۱۷ محرم ۱۴۲۶ قمری

«أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله و الصلاة و السلام علي رسول‌الله و علي آله آل الله لا سيما علي بقية‌الله روحي و أرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة على أعدائهم أجمعين من الآن إلي قيام يوم الدين»

سؤال: اگر اين حقير بخواهم يكي از بندگاني باشم كه مورد تأييد خداوند متعال و آقا امام زمان (عجل الله تعالي فرجه شريف) باشم چه بايد بكنم؟ لطفاً اين حقير را راهنمايي كنيد چون اول راه هستم و هنوز شروع كامل و اساسي نكردم.

جواب: إن‌شاءالله اميدوار هستيم كه شروع كامل و اساسي بكنيد تا موفق بشويد. إن‌شاءالله مراحل تزكيه نفس را بگذرانيد هم امام زمان شما را تأييد مي‌كند و هم خداي تعالي، چون خدا و امام زمان يكي هستند، نه از نظر بدني، از نظر راهنمايي و هدايت. آنچه خداي تعالي مي‌فرمايد امام عصر (أرواحنا فداه) عمل مي‌كند و همان را مي‌فرمايد و عمده آن بيدار شدن از خواب غفلت است و بعد هم تزكيه نفس، و به وسيله بندگي و عبادت واقعي و رسمي بودن در بندگي انسان به كمالاتي مي‌رسد كه مَرضي خدا و امام عصر (أرواحنا فداه) هست و اگر شما قدم جدي برداريد در راه تزكيه نفس و كمالات، خدا و امام زمان شما را تأييد مي‌كند، چون وعده فرموده است: «إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ»[1] و خدا «لا يُخْلِفُ الْميعادَ»[2] خُلف وعده هم نمي‌كند، وعده خدا هم حق است، إن‌شاءالله موفق خواهيد شد.

سؤال: لطفاً اگر ممكن است مختصري در مورد اين فراز از دعاي شريف ندبه كه مي‌فرمايد: «أَيْنَ جَامِعُ الْكَلِمَةِ عَلَى التَّقْوَى»[3] توضيح مرحمت بفرماييد.

جواب: اين جمله، البته جناب آقاي رفيعي در كتاب دعاي ندبه خود كه توضيح و شرحي داده‌اند اين مطلب را نوشتند. در دعاي ندبه، در وقتي كه دنبال امام عصر (أرواحنا فداه) مي‌گرديم… چون يك بخش از دعاي ندبه مثل اين است كه انسان از خدا ديگر…، البته فرقي هم نمي‌كند، چون خدا همه جا حاضر است، توجه او از خدا برمي‌گردد به طرف حضرت وليعصر كه بدن ايشان الآن در كجا است؟ چون خدا همه جا هست، علم امام هم همه جا هست. چيزي كه باقي مي‌ماند بدن مقدس ايشان است كه الآن كجا است، چون ماها تحت تأثير ديدني‌هاي خود بيشتر قرار مي‌گيريم. اگر در اين مجلس مثلاً يك ميليون ملائكه باشد ما مي‌گوييم كسي نيست ولي اگر دو نفر انسان بودند كه آن‌ها را ديديم مي‌گوييم كسي هست. در دعاي ندبه انسان مي‌گردد دنبال بدن حضرت كه روح مقدس ايشان هم متعلق به همان بدن است يا آن بدن متعلق به آن روح مقدس است و لذا گاهي مي‌گوييم «أَ بِرَضْوَى أَمْ غَيْرِهَا أَمْ ذِي طُوًى»[4] گاهي «أَيْنَ، أَيْنَ» مي‌گوييم، يعني بالأخره كجا است؟ كجا است؟ كجا است؟ اين تعبير در بخشي از دعاي ندبه زياد گفته مي‌شود، تا وقتي كه انسان مي‌رسد به «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي لَكَ الْوِقَاءُ وَ الْحِمَى»[5]. كجا است؟ كجا است؟ خود اين تعبير خيلي جالبي است، بدن مقدس ايشان كجا است؟ بالأخره انسان تا «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي لَكَ الْوِقَاءُ» از دو حال خارج نيست: يا حضرت را پيدا كرده است و يا فهميده است كه حضرت همه جا هستند، چون اين بخش از دعا روي اين جهت است كه بدن مقدس ايشان كجا است. آن بخش «بِأَبِي أَنْتَ» كه مي‌گوييم چون خطاب است يا به اين معنا رسيده است كه امام عصر (أرواحنا فداه) همه جا هستند و چون همه جا هستند ديگر حالا «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي» و يا اينكه بايد حضرت را، همان چيزي كه دنبال آن مي‌گشته است پيدا كرده باشد، خدمت حضرت برسد. ديده شده است كه بعضي‌ها با همين بخش از «أَيْنَ» ها «أَيْنَ الطَّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِكَرْبَلَاءَ. أَيْنَ الْمَنْصُورُ عَلَى مَنِ اعْتَدَى عَلَيْهِ وَ افْتَرَى» با همين‌ها حتي به بدن حضرت رسيدند. يك شخصي نقل مي‌كرد مي‌گفت: صبح جمعه بود، در ماشين دعاي ندبه مي‌خوانديم، ماشين هم با سرعت مي‌رفت، تا رسيديم به «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي» ديديم يك آقايي كنار جاده ايستاده است كه «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي لَكَ الْوِقَاءُ وَ الْحِمَى» دقيقاً در همان لحظه‌اي بود كه ماشين از جلوي ايشان رد شد، راننده هم كسي ديگر بود كه همين اندازه بيشتر نصيب او نشد. گاهي هم از نظر معرفت انسان به اين مقام مي‌رسد. وقتي مي‌گويد «أَيْنَ جَامِعُ الْكَلِمَةِ عَلَى التَّقْوَى» تمام كلمه تقوا، تمام حرف در تقوا، آن كجا است؟ معرفت او بالا مي‌رود، با همين جملات «أَيْنَ ابْنُ النَّبِيِّ الْمُصْطَفَى، وَ ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى، وَ ابْنُ خَدِيجَةَ الْغَرَّاءِ، وَ ابْنُ فَاطِمَةَ الْكُبْرَى» اين‌ها را كه مي‌گويد معرفت او بالا مي‌رود، به اين جهت بايد برسد كه تو چرا دنبال بدن مي‌گردي؟ علم آن حضرت در همه جا إحاطه دارد كه اين از يك جهتي بهتر هم هست و مقام معرفت او آن‌چنان بالا مي‌رود كه همان ‌جا مي‌گويد «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي لَكَ الْوِقَاءُ وَ الْحِمَى» و معني «أَيْنَ جَامِعُ الْكَلِمَةِ عَلَى التَّقْوَى» هم آن‌طوري كه به نظر مي‌رسد يعني همه آن جامع كلمه، مي‌خواهند بگويند يك شخصي همه چيز دارد مي‌گويند جامع است، جامع همه چيزها است، هر چه كه شما درباره تقوا بگوييد، از هر مرحله آن، مي‌بينيد در حضرت وليعصر (صلوات الله عليه) جمع شده است. اين معناي اين جمله است و إن‌شاءالله مراجعه هم بكنيد به كتاب جناب آقاي رفيعي و شايد آن‌جا بهتر توضيح داده باشد.

سؤال: نظر به اينكه حضرتعالي از نويسندگان بسيار موفق به خصوص در رابطه با شخصيت والاي حضرت بقيةالله و امر زمينه‌سازي براي ظهور ايشان مي‌باشيد در صورت امكان رمزهاي موفقيت در اين خصوص و روش‌هاي مطالعه و تحقيق را در اين مورد براي ما بيان بفرماييد؟

جواب: حالا لطف ايشان است وإلّا من كه توفيقي نمي‌بينم در خود كه بتوانم كاري براي حضرت (صلوات الله عليه) كرده باشم ولي همانطوري كه اكثراً مطلع هستيد شايد از سن شانزده سالگي در ارتباط با مسائل روحي و معنوي بودم و اساتيدي را هم ديده بودم. يك مدتي يعني وقتي كه تحصيلات ما در قم به يك جايي رسيد و مرحوم آيت الله بروجردي از دار دنيا رفتند ما مشهد رفتيم. جوان‌ها دور ما را گرفتند و ما ديديم آنچه كه در قم تحصيل كرديم حالا نمي‌شود براي اين‌ها بگوييم، مگر اينكه برويم در حوزه و براي طلاب درسي را كه خوانديم آن‌ها را تدريس كنيم و آن موقع احساس مي‌شد كه جوان‌ها نياز بيشتري به ما دارند تا طلاب. الحمدلله طلاب مدرسين خوب، اساتيد خوب داشتند و مسئله‌اي نداشتند. لذا خدا رحمت كند مرحوم شهيد هاشمي‌نژاد را كه با هم بوديم، صحبت شد كه يك كانون بحث و انتقاد ديني تشكيل بدهيم كه از جهات روحي و اين‌ها تأسيس مربوط به من بود، نه اينكه من ادعا بكنم، همه مي‌دانستند، حتي يك كتابي درباره آقاي هاشمي‌نژاد از قول ساواك نوشتند، در آن‌جا هم در روزهاي اول كه به تازگي هر جايي پيدا شده است كه مؤسس فلاني است و گوينده و سخنگو آقاي هاشمي‌نژاد، حالا به اين‌ها كار نداريم، با هم نشستيم صحبت كرديم كه چه بكنيم؟ ديديم واقع اين است كه منبرها هم گوينده و هم شنونده، شنونده‌ها كه طالب مجهول هستند و نمي‌دانند اين گوينده روي منبر چه مي‌گويد و چه خواهد گفت، خود گوينده هم گاهي طالب… نه اينكه طالب مجهول باشد ولي گوينده جاهلي است، از اين جهت جاهل است كه نمي‌داند چه مي‌خواهد روي منبر بگويد. حالا روي منبر برود تا وقتي كه اين مقدمه را مي‌گويد «الحمدلله رب العالمين و الصلاة و السلام» اين كم‌كم به ياد مي‌آورد كه بالأخره يك چيزهايي را بگويد. اين رسم طبابت روح افراد نيست، يعني هيچ طبيبي اين‌طور نشده است كه مثلاً برود در يك بيمارستاني و همه بيمارها را جمع كند و نداند اين‌ها چه بيماري دارند و خود او هم همين‌طور (؟؟13:36) يك چيزي بگويد ولو حالا مفيد هم باشد ولي بالأخره فايده آن خيلي كم است. گفتيم بهتر همين است كه پاسخ به سؤالات تشكيل بشود و ما آن كانون را تأسيس كرديم. يك مدتي اين‌طوري بود كه پاسخ به سؤالات داشتيم و با افراد خيلي هم خشك برخورد مي‌كرديم تا تقريباً‌ مي‌شود گفت حدود بيست سال قبل. اين را مي‌گويم براي اينكه جواب اين سؤال را بدهم، يك شب من در عالم رؤيا…، يعني قبل آن خيلي از حضرت وليعصر تقاضا مي‌كردم كه چرا شما ظهور نمي‌كنيد؟ تقريباً اين اصرار به صورت ناراحت‌كننده‌اي براي خود من بود و حال اينكه دستور هم ضمناً اين است كه «هَلَكَ الْمُسْتَعْجِلُونَ»[6] آن‌هايي كه عجله مي‌كنند اين‌ها هلاك مي‌شوند. درست است كه ما بايد از خدا بخواهيم كه خدا عجله بكند مي‌گوييم «اللهم عجل لوليك الفرج» چون خدا مي‌تواند مفاسد عجله‌اي كه مي‌شود برطرف كند، مثلاً چايي را جلوي من گذاشتند داغ است، اگر همين‌طور برداشتم خوردم و دهن من سوخت و اين‌ها عجله كردم اما اگر يك كسي يك علاجي كرد كه اين چايي سرد شد و زود هم خوردم، اين معلوم است كه مفسده داغي را كه دهن را بسوزاند و مثلاً تاول بزند و اين‌ها را او مي‌تواند، يك مقدار آب سرد داخل آن بريزد و حل كند. خداي تعالي مفسده اينكه امام زمان را زودتر از موعدي كه مردم آمادگي دارند بفرستد آن‌ را مي‌تواند رفع كند اما ماها نمي‌توانيم رفع كنيم لذا «هَلَكَ الْمُسْتَعْجِلُونَ» اگر ما عجله بكنيم، داد و فرياد بكنيم، چرا نمي‌آيد؟ فلان و اين‌ها، دير شده است، مثلاً‌ يك كاري بكنيم كه عجله‌اي بشود، چون ما نمي‌توانيم مفسده اين را رفع بكنيم ممكن است براي ما ضرر داشته باشد و ما را هلاك كند، اما خداي تعالي مي‌تواند… ما كه مي‌گوييم «اللهم عجل فرجه» يعني او را زودتر بفرست، مفسده آن را هم او مي‌تواند رفع كند، آن مفسده‌اي كه ممكن است داشته باشد مي‌تواند رفع كند. لذا آن شب من خيلي «هَلَكَ الْمُسْتَعْجِلُونَ» را عمل كردم و مي‌خواستند به من بفهمانند كه علت تأخير چيست. اين را تو برطرف كن، مثلاً مثل چايي كه گذاشتند و طرف هم دست نمي‌زند، خيلي هم تشنه است ولي آن را كاري نمي‌كند، اين را سرد بكن، چشم، علت تعجيل را اين‌طوري به من گفتند. در عالم رؤيا يك شخصي را به من نشان دادند كه از من پرسيدند: اگر امام زمان ظهور كند اين را چه كار كنيم؟ اگر باشد فتنه مي‌كند، كاري هم نكرده است كه او را بكشيم. بينابين است، كه الآن اكثر مردم اين‌طوري هستند، ديديد كه انقلاب شد يك عده همين‌طور نفوذي آمدند وارد شدند، فتنه هم كردند و به اصطلاح نمي‌شد آن‌ها را قصاص قبل از جنايت بكنيم و آن‌ها را بكُشيم، لذا تو اين‌ها را درست بكن، كمك كن در درست شدن اين‌ها… كه من از آن وقت شروع كردم به مسئله اينكه تزكيه نفس بكنيد و اين حرف‌هايي را كه الآن مي‌زنيم و الحمدلله تا يك حدي هم پيش رفته است، اين از آن وقت شد. اين‌ها را درست بكن، هر چه از اين‌ها درست بكني يك مقدار جلو مي‌افتد، بهتر است. بالأخره حالا

آب دريا را اگر نتوان كشيد            هم به قدر تشنگي بايد چشيد

تو يك قطره‌اي هم درست كني بهتر از اين است كه هيچ چيز نباشد. لذا راه رسيدن به اينكه امام زمان (صلوات الله عليه) زمينه‌سازي براي ظهور… چون مي‌خواستم جمله خود ايشان را بگويم، زمينه‌سازي براي ظهور اين است كه تا يك حدي خود انسان جدي باشد براي كمالات روحي و ترك گناه و معصيت و ترك همه چيز، غير از آنچه كه راه حق است و هم مردم را راهنمايي بكند، تنها خود شما نيستيد كه بگوييد من مثلاً خود را از چيز نجات بدهم، حالا بر فرض هم امام زمان براي شما ظهور كند براي يك فرد است، ممكن است فردي باشد ولي براي كل جهان چنين كاري امام عصر (أرواحنا فداه) يا خداي تعالي نمي‌كند. شما يك مقدار كمك بكنيد، مردم را آماده بكنيد، صحبت از تزكيه نفس بكنيد، صحبت از تقوا بكنيد، صحبت از اين حرف‌ها بكنيد و خود شما هم آماده باشيد، يك مقدار پاي خود را روي هواي نفس خود بگذاريد، اين نفس اژدرها سو كي خفته است19:26 ، شما اين‌كارها را بكنيد إن‌شاءالله حضرت ظهور مي‌كند، حضرت نيامده است كه برود در بيابان‌ها و با غربت زندگي بكند. از آن لحظه‌اي كه حضرت وليعصر (صلوات الله عليه) بعد از پدر بزرگوار خود امام شدند مي‌خواسته ظاهر باشند، اگر ماها انسان بوديم، اگر ماها اهل تزكيه نفس بوديم، اگر ماها به فكر اين مسائل بوديم. بنابراين آنچه كه هم من تجربه دارم و هم تا حدي احساس مي‌كنم كه به خاطر كمك دوستان موفقيتي بوده است و زمينه‌سازي براي ظهور بوده است اين مسئله بوده است، وظيفه هر كدام از شما هم إن‌شاءالله اين است كه به همين اقدام عمل كنيد.

سؤال: لطفاً بفرماييد ثواب خيرات به روح افرادي كه در عالم برزخ در حال خواب هستند چگونه است و چگونه مي‌رسد و با وجود خواب بودن چگونه از آن بهره‌مند مي‌شوند؟

جواب: سؤال ايشان اين است كه همانطوري كه قبلاً هم تذكر دادم افرادي كه از دار دنيا مي‌روند به سه بخش كلي تقسيم مي‌شوند: يك بخش هستند كه هم عقايد آن‌ها خوب است، هم تزكيه نفس آن‌ها كامل است، هم مثلاً به كمالات رسيدند، حالا به كمالات هم نرسيده باشند، مراحل كمالات را طي نكرده باشند، تزكيه نفس را لاأقل بايد كرده باشند، عقايد آن ها هم خوب است، اين افراد بعد از مُردن طبعاً از اولياء خدا هستند و مي‌روند در بهشت برزخي كه در آسمان چهارم است «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً»[7] كه در مورد شهداء هم مي‌گويد: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ‏»[8] كه آن‌جا زندگي مي‌كنند، در اين مدتي كه مي‌خواهد قيامت برپا بشود آن‌ها در آن‌جا راحت زندگي مي‌كنند، در بهشت هستند. بهشتي است كه يك مقداري شبيه به دنيا است و يك مقداري هم شبيه به بهشت خُلد است، چون از دنيا انسان را بردارند و در بهشت خُلد بيندازند خيلي براي انسان نامناسب است، بايد يك مقداري او را آماده كنند تا به آن‌جا برسد. يك عده هم هستند كه عقايد اين‌ها خوب است، تزكيه نفس نكردند، نه اهل معصيت و گناه هستند، اين‌ها را هم كه منظور ايشان اين‌ها بوده است، كه اين‌ها به خواب عميقي فرو مي‌روند «؟..؟23:03» در روايات دارد كه انسان مثل يك بيهوشي تقريباً مي‌افتد، خيلي هم زود بر آن‌ها مي‌گذرد، شايد يك لحظه بگذرد ولي خود آن‌ها وقتي كه در روز قيامت بيدار مي‌شوند مي‌گويند «إِلاَّ عَشِيَّةً أَوْ ضُحاها»[9] يك شب يا يك روز بيشتر ما در اين حالت نمانديم و مثال‌هايي هم خداي تعالي در قرآن براي اين مردم زده است، يكي قضيه عُزير است كه صد سال مُرد و وقتي كه بيدار شد گفت يك روز يا يك شب يا نصفي از روز بيشتر نمُردم و يا اصحاب كهف كه آن‌ها هم همين‌طور گفتند و حال اينكه سيصد سال آن‌ها خواب بودند و مثال‌هاي مختلفي هم خدا در اين ارتباط زده است. منظور ايشان اين عده هستند. عده سوم هم آن‌هايي كه معاند هستند و اهل گناه هستند و آن‌ها را هم خداي تعالي در عذاب‌هاي مختلف قرار مي‌دهد يا آن‌ها را مَسخ مي‌كند، به صورت يك حيوان خيلي پَستي درمي‌آيند و يا در همان عالم قبر آن‌ها را عذاب مي‌كند كه «حُفْرَةً مِنْ حُفَرِ النِّيرَانِ»[10] همانطور كه شنيديد با گُرز آتشين مي‌آيند بالاي سر آن‌ها و بر سر آن‌ها مي‌زنند و مار و عقرب و اين‌ها كه از اين‌ قبيل نقل هم زياد داريم و يا اينكه… بالأخره در عالم برزخ عذاب مي‌شوند. البته من نمي‌خواهم در مورد اين دسته زياد صحبت كنم، خيلي مطلب دارد. يك دسته همين كساني هستند كه خواب هستند، خواب بگوييم؟ بيهوش بگوييم؟ بالأخره چيزي متوجه نمي‌شوند، هم احتمال دارد خواب باشند… ولي چون بدن ندارند خواب إطلاق نمي‌شود بيشتر به همان «؟..؟25:19» به عنوان بيهوش بودن، يعني روح هيچ حسي، هيچ فعاليتي در اين مدت ندارد ولي خداي تعالي حساب‌هاي اين‌ها را دقيقاً در دستگاه حسابگري خود كه «كَفى‏ بِاللَّهِ حَسيباً»[11] و يا «هُوَ سَريعُ الْحِسابِ»[12]‏ِ خدا در آن علم غيب خود، هر چه كه مي‌خواهيد اسم آن را بگذاريد، حساب همه اين افراد را دارد و چه كسي براي چه كسي چه چيزي مي‌فرستد… مثلاً شما يك حمد و سوره براي يك مُرده‌اي كه يقين داريد مثلاً حالا اين‌طوري است خوانديد اين در حساب او ريخته مي‌شود، در حساب پس‌انداز او ريخته مي‌شود، اگر آن‌قدر حساب پس‌انداز اين مُرده خوب شد، عالي شد، بالا رفت كه از اولياء خدا بشود، خدا او را از اولياء خود قرار مي‌دهد و از آن حالت او را بيرون مي‌آورد و او را در عالم بهشت برزخي مي‌برد و اين هم اتفاق افتاده است، يعني اهل آن ديده‌اند و متوجه شده‌اند. شما مقيد باشيد مثلاً براي پدر و مادر خود هر روزي دو ركعت نماز بخوانيد، يعني يك نمونه اين‌طوري من شنيدم، پدر و مادري كه در خواب بودند و اين‌ها را بردند به عالم…، يا باقيات و صالحاتي خود او درست كند، يك مسجدي درست كند كه مردم بروند آن‌جا نماز بخوانند و از آن بهره‌برداري بكنند، استفاده بكنند، همه اين‌ها را خداي تعالي به حساب آن‌ها وارد مي‌كند و خدا يك جمع‌بندي مي‌كند و يك مقداري هم خود او براي او مي‌گذارد، لطف خود خدا روي آن قرار مي‌گيرد، اين‌ها از آن خواب نجات پيدا مي‌كنند، يعني نه اينكه… آن‌ها چيزي نمي‌فهمند، آن نجات آن‌ها مسئله‌اي نيست، مسئله مهم از آن نعمت‌هاي بهشت برزخي استفاده كردن است كه از آن استفاده مي‌كنند. اگر بازماندگان يا خود او ثلث مال را وقف يك كاري بكند يا خود او در زمان حيات خود كه بهترين آن هم همين است يك باقيات و صالحاتي بگذارد اين مسئله براي او انجام خواهد شد، و اگر اهل عذاب باشد از عذاب نجات پيدا مي‌كند و اگر يك فردي باشد كه در عالم برزخ در آن بهشت برزخي باشد، آن‌جا چون مثل بهشت خُلد نيست كه همه چيز كاملاً به انسان داده بشود، درجات او را در آن بهشت برزخي بالا مي‌برند، چون در بهشت برزخي كسي كه خدا را اطاعت بكند هست، صالحين هستند، صديقين هستند، شهدا هستند، انبياء هستند، حالا او را جزو انبياء قرار… در روايت دارد كه بعضي‌ها را خدا در رديف انبياء قرار مي‌دهد، در روايت دارد كه بعضي‌ها را خدا در رديف شهدا قرار مي‌دهد، حالا اين‌ها ممكن است حقيقي نباشد، چون اين‌ها در دنيا نبّي نبودند، در دنيا شهيد نشدند اما جزو صالحين و صديقين حتماً قرار مي‌دهد، همين «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ» مي‌خواهم بگويم كه آن‌جا هم مقامات فرق مي‌كند و براي آن هم باز حسابي باز مي‌كنند. به هر حال خيّرات براي أرواحي كه در عالم برزخ، حالا چه در حال خواب باشند و چه در غير خواب، براي آن‌ها مفيد است، وإلّا همانطوري كه در ذهن مي‌آيد اينكه مُرده است، روز قيامت هم كه بلند مي‌شود، الآن چه خيّراتي براي او بكنيم؟ چه چيزي براي او بفرستيم؟ چه فايده‌اي دارد، او كه نمي‌فهمد؟ از اين حرف‌ها ممكن است پيش بيايد ولي خداي تعالي حساب او حسيب است، فرض كنيد بلا تشبيه مثل يك رئيس بانك دقيقي كه هر كسي هر چقدر پول به حساب شما بريزد فوراً به حساب شما مي‌برند و براي شما حفظ مي‌كنند.

سؤال:‌ دليل اينكه بيشتر شب‌هاي جمعه به اين كارها مبادرت مي‌شود چيست؟

جواب: شب جمعه خداي تعالي يك بار عامي داده است كه مردم بيشتر مراجعه كنند، چون اگر هر شب آن بار عام را بدهد عادي مي‌شود، طبيعي مي‌شود. هر چيزي كه زياد شد آن ارزش و قيمت خود را از دست مي‌دهد. الآن پُرارزش‌ترين چيزها براي ما هوا است، ولي چون زياد است ارزش براي آن قائل نيستيم. شما را يك جايي ببرند كه هوا در آن نباشد و نفس شما بگيرد آن‌وقت مي‌فهميد كه هوا يعني چه، يا مثلاً الآن آب براي ما مهم نيست، چون آب هست، در غذاهاي ما هم آب هست، اما شما را يك جايي ببرند يك شبانه‌روز به شما آب ندهند، غذاي آبكي هم به شما ندهند، جا هم گرم باشد، عرق بكنيد آن‌وقت ببينيد آب چه فايده‌اي دارد. چيزهايي هست كه به اصطلاح وقتي زياد شد ارزش آن از دست مي‌رود، اگر هر شب، شب جمعه باشد، هر شب، شب رحمت باشد ماها دنبال دعاي كميل و زيارت و… البته الآن هم نمي‌رويم ولي آن موقع كمتر از الآن مي‌رويم و هر شب، شب چهارشنبه باشد اين جمعيت شب چهارشنبه نمي‌روند… البته شب چهارشنبه موضوعيت خاصي ندارد، مسجد جمكران نمي‌روند يا شب جمعه، زيارت حضرت سيدالشهداء شب جمعه مستحب است. شب جمعه به شب جمعه باشد انسان زيارت مي‌كند اما اگر بخواهد هر ساعت زيارت بكند كم‌كم مي‌بينيد كه آن مزه خود را از دست مي‌دهد، آن ارزش خود را از دست مي‌دهد. از اين جهت گفتند شب‌هاي جمعه يك رحمت خاصه‌اي خداي تعالي به آن‌هايي كه دعا مي‌كنند و عبادت مي‌كنند عنايت مي‌كند و طبعاً چون خدا بهتر به زنده‌ها عنايت مي‌كند اگر كسي خيّراتي براي اموات بفرستد به آن‌ها هم بهتر مي‌رسد.

سؤال: در جمله «رَبِّ الْعالَمينَ‏»[13] آيا منظور تمام عوالم خلقت است يا عوالمي كه مربوط به خلقت ما بشر است مي‌باشد؟ امام (أرواحنا فداه) هم «رَبِّ الْعالَمينَ‏» هستند؟ چون ماسوي الله تحت تصرف و پرورش ايشان است. آيا خدا «رَبِّ الْعالَمينَ‏» است يا امام؟

جواب:‌ خداي تعالي هر چه كه در عالم هست، هرچه كه خلقت شده است، بالا، پايين، بالأخره كهكشان‌ها، هر چه خود او خلقت كرده است، آن‌ها را خلق كرده است و ربّ آن‌ها هم هست. پرورش‌دهنده، نگهدارنده، چون در اين‌جا معناي نگهدارنده مي‌آيد، نگهدارنده آن‌ها هم هست، نه اينكه خلقت كرده باشد و رها كرده باشد يك گوشه آن خراب بشود و نمي‌دانم يك جا زلزله بيايد و يك گوشه مِلك خدا را بدون اجازه خدا از بين ببرد، از اين حرف‌ها نيست. پس همه عوالم خلقت… منظور از عالمين يعني جمع عالم‌ها است، عوالم مختلف است. سؤال دوم اينكه در همين جمله «رَبِّ الْعالَمينَ‏»… در واقع اين دو تا يك سؤال است ولي جدا كردند، ما هر نسبتي كه به امام مي‌دهيم، هرچه كه درباره امام مي‌گوييم از جانب خدا گرفتند، يعني بالإصاله امام شريك خدا نيست كه بگوييم اين هم ربّ العالمين است، آن هم ربّ العالمين است. اين در طول جريان واقع شده است، نه در عرض، يعني خدا ربّ العالمين است، مي‌آيد شامل همه مخلوقات خود مي‌شود منجمله خود امام، و چون «أبى اللّه أن يجرى الأمور إلّا بأسبابها»[14] با أسباب هر چيزي خداي تعالي هر چيزي را نگه مي‌دارد، ربوبيت، يعني پرورش، نگهداري همه أشياء را به وسيله امام خدا انجام مي‌دهد، پس به يك معنا ربّ العالمين خدا است، مطلقا و بالإصاله ولي امام (عليه الصلاة و السلام) ربّ العالمين است غير از خود او كه خدا بايد او را تربيت كند و نگهداري بكند و بالإصاله هم نيست، يعني از جانب پروردگار است.

سؤال: در برخورد با آيه 51 سوره توبه مسئله جبر به ذهن تداعي مي‌شود خواهشمند است توضيح بفرماييد.

جواب: آيه شريفه اين است كه‌ «قُلْ لَنْ يُصيبَنا إِلاَّ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ‏» ترجمه اين آيه اين است كه بگو اي پيغمبر هيچ چيز به ما اصابت نمي‌كند مگر آنچه را كه خدا براي ما نوشته است، او مولاي ما است و مؤمنين بر خدا توكل مي‌كنند. من فكر مي‌كنم اين دوست عزيز ما حرف‌هاي گذشته ما را زياد توجه نكردند، البته مسئله‌اي هم نيست. ببينيد ما گفتيم هر چه به انسان مي‌رسد، بد يا خوب، از جانب خدا است. خوب‌هاي آن مستقلاً از جانب خدا است، مصيبت‌هاي آن كه اين «لَنْ يُصيبَنا» بيشتر به اين اشاره دارد، مصيبت‌ها و ناراحتي‌هاي آن به خاطر كاري است كه ما كرديم و باز از جانب خدا است. ببينيد اگر ما مثلاً فرض كنيد كه مولايي داشته باشيم و ما نوكر او باشيم، چون اين‌جا «هُوَ مَوْلانا» دارد من از اين جهت مي‌گويم، مولايي داشته باشيم يا اربابي داشته باشيم و ما هم نوكر او باشيم، يك كار خطايي، خلافي كرديم و اين ما را ادب كرد، مثلاً كتك زد. مي‌توانيم بگوييم كه خود ما اين كار را كرديم و هم مي‌توانيم بگوييم كتك را او زد ديگر، منتها او كه كتك زد به علت آن كاري بود كه من كردم، خيلي ساده، نمي‌شود بگوييم كه او نزده است، او زده است «قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»[15] هر چه بدي، خوبي همه از جانب خدا است، درست؟ كتك را او زده است اما چرا زده است؟ چرا آن يكي را نزده است؟ اين‌هايي كه در زندان هستند چرا در زندان هستند؟ چرا بقيه مردم در زندان نيستند؟ براي اينكه اين‌ها يك كارهاي خلافي كردند، خود آن‌ها، بعد به زندان محكوم شدند و آن‌ها را به زندان بردند. حالا هم مي‌توانيد بگوييد فلان قاضي ما را به زندان تحويل داد و هم مي‌توانيد بگوييد كه خودم كردم كه لعنت بر خودم باد. پس اين آيه خيلي روشن است «لَنْ يُصيبَنا» هيچ چيز به ما اصابت نمي‌كند، مصيبتي بر ما وارد نمي‌شود «إِلاَّ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا» اين كارهاي زشت ما رفته است در نزد خداي تعالي، او براي ما قضاوت كرده است، برداشته در پرونده ما نوشته است «كَتَبَ اللَّهُ لَنا» خدا چرا اين كار را كرده است؟ «هُوَ مَوْلانا» او مولاي ما است و مؤمنين بر خدا توكل مي‌كنند. اگر آقايان اعتراضي، سؤالي، چيزي دارند الآن بپرسند.

سؤال: لطفاً بفرماييد اگر بيداري در كسي به وجود آيد چگونه مي‌شود اين بيداري را تقويت نمود و اگر لازمه تقويت اين بيداري مهاجرت از جايي به جاي ديگر باشد چه وظيفه‌اي داريم؟

جواب: بيداري ارتباطي به مهاجرت ندارد، يك وقت هست انسان مي‌بيند كه اين‌جا لالايي خيلي مي‌گويند و يك آهنگي مي‌زنند كه انسان به خواب مي‌رود، برود آن طرف، يك مقداري فاصله بگيرد و صدا را نشنود. در همين صورت مهاجرت خوب است، اما اگر انسان خيلي سرحال بود و اصلاً نمي‌خوابد، چرا مهاجرت بكند، جاي خود را عوض بكند؟ يك وقت هست كه تُن صداي بعضي از افراد خواب‌آور است، ما زياد ديديم، يك وقت هست چون من مطالب را نمي‌فهمم چُرت مي‌زنم، پاي منبر يك آقايي يك كسي مي‌گفت: اكثراً اين دوستاني كه پاي منبر ما مي‌آيند چُرت مي‌زنند. من پرسيدم چه وقت منبر مي‌روي؟ البته وقت آن مناسب بود، وقت چُرت زدن نبود. يك وقت هست ساعت 12 شب منبر مي‌روند مثل شب‌هاي إحياء، چُرت مي‌زنند چون خلاف عادت است. گفتم: طبق اصطلاحات فلسفي و اين‌ها صحبت مي‌كنيد؟ گفت: تقريباً. گفتم: علت آن اين است كه نمي‌فهمند. انسان وقتي فقط صدا شنيد و هر چقدر هم فكر كرد مطلبي نفهميد چُرت مي‌زند ديگر، خيلي ساده است. يك طوري براي مردم صحبت بكنيد كه مردم چُرت نزنند، حتي بعضي از افراد هستند كه اصلاً ذاتاً چُرتي هستند، در ماشين مي‌نشينند همان لحظه اول به خواب مي‌روند، در مجلس مي‌نشينند لحظه اول به خواب مي‌روند، بعضي‌ها چُرتي هستند، يك كاري بايد كرد كه همان‌ افراد هم چُرت نزنند. يك طوري با آن‌ها صحبت كنيد كه همان افراد هم چُرت نزنند. خدمت شما عرض شود كه بيداري معنوي هم همين‌طور است، انسان اگر بفهمد كه كجا هست و كجا خواهد رفت، خواب معمولي او هم از چشم او مي‌پَرد. شما فكر بكنيد ما الآن كجا هستيم، در جلسه امتحان. همه شما محصل هستيد، تحصيل كرديد، جلسات امتحان مختلفي را هم ديديد، هيچ وقت شده است كه در يك ساعتي به شما وقت دادند كه در جلسه امتحان بنشينيد و امتحان بدهيد آن‌جا چُرت بزنيد؟ اصلاً محال است، اگر ده روز هم نخوابيده باشيد آن‌جا لاأقل چُرت نمي‌زنيد، چون در جلسه امتحان هستيد. اگر چُرت روحي زديد معلوم است كه نمي‌دانيد كجا هستيد، نمي‌فهميد. يكي مي‌آيد… آن مربي،‌ آن معلم، آن ممتحن مي‌آيد مي‌گويد آقا در جلسه امتحان نشستي، حواس تو جمع باشد، شما را بيدار مي‌كند، يا اينكه نمي‌داني فايده اين امتحان چيست، يا به اين امتحان معتقد نيستي، مي‌گويي حالا گفتند امتحان بده ما هم آمديم ديگر، چه كار كنيم، كه اكثراً اين‌طوري هستيم، نمي‌دانيم آينده ما چه خواهد بود؟ حالا ما خوب امتحان بدهيم باز هم خدا ما را عذاب مي‌كند، مي‌گويند از عذاب الهي انسان نبايد در أمان باشد، من اين معنا را واقعاً كم مي‌فهمم يا نمي‌فهمم، كه اگر يك شخصي صددرصد طبق دستورات الهي عمل بكند، قلب او پاك باشد، تزكيه نفس كرده باشد، اين شخص -الآن هم كه مي‌خواهم بگويم شايد بايد احتياط بكنم- باز هم از مكر خدا بترسد «فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ‏»[16] اين چه معنا دارد من نمي‌فهمم. خدا گفته است تو نماز بخوان خوانديم، عبادت بكن كرديم، به اندازه‌اي كه «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»[17] به اندازه وُسع خود هم كار كرديم، حالا خداي تعالي را –نستجيرُ بالله- دَنگ گرفت ما را روز قيامت كنار عُمر بيندازد، كنار يزيد، من نمي‌فهمم يعني چه؟ چه كار كنم انسان بعضي چيزها را نمي‌فهمد، شماها هم كه مي‌فهميد اين را بدانيد تقليدي مي‌فهميد، يعني چون مي‌گوييد امام سجاد… يك قضيه‌اي درست كردند كه امام سجاد پرده كعبه را گرفته بود و آن‌جا مي‌گفت: خدايا اگر من را عذاب كني، چون جنايتكاري بدتر از من در عالم نيست، اين اعترافات و اين‌ها، بعد هم يك عده به پيروي از (؟؟46:21) سنّيِ مجهول‌الحال كه به اصطلاح اين قضيه را درست كرده است روي منبر مي‌روند كه ما از همه شما بدتر هستيم و بد هستيم و خدا ما را به أعمال ما نگيرد، تو چرا منبر رفتي؟ بيا پايين تا آن‌هايي كه يك مقدار بهتر هستند روي منبر بروند، از اين انسان‌هاي خوب بروند صحبت بكنند. اين‌ها يك مقداري وضع را آشفته مي‌كند، كارها حساب دارد، چرا، ممكن است يك نفري واقعاً خوب هم نماز بخواند، خوب هم عبادت بكند، همه كار او هم خوب باشد اما عبادت علي بن ابيطالب را نكند، عبادت علي بن ابيطالب را هم از ما نخواستند، بايد كم‌كم درست بشويم تا آن‌طور بتوانيم عبادت كنيم. حالا نمي‌دانم از كجا به اين حرف‌ها رفتم؟ بله، انسان بداند كجا مي‌خواهد برود، ماها بدانيم اول اينكه آيا اعتقادات شما حق است يا حق نيست؟ اعتقادات شيعه حق است يا حق نيست؟ اگر هر چند روز يك دفعه يك بررسي بكنيد هيچ مهم نيست، هيچ اشكالي ندارد، انسان امتحان خود را دارد مي‌دهد مدام نگاه مي‌كند خط او بد نباشد، غلط ننويسد، طا را ت ننويسد، ظا را ز ننويسد، خيلي مراقب است. هميشه مقيد به كارهاي خود باشد، به اندازه‌اي كه عقل او مي‌رسد. خداي تعالي هم «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» اين هم درست است. اعتقادات درست، أعمال درست، تقوا كاملاً رعايت شده و اين را هم مي‌داند كه مي‌رود، بعد از مُردن هم فوراً تا مُرد بدن او را عوض مي‌كنند و او را مي‌برند در بهشت برزخي و بعد هم قيامت كه شد يك بازپرسي باز دومرتبه يك تجديدنظري مي‌شود و او را مي‌برند در بهشت خُلد، خيلي راحت. يك عده هم مي‌دانند كه چه كاره هستند، منافق‌گري درآوردند، چه كردند، چه كردند، خود اين‌ها هم مي‌دانند كه خدا آن‌ها را مؤاخذه مي‌كند. يك عده هم معاند هستند، آن‌ها هم مي‌دانند خدا آن‌ها را مؤاخذه مي‌كند، اين مسائل خيلي روشن بايد باشد، حضرت امير فرمود: «رحم الله امرئ عرف قدره و علم من عين» حالا «مِن عين» آن پيشكش، از كجا آمديد، چون خيلي بحث است در اينكه از كجا آمديد. خود همين مسئله كه ما از داخل شكم خاك و گِل بيرون آمديم يا خدا روح ما را در چند هزار سال قبل خلق كرده است، خود اين مسئله مهمي است بين فلاسفه و قرآن و روايات و اين‌ها بحث‌هايي است كه آن بماند. حالا به هر حال هر چه بوديم الآن اين‌جا هستيم و «رحم الله امرئ عرف قدره و و عَلِم من عين و في عين» الآن كجا هستي؟ اين را بدانيد، جلسه امتحان هستيد، و بعد هم «إلا عين» بعد كجا خواهيد رفت. اين سومي هم مهم است كه اگر انسان بداند خيلي كارهاي اين‌جاي او درست مي‌شود. شما اگر بدانيد كه اگر اين امتحان را خوب داديد يك گواهينامه‌اي به شما مي‌دهند، يك چيزي به شما مي‌دهند كه شما با اين هميشه مي‌توانيد راحت زندگي كنيد. يك مدركي مي‌دهند كه با اين مدرك هرجا بروي مي‌تواني بگويي من اين مدرك را دارم، بعد به شما مي‌گويند آقا يا الله بفرماييد، شما بياييد رئيس اين اداره بشويد، مدير اين اداره بشويد، مي‌بينيد انجام مي‌شود. خداي تعالي هم عين… يعني ما از خدا ياد گرفتيم، نه اينكه خدا از ما ياد گرفته است، عين اين كارها را مي‌كند. حالا اين امتحان چه چيزي هست؟ همان چيزهايي كه بلد هستي، همان چيزهايي كه در فطرت تو گذاشتند. همان‌هايي كه… حالا چه موقع گذاشتند؟ هر وقت گذاشتند، همين‌ چيزهايي كه الآن مي‌فهمي. اين‌ها را امتحان بدهيد، بعد هم راه و روش روشن، باز… گاهي واقعاً من مي‌گويم خود من مي‌نشينم مي‌گويم عقايد من اين‌ها است، خدايا تو مي‌داني كه ما عقايد بهتر از اين پيدا نكرديم در عالم كه به آن معتقد باشيم، أعمال ما هم اين‌ها است، هر جاي آن اشكال دارد اشكالات آن را رفع كنيم، هر جا هم كه اشكال ندارد درست است ديگر. نمي‌دانم معاشرت‌هاي ما، افكار ما، خدمات ما اين‌ها است، ديگر كسي را كه حساب پاك است، حساب تو پاك است، از مؤاخذه چه باك است، هيچ، راحت. پس اگر چنين بيداري كه بداني در كجا هستي و كجا خواهي رفت داشته باشي، حالا با مهاجرت… چون اين حرف هم نمي‌دانم بين رفقاي ما باب شده است يا همه جا هست؟ تا يك قدري مشكلاتي در يك شهري كه دارند پيدا مي‌كنند، خود آن‌ها تنبل هستند، خود آن‌ها پيشرفت ندارند وإلّا انسان در كليسا هم باشد بايد خدا را خوب عبادت بكند، در هر كجاي عالم كه باشد با آن استقامتي كه ما توقع داريم بايد واقعاً زندگي خوبي داشته باشد، ما مهاجرت كنيم، مهاجرت مي‌كند مي‌بيند هم آن چيزي كه در آن‌جا داشته است از دست داده است و هم اين‌جا چيزي به دست نياورده است. مهاجرت فقط در جايي است كه در اطراف شما لالايي‌هاي زيادي باشد، اسباب غفلت به قدري باشد كه تو نتواني خود را نجات بدهي، باشد برو اين طرف، آن طرف. بله پيغمبر اكرم وقتي ديد كار او در مكه پيش نمي‌رود به مدينه هجرت فرمود، و خيلي از افراد بودند. علماي بزرگي مثل شيخ كليني وقتي ديد مثلاً در شهر ري نمي‌تواند آن موفقيت‌هايي كه پيدا كرد پيدا كند حركت كرد رفت به اين طرف، آن طرف تا زمان وفات خود كه در بغداد فوت كرد. مهاجرت خوب است ولي به شرط اينكه در وطن انسان نتواند، يعني نتواند نه در اثر تنبلي، در اثر يك مفاسدي كه در اطراف هست.

سؤال: لطفاً معناي اين قسمت از دعاي يستشير را توضيح دهيد «وَ اسْتَقَرَّتِ الْأَرَضُونَ بِأَوْتَادِهَا فَوْقَ الْمَاءِ ثُمَّ عَلَا رَبُّنَا فِي السَّمَاوَاتِ الْعُلَى»[18] استقلال هفت زمين، هفت أرض، البته به شرطي كه زمين ترجمه أرض باشد، أرض يعني پايين، سماء يعني بالا، اين در نساب  است كه مي‌گويد

(؟..؟54:33)

 سماء آسمان، أرض و قبرا زمين درست نيست، سماء آسمان، أرض پايين، اين را بدانيد أرض يعني پايين. «أرضون السبع» يعني پاييني‌هاي هفت‌گانه. ما اگر كه منظومه شمسي را در نظر بگيريم هفت مدار، يعني هفت دايره كه در آن ستاره‌هاي مختلفي در حركت هستند بالاي زمين ما است، يعني با آن سه مداري كه زير پاي ما هست، يعني دور خورشيد است و نرسيده به مدار زمين است، با آن مي‌شود تقريباً ده تا يا يازده تا، اين مدارهايي كه بالاي سر ما است…، ببينيد يك دايره بكشيد، اين‌جا زمين، هفت تا مدار بالا است، هفت تا مدار هم به همان مناسبت… مدار يعني دايره، هفت مدار هم زير است، آن بالايي‌ها را مي‌گويند آسمان سبع، پاييني‌ها را مي‌گويند أرضين سبع، پاييني‌هاي پايين. درست؟ اين‌ها به مناسبت‌ها هم فرق مي‌كند، يعني گاهي همان آسمان أرض است، گاهي همان أرض آسمان است. حالا اين‌جا يك تخته سياهي بايد باشد تا براي شما بكشيم و همه خوب بفهمند ولي همين‌طوري هم مي‌فهميد. بعضي مي‌گويند در قرآن ما نداريم «أرضين سبع» درست مي‌گويند، اين كلمه نيست ولي معناي آن هست. وقتي كه آسمان‌هاي هفت‌گانه را مي‌گويد «وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ»[19] مي‌گويد كه «وَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» يعني مثل آن آسمان‌ها وجود دارد، ولي در دعاها، در دعاي فرجي كه در قنوت نماز خوانده مي‌شود «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِيمُ الْكَرِيمُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الْأَرَضِينَ السَّبْعِ وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ»[20] خلاصه آسمان أرضين در دعاها، در روايات داريم، در قرآن هم اسم نبرده است ولي معناي آن خيلي واضح است «وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» بيان فرموده است. «وَ اسْتَقَرَّتِ الْأَرَضُونَ» اين‌جا هم يكي از آن‌ جاهايي است كه أرضون را جمع آورده است و همان منظور أرضون سبع است. «بِأَوْتَادِهَا» زمين‌ها را… البته بعضي‌ها معتقد هستند كه زمين را هم هفت قسمت… همين زمين خود ما را هفت قسمت بكنيد و أقاليم سبعه مثلاً منظور از أرضين سبع آن‌ها است كه اين تقريباً ضعيف است. كه «بِأَوْتَادِهَا» أرضون سبع… حالا روي زمين خود، روي أرض خود كار مي‌كنيم تا آن‌ها، آن‌ها هم همين‌طوري؟؟58:17 «بِأَوْتَادِهَا» با كوه‌هاي آن، چون كوه زمين را «أَوْتَاد» مي‌گويند. «بِأَوْتَادِهَا فَوْقَ الْمَاءِ» اين زمين اگر خاك محض بود، خاك پودري بود، اين «بِأَوْتَادِهَا فَوْقَ الْمَاءِ» گير نمي‌كرد كه آب… زمين الآن بالاتر از آب است، شما لب هر دريايي برويد آب پايين است و زمين بالا است، اين چرا بالا مانده است؟ اگر زمين پودري بود و كوه نمي‌داشت، سنگ نمي‌داشت، اين دوغ مي‌شد، آب دريا مي‌آمد اين پودرها را به هم مي‌زد يك آب‌گِل حسابي درست مي‌كرد، مخصوصاً دائماً هم كه موج مي‌زند. اين «فَوْقَ الْمَاء»ِ خداي تعالي قرار داده است با أَوْتاد آن، يعني با كوه‌هاي آن نگه داشته است، به آن استقرار داده است. اين را مي‌خواهد بگويد «وَ اسْتَقَرَّتِ الْأَرَضُونَ بِأَوْتَادِهَا فَوْقَ الْمَاءِ ثُمَّ عَلَا رَبُّنَا» كه عُلُوّ پروردگار را در سماوات بالايي و در سماوات مختلف خداي تعالي بر آن‌ها إحاطه دارد و نگهداري مي‌كند هم أرضون را، هم سماوات را و همه چيز را.

سؤال: فرق بين بردباري و صبر در چيست؟

جواب: فرق آن در فارسي و عربي بودن آن است، بردباري فارسي است و صبر عربي است. چيز ديگري به نظر من نمي‌رسد، چون صبر را به بردباري… من يك طور ديگر هم معنا مي‌كردم، تحمل مشقات كه همان معناي بردباري است، تحمل مشقات در راه رسيدن به هدف، اين صبر است كه اين معناي توضيحي است وإلّا به همان بردباري است و فرق ديگري به نظر من نمي‌رسد جز فارسي و عربي بودن آن. آقايان اگر مي‌دانند بگويند.

سؤالات من تمام شد آقايان اگر سؤال شفاهي دارند بگويند.

(؟..؟1:01:05)

جواب: ببينيد خورشيد وسط، درست؟ يك دايره دور خورشيد هست آن نه، دوره بعد آن هم نه، دايره سوم زمين قرار گرفته است، همين‌طور دايره هست كه مريخ و زحل و مشتري و اين‌ها در همان دايره‌ها هستند تا… از سومي به بعد دايره بالاي زمين آسمان است، البته آسمان را به بالا گفتند، آن آسمان سبع را من دارم چيز مي‌كنم وإلّا «أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً»[21] ما از آسمان براي شما آب نازل مي‌كنيم. مثلاً چند متري ما را گفتند آسمان، مثلاً از مريخ براي ما باران بفرستند كه نيست.

(؟..؟1:02:11)

جواب: بله ديگر، تزكيه نفس را هم از همان حساب او برمي‌دارند او را تزكيه مي‌كنند. عمده تزكيه نفس را خدا انجام مي‌دهد، ما بايد دست به دامن خدا بشويم، دعا بخوانيم، عبادت بكنيم تا خدا ما را كمك بكند، براي اينكه «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»[22] حالا كسي ديگري پسر مرحوم آقاي متوفي خيلي براي پدر خود كار كرده است و پول او را هم در حساب اين ريختند، حالا آن‌قدر حساب او ماشاءالله خوب شده است كه هم او را تزكيه نفس مي‌كند، هم… همه چيز، همه كار مي‌كند، مي‌شود.

«نسئلك اللهم و ندعوك بأعظم أسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله» پرورگارا به آبروي وليعصر فرج آن حضرت را برسان. همه ما را از ياران خوب آن حضرت قرار بده. قلب مقدس ايشان را از ما راضي بفرما. خدايا به آبروي امام زمان ما را از خدمتگزاران به آن حضرت، از ياوران آن حضرت، از كساني كه راه ظهور آن حضرت را فراهم مي‌كنند قرار بده. پروردگارا به آبروي آقاي ما حجة بن الحسن ما را در صراط مستقيم دين خود قرار بده. توفيق تزكيه نفس به همه ما مرحمت بفرما. اموات ما غريق رحمت بفرما.

«و صلي الله علي سيدنا محمد و آله أجمعين».

 

[1]. يونس، آيه 55.

[2]. آل عمران، آيه 9.

[3]. المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص 579.

[4]. بحار الأنوار، ج ‏99، ص 108.

[5]. المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص 580.

[6]. الكافي، ج ‏1، ص 368.

[7]. نساء، آيه 69.

[8]. آل عمران، آيه 169.

[9]. نازعات، آيه 46.

[10]. بحار الأنوار، ج ‏6، ص 214.

[11]. نساء، آيه 6.

[12]. رعد، آيه 41.

[13]. فاتحه، آيه 2.

[14]. شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)، ج ‏4، ص 269.

[15]. نساء، آيه 78.

[16]. أعراف، آيه 99.

[17]. بقره، آيه 286.

[18]. مهج الدعوات و منهج العبادات، ص 124.

[19]. طلاق، آيه 12.

[20]. الكافي، ج ‏2، ص 526

[21]. مؤمنون، آيه 18.

[22]. عنكبوت، آيه 69.

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

لینک دانلود فیلم جلسه

 
 
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *