۲۶ جمادی الثانی ۱۴۲۵ قمری – ۲۳ مرداد ۱۳۸۳ شمسی – محبت
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ (بقره /۱۶۵)، ومَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (طلاق / ۲و۳ ).
یکی از مسائلی که در قرآن مجید مکرّر در مکرّر مطرح شده مسأله ولیّ خداست. گاهی به عنوان اولیای خدا، گاهی به عنوان بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ (توبه / ۷۱) و جملاتی در این ردیف ، دیده میشود معنای ولی در کُتب لغت و روایات و آیات بسیار مورد بحث است. ولیّ به چه کسی گفته میشود؟ ولیّ آن کسی است که محبّتِ دیگری را دارد یا محبوب دیگران است، ولیّ به معنای سرپرست است و امثال اینها در احادیث و روایات و لغت آمده و معناهای مختلفی هم کردهاند. آن چه که ما یک وقتی تحقیق کردیم و مکرّر در مکرّر در عرایضم گفتهام و طبعاً هم باید همین معنا باشد ولیّ به معنای کسی است که فرمان میدهد روی محبت یا فرمان میبرد روی محبّت. محبّت در ضمن فرمانبرداری یا فرماندهی، گاهی بعضی از افراد هستند فرمان میدهند و طرف هم فرمان بر میدارد ولی محبّتی در کار نیست. آنکه فرمان میدهد آمر است و آنکه فرمان برمیدارد در اینجا مطیع است. گاهی بعکس است. انسان کسی را دوست دارد و این هم او را دوست دارد ولی فرمان نمیدهد فرمانده یا محبّ و یا اینکه اگر فرمان میدهد طرفش، محبوبش فرمان بر نمیدارد، این را هم محبّ یا محبوب اطلاق میشود بنابراین اگر هر دو با هم قاطی شد، ممزوج شد، به این شخص چه فرمان بدهد روی محبّت، چه فرمان بردارد روی محبّت، ولیّ گفته میشود. مثلاً انسان گاهی هست که به خاطر ترس از عذاب پروردگار و اصلاً محبّتی در کار نیست، فرمان پروردگار را میبرد. این شخص را میگویند مطیع. گاهی هست یک نفر ممکن است پیدا بشود روی عدم معرفت، محبّت به خدا دارد امّا فرمانبردار نیست. این شخص را میگویند محبّ. وقتی انسان از اولیاء خدا میشود که خدا را بشناسد، خدا را از همهی موجودات دیگر بیشتر دوست داشته باشد و به خاطر محبّتش به خدا فرمانبردار باشد. سه چیز باید حتماً وجود داشته باشد تا به یک انسان بگویند ولیّ اللّه. اوّل: محبّت خالص به خدا، دوّم: اطاعت صد درصد پروردگار، سوّم: محبّت به خدا، یعنی این اطاعت در اثر محبّت باشد نه در اثر ترس یا طمع و امثال اینها. به این شخص میگویند ولیّ خدا. اگر شما مراحل تزکیهی نفس را پیمودید، یعنی قدمهایی که تعیین شده، توبه و استقامت و صراط مستقیم را انجام دادید، خودتان را خوب در این مراحل آزمایش کردید و کاملاً خودتان را ساختید به طوری که استقامتتان آن چنان، صراط مستقیمتان این چنین، آن وقت شما مطیع پروردگار هستید. و اگر محبّتتان به خدایتعالی تکمیل بشود عرایضی که در هفتههای گذشته عرض کردم انجام بشود، هم از عظمت پروردگار خائف باشید، هم امید زیادی به ثوابهای الهی داشته باشید و هم شاکر نعمتهای پروردگار باشید، محبّتتان آن چنان کامل باشد که هیچ چیز را غیر از خدا دوست نداشته باشید، اینجا یک نام، یک اسم از خدا میگیرید که این نام و اسم آن قدر ارزش دارد که اگر تمام آنچه که در دنیا از مناصب، از مسائلی که اعتبار به انسان میدهد، مدارک مختلف در رشتههای مختلف حساب کنید، ارزشش بیشتر است و آن ولیّ خداست. شما مطیع خدا باشید روی محبّت تا بشوید ولیّ اللّه. نهایتاً ولایت و ولیّ اللّه شدن مراتبی دارد به مراتب تقوای انسان بستگی دارد، به مراتب معرفت انسان بستگی دارد، به مراتب شرح صدر و ایمان انسان بستگی دارد که اگر تقوای شما کامل بود، محبت شما متمرکز به خدا بود و آن وقت برای محبّتتان به خدا، خدا را اطاعت کردید در مرحلهی اوّل ولیّ اللّه قرار میگیرید. آخر، یک طرف شما هستید ولیّ خدا، یک طرف علی بن ابیطالب که میگوییم اشهد انّ علیاً ولی اللّه، علی بن ابیطالب علیه الصلوهو السلام است. طبعاً باید مراتبی داشته باشد، مرتبهی اوّلش این است که در ما هست و مرتبه نهاییاش آن است که در علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلام هست. او ولیّ اللّه است. شما هم ولی اللّهاید. او مؤمن است، پیغمبراکرم مؤمن است که آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ (بقره / ۲۸۵) و شما هم مؤمنید که یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ (نساء / ۵۹) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحًا (تحریم / ۸) میبینید قبل از مرحلهی توبه به شما گفتهاند: ای مؤمنین. به علی بن ابیطالب و پیغمبراکرم هم گفتهاند مؤمن و آمن الرسول. بنابراین اینها مراتب دارد. کفر هم مراتب دارد یعنی پله به پله اگر نردبانی صد پله داشته باشد شما که روی پلّه اولید، بر نردبان سوارید و آن که بر پلهی آخر است بر نردبان است. ولی فرق شما با او در همین است که شما در پایه اوّلید و او در پایهی آخر. سلمان در درجهی دهم از ایمان است، ابیذر در درجه نهم از ایمان است و ما -مثلاً- در درجهی اوّل ایمانیم. این معنای مراتب است. این مراتب را انسان هر قدر بیشتر بپیماید کارش شروع شده، میتواند قدمهایی بردارد. از این مرحلهی محبّت، مرحلهی تقوا، از این مرحلهای که الان ما در بحثش هستیم اگر انسان بخواهد حرکت کند وقتی که مرحلهی محبّتش تمام شد اسمش ولیّ خداست اگر درست جلو آمده باشد، اگر درست حرکت کرده باشد. نهایتاً باید در این مسأله کار بکند، فعالیت بکند، هر چه دقیقتر بهتر، هر چه محبّتش به خدا بیشتر، بهتر. تا آنجا برسد که وقتی نام خدا را میبرند مثل حضرت ابراهیم، بگوید: جانم، مالم، هر چه دارم در راه شنیدن اسم خدا میدهم. این شخص ولیّ خداست. این شخص مطیع خداست. این شخص محبّ خداست. این است که خدایتعالی در قرآن میفرماید: وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ، آنهایی که ایمان دارند، آنهایی که اطاعتشان از خدا بیشتر است، آنهایی که محبّتشان به خدا بیشتر است اینها ولیّ خدا هستند. در قرآن شریف مکرّر در مکرّر آمده که أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ (یونس / ۶۲) همه بدانید، همه آگاه باشید که علامتِ ولیّ خدا، البته عرض کردم ولیّ خدا مراتب دارد. لااقل باید به مراتب وسطش بگوییم. حالا اوائل اگر این چنین نبودند کمکم این چنین میشوند. اگر انسان در راه ولیّ خدا شدن قدم برداشت کمکم یقیناً به اینجا میرسد که اولیاء خدا لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ، این خوفی که آنها ندارند از چیست؟ از کجاست؟ برای چیست؟ از خدا هم نمیترسند؟ از هیچ چیز از عذاب الهی هم نمیترسند؟ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ، نفیِ جنس خوف را میکند از ولیّ خدا. معنای این جمله این است که این را بدانید خوف بیجا، خوف -مثلاً- از چیزهایی که نباید ترسید، گاهی شما از خدا میترسید به خاطر اینکه خدا قهّار است، خدایتعالی ممکن است ما را در قیامت عذاب کند هر چه هم آدم خوبی باشیم! این خوف ، غلط است. امّا گاهی از عظمت پروردگار ما میترسیم. مکرر مثَل زدهام برایتان در همین بحث که گاهی انسان زیر دستِ یک شخصیّتِ پرمحبتِ با مهری است؛ دست روی سرش دارد میکشد امّا در دلش میلرزد. چرا؟ به خاطر شخصیّت طرف. به خاطر عظمت طرف. محبّت فوقالعاده دارد که حاضر است به پایش بیفتد و پای او را ببوسد امّا در عین حال از او میترسد. این ترس خیلی قیمت دارد و همین ترس است که ما باید از خدایتعالی بترسیم. والاّ خدا که ظالم نیست، به مثقال ذرّهای خدا به احدی ظلم نمیکند، حتی عدالت هم انجام نمیدهد که میگوییم خدایا با ما با فضلت رفتار کن و با عدلت رفتار نکن و خدا هم با عدلش با کسی رفتار نمیکند، وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ (شوری / ۳۰) و از بسیاری از چیزها خدا میگذرد و عفو میکند. ما ممکن است صدتا گناه داشته باشیم خدا نهایتاً یکی یا دوتایش را به رخمان میکشد. در روایت دارد که شخصی را آوردند خدمت علی بن ابیطالب، حضرت از او سؤال کرد چند دفعه دزدی کردی؟ گفت: دفعهی اوّلم است. حضرت تأمّل کرد. –ولی خوب اقرار کرده دستش را باید برید- وسایل را آوردند، گفت حالا که میخواهید دست مرا بُبرید من بیشتر از هفتاد مرتبه دزدی کرده ام، حضرت فرمودند من هم در همین فکر بودم که چطور در دفعهی اوّل خدا تو را لو داد؟! چطور تو مفتضح شدی در دفعه اوّل؟ من در همین فکر بودم. گناهانی انسان میکند، معصیتهایی میکند، خدای مهربان، خدای رحمان و رحیم، همه جا میگذرد، غفّار است، اصلاً غفر به معنای پوشاندن است، یعنی خدا میپوشاند. ستّارالعیوب است، اظهر الجمیل است، حتی در دعای کمیل میگوییم: و کم من ثناء جمیل لست اهلاً له نشرته، چقدر از صفات خوب، کارهای خوب، بود که من اصلاً اهلش نبودم ولی در بین مردم پخش شده بود که فلانی نماز شبش ترک نمیشود. یک همچنین خدای مهربانی! از این خدا باید از ظلمش ترسید؟ نستجیربالله! از بیعدالتیاش باید ترسید؟ حتی از عدالتش انسان نباید بترسد چون خدا با عدل با مردم رفتار نمیکند با فضل رفتار میکند. بنابراین اگر انسان توانست خودش را بسازد طوری که همهی دستورات الهی را اطاعت کند، محبّتش هم خالص به خدا باشد، بخواهد یا نخواهد، مردم اسمش را ولیّ خدا بگذارند یا نگذراند این ولی خداست. ولی اگر محبّتش این طور نبود، اطاعتش صد درصد نبود، چه مردم همه بگویند این ولیّ خداست ولیّ خدا نخواهد بود و اگر همهی مردم بگویند این ولیّ خدا نیست و آن طوری باشد که باید باشد ولیّ خدا خواهد بود. این معنای ولیّ خداست. اگر کسی توبه کند در توبهاش استقامت داشته باشد، در صراط مستقیم باشد، مرحلهی محبّت را آن چنان که در این مدّت عرض کردم طی بکند میشود ولیّ خدا. حالا چه مراحل بالاتری باشد چه پایینتر باشد، هر چه میخواهد باشد، این هم که ما در مراحل میگوییم یک مدّتی شما در این مراحل باشید، برای اینست که خوب تمرین کنید، خوب بتوانید در این مسائل، قلبتان، روحتان را جا بیندازید، بتوانید خودتان را در این مراحل محک بزنید و واقعاً دارای استقامت باشید. هر روزی سر یک شاخهای نباشید، هر روزی باد نلغزاند شما را، هر روز به یک طرف نروید، همج رعاع نباشید و ثابت باشید. و این هم که میگوییم در صراط مستقیم مدّتی کار بکنید برای این است که تمام کارهایتان، از کارهای مادّی و دنیاییتان گرفته تا کارهای عبادی و اخرویتان، همه در صراط مستقیم باشد. در راه راست باشد. درست باشد، درست حرکت کنید. بنابراین اگر اینچنین شد، این مراحل را گذراندید، مرحلهی محبّت و تقوا را هم خوب انجام دادید همهتان از اولیاء خدا هستید که لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ، کار بکنید، فعالیّت بکنید، خوف، ترس، حزن همه را از بین ببرید، افسردگی نداشته باشید، افسردگیهایی که متأسفانه امروز در جوامع ما خیلی زیاد شده به خاطر طول أمل است. به خاطر نارساییها، به خاطر نابسامانیها، اینها را ندارید. فقیرترین مردمید، خدا خواسته. محبوبم خواسته. مریضترین مردمید، محبوبم خواسته. بیکس ترین مردمید، خدا خواسته. خدا بچّه به شما نداده، نداده باشد. یک نفر آمد به من گفت آقا ما هفت سال است ازدواج کرده ایم هنوز بچهدار نشده ایم! گفتم: به تو چه؟! گفت: یعنی چه به تو چه؟ گفتم: خدا نخواسته از این کارخانه بشری بوجود بیاید. راحت باش! خدا یک تعدادی بشر روی کرهی زمین مقرر فرموده و به تو چیزی نرسیده، چه اشکال دارد؟ چه بهتر، بارت سبکتر، و جدّاً کسانی که –این را عرض میکنم در پرانتز باید عرض میکردم- کسانی که برای نداشتن فرزند جوش میزنند، غصّه میخورند، اینها با خدا مبارزه میکنند. چه معنا دارد؟ یکی را خدا خواسته بچّه بدهد، یکی را نخواسته. یکی را خواسته ده تا به آنها بده، یک بنده خدایی میگفت هر دفعه که ما زنمان زایمان میکرد یا دوقلو بود یا سهقلو! مشکلی داشت، ده تا بچّه ردیف شدند همه کوچک، قد و نیم قد! این را خدا خواسته، به تو چه؟ تو معلوم است از آن نوکرهای خوب هستی که خدا تو را تشخیص داده، بیشتر بندگانش را تربیت کنی. آن هم که به او نداده نه اینکه مربی نیست، نه! ممکن است شما دیگران را تربیت بکنی. مربّی دیگران باش. به هرحال اینها مربوط به ما نیست. به ما چه؟ جوش میزند که چرا بچّه دار نمی شود! طلاق، جدایی، خدا نکند که تقصیر زن باشد! یعنی –تقصیر هم نیست- قصور زن باشد، فوراً میروند طلاقش میدهند! یک زن دیگری بگیریم که بچّهدار بشویم! سرت بخورد با آن بچهات! و آن بچّهای که تو میخواهی به جامعه تحویل بدهی یک پول ارزش ندارد آن بچّه. چون بنای این بچه، اساس این بچه روی خلاف خواست پروردگار است. تو چکارهای که این برنامهها را تنظیم میکنی و تعقیب میکنی؟! اصلاً ما چکاره هستیم؟! اولیای خدا از هیچ چیز نمیترسند، افسردگی ندارند. مرضهای مختلف هجوم آورده، من خدمتِ یکی از اولیاء خدا -همین یکی دو سال قبل بود که بعدش هم فوت کرد- رفته بودم. گفتم آقا حالتان چطور است؟ -شاید حدوداً صد سال هم عمرشان بود.- فرمودند من مهمانهای زیادی دارم، میآیند پذیراییشان میکنیم، بعضیها زیادتر میمانند، بعضیها کمتر! -خوب این مسألهای نیست. شاید همهتان اینطوری باشید.- بعد یک قدری صحبت کردم فهمیدم این مهمانها مرضهای مختلف است! میگوید مریضی میآید ما یک مدّتی پذیراییاش میکنیم، رفت که رفت! نرفت که نرفت با پشتگردنی دکتر توانستیم بیرونش کنیم، میکنیم! نشد، با او میسازیم! مهمان! ببینید اینطوری برخورد میکنند. نگویید آقا این مرض که ما را رها نمیکند! یک نامهای همین پریروز از یکی از شهرستانها برای من نوشته بود بدبختی اول، بدبختی دوم، بدبختی سوم، بدبختی چهارم، تا هشت تا بدبختی را در سن جوانی برای خودش شمرده بود که اینها همه بدبختی است و آن وقت شروع کرده بود به ذات مقدس پروردگار –نستجیرباللّه که من به زبانم نمیآید بگویم- که من یک مقداری نصیحتش کردم. لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ، از هیچ چیز نترسید، چطور میشوی آقا؟ آخرش چطور میشود؟ میمیری! مگر بقیّه میمانند که تو میمیری! من هنوز جوانم، اینقدر جوان مردهاند تو هم یکی! خدا انشاءالله لعنت کند آنهایی که یهود و نصاری را بر سر مسلمانان مسلّط کردند. آقا میگوید: لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ (مائده / ۵۱) یهود و نصارا وارد مملکتتان شده اند اقلاً آنها را ولیّ خودتان قرار ندهید. ولیّ یعنی دوستشان داشته باشید، بگویید آنها بهتر از ما هستند! طرَف، رفته کارگری کرده، حالا چطور بلند شده رفته یک قدم در مملکتهای اروپایی و غیرمسلمان. آن قدر میآید تعریف میکند که آدم آب در دهانش کج میشود که حرکت کنیم ما هم زندگیمان را بفروشیم برویم آنجا و این خوبان را ببینیم! خوبی چه هست؟ خوبی هر روز حمام رفتن است؟ خوب! تو هم برو حمّام. خوبی عطر زدن است؟ تو هم عطر بزن، خوبی در چه هست؟ فحشا و منکراتی که انجام میدهند؟ آوردند در مملکت عراقی که من یادم است در زمان فیصل قبل از این کودتاهایی که شد به وسیله این صدام ملعون، اکثرش هم -یک مدتی رئیس حزب بعث بود بعدش هم رئیس جمهور شد- اکثراً بوسیله این مرد ناپاک انجام شد، یهود و نصارا را وارد مملکت کردند، آن عراقی که ما وقتی میرفتیم خیال میکردیم رفتیم در بهشت و واقعاً بهشت بود، هم از جهات معنوی، هم از جهات مادّی، هر کس میرفت عراق و برمیگشت همه منتظر سوغاتی بودند که از آنجا تو میآیی چیزهایی خیلی قیمتی آنجا هست، پول آنها چقدر ارزش داشت. حالا ببینید به چه روزی افتاده؟ من همین امروز صبح یک قدری نشسته بودم گریه میکردم برای قبر مطهّر علی بن ابیطالب علیه الصلوهو السلام . آن حرمی که یک سر سوزن از غبارش شفا بخش دل تمام مردم است، حالا بیاید زیر چکمه یهود و نصارا، ای کاش اینها یهود و نصارا بودند، اینها نامسلمانند، اینها انسان نیستند، والاّ هر بشری نسبت به مقدسات دیگران احترام قائل است. من خودم در لبنان رفته بودم در کلیسا، احتراماتی که مسیحیها برای کلیسا قائل بودند ما هم قائل بودیم. انسان باید بود. قبر مطّهر علی بن ابیطالب؛ چه کنیم؟ به خدا قسم اگر راه باز بود، اگر میشد برویم، اگر سیاست ایجاب میکرد، اگر اجازه ولیّ فقیه می بود، اگر مصالح منظور میشد و مصالحی داشت، همهمان همین طور پیاده حرکت می کردیم میرفتیم آنها را قلع و قمعشان میکردیم. نباید یک مسلمان بنشیند و مسلمانهای دیگران بگویند وا مسلمین، و لم یجبه، اگر جوابشان را ندهیم، فلیس بمسلم، ولی چه کنیم؟ همین راهپیماییها هست، همین ابراز همدردیها هست، باید انجام بدهیم، و خوب مردم مسلمان هم الحمدللّه تا حدی مشغولند ولی به نظر من آنها پُر روتر میشوند، هر چه این همه در فلسطین، فلسطینیها کشته دادند، راهپیمایی کردند، چون پشتشان به آن ملعون وصل است و محکم است کار خودشان را میکنند، دیگر حالا وقتی است که دست به دعا بردارید برای فرج دعا کنید، آقایمان بیایید، بدانند ما مولا داریم، بدانند ما امام زمانی داریم، و انشاءالله إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا وَنَرَاهُ قَرِیبًا (معراج۶و۷) ما میبینیم که خیلی نزدیک است و چیزی که ما را آرام میکند همین مسأله است. لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ، این ممالک اسلامی خیال میکنند حالا آنها بهتر دارند کار میکنند. نخیر! هیچ هم بهتر کار نمیکنند، یک هواپیما ساختن اینها را که به همین مردم ایران بگویند همهشان بهترین کارها را انجام میدهند، دستشان باز باشد، سرمایه در اختیارشان باشد، امکانات در اختیارشان باشد از همهی آنها بالاترند. منتها متأسفانه در پنجاه سال قبل از انقلاب مردم ایران دستشان بسته بود، حالا هم تا باز بشود یک مدتی کار دارد، ولی میبینید در همین مدّت بحمداللّه صنایعی، اختراعاتی، اکتشافاتی داشته اند و بهتر از اینها هم ممکن است بشود و تحت تأثیر این مسائل واقع نشوید. ولیِّ خودتان حتّی یک مخترعِ بالاترین را قرار ندهید. محبّتش در دلتان جا نگیرد، لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ، ولیّ به معنای مطیع محبّ، اینطوری نباشید. از آن طرف، همین کلمه عیناً به فرماندهی که روی محبّت فرمان میدهد، روی محبت فرمان میدهد، یعنی علاقه زیادی به شما دارد می گوید این کار را نکن، طبعاً کسی که روی محبت به کسی فرمان میدهد این طبعاً به نفع خودش نیست، بیشتر به نفع شماست. خدای تعالی که اصلاً مفهومی ندارد که به نفع خودش دستور بدهد.
گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریائش ننشیند گرد
هیچ فرقی نمیکند. این که میگوید نماز بخوان، این که میگوید عبادت کن، این که میفرماید روزه بگیر، زکات بده، همهاش به نفع شماست، یک کلمه از این دستورات به نفع خودش نیست، معنا هم ندارد، یک عدّه مسلمانها میآمدند خدمت پیغمبراکرم به پیغمبر منّت میگذاشتند که ما مسلمانیم، قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُمْ، بر من منّت نگذارید که مسلمان شدید، بَلْ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ، (حجرات / ۱۷) بلکه خدا منّت گذاشته بر سر شما که پیغمبر به این عظمت را که من یک وقتی مثال میزدم -اینطوری مثالش بهتر است که بگوییم- حضرت سلیمان با آن عظمت در لباس مورچه آمده در لانهی مورچهها، -این خیلی به آنها محبّت کرده- که راهنماییشان کند، که اینها را به مقام انسانیّت –مثلاً- برساند، پیغمبر با آن عظمت، آمده در بین افراد بشر، لیاقت ما نداشتیم والاّ پیغمبر بیشتر میماند و شصت و سه سال در بین مردم، که وجودش برکت است، وجودش نعمت است، حضرت عیسی که از غلامان پیغمبر اکرم است، میگوید که: وَالسَلَامٌ عَلَیّ یَوْمَ وُلِدتُ وَیَوْمَ أمُوتُ وَیَوْمَ أُبعَثُ حَیًّا (مریم/ ۳۳ )هر جا که من باشم آنجا کمال خوبی هست، سلامتی هست، نعمت است، فراوانی است، برکت هست، وقتی او اینطوری باشد، پیغمبراکرم از لحظهای که متولد شد همهی بُتها به زمین افتاد، این پیغمبر را خدا فرستاده، شصت و سه سال در بین مردم بوده، بیست و سه سالش را تبلیغ کرده، آن وقت ما قدر این را ندانیم. قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُمْ بَل اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ، بلکه خدا منت گذاشته بر شما، یک همچنین شخصی فرمان میدهد، میگوید این کار را بکن، این ولیّ شماست. -حضرت بقیه الله ارواحنافداه، -همهتان آماده باشید، نمیخواهم بگویم ظهور مثلاً فلان روز است یا فلان وقت است، چون تعیین وقت غلط است و آنهایی که تعیین وقت میکنند کذّاب هستند، ولی نزدیک بودنش را ما کاملاً احساس میکنیم. یک وقتی گفتم دو چیز قطعی است و یک چیز احتمالی، دو چیز قطعی: حضرت ولیعصر وجود دارد، دوّم: قطعی حتماً میآید، و سوّم: امکان دارد در زمان ما باشد، ما باید چکار کنیم؟ باید خودمان را آماده کنیم، ولیّ امام زمان باشیم، او ولیّ ما باشد، مولای انا مولاک، ای مولای من، من مولای توام. ای آقایی که فرمان میدهی و روی محبّت هم فرمان میدهی و یک سر سوزن به نفع خودت نمیخواهی کار بکنی، من هم فرمانبردار با محبت تو هستم، اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا (بقره / ۲۵۷) خدا ولیّ آنهایی است که ایمان آورده اند. یعنی خدا فرماندهِ روی محبّت است. هیچ یک از این دستورات اسلام به نفع پیغمبراکرم، به نفع علی بن ابیطالب، به نفع امام زمان، به نفع خدا نیست، این که میگویم به نفع آنها یعنی مثلاً جیبشان پر پول بشود. پیغمبرها اول که میآمدند به همهی مردم اعلام میکردند آی مردم: قُلْ ما أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ من أَجْر (فرقان/۵۷) من مزدی از شما نمیخواهم، بیایید بنشینید من حرفهایم را بزنم برای شما، تا شما شاید هدایت بشوید، راهنمایی بشوید. رستگار بشوید. این معنای ولایت است.
این که به شما میگویند ولایت داشته باشید، « ما نودی بشیء کما نودی بالولایه» بنی الاسلام علی خمسه، روایت یک وقتی شمردم شاید بیشتر از ده تا روایت از ناحیه معصومین به سند صحیح وارد شده که اسلام بر پنج پایه بنا گذاشته شده. نماز است و روزه است و زکات است و جهاد است و ولایت. ولی به اندازهای که به ولایت صدا زده شده و مردم را خواستهاند، به هیچ یکی از اینها نخواسته اند. حتّی امام توضیح میدهد، میفرماید: گاهی میشود نماز نصف میشود. در مسافرت نمازهای چهاررکعتی میشود دو رکعت. گاهی خانمها ده روز، هفت روز، پنج روز نماز اصلاً میگویند نخوانید. امّا نمیشود بیولایت بود در این چند روز. در مسافرت هم ولایتت همان اندازه باید باشد که در حضر هست. دربارهی روزه، مریضها روزه نگیرند. افرادی که نمیتوانند روزه بگیرند، نگیرند. بعد هم سالی یک ماه است. ولی ولایت باید همهی دورهی سال باشد. مریض هم باید ولایت داشته باشد یعنی مطیع و محبّ باشد. هیچ وقت دست از اسلام نکشد. زکات؛ خیلی از مردم هستند حتی دورهی عمرشان زکات به آنها واجب نمیشود ولی ولایت اینطور نیست. حجّ؛ –چون این روایات، این پنج تا را گاهی بعضیهایش حجّ دارد، گاهی بعضیهایش جهاد دارد- حجّ؛ مستطیع حج میرود ولی غیرمستطیع حج نمیرود. ولایت اینطور نیست. ما نودی بشیء کما نودی بالولایه، ولایت را همیشه باید داشته باشی. همیشه یک آدمی باشید که امام زمانتان را دوست داشته باشید و اطاعتش هم بکنید. اطاعتش هم بکنید. تا اطاعت او را نکردید گفتید این کار خستگی دارد، زحمت دارد، همانجا از ولایت خارج شده اید. اینها را خوب بفهمید. گاهی بعضیها میگویند ما ولایت داریم تو چطور ولایتی داری، داری معصیت میکنی؟ آدمی که معصیتکار است کجا ولایت دارد؟ تا یک گناه کرد، تا این گناه را جبران نکند ولایتش از بین می رود. میشود محبّ. مطیع هم نمیشود. میشود محبّ. یک دروغ گفتی، ولایت دیگر نداری. اینها را خوب دقّت کنید. آن لحظهای که داری دروغ میگویی و نباید بگویی آنجا ولایتت را از دست میدهی و اگر ولیّ خدا بودی، دیگر ولیّ خدا نیستی. یک کار خلاف، ولایت معنایش این است که انسان صد درصد –اقلش، یعنی آن مرحلهی پائینش- صد درصد مطیع باشد و جز خدا هیچ چیز را دوست نداشته باشد همانطوری که شرح دادم البته. یعنی اگر خدا را دوست داری یا هر چه دوستی داری به خاطر خدا باشد. این معنای ولایت؛ ولایت میرود جلو تا جایی میرسد که أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ، خوفی ندارد، هیچ ناراحتی ندارد. هیچ ترسی از هیچ چیز ندارد. نصفههای شب علی بن ابیطالب تشریف میبرد در آن نخلستانهای کوفه، و حال اینکه خوارج خیلی اذیّتش میخواستند بکنند. حتی قبر علی بن ابیطالب تا مدّتها مخفی بود چون آن قدر این خوارج بد بودند که میآمدند بدن علی بن ابیطالب را ممکن بود از قبر بیرون بیاورند. خوارج بودند، طرفداران معاویه بودند، بالاخره ناکثین، قاسطین، مارقین، بودند. قنبر روی محبتی که داشت، دورادور، بطوری که علی بن ابیطالب نبیند او را، میآمد. میگفت آقا یک وقتی مشکلی برای او پیش نیاید. من باشم. حضرت یک دفعه رویش را برگرداند، کجا میآیی؟ آقا برای این که روی محبت است. –الان کسی این طور محبّتها بکند خیلی هم تشویقش میکنند.- حضرت فرمود تو میخواهی من را از دنیاییها –باصطلاح من- حفظ کنی یا از بلاهای آسمان حفظ کنی؟ چکار میخواهی بکنی؟ خواهی دید در مسجد که تمام مسلمانها دور و بر من هستند یک نفر میآید با شمشیر در فرق من می زند، من را از بین میبرد. –دیگر دیدند بعدها- چکار میخواهی بکنی؟ من را به خدا بسپار. البته این منافات با بعضی از حافظتها و محافظین ندارد . یک وقتی نگویید پس چرا اینها اینطوری میکنند؟ نه! هر کسی، المعروف بقدر المعرفه، علی بن ابیطالب بود که ممسوس فی ذات اللّه، او بود. ترسی نیست. میگویند آقا امشب را نرو مسجد! ما روی برنامهی صحیح هر شبمان میرویم مسجد، او نباید حمله بکند. ابنملجم نباید حمله بکند. ما که کار هر شبمان هست. وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ، این وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ، مربوط به آینده است، اینها بعد هم محزون نمیشوند، یعنی روز قیامت محزون نمیشوند، شب اوّل قبر محزون نمیشوند. حزنی برای اینها نیست. انسان در کنار پیغمبراکرم باشد چه حزنی دارد؟ وقتی که انسان از دار دنیا میرود میبیند علی بن ابیطالب تشریف آوردند، پیغمبراکرم تشریف آوردند، همه حلقه زدند. اینها میگویند بارکاللّه! خوش آمدی، خوب امتحان دادی. بارک اللّه! هیچ وقت شده از جلسه امتحان بیرون آمده باشید خیلی خوب امتحان داده باشید، همهی دانشجویان دورتان را بگیرند، بگویند: ماشاءاللّه! چقدر خوب امتحان دادی! آن هم چه کسی بگوید؟ علی بن ابیطالب! بارک اللّه! خدا هم سلام فرستاده، سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ (یس / ۵۸) در راه با یکی از دوستان میآمدیم میگفتم: یک هوایپما میخواهیم سوار بشویم، آنقدر قبل از پرواز جهات امنیتی این هواپیما و پرواز را مواظبند که حساب ندارد، صد دفعه هواپیما سوار شدی، هر دفعه هم گفته اند کمربند ببندید، یک دفعه ما نفهمیدیم این کمربند به چه دردی میخورد! امّا احتیاطش خوب است. دربارهی خود هواپیما چقدر جهات امنیتی را رعایت میکنند. که چه میخواهد بشود؟ خوب اگر از این بالا بخواهد بیفتد میمیرد. خیلی خطر دارد. آقایان از این دنیا بیفتید در آن دنیا، خیلی خطر دارد! خدا میداند آن قدر خطر دارد که خدای صدق اللّه العلی العظیم، آن خدایی که راست میگوید، گفته است که ممکن است: حفره من حفر النیران ؛ یک سوراخی از سوراخهای جهنّم باشد. خیلی خطر دارد. چقدر رعایت امنیّت آن طرف را کردید؟ چقدر؟ چکار کردید؟ کمربندمان را بسته ایم؟ کارهایمان را انجام داده ایم؟ یک کمربند تقوا میخواهیم، این کمربند را میدانید برای چه میبندند؟ چون همهتان هواپیما سوار شده اید ولی شاید ندانید برای چه میبندند. گاهی ممکن است هواپیما بالا و پایین بیفتد شما سرتان بخورد به سقف هواپیما. کمربند نگاهتان میدارد. همینطور نیست؟ فقط همین! حالا سرش خورد به سقف چه میشود؟ خونی میشود. امّا اگر سرتان به سنگ لحد بخورد، بلند شوید ببینید نکیر و منکر ایستاده اند میگویند من ربک؟ تویی که در تمام عمر به یاد خدا نبودی اینجا چطور میخواهی به یاد خدا باشی؟ مربی تو که هست؟ آقا تو را چه کسی تربیت کرده؟ میتوانی بگویی خدا؟! خوشا به حالت. او هم میگوید: سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ، اما اگر گفتی شیطان، آنجا فکر نکنید من آزادم، دروغی میگویم خدا! –اگر دروغی باشد، پدر آدم را در می آورند!- من ربک؟ ولیّ تو که هست؟ به خدا قسم اگر انسان یک مقداری روی اینها فکر کند بدنش میلرزد. چقدر خوب است انسان لقب ولیّاللّه را روی خودش بگذارد. در همین زیارت آلیاسین میخوانید یا مولای انا مولاک، ای مولای من، ای فرماندهی با محبت من، من هم فرمانبردار بامحبّت تو هستم، این را راست بگوییم. همین یک کلمه، تمام عمرتان را زحمت بکشید همین یک کلمه را راست بگویید دیگر لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ، هیچ محزون نمیشوید. اما آدم وارد یک مجلسی میشود نهاری دعوتش کرده اند میبینید صاحبخانه یک طوری نگاه می کند! چرا آقا؟ مگر ما را دعوت نکردی؟ با همین لباس گفتم بیا؟! با همین قیافه گفتم بیا؟! با همین فکر گفتم بیا؟ -به خدا میرود در اعماق قلبمان- با همین اعمال گفتم بیا؟! ما دعوتت کردیم ولی آنجا اینطوری است. ولی چقدر خوب است بیایند بگویند سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ، امیدواریم خدایتعالی ما را با امام زمانمان محشور کند. امیدواریم خدایتعالی آن مطالبی را که هفته قبل گفتم که چه کسانی را دوست دارد جزء آنها قرارمان بدهد. جزء انهایی که خدایتعالی میفرماید یک عدّه هستند که: صفّاً کأَنَّهُمْ بُنیَانٌ مَرْصُوصٌ (صف / ۴) مثل دیوار بتونی محکمند. هم خودشان را حفظ میکنند، هم مردم را از شر دشمن حفظ میکنند. که تفسیر شده به اصحاب حضرت بقیة الله ارواحنافداه، ما را جزء آنها قرار بدهد . ایّام در عین اینکه خیلی مهمّ است ولی یک روایتی هست هر سال هم به سراغش میروم ولی فکر میکنم امسال خیلی بیشتر باید به آن توجّه کرد. العجب کلّ العجب بین الجمادی و الرجب، این ماه جمادیالثانی، این اواخرش، این از علائم ظهور است انشاءالله. خیلی عجیب است! آخر بیایند بگویند نجف مرکز علم و دانش، جایی که در تمام دوران تاریخ یک نفر سنّی زندگی نمیکرده و همه شیعیان علی بن ابیطالب بوده اند، وادیالسلامش مرکز ارواح مؤمنین است، آن وقت بیایند اینطور با آن عمل بکنند! خیلی عجیب است! کلّ العجب، من نمیخواهم بگویم حالا منظور این روایت همین جریان است ولی خوب غالباً این اواخر ماه جمادیالثانی که بین جمادی الاول و رجب واقع میشود خیلی عجیب است. گاهی انسان نگاه میکند میبیند خدا قساوت به ما داده که اینطور دارند با نجفِ علی بن ابیطالب رفتار میکنند، با حرم علی بن ابیطالب رفتار میکنند، میگویند شهر را تخلیه کنید که ما میخواهیم هر غلطی میخواهیم بکنیم، بکنیم. حالا اگر در مدینه، قبور ائمه بقیع را خراب کردند وهابیها آنجا ساکن بودند. امّا اینجا چطور؟ انشاءالله امیدواریم واقعاً یکی از علائم ظهور حضرت بقیة الله باشد. کربلا هم همینطور، جایی که حضرت سیدالشهداء علیه الصلوهو السلام با آن عظمت، من در عین اینکه نمیخواهم روضه بخوانم بعد از تولد حضرت فاطمه زهرا میلادهای مختلف انشاءالله در ماه رجب و عیدی ما را انشاءالله فرج حضرت بقیه الله ارواحنا فداه خواهند داد و دست یهود و نصارا و مشرکین را از سر مسلمانها قطع خواهند کرد. همه با توجه:
نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه، یا رحمن و یا رحیم، یا غیاث المستغیثین، یا اله العالمین، عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا الفرج، عجل لسیدنا الفرج، خدایا ما را از بهترین اولیای امام زمان قرار بده، خدایا او را ولیّ ما قرار بده، پروردگارا به آبروی ولی عصر قسمت میدهیم همهی بدیهای ما را تبدیل به خوبیها بفرما، همهی بدبختیهای ما را تبدیل به خوشبختیها بفرما، پروردگارا مرضهای روحیمان شفا مرحمت بفرما، توفیق تزکیهی نفس به همهمان مرحمت بفرما، مریضهای اسلام، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، خدایا شهداءمان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخیر بفرما، وعجل فی فرج مولانا.
لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید
جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.