شب ۶ محرم‌ ۱۴۲۰ قمری – ۳ اردیبهشت ۱۳۷۸ شمسی – حجاب‌ ظلمانی و نورانی

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علی رسول‌ الله‌ و علی آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علی بقیة‌ الله‌ روحی و ارواح‌ العالمین‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء‌ و اللعنة‌ الدائمة علی اعدائهم‌ اجمعین‌ من‌ الان‌ الی قیام‌ یوم‌ الدین‌.

 اعوذبالله‌ من‌ الشیطان‌ الرجیم‌. وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا (شوری/51).

نحوه ارتباط و سخن گفتن خالق با مخلوقاتش

 شب‌ جمعه‌ است‌، شب‌ جمعه ی اول‌ سال‌ قمری و اسلامی و شب‌ جمعه ی اول‌ ماه‌ محرم‌ الحرام‌ است. امیدواریم‌ پروردگار متعال‌ به‌ ما توفیق‌ استفاده از شب‌ و روز جمعه‌ که‌ از اوقات‌ بسیار پر ارزشی است‌ مرحمت و بهره مندمان بفرماید. آیاتی تلاوت‌ شد، یکی از آن‌ آیات‌ این‌ آیه‌ بود که‌ ارتباطی هم‌ با موضوع‌ مورد بحثمان‌ دارد. میفرماید: «وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ». خدای تعالی با بشری سخن‌ نمی گوید مگر از سه‌ راه‌؛ یا از راه‌ وحی و یا از طریق‌ الهام‌، که‌ از پشت‌ حجاب‌ و حجابهاست‌، یا به‌ وسیله پیغمبران‌، یعنی با واسطه‌. -خوب‌ دقت‌ کنید، این‌ بحث‌ امشب‌ مربوط‌ به‌ ایمان‌ است‌ ولی ممکن‌ است‌ اگر دارای کمالاتی ان شاء الله‌ شدید، این‌ مطلب‌ زیاد به‌ دردتان‌ بخورد- خدا با بندگانش‌ در ارتباط‌ است‌، هیچ‌ انسانی در کره زمین‌ نیست‌ جز این‌ که‌ پروردگار با او باید ارتباط‌ داشته‌ باشد. حتی حیوانات‌ و حشرات‌ و ذراتی که‌ جان‌ دارند و در اعماق‌ زمین‌ یا آسمان‌ هستند همه اینها یک نوع‌ ارتباطی با پروردگار متعال‌ دارند، باید هم‌ داشته‌ باشند. نمی شود خالق‌ با مخلوقش‌ ارتباط‌ نداشته‌ باشد، سازنده‌ با مصنوعش‌ هیچ‌ ارتباطی نداشته‌ باشد. حتما، تحقیقا یک ارتباطی هست‌. نهایتا کیفیت‌ ارتباط‌ فرق‌ میکند. ارتباط‌ خدا با همه حیوانات‌ به‌ نحو القاء مطلب‌ در فکر و مغز آنهاست‌،

سخن گفتن خدا با حیوانات

مثلا در حیوانات‌، آنهایی که‌ گوشتخوارند خدا به آنها گفته‌ گوشت‌ بخورید، از نظر وضع‌ مزاجی برایتان مفید است‌. آنهایی که‌ گیاهخوارند همین‌ طور و تمام‌ مصالح‌ و مشکلاتشان‌ را مستقیما پروردگار -حالا ممکن است‌ خودشان‌ هم‌ متوجه‌ نباشند ولی خدا- حل‌ می کند. شما می بینید مثلا یک تخم‌ مرغ‌ را در ماشین‌ جوجه‌ کشی میگذارید، این‌ جوجه‌ای که در می آید هیچ‌ با پدر و مادر ارتباطی نداشته‌ اما تمام‌ آنچه‌ را که‌ یک مرغ‌ بالغ‌ و بزرگ‌ انجام‌ میدهد آن‌ جوجه‌ هم‌ وقتی که‌ بزرگ‌ شد انجام‌ میدهد و از این‌ مثال‌ زیاد داریم‌. همه حیوانات‌ اینطورند که‌ تمام‌ کارهایی که‌ باید بکنند حتی در معالجه امراضی که‌ ممکن‌ است‌ بخاطر نفوذ ویروس‌ یا میکروبهای مضر در بدنشان‌ بوجود بیاید آنها را دفع‌ می کنند و دارویش‌ را پیدا می کنند و یا دارویش‌ را می دانند. این‌ مساله در عالم‌ حیوانات‌ مسلم است و این‌ جبر هم‌ هست‌، خدای تعالی هم‌ اراده‌ کرده‌ که‌ اینها به‌ مصالح‌ و مفاسدشان‌ آشنا باشند و طبق‌ آن‌ مسئله‌ حرکت‌ کنند. خدای تعالی در قرآن‌ مجید جریان‌ حضرت‌ موسی و فرعون‌ را که‌ شرح‌ میدهد می فرماید که‌ وقتی موسی برای فرعون‌، خدا را معرفی می کند، می گوید: «رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَىٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ» طه/50. پروردگار من‌ آن‌ خدایی است‌ که‌ هر موجودی را که‌ خلق‌ می کند، خلقتش‌ را، وظایف‌ خلقیش‌ را عطا می کند و هدایتش‌ هم‌ می کند، خلقش‌ را به او عطا می کند، «ثُمَّ هَدَىٰ» و هدایتش‌ می کند، یعنی به‌ تمام‌ مصالح‌ و مفاسدش‌ هدایتش‌ می کند، طوری خلقش‌ کرده‌ که‌ طبق‌ آن‌ خلق‌، آنچه‌ را که‌ عمل‌ می کند هست‌. مثلا اگر برای حیواناتی معده‌ خلق‌ کرده‌ یک غذایی مناسب‌ معده‌شان‌ و همین‌ طور … که‌ دیگر درباره این‌ مسئله‌ زیاد نمی خواهم‌ توضیحاتی بدهم‌ بخاطر این‌که‌ وقت‌ می گذرد. هر حیوانی را که‌ شما زیر نظر بگیرید می بینید هم‌ خوراکش‌ را می داند چه‌ هست، هم‌ دارویش‌ را می داند چه‌ هست، هم‌ معالجه مرض‌ خودش‌ را می تواند درک بکند، و در میان‌ این‌ حیوانات‌، انسان‌ است‌ که‌ خدای تعالی او را گرامی داشته‌، احترامش‌ کرده‌. شما گاهی می شود با یک بچه کوچکی حرف‌ نمی زنید، هر کاری که‌ وظیفه‌اش‌ هست‌ او را وادارش‌ می کنید، اگر کسی به‌ شما بگوید که‌ چرا با بچه‌ حرف‌ نمی زنید؟ می گویید او عقلش‌ نمی رسد! نمی شود به‌ حال‌ خودش‌ او را واگذاشت، باید دستش‌ را گرفت‌ و مثلا از این‌ طرف‌ خیابان‌ به‌ آن‌ طرف‌ خیابان‌ ردش‌ کرد، نمی شود به‌ بچه‌ بگویید که‌ این‌ طرفت‌ را نگاه‌ کن‌، آن‌ طرفت‌ را نگاه‌ کن‌، مثلا چون‌ تجربه‌ ندارد، و دستش‌ را می گیرید، جبرا، حتی اگر او بخواهد دستش‌ را از دست‌ شما بکشد شما می گویید اینجا خطر دارد، با فشار هم‌ که‌ شده‌ دست‌ او را می گیرید از خیابان‌ شلوغ‌ پر ماشین‌ عبورش‌ می دهید.

 ولی با یک آدم‌ بزرگی این‌ رفتار را نمی کنید، احترامش‌ می کنید، به او می فهمانید اجمالا آن‌ اندازه‌ هست‌ که‌ در خیابان‌ وسایل‌ نقلیه‌ زیادی عبور می کند، حواست‌ جمع‌ باشد که‌ مثلا تصادف نکنی، این‌ اندازه‌ شما اکتفا می کنید. چرا؟ به‌ جهت این که‌ این‌ عاقل است، این‌ خودش‌ می فهمد ولی آن‌ بچه‌ نمی فهمد.

پروردگار متعال‌ نسبت‌ به‌ حیوانات‌ و بشر یک چنین‌ برنامه‌ای داشته‌. حیوانات‌ عقلشان‌ نمی رسد، باید آنها را دستشان‌ را گرفت‌ وادارشان‌ کرد و به‌ هر وسیله‌ای که‌ هست‌ به‌ مصالح‌ و مفاسدشان‌ راهنماییشان‌ کرد و بلکه‌ راهنمایی عملی کرد، همانطوری که‌ شما دست‌ بچه‌ را می گیرید و از این‌ طرف‌ خیابان‌ به‌ آن‌ طرف‌ خیابان‌ می برید، اما با یک فرد بزرگ‌ این‌ کار را نمی کنید، احترام‌ دارد، می گویید خودش‌ عقلش‌ می رسد، خودش‌ عاقل‌ است‌، می داند چه‌ باید بکند، روی این‌ اصل‌ فقط‌ راهنماییش‌ می کنید، دو سه‌ تا کلمه‌ راجع‌ به‌ وضع‌ آن‌ خیابان‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ می کنید و با او حرف‌ می زنید. پس‌ روی این‌ حساب‌، در میان‌ حیواناتی که‌ در عالم‌ هستند خدای تعالی فقط‌ با انسان‌ این‌ رفتار را کرده‌، یعنی فرموده‌ که‌ خودش‌ عقلش‌ می رسد، خودش‌ می فهمد، خودش‌ مختار است، می تواند راه‌ خوب‌ را انتخاب‌ بکند و می تواند راه‌ بد را انتخاب‌ بکند، و اگر راه‌ بد را انتخاب‌ کرد خودش‌ را پَست‌ کرده‌ و اگر راه‌ خوب‌ را انتخاب‌ کرد خودش‌ را بالا برده‌.

نحوه سخن گفتن خدا با بشر

بنابر این‌ خدای تعالی با بشر از سه‌ راه‌ سخن‌ می گوید و ارتباطش‌ را برقرار می کند؛ یکی از طریق‌ وحی است، اگر انسان‌ ایمانش‌ خیلی بالا باشد و ارتباطش‌ با خدا کاملا برقرار باشد پروردگار متعال‌ با او از طریق‌ وحی ممکن‌ است‌ صحبت‌ بکند. وحی یک خصوصیاتی دارد که‌ برای هر کسی میسر نیست‌. اولا وحی از جانب‌ پروردگار باید برقرار بشود. من‌ در بعضی از کتب‌ دانشمندان‌ یک وقتی نگاه‌ می کردم‌، بیشتر اصرار داشتند که‌ بگویند انسان‌ وقتی به‌ مقام‌ بالایی از کمالات‌ میرسد وحی هم‌ در وجودش‌ ظاهر می شود، مثل‌ بعضی از صفات‌ حمیده‌! ولی این‌ طور نیست‌، چون‌ در همه‌ جا خدای تعالی در قرآن‌ و در روایاتی که‌ از معصومین‌ رسیده‌ این‌ مسئله‌ تحقیقا از طرف‌ پروردگار گفته‌ شده‌ که‌ وحی باید از جانب‌ خدا باشد، یعنی هر جا خدا لازم‌ دانست‌. حالا طرف‌ مقابل هر وضعی را که‌ داشته‌ باشد، دارای کمالات‌ باشد یا دارای کمالات‌ نباشد مهم نیست.

شرایط وحی

اول‌ شرطش‌ این‌ است‌ که‌ وحی از جانب‌ پروردگار برقرار می شود. دوم‌ این‌ که‌ وحی را همه انبیاء دارند. یعنی نمی شود پیغمبری باشد که‌ وحی بر او نشود، چون‌ صریح‌ آیات‌ قرآن است. سوم‌ آن‌ که‌ وحی وقتی به‌ یک شخصی شد، هر چه‌ در آن‌ وحی گفته‌ شد از جانب‌ پروردگار اگر باشد یا از جانب‌ شیطان‌، قطع‌ آور است، یعنی انسان‌ یقین‌ پیدا می کند که‌ خدا با او ارتباط‌ برقرار کرده‌ و باید این‌ کار را بکند، حتی مجبور می شود که‌ این‌ کار را بکند ولو کار عقلایی نباشد -اینها را  توضیح‌ می دهم‌- و یکی دیگر از شرایط‌ وحی این‌ است‌ که‌ وقتی که‌ یک مسئله مهمی را خدای تعالی می خواهد انجام‌ بدهد، در آن‌ وقت‌ وحی می کند. این‌ طور نیست‌ که‌ دائما با همه مردم‌ مشغول‌ وحی کردن‌ باشد. حضرت‌ موسی وقتی متولد شد خیلی در خطر بود. قصه حضرت‌ موسی را همه‌ می دانید، جریان‌ فرعون‌ را همه‌ اطلاع‌ دارید، وقتی که‌ حضرت‌ موسی متولد شد خدای تعالی این‌ طور بیان‌ می کند: «وَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِیهِ ۖ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی ۖ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ» قصص/7. حضرت‌ موسی که‌ متولد شد خدای تعالی به‌ مادرش‌ گفت‌، وحی کرد، -اینجا ببینید،- مادر موسی ممکن‌ است‌ که‌ خیلی مقام‌ بالایی نداشته‌ باشد و قطعا در ردیف‌ انبیاء بزرگ‌ نبوده‌ ولی در عین‌ حال‌ چون‌ یک امر مهمی می خواهد انجام‌ بشود خدای تعالی می خواهد یک فردی که‌ دشمن‌ فرعون است او را در دامن‌ فرعون‌ بزرگ‌ کند، می فرماید که‌ ما وحی کردیم‌ به‌ مادر موسی، «أَنْ أَرْضِعِیهِ»، در حال‌ عادی شیرش‌ بده‌، اما اگر ترس تو را برداشت‌، احساس‌ خطر کردی، احساس‌ کردی بچه‌ را ممکن‌ است‌ از تو بگیرند و جلوی چشمت سر ببرند بیاندازش‌ در دریا! هیچ‌ انسان‌ عاقلی یک چنین‌ کاری را نمی کند که‌ بچه‌ را درون جعبه‌ای بکند و بیاندازد در دریا یا در رود نیل‌! ولی چون‌ وحی آمده‌ از جانب‌ پروردگار، او مجبور است که‌ این‌ کار را بکند، «فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی ۖ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ»، نترس‌، محزون‌ نشو، ما به‌ تو او را برمی گردانیم‌ و می خواهیم‌ او را از مرسلین‌ و پیامبران‌ قرارش‌ بدهیم‌. ببینید، این‌ تمام‌ خصوصیات‌ وحی است‌. مادر موسی پیغمبر نبوده‌، برای کار مهمی هم‌ بوده‌ و خدا می گوید ما وحی کردیم‌.

وحی هم‌ از جانب‌ خداست‌ نه‌ اینکه در اثر مثلا تزکیه نفس‌ و کمالات‌ روحی دارای این‌ خصوصیت‌ بشود که‌ خدا به انسان وحی بکند.

پس‌ بنابراین‌ وحی مخصوص‌ انبیاست‌ و همه انبیاء از وحی برخوردارند و در موارد خاصی که‌ بشر باید یک کاری را بکند که‌ خدای تعالی اراده‌ کرده‌ و می خواهد انجام بشود و واسطه‌اش‌ این‌ بشر است، خدا به‌ او هم وحی می کند همانطوری که‌ به‌ مادر موسی وحی کرد. پس‌ «وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیًا»، این‌ یک مسئله‌. این‌ مال‌ همه‌ کس‌ نیست‌ و برای همه‌ کس‌ نیست‌، مخصوص‌ انبیاست‌ و ائمه اطهار علیهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هم‌ به آنها وحی می شد منتها نه‌ در احکام‌ دین‌. این که‌ در روایات‌ دارد که بعد از پیغمبر «انقطع‌ عنا الوحی»، وحی از ما قطع‌ شده‌، این‌ در احکام‌ دین است، یعنی مطلبی که‌ مربوط‌ به‌ دین‌ باشد فقط‌ به‌ پیغمبر باید وحی بشود و به‌ علی بن‌ ابیطالب‌ و ائمه اطهار، دیگر وحی نمی شود. اما بطور کلی در امورات‌ مختلف‌ دیگر که‌ وحی می شود و وحی هم‌ شده‌ و لذا وحی یک چنین خصوصیتی دارد.

سخن گفتن خدا از پشت پرده

 دوم‌: «مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ»، پیغمبران‌ هیچ‌ حجابی ندارند، یعنی اگر حجاب‌ داشته‌ باشند پیغمبر نمی توانند باشند. اما بشر بالاخره‌ تا در کره زمین‌ هست‌ حجاب‌ دارد. حجاب‌ چند نوع‌ تصور می شود. حجاب‌ یعنی پرده‌، یعنی انسان‌ نمی تواند مستقیم‌ به‌ آن‌ حقایق‌ توجه‌ کند. ماها الان‌ همه‌مان دارای حجابهای مختلفی هستیم‌. حجابی که‌ ما میگوییم‌، یعنی یک پرده‌ای جلوی روحمان‌ و ملکوت‌ عالم‌ انداخته‌اند. این‌ حجاب‌ و حجابها تقریبا بر سه‌ قسم است: یک قسم‌ حجاب‌ ظلمانیست‌ -خوب‌ دقت‌ کنید- حجاب‌ ظلمانی یعنی انسان‌ محبت‌ به‌ گناه‌ و چیزهایی که‌ سبب‌ گناه‌ می شود داشته‌ باشد و آنچه‌ را که خدا دوست‌ ندارد، انسان‌ به‌ آن‌ چیز محبت‌ داشته‌ باشد، این‌ حجاب‌ ظلمانی است، یعنی هم‌ پرده‌ است‌، هم‌ تاریکی می آورد، هم‌ انسان‌ را از حقایق‌ دور می کند. مثلا فرض‌ بفرمائید یک نفر به‌ دنیا برای معصیت‌، محبت‌ دارد. این‌ مشکلش همین‌ دنیایی است‌ که‌ برای معصیت‌، برای مثلا فرض‌ کنید قدرت‌ که قدرت را میخواهد برای اینکه‌ بتواند ظلم‌ کند، پول‌ را میخواهد برای این‌ که‌ بتواند بیشتر کلاه‌ مردم‌ را بردارد، برای این‌ که‌ ربا خواری بکند و امثال‌ اینها دوست دارد، اینهایی که‌ حرام است. این‌ هم‌ حجاب است و هم‌ حجاب‌ ظلمانی است.

حجاب نورانی چیست

اما یک چیزهایی هست‌ که‌ ظلمت‌ ندارد ولی حجاب است، شما یک پرده‌ای جلویتان‌ انداخته اند سیاه‌ و ضخیم‌، اما گاهی می شود یک پرده سفیدی جلویتان‌ انداخته اند و آن‌ طرف‌ پرده‌ را متوجه‌ نمی شوید اما سفید است، اما دلتان‌ یک نشاطی پیدا می کند. این‌ حجاب‌ هم‌ در ماها هست‌، یعنی معنای این‌ حجاب‌ این است که‌ انسان‌ محبت‌ به‌ چیزی داشته‌ باشد که‌ آن‌ چیز از طرف‌ خدا منعی نشده‌ که‌ شما به‌ او محبت‌ داشته‌ باشید. مثلا فرض‌ کنید به‌ زنتان‌، به فرزندتان‌، مستقلا محبت‌ دارید. به‌ بهشت‌ علاقه‌ دارید. خدا را می خواهید برای بهشتش‌، خدا را میخواهید برای ثوابش‌ که‌ درباره متقین‌، علی بن‌ ابیطالب‌ میفرماید: «و لولا‌ الاجال‌ التی کتب‌ الله‌ لهم‌ لماتوا شوقا‌ الی الثواب‌»، این‌ خیلی مرحله عادی است برای متقین‌، آن‌ متقینی که‌ وصفشان‌ را حضرت‌ امیرالمؤمنین‌ میفرماید برای همام‌، همام‌ صیحه‌ای میزند و می میرد، در عین‌ حال‌ می فرماید: «شوقا‌ الی الثواب‌!» محبت‌ زیاد به‌ ثواب‌ خدا دارد، خدا هم‌ اجازه‌ داده‌. شما در قرآن‌ نگاه‌ کنید می بینید همه‌ جا وعده بهشت‌ داده‌ به‌ شما، همه‌ جا وعده حورالعین‌ می دهد، همه‌ جا وعده‌های مثلا نعمتهای مختلف‌ بهشتی را به‌ متقین‌ داده‌ و ممکن است شما محبت‌ به‌ نعمت‌های الهی داشتید نه‌ به‌ خود خدا، خدا را می خواهید چکار کنید اگر این‌ نعمتها را نداشته‌ باشد و اگر من‌ را به‌ بهشت‌ نبرد؟! اگر روز قیامت‌ در مقابل‌ نماز شبم‌ به‌ من‌ ثواب‌ ندهد خوب‌ چکار داریم‌ با خدا؟! این‌ حجاب‌ است‌، یعنی انسان‌ را به‌ خدا نمی رساند، فاصله‌ است‌ بین‌ شما و خدا، اما اشکالی ندارد، به‌ اندازه عقلتان‌ است، اشکالی ندارد، حضرت‌ امیر صلوات‌ الله‌ علیه‌ می فرماید که‌ بعضیها عبادت‌ می کنند، عبادتشان‌ عبادت‌ تجار است‌، تاجر است، کاری کرده‌ مزدی می خواهد بگیرد. شما یک کارگر می آورید در خانه‌، کاری به‌ خود شما ندارد، کارش‌ را می کند، فقط‌ در صورتی خیلی ممنون‌ از شما می شود که‌ شب‌ مزدش‌ را کامل‌ به او بدهید، این‌ به‌ مزدش‌ فکر می کند نه‌ به‌ صاحب‌ خانه‌، صاحب‌ خانه‌ برایش‌ مطرح‌ نیست‌، هر کس می خواهد باشد! مزد را بده‌، مسئله‌ای نیست‌. این‌ شخص‌ آیا کارش‌ درست است یا درست‌ نیست‌؟ بله‌ درست است. خدا خودش‌ تشویق‌ کرده‌! چون‌ همه‌ اهل‌ محبت‌ نیستند، همه‌ نمی توانند با اخلاص‌، با خلوص‌ درِ خانه ی خدا بروند و کارهایشان‌ فقط‌ برای خدا باشد، چه‌ خدا ثواب‌ بدهد چه‌ ندهد. الان شاید اکثر ماها اینطوری باشیم‌ که‌ اگر بدانیم‌ یک عبادتی را خدا دوست‌ دارد ولی هیچ‌ ثوابی در مقابلش‌ قرار نداده‌ و به‌ شما هیچ‌ ثوابی نمیدهد و فقط‌ دوست‌ دارد، میگوییم‌ پس‌ چرا ما انجام بدهیم! حتی ثواب‌ هم‌ بعضیها تعیین‌ شده‌، مثلا نماز جماعت‌ آن قدر ثواب‌ دارد که‌ اگر از ده‌ نفر بیشتر شد تمام‌ ملائکه‌ نویسنده‌ بشوند، تمام‌ درختها قلم‌ بشود، تمام‌ دریاها مرکب‌ بشوند نمی توانند ثواب‌ را بنویسند، یعنی نمی شود ثوابش‌ را نوشت‌! خیلی ثواب‌ دارد، این‌ معنای خلاصه‌اش‌، ولی در عین‌ حال‌ نمی خوانیم‌. عبادت‌ را می کنند برای ثوابش‌، تازه‌ آن‌ خوب‌ خوبها، که‌ عرض‌ کردم‌ متقینی که‌ حضرت‌ امیرالمؤمنین‌… ، من‌ یک وقتی درباره متقین‌ توضیحی می دادم‌ در یک نوشته‌ای، هشتاد صفت‌ در این‌ خطبه‌ درباره متقین‌ فرموده‌ که‌ «ان‌ المتقین‌ هم‌ اهل‌ الفضائل‌ منطقهم‌ الصواب‌» اصلا حرفی که‌ می زنند تمامش خوب است «و ملبسهم‌ الاقتصاد» تا آخر خطبه‌، ولی در عین‌ حال‌ نمی فرماید که‌ «لَوْ لَا الْأَجَالُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لماتوا شوقا‌ الی الله‌!» به‌ جهت‌ این‌که‌ متقین‌ هم‌ بینشان افرادی با همین‌ صفات‌ و خصوصیات‌ هستند که‌ فقط‌ برای ثواب‌ کار میکنند و افرادی هم‌ هستند که‌ برای خدا کار می کنند. اینها هر چه‌ هم‌ که‌ پیش‌ بروند، عبادت‌ زیادی بکنند، یک حجاب‌ دارند و آن‌ این است که‌ آنها چشمشان‌ را دوخته اند به‌ ثواب‌ خدا نه‌ به‌ خود خدا. پس‌ این‌ هم‌ حجابی است‌، منتها حجاب نورانی است‌ و خیلی هم‌ خوب است، چون‌ همه‌ اهل‌ این‌ کمالاتی که‌ بتوانند مثل‌ علی بن‌ ابیطالب‌ فقط‌ برای خدا کار کنند نیستند، یعنی «یطعمون‌ الطعام‌ علی حبه‌ مسکینا و یتیما و اسیرا» تا اینجایش‌ ممکن است «علی حبه‌» نباشد ولی «علی حب‌ ثواب الله‌» باشد و بعد هم‌ نمی توانند بگویند «انما نطعمکم‌ لوجه‌ الله‌ لا نرید منکم‌ جزاء و لا شکورا» این‌ را نمی توانند بگویند.

 حالا اینجا بحثی است‌ که‌ این‌ عده‌ چطور باید حرکت‌ کنند و سیر و کمالات‌ را چطور بپیمایند و اکثر مردم‌ هم‌ همینطوری هستند، بحثی است‌ که‌ حالا نمی خواهم‌ بحثش‌ را بکنم‌.

و یک حجاب‌ دیگر هم‌ هست‌. این‌ دوتا حجابی را که‌ گفتم‌، می شود در دنیا از سر راهش‌ انسان‌ بردارد اما یک حجاب‌ دیگر هست‌ که‌ این‌ تا روز قیامت‌ یا تا موقع‌ مرگ‌ هست‌ و آن این‌ است‌ که‌ انسان‌ بالاخره‌ در این‌ دنیا زندگی می کند و در این‌ بدن‌ محبوس است، روحش‌ آن‌ حرکتی که‌ باید داشته‌ باشد و آن‌ قدرتی که‌ دارد آن‌ را نمی تواند عملی کند. روح‌ شما در یک لحظه‌ ممکن‌ است‌ هزارها، صدها هزار، میلیونها سال‌ نوری را سیر کند، این‌ از نظر علمی هم‌ ثابت‌ شده‌، اینطور است، ولی شما الان‌ در بدنتان‌ که‌ هستید -حالا مربوط‌ به‌ وضع‌ مزاجیتان‌ یا سنی تان‌- اگر پنجاه‌ تا پله‌ را بالا بروید به‌ نفس‌ زدن‌ می افتید، خسته‌ می شوید، یک نفر ده‌ تا پله‌ را هم‌ که‌ برود باز خسته‌ می شود، یک نفر روی زمین‌ صاف‌ هم‌ که‌ راه برود خسته‌ می شود. این‌ روح‌ قوی با عظمتی که‌ خدای تعالی در بدن‌ انسان‌ قرار داده‌ یک چنین‌ وضعی در این بدن‌ پیدا کرده‌. تا در این‌ بدن‌ هستیم‌ مثل‌ پرنده‌ای که‌ در قفسش‌ کرده اند این‌ در و دیوار قفس‌، برایش‌ حجاب است و لذا خدا با افراد، وقتی که‌ می خواهد حرف‌ بزند، حتما «من‌ وراء حجاب» است‌، یعنی از پشت‌ پرده‌ است‌، حالا یا از پشت‌ پرده ظلمانی است، یا از پشت‌ پرده نورانی است یا از این‌ پرده‌ای که‌ لازمه ی خلقت‌ در دنیاست‌ و بودن‌ در دنیاست‌. خدا از پشت‌ پرده‌ صحبت‌ می کند. می فرماید «و نفس‌ و ماسواها فالهمها فجورها و تقواها». الهام‌ می کند بدیهایش‌ را و تقوایش‌ را.

سومین راه ارتباط خدا با انسان

 سوم‌: خدا با انسان‌ از راه‌ ارسال‌ رسل‌ صحبت‌ می کند، یعنی پیغمبر فرستاده‌ «او یرسل‌ رسولا» پیغمبر فرستاده‌، قرآن‌ فرستاده‌، سخنانش‌ را در اختیار شما گذاشته‌ و به‌ این‌ مسئله‌ ما بی اعتناییم‌! اگر اعتنا بکنیم‌ و توجه‌ داشته‌ باشیم‌ بهترین‌ راه‌ برای سخن‌ گفتن‌ با پروردگار است. قرآن‌ که‌ می خوانید خدا دارد با شما صحبت‌ می کند. شما نگویید از زبان‌ من‌! تو که هستی؟! تو هم‌ مال‌ خدا هستی، زبانت‌ هم‌ مال‌ خداست‌، این‌ جوّی که‌ درون آن نشستی این هم‌ مال‌ خداست‌، زبان‌ زبان‌ خداست‌، یعنی در آن‌ لحظه‌ای که‌ تو قرآن‌ می خوانی این‌ لب‌ و دندان‌ و زبانت‌ مال‌ خداست‌ و کلام‌ خدا دارد خارج‌ می شود، چه‌ فرقی می کند که‌ صدای خدا و سخن‌ خدا از درختی بیرون‌ بیاید برای حضرت‌ موسی یا از یک انسان‌ عاقل‌ متدینی؟ تازه اینکه‌ بهتر است! وقتی قرآن‌ میخوانند، آقایان‌…، به‌ خانمها هم‌ دارم‌ تذکر میدهم‌، ظاهرا آنها از چشم‌ ما غافلند و از چشم‌ ما دورند و آنجا هر کاری می خواهند بکنند می کنند، بچه‌هایشان‌، خودشان‌، پاهایشان‌ را بعضی دراز می کنند موقع‌ قرائت‌ قرآن‌، بی توجهی می کنند، خوب‌ نیائید به این‌ مجلس‌، می دانید این‌ مجلس‌ مجلسی است‌ که‌ تا حدی، -و الاّ ما کجا و قرآن‌ کجا، تا حدی- میخواهیم‌ احترام‌ قرآن‌ را حفظ‌ کنیم‌، عملا می خواهیم‌ احترام‌ قرآن‌ را حفظ‌ کنیم‌، بچه‌های هفت‌ هشت‌ ساله‌، من‌ در جلوی چشمم‌ می بینم‌ اینجا دو زانو می نشینند، سرشان‌ را پائین‌ می اندازند، قرآن‌ را گوش‌ می دهند، اما شما در آنجا چون‌ محدودیت‌ ندارید هر کاری دلتان‌ می خواهد می کنید، بچه‌ هایتان‌ حرکت‌ می کنند و حواس‌ همه‌ را پرت‌ می کنند که‌ مرتب‌ به‌ من‌ می گویند و من هم‌ حتی به‌ حاج‌ آقای بختیاری گفتم‌، خب من‌ چکار کنم‌؟ من که‌ نمی توانم‌ بروم‌ آنجا به‌ خانمها بگویم‌ شما بچه‌هایتان‌ را جمع‌ کنید! چه کسی واجب‌ کرده‌ شماها مجلس‌ عزاداری بیائید؟ بنشینید در خانه‌هایتان‌ بچه‌هایتان‌ را نگهداری بکنید.

اهمیت قرآن

وقتی که‌ قرآن‌ خوانده‌ می شود باید همه‌ اینطور فکر کنیم، نکنید ضرر کردید آقایان‌، هر جا قرآن‌ خوانده‌ می شود، بلندگوی کنار خانه‌تان مسجد است، دارد قرآن‌ می خواند، باید اینطور فکر کنید که‌ خدا دارد صحبت‌ می کند. الان‌ من‌ یک شخص‌ ضعیف‌ بی ارزشی اینجا نشستم‌ برای شما دارم‌ صحبت‌ می کنم‌، شما دارید گوش‌ می دهید، چرا وقتی خدا صحبت‌ می کند ما نمی فهمیم‌؟ خوب‌ بدترین‌ چیز همین است که‌ تو نمی فهمی حرف‌ خدا را. روز قیامت‌ چه جواب‌ خدا را می دهید که‌ این قدر برایتان‌ قرآن‌ خوانده‌ شد شما نفهمیدید! چطور فهمیدی شکمت‌ را سیر کنی؟ فهمیدی که‌ در امور سیاسی که‌ هیچ‌ ارتباط‌ به‌ تو ندارد وارد بشوی و مسائل‌ را حل‌ و فصل‌ بکنی؟ چطور شد که‌ احکام‌ الهی که‌ واجب‌ است‌ بر همه افراد بشر، مسلمانها لااقل‌ باید یاد بگیرند، تو هیچ چیز از آن را بلد نیستی؟ حتی حمد و سوره نمازت‌ را بلد نیستی! بخدا قسم‌ روز قیامت‌ مؤاخذه‌ می شوید، لااقل‌ آنچه‌ عربی لازم است شب‌ و روز بخوانید و بگویید، اقلا اینها را یاد بگیرید معنایش‌ را. «الحمدلله‌ رب‌ العالمین‌» یعنی چه؟ می گوید: نمیدانم‌! یک وقت‌ هست‌ یک کسی استعدادش‌ را ندارد میگوییم‌ استعداد ندارد، اما بعضی افراد هستند در همه‌ چیز استعداد دارند جز در دینشان‌، جز در قرآنشان‌. ما افرادی را وادار کردیم‌، افرادی که‌ به‌ من‌ مراجعه‌ می کنند، میگوییم‌ مثلا پنجاه‌ آیه‌ از قرآن‌ را بخوانید، بعضیهایشان‌ قرآن‌ را بلد نیستند، می گویم‌ یک آیه‌ را پنجاه‌ دفعه‌ بخوان‌! یک صفحه‌ را ده‌ دفعه‌ بخوان‌! بخوانید تا یاد بگیرید. این‌ خیلی گرفتاری است، باور کنید انسان خجالت می کشد، حالا هیچ‌ عذابی هم‌ خدا نکند، هیچ‌ مسئله‌ای هم‌ نباشد، کلید بهشت‌ را همین‌ الان‌ به‌ شما داده‌ باشند، خجالت‌ نمی کشد انسان‌ که‌ یک عمر قران بشنود و بخواند ولی نفهمد؟ از خدا روز قیامت خجالت نمی کشید؟ اقلا نمازتان‌ را، حمد و سوره‌تان‌ را. آن وقت‌ می گویند چرا حواس‌ ما پرت‌ شد در نماز؟ آخر اینکه‌ تو میخوانی نماز نیست‌ که حواست‌ پرت باشد!

 قرآن‌ کلام‌ الهیست‌. وقتی که‌ این‌ آقا دارد قرآن‌ می خواند خدا دارد صحبت‌ می کند. چه‌ فرقی دارد با وقتی که‌ حضرت‌ موسی رفت‌ در کوه‌ طور و آن‌ درخت‌ با حضرت‌ موسی صحبت‌ کرد؟ چه‌ فرقی می کند؟ این‌جا یک امتیاز هم‌ دارد و آن اینکه‌ این‌ بشر است‌ و با اختیار خودش‌ کلام‌ الهی را دارد برای شما می خواند. بنابراین‌ اهمیت‌ بدهید به‌ قرآن‌. قرآن‌ را خدای تعالی خیلی اهمیت‌ برایش‌ قائل است. روایات‌ عجیبی درباره قرآن‌ هست‌. شما هیچ‌ چیز برایتان‌ محترم‌تر از قرآن‌ نباید باشد. ائمه اطهار علیهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ را که‌ ما دوست‌ داریم‌ بخاطر این است که‌ قلبشان‌ پر از حقایق‌ قرآن است، اگر قرآن‌ را نداشته‌ باشند ثقل‌ اصغرند، در روایات‌ هم‌ هست‌. یکی آمده‌ اینجا، می گوید: اینها دیگر که هستند؟! وقتی قرآن‌ خوانده‌ می شود دو زانو می نشینند و گوش‌ میدهند!!! بعله‌! اینها کی اند! به‌ جهت‌ اینکه‌ در مجالس‌ فاتحه‌ که‌ یقینا برای میت اگر ضرر نداشته‌ باشد نفعی ندارد، در مجلس‌ فاتحه‌ می نشینند قرآن‌ میخوانند، آن‌ یکی چایی می خورد، آن‌ یکی سیگار می کشد، آن‌ یکی با رفیقش‌ حرف‌ می زند، یکی هم‌ پایش‌ را دراز کرده‌ و مثلا استراحت‌ کرده‌، یکی هم‌ خوابیده‌.

 «او یرسل‌ رسولا» شما که‌ آن‌ اولی را متوجه‌ نمی شوید، یعنی وحی را که‌ نمی فهمید «الا وحیا»، «او من‌ وراء حجاب‌» را هم‌ که‌ خوب‌ پشت‌ پرده‌ هست‌ و هر چه به دلتان می آید می گویید این‌ خیالات است! قرآن‌ را که‌ دیگر می فهمید! قرآن‌ کلام‌ خداست‌، سخن‌ پروردگار است و دارد قرائت‌ می شود، درست‌ هم‌ قرائت‌ می شود. پس‌ کوشش‌ بکنید در وقتی که‌ آیات‌ شریفه قرآن‌ را می شنوید تدبر کنید، تفقه‌ کنید، بفهمید و بعدش‌ به‌ کار بیندازید.

 پس‌ این‌ سه‌ راه‌ ارتباط‌ با پروردگار است. یکی از آنها در دست‌ ما نیست‌، یکی را ما درست‌ متوجه‌ نمی شویم‌، این یکی که باقی مانده این یکی را هم که‌ بی اعتنائیم‌. و این‌ خصوصیات‌ در وقتی برای انسان‌ واضح‌ می شود که‌ انسان‌ بفهمد، روابطش‌ را با پروردگارش‌ زیاد کند، یک مقداری خودش‌ را بسازد، قلبش‌ را پاک کند، از رذائل‌ اخلاقی‌ خودش‌ را دور کند، و البته‌ از اولیاء خدا خودش‌ را قرار بدهد و بداند که‌ با که‌ و با چه‌ در ارتباط‌ هست‌.

خصوصیات شهید

اصحاب‌ ابی عبدالله‌ الحسین‌ علیهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ شب‌ عاشورا قرآن‌ میخواندند، روایت‌ هم‌ دارد، با قرائت‌ قرآن‌ خودشان‌ را به‌ خدا نزدیک می کردند، فردا می خواهند از آن‌ حجاب‌، از آن‌ حجابی که‌ گفتم‌ در دنیا لازمه زندگی انسان‌ است‌، از آن‌ حجاب‌ هم‌ نجات‌ پیدا بکنند، از این‌ قفس‌ بدن‌ رهایی پیدا کنند، شهید بشوند، یک خصوصیتی در شهید هست‌ -شهیدی که‌ واقعا شهید باشد- بمجرد اینکه‌ شهید شد تمام‌ صفات‌ رذیله‌ از روحش‌ دور می شود، اصلا معنای شهید همین است، و دارای کمالات‌ می شود، روحش‌ هم‌ آزاد می شود، در ردیف‌ ارواح‌ اولیاء خدا «اولئک الذین‌ انعم‌ الله‌ علیهم‌ من‌ النبیین‌ و الصدیقین‌ و الشهداء» می بینید نبیین‌ و صدیقین‌ و شهداء را ردیف‌ هم‌ قرار داده‌، یک شهید این‌ خصوصیات‌ را دارد، حالا هر چه‌ هم‌ مثلا خدای نکرده‌ فاسق‌ و فاجر باشد، برای خدا و برای ترویج‌ دین‌ و برای اینکه‌ مردم‌ مسلمان‌ به‌ حقایق‌ اسلام‌ برسند، زیر سایه فرمانده‌ الهی کشته‌ بشود، حالا اگر فاسق هم باشد، فاجر هم باشد، حتی دارای صفات‌ رذیله‌ هم‌ باشد، تا کشته‌ شد صفات‌ رذیله‌اش‌ از بین‌ می رود و صفات‌ حسنه‌ای در او بوجود می آید و در ردیف‌ انبیاء و صالحین‌ و صدیقین‌ قرار می گیرد. اصحاب‌ ابی عبدالله‌ شب‌ عاشورا میدانند دیگر فردا می خواهند در ردیف‌ انبیاء قرار بگیرند، در ردیف‌ صالحین‌ قرار بگیرند، و اینها خوب‌ رفقایی هم‌ هستند برای هم‌ «و حسن‌ اولئک‌ رفیقا».

روضه حضرت قاسم علیه السلام

یکی از این‌ اصحاب‌ یا از فرزندان‌ یا از اهلبیت، حضرت قاسم‌ ابن‌ الحسن است. شب‌ عاشورا وقتی که‌ سیدالشهداء فرمود: هر که‌ از مردها در اینجا بماند کشته‌ میشود حضرت‌ قاسم‌ چون‌ سنشان‌ ظاهرا سیزده‌ سال‌ بوده‌، با خودش‌ فکر میکرد که‌ آیا این‌ فرمایش‌ عمو شامل‌ حال‌ من‌ هم‌ میشود یا نه‌! آمد خدمت‌ عمو، عرض‌ کرد که‌ من‌ هم‌ کشته‌ میشوم‌؟ حضرت‌ فرمود: مرگ‌ در ذائقه‌ات‌ چگونه‌ است‌؟ خیلی عجیب است! این‌ چقدر به‌ کمال‌ رسیده‌، چقدر به‌ یقین‌ رسیده‌! عرض‌ کرد که‌ احلی من‌ العسل‌، از عسل‌ برام‌ شیرین‌ تر است! حضرت‌ فرمود: تو هم‌ کشته‌ میشوی، این‌ طفل‌ شیرخوارم هم‌ شهید میشود. روز عاشورا شد، آمد خدمت‌ ابی عبد الله‌ الحسین‌، اجازه میدان‌ خواست‌، حضرت‌ به‌ او اجازه میدان‌ ندادند، قاسم‌ ابن‌ الحسن‌ تربیت‌ شده حضرت‌ مجتبی و سیدالشهداست، به‌ تمام‌ این‌ علومی که‌ در قرآن‌ آمده‌ آگاه است و یکی از آن‌ آیات‌ «یمحو الله‌ ما یشاء و یثبت» است‌. -از یکی از بزرگان‌ اهل‌ معنا شنیدم‌ که‌ نمیدانم‌ در کجا دیده‌ بود که‌- با خودش‌ فکر کرد حتما دیشب‌ تا به‌ حال‌ بداء حاصل‌ شده‌، تقدیر این‌ بود که‌ من‌ کشته‌ بشوم‌ اما شاید من‌ این‌ لیاقت‌ را پیدا نمیکنم‌. خیلی تضرع‌ و زاری کرد، ابی عبد الله‌ الحسین‌ اجازه‌ نداد. یادش‌ آمد که‌ در وقتی که‌ پدر بزرگوارش‌ از دنیا میرفت‌ یک وصیت‌ نامه‌ای نوشته‌ و آن را در بازوی قاسم‌ ابن‌ الحسن‌ بسته‌ و به‌ ایشان‌ سفارش‌ کرده‌ که‌ تا ممکن‌ است‌ این‌ وصیت‌ نامه‌ را از خودت‌ جدا نکن‌ و هر وقت‌ فشار زیادی روی تو آمد، ناراحتی زیادی پیدا کردی این‌ را باز کن‌ بخوان‌. خوب‌ قاسم‌ ابن‌ الحسن‌ در دامن‌ پر مهر حضرت‌ ابی عبد الله‌ الحسین‌ تا امروز ناراحتی نداشته‌. این‌ جا بود که‌ یک دفعه‌ یادش‌ آمد که‌ از این‌ لحظه‌ ناراحت‌تر من‌ نبودم‌، باز کنم‌ وصیت‌ نامه پدرم‌ را بخوانم‌، باز کرد، دید در اول‌ صفحه‌ بعد از بسم‌ الله‌ نوشته‌ است‌: فرزندم‌! قاسم‌! اگر در کربلا بودی مبادا دست‌ از یاری عمویت‌ اباعبدالله‌ الحسین‌ برداری. قاسم‌ وصیت‌ نامه‌ را برداشت‌ دوان‌ دوان‌ آمد خدمت‌ سیدالشهدا، آن‌ را تقدیم‌ کرد به‌ ابیعبد الله‌ الحسین‌، حسین‌ ابن‌ علی وقتی دستخط‌ برادر را دید فرزند برادر را در بغل‌ گرفت‌، فجعلا‌ یبکیان‌ حتی غشی علیهما، بعد اجازه میدان‌ داد، قاسم‌ به‌ طرف‌ میدان‌ رفت‌، جنگ‌ کرد، هدف‌ گرفته‌ که‌ علمدار لشگر را از پا در آورد اما یک وقت‌ صدایش‌ بلند شد، عمو من‌ هم‌ رفتم‌. و لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌.

أللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمُّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ.

نسئلک و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا الله ….

یا رحمان یا رحیم یا قاضی الحاجات

عجل لولیک الفرج

خدایا فرج امام زمان ما را برسان

پروردگارا ما را از بهترین اصحاب و یارانش قرار بده

خدایا قلب ما را مملو از معرفت و محبت آن حضرت قرار بده

پروردگارا به آبروی آقا ولی عصر گرفتاری های مسلمین برطرف بفرما

امراض روحی مان شفا عنایت بفرما

مریضهای اسلام شفا مرحمت بفرما

خدایا به آبروی آقایمان ولی عصر امواتمان شهدایمان غریق رحمت بفرما

عاقبتمان ختم بخیر بفرما

و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

جهت دانلود صوت کلیک کنید

جهت دانلود فیلم جلسه کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *