۲۰ جمادی الاول ۱۴۲۵ قمری – ۱۹ تیر ۱۳۸۳ شمسی – محبت و تقوا

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، ومَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (طلاق / ۲و۳ ).

در هفته‌های گذشته بحث‌مان درباره‌ی خوف از خدا و رجاء به رحمت پروردگار و محبّت به ثواب الهی و بالاخره قدم به قدم در راه سیر و سلوک تشدید تقوا و نگهداری خود از گناهان و اشتباهاتی که طبعاً بشر در اثر غفلت در او بوجود می‌آید. عرایضی است عرض شد. عبادتهای ما عرض کردیم هم باید به خاطر محبّت به ثواب باشد هم به خاطر خوفی که در اثر عظمت پروردگار برای بنده‌ی خالص خدا مشهود است باشد و هم بخاطر شکری که در مقابل نعمت‌های الهی در گذشته بوده و نعمت‌هایی که خواهد بود و وعده داده شده عبادت باید انجام شود و بالاخره تقوای انسان که همان نگه داشتن خود از تمام کارهای خلاف و افکار خلاف و عقاید خلاف انسان باید خودش را از همه‌ی اینها به خاطر محبّتی که به خدا دارد خودش را نگه دارد، بحث امروزمان یک بحثی است بسیار دقیق و ان‌شاءالله دوستان باید دقت کاملی بکنند و اشتباه هم نکنند، ما در گذشته کسانی که به مرحله‌ی محبّت وارد می‌شدند چون بنای توضیح کامل نبود و با اشاره‌ای عبور می‌کردیم شاید مطلب خوب به دستشان نیامده باشد، ولی امروز می‌‌خواهم عرض کنم کسانی که از خدا و عظمت از پروردگار نمی‌‌ترسند، کسانی که شاکر نعمت پروردگار نیستند، کسانی که امید به رحمت پروردگار ندارند، کسانی که محبّت به ثواب خدا پیدا نمی‌‌کنند، اینها از دایره سالکین الی اللّه خارجند بلکه باید همه‌ی اینها باشد و هیچ منافاتی با این که انسان اعمالش را برای خدا و محبّت به پروردگار انجام بدهد ندارد، اوّل چیزی که در بحث امروز گفته می‌شود بعد از همه‌ی این مقدمات که در جای خود باید انجام شود این است که یک سالک الی اللّه اگر بخواهد از راه سریع به خدا برسد که شاید در اذهان بیاید که این راه غیر از راههای دیگر است و جدا کنیم راهِ محبّت به خدا را با راه کسانی که برای محبّت به ثواب کار می‌کنند، در یک عنوان این همه راههایی که گفتم با محبّت خدا یکی است، یعنی آن کسی که خدا را دوست دارد اگر از عذاب الهی نترسد، اگر عظمت پروردگار او را نترساند، اگر ثوابهای الهی را برایش ارزش قائل نباشد، اگر امید به رحمت پروردگار نداشته باشد، محبّتش محبّت غیرعقلایی است و محبّتی است که خدا آن را دوست ندارد، قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمْ اللَّهُ (آل‌عمران / ۳۱) بگو ای پیغمبر اگر خدا را دوست دارید، اگر می‌خواهید خدا شما را دوست داشته باشد، اگر می‌خواهید خدا از شما راضی باشد و شما هم از خدا راضی باشید پیروی از من کنید که پیغمبرم، از من پیروی کنید حالا به هر عنوانی که باشد تبعیّت، پیروی کردن و پیروی از پیغمبر نه در اعمال تنهاست بلکه در خوف پیغمبر از خدا، بلکه در امید پیغمبر به رحمت پروردگار، وقتی که پیغمبراکرم در آن روز دوشنبه جناب عزرائیل خدمتش رسید فرمود دست نگه‌دار تا برادرم جبرئیل بیاید، جبرئیل به محضرش مشرف شد چیزی که پیغمبراکرم از جبرائیل می‌خواست این بود که آیا شفاعت امت، ورود امت به بهشت آیا امتش به آن ثوابهایی که به وسیله شفاعت ممکن است نصیبشان بشود وعده‌ی الهی داده شده یا نه؟ ببینید پیغمبراکرم امید به ثواب آن هم برای امّت، پیغمبراکرم محبّت به ثواب برای امت، وقتی که این بشارت داده شد که وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى (ضحی / ۵) آن قدر خدا به تو عنایت می‌کند تا اینکه تو را راضی کند و تو راضی شوی و امام علیه الصلوهو السلام در ذیل این آیه‌ی شریفه می‌فرماید به خدا قسم پیغمبراکرم تا یک نفر از معصیتکاران، از کسانی که ممکن است وارد بهشت شوند وجود داشته باشد و شفاعت بکند راضی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، یعنی راضی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود تا آنکه همه‌ی افرادی که می‌توانند وارد بهشت شوند، ممکن است وارد بهشت شوند، وارد بشوند، بنابراین یک فرد سالک الی اللّه نگوید من برای ثواب کار نمی‌‌‌‌‌‌‌کنم و ثواب الهی را بی‌ارزش تصور نکند، نگوید من از خدا نمی‌‌‌‌‌‌‌ترسم و عظمت  پروردگار را در نظر نگیرد و فکر کند این یک راه جدایی است، عظمت پروردگار باید آن چنان باشد همانطوری که قبلاً مثل زدم اگر یک بزرگی، یک شخصیتی به تمام معنا هم مهربان، ولی انسان در مقابلش می‌لرزد، چون عظمت دارد و برای او احترام قائل است، نگوید که من نعمتهای الهی را ندیده می‌گیرم، شکر یعنی چه؟ حضرت ابراهیم از خصوصیاتش این بود که شاکر بود، شکر باید کرد، قدردانی باید بکنیم، باید اجر برای نعمت‌های الهی بگذاریم، همه‌ی اینها که بود باید با یک تمریناتی که متأسفانه تا به حال آنچه که ما فشار آورده‌ایم که این مرحله آخر، این راه صحیح توأم با راههای گذشته در بین افراد بخواهد انجام بشود مشکل بوده یا نشده، و آن اینست که انسان آنچنان محبتش متمرکز به ذات مقدس پروردگار شود که هیچ چیز را جزء خدا دوست نداشته باشد، نه اینکه ثواب خدا را دوست نداشته باشد، ثواب خدا هم مال خداست، نعمتهای خدا هم مال خداست، اگر چیزی را انسان دوست داشته باشد تمام چیزهایی که متعلق به اوست باید حتماً دوست داشته باشد، محال است که انسان خدا را دوست داشته باشد بندگان خدا را دوست نداشته باشد، محال است که انسان خدا را دوست داشته باشد بهشت خدا را دوست نداشته باشد، محال است که انسان خدا را دوست داشته باشد ائمه اطهار، فاطمه اطهر، پیغمبراکرم اینها را دوست نداشته باشد، محال است شما اگر حتی یک محبوبی دارید در محبّتهای مجازی هم این چنین است، که اگر یک محبوبی دارید لباسش گوشه اتاق باشد شما لباس او را تا می‌کنید، می‌بوسید و حال اینکه این لباس با لباسهای دیگر فرقی ندارد، شما وارد حرم علی بن موسی علیه الصلاه و السلام می‌شوید حضرت چه شما ایشان را ببینید چه نبینید، می‌بینید در حرم را می‌بوسید، ضریح را می‌بوسید، هر چه متعلق به حضرت است می‌بوسید،

این محبت از محبتها جداست      حب محبوب خدا حب خداست

پس این مقدمات را انسان باید داشته باشد تا محبّتش متمرکز به خدا بشود، محبّت انسان اگر متمرکز شد به خدا معنایش این است که انسان خدا را دوست دارد، وقتی شخصی وارد حرم علی بن موسی الرضا می‌شود، آقا تو طلا را دوست داری؟ نه، نقره را دوست داری؟ نه، ضریح را دوست داری؟ نه، پس چرا اینها را می‌بوسی؟ علی بن موسی الرضا را من دوست دارم. اینها متعلق به علی بن موسی الرضاست، به طور کلّی محبّت مستقیم به خدا در یک بُعد معنا ندارد، خوب دقت کنید، یعنی اگر ما بخواهیم اظهار محبّت کنیم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم به خدای تعالی مستقیم اظهار محبّت کنیم، بلکه اظهار محبّت ما باید در مرحله‌ی اوّل به اولیای خدا باشد، ما ببینیم در زیارات، در روایات،  و حتی از نظر عقل اینطور است که من احبکم فقد احب اللّه خوب دقت کنید کسی که شما را دوست دارد ای خاندان عصمت کمن احب اللّه نفرموده، مثل اینکه خدا را دوست داشته باشد نفرموده، فرموده قطعاً خدا را دوست داشته، اظهار محبّت به امام عصر همان اظهار محبّت به خداست، اگر شما دستِ یک عالمی را می‌بوسید شما از گوشت و پوست استخوان خوشتان می‌آید؟ ابدا، چرا دست این آقا را مثلاً بوسید؟ می‌گویید خوب دوستش دارم، این دست که گوشت و پوست و استخوان است، می‌گویید نه این دست اوست، متعلق به اوست، متعلق به روح پاک عالمانه اوست، ما اگر امام عصر ارواحنافداه را دوست داریم به خاطر اینست که او دست خداست، به خاطر این است که او عین خداست، به خاطر این است که او چشم خداست، به خاطر اینست که او لسان خدا است، والاّ همانطوری که بعضی افراد خیال می‌کنند بهترین نمونه‌اش وهابیّت منحرف است پشت کرده به ضریح پیغمبر و جسارت به قبر پیغمبر می‌کند و مردمی که می‌خواهند به این وسیله اظهار محبت به پیغمبراکرم بکنند و راهِ دیگری هم برای اظهار محبّت عملی ندارند می‌بینی اینها را کنار می‌زند، می‌گوید این حدید است، این آهن است، خیال می‌کند ما نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمیم که این ضریح از آهن است یا از چوب است یا از هر چه، این چیزی نیست که شما آن را دوست داشته باشید، نه همه چیزی که ما باید دوستش داشته باشیم و در اختیار ماست فعلاً همین است، اگر آزاد بگذارید قبر مطهر حضرت را، اگر حضرت رسول اکرم از قبر بیرون بیایند دست مبارکشان و بدن مبارکشان این چیزی است که ما به آن اظهار محبّت می‌کنیم و به کی اظهار محبّت می‌کنیم؟ به پیغمبر، بچه‌ای کنار کوچه نشسته بود، پیغمبراکرم فرمود من بیشتر دوست داری یا مادرت را؟ گفت شما را، من را بیشتر دوست داری یا پدرت را؟ گفت شما را، من را بیشتر دوست داری یا خودت را؟ گفت شما را، من بیشتر دوست داری یا خدا را؟ گفت اللّه، اللّه، شما را که دوست دارم به خاطر خدا دوست دارم، فرمود از این بچه یاد بگیرید محبت ر‌ا، من احبکم فقد احب اللّه و من ابغضکم فقد ابغض اللّه، محال است یک معصیتکار معصیتکارِ واقعی که خدا را دوست داشته باشد، حسین بن علی را دوست داشته باشد، صد درصد اطاعت پروردگار را نکند، محال است کسی که تقوا ندارد بتواند خدا را دوست داشته باشد، دوست داشتن باید از همین راه وارد شد، انسان محبتش متمرکز به خدا می‌شود اگر چیزی ارتباطی با خدا نداشت تو دوستش داری؟ بچه‌ات چطور؟ نه، زنت چطور؟ نه، خانه و کاشانه‌ات چطور؟ نه، ارتباطی با خدا ندارند، اگر یک وقت هم به عنوان درس به ما چون قرآن همه‌اش درس است، حضرت نوح علی بن موسی الرضا می‌فرماید پسر خودش بود، آخر إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ (هود / ۴۶) بعضی‌ها می‌گویند، بعضی از مفسرین گفتند که این پسرش نبوده و نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانسته که او پسرش نیست، لذا خدا فرمود إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ، ولی حضرت رضا در کتاب معانی‌الاخبار می‌فرماید: نه فرزند خودش بود اما اهل او نبود، فرزند است، غرق شده، حضرت نوح بعد از غرق شدن هم گفت قبلش نگفت، در مقام مناجات و گله، گفت خدایا تو به من وعده کردی که اهلم را نجات می‌دهی، إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی (هود / ۴۵) پسرم من اهل من بود، خدا با غضب، تنبیهانه، تدریسانه، إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ، إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ، إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنْ الْجَاهِلِینَ (هود / ۴۶) تو چرا جهل را برای خودت شعار قرار دادی؟ جزء جاهلین من موعظه‌ات می‌کنم نباش، امّا یعقوب چهل سال برای فراق یوسف گریه می‌کند خدا تعریفش هم می‌کند، چرا؟ به خاطر اینکه یوسف ارتباطی با خدا داشت، یوسف ضریح امام رضا از باب تشبیه بود، شما اگر ضریح امام رضا را در بغل گرفتید یک ساعت دو ساعت بوسید، هیچ کس نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید چرا، اما اگر رفتید یک طلای مغازه‌ی زرگری را، طلای ناب‌تر و عیال‌تر آن را هی برداشتید بوسید، می‌گویند یا دیوانه است، یا خیلی محبّ دنیاست، خیلی نفهم است، چرا؟ این هم طلاست، آن هم طلاست، این هم نقره آن هم نقره، اگر این جوری فکر کنید باید شما را از دایره اسلامیّت و سیر و سلوک بیرونتان کرد، محبّت تمامش به خدا، کجا معلوم می‌شود که محبّتم همه‌اش به خداست؟ وقتی که یک چیزی جنبه‌ی خدایی ندارد به طرف شما هم آمده، شما دوستش ندارید، به خاطر چی من تو را دوست داشته باشم؟ برای چه؟ وارد مقبره مثلاً  فرض کنید یکی از دشنمان خاندان عصمت و طهارت شدید در آن‌جا ضریح همین  ضریح است، حرم تقریباً همان حرم، در همان دَر، اما اگر آزاد باشید شاید آب دهان بریزید روی آن‌ها، لعن می‌کنید، نفرین می‌کنید، با نفرین و لعن و تبری از آن‌جا بیرون می‌آیید و قرب به خدا   پیدا می‌کنید، این معنای تمرکز محبتتان به خداست، در همان جا همین طور باشید و در همه چیز همین طور باشید، همه چیز، شما فرزندتان را دوست داشته باشید امّا فرزندی را دوست داشته باشید که ارتباطش با خدا بیشتر باشد، رفیق را بیشتر دوست داشته باشید که با خدا مرتبط باشد، شما می‌توانید زن و مال، ثروت هر چه که خدا خلق کرده به خاطر خلقت او از طرف پروردگار و مخلوق بودنش دوستش داشته باشید، دوست شما یک شربتی درست کرده آورده داده دست شما، الان هم شربت زیاد میل ندارید اما این شربت را می‌خورید چون او درست کرده، من یک عاشقی را دیدم کنار معشوقش نشسته بود اون معشوق خیار را خورد، ته خیار را گذاشت در پیش‌دستی، آن عاشق برداشت و خیلی هم خوشش آمد، گفتم به اون چرا نخوردی؟ گفت تلخ بود؟ تو تلخی احساس کردی؟ نه، آن شیرینی که من از این ته خیار احساس کردم از هیچ شیرینی این شیرینی را احساس نکردم، این جوری است، خدا رحمت کند مرحوم حاج ملاآقاجان را، یک وقتی یک دردی داشت، ناراحتی داشت، گفتم چطور است حالتان؟ گفت اگر انسان دوستی داشته باشد حالا آمده در بغل گرفته انسان را فشار می‌دهد آن مختصر دردی که به انسان وارد می‌شود از آن ناراحت می‌شود؟ لذت می‌برد، محبّت به خدا این کار را می‌کند، از همه چیز  لذت می‌برید، شما فکر نکنید که این فرش چه ارتباطی با خدا دارد؟ مخلوق خداست، با آن دیدی که از جانب خدا برمی‌گردد یعنی محبّتت را متمرکز بکند به خدا برگردان، این خورشیدی که وصل شده به نور حقیقی پروردگار، وقتی که برمی‌گردد همه چیز برایش نور می‌شود، یک دوستی داشتیم در جوانی این عاشق بود، محبت زیادی به خاندان عصمت و طهارت داشت و دوست خدا بود، در را می‌بوسید، دیوار را می‌بوسید، زمین را می‌بوسید، می‌گفتم چه احساسی داری؟ می‌گفت همه‌ی اینها مخلوق پروردگار منند، وقتی که انسان شربتی که یک دوست برای انسان می‌آورد انسان با یک لذت دیگری می‌خورد تا یک شربتی را همان شربت یک دشمن برای انسان بیاورد، من یک وقتی خودم این را در کتابم نوشتم و واقعاً هم اینطور است، از یک نفری خوشتان می‌آید وقتی که اسمش را می‌برید دهانتان شیرین می‌شود، به قول باباطاهر می‌گوید: چه ذکر دوست می‌گویم دهانم می‌شود شیرین، دهان انسان شیرین می‌شود می‌گویید نه، صبح بلند شو صد مرتبه ذکر نمی‌‌‌‌‌‌خواهم به شما بگویم بگو یا فاطمه، یا فاطمه، اشک محبتت، اشک شوقت جاری می‌شود، اگر به مصائبش فکر کنی، اشکت به خاطر حزنت جاری می‌شود، کم‌کم می‌بینی دهنت شیرین شد، تمام وجودت یکپارچه نور شد، یک محبت فوق‌العاده‌ای برایت ایجاد شد امّا یک چند روز بنشین یک کسی که دشمن است با تو، دشمنی را ما هنوز خوب احساس نمی‌‌‌کنیم یاد بیاورید آنچه که بر فاطمه‌ی زهرا آن لعین انجام داد با آن فکر اسم آن را ببرید دهانتان قطعاً تلخ می‌شود، عجیب است ها، تلخی، تلخی باصطلاح مُلکی احساس می‌شود، شیرینی ملکی احساس می‌شود، تجربه شده، تجربه کردند، و این الرضا ان کل عیباً ، انسان اگر محبّت داشته باشد هر چه که مربوط به خدا باشد انسان می‌بیند که دوستش دارد، خوب می‌بیند، چرا امروز هوا گرم شد؟ چرا امروز سرد شد؟ این چراها مال غفلت است نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم مال بی‌محبتی به خداست، اما اگر بدانی خدا این کار را کرده قربانت بشویم، فدایت بشویم، هر چه تو می‌کنی خوب است، هر کاری که تو می‌کنی خوب است، حضرت سیدالشهداء در گودی قتلگاه در سخت‌ترین لحظات عذاب می‌گوید رضاً برضائک، یعنی من خشنودم چون تو خشنودی، تو راضی هستی من هم راضیم، تسلیماً لامرک لامعبودک سواک، پس محبّت باید این فایده را داشته باشد که انسان را به تمام چیزهایی که خدا داده علاقمند کند، هر چه در عالَم هست، هر چه در دنیا هست، هر چیزی که از نظر ما زشت است یا زیبا، همه‌اش خوب است و مال خداست و باید در مناجات محبّین بگوییم: من ذا الذی ذائقه محبتک منک بدلا، بدل دارد مگر خدا؟ خدای مهربان، مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا (انعام / ۱۶۰) تو یک قدم در راه محبّت به خدا بردار خدا ده قدم به طرف تو می‌آید، تو یک اظهار محبّت به خدا بکن خدا ده قدم اظهار محبّت به تو می‌کند، نماز را با محبّت به خدا بخوان نه اینکه برای رفع تکلیف بخوانید، این مطلب را من به شماها می‌گویم اگر برای رفع تکلیف باشد می‌گوییم نماز اول وقت بخوانیم تا راحت بشویم ولی اگر برای محبّت به خدا باشد منتظر می‌شویم قبل از اذان نشسته‌ایم در مسجد، یا هر کجا گوش به اذانیم که اذان بگویند و با خدای محبوبمان دو کلمه حرف بزنیم، او با ما حرف بزند ما با او حرف بزنیم، البته این کار یعنی تمرکز محبّت به خدا و از خدا برگشتن محبّت به موجوداتی که خدا خلق کرده خیلی مشکل است، شاید همه نتوانند، کجا انسان می‌تواند خدا را بیشتر از زنش دوست داشته باشد؟ کجا می‌تواند از فرزند خدا را بیشتر دوست داشته باشد؟ بیشتر از خانه‌ی مجللش خدا را دوست داشته باشد، بیشتر از آنچه که زندگی و حیات ظاهراً به او داده خدا را دوست داشته باشد؟ نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، ولی نه می‌شود، می‌شود و خیلی‌ها هم با زحمات زیادی که خودشان را ساختند و تربیت کردند این کار را انجام دادند، حضرت ابراهیم خلیل که جانمان به قربانش، پدر پیغمبراکرم، جدّ ائمه اطهار، حضرت ابراهیم خلیل، آمده در میان یک بیابانی ایستاده می‌بیند گوسفندها از سر آن کوه تا آن سر کوه همه مال حضرت ابراهیم هستند، ثروت زیاد که حسابش را ندارد حضرت ابراهیم، از چوپان پرسید اینها مال کیه؟ گفت مال یک آقایی است به نام ابراهیم خلیل، این گوسفندها مال اوست، ثروت زیاد، مال و منال فراوان، ولی کسی، هر چه کار می‌کند، فعالیت می‌کند، هر چه اطعام می‌کند، هر چه مهمان‌داری می‌کند کسی به یاد خدا نیست، یک صدایی در کوه طنین انداخت سبوحاً قدوس ربّ الملائکه و الروح، کیه که اسم محبوب من را می‌برد آن هم با عظمت؟ چقدر انسان خوشحال می‌شود که اگر انسان دوستی دارد او را تعریفش کنند، من یک وقتی پیش بعضی از علماء می‌رفتم کلمات باصطلاح نوآوری‌هایی خدا رحمت کند حاج ملاآقاجان داشت، من بس که این مرد را دوست داشتم اوّل کلام را نقل می‌کردم برای آن عالم، اگر می‌گفت به‌به عجب کلامی است، بعد می‌گفتم مال حاج ملاآقاجان است، یک وقتی ممکن است بدش بیاید، اگر می‌خواهد بدش بیاید به من فحش بدهد، اگر می‌خواهد خوشش بیاید به او خشنود بشود، از او خوشش بیاید، انسان خیلی دوست دارد دوستش را، آنی که دوست دارد همه تعریفش را بکنند، وقتی که می‌نشیند از یک محبوبی یک نفری دارد تعریف می‌کند این هم گوش می‌دهد واقعاً لذت می‌برد، نشاط پیدا می‌کند، حضرت ابراهیم می‌بیند در این اوضاع که همه بُت‌پرست، همه به طرف مادیات روانه، من سئلها ، می‌گویند خدایان ما را کی شکسته این طور، این جوری هستند، یکی می‌گوید سبوح و قدوس رب الملائکه و الروح، ای گوینده یک دفعه دیگر بگو تا من لذّت ببرم، به خدا قسم آقایان از این اللّه‌اکبرهایی که در اذان‌ها گفته می‌شود باید شماها هم همینطور مثل حضرت ابراهیم یک دفعه تمام فکرتان برود دنبال این اللّه‌اکبر، و وقتی که می‌گوید حی علی الصلوه، با شتاب بروید به طرف مسجد و این علامت محبت‌تان است به خدا، سبوح و قدوس رب الملائکه و الروح، یک دفعه دیگر بگو نصف اموالم را به تو هدیه می‌دهم، گفت، یک دفعه بگو من تمام آنچه که دارم به تو می‌دهم، گفت، یک دفعه دیگر بگو خودم را نوکرت می‌شوم، غلامت می‌شوم، می‌آیم به خدمت، بعد دید جبرائیل است، حضرت ابراهیم از خدا در وحی‌هایی که به او شده بود شنیده بود که خدا می‌خواهد یک خلیلی در مردم برای خودش انتخاب کند و علامت این خلیل هم این است که به دستش مرده زنده می‌شود، خیلی دنبال بود، می‌دانست که کسی نیست، ولی خوب حالا مطمئن بشود، امضایش را بگیرد که من خلیل خدایم، هی به خدا می‌گفت: رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتَى (بقره / ۲۶۰) خدایا یک مرده زنده کن من ببینم چطوری مرده زنده می‌کنی؟ این خیلی عجیب است، می‌دانست که اگر خدا بخواهد کاری بکند به وسیله همین وسائلش، ابا اللّه یجری الامور الاّ باسبابها، به وسیله همین وسایلش و الان هم در کره‌ی زمین جزء حضرت ابراهیم کسی نیست که وسیله‌ی تام پروردگار باشد، أَرِنِی نشانم بده کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتَى، خدا با کمال محبّت به او فرمود تو هنوز مؤمن نشدی که من تو را دوست دارم تو خلیلِ منی؟ قَالَ بَلَى ، چرا، تو من را دوست داری من خلیل تو هستم، ولی امضایش کن، این کار را امضائش کن، این تعبیر من است، قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَهً مِنْ الطَّیْرِ ، چهار تا پرنده را بگیر اینها را در هم بکوب، بکش، بکوب، سر هر کوهی یک قسمتی از آن را بگذار بعد صدایشان بزن، آی خروس بیا، آی کبوتر بیا، اینها را صدا بزن، یَأْتِینَکَ سَعْیًا، با عجله می‌آیند به طرف تو، زنده می‌شوند می‌آیند طرف تو، وقتی که اینها زنده شدند بوسیله‌ی حضرت ابراهیم و امضای خلیل‌بودن را گرفت دیگر زندگی خوبی داشت، زندگی خوبی داشت، ماها خیال می‌کنیم هر کس مرحله‌ی محبّت را طی کرد دیگر تمام است، مرحله‌ی محبّت اسمی است مال ما، اسمی است، گفت پسرت را برو بکش، چشم، حالا به این پسره من چطوری بگویم؟ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ ، به‌به، پسر اینجوری تربیت کنید، نگفت خوابت خوب است، شاید یک مختصری توهین بود، گفت: یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنْ الصَّابِرِینَ (صافات / ۱۰۲) بکُش من را، چرا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشی؟ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنْ الصَّابِرِینَ، ان‌شاءالله من را از صابرین خواهی یافت، به‌به! در آتش می‌خواهند بیاندازند او را، عشق دارد می‌کند، یک آتشی بود که نزدیکش نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانستند بشوند، چون می‌خواستند خدایانشان را نکند ما یک جوری اینجوری باشیم، خدایشانشان را یاری کنند، می‌خواستند این کار را بکنند، از همه جا هیزم آوردند، یک آتشی شد که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانستند همین جوری حضرت ابراهیم را بیاندازند در آتش، با من منجنیق پرتش کردند، چون نزدیک آتش نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانستند بشوند، ولی حضرت ابراهیم روی منجنیق دارد با خدا عشق می‌کند، با خدا دارد محبّت می‌کند، تو کیه مزاحم شدی من دارم با خدا حرف می‌زنم، هیچ وقت شده برایتان بعد از نماز صبح نشسته باشید یکی از این مناجات خمس عشر را مشغول خواندن باشید، بچه‌تان بیاید آی بابا صبحانه، بابا ول کن بگذار من دارم با خدا حرف می‌زنم، حضرت جبرائیل است، یداللّه است، نماینده‌ی خداست، به تو نه، بگذار ما خوشیم با خدا، اون دوست دارد ما در آتش بسوزیم می‌سوزیم، دوست دارد که نسوزیم نمی‌‌‌‌سوزیم، خدای‌تعالی هم با کمال محبّت فرمود: یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ (انبیاء / ۶۹) ای آتش، حتی حضرت ابراهیم اگر می‌دانست که آتش اینطوری می‌شود محبتش زیاد ارزش نداشت، چون نمی‌‌دانست، یقیناً نمی‌‌دانست، حضرت ابراهیم که خوب خلیل خداست، ابراهیم جمال می‌آید وارد به حضرت می‌شود، ابتدائاً، سلام آقا، سلام، برو در آن تنور، آن‌جا بنشین، چشم آقا، چشم، این همه تواریخ نوشته‌اند، شیعه علی بن ابیطالب به این مقام می‌رسد حضرت ابراهیم خلیل خداست، تو که حاضر نیستی چی بگویم؟ یک سیلی در راه خدا بخوری، یک حرف سبکی در راه خدا به تو بزنند، حاضر نیستی در نهی از منکر حتی به تو سرزنش کنند اقوام و فامیلت به تو بدبین بشوند، تو محبّت، مرحله‌ی محبّت؟ هیهات، هیهات، اگر تمرکز بشود، متمرکز بشود محبتتان به خدا، همه چیز درست می‌شود، با همه چیز عشق می‌کنید، این کلمه عشق را من می‌گویم خوب است، با همه چیز، چیزها عیب ندارد، بعضی از اولیای خدا حتّی در خانه‌شان با خدا آنجور حرف می‌زنند که در مسجد حرف می‌زنند، در خانه‌شان با حضرت رضا آن طور صحبت می‌کنند که در حرم صحبت می‌کنند، و بعضی هم هستند در حرم با حضرت رضا آن طور صحبت می‌کنند که در خانه‌شان صحبت می‌کنند یعنی خانه بچّه هست، همه‌ی مسائل هست، حالا وقتتان را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم بگیرم در حرم هم همین حرفها هست، یک کسی به من می‌گفت که من وارد حرم حضرت رضا شدم، حرم حضرت رضا بهشت است، روضه من بین جبلین الطوس ، انسان هر چه می‌خواهد خدا باید بدهد به او، وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکُمْ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ (فصلت / ۳۱) من رفتم ده تا دعا کردم یکی‌اش مستجاب نشده، گفتم تو در بهشت وارد نشدی، واقعاً اینطور است، اینجا را که نگفته‌اند از نظر مُلکی بهشت است، از نظر ملکوتی بهشت است، از نظر مُلکی که همین آب و هوای مشهد است، حتی شاید هوایش هم مثل تهران دارد کثیف می‌شود و همین، خوب در بهشتی که گفته‌اند و گفته‌اند اینجا بهشت است تو وارد نشدی، وقتی که انسان وارد بهشت می‌شود چی می‌بیند؟ حضرت رضا را می‌بیند، خدا را می‌بیند، همه چیز مربوط به خداست و همه چیز خداست، نه خدای وحدت‌وجودی، نه، همه چیز اصلاً مظهر پروردگار است، تو اگر اینجوری رفتی در حرم حضرت رضا یا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهی چیزی را، صلاح نیست و یا هر چیزی که صلاحت باشد و تو بخواهی به تو می‌دهند، یک کسی پرسید در بهشت قلیان هم هست؟گفته بودند اگر تو آن‌جا میلی به قلیان پیدا کردی بله، ولی تو آن‌جا دیگر میلی به دود و این کثافت‌کاری‌ها پیدا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنی، تو وارد حرم مطّهر حضرت علی بن موسی الرضا بشو، در آن بهشت وارد بشو، جزء امام رضا چیز دیگری نبین، جزء خدا چیزی دیگر را نبین، هر چه بخواهی همان‌هایی که می‌خواهی، هر چه باشد، محبّت اینجور است، در خانه‌ات هم به تو می‌دهند، از همین جا بهشتت شروع می‌شود، این مرحله‌ای است که دیگر از همین جا بهشت است، بهشت از همین جا شروع می‌شود که: یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ (۲۷) ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً (۲۸) (فجر) مرحله‌ی محبّتت را تو انجام بده، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی (۲۹) وَادْخُلِی جَنَّتِی (۳۰) (فجر) وارد بهشت می‌شوی، بعد از عالَم برزخ  یا قبلش؟ قبلش، بعد از مردن یا قبلش؟ قبلش، بهشت چیه آقا؟ بهشت آنجایی است که هر چه بخواهی به تو بدهند، همه خوشی‌ها مال تو باشد، همه‌ی رفاه و آسایش مال تو باشد، اگر یک جایی‌ات هم درد بکند بگویی محبوب دارد فشارم می‌دهد به‌به! چه خوب شد، چقدر نزدیک شدم، فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى (نجم / ۹) در هم رفتند، این بهشت، بهشت همین جا هست، از همین الان می‌شود شما همه‌ی محبت‌های قبلی‌تان را بریز دور و تنها و تنها به خدا محبّت داشته باش و هر چه که دوست داری برای خداست ببین چطوری بهشتت شروع می‌شود، تمرکز به محبّت، ان‌شاءالله طرز ایجاد کردن این حالت را در خود می‌خواهم بگویم منتها می‌ترسم سوءاستفاده بشود بگویند ما هم می‌توانیم، نه، ما خیلی کم، آن هم احتیاط می‌کنم که می‌گویم، خیلی کم هست در بین ما که اینها واقعاً خدا را آن طوری که شأن خداست، عظمت پروردگار ایجاب می‌کند خدا را انسان دوست داشته باشد، ان‌شاءالله من دوست دارم و نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم خواسته من عملی می‌شود یا نه، دوست دارم خودم و شماها فقط و فقط خدا را دوست داشته باشیم و هر چه را دوست داریم به خاطر خدا باشد، فرزندمان، اموالمان، دوست‌مان، رفیق‌مان هر چه که هست برای خداست، بچه تا کوچک است خدا گفته تو ولیش هستی، مواظبش باش، از خطرات حفظش کن و تربیتش کن، وقتی که بزرگ شد از دو حال خارج نیست یا اهل گناه و معصیت است دوستش نداشته باش یا اهل تقوا و عبادت است دوستش داشته باش، امیدواریم ان‌شاءالله ما لااقل خاندان عصمت علیهم الصلوه و السلام که مظهر پروردگارند، مُظهر صفات خدا هستند ما آن طوری که خدا را دوست داریم آن‌ها را دوست داشته باشیم و نسبت به آن‌ها اظهار محبت کنیم، فاطمه‌ی اطهر هفته‌ی گذشته من روز وفات حضرت زهرا مشهد بودم یک عظمتی از زهرا سلام اللّه علیها در فکرم آمد که هر چه جناب آقای رفیعی درباره‌ی حضرت زهرا بگویند بیشترش را هم قبول دارم، و لها جلالها لیس فوق جلالها، این معنا را به من فهماندند، الا جلاله اللّه جل جلاله، روی احساسات نمی‌‌گویم ها، بگویم حالا حضرت زهرا سلام اللّه علیها ام‌الائمه است، اعتقادمان، من حاضرم برای سنی وهابی این مطلب را ثابت کنم به یاری پروردگار، ولو اینکه نمی‌‌توانم روی منبر بگویم اما برای سنی وهابی این مطلب را بگویم، و لها جلاله و لها علما، و لها کمالاً و لها کلاّ شیئاً، که اسمش را می‌شود فضلیتی گذاشت، هیچ در ردیف او حالا نمی‌‌خواهم این جوری بگویم ولی بعد از ذات مقدس پروردگار روح مقدس فاطمه‌ی زهرا آن قدر جلالت دارد که لیس فوق جلالها، عرض کردم این را اگر مسأله به قدری استدلالی است که می‌گویم برای وهابی‌ها می‌توانم ثابت کنم و ولی در منبر نمی‌‌توانم بگویم، حالا اگر موفق هم شدم برای بعضی‌ها، این فاطمه را آوردند او را در دنیا،برای احترام شما، برای اکرام شما، که خدا به زنهای ما بگوید زن تو محبوبه‌ی خدا هستی قدر خودت را بدان، یک جمله‌ای الان در زبانم آمد ولی وا قعاً خاک بر سر زنانی که فکر کنند که شأن و مقام آن‌ها این است که بروند پشت میز بنشینند، کارهای سخت مردها را بکنند و از کارهای اصلی‌شان که رسیدن به فاطمه‌ی زهرا است این را عقب بیاندازند، این خاک بر سر این فکر، تو که از تو نمی‌‌آید، تو که خدا آن قدرت را به تو نداده که هر کاری مردها بکنند تو هم بکنی، کوتاه بیا، شوهر نیم‌مردی گرفته حالا می‌خواهد به او کمک کند که خرجی در بیاید، یک قدری انسان بشوید، آدم بشوید، در مشهد من شانزده امتیاز برای زنها گفتم یک جلسه‌ای برای خانم‌ها تشکیل دادم چون سالها بود که با خانم‌های مهذب مشهد تماس نداشتم شانزده امتیاز خدا به آن‌ها داده که به مردها نداده ها‍ که تو محبوبه‌ی منی، تو دوست منی، این مانتو بپوشی و بروی تو کوچه و موهایش را نشان بدهد و همه‌ی ارزشش این است که آرایش کند خودش را و مردان بدچشمِ آدم‌های متدین که نگاه نمی‌‌کنند افراد هرزه نگاهش کنند خوششان بیاید، غیر از این است؟ ای وای بر ما، ما می‌گوییم فاطمه‌ی زهرا را دوست داریم، تا می‌آید آدم حرف بزند می‌گویند فلانی با علم و دانش برای خانم‌ها مخالف است، علم و دانش این است؟ همین‌هایی که شما انجام می‌دهید علم و دانش است؟ لیسانس‌تان را گرفتید می‌خواهید چکاره بشوید؟ من می‌خواهم دکتر بشوم، علم و دانش است این؟ علم و دانش آن است که انسان را از بدبختی‌های زندگی ابدیش نجات بدهد آن علم و دانش است، و لها جلالها لیس فوق جلاله،اگر این نبود پیغمبر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید دست فاطمه‌ی زهرا را ببوسد، اگر این نبود پیغمبراکرم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمود بوی بهشت را از فاطمه‌ استشمام می‌کنم، اگر این نبود وقتی که می‌خواست فاطمه‌ی زهرا به دنیا بیاید پیغمبر است! یا رسول‌اللّه چهل روز باید ریاضت بکشی، شما ببینید حتی درباره‌ی هیچ یک از ائمه این کار نشده، چهل روز باید ریاضت بکشی، آن هم خدیجه‌ کبرائی که سلام اللّه علیها، در راه رسیدن به خدا از آن همه ثروت گذشت، از آن همه شخصیّت گذشت، جسارت به او می‌کردند، آن خدیجه باید مادرش باشد، به‌به! میوه بهشتی برایش بیاورند، اینها درست است آقایان، این میوه‌های دنیا این بدن نباید از این میوه‌های دنیا نطفه‌اش بسته بشود، میوه بهشتی می‌آورند، پیغمبر میل کند، اینها همه‌اش امتیازاتی است که حضرت زهرا حتی بر ائمه علیه الصلوه و السلام دارد، با اینکه امام نبود، پیغمبر نبود، ولی حجّت بود، این خیلی امتیاز است ها، یک وقت هست پیغمبری به خاطر اینکه می‌خواهد رهبری مردم را بکند پاکش می‌کنند صد درصد یا به خاطر امامت ولی حضرت زهرا اینها را نداشت، ولی پاک، حجت بود، چون معنی حجت بر ائمه را نمی‌‌فهمیم مگر در همان مسأله‌ای که من عرض کردم این را من نمی‌‌گویم، یک همچین خانمی، و طبعاً این طور است ها، هر چه یک شخصی بهتر باشد بیشتر اذیّتش می‌کنند چون مردم فاسدند، مردم بدند، اینطوری، در سنّ هیجده سالگی چقدر اذیّت کشید، این کلام عجیب است، آنقدر مصیبت بر من ریخته شد، ریخته شد، لو لا ، هر مصیبتی یک منطقه‌ای را تاریک می‌کرد، هر مصیبتی که بر فاطمه‌ی زهرا وارد شد خوب دقت کنید معنای این جمله را بفهمید هر مصیبتی که بر فاطمه‌ی زهرا وارد می‌شد یک قرنی را تاریک کرد، قرن‌ها تاریک شد. تا وقتی که امام زمان را خدا مبعوث کند آن هم تازه از نور فاطمه‌ی زهرا تمام عالَم را منوّر می‌کند، هر مصیبت، شما حساب کنید، شما خیال می‌کنید دَر خانه‌ی فاطمه زهرا را آتش زدند این یک مصیبت درهای زیادی آتش می‌خورد ولی دنیا را تاریک کرد، محسنش سقط شد دنیا را تاریک کرد، جلوی خورشید را گرفت، شما فرض کنید یک دودی به آسمان بفرستید که یک صبح تا غروب اصلاً خورشید نور نده، این جلوی نور خورشید علی بن ابی‌طالب و امام حسن و امام حسین تا امام زمان که هنوز هم هست این دود مصیبت حضرت زهرا سلام اللّه علیها آسمان زمین را گرفته که ما یک قدمی نمی‌‌توانیم در راه خدا برداریم، این جمله حکمیانه پر معنای فاطمه زهرا ببینید چقدر معنا دارد: به خدا قسم این ایام اگر همین یک فرد شعر را هی با خودتان زمزمه کنید  و رویش کار کنید، فکر کنید، ببینید خیلی مصیبت است، چقدر عمیق گفته فاطمه زهرا سلام اللّه علیها و علی بن ابیطالب سر قبر مطهّر حضرت زهرا عرض می‌کند به فاطمه‌ی زهرا نفسی محبوسهٌ یا لیتها فراتی یا خیر بعدک فی الحیات، اصلاً خوبی پیدا نمی‌‌شود در زندگی بعد از تو، زندگی چرا؟ برای اینکه ما ترویج طاغوتها را بکنیم، لا خیر بعدک فی الحیات، لاحول و لا قوه الاّ باللّه علی العظیم.

نسلئک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بفاطمه بفاطمه بفاطمه و بالحجه بالحجه بالحجه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه، خدایا به آبروی ولی‌عصر فرج آن حضرت را برسان، خدایا این نور فاطمه زهرا را هر چه زودتر در دنیای ما منوّر بفرما، خدایا حجاب‌هایی که آن حضرت را نمی‌‌گذارد که دنیا را پر از عدل و داد کند هر چه زودتر برطرف بفرما، خدایا گرفتاری‌های ما را با ظهور امام زمان به آبروی امام زمان برطرف بفرما، خدایا محبّتت را در دل ما زیاد بفرما، به آبروی خاندان عصمت و طهارت قسمت می‌دهیم قلب مقدس امام زمان را از ما راضی بفرما، محبّت آن حضرت، معرفت آن حضرت در دل ما زیاد بفرما، خدایا به  آبروی خاندان عصمت و طهارت قسمت می‌دهیم گذشتگانمان مخصوصاً فرزند دوست عزیزمان و کسانی که تازه از دار دنیا رفته‌اند در آسمان چهارم با ائمه اطهار محشورشان بفرما، مرض‌های روحی‌مان شفا مرحمت بفرما، مریض‌های منظور، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان، شهدائمان غریق رحمت بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا.

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *