۲۲ ربیع الثانی ۱۴۲۵ قمری – ۲۹ خرداد ۱۳۸۳ شمسی – توضیحاتی درباره برداشت قرآن، تذکراتی درباره تزکیه نفس

 اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ.

قبل از آنکه بحثی درباره‌ی مطالب هفته‌های قبل و هفته‌ی قبل عرض شود یکی دو مطلب را تذکّر می‌دهم ان‌شاءالله دوستان عمل کنند. اوّل آنکه این ورقه‌های امتحانی صراط مستقیم را حتماً همین امروز تحویل دهند والاّ تا یکی دو روز دیگر که بگذرد تحویل گرفته نمی‌‌شود و نمراتی که به خودشان می‌دهند منصفانه باشد. مطلبِ دوّمی که می‌خواستم همه‌ی دوستان در هر کجا که هستند بدانند این است که آنچه از قرآن ما برداشت کرده‌ایم این تنها به اندازه‌ی فهم و درکِ شخص من است. مطالبِ علمی و عمیق قرآن را شاید یا من نفهمم یا اگر بخواهیم کاملاً آن را توضیح بدهیم به تفسیر و تأویل خواهد رسید، معنی برداشت این است که این معنا را، این برداشت را ما از این آیه می‌فهمیم و به خصوص مقیّدم که آنچه مربوط به سیر و سلوک شماست آن‌ها را بیاوریم گاهی فاصله‌ی بین دو آیه‌ای که پشت سر هم است تا ده آیه، بیست آیه افتاده. لذا در اکثر اینها کلمه‌ی سالک الی اللّه بکار رفته و آنچه که من درک کرده‌ام یا درک می‌کنم که لازم است تذکّر به دوستان سالک الی اللّه بدهم آن‌ها را آورده‌ام. و اگر اشتباهی بود، خطایی بود یا مطلب کاملاً -به اصطلاح- عوامانه بود مربوط به فکرِ شخصِ خودِ من است و به من اعتراض کنید و ضمناً این را هم بدانید که برداشت معنایش این نیست که معنای همه‌ی آیه این است، این نه ترجمه است، نه تفسیر است، نه تأویل است و نه هم بطون قرآن را بیان کرده‌ایم به قدرِ ظرفی که من داشته‌ام، فرض کنید حوض آبی، یک ظرف کوچکی من داشته‌ام از آن برداشته‌ام و به دوستان داده‌ام. البته کوشش شده است که مطالب انحرافی نسبت به قرآن داده نشود، گاهی قرآن و معنای قرآن و برداشت قرآن از قرآن گرفته می‌شود، گاهی ما یک مطالبی داریم که می‌خواهیم به قرآن نسبت بدهیم، خدا نیاورد و نستجیرباللّه اگر بخواهیم مطلبی را که در فکر خودمان پرورانده‌ایم به قرآن نسبت بدهیم، مثل حوض آبی است که انسان می‌آید با ظرف کوچکش یک مقدار آب از آن بر می‌دارد ولی اگر خدای نکرده تفسیر به رأی شد، مطالبی که ما پیش خودمان یا در لسان دانشمندان و فلاسفه بزرگ مثل سقراط و افلاطون دیده‌ایم آن‌ها را بخواهیم بیاوریم و قرآن را با آن تطبیق بدهیم مثل این است که یک آب کثیفی یا یک آب غیر زلالی را بیاوریم در این حوض بریزیم. این فرقش است. اگر در روایات آمده‌ که من فسّر القرآن برأیه، کسی که قرآن را به رأی خودش تفسیر کند محلّ نشیمنگاهش را، جایگاهش را، مکانش را در آخرت آتش قرار می‌دهیم، یا من فسّر القرآن برأیه فهو کافر،یا من فسّر القرآن برأیه، إن أصاب فقد أخطأ . همه‌ی اینها به خاطر اینست که یک مطلبی را انسان در ذهن خودش درست کرده و بعد آمده در قرآن گشته و یک جایی را پیدا کرده که این مطلب را با آن‌جا تطبیق دهد، این برای کسانی است که فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ (آل عمران / ۷) که فرموده است خود قرآن الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَهِ، کسی که در دلش یک تنگنایی هست، شرح صدری ندارد تا مطالب قرآن را بفهمد می‌گردد در آیات قرآن -بعضی از آیات متشابه‌اند، یعنی اشتباه اندازند، یعنی ممکن است دو پهلو باشد به خاطر مصالحی که پروردگار متعال منظور فرموده- می‌آیند از این آیه استفاده می‌کنند که مثلاً لقاء اللّه، لقاء خدا، لقاء خدا به این معناست که انسان به جایی برسد از نظر یقین که علی بن ابی‌طالب علیه الصلوه و السلام فرمود: لو کشف الغطاء مزددت یقینا، و فرمود: لم اعبد ربّاً لم أره، من خدایی را که نبینم عبادت نمی‌‌کنم، به جایی برسد که با خدا ملاقات کند، لازم نیست که انسان وقتی می‌خواهد با کسی ملاقات کند صد درصد ملاقات کرده شده با ملاقات کننده یکی باشند، طرف که ملاقات می‌شود به وضع خودش و این طرف هم که ملاقات می‌کند با وضع خودش، خدایی است که ما شناخته‌ایم، از رگ گردن به ما نزدیکتر است، به هیچ وجه به مسائل مادی، به امور مادی، به صفات مادی متصف نیست، همه جا هست و هیچ کجا از خدا خالی نیست و با همه‌ی اشیاء هست ولی با آن‌ها ممزوج نیست، چون سنخیّت با مخلوقش ندارد و او وجودش غیر از وجود مخلوقش است بلکه اینها، این دو تا چیز متباینانند، یعنی ذات مقدس پروردگار، موجودٌ غیر موجودیه مخلوق، و مخلوق، موجودٌ غیر موجودیه پروردگار، و الاّ اگر کسی گفت خدا با مخلوقش از نظر وجود مفهوم واحدی دارند، مسلم مشرک است و خدا را در حقیقت قبول ندارد به هر حال من این جمله را می‌خواستم عرض کنم که ما برداشت از قرآن می‌کنیم، کوشش می‌کنیم که در قرآن چیزی اضافه نکنیم. گاهی می‌بینید در همین امروز هم بود، پنج شش آیه دو سطر یا سه سطر ما برداشت داشتیم، نه اینکه معنای این، اینست که این آیات همین را می‌خواهد بگوید، نه به اندازه‌ی ظرف کوچک‌مان از آن اقیانوس بی‌نهایت این مقدار نصیب من و شما شده و لذا باید هم ان‌شاءالله آنچه نصیب‌مان شده از آن استفاده کنیم و جدّی بگیرید، برداشتها را اگر اشکالاتی داشتید با خود من مرتبط بدانید و به دوستانمان یک وقتی خدای نکرده تنقیصی، نقصی نسبت ندهید. مطلبی که درباره‌ی آن بحث می‌کردیم، بحث محبت خدا بود. در هفته‌ی گذشته گفتم که محبّت به خدا در بین ما مردم هم این مسأله هست که گاهی انسان یک فردی را دوست دارد، چرا دوستش داری؟ به خاطر اینکه او به من محبت کرده، محبت محبّت می‌آورد، به خاطر اینکه او به من امکانات می‌دهد، به خاطر اینکه به من محبّتم را پاسخ می‌دهد، به خاطر اینکه اگر من کاری برای او کردم به من جزا می‌دهد، به خاطر اینکه آنچه در نزد اوست من به آن نیازمندم و به او محبت دارم، او هم نیاز مرا برطرف می‌کند، این محبّت، محبّت بسیار خوبی است، شکر است، من لم یشکر المخلوق حتی- لم یشکر الخالق، واشکروا للّه، برای خدا شکر کنید که در حقیقت محبّت در اینجا باید گفت با آن کسی که بخاطر ترس از عذاب کار می‌کند خیلی فرق دارد. یک وقتی هست یک انسانی می‌ترسد از خدا، می‌ترسد از عذاب پروردگار، اشک می‌ریزد، گریه می‌کند، آقا چه‌ات هست؟ می‌گوید من از خدا می‌ترسم، چرا می‌ترسی؟ من خیلی گناه کرده‌ام، اگر نود درصد گناهان من را هم خدا ببخشد باز مستحق عذاب هستم . لذا از عذاب پروردگار وحشت دارم، این خوب است، خدای‌تعالی هم در قرآن تأیید کرده، فرموده است: فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِی إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (آل‌عمران / ۱۷۵) از هیچ کس نترسید، از من بترسید چرا بترسیم؟ خدایا تو با این مهربانی، با این رحمانیّت و رحیمیّت، سبقت رحمته غضبه، رحمتش پیشی گرفته غضبش را، بنابراین چرا من از خدا بترسم؟ چرا از تو من باید بترسم؟ خودت جواب خودت را می‌دهی، که من معصیتکارم، من یک فردی هستم که خیلی اشتباه و خطا و گناه دارم. اگر خدای‌تعالی بخواهد با گناهان من روبرو بشود، با عدلش با من برخورد کند من دائماً آن زندگی ابدی را و راحتی ابدی را از دست می‌دهم، آن‌جا گریه می‌کند، اشک می‌ریزد، شبها نصف شب بلند می‌شود تمام گناهانش را به یاد می‌آورد، در فلان سن بودم فلان گناه را کردم، در فلان روز فلان عمل را انجام دادم، با فلان کلامم یکی را منحرف کردم، با فلان حرکتم بعضی‌ها را متأثّر کردم، فلان جمله را گفتم و فلانی را محزون کردم، هی می‌نشیند گناهانی از این قبیل -که من اینجا این گونه گناهان را تذکّر می‌دهم به خاطر اینکه اهل مجلس ما از این گناهان تجاوز نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند- ولی بدانید که حسنات الابرار سیئات المقربین، خیلی از چیزها هست که از نظر عموم مردم کار ثوابی است. شما هر روز اول وقت در یک مسجدی بروید یک نماز سر پا شکسته نه باطل، بی‌توجه، تند بخوانید بیایید، بعضی‌ها به شما می‌گویند آخر این چه نمازی است؟ بعضی‌ها می‌گویند این آدم خوبی است همیشه اوّل وقت نمازش را در مسجد می‌خواند، ببینید آن مطابق فکر خودش چون نماز یا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند و یا اینکه اوّل وقت نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند، این مطابق فکر خودش که نمازش را دقیقاً اوّل وقت می‌خواند و با تأنّی می‌خواند و با توجّه. خود شما هم همینطور فکر می‌کنید، حسنات شما، سیّئات آن مقربی است که یک نماز با توجّه، با محبّت به خدای تعالی می‌خواند و از نظر خود شما و این شخصی که نماز یا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌خواند و یا اوّل وقت نمی‌‌‌‌‌‌‌‌خواند شما می‌بینید از ابرارید امّا از مقرّبین نیستید. مقرّبین کار شما را گناه می‌دانند و ابرار کار شما را ثواب می‌دانند. حسنات الابرار سیئات المقربین، اگر یک جوانی در کوچه عربده بکشد عبور کرده در جای عمومی است، به کسی مزاحمت ندارد، ولی اگر پسر شما کنار شما  این سر و صدا را، راه بیاندازد می‌گویید تو چرا این کار را می‌کنی؟ تو برای چه؟ به او اعتراض نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید چون این مقرّب شماست، او یک جوان خوبی است که در خیابان حالا، خیابان را تنها گیر آورده و برای خودش دارد آواز می‌خواند. کوشش بکنید جزء مقرّبین باشید، از خدا بترسید که از ابرار اگر بودید خدا باید با بی‌توجّهی به اعمالتان از شما بگذرد. من مکرّر گفته‌ام، روز قیامت خیلی بد است که انسان چشمش این طرف و آن طرف باشد که یکی از رفقایش را پیدا کند  تا او را شفاعتش کنند، یکی از دوستانش را پیدا کرد و آقا دستم به دامنت! من اینجا گرفتارم، او هم گفت بیا به خاطر آبروی من تو را ببرم در بهشت، مثل وقتی می‌ماند که در خانه‌ی یک مهمانی ایستاده باشید راهتان ندهند، یک نفری بیاید، یک آبرومندی دست شما را بگیرد، بگوید بیا با آبروی من وارد این مهمانی شویم. از آن لحظه‌ای که وارد می‌شوید صاحبخانه به شما چیزی نمی‌‌گوید ولی یک نگاهی به شما می‌کند، نشستید به حسابتان نمی‌‌آورند، ظرف  غذا را اوّل می‌گذارند جلوی آن که دعوت داشته، رسمی آمده، بد است که آقایان، به خدا قسم بد است و من به خودم می‌گویم- بد است که روز قیامت آدم به شفاعت سالکین الی اللّه و اولیاء خدا غیر از ائمّه اطهار و انبیاء آن‌ها مستثناست که بعد عرض می‌کنم- بد است که انسان به این صورت وارد بهشت بشود، شما شاید مهمانی‌های طفیلی را نرفته باشید، یک مهمان طفیلی از آن لحظه‌ای که نشسته باشد خودش را می‌خورد -اگر آبرومند باشد، اگر شخصیت داشته باشد- تا آن لحظه‌ای که می‌خواهد خارج بشود، مجلس اگر طول بکشد با خودش می‌گوید چرا این مجلس این قدر طول کشید؟! ولی آن کسی که دعوت رسمی دارد وقتی که وارد می‌شود یک عدّه می‌آیند آقا سلام برای تو فرستاده، سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ (یس / ۵۸) از طرف پروردگار مهربانت ما سلام آورده‌ایم، خوش آمدید، بفرمایید، آن بالا بنشینید، آقا یادش هم رفته از این کسی که به طفیل خودش آورده، آن آقا را یا راهش ندادند یا اگر راهش داده‌اند آن عقب‌ها مانده، به خدا قسم اگر انسان یک جو غیرت داشته باشد این جور بهشتی را نباید برود! ائمه‌اطهار و پیغمبراکرم و بلکه جمعی از انبیاء این طور نیستند، چون بهشت را اصلاً خدا برای آن‌ها خلق کرده، آن‌ها صاحب بهشتند، آن‌ها میزبانند، آن‌ها دعوت کننده‌اند، آنها کسانی هستند که خودشان صاحب‌خانه‌اند، آن‌ها شفاعتشان همان دعوتشان است، آوردن شما را در آن مجلس همان دعوتی است که باید بشوید، این طفیلی نیست، این شفاعت نیست، شفاعت به آن معنایی که مثلاً طفیلی باشد نیست، شفاعتِ عظمای رسول اکرم شامل حتّی انبیاء باید بشود، اینجا افتخار دارد، شما را چه کسی دعوت کرده؟ فلانی، پیغمبراکرم، عجب! فاطمه‌ی زهرا، بارک اللّه پس دعوتنامه‌ات رسمی است، دعوتنامه‌ی تو رسمی است، یعنی چه؟ یعنی تو کارت دعوت داری. کارت دعوت داری. بفرمایید. امّا گشتی یک همسایه‌ داشتی، این تزکیه نفس می‌کرد، آدم خوبی بود، نماز شب می‌خواند این را پیدایش کردی، اینجا چرا خودت این طوری نباشی؟ چرا خودت درست نباشی؟ چرا خودت این قدر گناه کردی که تمام گناهان آن شخص معصیت‌کار آمده گردن تو؟ چرا این قلادّه‌ها را به گردنت انداختی، چرا خودت را جهنمی معرفی کردی؟ چرا؟ خوب بیا برو، خدا عفوت می‌کند، بیا برو، همان جا در قیامت هم از خدا می‌ترسد، نه از خدا بترسد از عذاب خدا می‌ترسد، موقع مرگ از عذاب خدا می‌ترسد، در دنیا یک زندگیِ پر ترس و هراسی کرده اگر اعتقاد داشته باشد . می‌گویند یک نفری از دار دنیا رفت خیلی فاسق بود، فاجر بود، دیدند در جای خوبی است، از او پرسیدند تو این مقام را از کجا آوردی؟ گفت یک ترسی همیشه در دلم بود، اگر یک گناه می‌کردم از زیر دیوار که عبور می‌کردم می‌گفتم الان خدا دیوار را روی سر من خراب می‌کند، این ترس از خداست، خود این مسأله که انسان بترسد از خدا خود این راهگشاست ولی برای یک انسان باوجدانِ با فهم، لااقل شرمندگی دارد. بفرمایید آقا بهشت، چرا ما آمدیم بهشت؟ به خاطر آن همسایه خوبی که داشتیم، به خاطر بچه‌ات، بچّه‌ی خوبی داشتی، متدیّن بود این را دارد در روایت. اینهایی که می‌گویم روایت هم هست- بیا حالا تو وارد بهشت بشو، به خاطر پدر و مادرت، تو حالا رئیس چه هستی، در دنیا تا لب مرگ، تشییع‌ات هم با تشکیلات نظامی، باصطلاح تشییع‌ات کرده‌اند آورده‌اند در قبر هم خوابانده‌اند تو را. بهترین جا، کجا خوابانده‌اند؟ گوشه‌ی رواق علی بن موسی الرضا در مشهد دفنت کرده‌اند. تا اینجا خیلی خوب است، همه جا تعارف، تشریفات، شما نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانید افرادی زندان می‌روند ولی قبلش شخصیتی داشتند خیلی به اینها سخت‌تر می‌گذرد تا آن کسی که همیشه کارش همین‌ها بوده، یک دزدی که سابقه دارد می‌برند او را زندان، فرقی برایش ندارد امّا یک فرد با شخصیتی که همه در مقابلش تعظیم می‌کرده اند، دستش را می‌بوسیدند، احترامش می‌کردند، حالا برخورد کرده به دو نفر با قیافه‌های تند، نکیر و منکر، آقا تو؛ من ربّک؟ ما تا حالا که ربّ‌مان همین آقایان بودند که خیلی به ما پول می‌دادند، رشوه می‌دادند، محبّت می‌کردند، پست می‌خواستند از ما، مقام از ما می‌خواستند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ربّ ما چه کسی است؟ اگر دروغ بگویی می‌زنند تو را، اگر راست هم بگویی که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانی راست بگویی، تا حالا اصلاً به یاد خدا نبودی، من ربّک؟ من نبیّک؟ ببینید همه‌اش با ترس و دلهره، ما اینجا غافلیم که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسیم از خدا، ما در دنیا خدا خودش می‌داند که چقدر حتی خوبانمان غافلند، والاّ انسان از ترس خدا باید دلش آب بشود. خدای به این نزدیکی، خدایی که من که همین الان دارم صحبت می‌کنم قبل از اینکه من صحبت کنم قبل از این با بی‌نهایت گذشته‌ از دل من اطلاع داشته. مکر با خدا می‌خواهی بکنی؟ خدا روز قیامت در دهن تو را می‌بندد، چون از اینجا عادت کردی دروغ بگویی، از اینجا این را عادت کردی، اختیار را هم نمی‌‌خواهد از تو بگیرد، اگر یک دروغ به خدا بگویی آن‌جا دیگر حسابت را می‌رسد. زبانت را قطع می‌کند، دهانت را می‌بندد، وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ (یس / ۶۵) دستهایت حرف می‌زنند، پوست بدن انسان حتّی حرف می‌زند، پاهای انسان حرف می‌زند، در دلت می گویی بابا! چرا این حرفها را  می‌گویند ‌اینها؟ خفه بشوید! می‌گویند حالا که تو خفه‌ شده ای! حالا که زبان تو خفه‌ است. از خدا همیشه انسان باید بترسد. نه از بی‌عدالتی خدا، از عدل الهی انسان باید بترسد. حتّی از محدود بودن تفضّل بودن خدا باید بترسد. تفضل خدا نسبت به من تا حدّی است. بنابراین باید از خدا ترسید، امّا اگر کسی توبه‌ی نصوح کرد، با استقامت پشت توبه‌اش ایستاد و در راه راست حرکت کرد فکر نکنید همین‌هایی که ما گفته ایم می‌خواهیم به شما باز دو مرتبه بگوییم، اینهایی که ما گفتیم یک نقش خیلی نازکِ کم رنگی است به دیوار، باید تعمّق کنید، آن چنان در استقامت باید قوی باشید که تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمْ الْمَلَائِکَهُ (فصلت / ۳۰) ملائکه بر شما نازل بشود، فکر هم نکنید که ملائکه وقتی نازل می‌شود یک نوری می‌آید جلویتان می‌نشیند! تعظیم‌تان می‌کند، می‌گوید کمک‌تان بکنم! نه. معاونت می‌کنند، عون شما هستند، یار شما هستند، کارهایتان را ردیف می‌کنند، آنچنان باید در صراط مستقیم حرکت کنید -که ان‌شاءالله این ورقه‌ای که به شما داده می‌شود آن‌هایی که در صراط مستقیم شش ماه کار کرده اند این ورقه‌ها را می‌توانند بگیرند برای امتحان، بقیّه نوارها را آن قدر گوش بدهند تا به مرحله‌ی صراط مستقیم برسند و شش ماه که کار کردند بعد این ورقه‌ها را می‌گیرند، آن‌هایی که شش ماه کار کرده اند- و با ترس از خدا کار کرده باشید مشکلی نیست، با محبّت به ثواب خدا کار کرده باشید مشکلی نیست، هر طوری می‌خواهید، خودتان هم به خودتان نمره بدهید، این برخلاف تمام مراکز علمی است این کاری که ما می‌کنیم. این مقتبش از قرآن و آیات قرآن است، من  یک وقتی به یک شخصیتی می‌گفتم که اعتماد به نفس ایجاد کن در کارمندانت، در کارگرهایت، به آن‌ها بفهمان که من به شما مطمئنم تا اطمینانشان را تکمیل کنی، تا مورد اطمینان واقع بشوند. حتّی اگر دیدی دزدی کرد -پیش آمده- یک شخصی دزدی کرده بود من گفتم این مال خودت بوده لابد، گفت نه، گفتم پس اشتباهی برداشتی، هیچ نگفتم که تو دزدی کردی. کار غلطی است که یک شخصی که دفعه‌ی اوّلش مخصوصاً باشد او را مهر دزد رویش بزنید و این بزرگترین گناه است، یک شخصی است آمد خدمت علی بن ابی‌طالب اقرارِ به گناهی کرد حضرت فکر کرد، گفت دفعه چندم است؟ گفت دفعه اوّل، حضرت همین طور، یک قدری که گذشت گفت من مثلاً خیلی از این کار کردم! حضرت فرمود من هم در همین فکر بودم که چطور تو دفعه‌ی اوّل تو خودت خودت را لو دادی، چطور آبرویت باید برود؟ خدا هم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارد. دفعه‌ی اوّل، دوّم، حتی دهم ، آبرویت برود. ولی فواره چون بلند شود سرنگون شود. سابق‌ می‌گفتند یک بار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک، آخر تو دستی ملخک! حواستان جمع باشد، نگویید حالا که خدا، خدایی که ستّار العیوب است، خدایی که هیچ وقت گناه بندگانش نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد علنی بشود، مردم هم که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند نیستند اینجا، پس مشغول باشیم! این طور گفتی یک جایی درز می‌کند، یک وقتی درز می‌کند، حواستان را جمع بکنید از خدا بترسید که اگر کسی از خدا ترسید در دنیا و کار بد نکرد، اهل محبت است. پس ملعوم است به ثواب خدا امیدوار است، دارای محبت است به ثواب الهی. وقتی که می‌خواهید وارد بهشت بشوید کوشش کنید طفیلی وارد بهشت نشوید، بگویند شما دعوت شده‌اید، خدا شما را دعوت کرده، پیغمبر دعوت کرده، ائمه‌اطهار دعوت کرده‌اند، تو امام زمانی بودی، امام عصر ارواحنا فداه تو را دعوت کرده، یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ (اسراء / ۷۱) بوسیله‌ی امامشان، با امام‌شان، دعوتتان می‌کنند، دیگر یک وقتی که به یک شخصیتی بسیار بزرگی به او بگویند خودت هم بیا، نوکرت را هم بیاور، نوکر دعوت دارد بالاخره، طفیلی واقعی است ولی این طفیلی غیر آن طفیلی‌هاست که دم درِ ایستاده باشد دستش را بگیرند با گریه و ناله بیاورند او را داخل. ما نوکر خاندان عصمت علیهم الصلوهو السلام هستیم، ما بنده آن‌ها هستیم، در همین دعای ندبه می‌گویید که خدایا به من عنایت کن که من بتوانم کوشش در بندگی و اطاعت امام زمانم داشته باشم، کوشش کنم. در این حالت تو بنده‌ی امام زمان نیستی تنها، بنده‌ی خدا هم هستی، أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ (نساء / ۵۹) پس ان‌شاءالله کوشش بکنیم اوّل باید از خدا بترسیم، بعد محبّت ثواب اللّه را در خودمان ایجاد کنیم که با این مسأله کم کم انسان به مقامی می‌رسد که تقوایش کامل می‌شود، خودش را از تمام بدی‌ها نگه می‌دارد و به تمام خوبی‌ها هم خودش را می‌رساند، دارد در روایت که روز قیامت که می‌شود هر مؤمنی، -مؤمن همین است که شما ان‌شاءالله هستید که ایمانتان خوب، اعمالتان خوب، تزکیه‌ی نفس مشغولید- هر مؤمنی چهل نفر از همسایگانش را شفاعت می‌کند چقدر انسان لذّت می‌برد که من باعث شدم که اینها بیایند در زندگی خوش و خرّم و راحتی بمانند. هر وقت هم در بهشت می‌بینند شما را، آقا خیلی متشکریم از شما، خیلی ممنونیم، شما به ما محبت کردید، وَعَلی الْأَعْرَافِ رِجَالٌ (اعراف / ۵۹) در اعراف، که من فکر می‌کنم و شاید تفاسیر هم تا حدّی اشاره دارند که صدیقین و شهداء و صالحین اینها در یک مرتفعی هستند که اسمش اعراف است که شاید همین آسمان چهارم و بهشت برزخی باشد اینها مردم قیامت را می‌بینند.  آقا، چه گرفتاری دارند اینها، یکی خواب دیده بود می‌گفت من در یک بلندی بودم دیدم که یک رفیقی دارم آن‌جا، عرق ریخته، عرق می‌ریزد، بهشتی هم هست امّا باید حساب پس بدهد، سر مرز لابد دیده اید گذرنامه‌تان را  باید بایستید تا نوبت برسد. آن شخص می‌گوید من پرواز کردم آمدم اینقدر جا تنگ بود هر چقدر فشار دادم لای اینها بروم پایین دیدم نمی‌‌شود. عرق آن قدر مردم می‌کنند که تا مچ پایشان عرق می‌آید، یعنی یک همچنین فشاری انسان قرار گرفته، حتی در روایت دارد ولو الی النار، خدایا ما را راحتمان کن ولو اینکه ما را بفرستی جهنم! آخر چه شد؟ وَعَلی الْأَعْرَافِ رِجَالٌ، خدا اسم یک عدّه‌ای را در قرآن مرد گذاشته، مرد نه به معنای مردی که در مقابل زن است، مرد چون در کارهای سخت قوی‌تر است، استقامتش نه استقامت معنوی، استقامت بدنی‌اش بیشتر است، لذا این یک تشبیه‌ است. والاّ زنانی هستند، فاطمه‌ی زهرا سلام اللّه علیها رئیس کلّ من کان فی الاعراف، هر کس در اعراف است ایشان رئیس است، زن هم هست و بقیّه زنانی که اینها علم و دانش‌شان زیاد، به علم صحیح پی برده‌اند، یک کسی نامه‌ای برای من نوشته بود از این خانم‌ها که اینجا در پرانتز عرض می‌کنم که شما چطور با علم مخالفید که زنها علم داشته باشند؟ این علوم فیزیک و شیمی و ریاضیات و طب را اسمش را علم گذاشته بود آن وقت علمی را که پیغمبراکرم فرموده انّما العلم ثلاثه، آن را حالا نمی‌‌‌‌‌‌دانم چه اسمش را گذاشته؟ شما با علم  مخالفید! کسی که به من بگوید با علم مخالفید به خدا گفته با علم مخالفید. چون در قرآن آمده، دستور پروردگار است، -من- اخیراً یکی از دوستان نوشت پانزده امتیاز خدا برای زنها قائل شده که به مردها نداده. نداده، و فقط منظورش این بوده که در خانه ریاضت می‌کشی، در خانه بنشین، مرّبی باش، رحمان باش، رحیم باش و این غلط‌ها را نکن. من می‌خواهم کارمند باشم دستم در جیب خودم باشد! خوب چرا شوهر کردی؟ چرا پدر داری تو؟ چرا اسلام برای تو این ارزش‌ها را قائل شده و لذا آن پانزده ارزش که خیلی مهم است من فرصت نکردم این را یک جایی بنویسم و یا در یک سخنرانی جمعاً بگویم که این زنهای چه بگویم- می‌ترسم به زنهایی که در جلسات ما هم هستند جسارت بشود چون بعضی‌هایشان در دلشان یک چیزی می‌شود، کاش که من به شوهرم کمک می‌کردم، خوب است کمک تو به شوهرت، کار خانه را خراب نکن. بچّه‌ات را بگذار یک بچّه‌ی سالمی باشد که در بیست سالگی او ، نیایی به من مراجعه کنی که این بچّه‌ام هنوز  نماز نمی‌خواند و کارهای بد هم می کند و معتاد هم شده! آخر من نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم چه بگویم. پانزده امتیاز یک جا خدا از آن‌ها می‌گیرد، یک جا می‌گیرد فقط می‌ماند همان نماز نُه سالگی‌اش و روزه‌ی نُه سالگی‌اش که این هم مایه‌ی بدبختی می‌شود در همان ایّام نُه سالگی که روزه می‌گیرد مریض می‌شود و ‌از نظر اعصاب  به درد آینده هم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد، چون خیلی از افراد هستند که این طوری هستند، -امام می‌فرماید- که از روزه جز گرسنگی و تشنگی چیزی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند. این خانم هم همین طوری شده. تو اگر دخترت را از هفت سالگی تربیت می‌کردی اعتقاداتش خوب بود و احساس می‌کرد که وقتی مکلف می‌شود با خدا می‌خواهد روبرو بشود، پسر می‌گوید چرا او را چهار سال زودتر به ملاقات پذیرفته‌ای تا من؟ یکی از آن پانزده امتیاز است، همه‌ی این امتیازات را می‌شنوند، می‌بینند یک طور دیگری معنایش می‌کنند، چرا  دخترِ من حالا چه موقع روزه گرفتن است؟ چرا؟ به خاطر اینکه از روزه جز گرسنگی و تشنگی چیز دیگری نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند. نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند روزه‌دار تا می‌گوید خدایا من از این لحظه دیگر چیزی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورم برای تو، از این لحظه نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آشامم برای تو، از این لحظه دیگر غیبت نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم برای تو، از این لحظه دیگر هیچ یک از مبطلات را انجام نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهم برای تو، شروع کرده با خدا معامله کردن، خدا هم می‌گوید که من بهشت را قرار دادم برای تو، زندگی ابدی را قرار دادم برای تو، ای کاش گوشش را می‌داشتیم و می‌شنیدیم، به خدا قسم اگر این طوری با خدا حرف بزند همان دختر بچّه‌ی  نُه ساله خدا به او می‌گوید عزیزم همه چیز را برای تو قرار دادم. شوهر خوب برای تو، زندگی خوب و مُرّفه برای تو، همه‌ی وسایل زندگی خوب برای تو، می‌دهد، بکنید این کار را ، اگر خدا نداد -نستجیرباللّه- من حاضرم جبران کنم، نمی‌‌‌‌‌‌‌‌کنید، اکثر جوان‌هایی که می‌آیند برای تزکیه‌ی نفس می‌گویند مادرمان، پدرمان دلشان رحم آمده  می‌توانستیم روزه بگیریم نگذاشتند روزه بگیریم! ده سال روزه نگرفته، هشتاد سال باید کفّاره‌ی روزه‌اش را بدهد این بچّه، تو محبّت داری مادر؟ پدر؟ این مطلب را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستم حالا توضیح بدهم اگر برای خدا باشد آن وقت می‌فهمید که خدا هم برای او است، من کان للّه کان اللّه له . کسی که برای خدا باشد خدا برای اوست، صبر کن به تو می‌رسد، زندگی‌هایی تجربه دارم من، من الان شاید حدود بیست سال است که مشغول این برنامه‌ی تزکیه‌ی نفس و اینها هستم، افرادی بودند، بچّه بودند، مرتب بودند، خوب آمدند جلو، از همان زمان بچگی و در دامن پدر و مادر اهل تزکیه‌ی نفس، جلو آمده‌اند، وقتی که مکلف شده‌اند چه دختر چه پسر، طبق برنامه‌ی صحیح انجام دادند، کارشان را انجام دادند خدا هم به آن‌ها کمک کرده، الان بهترین شدند، حالا ما باورمان نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، باورمان نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، اگر باورمان می‌آمد زندگی‌مان بهتر از اینها بود، انسان باید از خدا بترسد، خوف از خدا خیلی اهمیت دارد و نترسیدن از خدا لازمه‌اش یقین کردن به قیامت است، من یک قاتلی را یک وقتی دیدم گفتم تو از بزرگترین فلاسفه‌ی جهان هستی! خیال کرد من می‌خواهم تعریفش کنم، گفت چطور؟ گفتم این فلاسفه دنیا، این مادیینشان شک داشتند که آیا قیامتی هست یا نیست؟ آخر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود یکصد و بیست چهار هزار پیغمبر بگویند هست، قرآن بگوید هست، همه می‌گویند هست، مسیحی‌ها می‌گویند هست، مسلمانها می‌گویند هست، یهودی‌ها می‌گویند هست، آدم احتمال هم ندهد که قیامت باشد، احتمال هم ندهد، احتمالش که باید داده بشود، شما اگر الان احتمال بدهید این سقف تا یک ساعت دیگر فرود می‌آید، -احتمال- می‌گویید حالا بروم بیرون از اینجا، هی می‌گویند زلزله نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود آقا، زلزله قابل پیش‌بینی نیست، نه، فلان استادِ دانشگاه ، او گفته که روز سه‌شنبه زلزله می‌شود همه بروید بیرون! احتمال است دیگر، احتمال! یک درصد احتمال است که زلزله بیاید، فرار می‌کنند، یک درصد، اگر تو معتقد به خدا باشی و یک درصد قیامتی را قبول داشته باشی اینقدر آدم می‌کُشی، این قدر بی‌توجهی به آبروی مردم، عرض المؤمن کدمه، عرض مؤمن، آبروی مؤمن مثل خونش است، تو اگر آبرویش را ریختی، یک غیبتی کردی، یک تهمتی زدی، مثل آن است که او را کُشتی، چطور ما اینها را تحمل می‌کنیم؟! غافلیم، والاّ یک انسان نمی‌‌شود که معتقد به قیامت حالا هیچ- احتمال بدهد که قیامت است و نترسد از خدا، امیدواریم که خدای‌تعالی ما را از خواب غفلت بیدار کند، یقظه‌ای به ما مرحمت کند، ما را از یاران حضرت بقیه‌اللّه قرار بدهد، کم‌کم نزدیک می‌شویم به ایّام فاطمیه، شما ببینید آن‌هایی که فاطمه‌ی زهرا را آن طور اذیّت کردند، کتک زدند، اینها معتقد به قیامت بودند؟ امام می‌فرماید اگر کسی معتقد باشد که اینها یک لحظه به خدا و آخرت ایمان آوردند، یک لحظه، آن خودش معلوم نیست وضعش چطوری است، -حالا من آن جمله را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم بگویم- یک وقت خدای نکرده در کتابی، در چیزی خواندید که اینها خدماتی به اسلام کردند، خدماتشان در سرشان بخورد، اسلام را ضایع کردند اگر دَرِ خانه‌ی علی بن ابی‌طالب را نبسته بودند حالا تمام دنیا مسلمان که نه، شیعه بودند، آن شیعه‌ای که می‌تواند دنیا را تکان بدهد، امام زمانمان حالا هزار و چند صد سال بود که ظهور کرده بود، یعنی بعد از وفات امام حسن عسکری ظهور کرده بود، این حرفها چه هست؟ خدمت به اسلام کردند! خدمت به ریاست خودشان کردند. اگر این طوری باشد خیلی از شاه‌هایی که ما لعنشان می‌کنیم آن‌ها هم خدمت کردند. بیایند در خانه‌ی فاطمه‌ی زهرا آن قدر اذیّت کنند که فاطمه سلام اللّه علیها ،مادر ما، بگوید صبتت علیّ مصائب، آن قدر مصیبت بر من وارد شد تشبیه کرده مصیبت را به یک سنگی که از آسمان بیفتد، سنگ‌هایی که بر پیکرش بخورد- صبّت، ریخته شد بر من مصیبت که اگر این مصیبت‌ها بر روزها ریخته می‌شد جلوی خورشید را می‌گرفت، تاریک می‌شد، صرن لیالیاً. نور فاطمه‌ی زهرا را می‌خواستند خاموش کنند، صبّت علیّ مصائب لو انها صبّت علی الایام صرن  لیالیاً، الداخلین علی البتول ببیتها والمسقطین لها السلام علیکِ یا فاطمه الزهرا السلام علیکِ و رحمه اللّه و برکاته.

همه با توجّه نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه ویا اللّه، یا رحمن یا رحیم یا غیاث المستغیثین، عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا العزیز الفرج، عجل لسیدنا العظیم الفرج، خدایا فرج مولای ما امام زمان را برسان، پروردگارا ما را از بهترین اصحاب و یارانش قرار بده، خوف خدا را در دلهای ما زیادتر بفرما، پروردگارا ما را به ثواب‌هایی که خدا وعده فرموده در دنیا و آخرت برسان، پروردگارا به آبروی ولی‌عصر گرفتارهای از دوستانِ اهل‌بیت عصمت و طهارت در هر کجای عالَم که هستند بخصوص شیعیان عراق را نجات مرحمت بفرما، پروردگارا به آبروی ولی‌عصر قسمت می‌دهیم به آبروی آقایمان حجه ابن الحسن قسمت می‌دهیم مرض‌های روحی‌مان شفا مرحمت بفرما، تزکیه‌ی نفس را توفیقش را به همه‌ی ما مرحمت بفرما، خدایا فهم و تدبر در قرآن مجید را به همه‌مان عنایت بفرما، خدایا کسانی که به ما حق داشتند و از دار دنیا رفته اند الساعه جزای کاملی به آن‌ها مرحمت بفرما، کسانی که زنده هستند زیر سایه‌ی امام زمان از خطرات حفظشان بفرما، پروردگارا به آبروی آقایمان حجه ابن الحسن چشم‌مان به جمال امام زمانمان روشن بفرما، گوش‌مان را لایق شنیدن صدای آن حضرت بفرما، زبان‌مان را لایق تکلم با آن حضرت بفرما، مریض‌های اسلام، مریضه منظوره، طفل مریضی الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، شهداءمان، امام راحلمان با شهدای کربلا محشور بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما و عجل فی فرج مولانا.

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *