۱۶ رمضان ۱۴۱۴ قمری – ۷ اسفند ۱۳۷۲ شمسی – سکوت و تحقیق در مذاهب
اهميت صمت و سكوت _ ۱۶ رمضان ۱۴۱۴ قمری
«أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الأنبياء و المرسلين سيدنا و نبينا ابی القاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين لا سيما علي سيدنا و مولانا حجة بن الحسن رُوحي و الأرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين من الآن إلي قيام يوم الدين»
«الذین يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ»[1]
حرفها را گوش ميدهند، حرفها را خوب ميشنوند، كلمات را استماع ميكنند. يك بچه دارد حرف ميزند گوش بدهيد يك وقت ديديد يك چيزي گفت كه تو نميداني. گاهي ميشود، گاهي يك فرد عامي كه انسان به او هيچ اعتنايي نميكند ميبينيد يك كلمهاي خيلي حكمتآميز ميگويد. زياد اتفاق افتاده است كه افراد بيسواد، افراد عامي، يك جملاتي گفتند، چون سواد به خواندن و نوشتن كه نيست، چون شما دوران دبستان و راهنمايي و دبيرستان و دانشگاه و همه را كه بگذرانيد يك مشت فرمول ياد ميگيريد، يك مُشت قرارداد ياد ميگيريد و همه اينها يك پلههايي است، يك سُلَمي هست به سوي حقيقت، يعني شما عربي ياد ميگيريد براي اينكه قرآن را بتوانيد بخوانيد، انگليسي ياد ميگيريد براي اينكه كتابهاي انگليسي را بتوانيد بخوانيد، وإلّا خودِ عربي ياد گرفتن، خودِ انگليسي ياد گرفتن كه علم نيست وإلّا عربها بايد از همه عالمتر باشند، آنهايي كه انگليسيزبان هستند بايد از همه دانشمندتر باشند، خود اينها ارزشي ندارد، اينها براي انسان يك راهي است براي رسيدن به يك مطالبي كه در كتابها كه به اين زبانها نوشته شده است. حتي در مسائل علميِ رياضي و پزشكي و مسائل مختلف فيزيك و شيمي و علوم مختلف، همه اينها يك سُلّمي است، يك مرآتي است، يك آيينهاي است براي كشف حقيقت، يك حقايق وإلّا خود آنها ارزش ذاتي ندارند، اين مسلّم است. شما اگر بخواهيد روي كلام خوب دقت بكنيد آن ارزش دارد، قرآن خواندن خيلي خوب است، ثواب زيادي هم دارد، اما اگر بنا باشد در هر شبانهروز يك ختم قرآن هم بخوانيد ولي تدبير در قرآن نكنيد، شايد ارزش آن يك دهم باشد اما اگر تدبير در قرآن كرديد صددرصد است. «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ»[2] آيا در قرآن تدبر نميكنند. در همين آياتي كه تلاوت كردم خداي تعالي ميفرمايد: «فَاتَّقُوا»[3] اي بندگان من، تقوا داشته باشيد. تقوا يعني پاكي، همه بندگان خدا بايد پاك باشند و كساني هدايت ميشوند، اين را بدانيد و اين درس را امشب از قرآن بگيريد، كساني هدايت ميشوند و صاحب مغز و لُب هستند كه «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ» حرفها را خوب گوش بدهند. همه حرفها را گوش بدهند. دشمن دارد حرف ميزند گوش بدهند، دوست دارد حرف ميزند گوش بدهيد، گاهي انسان آنقدر ضعيف است كه تحت تأثير حرف دشمن هم واقع ميشود، تحت تأثير واقع نشويد، گوش بدهيد، خيلي فرق آن است كه انسان حرف را گوش بدهد و بعد بررسي كند و بعد خوب آن را بپذيرد، تا آنكه تحت تأثير هر حرفي واقع بشود. امروز با رفيق خود خوب هستيد به جهت اينكه آن آقا تعريف او را كرده است. فردا با او بد هستيد به خاطر اينكه آن آقا او را مذمت كرده است، خيلي اينطور داريم. خود من خيلي دوستاني داشتم كه يك مدتي درباره من آنقدر غلو ميكرد كه خود من در دل به او ميخنديدم كه او چرا اينقدر براي من غلو ميكند؟ بعد هم آنقدر بد من را گفته است كه باز در دل خود گفتم: مگر من چه كردم كه اينقدر اين بد من را ميگويد؟ بوده است ديگر. اين اساساً براي انسانهاي احمق است، حرف را گوش بدهيد تحت تأثير هم واقع نشويد. حرف را گوش بدهيد، ظرفيت داشته باشيد، اينها را در مغز خود جاي بدهيد، در آنجا حل و فصل كنيد، آن را حلّاجي كنيد، بسنجيد، هر كدام كه درست است درست، هر كدام كه درست نيست آن را رد كنيد. اين اجازه را حتي به شما در روايات ائمه اطهار دادند كه اگر رواياتي از خاندان عصمت و طهارت به دست شما ميرسد اينها را بررسي كنيد، با عقل خود بسنجيد، با قرآن كه ميزان حق و باطل است، با مسلّميات دين و ضروريات دين آنها را بسنجيد، اگر ديديد مخالف عقل و قرآن و ضروريات دين است «وَضَعُوهُ عَلَى الْجِدَارِ»[4] اين «وَضَعُوهُ عَلَى الْجِدَارِ» يعني آن را دور بيندازيد. روايات؟ بله، چون بعضي از كلمات ائمه اطهار (عليهم الصلاة و السلام) به خاطر تقيّه بوده است. رعايت بعضي از جهات را ميكردند، بنا است من يك كلمه خلاف واقع بگويم يا اينكه يك كلمه درست بگويم و عدهاي از دوستان من كشته بشوند. شخصي آمد خدمت امام صادق (عليه الصلاة و السلام) گفت: «مَا تَقُولُ فِي الشَّيْخَيْنِ»[5] نظر شما در مورد ابوبكر و عمر چيست؟ حالا جمعي هم در مجلس نشستند و جاسوسهاي خليفه و خود اين شخص هم كه اين سؤال را ميكند انسان مرموزي است، حضرت فرمود: «هما إمامان عادلان» اينها دو تا امام عادل بودند. آن مرد هم بلند شد رفت. يكي از اصحاب بعد از اينكه همه رفتند –چون امام را ميشناسد كه نظر او نسبت به اينها چيست- گفت: آقا اين چه فرمايشي بود كه فرموديد؟ چرا؟ حضرت فرمود: درست گفتم، آنها امام كه بودند، مردم را امامت ميكردند به طرف آتش جهنم «أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»[6] در قرآن است، بعضي از امامها هستند كه انسان را ميگيرند و مستقيم به جهنم ميبرند. در اشعار سيد حميري دارد كه «وَ رَايَةٌ يَقْدُمُهَا نَعْثَلٌ»[7] يك پرچمي را روباه به دست گرفته است –منظور سومي است- يك پرچمي را نميدانم فلان خبيث دست خود گرفته است و اينها يكسره به جهنم ميروند ، امام هستند ديگر، فرقي نميكند امام گاهي امام به سوي كمالات است، گاهي امام به سوي انحرافات است، فرض كنيد شما را رهبري ميكند كه ببرد بيندازد در يك گودالي و ديگر بيرون نياييد. اين هم يك امام است ديگر. يك راننده شما را سوار ماشين ميكند، وسط راه هفتتير را ميگذارد روي سر شما، ميگويد: حرف نزن، ميخواهم شما را يك جايي ببرم. ائمهاي هستند كه مردم را به سوي بدبختي دعوت ميكنند، من نگفتم: اينها امامان خوب هستند يا امامان بد هستند «هما امامان عادلان». پس چرا عادل فرموديد؟ اينها از حق به باطل عدول كردند. چون عادل يعني عدولكننده، حالا گاهي انسان از باطل به حق عدول ميكند و عادل ميشود، يك وقت هست از عادل به حق عدول ميكند، ممكن است اسم اين هم عادل باشد بالأخره.
حالا اگر خود امام نبود و معناي اين روايت را شرح نميداد، با آن همه ظلمهايي كه اينها نسبت به فاطمه زهرا كردند ما ميفهميم كه منظور امام صادق يك چيز ديگري بوده است، نقداً حالا اين روايت را كنار ميگذاريم. «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ» گوش بده روايات را، همه روايات خاندان عصمت و طهارت را بشنو. افراد عاقل اينطور هستند، افراد صاحب مغز اينطوري هستند كه همه حرفها را گوش ميدهند، حتي اگر عقل ما خيلي قوي باشد و تحت تأثير واقع نشويم كتاب بيان علي محمد باب را هم انسان مطالعه ميكند، خود من خيلي مطالعه كردم، يك مسيحي در آتن به من ميگفت: تو انجيل را بهتر از ما بلد هستي، راست هم ميگفت، او بلد نبود، چون گفتم: چنين مطلبي را در انجيل ديدي؟ گفت: نه. انجيل آوردند من به او نشان دادم. گفت: شما بهتر از ما –كشيش هم بود- انجيل را بلد هستي. من انجيل را زياد مطالعه كردم، الآن اكثر مطالب انجيل در ذهن من هست، انجيل چيزي نيست، تمام آن پنجاه صفحه بيشتر نيست، آن كتاب قطوري كه شما ميخوانيد آن سي و چند تا كتاب از كتب انبياء است، وإلّا خود انجيل زياد نيست، چيزي هم نيست، مطلبي هم ندارد. خدمت شما عرض شود كه انسان كتاب را بخواند، چرا گفتم شما نخوانيد؟ كتب ضلال را، شما حق نداريد، حرام است. در احكام هست كه مردم معمولي كتب ضلال را نبايد بخوانند خواندن آن حرام است، چرا؟ به جهت اينكه تحت تأثير واقع ميشويد. اگر تحت تأثير واقع نشويد و طبق اين آيه شريفه عمل بكنيد و اينطوري باشيد كه صاحب مغز باشيد، صاحب لُب باشيد، نه، آزاد هستيد، همه را بخوانيد. خود من زيادي از مذاهب را تحقيق كردم. مدتي كه در هندوستان بودم، در آنجا در بين پنج شش تا از مذاهب رفتم، در معبدهاي آنها، شايد براي شماها حرام باشد، حالا شماها را كه نميگويم، الحمدلله شما مهذب هستيد، شايد براي افراد عادي رفتن در معبد سيكها مثلاً حرام باشد، من رفتم، از مطالب آنها هم تحقيق كردم. اينها موحد هستند، به پيغمبر اسلام هم اعتقاد دارند، يك پيغمبري براي اينها در پانصد سال قبل آمده است –چون ميدانيد بعد از پيغمبر اسلام ديگر پيغمبر نميآيد- حالا اين پيغمبر آمده است و گفته است هم مذهب هندو مطالب خوبي دارد و هم اسلام، اسم او هم گرونانك بوده است و هم مطالب اشتباهي دارد و هم مذهب هندو. حالا ما ميآييم چه كار ميكنيم؟ مطالب خوب اسلام را برميداريم و مطالب خوب مذهب هندو را برميداريم، اينها را ضميمه ميكنيم يك دين التقاطي جالبي ميشود. حالا دين التقاطي كه ايشان درست كرده است توحيد را از اسلام برداشته است، واقعاً همان توحيدي را كه ما معتقد هستيم، اين سيكها معتقد هستند، اين را بدانيد، به خيال خود جنگ با شمشير را، مبارزه با دشمن را از اسلام گرفته است. حتي در سخنراني اينها مستحب است، يعني خود اينها كه با شمشير حرف بزنند، يعني همينطور كه دارد حرف ميزند شمشير را هم ميگرداند، ما مكرر سخنرانيهاي اينها را ديديم. اما گوشت خوردن و اينها را از اسلام قبول نكرده است، رفته از مذهب هندو گرفته است. شستوشو و نظافت را از اسلام قبول كرده است – اينها را كه ميگويم در كتاب هست- و لذا در نهايت درجه شستوشو هستند، يعني هر روز صبح براي نماز خود، البته چون اصل نظافت را از اسلام گرفته است، برعكس هندوها كه اصل كثافت… آنها مايه كثافت هستند، يعني وقتي عبادت ميكنند حتي در صورت خود با يك رنگ زرد و بعد هم يك رنگ قرمزي نقاشي ميكنند، اگر إنشاءالله هندوستان رفتيد آنهايي كه صورتهاي خود را نقاشي كردند، اينها تازه عبادت كردند در هندو. نظافت را از اسلام گرفته است منتها اينها هر روز صبح براي نماز صبح، يعني براي عبادت صبحگاهي خود بايد حتماً غسل بكنند، واجب است كه غسل بكنند. وقتي وارد معبد ميشوند حتماً بايد پاهاي آنها شسته بشود، يعني درِ معبد –نميدانم حمامهاي سابق را ديده بوديد كه وقتي از داخل حمام به سر حمام ميآمدند يك حوضچهاي بود، عين همان درِ معبد هست- من مانده بودم كه من ميخواهم بروم داخل معبد، اينها پاي خود را در اينجا ميزنند و همه جا را نجس ميكنند و تَر است، داخل معبد معمولاً تَر است. يكي آمد -خيلي مؤدب هم هستند- گفت: شما ميخواهيد داخل برويد؟ گفتم، بله. گفت: شما از اين پشت بياييد. خود او راهنما هم بود، من را از يك راه ديگري به داخل معبد برد كه پاي ما تَر نشود. دقت كرديد، نظافت را به اصطلاح خود از اسلام گرفته است، آن موهاي بلندي كه آنها دارند… البته اين را بدانيد همه آنها هم موي بلند ندارند. ما داخل معبد رفته بوديم و ديديم خيلي از آنها دارند عبادت ميكنند ولي سر آنها كوتاه است، ريش آنها تراشيده است، اينطوري هستند، گفتم: اينها مگر سيك نيستند؟ گفتند: چرا، اينها فاسقان سيكها هستند كه موهاي خود را تراشيدند. به هر حال… ولي آنهايي كه متدين به دين سيك هستند، اينها موي بلند… آن موهاي بلند و تميز نگه داشتن… تمام بدن نبايد دست بخورد، نه اينكه فكر كنيد فقط سر و كله، لازمه تميز نگه داشتن آن همين است كه صبح به صبح بروند براي حمام…. .
مذاهب مختلف مذهب هندو، ما يك روز رفته بوديم در يك بتخانهاي نشسته بوديم ببينيم اينها چه كار ميكنند، يكي نشسته بود و داشت با بت خود حرف ميزد. يك بت خيلي بدتركيبي هم داشت، وحشتناك، واقعاً اگر شما در خواب ببينيد ميترسيد. ما هم آن كنار نشسته بوديم -در معبدهاي آنها رفتوآمد مسلمانها آزاد است- داشت عبادت ميكرد، يك مقدار عبادت كرد بعد يك گَردي زرد بود در يك ظرفي ريخت و پيشاني خود و اينها همه را رنگ كرد. بعد هم باز روي آن يك رنگ قرمزي اين وسط پيشاني را زد، بعد به من گفت: تو چرا عبادت نميكني؟ اگر ميخواهي مثلاً از اين زرديها بدهم تو هم بمالي. گفتم: نه، حالا… . انسان بايد برود و اكثر مذاهب را ببيند، چه لزومي دارد انسان نبيند، تحقيق بكند «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ». ميخواهيد من مطالب كتاب بيان بهاييها را براي شما بگويم. نگاه كردم، ولي تحت تأثير واقع نشويد، تحت تأثير هيچ چيز، حتي تحت تأثير قرآن به خاطر اينكه پدر من مسلمان بوده است، مادر من مسلمان است، اين قرآن مجيد است واقع نشويد، اسلام اين را ميخواهد. شما تحت تأثير حرف حق قرار بگيريد، حرف حق. اين سلولهاي مغزي خود را به كار بيندازيد، آن كلامي كه الآن خوانده شد اين را بررسي بكنيد ببينيد آيا ميارزد كه آن را قبول كنيد؟ در صندوق دل خود جاي بدهيد؟ شما يك صندوق خوبي داشته باشيد كه يك گاوصندوق با آن قفلهاي مخصوص داشته باشد، برويد بيرون اين آشغالها را جمع كنيد، كاغذهاي كثيف را جمع كنيد و بياوريد در اين صندوق بگذاريد. به شما نميخندند؟ بابا ميآوري بگذاري چك بگذار، چك تضميني بگذار، پول نقد بگذار، جواهرات بگذار، گاوصندوقها را براي اين چيزها درست كردند. اين گاوصندوق روح ما، مغز ما، فكر ما، با اين همه قفل و بندي كه دارد كه كليد آن بايد دست خدا باشد، داخل آن چه چيزي ريختي؟ به خدا قسم در آن را باز كنيم در مقابل ملائكه و خلايق خجالت ميكشيم، يك گاوصندوقي باشد گوشه خانه آقاي سهامپور، همه خيال ميكنند داخل آن پر از پول است، انسان باز كند مثلاً ببيند يك مُشت كاغذ، كثيف، چرا با این چیزها گاوصندوق را پر كردي، چرا اين كارها را كردي؟ مغز ما بايد اين گونه باشد به خدا قسم اگر بدانیم خدا چه روحي به ما عنايت كرده است، اينقدر روح ما، به اصطلاح اين گاوصندوق ما پرعظمت است كه خدا به خودش آن را نسبت می دهد «وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي»[8] اين براي من است، اين روح من است، آنوقت تو در آن چه كردي؟ يك مُشت فحش، كاغذي كه براي استنتجاء استفاده ميكنند از اين بهتر است، يك مُشت حرفهاي چرت. رفتي خانه يك كسي اطلاعاتی گرفتي از زندگي او، در اين مغز خود جاي دادي كه براي يك جايي در آن را باز كني و به مردم بگويي. آمدي در صندوق فكري خود را باز كردي، نشستي دیدی طرف دارد غيبت ميكند. اي بدبخت، به خدا قسم اگر تعابيرات زشت اينها را بگويم جا دارد. ولي نميشود، بعضي وقتها نميشود جز اين تعبيرات گفت، اگر نجاست سگ را بياوري و در اين گاو صندوق خود بگذاري بهتر از اين است كه در مغز خود بدي ديگران را جاي بدهي و بياوري در روح خود قرار دهی. باور كنيد بهتر است. آنوقت بالأخره ميگويند اين ديوانه است، در گاوصندوق خود نجاست سگ گذاشته است، نميدانم آن را آشغالداني كرده است، ميگويند: اين ديوانه است، اما اگر غيبت گذاشتي، اگر كينه مردم را گذاشتي، اگر تو در اين صندوق دل خود و قلب خود خداي نكرده حقهبازي و خيانت و طرز كلاهبرداري و اينها را گذاشتي. اين را جلوي ائمه اطهار كه باز كني تو را كتك ميزنند. اين صندوق براي تو نيست كه اينطور از آن استفاده ميكني. پس درِ صندوق را بايد باز كرد، حرفها را قبل از اينكه وارد صندوق كنيم بازرسي بكنيم. مثلاً فرض كنيد يك كسي حالا يك تومان، بعضيها را من ديدم يك تومان، نه يك هزار تومان، يك تومان هم بخواهي چك ميدهند، يك توماني ميخواهي همانجا، باشد، كاغذهاي بيهوده باشد، اينها را لازم نيست در گاوصندوق بگذاري و قفل كني و دينگ و دنگي و فلان و اينها داشته باشي، نميخواهد. چكهاي اقلاً ده هزار توماني، پنج هزار توماني، چكهاي تضميني، پول نقد، جواهرات را داخل آن بگذار كه وقتي درِ آن را باز ميكني هم خود تو لذت ببري–اهل دنيا اينطور هستند ديگر، وقتي كه درِ گاوصندوق را باز ميكنند، پولها همينطور روي هم چيده شده، سكهها كنار آن گذاشته شده، يك لذتي ميبرد- هم خود تو لذت ببري و هم ديگران به تو تحسين بكنند كه عجب صندوق پُري، تو عجب اعتباري داري، اما بدبخت آن كسي است كه خدمت شما عرض شود كه هيچ اعتباري نداشته باشد. پس ببينيد كاملاً مسئله روشن است، هر انساني كه كلمات را ميشنود، خوبهاي آن را انتخاب نميكند، بدها را انتخاب ميكند و در گاوصندوق مغز خود ميگذارد، اين اصلاً انسان نيست، هيچ. فحش ياد گرفته است، به حرفهاي بد عادت كرده است.
من يك كسي را ديدم، چون وقتي درِ گاوصندوق انسان باز ميشود بوي تعفن بيرون ميزند ديگر از اينطور افراد، پشت سر يك آقايي ميخواست نماز بخواند، من هم آنجا نماز ميخواندم، اين تا آمد بگويد الله اكبر، اين آقا سر خود را از ركوع برداشت، يك فحش بدِ چارواداری به اين آقا داد، که چرا سر خود را از روي ركوع برداشت. من بعد از نماز به او گفت: تو چرا اين را گفتي؟ گفت: عادت كردم آقا. در اين گاوصندوق مغز او بهتر از اين چيزي نيست، عادت كردم، خود من هم اصلاً دوست ندارم، ناراحت شدم كه چرا به امام جماعتي كه دارم به او اقتدا ميكنم این فحش را دادم. فحش او را نميتوانم بگويم خيلي بد بود، به قدري بد بود… تقريباً بلند هم گفت، من شنيدم. عادت كرده است.
يكي از اشخاص ميگفت: تا من روزها نروم يك مُشت فحش به اين و اون در كوچه و خيابان ندهم شب نميتوانم بخوابم. بله، هر كسي جنس خود را يك طور عرضه ميكند. چرا حرفهاي بد را شنيدي و ياد گرفتي؟ حرفهاي هرزگي را اگر هم داريد بيرون بريزيد. يكي از وظايف شما اين است كه اگر حرف بد ياد گرفتيد، در اين صندوق مغز خود ريختيد بيرون بريزيد، ميشود؟ بيرون بريزيد. «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ» سخنان را می شنوند ميسنجند، مطالب را ميسنجند، در قلب خود جاي ميدهند «فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» بهترين آن را اينها ميگيرند. اينها ميگيرند، بهترين آن. بهتر از همه چيز كلمات خوب، آيات قرآن، سخنان پر ارزش خاندان عصمت، حرف خوب «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»[9] قرآن ميفرمايد: با مردم خوب حرف بزنيد، نيكو حرف بزنيد، حرف بد نگوييد، با بچه خود هم نگوييد، با رفيق خود هم نگوييد، چرا؟ به جهت اينكه اگر اين حرفها را گفتيد خواهي نخواهي معلوم است كه در مغز شما، در آن گاوصندوق شما هست كه درميآوريد و ميگوييد. نبايد باشد، فراموش کنید. حرف بد را فراموش کنید. نتيجه كار چيست؟ كسي كه اين كار را بكند، يك كار از جانب پروردگار انجام ميشود «أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ» خدا او را هدايت ميكند، يعني تو كه حرفهاي خوب را انتخاب كردي، خود همان كلمات خوب انسان را هدايت ميكند، خود آن راهنماي انسان است، ولي خدا هم كمك ميكند «أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ» و دومي آن «وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِِ» بله مغز اينها يك چيزي دارد، بله اين گاوصندوق اينها اعتبار دارد، يك چيزي دارد، علما همينطور هستند. همه شما ميتوانيد با همين عمل بدون اينكه كسب و كار خود را رها كنيد، بدون اينكه زندگي معمولي و عادي خود را ترك كنيد، همه شما با عمل كردن به همين كلام «الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِِِِ» ميتوانيد عالم بشويد، از علما بشويد، از دانشمندان بشويد، اگر شما روزي درِ صندوق را بستيد، فقط چكهاي اعتباردار و پول نقد و جواهرات را قبول كرديد، روزي يك دانه هم وارد اين صندوق بشود بالأخره يك روزي پُر ميشود و پُر از جواهرات ميشود، روزي يك دانه. شما در شبانهروز يك دانه حرف خوب… ببينيد حكما، مؤمنين، گمشده اينها حكمت است «الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ»[10] حكمت گمشده مؤمن است، شما اگر يك گمشده داشته باشيد در خيابان ميرويد به همه نگاه ميكنيد ببينيد آن گمشده خود را پيدا ميكنيد، بالأخره او را پيدا ميكنيد، تا او را پيدا كرديد در بغل ميگيريد، حكمت هم همينطور است، خدا ميداند گاهي خداي تعالي كلمات حكمتآميز را به وسيله بچهها به انسان ميدهد، گاهي به وسيله مردم كوچه و بازار به انسان ميدهد، گاهي ميشود كه خدا مستقيم به خود انسان الهام ميفرمايد. روزي دو تا سه تا كلام حكمتآميز وارد قلب شما بشود، شما در ظرف مدت كوتاهي عالِم ميشويد كه «عُلَمَاءُ أُمَّتِي كَأَنْبِيَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ»[11] شما ميشويد عالم شما دانشمند، حكيم ميشويد. شما فكر ميكنيد خداي تعالي لقمان را چطوري حكيم كرد؟ يكي او مغز داشت، يكي هم خدا او را هدايت كرد، او را كمك كرد. خداي تعالي هم وعده كرده است كه «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»[12] هر كس در راه ما جهاد ميكند كوشش بكند، فعاليت بكند و كلمات را بررسي بكند، ما او را به آنچه كه نميداند هدايت ميكنيم. در يك روايتي هست كه ميفرمايد: «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ عَلَّمَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ يَعْلَمْ»[13] هر كس به آنچه ميداند عمل بكند خدا علم آنچه را كه نميداند به او تعليم ميدهد، عالم ميشود و شخص عالم پيش خدا خيلي محبوب است، خيلي پرارزش است. اين معناي اين آيه بود و مطلبي هم كه من امشب ميخواستم عرض كنم همين بود كه كوشش بكنيم از اين به بعد حرفها را گوش كنيم، مطالب را بشنويم و خوبهاي آن را انتخاب كنيم، در دل خود جاي بدهيم و طبق آنها عمل كنيم، اين وظيفه واجب ما است و إنشاءالله عمل خواهيم كرد.
امروز تولد حضرت امام مجتبي (عليه الصلاة و السلام) است. يكي از سخنان امام مجتبي اين است كه «اسْتَعَدَّ لِسَفَرِكَ»[14] انسان اگر ميخواهد يك مسافرتي بكند بايد خود را آماده مسافرت بكند. آماده بشود «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي التَّجَافِيَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ»[15] خدايا من از اين دنياي پر از فريب و غرور بگذرم. فرمود: «يا جُنادِه اسْتَعِدَّ لِسَفَرِكَ وَ حَصِّلْ زَادَكَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِكَ» زاد و توشه خود را قبل از آنكه تو را صدا بزنند بگويند ماشين حاضر است تهيه بكن، ديگر معطل نكن «قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِكَ». اين دو تا كار امشب إنشاءالله از حضرت مجتبي ياد بگيريد، عيدي ما هم باشد. «اسْتَعِدَّ لِسَفَرِكَ» مهيا بودن، مهياي براي سفر آخرت. بالأخره اين سفر ميآيد، پيش ميآيد و زاد و توشهاي هم بايد داشته باشي. بهترين زاد و توشهها اين را بدانيد پاكي از خبائث است، از رذايل است، از صفات بد است، چون اين كلام را حضرت أميرالمؤمنين (عليه الصلاة و السلام) روي قبر سلمان نوشت. سلمان در مدائن بود از دار دنيا رفت، علي بن ابيطالب بالين سر سلمان تشريف آوردند و او را به خاك سپردند و تمام كارهاي سلمان را خود ايشان عهدهدار شدند. اين مقام خيلي پرارزش است. انسان اگر ارزشي مثل ارزش سلمان پيدا كند امام زمان او ميآيد تمام كارهاي دمِ مرگ او و بعد از مرگ او را به عهده ميگيرد. بعد كه او را دفن كردند، يك خاكي روي لحد او ريخته بودند، با انگشت خود روي قبر سلمان نوشتند: «رَفَدْتُ عَلَى الْكَرِيمِ بِغَيْرِ زَاد»[16] خوشا به حال كسي كه زاد و توشهاي از آنچه كه فكر ميكند نداشته باشد. خداي كريم نميخواهد شما بار سنگيني از عبادت براي او ببريد. تو بار سنگيني از گناه و معصيت نبر، از رذايل اخلاقی نبر، شما فكر نكنيد وقتي كه رذايل اخلاقی انسان تمام شد و ديگر رذايل نداشت، اين ممكن است معصيت بكند يا واجب خود را ترك بكند، نه آنجا خودكار واجبات خود را انجام ميدهد، بلكه مستحباتي هم انجام ميدهد، حالا هنوز آن رذايل در وجود ما هست، يك مقداري نسبت به واجبات كُندي ميكنيم، نسبت به مثلاً مُحرمات تمايل داريم، و إلّا وقتي آنطوري شد اصلاً براي ما يك چيز طبيعي ميشود عبادت، نماز، دعا خواندن، قرآن خواندن يك حالت طبيعي ميشود، وقتي انسان پاك شد براي او يك حالت طبيعي ميشود. «رَفَدْتُ عَلَى الْكَرِيمِ بِغَيْرِ زَادٍ» بدون زاد و توشه من بر كريم وارد شدم «مِنَ الْحَسَنَاتِ وَ الْقَلْبِ السَّلِيمِِ» حسناتي كه ندارم، هرچه بوده همين بوده است، قلب سالم هم آنطوري كه خداي تعالي ميخواهد حضرت ابراهيم «إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍٍ»[17] آن هم كه براي ما ناقص است
«وَ حَمْلُ الزَّادِ أَقْبَحُ كُلِّ شَيْءٍ إِذَا كَانَ الْوُفُودُ عَلَى الْكَرِيمِ»
انسان وقتي وارد بر كريم ميشود اگر ناهار خود را بردارد ببرد، شام شب خود را هم بردارد ببرد، اين بد است، خيلي كار بدي است، اينطوري است. حالا انسان لااقل اينطور براي رفتن آماده باشد. دو تا قيامت هم داريم: يكي قيامت كبري «مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِيَامَتُهُ»[18] هر كس كه بميرد قيامت او همانجا ديگر شروع ميشود، يكي هم ظهور حجة بن الحس (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) اين قيامت صغري است كه إنشاءالله ما قبل از قيامت كبري، قيامت صغري را ببينيم. اگر اين قيامت را ما ببينيم و متوجه بشويم كه إنشاءالله حضرت تشريف آورده است… رفقا خيلي، شايد اگر صد نفر باشيد اقلاً سي نفر شما براي من نقل كرديد كه خوابهاي مختلفي ديديد و اعلام… همين امروز يك نفري براي من نقل ميكرد، خوب به ياد بياورم، إجمال آن اين بود كه به آقاي نعمتي گفته بودم برو ببين زمان ظهور شده است يا نه؟ ايشان براي من خبر آورده بود كه بله ظهور شده است. دو سه ساعتی نميدانم، حتي به ياد نميآورم، آقاي خواجوي مثل اينكه، هستند؟ اتفاقاً رفقايي هستند كه ما ايشان را ميخواهيم ولي نيستند، معلوم ميشود كه بعضي خوبان هم گاهي نميآيند. آقاي حيدري اينجا هستند يا نه؟ يك خواب خوبي… نميدانم خود ايشان ديدند يا خانم ايشان. خلاصه… نيستند وگرنه آقاي خواجوي خود را نشان ميداد، به هر حال إنشاءالله نزديك است، ظهور نزديك است و بايد آماده بود كه إنشاءالله اگر آمد «التَّجَافِيَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ» اول كار آن اين است كه از دار غرور… چون همه دنيا گول است، همه آن غرور است، همه آن فريب است، همه چيز انسان را فريب ميدهد، حالا نميخواهم توضيح بدهم چطور همه چيز فريب است؟ دار الغرور است «وَ الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ» زمان ظهور زمان خلود است «وَ الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ» «لِلْمَوْتِ» يعني همان زمان… چون انسان تا از محبت دنيا نميرد، به حيات ابدي زنده نميشود «وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ».
خدايا قبل از مرگ ما، قبل از قيامت ما، اين حالات را براي قيامت صغري ما براي ما فراهم بياور. چند تا مسئله آقايان ميخواهند سؤال كنند كه بفرماييد سؤال كنيد اگر كه من بخواهم چيزي بگويم، بگويم، چون حالا ديگر اينطوري هم اشكال ندارد. بفرماييد.
[1]. زمر، آيه 18.
[2]. نساء، آيه 82.
[3]. آل عمران، آيه 50.
[4]. بحار الأنوار، ج 40، ص 267.
[5]. الصوارم المهرقة في نقد الصواعق المحرقة (لابن حجر الهيثمي)، ص 155.
[6]. قصص، آيه 41.
[7]. بحار الأنوار، ج 47، ص 331.
[8]. حجر، آيه 29.
[9]. بقره، آيه 83.
[10]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 481.
[11]. بحار الأنوار، ج 2، ص 22.
[12]. عنكبوت، آيه 69.
[13]. غرر الحكم و درر الكلم، ص 275.
[14]. بحار الأنوار، ج 44، ص 139.
[15]. إقبال الأعمال، ج 1، ص 228.
[16]. زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص 575.
[17]. صافات، آيه 84.
[18]. بحار الأنوار، ج 58، ص 7.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.