۲۹ ربیع الثانی ۱۴۲۵ – ۲۹ خرداد ۱۳۸۳ – محبت و تقوا

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

 اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
… ومَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه … (طلاق / ۲و۳ ).

 انواع بندگی

  در هفته‌های گذشته درباره‌ی محبت به خدا مطالبی عرض شد که اگر کسی خدا را دوست داشته باشد و آنچه در نزد خداست دوست داشته باشد مسلّماً بندگی می‌کند، بنده رسمی خدا می‌شود. بندگی چهار نوع امکان دارد:
اوّل: ترس از عذاب الهی. خدایی که آنقدر مهربان است که حتّی با دشمنان خودش با مهربانی برخورد می‌کند، شاید در عالم، صریح‌تر از شیطان کسی با خدا دشمنی نکرده و یا بعضی از افراد بشر چون نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت دشمنی کرده‌اند و دشمنی با آن‌ها دشمنی با خداست، کسانی بوده‌اند که حتی از شیطان هم دشمنی بیشتری کرده‌اند ولی آنچه که تصریح شده و مکرّر در قرآن آمده که دشمنِ خداست، شیطان است، در سوره‌ی مبارکه‌ی یاسین خدای‌تعالی می‌فرماید: … أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیطَانَ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (یس /۶۰) یا در جای دیگر لکم عدُوّ (فاطر/ ۶) بالاخره مکرر ذات مقدس پروردگار دشمنی شیطان را با مردم و با خدای‌تعالی نقل فرموده است.

 خدا نسبت به دشمنانش مهربان است اما محبت ندارد

  خدای‌تعالی با این دشمن بارز و ظاهر و علنی، با مهربانی، با رحمانیتش برخورد می‌کند. می‌بینید آن وقتی که خدا او را رانده خودش می‌خواند و می‌فرماید: إِنَّک رَجِیمٌ (حجر / ۳۴) او از خدا تقاضای ماندن در دنیا را تا روز قیامت دارد، خدای‌تعالی می‌فرماید: … فَإِنَّک مِنْ الْمُنْظَرِینَ، إِلَى یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (حجر/۳۷ و ۳۸) تا قیامت صغری که ظهور حضرت بقیة‌اللّه باشد -طبق تفاسیر- به او مهلت می‌دهند. این مهلت، خودش در اثر رحمانیت خداست و همچنین اگر به افرادی که به خاندان عصمت ظلم کرده‌اند و دشمنی نموده‌اند غذا می‌دهد، روزی می‌دهد، جان می‌دهد، همه‌ی اینها به خاطر رحمانیت پروردگار است. خدای رحمان، خدای مهربان. بعنوان توضیح عرض کنم : مهربانی با محبّت فرق می‌کند، انسان ممکن است کسی را اصلاً دوست نداشته باشد و دشمنش هم باشد ولی مهربانی نسبت به او بکند؛ محبّت نیست، مهربانی است. وقتی که ابوسفیان در فتح مکه خدمت پیغمبراکرم رسید ، پیغمبر می‌دانست که این و زنش و فرزندش و نسلش از شجره‌ی ملعونه هستند و مبغوض خدا و پیغمبر و خاندان عصمتند و اذیت‌ها وارد می‌کنند، قطعاً نسبت به او محبّت نداشت ولی مهربان بود، او را امان داد و لذا این جمله را ‌خواستم عرض کنم که مهربانی ممکن است باشد، رحمانیت ممکن است باشد ولی محبّت نباشد. خدای‌تعالی در قرآن به یک عدّه خاصی محبّت دارد و بیان هم فرموده ولی به همه‌ی مردم دنیا محبّت ندارد بلکه به مثل شیطانی چون با خدا دشمن است، دشمنی هم دارد.

 عبادت خدا گاهی روی ترس است و این باید باشد
بنابراین گاهی انسان خدای‌تعالی را عبادت می‌کند و خدایی که این حدّ در این وضع مهربان است این را عبادت می‌کند امّا روی ترس. بنی‌اسرائیل عبادت نمی‌‌کردند، بخصوص سر به سجده نمی‌‌گذاشتند، برای اینکه اینها از آن کبر و نخوتشان پایین بیایند خدای‌تعالی به جبرئیل دستور فرمود که از کوه طور، سنگی را روی سر اینها نگه بدارد تا سر به سجده بگذارند، اینها از ترس سر به سجده می‌گذاشتند. گاهی سجده و عبادت روی ترس است؛ یا ترس آنی و یا ترس از عالَم آخرت و عذابهای پروردگار.

  عبادت خدا گاهی روی ترس است و این باید باشد

  این ترس خیلی خوب است و لازم است و باید در سالک الی اللّه باشد، باید این ترس وجود داشته باشد، ترس از خدا دلیل بر ا‌عتقاد صحیح به خداست، اگر می‌بینید در قرآن مجید آمده است که: فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (آل عمران / ۱۷۵) از اثرات ایمان، خوف از خداست؛ همه‌ی ائمه‌اطهار علیهم الصلوة و السلام، اولیاء خدا، از خدا می‌ترسیدند، از عذاب الهی می‌ترسیدند. شما در دعای کمیل اگر علی بن ابی‌طالب خودش و از زبان خودشان این دعا را خوانده باشند که خیلی فوق‌العاده است و اگر به کمیل بن زیاد نخعی دستور داده باشند که تو بخوان، باز هم کمیل یکی از بزرگان بوده، از اصحاب خاص بوده. بعضی از مردم اخلاقشان این است که اگر به آن‌ها گفته شود که جلو نیا؛ از پشت بام می‌افتی! آن قدر عقب می‌روند که از آن طرف می‌افتند. اگر به شما گفتند روی محبّت و محبّت به خدا بندگی کنید این معنایش این نیست که از خدا نترسید! این معنایش این نیست که از عذاب الهی نترسید! ما هر چه بکنیم، هر چه محبّت به خدا داشته باشیم، هر چه عبادت بکنیم باز از امام سجاد بیشتر عبادت نکرده‌ایم و معرفت‌مان بیشتر نیست. در دعاهای صحیفه‌ی سجادیه -که به اعتقاد من بعد از قرآن صحیح‌ترین کتابها صحیفه‌ی سجادیه است- می‌بینیم دعایی در خوف از پروردگار وجود دارد، حضرت سجاد از عذاب الهی می‌ترسد. البته آن قضیه اصمعی را من قبول ندارم چون در خود قضیه مطالبی هست که دروغ است و صحیح نیست ولی ترس از خدا در همه‌ی ائمه‌اطهار علیهم الصلوة و السلام بوده. باید خوف و رجاء با هم باشد. اگر خدای‌تعالی درباره اولیاء خدا می‌‌فرماید: أَلَا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ (یونس / ۶۲) این حقیقت مطلب را بیان می‌کند؛ یعنی لازمه‌ی ولی خدا بودن این است که خوفی نداشته باشند؛ نه اینکه تو خودت فکر کنی حالا که از اولیاء خدا شدی و حتی خدای‌تعالی و ائمه‌اطهار امضاء کرد به اینکه تو ولی آن‌ها هستی، دیگر نباید بترسی! ترس باید باشد،  انسان در خطر عظیم است

