قیافههای مخصوص؟ گفت: اینها تجلیات الهی است. یعنی خدا گاهی به این صورت تجلی کرده، گاهی به این صورت. اینها را مجسمه درست کردند و اینجا گذاشتند. این مسائل از قدیم بوده است. وقتی که انسان را به خود واگذاشتند، عقل خود… هر کسی خدا را یک نوع فکر میکند. لذا به ما گفتند که در صراط مستقیم اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم الصلاة و السلام) باشید. چرا حضرت علی بن موسیالرضا (علیه السلام) وقتی که به نیشابور میرسند، مردم نیشابور آنطور اجتماع میکنند؟
قصه حدیث سلسلةالذهب را همه شنیدهاید. مردم نیشابور اجتماع میکنند و از حضرت میخواهند که یک حدیث از جدّشان… البته اکثراً اینها سنی بودند و شاید شیعه خیلی کم در بین اینها بوده است. ده هزار قلمدان طلا و نقره حاضر کرده بودند. به عنوان یک راوی حدیث، یک امام معصوم، یک فرزند پیغمبر از او یک حدیث بپرسند که او از پدرش، پدرش از پدرش، تا از پیغمبراکرم. حضرت علی بن موسیالرضا هم مسئله را بالاتر از این برد، گفت: حالا که شما از پیغمبر میخواهید، من از خدا برای شما نقل میکنم. «حَدَّثَنِي أَبِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ»[11] پدرم گفت که پدرش فرموده، پدرش گفت که پدرش فرموده، همینطور تا رسید به علی بن ابیطالب، علی بن ابیطالب از برادر خود رسولاکرم، رسولاکرم از جبرئیل، جبرئیل از خدا. که چی؟ کلمه «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ»، «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ». خلاصه آن یعنی خدا یکی است و من خدایی جز ذات مقدس پروردگار ندارم، بتی را نمیپرستم، شخصی را به عنوان خدای خود هیچوقت قبول ندارم و الهی ندارم، جز الله، جز خدای یکتا «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ».
این کلمه و این معنا حصار من است. یک حصاری دور یک شخصی کشیده باشند که این محفوظ بماند، کسی که داخل این حصار شد، از عذاب پروردگار محفوظ است. این را حضرت علی بن موسیالرضا فرمودند و مردم نیشابور دو خواهش کرده بودند: یکی اینکه جمال مقدس حضرت علی بن موسیالرضا را ببینند، یکی هم یک حدیث بشنوند. حدیث را حضرت فرمود، بعد هم پرده محمل را کنار زد که مردم نگاه کردند. وقتی چشم آنها به جمال امامشان افتاد، همه مشغول گریه شدند. بعضی روی زمین افتادند، غش کردند. همه شما خوب هستید، اهل محبت هستید، محبت عجیب است. به خدا قسم فکر نکنید که آنها خوب بودند و شما اینطور نیستید. همین الآن اگر جمال مقدس حضرت ولیعصر (علیه الصلاة و السلام) را ما ببینیم… بعضی از ما که جمال مقدس ایشان را نمیبینیم، برای این است که استعداد نداریم. نه اینکه غش میکنیم، میافتیم و میمیریم.
یوسف فاطمهزهرا آنقدر فوقالعاده جذاب است که افراد عادی اینطور هستند: «قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً»[12] وقتی یوسف که یک اشعهای، یک قبسی از جمال پاک و مقدس حضرت بقیةالله را دارد، چشم او به صورت… چشمشان به صورت یوسف میافتد، اینها دستان خود را میبرند و نمیفهمند. «قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً». نه این بشر نیست. «إِنْ هذا إِلاَّ مَلَكٌ كَريمٌ»[13] ما هم همینطور هستیم. دیده شده است. یک جوانی در سامرا بود، او شبها تا صبح –حدوداً هجده سال، نوزده سال بیشتر نداشت- او در این شهر سامرا پر از سنی و آنوقتها حتی برق هم نبود، او راه میرفت و گریه میکرد، یا صاحبالزمان میگفت. من از مرحوم حاج ملا آقاجان پرسیدم که این مرد را چرا… چرا آقا به این بچه اظهار لطفی نمیکند؟ او که عشقش خوب است. ایشان فرمودند: او تا امام زمان را ببیند، میمیرد، نمیتواند طاقت بیاورد. واقعاً هم همینطور است. او استعداد آن را ندارد.
اگر خود امام (علیه الصلاة و السلام) شخص را کنترل نکنند و تصرف ولایی نفرمایند، ابداً ما طاقت آن را نداریم، هیچکس طاقت آن را ندارد. ولی گاهی آنچنان تصرف میکنند… وقتی انسان با امام زمان (علیه الصلاة و السلام) برخورد میکند، در آن لحظه خیال میکنند که یک فرد عادی است. بعد حضرت رضا (علیه الصلاة و السلام) یک قدری… بیشتر میخواستم این را بگویم که یک مقدار محمل آنها حرکت کرد. هم حدیث فرمودند و هم جمال مقدسشان را نشان دادند. حضرت یک جمله مردم را… البته شاید فاصله آن به خاطر این بوده است: یکی اینکه این کلام از قول خدای تعالی نیست، ولی فرقی نمیکند، کلام خدا همان کلام حضرت رضا است و کلام حضرت رضا کلام خدا است و دیگر برای اینکه جلب توجه بیشتری بکند، فرمود: «بِشُرُوطِهَا»[14] این توحید حصر خدا هست. این حصار محکم پروردگار هست، اما یک شرط دارد، شروطی دارد که این توحید را شما از خاندان عصمت یاد بگیرید. «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا».[15] من از شروط او هستم. من یکی از معصومینی هستم که باید شما توحید را از من یاد بگیرید، باید دین خود را از علی بن موسیالرضا بیاموزید، از غیر خاندان عصمت و طهارت نباید این مسائل را یاد بگیرید.
ببینید خدای تعالی در قرآن مجید میفرماید: – سه آیه را برای شما میخوانم- «إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»[16] خدا بر صراط مستقیم است. ای پیغمبر «إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ * عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»[17] ای پیغمبر تو از مرسلین هستی و بر راه راست هستی. و آیات دیگری که درباره علی بن ابیطالب تقریباً چهل آیه است که همه آنها، حتی سنیها نقل کردند که منظور از کلمه صراط مستقیم، علی بن ابیطالب (علیهم الصلاة و السلام) است. پس راه راست این است، کوچکترین انحراف از این راه راست انسان را پرت میکند، کوچکترین انحراف. هرچه آنها کردهاند، هرچه آنها گفتهاند، هرچه آنها فکر و اعتقاد دارند، ما هم باید همان را داشته باشیم، نه کمتر و نه زیادتر.
امشب شب جمعه است، ما انشاءالله از خدای تعالی میخواهیم که… الآن اینجا نشسته بودم، نمیدانم یک چیز دیگری در… از کتاب مفاتیح میخواستم، چشم من به قصه حاج علی بغدادی افتاد، مدام از اولی هم که منبر رفتم، مثل این است که مرحوم حاج علی بغدادی جلوی چشم من است و مدام میخواهم این قضیه را بگویم. شما در مفاتیح دیدید تیتر آن را، ولی غالباً توجهی به مسائلی که در آنجا است، نکردید. این قصه حاج علی بغدادی را مرحوم حاج شیخ عباس قمی که شاید در زمان خود از پاکترین علمای تزکیه نفس شده پاک زمان خود بوده است، واقعاً از پاکترین بوده است. آنهایی که او را دیده بودند، من آنها را دیدم. اینها نقل میکردند که یک سر سوزن در این فرد هوای نفس نبود. مرد بسیار بزرگوار بود. ایشان مینویسد که اگر… یعنی از قول استاد خود مرحوم حاجی نوری که اگر هیچ قصهای درباره امام زمان (علیه الصلاة و السلام) و اثبات وجود مقدس آن حضرت نبود، جز قضیه صحیحه عالیه حاج علی بغدادی، کافی بود. خیلی متقن و قطعی.
یک مقدار نکاتی دارد که خوشم میآید به این نکات بیشتر توجه کنید و نمیخواهم قضیه را دقیقاً برای شما نقل کنم، چون فرصتی نبود که دقیق مطالب آن را در ذهن خود بسپارم و با اینکه من در کتاب ملاقات با امام زمان خود نوشتم، ولی الآن دقیقاً یادم نیست، چون قضیه مفصل است. ولی آنچه که از این قضیه به خاطر دارم و فرازهایی در این ساعات که عصر جمعه است، حاج علی بغدادی یک انسانی است که میخواهیم تحقیق کنیم که چرا اینطور مورد توجه حضرت بقیةالله شده است. حضرت دست ایشان را در دست خود میگیرند، او میگوید: من میخواهم به بغداد برگردم. حضرت موسی بن جعفر را زیارت کردهام. حضرت میفرمایند: نه، بیا با هم برگردیم، با هم برای زیارت برویم. خیلی مقام است، خیلی انسان باید ببالد. این چه کار کرده بود؟ میگوید: هشتاد تومان سهم امام به گردن من بود، هشتاد تومن –البته آن زمان- شاید مساوی با هشتاد یا لااقل هشت میلیون تومان… اینطور باید حساب کنیم، خیلی پول بوده است.
میگوید: این به گردن من بود، رفتم و به آقای آقا شیخ محمد حسین دادم. ظاهراً همینطور است، اسم او آقا شیخ محمدحسین است، کاظمینی. یک مقداری از آن را دادم و یک مقداری از آن را هم گفتم بعد میدهم و… میگوید: حضرت… میگوید: داشتم طرف بغداد میرفتم، وسط راه… خدا قسمت شما کند به کاظمین بروید، فاصله بین کاظمین و بغداد تقریباً مثل حضرت عبدالعظیم و تهران است. یک چنین فاصله به اصطلاح مختصری است و حالا شاید متصل شده باشد. میگوید: داشتم طرف بغداد میآمدم، دیدم یک آقایی به من رسید، یک شال سبز روشنی به سر مبارک ایشان است و یک خال درشت سیاهی هم روی گونه راست ایشان است. به من رسیدند، سلام کردند. حضرت بقیةالله در تشرفات زیاد… آنهایی که متوجه بودند. حضرت وقتی به طرف میرسند، اول ایشان سلام میکنند. پیغمبراکرم هم همینطور بود، حتی بعضی از اصحاب میرفتند و مخفی میشدند که وقتی پیغمبر میآید، قبل از پیغمبر آنها به پیغمبر سلام کنند.
رسولاکرم پشت… میدانست که یک نفر اینجا ایستاده است، از همان پشت دیوار سلام میکرد. علی بن ابیطالب فرمود: من به مرد و زن سلام میکنم، در یک روایت و سلام… این را بدانید که دَه، صدتا اجر برای سلامکننده و سلام جوابدهنده هست. ۹۹ تای آن برای سلامکننده است و یک اجر آن برای جوابدهنده است و سلام را هم… گاهی میشود خود سلام ناراحتکننده است. من به میرسم سلام علیکم، زیرلبی، خیلی با تکبر. نه، افشاء سلام، اطعام طعام. افشاء یعنی بلند و با تواضع انسان سلام کند. همیشه باید… البته گاهی در مجلس است. یک نفر منبر است و… حالا آنجا، بعضی از افراد افشاء سلام را همانجا در مجلس… آنجا شاید اصلاً بعضی گفتند که کراهت دارد سلام کردن یا میبینید که یک عدهای نماز میخوانند، کراهت دارد که به آنها سلام بکنید و خیر، وقتی در کوچه به یک شخصی برخورد میکنید… عجیب است در زمان ما سلام کردن خیلی ترک شده است. حالا شاید هم به ما آخوندها… چون با ما خیلی خوب نیستند، سلام نمیکنند. والّا سابق خیلی سلام میکنند. حالا هیچ…
جالبتر این است من مقیّد هستم به افرادی که احتمال بدهم که مثلاً… وقتی به آنها سلام کردند، جواب میدهند، سلام میکنم. در راه، در راه حرم، مخصوصاً افراد ظاهرالصلاحی باشند، سلام میکنم. جواب نمیدهند. جواب نمیدهند. شاید هم فکر میکنند که ما آنها را مسخره میکنیم. به هر حال هرچه هست. افشاء سلام خیلی خوب است و اینها محبت ایجاد میکند. حضرت میگوید: به من سلام کردند. من جواب دادم، فرمودند: حاج علی بغدادی، حاج علی کجا میروی؟ گفتم: به بغداد میروم. من یک کارخانه شَعربافی داشتم، یک تعداد کارگر داشتم، اینها عصر پنجشنبه -مثل شما که به من گفتید- عصر پنجشنبه باید مزد هفته آنها را به آنها بدهند. سابق اینطور بود، حالا مثل اینکه کارگرها مزد خود را قبلاً میگیرند. ولی سابقها هفتگی بود. عصر پنجشنبه مزدشان را میدادند و من باید بروم و مزد آنها را بدهم.
حضرت فرمودند: بیا، برگرد برویم کاظمین، شب جمعه است، زیارت کنیم و من پیش جدّ خود شهادت میدهم که شما از موالیان ما هستید. اصرار میکنند که بیا باهم به زیارت برویم، شب جمعه است. میگوید: عرض کردم که آقا برای من امکان ندارد، باید این کار را بکنم. البته هنوز تا آخر هم آقا را نشناخته است، حالا من دارم میگویم. فرمودند که فلانی هم شهادت میدهد، من هم شهادت میدهم. نزد خدا دو شاهد لازم است، بیا برگرد و میتوانی. همینطور که این حرفها را میزدیم، دست من را در دست خود گرفتند، دست چپ من را در دست راست خود… من را برگرداندند. اظهار محبت میکنند، این دست در دست داریم میرویم، میگوید: یک دفعه نگاه کردم، دیدم در طرف راست و چپ ما باغهای پر از میوه در غیرفصل… عرض میکنم این دیگر در مفاتیح است، این حالا قصهای نیست که بگوییم در کتاب چه، معلوم نیست چه کسی گفته باشد، چهچیزی گفته باشد. در غیرفصل، همینطور میوهها از دو طرف ریخته است. جوی آب سفیدی کنار جاده میرود، همینطور داریم میرویم. چرا حضرت طیالارض بوده است، نبردهاند؟ به خاطر اینکه این سؤالاتی که من میخواهم عرض کنم، اینها را از حضرت بپرسد.
میگوید: از ایشان سؤال کردم که این راست است که هر کس… سیدالشهداء (علیه الصلاة و السلام) را شب جمعه هر کسی زیارت کند، این امان از جهنم است؟ فرمود: آری، به خدا قسم. گفتم: آقا زیارت مشهد رفته بودیم، زیارت حضرت علی بن موسیالرضا، آیا زیارت من با فلانی آیا قبول است؟ فرمودند: هر کس به شما منتسب باشد، از ما است و قبول است. ببینید گاهی میشود که منسوبین یک مؤمن، منسوبین او به خاطر او مورد لطف حضرت واقع میشوند. در بین یک جمعی اگر هستید، بگذارید همه به خاطر شما… آنچنان خوب باشید که به خاطر شما مورد توجه خدا و اهل بیت عصمت و طهارت باشید. گفتم: یک عربی از بادیه زیارت علی بن موسیالرضا رفته بود، من او را دیدم. او به من گفت: نکیر و منکر کجا جرأت دارند که از من سؤال بکنند و حال اینکه من الآن مدتی است که در مشهد… دارم در مشهد غذا میخورم و قسمتی از پوست و پوست و گوشت و استخوان من از این شهر مقدس و از کنار قبر حضرت رضا به وجود آمده است؟ آیا این حرف درست است یا از روی احساسات گفته است؟
حضرت فرمود: آری، به خدا جدّ من ضامن است. گفتم: زیارت فلانی قبول است؟ اسم بردم. فرمودند: زیارت بنده صالح خدا قبول است. یکی دیگر را از این ثروتمندها بود که بیشتر برای تفریح به مشهد آمده بود، گفتم: زیارت فلانی چطور؟ آن هم قبول است؟ حضرت چیزی نفرمود. گفتم: شنیدید چه گفتم؟ باز هم اعتنا نکرد. معلوم است که هر زیارتی قبول نیست. ما میخواهیم تفریح برویم، مردم محل چه میگویند؟ مثلاً فرض کنید اگر فلان گردشگاه و فلان شهر و فلانجا برویم، مردم میگویند: فلانی تفریح رفته است. همان مشهد برویم، هم اسم ظاهر آن خوب است که زیارت حضرت رضا رفتهایم و هم تفریح کردیم. فرمودند: خیر. چیزی نگفتند. میگوید: همینطور آمدیم، به یک راهی رسیدیم، یک مطلب، یک جمله دیگری. گفتم: میگویند فلان باغ برای حضرت موسی بن جعفر است، فلان شخص تصرف کرده است، آیا راست است؟ حضرت فرمودند: به این حرفها کاری نداشته باش، آنچیزی که به شما… حالا به تفسیر من، چیزی که به شما مربوط نیست، چه کار دارید؟ فلانی مال فلانی گرفته، خورده، چه کرده است. اگر میتوانید استنقاذ کنید، بکنید. اما اگر نمیتوانید، چرا حرف میزنید. گفتند: به این کارها کاری نداشته باش.
به یک راهی رسیدیم که معمولاً علمای پاک، آنها چون دولت این زمین را قصب کرده بود، برای سادات بود و از آن راه مردم نمیرفتند، افراد پاک و خوب نمیرفتند، از اینطرف میرفتند. من دیدم که آقا ما را از آنطرف میبرد. گفتم: آقا این چطور است؟ فرمودند: این متعلق به خود ما است. حالا خیلی از اوقات است که ما فکر میکنیم که برای خاطر اینکه برای امام است، نباید تصرف کرد، خود امام که میتواند تصرف کند. میگوید: آمدیم، نزدیک غروب آفتاب بود، نزدیک مغرب بود، وارد صحن حضرت موسی بن جعفر (علیه الصلاة و السلام) شدیم، حالا دست من در دست آقا است، آقا با یک صلابتی وارد شد، من یک نوری در صحن و حرم و اینها دیدم که این چراغهای در حرم و در صحن اصلاً سایه انداخته بود، مثل اینکه اینها چراغ… این چراغها نور ندارد و من نمیفهمیدم که این نور از کجا است؟ آمدیم درِ رواق… خدا قسمت شما کند. یک رواقی حضرت موسی بن جعفر دارد، در واقع آنجا زیارتنامهای دارد که اسامی همه معصومین (علیهم الصلاة و السلام) را انسان میبرد و سلام عرض میکند.
میگوید: آقا به من فرمودند که شما زیارت میخوانی یا من بخوانم؟ گفتم: آقا من سواد ندارم، شما بخوانید. شروع کردند: «السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ» یکیک از معصومین را اسم برندد تا رسیدند به نام مقدس امام زمان. اینجا توقف کردند، حضرت عسکری را که سلام دادند، توقف کردند، فرمودند که امام زمان خود را میشناسی؟ گفتم: چطور نمیشناسم، البته که میشناسم. فرمودند: سلام کن. ما روی همان ردیف به تأویل من و به تعبیر من روی همان ردیف گفتم، «السلام علیک یا صاحب الزمان». دیدم آقا فرمودند: «و علیک السلام». بعد وارد حرم شدیم، فرمودند که میخواهی کدام زیارت را برای شما بخوانم؟ چون زیارتهای مختلفی هست. گفتم: آقاجان هر کدام که افضل است، بهتر است، فضیلت آن بیشتر است. فرمود: زیارت امینالله افضل است. از این روایت صحیحه استفاده میشود که زیارت امینالله خیلی خوب است، این زیارت را حفظ کنید، بخوانید. «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ جَاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ عَمِلْتَ بِكِتَابِهِ وَ اتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِيِّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّى دَعَاكَ اللَّهُ إِلَى جِوَارِهِ».[18] اصلاً مضمون خیلی عالی هم دارد. بعد هم باقی آن هم دعا است، انسان سلامی عرض میکند خدمت آن امامی که میخواهد زیارت کند.
حالا میشود هر یک از ائمه را با این زیارت، زیارت کرد. اصل زیارت درباره… برای حضرت امیرالمؤمنین است. ولی اگر آنجا نوشته بود: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السلام علیک یا امیر المؤمنین» آنجا «امیر المؤمنین» آن را نخوانید، چون کلمه امیرالمؤمنین فقط به حضرت علی بن ابیطالب جایز است که اطلاق شود، نه به غیر. میگوید: تا اینجا گفتم آقا زیارتی که افضل است بخوانید. دیدم که آقا جلو ایستاد و من هم کنار ایشان ایستادم و اینطور زیارت را خواند: «السلام عليكما يا أميني اللّه في أرضه»[19] آخر در یک ضریح دو امام است. حضرت موسی بن جعفر و حضرت امام جواد (علیهم السلام) هستند. میگوید: «السلام عليكما».
خدا قسمت شما کند، اگر کنار قبرستان بقیع رفتید، آنجا میتوانید بگویید: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أُمَنَاءَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ»[20] این را به یاد داشته باشید. از همین… البته اگر اینجا حضرت ولیعصر (صلوات الله علیه) اینطور نخوانده بودند، ما این را نمیتوانستیم قیاس کنیم. یعنی اگر نخوانده بودند: «السلام عليكما يا أميني اللّه في أرضه و حجّتیه علی عباده اشهد انّکما جاهدتما فی الله حق جهاده و عملتما بکتابه و اتّبعتما سنن نبیه» تا اینجا که همه اینها با ضمیر تثنیه است. اگر کنار قبرستان بقیع بودید، باید اینطور بخوانید: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أُمَنَاءَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَجَهُ عَلَى خَلْقِهِ»[21] اینها البته تقریباً فنی است. افرادی که به اصطلاح… کسانی که ادبیات عرب را خواندند، میتوانند اینها را درست کنند. ولی از همین عمل حضرت بقیةالله (ارواحنا فداء) در این قصه حاج علی بغدادی استفاده میشود که میشود این تصرفات را در زیارت جامعه کرد، در زیارت امینالله کرد. چون آنجا فرموده است: «السلام عليكما». آنجا هم میشود گفت: «السلام علیکم» اما اصل یعنی «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ».
میگوید: زیارت امینالله را تا آخر… البته همین جملات اول زیارت یک تصرفی لازم است، والّا بقیه آن دعا است. «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَ دُعَائِكَ»[22] تا آخر زیارت. این زیارت را حضرت، این آقا خواندند، به من فرمودند که موقع نماز مغرب است، برو و نماز جماعت بخوان. این هم یک نکته است که باید انسان تا میتواند نمازهای خود را به جماعت بخواند و خود ایشان آنطرف ایستادند و امام زمان… البته روایت دارد که اگر جمعی دارند نماز میخوانند و در بین معمومین یک نفر عالمتر و باتقواتر از امام جماعت وجود دارد، این جمعیت احمق هستند. عجیب است، دلیل بر حماقت این جمع است. برای اینکه آن شخصی که باتقواتر و عالمتر است را باید جلو بیندازند.
امام زمان (علیه الصلاة و السلام) بیاید… امام است، هیچوقت نباید بر کسی اقتداء کند، همه باید به او اقتداء کنند. در قصهای که این آقای میرجهانی برای خود من نقل کردند، فرمودند: در زمان مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی، مرحوم سید آقا سیدابوالحسن مقداری پول به من دادند و گفتند: ببر و بین خدمه سامرا تقسیم کن. من پول را آوردم نزد… در سامرا آوردم، به خدمه سامرا دادم و به کلیددار یک مقدار هم –ایشان فرموده بودند- بیشتر دادم و از او تقاضا کردم که شب جمعه بگذارد که من در حرم و سرداب حرم مطهر بمانم. آنها هم در را بستند و من را آنجا گذاشتند. حرم و سرداب در یک صحن است. درِ صحن را بستند و رفتند. میگوید: قبل از اذان صبح… یک ساعت، دو ساعت قبل از اذان صبح در سرداب مطهر رفتم. خدا قسمت شما کند، خیلی جای باحالی است. خدا صدام را لعنت کند. فکر میکنم در مجلس ما خیلی کم افرادی باشند که مشرّف شدند. یکی، دوتا دیگر. میگویند: با یکی، دو گُل بهار نمیشود.
خیلی جای پرمعنویتی است. یک مثلاً جای سه در چهار، یک اتاق سه در چهاری اینجا امام زمان زندگی کرده است، متولد شده است. هر جایی از آن را که انسان فکر کند، حضرت آنجا بوده است. ببینید چهقدر اینجا معنویت و به اصطلاح نور دارد. میگوید: من به آنجا رفتم، نماز شب را خواندم و اذان هم گفته شد و نماز صبح خود را خواندم و از همان اول من وارد این… آخر سرداب در روز هم تاریک است، یک زیرزمینی خیلی گود است. شاید حدوداً ده، پانزده پله میخورد و پایین میرود از کف صحن و این به خاطر این بوده است که آن زمان کولر و این حرفها نبوده است. الآن هم در نجف و در شهرهای عراق اینطور است، اکثراً آنجاهایی از آن که مرطوب نیست مانند سامرا و نجف، سرداب استفاده میکنند. سرداب سن هست که من بعضی از این سردابها را شمردم، چهل پله میخورد و پایین میرود. آنجاها خنک است. برای سرد بودن آنجا میروند. آنوقتها اینطور بود. طبعاً جایی برای آمدن روشنایی وجود ندارد. سرداب تقریباً همینطور است، چون اصلاً پنجرهای… یک پنجره کوچکی آنطور سربالا آنجا دارد که آن هم زیاد روشنایی اصلاً… اصلاً روشنایی ندارد. میگوید: شب که وارد این سرداب شدم، متوجه نبودم که همهجای این سرداب روشن بود، ولی توجه به این جهت نداشتم. نشستم، نماز شب خود را خواندم، نماز صبح خود را خواندم، یک آقایی هم آنجا نشسته بود، من برای اینکه ایشان حواس من را پرت نکند یا هرچه، من جلوتر ایستاده بودم. داشتم دعای ندبه میخواندم.
رسیدم، دیدم صبح جمعه است، دعای ندبه بخوانم. مشغول دعای ندبه شدم، رسیدم به این جمله: «و عرجت بروحه» آخر نسخه بدل دارد. در مفاتیحها هم همینطور نوشته است: «وَ عَرَجْتَ بِرُوحِهِ إِلَى سَمَائِكَ»[23] و همان شخص به من گفت که بگو: «و عرجت به». «بروحه» درست نیست. مگر نمیبینی دارد: «وَ سَخَّرْتَ لَهُ الْبُرَاقَ»[24] خدایا تو برای او براق را تسخیر کردی. روح که احتیاج به براق ندارد. پس «عرجت به الی سمائک». دیدم عجب جمله خوبی است. من این را متوجه نبودم. راست میگوید: «وَ سَخَّرْتَ لَهُ الْبُرَاقَ و عرجت به إلی سمائک» روح که از براق سریعتر میرود. میگوید: این جمله را خوشم آمد. بعد هم به من فرمود که هیچوقت جلوتر از امام خود نایست و نماز نخوان. آخر جلوتر از امام زمان کسی… اینکه شما حرم میروید، پیش رو نماز نمیخوانید. حتی من فکر میکنم که در همان رواق پیش رو هم که مخصوصاً از وقتی که در وسعت پیدا کرده است، نماز خواندن همچین بیذوقی است. والّا بعضی از علما فتوا میدهند که پشت بکنید به ضریح و نماز بخوانید، نماز شما باطل است. حتی بالاسر مساوی نایستید، یک مقدار عقبتر. به هر حال این دو جمله را گفتند و دعای ندبه من هم تمام شد و دیدم که یک دفعه سرداب مطهر تاریک شد و ایشان هم رفتند.
من با عجله به طرف بالا آمدم، چون از این پلهها که انسان بالا میآید، جلوی در یکی از این خدمه سنی نشسته و پول میگیرد. هر کسی که وارد میشود یا خارج میشود، باید به ایشان پول بدهد. این اصلاً طبع آنها است. حتی به ضریح علی بن ابیطالب… هر طرف ضریح متعلق به یک نفر است که اینطور دست خود را به ضریح گرفتند و یک دست خود را هم اینطور پول میگیرند. مثل اینجا نیست که شما بتوانید به ضریح بچسبید و دور بزنید. خیر، اینجا به این آقایان برخورد میکنید که انشاءالله خدا بعضی از آنها را بکشد که چه کارهایی میکنند. میگوید: آمدم جلوی در و گفتم: این آقایی که داخل بود و جلوتر از من بیرون آمد، کجا رفت؟ از کدام طرف رفت؟ گفت: اصلاً خود شما چه زمانی پایین رفتی؟ شما… کسی هنوز… اول دشت است، هنوز کسی پایین نرفته است که بیرون بیاید. شما چه زمانی داخل رفتی؟ گفتم: من شب گذشته اینجا بودم، رفتم. خلاصه در و… از وقتی که در بسته بوده. ایشان برای خود من نقل میکرد، این واسطه هم ندارد و منظور من این بود که حضرت ولیعصر (صلوات الله علیه) امام زمان ما است، ما باید جایی که میبینیم حضرت نماز میخواند، پشت سر او بایستیم. انشاءالله هر وقت قسمت شما شد، نروید جلوی حضرت، پشت به امام کنید، به ضریح امام، به متعلقات امام، انسان باید خیلی احترام کند. حاج علی بغدادی هم میگوید: من آنجا رفتم، ولی خود آقا رفت آنطرف و نماز خواند. کمکم به فکر افتادم که ایشان اسم من را میدانست. علمای بزرگی را گفت که اینها وکلای من هستند. آن معجزاتی که در راه بود، جواب سلام من را داد وقتی که گفتم: «السلام علیک یا صاحب الزمان» و بقیه مسائل. میگوید: خیلی من را دچار تشنج و حیرت کرد، یک وقت دیدم که آقا تشریف بردند.
یا بقیةالله، یا صاحبالزمان، ایام تعلق به مادر شما زهرا دارد. شما هم نسبت به مادر خود زهرا خیلی علاقه دارید. یقیناً اگر به خاطر فاطمه زهرا باشد، هرچه ما بخواهیم به ما عطا خواهید فرمود. خاندان عصمت آنقدر مادرشان را دوست دارند که اکثر ائمه یا همه آنها یک اظهار محبت عجیبی نسبت به فاطمهزهرا کردهاند. حضرت علی بن موسیالرضا میفرماید: پسر من جوادالائمه در سن خردسالی دستها را روی زمین گذاشته، به آسمان نگاه میکند، اشک میریزد. گفتم: پسرم، چرا اشک میریزی؟ گفت: به یاد مظلومیت مادرم زهرا افتادم. به یاد آنهمه اذیتهایی که آن دو نفر به مادرم زهرا کردند. به خدا قسم آنها را از میان قبر بیرون خواهم آورد. آنها را آتش میزنم.
یا بقیةالله، یا صاحبالزمان، شب جمعه است، میشود که به ما هم محبت بفرمایید؟ ما حاضر هستیم کار و کسب و اینها که سهل است، جان خود را هم بدهیم و شما هم ما را به طرف زیارت حضرت موسی بن جعفر و حضرت امام جواد و… در خدمت شما هر کجا بروید، بیاییم. یا بقیةالله، شب جمعه است. شما را به مادرتان زهرا قسمتان میدهیم، نظر لطف و عنایتی به ما بفرمایید، روزی معنوی و مادی، همه آنها دست حضرت حجةبنالحسن است. یا حجةالله، یا صاحبالزمان، ما چطور میتوانیم… شب سهشنبه آینده شب شهادت فاطمهزهرا است. به قول معتبرتر روز سوم جمادیالثانی شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. یکی از مظلومیتهای فاطمهزهرا، همین امروز میگفتم نه تنها قبر او مخفی است، تاریخ وفات ایشان هم مخفی است. ۴۵ روز، ۷۵ روز، ۹۵ روز، آن هم دقیقاً روی ماه گفته نشده است. تاریخ وفات همه ائمه (علیهم السلام) معین شده است. مثلاً روز بیست و یکم ماه رمضان، روز –فرض کنید که- بیست و هشتم صفر، روز دهم محرم. معلوم است.
تنها فاطمهزهرا است که روز وفات او هم معلوم نیست. خدا لعنت کند آنهایی را که به این آیه شریفه پشت پا زدند: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»[25] یک سر سوزن اظهار محبت به فاطمهزهرا (سلام الله علیها) نکردند. نه تاریخ وفات او را ثبت کردند، نه محل دفن او را ثبت کردند، به قدری مظلوم که هیچ یک از اصحاب پیغمبر تا این حد مظلوم از دار دنیا نرفته است. یک کتابی همین هفته گذشته به من دادند که أین…؟ اسم کتابی…
[1]. بقره، آیه 51.
[2]. اعراف، آیه 142.
[3]. همان.
[4]. طه، آیه 84.
[5]. اعراف، آیه 180.
[6]. لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج 5، ص 237.
[7]. بقره، آیه 51.
[8]. همان.
[9]. همان، آیه 52.
[10]. همان، آیه 53.
[11]. الخصال، ج 1، ص 179.
[12]. یوسف، آیه 31.
[13]. همان.
[14]. بحار الأنوار، ج 3، ص 7.
[15]. همان.
[16]. هود، آیه 56.
[17]. یس، آیات 3 و 4.
[18]. بحار الأنوار، ج 97، ص 264.
[19]. إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالى فرجه الشريف، ج 2، ص 66.
[20]. بحار الأنوار، ج 99، ص 189.
[21]. همان.
[22]. همان، ص 177.
[23]. بحار الأنوار، ج 99، ص 105.
[24]. همان.
[25]. شوری، آیه 23.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.