۱۵ شوال ۱۴۲۵ قمری

بسم الله الرحمن الرحیم

 

الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیة‌الله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

 

با اینكه گفته بودیم سؤالات را نپرسند تا سؤالات روز قبل را جواب بدهیم، باز هم زیاد است، آقایان توجه كنند من خلاصه می‌گویم در این‌جا، البته حق دارند كه در وسط توضیح بخواهند ولی كوشش كنند، خوب دقت كنند چون من كوشش می‌كنم كه جواب سؤالات جامع و مانع باشد إن‌شاءالله.

 

سؤال اول این است كه در سؤالات اینترنتی نوشتند كه درباره أجنه و پریان و ملائكه، ارتباط با این‌ها گناه است، شما گفتید كه بله اشكال دارد. حالا منظور از حرام بودن در چگونه و چه نوع ارتباطی است؟

جواب: یك وقت هست می‌خواهند تصنعی ارتباطی برقرار كنند، مثل یك هنرهایی كه انسان انجام می‌دهد، و تزكیه نفس نكرده، مقدمات آن را انجام نداده، زیاد دیدیم كه با أجنه ارتباطاتی كه برقرار می‌شود آن‌ها بیشتر انسان را اذیت می‌كنند تا انسان از آن‌ها استفاده بكند و ناراحتی‌هایی به وجود می‌آورند، چون أجنه بر دو بخش هستند: یك بخشی از أجنه شیاطین هستند، شیاطین خیلی هم دوست دارند شما با آن‌ها ارتباط برقرار كنید و رفیق آن‌ها باشید، بلكه اقدام از ناحیه آن‌ها هم شروع می‌شود و ارتباط با شیطان و شیاطین به طور كلی در قرآن نهی شده است و حرام است. ارتباط با أجنه مؤمن، ارتباط چه نوع ارتباطی باشد؟ مثلاً بیاید كمك شما بكند، برود مثلاً پول بانك را بردارد، بیاورد به شما تقدیم بكند، كارهای حرام، كارهایی كه خود انسان نباید بكند، این‌طور كارها را بكند؟ اینكه معلوم است حرام است. یك وقت هست كه انسان دوست دارد از أجنه چیزهایی سؤال بكند، مثلاً از آینده خبر بدهد، از گمشده خبر بدهد، اطلاعات آن‌ها خیلی درست نیست، اینكه معروف شده است كه اطلاعات زیادی دارند، از غیب اطلاع دارند و چه، نه اطلاعات این‌ها بیشتر از ماها نیست، فقط بدن آن‌ها دیده نمی‌شود، آن چیزی كه خدا در قرآن أجنه را معرفی كرده است این است و بیشتر از این هم ما قبول نداریم، بدن آن‌ها در دنیا طوری خلق شده است كه دیده نمی‌شود، ولی برای ما دیده می‌شود، همین، وإلّا شاید اطلاعات آن‌ها كمتر از ماها هم باشد، یعنی ما اگر تزكیه نفس كنیم اطلاعات ما بیشتر از آن‌ها است و به همین جهت هم خدای تعالی قضیه حضرت سلیمان را عنوان می‌كند كه انسان دارای علم بود، آن علمی كه تخت بلقیس را از شش ماه راه به یك چشم بر هم زدن آورد ولی عفریتِ از جن، عفریت یعنی خیلی شخصیت مهمی از جن آن‌جا بود، این قدرت را نداشت. پس قدرت انسان بیشتر از او است به شرط اینكه تزكیه نفس كند و خود را به مقام آصف بن برخیا برساند وإلّا آن‌ها هم ما هستند، هیچ فرقی نمی‌كند، همه این‌هایی كه می‌گویند جن به ما این‌طوری گفت، چه به ما این‌طوری گفت، همه این‌ها دروغ است و هیچ باور نكنید. به همان اندازه‌ای كه قرآن به ما جن را معرفی كرده است، همان اندازه بیشتر ما نسبت به أجنه اعتقاد نخواهیم داشت. تازه بعضی‌ها همان را هم انكار می‌كنند، می‌گویند منظور از جن انسان‌های بد هستند، شیاطین انسان‌های بد هستند، انسان‌های خوب و انسان‌های بد را به دو دسته تقسیم می‌كنند: یك دسته إنس هستند و یك دسته جن هستند كه این هم باز حرف غلطی است، نه، جن وجود دارد و هست ولی اطلاعات آن‌ها بیشتر از ما نیست، چه از آینده و چه از گذشته و چه از حال، و كارهای بیشتری از ما هم نمی‌توانند بكنند. اگر آن‌ها تزكیه نفس كرده باشند ما بهتر از آن را می‌توانیم انجام بدهیم، اگر تزكیه نفس نكردند كه مثلاً شیاطین هستند ارتباط با شیاطین حرام است، پس در هر صورت می‌شود گفت بی‌اشكال نیست و این كار اشكال دارد، حالا اگر بشود.

سؤال بعدی این است كه اگر سالك إلی الله بعد از مرحله یقظه و توبه و در مرحله استقامت یا بعد از آن گناهی انجام دهد تكلیف او چیست؟

جواب: تكلیف او این است كه این نه بیدار شده است و نه توبه كرده است. چون بیدار بودن، مثلاً فرض كنید یك ظرف سمّی جلوی یك كسی هست، او این را برداشت خورد، باید بگوییم او یا غافل است یا دیوانه است. اگر غافل باشد باید کاری کند که از غفلت بیرون بیاید. اگر كه واقعاً گنهكار است پس توبه نصوح نكرده است، پس این دو مرحله را خوب نگذرانده است. شخصی كه این دو مرحله را گذراند برخلاف همه فرمایشاتی كه علما و بزرگان فرمودند- كه من می‌گویم علما و بزرگان- برخلاف همه این شخص كه مرحله توبه و یقظه را گذرانده باشد و دارای یقظه و توبه باشد، به هیچ وجه نباید گناه كند و گناه نمی‌تواند بكند. اگر گناه كرد، حالا یك كاری از دست او در رفت، نهایت این است، یك كاری از دست او در رفت این فوراً برود غسل كند، چون توبه این شخص برای یك گناه كوچك، مهمتر از توبه یك فردی است كه مثلاً می‌خواهد توبه نصوح را تازه شروع كند، فوراً می‌رود حمام و غسل توبه می‌كند، دو ركعت نماز توبه می‌خواند و استغفار می‌كند، إن‌شاءالله خدا دیگر به او اجازه نمی‌دهد كه معصیت بكند.

 

سؤال ایشان این است كه حضرت یوسف وقتی به كرسی سلطنت جلوس نمود از خدا درخواست كرد « تَوَفَّنی‏ مُسْلِماً » (يوسف/101) خدایا مرا تا پایان عمر تسلیم اوامر خود قرار بده، « تَوَفَّنی‏ مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنی‏ بِالصَّالِحینَ » و من را به صالحین ملحق فرما، لطفاً بفرمایید چرا حضرت یوسف نخواست جزو متقین، محسنین، مؤمنین، مطیعین، صابرین قرار بدهد، بلكه ملحق شدن به صالحین را انتخاب كرد؟ و آیا می‌توان گفت به خاطر آنكه « أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ » (انبياء/105) حضرت یوسف ملحق شدن به امام زمان ارواحنافداه را از خدا درخواست داشته است.

جواب: خیلی خوب، حرف‌های ایشان می‌شود گفت، هم سؤال هست و هم جواب. طبعاً حضرت یوسف اگر می‌دانست كه « أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ » و منظور حضرت یوسف آن صالحون بوده است كه همین امتیاز خوبی است، ولی شاید هم نمی‌دانسته است، چون أنبیاء غیر از پیغمبر اكرم همه‌ی علوم را نداشتند، اطلاعات كافی نداشتند، اما بعید نیست كه این اطلاع را لااقل داشته باشند، چون از اطلاعات بسیار مهمی است كه حضرت آدم هم وقتی كه « وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها » (بقر/31) ملائكه ساكت شدند، به خاطر این بود كه در آن علومی كه خدا به حضرت آدم داده بود (علوم أسماء)، این مطلب بود كه بندگان صالح خدا وارث زمین می‌شوند و منظور هم قطعاً زمان ظهور است، چون از زمان وفات پیغمبر اكرم تا امروز زمین را، آن هم تمام زمین را « أَنَّ الْأَرْضَ » كل أرض « یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ » تا حالا بندگان صالح خدا صاحب آن نشده‌اند و حتماً این مربوط به بعد از ظهور است و بسیار سؤال و جواب عالی و خوبی بود. البته اگر می‌گفت « وَ أَلْحِقْنی بِالمُتَقین » شما می‌گفتید چرا نگفته است « وَ أَلْحِقْنی‏ بِالصَّالِحینَ ». این‌ها هم هست، یكی را باید انتخاب كند، صالحین آن‌هایی هستند كه هم عمل خوب دارند، هم باطن خوب دارند، می‌شود گفت صالحین از صدیقین هم یك مرحله بهتر هستند و همیشه هم این صالحین بودند.

 

سؤال بعدی كه باز برای ایشان است و سؤالات خوبی می‌كنند، حضرت یوسف بعد از آنكه امتحانات مختلف را با موفقیت پشت‌سر گذاشت، به درگاه خدا عرضه داشت: « رَبِّ قَدْ آتَیتَنی‏ مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنی‏ مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیی » (یوسف/101) با توجه به اینكه مضمون این سه جمله با فرمایشات حضرت صادق علیه‌السلام در بیان حقیقت عبودیت مطابقت دارد، آیا می‌توان گفت كه حضرت یوسف نیز با اظهار این جملات به حقیقت عبودیت اعتراف كرده است؟

جواب: از این جملات این استفاده زیاد نمی‌شود « رَبِّ قَدْ آتَیتَنی‏ مِنَ الْمُلْكِ » یعنی خدایا تو به من مُلك، همان سلطنت مصر را دادی « وَ عَلَّمْتَنی‏ مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ » مسائل احادیث منظور تنها تعبیر خواب نیست، یك بخش آن تعبیر خواب بود، تأویل یعنی به آن معنای واقعی خبرهای جدیدی كه مردم هنوز از آن اطلاع ندارند را به من یاد دادی، كه البته یك بخش آن، تعبیر خواب درست است و از باب اینكه « أَنْتَ وَلِیی » تو ولی من هستی، یعنی فرمانده محبوب من هستی، از این جمله هم خیلی آن معنای حقیقت عبودیت استفاده نمی‌شود، چون حقیقت عبودیت را حضرت صادق علیه‌السلام می‌فرماید: « فاطلُب أوّلًا مِن نَفسِكَ حَقیقَةَ العُبودِیةِ… أن لا یرى العَبدُ لِنَفسِهِ فیما خَوَّلَهُ اللَّهُ إلَیهِ مُلكاً » (مشكاة‌الأنوار/326-327) « آتَیتَنی‏ مِنَ الْمُلْكِ » می‌شود با سریشم و از این مسائل این‌ها را به هم چسباند، ولی صراحتی ندارد و خدا ولی او هست، خدای متعال فرمانده مُطاع برای حضرت یوسف هست و معنای عبودیت هم شاید همین باشد. اگر اشكالی هست بگویید؟ همه چیز را می‌شود یك طوری به همدیگر چسباند، ولی باید یك قدری هم صراحت داشته باشیم.

 

سؤال: نظرت عالی در رابطه با خط ریش چیست؟ و اصولاً یك سالك إلی الله و یك طلبه سرباز امام عصر ارواحنافداه آیا مجاز به خط ریش هست یا خیر، چون در بین اساتید این مسئله اختلافی است.

خط ریش اصلاً چیست؟ من این را نمی‌دانم؟

یعنی بالای آن را بزنند؟ هر جایی كه جزو ریش حساب نمی‌شود می‌توان زد، زیر گلو را می‌شود زد ولی اگر می‌خواهید یك قیطونی درست كنید و این‌ها انسان بدتركیب می‌شود. یك كسی می‌گفت: اگر حضرت یوسف یك خط ریش می‌گذاشت و سر خود را هم از تَه می‌تراشید زلیخا هیچ وقت به او نگاه نمی‌كرد. به هر حال هر چیزی كه جزو ریش است با تیغ نزنند، این‌جاها اشكالی ندارد، این‌ها موهای زاید است، در صورت بعضی‌ها زیاد مو وجود دارد یك مقدار می‌توانند، بعضی‌ها كمتر، خط انداختن و یك قیطونی درست كردن مثل سنّی‌ها، شاید اشكال نداشته باشد، چون ریش این اندازه را شامل می‌شود ولی برای سالك إلی الله این بازی‌ها روی سر و صورت او خیلی جالب نیست.

برای بچه‌ها وقتی موهایشان را کوتاه می کنند یک خط ریش می‌تراشند، چطور؟

بله بچه‌ها، نه بچه‌ها از باب اینكه عادت نكنند كه این‌جا را كه می‌زنند، آن‌وقت كم‌كم می‌بینند این پایین‌ها مو آمد و باز می‌زنند از آن باب است وإلّا نه این اشكالی ندارد، حتی از روایات استفاده می‌شود كه این ریش‌های پروفسوری هم اشكال ندارد ولی به هر حال چون ایشان نوشتند سالك إلی الله، من فکر می‌کنم سالك إلی الله به این كارها نمی‌پردازد و همین‌طور طبیعی اصلاح می‌كند، خیلی خوشگل، زیبا، خوش‌لباس، خوش قیافه، ولی روی ریش خود بازی درنمی‌آورد.

 

سؤال: منظور از آیه شریفه « فَأَتْبَعَ سَبَباً » (کهف/85) در سوره كهف چیست؟

جواب: اتفاقاً ما همین امروز رسیده بودیم به قضیه ذوالقرنین در برداشت‌های خود، كه جزوه‌هایی نوشتند. سبب، چون بعضی‌ها انتظار دارند كه هر كاری كه می‌كنند غیر عادی باشد، الآن شما مریض شدی، دكتر نروی، بیمارستان نروی، هیچ كار نكنی، همان در خانه یك دفعه خوب بشوی، درسته می‌شود، ولی این كار طبیعی نیست، عادی نیست. یا مثلاً یك دفعه شب خوابیدید، صبح جیب شما پُر پول بشود، این هم نه، یا مثل ذوالقرنین از مشرق تا به مغرب عالم را همین‌طور یك دفعه فتح كنی، صبح بیایند بگویند همه در اختیار تو، این‌ها نیست، به وسیله، با سبب، اسباب باید انسان كارهای خود را انجام بدهد، با اسباب خود، دقت كردید؟ هر كاری، مثلاً خدا می‌خواهد پیغمبر را بردارد به آسمان‌ها ببرد، پیغمبر یك طرف قضیه است و خدا هم یك طرف قضیه، بُراق برای او می‌آورد، به وسیله بُراق می‌رود، خود این مطلبی است. بُراق از برق است، یعنی یك چیزی كه سریع می‌رفت، مثل جعبه‌مانندی بود كه پیغمبر اكرم را در آن جعبه گذاشتند و مثل برق رفت. پس سبب، وسیله، همه‌ی كارهای شما، حتی خود خدا همه كارها را می‌تواند انجام بدهد، همه ما را بدون ناهار سیر نگه دارد، همه ما را بدون خواب، سرحال نگه دارد، همه این كارها را می‌تواند انجام دهد. اگر بگوییم نمی‌تواند كه خدا نیست، پس می‌تواند ولی « أبى اللّه أن یجرى الأمور إلّا بأسبابها » از اول خلقت كه خود او شروع به خلقت كرد، فقط یك چیز را مستقیم خلق كرد، بقیه را خدا غیر مستقیم خلق كرده است. اما داده است دست اسباب، وسیله. پیغمبر اكرم وسیله خلقت است، ائمه اطهار وسیله خلقت هستند، امام زمان وسیله خلقت است و همین‌طور آمده است تا اینكه مثلاً این تریبون را آقای فانی با زحمت درست كرده است و وسیله ایجاد این تریبون است، تا آخر. معنای « فَأَتْبَعَ سَبَباً » این است. پیروی از سبب كرد تا همه جا را گرفت و قضیه‌ی ذوالقرنین هم همینطور است. ذوالقرنین احتمالاً همین كوروش باشد، چون صاحب دو قرن، قرن به معنای شاخ است، یك كلاهی سر خود می‌گذاشت كه دو تا شاخ داشت، برای اینكه مردم را بترساند.

سؤال: در مجله خورشید مكه از سایت اینترنتی حضرتعالی سؤال در مورد برهان علیت به چاپ رسیده است و حضرتعالی در پاسخ فرموده‌اید؛ برهان علیت از نظر ما صحیح نیست زیرا اگر خدا علت ایجاد اشیاء باشد مجبور است كه اشیاء را ایجاد كند و خدا به هیچ كار مجبور نیست.

جواب: ببینید علت به معنای چیزی كه وسیله ایجاد چیزی باشد. این یا علت تامه است یا علت ناقصه است، علت تامه آن‌طوری كه فلاسفه شرح می‌دهند، یعنی نمی‌شود كه او باشد این نباشد، یعنی نمی‌شود آتش باشد و سوختن نباشد، شما كاغذ را در آتش می‌اندازی و می‌روی، می‌گوید آقا شاید نسوخت، می‌گویی نه می‌سوزد. علت است، علت تامه است برای سوختن. حالا این را هم ما قبول نداریم، چون اگر علت تامه بود حضرت ابراهیم هم می‌سوخت. ولی از نظر عادی علت تامه است، یك چیزهایی هم هست علت اقتضاء است یا علت ناقصه است،‌ یعنی یكی از علل گرم شدن این اتاق، این است كه باد داخل آن نمی‌آید، دور و بر آن بسته است. حالا تنها با این كافی است؟ نه، اگر هوا بیشتر سرد باشد سرد می‌شود، علت دوم بخاری روشن كردن است، علت سوم مثلاً بخاری را پُرزور كردن است، تا اتاق گرم بشود، می‌بینید چند تا علت دست به دست هم داده‌اند. اگر این بخاری را شما در حیاط روشن كنید هیچ گرم نمی‌شود، ببینید پس یك علت دیوار و بسته بودن در است، یك علت بخاری روشن كردن است، حالا حداقل این دو تا علت. هر كدام از این‌ها علت ناقصه هستند و علت تامّه هیچ كدام از این‌ها نیست، علت تامّه همان آتشی است كه گفتم. علت تامّه مجبور از ایجاد معلول است، خوب دقت كنید، لذا از اسماء پروردگار علت نیست، هیچ وقت نگفتند علت، بعضی از فلاسفه می‌گویند علة‌العلل، یعنی علت علت‌ها، ولی نه در جوشن كبیر كه هزار اسم برای خدا هرطوری بوده است جور كردند در آن‌جا علةالعلل را ما نداریم. علت مجبور از ایجاد معلول است، شاید هم آن‌هایی كه می‌گویند خدا علت اشیاء است، خدا را مجبور بدانند، چون اصلاً خدا و خلق و همه این‌ها در آن مذاق قاطی شده است، اصلاً وجود یكی هست و علت و معلولی در كار نیست، این را به خاطر ما می‌گویند. بنابراین اگر آن‌جا گفتیم؛ علت نباید اسم خدا را گفت- البته برهان علیت بحث دیگری دارد- بدلیل اینکه اگر بگوییم ایجاد اشیاء حتماً علت می‌خواهد و علت آن خدا است، این غلط است، فقط به همین جهت كه آن‌جا خدا مجبور می‌شود كه خلق را ایجاد كند و نمی‌تواند خلق را ایجاد نكند، ما حتی همه علت‌های تامّه را هم می‌گوییم علت تامّه نیست، چون خدا بالای سر آن‌ها است، قدرت خدا هست، خیلی جاها علت تامّه را هم شكست داده است. چاقوی تیز گلوی نازك حضرت اسماعیل را نمی‌بُرد، آتش سوزان كه نمی‌شود نزدیك آن بروند، حالا حضرت ابراهیم را ما ندیدیم ولی مثل دیدن است چون در قرآن بیان شده است، ولی آنچه كه دیدیم، خود من در هند دیدم، هفت هشت قدم روی آتشی راه می‌رفتند، حتی بچه‌های كوچك، كه اگر شما یك سیخ كباب را به همان سرعت از روی آن رد كنی پخته می‌شود، كه برای من واقعاً از اینكه یك كوری جلوی چشم من شفاء پیدا بكند، این حركت مهم‌تر بود و حدود هزار نفر صف بسته بودند كه از روی آتش رد بشوند. یك نفر هم پای خود را سوخته ندید. حتی یك دانشجوی ایرانی بود، فردای آن روز ظهر ما را دعوت كرده بود، گفتم: پای خود را نشان بده من ببینم، گفت: شما هم شك می‌كنید؟ گفتم: خود من سه متری ایستاده بودم، گفتم صورت من فردا پوست می‌اندازد از بس كه حرارت آتش بود، پای خود را نشان داد، حتی موهای پشت پای او هم نسوخته بود، بعضی‌ها با جوراب پلاستیكی روی آتش می‌رفتند. به هر حال این علت توضیحی كه خواستند همین اندازه بیشتر وقت شما را نمی‌گیرم.

 

سؤال: در مورد كسی كه در محیط نامناسب به سن تكلیف رسیده است و حدود ده سال نماز و روزه نگرفته است، چگونه قضا كند؟

جواب: این‌ را باید فرد فرد بیایند پیش یك عالمِ آگاهی بگویند، چون عمل به تكلیفی كه خدا تعیین كرده است برای ترساندن مردم از روزه‌ خوردن آن را نمی‌شود پیاده كرد، ده سال باید هشتاد سال روزه كفاره بگیرد. تحقیق كنند ببینند چقدر روزه خود را خورده است؟ چرا خورده است؟ به چه دلیل خورده است؟ بعد آن‌وقت روی همان فرد با آن خصوصیات شخصی‌ كه دارد برای آن یك برنامه‌ای تنظیم كنند، پس جواب كلی نمی‌شود داد.

 

سؤال: لطفاً بفرمایید كسی كه ذائقه معنوی ندارد چه كار كند ذائقه او باز شود؟

جواب: همان كاری كه مریض‌هایی كه ذائقه غذا خوردن ندارند؛ می‌كنند. شما می‌بینید كه امروز اشتها ندارید، حالا لابد غذا هم سنگین شده است، امروز را می‌گذرانید، شب هم اشتها ندارید، فردای آن هم اشتها ندارید، پس فردا هم همینطور، دیگر می‌روید پیش طبیب، می‌گویید آقا من اشتها غذا خوردن ندارم، چه كار كنم؟ او هم یك تحقیقی می‌كند، یك وقت هست كار او خیلی آسان است، یك مُسهل به تو می‌دهد، رودل تو رفع می‌شود و تمام می‌شود. یك وقت هست نه، یك مسائلی در معده شما هست، خدایی نكرده غدّه‌ای، پیچ خوردگی‌ چیزی، آن موقع دیگر تو را در بیمارستان می‌اندازند كه خدا برای هیچ كس نیاورد و حالا یا شما را درست می‌كنند یا از بین می‌برند، بالأخره راحت می‌شوی. همان كار را برای ذائقه معنوی خود بكن، چند وقت است ذائقه معنوی تو باز نیست؟ من از اول اصلاً ذائقه نداشتم، پس تو مُردی خبر نداری، تو خواب هستی خبر نداری، برو تزكیه نفس بكن تا ذائقه معنوی پیدا بكنی. تو اگر رسیدی به آن‌جا كه خدای تعالی را در مقابل خود ببینی و بفهمی كه حقائق را نداری و متوجه بشوی كه خیلی از اعتقادات تو ناصحیح است، دیگر گرسنگی به تو فشار می‌آورد و ذائقه معنوی پیدا می‌كنی.

سؤال: یكی از دلایل برای عصمت انبیاء از خطا و اشتباه، ذكر شده است كه دلیل عقل است و اینكه چون آن‌ها نبی هستند و باید اعمال آن‌ها حجت باشد و اگر خطا و اشتباه داشته باشند، اعتماد مردم از آن‌ها سلب می‌شود، آیا در زمان غیبت برای علما و مراجع نیز می‌توان این دلیل را برای آن‌ها إقامه كرد؟ به جهت اینكه آن‌ها حجت هستند.

جواب: خدمت شما عرض شود كه حقیقت آن را بخواهید هیچ وقت خدا نخواسته است كه ما از كسی كه خطا و اشتباه می‌كند، پیروی كنیم، در كل. این خود ما هستیم كه خود را در جایی قرار دادیم كه آب آلوده می‌خوریم. اگر ما انسان حسابی بودیم، یعنی مردم این كُره زمین انسان‌های حسابی بودند، امام عصر بود، ظاهر بود و هیچ وقت هیچ یك از ائمه نمی‌شد که نباشند. حالا نوبتی هم كه باشد بودند، بالأخره یكی از این‌ها لااقل بود و بعد از ظهور هم این كار خواهد شد و معنی رجعت هم همین است. ولی وقتی كه نیست، شما تشنه در یك بیابان، یك آبی آن‌جا هست، خطا و اشتباه هم در آن هست، برای رفع تشنگی گفتند از همین آب استفاده بكنید، از همین، چون اگر ما بگوییم مراجع اشتباه نمی‌كنند, می‌بینیم خیلی هم اشتباه می‌كنند. چون نمی‌شود یك كتاب توضیح المسائل فتوای آن آقا آن‌طور، فتوای این آقا این‌طور، هر دوی آن هم درست باشد، این كه نمی‌شود، محال است، دو چیز مخالف هم هر دو حكم خدا باشد، همین دلیل بر این است كه این‌ها اشتباه دارند حالا اشتباه در اصل اجتهاد آن‌ها باشد، در اصل مبنای آن‌ها باشد، همه، از آن بزرگترین علما مثل مثلاً مرحوم مجلسی، مثل مثلاً مرحوم علام حلّی گرفته تا بقیه، اشتباه هست، خطا هست و حجت اعتباری هم هستند، حجت اعتباری می‌دانید چیست؟ یعنی وقتی كه خدا یا پیغمبر گفت این را من بر شما حجت قرار دادم اعتباراً، یعنی اگر اشتباه هم كرد به تو مربوط نیست، ما او را مؤاخذه می‌كنیم، اشتباهات خودش را به خودش، ولی تو اگر اشتباه او را هم عمل كردی، اشكالی ندارد، ما تو را كاری نداریم، تو وظیفه خود را انجام دادی. این به خاطر این است كه حجت هستند، ببینید حجت هست، مرجع تقلیدی كه « صائنا لنفسِهِ حافِظا لِدينِهِ مُخالِفا لِهَواهُ مُطِيعا لأمرِ مَولاهُ » این حجت هست، حجت اعتباری، نه حجت واقعی. ائمه اطهار و پیامبران حجت واقعی هستند، ولی این‌ها حجت اعتباری هستند، یعنی دیگری به آن‌ها حجیت داده است. می‌گوید تو كار نداشته باش، تو اگر آب آلود‌ه‌ای كه واقعاً آلوده است خوردی، خدا می‌گوید من تو را حفظ می‌كنم و نمی‌گذارم تو مریض بشوی، این‌طور. پس حجت اعتباری هستند و باید هم ما گوش به حرف آن‌ها بدهیم و چاره‌ای هم جز این نداریم، این برای شیعیان و مسلمان‌ها، آن‌هایی هم كه كاری كردند كه امام زمان علیه‌السلام نیاید البته آن‌ها هم مقصر هستند و ممكن است ما در این‌ جهت مقصر نباشیم، چون آرزوی ما این است كه حضرت تشریف بیاورند، ولی آن‌هایی كه آرزو ندارند و بلكه مبارزه هم می‌كنند، آن‌ها در این جهت مقصر هستند و خدا هم آن‌ها را مؤاخذه می‌كند.

سؤال: این است كه آیا در این زمان عذاب نازل می‌شود؟

جواب: همین سیل‌ها و زلزله‌ها در عین اینكه امتحان است و آن‌هایی كه كشته می‌شوند، آن‌هایی كه بدون هیچ مسئله‌ای یك دفعه زندگی آن‌ها به هم می‌خورد، یك دفعه آب آن‌ها را می‌برد، این طبعاً عذاب است، اذیت است، انسان عذاب می‌شود. اما آن عذابی كه در گذشته‌ها مثل عذاب سیلِ إرَم، مثل عذاب قوم لوط، این‌ها كه دسته‌جمعی به خاطر مؤاخذه خدا انجام بشود، چون امت پیغمبر، امت مرحومه است و مرحومه یعنی اینكه به آن‌ها مهربانی شده است، این‌طور عذاب‌ها، بعد از پیغمبر اكرم انجام نمی‌شود و این سیل‌ها و زلزله‌ها و این‌ها هم آن عذاب نیست، چون گاهی جاهایی این سیل‌ها و زلزله‌ها پیاده می‌شود كه شاید مردم آن بهترین مردم دنیا باشند. یك وقتی فردوس زلزله شده بود، ما با فرودس برخورد می‌كردیم می‌دیدیم تمام آن‌ها مردمانی هستند اكثراً نماز شب‌خوان، واقعاً بهترین مردم حالا لااقل استان خراسان بودند.

 

سؤال: لطفاً بفرمایید مستضعف كیست و با وجود این همه امكانات و اینترنت و زمینه‌های تحقیق و غیره، آیا باز افرادی مسیحی و غیره مستضعف هستند؟

جواب: الآن آن‌قدری كه ما می‌توانیم توضیح بدهیم مستضعف آن كسی است كه فهم و درك حقایق را نداشته باشد. این دیگر یا خیلی دیوانه باشد یا كمی دیوانه باشد، بالأخره نمی‌فهمد كه حقیقت چیست،‌ فرقی بین مسیحیت و اسلام نمی‌گذارد، این را مستضعف می‌گویند، قدر مسلّم از مستضعفین است، اما حالا به قول ایشان خیلی هم اهل اینترنت و سایت و روزنامه و كتاب و این‌ها نیستند، گوشه و كنارها هستند كسانی كه هیچ سواد ندارند و وسیله تحصیل هم ندارند ولی بالأخره اسم اسلام به گوش آن‌ها خورده است، اسم دین به گوش آن‌ها خورده است، عقل آن‌ها به آن‌ها می‌گوید كه این خدای با این عظمت به همه حیوانات فطرتاً برنامه داده است، چرا به انسان نداده است؟ انسان نمی‌داند چه بخورد، چه بكند. این‌ها نتوانند لااقل این اندازه فكر كنند این‌ها مستضعف هستند و اگر غیر از این باشد نه مستضعف نیستند، جاهلِ مقصر هستند.

 

سؤال: درخصوص آیه شریفه قرآن « وَ إِذا رَأَیتَ الَّذینَ یخُوضُونَ فی‏ آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ » (انعام/68) چگونه می‌توان در آیات قرآن تفکر کرد که خوض در آیات حساب نشود؟

جواب: خوض اصلاً فرو رفتن است. فرو رفتن در حقیقت همان تفسیر و تأویل است. ببینید گاهی می‌شود شما یك كلمه‌ای را می‌گویید منظور این است، مراد این است، الآن شما آیه شریفه « إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَینَ أَنْ یحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً » (احزاب/72) این آیه را دست شما بدهند، شما برداشتی از این نمی‌توانید بكنید، مگر با خوض در آن. خوض در آیات الهی یعنی فرو رفتن در آن، مثلاً‌ « إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ » اولاً عَرضه چطور عَرضه‌ای است؟ وقتی كه كالایی را عرضه می‌كنند، می‌آورند نشان می‌دهند، این یعنی چه؟ ثانیاً امانت چیست؟ ثالثاً چطور كوه و آسمان و زمین و این‌ها إبا كردند، گفتند نه نمی‌خواهیم. إبا كردن این است دیگر، نه نمی‌خواهیم، ما قبول نمی‌كنیم، خدا هم آورد به بشر داد « وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ » انسان قبول كرد. انسان هم كه « ظَلُوماً جَهُولاً » بود، این‌ نمی‌شود این آیه را انسان خوب بفهمد، برداشت از آن داشته باشد، جز اینكه در آن خوض بكند. حالا آیا خوض در این آیه بد است؟ چون این‌جا « فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ » به پیغمبر اكرم می‌فرماید: آن‌هایی كه در آیات ما خوض می‌كنند از این‌ها دوری كن، إعراض كن، پس معلوم است بد است، حالا چه كار كنیم؟ طبق خوضی كه ائمه اطهار علیهم‌السلام و پیغمبر اكرم « إِنَّمَا یعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ » (الكافی/ج‏8-ص312) كسی قرآن را می‌فهمد كه به او خطاب شده است، اگر طبق آن خوض، ما دست خود را به دست آن‌ها دادیم و خوض كردیم غرق نمی‌شویم، اما اگر دست خود را از دست‌ آن‌ها كشیدیم، برای خود مستقلاً خوض كردیم، پیغمبر هم إعراض باید بكند، ماها هم از آن‌ها إعراض بكنیم و خدا هم فرموده است « مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیهِ فَلْیتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ » (عوالی‌اللئالی/ج‏4-ص104)

 

سؤال: در سوره نحل « بِالْبَیناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَیكَ الذِّكْرَ » (نحل/44) این واو بعد از « الزُّبُرِ » به چه معنا است؟ چون در ترجمه نیامده است.

جواب: من الآن ترجمه را به یاد ندارم كه آمده است یا نیامده است، ترجمه‌ای كه حالا می‌توانیم بكنیم « فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ‏ * بِالْبَیناتِ وَ الزُّبُرِ » این‌جا واو معنا دارد، و نازل كردیم ما به تو ذكر را، حالا نمی‌دانم باید ببینیم، یك جزوه بیاور ببین چطوری شده است كه معنا نكردیم، اشكال ایشان همین است. ببینیم اگر معنا نكردیم باید معنا بشود. بله؛ همان كلمه‌ی « به خاطر » به معنای واو است دیگر، حالا حتماً نباید واو بیاید و به آیه قبل ربط داده شده است.

 

سؤال: رمز موفقیت شما در جوانی چه بود؟

جواب: من اگر موفق بودم كه الآن این‌جا نبودم. هیچ چیز، همان موفقیت‌هایی كه شماها دارید. شكر می‌كنم خدای تعالی را كه الحمدلله برخوردی كردیم در سن شانزده سالگی، من دقیقاً شانزده سال داشتم چون زمان آن را خوب به یاد دارم. حالا هر كسی یك علاقه‌ای به یك چیزهایی دارد، علاقه از كجا ایجاد شده بود؟ بیشتر فكر می‌كنم از سوی پدر من بود، چون پدر ما خیلی عاشق امام زمان علیه‌السلام بود، اول كسی هم كه شاید دعای ندبه را اصلاً از داخل كتاب‌ها -چون دعای ندبه را نمی‌دانستند- بیرون آورد ایشان بود. یك شبی مکه با هم رفته بودیم، من ایشان را برده بودم، من رفتم استراحت كردم، نزدیك اذان صبح آمدم در مسجدالحرام، دیدم ایشان فوق‌العاده دارد گریه می‌كند. ناراحت شدم خیال كردم با این شُرطه‌ها دعوا كرده است، چون عمره بود، خلوت بود، او را كتك زدند كه این‌طور گریه می‌كند؛ من از ایشان جویا شدم كه چرا این‌طور گریه می‌كنید؟ گفت: من از سر شب چقدر طواف كردم، حالا تعداد آن را من به خاطر ندارم، طواف كردم كه خدمت حضرت برسم هنوز نرسیدم. این آن‌چنان من را تكان داد كه چه عرض كنم. خیلی مقید بود، هرجا می‌رسید اسم حضرت را می‌برد، اسم خدا را می‌برد، من طبیعتاً در این راه واقع شده بودم، بعد خدا رحمت كند مرحوم حاج شیخ محمد شریف رازی كه كتاب‌های زیادی هم نوشتند- وقتی این جریان را می‌خواهم بگویم هنوز شوهر همشیره ما نبودند، بعدها شدند- ایشان در مدرسه نواب مشهد، من را دید و خیلی به من اظهار علاقه می‌كرد، شب‌ها- خدا او را رحمت كند- نماز شب می‌خواند، شاید در عمر ایشان یك شب نماز شب او ترك نشد واقعاً، چون در مسافرت‌ها با ایشان بودیم، ایشان شب‌ها نماز شب خود را می‌خواند، آن‌وقت به یاد دارم یك شب سوره ق را می‌خواند و تن او می‌لرزید، حیف كه نام این افراد به خاطر بعضی از مسائل اصلاً محو شده است. سوره ق را می‌خواند و بدن او می‌لرزید و گریه هم می‌كرد، من می‌نشستم او را نگاه می‌كردم، شاید هنوز شانزده سال هم نداشتم، چون از وقتی با حاج ملا آقاجان مربوط شدیم شانزده سال داشتم. من در مدرسه حجره‌ای داشتم، ایشان می‌آمد، از پدرم هم من اجازه گرفته بود كه شب‌ها من در حجره بمانم، چون پدر من اجازه نمی‌داد، ولی به ایشان كه فوق‌العاده مرد صالحی بود اجازه داد. من می‌نشستم ایشان را نگاه می‌كردم، از محاسن او اشك می‌ریخت. هم ایشان نسبت به من خوش‌بین بود و هم ما نسبت به ایشان. ایشان ظاهراً رفته بود زنجان و به حاج ملا آقاجان از ما تعریف كرده بود و به یكی دیگر از علما- كه ایشان زنده است و من نمی‌خواهم اسم ایشان را بیاورم، او هم مرد بزرگی بود- البته این‌جا دیگر با فراست حاج ملا آقاجان بود، دیگر مربوط به آن اطلاع قبلی نبود. من یك روز در مدرسه نواب نشسته بودم داشتم همین كتاب عروه را با آن آقای حجتی كرمانی داشتیم مباحثه می‌كردیم، برای هم می‌خواندیم، دیدم ایشان وارد شد و یك نگاه عمیقی به ما كرد، من كه اصلاً ایشان را نمی‌شناختم، شاید اصلاً اسم او را هم نشنیده بودم. نگاه عمیقی به من كرد و رفت در حجره یكی از علما- باز ایشان هم الحمدلله هنوز زنده است- آن موقع طلبه بود، رفت در اتاق او، او اهل زنجان بود. ایشان آمد جلوی حجره خود و صدا زد، او خیال می‌كرد حاج آقا من را می‌شناسد، گفت: حاج آقا می‌گویند بیا این‌جا. ما هم رفتیم ببینیم چیست؟ ایشان خود را معرفی كرد كه من حاج ملا آقا جان زنجانی هستم و یك خصوصیاتی كه دیگر بقیه آن را در كتاب پرواز روح نوشتم. از آن‌جا به بعد یك طوری شد كه خدای تعالی توفیقاتی لطف كرد و خیلی من می‌توانستم از آن توفیقات استفاده زیادتری بكنم، متأسفانه لیاقت من كمتر بود. تا این‌جا دیگر، حالا بقیه آن هم خود شما می‌توانید بفهمید.

سؤال: در كتاب در محضر استاد در بخش خلقت أجنه فرموده‌اید؛ شیطان می‌خواست هرچه ائمه اطهار از علوم می‌دانند، معارف آن را در جهل و نادانی داشته باشد، خدا هم برای اینكه محصلین آن كلاس‌ها را آزمایش كند برای او امكاناتی در نظر گرفت و قدرتی كه بتواند در مقابل معصومین بایستد به او داد. سؤال ایشان این است كه آیا خدا قبل از خلقت شیطان او را طوری آفرید كه وسیله‌ای برای محصلین آن كلاس باشد یا او را هم مثل بقیه مخلوقات آفرید تا به كمالات برسد؟

جواب: ببینید همین روایت عقل و جهل را اگر دقت كنید خوب متوجه این معنایی كه من نوشتم می‌شوید. پیغمبر اكرم علم الهی را كه به صورت معلومات درآمد تحمل كرد، لذا اسم آن عقل شد، در همان روز اول، و به عكس آن، به عكس آن هر چه كه غیر از آن بود، طبعاً غیر علم چیست؟ جهل است دیگر، غیر آن بود، خدا خلق كرد، جهل را خدا خلق كرد. حالا می‌گویید جهل یعنی چه؟ چیزی كه نیست چطور خدا آن را خلق كرد؟ چرا، بحث آن مفصل است كه در همان كتاب من نوشتم. جهل را خدا خلق كرد، منتها اول كسی كه این جهل را عهده‌دار شد، یعنی ظرف خود را جلو برد، شیطان بود. دقت كردید؟ حالا زمان آن را نمی‌خواهم عرض كنم شاید همان زمان حضرت آدم باشد، آن وقتی كه ظرف را پُر كرد، جهل بود. بنابراین هرچه كه ائمه اطهار و پیغمبر اكرم از علم دارند، این از جهل داشت. قدرت را هم از خدا گرفت. ببینید الآن یك كوری كه خیلی سریع راه می‌رود با یك انسان چشم‌داری كه خیلی سریع راه می‌رود، از در وارد بشوند، آن فرد كور قدرت دارد دیگر، فرض کنید قدرت آن‌ها با هم یكی است، آن فرد كور همین‌طور داخل می‌آید، شماها را لگد می‌كند، هیچ چیز هم نمی‌گوید، ولی آن كسی كه چشم دارد، دم در می‌ایستد، یك اجازه‌ای می‌گیرد، مثلاً مواظب است كه پای او به پشت شما نخورد، این‌ها فرق می‌كند. فرق علم و جهل همین است، اگر قدرت آمد در وجود جاهل، مثلاً مثل صدام آن‌طوری می‌شود، مثل فرعون آن‌طوری می‌شود. اگر قدرت آمد در وجود عالِم، مثل امیرالمؤمنین، مثل ائمه اطهار، می‌بینید كه آن با چشم باز، با حساب و این‌ چیزها جلو می‌رود، ولی می‌بینید این یكی بی‌حساب كار می‌كند. دقت كردید؟ بنابراین معنای آن نوشته همین است.

ما گفتیم كه جهل آمده است در وجود شیطان، نه اینكه جهل همان شیطان باشد، اگر هم من آن‌جا نوشتم شاید اشتباه كرده باشم. جهل شیطان نیست، اگر ما آن‌جا گفته باشیم كه جهل شیطان است، همان‌طوری است كه می‌گوییم قرآن یعنی پیغمبر، هر چه قرآن می‌گوید، پیغمبر هم همان را می‌گوید. هرچه علم خدا هست پیغمبر هم همان است، از این باب است، از باب به قول آقایان علما اتحاد ظرف و مظروف است، نه از باب اینكه آن‌ها یك چیز هستند، جهل همان شیطان باشد.

سؤال : در روایتی كه حضرت علی علیه‌السلام عبادت‌کنندگان را به سه دسته تقسیم كرده‌اند، فرموده‌اند: بعضی عبادت‌ بندگان را دارند، بعضی عبادت تجار و بعضی خدا را آزادانه عبادت می‌كنند. آیا این امكان وجود دارد كه كسی در دسته اول در اثر تربیت شدن مثلاً حدود سوم باشد؟

جواب: اگر این جلسات تزكیه نفس ما را در ترس از خدا توجه كنید،خوب متوجه می‌شوید. البته اشرف انسان این است كه آزاد كار بكند، یعنی « بَلْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ » (إرشادالقلوب/ج‏2-ص292) خدا را بشناسد و عبادت كند، اما معنای آن این نیست كه ترس از خدا نداشته باشد، چون یك عده از دوستان اشتباه كردند، شاید معنای همین روایت را اشتباه فهمیدند. انسان به یك كسی هر چه بیشتر علاقه داشته باشد، بیشتر از او می‌ترسد، این را بدانید. مثلاً گفتم یك شخصیت بسیار بزرگی كه شما برای او احترام زیادی قائل هستید، این ممكن است خیلی به شما اظهار محبت بكند، اما یك خوفی در شما هست كه می‌ترسید، یك وقتی محبت این به شما كم بشود. می‌ترسید یك وقتی این از شما ناراحت بشود، از شما دوری بكند، این خوف هست و به خاطر همین، ممكن است انسان عبادت بكند. این را ترس از خدا نمی‌گویند، اینكه می‌گویند خوفاً، مثلاً ما عبادت نمی‌كنیم به خاطر نترسیدن یا مثلاً ترسیدن، این ترسیدن از خودِ خدا نیست، از عذاب خدا است كه انسان باید برای این جهت عبادت نكند، عذاب خدا، مگر تو حیوانی كه باید به تو شلاق بزنند، تو را جهنم ببرند تا تو سر خود را به سجده بگذاری؟ نه، اما ترس باید باشد. لذا در قرآن خدای تعالی می‌فرماید: « إِنَّما یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ » (فاطر/28) دانشمندان از خدا می‌ترسند. تجارت هم باز فكر نكنید كه تجارت مثلاً‌ كار خوبی نیست. نه! حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید: « [الدنیا] مَتْجَرُ أَوْلِیاءِ اللَّهِ » (نهج‌البلاغة/493) محل تجارت اولیاء خدا است، ما باید تجارت كنیم. منتها گاهی می‌شود كه حساب نمی‌كنیم كه این تجارت حالا به چه دردی می‌خورد. یك كسی از قم یا تهران به خارج می‌رود یا از قم می‌رود تهران، می‌رود یك چیز بیخود می‌خرد، كه در آوردن آن هم اسباب دردسر است و بعد هم واقعاً مایه ناراحتی است. می‌گویند یك كسی آمد به بهلول گفت: ای بهلول عاقل من چه چیزی بخرم كه استفاده كنم؟ گفت: برو آهن بخر- حالا آن زمان آهن خوب بود، شما نروید آهن بخرید- این هم رفت خرید و خیلی هم استفاده كرد. سال دیگر با بهلول رفیق شده بودند و شوخی می‌كرد گفت: ای بهلول دیوانه امسال چه چیزی بخریم؟ گفت: برو پیاز بخر. این رفت كل پول‌های خود را داد پیاز خرید، پیازها یا پوسید و یا سبز شد و كسی هم نخرید، همه پول او از بین رفت. آمد گفت: چرا امسال این‌طوری به من گفتی؟ گفت: آن جواب عاقلانه من بود، این جواب دیوانه بودن من است. حالا گاهی انسان می‌رود یك چیزی می‌خرد كه اسباب دردسر می‌شود، اسباب زحمت می‌شود، بنابراین تجارت « هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ تِجارَةٍ تُنْجیكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ » (صف/10) ببینید خدا خواسته است كه ما تجارت بكنیم، آیه شریفه قرآن است، ما باید تاجر باشیم اما دیگر همه چیز را رها كنیم، نه مشورت، نه اینكه این تجارت به چه نحوی باشد، چطوری باشد، آن تجارت‌هایی كه ما می‌كنیم غالباً به درد دنیای ما هم نمی‌خورد. داریم نگویید مگر می‌شود انسان تجارت برای آخرت بكند و بی‌ارزش باشد؟ بله، ما دیدیم حالا بخواهم توضیح بدهم وقت می‌گذرد، افراد مقدسی هستند كه همه چیز را زیر پا می‌گذارند و به اصطلاح خود ثواب جمع می‌كنند. غیبت نمی‌كند، می‌گویم آقا درباره فلانی نظر تو چیست؟ چه عرض كنم، حرف مردم را نزن، زبان ما باز بشود غیبت می‌شود، این‌جا كه بدتر از غیبت را گفتی. موجود بی‌نقص خدا است، همه یك مشكلاتی دارند، این حرف‌ها چیست كه پشت سر مردم می‌زنی؟ بعضی‌ها این‌طوری هستند، می‌خواهند غیبت نكنند، به خیال خود دارند ثواب هم می‌كنند. گاهی نماز شب می‌خواند، حتی من نوشتم، در حرم حضرت رضا علیه‌السلام یك آقایی بود قبل از همه وارد حرم می‌شد- آن‌وقت‌ها در حرم را می‌بستند، یك عده‌ای از مقدس‌ها زودتر می‌رفتند پشت در می‌مانند تا داخل حرم بروند- بهترین جای حرم را هم می‌گرفت برای نماز شب خواندن و عبادت. یك وقتی یكی از اهل تهران آمده بود جلوی او ایستاده بود و داشت جلوی این آقا زیارت می‌خواند، او همیشه یك سجاده بزرگی هم می‌انداخت كه شاید جای دو نفر را می‌گرفت، او که اهل تهران بود پای خود را روی سجاده این گذاشته بود و داشت زیارت می‌خواند و در حال خود بود. این حالا چقدر در نماز تقلا كرد كه این را از روی سجاده خود آن طرف كند، حواس آن بنده خدا هم به این نبود و مشغول دعا بود، وقتی كه نماز او تمام شد، به همین تعبیر گفت: وَلدُ زنا چرا پای خود را این‌جا گذاشتی؟ این وَلدُ زنا گفتن، أقل آن این است كه همین الآن باید صد تا شلاق بخورد. این‌طوری می‌شود تجارت‌هایی كه می‌كنند، این نماز شب را برای چه می‌خواند؟ برای ثواب، برای تجارت، این تجارت‌هایی كه ارزشی برای خدا، برای آخرت خود قائل نیستند، همین‌طور دارند نقداً برف‌انبار می‌كنند، مثل پیاز خریدن همان بنده خدا است كه همه آن می‌پوسد. یك كسی در مكاشفه می‌گفت: وارد قیامت شدم، چند تا كیسه برای تجارت برده بودم، مَلكی آمد این كیسه‌ها را باز كرد، یكی از آن گلابی بود، می‌گفت: گلابی‌های پوسیده را برداشت انداخت دور و تَه كیسه را گرفت تكان داد، گفت: آن‌ها كه پوسیده بود، به درد نمی‌خورد، سیب‌ها را شروع كرد، گفتم: آقا ما این‌ها را آوردیم این‌جا زندگی بكنیم، یعنی چه تو همه را دور می‌ریزی؟ گفت: این‌ها را آن كسی كه می‌خواهی به او بفروشی برنمی‌دارد، من می‌خواهم خیال تو را راحت كنم. حالا این نماز پوسیده ما، این روزه‌های پوسیده ما، این كارهای مقدس‌مآبانه ما كه عده‌ای را اذیت می‌كنیم به خاطر همین مقدسی‌ها، عده‌ای را بی‌جهت غیبت‌های بی‌جا می‌كنیم، تهمت‌ می‌زنیم كه متأسفانه خیلی هم زیاد شده است، این تجارت‌ها برای این جهت حضرت امیر می‌فرماید: تجارت نكنید وإلّا خدا در قرآن فرموده است. یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجِیکمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ.

 

نسئلك اللهم و ندعوك بأعظم أسمائك و بإمام زماننا یا الله، یا الله، یا الله، یا الله، یا الله، یا الله، یا الله یا الله، یا الله خدایا به آبروی ولی عصر، فرج آن حضرت را برسان. همه ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده. قلب مقدس ایشان را ما راضی بفرما. خدایا دین و معارف و حقائقی كه به ما از طریق اهل بیت تعلیم فرمودی همیشه برای ما حفظ بفرما، آن را زیاد بفرما. پروردگارا به آبروی ولی عصر ما را شاكر نعمت‌های خود قرار بده. توفیق تزكیه نفس به همه ما مرحمت بفرما. مرض‌های روحی ما، مریض‌های منظور ما شفاء مرحمت بفرما. اموات ما غریق رحمت بفرما.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله أجمعین.

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *