شب ۱۱ محرم ۱۴۱۲ قمری – ۳۱ تیر ۱۳۷۰ شمسی – شام غریبان امام حسین (علیه السلام)
«أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمد لله ربّ العالمین الصلاة و السلام علی أشرف الأنبیاء و المرسلین سیّدنا و نبیّنا أبی القاسم محمد و علی آله الطیّبین الطاهرین لا سیّما علی سیّدنا و مولانا حجة بن الحسن روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین».
شب یازدهم محرم است، امشب مصیبت به اوج رسیده است. دلها را به کربلا روانه کنید، هم از نظر زمان و هم از نظر مکان یک مسافرت روحی کنیم. هزار و چند صد سال به عقب برگردیم. هزار و چند کیلومتر یا چند صد کیلومتر مسافرت ارضی کنیم، برویم کربلا امشب ببینیم چه خبر است؟ خیلی عجیب است، غوغایی است. بعضی از بزرگان و اولیای خدا این شب را در عالم مکاشفه و عالم ارواح دیدهاند. از یک طرف بدنهای مقدسه خاندان عصمت پارهپاره روی زمین افتاده، از یک طرف خیمههای سوخته و نیمهسوخته و فرزندان خاندان عصمت در بیابانها فرار کردهاند، از یک طرف هودجی از آسمان نازل میشود، کنار گودی قتلهگاه میآیند. وضع عجیبی است کربلا. ساربان برای پیدا کردن غنیمتی آمده است دست مبارک ابیعبدالله را میبُرد. برای ما مصیبت کربلا همیشه زنده است. مصیبت کربلا هیچوقت برای ما کهنگی ندارد.
همین امروز اتفاقاً عصری بود، خیلی خسته بودم، نمیدانم چه شد، شاید برای اینکه امشب این مطلب را اینجا بگویم، من هیچوقت کتاب مثنوی را مطالعه نمیکنم، امشب، امروز عصری مثنوی را برداشتم، نگاه کردم. دیدم در اشعار خود میگوید که یک شاعری یک روز در شهر حلب رفت. معلوم است که آنموقع شهر حلب شیعهنشین بوده است. مردم را در روز عاشورا دید که به سر و صورت خود میزنند. میگوید: سؤال کردم که چه خبر است؟ چه کسی مُرده است؟ کدام شاه مُرده است که شما اینطور اظهار ناراحتی میکنید؟ مردم گفتند: حسین بن علی را در چند صد سال قبل شهید کردند، ایشان در آن کتاب شروع میکند به حمله کردن به شیعه که یک قضیهای که چند صد سال قبل اتفاق افتاده است، شما اینطور اظهار ناراحتی میکنید، کهنه شده است، بیاید به بدبختی خود، به اینکه در خواب غفلت هستید، گریه کنید. خدا به انسان نور بدهد. به خدا قسم، علم، این علوم ظاهری…
علم رسمی سر به سر قیل است و قال
به قول مرحوم شیخ بهایی:
نه از آن کیفیتی حاصل نه حال
گاهی بعضی از افراد بیسواد خیلی بهتر از بعضی از علما چیز میفهمند و شناخت آنها بیشتر است. غزالی یک دانشمندی است که به اصطلاح در بین اهلسنت استاد علم اخلاق است. شاید حدود متجاوز از صد جلد کتاب دارد. مهمترین کتاب او «احیاءالعلوم» است که در اخلاق نوشته است. عالِم است، اما اینقدر نور ندارد که میگوید: نباید یزید را لعن کرد. خیلی عجیب است. نمیدانم این «أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»[1] که در قرآن آمده است، در دنیا ظالمتر از یزید پیدا میشود؟ آخر اینکه به ما گفتهاند: شما اگر خواستید… یعنی حضرت علی بن موسیالرضا به پسر خود شبیب میفرماید: «إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ»[2] یعنی اگر خواستید بر چیزی گریه کنید، هرچه میخواهد باشد. جوان رعنای زیبای متدین شما از دنیا رفت، خواستید بنشینید گریه کنید، ذهن خود را کربلا بده، «فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ» چرا؟ به جهت اینکه شهادت سیدالشهداء آنقدر مظلومانه است، آنقدر سخت است که هر مصیبتی را تحتالشعاع قرار میدهد، هر مصیبتی را.
شما کجا در دوران… حتی زمانهای وحشیگریهای زمان جاهلیت سراغ دارید که یک نفر را بکشند؟ سر از بدن او جدا کنند؟ سر او را روی نیزه کنند؟ بدن او را پایمال… اگر شب یازدهم نبود، نمیگفتم. بدن او را پایمال سمّ اسبان کردند. یک وقت است که یک بدنی زیر دست و پای اسبها میافتد، پایمال سمّ اسب میشود، اما عمداً… خود حضرت میفرماید که به وسیله سمّ اسبها عمداً من را پایمال کردند و بعد هم بیایند خیمههای او را آتش بزنند، زن و بچه او را اسیر کنند. شما یک اسارتی میشنوید، گاهگاهی خود اینها نقل کردند. خدا رحمت کند مختار بن… مختار ثقفی را که وقتی اینها را گرفت، اول از اینها اقرار میگرفت که شما چه کردید؟ یکی از این افراد میگوید: ما سه نفر بودیم، وارد خیمههای ابیعبدالله برای غنیمت شدیم، یک طفل سه سالهای، دختر بچه، او دست خود را به عمود خیمه گرفته، بدن او دارد میلرزد. یک حلقه حالا طلا بوده، هرچه بوده، به گوش او بود که این حلقه میلرزید.
ما سه نفر بودیم، وقتی به او رسیدیم… حالا اینجا مثلاً چه باید بکنند؟ اگر انسان هم نباشند، حیوان هم باشند، باید دلداری بدهند، به او بگویند که ما دیگر به شما کاری نداریم. میگوید: یک نفر از ما خم شد، از روی اسب دولا شد، با شمشیر به پهلوی این طفل سه ساله زد که نقش زمین گردید. یک چنین وحشیگریهایی. گوشواره را وقتی میخواستند از گوش اطفال دربیاورند، اینها معطل نمیشدند که از گوش طفل بیرون بیاورند. میکشیدند، گوش را پاره میکردند، برمیداشتند و میبردند. چنین حالتی دارند. یزید، چنین یزیدی است و یک چنین افرادی اطراف یزید هستند. در دنیا ظالمتر و بیانصافتر از یزید و اصحاب او نبودند. آنوقت اینها علمای علم اخلاق هستند. کسی که اینطور اساتید اخلاقی داشته باشد، همانطور تربیت میشود که شاگردانی مثل صدام و افرادی مثل مردم ظالم و ستمگر دنیا پیدا میکند. لذا میبینید امروز در دنیا شاید ملّای رومی و غزالی در نزد بعضی از علمای اهلسنت اهمیت بیشتری از امام صادق (علیه الصلاة و السلام) دارند. آنها بیشتر محترم هستند. اینها جای تأسف است.
اهلسنت به اینها میبالند، ما به علی بن موسیالرضا (علیه الصلاة و السلام) میبالیم. به آقایی که وقتی وارد حمام میشود، شخصی هم نشسته است، منتظر دلّاک است، خیال میکند که این آقا دلّاک است که وارد شده است. ابداً برای خود تشریفاتی قائل نبودند. با اینکه ولیعهد مأمون است، از نظر ظاهر باید تشریفاتی داشته باشد، اما تشریفاتی نداشت. صدا میزند که چرا دیر کردی، من مدتی است منتظر هستم. حضرت کیسه را میگیرند، اول پشت او را کیسه میکنند، بعد درست راست، بعد دست چپ، بعد او را میخوابانند که سینه او را کیسه کنند، این شخص میبیند هر کسی که وارد حمام میشود، در مقابل این دلّاک تعظیم میکند، کمکم متوجه میشود که این اقا علی بن موسیالرضا است. میگوید: آقاجان عذر میخواهم دیگر پاهای من را کیسه نکنید. حضرت میفرماید که پیغمبراکرم فرمودهاند هر کاری را که شروع کردید، تمام کنید. من باید تمام کار را انجام بدهم. حسین بن علی (علیه الصلاة و السلام)… شخصی وارد شهر مدینه میشود، میگوید: سخیترین مردم مدینه چه کسی است؟ درِ خانه سیدالشهداء را به او نشان میدهند، میآید، وارد اتاق میشود، چندتا شعر میگوید:
لَمْ يَخِبِ الْآنَ مَنْ رَجَاكَ وَ مَنْ حَرَّكَ مِنْ دُونِ بَابِكَ الْحَلَقَة
کسی که در خانه شما بیاید، مأیوس برنمیگردد. حضرت سیدالشهداء به قنبر میفرمایند که از سهم امامی که از حجاز آمده است، چهقدر پیش شما است؟ میگوید: پانصد دینار. حضرت همه را در یک همیان میریزد، میآید در را نیمهباز میکند که چشم او به صورت فقیر نیفتد، فقیر هم چشمش به صورت آقا نیفتند که خجالت نکشد. کیسه زر را به او میدهد و عذرخواهی میکند.
… إنّي إليك معتذر
من از شما عذر میخواهم. از مال دنیا دست ما تهی است، بنیامیه نگذاشتند که سهم ما -به اصطلاح امروز ما سهم امام- به دست ما برسد. این یزید و خاندان یزید و اینها هستند، آن هم حسین و علی بن ابیطالب. همین سیدالشهداء که امروز با لبهای تشنه در گودی قتلهگاه که آن شخص میگوید: وقتی که من آمدم کنار گودی قتلهگاه دیدم لبهای حسین بن علی تکان میخورد، گفتم: لابدّ آقا نفرین میکند. خوب گوش دادم، دیدم میفرماید: ای قوم، جگر من از تشنگی میسوزد. هنوز به کربلا نرسیده بودند. حضرت به اصحاب خود فرمود: آب زیادی بردارید. گفتند: ما کنار شریعه راه میرویم، کنار نهر فرات حرکت میکنیم. حضرت دستور را فرمودند، آب زیاد برداشتند، یکمرتبه لشکر حرّ با هزار نفر جمعیت رسیدند. حضرت سیدالشهداء به همه اینها آب دادند. یک نفر در اثر کثرت عطش نتوانست بلند شود و آب بگیرد. خود حضرت آمدند، با دست مبارک خود مَشک را باز کردند، به او آب دادند و همه را سیراب کردند.
فرق امامان ما با امامان جاعلی و آنهایی که دور از انسانیت هستند، این است. مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری کتابی به نام خصائص الحسینی دارد. این عربی است، اما ترجمه هم شده است. خلاصه این کتاب این است که من برای نجات از مهالک عالم بعد از این عالم راه چارهای جستجو میکردم. نماز شب انسان را نجات میدهد؟ دیدم خیر. نماز شب خوب است، اما صددرصد مورد اعتماد اینکه انسان را از مهالک آخرت نجات بدهد، نیست. اعمال عبادی، روزه و غیره، تمام را بررسی کردند. یک عالِم بزرگی است، عالم نحریری است، بررسی کردم، چیزی که من را مطمئن کرد که حتماً نجاتم خواهد داد، عزاداری بر سیدالشهداء (علیه الصلاة و السلام) بود.
آنوقت شروع میکند، میگوید: از آن روزی که خدای تعالی آدم را آفرید، حضرت آدم به خاطر آن ترک اولی که کرده بود، او را از بهشت بیرون کردند. در روایت دارد که دویست سال گریه میکرد. جبرئیل آمد، از همان راهی که دور شده، باید از همان راه برگردد تا نزدیک شود. انسان اگر از یک راهی کج رفت، باید همان راه را برگردد. حضرت آدم (علی نبیّنا و آله و علیه السلام) وقتی در بهشت بود و خدا ذرّیه خود را به او نشان داد، دید در میان ذریه خود یک افراد بسیار برجستهای هستند، یکی از آنها ابی عبدالله الحسین است. در دل، به زبان جاری نکرد، در دل گفت که چرا فرزندان من بهتر از من باشند؟ خدا آن امتحان را برای او پیش آورد. دویست سال گریه میکرد. جبرئیل آمد خدمت حضرت آدم، گفت: بگو این کلمات را: «يَا حَمِيدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ».[3] البته روایات مختلف گفته شده است، اما آنچه من به یاد دارم، این جملات است: «يَا حَمِيدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ يَا عَالِي بِحَقِّ عَلِيٍّ يَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ يَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ»[4] رسید به این جمله: «يا قديم الإحسان بحق الحسين»[5] حضرت آدم هم دارد کلمه به کلمه میگوید، رسید به این جمله، تا کلمه حسین را گفت، اشک او جاری شد.
من یک وقتی این موضوع را تجربه کردم، شما هم میتوانید تجربه کنید. اگر یک مدتی زیارت عاشورا بخوانید، یا حسین بگویید، کمکم میبینید کلمه حسین را که میگویید، دل شما میشکند، اشک شما جاری میشود، یک اثری در این کلمه است. تا این کلمه را گفت، اشک او جاری شد. به جبرئیل فرمود که چه شد که من اینطور متأثر شدم؟ ایشان میفرمایند: اول کسی که برای افراد بشر روضه خواند، جبرئیل بود. برای حضرت آدم نشست و روضه خواند و به خاطر آن قطره اشکی که از چشم او جاری شد، خدا گناهان او را بخشید. دیگر یکیک از انبیاء را… حتی همین چند سال قبل بود، شاید اکثر شما به یاد داشته باشید و یا دیده باشید که پارهها و تکههای کشتی نوح وقتی پیدا شده بود، روی آن اسامی پنج نور مقدس، پیغمبراکرم، علی بن ابیطالب، فاطمهزهرا، امام حسن مجتبی، حضرت سیدالشهداء نوشته شده بود. این اسامی بود، این را مستند در روزنامههای خارج نوشتند و به خاطر دارم که مکتب اسلام هم نوشته بود و الآن من کاملاً آن نقش یادم است، در نظرم هست که این اسامی نوشته شده بود و حفظ کِشتی نوح، یعنی حفظ نسل بشریت، به خاطر این پنج نور مقدس.
بعد هم یکیک از انبیاء، تا رسیده به پیغمبراکرم. پیغمبراکرم میفرماید… مطلب را تمام کرده، شما حالا خواهید گفت که پیغبر در این ارتباط چه گفته است؟ حالا عرض میکنم. سنی و شیعه نقل کردند. پیغمبراکرم فرمود: «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ».[6] حسین از من است. یعنی حسین فرزند من است، این مطلب خیلی ساده است، فرزند من است، نور چشم من است، آنقدر پیش من محبوبیت دارد که برای آنکه فضایل او معلوم شود… سیدالشهداء از نظر ظاهر خردسال بود، رسولاکرم در حال سجده، میآید روی دوش پیغمبر، از جانب پروردگار به پیغمبر اجازه داده نمیشود که تا حسین از روی دوش پیغمبر پایین نیاید، او سر او خود را از سجده بردارد. اهلسنت نقل کردند.
یک روز امام حسن و امام حسین در بازار دیدند که بچهها شتر دارند، مرکبی دارند، اینها خدمت پیغمبر اکرم آمدند که یا رسولالله ما هم میخواهیم مرکبی داشته باشیم. پیغمبر امام حسن را به طرف راست، امام حسین را به طرف چپ، فرمود: من هم مرکب شما هستم. حدیث عجیب مسلّم کساء. فکر نکنید حدیث کساء یک حدیث معمولی است. در آیه قرآن تأیید شده است که اینها در چند مورد زیر کساء قرار گرفتند: یکی در مباهله با نصارای نجران است، یکی در وقتی که آیه تطهیر نازل میشود. میدانید جای امام حسن و امام حسین زیر کساء کجا بود؟ پیغمبر خوابیده، علی بن ابیطالب اینطرف، فاطمهزهرا آنطرف، امام حسن و امام حسین روی سینه رسولاکرم قرار دارند.
یک روز دست این دو فرزند خود را گرفته، آمده در مسجد، «هَذَانِ ابْنَايَ»[7] ای مردم بدانید این دو پسرهای من هستند. «إِمَامَانِ» هر دوی آنها امام هستند، «قَامَا أَوْ قَعَدَا» اگر قیام هم کردند، فرزند من هستند، درست قیام کردند. اگر در خانه هم بنشینند و یا پای منبر بنشینند، خطیب ملعون روی منبر برود، مدح معاویه بگوید و نستجیربالله لعن بر علی بن ابیطالب بکند، باز هم امام است. «إنّ الحسين مصباح الهدی»[8] آیا شما معنای «مصباح الهدی» را چون عربیزبان نیستید، نمیتوانید متوجه شوید. «مصباح» یعنی چراغ. هر چراغی راهنما نیست، راه را نشان نمیدهد. گاهی بعضی از چراغها فقط اطراف انسان را روشن میکنند، حتی ممکن است انسان حتی راه را هم نبیند. اما یک نورافکن خیلی قوی که سراسر جاده را تا مقصد نشان میدهد، به این «مصباح الهدی» میگویند.
یک نورافکن قوی، از جلوی پای شما نشان میدهد، تا آخر جاده. این صراط مستقیمی که ما هر روز در نماز آن را از خدا طلب میکنیم، یک چراغ هدایت میخواهد و آن چراغ هدایت حسین بن علی (علیه الصلاة و السلام) است. و الّا راه، راه است. شیطان و شیطانسیرتها هم دو طرف جاده قرار دارند، ممکن است یک مختصر در تاریکی منحرف شوید و در دره سقوط کنید. «إنّ الحسین مصباح الهدی» این یک تشبیه. تشبیه دوم، «سفینة النجاة».[9] آخر هر کشتی انسان را نجات نمیدهد، یک کشتی است که در دریا حرکت کرده است، مسافرکشی میکند، بارکشی میکند، به این «سفینة النجاة» نمیگویند. اما وقتی کشتی در میان طوفان قرار میگیرد و افراد میخواهند غرق شوند، یک کشتی معتبر، یک کشتی به اصطلاح ضدّ ضربه بدون هیچ اختلالی میفرستند که این غرقشدگان را نجات بدهد. به این کشتی نجات میگویند. کشتی نجات از این میآید.
ما در این دنیای پر از مهلکه که امیرالمؤمنین فرمود: «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ»[10] خانهای است که به بلا پیچیده شده است، ما قرار گرفتیم. اگر میخواهید نجات پیدا کنید، متوسل به سیدالشهداء شوید. اینها کلمات پیغمبراکرم است. اینها کلماتی است که پیغمبراکرم فرموده و سنی و شیعه هم نقل کردهاند. در کتاب صحیح بخاری دیدم، پیغمبراکرم فرمود: «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ»[11] میخواهید آقای خود را در روز قیامت بشناسید؟ انسان هر جایی که میرود، باید ببیند آقای آنجا، بزرگ آنجا، زمامدار آنجا، شخصیت پُرنفوذ آنجا چه کسی است؟ «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا» دعاهای اهلبهشت هستند. در بهشت پیرمرد و پیرزن هم نیست، همه آنها جوان هستند. «سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ».
آنقدر روایات درباره عظمت مقام مقدس سیدالشهداء فراوان است که درباره آن همین آیهای که تلاوت کردم: «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ»[12] خدا به کسی انسان بگوید… انسان کامل، آن انسانی که آینه تمامنمای پروردگار است که به پدر و مادر خود احسان کند. بهبه، چه مادر و پدری، فاطمهزهرا و علی بن ابیطالب. «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً»[13] در اینجا یک تفسیری دارد، من بگویم که اشکهای شما جاری شود. مادر وقتی که… فاطمه زهرا وقتی که حسین بن علی را در رحم داشت… حضرت زهرا صدای حضرت سیدالشهدا را می شنید حضرت در رحم به مادر می گفت من تشنه لب خواهم مُرد، فاطمه زهرا مینشست، اشک میریخت «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً». وقتی هم که وضع حمل کرد، این قنداقه را به دست پیغمبر دادند، شما دیدید یک بزرگ خانواده که هست، فرزندی، مخصوصاً نوهای در آن خانواده متولد میشود، قنداقه آن طفل را به دست پدر بزرگ میدهند، همه او را نگاه میکنند که ببینند عکسالعمل این پدربزرگ چیست؟ خوشحال میشود، تبسمی میکند، روی او اسم میگذارد، اذان به گوش راست، اقامه به گوش چپ… خیلی خوشحال است، خدای تعالی یک نوه به من داده است، آن هم پسر، سالم، به این زیبایی… پسر به این زیبایی دست پیغمبراکرم دادهاند، همه دارند به او نگاه میکنند. علی بن ابیطالب نگاه میکند، فاطمهزهرا نگاه میکند. چشم پیغمبر به جمال این طفل که افتاد، دیدند اشکهای او جاری شد. اشک او جاری شد، عرض کردند: یا رسولالله چرا گریه میکنید؟ فرمود: این فرزند من را با لبهای تشنه میکُشند.
امشب اگر میخواهید شام غریبان واقعی داشته باشیم، چراغها را خاموش کنید، دلهای خود را پاک کنید، من نمیخواهم از بعضی افراد گله کنم، همین شب گذشته که شب… که شب امتحان بود، شب جدا شدن حق و باطل بود، در همین مجلس بعضی جزء اصحاب عمر سعد شدند و بعضی جزء اصحاب سیدالشهداء شدند. خیلی حواس ما جمع باشد. خدا میداند من نزدیک صبح بود، این خواب را دیدم، نمیخواهم بگویم که جریان چیست و چه هست؟ با دل پاک، شب یازدهم محرم است، امشب رسولاکرم کنار گودی قتلگاه آمده است. رسولاکرم کنار گودی قتلگاه آمده است. امشب فاطمهزهرا آمده است. آن لحظه اول تولد… لحظه اول تولد پیغمبراکرم گریه کرد، امشب هم که شب… شبی است که بدن مقدس سیدالشهداء در صحرای کربلا افتاده است، امشب هم گریه میکند. امشب هم گریه میکند. امشب تمام انبیاء و اولیا به کربلا آمدند. نه اینکه فکر کنید در شب عاشورای سال شصت و یکم هجرت همه کربلا بودند. همین امشب هم، همین امروز هم یک شخصی که چشمهای بازی داشت، میگفت: ارواح گذشتگان از علما و آنهایی که اهل معنا که در گذشته بودند و از دار دنیا رفتند، همه آنها شب گذشته، امروز، امشب کربلا بودند.
همه کربلا هستند، مناظر عجیبی در کربلا است. شما نگویید: امام حسین در روز عاشورا، مثل امروزی زائر نداشته است، شاید از نظر ظاهر به خاطر ظلمهای صدام امروز امام حسین زائر نداشته باشد، اما از نظر ملکوت و معنا ارواح تمام اولیا کنار مرقد مطهر حضرت ابی عبدالله هستند. حالا بیایم ما دسته جمع هم روح خود را کنار گودی قتلهگاه بفرستیم، امشب با زینب کبری همناله شویم. میدانید امشب زینب چه حالی داشت؟ امروز عصری خدمت امام سجاد آمد، عرض کرد: ای پسر برادر، آیا… خیمهها را آتش زدند، آیا تقدیر این است، دستور این است که ما در خیمهها بمانیم و بسوزیم یا سر به بیابانها بگذاریم؟ حضرت فرمود: «علیکنّ بالفرار» همه شما فرار کنید و سر به بیابان بگذارید. این دستور صادر شد. هشتاد نفر زن و بچه در بیابان پخش شدند. شما خار مغیلان را ندیدید، من در بیابانهای حجاز دیدهام. یک درختهای نسبتاً بلندی است، اینها خار دارد. یک خارهای ششپهلو، شش طرف دارد که هر طرف آنکه بزنید بیفتد، سه طرف به طرف بالا است و در این بیابانهای گرمسیر، غالباً از این خارهای مغیلان زیاد است.
فرزندان ابی عبدالله، فرزندان اصحاب، اهلبیت پیغمبر در میان این بیابانها دواندوان میرفتند و فرار میکردند. این پاهای نازک، نازکتر از گُل روی این خارها قرار میگرفت، مجروح میشدند، از پا درمیآمدند، زیر این بوتههای خار میافتادند، کسی نبود که به داد آنها برسد. زینب کوشش کرد، همه را جمع کرد، زنهای بزرگ را اطراف نشاند، اطفال را هم در وسط اینها نشاند، خود او هم سرپرستی این هشتاد زن و بچه را میکرد. امشب زینب کبری خیلی زحمت دارد. وقتی هم که میدید اینها آرام هستند، نشستند، ناراحتی فوقالعادهای ندارند، میدوید، میآمد کنار گودی قتلهگاه، با بدن برادر راز و نیاز میکرد. شما اگر امشب در این کوچه و بازار شهرهای شیعهنشین عبور کنید، میبینید که اینها میگویند:
طفل صغیری ز حسین گم شده
چند نفر از از اصحاب ابیعبدالله وقتی سرشماری کردند، دیدند اینها ناپدید هستند، گُم شدند. حسین بن علی این زن و فرزند را به زینب کبری سپرده، امانتداری باید بکند. زینب (سلام الله علیها) در میان این بیابانها تا چشم او افتاد به زیر بوته، دید یکی از اطفال جان به جانآفرین سپرده است.
«یا صاحبالزمان یا بقیةالله آجرک الله فی مصیبة جدّک الحسین» چشمهای دل خود را باز کنید، به خدا قسم اگر چشم دل خود را باز کنید، میبینید که امام زمان شما یک دستمال به دست گرفته، دارد اشک میریزد و گریه میکند. یا بقیةالله، یا صاحبالزمان. روح مقدس شما هم کربلا بود. اگرچه خود شما میفرمایید: اگر نبودم… اگرچه نبودم در کربلا یاریتان کنم، ولی صبح و شام برای شما اشک میریزم. امروز همه شما عزاداری کردید، به خدا قسم حق دارید خسته هم باشید، من افرادی را همین امروز دیدم که شاید اگر اشک آنها را جمع میکردند، یک لیوان اشک ریخته بودند. آری، حق هم همین است. حق هم همین است و این اشکها ذخیره عالم آخرت شما است.
اما امشب، شب مصیبت است، شب عزا است، ما امشب باید تسلیت خدمت امام زمان خود بگوییم. ما امید داشتیم امروز، روز عاشورا که روزی بود که توقع ظهور میرفت، امروز ما هم صدای دلربای امام زمان خود را بشنویم که فریاد میزند: «ألا يا أهل العالم إن جدّي الحسين قتلوه عطشان».[14] همه با توجه، رو به قبله. میخواهیم انشاءالله امشب اجر و مزد خود را از ولیعصر دریافت کنیم. امشب میخواهیم ارادت خود را به امام زمان خود ثابت کنیم.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بسم الله الرحمن الرحیم» «اللَّهُمَّ عَظُمَ الْبَلَاءُ اللَّهُمَّ عَظُمَ الْبَلَاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلًا قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَايَ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَايَ يَا مَوْلَانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ يَا مَوْلَانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ يَا مَوْلَانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ العَجَلَ العَجَل العَجَلَ».
[1]. هود، آیه 18.
[2]. بحار الأنوار، ج 44، ص 286.
[3]. بحار الأنوار، ج 44، ص 245.
[4]. همان.
[5]. عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج 17-الحسين ع، ص 2.
[6]. بحار الأنوار، ج 43، ص 261.
[7]. إعلام الورى بأعلام الهدى (ط – القديمة)، النص، ص 215.
[8]. مثير الأحزان، 4.
[9]. همان.
[10]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 348.
[11]. بحار الأنوار، ج 10، ص 353.
[12]. احقاف، آیه 15.
[13]. همان.
[14]. إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالى فرجه الشريف، ج 2، ص 233.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.