۵ ذی القعده ۱۴۲۳ قمری – استقامت،نزول ملائکه
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسماللّه الرحمن الرحيم
الحمدلله والصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آلاللّه لاسيّما علي بقيةالله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
در بحث استقامت بوديم كه خداي تعالي در قرآن مجيد در آيات مختلفي خصوصيّات استقامت را و فايدهي استقامت را بيان فرموده، در يك جا ميفرمايد كه: وَأَلَّوْ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا الجن/16، اگر داراي ثبات باشند، داراي استقامت باشند، ما به آنها از آن آب گواراي ولايت و حيات و آب گواراي زندگي به آنها ميآشامانيم. در جاي ديگر ميفرمايد كه: إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلَائِكَةُ فصلت/30، ملائكه بر آنها نازل ميشوند. به پيغمبراكرم در دو آيهي ميفرمايد كه: فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ، يكي در سورهي شوري و يكي هم در سورهي هود است، در سورهي هود خداي تعالي ميفرمايد: فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ، كساني كه با تو به سوي خدا حركت ميكنند آنها هم استقامت كنند، ولي در سورهي شوري ميفرمايد: وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ شورى/15 پيروي هواهاي نفساني آنها نباش و استقامت كن. استقامت در آنچه كه خدا امر كرده بايد انسان داشته باشد، از همين دو آيهاي كه به پيغمبراكرم خطاب هست، استفاده ميشود كَمَا أُمِرْتَ ، آنچنان كه بهت امر شده، اگر انسان استقامت در كارهاي بد كرد، اين كار درستي نكرده، انسان اگر يك آدم لجبازي بود كه هر كار بدي را پايش وا ميايستاد محكم واقع ميشد، اين بدترين شايد گاهي بشود، منافقين در زمان پيغمبراكرم و در زمان ائمّهي عليهم الصلوة و السلام اينها در نفاقشان استقامت داشتند، اكثر شرور و افرادي كه شرند، اشرارند، اينها در بدي استقامت دارند، استقامت بايد يا در طريقهي حق باشد يا بايد كَمَا أُمِرْتَ، باشد تا نتيجه بدهد. خداي تعالي راه را نشان داده به ما، الطَّرِيقَةِ، وَأَلَّوْ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ، طريقت را به ما نشان داده، راه را به ما نشان داده و فرموده است كه پايدار باشيد، ثبات داشته باشيد، متزلزل نباشيد و توي اين راه حركت كنيد. يا اوامري پروردگار دارد، دستوراتي دارد، ما بايد به آن دستورات استقامت داشته باشيم، چون در مقابلش شيطان هم دستوراتي دارد، در مقابلش خدمت شما عرض شود كه ممكن است انسان بر طريقهي معيّن شده حركت نكند، استقامت داشته باشد در كجروي، اين وسواسيها غالباً در همان وسواسشان استقامت دارند، ميبينيد كه پارسال هم وسواسي بوده، امسال هم وسواسي كلي هم به زحمت ميافتد در عين حال وسوسه را ول نميكند، هر چقدر هم ميخواهند معالجهاش كنند نميشود. اگر كسي در راه راست، در طريقهي معيّن الهي، در اوامر پروردگار مقاوم بود با همهي مشكلاتش، با همهي ناراحتيهايش تحمّل كرد، آن وقت ملائكه بر او نازل ميشود. نزول ملائكه هم، اين را بدانيد، ديشب هم اشارهاي كردم كه اين طور نيست كه ملكي به صورت يك انسان بيايد جلوي شما بنشيند، يا به صورت يك نوري، به صورت هر چيزي كه با اين حواس ظاهري ما تطبيق بكند معناي: تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلَائِكَةُ اين باشد نه! ملائكه نزولشان اين طور است كه كمك ميكنند، فقط كمكشان آثاري است، اثري است كه از آنها بر ما باقي ميماند نه اينكه فكر كنيد خوب ما اين همه استقامت كرديم، ملائكهاي نازل نشد. اصحاب حضرت سيّدالشهداء شايد تا لحظهي آخر كه از دنيا خواستند بروند ملكي بر آنها نازل نشد، بر خيلي از انبياء ملك نازل نشد به آن صورتي كه شما فكر ميكنيد. بعضي از انبياء بودند، مثل حضرت مثلاً زكريّا، خوب بهش آمدند گفتند تو، براي تو فرزندي خواهد بود. اگر ملك را ميشناخت و متوجّه بود كه اين ملك است و از جانب خداست، فَجْعَلْ لي آيَةً ديگر شايد نميگفت، به من يك نشانهاي بدهيد، اين در صورتي است كه ترديد داشته باشد كه اين ملك است يا ملك نيست؟ آيا اين از جانب خداست يا از جانب خدا نيست؟ لذا گفت: ربِّ اجْعَلْ لي آيَةً، بهش هم گفتند كه: آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزًا آل عمران/41 تو سه روز نميتواني حرف بزني، اين نشانه را بهش دادند. و زبان پيغمبر را شيطان نميتواند ببندد، خداست كه بسته، بنابراين خود انبياء، يعني شأن انبياء هم نيست كه ملك بيايد به صورت يك انساني بر پيغمبر نازل بشود و با او حرف بزند، شأنشان نيست، يك نكتهاي اينجا هست از خيلي مهم است، كه خيلي از نكات علمي سطح بالا مهمتر است، و انشاءاللّه توجّه كنيد، اگر يك انساني، قلبش آنچنان منّور بود كه با خدا در ارتباط بود، با ملائكه در ارتباط بود، در خارج از عالم مُلك، در ملكوت ارتباط داشت، اين خيلي ارزشش بيشتر است از آن كسي كه در عالم مُلك با خدا و ملائكه و اينها ارتباط داشته باشد. يك مثال خيلي سادهاي ميزنم تا شما متوجّه بشويد، يك وقت هست انسان خدمتتان عرض شود كه اكتفا ميكند به همان چيزي كه توي خانهاش هست، همه چيز را منحصر به همين ميداند و اگر يك شخصيّت هم بيايد خانهاش، تازه آنجا ميفهمد كه اين شخصيّت يعني چه؟ يك وقتي هست در عالم وسيعي، ماوراء اين عالم، شما بالاخره مسلمانيد، لااقل نميتوانيد قرآن را نديده بگيريد، قرآن را اگر يك آيهاش را منكر بشويد و بگوييد من اين آيه را قبول ندارم، كافريد، مرتديد، ارتداد هم معنايش اين است كه كشتن شما فوراً لازم، اموالتان مال ورثه و زنتان در خانهتان حرام، مرتد يعني اين، مرتد است انسان، يك آيهي از قرآن را بگوييد اين را من قبول ندارم. ما نميتوانيم بگوييم بعضي از مسائل ماوراء، آنچه كه ميبينيم، نميتوانيم بگوييم نيست، چون قرآن مكرّر اين مطلب را فرموده، هر چه كه ما نميتوانيم ببينيم، هر چه كه ما زورمان نميرسد، هر چه كه ما نميتوانيم بشنويم اگر گفتيم نيست، اوّل حماقت ما را ثابت ميكند، دوّم بيديني ما را ثابت ميكند، سوم ارتداد ما را ثابت ميكند. هر چه كه ميبينيم هست، و هر چه كه نميبينيم نيست، غلط است. چون قرآن، شما از اول قرآن وارد بشويد بياييد جلو، دُم گاو اين چطور مرده را زنده ميكند؟ اين همه دُم گاو الآن توي همين قم هست، شما برويد بكنيد، همان گاوي كه همانجا تعيين شده، با همان رنگ و با همان خصوصيّات پيدا بكنيد، اگر مگس را زنده كرد، شما هر چه ميخواهيد بگوييد، دُم گاو كه آدم زنده نميكند، خيلي هم مسألهاش واقعاً مشكل است كه آدم هضمش كند، واقعاً بنياسرائيل اگر ايمانشان مثل ايمان ما بوده، حقّ داشتهاند بگويند از كجا دُم گاو، به حضرت موسي گفتند ما را مسخره گرفتي؟ دُم گاو چطور آدم زنده ميكند؟ خود گاوش مرده، دُمش زنده ميكند؟ قال انّي، من پناهنده به خدا ميشوم أَنْ أَكُونَ مِنْ الْجَاهِلِينَ، افراد مسخره كننده، جاهلند، نادانند. پس خوب اين يك، يك خورده ميآييم جلوتر، ميرسيد به جريانات مختلف كه اگر بخواهم، حالا يك دفعه توي ذهنم آمد، بخواهم اينها را نقل بكنم شايد دو سه شب بايد راجع به آنها حرف بزنيم، خيلي چيزها هست، اينقدر توي قرآن از اين مسايلي كه نه با، خدمت شما عرض شود نه با ديدنمان، نه با شنيدنمان، نه با ساير حواسمان، حتي با عقلمان جور در نميآيد زياد است، توي قرآن نه براي اينكه نه عقل تو، نه ديدن تو، نه شنيدن تو، هيچي تو، هيچي نيست. آنقدر مغرور يك وقت انسان نبايد باشد ما كه نميفهميم، نميدانيم اينها يعني چي؟ تا اين را گفتي معلوم است كه غرور گرفته، خيلي چيزها است كه بايد ببرندش در بُقعهي امكان، شما چطور ميتوانيد مسألهي آصف بن برخيا را اصلاً، شما بنشينيد فكر كنيد ببينيد ميشود همچنين چيزي؟ تختي را يك نفر! تخت كه مفقود نشد، ناپديد هم كه نشد، از شش ماه راه، هيچكس هم نميبيند كه روي آسمان دارد ميآيد و همان تخت هم بيايد، همان تخت، نه اينكه بعضي از اين آدمهايي كه عقلشان مثل عقل من است، محدود است، اينها ميگويند كه آنجا تخت را از بين برده آصف بن برخيا، اينجا ايجاد كرده، اگر اينجوري باشد، كه ديگر آن تخت نيست مَن يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا النمل/38، تخت بلقيس را كي براي من ميآورد؟ آصف بن برخيا تخت نياورده و آنجا تخت را نابود كرده و اينجا ايجاد كرده، در همان يك لحظه نه آورد همان تخت را آورد، چطور ميفهمي؟ هيچي، ما نميفهميم، درست است يا درست نيست؟ اگر بگوييم درست نيست كافريم، بايد بگوييم درست است، چه جور اگر درست است، درست است بايد بگوييم ما نميفهميم، اينجا است كه بايد بگوييم ما نميفهميم نه اينكه نميفهميم نخواهيم هم فهميد نه اگر اينجوري بود خدا توي قرآن نميگذاشتش، قرآن را براي ما نازل كرده، ميفهميم منتها بزرگ بشويم، ميفهميم يك بچّهي كوچك ميگويند حالا تو نميفهمي، بزرگ شدي ميفهمي، بزرگ بشويم ميفهمي، بزرگ يعني چه؟ يعني تو هم مغز آصف بن برخيا را پيدا كن، نميگوييم مغز فلان امام و فلان پيغمبر را نه به اندازهي آصف بن برخيا عقلت برسد،به اندازهي حضرت سليمان عقلت برسد، حضرت سليمان وقتي كه آن عفريت از جن گفت كه من تا ظهر مثلاً تا وقتي كه از جايي كه نشستهاي بلند بشوي، من برايت ميآورم، او قانع نشد، معلوم است كه حضرت سليمان ميدانست كه زودتر از اين هم ميشود آورد. بنابراين تو هم عقلت، مغزت، فكرت به اندازهي حضرت سليمان بشود يا به اندازهي حضرت آصف بن برخيا بشود تا بفهمي. اين جور ميگويم يعني بزرگ بشويم ميفهمي، خوب توي آيات قرآن زياد از اينها هست، حضرت عبدالمطلب آمد ابرهه ميخواست خانه را خراب كند، خانهي كعبه را، گفت: للبيت ربّ، براي خانه خدايي هستش كه به من مربوط نيست، من أنا ربّ الابل، من صاحب شترم، شترم را بده، خانهي كعبه صاحب دارد. ابابيل صريح قرآن است تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ الفيل/4، يك سنگريزههايي اينها توي منقارشان گرفته بودند ميآمدند ميانداختند روي سر اين لشكريان ابرهه، فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ، الفيل/5، مثل گوشت جويده شده، قابل غورت دادن، اينجوري خدمت شما عرض شود ميشدند از گوشت چرخ كرده هم بدتر، خوب اينها با كجاي عقلمان جور در ميآيد؟ اين چي بود؟ من يك وقتي يادم ميآمد يك نفر از اين علماء كه به اصطلاح مذاق فلسفه داشت، ميگفت اين از اتمهاي چيز استفاده كرده، اين آقاي ابابيل، آخر اتم وقتي انفجار پيدا ميكند همه چيز را ميزند خورد ميكند، حالا چرا توي منقار او كار كرد ولي تو كلّهي اين مرديكه كار كرد باز اين خودش مسئله هست. ببينيد ميخواهم بگويم شماها فكر نكنيد هر چه كه ميفهميد همان است و غير از آن چيزي نيست، نه! چرا يك مُشت چيزها هستش كه انسان ميفهمد و بايد هم بفهمد، هر چه ميتواند پيش برود، حالا من ميگويم شما بزرگ ميشويد ميفهميد واقعاً بزرگ بشويد و بفهميد امّا نگوييد نيست، نگوييد درست نيست. انسان ملائكه بر او نازل ميشود، شما اين كه بايد صريح قرآن است كه هر انساني يك دو نفر دو تا ملك باهاش هست، خوب اينها را كه شب شما ميخوابيد چكارشان ميكنيد، كدام اتاق ميخوابانيش، اصلاً بيادشان نيستيد، هستند، آيهي قرآن است، ميتواني بگويي نيست، نه! بايد بگويي هست، توي قرآن است كه اين سنگهاي فضا وقتي كه پرت ميشود، شهاب ثاقب اين براي اين است كه اجنّه را نگذارند بروند به آسمان، شياطين را اين چه جوري ميشود؟ ميخواهم بگويم از اين قبيل زياد داريم، اگر يك كسي، يك كسي يك وقتي به اين كتاب پرواز روح ما كه هيچي هم ندارد از اين قبيل، ايراد گرفته بود يك نفر از دوستان گفته بود اجازه ميدهيد من بروم جوابش را بدهم، از علماء بود آن شخص، كه، گفتم: برو ميل خودت است، رفته بود آنجا، گفته بود اينها قابل هضم نيست براي مردم، كتاب پرواز روح، آن هم برايش از اينها شروع كرده بود از همان جريان دُم گاو، رفته بود تا ابابيل همه ابابيل را، گفته بود كدام يك از اينها هضمش آسانتر از مطالب آن كتاب است، نه خواب راست هم ميگويد، تو اوّل بايد ايراد به قرآن بگيري، به خدا بگيري كه چرا اينها نقل شده، اينها نقل نميشود كه شما هم يعني همينيد، اينها نقل ميشود در اين كتابها، در آيات، در روايات، آنقدر مثل چه عرض كنم، مثل ستارههاي آسمان توي روايات از همين قبيل مسائل هست. كه باز توي قرآن كمتر است، آنقدر داريم كه حساب ندارد، مگر براي غذا، اوّل هاضمهي جنابعالي را بايد منظور كنند، چرا شخصي باشد، بله، امّا چلوكبابيها، رستورانهاي عمومي، اوّل ببينيد مسافرشان كي هست؟ بعد خدمت شما عرض شود كه مزاج او را ببرند پيش فرض كنيد يك طبيب حاذقي يا يك جاي آزمايشگاهي، خونش را آزمايش كنند، بولش آزمايش كنند، ببينند اين چه غذايي معدهاش هضم ميكنند آن وقت غذا را رستوران براي او اينطوري بپزد. اين درست اين كار، يك غذايي كه براي اكثر مفيد است، يك غذايي كه براي همه فايده دارد، يك غذايي كه اگر يك معدهاي ضعيف است، آن معده به آن و آن معده را تقويت ميكند كمكم قوياش ميكند، اين جور غذايي ميپزد. يك غذاي چلوكباب برگ بسيار خوب ميپزند تو بخوري، معدهات يك خوردهاي قوي بشود، بعد شب هم بتواني آبگوشت بخوري، ترش هم نكني، اينجوري است، كدام كتاب تا به حال مطابق مزاج مردم، مذاق مردم نوشته شده، كدام مطلب، تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلَائِكَةُ فصلت/30، كه بعدش هم ميگويد: نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا در زندگي دنيا كمك شما هستيم، خوب اين را ما نميفهميم، خوب تو نميفهمي نخوان فايدهاي هم ندارد، ولي بايد برسي، بايد به جايي برسي به اينجا كه ملائكه را ببيني نازل شده، ببيني باز با چشم نه، احساس بكني كه، باز هم احساست هم حتماً نبايد اينطوري باشد كه شب ببيني يك كسي آمد صدا زد، گفت كه پا شو بعد بلند شوي ببيني كسي نيست، اين هم نه! اين هم باز احساس ظاهري است، احساس از طريق سمع و لمس است، من نصف شب خواب خواب بودم، توي اتاق هم كسي نبود، درها هم بسته بود، يك وقتي مثل اينكه ديدم يك كسي دست به بازويم ميزند صدا هم ميزند بلند شو، اين هم از راه گوش فهميدي، هم از راه دست، آن ملك خودش را خيلي نازل كرده، خيلي آمده توي اتاق تو، خيلي با حواس ظاهري ملكي تو ارتباط پيدا كرده تا اينجوري شده، نه!، اين هم نيست! خوب چيه پس؟ ديگر، آدم كور، ببخشيد رنگها را نميتواند تشخيص بدهد بشناسد، چشمت را باز كن تا ببيني چيه، كسي كه دل ندارد هيچي ندارد، اينها را به خدا قسم آقايان رويش كار كنيد، خيلي لازم است، تا پيشرفت كنيد و الاّ از مجتهد اعلم اعلم فالاعلم فالاعلم هم كه بشويد و فقط با اصول و فقه پيشرفت بكنيد از همين دايرهي فقهتان خيلي عالي بشود، همهي جواهر را بفهميد و اصولتان هم خيلي عالي باشد كفايةالاصول را درك بكنيد حقيقتش را، چون اينها دو تا بسيار مهم است، من نميگويم اينها خوب نيست، بايد هم باشد، بايد هم بخوانيد، نردبان لازم است براي رفتن به پشتبام، امّا حقيقت آن چيز ديگري است، آن يك چيزي است كه با اين مسائل درست نميشود، شما با صدتا كتاب فقهي، مستدل، بزرگترين عالم مثل مرحوم انصاري، مثل شيخ انصاري نوشته باشد، شما اگر توانستيد بفهميد تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلَائِكَةُ كه خدا توي قرآن ميفرمايد چطوري ميشود. اينها يك علم ديگرست، اينها يك بحث ديگرست، حواستان جمع باشد، ملائكه واقعاً نازل ميشود، صريح قرآن است، إِنَّ الَّذِينَ ببينيد خيلي دودوتا چهارتا، خيلي ساده إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ، اين كلمهي ربّنا اللّه را اوّل بايد انسان خوب بفهمد، خدا هم قبول داشته باشد، تو هم قبول داشته باشي، رب من خداست خدا هم بگويد بله من ربّ توام، تو هم بگويي ربّي اللّه، كي ميتواند اينطوري بگويد، آن كسي كه مربّي او خدا باشد و مربّاي الهي باشد. صد درصد خدا تربيتش كرده باشد، به حضرت موسي خداي تعالي فرمود:وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي طه/41من تو را براي خودم ساختم، اينجوري باشد، حضرت موسي ميتواند بگويد: ربّنا اللّه، شما در دعاي كميل ميگوييد: يا ربِّ، يا ربّ، يا ربّ، يا ربِ يعني يا ربّي، اي خداي من، اي مربي من، ميتواني بگويي؟ سبحان ربّي الاعلي و بحمده، ربّي ميگوييد، يك جوري باشيد كه مربّيتان خدا باشد، خدا ميداند چطوري بسازدتان،إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ، اوّل اين را خوب در خودتان درست كنيد، وقتي كه انسان مربّياش ميخواهد خدا باشد، بايد خيلي هم نرم باشد در دست خدا، شما يك آهني سفتي را برداريد هر چه بخواهيد اين را بيل بسازيد ازش، كلنگ بسازيد، نميتوانيد چرا براي اينكه سفت است. براي اينكه تربيت نميپذيرد، تربيت نميپذيرد، اشكال از سر اون است. شما بايد آنچنان ملايم در مقابل پروردگارتان باشيد كه خدا مربّيتان باشد، و الاّ اگر مثل سنگ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً، از سنگ سختتر باشيد كه گفت از سنگ سختتر آهن است. حرف گوش نميكند حرف گوش كردن يك آهن در اين است كه نرم بشود و هر جوري كه ميخواهند كج و راستش كنند، نرم شدن شما اين است كه هر چيزي كه ميگويند تو اطاعت كني، گوش بدهي، بندهي خدا باشي، بدون چون و چرا هر چه كه خدا، هيچ وقت آن آهني كه كجش ميكنيد نميگويد من را ميخواهيد چكار كنيد؟ شما ميخواهيد من را مثلاً بيل درست كنيد يا كلنگ، هر چه او كه ميخواهد شما هم همين جور باشيد ربّنا اللّه، و سر اين كلمهي ربّنا اللّه، استقاموا، اينها مقاومند، ثابتند، ميمانند، امروز با، ديشب عرض كردم امروز با يك نفر، فردا با يك نفر، امروز در يك صراط، فردا در يك صراط، و همج الرعاء، باشند و اتباع كل ناهق باشند نه اينجور نبايد انسان باشد تتنزل عليهم الملائكه، دو تا شرط دارد يكي ربّنا اللّه، يكي هم استقامت، نازل ميشود ملائكه، حالا ملائكه چطور نازل ميشود ما كه نميفهميم، تو چي را ميفهمي؟ تو داري غذا ميخوري، كتاب هم را گذاشته اينجا، داري مطالعه ميكني، زنت ازت ميپرسد چي بود غذا؟ ما اين جريان اتفاق افتاده، ميگوييد: نميدانيم يك چيز بود خورديم، اينقدر تو با توجّه به كتاب كه داري مطالعه ميكني، حواست از اين ور پرت ميشود، حواست جمع باشد، حالا كه خدا گفته: تتنزل عليهم الملائكة، حواست جمع باشد كه استقامت كردي خوب، بله! خدا مربّيات بوده، همهي كارهات طبق دستور خدا بوده، بله، حالا حواست جمع باشد ببيني چطوري ملائكه بهت نازل ميشوند، اينجوري، بگويي: نميشوي نميشود گفتي اين آيه دروغ است، خدا گفته تتنزل عليهم الملائكه، بعضي علماء آمدند حالا توي تفاسيرشان نوشتهاند كه مربوط به قيامت است، بعضي از آياتش حالا شايد نشود را بشود از ظاهرش استفاده كرد مال دنيا هم است ولي بعضي از آيات صريح است، نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ ملائكه ميگويند: نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا، پس معلوم است توي دنيا هم هست پس يكي، كسي كه از چيزهايي كه بايد خيلي حواستان را جمع كنيد اين است كه معناي توبه همانإِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ است. و مَنْ تاب معك، همين است، مسلماناني كه با پيغمبر راه افتادند، ما در اين شبها، امروز فكر ميكردم، دوستان را ما ميخواهيم قدم به قدم در عقايد روزهاي جمعه و در اين شبها انشاءاللّه در مسائل تزكيهي نفس همينطور با هم برويم، اينجوري كه هي گفتيم اينها هم توي دفترشان نوشتند تقريباً نشد، حالا با هم حركت كنيم برويم جلو و انشاءاللّه بشود. شما اگر استقامتان درست است و توبهتان درست است، از همين، حالا فردا باز نياييد به من بگوييد بله ديشب بر ما ملائكه نازل شده، ملائكه نازل بشود، خودت بفهم و خودت، هيچكس هم نميفهمد كه تو چطور ملائكه بر تو نازل ميشود و اشتباه هم ميكنند و بعد هم تكفيرت ميكنند. نه خودت احساس ميكني كه بله توفيقاتم امشب خيلي بيشتر از ديشب است، امشب خيلي از مسائل برايم حل شده، مهمترين كاري كه ملائكه از ناحيه خدا ميكنند براي انسان اين است كه شرح صدر براي يك انسان درست ميكنند و حقايق را براي انسان باز ميكنند، حقيقت، حتي توي مسائل فقهي، امروز رفتيد در درس يك مرجع تقليد نشستهاي يك مطلب را برايت گفته، ملائكه شب ميآيند اگر اين مطلب صحيح باشد بازش ميكنند، براي تو يك نورانيّتي احساس ميكني، اگر ناصحيح باشد ميآيند عدم صحّتش را برايت توضيح ميدهند، آخر علماء و مراجع كه همهشان درست نميگويند، و الاّ اختلاف نداشتند، بالاخره يك وقت اختلاف يكي اشتباه ميكند، يكي درست، ميگويد ميآيند برايت باز ميكنند. ملائكه اگر كه ربّنا اللّه ثم استقامواي تو درست باشد ديگر احتياج به اين بحثها ندارد، يك وقتي ميگويند يكي از علماء معروف خيلي كم استعداد بود سر درس، كه وقتي درس ميخواند همه مسخرهاش ميكردند كه اين چرا نميفهمد، هي از استاد ميپرسيد، هي سؤال ميكرد، هي از اين شاگرد، هي از آن شاگرد، همه هم بدشان ميآمد، چون خيلي كندفهم بود، بعد اين كار، اين برنامه را پياده كرد. گفت: ربّنا اللّه، داراي ثبات هم شد، ديدند آمد سر درس، يك اشكالاتي ميكند استاد تويش ميماند. من حتّي خودم در سر درس خارج وقتي در مشهد، مرحوم آيتاللّه ميلاني من يك نفر را ديدم استاد تويش ميماند، بله! روي اين مسأله فكر ميكنيد، فردا ميآمد حرف همان همان طرف را هي چند روز همينطور آمد اين اشكالات را كرد، طلبهها گفتند حالا چي شده، تو كه تا پريروز حرفهاي ساده را هم نميفهميدي؟ اين معناي تتنزل عليهم الملائكة، ملائكه را كه خدا خلق نكرده كه برود براي تو گنج فلان زمين را در بياورد، نميدانم پولهاي گاوصندوق فلان تاجر را براي تو در بياورد، اگر ملائكه را اينجوري ميخواهي. اين ملائكه دزد خدا نيافريده اصلاً، ملائكهاي كه كار بيربط بكنند اصلاً خدا نيافريده اينها عِبَادٌ مُكْرَمُونَ أنبياء/26، ببينيد در وصفشان به جان شما، حال شما ميخنديد ولي عدهاي هستند كه دوست دارند ملائكه بيايند خوب، آقا، حالا ملائكه سقف سوراخ شد آمد جلوي شما، چي ميخواهي ازش، يكصد ميليوني اول بياور تا ما يكخورده فكرمان راحت بشود از كجا برود بياورد بالاخره بايد يادش داده باشند دزدي را، خوب نه از كجا برود بياورد پولي كه بخواهد چاپ بزند ايجاد بكند كه اين كار را خدا هم نميكند كه اين تقلّب توي مملكت است پول چاپ كردن كلّي تعقيب دارد اگر بخواهد برود از گاو صندوق بانكها بردارد و اين دزدي است تو كه هنوز نميداني ملك براي چي بايد نازل بشود. بر پيغمبراكرم چه جوري؟ براي چي نازل شد؟ براي نزول حكمت و قرآن، بر انبياء براي چي نازل شد؟ براي همين، آخر يك خورده همين يك جمله را فكر كنيد، تسخير جن دارد، جن بيچاره را ميخواهي چه كارش كني، خوب برود آخر براي ما يك كاري بكند، ما از اين گرفتاري نجات پيدا كنيم. همين نميدانم، ارواح را احضار ميكند، ميخواهي چه كارش كني؟ ما تو مجلس يك جائي بوديم، مجلس احضار ارواح يك وقتهايي روح فلان آقا را حاضر كردند خوب يكي پرسيد كه ببينيد در خانه ما الآن چه ميگذرد؟ آخر يك انسان مؤمن زندهاي را بياورند تو بگويند آقا تو كه ميتواني برو ببين خانهي ما چه ميگذرد. خودت پا شو برو ببين چه ميگذرد مطمئن به زن و بچّهات نيستي، خوب يك كاري بكن كه مطمئن بشوي، تا راحت بشود فكرت ببينيد ماها اصلاً نميفهميم با معنويّات چگونه ارتباط برقرار كنيم، چه جوري فكر كنيم، و الاّ به خدا قسم به يكيك شماها اگر با صفا باشيد، اگر با صداقت باشيد، ملائكه نازل ميشود، بهتان درس فقه ميدهد، درس اصول ميدهد، نميخواهم بگويم شما درس فقه و اصول نرويد، نه برويد بايد هم برويد ولي اشتباهاتتان را رفع ميكند، اشكالاتي كه برايتان بوجود آوردند اينها همه برطرف ميشود، صاف ميشود، يك صفايي انسان پيدا ميكند، با آنهايي كه مثل خودشان هستند و هر چه او ميگويد اين هم ميگويد، هر چه او ميفهمد، اين هم ميفهمد، نميشود كه در يك موضوعي در يك مسئلهاي دو جور انسان چيز بفهمد، وقتي تو دو جور ميفهمي تو يك جور ميفهمي، او يك جور، اين يكيتان حتماً آن نور را نداريد، آن معنويّت را نداريد، آن ملك برايتان نازل نشده، حال كدام يكي است خدا ميداند، پس ان الذّين قالوا ربّنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة، همهشان اين نباشد كه فكر كنيد حفظتان ميكند، تازه امام حسين هم ملائكه آمدند گفتند كه ما ياريت ميكنيم، ميآوريم روي همين جنبههايي كه اگر امام حسين ميخواست تمام سيهزار لشكر عمرسعد با يك اراده ما اين را دلايل زيادي تو آيات و روايات داريم كه با يك اراده حضرت همه را نابود ميكرد، بناي اينكارها نيست، ملائكه براي اين هم نميآيند، ملائكه حتي هم براي چي بگويم نصف شب برايتان قرآن هم بخوانند، نه نميآيند قرآن را بايد خودت بخواني و خودت بخواني و خودت هم بفهمي، كمكت ميكنند در فهم حقايق، خيلي از علماء هستند، فضلاء هستند، بزرگان هستند كه ملائكه براياشن نازل نميشود و خيلي مسائل عادي را نميفهمند، واقعاً نميفهمند ها! ما علماي بزرگي داريم همين الآن كه اينقدر نميفهمند كه امام زمان قابل ملاقات است ميشود ديدش، ميشود باهاش صحبت كرد، اين اندازه را نميفهمند. خوب خيلي است علماء بزرگي هستند از اهلسنت كه اينها فرق بين ابابكر و عليبن ابيطالب را نميگذارند بلكه، من خودم اين را فكر نميكردم يك وقت در مكه با يك نفر برخورد كردم از علماي آنجا بود حتي كرسي درس داشت، ميگفت: ابيبكر افضل از علي بن ابيطالب است، آقا به چه دليل؟ براي اينكه جلوتر است، خليفه اول است، خوب آخر، اين خودش خُلف است كه خليفه اول ما ميدانيمش، پس چون خليفه اول است افضل است. خوب تو بيخود خليفه اول قرارش دادي، اينقدر درك ندارد، اين كتاب تفسير فخررازي را برداريد نگاه كنيد چقدر تشكيك كرده، چقدر حرف زده، امّا فرق ابابكر و علي بن ابيطالب را نميگذارد، واقعاً مثل اين است كه فرق انسان بين خورشيد و نميگويم حالا سياه چال، فرق بين خورشيد و ماه را نگذارد چقدر بد است بگويد هر دو نورش مساوي است، بلكه ماه يك خورده نورش هم بيشتر است، يك وقتي نگوييد فلاني گفته ابوبكر ماه است، ابيبكر ماه تو مستراح است، ميگويم بر فرض آنقدر ما بياوريمش بالا خورشيد كجا ساير اشياء كجا بياوريمش بالا، خورشيد كجا؟ ساير اشياء كجا؟ از خدا بخواهيد كه قلبتان آن چنان پاك بشود، آنچنان پيش برويد انشاءاللّه كه ملائكه برايتان نازل بشود و حقايق را به شما تعليم بدهد و دركتان، دركي بشود كه حتي فقهاي بزرگ چه از اهلسنت، چه شيعه، كه ملائكه برايشان نازل نميشود، آن فهم را شما پيدا بكنيد، اميدواريم همهي ما از همهي حقايق به وسيلهي ارتباطمان با خدا و وسيلهي آن مَلَكي كه خداي تعالي بر ما نازل ميكند و انشاءاللّه از همهي حقايق اطلاع پيدا كنيم و همهمان جز مؤمنين واقعي بشويم، دركمان درك حسابي باشد و انشاءاللّه به تمام حقايق و معنويّات زير سايهي امام عصر ارواحنافداه برسيم.و صلي اللّه علي سيدنا محمد و آله اجمعين.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.