۲۱ رجب ۱۴۱۱ قمری – ۱۸ بهمن ۱۳۶۹ شمسی – خلقت حضرت آدم (علیه السلام)
«أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمد لله الصلاة و السّلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین».
تقریباً یک صفحه از این قرآن درباره قصه حضرت آدم و خلقت حضرت آدم، در اینجا ذات مقدس پروردگار بحث کرده است. در جاهای دیگر قرآن هم حکایت حضرت آدم و جریان خلقت حضرت آدم بحث شده است. ولی در سوره بقره، حدوداً هفت، هشت آیه و طبق این قرآن یک صفحه و دو سطر پروردگار متعال درباره خلقت حضرت آدم بحث میفرماید. من این آیاتی که امشب تلاوت شد، اینها را میخوانم، ترجمه میکنم، ولی نکات زیادی در این نقل قضیه حضرت آدم هست که اگر بخواهیم مجلس ما پُرفایده باشد، باید حتماً به آن نکات اشاره کنم و لذا شاید هفتهها همین یک صفحه طول بکشد. ولی امشب میخواهم ترجمه این یک صفحه را عرض کنم که پروردگار متعال میفرماید: -خطاب به رسولاکرم است- «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ»[1] ملائکه را خدای تعالی خلق کرده است. ملائکه را مورد خطاب قرار داد و میفرماید: ای پیغمبر، آن زمانی که پروردگار تو به ملائکه فرمود: «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً»[2] من روی زمین خلیفه و جانشین خود را میخواهم قرار بدهم. «جاعِلٌ» یعنی قرار دادن و قرار دادن پروردگار در اینجا به همان معنای خلقت کردن است. ملائکه گفتند: «أَ تَجْعَلُ فيها»[3] آیا میخواهی قرار بدهی در زمین کسی را که در زمین فساد میکند و خونریزی میکند؟
تا اینجا، تا همین دو سطری که من ترجمه کردم، چهارتا نکته خیلی قابل توجه وجود دارد که انشاءالله بعدها بحث میکنم و ما، ای خدا… «نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ» تسبیح میکنیم. «نُسبِّحُ» یعنی تسبیح میکنیم. «بِحَمدِکَ»، «با» در اینجا به معنای معیت است، یعنی با حمد تو. شما را حمد میکنیم، هم تسبیح میکنیم. و تقدیس میکنیم. حالا معنای تسبیح و تحمید و تقدیس، حمد و تسبیح و تقدیس چیست؟ همه اینها نکاتی است که باید بحث شود. ما برای شما تسبیح میکنیم، حمد میکنیم. ما هم داریم، ماهم تسبیح میکنیم، ما هم خدا را حمد میکنیم. اما معنای آن را نمیفهمیم. تسبیح و تحمید معنای خیلی عجیبی دارد. یعنی بزرگترین چیزی را که ملائکه میخواستند بگویند: خدایا ما هستیم و دیگر نیازی به خلقت عالم نیست، همین سهچیز است «نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ». با حمد تو، هم شما تسبیح میکنیم، حمد شما را حمد میکنیم و هم شما را تقدیس میکنیم. خیلی مهم است. خدای تعالی اینها رد نکرد، فرمود: «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ». من میدانم چیزی را که شما نمیدانید. این یک جواب سربستهای است که یک فرد حکیم دانای بزرگ به افرادی که نمیتوانند مسائل را خوب درک کنند، میگوید. یا عالم بزرگی نشسته، یک دستوری میدهد، مردم نمیتوانند درک کنند، میگوید: من بهتر از شما میدانم، این کار را بکنید، این کار باید بشود. پروردگار متعال خلقت خود را شروع کرد. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها»[4] تعلیم داد حضرت آدم را، اسماء را، همه اسماء. عرض کردم همه اینها نکاتی دارد که باید روی آنها بحث شود.
اسماء چه اسمائی بودند و چگونه خدا به حضرت آدم تعلیم داد، اینها بحث خواهد داشت. یعنی اینکه الآن من برای شما میگویم، ترجمه قرآن است. در تفسیر قرآن در روی هر نکته از این نکات انسان باید یک ساعت صحبت کند. «ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ»[5] پس از آنکه خدا به حضرت آدم همه اسماء را تعلیم داد، بعد آن را در معرض دید ملائکه قرار داد، یعنی به آن نشان داد. «فَقال» یعنی پروردگار فرمود: ای ملائکه «أَنْبِئُوني بِأَسْماءِ هؤُلاءِ» این اسمائی که حضرت آدم میداند، اسماء اشخاصی را که حضرت آدم میداند، شما به من خبر بدهید که این اسماء چیست؟ این شناخت چیست که اگر خود اسماء را فهمیدیم، آنوقت میفهمیم که ملائکه با آن عظمت، حتی جبرئیل و اسرافیل و میکائیل و عزرائیل با همه عظمتشان، آنوقت این اسماء را نمیدانستند. یعنی این «هؤلاء»، این جمعی که اسماء آنها را پروردگار به حضرت آدم تعلیم داده است، آنها هم، جبرئیل هم اطلاع نداشت. «إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» اگر راست میگویید که حمد واقعی میکنید، تسبیح واقعی میکنید، تقدیس واقعی میکنید، یعنی اگر خدا را شناختید و حمد و تسبیح و تقدیس پروردگار را میکنید، باید این اسماء را بلد باشید. والّا نه حمد شما، نه تسبیح شما و نه تقدیس شما ارزش دارد.
انسان تا یک فردی را صددرصد نشناسد، نمیتواند او را حمد کند، نمیتواند او را تقدیس کند، نمیتواند او را تسبیح کند. «قالُوا»[6] ملائکه گفتند: «سُبْحانَكَ»[7] تو پاک هستی، تو بیجهت حرف نمیزنی، تو گتره حرف نمیزنی «لا عِلْمَ لَنا» برای ما علمی نیست «إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا» هرچه که تو به ما تعلیم دادی. شما هم به ما تعلیم اسماء این جمع را ندادی، به حضرت آدم دادی. «إِنَّكَ أَنْتَ الْعَليمُ الْحَكيمُ»[8] تو هم عالم هستی و هم حکیم هستی. فرق علم و حکمت این است که علم دانایی است، حکمت علل اشیاء را و فلسفه اشیاء را بلد بودن است. حالا عرض کردم همه اینها بحث دارد. «قالَ يا آدَمُ»[9] خدای تعالی به حضرت آدم رو کرد «قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِم»[10] شما ملائکه را به اسماء این جمع خبر بده. از همانجا این یک نکته را به شما تذکر بدهم که «هؤلاء»[11] به یک عده افراد اطلاق میشود. خدای تعالی اسامی و شناخت یک عده از افراد را به حضرت آدم تعلیم داد. اسم به معنای نشانه است. این را بدانید، اسم به معنای نشانه است. اینکه میگویند: اسم فلانی چیست؟ یعنی نشانهای که او با دیگران اشتباه نشود، چیست؟ وقتی که حضرت آدم نشانههای آنها، آن جمع را برای ملائکه بیان کرد، «فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِم»[12] وقتی که حضرت آدم اسماء آنها را و نشانههای آنها را و شناخت و معرفت آنها را خبر داد، «قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ» ببینید معلوم است که یک کار مهمی شد، جریان مهمی شد که حضرت آدم وقتی که اسماء آنها را به ملائکه خبر داد، خدا گفت: من به شما نگفتم «إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ». من نگفتم که علم پنهانی آسمانها و زمین را میدانم و میدانم «ما تُبْدُونَ» هرچیزی را که شما ظاهر میکنید و هر چیزی را که کتمان میکنید، من همه را میدانم؟ بعد میفرماید: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ»[13] این مطلب تمام شد، ملائکه قبول کردند، تصدیق کردند. عرض کردم اینجا خیلی بحث دارد، خیلی حرف دارد.
پروردگار یک مطلب دیگر را راجع به حضرت آدم باز شروع میکند. میگوید: من زمانی که گفتم به ملائکه «اسْجُدُوا لِآدَمَ» برای آدم سجده کنید. «فَسَجَدُوا» همه سجده کردند. چون ملائکه بندگان مطیع پروردگار هستند. «لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»[14] اینها معصوم هستند، «بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ»[15] اینها بندگان گرامی داشته شده خدا هستند. همه سجده کردند، الّا ابلیس. «إِبْليسَ أَبى»[16] ابلیس از سجده کردن خودداری کرد. «وَ اسْتَكْبَرَ» بزرگی را به خود بست «وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ».[17] استکبار سبب کفر او شد، از کافرین شد، تمام شد. «وَ قُلْنا يا آدَمُ»[18] ما به حضرت آدم گفتیم: «اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ». شما و زن شما در باغ سکونت پیدا کنید. خدا یک باغی خلق کرده است، دو نفر انسانی که هیچ تجربه ندارند و هنوز خدمتگذاری ندارند، کسی را نمیشناسند، کارها را تجربه نکردند، باید خدا آنها را در جایی قرار دهد که همه وسایل باشد. لذا خدا یک باغی خلق کرده، همه میوهها در آن هست، خوردنیها در آن هست، انسان هم طبق آنچه که تحقیق شده است، جزء حیوانات گوشتخوار که نیست، لذا اگر در یک باغی قرار گرفت که همه میوه بود، برای او کافی است. لذا در اینجا ندارد که در آن جنت مثلاً خوراک گوشتی هم بوده. «وَ كُلا مِنْها» یعنی شما دو نفر از آن بهشت بخورید، از درختان آن بهشت، از میوههای آن بهشت بهطور فراوانی «حَيْثُ شِئْتُما» هرچه میخواهید. «وَ لا تَقْرَبا» شما دو نفر به این درخت نزدیک نشوید که «هذِهِ الشَّجَرَةَ» به درخت اشاره شده است. یک درختی در آنجا بوده که گفتند اصلا ًبه آن نزدیک نشوید که اگر نزدیک شدید «فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ» شما از ظلمکنندگان هستید.
«فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها»[19] شیطان اینها را گمراه کرد و همین سبب شد که «فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فيهِ»[20] شیطان اینها را از آنچه که از نعمتها در آن نعمتها بودند و در آن بهشت بودند، خارج کرد. وقتی این کار را انجام دادند «قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» پایین بیاید، تنزل کنید. البته این «اهْبِطُوا» که در اینجا هست، معنای این نیست که بهشت در آسمان بوده و از آسمان پایین آمدند. خیر، از آن مقام و از آن احترامی که داشتند، تنزل کردند. بعضی از شما برای بعضی دیگر دشمن هستید. یعنی شیطان دشمن شما است، شما هم باید دشمن شیطان باشید. «وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ» و برای شما در روی زمین محل قرار است، یعنی قرارگاه است و آنجا مستقر خواهید بود و شما تا یک زمانی در آنجا تمتع و بهره خواهید برد.
حضرت آدم مبغوض پروردگار واقع شده، از بهشت خارج شده و در روایاتی دارد که حضرت آدم دویست سال گریه میکرد. «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ»[21] از جانب خدا یک کلماتی را خدای تعالی به او گفت و به او القاء شد که… در بعضی از روایات دارد که جبرئیل آمد و القاء کرد، عرض کردم که در اینها خیلی حرف دارد. در بعضی از روایات دارد که القاء قلبی شد، یک کلماتی… این کلمات هم طبق روایات متعددی، اسماء خمسه طیبه بود، به او دستور دادند که بگوید: «يَا حَمِيدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ يَا عَالِي بِحَقِّ عَلِيٍّ يَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ يَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ یا قدیم الاحسان بحق الحسین» این کلمات را از طرف پروردگار گرفت، «فَتابَ عَلَيْهِ»[22] توبه او قبول شد که خدا توّاب و رحیم است. یعنی قبولکننده توبه است و مهربان است. خدای تعالی در آنروز با مردم یک عهدی هم کرد. وقتی اینها روی زمین آمدند و در زمین قرار گرفتند و از بهشت خارج شدند، خدای تعالی فرمود: «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً»[23] پس از طرف من یک هادی و راهنمایی همیشه برای بشر هست. کسی که هدایت مرا متابعت کند، آن راهنماییهایی که راهنمایان من او را راهنمایی کنند، پیروی کند «فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ».[24] دیگر خوفی ندارد «وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ».[25]
تا اینجا مربوط به حضرت آدم و حوا بود. هفته گذشته ما «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً» را ترجمه کردیم و مسئله خلیفه را تفسیر کردیم و بعد هم درباره «أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ» که ملائکه میدانستند که قبل از این عالَم و آدم، عالَمها و آدمها بودهاند و من امشب انشاءالله تصمیم دارم درباره «مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ» حرف بزنم و انشاءالله هفتههای بعد اگر خدای تعالی توفیق داد، درباره بقیه این آیات و نکات جالبی که… آنوقتی که در تفسیر آیات وارد میشود، عظمت و بزرگی خدا را احساس میکند و اینکه پیغمبری در آن زمان، در زمانی که مردم آن زمان… به اصلاح زمان جاهلیت. من یک مختصری بگویم، زمان جاهلیت یعنی چه؟ آنقدر زمان جاهلیت بد بوده است… ببینید حضرت عیسی آمده، حدوداً چهارصد سال بین حضرت عیسی و پیغمبراکرم -یک قدری هم بیشتر- فاصله بوده است. انجیل از بین رفته است. چون انجیل حضرت عیسی الآن هم وجود ندارد. این را بدانید. همین الآن اناجیلی که هست، انجیل یا مال لوقا است، یا برای یوحنا است، یا برای مرقس است یا برای متی است. یک انجیل هم هست که برنابا است که آن را اخیراً مسیحیها قبول ندارند، چون اسم پیغمبراکرم در چهل جای آن ذکر شده است. ولی این چهار انجیل را قبول دارند. این چهار انجیل اینطور بوده است که چهار نفر، بعد از اینکه حضرت عیسی به آسمان رفته و به اصطلاح از دنیا، از کره زمین رفته است، اینها نشستند و گفتند: ما انجیل را حفظ هستیم، مینویسیم.
مانعی ندارد شما انجیل را حفظ هستید، بنویسید. اما این چهار نفر، چهار نوع انجیل را نوشتند و همین مسئله انجیل را از اعتبار انداخته است. شما مثلاً فرض کنید مثلاً چهار نفر باشید، بگویید که چهار… شما چهار نفر بگویید: ما «قل هو الله» را حفظ هستیم. یکی بگوید: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ».[26] یکی بگوید: «قل أعوذ…» چیز دیگری بگوید. اصلاً هم عبارات آن عوض شود، هم معنای آن عوض شود، این به هر حال یکی از شما درست میگویید و چون معلوم نیست کدام یک درست گفتهاند، هر چهارتا از اعتبار میافتند و لذا ما در عالم مسیحیت انجیل معتبر نداریم. یک کشیش مسیحی به من میگفت، ما یک کلمه، یک کلمه کوتاه از حضرت عیسی که یقین داشته باشیم این کلمه را حضرت عیسی فرموده، در کتابهای ما وجود ندارد.
حالا به هر حال کتاب انجیل از بین رفته است. خود حضرت عیسی به حواریین نزدیک خود گفت: شما –در همین اناجیل فعلی نوشته است- به اندازه خردلی ایمان به من ندارید. نزدیکترین آنها یک فردی به نام یهودا بود. یهودا خیلی نزدیک بود. صندوقدار حضرت عیسی است. خود اینها مینویسند. اینها مطالبی است که ما از کتب مسیحیت امروز برای شما بیان میکنیم. این آقای یهودای صندوقدار حضرت عیسی کسی بود که رفت حضرت عیسی را لو داد و گفت مخفیگاه او کجا است که یهودیها آمدند، گرفتند… به اعتقاد مسیحیها میگویند. یهودیها آمدند، او را گرفتند و او را به دار آویختند و به اعتقاد ما حضرت عیسی را… وقتی یهودا آمد ببرد، حضرت عیسی را به آنها نشان بدهد، در آن تاریکی بود، شب بود، خدا حضرت عیسی را به آسمان برد و خود این آقا شبیه به حضرت عیسی بود. خود این آقا را آنها گرفتند و به دار زدند که آیه شریفه قرآن میفرماید: «وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ»[27] اینها حضرت عیسی را نه به دار آویختند و نه حضرت عیسی را کُشتند، ولکن برای آنها اشتباه شد و اشتباه آنها هم همین بود که به اصطلاح یهودا را به جای حضرت عیسی گرفتند و به دار زدند.
همین صلیبی که اینها به اصطلاح الگو یا آرم مسیحیت است و در همهجا این آرم وجود دارد و به اصطلاح یک ضربدری اینطوری، این صلیب است، در یقههای خود میاندازند، روی قبرهای خود میگذارند. هر کجا قبر است که روی آن یک آرم اینگونه باشد، این قبر یک مسیحی است. روی کلیساها میزنند. بالای سر خود نصب میکنند، در خانههای خود نصب میکنند. حتی من در همین مشهد دیدم که روی درهای حیاط منزل خود نصب میکنند، روی گنبد کلیسا نصب میکنند. یک آرمی است که این آرم در حقیقت صلیب حضرت عیسی است، دارِ حضرت عیسی است که میگویند یک دست حضرت عیسی را اینطرف میخ کردند، یک دست حضرت عیسی را اینطرف میخ کردند، دو پای او را هم روی هم گذاشتند و میخ زدند. حتماً عکسهای آن را دیدید. خدمت شما عرض شود که این عقیده آنها است و اسلام و آیه قرآن میگوید: «وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ». این برای آنها اشتباه شد.
خود یهودایی که رفته اینها را لو میدهد، میخواهد حضرت عیسی را لو بدهد، خود او را میگیرند و او را میکشند و اینطور او را به دار میزنند. میدانید کسی را که یک دست او را از اینطرف میخ کنند، یک دست او را از آنطرف میخ کنند و پاهای او را هم روی هم به یکجا میخ کنند، یکی، دو ساعتی بیشتر زنده نیست و از دنیا میرود. منظور من این است که متأسفانه اصحاب حضرت عیسی هم ایمانی به او نداشتند و نزدیکترین افراد او هم که همان یهودا باشد، چنین انسانی است و فاصله بین حضرت عیسی و پیغمبراکرم یک مدت زمانی بود که خیلی بیسوادی و جهل در بین مردم زیاد شده بود. رسومات محلی… رسومات آنها بر آنها حاکم بود، رسم است. ما هم تا یک حدّی همینطور هستیم. یک چیزی که متأسفانه در بین ما است و به هر حال با همه اینکه یک تحولی در بین ما به وجود آمده و ما را به طرف اسلام یک هُلی دادند و به اصطلاح انقلابی شده و انقلاب اسلامی شده است، در عین حال هیچ تغییر نکرده است.
یکی از رسومات برای دختر جهیزیه تهیه کردن است. چه کسی گفته است که… شما ببینید دختر وقتی که ازدواج میکند، شوهر باید به او مهر بدهد، باید به اثاث خانه بدهد، تمام اثاث خانه حتی جارو را باید به او بدهد، لباس به او بدهد. شوهر باید به او بدهد، یعنی پدر و مادر میتوانند لباس تن دختر را درآورند و تحویل شوهر بدهند و یکی هم مسکن است. مهر، خوراک، وسایل منزل، مسکن و همه اینها را باید شوهر بگیرد. حالا رسم ما شده است… میدانید اینها چه ضررهایی دارد؟ رسم شده است که باید جهیزیه بدهند. از آن لحظهای که خانم وضع حمل میکند و دختر میزاید، گرفتاری و بدبختی در این خانه وارد میشود… علت اینکه دوست ندارند دختر داشته باشند، چیست؟ همین است. همینی که بر خلاف اسلام، بر خلاف عقاید اسلامی، بر خلاف تمام روشهای اسلامی… حالا البته دامادها از این حرف بدشان میآید. میگویند: ما خوشحال بودیم که ازدواج میکنیم، چیزی به دست میآوریم. نه الآن کسی هم گوش به حرف ما نمیدهد، ما هم نمیتوانیم تغییر بدهیم. برنامه را هم هیچ نمیتوانیم تغییر بدهیم، این است که راحت باشید.
جوانی میخواهد ازدواج کند، خانه باید برای خود تهیه کند، برای خود و همسرش، حالا میتواند اجاره کند، اجاره کند؛ نمیتواند… لباس زن و خود را باید مطابق شئونات خود تهیه کند. غذا و خوراک را در نظر بگیرد و اثاث منزل، همهچیز. شما در… البته من نمیخواهم عرض کنم جهیزیه دادن، اینها مستحب است، اما واجب به گردن داماد است. حالا این رسم شده است. مگر میشود؟ خوب بکش. یعنی تا دختر در خانه متولد میشود، نکبت سر تا پا… هرچه پدر بگوید من راضی به رضای خدا هستم، هرچه پدر بگوید ما که خوشحال هستیم، میخواهد زن خود را خوشحال کند. هم زن ناراحت است، هم پدر. برای چه؟ برای اینکه ما مسلمان نیستیم.
برای اینکه ما مسلمان نیستیم. برای چه؟ برای اینکه ما طبق صراط مستقیم اسلام حرکت نمیکنیم و از همان ساعت به فکر جهیزیه میافتند تا وقتی که… آنوقت ارزش دختر هم روی جهیزیه میآید. دختر خود را هم بیارزش میکنند، هر کدام که جهیزیه او بیشتر شد، خواهان بیشتر دارد. در واقع خواهان دختر نیستند، خواهان آن اثاثیه زندگی هستند. آن هم میآورند، میفروشد. اگر داماد کمی هرزه باشد، میفروشد. بعد هم میگوید که دیگر چیزی نمانده و التماس دعا. این هم مقیّد مهر است. مهر را هم چه کسی داده است؟ من خودم در مجلسی که عقد هم میخواستم بخوانم، داماد گفت: هرچه میخواهید مهر را قرار دهید. آن بنده خدا هم میگفت: دو میلیون. میگفت: اشکال ندارد. گفتم: شما میتوانید دو میلیون را بدهید؟ گفت: مهر را تا حالا چه کسی داده است؟ گفتم: اگر نظر شما این باشد که مهر را چه کسی داده است و شما قصد دادن آن را نداشته باشید، به فتوای تمام مراجع این عقد باطل است و این خانم را صد دفعه هم عقد بکنند، زن شما نمیشود.
اگر یک جوانی قصد دادن مهر را کامل همان لحظه ازدواج نداشته باشد، عقد او باطل است، به فتوای تمام مراجع. حالا هرچه دل شما میخواهید مهر او کنید، شما تا آخر عمر خود، با این شغلی که… شما کارمند یک ادارهای هستید، ماهی پنج هزار تومان میگیرید، شما چطور میتوانید دو میلیون تومان را… تا آخر عمر خود هم بخواهید جمع کنید، نمیتوانید بدهید. هرچه… آنوقت او مهر را زیاد میکند، برای اینکه این طلاق نگیرد. او هم به خاطر آن اثاثیهای که به اصطلاح از زن میگیرد، مدام طمعهای مادّی و بر خلاف صراط مستقیم و بر خلاف برنامههای اسلام است. اینها رسوماتی است که در بین ما است. رسومات، کارهایی که اساساً ما در دنیا هیچکدام از آنها صحیح نیست، انجام میدهیم. در زمان جاهلیت همین رسومات شدت داشت. الآن در زمان ما، ما میتوانیم حرف آن را بزنیم، بگوییم: طبق رساله اینها درست نیست. چون یک میزانی است، اما زمان جاهلیت هیچچیز نبود. یکمرتبه یک موجی پیش میآمد.
حالا که بنا است دختر اینهمه جهیزیه داشته باشد و بنا است اینهمه اسباب زحمت شود و یک مرد هم بعد بیاید این دختر را بگیرد و به اصطلاح یک حالت تعصب جاهلانه هم باشد، بهتر همین است که تا متولد شده است، هنوز خود او نمیفهمد، بچه نمیفهمد، ما او را زیر خاک کنیم. این بهتر است. لذا بچهها… یک موجی پیدا شده بود در همان زمان جاهلیت که دخترهای خود را زیر خاک میکردند. در زمان فرعون دخترها را نگه میداشتند، پسرها را میکُشتند، آن هم موجی بود، این هم موجی است. آیه قرآن آمده، خطاب به مردم میکند که «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظيمٌ».[28] عجیب است. واقعاً ما خیلی نسبت به آنها بهتر هستیم. البته ما هم جاهل هستیم. اگر ما این رسومات خود را کنار بگذاریم، دختر برای انسان واقعاً رحمت و برکت است. رسومات جهیزیه نباشد. دختر تا یک مدتی که هست، اَنیس مادر است، وقتی هم ازدواج میکند، دردسری ندارد، تازه انسان هم دختر دارد و هم یک دامادی مثل پسر دارد. میآید با انسان مأنوس میشود و خیلی خوب و راحت.
تمام دعواها هم سرِ… از همان جلسه اول… ما در یک مجلسی در خیلی گذشته، خیلی وقت است، عروسی رفته بودیم، وقتی که عقد خواندند… چون ما را غالباً برای عقد خواندن دعوت میکنند. عقد را خواندند، رفتند که عروس و داماد را دست به دست بدهند، دیدیم دعوا شد. در حجله، در آن قسمتی که… دعوا چیست؟ گفتند که… -اینها را یاد نگیرید- گفتند: رسم است که اگر دختر پای خود را روی پای داماد بگذارد، تا آخر عمر بر داماد مسلّط است. اگر داماد، پسر پا روی پای عروس بگذارد، او مسلّط است. دختر زرنگ بوده و پای خود را روی پای داماد گذاشته بود. داماد هم عصبانی شده و یک سیلی محکمی به عروس زده است. معلوم است، دو دسته هم اینجا حاضر، دعوا. اینها از روز اول تخم عداوت و دشمنی را… من در یک مجلسی که ناراحت شدم. زنها دست میزدند، میگفتند: نمیدانم چی؟ میگفت: چه کسی گفته است؟ میگفتند: مادرشوهر. میگفتند: مادر شوهر دشمن تو است. از همانجا شروع میکنند به اینکه مادرشوهر دشمن شما است. این پسر جوان بیچاره را در یک فشاری قرار میدهند، از طرفی «الْجَنَّةُ تَحْتَ أَقْدَامِ الْأُمَّهَاتِ»[29] باید بهشت را از زیر پای مادرش دربیاورد، اینقدر احترام کند. از طرفی دشمن… به او گفتند، به عروس گفتند که مادرشوهر دشمن شما است و او دشمنی میکند، میگوید: یا جای او است و یا جای من است. آن بیچاره در فشار است.
شما ببینید این رسومات چقدر بد است. همه اینها از مسائل زمان جاهلیت است. یعنی در هرکس یکی از این رسومات واقعاً باشد… بیایم واقعاً با این مسائل مبارزه کنیم، خدا به شما کمک میکند. در هرکس این رسومات باشد، شما که میخواهید داماد شوید، شما که میخواهید دختر عروس کنید، اگر به فکر جهیزیه او باشید، به فکر پول او باشید، بدانید که این زندگی آینده خوبی ندارد، رونق ندارد، پیشرفت ندارد. مرد باش، خود شما وسایل زندگی را فراهم کن. بگو: من دنبال… عفت و ایمان دختر برو. اینها مربوط به زمان جاهلیت بوده است. یک مدتی… حالا من نمیخواهم زیاد درباره زمان جاهلیت بحث کنم. یک مدت زمانی مردم جاهل بودند. قرآن میگوید: «وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ»[30] شما مردم لب گودی آتش بودید و پیغمبراکرم آمد و شما را نجات داد. این مردمی که اینطور بودند. پیغمبراکرم آمده، به وسیله قرآن. در تمام آیات قرآن، خطابهایی که به مردها شده، به زنها هم شده است. مگر چیزهایی که مختصات زنها بوده و چیزهایی بوده که مختص مردها بوده است، آنها خطاب نشده است. بلکه به زنها احترامات بیشتری هم خدای تعالی داشته که اگر مردها به حقیقت آن پی ببرند، کمی به خدا گلهمند هستند. دخترها و زنها در سنّ نُه سالگی لایق حضور پروردگار میشوند که با خدا مناجات کنند، حرف بزنند، نماز بخوانند، عبادت کنند، مردها در سنّ پانزده سالگی. تقریباً پنج سال مردها را عقب… البته بعضی افراد میگویند: چهقدر خوب شد که ما را… چون اینها اهل معنویت نیستند، خداشناس نیستند، خدا را نمیشناسند. آن کسی که اعتراض میکند چرا دختر؟ چرا؟ چه ظلمی؟ چرا اینقدر به دختر ظلم شده است که دختر از سنّ نُه سالگی نماز بخواند و پسرها از سن پانزده سالگی، آنها نمیفهمند نماز یعنی چه؟
نماز حاضر شدن به محضر پروردگار است. اگر شما بخواهید خدمت یک بزرگی بروید، در اتاق انتظار نشستید، اگر یک نفر را یک ساعت زودتر قبول کردند و وارد کردند و اجازه ملاقات به او دادند، به این بد کردند؟ بگوید: چه ظلمی است، چرا من را زودتر خواستند تا آن آقایی که آنجا نشسته است؟ ما نمیفهمیم نماز یعنی چه؟ ما نماز را تکلیف میدانیم، نماز را تحمیل بر خود میدانیم. نماز را یک کاری که با فشار باید انجام بدهیم… میگوییم: الحمدلله من امروز دارم چاق میشوم، برای اینکه نماز خود را اولوقت میخوانم. آدم وقتی نماز خود را نخوانده است، مدام این غصه را دارد که من این بار سنگین را… چرا و چه زمانی میخواهم… اذان میگویند، اینهایی که اهل تکلیف هستند، اهل تحمیل هستند، نماز را یک بار سنگینی روی دوش خود میدانند، این اولوقت میشود میگوید: حالا وقت هست. دوم وقت، سوم وقت، چهارم وقت، خلاصه نزدیک غروب میشود، هر طوری که هست نماز خود را سریع میخواند و بعضی از علماء هم، بزرگان هم به این آدمها توصیه میکنند که نماز خود را اول وقت بخوانید، راحت شوید. نه آن اول وقت آن ارزش دارد، نه آخر وقت آن.
نمازخوان واقعی کسی است که چند لحظه قبل از اذان در مسجد بنشیند، در حال انتظار ملاقات با پروردگار «الصلاة معراج المؤمن»[31] این میخواهد معراج کند، برود به «قاب قوسین أو أدنی» برسد، میخواهد با خدا حرف بزند، بزرگتر از خدا چه کسی است؟ لذا دختر را میگویند چرا؟ آخر این دختر بیچاره هنوز بچه است، چرا نماز میخواند؟ خدا برای او ارزش قائل شده است. گفته: برای مناجات با من بیا. به پسرها این ارزش را قائل نشده است. حال اگر من بخواهم این مسائل را اینگونه شرح بدهم، آنوقت پسرها گله میکنند که چرا خدا ما را دیر به حضور طلبیده است؟ و باز باید علت آن را هم برای آنها بگویم و از اصل مطلب دور میمانیم.
زمان جاهلیت چنین زمانی بود. مردم خیلی دور از همهچیز بودند. در مجالس ما… من میخواهم بگویم پنجاه درصد حالات زمان جاهلیت را ما الآن داریم، پنجاه درصد آن را. پنجاه درصد آن طبق رسومات حرکت میکنیم. شما میخواهید من برای شما بشمارم در زندگیهایتان، در همین زندگیهای خود ما که چهقدر با رسومات حرکت میکنید و چهقدر با دین حرکت میکنید؟ پنجاه درصد آن طبق رسومات و پنجاه درصد دیگر آن، اگر طبق برنامه دینی باشد. پنجاه درصد آن طبق برنامه دینی است. یعنی ما نیمی از زمان جاهلیت را داریم، نیمی هم از اسلام داریم. باز هم خوب است. زمان جاهلیت مردمی بودند که تمام کارهای آنها بر خلاف حقیقت بود. در میان اینها انبیائی هم بودند، نه اینکه فکر کنید خدا مردم را بدون حجت گذاشته است. خیر، انبیاء بودند، منتها گوش به حرف انبیاء نمیدادند. همینطور که الآن ما پنجاه درصد را گوش به حرف علما، مراجع و انبیاء نمیدهیم. الآن اگر یک مرجعی پیدا شود، یک درستوراتی از این قبیل که یک قدری در همین مسائل ازدواج و اینها اشاره کردم بدهد. بگوید: حتماً باید این کار را بکنید. پنجاه درصد که هیچ، شاید نود درصد مردم زیر بار نمیروند، رسم ما است.
هر محلی هم یک رسمی دارد. فلان دِه شب عروسی و ازدواج… یک کار این است، بعضی افراد را نشان میدهند. فلان محل چه میکنند؟ اگر به قصد این باشد که این کار ثواب دارد که بدعت است و حرام. شما مثلاً فکر کنید که بالای سر عروس قند ساییدند و این مایه خوشبختی او میشود و خدا به خاطر این عمل شما، او را خوشبخت میکند، این بدعت است، حرام است، از صراط مستقیم خارج است. این شخصی که این کار و این فکر را دارد، بدعتگذار است و اگر جدّی هم بگوید، معصیت کرده است و شاید متهم شود. قند ساییدن یعنی چه؟ این کارها… اصلاً همین کارها، همه آنها… حالا من نمیخواهم با این مسائل مبارزه کنم، آنقدر مسائل از این قبیل زیاد است که بعضی رسومات هست که حرام بیّن است، در عین حال ما مجبور هستیم به خاطر رسومات انجام بدهیم. من نمیخواهم بعضی مسائل را مطرح کنم. داماد را بردن در…
داماد شسته رُفته، به اصطلاح تر تمیز… به هر حال داماد است. بردن در زنهای جوان و تخت کردن او در زنها… شما را به خدا در دَه زن که آنجا باشد، پنج نفر از آنها به خدا قسم به قصد شهوت به او نگاه میکنند. این رسم است، یکی از رسومات ما است. حرام بیّن بیّن است. یعنی… یک وقت است که یک پیرمرد چروکصورتی را در خانمها میبرند، ممکن هم است به قصد ریبهای به او نگاه نکنند و به قصد شهوت نگاه کردن به هر چیزی حرام است. من در یک مجلسی گفتم، نباید داماد را ببرند… مسلّط بودم… داماد را نباید در مجلس زنها ببرند. آن آقا گفت: خیر، رسم است. گفتم: پس عروس را هم در مردها بیاورید. چه فرقی میکند؟ عروس را هم در مجلس مردها بیاورید. او گفت که میخواهند داماد را ببینند. گفتم: مردها هم میخواهند عروس را ببیند. چه فرقی میکند؟ نه، واقعاً چه فرقی میکند؟ چرا ما اینطور هستیم. اینها حرام بیّن است و جزء رسومات ما است و معنای جاهلیت این است، معنای نادانی این است. دعواها سر این مسئله میشود.
الحمدلله ما در فامیل خود با همت شخص خود من و کسانی که وابسته به من هستند، نمیگذارم این کار بشود و نگذاشتم که بشود. اما میدانید چهقدر دلخوری به وجود آمده است؟ چهقدر اذیت کردند؟ همانطوری که… آخر یک جوانی که به اصطلاح کمی هم به خود رسیده باشد که حتماً داماد به خود میرسد، در زنهای جوان بزککرده و آماده بردند. شما را به خدا به قصد شهوت به او نگاه نمیکنند؟ به داماد به قصد شهوت نگاه نمیکنند؟ شما احتمال میدهید که به قصد شهوت به او نگاه نکنند، همه آنها به قصد قربت… خیلی انسان پرمعنایی است، انسان خوبی است، نمازشبخوان است، برای خدا به او نگاه میکنیم. اگر به قصد شهوت شما به دیوار هم نگاه کنید، حرام است. اینها معنای زمان جاهلیت است. «أَ تَجْعَلُ فيها مَن» من نمیخواهم شاید حالا در همین مجلس ما هم یک عدهای باشند، چه بگویند: او چه میگوید؟ اینها چطور میشود؟ هیچ طور نمیشود. وقتی داماد را در اتاق عروس میبرید، بگویید: نامحرمهای داماد بیرون بیایند. این را که میتوانید بگویید. نامحرمها بیرون بیایند.
این دیگر کار خیلی سادهای است، از پشت شیشه هم نگاه نکنند، از اینطرف هم همینطور. اینها برای مجالس متدینین ما است. مجالس دیگران و آن زمانها و همین زمانها که عکس هم میگیرند و چه میکنند و در حتی تلویزیون… من دلیلی ندارد بگویم چون تلویزیون برای جمهوری اسلامی است، دیگر هرچه کار غلط و گناه هم میکند، خوب است. نه، اینها به چشم شهوت به آن نگاه میکنند. زمان جاهلیت چنین زمانی بوده است که مدام با رسومات حرکت میکردند. رسم است. دختر خود را زیر خاک میکند، بچه پسر را هم زیر خاک میکردند. شاید شما این را کمتر شنیده باشید. صریح قرآن است: «لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ»[32] به خاطر اینکه
یکی طفل دندان برآورده بود
شعری بود که سابقاً میخواندیم:
پدر سر به فکرت فروبرده بود
که من نان و برگ از کجا آرمش؟ مروت نباشد که بگذارمش
اینها را در زمان جاهلیت عمل میکردند. بچهها را زیر خاک میکردند. آنوقت پروردگار متعال یک رسولی را فرستاده که با همه این رسومات مبارزه کند. شما فکر نکنید که معجزه پیغمبراکرم فقط در این بوده است که آیات قرآن حکیمانهای آورده است. این یک معجزه او است. معجزه دیگر او این است که این مردم را درست کرده است. شما اگر توانستید در فامیل خود این کار حرام مسلّم را در همان فامیل خود، هر یک از شما به کُرسی بنشانید… همین که گفتم، اگر توانستید. پیغمبراکرم مردمی را که رسم آنها این بوده است که دخترهای خود را زیر خاک بکنند، این پیغمبر اول نهی کرده است، بعد خود او فقط برای خود یک دختر دارد. او میخواهد عملاً به مردم بفهماند. این دختر را احترام میکند، دست او را میبوسد، تمام احتراماتی که اصلاً ممکن بوده، پیغمبراکرم برای فاطمه زهرا (سلام الله علیها) داشته است، تمام احترامات. به خدا قسم اگر تمام دنیا به پیغمبراکرم ایمان بیاورند به خاطر همین یک معجزه او، آن مردم عجیب زمان جاهلیت که رسم آنها بوده است، اصلاً حرف دختر را نمیزدند. او آمده، یک دختری دارد، محترمه «فِدَاهَا أَبُوهَا»[33] جلوی همان مردم میگوید.
که آن شخص گفت: یا رسولالله کاش زودتر… من چند دختر خود را به دست خود زیر خاک کردم. یکی از دخترهای من بزرگ شده بود، من دیدم که باز هم ننگ است که او را نگه دارم. او را در قبرستان بردم، قبر کندم، بعد خاک قبر به ریش من ریخت. او با دست خود ریش من را تمیز کرد، من در عین حال او را خواباندم و خاک روی او ریختم. ای کاش یا رسولالله شما زودتر آمده بودید. آن احترامات… ما آنقدری که فضایل برای فاطمه زهرا در کتاب… در کتب اهلسنت و شیعه داریم، شاید درباره بعضی از ائمه نداشته باشیم. رسولاکرم اینطور است. بعد هم فدک را به او بخشیده است که دارای ثروت باشد. فدک ارث نبود، کسانی که میگویند: ارث بود، اشتباه میکنند. پیغمبراکرم در زمان خود فدک را به حضرت زهرا بخشید و آنهمه عظمت به او داد. خود این یک معجزهای است. یکی از معجزات رسولاکرم است.
آیه شریفه قرآن که میفرماید که من میخواستم برای شما… «أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ» این مردم زمان جاهلیت، یکی از کارهای اینها این بود که سفک دماء میکردند، فساد میکردند، دزدی میکردند، دزدهای بینالمللی بودند، دزدهای عجیب و غریبی بودند. حالا ملائکه از کجا میدانستند که دنیا اینطور است، چون هنوز کسی خلقت نشده بود. تازه خدا میخواهد حضرت آدم را خلق کند که «أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ» انسان این وحشیگری را دارد، از کجا میدانستند. در روایات زیادی داریم، شاید یک وقتی اگر من اشتباه نکنم شمارش میکردم، حدود بیست روایت درباره اینکه قبل از این عالَم و آدم، عالَم و آدمها بوده است. یعنی عالمی بوده است و آدمی بوده است و بنیآدمی بودند و اینها هم به طرف مادیات رشد میکردند. یعنی همانطور که خود ما در این دور میبینیم که این رشد مادّی که انبیاء آمدند که بشر را در رشد مادّی ترمز کنند و در رشد معنوی او را هُل بدهند. اصلاً انبیاء برای این جهت آمدند. یعنی یک مقداری جلوی آن را بگیرند که به دنیا و مسائل دنیایی اینقدر پیشرفت نکند. چون میدانند اگر پیشرفت کرد، بیشتر از جنبههای فساد آنها استفاده میکنند.
شما اگر جمع هرچیزی که الآن اختراع شده است، جمع بزنید، میبینید به جهت فساد بیشتر استفاده میشود تا به جهت صلاح. از هر چیزی. بعضی از آنها که صددرصد فساد است، بعضی از آنها هم حداقل پنجاه درصد فساد است. ولی جنبههای معنوی و کمالات روحی صددرصد صلاح و پاکی و خوبی است. علم، کمال است. تقوا، کمال است، تزکیه نفس، کمال است و خلاصه صفات کمالیه را در خود به وجود بیاورد، کمال است. اما حالا شما در جنبههای مادّی هرچه باشد، البته بعضی از آنها کمال است، اما کمال آنچنانی نه، نسبی است. آدم تحصیلکرده، باسواد بهتر از بیسواد است. اما خیلی از بیسوادها هستند که اهل معنویت هستند.
من یک چوپانی را دیدم که سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما باور کنید که از گذشته و آینده خبر میداد. نمیخواهم بگویم.. نمیخواهم ترویج بیسوادی کنم. همین چوپان بیسواد نسبت به آن چوپان باسواد، آن چوپان باسوادی که همین حالات را دارد بهتر از این است. چون فضل است، علم فضل است، سواد فضل است. اما کمال مطلق اینها نیست و انبیاء آمدند که در این جهت… چون خود انسان با فشاری به طرف مادیات و فساد میرود. اگر… باور کنید، اینها یک تحقیقات علمی و واقعی دارد، نمیشود من در این مجالس مختصر عرض کنم. اگر پیغمبراکرم نبود، تا امروز صددرصد بشر خود را از بین برده بود، به همان راهی که جلو آمده بود. مدام رو به کمال میرفت. برای کشتن و قتل و فساد مدام وسایل بیشتری تهیه میکرد، از شمشیر متوجه توپ میشد، از توپ متوجه موشک میشد، از موشک متوجه یک نیرویی که با یک دکمه زدن تمام یکم شهر، یک مملکت را از بین ببرد، میشد و همین کار را هم میکرد و در گذشته کردند.
یعنی آن روایاتی که دارد که فساد روی زمین بوده است و ملائکه او را میگفتند که «أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ» یعنی خدایا یک عده بشر خلق کردی و اینها رشد مادّی کردند. اوقات آنها از هم تلخ شد. همین الآن هم اگر وعده الهی نباشد، باور کنید ممکن است چنین شود که از هم عصبانی شدند. دو ابرقدرت در دو طرف واقع شدند. نمیخواهد. یک ابرقدرت دیوانه، یک دیوانه در… چه کسی میتواند یک دیوانه را از رأس قدرت پایین بیاورد؟ همین صدام، شما خیال میکنید عاقل است؟ این دیوانه اگر قدرت در دست او باشد، تمام دنیا را به خاک و خون میکشاند. میگوییم: مردم نباشند. من که بنا است نباشم، دیگران هم نباشند. میزند تمام دنیا را با خاکستر یکی میکند. همانطور که یک شهر آن را نمونه نشان دادند، هیروشیما را با یک برنامه از بین بردند که دیگر حتی گیاه هم نمیروید.
اینطور فساد منظور ملائکه بود. خدای تعالی فرمود: «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»[34] این یک نویدی است که به ما دادهاند. تمام دنیا هم امروز دارند به این نوید معتقد میشوند و آن این است که این دو منتهی به فساد مطلق نمیشود که مردم از بین بروند و تمام شود. این دو منتهی به «يَمْلَأُ اللَّهُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً».[35] بعد از اینکه در جنبههای روحی رشد کردند و در جنبههای مادّی و بعد از اینکه به آن فساد عجیب رسیدند، اینجا خدا جلوی آنها را میگیرد. این بوده است که ملائکه را قانع کرده است. والّا ملائکه چرا قانع شدند؟ «أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ» بعد از اینکه اسماء «هؤلاء» را که انشاءالله برای هفتههای بعد آنها را شرح خواهم داد، اینها را به حضرت آدم گفت و حضرت آدم به ملائکه گفت، ملائکه دیدند که در این اسماء، اسماء چهارده معصوم هست که اینها یکی بعد از دیگری برای اینکه بشر را حفظ کنند، میکوشند و آخرین آنها تمام دنیا را پُر از عدل و داد میکند، بعد از اینکه پُر از ظلم و جور شده باشد.
و لذا تمام مردم یک نگرانی از آینده دارند. الّا مسلمان واقعی و یا مسیحی واقعی و زرتشتیها هم تا حدّی. چون آنهایی که معتقد به دین خود باشند… مسلمانها، تمام مسلمانها معتقد هستند که حضرت مهدی میآید و دنیا را پُر از عدل و داد میکند، سنی و شیعه. سنیها در این مسئله متفق هستند. شما فکر نکنید… عوام آنها نمیدانند، جاهل هستند، والّا کتب آنها پُر از اینها است. مسیحیت میگوید به اسم پسر انسان… حضرت… یک شخصی که حضرت عیسی هم با او است، او میآید و دنیا را پُر از عدل و داد میکند. زرتشتیها یک نامی که الآن از ذهن من پرید و در یک کتاب از زرتشتیها حتی من دیدم که یک فردی میآید که دنیا را پُر از عدل و داد میکند و همه معتقد به این قسمت… یعنی مذاهب بزرگ عالم معتقد به این قسمت هستند و این دور از آن دور است. و انشاءالله در زمان ما، چون دیگر واقعاً دنیا پر از ظلم و جور شده است، حقوق همه از بین رفته است…
[1]. بقره، آیه 30.
[2]. همان.
[3]. همان.
[4]. بقره، آیه 31.
[5]. همان.
[6]. بقره، آیه 32.
[7]. همان.
[8]. همان.
[9]. بقره، آیه 33.
[10]. همان.
[11]. بقره، آیه 31.
[12]. همان، آیه 33.
[13]. همان، آیه 34.
[14]. انبیاء، آیه 27.
[15]. همان، آیه 26.
[16]. بقره، آیه 34.
[17]. همان.
[18]. همان، آیه 35.
[19]. بقره ،آیه 36.
[20]. همان.
[21]. همان، آیه 37.
[22]. بقره، آیه 37.
[23]. همان، آیه 38.
[24]. همان.
[25]. همان.
[26]. اخلاص، آیات 1 و 2.
[27]. نساء، آیه 157.
[28]. نحل، آیه 58.
[29]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 15، ص 180.
[30]. آلعمران، آیه 103.
[31]. بحار الأنوار، ج 79، ص 303.
[32]. اسراء، آیه 31.
[33]. بحار الأنوار، ج 43، ص20.
[34]. بقره، آیه 30.
[35]. زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص 423.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.