۲۴ رجب ۱۴۲۵ قمری – ۲۰ شهریور ۱۳۸۳ شمسی – استغفار و توبه
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، وَأَنْ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَیُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ. (هود / ۳)
وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلْ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا وَیَزِدْکُمْ قُوَّهً إِلَى قُوَّتِکُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ (هود / ۵۲).
در این قرائتی که شد دو آیه در ارتباط با توبه و استغفار است. استغفار به معنای طلب بخشش و توبه به معنای بازگشت . در اکثر جاها که دستور استغفار داده شده، پشت سرش توبوا الیه هم هست. و همین جملهای که معمولاً ما میدانیم که ائمهاطهار علیهم الصلوهو السلام هم دستور فرموده اند که بگوییم: استغفر اللّه ربی و اتوب الیه، این دو جمله دو مطلب را بیان میکند یکی توبه است و یکی استغفار. استغفار برای کارهای ناصحیحِ گذشته و توبه برای حرکت به سوی پروردگار، ما از روزی که در دنیا قدم میگذاریم، از آن لحظهای که از مادر متولّد میشویم، با دو مسأله روبرو هستیم، یکی صفات رذیلهای که از شیطان به ما میرسد و یا از سوی نفس امّاره متوجّه ما میگردد و یکی هم حقیقت، نیکی، خوبی، و تمامِ خوبیهایی که پروردگار متعال برای خلقت بشر منظور فرموده است. در ابتدای زندگی تا حدّ بلوغ، طبعاً انسان جنبهی رحمانی و جنبه الهیاش ضعیف است. یعنی در عین آنکه پاکتر است، در عین آنکه تازه متولد شده، تازه از عالم ذر به این عالم قدم گذاشته و دلش پاک است ولی چون اعتقاداتش به عرصه ظهور و بروز نرسیده و فطرتش را فراموش کرده -تا جایی که در قرآن مجید آمده که وقتی از مادر متولد میشوید چیزی بلد نیستید- از آن لحظه این قلب انسان چون ایمانش کامل نیست و قوّهی گیرندگیش بسیار قوی است آنچه را که در اطرافش مشاهده میکند و آنچه را لمس میکند و آنچه را که میشنود و میچشد همانها او را متوجه خودشان میکنند. طبعاً میبینید بچّه در سنّ یک سالگی و کمتر در اوائل سن، تا سن دو سالگی عشق و علاقهای به آشامیدن شیر و پستان مادر دارد. وقتی که از این سن، یک قدم آن طرف میگذارد به وسائل ظاهری زیبا، اسباببازیها و یا افرادی که به او محبت کنند و یا کسانی که او بتواند به آنها اعتماد کند و مشکلات او را رفع کنند، متوجّه میشود. این حالات و این توجّه و این اعتماد، طبعاً او را از حقایقی که قبل از این عالم بدست آورده دور میکند. فراموشش میشود. در سنّ مثلاً پنج سالگی به بالا تا سن بلوغ این صفات ظاهری، این صفات وابستگی، این محبّتها به اشیاء مختلف مُلکی او را کاملاً از ذات مقدّس پروردگار دور میکند و لذا همهی مردم دنیا باید اوّل کاری که میکنند تزکیهی نفس کنند. یک نفر اگر وارد یک مزبله شد، یک جایی که انسان را کثیف میکند، از نظر بدنی، وارد یک جایی که پر از سیاهی است شد، یک مدتی آنجا ماند و به آن چیزهای کثیف خو گرفت وقتی که میخواهند او را به جای دیگری ببرند -که محلی است که میخواهد با یک شخصیّت بسیار بزرگی ملاقات کند- باید حتماً لباسش را عوض کند، حمّام کند، خودش را تمیز کند، پاک و پاکیزه کند و سپس به ملاقات آن بزرگ برود. تا سنّ بلوغ چون انسان تکلیف ندارد از طرفی و چون متوجّه ظواهر دنیاست از طرف دیگر، کاملاً انسان آلودگی پیدا میکند مگر اوحدی از مردم مثل حضرت عیسی و بعضی از انبیاء و یا معصومین که مقامشان شامختر از این مسائل است که لا یقاس بنا احد. انبیایی بوده اند مثل حضرت یحیی، مثل حضرت عیسی که در قرآن تصریح شده که از همان اوّل پاک و پاکیزه در دنیا وارد شدند و آلودگی پیدا نکردند، حالا ما اگر انبیاء را استثناء کنیم به طور کلّی هم، مشکلی نیست، امّا بقیّه تماماً لازمه زندگی آلودهشدن است. آلوده میشود انسان. حالا بعضیها هستند کمتر آلوده میشوند و بعضی از افرادند که بیشتر. یک عدّه مردم هستند در یک خانوادهای متولّد شده اند که آلودگیشان کمتر است، پدر باخداست، مادر باخداست، تمام آنچه در اطرافش هستند خدا و اسم خدا را میبرند. بچّه اگر میگوید پدر تو پول از کجا آوردی؟ میگوید: خدا داد. اگر به مادر میگوید مادر تو این شیر را از کجا داری؟ :خدا داد. به طور کلی در هر لحظه و هر آن خدا را به او یادآوری میکنند. طبعاً این فرزند آلودگیش کمتر است، ناراحتیهایش کمتر است. وقتی که میخواهد به ملاقات خدای عظیم برود، خدای بزرگ را ملاقات کند کمتر باید استغفار کند. کمتر باید زحمت در توبه بکشد، و بلکه زیاد زحمتی برایش تزکیهی نفس ندارد. امّا یک عده هستند این طور نیستند –که متأسفانه اکثریت قریب باتفاق مسلمانان زمان ما را این عدّه ترتیب میدهند- از ساعتی که فرزندشان متولد میشود لحظه به لحظه او را به خواب غفلت فرو میبرند. لحظه به لحظه او را آلودهاش میکنند. لحظه به لحظه او را به طرف خباثتهای صفاتِ کثیفِ شیطانی و حیوانی میبرند و خودشان هم متوجه نیستند. خیال میکنند کار خوبی کرده اند. پیغمبراکرم نشسته بودند اصحاب خدمتشان بودند. اظهار ناراحتی برای آینده مسلمانها میکردند و فرمودند: سیأتی زمانٌ ؛ زمانی میرسد، زمانی میرسد که معروف منکر میشود و منکر معروف میشود! امر به منکر میشود و نهی از معروف! بخصوص در خصوص فرزندان، که متأسفانه آن چنان معروف در زمان ما منکر شده و منکر در زمان ما معروف شده که من همین الان در مقابل دوستان تزکیهی نفس شاید جرأت نکنم که آنچه منکر بوده و از نظر ما معروف شده، و آنچه معروف بوده از نظر ما منکر شده و بالعکس، منکرات، معروف شده بتوانم بیان کنم! از صراط مستقیم خارجیم و لذا این فرزندان و بلکه تا یک حدّی جوانان و بلکه پدران و بلکه مادران دائماً دارند صفات رذیله را متوجّه خودشان میکنند و هیچ باکی از کسالتهای روحی و امراض روحی ندراند. همین آدمهایی که اگر سردردشان یک شبانه روز طول بکشد، پا دردشان یک شبانه روز طول بکشد، مضطرب میشوند برای جنبههای روحیشان هیچ اضطرابی ندارند، به فکر معالجه هم نیستند. اگر یک وقتی یک نیمه بیداری از خواب غفلت برایشان پیدا بشود، مثل کسی که در نیمههای شب بلند شده از خواب، نمیداند در بیداری این را دیده یا در خواب؟ –من یک وقتی به عیادت یک مریضی در بیمارستان رفتم، بعد که خوب شد آمد به من گفت که فلانی من شما را در بیمارستان در خواب دیدم به عیادتم آمده بودید! گفتم چطوری بود؟ گفت آمدید یک حمدی برایم خواندید و رفتید! گفتم من در بیداری آمده بودم، این متوجه نشده بود، حق هم داشت- از آن آمپولهایی که شیطان به همهی ما زده و همه ما را در بیهوشی فرو برده، یک لحظهای گاهی انسان چشمش را باز میکند، یک چیزی میبیند بعد باز بیهوش میشود. یک لحظهای از خواب بیدار میشود و بعد به خواب میرود. نمیداند آنچه را که دیده است خواب بوده یا بیدار؟! یک چنین حالتی گاهی دست میدهد و به فکر امراض روحیمان میافتیم و بعد هم اهمیت نمیدهیم. نه اهمیت برای خودمان، نه برای فرزندانمان. من مکرر گفته ام که حواستان جمع باشد در اجتماعاتی که وارد میشوید، در اجتماعاتی که فرزندانتان را میفرستید، حواستان جمع باشد این بچّههایی که در مدرسه هستند آلوده به میکروبهای امراض روحی نباشند. اگر در یک مدرسهای چند تا بچّه وبایی بودند، شما بچّهتان را آنجا نمیگذارید، میگویید ممکن است آلوده بشود. ما میگوییم آلوده بشود ؛ چه میشود؟! وبا زده میشود. بشود! چه میشود؟ بدنش را از دست میدهد. به هر حال بدن صد سال دیگر میخواهد از بین برود، حالا بخواهد از بین برود چه مانعی دارد؟ روحی که خدا فرموده أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (بقره / ۸۲) این روح نباید آلوده بشود که در بهشت راهش ندهند. هر چه هم میگوییم باز همانی که بوده ایم هستیم و هیچ اهمیتی به مسائل روحیمان نمیدهیم و با دست خودمان فرزندانمان را در این آلودگیها قرارشان میدهیم و مواظبشان نیستیم. این دو آیهای که این هفته میخوانید یکی أَنْ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ، یکی دیگر آخرین آیهای است که قرائت میکنید –خوب دقت کنید- حضرت هود است که میفرماید وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ . فایده استغفار: اوّل اینکه انسان را پاک میکند. انسان را تمیز میکند. مثل دوش آبی است که در حمام روی بدن شما میریزند. مثل صابونی است که شما به بدنتان میمالید و بعد هم توبه کنید برگردید. دیگر آن کار زشت را نکنید، دیگر آن صفت رذیله را ادامه ندهید. این دو آیه علاوه بر اینکه میگوید خدایتعالی شما را پاک میکند میفرماید که أَنْ اسْتغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعًا حَسَنًا. خدا یک زندگی خوبی به تو میدهد. آنهایی که زندگی بد دارند استغفار کنند، -صریح قرآن است- میفرماید: یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعًا حَسَنًا، یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعًا حَسَنًا، لذت میبرید از زندگی. متاع حسن، متاع نیکو، به شما خدا عنایت میکند. در آیه آخر این جزوه میگوید: وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلْ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا. آسمان بر سر شما نعمتهای پروردگار را میریزد. آخر ما چقدر ایمان داریم به این حرفها؟! چقدر ما استغفار کردهایم؟! پیغمبراکرم با همهی عظمتش که اول شخص عالم وجود است روزی هفتاد مرتبه استغفار میکرد. وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلْ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا . دیگر چه؟ وَیَزِدْکُمْ قُوَّهً إِلى قُوَّتِکُمْ. خدا بر قوت شما قوت میافزاید. من نمیخواهم به بعضی از مسائل خیلی کوچک شما را متوجه کنم، والاّ اگر یا اباالفضل آن جوان نبود در میان دنیا، به خدا قسم –خودش که این اعتقاد را داشت من هم دارم- به خدا قسم نمیتوانست اول بشود. و نه این کار، این کار، کار مهمی نیست، حالا یک وزنهای از روی زمین برداشته بشود یا برداشته نشود. امّا قوّتی شما پیدا میکنید که در مقابل سیهزار لشکر، به خودش نگاه میکند هفتاد و دو نفر، به جمعیت خودش نگاه میکند هفتاد و دو نفرهستند، به مقابل نگاه میکند سیهزارند! میرود در قلب اینها، نه فکر کنید خود حضرت ابیعبداللّه الحسین، حضرت ابیعبداللّه الحسین علیه الصلوهو السلام که اگر اراده میکرد جهان و آنچه در جهان بود نابود میشد. فرزندانش، قاسم بن الحسن، یک جوان، سیزده سالش بود. آقا! یک جوان سیزده ساله را بیاور جلو نگه دار، در همهی تواریخ نوشته اند که ایشان بدون زره، بدون کلاهخود، شمشیر را بدست گرفته به قلب لشکر دارد حمله میکند و میخواهد پرچمدار را سرنگون کند! این قوّه، در راه دین با قوّت باشید، با قدرت میشوید. در راه پیشرفت زندگیتان آن چنان قدرت پیدا میکنید که احدی در عالم که سهل است، ملائکه، اجنّه، هیچ کس نمیتواند همتای قدرت شما بشود. – من نمیگویم- خدا میگوید: وَیَزِدْکُمْ قُوَّهً إِلَى قُوَّتِکُمْ شما میگویید: لا حول و لا قوه الاّ باللّه العلی العظیم. همین حول و قوّهای که الان دارید مال خداست. وقتی که از سجده میخواهید به قیام برگردید میگویید: بحولاللّه و قوّته،من این قیام و قعود را که انجام می دهم، به حول خداست و قوّه خداست، اقوم و اقعد، قیام میکنم، مینشینم، حول و قوه مال خداست. همین مقدار را به شما داده . حالا یک وقتی هست انسان حول و قوهاش در بدنش است، بدن هر چه انسان حول و قوه داشته باشد محدود است بالاخره آخرش همان میشود که دیده اید. ولی حول و قوه روحی، قدرت روحی، -خدا رحمت کند- مرحوم نواب صفوی، این مرد یک مرد ضعیف الجثّهای بود، رنگ پریده، لاغر، که واقعاً انسان فکر نمیکرد که این انسان اصلاً حال حرف زدن داشته باشد! امّا عجیب بود، از شخص اوّل ظاهری مملکت تا آن فرد آخرِ جنایتکار همه از او میترسیدند! عجیب بود. -اینها را نمیخواهم به عنوان نمونه عرض کنم- ما در اسلام خیلی از این نمونهها داشته ایم، اصحاب سیدالشهداء همهشان، اصحاب حضرت بقیة الله که انشاءالله ما هم آرزو داریم که بشویم ، خدا در قرآن وصفشان کرده، الذی نعتّ اهله فی کتابک و قلت صفاً کأنّهم بنیان مرصوص . اینها را می گوید. چند نفرتان اینطوری هستید؟ چه وقت میخواهید اینطوری باشید؟ اگر نیستید دائماً، -دائما- استغفار کنید. خدا وعده کرده، بعضی اذکار است خدا در قرآن یک وعدههایی پشت سرش گذاشته، یکی همین است که استغفار کنید یَزِدْکُمْ قُوَّهً إِلَى قُوَّتِکُمْ، یَزِدْکُمْ قُوَّهً إِلَى قُوَّتِکُمْ، قوتتان را زیاد میکند، اگر قدرت را برای دنیا بخواهید خدا به شما میدهد در همین آیات هست کسانی که اراده دنیا را دارند، کسانی که دنیا را میخواهند، مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ (هود / ۱۵) ما به آنها میدهیم. تو عقلت بیشتر از این نمیرسد! یک بچهی کوچکی آمده –حالا موقع فرض کنید یک تومان و یک قرِان و این حرفها نیست، اسمی از آن باقی مانده- بچه است عقلش نمیرسد میگوید یک تومان به من بده، شما هم میگویید یک تومان چیزی نیست. می دهید به او. ولی بدرد تو نمیخورد! إِنَّمَا الحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ (محمد / ۳۶) ولی تو میخواهی، باشد! نُوَفِّ إِلَیْهِمْ، ولی اگر کسی گفت رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (بقره / ۲۰۱) خدایا هم در دنیا به من بده خوبی را، هم در آخرت بده، همهی خوبیها مال من باشد اگر خدا مال تو شد همهی خوبیها هم مال تو هست . -این را بدانید- آنهایی که در دنیا قوّت میخواهند استغفار کنند. نُوَفِّ إِلَیْهِمْ. آنهایی که در حقیقت قوّت میخواهند، قوت فکر نکنید همین است که آدم زورِ بازو داشته باشد. این محدود است، خیلی محدود است. خدایتعالی درباره آصف بن برخیا هیچ وقت نمیفرماید که مثلاً زور بازویش خوب بود، چون تخت بلقیس را از شش ماه راه به یک چشم بهم زدن آوردن مربوط به زور بازو نیست. شما در دنیا یک آدم نمیتوانید پیدا کنید که تخت بلقیس را روی دست بلند کند تا چه برسد به اینکه به یک چشم بهم زدن از آن راه دور بیاورد و حاضرش کند! پس چه بود؟ همان چیزی که خدا خودش در قرآن میگوید: قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنْ الْکِتَابِ (نمل / ۴۰) علمی از کتاب در اختیارش بود. یعنی تزکیهی نفس کرده بود، یعنی قوّت و قدرت خودش را با قوّت و قدرت پروردگار وصل کرده بود. آخر یک وقت هست یک آفتابه آب شما دارید این همین آب است. بیشتر از این هم جا نمیگیرد. صد چشمه و صد قنات هم بخرید بخواهید در این آفتابه بریزید، نمیشود. پول هم داده اید ولی نمیشود. ولی همین یک آفتابه آب را بریز در دریا، وصل به دریا شد، میتوانید بگویید من از این دریا سهمی دارم. شما اگر قدرت و قوّتی که خدا به شما داده، وصل به خدا بکنید، -چطور وصل به خدا بکنید؟ بگویید یا قوی، آن قدر بگویید یا قوی یا قوی یا قوی،- یک وقتی میبینید یک راهی باز شد از این آفتابه آب به دریا که دریا محدود است، به بینهایت قدرت و قوّت، که إذا أراد الله لشیء أن یقول له کن فیکون. عبدی اطعنی،ای بنده من بیا بندگی من را بکن، با من باش، اطاعت من را بکن، اطاعت یعنی چه؟ یعنی چشمم، گوشم، زبانم، -اینها جزئی است، اینها جزئی است، اینها همه مطیع پروردگار باشد خیلی کم است- قلبم، وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ (انسان / 30)، آقا در چه حالی هستی؟ هر چه خدا میخواهد من هم چیز دیگری نمیخواهم. وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ حضرت ابیعبداللّه الحسین در گودی قتلگاه افتاده، میفرماید، عرض میکند –حالا هر چه! فرقی نمیکند، دیگر از این حرفها گذشته وحدت واقعی با خدا پیدا کرده اند در عین اینکه آنها مخلوقند و او خالق- میگوید: رضاً برضائک، رضا برضائک مثل رضاً برضائکهای ما نیست! هر چه خدا بخواهد ما راضی هستیم، ولی با قیافه و دست و پا و همه چیز دارد به خدا توهین میکند و با خدا دارد درگیری و دعوا میکند! نه، او خوشحال؛ خوشحالم به خوشحالی تو، راضی هستم به رضای تو. عین خوشحالی تو. اینطوری باشید. وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ . عبدی اطعنی حتی أجعلک مثَلی.اطاعت من را بکن، قلبت مطیع من باشد تا مثَل من بشوی. مَثل خدا چه هست؟ چرا گفت مَثل من؟ به خاطر اینکه بالاخره ما مخلوقیم و او خالق. ما با او یکی نیستیم. یک وجود نیستیم. -این حرفها نیست- ما مخلوقیم و او خالق. ولی همهی صفات او را داریم. به ما اگر بفرماید نباش، نیستیم، باش هستیم.
یکی وصل و یکی هجران پســــندد یکی درد و یکی درمان پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسنــدد
امام باقر علیه الصلوه و السلام استادِ آخر جابر بن عبدالله انصاری است. جابر خیلی کمالات داشت، خدمت پیغمبراکرم رسیده، خدمت علی بن ابیطالب بوده، خدمت حضرت امام مجتبی، امام حسین، حضرت سجّاد، همه اینها را درک کرده و خوب آدمی هم بوده -آخر خیلیها ائمه را درک میکردند ولی آدمهای خوبی نبودند- خوب آدمی بوده، آنچنان مورد اعتماد پیغمبر است که پیغمبراکرم او را امانتدار خودش میداند تا امام باقر، و میفرماید سلام من را به او برسان. رسیده خدمت امام باقر، زمانی هم هست که خیلی پیر شده، -لذا هر روز انسان باید به فکر کمالاتش باشد- حضرت باقر آمدند به عیادتش. چطوری جابر؟! عرض کرد به جایی رسیده ام که فقر را بهتر از ثروت میدانم! –بارکاللّه! ایشان بارک اللّه نگفت من و شما میگوییم بارکاللّه- واقعاً! جابر دیگر دروغ نمیگوید. فقر را بهتر از ثروت می دانم. مرض را بهتر از سلامتی میدانم. ما باشیم میگوییم عجب آدم زاهد و خوبی است! یک درس اینجا باقی مانده، -و همان درس آخری است که ما بلدیم ولی درس نگرفتیم و عمل هم نمیکنیم- حضرت فرمود ما اهلبیت عصمت و طهارت اینطوری نیستیم! خیلی جابر تعجب کرد. –آخر من با شما اهل بیت بوده ام، طبعاً امام باقر علیه الصلوهو السلام از نظر بدنی جوان است، این یک پیرمردی است در بستر افتاده- شما اهل بیت عصمت و طهارت چطوری هستید آقا؟ ما هر چه خدا بخواهد همان را میخواهیم. برایمان ثروت بخواهد، ثروت میخواهیم. برایمان مرض بخواهد مرض میخواهیم. برایمان سلامتی بخواهد، فقر بخواهد، همان را میخواهیم. او یاد گرفت. شما هم یاد بگیرید. از نظر علمی و یاد گرفتن، خدایتعالی به ما خیلی عنایت کرده، متأسفانه از نظر عمل، خودمان خیلی کم می گذاریم. –به اینجا رسید- قوت بر قوتتان ، متاع حسن برایتان، اگر میخواهید باشد، استغفار کنید. نگویید ما دیگر مرحله توبه را گذراندهایم! یکی از بدبختیهای من –باید بگویم- این است که وقتی یک مرحلهای را بعد از یک مرحله ای میدهیم آن را رهایش میکنند باز دیگر برمیگردند به همان اولها! ما مرحله توبه را گذرانده ایم! تو مرحله توبه را گذراندهای که دیگر التماس دعا؟! دیگر مرحله توبه را نداشته باشی؟! تو باید دیگر مکروهات را هم انجام ندهی. این مرحله را به تو داده اند برای اینکه مواظب باشی عادت کنی به ترک گناه و انجام واجبات، اینطوری باید باشی. امیدوارم خدایتعالی با خواندن و توجّه به این آیات ما را از همهی گرفتاریها نجات بدهد. از همهی این عقبافتادگیها، بیحالیها، بیقوّتیها ما را نجات بدهد. استغفار کنید، استغفار به معنای طلب بخشش است. حالا میگویید پیغمبر چرا استغفار میکرد؟ اگر حدّ محبت او را به خدا بدانید، -من یک مثالی برایتان بزنم که شاید زیاد هم مثال زده باشم و شنیده باشید ولی تذکّرش بد نیست- اگر انسان معشوقی دارد، دارد در صورتش نگاه میکند، با او دارد حرف میزند، مجذوب او هست، یک کسی میآید به انسان یک چیزی میگوید، خیلی هم اصرار دارد که حرفش را گوش بدهد. انسان دلش نمیخواهد که حرف او را گوش بدهد، ولی خود آن محبوب میگوید ببین چه میگوید؟ میگوید بله؟ حرفش را گوش میدهد، فوراً بر میگردد، اینجا چه گناهی کرده؟ هیچ! ولی میگوید ببخشید. به محبوبش میگوید ببخشید! این استغفار، اینطوری است. کسی که همیشه با یاد خدا زنده است، و به مرحله قاب قوسین او ادنی رسیده، -قاب قوسین او ادنی میدانید یعنی چه؟ یعنی دوتا قوس را وقتی سرهایشان را به هم میگذارید یک دایره تشکیل میدهند، ولی اگر بخواهید نزدیکتر باشد باید دل این قوس را با دل آن قوس به هم بچسبانید. او ادنی. تا این حد پیش رفته. تا جایی که جبرئیل میگوید لو دنوت انمله لاحترقت. من اگر یک قدم جلو بیایم اینجا دیگر مقام معرفت بالایی است که من نمیتوانم بیایم جلو. –نه از نظر مکانی. از این نظر مطرح نیست، از نظر ظرفیتی- من این ظرفیت را ندارم که در آن حد معرفت از پروردگار باشم. این شخص با آن عشق و محبت که حبیباللّه است دارد با خدا مناجات میکند. دائماً با خدا باشد، چهل سال در غار حراء فقط او بود و خدا. –علی بن ابیطالب هم در کنارش- حالا آمده با ابوجهل میخواهد صحبت کند، یک چند کلمهای خدا گفته با این ابیجهل هم صحبت کن، با ابوسفیان هم صحبت کن. -میگویند صحبت ناجنس عذابی است الیم.- خدا چون فرموده چشم، ولی ببخشید، برمیگردد میگوید ببخشید. هفتاد مرتبه، من و شما که با همه چیز صحبت میکنیم جز با خدا، چقدر باید به خدا بگوییم ببخشید ؟ نصفههای شب بلند شوید، -شبها دیگر دارد بلند میشود، همان وقتی که هر روز برای نماز صبح در وسط تابستان بلند میشدید حالا برای نماز شب بلند شوید، همان، نصفههای شب بلند شوید- وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحَارِ (آل عمران / ۱۷) در سحر استغفار میکنند. یک عده را خدا اینطور مدح کرده. خدایا ببخش! من صبح تا غروب با این و آن صحبت کردم، با همه حرف زدم، با همهی کارها روبرو شدم، همهی کارها را انجام دادم، شما ببخشید. ببخشید. شاید خدا گفته باشد و تمام کارهایت برای خدا بوده، خیلی هم خوب است، بارکاللّه، اما ببخشید را باید بگویید. حالا هفتاد مرتبه هم طبق دستور و ظاهر امر شاید همین هفتاد مرتبه باشد، اما معمولاً هفتاد مرتبه به کثرت اطلاق میشود. خدا در قرآن میفرماید اگر هفتاد مرتبه برای اینها استغفار کنی خدا اینها را نمیآمرزد. هفتاد مرتبه یعنی اگر هفتاد و دو مرتبه استغفار کنی اینها را میآمرزد؟! این نیست معنایش. هفتاد یعنی زیاد، زیاد بگویید استغفراللّه ربی و اتوب الیه.ما بعضی از اولیاء خدا را دیدیم –خدا رحمتشان کند- شاید یک ساعت میگفتند استغفراللّه. بیست و چهار ساعت، بیست و سه ساعت از خدا دور بودی حالا یک ساعت میخواهی بگویی ببخشید، اشکالی دارد؟استغفر الله ربی و اتوب الیه.إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا (نصر / ۳) خدا توّاب است، یعنی تو یک قدم بردار، تو یک ساعت بگو استغفراللّه ربی و اتوب الیه –البته دستور نیست. چون وارد نشده حالا همین طوری من میگویم، یک ساعتی بگو- ببین خدا چند ساعت به تو کمک میکند. وَیَزِدْکُمْ قُوَّهً إِلَى قُوَّتِکُمْ . متاع حسن به شما میدهد. ببینید، عمل کنید، با توجّه هم باید انجام بشود. خدا را حاضر در مقابل خودتان ببینید و بگویید: استغفراللّه ربی و اتوب الیه. اگر فکر کنید چه گناهانی کرده اید، در این شبانهروزی که داشتید، غفلتهایتان چه بوده، همهی اینها را میگویید استغفراللّه ربی و اتوب الیه. طلب بخشش کنید. این آیاتی که این هفته میخوانید به آن عمل کنید و عادت کنید به این کار، که أَنْ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا. در یک بیابان رفته اید گیر افتاده اید باید بگویید –حالا مخصوصاً اگر یک راننده باشد این راننده راه را عوضی رفته برمیگردد به تمام مسافرینش، به وجدانش، به روح خودش، اگر گناهکار باشد به خدای تعالی میگوید- ببخشید. حالا ببخشید تمام شد؟ نه! ماشین را بر می گردانید. موتورش هم میآید این طرف، صندلیهایش هم میآید این طرف، بدنه ماشین هم میآید این طرف. نه اینکه موتور را از این طرف کند، صندلیهایش را از آن طرف! نمیشود. تمام وجودش برمیگردد به طرف مخالف. مخالف آنچه که تا حالا میرفته. اینهایی که توبه میکنند، مرحله توبه نصوح را میگذرانند و بعد هم -حتی- یک گناه کوچکی میکنند، من میگویم این پس از اول معلوم است توبهاش قبول نشده، توبهاش درست نبوده! چون نمیشود آدم ماشین را برگرداند، دور بزند، ولی مثلاً چشمش به نامحرم بیفتد! باز هم یک گوشهای از این زندگیاش، از این تشکیلاتی که در اختیار اوست و توبه کرده، یک گوشهاش انحراف داشته باشد. نمیشود. شما میشود بگویید آقا ما ماشینی دیدیم که موتورش و صندلیهایش به طرف قبله میرفتند ولی بدنهاش به طرف مخالف قبله میرفت؟! اصلاً میگویید آقا این حرفها را نزن! ما هم همینطور میگوییم، آنهایی که توبه میکنند، توبه نصوح و باز هم گناه میکنند، اینها بدرد نمیخورند. از اول ما خیال کردیم توبه کردند. و لذا میگویم جدی باشید. متعهد باشید، مسئول باشید و به فکر این باشید که یک سر سوزن انشاءالله گناه نکنید. روز جمعه آخر ماه رجب است. شب وفات مولای ما، آقای ما موسی بن جعفر است. شما هیچ فکر کرده اید چرا باید هفت سال یا چهارده سال المعذّب فی قعر السجون و ظلَم المطامیر ؟ امام هفتم در زندانهای تاریک، در داخل زندان در سیاهچال زندان باشد؟ هیچ فکرش را کرده اید؟ نمیگویم گریه کنید. خودتان میدانید ولی بفهمید چرا موسی بن جعفر که مسیّب زندانبان آن حضرت میگوید من یک روز وارد زندان شدم دیدم آن غل و زنجیر و لباس زندانی هست ولی موسی بن جعفر نیست! خیلی نگران شدم. چه شد؟ میگوید بعد از چند دقیقه دیدم صدای زنجیر میآید. رفتم دیدم حضرت خودش دارد زنجیر را به گردن میاندازد، گفتم آقا کجا بودید؟ گفتند: بعضی از فرزندانم دلشان برای من تنگ شده بود رفتم آنها من را ببینند. تو که این قدرت را داری، پس چرا در زندان هستی؟ برای اینکه هارون الرشید را به من و شما معرّفی کند. دیگر هارون الرشید را انتخاب نکنید. میفهمید؟ هارونالرشید مگر که بود؟ کسی بود که میخواست نور خدا را خاموش کند، یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ (صف / ۸) با این کارها میخواست نور خدا را خاموش کند. الان اگر نگویم عالم اسلام -چون خوابند مردم مسلمان اکثراً- عالم تشیّع امشب عزادار است برای همین زندانی که شیعیان نمیدانستند در کجا در حبس است، در کجا در زندان است. برای اینکه مردم دوست و دشمنشان را بشناسند، برای اینکه مردم راه راست را از راه کج بفهمند. برای این بود. السلام علی المعذب فی القعر السجون، خدایا شب شهادت حضرت موسی بن جعفر است. طبعاً امروز روز جمعهی آخر ماه رجب الخیر، رجبالاصبّ، رجبی که به نام علی بن ابیطالب است، ماه علی بن ابیطالب، ماه ولایت، خدایا بیا همهی این جمع، -خیلی جمعیتی نیستیم، جمعیت همهی آنهایی که صدای من را میشنوند چقدرند؟ برای تو چقدر زحمت دارد؟ زحمت ندارد، من گاهی در دعاها میگویم خدایا اگر برای تو به سر سوزنی زحمتی بود من از تو تقاضایی نداشتم. إِذَا أَرَادَ الله لشیئ أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ، خدا فقط اراده بکند، مصلحت ما را بداند، ای خدا به آبروی حضرت بقیة الله که امروز روز آن حضرت است، به آبروی موسی بن جعفر خدایا- همهی ما را از همهی صفات رذیله پاک بفرما، خدایا همهی ما را از بهترین یاران امام زمان قرار بده. آقا امام زمانمان غریب است. امام عسکری فرمود: فرزندم در میان بیابانها زندگی کن، -چرا؟- برای اینکه نور خدا باید به وسیله تو در جهان روشن بشود و دلهای مردم دنیا به وسیله نور تو روشن گردد، مبادا آنچه که با اجدادت کردند با تو هم عمل کنند. خائفا یترقّب،گاهی بعضیها در بیابانها که خدمت حضرت رسیده اند، حضرت فرموده اند من کارهای زیادی دارم، گرفتارند مردم من باید به آنها برسم، انا غیر مهلین، ما اهمال نمیکنیم دربارهی شما و همهی شما را حفظ میکنیم. نگه میداریم. یک وقتی یادم است من، به آقا عرض میکردم آقا من سید هستم، صلهی رحم چرا نمیکنید؟ در عالم رؤیا، مانند عالم رؤیا دیدم که می فرمایند: ما که همیشه به فکر توئیم! همهی زندگی تو را تأمین میکنیم، تو قطع رحم نکن، تو با ما ارتباطت را محکم کن. حالا آقایان! ما همه فرزندان آن حضرتیم، صلهرحم کنید. لااقل روزی چند دقیقه رو به قبله؛ السلام علیک یا مولای، یا بقیة الله، یا صاحبالزمان، السلام علیک و رحمهاللّه و برکاته.
نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحبالزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا رحمن و یا رحیم، یا غیاثالمستغیثین، یا اله العالمین، یا ربّاه، یا سیّداه، عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا الفرج، عجل لسیدنا الفرج. خدایا آقای ما را به ما برسان. ما را از این سرگردانی نجات مرحمت بفرما. خدایا به آبروی ولیّعصر قسمت میدهیم ما را از بهترین اصحاب و یارانش قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضی بفرما. خدایا گرفتاریهای مسلمین برطرف بفرما. مرضهای روحیمان شفا عنایت بفرما، مرضهای بدنیمان به آبروی ولیعصر شفا مرحمت بفرما، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان. امواتمان غریق رحمت بفرما. خدایا مرحوم آقای هاشمی، بعضیاز آقایانی که تازه از دار دنیا رفته اند خدایا به آبروی ولیعصر غریق رحمتشان بفرما. عاقبتمان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا.
لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید
جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.