بیان خاطراتی از شهید هاشمی نژاد

بسم الله الرحمن الرحیم

به طور کلی بعد از فوت مرحوم آقای فریدة الاسلام کاشانی ایشان ترجیح دادند که با من هم حجره شوند و لذا دو نفری در یکی از حجرات مدرسه حجتیه با یکدیگر بودیم . نهایت ایشان حدودا 3 سال از من بزرگتر بودند و ایشان منبر خوبی داشتند ولی به هر حال در اون مدتی که بودیم با هم بودیم درسها رو با یکدیگر مباحثه میکردیم حتی اگر ایشان تدریسی داشتند گاهی که ایشان فرصت نمی کردند من عهده دار درس سطحی که ایشان میدادند بودم.

تا اینکه در سال 1334 تقریبا من در خدمت ایشان عازم نجف شدیم البته هنوز مرحوم آیه الله بروجردی و حضرت امام در قم تدریس میکردند. ما وقتی به نجف رفتیم مرحوم آیه الله حکیم بود، مرحوم آقا سید عبدالله شیرازی بود، مرحوم آیه الله شاهرودی بود، از درسهای این بزرگواران ما استفاده می کردیم و چون دو جوان تقریبا 20 ساله و 23 ساله و چون ایشان قدشان کوتاهتر بود طبعا این 3 سال رو ظاهر ایشان کمتر نشون می داد و ما هم سن معرفی میشدیم و خیلی جلب توجه فضلای نجف رو کرده بودیم که ما در این سن کم در درسهای مثل درس آیه الله خوئی، آیه الله حکیم، آیت الله سید عبدالله شیرازی و درس آیت الله شاهرودی حاضر بشیم و از درسهای اینها استفاده کنیم

ولی اختلاف مراجع و تعداد مراجع وضعی رو پیش آورده بود که هر دسته از طلاب با یکی از مراجع مرتبط بودند و طبعا اون یک پارچگی که در قم بود اونجا مشاهده نمیشد بعلاوه ما خودمون انصاف دادیم که عمق درس فقه آیه الله بروجردی و عمق درس اصول حضرت امام رضوان الله تعالی علیه طرف نسبت با درسهای نجف نبود اینها بسیار عمیق تر و بسیار پر محتواتر تدریس می کردند.

علاوه ما در نجف احساس کردیم که در اونجا مخصوصا شهید هاشمی نژاد این را بیشتر متوجه بودند که از اجتماع و از منبر و از ورود به مسائل سیاسی که در اول زمان لازم بود که روحانی وارد این مطالب باشد به دور افتاده ایم و لذا پس ا زشاید یک دوره ای از سال به شهر مقدس قم برگشتیم.

در قم اونقدر من و ایشان با یکدیگر بودیم و به توصیه مرحوم آقای شیخ علی فریدة الاسلام که تا میتوانید به درس و بحث اهمیت بدهید و با مردم کم حرف بزنید طبعا ما با یکدیگر در راه در حجره در خانه بحث میکردیم و مطالب علمی مورد بررسی قرار می گرفت ولی در سال 1341 که آیه الله بروجردی از دنیا رفتند و حوزه علمیه قم می رفت که در هم بپاشد مراجع نجف دور یکدیگر نشستند و تصمیم گرفتند که حوزه رو هر طوری هست اداره کنند ولی من و ایشان بخاطر نسبتی که با یکدیگر پیدا کرده بودیم و طبعا وطن دوم ایشان و وطن اول من مشهد بود و حضرت آیه الله میلانی رحمه الله هم درس خوبی برای طلاب میگفتند و مقداری هم دوست داشتیم از معارف مرحوم آقای حاج شیخ مجتبی قزوینی و فلسفه ای که ایشان میدانستند استفاده کنیم رهسپار مشهد شدیم و رحل اقامت را در آنجا انداختیم و بعد وضع مملکت به طور کلی بعد از رحلت آیت الله بروجردی عوض شد یعنی شاه خائن شروع به کارهایی کرد که شاید در زمان مرحوم آیت الله بروجردی جرات نمی کرد نسبت به دین انجام دهد ابتدا انجمنهای ایالتی و ولایتی و سپس انقلاب سفید و فشار فوق العاده به مراجع در این موقع مرحوم شهید هاشمی نژاد با منبرهای آتشینش با سخنهای حکیمانه اش با مطالب بسیار پر ارزشش در مساجد مشهد و در تهران در مسائل سیاسی و اجتماعی وارد شدند و از طریق منبر و قلم ایشان مشغول بیانات حقایقی از وضع مملکت جنایاتی که در این مملکت بوسیله مسئولین انجام می شود و مطالب فوق العاده پراهمیتی از قبیل این که چرا باید مردم مسلمان زیر بار غیرمسلمان ها باشند «لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء» چرا باید در مملکت ما یهود و نصاری حکومت کنند ابر قدرتها چرا باید دخالت در امور ما دخالت بکنند منبرهای فوق العاده حساسی می رفت.

در یکی  از شبهای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها در مسجد فیل ایشان منبر بسیار پر حرارت و عمیق و محرک رفت و در شب بعد او رو دستگیر کردند و مردم پرمحبت مشهد نمی خواستند بگذارند او را به زندان ببرند که در مقابل سپر ماشین ایشان قرار گرفتند و به وسیله رئیس کلانتری محل که این رو خودم ناظر بودم سه نفر از این مردم کشته شدند و ایشان را به زندان بردند.

خاطره ای که من در این قسمت دارم چون همه منو صدیق ایشان می دانستند و کنار ایشان قرارم می دانند در اون شب من را در یک خانه مخفی کردند فردا صبح با مشورت بعضی از علماء و بعضی از دوستان قرار گذاشتیم که یک طوماری امضاء کنیم به عنوان شکایت به مقامات مسئول تهران از شهربانی و از رئیس کلانتری محل که اینها باعث قتل این چند نفر شده اند و ما این مطلب را در یک طومار بنویسیم و همه امضاء کنند معلوم است که این کار بسیار مشکل رو باید انجام می دادیم تا ایشان متهم به کشتار این افراد نشود زیرا زمزمه این جهت بود که بگویند فلانی تحریک کرده مردم رو به اصطلاح اونها نهضت کردند و دولت مجبور شد که اونها رو بکشد این شکایت و طومار رو به نحو صحیحی ما نوشتیم و حدودا 1000 نفر امضاء کردند و 12 تا طومار بود و ما اول اونها رو بوسیله یک مسافر فرستادیم برای مقامات مسئول تهران و بعد برای استانداری وقتی که مطمئن شدیم اون طومارها به مقامات مسئول تهران رسیده برای استانداری و سازمان امنیت آن وقت دو تا از این طومارها را ارسال داشتیم نتیجه این شد که یک هیئتی از تهران ناگزیر شدند بفرستند و موضوع رو تحقیق کنند و بحمدالله زندانی ایشان بیشتر از سه ماه طول نکشید و رئیس کلانتری محل از مشهد تبعید شد و رئیس شهربانی را عوض کردند و مردم مشهد فوق العاده از اون روز به بعد نسبت به مرحوم شهید هاشمی نژاد ارادت پیدا کردند،

ولی بعد از مدتها منبر ایشان ممنوع شد و من چون موسسه ای به نام کانون بحث و انتقاد دینی به وجود آورده بودم و ایشان با ما نسبت خاصی داشتند از ایشان دعوت میکردیم بلکه جوری وانمود می نمودیم که دیگران فکر می کردند موسس اصلی حتی خود ایشانند و پاسخ به سوالات و پاسخ به مسائل اعتقادی فلسفی با آن بیان زیباشون میدانند ولی متاسفانه سازمان امنیت زمان شاه هر چند وقت یک مرتبه منبر ایشان را ممنوع میکرد و ایشان را مانع از سخنرانی حتی در کانون بحث و انتقاد دینی میشدند در این اواخر هم ایشان حدود دو سال قبل از انقلاب در مشهد در زندان بودند در اصفهان در زندان بودند، در تهران مکرر از روز 15 خرداد به بعد در زندان بودند.

کتابی ایشان بنام مناظره دکتر و پیر نوشته که در آن زمان سخنانی که به وسیله این کتاب در بین مردم پخش شد بسیار موثر بود و مردم رو تحریک میکرد علیه رژیم خائن شاه قیام کنند. خبر فعالیت های ایشان در ابعاد مختلف به خصوص ابعاد فرهنگی به گوش حضرت امام رضوان الله تعالی علیه رسید. در سال 1348 که من در نجف به خدمت حضرت امام رسیدم ایشان اولین سوالی که از من کردند از حال مرحوم شهید هاشمی نژاد بود و اظهار می فرمودند که او شمشیر بران اسلام است.

بعد از انقلاب هم ایشان مورد توجه خاص و عام بودند بخصوص حضرت امام به ایشان نظر خاصی داشتند کتابهای مختلفی ایشان نوشتند که هم اکنون در دسترس است و حضرت امام رضوان الله تعالی علیه ایشان رو بسیار محبت میکردند، که در جبهه های جنگ حتی با حضرت آیه الله خامنه ای دام ظله بودند و سرکشی از سربازان رشید و لشکر اسلام مکرر می فرمودند و تا روز شنبه ای بود که در منزل در خدمتشون بودیم من به ایشان عرض کردم وضع بسیار ناامن شده چون حزب جمهوری اسلامی منفجر شده بود و جمعی د ر مقر اون حزب شهید شده بودند ساختمان ریاست جمهوری و یا نخست وزیری منفجر شده بود و مرحوم آقای دکتر باهنر و آقای رجائی رئیس جمهور و نخست وزیر کشته شده بودند و شهید شده بودند به ایشان عرض کردم بیشتر مواظب خودتون باشید، خطر خیلی نزدیک شده! ایشان فرمودند: ما برای خدا قدم برمیداریم و امیدواریم خدای تعالی هر جوری که خودش دوست دارد ما رو در همون راه قرار بدهد بعد به من گفتند چند روز قبل در خدمت حضرت امام بودم من همین کلام تو رو به حضرت امام عرض کردم امام فرمودند که من به اجل خودم از دنیا میروم تو به فکر خودت باش تو باید مواظب خودت باشی!

که من بعد از شهادت ایشان که روز دوشنبه همان هفته بود و در خانه نشسته بودم که از حزب جمهوری اسلامی تلفن زدند و خبر شهادت ایشان رو به من دادند من گفتم یکی از پیشگویی های حضرت امام در این لحظه انجام شد یعنی از کلام ایشان استفاده میشد که تو شهید خواهی شد و بعد از چند سال که حضرت امام با اجل خودشون از دار دنیا رفتند هر دو قسمت پیش گوئی و کرامت ایشان برای من واضح شد.

به هر حال شهادت ایشان اثر عمیقی در حضرت امام گذاشته بود که در اون کلام معروف شان فرمودند که این خلف صالح به آن سلف صالح ملحق شد چون مرحوم شهید هاشمی نژاد روز آخر ذی القعده روز وفات حضرت جوادالائمه علیه السلام شهید شده بودند این جمله رو حضرت امام درباره ایشان گفته بودند شهادت ایشان زندگی ما رو تلخ کرد، شهادت ایشان ما رو به قدری متاثر کرد که من در زندگی سخت تر از اون روز روزی رو نداشتم یادم هست در تشییع جنازه ایشان که من را به عنوان صاحب عزا مردم مشهد می شناختند چون در قم و نجف و مشهد اونقدر ما با یکدیگر راه میرفتیم و مانوس بودیم و همه جا با هم بودیم که بعضی تعبیر دو برادر از ما میکردند و لذا در اون تشییع جنازه من وقتی اشک میریختم یک نفر آمد به من گفت فلانی! دشمن در اطراف هست شاید گریه شما نشانگر ضعف باشد من گفتم اگر گریه نشانه ضعف ما بود ما دراین وضع خطرناک بدون محافظ در بین مردم نبودیم ولی دل میسوزد و اشک میریزد.

در شبی که ایشان رو برای دفن مهیا میکردند چند نفر از علماء در غسالخانه بودند ولی خوب طبعا میخواست من متکفل غسل و کفن و دفن ایشان باشم خدا لعنت کند دشمنان رو با بدن ایشان با انفجاری که درایشان بوجود آمد اون چنان وضع عجیب بود که من نمیتوانستم آن منظره رو ببینم به هر حال جنازه رو آوردند در حرم مطهر در آنجایی که الان هم آثاری از قبر ایشان هست دفن کردند خوابهای بسیار خوبی خود من ….. تا به حال دیده نشده و شاید تا زمان ظهور حضرت بقیه الله بهتر از این نخواهد بود امیدوارم خدای تعالی ما رو در راهی که اون عزیزان رفتند قرارمان بدهد و طلب خون این عزیزان رو ان شاء الله کرده باشیم و در زیر سایه حضرت بقیه الله ارواحنا فداه طلب خون حضرت سیدالشهداء و ائمه اطهار علیهم السلام و شهدای انقلاب اسلامی و بخصوص شهید بزرگوارمون حضرت حجه الاسلام و المسلمین شهید هاشمی نژاد رو بکنیم .

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *