۱ جمادی الثانی ۱۴۲۶ قمری – ۱۷ تیر ۱۳۸۴ شمسی – توضیح آیات سوره نمل

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

قبل از سخن كه درباره ي اين آيات حرفي بزنيم امروز روز اوّل ماه جمادي الثاني است و طبق قراري كه ما با دوستان داشتيم همه ي افرادي كه در مرحله ي محبّت و تقوا و صراط مستقيم بوده ‌اند اينها تا امروز پايان مهلت مقاله اي كه مي خواست ارسال كنند بوده است. لذا امروز ديگر را هم مقالات را قبول مي كنيم و از اين به بعد مقالاتي را اگر نفرستاده باشند پذيرفته نيست چون فرصت براي مطالعه اين همه مقالات نخواهد بود و انشاءاللّه يا شب تولّد حضرت زهرا كه روز چهارشنبه است و يا روز تولد از همه ي آقاياني كه مقاله فرستاده ‌اند – اگر مقاله نفرستاده اند البته خودشان مي دانند كه مشكل است كه آنها را بپذيريم و با كارت هم بايد تشريف بياورند – و انشاءاللّه يك امتحان كتبي هم خواهد بود که در يك جلسه اي در همان شب و روز، انشاءاللّه انجام مي دهند و عدّه اي كه جدّي هستند براي تزكيه نفس آنها را انشاءاللّه انتخاب مي كنيم تا بقيّه بي جهت معطّل نشوند. اينكه شب و روزش را تعيين نمي كنم چون بايد شرايط را بررسي كنيم افرادي كه مي خواهند تشريف بياورند چقدر باشند، چه زماني باشد، از شهرستانها ممكن است راهشان دور باشد بخواهند بيايند لذا در هفته هاي ديگر چون هنوز فرصت زياد است، بيست روز وقت داريم در هفته هاي آينده ساعت و روز يا شبش را تعيين مي كنيم و برنامه ي دوّمي كه باز قبلاً عرض كرده ام آنهايي كه در مراحل جهاد با نفس و عبوديّت هستند از خانمها اينها هم تا امروز فرصت داشتند كه هر چه مربوط به روحيّات  خودشان هست بنويسند و براي ما بفرستند، البته از خانمها دعوت نمي كنيم كه تشريف بياورند به علّت اينكه مشكلاتي كه سر راه خانمها هست بيشتر از آقايان است از اين جهت به مقالاتشان با تيزهوشي كه هيئت باصطلاح بررسي كننده دارند مي فهمند كه اينها اهل تزكيه نفس و پيشرفت هستند يا نه و انشاءاللّه باز به آنها هم نمره داده مي شود و انتخاب مي شوند. لذا خانمها تشريف نياورند و جلسه ي كتبي فقط برای آقاياني است كه در مرحله ي صراط مستقيم و محبّت و تقوا بوده ‌اند. و لذا به دوستان هم توصيه مي شود كه از فردا مقاله اي را ديگر نپذيرند و اگر حالا پست آورد يا هر چه، كنار بگذارند تا رويش تصميم گرفته بشود. مطلبي ديگر نيست.

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم، إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ لَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ ٭ وَجَدْتُهَا وَ قَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ ٭ أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْ‏ءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ (نمل / 23 – 25)

هدهد آمد خدمت حضرت سليمان و يك خبر مهمي براي حضرت سليمان آورده بود و آن خبر مهم اين بود كه يك خانمي را به عنوان پادشاه در يك بخش از كره ي زمين ديده بود كه بر مردم حكومت مي كند و مردمي كه دور و بر او هستند اينها در مقابل خورشيد خضوع مي كنند ولي در مقابل پروردگار خضوعي ندارند. شيطان اعمالشان را برايشان جلوه داده بود به خاطر اينكه ترک نمي كردند اين كار را، هر روز هم شيطان يك برنامه اي براي آنها پياده مي كرد كه اينها خيال مي كردند اين كرامت و معجزه از جناب خورشيد است! و به همين وسيله خورشيد آنها را از راه صحيح باز داشته بود و آنچنان پايبند به اين مذهبشان بودند كه هدهد نظرش اين بود كه لَا يَهْتَدُونَ اينها هدايت ديگر نمي شوند، در همين جا يا هدهد و يا اينكه يك جمله اي در پرانتز از جانب پروردگار ولي ظاهرش اينست كه هدهد اين كلمات را مي گويد و وقتي يك حيوان اين سخنان را بگويد خيلي سرافكندگي براي انسان است كه اين مطالب را نفهمد. أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْ‏ءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ؛ چرا اينها خدايي كه اين همه اظهار قدرت در آسمانها و زمين دارد چرا آن خدا را سجده نمي كنيد؟ خورشيد چكاره است؟ خورشيد خودش يك بنده اي است از بندگان الهي كه تكويناً بندگي مي كند و او هيچ را نمي فهمد ولي خداي تعالي وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ؛ هر چه را كه مخفي مي كنيد و هر چه را که علني مي كنيد خداي تعالي مي داند. اَللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ (نمل / 26) خدا، هيچ خدايي جز او نيست. اين را فطرت انسان مي گويد، اين را عقل انسان مي گويد حتّي حيوانات هم به همين مسأله معترفند كه خدايي جز او كه پروردگار اين فضاي بي نهايت و اين كهكشانهاي بي عدد – از شمارش خارج – و اين همه كرات و اين همه مخلوقات است اينها چطور اين خدا را نمي پرستند و خورشيدي كه يك بخش بسيار كوچكي از جهان هستي را روشن كرده او را مي پرستند؟ -اين جملات را حالا هدهد به حضرت سليمان مي گويد كه بيشتر احتمالش همين است و يا اينكه حالا از اين جريان خداي تعالي به پيغمبراكرم مي فرمايد، چون اختلاف است در مسأله- حضرت سليمان با اينكه مي گويند حرف راست را یا از بچّه بشنويد يا از ديوانه، چون اينها هنوز حقّه بازي را بلد نشدند، حيوان به طريق اولي، مي گويند يك نفر رفته بود سر يك آسيابهاي قديمي كه اسب مي بستند و روغن كشي مي كردند حالا شايد شما جوانها نديده باشيد اين چشم اسب را مي بستند. يكي آمد گفت چرا چشم حيوان را بستي؟! گفت براي اينكه سرش گيج نخورد – دور خودش دارد مي چرخد – سرش گيج نخورد. گفت چرا آن زنگوله را بستي به گردنش؟ آن ديگر براي چه؟! گفت براي اينكه اگر ايستاد من آن طرف داشتم با كسي صحبت مي كردم بفهمم كه اين ايستاده، بيايم بزنم، باز راه بيفتد. گفت اگر حالا يك جا ايستاد سرش را تكان داد زنگوله كار مي كند ولي دارد استراحت مي كند، گفت برو از اينجا! اين حرفها را، اين كارها را به اسب ما ياد نده كه از اين شيطنت ها هنوز بلد نشده كه يك جا بايستد، سرش را تكان بدهد! حالا حيوان طبعاً خيلي پاك است، خيلي راستگو است. اين آمده مي گويد كه من يك زني را ديدم داشت خورشيد را مي پرستيد، تابعينش هم مي پرستيدند. حضرت سليمان – ببينيد اينجا يك نكته ي مهمّي به شما اهل تزكيه نفس لااقل درس مي دهد – و آن نكته ي مهم اينست كه حضرت سليمان فرمود: سَنَنْظُرُ أَصَدَقْتَ تو اين حرفت را راست مي گويي أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ (نمل / 27) يا دروغ مي گويي. بهانه اي آوردي، عذري مي خواهي بياوري كه ما تو را عذابت نكنيم كه جايت را خالي گذاشتي، بنابراين من تحقيق مي كنم. هم به مسائل ديني خيلي دقيق باشيد مخصوصاً در ارتباط با آبروي مردم، خيلي دقّت كنيد. هر كس هر چه به شما گفت فوري نگوييد درست است، شما هم نقل كنيد. آقا شنيدم آقاي فلان، فلان مشكل را دارد. تو بيخود شنيده اي! دقيقاً همينطور، چرا شنيده اي؟ نمي خواست بشنوي. حتّي گوشت را بايد بگيري از مذّمتي كه كسي پشت سر ديگري مي كند. گوشت را بايد بگيري! من ديده بودم يكي از خوبان همين تهران شما بود تا يك كسي شروع مي كرد به غيبت كردن اين انگشتهايش را مي گذاشت روی گوشش، هم نهي از منكر مي كرد او را، هم اينكه خودش گوش نمي داد. آمده هدهد مي گويد كه در يك بخشي از اين كره، در مُلك سبا يك خانمي خورشيد را مي پرستد و خدا را نمي پرستد. من تحقيق مي كنم تو راست مي گويي؟ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ يا از دروغگويان هستي. يك روايتي دارد برايتان عرض كنم مي فرمايد كسي كه هر چه شنيد نقل بكند اين از دروغگوها محسوب مي شود. يعني روز قيامت كه وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ (نسا ء / 69) اين شخص جزء صديقين لااقل نيست. خيلي حواستان جمع باشد. يك جرياني پيش مي آيد مثلاً همين انتخابات يكي را ردّ مي كنيم، يكي را اثبات مي كنيم، يكي را بدي هايش را نمي گوييم يكي را بدي هايش را مي گوييم همه اش هم هواي نفس است، واقعيّت نيست. يك تحقيقي كنيد. اين آقايي كه آمده پيش تو و دارد از كسي مذّمت مي كند از دو حال خارج نيست. يا راست مي گويد يا دروغ، اگر راست بگويد نمّام است، اگر دروغ بگويد هم نمّام است هم كذّاب، من مكرّر به دوستاني كه مي آيند مذّمت مي كنند از افراد پيش من همين را مي گويم. مي گويم تو يقيناً فاسقي! چون يا نمّامي يا نمّام و كذّاب. تو فاسق، او را من نمي دانم  فاسق است يا فاسق نيست، حواستان جمع باشد پيش من مذّمت از كسي مخصوصاً در ارتباط با گناه نكنيد. غيبت كسي را پيش من نكنيد، چون اگر هم به زبان نياورم در دلم اينست كه تو آدم فاسقي، خداي تعالي هم در قرآن مي فرمايد: إِنْ جَاءَ‌كُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا (حجرات / 6) اگر يك فاسقي خبري براي شما آورد به حرفش اعتنا نكنيد، كار خودتان را بكنيد تحقيق بكنيد ببينيد راست مي گويد يا نه، اگر ارتباطي هم به شما دارد. اگر ارتباطي هم به شما ندارد که هيچ. حالا ما تحقيقمان اينست – حضرت سليمان می گوید – تحقيق مان اينست. اِذْهَبْ بِكِتَابِي هَذَا اين نوشته را بردار ببر بينداز جلويش فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ بعد برو كنار بايست، برو كنار بايست ببين چكار مي كند. خيلي اينها مطالب آموزنده اي دارد. واقعاً جز كلام پروردگار كلام ديگري اين اندازه در هر كلمه اش آن هم تازه در حدّ فهم ما نمي تواند حكمت آميز باشد. اين را مي اندازي آنجا، دو دستي تقديم نمي كني، احترام زيادي نمي كني، تا وقتي معلوم بشود كه اين بالاخره كه هست؟ اگر خورشيدپرست باشد كه اصلاً از حيوان، حيوانتر است. تو با اينكه یک هدهدي هستي و يك حيوان بسيار كوچكي هستي تو مي فهمي كه نبايد غير از خدا را پرستيد او آنقدر پست و حيوان ترين حيوانات بَلْ هُمْ أَضَلُّ (اعراف / 179) آنقدر پست است كه هيچ ارزشي ندارد كه تو كه هدهدي در مقابل او احترام كني، أَلْقِهْ إِلَيْهِمْ، بينداز جلويش، اين نامه را پرت كن جلويش، -دقّت مي كنيد؟- بله، نامه را برد هدهد ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ (نمل / 28) ببين بالاخره چه مي كنند؟ برگشتشان، برگشت جوابشان چه هست؟ هدهد هم اين كار را كرد، رفت نامه را پرت كرد جلويشان را، اين برداشت و مثل پادشاه ايران نبود كه نامه ي پيغمبراكرم را بگيرد پاره كند. باز هم اين زن از همين جا خودش را دارد نشان مي دهد، اين نامه را خواند، اوّل رو كرد به همان اطرافيانش، بزرگان قومش كه إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ (نمل / 29)  – البته پرت شده جلوي من، انداخته شده – امّا كتاب كريم است، كتاب خيلي باارزش است. إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ دارد بلقيس به قومش مي گويد. من هفته ي گذشته بود ظاهراً يا در مشهد بود يا در كلاردشت نمي دانم، اين مطلب را گفتم كه در نامه نوشته بود إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ . نه! اين را بلقيس دارد مي گويد به همان ملأ قومش، افرادي كه در اطرافش هستند كه إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ اين نامه از طرف سليمان است، وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بنابراين بياني كه امروز دارم عرض مي كنم اوّل نامه بسم اللّه الرحمن الرحيم بوده. البتّه تفسير هم شده به آن كه هفته ي گذشته گفتم كه در نامه نوشته شده بود إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (نمل / 30) كه عرض كردم چرا اسم حضرت سليمان قبل از نام خدا برده شده كه توضيح دادم ولي در اينجا الان در ذهنم مي آيد كه در تفسير هم همينطور باشد و ظاهرش هم اينطور است كه إِنَّهُ يعني اين نامه از جانب سليمان است وَ إِنَّهُ و قطعاً اين چنين است كه بعد نوشته بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ يك جمله، هميشه نامه ي بزرگان خيلي كوتاه، مفيد، مختصر بيان مي شود. أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ دو تا كلمه، بر من به فكر تفوّق نيفتيد، خيال نكنيد مي توانيد بر من مسلّط بشويد، به فكرش هم نيفتيد بلكه تسليم شده بياييد طرف من. به بلقيس هم خطاب نمي كند به همه ي آن قوم و به شاه و رعيّت همه شان خطاب مي كند وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ (نمل / 31) همه تان براي من تسليم شده بياييد. خوب تا اينجا معلوم شد. بلقيس چه كار كرد؟ قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ ملأ را معمولاً به بزرگان يك قوم مي گويند، به مديران، مسئولان، وزراء، شخصيّت هاي بالا. در تمام آيات قرآن هم قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ (اعراف / 60) ملأيي از قومش،خطابهايي هست در آيات شريفه ي قرآن كه وقتي پيغمبرها به ملأشان حرف مي زنند يعني بزرگان قومشان، به بزرگان قومش گفت كه:  أَفْتُونِي همه تان فتوا بدهيد، نظر بدهيد، فكر كنيد. چون فتوا دادن، بعد از فكر كردن و تحقيق كردن است. حرف زدن همينطوري – لغو – فكر نمي خواهد، خواب هم باشد انسان حرف مي زند، بعضي ها در خواب حرف مي زنند أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنْتُ قَاطِعَةً أَمْراً حَتَّي تَشْهَدُونِ (نمل / 32) شما مي دانيد كه من اخلاقم اينست تا وقتي که شما شهادت ندهيد، حقيقت قضيّه را براي من توضيح ندهيد، با شما من هم فکر نشوم من قاطعيّتي پيدا نمي كنم. قَالُوا نَحْنُ أُولُوا قوّة ببينيد هميشه من اين را باصطلاح در وضعِ خودمان هم بررسي كرده ام. يك عدّه پولدار، يك عدّه قدرتمند تا با آنها انسان حرفي مي زند فوراً ذهنشان روي پولشان يا روي قدرتشان مي رود. اينكه خدا چه مي خواهد خيلي کم اتّفاق مي افتد اين افراد داشته باشند يا عقل چه مي گويد خيلي كم اتّفاق مي افتد كه اين افراد عقلشان را به كار بياندازند. شما اگر برويد پيش يك وزيری –  البته نمي گويم وزيرهاي جمهوري اسلامي، چون اينها بالاخره بعضي هايشان يا همه شان يك اعتقادي به خدا دارند امّا يك جاي ديگر، شما برويد پيش شان بگوييد فلاني، فلان حرف را زده. این فكر نمي كند كه اين حرف حقّ است يا حقّ نيست. مراجعه مي كند به هواي نفسش مي بيند خلاف هواي نفسش است مي گويد پدرش را در مي آوريم! همين! و حال اينكه اگر قدرت نمي داشت نمي گفت پدرش را در مي آوريم. مي گفت بايد فكر كنيم. ولي دين مقدّس اسلام مي گويد از پيغمبراكرم كه مهم ترين و قدرتمندترين و ثروتمندترين مردمِ -عالم كه نه- ماسوي اللّه است وقتي مي آيند مي گويند كه از طرف مكّه يك عدّه اي حركت كرده اند دارند مي آيند براي جنگ با شما، مي گويد خوب نظر شما چه هست؟ به مردم مي گويد چه كار كنيم حالا با اينها؟ اينها دارند مي آيند، طرف مدينه دارند مي آيند. هر كسي يك چيزي مي گويد. سلمان مي گويد خندق بكَنيم آب در آن راه بيندازيم نتوانند وارد شهر يكدفعه بشوند. حضرت اين نظريّه را مي پسندد. وَ شَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ به پيغمبراكرم خداي تعالي مي فرمايد با مردم مشورت كن فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ (آل عمران / 159)  مشورت كن، فكرت به جايي كه منتهي شد و ديدي مشورتي كه كردي برايت مفيد بود آن وقت توكّل بر خدا بكن، و عزم كن و تصميم بگير و پيش برو. أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنْتُ قَاطِعَةً أَمْراً حَتَّي تَشْهَدُونِ ٭ قَالُوانَحْنُ أُولُوا قُوَّة، همين! ما قدرت داريم. شما فكر نكنيد ارتش ما ضعيف است، حالا چه كار كنيم دست و پا افتاديم، نه! ما صاحب قوّتيم وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ ما باصطلاح نيروي بسيار قوي داريم. نه نيروي بدني، مثلاً فرض كنيد كه حالا در آن وقت شمشيرهاي زيادي داشتند، سنگهايي در پلخمون -باصطلاح مشهدیها- مي كردند و پرت مي كردند و امثال اينها. به هرحال وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ ببينيد كلمه به كلمه اينها حساب دارد، در عين اينكه ما داراي قوّت هستيم، بأس شديد هستيم، قدرت هستيم در عين حال وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ تو مَلكه ي ما هستي، تو رهبر ما هستي، تو وليّ ما هستي، امر دست توست. ببين چه بايد بكنيم؟ چه امري خواهي كرد هر چه بگويي ما گوش مي كنيم. من اينجا نمي خواهم بگويم كه بايد انسان حتماً يك رهبري داشته باشد و امر هم در دست او باشد تا وحدت مسلمانها محفوظ باشد. حضرت امير صلوات اللّه عليه در نهج البلاغه مي فرمايد: واللّه لابدّ للناس من امير، واللّه قسم مي خورد. من زياد اين كلمه را نقل كردم واللّه اش را تازه ديدم در نهج البلاغه كه قسم مي خورد حضرت اميرالمومنين عليه الصلوةوالسلام كه واجب است، لابدّ للناس من امير من برّ أو فاجر برّ بود بهتر، اگر برّي نبود يعني امير خوبِ فقيهِ واجب التعظيم، لازم التعظيمي نبود حتّي اگر يك نفر حالا خودش، حالا به هر وسيله اي همانطوري كه ما زياد در قبل از انقلاب تجربه كرديم با زور، با فشار با هر چه كه ممكنشان بود زود مي آمدند در رأس كار قرار مي گرفتند، اينجا به مسلمانها مي گويند اگر زورت مي رسد پايينش بياور اگر زورت هم نمي رسد تبعيّت كن. ائمه اطهار هم همين كار را مي كردند، اختلاف ايجاد نكن. قَالَتْإِنَّ الْمُلُوكَ –اوّل اينها را ترساند- اين مي آيد به طرف ما وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ اين مي آيد به طرف ما، ما را تسليم مي كند ولي اين را بدانيد إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وقتي كه وارد يك قريه اي مي شوند، وارد يك محلّي مي شوند، وارد يك مملكتي مي شوند حالا اينجا چرا قريه گفته اند خداي تعالي هم قريه فرموده و قريه به چه اطلاق مي شود بحثي دارد كه مفصّل است اگر يك وقت فرصت شد عرض مي كنم. أَفْسَدُوهَا اين محلّي كه وارد مي شوند فاسدش مي كنند يعني شما هر چيزي را هر جايي گذاشتيد جايش را عوض مي كنند. جمهوري اسلامي آمده سينماها را تبديل به مسجد كرده، اين بالنسبه به آن نظمي كه آن طاغوت قبلي درست كرده اين كار خرابكاري است ديگر طبعاً، اينطوري است. كارهاي خوبتان را كه از نظر شما خوب است او خراب مي كند و يك كار ديگري مي كند. انشاءالله حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه بيايند آن وقت مي فهميد كدام مسجد را بايد خراب كند همانطوري كه پيغمبراكرم مسجد ضرار را خراب كرد و كدام مسجد بر اساس أُسِّسَ عَلَي التَّقْوَي (انفال / 107) بايد نگهش بدارد مثل مسجد قبا. حضرت بقيةاللّه كه بيايند خيلي از ساختمانهايي كه بر اساس بي تقوايي درست شده براي ضرر به مسلمين درست شده اينها را خراب مي كند و خيلي از تأسيساتي كه باصطلاح كامل نشده تكميلش مي كند. اينها در روايات هست. وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً يك عدّه عزيزند. عزيز بي جهت، چون خيلي پيش شاه، پيش مثلاً ممالك ديگر رئيس جمهورها خيلي رفته اند تواضع كرده اند، خيلي كرنش كرده اند، در يك كتابي من ديدم، شخصي، حكيمي به شخصي توصيه مي كرد كه در مقابل يك نفر كوچكي كن در مقابل بقيّه مردم آقايي كن. برو پيش شاه مثلاً، خيلي اظهار كوچكي كن، دستش را ببوس، پايش را ببوس، بالاخره تو را يك كاره ای مي كند بعد هم برو در مقابل همه ي مردم آقايي كن، مي ارزد. اي كاش همه ي اين كارها بر اساس تقوا بود، اي كاش يك رئيس جمهور كه مي آمد روي كار فكر مي كرد تقواي كدام يك از اين مديران بيشتر و بهتر است او را بهتر و پرمسئوليّت ترش مي كرد، اي كاش اين كار مي شد. يا لااقل تا حدّي مي شد، يا لااقل آنهايي كه در دورانهاي قبل رشوه گرفته اند و مردم آزاري كرده اند آنها را اقلاً بركنار مي كرد، آنهايي كه متديّن بودند به موقع سر كارشان بودند، زندگي سالمي دارند و زندگي سالمي داشته اند اينها را بزرگشان مي كرد. اين لااقل است والاّ همه ي آنهايي كه در رژيم قبل بودند ديديد كه خيلي هم عزيز بودند ذليلشان كردند و خيلي افراد بودند كه آن موقع ذليل بودند، در زندانها بودند. اكثر اينهايي كه در رأس كار قرار گرفتند اوّل انقلاب، اينها اكثراً زندان رفته بودند، زندان هم باصطلاح خيلي جاي خوبي نيست. يك جاي محدود است. بعضي هايشان شكنجه مي شدند، ذليل ظاهري بودند، پيش خدا كه عزيز و ذليل محفوظ است جايش، ولي ذليل ظاهري بودند اينها آمدند عزيز شدند. وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَ كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ (نمل / 34) اينطوري كار مي كنند. وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ؛ تصميمش را حضرت بلقيس – بايد بگوييم حضرت ديگر، بخاطر اينكه بعد مسلمان شد – تصميمش را گرفت، من يك هديه اي برايش مي فرستم. هدیه؛ رشوه كه نيست، خيلي محترمانه يك چند نفرتان بلند بشويد يك هديه قابل توجّهي برداريد، اين اسم رشوه را در اواخر انسان مي بيند اصرار هم مي كنند كه آقا هديه مي خواهيم بدهيم. هديه مي دهند، آدمي كه سالك الي اللّه است و راه خدا را پيش گرفته ببينيد چه كرد حضرت سليمان شما هم همين كار را بكنيد. يك هديه ي خيلي قابل توجّهي برداشتند آمدند خدمت حضرت سليمان، قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ شما ما را مي خواهيد بكشانيد به طرف خودتان با مال؟ واقعاً بدترين انسانها آن انساني است كه در وقتي كه بايد امتحان بدهد نتواند امتحان خوب بدهد. امتحان چه هست؟ پولي هست، استفاده اي است، مالي هست، اين را نمي شود ولش كرد. هديه آورده اند آقا! من را فكر مي كنند يك روحاني هستم يك پول زيادي مي آورند به من مي خواهند بدهند. من اگر كه اينجا الان لحظه ي حسّاس آزمايش است و از من يك كار خلافي را هم مي خواهند من بگويم كه حالا يك كارش مي كنيم، نقداً تو هديه ات را بگذار برو. اينطوري انسان پست مي شود، پست مي گويد نمي شود، ما كار را انجام مي دهيم بعدش هم خیلی آقايي مي كنيم، نه پيش خدا پست مي شوي. وقتي كه حضرت سليمان برايش اين هديه را آوردند گفت مرا با مال مي خواهيد بخريد؟!

ما يك وقتي با يكي از اقطاب صوفيه در مشهد بحث كرديم و بحمداللّه لطفي هم از طرف پروردگار شد كه مجابش كردم – شاهدي هم اينجا داريم آقاي فاني مان بوده در جريان، – مجابش كرديم. وقتي آمديم بيرون ديديم يكي از مديران مهم مشهد هم بود زمان شاه البتّه، ديديم يك پاكت پولي آورده كه شما خرج كانون بكنيد – حالا به خود من هم نمي گويد شما خرج كانون بكنيد – كه آقا عذرخواهي هم كردند. من به آن واسطه اش گفتم اين پول را مي بري به او مي دهي، مي گويي اگر بخواهی اين طور برنامه ها را ادامه بدهي به مردم مي گويم چه گفتم و طرف من چه جواب داده و آبرويتان را مي برم، همينطور! كه الحمدللّه كلكش كنده شد وگرنه مي خواست ما را با همه ي دوستانمان را جزء اين دسته از صوفيه بكشاند. بله، حضرت سليمان مي گويد كه شما مي خواهيد با مالتان ما را به طرف خودتان بكشانيد؟ من آنچه كه دارم، آنچه كه خدا به من داده، آخر يك وقت هست مي گويم من خودم رفتم كار و كسب و فعاليّت كردم و دارم يك وقت مي گويم خدا به من داده و من يقين دارم ثروت حضرت سليمان، منظور حضرت سليمان نبود. اين معنويّتي كه شما الان داريد، آن حالتي كه در همين مقالاتتان ولو اينكه مرحله تان هنوز پايين است نوشته ايد، آن حجابي كه در اين اوضاع كه من ديروز متأسفانه از شمال مي آمدم به تهران با اينكه شلوغ هم بود يك زن چادري – شايد من نديدم – ولي همه يك روسري هايي كه موهايشان هم پيدا بود بودند، اينطوري و شما خانم هايتان همه شان با حجابند. شما بحمداللّه اگر يك روز نماز صبحتان قضا بشود آن هم غيرعمد من ديده ام چه حالي پيش من پيدا مي كنند يا تلفني، چه كار كنيم؟ چرا اينطور بي توفيق شديم، اين حالت. آن حالتي كه نصف شب بلند مي شويد با خدای خودتان در اين شبهاي كوتاه مناجات مي كنيد اينها ثروتهايي است كه خدا به شما داده. زنتان همراه شما، فرزندتان همراه شما، يك خانمي همين قبل از جلسه آمده بود پيش من، بحمداللّه دو دسته گل داريم، شوهر خوب داريم، خانواده ي خوبي هستند. و اين خيلي قيمت دارد! فكر نكنيد يك وقتي اينها كم ارزش است، به خود امام عصر كه امروز ما مهمان آن حضرت هستيم گاهي مي شود كه انسان اگر ميلياردها خرج بكند يك فرزندش را نمي تواند در راه بياورد و ميلياردها اين فرزند به شما ضرر خواهد زد. كوشش بكنيد اين نعمت را برايش ارزش قائل بشويد. مَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ آنچه كه خدا به من داده بهتر است از آنچه كه شما تمام كره ي زمين را به من هديه بدهيد. ابوسفيان و يك عدّه از اعمام پيغمبر و اقوام پيغمبر جمع شدند كه به پيغمبر اي ابوطالب بگو هر چه بخواهد به او مي دهيم، ما ثروتمنديم. ابوطالب به حضرت عرض كرد، حضرت فرمود به اينها بگو اگر خورشيد را در كف يك دست، ماه را در كف دست ديگر بگذارند كه قدرتش را ندارند – يعني منظومه شمسي هر چه هست. اين معنايش منظومه شمسي است منتها آن موقع منظومه شمسي نمي فهميدند – اگر بگذارند من ايمانم را، رسالتم را، همين كاري كه الان مي كنم از دست نمي دهم. به خدا قسم آقايان من نمي خواهم زياده روي بكنم همين قبل از جلسه به يكي از دوستان عرض مي كردم مي گفتم كه من مي ترسم روز قيامت اينها همه بروند در بهشت، من در جهنم من بگويم آخر شما با حرفهاي ما رفتيد – چون روايت دارد – با حرفهاي ما داريد مي رويد در بهشت، دست ما را هم بگيريد. من نمي خواهم بگويم من كاري كردم، شما كار كرديد. شما موفق بوديد، شما پاك بوديد، قلب پاك شما، شما را كشانده به اينكه هيچ كدامتان گناه نكنيد، پشت سر – چون مخلوط داريم ببخشيد – والاّ قديمها مي گفتم پشت سر همه تان من نماز مي خوانم. چرا؟ به جهت اينكه از اوّلي كه وارد اين برنامه ها شديد اوّل تعهدي كه داشتيد و اوّل عملي كه كرديد ترك محرّمات و انجام واجبات بوده، همه ي آقايان هستند، دفترهايشان را بياورند ببينند همه. و كسي كه ترك محرّمات بكند و واجباتش را خوب انجام بدهد عادل است و من كه نه، همه مي توانند پشت سرشان نماز بخوانند. ارزش براي اين حرفها قائل باشيد، براي اين معنويّت قائل باشيد، برويد در خيابانهاي تهران – بخصوص – ببينيد مردم چقدر خواب و حواسشان پرت است، چه مي كنند؟ دو روز دنيا چقدر ارزش دارد كه انسان در اين دنيا به هيچ چیز از معنويّات توجّه نداشته باشد؟ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ (نمل / 36)  شما با اين هديه ي مزخرفي كه آورده ايد چون هر چه در دنيا باشد من فقط يك چيز هديه را خيلي اهميّت مي دهم و آن قرآن كريم و كلام خوب و سخنِ حساب شده اي كه از جانب پروردگار تأييد بشود آن را هديه ي خوبي مي دانم والاّ بقيّه اش چه هست؟ مال دنيا. شما با اين هديه تان خيلي خوشحال هم هستيد كه ما براي فلاني هديه برديم. إرجع الیهم تو برگرد حضرت سليمان به آن هديه آورنده فرمود برگرد من يك لشكري بر مي دارم مي آورم كه خيلي مهمّ، با ذلّت همه تان را از مُلك سبا بيرون مي كنم، وقتي اين نامه جواب آمد براي بلقيس خيلي حواسش پرت شد، گفت چه كار كنيم؟ از آن طرف هم يك ضربه شصتي حضرت سليمان به بلقيس نشان داد. رو كرد به اطرافيانش – چون جنّ و انس در خدمتش بودند – شخصيّتهاي مهم جنّ و انس در خدمتش بودند، قَالَيَا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (نمل / 37) اين دارد مي آيد حالا كيست كه آن تختش را بياورد؟ چون هدهد گفته بود وَ لَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ يك تخت بسيار بزرگي دارد. سابقها سلاطين مي رفتند يك منبري، شبيه به منبر رويش مي نشستند بعد هم فرمانفرمايي مي كردند، شايد در فيلم ها ديده باشيد و ايشان يك تختي داشت كه خيلي بزرگ بود. يعني شايد مثلاً حدود يك هكتار زمين را گرفته بود، خيلي چيز بزرگي بود. كيست اين را بياورد؟ قَالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ (نمل / 39) يك عفريتي از جن، از بزرگان جنّ بود. عفریت به معنای- آخر ما فحش مي دانيم عفريت را، عفريته مثلاً، مخصوصاً شوهرها به زنهايشان مي گويند عفريته، اين پير شده باشد محخصوصاً- اين نيست معنايش. يك بزرگي از اجنّه گفت من قبل از اينكه از جايت بلند بشوي من تخت را برايت مي آورم، خيلي است! شش ماه راه بوده، بالاخره يك مملكت ديگري بوده كه حضرت سليمان از آن خبر نداشته ديگر. قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ قبل از اينكه چشمت به هم بخورد من مي آورم و آورد، ديگر اجازه بخواهد بگيرد و حالا اجازه مي دهيد و اينها نمي شود ديگر، چون چشم به هم خوردن خيلي فاصله اش كمتر است، وقت كمتري مي خواهد. اينجا من ديگر بايد عرايضم را تمام كنم روز اول ماه جمادي الثاني است. همه ي مفسرين، همه ي مفسرين! يك عدّه ي خيلي كمي گفته اند منظور از وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ (رعد / 43) كه در يك آيه ي ديگر هست اين يك شخص ديگريست، يكي از اهل كتاب. ولي همه گفته اند كه علي بن ابيطالب است. مدركي كه هم در دسترس است هم زود مي توانيد به آن برسيد عربي مي توانم به شما بدهم كتاب «احقاق الحق» صدها روايت از اهل سنت نقل كرده كه عِلْمُ الْكِتَابِ در نزد علي بن ابيطالب است. و فارسيش كتاب «شبهاي پيشاور» حالا ما چون بعد از اينها بوديم در كتابهاي خودمان نقل كرده ايم مراجعه كنيد. اين آيه در اين خصوص نازل شده، مخصوصاً پروردگار اسم آصف بن برخيا را نبرده و اسم قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ كه شما مفسرين مقايسه بكنيد با قُلْ كَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ همه مي دانند علم كتاب يعني علم كلّ كتاب و همه هم مي فهميم عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ يعني علم بعضي از كتاب، اين خيلي روشن است. دو دوتا چهارتا. اين كسي كه علمي از كتاب، بعضي از كتاب را داشت، كتاب حالا چه هست؟ فكر مي كنم وقت ندارم برايتان بگويم، انشاءالله در همين هفته هاي آينده خواهم گفت. علم كتاب چه هست؟ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ (انعام / 59) اين كتاب را بايد پيدا كنيد. ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًي لِلْمُتَّقِينَ (بقره / 2) متقيني كه اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ (بقره / 3) اين متقين، اين كتاب هدايتشان مي كند، هر كسي را هدايت نمي كند! ما اگر مراجعه كنيم به كتابهاي پزشكي نمي توانيم معالجه بكنيم كسي را. بايد باصطلاح كسي باشد كه سالها در دانشكده ي پزشكي درس خوانده باشد. او ممكن است از كتاب علم پزشكي اطلاع پيدا بكند. اين كتابي كه وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍإِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ كه هست اهلش؟ اهل كتابش كه هست؟ ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًي لِلْمُتَّقِينَ اوّل تقوا و دوّم يقين به آخرت، وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (بقره / 4) ما الان يقين به آخرت داريم؟! من به يك قاتلی گفتم تو فیلسوف بسيار بزرگي هستي، گفت: چطور؟! -خيلي خوشش آمد- گفتم براي اينكه همان بدترين افراد، كافرترين افراد اين يقين به اينكه عالم آخرتي نباشد ندارد، بله؟ شك دارند، مي گويند شايد باشد، ولي تو يقين كردي كه آخرتي نيست. اگر يقين نمي داشتي، شك مي داشتي احتياط مي كردي. بي گدار اينقدر آدم نمي كشتي. آدم يقين به آخرت داشته باشد و اين همه فجائع و اين همه غيبت، دروغ، تهمت، معصيت، احتمال هم انسان بدهد. الان به شما بگويند زير اين فرش احتمالاً يك چاهي است، شما پايتان را مي گذاريد يك قدري فشار مي دهي ببيني فرش مي آيد پايين يا نه؟ يك احتمالي مي دهي، ولو يك بچّه گفته باشد، يك بچّه اي كه عقرب را نمي شناسد اگر شب بگويد كه در اتاق من يك عقرب ديدم رفت در آن سوراخ، شب تا صبح خوابت نمي برد، چه يقيني به عالم آخرت داري؟ حضرت زهرا (سلام اللّه عليها) ايشان كوثر است. كوثر يعني چه؟ يعني خدا به پيغمبر خيلي چيزها داده، خيلي، يكي از چيزهاي مهمي كه داده و اسمش را هم عوض كرده و با اسمش خواسته همه ي چيزها را در آن بگنجاند و اهميّتش را برساند كوثر است. كوثر يعني خير كثير، خوبي زياد، خوب اين خير كثير را به ما دادي، فَصَلِّ ببينيد به پيغمبراكرم مي گويد براي اين خصوص نماز بخوان، يعني خضوع كن، آنقدر اين مسأله مهم است و اهميّتش هم تا حالا ما فهميده ايم، اهميّت فاطمه ي زهرا را تا حالا فهميده ايم. فاطمه فاروق است، فاروقه است. فاروق يعني چه؟ يعني بين حق و باطل جدا مي شود به وسيله فاطمه. فاطمه را فاطمه مي گويند چون در روايت دارد كه بديها را از خوبيها جدا مي كند، فاطمه را خداي تعالي مهم ترين وسيله ي امتحان اصحاب پيغمبر بعد از پيغمبر قرار داد. لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ (انفال / 37) چه کسانی خبيثند؟ چه کسانی طيّب و پاكند، فاطمه ي زهرا (سلام اللّه عليها) را خداي تعالي گذشته والاّ براي پيغمبراكرم فرزندي باقي نماند. فقط فاطمه است كه ببيند مردم مسلمان با فاطمه چه مي كنند؟ آياتي درباره ي فاطمه ي زهرا لااقل باید بگوييم چون قدر مسلّم از ذوي القرباي پيغمبر بعد از پيغمبر شما هر كه را قبول نكنيد فاطمه را نمي توانيد قبول نكنيد، هم از نظر ظاهر جزء ذوي القرباي پيغمبر است هم از نظر باطن. اين را گذاشته، لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ به خدا قسم قدر اين ولايتتان را، قدر اين محبّتتان را، قدر همين كه الان اسم فاطمه ي زهرا كه برده مي شود اشك مي ريزد. اگر بدانيد بهشت برای شماست. نمي خواهد حضرت زهرا (سلام اللّه عليها) بعد از اينكه قيامت بر پا شد بيايد مردم را جمع كند، جمع شده هستيد، به قلبتان خداي تعالي مراجعه مي كند يك سر سوزن هم محبت فاطمه ي زهرا در دلهايتان باشد امتحانتان بيست است. همه تان خوبيد، اگر غير از اين بود روز قيامت همه تان بگوييد فلاني را خدايا ببر به جهنّم و به او غضب كن. اصلاً ذاتي است اين كار. گذاشته او را، فاطمه ي زهرا ببينند به اين ذوي القرباي پيغمبر چه معامله اي مي كنند؟ چون روز يكشنبه به قول اصح وفات فاطمه ي زهراست. ببينند مردم با اين پاره ي تن پيغمبر چه مي كنند، بااين سيّده ي نساء عالمين چه مي كنند. ببينند چه كار مي كنند، مخصوصاً در معرض هم قرارش داده، يعني علي بن ابيطالب نيامد دم دَر، فاطمه ي زهرا آمد دم دَر. چون مادّه ي امتحاني است. چه بايد كرد؟ خدايا شكرت، اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ (اعراف / 43) ما نمي خواهيم آنها را مذّمت كنيم يا بگوييم چه کسانی خوب بودند چه کسانی بد بودند. علي بن ابيطالب دستور سكوت دارد، سلمان و ابي ذر و همه ي خوبان دستور سكوت دارد، ساكت! مردم مي خواهند امتحان بدهند، مسلمانها مي خواهند امتحان بدهند. محلّ امتحان هم بايد ساكت باشد. كسي مزاحم كسي نشود، آزادي باشد. و مجمّعي حطب امّا بسيار بد امتحان دادند. خود فاطمه ي زهرا آمد در مسجد به اينها نمره ي صفر و زير صفر داد. فرمود: هذا السامري و عجله ، يا رسول اللّه اين سامري است كه روي منبر نشسته، اين عجلش است، اين گوساله اش است و اين خبيث هم كه پايين منبر نشسته سامري است. اينها امتحانشان را اينطوري دادند. نمي توانم، خدا مي داند وقتي آدم فكر مي كند، روضه را بس كه براي ما زياد خوانده اند ممكن است که ما نتوانيم حقيقتش را درك كنيم. امّا شما فكر كنيد مظهر پروردگار، محبوبه ي پروردگار، نور چشم رسول اللّه، پاره ي تن پيغمبر پشتِ در بايستد صدايش را بلند كند كه بدانند فاطمه است پشت در، آن هم كه نمي دانست گفتند به او فيها فاطمه، در مسجد، دَر خانه ي وحي، دَر جبرئيل، برويد الان مدينه ببينيد دَر جبرئيل كجاست، خانه ي فاطمه ي زهرا كجاست. دَري كه جبرئيل وقتي مي آمد دست به سينه، اجازه مي گرفت وارد مي شد. عزرائيل چند مرتبه اجازه گرفت خواست وارد خانه ي فاطمه ي زهرا بشود. اينها دَر را شكستند، دَر را آتش زدند، پهلوي فاطمه ي زهرا را شكستند. خيلي بد امتحان دادند مسلمانهاي صدر اسلام، حالا اين سنّي ها به ما مي گويند چرا می گویید ارتّد الناس بعد النبي الاّ ثلاث أو سبعه چند نفر به حمايت فاطمه ي زهرا آمدند؟ چقدر كمكش كردند، چرا بايد فاطمه تنها فضّه را صدا بزند، چرا نگويد يا امّة رسول اللّه، فقط بگويد يا فضّة خذيني؟ فضّه آمده محسن فاطمه ي زهرا را روي دست گرفته، زير بغل فاطمه را گرفته، فاطمه ي زهرا از هوش رفته، فرمود: فضّه پسر عمّم چه شد؟ كجا او را بردند؟ وقتي شنيد به مسجد او را بردند آمد وارد مسجد شد، گفت يا دست از پسر عمّم برداريد، أو لأکشف بالدعاء رأسی و أشکو للإله شجونی كار را به جايي برسانند كه فاطمه ي زهرا بگويد من سرم را برهنه مي كنم، اين ناراحتي هايم را به خدا شكايت مي كنم كه ديدند پايه هاي مسجد بنا كرد لرزيدن، علي گفت سلمان به داد برس، سلمان به فاطمه بگو دست به دعا بلند نكند. به خدا قسم اگر فاطمه دست به دعا بلند مي كرد، آنها را نفرين مي كرد همه شان  از سگ شايد بدتر مي شدند. روز قيامت اگر سگها بيايند بگويند ما چه كرده بوديم آنها را تشبيه به ما كردي ما جوابی نداريم. و اشكوا للاله شجونی لاحول و لا قوة الاّ بالله العلي العظيم.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و باسمك الاعظم الاعظم الاعظم فاطمة الزهراء يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه آقاجان! يا صاحب الزمان مهماناني هستيم كه باز دلتان را به درد آورديم، پيغمبراكرم فرموده: اكرم الضيف ولو كان كافراً ما نمي گوييم خيلي مسلمانيم، عنايت كنيد خودتان درخواست كنيد از پروردگارتان كه همين امروز فرجتان را مقدّر و تأييد بفرمايد. خدايا تا كي بشنويم اين مظلومه ي عزيزه محبوبه ي تو، پاره ي تن پيغمبر را اينطور در سنّ هجده سالگي شهيدش كردند، خدايا فرج مولاي ما را برسان. خدايا هر كس ترويجي از نام فاطمه ي زهرا در اين ايّام و نام مقدس حضرت بقيةاللّه مي كند موفق و مؤيّدش بدار. خدايا مملكت ما را مملكت امام زمان قرار بده. خدايا ما مردمان بي ادب در مقابل خاندان عصمت و طهارت را هدايت بفرما. پروردگارا به آبروي خاندان عصمت و طهارت قسمت مي دهيم توفيق تزكيه نفس به همه مان مرحمت بفرما. رذائل و امراض روحي را از ما برطرف بفرما. خدايا خدمتگزاران به اين مملكت صاحب الزمان، آنهايي كه زير سايه ي امام زمان به اين مملكت خدمت مي كنند مويّد و منصورشان بدار، مريض هاي اسلام، مريض منظور، مريض منظور، مريضه منظوره الساعه لباس عافيت بپوشان.  امواتمان غريق رحمت بفرما. عاقبتمان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا. 

لینک ویدیو در آپارات: 

کلیک کنید

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *