۹ محرم ۱۴۲۱ قمری – مقام حضرت ابوالفضل علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله و الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لا سيما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون.
شب جمعه است، شب تاسوعاي اهل بيت عصمت و طهارت، شب توسل به حضرت ابوالفضل العباس باب الحوائج است. اميدواريم خداي تعالي از درسي كه حضرت ابوالفضل در كربلا به دنيا تعليم داد امشب استفاده كنيم. با خودم فكر ميكردم كه بعد از مدتها كه با دوستان كمتر برخورد كردم، چه مطلبي را بهتر از همة مطالب باشد امشب خدمتشون عرض كنم تو ذهنم آمد كه يكي دو جمله از حضرت ابوالفضل العباس كه جان هممون به قربانش در روز عاشورا در كتب تاريخ نوشته شده دربارهاش يك چند كلمه توضيح و تفسير، چون كلامش مانند كلام معصومين عليه الصلاة و السلام است بايد دربارهاش توضيح و تفسير داد. يك جمله از اون حضرت كه انشاء الله من فقط دوست دارم درسي باشد براي هممون. در روز عاشورا وقتي كه دست راست حضرت ابوالفضل قطع شد. روضه نميخوام بخونم، فكر كنيد، توجه كنيد، به حقيقت. در اون حال در اون حالي كه دست قطع شده. ميفرمايد والله ان قطعطموا يميني اني احامي ابدا عن ديني. ما هم همينطور باشيم. اين يك درس. قسم به خدا، كلام حضرت ابوالفضل احتياج به قسم نداره. ولي براي قطعي بودنش، براي مسلم بودنش براي اين كه ما مردمي كه خداي با اين عظمت يازده قسم خورده كه قد افلح من زكيها باز هم ميگيم تزكية نفس آيا واجبه يا واجب نيست؟ ما مردمي بي ايمان، ما مردم سست عقيده، كه حرف هيچ كس را قبول نميكنيم همه را با خودمون قياس ميكنيم، و فكر ميكنيم كه همان طوري كه ما متقلب و مايي كه عرض ميكنيم اكثريت مردم، متقلب و دروغگو براي منافع شخصي يا براي اسم و رسممون هستيم اينها هم شايد نستجيب بالله بگوييم حضرت ابوالفضل هم ميخواسته اسم از خودش باقي بگذارد. براي ما مردمي كه به همه چيز با بي توجهي مينگريم. اعتقادمون بسيار ضعيفه. ايمانمون بسيار ضعيفه. براي ما مردم قسم خورده.
والله، كه اگر انسان خدا را ببيند و خدا را بشناسد، و قدرت او و علم او را بر خودش محيط بداند هيچ گاه قسم نميخورد و بي جهت اين جمله را نميگويد اما ابوالفضل براي اون مردم و براي اين مردم و براي تمام مردم دنيا قسم خورده و الله اگر شما دست راستم را قطع كرديد با قطع دست راست من از هدفم از دينم از امامم دست نميكشم. ممكن است ما مردم خداي نكرده براي مختصر چيزي، براي يك مسائل خيلي جزئي از دينمون دست بكشيم و منظور از دين اين نيست كه مثلا تا به حال مسلمان بوديم از حال يك دين ديگهاي را انتخاب كنيم. دين يعني راه و روش. صراط مستقيم. راهي كه خاندان عصمت در مقابلمون گذاشتهاند. واجباتي كه خدا به ما دستور داده و محرماتي كه به ما فرموده است ترك كن. انحراف به طور كلي از صراط مستقيم. و در صراط مستقيم بودن دين ماست. دين يعني راه و روش. راهي كه انسان را به حقيقت ميرساند. راهي كه انسان را به خدا ميرساند. اون راه و سير و سلوكي كه انسان را از همة صفات حيواني دور ميكند. اون راه و روشي كه انسان را شبيه به ابوالفضل العباس باب الحوائج ميكند. اون راه و روشي كه امام سجاد ميفرمايد ان عمي العباس براي عموي من عباس در بهشت يك درجهاي است كه يغبطه جميع الشهداء. خيلي كلام بزرگ است و خيلي كلام پر محتوي است. من نميتونم كاملا توضيح بدهم. يك مقامي دارد عمويم عباس در بهشت كه تمام شهدا نهايت بتوانيم سيد الشهدا را از اين عموم استثنا كنيم، چون او سيد شهداست. ولي تمام شهدا از همزة سيد الشهداي اون وقت گرفته تا ساير شهداي كربلا و شهدايي كه حتي در ركاب حضرت بقية الله ارواحنا فداه ممكنه شهيد شوند و دنيا را پر از عدل و داد كنند چون استثنايي ظاهرا نداره. يغبطه جميع الشهدا، تمام شهدا. ما خودمون را بايد به اين وجود مقدس برسانيم. او را الگوي خودمون قرار بدهيم. ابوالفضلي كه يك شاعري يك جملهاي گفت و من در روايات هم نظير اون جمله را تقريبا ديدم.
شاعر ميگه: يوم البوالفضل الستجاره بهي الهدي. روزي كه امام حسين به ابوالفضل پناهنده شد. ميگه با خودم گفتم اين چه جملهاي كه من ميگم! حسين كجاو ابوالفضل و هر كس از اولياء خدا و حتي انبياء گذشته اينها كجا! به زبانم جاري شده بود. نيمه پشيمان شده بودم در عالم رؤيا همان شب ديدم كه سيد الشهدا با دست اشاره ميكند و ميفرمايد يوم ابوالفضل استجره بها. اين ابوالفضل ميگه شما هم امشب اگر ميخواهيد پيرو ابوالفضل باشيد چون من هيچ وقت از منبر و صحبت و عرايضم نميخوام يك حرفي زده باشم و نشستيم و گفتيم و برخاستيم باشه بايد در مجلس شما هم از راه دور آمدهايد من هم خدمتتون رسيدهام در مجلس بهره برداريم. اين درس را از حضرت ابوالفضل بيگيريم. بگيم اگر چه ما خيلي ضعيفتريم ولي چرا ضعيف باشيم؟ چرا بايد مراحل كمالات را طي نكنيم. چرا نبايد خودمون را بسازيم، چرا اونها در روز عاشورا و تاسوعا اون مسائل را گفتند و انجام دادند. فقط براي اين كه ما سياه بپوشيم و روز عاشورا و تاسوعا عزاداري كنيم. نه. براي اين كه ما درس بگيريم. بگيم والله من نميگم حالا بگيد خوب شايد هر كسي نخواسته باشه اين حرف را بزنه ولي بگيد. ولي در دل بگيد هر جوري هست اينطوري بشيد. امشب آمادگي نداريد بعدا بشيد. والله ان قطعطموا يميني. اني احامي، من حمايت ميكنم عن دين. دينتون براي شما مطرح باشه. اونچه كه حمايتش ميكنيد دينتون باشد. نه از خواستههاي نفسانيتون. آقا چرا اين كج روي را انجام دادي؟ با اين كه خودت ميداني اين اشتباهه، اين كارت اشتباهه، در عين حال از فكرت از كارت حمايت ميكني ميگي نه درسته. صحيحه. همين حمايت، حمايت از كفر است و بي ديني. قل الحق ولو كان عليك. حرف حق را بزن ولو به ضررت باشد. خداي تعالي كمكت ميكند. از دينتون حمايت كنيد. از امامتون و عن امام، خيلي جمله عجيبه و عن امام صادق يك امامي كه راست ميگه. يك امامي كه كارش راسته. قولش راسته. همه چيزش درسته. در صراط مستقيم حركت ميكند و بلكه خودش صراط مستقيم است و بلكه تمام اعمال و كردار و رفتارش صراط مستقيم است. يك سر سوزن حسين ابن علي كه امام زمان حضرت ابوالفضل بود، يك سر سوزن از راه راست انحراف نداشت. خدا نكند ماها طوري باشيم كه هواي نفسمون راهنماي ما باشد. ما هر چه دلمون بخواد انجام ميديم. خيال ميكنيم اين استقلاله. انسان نميتواند به هيچ وجه تا عاقله استقلال داشته باشه.
اين را بدونيد. شما يا بايد طابع خدا باشيد و طابع عقلتون باشيد و يا طابع شيطان و نفس اماره اتون. از اين بگذره ديوانه انسان ميشه. اون آزادي كليها. يا هم بندة رسومات اين هم ممكنه كه جزء همان شيطان و نفس اماره است والا آدام راحت تره كه لباسش را هم بكنه و حرفي كه ميخواد تو كوچه و بازار راه بره اين لباس پوشيدن بخاطر رسوماته، بخاطر دينه، بخاطر اين جور چيزهاست. شما حساب كنيد يك آدم آزاده صد در صد. اگر ميخواييد ببينيد يك وقتي بگيريد از اين بيمارستان رواني بريد اونجا ببينيد. اونها مردم آزادند. من ديدم يك وقتي ميرفتيم براي كمك به اينها يم ديديم. آزاد هر چي ميخواد بگه، هر كاري ميخواد بكنه، هر عملي ميخواد انجام بده، آزاده. تو نميتوني آزاد باشي، چون عقل داري. يا بايد طابع خدا و عقلت باشي يا طابع نفس عماره و شيطان باشي يا طابع رسومات. كدوم يكي بهتره؟ كدوم يكي به درد انسان ميخوره؟ بنشينيم يك خرده فكر كنيم، عقلمون را بكار بياندازيم. امشب بريد شب تاسوعا است آخر شب بنشينيد اين حرف من را تحليل كنيد ببينيد اگر اشتباه كردم فردا شب انشاء الله اگر توفيقي خدا عنايت كنه مييام اينجا شما بگيد آقا راه ديگه هم آزادي داره. يك راهي كه آزاد باشيم و منافات و دين و زندگي، يعني ديونه هم نباشيم. كدوم يكي بهتره؟ تابع خدا و عقل باشيم، شما كه مسلمانيد معتقد به خدا هستيد. نميتونيد بگيد ما معتقد به خدا نيستيم. اگر معتقد به خدا و امام حسين نبوديد امشب اينجا چكار ميكرديد؟ اينجا چرا آمديد؟ يا بايد انسان معتقد به خدا و عقل و پيرو اينها باشه و يا بايد پيرو شيطان و نفس امارهاش. شما نگيد شيطان كجا، نفس اماره چيه، نفس اماره همين كه بهت ميگه بكن اين كار را، اين كار بد را بكن. اين دستت را به سر مظلوم بزن. اين مظلوم را اذيت كن. اين مال مردم را بخور. همين. چيز فوق العادهاي است كه در انسان هست ديگه. شيطان اينجوريه. شيطان اينه كه ميگد غضب بكن. شيطان محض غضبه. غضب مال شيطانه، نفس اماره انسان را به غضب امر نميكنه. اگر به زنت، زير دستت غضب كردي، بدون كه شيطان آمده سوارت شده. اگر كارهاي ديگري البته يك مقدارش هم حالا اين بحثش مفصله، مربوط به هواي نفسته. خوب انسان طابع شيطان و هواي نفس باشه بهتره يا طابع رسومات. اين آقا بدش ميياد اگر من اينجور نباشم. مردم چي ميگن. مردم هر كاري بكني يك چيزي ميگن. اين جريان معروف را كه شنيديد. مردي با فرزندش يك الاغ داشتند، داشتند ميآمدند طرف شهر. كه هر چه به سر انسان ميياد از همين شهريها، به قول يك كسي، انسان بايد از توي مردم فرار كنه. مرد، پدر سوار الاغ بود بچهاش هم داشت ميآمد. يكي رسيد گفت ببين اون بچة ضعفيف را پياده داره ميياد خودش سوار شده. به بچهاش گفت حالا تو بيا سوار شو ما پياده ميياييم. يكي آمد گفت كه ببين اين بچة بي ادب رفته سوار شده پدر پياده ميياد. گفت حالا دو تايي سوار بشيم. دو تايي سوار شدند يكي رسيد گفت كه اين الاغه بيچاره دو نفر سوارش شدهاند. دو نفري سوارش شدند. اين حالا يك راه ديگه مانده اين كه الاغ بدون راكد باشه ما هم پياده بريم ديگه حالا چهار قسمت بيشتر نيست. يكي آمد گفت آقا الاغ را بريد سوار بشيد، خسته شديد. انسان هر كاري بكنه حرف داره. شما متدين باشي حرف ميزنند، فاسق باشي حرف ميزنند. بگذار خدا پشت سرت حرف نزنه. خدا نگه ايوم انساكم. خيلي اين جمله عجيبه. امروز ما تو را فراموشت ميكنيم. روز قيامت خدايا، بي اعتنايي، خدا فراموش نميكنه ولي عملا او را به دست فراموشي ميسپره. در اون جنجال عجيب روز قيامت. فاليوم ننساهم كما نسوا لقاء يومهم هذا. ماها جزء اونهايي نباشيم كه روز قيامت را فراموش كنيم. كارهامون براي هواي نفسمون، براي مردم براي شيطان باشه، براي خدا باشه. اگر شما همة كارهاتون براي خدا بود روز قيامت خدا هم همة كارهاش براي شماست. همة كارهاش براي شماست. شما ميدونيد روز قيامت افرادي كه با خدا بودند، چه وضعي دارند. من امشب بهم خبر دادند كه چون آقاي بختياري يك جوري معرفي كردن من لازمه بگم. ايشان تنها شوهر همشيرة ما نبودند. ايشان من در سن چهارده سالگي بودم استاد من بود تا همين چند روز قبل كه در قم خدمتشون رسيدم. او من را به مرحوم حاج ملا آقاجان معرفي كرد. او به من درس داد. تمام درسهام، مقدماتم تقريبا خدمت ايشان بود. مرد بسيار بزرگوار. مردي بود خدمات عجيبي كرده. مساجدي ساخته كه من شاهدش بودم. و خدمات بسيار ارزندهاي كرده. كتابهاي زيادي نوشته كه يك دوره از كتابهاي ايشان گنجينة دانشمندانه كه الان در دنيا بهش توجه ميكنند. مرحوم آيت الله آقاي حاج شيخ محمد رازی رحمت الله عليه. چهار سال بود توي خونه سكتة مغزي كرده بودند كه من گاهي ميرفتم خدمتشون. خدا ايشان، به من خيلي اظهار محبت ميكردند. خوب اين مرد من بايد خيلي محزون بشم براي يك همچين كسي كه واقعا حكم پدر را براي من داشت براي من همه چيز بود. بايد خيلي محزون باشم ولي زياد محزون نشدم. چرا؟ به جهتي كه ميدونم خدا فراموشش نكرده اون در دنيا خدا را هيچ وقت فراموش نكرد. من با ايشان يك مسافرتي رفته بودم. نصف شب رسيدم به مركزي كه من گيج شده بودم، كم خوابي كشيده بودم با اتوبوسهاي سابق و افتادم. ايشان ديدم مشغول نماز شبه و سورههاي بزرگ را، من يادم نميره كه سورة تقريبا سورههاي متوسط را سورة قاف را زياد بود در نماز شبش. كتابهاش را اگر مطالعه كنيد ميفهميد كه چقدر با امام زمانش آشنا بود. خدا رحمتش كنه و من امشب از شما، شب جمعه است شب تاسوعاست يك هميچين شبي هم خداي تعالي انتخاب كرده براي اين كه ايشان شب اول فوتش باشه ولي ميدونم، ميدونم كه يك عمر در دنيا خدا را فراموش نكرد پس حتما خداي رحيم، خدا باوفاست. به خدا قسم ديگه من هم قسم نخورم. والله پروردگار متعال اگر شما يك دقيقه به ياد خدا باشيد خدا تمام عمرتون به يادتون هست. خدا مهربانه، رفيه. خدا رحمانه، خدا رحيمه. تجربه بكنيد. يك خردهاي چهل روز كارهاتون را جوري قرار بديد چه برخوردتون را با مردم چه در خانوادتون چه برخوردتون را با اعمالتون يك جوري قرار بديد كه خدا راضي باشه ازتون. شما تجربه بكنيد. كه خداي تعالي رحمتش را نعمتش را بر سر شما ريزش قرار ميده اگر نشد به قول مرحوم شيخ بهايي، چون عقيده داشت، چون يقينش خيلي زياد بود در بعضي از دعاها ميگه اين دعا را بخونيد اگر حاجتتون برآورده نشد من را لعن كنيد. من هم نسبت به اين مسئله با اين جديت ميگم كه اگر بعد از چهل روز شما كارهاتون رو به راه نشد من را لعن كنيد. اينجوريه. جديه مسائل. ما ميخواييم همه كار بكنيم باز هم خداي تعالي به ياد ما باشه. باز هم ما را فراموش نكنه، دنيا هر جوري باشه ميگذره. قيامت مهمه.
والله ان قطعتموا يميني اني احامي ابدا عن ديني. شما اين جمله را شايد زياد شنيده باشيد. حفظ هم باشيد. مطمئنم. اونهايي كه پاي منبرها بودهاند زياد اين جمله را شنيدهاند ولي امشب بياييد براي خدا، براي اين كه حضرت ابوالفضل عليه الصلاة و السلام كمكتون باشه امشب روش كار كنيد. امشب نخوابيد جز اين كه بتونيد اين جمله را از زبان خودتون به خداي تعالي بگيد. از زبان خودتون اين جمله را ادا كنيد ميتونيد يك همچين كاري بكنيد انشاء الله. تصميم بگيريد، تعهد بكنيد كه ما امشب مينشينيم فكر ميكنيم، كار مهمي هم نيست اكثر شماها مرحلة توبه را كه گذرونديد توبه اتون كه خوب انشاء الله خوب شده بقيهاش هم ديگه مسئلهاي نداره. يكي از من ميپرسيد كه اقا ميشه انسان به كمالات عالية مثلا مقامات اولياء خدا برسه؟ ميگم خدا انسان را اصلا براي اين خلق كرده. براي اين معنا خلق كرده. اوني كه كج ميره كار پر زحمتي انجام ميده. اوني كه جادة اتوبان ماشينش راست داره ميره اين كه كاري نكرده، اوني كه ميپيچه از جادههاي انحرافي توي اون سنگلاخها ميره اون زحمت ميافته. كار صحيح كا زحمتي نيست. لذا من معتقدم همتون ميتونيد، مگر حالا يك كسي واقعا براي خودش ارزش قائل نباشه. چون ماها يك بدبختي داريم، معصيت كار براي خودش ارزش قائل نيست. من آدمي نيستم كه با خدا و پيغمبر و ائمه عليهم السلام بنشيم و خودم را شبيه اونها بكنم. من بايد با شيطان و جوانهايي كه تو كوچه راه ميرند و با اينها من خودم را وفق بدم اين پست كردن خودش نيست مگر. انسان خودش را وقتي بخواد پست كنه ميياره با حيوانات با آدمهاي منحرف با آدمهاي بد، با آدمهاي منحرف با اونها تطبيق ميده خودش را. اوني كه ميخواد خودش را بزرگ كنه، تا ميتواند كوشش ميكند خودش را با بزرگان تطبيق بده. هر كاري ميكنيد. من يك وقتي براي خودم، يك مرد بسيار بزرگواري بود از نظر اخلاقی و از نظر اجتماعي از هر جهت خوب بود، من براي خودم او را الگو قرار داده بودم. مثلا توي مجلس مينشستم ميگفتم اگر او اينجا بود همين جور مينشست. ميديدم. خانمها فكر كنند فاطمة زهرا مثلا توي اين مجلس نشسته بود، توي اين راه بود توي اين محفل بود همين جوري بود؟ من نميگم حالا چطور بود. فكر كنيد هر شناختي از فاطمة زهرا دارند همان را روي خودشون پياده كنند. شما آقايون هم امشب به احترام حضرت ابوالفضل العباس، فكر كنيد ببينيد حضرت عباس چطوري بوده؟ هر چي هم فكر كنيد من قبول دارم. هر چي فكر كنيد.
هر جوري كه او را فكر كنيد من قبول دارم. شما هم همين جور باشيد. اگر ميخواييد با بزرگان. شما نگيد كه اسم ما كجا ثبت ميشه. يك مطلبي را امشب بهتون بگم كه انشاء الله بدونيد كه خداي تعالي همة چيزها پيشش محفوظه. و كل شي بمقدار عالم الغيب و الشهاده الكبير المتعال. اين را بدونيد. حضرت ولي عصرانشاء الله كه تشريف بيارن شما هم اگر زحمت كشيده باشيد، خودتون را به مقام اولياء خدا رسونده باشيد اهل تقوا باشيد، خدمت كرده باشيد در جامعه، همانطوري كه خداي تعالي در قرآن ميفرمايد يذكر في الكتاب اسماعيل. ببينيد خيلي جمله عجيبه. به ياد بيار پيغمبر ما حضرت اسماعيل را در كتابت. اسمش بمونه. اين قرآني است كه تا روز قيامت ميمانه. واذكر في الكتاب مريم. تعريفش هم ميكنه. ببينيد اگر يك كتابي چاپ بشه، همين كتابهاي معمولي اسم شما را با عظمت اونجا ياد كرده باشند ميگيريد دستتون به اين و اون نشون ميديد فلاني از من تعريف كرده. تو كتاب خدا، كتابي كه حضرت ولي عصر انشاء الله خواهد آورد، غير قرآن نيستها. و من قائل به تحريف قرآن نيستم، ولي كتاب با عظمت كه شرحش مفصله. اصلش مال علي بن ابيطالبه كه كتاب علي است و بعد هم ايشان هم توضيحاتي خواهند داد براي مردم تو اون كتاب اسم شما باشه. آقاي مثلا فرض كنيد فلان اين اينجور خدمت كرد، اينجور خودش را ساخت. اگر ايشان هم ننويسند ممكن است خداي تعالي بهش بفرمايد كه واذكر في الكتاب مثلا محمد انه كان عبدا صالحا. او بندة صالح ما بود. خداي تعالي شما را اگر از اوليائش باشيد فراموشتون نميكنه. محاله كه فراموش كنه خداي رفيع، خداي مهربان. ولي اگر شما فراموش كرديد. همة كارهاتون براتون اهميت داره جز خدا. جز كار خدا، حالا كار دارم، نماز باشه يك ساعت ديگه. بعدش باز كار دارم كسلم بشه عصر. بعد باز كسلم بشه دم غروب بعد هم دست و پا شكسته يك نمازي تحويل ميديم خدا را فراموش كرديم ديگه. و الله ان قطعطموا يميني. شما فكر كنيد در چه حاليه حضرت ابوالفضل؟ با اون همه مشكلات، با اون همه گرفتاريها. مشكلاتي كه حضرت ابوالفضل عليه الصلاة و السلام در روز عاشورا داشت شايد خود ابي عبد الله نداشت. به جهتي كه ايشان را به عنوان سقا معرفي كرده بودند حضرت سيد الشهدا صلوات الله عليه وقتي ميآمد كنار خيمهها بچهها كه چهل نفر در تاريخ داره بچههاي خردسال بودند اينها به سيد الشهدا نميگفتند العطش ولي ابوالفضل را ميديدند همه ميگفتند العطش. خيلي عجيبه.
مرتب هم سيد الشهدا ميآمد طرف اون خيمهاي كه براي حضرت ابوالفضل عليه السلام ميآمد به طرف خيمهاي كه براي آب گذاشتن و مشكها بود كه ميگذاشتند. اين بچهها چكار ميكنند. يك دفعه آمد ديد كه صداي همهمهاي است، چهل تا بچه معلومه با اون حالت عطش در يك خيمه جمع شده باشند. دامن خيمه را بالا زد يك منظرهاي ديد كه من خدا ميدونه من دلم نميخواد حتي امشب نقل كنم. خدا لعنت كنه بني اميه را، خدا لعنت كنه اونهايي را كه نتوانستند خودشون را درست كنند، خدا را فراموش كردند، پيغمبر را فراموش كردند، امامشون را فراموش كردند و تنها هواي نفسشون حاكم برشون بود و اين وضع را به وجود آوردند. اين اطفال چه گناهي داشتند. حضرت سيد الشهدا صلوات الله عليه به جمعيت ميفرمايد ان لم ترحموني ارحموا هذا الرضيع. من با شما جنگ ميكنم شما با من جنگ ميكنيد اين زن و بچه كه گناهي ندارند. ارحموا هذا الرضي. اينها همش مربوط به همان هواي نفس و خودخواهي رهبر انسان وقتي كه هواي نفس انسان باشه اينطور ميشه. به اينجا ميرسه كار. كوشش بكنيد امشب از خود ابوالفضل باب الحوائج تقاضا بكنيم، خواهش بكنيم كه ما را در اون مكتبي كه خودش بوده و اين درس را از سيد الشهدا گرفته نميدونم، از علي ابنابيطالب گرفته، از خداي تعالي گرفته، فرقي هم بين اينها نيست. از همان مكتب ما هم اين درس را ياد بگيريم. بگيم والله ان قطعطموا يقيني اني احامي ما حامي دين باشيم. امر به معروف و نهي از منكر كنيم. در همسايگيمون ميبينيم يك نفر گنه كاره بهش تذكر بدهيم. واجباتشون را ترك كردهاند به اونها بگيم. حتي اگر براتون ميسره كوشش بكنيد كه مردم را به طرف تزكية نفس به طرف پاكي به طرف انسانيت بكشانيم نه اين كه هممون هلشون بديم به طرف حيوانيت. آقا تو جواني حالا برو دنبال فلان كار و فلان عمل و فلان برنامه، حالا پير كه شدي به عبادتت ميرسي.
خدا ميدونه اون قدر كه پدر و مادرهاي چه عرض كنم فراموش كردة خدا را، به من ميگم جوانمون از كار افتاده بس كه عبادت ميكنه، نماز ميخونه، به من شكايت جوانشون را بخاطر ديانتشون ميكنند بخاطر كثافت كاريهاشون كه همانها، جوانهاشون ميكنند، نميكنند. يك مردي سه تا پسر دراه يكيش آمده تزكية نفس بكنه دوتاشون كه اگر قيافشون را شما ببينيد ميگيد كه اين آدم، اين جوان خيلي منحرفه. شايد ده مرتبه شكايت اين جوان متدين را ميكنه. من چكار كنم، بگيد نكنه. بچه هات گوش به حرف تو هم نميدن گوش به حرف ديگري هم نميدن. آقا شبها پا ميشه نماز شب ميخونه. ببينيد. صبحها قرآن ميخونه. ما يك صبح جمعه داريم كه ميخواييم بخوابيم به قول يارو كلة مرگمون را بگذاريم ايشان صبح جمعه دعاي ندبه ميخونه. با امام زمان ارتباط داره. خوب ببينيد جز شيطان كس ديگهاي فعال هست؟
اين خانم از وقتي كه تو جلسات شما ميياد ديگه با برادر من، با برادر من خدمتون عرض شود كه با چادر باز هم ميياد جلوش. حجاب داره. چه از خدا، من چه كنم، خدا ميدونه كم كم آدم فكر ميكنه بهتر از همه اين است كه بگذاره بره يك گوشهاي اقلا دين خودش را حفظ كنه. اني احامي ابدا عن ديني اينجوريه! اين همه فردا و پس فردا معلوم ميشه كه مردم تهران چندتاشون مسلمانند، چند تاشون غير مسلمان. همه مسلمانند. همه بوي عطر سيد الشهدا وقتي كه بلند ميشه تحت تأثير واقع ميشن. همه عزاداري ميكنند. همه مسلمانند. پس اين خانمها، اين جوانها مال كيه؟ مال همان مسلمانهايي است كه خدا را فراموش كردهاند. بياييم تصميم بگيريم تاكي، تا كي ميخواييم اينجوري باشيم؟ چند روز قبل يك جواني خدا ميدونه با چه قيافة جالبي فوت كرده بود گفتم چي شده فوت كرده؟ گفتند سكته، گفتم سكته اين جوان را! مگه سكته پير و جوان ميفهمه. عمر سعد گفت كه وقتي عمر سعد را بهش گفتند كه بيا برو كربلا گفتش كه من بايد فكر كنم. آخه خيلي مسئله داشت. عمر سعد. اون بچه بود سعد وقاص پاي منبر علي بن ابيطالب بود، علي بن ابيطالب عليه الصلاة و السلام فرمود سلوني قبل ان تفقدوني قبل از اين كه من را نبينيد هر چه ميخواييد از من سؤال كنيد. سعد وقاص گفت كه سر و صورت من چند تا مو داره؟ حضرت فرمود كه خوب حالا من براي تو بگم كه تو نميتوني بشمري ولي يك چيزي ميگم بهت كه اين اينده تاريخ ثابت كنه. و اون اينه كه تو يك بچهاي داري توي خونه پسر من حسين بن علي را ميكشه. اين پخش شد، تو مردم پخش شد. دوستان بهش ميگفتند نكن اين كار را، چون دوست سيد الشهدا بودند. دشمنها هم ميگفتند نكن بخاطر اين كه حرف علي بن ابيطالب ثابت نشه، خودش معجزه ميشه. همه گفتند نكن. شب نشست فكر كرد. ديديد مشكلي كه براتون پيش ميياد شب خوابتون نميبره، اون هم خوابش نبرد. نزديكهاي اذان صبح به اين نتيجه رسيد كه ماها خدا نكنه كه به اين نتايج برسيم. ميگن قيامتي هست، ميگن بهشت و جهنمي هست، اگر بود كه وقتي كه پير شديم خواستيم بميريم توبه ميكنيم. حالا دم غنيمته. اينجور ما فكر نكنيم آقايون. هر لحظهاش ديره. هر دقيقهاش ديره خدا ميدونه اگر اهل يعني اگر باور ميكنيد قيامت را، اگر باور ميكنيد بهشت و جهنم را هر لحظهاش ديره. بايد توبه كرد، بايد برگشت، بايد به ياد خدا بود، بايد به طرف خدا آمد. بايد همان طوري كه امشب، روز عاشورا يعني حضرت ابوالفضل عليه السلام صدا ميزنه با صداي بلند كه امروز به گوش ما هم رسيده، كه والله ان قطعتموا يميني اني احامي ابدا عن ديني. جملة دوم. روز عاشورا حضرت ابوالفضل عليه الصلاة و السلام با اين كه چهار هزار نفر را گذاشته بودند براي شريعه.
شريعه اين را براتون توضيح بدم خيال نكنيد كه شريعه همان آب فراطه، شط فرات يك شط بسيار بزرگي است كه نزدكترين جاها به كربلا مسيبه. مسيب همانجايي است كه طفلان مسلم را اونجا دفن كردند و قبرشون اونجاست. از اونجا تا كربلا چهار فرسخ است. منتهي از شط فرات يك نهرهايي آمده به اطراف و اكناف مثلا عراق كه يكي از اون شطها، يكي از اون نهرها كه اسمش هم نهر علقمه، يك قسمتش را ميگفتند نهر علقمه يك قسمتش هم همين شريعه. شريعه يعني راه ورودي. راه ورودي آب. يك همچين آبي بوده اونجا كه ظاهرا بعد از اينكه اونجا شهر شده اونجا به هم خورده. و حضرت ابوالفضل عليه الصلاة و السلام وقتي ميخواست بياد به طرف شريعه به طرف همان نهر القمه حدودا” چهار هزار نفر شمشير زن اونجا ايستاده بودند. مواظب بودند كه آب را كسي تصرف نكنه. از اصحاب سيد الشهدا كسي به طرف آب نياد. خوب حالا با اون شجاعتي كه حضرت ابوالفضل داشت اينها را عقب زده، آمده رسيده به شريعه. اينجاست ما گاهي ميگيم كه حضرت ابوالفضل (قطع نوار). همانطوري كه گفتند حضرت ابوالفضل خيلي تشنه است. من فكر ميكنم اين كلمات فقط براي اين است كه به گوش ما برسه نه به قصد روضه خواني و گرياندن شما بلكه بخاطر درس گرفتن از كلمات حضرت ابوالفضل. استاد بسيار بزرگي است حضرت ابوالفضل صلوات الله عليه.
آمده دستهاش را كرده زير آب. شما عصرهاي ماه رمضان كه روزه هستيد تشنتون هست دست به آب بزنيد ميبينيد اون عشق و علاقه و محبتتون به آب و رفع عطشون خيلي زياد ميشه. دست را كرده زير اب، آورده جلوي چشمش، اين را تمام مردم بدونند من ميتونم آب بخورم. همه بدونند در تاريخ هم نوشتهاند. چون تمام لشگر نگاه ميكردند ببينند ابوالفضل چكار ميكنه؟ آب را آورده جلوي چشمش، چي ميگه؟ اين جمله را ياد بگيريد. انشاء الله عمل بهش بكنيد ولو اين كه مقدماتي داره عمل به اين. يك مقدمات چندين سالهاي داره ولي بياييد بريم، با هم بريم به اين مقام برسيم. چي ميگه؟ ميگه: يا نفس هوني. اي نفس من خوار بشو. انسان تا نفسش را خوار نكنه تا نفسش را پستش نكنه. تا مخالفت با هواي نفسش نكنه به جايي نميرسه. البته مسئلهاي نبود. اما امروز ما نميتونستيم با حضرت آدم مقايسهاش بكنيم و بگيم اين ابوالفضل چندين برابر از حضرت آدم فضيلت داره. اگه آب ميخورد. من معتقدم هم امام حسين راضي بود، هم خدا راضي بود همه راضي بودند، بچهها هم راضي بودند. ميگفتن عمومون سيراب بشه، ما آب نميخواييم. اما ما امروز نميتونستيم او را با حضرت آدم مقايسه بكنيم. سعسعه در وقتي كه علي بن ابيطالب عليه الصلاة والسلام از دار دنيا ميخواد بره، آمد بالاي بالين حضرت علي بن ابيطالب عليه اسلام نشست. گفت آقا شما بالاتريد يا حضرت آدم؟ حضرت فرمود كه حضرت آدم تمام نعمتها را توي بهشت بهش داده بودند و بهش گفتند از گندم نخور. اين رفت خورد ولي من بهم كسي نگفته بود گندم نخور من براي اين كه در ميان رعيت مبادا يك نفر پولش به گندم نرسه و مجبور باشه جو بخوره و بگه خوش به حال علي بن ابيطالب كه گندم ميخوره من براي اين جهات تمام عمرم، تمام اين مدت را از نان جو استفاده كردم.
اگر اين جريان باشه، اين مقايسه باشه حالا ما حضرت آدم را با حضرت ابوالفضل مقايسه ميكنيم ببينيد چقدر فرقه! او گندم خورد. حضرت ابوالفضل با اون عطشي كه داشت آب را آورده داره خودش را ميسازه بلكه به ما درس ساختن اگر ديديد يك معلمي رفت جلوي تخته سياه و يك چيزي نوشت نميخواد خودش مشق بخونه، بچهها فكر ميكنند خودش ميخواد مشق بكنه. نه ميخواد به بچهها سرمشق بده. حضرت ابوالفضل نفسش اماره نبود. اگر اماره هم بود به خوبي اماره بود. نه به سوء. نفس امارة بالسوء بده. اينجا همه شنيدن، همه ديدند كه حضرت ابوالفضل ميگه كه يا نفس هوني و الحسن معطش. اي نفس من تو ميخواي، اين تو ميخواي آب بخوري توي جريان اين جمله نيستها. بعضيها ميگن. نه حضرت ابوالفضل نميخواست آب بخوره. ميخواست بگه در مقابل وفا، در مقابل اظهار محبت. تو كه ميگي من محب امام زمانم، تو كه ميگي من حضرت ابوالفضل را دوست دارم، تو كه ميگي حضرت سيد الشهدا را من دوست دارم، در مقام وفا اون طوري باش كاري نكن كه خلاف نظر او باشه. او تشنه باشه تو اينجا آب بخوري! من دو تا دوست را ديدم. در يك جا بوديم پشه بند بود، پشة زيادي بود. اين دوست ما نيامد تو پشه بند بخوابه. گفتيم چرا؟ گفت من يك دوستي دارم در فلان جا او را پشه ميگزه و پشه بند نداره. من تا صبح تو پشه بند نميخوابم نميخوابم يك مزيتي بر او داشته باشم. دوستهاي معمولي اينجوريند. يك خرده رياضت بكش. يك خرده با نفس مبارزه بكن. يك خردهاي اين همه هواي نفس را، اقلا نسبت به مال مردم، اقلا نسبت به آبروي مردم، اقلا نسبت به اين كه يك دلي را محزون بكني به اينها اقلا عمل بكن. يا نفس هوني والحسين معطش اين هم جملة دوم.
حالا شب تاسوعاست، شب جمعه هم هست. من امسال كه شب جمعه شب تاسوعا شده شب تاسوعا شب جمعه شده و در اين مجلس به خصوص، يك رابطهاي آخر بين امام زمان و ابوالفضل عليه الصلاة والسلام هست. شب جمعه هم امسال متعلق به حضرت ابوالفضله. حالا چرا روز تاسوعا متعلق به حضرت ابوالفضله. روز تاسوعا چند جريان اتفاق افتاد كه مربوط به حضرت ابوالفضل بود. اول اين كه شمر آمده بود براي اينها امان نامه آورده بود روز تاسوعا. پشت خيمه آمده ايستاده عين بنوا اختنا. بچههاي خواهر ما كجا هستند؟ هم ابن زياد ميدونست هم پسر سعد ميدونست كه اگر اينها توي لشگر ابي عبد الله الحسين باشند مخصوصا در روز تاسوعا جمعيت اصحاب حضرت سيد الشهدا هم زياد بودند. شب عاشورا رفتند. ممكنه است كه شكست بخورند. ميگه اينها را خارجشون كنيد. برداشت امان نامه نوشت. حضرت ابوالفضل در مقابل حضرت سيدالشهدا نشسته، حضرت هم داشتند براي اينها صحبت ميكردند اين صدا كه بلند شد حضرت ابوالفضل خيلي خجالت كشيد. ولي انسان خجالت ميكشهها مثلا با جمعي از شخصيتهاي مهم نشسته باشه فرض كنيد يك آدم بي سر و پاي بد جنس و بي ارزشي بياد صدا بزنه كه شما با من نسبت داريد بيا به طرف ما. انسان خجالت ميكشه. حضرت سيد الشهدا عليه الصلاة و السلام جبران فرمودند. فرمودند جوابش را بده ولو كان فاسقا”. ما ميشناسيمش اين فاسقه، جوابش را بده. حضرت بلند شد آمد امان نامه را ارائه داد. روز تاسوعا بود. حضرت ابوالفضل فرمودند خدا تو را امان نامة تو را و اون كسي كه اين امان نامه را نوشته لعنت كنه. تو ميخواي من را از برادرم جدا كني. جريانات ديگه هم هست كه حالا زود بگذريم. خيلي وقت گذشت ببخشيد وقتتون را گرفتيم. انشاء الله اميدواريم نتيجة حرف ما و استماع شما همين باشه كه به اين دو جملة حضرت ابوالفضل انشاء الله عمل كنيد.
امشب تعلق به حضرت ابوالفضل داره بخاطر تاسوعا و تعلق به حضرت ولي عصر داره بخاطر شب جمعه. بسيار مسئلة مهمي است. ديگه گر گدا كاهل بود تقصير صاحب خانه چيست! اين كه ميگم ارتباطي هست. خدا رحمت كنه در همين تهران شما يك مرحوم، يك شخصي بود به نام حاج محمد علي فشندي، اين مشرف شده بود در عرفات خدمت امام زمان عليه الصلاة و السلام. مفصله جريانش كه من در كتاب ملاقات با امام زمان نوشتهام در اون وقتي كه خدمت امام زمان رسيده بود ظاهرا شب هشتم ذيحجه بود. ايشان سؤال كرده بود كه آقا امام زمان روز عرفه به خيمههاي حجاج تشريف ميبرند؟ حضرت فرموده بودند كه به خيمهها سري ميزنم ولي به خيمة شما بخاطر اين كه اين را روحاني كاروانتون توسل به حضرت ابوالفضل پيدا ميكنند مييام. ببينيد يك ارتباطيهها. ميگه روز عرفه من ديدم روحاني كاروان بدون مقدمه متوسل به حضرت ابوالفضل شد. گفتم حتما حضرت ميياد. اون شب هم ديده بودنشون. ولي اون شب نشناختم ولي بعد شناختم. چون حضرت فرموده بودكه اين پول را بگير براي پدرم اسمش، براي پدرم يك عمره انجام بده، من گفتم پدر شما اسمش چيه؟ گفت حسن ابن علي و دلايل ديگهاي كه عرض كردم تو اون كتاب من نوشتهام. يقين پيدا كرده بود كه حضرت است. اين هر چه منتظر شده بود ديده بود حضرت تشريف نياوردند داره روضه هم تمام ميشه. خيلي حوصلهام تنگ شد. آمدم از خيمه بيرون ديدم كه آقا سرشون را گذاشتند به ديوار خيمه از پشت و دارن گوش ميدند و اشكشون جاريه و دارن گريه ميكنند و من هم تا خواستم سلام، حضرت اشاره فرمودند كه چيزي نگو. احترام اونجا را هم ضمنا به ما فهمودند كه بايد نگه داشت. ميگه آقا اون طرف در خيمه ايستاده بودند و گريه ميكردند و من هم اين طرف. تا روضه تمام شد. شب جمعه است نميدونم به حضرت ابوالفضل بگيم كه آقا شما شفيع بشو خدمت حضرت بقية الله يا به آقا بگيم كه دستور بدن به حضرت ابوالفضل كه حوائج ما را امشب برآوردند. گرفتاري داريم، همة حوائجتون را هم از حضرت بخواهيد. فكر نكنيد اين كوچكه، اين بزرگه. خداي تعالي به حضرت موسي فرمود نمك آشت را هم از من بخواه. همة حوائجتون البته حوائج بزرگتر با اصرار بيشرت با تقاضاي بيشتر، حوائج كوچكتر را هم درخواست كنيد. امشب خيلي من اميدوارم به اين مجلس شما. اميدوارم كه همة گرفتاريها مخصوصا التماس دعا بعضي گفتهاند، گرفتاريهاي منظور. و از همه بالاتر اضطرار حضرت بقية الله ارواحنا فدا. كه شب جمعهاي كه شايد انشاء الله امشب باشه در مسجد سهله سر به سجده ميگذاره اين آية شريفه را تكرار ميكنه امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء. حالا ميخواهيد چراغها را خاموش كنيد شب تاسوعاست حالت عزا به خودمون بگيريم. انشاء الله مستفيض خواهيد شد. السلام عليك يا ابوالفضل العباس. السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لامير المؤمنين.
آمد كنار شريعه آب نخورد آب را به روي آب ريخت. از شريعه خارج شد. همة همتش اين است كه آبها را به خيمهها برساند. اگر دست راستش قطع شود بند مشك را به طرف چپ مياندازد، اگر دست چپش قطع ميشود بند مشك را به دندان ميگيرد ولي يك وقت ديدند ابوالفضل من حيات عن الموت. از زندگي ديگه مأيوس شد. عازم مرگ شد. همان وقتي كه آب را به روي زمين ريخت. با عمود آهنين به فرقش زدنند. صدا زد اخي يا اخي ادرك اخي. برادر، برادرت را درياب.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.