۲۱ شوال ۱۴۲۳ قمری – ۵ دی ۱۳۸۱ شمسی – نماز
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمدلله والصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقية الله في العالمين روحي وارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
يك روايتي از امام صادق عليه الصلوة و السلام هست كه بعضيهاي آن روايت سندهايش اينطوري است كه با يك مقدمهاي اين جمله را فرمودهاند و در بعضي از احاديث فقط همين جمله را گفتند و از ائمّهي ديگر هم نقل شده كه فرمود لا تنال شفاعتنا مستخفاً بالصلاة، يامستخفاً بالصلوة، آني كه با مقدمهاي اين مطلب را فرمودهاند اين بود كه در موقعِ رحلتشان قبل از آنكه از دار دنيا بروند، چون انسان موقعي كه ميخواهد از دنيا برود خواهي نخواهي مطالب مهمي را براي اقوام و خويشاوندانش نقل ميكند. فرمود: اقوام و خويشاوندان را جمع كنيد، طبعاً اقوام و خويشاوندان امام صادق اكثراً از اهلبيت بودند، سادات بودند، شايد منظور از اين اقوام و خويشاوندان جمع شدنشان و ساير روات چون، امام صادق عليه الصلوة و السلام شاگردان زيادي داشتند، بعضي نوشتهاند چهارهزار شاگرد بودند ميآمدند در درس امام صادق عليه الصلوة و السلام روايت نقل ميكردند و ميشد اگر ميخواست تنها به مردم برسد و طبق احاديث كه رسيده اين هم انجام بشود طبعاً ميفرمود محدثين، روات احاديث را جمع كنيد، ولي اينجا فرمود: اهلبيتم را جمع كنيد، اهميّت موضوع را ميرساند، اينها كه جمع شدند حضرت فرمود: شفاعت ما را نائل نميشود كسي كه نماز را سبك بشمارد. ماها هر چه كه دقّت كنيم باز نماز را سبك شمرديم، گاهي يك فردي است، يك بزرگي را هيچ نميشناسد. اين ميآيد يك ساعتي هم توي مجلسش مينشيند و ميرود و هيچ اهميّتي نميدهد. يا مثلاً يك نفري را برايش ارزش قائل نيست، ميگويد هر وقت شد ميبينيمش، گاهي براي شخصي كه انسان ميخواهد او را ببيند اهميّت انسان قائل است، مشكلي در دستش حل ميشود، مثلاً رئيس يك اراده است يك وقتي ممكن است به آن اداره كارش گير بكند، شهردار يك منطقه است كارش گير بكند، خوب عليالحساب احترامش بكند، اگر بناي بيداري ازش باشد خيلي سر وقت ميرود، براي ملاقات او هم ميكوشد، همينطور انسان برود بالا هر چه طرف قدرتش بيشتر باشد، كار بيشتر در دستش باشد، براي ملاقات با او، براي حرف زدن با او، براي تمام مسائلي كه مربوط به اوست اهميّت بيشتري قائل است، عرض كردم از شهردار شما شروع ميكنيد تا رئيسجمهور بعد بالاتر و پايينتر خلاصه وقتي كه انسان با يك بزرگي ميخواهد ملاقات كند، يك معاهدهاي دارد، به بزرگي او، به قدرت او، به شخصيّت او اهميّت ملاقات با او را بيشتر قائل ميشود.
يكي از علما نقل ميكرد ميگفت در كربلا من ساكن بودم يك حاجي از تجّار كربلا من را دعوت كرد، گفت: فردا شب بياييد منزل ما، با يكي از دو رفقا رفتيم منزلش، دَر زديم گفتند: آقا خانه نيست. خوب برگشتيم. فرداش كه ديديمش گفت آقا ببخشيد من يادم رفت كه شما را دعوت كرده بودم. ايشان ميگويد من بهش گفتم كه اگر استاندار كربلا را دعوت ميكردي يادت ميرفت؟ آدم با انصافي بود گفت: نه. گفتم: پس ترك تحفّظ كردي، براي من اهميّت قائل نبودي، اگر اهميّت براي من قائل بودي همينطوري كه او را فراموش نميكردي مرا هم فراموش نميكردي، گاهي انسان، فراموشش كردنش، به موقع نرسيدنش، خدمت شما عرض شود حواس پرتبودنش، اينها به خاطر اين است كه به طرف اهميّت نميدهد، به طرفي كه ميخواهد با او روبرو بشود اهميّت نميدهد، اِ من نماز يادم رفت، نماز صرف نظر از آنكه نماز غذاي روح است، چطور نهار خوردنت يادت نرفت، نماز را يادت رفت؟ اين نماز غذاي روح انسان است، معلوم است روح تو مرده است گرسنگي و تشنگي و سيري اينها سرش نميشود والاّ يادت نميرفت. حالا صرفنظر از اين حرفها براي طرف اهميّت قائل باشيد، براي خداي عظيم، قدرت پروردگار مافوق قدرتهاست، تو اهل محبّت نيستي، وقتي كه براي طرف انسان اهميّت قائل نباشد اينطوري ميشود تو نهايتاً اين است كه خدمتتان عرض شود كه خدا را نميشناسي، دوستش هم نداري، امّا نياز كه بهش داري، ميشود آدم به خدا نياز نداشته باشي، تو اگر بخواهي تقسيم بكني نيازمنديهايت را آنقدر كه نسبت به فرض كنيد يك رئيس جمهور هست با خدا بخواهي مقايسهاش كني، به اندازهي يك قطره است در مقابل اقيانوس، حالا مينشينيم حساب ميكنيم خيلي ساده، يك رئيس جمهور با تو يك رفيق جونجوني باشد، تنگاتنگ، اين اوّلاً احتمال دارد تا فردا رفاقتش را بهم زند، ثانياً ممكن است تا فردا خلع بشود از رياست جمهور، ثالثاً ممكن است كه فراموش كند، رابعاً ممكن است آن وقتي كه تو بهش كار داري خواب باشد، خواب و استراحتش كه نبايد بهم بزني، خوب و خيلي چيزهاي ديگر تازه آن يك محدودهاي ميتواند كار بكند، ميگويد قانون به من اجازه نميدهد يك، دوّم مصلحت مملكت نيست دو، سوّم حالا چون ما با تو خيلي رفيقيم اگر همهي وضعمان را در اختيار تو بگذاريم مردم ميگويند مثلاً دوستپرست است، رفيقپرست است، خوب ميبينيد ديگر، يا بنيشيند يك قدري بنشيند اينها را حساب كنيد، به خدا قسم علم همينهاست نه خدمت شما عرض شود بعضي از علومي كه داريم، بنشينيد فكر كنيد، يك مقايسهاي بين رئيس جمهور با خدا بكنيد، اگر قرار بگذارنند رئيس جمهور فلان ساعت با شما ملاقات داشته باشيد، از دو روز قلبتان تب تب ميكند خدمت شما عرض شود تا آن روز، چطوري شب خوابتان نميبرد، چطوري ما پذيرائيش بكنيم، هم شماها را ميگويم ها! حالا نميدانم معاون اول و دوم و سوم و چهارم اينها ممكن است چون زياد رفت و آمد دارند برايشان عادي باشد خدمت شما عرض شود حالا ما و شما، حالا نقداً صحبت من و شماست، بعد هم كه وقت ملاقات شد چه تشريفاتي برايش قائل ميشويد وقتي هم بهش ميگوييد فلان حاجت را به من بده، ميگويد حالا ببينيم قانون بهم اجازه ميدهد، پشت گردنش را ميخارند و ميرود، همين؟ باور كنيد ها! امّا خدا، اوّلاً لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ، بقرة/255، ثانياً او از شما تقاضا كرده بياييد از من چيز بخواهيد و غرور بعضي از شخصيّتها و قدرتمندان ايجاب نميكند حتي به نزديكترين افرادشان بگويند بيا از ما چيزي بخواه، ولي خدا ميگويد: ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ، دعا كنيد تا من اجابت كنم، خداي تعالي به بندگانش ميگويد گناهانتان زياد مطرح نكنيد،يَا عِبَادِي الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، شما از رحمت خدا مأيوس نشويد، آنهايي كه حتي اسراف كردند، عَلَى أَنْفُسِهِمْ، بر ضرر خودشان، لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، بياييد، همه جا ميگويد بياييد، دعا كنيد تا من اجابت كنم، شما بگرديد توي دنيا ضعيفترين ممالك اگر رئيس جمهوري يك جا به امّتش، به ملّتش گفت بياييد از من چيزي بخواهيد تا من بهتان بدهم ولي اينجا خداست كه دارد ميگويد، خداي تعالي هيچوقت معزول نميشود، يعني يكي بيايد بگويد ديگر از حالا تو خدا نباش، يعني ما ديديم بنيصدر را چطور معزولش كردند كه فرار كرد، حتي رفقايش هم اسباب دردسر شد برايشان، خداي تعالي هيچوقت يادش نميرود شما باهش رفيق بوديد، يا او با شما رفيق بوده، فراموش نميكند، خداي تعالي هر روز يك جوري نيستش كه امروز با تو خوب باشد فردا بد باشد، تو كار خوب بكن خوب است، خداي تعالي قدرتش محدود نيست كه بگويد حالا اين كار را ببينيم ميشود يا نميشود، در توان من باشد در توان من نباشد. هيچ قانوني جلويش را نميگيرد مگر مصلحت نباشد، ببينيد، بيايد بنشينيد واقعاً يا راست و حسابي بگوييم خدا را نستجير باللّه قبول نداريم يا اگر قبول داريم درست قبول داشته باشيم، درست قبول داشته باشيم، وعدهي ملاقات داريد، خدا به شما ميگويد، چون اذان از جانب خداست، خدا به شما ميگويد حيّ، بشتاب، شما حالا تا لباستان را بپوشيد، عبايتان را بينيدازيد روي دوشتان، نميدانم چه بكنيد، چه بكنيد تا خودتان را به سر نماز برسانيد.
ما يك وقتي در يك شهري بوديم ديديم ساعت، تقريباً يك ساعت و نيم از مغرب گذشته بود ديدم دارند اذان ميگويند. گفتم: اينجا سنّي هم دارد؟ گفتند: نه سنّي ندارد. گفتم: اين اذان چي هست؟ گفتند: اينجا هر وقت امام جماعت ميآيد همان موقع اذان ميگويند. آخر حيّ علي الصلاة، حيّ علي الفلاح، من نميدانم از طرف خداست يا از طرف امام جماعت است. اينجا ظاهراً از طرف امام جماعت بود حيّ علي الصلوة، سر وقت بايد انسان جلوتر برود سر نماز بنشيند، نگوييد من بيكار هستم، چطور وقتي كه با رفيقهايت مينشيني لات و الات ميگويي بيكاري، حالا، آنجا بيكار نيستي، حالا بيكاري؟ هر لحظهاي كه انسان قبل از نماز خودش را برساند در جايگاه نماز خداي تعالي چقدر بهش اجر ميدهد، چقدر بهش ثواب ميدهد. ما در بعضي از جلسات كه خوب حالا يك خوردهاي خودمانيتر هستيم ميگويم هر كس از اول اذان ديرتر بيايد نيايد، يك خورده به فكر باش، يك خورده زودتر، قبل از غروب به فكر باش، وضوت را بگير، كارهايت را بكن، آماده بشوي، آمده وضو ندارد، آمده لباسش اشكال دارد، اين اذان و اقامه اينها براي همين است كه خودت را جمعجور بكني، نماز اوّل وقت اهميّت بدهيد، اينجوري كه من دارم مقدمات را عرض ميكنم براي اين است كه شما خداينكرده مستخف بالصلوة نباشيد، چون همهي اينها مستخف بالصلوة است. من يك وقت تشبيه ميكردم ميگفتم كه: يك نانوا مثلاً تصور كنيد، اين نان مثلاً ميخواهد بدهد، افرادي ميآيند توي صف واي ميايستند، اين همينجور صف ميآيد جلو تا ميرسد به آن نفري كه مثلاً حالا، هست، اين را بهش ميگويند حالا تو برو باز عقب صف وابايست، نوبت بعد ميشود. باز ميرود عقب صف واي ميايستد، باز ميآيد جلو، باز عقب صف وا ميايستد، باز ميآيد جلو، از آخر يك مشت نان سوختهي روي همان تشكيلاتش ريخته، اينها را جمع ميكنيم ميدهيم بهش. شما ببينيد با خدا غير از اين رفتار ميكنيم؟ اوّل ظهر كه ميشود ميرود خانه، خانم بهت ميگويد نهار ميخوري يا نماز ميخواني؟ ميگويد كه نه دلم غش ميرود، گرسنهام، حالا نماز نميخوانيم، نهار ميخوريم. خوب خدا را انداختي عقب سر، نوبتش شده ديگر، اللّه اكبر اذان كه ميگويند نوبت خداست، نهار ميخوري ميگويي سنگين شدم يك چرتي بزنيم، باز مياندازيش عقب سر، از خواب پا ميشوي يك يا دو تا چايي بخوريم، يك خورده به حال بياييم، باز مياندازيش عقب سر، آن آخر هم حالا ديگر نميتواني رودرواسي داري، براي چي ميخواني نماز را؟ عادت كردي، و الاّ براي خدا يقيناً نميخواني، چون آدمي كه براي خدا نماز ميخواند همان اوّل وقت ميخواند، عادت كردي، ميگويند تارك الصلوة بهت، يك چيزي خلاصه غير از خدا در تو ممكن است باشد، و الاّ آن موقع موقعي نماز خواندن نيست، آنجا يك نماز سر و دست پا شكسته كه آن نان سوخته قابل به اصطلاح استفاده است ولي اين نماز تو قابل استفاده نيست. يك نماز با سرعت، چرا آقا اينقدر تند ميخواني؟ دارد قضا ميشود آخر، كسي كه با خدا قرار ملاقات دارد نماز ظهر و عصر كه سهل است، نماز مغرب و عشا كه سهل است، نماز صبحش را قبل از اذان صبح بلند ميشود، كارهايش را ميكند، مينشيند و منتظر اذان است و نماز ميخواند، اين شخص براي خدا نماز ميخواند، كوشش بكنيد نمازتان براي خدا باشد، اقلاً خودتان را قانع بكنيد كه من براي خدا نماز ميخوانم، من اهميّت ميدهم. دو حال براي يك نفر مسلمان هست، يكي مستخف بالصلوة، يكي هم كسي كه اهميّت به نماز ميدهد. با همين حرفهايي كه من زدم شما بيبنيد كدام يكي هستيد؟ در كدام دسته هستيد؟ من نميخواهم بگويم كه همه اينجوريند. گاهي ميشود يك مشكلاتي كه خدا راضي نيست شما نمازت را اوّل وقت بخواني، آن حرف ديگر است. كنار دريا ايستادي، يا كنار حوض خانه ايستادهاي بچّه افتاده توي آب، دارد دست و پا ميزند، موقع اذان هم هست، يك ساعت هم طول ميكشد اين بچه را تر و خشك بكنم، درستش بكنم، درش بياورم، اينجا عيبي ندارد، يعني واجب هم است، نماز بخواني نمازت باطل است. بايد آن غريق را نجات بدهي، پس اوّل وقت نماز خواندن، من كه اگر كار بالاتر مثل همين انباز غريق نباشد و روي بيحالي و تنبلي اينها انسان را نمازش را عقب بياندازد اين را جز مستخفبالصلوة ميدانم، و فرمود شفاعت ما نميرسد، يعني روز قيامت شما را نميآورند با بهشت جفتت كنند، هر جا ميخواهي بروي برو، مستخف بالصلوة، نماز صبح كه مهم است خيلي ماها اگر نماز شب نخوانيم، نماز صبح اوّل وقت نميتوانيم بخواني، زودتر بلند شو شبهاي به اين بلندي، اِ اين فيلم نميدانم چي بود سرشب من نگاه كردم، نميشود اين فيلم، سريال است، پشت سر هم است. خاك بر سر همهمان، چكار كنيم ديگر آدم، اين را ديديم، صبح براي نماز شب پا نشديم، خوب بله، تا ساعت دوازده يا يك انسان بنشيند تا اذان صبح چقدر است؟ الان بيست دقيقه به شش اذان صبح را ميگويند، خوب، آدم تا يك نشسته باشد خدمت شما عرض شود كه تا پنج ميشود چهار ساعت، حالا چهار ساعت و نيم تقريباً، ديگر بيدار نميشود، حالا نميشود آقا، خواهش ميكنيم صرف نظر كن از شبهاي آخر شب، نه فيلمهاي خوبي آنجا ميدهند، بچّهها چون خوابيدهاند، از آن فيلمهاي مهيّج و ترسناك، كه شب از ترس خودت، از بچّه هم بدتري، چون آدمهاي بياستقامت اهل تزكيهي نفس نباشند شب خوابش نميبرد از ترس، چكار كنيم؟ باز اذان صبح را تأخير ميشود نزديك آفتاب خوانده ميشود، ميگويد من اهلتزكيهي نفسم، بله، خوب تو گفتي، خدا هم قبول كرد، شيطان خوب قبول ميكند، ميگويد بله، شما اهلتزكيهي نفسيد بگير بخواب، شما طلبه هستي بگير بخواب درس لازمتر است، آنجا ميشوي طلبه، ولي سر شب يا ساعت يازده و دوازده فيلم نگاه ميكني، آنجا طلبه نيستي، يك خورده تفريح داشته باشد، استراحت داشته باشد، اينقدر بلد كه همهي ما را گول بزند كه چي، هر كسي را از راه خودش، صراط مستقيم يكي است، يك چيز است، اين حرفها را بگذاريد كنار كه بگوييد كه ما طلبه هستيم نماز شب لازم نيست بخوانيم، نخير لازم نيست فيلم نگاه كني، ما طلبه هستيم خدمت شما عرض شود كه همهاش بايد كار درسي نميدانم بكنيم، كار درسيات را بكن، كارهاي بهتر از آن را هم بكن.
حالا، يكي مسألهي اوّل وقت نماز خواندن علامت اين است كه به نماز اهميّت داديد، علامت اين است كه به خدا اهميّت داديد، علامت اين است كه به ملاقات پروردگار موفّق ميشويد، يكي ديگر اينكه نماز را بايد با جماعت خواند، يعني نماز، اصل نماز با جماعت خواندن است، فرادي خواندن فرع بر نماز واجب است كه در جماعت بايد خوانده بشود، جماعت هم خدمتتان عرض شود كه آنقدر خدا برايش ثواب تعيين كرده كه كسي كه نماز جماعت را نميخواند يا اگر كنارش نماز جماعتي است ميرود فرداي ميخواند يا مسلمان نيست و يا اينكه عقلش كم است، سوّمي من بعيد دارم، حالا مينشينيم حساب ميكنيم سوّمي هم دارد يا ندارد؟ اگر ده نفر شدند در نماز جماعت، اگر تمام درياها، اين روايات متعدّد دارد و يا حتّي فتوا دادند، يعني وقتي روايات مسلّم است از نظر مراجع تقليد فتوي ميدهند، اين را فتوي دادند، كه اگر درياها مركّب بشود، ميفهميد چي ميگويم؟ مبالغه نيست، چون ائمّه مبالغه ندارند، اگر درياها مركّب بشود، تمام درختها قلم بشوند، تمام جنّ و انس نويسنده بشوند، نميتواند ثواب يك ركعتش را بنويسند، ما كه اهل ثواب نيستيم، حالا بعضيها، خيلي بعضيها نافهمند، ما كه براي خدا كار ميكنيم اهل ثواب نيستيم، مثل يك دوستي ميماند كه دوستش بهش گفته فلان كار را من دوست دارم تو بكني، خيلي هم مزد ميدهم، آقا ما كه اهل مزد نيستيم، خوب مزد ميدهد كه بكني، پس بكن، نه ميكند، نه هم مزد ميگيرد، دروغ هم ميگويد مزد، حالا روز قيامت كه ميشود همهمان ميفهميم كه ما اهل مزديم، حالا معلوم نميشود، حالا ما باور نميكنيم كه مزدي در كار باشد، اصلاً باور نميكنيم، حالا ما، الان اين نماز جماعتي كه شما خوانديد ثواب برديد يا نه؟ باور كنيد باطنمان آن ثواب كه گفتهاند ما باورمان نميآيد، اگر هم باورمان بيايد چرا يك ركعت ديرتر آمدي، اگر راست ميگويي. اگر به شما گفتند فلان كار را بكن، هر ركعتش، هر مثلاً جزئياش ده ميليون پول ميريزند به حسابت شما ممكن است كه مثلاً سرت را گرم صحبت با رفيقت بكني، با رفيقت توي حياط صحبت بكني، ديرتر برسي آن ده ميليون توي حسابت نريزند، ده ميليون دوّم را توي حسابت بريزند، ميشود؟ آنجا ميگويي آقا من كار دارم. چكار داري؟ ميخواهم بروم يك ركعت اين نمازي كه بيشتر از ده نفر شدهاند، خيلي عجيب است، يك ركعتش، ده ميليون ميارزد؟ بيشتر، ده ميليارد تومان ميارزد؟ بيشتر، صدها، ميگويند اصلاً تمام حسابگرها، جنّ و انس بيايند با دفترهايشان، با ماشينهاي حسابشان با همه چيزشان بخواهند حساب بكنند نميتوانند، تو ميگويي ده ميليون، صد ميليون، ده ميليارد، اينها كه حسابش خيلي ساده است، در ظرف دو دقيقه ميشود حسابش كرد، يك نفر هم بس است براي حساب كردن، باورمان ميآيد؟ جدّاً باور ميكنيم؟ من كه بعيد ميدانم ما باورمان بيايد اين اوّلا، ثانياً نميفهميم. مثل يك بچّه كه ميگويند كه آقا ده ميليارد تومان بهت ميدهيم، ميخواهم چكار كنم؟ نميفهمد اين بزرگ ميشود فردا اينها را بريزد توي حسابش، بانك هم بخواهد يك چيزي بهش بدهد، زندگي خودش، همهي زندگي يك عدّهي زيادي را تأمين ميكند، نميفهمد، بچّه است، بچّهي دو ساله است، ببينيد عقلمان كم است، يا اعتقادمان كم است. نميشود بگوييم ما هم عقل داريم و هم اعتقاد و در عين حال نماز جماعت را نميخوانيم، نماز فرداي ميخوانيم در همان موقع، شما توي شيعه زياد است اين جريان متأسفانه شيطان سنّيها را ولشان كرده، ما را گرفته، توي شيعه شما توي يكي از اين مساجد برويد، ميبينيد يك عدّه نماز فرداي آن عقب ايستادند دارند ميخوانند، حالا علاوه اينكه نمازشان از نظر من باطل است آن حالا هيچ، ولي اين آدمي كه اينجا نماز فرادي را ميخواند يا ميگويد با زبان حال ميگويد اين پيشنماز عادل نيست، يا عقلش كم است كه اين همه ثواب را نميپذيرد و يا اينكه دين ندارد، همينجور عادت كرده نماز بخواند، شما بگوييد چهارمي چيه؟ چهارمي چي هست؟ نه راستي چون من هر چه فكر كردم چهارمي ندارد، شايد مثلاً يكي بگويد چهارمياش خريّت است، او ديگر عقلش كم است والاّ بندهي خدا، نماز جماعت را دارند ميكنند. من گاهي ميخواهم به آقاي رفيعي اگر نمازشان كامل باشد اين ساده است شما تا من در دو ركعت دوّم، اولاً آدمي كه نمازش شكسته است، نبايد ما امام آنهايي كه نمازشان كامل است بشود، در نمازهاي ظهر و عصر و عشاء، حالا ديگر به تعارف ميگذرد، ما يك وقتي در مشهد استادي داشتيم، خدا رحمتش كند، آيتاللّه نظري بود، خيلي مرد خوبي بود، در پرواز روح يك مختصري از شرح حالش نوشتهام، ايشان به من پيشنهاد ميكرد برو فلان مسجد نماز جماعت بخوان بشو، ما مثل همه كه تعارف ميكنند ميگويند فلان و اينها، گفت كه اگر نروي بيعرضه هستي، گفتم: چطور؟ گفت: اگر اهل دنيا باشي امام جماعت تو مسجد مشهد خيلي خوب است، اهل دنيا باشي و اهل دنيا هستي ولي بيعرضه، و اگر اهل آخرت باشي، همهي ثوابت را به اين جمعيّت ميدهند يك جا، به تو ميدهند، به امام جماعت ميدهند. خوب دو ركعت نماز عشاء شما چرا بايد از دست بدهيد؟ يا بيايند واقعاً نماز عشا را جلو واي ايستند ما بهشان اقتدا بكنيم، ميدانم تعارف ميكنند و اينها، خوب يك كاري ديگري كه خيلي ساده است اگر بتوانيد خوب انجام بدهيد اين كه مثلاً آقاي رفيعي پهلوي من باشد من كه سلام ميدهم شما نمازتان را پشتسر ايشان بايشان بخوانيد، خيلي ساده، ميشود، ميشود ها! پنجتا امام جماعت توي يك نماز عوض كرد، خوب اين كار را بكنيد، اين ثواب دارد، اين، ماها، من، من با اينكه يك قدري سوءظنّ به بعضي از شماها دارم، سوءظن هم نيست، دلم ميخواهد بهتر از اينها باشيد، پشت سر فرد فردتان، حالا اگر گوشه و كناري كسي باشد نشناسمش آن بحث ديگري است، ولي اگر همان هم جلو بايستد من نماز ميخوانم، پشت سر همهتان نماز ميخوانم، مگر عدالت چي هست؟ آن عدالتي كه براي امام جماعت گفتند، خدمت شما عرض شود ترك محرّمات و انجام واجبات، اين شرط اوّل تزكيهي نفس است، شرط اوّل مرحله است، شماها قبول كرديد، من هم بيشتر از اين وظيفه ندارم دنبال شما تحقيق بكنم ببينم بيشتر از اين داريد يا نه، توي خانه ميرويد زنتان با شما نماز بخوانند، بچّههايتان با شما نماز بخوانند، اكثراً هم همينطوري هستيد الحمدللّه، همان شبي كه با زنتان دعوا كردي، او هم با شما دعوا كرده، زنت اهلِ تزكيهي نفس همان شب؛ آن عدالت با اين چيزها بهم نميخورد، همان شب آن زنِ بايد پشت سر شما اقتدا بكند، حالا قهر است، حرف هم نميزند، كاري ندارد به شما ، قهر هم باشد، كار گناهي كه نكردي، حالا اوقاتش را تلخ كرديد صبح بهتان گفته مثلاً گوجهفرنگي بخر، شب يادت رفته، او هم اوقاتش تلخ است، آخر من غذاي بيگوجه فرنگي فلان است، حالا شبي هم شما نميتوانيد، يك دعواي اينجوري، والاّ دعوايي كه مربوط به گناه و معصيت پروردگار كه باشد كه شماها نداريد، نماز جماعت را بخوانيد كه اصل نماز با جماعت است و فرعش اگر نشد آن وقت ميتوانيد فرادي بخوانيد، اگر نشد، پس اين كار هم مربوط به نماز بود، عرض شد و مطالب ديگر هم هست خيلي مطلب هست راجع به نماز كه من ميخواستم امشب ديگر مهمّهايش را عرض كنم برايتان و انشاءاللّه مستخف به نماز نباشيد، من مكرّر بهتان گفتم بعد از امام بايد شما هم اذكارتان، هم ركوع و سجودتان باشد بعضي از مستخفين به نماز، ما بعضيها اسم آنهايي كه دير بيايند براي نماز بدون عذر البته، وسط نماز حرفهاي متفرقه ميزنند و زودتر به ركوع و سجود بروند اسمشان را ميگذاريم چي؟ مستخف به نماز، و آن روز قيامت اگر همان اسمتان بماند مورد شفاعت معصومين عليهم الصلوة و السلام واقع نميشويد، لذا يك كاري بكنيد كه اين اسم از رويتان برداشته بشود يا ملائكه كه ميگويند لااقل، حالا مردم بگويند، يكي از شما خجالت ميكشد نميگويد به شما كه دير آمدي، مستخف بالصلوة هستي، ولي ملائكه كه از شما خجالت نميكشند، آدم اين همه خدمت شما عرض شود كه ثواب، يك مطلبي را من اينجا اشاره ميكنم براي شما و آن خيلي مهم است، اگر يك بچّهاي خيلي سر به راه هست، خيلي پسر خوبي هست، پول هم نشناسد، حالا ولو نشناسد، و براي پول هم كاري نميكند ولي پسر خوبي است، پدر پولدار ميرود مرتّب ميرود توي حساب اين پول ميريزد، ميداند كه يك وقتي به دردش ميخورد، اين خداي خوب، اين خداي مهربان، شما بفهميد كه ثواب آنقدر بهتان ميدهد كه تمام ملائكه خدمت شما عرض شود نويسنده بشوند، جنّ و انس نويسنده بشوند، نميتواند ثوابش را بنويسند، شما ميگويد يعني چه؟ اصلاً معنا ندارد اين حرفها كه مكرّر هست، خدا كار خودش را ميكند ميريزد توي حساب شما اگر مرتّب باشيد، ميدانيد كجا بدردتان ميخورد؟ در بهشت، بهشت را خدا رايگان داده؟ نخير همچنين رايگاني نيست، هر درختي كه ميگويند كاشته ميشود يك كاري بايد تو بكني. آنجا رايگان نيست، نه از حساب خودت بردار، چرا هميشه صدقه سر ديگران؟ بعضيها هستند ميروند درِ جايي كه سور ميدهند، ميگويند از زير عباي يك كسي ما برويم تو، توي راهرو ميگيرنش، برو بيرون، باز از آن ور ميرود، بالاخره ميرود متوسّل به يك آدم آبرومند ميشود آقا شما كه ميرويد خدمت شما عرض شود توي اين مهماني ما را هم ببريد، خوب اين هم ميآيد ميبردش، صاحبخانه به خاطر احترام اين شخص هيچي نميگويد، ولي يك نگاهي ميكند فلان فلان شده تو بيخود آمده، توي مجلس هم ميگويند آنجا بنشين، تا آخر مجلس با او با همان چشم بيدعوتي برخورد ميكنند، يك كاري بكنيد اصلاً خودت شفاعت بكني، خودت وليّخدايي باشي كه دعوتنامه در دستت باشد، نامهي اعمالت در دست راست باشد، آخر چرا اينطوري؟ روز قيامت ما را شفاعت ميكنند، خيلي خوب، شفاعت ميكنند، اوّلاً معلوم نيست، ديگر امام صادق تا اين حدّ ميگويد كسي كه مستخف به نماز باشد ما شفاعتش نميكنيم، بعد هم اينجوري وارد بهشت بشوي جايي كه هميشه ميخواهي بماني، ملائكه برسند بگويند تو ديگر چرا آمدي؟ چقدر سخت است. حضرت سلمان برسد بگويد تو ديگر اينجا جايت نبود؟ حالا خدا خيلي مهربان است، سخت ميگذرد به انسان، آن هم دائماً به آدم بگويند، يك كاري بكنيد، من آني كه واقعاً دلم ميخواهد همهي انشاءاللّه موفق بشويد هر كدامتان عدّهاي را شفاعت بكنيد، اينقدر آبرومند، شما كه ميخواهيد وارد بهشت بشويد يك عدّه ريختند دور و برتان، ميبينيد اين قوم و خويش است، اين پسر است، آن دختر است، آن بابا است، اون نهنه است، ميگوييد بيا، بيا، در روايت داريم مؤمن تا چهل نفر ميتواند شفاعت بكند، مؤمنهاي خيلي پايين، شفاعت كنيد، آنقدر شخصيّت داشته باشيد كه شما را، خودتان را كه با سلوم و سلام، سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ يس/58 سلام ميكنند از قول خدا به شما، يك عدّهاي هم ببريد به آنها هم سلام بكنند و راحت توي بهشت زندگي كنيد، چرا در چند روز اين دنيا، چي هست كه شما اينقدر، يعني هم خودِ من ميگويم، اينها را بيشتر براي موعظه خودم ميگويم، كلمهي شما به عنوان خطاب صحبت ميكنم، چي هست دنيا كه انسان براي لذائذ خيلي كثيف دنيا، ميگويند يك نفري، يك شيري بهش حمله كرد اين فرار كرد رفت افتاد توي چاه، آن كمن چاه دو تا ريشهي درخت بود، دستش را گرفت به اينجا نگاه كرد ديد پايين يك اژدهايي دهن باز كرده، بيفتد ميافتد توي دهان او، بالا هم آن شيرِ ايستاده، يك همچنين واقعيّت سختي، آن وسط يك خوردهي عسل يك زنبوري آمده بود آن وسط روي خاكها ماليده بود خيلي بدمزه، اينقدر اين آدم احمق بود كه سرش گرم خوردن آن عسل شد هم از شيرِ يادش رفت هم از آن اژدها، يك همچنين آدمي ديوانه است اصلاً، ماها در دنيا الان اين وضع را داريم، از طرفي خطر بيتقوايي، خطر فراموشي ياد خدا به ما از طرف شيطان حملهور شده، جهنّم هم اينطور دهن باز كرده منتظر است، هَلْ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِيدٍق/30، آن وقت اين وسط ما داريم اصلاً آدم يك خوردهاي داغ باشد دهنش ميسوزد، يك خوردهاي سرد باشد دندانش ميشكنند، نميدانم، يك خورده بيشتر بخورد دلدرد ميشود، كمتر بخورد دلش ضعف ميشود، فشار خون، فشار قند، اينقدر داريم كه اصلاً شمردنش مشكل است آن وقت دلمان اينجا با خدا نباشد، تكيه به خدا نزني، با خدا حرف نزني، با پروردگارمان انس نگيري كه همهي اين بلاها را از ما رفع كند، اين خيلي حماقت است، خيلي بد است، خيلي بدبختي است. خدا انشاءاللّه همهي ما را از خواب غفلت نجات بدهد و همهمان را به همهي حقايق برساند و قلبمان را به كارهاي خوب آرامش عنايت بفرمايد. و صلي علي سيّدنا محمّد و آله اجمعين.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.