  انسان در خطر عظیم است، الناس کلّهم هالکون، در یک حدیث هست که بشر، انسانها همه‌شان هلاک می‌شوند الا العالمون، مگر دانشمندان، عالمان، آن‌هایی که دین را می‌فهمند و می‌دانند، علمایی هم که اینجا هست منظور علمایی هستند که معارف حقّه را واردند و می‌دانند، و العلماء کلهم هالکون الا العاملون، علماء هم هلاک می‌شوند، همه‌شان هلاک می‌شوند مگر آن‌هایی که عمل به علمشان بکنند، و العاملون کلّهم هالکون، شما خیال نکنید هر کس نماز خواند، عبادت کرد، این راحت است، نه! این هم هلاک می‌شود، الا المخلِصون، مگر آن‌هایی که روی اخلاص عبادت کرده‌اند، اخلاص خیلی اهمیت دارد، یعنی یک سلسله‌ مطالبِ تزکیه‌ی نفس را باید انسان بگذراند، بنده‌ی رسمی خدا بشود، خودش را به مقام مخلِصین برساند تا جزء مخلِصین شود، والمخلِصون فی خطر عظیم، (مجموعة الشیخ ورام، ص۳۲۰، عن النبی (ص) مرسلا. وکذلک جاء فی (مصباح الشریعة) المنسوب إلى الصادق علیه السلام) همین مخلِصین که دینشان را خالص کرده‌اند و قبول هم شده -نه اینکه من خودم فکر کنم بدون امتحان دادن که خالصم- اینها تازه در خطر بسیار عظیمی هستند. یک وقت عُجب شما را نگیرد ، یک وقت به خود نبالید که خدا دیگر از ما چه می‌خواهد؟ من همه‌ی مسائل دینی را یاد گرفته‌ام، عمل کرده‌ام و اخلاص هم دارم. نه! باز هم خطر پشت سر توست. تو یک راننده‌ی بسیار خوبی باشی، جادّه هم بسیار راست و صاف و بدون خطر، امّا در عین حال می‌بینید در تابلوی جادّه زده: خطر در کمین شماست، والمخلِصون فی خطر عظیم، تا وقتی که انسان از جلسه‌ی امتحان بیرون نیامده باشد. من جوانی را دیدم خیلی رنگش پریده، می‌لرزد، گفتم کجا بودی؟ گفت من الان در جلسه‌ی امتحان بودم، گفتم مگر بد امتحان دادی؟ گفت نه، گفتم مگر اشکالی داشت؟ گفت نه، ولی در عین حال دلواپسی را دارد، دلهره را دارد، می‌داند که ممکن است آنچه را که فکر می‌کرده درست است اشتباه باشد. چون
آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند
حواستان جمع باشد؛ من دیده ام بعضی از دوستان، یک چند مرحله‌ ای از تزکیه‌ی نفس را گذرانده‌اند، خیلی به خودشان می‌بالند و ترس از خدا از دلشان رفته! ائمه‌ی اطهار بیشتر از همه از خدای تعالی می‌ترسیدند. ترس خیلی مهم است . از کجا معلوم که خدای تعالی -البته خدا عادل است و اگر به عدلش عمل بکند قطعاً همه در خطریم و همه در عذاب- ما را عذاب نکند؟ ما چه داریم در مقابل عظمت ذات مقدس پروردگار؟ هیچ چیز نداریم، بنابراین باید خوف همیشه در دل باشد، دلواپسی تا وقتی که در کره‌ی زمین هستید و در جلسه‌ی امتحان هستید باید داشته باشید.

 در کنار خوف، رجاء هم باید باشد

  البته در کنارش هم رجاء، امید، امید به محبّت به خدا، امید به مهربانی خدا، امید به آنچه که در نزد خداست و خدا وعده کرده، این دو تا مثل دو کفّه‌ی ترازو باید مساوی باشد، اگر یک نفر دیدید هیچ خوف از خدا ندارد ، هیچ خوفی از خطراتی که در مقابل دارد ندارد، این شخص ایمانش ضعیف است. فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ، یعنی از من بترسید اگر ایمان دارید. شرط ایمان، خوف از خداست. من در مرحله‌ی محبّت که وارد می‌شوم – من ترسیدم- چون بعضی‌ها را دیدم که تا به آنها گفتیم محبّت، خب چه کسی هست که خدا را دوست نداشته باشد؟ چه کسی ممکن است که خدا را دوست نداشته باشد؟ خدایی که داده، خورده ایم، خوابیده ایم،به قول مشهدی‌ها پرواری شده ایم ! حالا چرا این خدا را دوست نداشته باشیم؟!

 چقدر احترام خدا را نگه داشته‌ایم

  امّا تو چه کردی؟ تو چقدر احترام خدا را نگه داشته‌ای؟ الان در این مجلس چقدر احترام خدایی که از رگ گردن به شما نزدیک‌تر است دارید؟ شما را همه چیز کنترل می‌کند جز خدا ! اگر یک بچّه‌ی خردسالی به گناهی که خدای نکرده می‌خواهید مرتکب بشوید نگاه بکند جلوی او این کار را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید ولی خدا را اصلاً برایش احترام قائل نیستید. حضرت موسی آمد در محضر پروردگار، گفت گاهی در یک جاهایی من هستم خجالت می‌کشم که یادی از تو بکنم، -مثلاً در توالت و امثال اینها- خدای‌تعالی اذن داده، فرمود: اُذْکرْنِی عَلَى کلِّ حَالٍ (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد ۸۱ , صفحه ۱۷۵) ، در هر حال به یاد من باش، ما کجا به یاد خدا هستیم؟ در نمازمان هنوز ما حرف داریم که به یاد خدا باشیم یا نباشیم. این نمازها، این روزه‌ها، اینها روی اساس محبّت است؟ همه جا وقتی که خدا می‌خواهد اظهار محبّت و رضایت از کسی بکند اوّل می‌گوید من راضی شدم، من محبّت به او پیدا کردم ، بعد او محبّت به من پیدا کرد، رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ (مائده / ۱۱۹) ، یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَهُ (مائده/ ۵۴) اگر محبّت خدا نباشد تو چه محبّتی ممکن است به خدا داشته باشی؟ بنابراین خوف از خدا تا وقتی که در این دنیای پُر از مشکل هستید در دلهایتان باشد.

 گاهی با یک خطور قلبی انسان مرتد می شود

  گاهی یک خاطره‌ای که خطور می‌کند در دلتان ممکن است شما را مرتد کند، شما فکر نکنید واقعاً بعد از رحلت رسول اکرم همه‌ی مردم مسلمان مرتدی شدند که دیگر از دین بیرون رفتند، نه! گاهی خاطره‌ای در دلشان خطور کرد. یکی در دل گفت این علی بن ابی‌طالب است می‌بیند زنش را کتک می‌زنند، چرا چیزی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید؟ مرتد شد. یکی آن‌جا ایستاده می‌گوید چرا اینطوری شد؟ کنار زلزله‌زدگان بم اگر می‌رفتید، یک بچّه یک قسمت از بدنش زیر آوار، یک قسمت دارد داد می‌کشد، به محض اینکه بگویی چرا این طوری شد؟ مرتدی. نه مرتدی که دست تَر نشود به تو زد، مصالح پروردگار را رد کرده‌ای، قضای پروردگار را رد کردی. این معنای ارتداد است. خیلی حواس یک سالک الی اللّه باید جمع باشد که با کوچکترین فکر، اگر خدا بخواهد سخت بگیرد ممکن است عذابتان کند،

  از خدا ، از عظمت پروردگار، از ابهت پروردگار، از آن کبریائیت پروردگار بترسید

  بترسیم از خدا . همه جا هم در قرآن هست که از خدا بترسید، از عظمت پروردگار، از ابهت پروردگار، از آن کبریائیت پروردگار. شما فکر کنید کره‌ی زمین شما که اوّل و آخرش را کسی هنوز راه نرفته، با این که یک ربعش مسکونی است، این کره‌ی زمین در مقابل آنچه که خدا خلق کرده به قدر سر سوزنی بیشتر نیست، تو در این سر سوزن به قدر سر سوزنی نیستی، حالا خدا عظمت به تو داده، وَلَقَدْ کرَّمْنَا بَنِی آدَمَ (اسراء/۷۰) ما بنی‌آدم را اکرام کرده‌ایم، خدا به تو عظمت داده، تو خودت را گم نکن، حواست جمع باشد. اگر یک بزرگی برای یک بچه‌ای احترام قائل شد آن بچه خودش را گم بکند، بگوید که من بالاتر از او هستم، یعنی رفیق او هستم! ما هیچ وقت با خدا رفیق نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شویم، حواستان جمع باشد، اگر کسی گفت من رفیق خدا هستم غلط گفته، خداست که با ما رفیق می‌شود، از ناحیه پروردگار است که محبّت به ما می‌شود، رفق و مدارا کردن از جانب خداست با ما که با این بندگانِ بی‌توجه‌اش، با این بندگانی که هیچ چیز سرشان نمی‌‌شود، هیچ چیز! در شبانه روز چقدر به یاد خدا هستی که از رگ گردن به تو نزدیک‌تر است؟ و چقدر به چیزهایی که حواس پنجگانه‌ات را به خودش جلب می‌کند؟ مسلمّاً آنچه که حواس پنجگانه‌مان را به خودش جذب می کند بیشتر توجه داریم، شاید هم این غفلت لازم باشد و الاّ اگر یک ولی خدا محبّتش به خدا زیاد باشد و از ناحیه پروردگار هم اظهار محبّت بشود مگر می‌تواند در این کره‌ی زمین زندگی کند؟ منفجر می‌شود. من ذا الذی ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلا (مناجات محبین، مفاتیح الجنان) چه کسی می‌تواند محبّت تو را حتّی چشیده باشد و غیر از تو را برای تو بدل بگیرد؟ ما همه چیز برایمان بدل خداست، خیلی باید بترسیم،

  مراقب باشیم در مرحله محبت عجب نگیریم

  من می‌خواستم این معنا را امروز بگویم که اگر در مرحله‌ی محبّت پیش رفتید، یک وقت عُجب شما را نگیرد، میزانتان بهم نخورد، از صراط مستقیم خارج نشوید. کسی که خوفش کمتر از رجائش به پروردگار باشد این شخص از صراط مستقیم خارج است. خوف خیلی اهمیت دارد. حالا گاهی هست در عین اینکه من رجاء زیادی به پروردگار دارم، امیدی به پروردگارم دارم، خدایم را خیلی دوست دارم، در عین حال خوفم هم به همان مقدار است، به خودم که نگاه می‌کنم باید خیلی بترسم، به اعمالم نگاه می‌کنم باید خیلی بترسم، به شخصیتم که نگاه می‌کنم باید از خدا خیلی بترسم، به مهربانی خدا که نگاه می‌کنم باید خیلی امیدوار باشم، به عظمت پروردگار که نگاه می‌کنم باید خیلی بترسم، به ضعف خودم که نگاه می‌کنم باید امیدوار باشم. خوب اینها را متوجه باشید، بسنجید، ضعف من، کوچکی من، صغارت من، اینها موجب می‌شود که من رجاء به پروردگار داشته باشم، عظمت پروردگار، آن شخصیت با عظمتی که همه‌ی عالَم وجود تحت نظر اوست آن هم برای من ایجاد خوف می‌کند. از آن طرف، کم اعتمادی من به خدا، بی‌توجّهی من به خدا، انجام دادن اعمالی که اصلاً لایق پروردگار نیست، حتّی مقربین، حتی ائمه‌اطهار اگر برای نماز و اعمالشان یک ارزشی قائل بودند این طور اشک نمی‌‌ریختند؛ خداست؛ با توجه به اعمالمان، کارمان، شخصیتمان، ارزشمان، کوچکی‌مان، باید ما خیلی بترسیم. ببنیید هر دو جهت هست؛ اما از آن طرف، مهربانی خدا، همه جا خدا فرموده است من تو را دوست دارم، محبّت از ناحیه‌ی من شروع می‌شود، تو محبّتت به چه هست؟ تو هم غذا را دوست داری، هم زنت را دوست داری، هم بچّه‌ات را دوست داری، هم بچّه‌ی هرزه معصیتکارت را دوست داری، هم خدا را دوست داری! اگر چیزی به خدا برسد خیلی باید از خودمان ممنون باشیم! بنابراین مهربانی از ناحیه پروردگار شروع می‌شود، محبّت از ناحیه خداست، رضایت از ناحیه خداست، ما هم به همان جهت رجائی به پروردگار داریم.

  در وجودتان خوف و رجاء در حال توازن باشد تا در صراط مستقیم باشید

  اینها را خوب بررسی کنید، در وجودتان خوف و رجاء در حال توازن باشد تا در صراط مستقیم باشید، و الاّ خدای‌ نکرده منحرفید. خوب یک کسی خیلی عشق به پروردگار دارد و همه‌اش هم دارد گریه می‌کند، خوب خدا از تو این را خواسته؟ در درستی این موضوع حرف است. خدا به گریه‌ی تو چه احتیاجی دارد؟ به نماز شب تو چه احتیاجی دارد؟ به کارهایی که تو می‌کنی ولو خوب، چه نیازی دارد؟
گر جمله‌ی کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد
نه گناه تو او را اذیت می‌کند، نه عبادت تو به او چیزی اضافه می‌کند، این تو هستی که باید خدا را رعایت کنی. بنابراین خوف و رجاءتان خیلی روی میزان باشد. این یک درس بسیار پر اهمیتی است، یک وقت خدای‌ نکرده یکی از این دو اگر توازنش را از دست بدهد مطمئن باشید که از صراط مستقیم خارجید. و طبیعی هم باید باشد، بر خودتان تحمیل نکنید! طبیعی! اگر طبیعی بود درست است،

 ما هم باید روی خوف عبادت کنیم

  یک عده مردم روی خوف عبادت می‌کنند و ما هم باید روی خوف عبادت کنیم، نگویید ما آن قدر بالا هستیم که دیگر روی خوف عبادت نمی‌‌کنیم، تو که محبّ خدا هستی لااقل خوف از جدایی از خدا که باید داشته باشی. علی بن ابی‌طالب در همین دعای کمیل می‌فرماید: فَهَبْنِی یا إِلَهِی وَ سَیدِی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِک فَکیفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِک (دعای کمیل، مفاتیح الجنان) ببینید؛ این خوف است، چطور صبر کنم بر فراقت؟ اشک می‌ریزد. هر کسی یک طور خوفی دارد، علی بن ابیطالب علیه الصلوة و السلام می‌دانست که اصلاً کلید بهشت و جهنم در دست اوست، چه ترسی دارد از جهنم؟ آتش جهنم را ممکن است حالا به آن صبر کنم امّا فراق تو را چگونه تحمل کنم؟ علی از فراق خدا، حضرت سجاد از فراق خدا خوف دارند، که درباره‌ی مرگ می‌فرماید: و فراق الاحبّة (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، شناسه حدیث : ۴۳۹۶۷۷) از فراق محبوب‌هایش، نه آن محبوب‌هایی که من و شما داریم، آن محبوب‌هایی که امام سجاد داشت، اینها خیلی مهمّ است، یک وقتی من به استادم گفتم – مثل خیلی از دوستانمان که عجُبی دارند- من مرحله‌ی تسلیم خوبی دارم، گفت نگو، خیلی ترسید، گفتم نه، گفت خوب! یک حالتِ قبضی به من دست داد، البته آن وقت‌هایی که ما جزء آدم‌های خوب بودیم، بچّه بودم، یک چیزهای نورسی به من اعطا شده بود، آن‌جا را می‌گویم، یک حالت قبضی به من دست داد، یک فراق عجیبی به من دست داد که داشتم واقعاً خفه می‌شدم، یادم است آن شب خوابم نبرد، چرا من این طوری شدم؟ چرا من خدا و پیغمبر و اینها همه را دارم در دلم منکر می‌شوم؟ که رفتم دست به دامن خود ایشان شدم، ایشان یک کاری کرد – حالا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم چه کار کرد- حالم درست شد. بله! فراق خدا،

 باید از قبض و فراق وکم توجهی به خدا بترسیم

  شما یک حال توجّه خوبی دارید، بعضی‌ها که خوابند یا مُرده اند، هیچ فرقی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند؛ چه نماز بخوانند، چه مشروب بخورند، چه در سینما باشند، چه در این مجلس ، فرقی برایشان نمی‌‌‌‌‌‌‌‌کند، اینها مثل همان جنازه‌ای – حالا لااقل نمی‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم جنازه – مثل آن خوابی که هر چه در اطرافش اتفاق بیفتد فرقی برای او نمی‌‌‌‌‌‌‌‌کند. یک عدّه هستند فرق می‌کند، آدمی که در یقظه هست فرق می‌کند. خوف از فراق خدا، خوف آنچه که در دلش از اعتقادات دارد و از او جدا می‌شود، خوف از اینکه او را غفلت بگیرد و در قبض واقع بشود و جانش به لبش بیاید. شما گاهی خدای‌ نکرده اگر درد بدنی برایتان پیش بیاید می‌بینید که فوق‌العاده ناراحتید و اذیت می‌شوید، خدا می‌داند اگر روحتان سالم باشد گاهی بی‌توجهی به خدا، گاهی اگر محبّت خدا در دلتان کم بشود آن قدر ناراحت می‌شوید که حساب ندارد، از این باید بترسید، اینها قضای الهی است، و الله یقبض و یبسط (بقرة/۲۴۵) خدا آن کسی هست که هم قبض می‌کند هم بسط می‌کند، برای امتحان شما، ببیند واقعاً تو دوستش داری؟ دوستی داشته باشید به شما بگوید: یک مسافرتی برو. می‌خواهد ببیند در مسافرت به تو چه می‌گذرد در تنهایی؟ می‌بیند رفتی دلت تنگ شد، ناراحت شدی، مدام تلفن، نامه، من بیایم؟ می‌فهمد که تو دوستش داری، راست می‌گویی، امّا رفتی آن‌جا خوش گذراندی و او گفته دو روز برو و برگرد، تو ده روز رفتی و آمدی، می‌فهمد که نه! خیلی محبّتی در کار نیست. قبض و بسط در دست خداست – البته برای سالک الی اللّه- امتحانتان می‌کند. می‌خواهد ببینید شما چقدر خدا را دوست دارید، می‌بیند نه! فرقی نکردید. یک مدتی مشغولت می‌کند، یا پول زیادی برایت می‌رساند؛ تا اینها را در بانک بگذاری، جابجایشان کنی و به مصرف برسانی دو سه روزی اصلاً به یاد خدا نیفتادی و هیچ هم ناراحت نیستی! تو به درد نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوری! امّا اگر بگویی این چه شد؟ این پول چه بود آمد؟ این دنیا چه بود رو کرد به من؟ این کار چه شد اینطوری شد؟ من چرا از خدا غافل شدم؟ چرا به یاد خدا نیستم؟ چرا نماز شبم ترک شد؟ یک جوانی – خدا ان‌شاءالله بعضی از این جوانهای ما را حفظ کند- آمده بود اشک می‌ریخت، می‌گفت آقا ! چه شد من نماز شبم دیشب ترک شده؟ ما حالا دلداری به او می‌دهیم، می‌گوییم شبها کوتاه است، لابد دیر خوابیدی. می‌گوید نه آقا! هر شب بیدار می‌شوم، هر شب همین طور است، ولی امشب چرا این طوری است؟ ببینید؛ این را خدا می‌فهمد که با خدا آشناست، یعنی خدا که می‌فهمد! خدا به قلب تو می‌فهماند، لِیبْلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلًا (هود/۷) به شما می‌فهماند. خوب تو که می‌گویی من تو را دوست دارم، عجباً للمحبّ کیف ینام! (دیوان اشعار، ملک الشعرای بهار، شب قدر) عجب از عاشقی که خواب کند، خواب بر عاشقان حرام بود. باز از آن طرف نیفتید که خیال کنید که باید شب و روز هیچ نخوابید! نه. اینها یک جریانات طبیعی است، خواب به اندازه، منتها وقتی که بهتر می‌توانید با خدا حرف بزنید آن موقع نخوابید. چه وقت بهتر می‌توانید؟ وقتی که همه خوابیده‌اند، آرام. بیدار می‌شوی، می‌آیی در فضای باز، إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ الَّذِینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ (آل عمران/۱۹۰ و۱۹۱) این آیات را مستحب است انسان به آسمان نگاه کند و بخواند، یک لذّتی ببرد، کلام خدا را از زبانش جاری کند و بعد برود بنشیند با خدا حرف بزند، نه تنها با خدا حرف بزند، طلب عفو برای خودش بکند، بگوید: استغفر اللّه ربی و اتوب الیه . حداقل چهل تا مؤمن، از دوستانت هم یاد کن، وقت خوبی است، برنامه‌ی خوبی است که فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَک عَسَى أَنْ یبْعَثَک رَبُّک مَقَامًا مَحْمُودًا (اسراء/۷۹) اگر می‌خواهید به کمال برسید – که همه‌اش دعایتان این است که خدایا ما را به کمال برسان- تهجد داشته باشید. حالا بعضی‌ها می‌آیند می‌گویند آقا ما تهجد داشته باشیم، چرا به ما تهجد ندادی؟ دادنی نیست . هر که می‌تواند، هر که محبّتش به خدا بیشتر است، نصف شب بلند می‌شود، همین شبهای کوتاه، هر کس هم کمتر است یا مشکلاتی دارد، حالا تا ساعت یک نشسته تلویزیون نگاه کرده، مشکل است دیگر! مشکل است آدم شب مثلاً ساعت دو و نیم هم بلند بشود، کار مشکلی است، بخواب آقا جان! بخواب! حالا نماز صبحت را اگر ببینیم خواب بودی که تکلیف نداری، ساعت هشت نماز صبحت را می‌خوانی ان‌شاءالله! این آدم را چه کارش می‌کنند؟ می‌گویند آقا تو به درد ما نمی‌‌خوری، روز به روز می‌بیند توفیقاتش کم شد، ترس از خدا ندارد، محبّت به خدا ندارد، میزان نیست. بنابراین ان‌شاءالله کوشش کنیم خوف از خدا را در دلمان زیاد کنیم که بعضی‌ از مردم هستند که تنها به خاطر خوف از خدا ، عبادت می‌کنند. اگر تنها از خوف بود، رجاء نداشتند، اینها منحرفند. این یک دسته.

 دسته دوم:کسانیکه روی طمع خدا را عبادت می کنند

  یک دسته از این مردم هستند که به خاطر طمع عبادت می کنند. ما باید طمع داشته باشیم. آدم فقیر، شخصی که محتاج است، در مقابل غنی مگر می‌تواند طمع به او نداشته باشد؟ هر چه داریم از خداست. همه‌اش مال خداست. خدایا ما به تو طمع داریم، ما از تو همه چیز می‌خواهیم. هر انسانی که بگوید من از خدا چیزی نمی‌‌خواهم این آدم منحرف است، انحراف دارد. تو از خدا چیزی نمی خواهی؟! ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ (غافر/۶۱) تو هر چه داری از حضرت موسی که بالاتر نیستی. به حضرت موسی خدای تعالی فرمود نمک آشت را هم از من بخواه! بله. اگر الان نمک نداشته باشی، بخواهی آش درست کنی، آش بی‌نمک – که مثل خودت بی‌نمک می‌شود- ارزشی ندارد، باید بروید بگویید خدایا نمک بده. باز این معنایش این نیست – من همه‌اش مواظبم مثل یک بچّه‌ای که روی الاغ سوارش کرده اند، یا از این طرف کج می‌شود یا از آن طرف- باز این معنایش این نیست که تو تلاشی نکنی، همه چیز مال خداست و همه چیز را از خدا بخواهید ولی تلاشِ شما هم باید باشد. خدا نمی‌‌خواهد تنبل‌ پروری بکند! کار بکن، کوشش بکن، فعالیت بکن، این راهش است. پس بنابراین یک عدّه هم هستند روی طمع، خدایا به ما ثواب بده، خدایا به ما اجر بده، خدایا به ما مزد بده، اینها همه‌اش یک معنا دارد، اللّهم ارزقنا توفیق الطاعة، خدایا به ما توفیق اطاعتت را عنایت کن، و بُعد المعصیة (المصباح للکفعمی، جنة الأمان الواقیة، ص:۲۸۰) از گناه دوری بکنیم. یعنی تو بنشینی وسط کارهای گناه! آن وقت بگویی خدایا مرا از گناه دور کن؟ نه! تو باید بروی بیرون. گناهی هم حالا مثل آتش دارد عقب سرت می‌دود، اینجا دیگر خدا تو را از آن حفظ می‌کند. این هم یک نوع عبادت است، اگر این هم روی طمع – فقط طمع- شد، هیچ رجائی و هیچ محبّتی به فضل پروردگار نبود، این هم بی‌ارزش است. امّا اگر محبّت با طمع، محبّت با اجر باشد اشکال ندارد، خوب هم هست، باید هم باشد. این دو دسته.

 دسته سوم:کسانی که خدا را به خاطر شکرخدا عبادت می کنند

  دسته‌ی سوّم کسانی هستند که به خاطر شکر خدا عبادت می‌کنند. آخر خدایی که این همه تا حالا به تو نعمت داده، همینهایی که تا حالا داده را جواب بده. به امام سجاد گفتند چرا اینقدر عبادت می‌کنید؟ فرمود آیا می‌خواهید من بنده‌ی شکور خدا نباشم؟ شکر خدا را نکنم؟ یک کسی می‌آید یک سلام با محبّتی به شما می‌کند همیشه شاکرش هستید، خدایی که به شما بدن‌ داده، جان داده، روزی داده، همه چیز به شما می‌دهد و در این قنطره یعنی در این راهروی آخرت، در این پل آخرت، این همه گل و نعمت ریخته، – عجیب است- یک جایی، یک دهی از دهات اطراف مشهد اینها من را دعوت کرده بودند یک جایی بود جادّه‌ای بود از روی رودخانه رد می‌شد اینها ده‌شان آن جا بود، دیدم آن‌قدر گوسفند آورده‌اند بکشند، آنقدر گل ریخته‌اند، من در دلم گفتم عجب مردم این ده با محبتند، دیگر نگفتم که حالا شاید ما را ببرند آن جا یک دست کتک‌مان بزنند! اصلاً نمی‌‌‌‌شود. اینهایی که این همه اینجا سر این پل، سر این رودخانه، این همه محبّت کردند، اینقدر اظهار محبّت کردند، آن جا دیگر ما را کتک نمی‌‌‌‌زنند. این دنیا قنطره‌ی آخرت است، پُل آخرت است، سر این پل، شما حساب بکن چقدر گل خدا برایتان خلق کرده، گل ریختند، چقدر غذاهای مختلف، چقدر امکاناتِ مختلف، چقدر اظهار محبّتهای مختلف به تو کرده‌اند، حالا می‌برند تو را در آخرت کتکت می‌زنند؟ چرا، اگر یک فردی مثل من همان جا که می‌خواستم وارد آن ده بشوم تمام اینها را فحش‌شان می‌دادیم و جسارت می‌کردیم و هر چه هم آورده بودند همه را اسراف می‌کردیم و تبذیر می‌کردیم و می‌ریختیم، یک دیوانه‌ی مجسمی می‌شدیم و اگر از آن‌جا می‌خواستیم عبور کنیم، می‌آوردند ما را کتک می‌زدند! راست است، حق با شماست. چرا تو اینها را این طوری کردی؟ این که می‌فرماید: وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا، إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوَانَ الشَّیاطِینِ (اسراء/۲۶و۲۷) إِنَّهُ لَا یحِبُّ الْمُسْرِفِینَ (انعام/۱۴۱) این که می‌فرماید: نعمت‌های خدا را شکر کنید، اینها برای همین است که تو ببینی ما اینها را به تو دادیم، در اینجا، در جلسه‌ی امتحان – در جلسه‌ی امتحان هیچ چیز به تو نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند بخوری، هر امتحانی باشد- اما یک جایی رفتید جلسه امتحان بود یک لیوان شربت این طرف گذاشته‌اند، یک دیس میوه این طرف گذاشته‌اند، دائم می‌آیند به تو می‌رسند، می‌گویند آقا بفرمایید؛ حالا وقت داری بخور! می‌فهمید که نه! این آقای ممتحن بالاخره به تو محبّت می‌کند. دارد به تو محبّت می‌کند. حالا اگر شما این لیوان شربت را لگد زدی آن طرف انداختی، خود این آقا را یک سیلی زدی! این کاسه‌ی میوه را هم پرت کردی، می‌گویند این آقا دیوانه است، اصلاً امتحان هم نمی‌‌‌‌‌‌خواهد بدهد، برود بیرون، بیرونش کنید. به خدا قسم این مثالهایی که من می‌زنم اینها مثالهایی است که قرآن گاهی زده و حکمت است، ما در دنیا این طوری هستیم. نعمت‌های الهی را شکر کنید. ما بعد از مرحله‌ی عبودیت اگر کسی خوب کار انجام داده باشد، خوب پیشرفت کرده باشد مرحله‌ی شکر به او می‌دهیم، یعنی خدا را شکر کن که به تو توفیق این تزکیه‌ی نفس را عنایت کرده، هنوز هیچ کاری نکرده می‌گوید آقا مرحله‌ی بعدی را به ما بدهید! تو هنوز مرحله‌ی یقظه‌ات به زور است، حالا ما خواستیم تو خسته نشوی یا مثلاً مثل همان مثالی که زدم با مداد یک خطی کشیدی! حالا شکر تو چه می‌شود؟ تو نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمی دنیا یعنی چه. به خدا قسم آقایان؛ اگر ما بفهمیم دنیا یعنی چه، آن قدر زود این مراحل تزکیه‌ی نفس را پیش می‌بریم و به مقام شکر می‌رسیم که حساب ندارد. شکر کنیم .

 بندگان خالص خدا

  بندگی به خاطر شکر، این بهترین راه بندگی است. انسانی که هم از عاقبتش بترسد، هم امید به پروردگارش داشته باشد، هم برای ثواب الهی کار بکند، هم اینکه شاکر آنچه که خدا به او داده باشد این یک بنده‌ی خالص خداست، و لذا اگر کسی به این مرحله رسید جز بندگان مخلِص می‌شود، مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ (اعراف/۲۹) اینها دینشان را برای خدا خالص کرده اند و مرحله‌ی اخلاص است. کمالاتِ انسان در این جاست. یک وقت نگویید ما که اخلاص داریم – واقعاً یک قدری شرمنده هستم چون بعضی‌ها یک مراحلی هم طی کرده‌اند و می‌گویند- ما مُخلَص می‌خواهیم بشویم! اصلاً فرق بین مُخلِص و مخلَص را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانی! تو باید اوّل مخلِص بشوی ، بعد مُخلَص . که ان‌شاءالله می‌خواهم این مقدمات را بگویم، چون تصمیم داشتم از اول که در مرحله‌ی محبّت وارد شدم آن مرحله‌ی اصلی را نگویم، چون همه نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند زیر بارش بروند، و آن‌هایی هم که یک مراحلی را گذرانده‌اند، کم‌کم باید به آن مرحله هم توجه کنند، معنای آن مرحله این نیست که انسان اینها را کنار بگذارد، آن انسان می‌شود یک مجنون، یک کسی که دارای عُجب است، حضرت امیرالمؤمنین نمی‌‌فرماید که من به خاطر محبتم به تو فقط عبادت می‌کنم، به چیزهای دیگر کار ندارم! بل وجدتک اهلاً للعبادة (بحار،ج ۴۱،ص ۱۴) من تو را یافته‌ام که اهل این هستی که بندگی‌ات را بکنم، به جا بندگی می‌کنم، درست بندگی می‌کنم، تو معبودی و من عابد، این معنایش است، تو خدایی و من مخلوق، بل وجدتک اهلاً للعبادة، و الاّ حضرت امیر می‌فرمود که: بل وجدتک اهلاً و انا احبّک حبّاً کثیراً، و امثال اینهایی که ما می‌گوییم. ما می‌خواهیم همه‌ی این مراحل چهار‌گانه که در قلب‌مان باید واقع باشد و در باطن‌مان باید واقع بشود داشته باشیم که یکی از آن‌ها این است که خدا را هم دوست داشته باشید و ان‌شاءالله توضیح می‌دهم.

 مرحله محبت را همه نمی فهمند

  تصمیم گرفتم ولو حالا برای بعضی‌ها، لااقل آن‌هایی که کارت دارند تشریف بیاورند و آن مرحله را هم توضیح بدهم. آن خیلی مهم است؛ نه همه کس می‌فهمد، نه همه کس می‌تواند زیر بارش برود، نه همه کس می‌توانند تحملش کنند، ما خیلی دیده ایم، ما الان بیست سال است این برنامه را انجام می‌دهیم، بعضی‌ها از مرحله‌ی محبّت که هیچ؛ از همه‌ی مراحل هم رد شده اند ولی وقتی باطنشان را آدم خوب نگاه می‌کند می بیند که خودشان را بیشتر دوست دارند تا خدای‌تعالی را . به هرحال امیدواریم ان‌شاءالله که توفیقاتمان روز به روز زیادتر بشود.

   ذکر مصیبت و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها

  ماههای شهادت حضرت زهرا سلام اللّه علیها نزدیک است. یعنی دو ماه را گذاشته‌اند برای این بی‌بی . از دهم ماهِ جمادی‌الاول به روایتِ هفتاد و پنج روز دهه‌ی فاطمیه‌ شروع می‌شود و از اوّل جمادی الثانی به روایت نود و پنج روز دهه فاطمیه‌ی دوّم شروع می‌شود . در واقع بعدش هم بیستم ماه جمادی‌الثانی تولد حضرت زهرا است . این دو ماه متعلق به حضرت زهرا سلام اللّه علیها است . اگر برای حضرت سیدالشهداء یک ماه محرم است، برای فاطمه‌ی زهرا باید دو ماه باشد، اگر ده روز برای حضرت سیدالشهداء دهه‌ی محرم عزاداری می‌کنیم برای حضرت زهرا دو دهه، بلکه بعضی‌ها یک قدری از ماه ربیع‌الاول را به روایت چهل و پنج روز هم عزاداری می‌کنند. دو ماه فوق‌العاده پرارزشی است که ان‌شاءالله حضرت زهرا را واسطه‌ی خودمان و خدا قرار دهیم. من همین دیروز بود به حضرت زهرا می‌گفتم که بی‌بی؛ اگر کاربّری شما خیلی قوی نبود پیغمبر به شما پناهنده نمی‌‌شد. دشمنانی ممکن است گوشه و کنار خواسته یا ناخواسته، خودآگاه یا ناخودآگاه، حدیث کساء را تضعیف کنند، اینها گاهی نافهم هستند، نه اینکه برایشان دشمنی باشد. حدیث کساء از احادیث بسیار قوی است که از الفاظش پیداست، ما به سندش کار نداریم – سندش هم خیلی خوب است- از الفاظش پیداست که از ناحیه‌ی حضرت زهرا رسیده، «رُوِی» که می‌گویند، می‌خواهند خلاصه‌اش کنند، و الاّ سندش مسلم است؛ جابر است از حضرت زهرا نقل می‌کند، انّها قالت دخل علی ابی رسول اللّه صلی الله علیه و آله، پیغمبر بر من وارد شدند، بعد از کلماتی فرمودند که انی لَاَجد فی بدنی ضُعفا یا ضَعفا، من در بدنم یک قدری احساس ضعف می‌کنم، -یا فاطمه؛ همه‌مان ضعیف شده‌ایم، آنقدر دنیا بر ما فشار آورده و آنقدر ضعف پیدا کرده‌اند مسلمانان و شیعیان که تمام دشمن‌ها به آن‌ها حمله می‌کنند- فاطمه سلام اللّه علیها می‌فرماید: قلت و علیک السلام یا ابتاه، فقط فاطمه‌ی زهرا می‌تواند بگوید یا ابتاه، اعیذک باللّه یا ابتاه من الضعف، -دقّت کنید- چقدر مقام معرفت فاطمه بالاست، پیغمبر را نمی‌گوید آقا شما چرا باید ضعف داشته باشید؟ شما پیغمبر خدا هستید، ضعف یعنی چه؟ نه! می‌گوید اعیذک، تو را می‌برم زیر سایه خدا، در پناه خدا، من تو را می‌برم در پناه خدا و اعیذ، متکلم وحده است، ک، یعنی تو را، اعیذک باللّه، به خدا یا ابتاه من الضعف، از ضعف . یک کساء یمانی، یک عبا انداخت رویشان، می‌گوید وصرت انظر الیه، یا فاطمه، چه می‌شود به ما هم یک نظر لطفی بکنی؟ وصرت انظر الیه، یک آدمی که ضعف پیدا کرده، شاید هم در اثر آن همه زحمات و اذیت‌هایی که امت به پیغمبراکرم داشته‌اند فشار وارد شده، ایشان هم؛ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ (کهف/۱۱۰) حضرت خسته شده، اذیت شده، گاهی می‌آمد در خانه حضرت خدیجه در اثر ضعف می‌افتاد، حالا این دفعه آمده در محضر حضرت زهرا سلام اللّه علیها، حضرت زهرا این برنامه‌ را با او انجام می‌دهد، از این لحظه که وصرت انظر الیه و اذا وجهه یتلالا کانّه البدر فی لیلة تمامه و کماله، صورت مثل ماه می‌درخشد، رنگ و رویش برگشته، حالش عوض شده، پیغمبر دیگر از این ساعت با نشاط است، با نشاط، تا آخر، تا آیه‌ای که درباره‌ی تطهیر نازل می‌شود، همه‌اش خوش و سرحال و خرم، قربانت یا فاطمه‌ی زهرا، یک نظر لطفی هم به ما بفرما، هنوز ماه جمادی‌الاول وارد نشده ولی ما استقبال می‌‌کنیم از عزاداری تو، از سروری که باید به خاطر تولد شما داشته باشیم، از همه‌ی اینها و بهره‌ی کافی از این دو ماه ان‌شاءالله خواهیم برد. و لذا بعدش می‌بیند که امام حسن آمد، امام حسین آمد، به همه بشارت می‌دهد که جدّتان در زیر عبا آن‌جا استراحت کرده، اینها می‌روند در بغل پیغمبر، پیغمبر هم آن‌ها را بغل می‌گیرد، علی بن ابی‌طالب می‌آید، فاطمه‌ی زهرا خودش می‌آید، جبرئیل هوس می‌کند از آسمان، خدایا به من هم اذن بده که من هم بروم لاکون معهم سادسا، من هم ششمی‌شان بشوم، به‌به! ببینید چقدر نشاط، بیاییم به فاطمه‌ی زهرا متوسل باشیم، یک وقت فکر نکنید که خب این همه ائمه هستند، این همه، نه! پیغمبر الگوست، لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (احزاب/۲۱) برویم در خانه‌ی فاطمه‌ی زهرا. به‌به! همه که جمع می‌شوند، جبرئیل هم از خدا اجازه می‌گیرد، خدا می‌گوید پس دست خالی نرو، این آیه‌ی تطهیر را ببر برای آن‌ها، و هر چه تو بکنی ششمی‌ آن‌ها نمی‌‌شوی، هنوز هم ما می‌گوییم خمسه آل عبا، ششمی‌ نداریم، تو جبرئیلی، باش! کجا می‌توانی همپای پیغمبراکرم، علی بن ابی‌طالب، امام حسن، امام حسین، فاطمه زهرا باشی؟ آیه‌ی تطهیر را نازل می‌کند، می‌آورد از جانب پروردگار إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا (احزاب/۳۳).

  دعای آخر مجلس

  نسئلک اللّهم و ندعوک، باعظم اسمائک و باسمک الاعظم الاعظم الاعظم؛ الحجة ابن الحسن؛ یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا رحمن یا رحیم یا قاضی الحاجات، یا کافی المهمات، یا خالق فاطمة الزهراء، عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا الفرج، عجل لسیدنا العزیز الفرج، خدایا فرج ما را هم با فرج امام زمان برسان، همه‌ی ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده، خدایا این جمعه‌ی ما را جمعه‌ی ظهور آن حضرت قرار بده، پروردگارا به آبروی امام زمان گرفتاریهای مسلمین، غفلتهای این دوستان همه را برطرف بفرما، خدایا خوف و رجاء را در دلهای ما مساوی قرار بده، پروردگارا محبّت خودت را در دلهای ما قرار بده، پروردگارا محبّت خودت نسبت به ما زیاد بفرما، ما را مشمول رحیمیت خودت قرار بده، پروردگارا مرض‌های روحیمان شفا مرحمت بفرما، مریض‌های اسلام، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، شهداءمان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخیر بفرما و عجل فی فرج مولانا.

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *