۱۸ ذی القعده ۱۴۲۳ قمری – استقامت،عدم اعتماد به غیر خدا

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم‌الله الرحمن الرحيم

 الحمدلله ربّ العالمين الصلاة و السلام علي رسول الله و آله اجمعين لاسيّما علي بقيةالله  روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

در شبهاي گذشته درباره‌ي استقامت و صبر و ثابت بودن در راه رسيدن به خداي تعالي و قرب پروردگار شرايطي داشت كه عرض شد. صبر و قاطعيّت و نترسيدن غير از خدا آنها را توضيح داديم. يكي از چيزهايي كه از پايه‌هاي و اركان استقامت است از همه‌ي اعتماد نكردن و تهيّه نكردن به غير خداست. اعتماد معنايش اين است كه انسان دلگرم به قدرتي داشته باشد. انسان دلش بستگي به يك قدرتي كه معمولاً خودمان منظور كرده‌ايم داشته باشيد. مثلاً يك حقوق ماهانه‌اي داريم دل به او بسته‌ايم، قدرت و نيروي بدني داريم دل به او بسته‌ايم، ثروت و مكنت و رياست يا دوستان خوبي داشته باشيم دل به آنها بسته‌ايم. اين معناي اعتماد به غير خداست. چون همه‌ي اينها از خودشان هيچي ندارند، خدا خلقشان كرده، خداي تعالي هم از بين مي‌‌بردشان، و اگر خدا بخواهد محو و نابودشان مي‌‌كند و اگر قدرتمندترين افراد بشر در روي كره‌ي زمين هر چي مي‌‌خواهد باشد، اگر خدا نخواسته باشد يك لحظه‌ي زنده نمي‌تواند باشد، هر قدرتي كه در عالم هست، هر چه هم قوي باشد، يك لحظه‌ي بعد از آن لحظه‌ي اوّلش را مالك نيست. پس چطور قدرتمند است؟ شما فرض كنيد هر كسي، در هر كجاي عالم باشد، فرعون باشد، با همه‌ي آن قدرتي كه داشت و مثل فرعون زياد بودند توي عالم، اينها نمي‌دانستند يك لحظه‌ي بعد از همان لحظه‌اي كه در آن هستند يك لحظه‌ي بعدش مالك باشند. معناي مالكيّت اين است كه آنچه من حتماً يك لحظه‌ي ديگر هست هستم، حتماً صاحب اين لحظاتي كه بعداً مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد هستم، وقتي كه انسان مالك نيست، وقتي انسان نمي‌تواند خودش را روي پاي خودش نگه دارد، چطور ديگري مي‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بهش اعتماد كند. شما اگر ثروتمندترين افراد به شما بگويد فردا صبح بيا صد ميليارد تومان به تو بدهم، خوب خودش معلوم نيست تا فردا صبح باشد، چطور مي‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد به وعده‌اش وفا كند، چطور تو بهش تكيه مي‌‌‌‌‌‌‌‌كني، چطور تو بهش اعتماد مي‌‌‌‌‌‌‌كني. چرا اعتماد به غير از خدا ضعف است و علامت بي‌استقامتي است، اين خيلي واضح است، به جهت اينكه انسان در وقتي قدرت دارد كه يك يا خودش مستقلاً قدرت داشته باشد يا به يك قدرت ثابتي تكيه كرده باشد، قدرت ثابت. قدرتي كه تا يك لحظه‌ي ديگر باشد. از باب مثال شما هيچ وقت به ديواري كه ديوار دارد خودش مي‌‌‌‌افتد يا احتمال افتادنش هست تكيه نمي‌كنيد. تكيه‌گاه شما بايد اقلاً از خود شما، سريع‌تر باشد. و الاّ معنا ندارد من به او تكيه مي‌‌كنم. شما در عالم چيزي پيدا نمي‌كنيد كه مالك يك لحظه‌ي بعدش باشد، يك قدرتي كه دارد مالك يك لحظه‌ي بعدش باشد. اغلب اين طور است. شما فرض كنيد، چي بگويم، يعني بيشتر از اين هم نمي‌شود گفت، هر چه در كه در عالم تصور كنيد، كوهها، ماه و خورشيد و ستارگان، همه‌ي اينها هستند، يك لحظه‌ي ديگر ، هستند يا نيستند؟ احتمال دارد كه نباشند. اصلاً ممكن‌الوجود معنايش همين است، چيزي كه امكان دارد باشد، امكان دارد نباشد. پس بنابراين اگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد قدرتمند باشيد، شما بايد به چيزي تكيه كنيد، يا روي پا خودتان بايستيد كه او روي پاي خودش ايستاده باشد، و در عالم هيچي پيدا نمي‌شود كه روي پاي خودش وايستاده باشد جز خدا، خداست كه زوال ندارد، خداست كه هميشه هست، لذا، ببينيد اين جمله خيلي جالب است، وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ طلاق/3، كسي كه توكّل به خدا بكند، خدا كفايتش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. امّا شما به هر چيز ديگري كه توكّل بكنيد، ممكن است كفايتتان بكند، ممكن است كفايتتان نكند. پس چيزي كه احتمالي شد كفايت نمي‌كند، دقت كرديد؟ به هيچ چيز نمي‌توانيد متكّي باشيد و از هيچ چيز نمي‌توانيد كمك بگيريد جز آنكه هست، هميشه هست. درست است، ممكن است كه انسان از خيلي قدرتها، ثروتها، طبابت‌ها، انسان كمك بگيرد امّا قطعي نيست، يقيني نيست. شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد فردا برويد پيش طبيب معالجه بشويد، خوب طبيبش معلوم نيست مرده است يا زنده، پيش يك قدرتمندي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد برويد از قدرت او استفاده كنيد، معلوم نيست اين قدرتمند فردا باشد يا نباشد، از يك ثروتمندي مي‌‌‌‌‌‌خواهي استمداد كني، معلوم نيست اين ثروتمند باشد يا نباشيد. ببينيد خيلي ساده واضح و واضح، اگر شما به اينها تكيه كردي، چون آنها متزلزنند، احتمال دارد باشند يا نباشند، شما هم احتمال دارد سر پا باشيد، احتمال دارد سر پا نباشيد. پس يكي از اركان استقامت، اركانِ، ما چهار ركن براي استقامت منظور كرديم، صبر كه توضيح داده شد، قاطعيّت بود كه توضيح داده شد، ديشب نترسيدن غير از خدا بود كه توضيح داده شد، يكي اعتماد به خود، اعتماد به نفس، شما مي‌گوييد چطور؟ ما خودمان سر پا نيستيم. نه، ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم اگر داراي قدرتي باشيم، و اگر ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم قدرتي داشته باشيم، خودمان از خودمان قدرتي نداريم، ولي به يك جايي بايد تكيه بكنيم كه مورد اعتماد باشد و آن قدرت ما را نگه بدارد، و يقيني هم نگه دارد، و فردا هم نگه داشته باشد، پس فردا هم نگه داشته باشد، همه چيز. و او تنها خداست، يعني عقلمان به ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد هيچي در عالم نيست مگر خدا كه بهش     ، شما اگر غير از اين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد بگوييد. چي هست كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود پيدا كرد و صد درصد هم بگوييم هست؟ شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم اين خانه تا فردا صبح هست؟         ، يك زلزله بشود، مگر اين همه‌ي زلزله‌هايي كه شد، خانه‌ها، حالا اينها محسوساتش هست، خانه‌ها مگر  خراب نشد، و حتّي آن كساني كه رفته بودند زير اين ساختمان، از سرما و گرما و همه‌ي چيز در امان باشند همان سقف بالايشان ريخت و از بين بردشان، در ايران كه زلزله زياد هست. به چي مي‌خواهي تكيه بكني كه صد

درصد مورد اعتماد باشد، به چي؟

سوار هواپيما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد من به اين هواپيما مطمئنم، همان هواپيمايي مطمئني كه خدمت شما عرض شود كارشناسهاي ارشد، مملكتي برداشتند آوردند هواپيما را به ايراني‌ها بفروشند و بدهند و ثابت كنند مورد اعتماد هست، همان نزديك اصفهان چپه شد، افتاد و همه‌شان مردند. پس چي؟ ما الكي به قول معروف خيالمان راحت هست، به هيچ چيز نمي‌شود اعتماد كرد، ماشين سوار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوي، آن قدر ماشين سوار شدند تصادف كردند، پس صد درصد نيست. مغرورترين افراد آن كسي است كه به اين وسايل دنيايي غير خدا تكيه كند، مغرور است، مغرور يعني گول خورده، مغرور ما در فارسي اصلاً يك استفاده‌ ديگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم، مغرور از غرر است، و غرر هم به معناي گول خوردن است و خدمت شما عرض شود كسي كه مغرور است يعني گول خورده، همه‌مان گول خورديم، البتّه خدا غفلت به ما داده كه ما از هيچي، از اين وسايل دنيايي ناراحت نيستيم و مطمئن هستيم، غفلت داده خدا، و اين نعمتي از نعمت‌هاي الهي است. و الاّ همين الان ما بايد شك داشته باشيم كه اين ساختمان الان روي سر ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ريزد يا نمي‌ريزد. اطمينان نمي‌شود كرد، به هيچ چيز نمي‌شود اطمينان كرد، و اگر ما به اين حقيقت رسيديم و خودمان را وابسته به اين ظواهر نكرديم و متكي به پروردگار شديم همانطوري كه خداي تعالي هميشه هست و هميشه سر پاست، هميشه ثابت هست، همين طور ما ثابتيم، كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ قصص/88، همه چيز توي دنياي روي اقتضاء ذاتيش هالك است، همه چيز، چيه در عالم كه هالك نيست نمي‌گويم كه هالك مي‌‌شود، بيينيد اين آيه را اينجوري معنا نكنيد كه هر چيزي هالك مي‌‌شود، نه هالك است، هالك يعني از بين رفتني، ذاتاً هر چيزي از بين رفتني است، چي هست كه از بين رفتني نباشد؟ همان روح را هم خدا نگه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دارد، هميشه هست، و در بهشت ابداً هست، آن هم مخلوق خداست، اختيارش دست خداست، هر چيزي در عالم شما تصورش كنيد، يك روزي نبوده، بعد بود شده و ممكن است نابود بشود، اصلاً معناي ممكن‌الوجود همين است، كه ممكن است از بين برود. خوب، روي اين حساب، يكي از اركان استقامت اين است كه شما متوجّه اين معنا باشيد به جايي كه تكيه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد اين جايي كه تكيه بهش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنيد و صد درصد هم تكيه داديد آن دوامي داشته باشد. دوام، دوام قطعي داشته باشد، و هيچ چيز در عالم پيدا نمي‌كنيد كه دوام قطعي داشته باشد جز ذات مقدس پروردگار، حالا كه اينطوري شد پس كسي كه در مرحله‌ي استقامت است، ضمناً ما هر چي هم كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم اين مراحل معنايش اين است كه شما خوب توي اين مرحله ورزيده بشويد كه اين مرحله به دردتان بعدتان بخورد،  نمي‌توانيد رها كنيد و مرحله بعدي را مثلاً بگيريد، نه، شما استقامت را در خودتان به وجود بياوريد كه بتوانيد توي صراط مستقيم حركت كنيد، هر كس اين فكر توي مغزش باشد، من استقامت يك مدّتي مثل مثلاً فرض كنيد روزه‌ي ماه رمضان، يك مدتي من روزه‌ي ماه رمضان من از طرف خدا واجب است كه بگيريم، روز عيد فطر خوشحاليم كه تمام شد، اينجوري نيست، استقامت معنايش اين است كه شما استقامت، مثل اينكه ماشينتان را ببريد در مغازه‌ي مكانيكي، پيچ و مهره‌هايش را محكم كن. براي چه؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي بروي مسافرت، خوب توي راه به دردتان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد، به بعضي‌ها انسان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد كه آقا شما كدام مرحله هستي؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد من مرحله‌ي استقامت را گذارنده‌ام، مرحله‌ي استقامت را گذارنده‌اي خوب نبايد از چيزي بترسي، مرحله‌ي استقامت را گذرانده‌اي نبايد تو صبر نداشته باشي، بلكه هر چه هم جلو برود انسان بايد بيشتر اين استقامتش كاملتر باشد. مثل اين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماند كه شما يك نقاشي بكنيد روي ديوار، يا روي يك پارچه‌اي،      خدمت شما عرض شود كلّه‌ي آن نقاشي را، كلّه‌اش را كشيده‌ايد آن را پاك كنيد بعد برويد دستش را بكشيد، بگوييد اين را تمام كردم، اين تمام نشد كه، باز برويد پايش را بكشيد، دستش را پاك كنيد باز برويد پايش را بكشيد، نه اينها همه‌اش بايد باشد.

ببينيد ديگر آن كسي كه اين معنا را تكرار بكند، واقعاً حمل به نافهمي‌اش مي‌‌شود، ما اين مرحله‌ را گذارنده‌ايم ديگر، خوب چه فايده‌ داشته گذرانده‌اي، تو مرحله‌ي يقظه را گذارنده‌اي خوب حالا برو بخواب، تو مرحله‌ي توبه را گذارنده‌اي، حالا برو معصيت بكن، اينجور است، اين غلط‌ترين كار است اگر ما خداي نكرده اقدام بهش كرده باشيم، به جهت اينكه هي خراب مي‌‌كنيم، هي عادت مي‌‌كنيم، هي خراب مي‌‌كنيم، هيچي فايده‌اي ندارد، بعضي‌ها اينجوريند ها، ممكن است شماها بگوييد نه كسي اينجوري نيست، نخير! نه هستند ما بهتر مي‌‌دانيم. هر چه كه شما مرحله‌تان بالاتر مي‌‌رود، بايد مرحله‌ي بعدي قوي‌تر بشود، محكم‌تر بشود، اصل هر مرحله‌ي از مراحل همان عنوانش است، همان است. بقيّه‌اش بايد كار بشود، تا تثبيت بشود در انسان، خيلي‌ها هستند، اينها مرحله‌ي توبه‌شان را گذارنده‌اند باز هم بعدش گناه مي‌‌كنند، اين معلوم است توبه نكرده، به خودم مي‌‌گويد، البته اگر جوري باشد كه گناه را نتواند ترك كند كه اصلاً هيچي، بيخود معطل است. يكي از حرفهاي غلطي كه غالباً بعضي از عوام دارند اين است كه ما معصوم كه نيسيتم كه گناه نكنيم، معصوم باش و گناه نكن، حالا هر چه شرط است، بايد گناه نكرد.

نه، چهارده معصوم بيشتر نبوده‌اند، اينقدر هم خودش را مي‌‌برد بالا كه مي‌‌گويد چهارده معصوم بيشتر نبود، بقيّه همه‌ي بايد گناه بكنند، بايد هم گناه بكنند. شما خيال نكنيد ترك گناه، يك كار خيلي مهمي است، اين را ببينيد حيوانات اصلاً گناه نمي‌كنند. مرحله‌ي خيلي بالايي نيست، شرافت تو بر اين است كه تو اختيار داري و گناه نمي‌كني، حالا آنها شايد اختيارشان كمتر است، اينجوري، گناه را انسان را، بچّه‌هاي صغير گناه نمي‌كنند. ترك گناه خيلي، بعضي‌ها خيال مي‌‌كنند ترك گناه كردند بايد خدا بيايد هر روز به ايشان سلام بكند، ائمّه‌ي اطهار هم بايد احترامات ايشان را حفظ كند كه حالا آقا گناه نكرده، نه! گناه، اصلاً انسان را به هيچ جا نمي‌رساند، ترك گناه و انجام واجبات، اين يك وظيفه است، روزي كه شما بگوييد من، آدم خوبي هستم چون ملق نمي‌زنم، آدم خوبي هستم چون نجاست به صورتم نمي‌مالم، آدم خوبي هستم نمي‌دانم چون بول و غائط نمي‌خورم، ترك گناه يك همچنين خصوصياتي دارد، ترك گناه بكن و بعد تازه بيا وارد تزكيه‌ي نفس بشو، مراحل تزكيه‌ي نفس را پيش بگير، ديشب گفتم از هيچي نبايد بترسيد، اعتماد به هيچي نكنيد، اعتماد به خدمت شما عرض شود ثروت، قدرت، هيچي، آن وقت مي‌‌بينيم مرحله‌ رسيده به مرحله‌ي مثلاً خيلي بالا عبوديّت، امّا هنوز دلش وابسته به قدرت است، ثروت است، از قدرتمند مي‌‌ترسد، از همه چيز بلكه مي‌‌ترسد، علّت اين است كه گذرانده‌ اينها را، گذرانده، اين كلمه‌ي گذرانده هم غلط است، به من نگوييد كه اوقاتم تلخ مي‌‌شود، ما اين مرحله را گذارنده‌ايم، بيخود گذرانده‌اي، بايد داشته باشي، بگو اين مرحله را تكميل كرده، خودم را ساختم، سازش دادم با اين مرحله، اگر هم مي‌‌خواهيد بگوييد، گذرانده‌ايم يعني چه؟ گذرانده‌ايم يعني مثلاً، انسان از مشهد حركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بيايد تهران، نيشابور را گذرانده، سبزوار را هم گذرانده، ازش رد شده ولي هيچ فايده‌اي هم برايش نداشته، هيچ اثري هم برايش نداشته، اميدواريم انشاءاللّه همه‌تان در مرحله‌ي استقامت كامل باشيد و هميشه استقامت كنيد، ببينيد به پيغمبر اكرم خداي تعالي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: واستقم، پيغمبر، يكي مخصوصاً آمده بود كه مگر پيغمبر مرحله‌ي استقامت را نگذرانده؟ اگر يك خورده رويش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت پس من بالاتر از پيغمبراكرم هستم چون من گذارنده‌ام تا وقتي كه انسان، از پيغمبراكرم گرفته تا       ، همه بايد در استقامت باشند، همه بايد داراي استقامت باشند،              و هيچ وقت نمي‌گذراند، هميشه بايد همه چيز را در مقابل، مقاوم، مستقيم، استقامت‌دار، پا برجا، داراي ثبات اينجوري باشيد.

اميدواريم همه‌مان از ياران حضرت بقيةاللّه، از آن كساني كه كأنهم بنيان مرصوص، آن چنان استقامت دارند كه مثل بنيان مرصوص، بنيان مرصوص، مثلاً اين ديوارهاي بتوني را مي‌‌گويند كه دو سه متر قطرش است و لشكر پشت آن ديوار به اصطلاح مي‌‌ايستد كه اگر حمله‌اي شد محفوظ باشند. انشاء اللّه همه‌مان از ياران خوب امام عصر باشيم، إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنيَانٌ مَرْصُوصٌ صف/4، همه‌مان انشاءاللّه زمان ظهور را درك كنيم، اميدواريم خداي تعالي به همه‌ي ما توفيق تزكيه‌ي نفس را عنايت بفرمايد.و صلّ علي سيّدنا محمّد و آل اجمعين. 

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۱۷ ذی القعده ۱۴۲۳ قمری – استقامت،نترسیدن از غیر خدا

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله والصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل‌اللّه لاسيما علي بقية الله  روحي وارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا‌‌‌ء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

يكي از اركان استقامت نترسيدن از هيچ چيز است. هر چه انسان بيشتر بترسد ضعيف‌تر است. از دشمن انسان نبايد بترسد. از چيزهايي كه مخفي است به طريق اولي نبايد بترسد. كار خودش را بكند و ترس نداشته باشد. فايده‌ي اين حالت اين است، كه انسان اگر با يك خطر فوق‌العاده پُر اهميّتي رو به رو شد فكر مي‌‌كند كه چگونه اين خطر را از خودش رفع كند. امّا آدم ترسو خودش را از دست مي‌‌دهد مثلاً يك شيري به انسان حمله مي‌‌كند آن كس كه مي‌‌ترسد از همان دور كه شير را مي‌‌بيند مي‌‌ميرد، اما آني كه نمي‌ترسد فكر مي‌‌كند كه لااقل چگونه از دام شير فرار كند و چطور از اين خطر نجات پيدا كند و به طور كلي خوف و ترس از ضعف انسان ناشي مي‌‌شود در همه مواقع فرقي نمي‌كند، از هر چيزي كه انسان بترسد علامت اين است كه در مقابل آن چيز انسان ضعيف است و به هيچ وجه انسان نبايد ضعيف باشد. مثلاً افرادي هستند كه اينها با مارهاي كبراي بسيار قوي رو به رو مي‌‌شوند، آني كه مي‌‌ترسد خودش را از دست مي‌‌دهد، ضعف پيدا مي‌‌كند. و مار هم مي‌‌آيد او را نيش مي‌گزد و از بين مي‌‌رود. يا ساير درندگان فرقي نمي‌كند، آنكه نمي‌ترسد مي‌‌بيني با يك حيله‌اي چون وقتي كه انسان نترسيد فكرش كار مي‌‌كند با يك حيله‌اي، با يك فكري اقلاً 50 درصد اين خطر را ممكن است رفع ‌‌كند. شما از تاريكي مي‌‌ترسيد خوب طبعاً وقتي كه وارد يك محل تاريكي ‌‌شديد، خواهي نخواهي مي‌‌خواهيد چراغ را روشن كنيد، كليد را پيدا نمي‌كنيد، بدنتان بنا مي‌‌كند به لرزيدن و مي‌‌‌‌لرزد، اعصابتان ناراحت، و شايد هم خودتان را هم مريض كنيد اما كسي كه نمي‌ترسد وارد اتاق مي‌‌شود با حواس جمع كليد را مي‌‌زند، روشن مي‌‌كند جلوي پايش را مي‌‌بيند و حركت مي‌‌كند. ترسيدن در حقيقت به دو بخش تقسيم مي‌‌شود: يك ترس ممدوح، و يك ترس غير ممدوح. به طور كلي ترس غير ممدوح اكثر ترس‌ها را شامل مي‌‌شود اكثر چيزها را شامل مي‌‌شود، ترس از حشرات، ترس از گزنده‌ها، ترس از درندگان، ترس از دشمنان انسي، ترس از شيطان ترس از خدمتتان عرض شود كه هر چيزي. اينها همه ترسهاي مذموم است. هر چيزي! ترس ممدوح آن ترسي است كه انسان از چند چيز بترسد، اوّل از اينكه مبادا، انسان مي‌‌ترسد كه مبادا در پيشرفتش يك وقفه‌اي حاصل بشود، مي‌‌ترسد كه از كمالاتش كاسته بشود، اين ترس ممدوح است يك ترس هم هست كه انسان مي‌‌ترسد كه به عذاب الهي مبتلا بشود، گناهاني بكند كه خداي تعالي عذابش كند، يك ترس هم هست كه باز ممدوح است آن ترسي است كه انسان از محبوبش بترسد، هر چه محبوب را بيشتر انسان دوست داشته باشد انسان گاهي ممكن است از محبوبش بترسد. محبوب، چطور مي‌‌شود انسان از محبوبش بترسد. هر چه را انسان بيشتر دوست داشته باشد خواهي نخواهي بيشتر مي‌‌خواهد به او نزديك باشد مثلاً فرض كنيد شما يك دُرّ گرانبها، يك جواهر گرانبها داريد اين را مي‌‌ترسيد كه دزد از شما ببرد لذا بر مي‌‌داريد توي جيبتان مي‌‌گذاريد جايي كه در معرض خطر است اين دُرّ اين جواهر را آنجا نمي‌گذاريد، همراهتان همه جا داريدش انسان يك دوستي دارد و خيلي او را دوست دارد خوب هميشه مي‌‌خواهد با او باشد با او باشد و بهش نزديك باشد و مي‌‌ترسد از او دور بشود كم‌كم از دل او بيرون برود. هيچ معنا ندارد كه انسان از خدا بترسد، خداي مهربان، خداي رحمان، خداي رحيم، خدايي كه عدالت دارد، خدايي كه عفو دارد، خدايي كه غفور است. هيچ معنا ندارد كه انسان از خداي تعالي بترسد، براي اينكه ما نمونه‌هايش را در دنيا داريم. اگر به محكمه‌ي عدل الهي فكر كنيد، اگر يك قاضي عادلي باشد خوب دقّت كنيد اگر شما را الان ببرند به محكمه براي محاكمه، قاضي عادل است بلكه بيشتر گناهان شما را ناديده مي‌‌گيرد گناهان را نديده مي‌‌گيرد، وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ شوري/30، است شما اينجا اگر ترسيديد يقيناً از دو چيز غير از قاضي مي‌‌ترسد يكي اينكه مي‌‌ترسيد قاضي اشتباهي رأي دهد، شما گناه نداريد و قاضي رأي بدهد، كه شما گناهكاريد. دوم اينكه مثلاً فرض كنيد قاضي به حق رأي مي‌‌دهد، شما از چي مي‌‌ترسيد؟! شما از چي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسيد؟!  شما از گناهان خودتان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسيد. نه از قاضي ببينيد، خوب دقّت كنيد يك فرد زناكار اين را گرفتند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند پيش قاضي، قاضي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد رأي بدهد شما از چي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسيد اينجا؟ قاضي هم نفهمد و رأي هم طبق آن اتهام بدهد. اين يك. يكي ديگر اينكه از آن كاري كه كرديد، اگر كاري را كرده باشيد از آن كاري كه كرديد مي‌‌ترسيد از قاضيِ عادلِ مهربان اصلاً نمي‌ترسيد. يعني حقيقت اين است كه از او نمي‌ترسيد .

در ارتباط با پروردگار او كه اشتباه نمي‌كند، پس اين يكي‌اش حذف دوّمي‌اش از چي مي‌‌ترسد حالا از گناه خودتان. ببينيد! لذا امام مي‌‌فرمايد: لا يخافَنَّ احد مِنكُم الاّ ذَنْبَه هيچ كس حتماً از چيزي نترسد مگر از گناهش. از اشتباه خدا كه نمي‌ترسيد الان ممكن است در دادگاههاي دنيايي قاضي روي پرونده مطالعه مي‌‌كند، يك اشتباهي در پرونده‌ي شما شده قاضي رأي مي‌‌دهد كه شما فلان گناه را فلان كار بد را كرديد. اشتباهي! الان اكثر آنهايي كه مي‌‌ترسند و كار بدي نكردند از همين موضوع مي‌‌ترسند كه اين قاضي، اين دادگاه تحت تأثير جوّي كه به وجود آوردند باشد و رأي بي‌جا بدهد و دوّم اينكه از گناه خودش انسان مي‌‌ترسد. نه! من بد كردم، حالا اين بديهاي مرا اگر فهميده باشد اينجا آدم مي‌‌ترسد. در اوّلي در ارتباط با خدا غلط است كسي كه اين طور فكر كند خدا را اصلاً نمي‌شناسد، خدا همه چيز را مي‌‌داند وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ  انعام/59، و هيچ چيز بر خدا مخفي نيست، تمام مردم دنيا بگويند اين فرد صد تا گناه كرده خدا كه مي‌‌داند او نكرده تمام است، پس از اين جهت ما از خدا نمي‌ترسيم ، از چي مي‌‌ترسيم درباره‌ي گناهاني كه كرده‌ايم خداي‌ تعالي طبق آن گناهان ما را مؤاخذه مي‌‌كند، اينجا بر مي‌‌گردد ترس به چي و از چي؟ ترس از گناه و براي گناه، لايخافن احداً منكم الا ذنبه، از خدا كه ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسيم يك علّتش اينست كه در حقيقت از گناهان خودمان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسيم. يكي ديگر اينكه انسان هر چيز را زياد دوست دارد دوست دارد كه او را نرنجاند او را دور نكند از خودش و از او دور نشود. اينهم ترس است محبوبش را انسان نمي‌خواهد برنجاند، مبادا من مثلاً فرض كنيد در مقابل محبوبم فلان طور حتي نشستم او خوشش نيامد مكروهات همه‌اش به همين معناست و او مرا از نظر خودش انداخت اين هم ترس است، هميشه هم انسان مي‌‌‌‌‌‌‌‌ترسد و هر چه معرفتش به خدا بيشتر شود، محبّتش چون زيادتر مي‌‌‌‌‌‌‌شود از خدا طبعاً بيشتر مي‌‌‌‌‌‌ترسد كه مبادا خداي‌ تعالي آن خداي با عظمتي كه بر ما احاطه دارد و ما را خلق كرده و نعمتهايش را بر ما عنايت كرده، آن خداي با عظمت گفته اگر فلان كار را كردي من كراهت دارم، مكروه است. يك محبّ واقعي كسي كه خدا را دوست دارد هيچ وقت چيزي را كه خدا كراهت دارد انجام نمي‌دهد دقّت كرديد. پس ببنييد تمام ترسهاي دنيا علامت ضعف است بعضي از ترسها ممدوح است و آن ترسي كه ممدوح است دو يا سه تا است و بقيّه ترسها غير ممدوح است و علامت ضعف است كه شرح دادم و كسي كه مي‌‌خواهد در راه رسيدن به كمالات حركت كند بايد ترس را از خودش برطرف كند. شما مي‌‌ترسي كه به شما فحش بدهند، مثلاً از فحش مردم، از عدم محبّت مردم شما مي‌‌ترسي، خوب يك جا ممكن است در سر راهي كه مي‌‌رويد به سوي كمالات يك كسي فحش‌تان بدهد، بگويد اين كارهاي چي است كه تو مي‌‌كني؟ اين وضع چيه تو داري؟ فحشتان بدهد، فحشهاي بد هم بدهد اگر ترسيديد از فحش همانجا توقّف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم بگويم موانع راه اينهاست، اگر شما فرض كنيد كه از تاريكي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسيد نعمت خلوت در تاريكي در نماز شب و مناجات پروردگار از شما گرفته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. چون جايي نداريد همه خوابيده‌اند و يك اتاق تاريك آن طرف هست و شما هم كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسي بروي آن تو پس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويي سرم را مي‌‌‌‌‌‌‌‌كنم زير لحاف مي‌‌‌‌خوابم.

از حشرات بعضي‌ها هستند مي‌‌ترسند، خيلي آدم واقعاً كوچك مي‌‌شود اينجور وقتها، از سوسك مي‌‌ترسد، از موش مي‌‌ترسد، از گربه مي‌‌ترسد. ما مي‌‌گوئيم از شير نترسيد، شما از سوسك و موش و گربه مي‌‌ترسيد؟ به درد كاري مي‌‌خورد اين جوري آدمي؟ به درد پيشرفت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد؟ از سگ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسد، سگ آخرش چكار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد يك گاز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيرد و يك خورده پايت خوني مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود بعد خوب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، اينجور خودت را از دست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهي چرا؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند به دارش بزنند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسد. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوئيد اِ از اين هم نبايد بترسد؟ نخير، آخرش آدم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ميرد، بهتر همين كه اينجوري بميرد، خيلي اتفاق افتاده كه قبل از اينكه يك اعدامي را دارند بزنند مرده دارند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برندش كه دارش بزنند مرده، اكثرشان قوه‌ي مباسكه را از دست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند خوب چرا؟ شايد من هم خودم همين طوري باشم. نمي‌خواهم خيلي چيزي ولي بيخودي است چرا انسان بترسد؟ مي‌‌‌‌خواهد ده سال ديگر بيست سال ديگر بميري با مرض سرطان حالا برو بالا، حالا يا مظلومي و خدا ظالمين را جزايشان را مي‌‌‌‌دهد يا ظالمي كه خدا دفع گناهت مي‌‌‌‌كند چرا انسان بترسد. خدا رحمت كند نوّاب صفوي را اين را به ستون بسته بودنش خوب زمان‌ ما بود ديگر، گفته بودند كه از پا شروع كنند تا زجر بدهند، چون اگر اول به مغزش بزنند راحت‌تر كشته مي‌‌شد. از پا شروع كردند اين مشغول اذان گفتن شد تا وسطهاي اذان را گفت اين اصلاً معلوم است ترس نداشت وقتي كه تير به مغزش خورد ديگر ساكت شد بله!

هيچ ترسي در وجود يك انساني كه مي‌‌خواهد به سوي كمالات حركت كند نبايد وجود داشته باشد. اينكه مي‌‌بينيد شماها اكثراً موفق به تزكيه‌ي نفس نمي‌شود مال اينكه از همين جاها شروع كرديد. ما در تمام همه دفترها نوشته‌ايم از هيچ نترسيد جز از خدا. از خدا هم از روي خشيّت بترسيد از روي محبّت بترسيد. اينكه مبادا كاري بكنيد كه خدا كراهت داشته باشد از اين جهت بترسيد و الا انسان از هيچ چيز نمي‌ترسد نبايد از هم بترسد. گناه هم كه نداريد شما در مرحله توبه به اصطلاح توبه كرديد. تمام گناهانتان تبديل به حسنات شده، اينجور ما ريخته‌ايم برنامه‌، گناه هم كه نداريد فقط يك ترس مي‌‌ماند آن هم ترس از خداست كه مبادا شما ناخودآگاه كاري بكنيد يعني اين حالت هست در انسان كه خدا را از دست بدهيد آن هم روي محبّت. اين هم اگر شما اينطوري كه بايد باشيد بوديد؟ خداي تعالي نمي‌گذارد، كه يعني خدا مهربانتر از شماست نسبت به خودتان، خداي‌ تعالي خيلي مهربان است، نمي‌گذارد شما از دست بريد، كوشش مي‌‌‌‌‌كند كه شما جذب بشويد مورد محبت او واقع بشويد. خدا رحمان است و خدا رحيم است و شماها آنقدر رحمان و رحيم نيستيد. اگر چه رحمان و رحيم هم باشيد مهربان باشيد با محبّت باشيد نسبت به پروردگار ارحم‌الراحمين است. دقت كرديد؟ پس يكي از چيزهايي كه بايد رويش خيلي كار كنيد نترسيدن است از هيچ چيز، از هيچ چيز نبايد بترسيد اگر شما خطرات زيادي در مقابلتان قرار گرفت شما، اگر نترسيديد فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد كه چه طور اين خطر را رفع كنيد دو تا سيم برق با هم اگر به بدنتان بخورد فوراً شما را از بين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد شايد مشكلش بيشتر و از زهر مار است كه به انسان وارد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود امّا سيم را آن يكي را اين ور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنيد اين يكي را اين ور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنيد يكي به اين دست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيري يكي به اين دستت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيري كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني، نمي‌ترسي بابا اين خطرش از مار بيشتر است مي‌‌‌‌‌گويي نه مواظبم. آنهائي كه نمي‌ترسند مار را غافلگير مي‌‌‌‌كنند از پشت گردنش مي‌‌‌‌گيرند، امّا آنهايي كه مي‌‌ترسند دستشان مي‌‌لرزد اصلاً قدرت توي دستشان نيست كه بتوانند پشت گردن مار را بگيرند و كاري بكنند. در يك محلي بود در هندوستان آنجا عقرب كسي را نمي‌گزيد معروف هم است، يك دوستي داشتيم همه اين عقرب را گرفتند كف دستشان اين دوست ما مي‌‌ترسيد، بابا همه گرفتند اين عقرب را توي دستشان را تو چرا نمي‌گيري؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسيد شما يك سوسك را بگيريد بياندازيد توي دست دوستاني كه مرحله استقامت را گذراندند و خيلي هم ناراحتند چرا چند ساله توي استقامتند؟ بيندازيد توي دستشان آقا دستت را بگير بيندازيد، دروغ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند كه چِندش‌مان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، توي دستتان بعضي‌ها بهانه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند خوشمان نمي‌آيد. نخير اين جواب نيست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسيد. توي تاق تاريك نمي‌رود مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد شايد پايم بخورد و حالا عصري خودش در اتاق را بسته رفته، پايم بخورد به يك استكاني اول چراغ را روشن كنم كليد را بگذاريد بيرون كه من وقتي وارد اتاق مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوم اول چراغ را روشن كنم بعد وارد بشوم. وارد اتاق تاريك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود انسان اتاقي كه عصري دربش را بسته رفته يقين مي‌‌‌‌‌داند كه چيزي وارد نشده بلكه نور داخل اتاق بوده و او رفته كم هم شده چيزي در عين حال وقتي وارد اتاق مي‌‌شود مخصوصاً سياهي آن گوشه باشد مثلاً عباي خودش را كه آويزان كرده هيچي ممكن است سكته هم بكند. اينهاست كه مانع راهتان شده يعني احساسات اضافي، ترس زيادي، يك كسي گفته بود من مي‌‌روم داخل غسالخانه و آنجا نمي‌ترسم و مي‌‌آيم گفته بودند: اگر راست مي‌‌گويي برو آنجا يك ميخ بكوب و بيا بيرون اين آنجا گوشه‌ي لباسش را گذاشته بود ميخ را روي گوشه لباسش كوبيده بود وقتي مي‌‌خواسته برود بيرون مي‌‌بيند كسي مثل اينكه همانجا مرده بوده و بعد سكته كرده بود مرده بود كسي مثل اينكه لباسش را گرفته بود. اينها مال ترس است، از هيچ چيز نبايد بترسيد. اگر مي‌‌خواهيد موفق بشويد. آنكه مي‌‌ترسد سوار ماشين شود، چطور مي‌‌خواهد به مقصد برسد. ما يك دوستي داريم الان هم هست اين توي هواپيما كه مي‌نشيند بايد از اين هواپيماهاي خيلي بزرگ باشد كوچك باشد داد مي‌‌زند سوار نمي‌شد چطور مي‌‌خواهد به مقصد برسد. مقصد معنوي خيلي هولناك‌تر از سفرهاي دنياي و مادي و ملكي منتها ما اصلاً اهل سفر نيستم و اهل مسافرت نيستيم و الاّ يك راه پر پيچ و خم (مخصوصاً در زمان ما) كه شايد صدها راه انحرافي و اضطراري كنار اين جاده كه بايد همه اينها را رعايت كرد زده‌اند درّه‌ها دو طرف بسيار عميق كه من نمي‌خواهم حالا شرح بدهم برايتان و شيطان هم گفته لاُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ص/82يك كاري مي‌‌كنم مخفيانه همشان را پرت مي‌‌كنيم توي درّه، بله ما هم اهل سير و سلوك هستيم از پاسبان مي‌‌ترسد نمي‌دونم چي بگويم، از سياهي مي‌‌ترسد، از دزد مي‌‌ترسد، دزد اگر از شما نمي‌ترسيد نصف شب نمي‌آمد اكثراً افرادي كه شب چشمشان را باز مي‌‌كنيد مي‌‌بينيد يك نفر روي ديوار هست اينها زبانشان مي‌‌گيرد از ترس اينهاست كه بايد خودتان را درست كنيد يك سال در مرحله استقامت ماندن، دو سال ماندن، ده سال ماندن، صد سال ماندن، هيچ مسئله‌اي نيست. صد سال ممكن است يك كسي بماند و يك قدم هم بر نداشته باشد. يكي مي‌‌گفت: در مشهد كه واقعاً برايش بعد مفيد شد خيلي هم ما بهش اجازه نداديم ادامه بدهد. من شبها در جنگلي است نزديك شهر مشهد خيلي وحشتناك است، روزش هم آدم بدش نمي‌آيد بترسد. مي‌‌گفت: شبها مي‌‌رفتم آنجا، آنجا قدم مي‌‌زنم تا ترسم بريزد. پس يكي از اركان استقامت نترسيدن است. به طور كلي ترسيدن علامت ضعف است. علامت به اصطلاح عدم استقامت است هيچي نبايد بترسيد. خداوند شما را اشرف مخلوقات خلق كرده و همه چيز را براي شما خلق كرده و هيچ چيز قدرتمندتر از شما نيست و شما بايد بر همه تسلط داشته باشيد، سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ لقمان/20، اين جوري فكر كنيد تا از هيچ چيزي نترسيد. روي منبر چرا مي‌‌ترسي از اينكه صحبت كني. طلبه‌ايم ديگر ماها علت اينكه مي‌‌ترسي و قلبت مي‌‌زند، مال اينكه هنوز خودت را نساختي فكر مي‌‌كني حالا من بد منبر مي‌‌روم مردم مي‌‌گويند: اين بد منبري مي‌‌رود خوب بگويند بد به منبر رفته، چرا مي‌‌ترسي امر به معروف و نهي از منكر كني؟ چرا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسي خطاهاي ديگران را اقلاً به خودشان در گوشش بگويي. چرا اينها را ببينيد مانع راهتان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود شما امر به معروف و نهي از منكر روي ترسي كه باطنتان هست نداري، نتيجه چي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؟ يك واجب را ترك كرده‌اي، وقتي انسان يك واجبي را ترك كرد گناهكار است، وقتي هم كه گناهكار بود از چشم خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد خيلي ساده است. پيشرفت نمي‌توانيد بكنيد. پس يكي از چيزهايي كه خيلي در مراحلتان مهم است و اگر بتوانيد درستش كنيد و ملائكه بر شما نازل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند نترسيدن از غير خداست، لَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِي إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ،آل عمران/175خوف از خدا گناهانتان. و گناه هم كه نكرديد پس نبايد از چيزي بترسيد، انشاءاللّه اميدواريم كه اين بحث را هم خوب ياد بگيريد و عمل كنيد. و اگر يك وقتي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد توي مراحلتان ضعف داريد و پيشرفت نكرديد و هنوز پايتان به همان مرحله اول و ورم غل زنجير شده و كنده نشده بدانيد كه مربوط به اين نواقصي است كه داريد.

خدايا به آبروي حضرت ولي‌عصر ارواحنافداه را به كمالات روحي و معنوي برسان همه ما را از ياران خوب امام زمان قرار بود قلب مقدّسش را از ما راضي بفرما و صلي اللّه علي سيّدنا محمّد و آله اجمعين. 

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۵ ذی القعده ۱۴۲۳ قمری – استقامت،نزول ملائکه

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم‌اللّه الرحمن الرحيم

 الحمدلله والصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل‌اللّه لاسيّما علي بقيةالله  روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

در بحث استقامت بوديم كه خداي تعالي در قرآن مجيد در آيات مختلفي خصوصيّات استقامت را و فايده‌ي استقامت را بيان فرموده، در يك جا مي‌‌فرمايد كه: وَأَلَّوْ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا  الجن/16، اگر داراي ثبات باشند، داراي استقامت باشند، ما به آنها از آن آب گواراي ولايت و حيات و آب گواراي زندگي به آنها مي‌‌آشامانيم. در جاي ديگر مي‌‌فرمايد كه: إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلَائِكَةُ فصلت/30، ملائكه بر آنها  نازل مي‌‌شوند. به پيغمبراكرم در دو آيه‌ي مي‌‌فرمايد كه: فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ، يكي در سوره‌ي شوري و يكي هم در سوره‌ي هود است، در سوره‌ي هود خداي تعالي مي‌‌فرمايد: فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ، كساني كه با تو به سوي خدا حركت مي‌‌كنند آنها هم استقامت كنند، ولي در سوره‌ي شوري مي‌‌فرمايد: وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ شورى/15 پيروي هواهاي نفساني آنها نباش و استقامت كن. استقامت در آنچه كه خدا امر كرده بايد انسان داشته باشد، از همين دو آيه‌اي كه به پيغمبراكرم خطاب هست، استفاده مي‌‌شود كَمَا أُمِرْتَ ، آنچنان كه بهت امر شده، اگر انسان استقامت در كارهاي بد كرد، اين كار درستي نكرده، انسان اگر يك آدم لجبازي بود كه هر كار بدي را پايش وا مي‌‌ايستاد محكم واقع مي‌‌شد، اين بدترين شايد گاهي بشود، منافقين در زمان پيغمبراكرم و در زمان ائمّه‌ي عليهم الصلوة و السلام اينها در نفاقشان استقامت داشتند، اكثر شرور و افرادي كه شرند، اشرارند، اينها در بدي استقامت دارند، استقامت بايد يا در طريقه‌ي حق باشد يا بايد كَمَا أُمِرْتَ، باشد تا نتيجه بدهد. خداي تعالي راه را نشان داده به ما، الطَّرِيقَةِ، وَأَلَّوْ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ، طريقت را به ما نشان داده، راه را به ما نشان داده و فرموده است كه پايدار باشيد، ثبات داشته باشيد، متزلزل نباشيد و توي اين راه حركت كنيد. يا اوامري پروردگار دارد، دستوراتي دارد، ما بايد به آن دستورات استقامت داشته باشيم، چون در مقابلش شيطان هم دستوراتي دارد، در مقابلش خدمت شما عرض شود كه ممكن است انسان بر طريقه‌ي معيّن شده حركت نكند، استقامت داشته باشد در كجروي، اين وسواسي‌‌ها غالباً در همان وسواسشان استقامت دارند، مي‌‌بينيد كه پارسال هم وسواسي بوده، امسال هم وسواسي كلي هم به زحمت مي‌‌افتد در عين حال وسوسه را ول نمي‌كند، هر چقدر هم مي‌‌خواهند معالجه‌اش كنند نمي‌شود. اگر كسي در راه راست، در طريقه‌ي معيّن الهي، در اوامر پروردگار مقاوم بود با همه‌ي مشكلاتش، با همه‌ي ناراحتي‌هايش تحمّل كرد، آن وقت ملائكه بر او نازل مي‌‌شود. نزول ملائكه هم، اين را بدانيد، ديشب هم اشاره‌اي كردم كه اين طور نيست كه ملكي به صورت يك انسان بيايد جلوي شما بنشيند، يا به صورت يك نوري، به صورت هر چيزي كه با اين حواس ظاهري ما تطبيق بكند معناي: تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلَائِكَةُ اين باشد نه! ملائكه نزولشان اين طور است كه كمك مي‌‌كنند، فقط كمكشان آثاري است، اثري است كه از آنها بر ما باقي مي‌‌ماند نه اينكه فكر كنيد خوب ما اين همه استقامت كرديم، ملائكه‌اي نازل نشد. اصحاب حضرت سيّدالشهداء شايد تا لحظه‌ي آخر كه از دنيا خواستند بروند ملكي بر آنها نازل نشد، بر خيلي از انبياء ملك نازل نشد به آن صورتي كه شما فكر مي‌‌كنيد. بعضي از انبياء بودند، مثل حضرت مثلاً زكريّا، خوب بهش آمدند گفتند تو، براي تو فرزندي خواهد بود. اگر ملك را مي‌‌شناخت و متوجّه بود كه اين ملك است و از جانب خداست، فَجْعَلْ لي آيَةً ديگر شايد نمي‌گفت، به من يك نشانه‌اي بدهيد، اين در صورتي است كه ترديد داشته باشد كه اين ملك است يا ملك نيست؟ آيا اين از جانب خداست يا از جانب خدا نيست؟ لذا گفت: ربِّ اجْعَلْ لي آيَةً، بهش هم گفتند كه: آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزًا آل عمران/41 تو سه روز نمي‌تواني حرف بزني، اين نشانه را بهش دادند. و زبان پيغمبر را شيطان نمي‌تواند ببندد، خداست كه بسته، بنابراين خود انبياء، يعني شأن انبياء هم نيست كه ملك بيايد به صورت يك انساني بر پيغمبر نازل بشود و با او حرف بزند، شأنشان نيست، يك نكته‌اي اينجا هست از خيلي مهم است، كه خيلي از نكات علمي سطح بالا مهم‌تر است، و انشاءاللّه توجّه كنيد، اگر يك انساني، قلبش آنچنان منّور بود كه با خدا در ارتباط بود، با ملائكه در ارتباط بود، در خارج از عالم مُلك، در ملكوت ارتباط داشت، اين خيلي ارزشش بيشتر است از آن كسي كه در عالم مُلك با خدا و ملائكه و اينها ارتباط داشته باشد. يك مثال خيلي ساده‌اي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنم تا شما متوجّه بشويد، يك وقت هست انسان خدمتتان عرض شود كه اكتفا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند به همان چيزي كه توي خانه‌اش هست، همه چيز را منحصر به همين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند و اگر يك شخصيّت هم بيايد خانه‌اش، تازه‌ آنجا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمد كه اين شخصيّت يعني چه؟ يك وقتي هست در عالم وسيعي، ماوراء اين عالم، شما بالاخره مسلمانيد، لااقل نمي‌توانيد قرآن را نديده بگيريد، قرآن را اگر يك آيه‌اش را منكر بشويد و بگوييد من اين آيه را قبول ندارم، كافريد، مرتديد، ارتداد هم معنايش اين است كه كشتن شما فوراً لازم، اموالتان مال ورثه و زنتان در خانه‌تان حرام، مرتد يعني اين، مرتد است انسان، يك آيه‌ي از قرآن را بگوييد اين را من قبول ندارم. ما نمي‌توانيم بگوييم بعضي از مسائل ماوراء، آنچه كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيم، نمي‌توانيم بگوييم نيست، چون قرآن مكرّر اين مطلب را فرموده، هر چه كه ما نمي‌توانيم ببينيم، هر چه كه ما زورمان نمي‌رسد، هر چه كه ما نمي‌توانيم بشنويم اگر گفتيم نيست، اوّل حماقت ما را ثابت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، دوّم بي‌ديني ما را ثابت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، سوم ارتداد ما را ثابت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. هر چه كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيم هست، و هر چه كه نمي‌بينيم نيست، غلط است. چون قرآن، شما از اول قرآن وارد بشويد بياييد جلو، دُم گاو اين چطور مرده را زنده مي‌‌‌‌كند؟ اين همه دُم گاو الآن توي همين قم هست، شما برويد بكنيد، همان گاوي كه همانجا تعيين شده، با همان رنگ و با همان خصوصيّات پيدا بكنيد، اگر مگس را زنده كرد، شما هر چه مي‌‌‌خواهيد بگوييد، دُم گاو كه آدم زنده نمي‌كند، خيلي هم مسأله‌اش واقعاً مشكل است كه آدم هضمش كند، واقعاً بني‌اسرائيل اگر ايمانشان مثل ايمان ما بوده، حقّ داشته‌اند بگويند از كجا دُم گاو، به حضرت موسي گفتند ما را مسخره گرفتي؟ دُم گاو چطور آدم زنده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؟ خود گاوش مرده، دُمش زنده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؟ قال انّي، من پناهنده به خدا مي‌‌‌‌‌شوم أَنْ أَكُونَ مِنْ الْجَاهِلِينَ، افراد مسخره كننده، جاهلند، نادانند. پس خوب اين يك، يك خورده مي‌‌آييم جلوتر، مي‌‌رسيد به جريانات مختلف كه اگر بخواهم، حالا يك دفعه توي ذهنم آمد، بخواهم اينها را نقل بكنم شايد دو سه شب بايد راجع به آنها حرف بزنيم، خيلي چيزها هست، اينقدر توي قرآن از اين مسايلي كه نه با، خدمت شما عرض شود نه با ديدنمان، نه با شنيدنمان، نه با ساير حواسمان، حتي با عقلمان جور در نمي‌آيد زياد است، توي قرآن نه براي اينكه نه عقل تو، نه ديدن تو، نه شنيدن تو، هيچي تو، هيچي نيست. آنقدر مغرور يك وقت انسان نبايد باشد ما كه نمي‌فهميم، نمي‌دانيم اينها يعني چي؟ تا اين را گفتي معلوم است كه غرور گرفته، خيلي چيزها است كه بايد ببرندش در بُقعه‌ي امكان، شما چطور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانيد مسأله‌ي آصف بن برخيا را اصلاً، شما بنشينيد فكر كنيد ببينيد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود همچنين چيزي؟ تختي را يك نفر! تخت كه مفقود نشد، ناپديد هم كه نشد، از شش ماه راه، هيچكس هم نمي‌بيند كه روي آسمان دارد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد و همان تخت هم بيايد، همان تخت، نه اينكه بعضي از اين آدمهايي كه عقلشان مثل عقل من است، محدود است، اينها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند كه آنجا تخت را از بين برده آصف بن برخيا، اينجا ايجاد كرده، اگر اينجوري باشد، كه ديگر آن تخت نيست مَن يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا النمل/38، تخت بلقيس را كي براي من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد؟ آصف بن برخيا تخت نياورده و آنجا تخت را نابود كرده و اينجا ايجاد كرده، در همان يك لحظه نه آورد همان تخت را آورد، چطور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمي؟ هيچي، ما نمي‌فهميم، درست است يا درست نيست؟ اگر بگوييم درست نيست كافريم، بايد بگوييم درست است، چه جور اگر درست است، درست است بايد بگوييم ما نمي‌فهميم، اينجا است كه بايد بگوييم ما نمي‌فهميم نه اينكه نمي‌فهميم نخواهيم هم فهميد نه اگر اينجوري ‌‌‌‌‌‌بود خدا توي قرآن نمي‌گذاشتش، قرآن را براي ما نازل كرده، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهميم منتها بزرگ بشويم، مي‌‌‌‌‌‌فهميم يك بچّه‌ي كوچك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند حالا تو نمي‌فهمي، بزرگ شدي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمي، بزرگ بشويم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمي، بزرگ يعني چه؟ يعني تو هم مغز آصف بن برخيا را پيدا كن، نمي‌گوييم مغز فلان امام و فلان پيغمبر را نه به اندازه‌ي آصف بن برخيا عقلت برسد،به اندازه‌ي حضرت سليمان عقلت برسد، حضرت سليمان وقتي كه آن عفريت از جن گفت كه من تا ظهر مثلاً تا وقتي كه از جايي كه نشسته‌اي بلند بشوي، من برايت مي‌‌‌‌آورم، او قانع نشد، معلوم است كه حضرت سليمان مي‌‌‌‌دانست كه زودتر از اين هم مي‌‌‌‌شود آورد. بنابراين تو هم عقلت، مغزت، فكرت به اندازه‌ي حضرت سليمان بشود يا به اندازه‌ي حضرت آصف بن برخيا بشود تا بفهمي. اين جور مي‌‌‌‌گويم يعني بزرگ بشويم مي‌‌‌فهمي، خوب توي آيات قرآن زياد از اينها هست، حضرت عبدالمطلب آمد ابرهه مي‌‌‌خواست خانه را خراب كند، خانه‌ي كعبه را، گفت: للبيت ربّ، براي خانه خدايي هستش كه به من مربوط نيست،     من أنا ربّ الابل، من صاحب شترم، شترم را بده، خانه‌ي كعبه صاحب دارد. ابابيل صريح قرآن است تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ الفيل/4، يك سنگريزه‌هايي اينها توي منقارشان گرفته بودند مي‌‌آمدند مي‌‌انداختند روي سر اين لشكريان ابرهه، فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ، الفيل/5، مثل گوشت جويده شده، قابل غورت دادن، اينجوري خدمت شما عرض شود مي‌‌شدند از گوشت چرخ كرده هم بدتر، خوب اينها با كجاي عقلمان جور در مي‌‌آيد؟ اين چي بود؟ من يك وقتي يادم مي‌‌‌‌آمد يك نفر از اين علماء كه به اصطلاح مذاق فلسفه داشت، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت اين از اتم‌هاي چيز استفاده كرده، اين آقاي ابابيل، آخر اتم وقتي انفجار پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند همه چيز را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند خورد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، حالا چرا توي منقار او كار كرد ولي تو كلّه‌ي اين مرديكه كار كرد باز اين خودش مسئله هست. ببينيد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم بگويم شماها فكر نكنيد هر چه كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهميد همان است و غير از آن چيزي نيست، نه! چرا يك مُشت چيزها هستش كه انسان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمد و بايد هم بفهمد، هر چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند پيش برود، حالا من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم شما بزرگ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهميد واقعاً بزرگ بشويد و بفهميد امّا نگوييد نيست، نگوييد درست نيست. انسان ملائكه بر او نازل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، شما اين كه بايد صريح قرآن است كه هر انساني يك دو نفر دو تا ملك باهاش هست، خوب اينها را كه شب شما مي‌‌‌خوابيد چكارشان مي‌‌كنيد، كدام اتاق مي‌‌خوابانيش، اصلاً بيادشان نيستيد، هستند، آيه‌ي قرآن است، مي‌‌تواني بگويي نيست، نه! بايد بگويي هست، توي قرآن است كه اين سنگهاي فضا وقتي كه پرت مي‌‌شود، شهاب ثاقب اين براي اين است كه اجنّه را نگذارند بروند به آسمان، شياطين را اين چه جوري مي‌‌شود؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم بگويم از اين قبيل زياد داريم، اگر يك كسي، يك كسي يك وقتي به اين كتاب پرواز روح ما كه هيچي هم ندارد از اين قبيل، ايراد گرفته بود يك نفر از دوستان گفته بود اجازه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيد من بروم جوابش را بدهم، از علماء بود آن شخص، كه، گفتم: برو ميل خودت است، رفته بود آنجا، گفته بود اينها قابل هضم نيست براي مردم، كتاب پرواز روح، آن هم برايش از اينها شروع كرده بود از همان جريان دُم گاو، رفته بود تا ابابيل همه ابابيل را، گفته بود كدام يك از اينها هضمش آسانتر از مطالب آن كتاب است، نه خواب راست هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد، تو اوّل بايد ايراد به قرآن بگيري، به خدا بگيري كه چرا اينها نقل شده، اينها نقل نمي‌شود كه شما هم يعني همينيد، اينها نقل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود در اين كتابها، در آيات، در روايات، آنقدر مثل چه عرض كنم، مثل ستاره‌هاي آسمان توي روايات از همين قبيل مسائل هست. كه باز توي قرآن كمتر است، آنقدر داريم كه حساب ندارد، مگر براي غذا، اوّل هاضمه‌ي جنابعالي را بايد منظور كنند، چرا شخصي باشد، بله، امّا چلوكبابي‌ها، رستورانهاي عمومي، اوّل ببينيد مسافرشان كي هست؟ بعد خدمت شما عرض شود كه مزاج او را ببرند پيش فرض كنيد يك طبيب حاذقي يا يك جاي آزمايشگاهي، خونش را آزمايش كنند، بولش آزمايش كنند، ببينند اين چه غذايي معده‌اش هضم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند آن وقت غذا را رستوران براي او اينطوري بپزد. اين درست اين كار، يك غذايي كه براي اكثر مفيد است، يك غذايي كه براي همه فايده دارد، يك غذايي كه اگر يك معده‌اي ضعيف است، آن معده به آن و آن معده را تقويت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كم‌كم قوي‌اش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، اين جور غذايي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پزد. يك غذاي چلوكباب برگ بسيار خوب مي‌‌پز‌ند تو بخوري، معده‌ات يك خورده‌اي قوي بشود، بعد شب هم بتواني آبگوشت بخوري، ترش هم نكني،   اينجوري است، كدام كتاب تا به حال مطابق مزاج مردم، مذاق مردم نوشته شده، كدام مطلب، تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلَائِكَةُ  فصلت/30، كه بعدش هم مي‌‌‌‌‌‌‌گويد: نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا در زندگي دنيا كمك شما هستيم، خوب اين را ما نمي‌فهميم، خوب تو نمي‌فهمي نخوان فايده‌اي هم ندارد، ولي بايد برسي، بايد به جايي برسي به اينجا كه ملائكه را ببيني نازل شده، ببيني باز با چشم نه، احساس بكني كه، باز هم احساست هم حتماً نبايد اينطوري باشد كه شب ببيني يك كسي آمد صدا زد، گفت كه پا شو بعد بلند شوي ببيني كسي نيست، اين هم نه! اين هم باز احساس ظاهري است، احساس از طريق سمع و لمس است، من نصف شب خواب خواب بودم، توي اتاق هم كسي نبود، درها هم بسته بود، يك وقتي مثل اينكه ديدم يك كسي دست به بازويم مي‌‌زند صدا هم مي‌‌زند بلند شو، اين هم از راه گوش فهميدي، هم از راه دست، آن ملك خودش را خيلي نازل كرده، خيلي آمده توي اتاق تو، خيلي با حواس ظاهري ملكي تو ارتباط پيدا كرده تا اينجوري شده، نه!، اين هم نيست! خوب چيه پس؟ ديگر، آدم كور، ببخشيد رنگها را نمي‌تواند تشخيص بدهد بشناسد، چشمت را باز كن تا ببيني چيه، كسي كه دل ندارد هيچي ندارد، اينها را به خدا قسم آقايان رويش كار كنيد، خيلي لازم است، تا پيشرفت كنيد و الاّ از مجتهد اعلم اعلم فالاعلم فالاعلم هم كه بشويد و فقط با اصول و فقه پيشرفت بكنيد از همين دايره‌ي فقه‌تان خيلي عالي بشود، همه‌ي جواهر را بفهميد و اصولتان هم خيلي عالي باشد كفايةالاصول را درك بكنيد حقيقتش را، چون اينها دو تا  بسيار مهم است، من نمي‌گويم اينها خوب نيست، بايد هم باشد، بايد هم بخوانيد، نردبان لازم است براي رفتن به پشت‌بام، امّا حقيقت آن چيز ديگري است، آن يك چيزي است كه با اين مسائل درست نمي‌شود، شما با صدتا كتاب فقهي، مستدل، بزرگترين عالم مثل مرحوم انصاري، مثل شيخ انصاري نوشته‌ باشد، شما اگر توانستيد بفهميد تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلَائِكَةُ كه خدا توي قرآن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد چطوري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. اينها يك علم ديگرست، اينها يك بحث ديگرست، حواستان جمع باشد، ملائكه واقعاً نازل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، صريح قرآن است، إِنَّ الَّذِينَ ببينيد خيلي دودوتا چهارتا، خيلي ساده إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ، اين كلمه‌ي ربّنا اللّه را اوّل بايد انسان خوب بفهمد، خدا هم قبول داشته باشد، تو هم قبول داشته باشي، رب من خداست خدا هم بگويد بله من ربّ توام، تو هم بگويي ربّي اللّه، كي مي‌‌تواند اينطوري بگويد، آن كسي كه مربّي او خدا باشد و مربّاي الهي باشد. صد درصد خدا تربيتش كرده باشد، به حضرت موسي خداي تعالي فرمود:وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي  طه/41من تو را براي خودم ساختم، اينجوري باشد، حضرت موسي مي‌‌تواند بگويد: ربّنا اللّه، شما در دعاي كميل مي‌‌گوييد: يا ربِّ، يا ربّ، يا ربّ، يا ربِ يعني يا ربّي، اي خداي من، اي مربي من، مي‌‌تواني بگويي؟ سبحان ربّي الاعلي و بحمده، ربّي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد، يك جوري باشيد كه مربّي‌تان خدا باشد، خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند چطوري بسازدتان،إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ، اوّل اين را خوب در خودتان درست كنيد، وقتي كه انسان مربّي‌اش مي‌‌‌‌‌‌خواهد خدا باشد، بايد خيلي هم نرم باشد در دست خدا، شما يك آهني سفتي را برداريد هر چه بخواهيد اين را بيل بسازيد ازش، كلنگ بسازيد، نمي‌توانيد چرا براي اينكه سفت است. براي اينكه تربيت نمي‌پذيرد، تربيت نمي‌پذيرد، اشكال از سر اون است. شما بايد آنچنان ملايم در مقابل پروردگارتان باشيد كه خدا مربّي‌تان باشد، و الاّ اگر مثل سنگ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً، از سنگ سخت‌تر باشيد كه ‌‌‌‌گفت از سنگ سخت‌تر آهن است. حرف گوش نمي‌كند حرف گوش كردن يك آهن در اين است كه نرم بشود و هر جوري كه مي‌‌‌خواهند كج و راستش كنند، نرم شدن شما اين است كه هر چيزي كه مي‌‌‌‌‌گويند تو اطاعت كني، گوش بدهي، بنده‌ي خدا باشي، بدون چون و چرا هر چه كه خدا، هيچ وقت آن آهني كه كجش مي‌‌كنيد نمي‌گويد من را مي‌‌‌خواهيد چكار كنيد؟ شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد من را مثلاً بيل درست كنيد يا كلنگ، هر چه او كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد شما هم همين جور باشيد ربّنا اللّه،  و سر اين كلمه‌ي ربّنا اللّه، استقاموا، اينها مقاومند، ثابتند، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانند، امروز با، ديشب عرض كردم امروز با يك نفر، فردا با يك نفر، امروز در يك صراط، فردا در يك صراط، و همج الرعاء، باشند و اتباع كل ناهق باشند نه اينجور نبايد انسان باشد تتنزل عليهم الملائكه، دو تا شرط دارد يكي ربّنا اللّه، يكي هم استقامت، نازل مي‌‌‌‌شود ملائكه، حالا ملائكه چطور نازل مي‌‌شود  ما كه نمي‌فهميم، تو چي را مي‌‌فهمي؟ تو داري غذا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوري، كتاب هم را گذاشته اينجا، داري مطالعه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني، زنت ازت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرسد چي بود غذا؟ ما اين جريان اتفاق افتاده، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد: نمي‌دانيم يك چيز بود خورديم، اينقدر تو با توجّه به كتاب كه داري مطالعه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني، حواست از اين ور پرت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، حواست جمع باشد، حالا كه خدا گفته: تتنزل عليهم الملائكة، حواست جمع باشد كه استقامت كردي خوب، بله! خدا مربّي‌ات بوده، همه‌ي كارهات طبق دستور خدا بوده، بله، حالا حواست جمع باشد ببيني چطوري ملائكه بهت نازل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند، اينجوري، بگويي: نمي‌شوي نمي‌شود گفتي اين آيه دروغ است، خدا گفته تتنزل عليهم الملائكه، بعضي علماء آمدند حالا توي تفاسيرشان نوشته‌اند كه مربوط به قيامت است، بعضي از آياتش حالا شايد نشود را بشود از ظاهرش استفاده كرد مال دنيا هم است ولي بعضي از آيات صريح است، نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ ملائكه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند: نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا، پس معلوم است توي دنيا هم هست پس يكي، كسي كه از چيزهايي كه بايد خيلي حواستان را جمع كنيد اين است كه معناي توبه همانإِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ است. و مَنْ تاب معك، همين است، مسلماناني كه با پيغمبر راه افتادند، ما در اين شبها، امروز فكر مي‌‌كردم، دوستان را ما مي‌‌خواهيم قدم به قدم در عقايد روزهاي جمعه و در اين شبها انشاءاللّه در مسائل تزكيه‌ي نفس همينطور با هم برويم، اينجوري كه هي گفتيم اينها هم توي دفترشان نوشتند تقريباً نشد، حالا با هم حركت كنيم برويم جلو و انشاءاللّه بشود. شما اگر استقامتان درست است و توبه‌تان درست است، از همين، حالا فردا باز نياييد به من بگوييد بله ديشب بر ما ملائكه نازل شده، ملائكه نازل بشود، خودت بفهم و خودت، هيچكس هم نمي‌فهمد كه تو چطور ملائكه بر تو نازل مي‌‌شود و اشتباه هم مي‌‌كنند و بعد هم تكفيرت مي‌‌كنند. نه خودت احساس مي‌‌كني كه بله توفيقاتم امشب خيلي بيشتر از ديشب است، امشب خيلي از مسائل برايم حل شده، مهم‌ترين كاري كه ملائكه از ناحيه خدا مي‌‌كنند براي انسان اين است كه شرح صدر براي يك انسان درست مي‌‌كنند و حقايق را براي انسان باز مي‌‌كنند، حقيقت، حتي توي مسائل فقهي، امروز رفتيد در درس يك مرجع تقليد نشسته‌اي يك مطلب را برايت گفته، ملائكه شب مي‌‌آيند اگر اين مطلب صحيح باشد بازش مي‌‌كنند، براي تو يك نورانيّتي احساس مي‌‌كني، اگر ناصحيح باشد مي‌‌آيند عدم صحّتش را برايت توضيح مي‌‌دهند، آخر علماء و مراجع كه همه‌شان درست نمي‌گويند، و الاّ اختلاف نداشتند، بالاخره يك وقت اختلاف يكي اشتباه مي‌‌كند، يكي درست، مي‌‌گويد مي‌‌آيند برايت باز مي‌‌كنند. ملائكه اگر كه ربّنا اللّه ثم استقامواي تو درست باشد ديگر احتياج به اين بحث‌ها ندارد، يك وقتي مي‌‌گويند يكي از علماء معروف خيلي كم استعداد بود سر درس، كه وقتي درس مي‌‌خواند همه مسخره‌اش مي‌‌كردند كه اين چرا نمي‌فهمد، هي از استاد مي‌‌پرسيد، هي سؤال مي‌‌كرد، هي از اين شاگرد، هي از آن شاگرد، همه هم بدشان مي‌‌آمد، چون خيلي كندفهم بود، بعد اين كار، اين برنامه را پياده كرد. گفت: ربّنا اللّه، داراي ثبات هم شد، ديدند آمد سر درس، يك اشكالاتي مي‌‌كند استاد تويش مي‌‌ماند. من حتّي خودم در سر درس خارج وقتي در مشهد، مرحوم آيت‌اللّه ميلاني من يك نفر را ديدم استاد تويش مي‌‌ماند، بله! روي اين مسأله فكر مي‌‌كنيد، فردا مي‌‌آمد حرف همان همان طرف را هي چند روز همينطور آمد اين اشكالات را كرد، طلبه‌ها گفتند حالا چي شده، تو كه تا پريروز حرفهاي ساده را هم نمي‌فهميدي؟ اين معناي تتنزل عليهم الملائكة، ملائكه را كه خدا خلق نكرده كه برود براي تو گنج فلان زمين را در بياورد، نمي‌دانم پولهاي گاوصندوق فلان تاجر را براي تو در بياورد، اگر ملائكه را اينجوري مي‌‌‌‌‌‌‌خواهي. اين ملائكه دزد خدا نيافريده اصلاً، ملائكه‌اي كه كار بي‌ربط بكنند اصلاً خدا نيافريده اينها عِبَادٌ مُكْرَمُونَ  أنبياء/26، ببينيد در وصفشان به جان شما، حال شما مي‌‌خنديد ولي عده‌اي هستند كه دوست دارند ملائكه بيايند خوب، آقا، حالا ملائكه سقف سوراخ شد آمد جلوي شما، چي مي‌‌خواهي ازش، يكصد ميليوني اول بياور تا ما يكخورده فكرمان راحت بشود از كجا برود بياورد بالاخره بايد يادش داده باشند دزدي را، خوب نه از كجا برود بياورد پولي كه بخواهد چاپ بزند ايجاد بكند كه اين كار را خدا هم نمي‌كند كه اين تقلّب توي مملكت است پول چاپ كردن كلّي تعقيب دارد اگر بخواهد برود از گاو صندوق بانكها بردارد و اين دزدي است تو كه هنوز نمي‌داني ملك براي چي بايد نازل بشود. بر پيغمبراكرم چه جوري؟ براي چي نازل شد؟ براي نزول حكمت و قرآن، بر انبيا‌ء براي چي نازل شد؟ براي همين، آخر يك خورده همين يك جمله را فكر كنيد، تسخير جن دارد، جن بيچاره را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي چه كارش كني، خوب برود آخر براي ما يك كاري بكند، ما از اين گرفتاري نجات پيدا كنيم. همين نمي‌دانم، ارواح را احضار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي چه كارش كني؟ ما تو مجلس يك جائي بوديم، مجلس احضار ارواح يك وقتهايي روح فلان آقا را حاضر كردند خوب يكي پرسيد كه ببينيد در خانه ما الآن چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد؟ آخر يك انسان مؤمن زنده‌اي را بياورند تو بگويند آقا تو كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواني برو ببين خانه‌ي ما چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد. خودت پا شو برو ببين چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد مطمئن به زن و بچّه‌ات نيستي، خوب يك كاري بكن كه مطمئن بشوي، تا راحت بشود فكرت ببينيد ماها اصلاً نمي‌فهميم با معنويّات چگونه ارتباط برقرار كنيم، چه جوري فكر كنيم، و الاّ به خدا قسم به يك‌يك شماها اگر با صفا باشيد، اگر با صداقت باشيد، ملائكه نازل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، بهتان درس فقه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، درس اصول مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، نمي‌خواهم بگويم شما درس فقه و اصول نرويد، نه برويد بايد هم برويد ولي اشتباهاتتان را رفع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، اشكالاتي كه برايتان بوجود آوردند اينها همه برطرف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، صاف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، يك صفايي انسان پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، با آنهايي كه مثل خودشان هستند و هر چه او مي‌‌‌‌‌‌‌‌گويد اين هم مي‌‌‌‌گويد، هر چه او مي‌‌‌‌فهمد، اين هم مي‌‌‌‌فهمد، نمي‌شود كه در يك موضوعي در يك مسئله‌اي دو جور انسان چيز بفهمد، وقتي تو دو جور مي‌‌فهمي تو يك جور مي‌‌فهمي، او يك جور، اين يكي‌تان حتماً آن نور را نداريد، آن معنويّت را نداريد، آن ملك برايتان نازل نشده، حال كدام يكي است خدا مي‌‌داند، پس ان الذّين قالوا ربّنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة، همه‌شان اين نباشد كه فكر كنيد حفظتان مي‌‌كند، تازه امام حسين هم ملائكه آمدند گفتند كه ما ياريت مي‌‌كنيم، مي‌‌آوريم روي همين جنبه‌هايي كه اگر امام حسين مي‌‌خواست تمام سي‌هزار لشكر عمرسعد با يك اراده ما اين را دلايل زيادي تو آيات و روايات داريم كه با يك اراده حضرت همه را نابود مي‌‌كرد، بناي اينكارها نيست، ملائكه براي اين هم نمي‌آيند، ملائكه حتي هم براي چي بگويم نصف شب برايتان قرآن هم بخوانند، نه نمي‌آيند قرآن را بايد خودت بخواني و خودت بخواني و خودت هم بفهمي، كمكت مي‌‌كنند در فهم حقايق، خيلي از علماء هستند، فضلاء هستند، بزرگان هستند كه ملائكه براياشن نازل نمي‌شود و خيلي مسائل عادي را نمي‌فهمند، واقعاً نمي‌فهمند ها! ما علماي بزرگي داريم همين الآن كه اينقدر نمي‌فهمند كه امام زمان قابل ملاقات است مي‌‌شود ديدش، مي‌‌شود باهاش صحبت كرد، اين اندازه را نمي‌فهمند. خوب خيلي است علماء بزرگي هستند از اهل‌سنت كه اينها فرق بين ابابكر و علي‌بن ابيطالب را نمي‌گذارند بلكه، من خودم اين را فكر نمي‌كردم يك وقت در مكه با يك نفر برخورد كردم از علماي آنجا بود حتي كرسي درس داشت، مي‌‌گفت: ابي‌بكر افضل از علي بن ابيطالب است، آقا به چه دليل؟ براي اينكه جلوتر است، خليفه اول است، خوب آخر، اين خودش خُلف است كه خليفه اول ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيمش، پس چون خليفه اول است افضل است. خوب تو بيخود خليفه اول قرارش دادي، اينقدر درك ندارد، اين كتاب تفسير فخررازي را برداريد نگاه كنيد چقدر تشكيك كرده، چقدر حرف زده، امّا فرق ابابكر و علي بن ابيطالب را نمي‌گذارد، واقعاً مثل اين است كه فرق انسان بين خورشيد و نمي‌گويم حالا سياه چال، فرق بين خورشيد و ماه را نگذارد چقدر بد است بگويد هر دو نورش مساوي است، بلكه ماه يك خورده نورش هم بيشتر است، يك وقتي نگوييد فلاني گفته ابوبكر ماه است، ابي‌بكر ماه تو مستراح است، مي‌‌‌گويم بر فرض آنقدر ما بياوريمش بالا خورشيد كجا ساير اشياء كجا بياوريمش بالا، خورشيد كجا؟ ساير اشياء كجا؟ از خدا بخواهيد كه قلبتان آن چنان پاك بشود، آنچنان پيش برويد انشاءاللّه كه ملائكه برايتان نازل بشود و حقايق را به شما تعليم بدهد و دركتان، دركي بشود كه حتي فقهاي بزرگ چه از اهل‌سنت، چه شيعه، كه ملائكه برايشان نازل نمي‌شود، آن فهم را شما پيدا بكنيد، اميدواريم همه‌ي ما از همه‌ي حقايق به وسيله‌ي ارتباطمان با خدا و وسيله‌ي آن مَلَكي كه خداي تعالي بر ما نازل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و انشاءاللّه از همه‌ي حقايق اطلاع پيدا كنيم و همه‌مان جز مؤمنين واقعي بشويم، دركمان درك حسابي باشد و انشاءاللّه به تمام حقايق و معنويّات زير سايه‌ي امام عصر ارواحنافداه برسيم.و صلي اللّه علي سيدنا محمد و آله اجمعين.

۴ ذی القعده ۱۴۲۳ قمری – استقامت،قاطعیت

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله والصلاة و السلام علي رسول الله و آله اجمعين لاسيما علي بقية الله في العالمين روحي وارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا‌‌‌ء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

در جلسات شب گذشته درباره‌ي صبر و حقيقت صبر عرايضي عرض شد امشب درباره‌ي صبر كه يك بخش مهم استقامت است يعني اگر كاري در استقامت كه اگر كسي آنرا انجام دهد كلي از صفات رذيله‌اش از بين رفته پايه‌اش صبر است. تا حدي مقتضاي مجلس بود اين مطلب را عرض كرديم. امّا پايه‌ي ديگر استقامت قاطعيّت است. قاطعيّت يعني انسان وقتي كه كاري را بعد از فكر كردن و مشورت كردن و بعد از اينكه تصميم مي‌‌گيرد انجام دهد بايد قاطعيّت هم داشته باشد. افرادي هستند كه كاري را مي‌‌دانند خوب است و بايد هم انجام دهند امّا متزلزل هستند و اين از صفات بد رذيله است، دو دل هستند به اصطلاح دم دمي مزاجند، حالتي دارند كه به آنها به هيچ وجه نمي‌توان اعتماد كرد و به اصطلاح مردم پايشان روي پوست خربزه است. يعني دست به آنها بزني زمين مي‌‌خورند. به تعبير روايات (باد به هر طرف بوزد آنها را با خود به همان طرف مي‌‌برد) يا به تعبير حضرت علي (عليه‌السلام): كف روي آب است هر جا برود او را با خود مي‌‌برد، يك پا برجايي، استقامتي، تعهدي، از خدشان ندارند، اينها افراد ضعيفند. حضرت علي (عليه‌السلام) فرمود مردم سه دسته‌اند: يا عالمند (در روايات هستند كه منظور خود ائمّه هستند)، يا كسي است كه تعليم علم بگيرد (در روايات هستند كه منظور شيعيان هستند حالا يك شيعه كلاس اول است يكي بالاتر است) و بقيّه مردم كف روي آبند، يعني هيچ ارزشي ندارد، امروز مي‌‌گويند اين كار خوب است و حتماً انجام مي‌‌دهيم، فردا مي‌‌پرسي كه كردي؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌گويد: نه پشيمان شدم. هيچ وقت نمي‌شود روي آنها اعتماد كرد. اين يكي از صفتهاي انسان است كه در يك وضع خاصي نمي‌تواند باشد. شما اگر در محبّت استقامت نداشته باشيد، امروز دوستيد، فردا دشمن، امروز صميمي هستيد، فردا به يك باد بسيار ضعيفي مي‌‌‌‌‌‌‌‌لغزيد. قاطعيّت ندارد، قاطع يعني قطع كنده، يعني يك كاري را كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌داني درست است و خوب است و با مردم برنامه‌ريزي مي‌‌‌‌‌‌‌‌كني قاطع نيستيد و حتمي نيست و تصميم شما جدّي نيست. اين افراد چه در دوران تحصيلات شكست مي‌‌‌‌‌‌‌‌خورد، يك روز مي‌‌‌‌‌‌‌‌رود يك روز نه، آقا تو چه كاره‌اي؟ من طلبه‌ام. گاهي درس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانم گاهي نمي‌خوانم، گاهي عمّامه دارم گاهي ندارم، هر وقت ايجاب كند لباس روحانيّت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پوشم و هر وقت ايجاب نكند لباس را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كَنم. وضع درست و حسابي ندارد و نمي‌شود گفت: چه كاره است و حتي خودش هم نمي‌داند چه كاره است. اگر دو سه تا كار براي خودت دست و پا كردي براي هميشه جدّي باشيد، يعني قاطعيّت داشته باش، وا گر قاطعيّت نداشته باشيد چندين صفت رذيله‌ي ديگر به سراغت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد و قطعاً داراي آن صفات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. نداشتن قاطعيّت مساوي است با اينكه: هر صدايي او را به طرف خودش مي‌‌‌‌‌كشاند و ممكن است حتّي در دين تو لطمه وارد كند امروز مسلماني و فردا نه، افراد بي‌استقامت، افرايد كه كف روي آبند، افراد ضعيفي هستند كه اگر ضعيف نبودند باد آنها را نمي‌برد و آب آنها را به اين طرف و آن طرف نمي‌برد. تمرين كنيد، قاطعيّت داشته باشيد، هر كاري كه مي‌‌‌‌خواهيد بكنيد اول رويش فكر كنيد، آيا آن كار خوب است يا نه، هر كس شما را به هر طرف برو نرويد، اول بايد فكر كنيد، دقّت مي‌‌‌كنيد؟

و اگر فكرتان شما را به جايي نرساند برويد مشورت كنيد و حتّي اگر با مشورت هم نتوانستيد تصميم بگيرد اسلام فرموده معطل نباش و سر دو راهي نباش و استخاره كن. خداي تعالي به پيامبراكرم(صلّي‌اللّه عليه وآله وسلم)مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: در كارها با اصحابت مشورت كن و وقتي عزم پيدا كردي و حتمي شد كارت دست را بده به خدا و توكّل كن. پس مشورت اينقدر مهمّ است. در كارها با كساني كه بهتر از شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند و يا در آن كار تخصّص دارند مشورت كنيد. پس هر مسلماني، اين را بدانيد مخصوصاً شماها كه اهل تزكيه‌ي نفس هستيد و بلكه هر غير مسلماين اگر مي‌‌‌‌‌‌‌خواهد موفق شود بايد قاطعيّت داشته باشد. يك بچّه خيلي لجباز است، اين لجبازي او نشانه‌ي قاطعيّت اوست و اين خوب است، مي‌‌‌‌‌‌‌گويد حتماً بايد اين كار بشود و اين خوب است، امّا چون روي كار بد قاطعيّت دارد آن كار بدش بد است. افرادي هستند كه قاطعيّت دارند امّا بايد راهنمايي شودند. پايش را گذاشته روي دُم شير و بر نمي‌دارد و محكم مي‌‌‌‌ايستد.اين محكم ايستادن خوب است امّا روي دُم شير بودنش بد است. قاطعيّت بچّه‌ها را از آنها نگيريد ولي هدايت كنيد، راهنمايي كنيد. به آنها بگوئيد اين كار را نكن، يعني اينكه گاهي مي‌‌تواني اين كار را بكني نه، بگوئيد اين كار بد است و بدي كار را به او بفهمانيد، اين طور تربيت كنيد. قاطعيّت در اسلام خيلي اهميّت دارد، مقداري روي دين فكر كن و وقتي فهميدي حق است ديگر قاطعيّت داشته باش. ديگر با همه شرايط اسلام خودت را تطبيق بده. اسلام حق است امّا ديگر حال نداريم فلان واجب را انجام بدهيم يا فلان حرام را انجام ندهيم، اين مسلمان به درد نمي‌خورد، مسلمان واقعي مسلماني است كه هر چه را حق است مي‌‌ايستد و انجام مي‌‌دهد، اگر يك وقتي من گفتم همه چيز را جدّي بگيريد، دينتان را جدّي بگيريد، امام زمانتان را جدّي بگيريد، خدا را جدّي بگيريد، يعني قاطعيّت داشته باشيد، وقتي فهميديد خدايي هست، ديگر جدّي بگيريد، توي زندگي واردش كنيد، در دلتان جز خدا چيزي نباشد. اگر گفتي امام زماني هست، ديگر در زندگي‌تان باشد، در تربيت زن و بچّه باشد، در همه جا باشد. از طرفي مي‌‌گويي:السلام عليك يا داعي اللّه ربّاني آياته و از طرف ديگر كاري را كه او مي‌‌خواهد انجام نمي‌دهي، جدي باشيد، قاطعيّت داشته باشيد، تصميم بگيريد، حق ار اظهار كنيد حتّي اگر به ضررتان باشد، اين معناي قاطعيّت است. يعني هم خودش خيالش راحت است هم مردم، مي‌‌گويند فلاني آدم جدّي است اگر حرفي زد روي حرفش هست. اگر چك داد روي تعهدش هست، اگر قول داد كه فلان مدّت فلان كار را انجام مي‌‌دهد همان ساعت سر قولش هست، افرادي كه بدقول هستند قاطعيّت ندارند، مثل معاويه كه آدم غير مسئولي، بي‌ديني بود زير عهدش زد. نه اينكه كار را كه مي‌‌دانيد غلط است بگوئيد نه مرغ يك پا دارد و من قاطع هستم نه اين قاطعيّت نيست. اوّل خوب فكر كنيد اين كار خوب هست يا نه، اين كار مصلحت هست يا نه، يعني اگر قابل مشورت است مشورت كنيد و اگر خوب بود محكم و قاطع باشيد و انجام بدهيد، اگر غير اين باشد شما ر صراط مستقيم نيسيتيد، شما بي‌تعهد، غير مسئول، كف روي آب، پشه در باد  وخيلي اسم مي‌‌شود روي شما گذاشت، اگر تمام مراحل را هم بگذارنيد ولي قاطع نباشيد پايتان مي‌‌لغزد، ريو صبر و قاطعيّت خيلي كار بكنيد تا بقيّه را برايتان بگوئيم. 

۳ ذی القعده ۱۴۲۳ قمری – استقامت، صبر

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله والصلاة و السلام علي رسول الله و آله اجمعين لاسيما علي بقية الله في العالمين روحي وارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا‌‌‌ء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

در جلسه پيش درباره‌ي كم‌صبري صحبت كردم دنباله‌ي همين مسأله خداي تعالي در قرآن زياد تأكيد فرموده. انشاءاللّه دقت كنيد كه مرض كم‌صبري را از خودتان دور كندي.

كم‌صبري بزرگترين ضعف است براي انسان چنانچه كم‌صبري در برابر مصيبتها باشد، مصيبت واردشده و انسان هم دارد راهي را ادامه مي‌‌دهد و اگر انسان صبر نداشته باشد وسط راه مي‌‌ماند و راهش را ممكن است راهش را ادامه ندهد.

يكي رفت خدمت حاج ملا‌آقاجان و ايشان فرمود الان فرزندت از پشت بام افتاد و فوت كرد اگر راهت را ادامه بدهي و براي محبّت فرزندت برنگردي خوب است و آن شخص هم طاقت نياورد و در راهش باز ماند.

شما هم اگر كم‌صبر باشد در راهتان باز مي‌‌مانيد در اين آيه:وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنْ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرْ الصَّابِرِينَ  بقره/155كساني كه صبر نمي‌كنند اينها در مقابل مصيبت‌ها مي‌‌مانند حالا مصيبت گرسنگي باشد يا مصيبت خوف و ترس باشد، برشكستگي تاجر باشد، يا فوت كسي باشد و هر يك از اينها باشد. همه اينها انسان را از هدف باز مي‌‌دارد فقط در اين بين بشارت بده به صابرين آنهايي كه تحمل مشقات مي‌‌كنند براي رسيدن به هدف يا اينكه در مقابل اطاعت انسان صبر مي‌‌كند مثلاً ماه رمضان است و روزها بلند است و خدا امر كرده روزه بگيريد و برايتان سخت است يا بسياري از عبادتهايي كه ممكن است سخت باشد. اوائلي كه شما مي‌‌خواهيد حركت كنيد به طرف خدا برايتان سخت است امّا بعد برايتان لذّت‌بخش خواهد بود.

نماز براي خاشعين آسان است امّا براي غير خاشعين سخت و سنگين و بزرگ است. همين‌طور انسان به جايي مي‌‌رسد كه عبادت و اطاعت سخت نيست در اوائل كسي كه تا حالا خورده و خاوبيده و تنبل بوده، حالا يقظه به او دست داده و برگشته به سوي خدا حالا مي‌‌خواهد صبر داشته باشد خوب برايش سخت است امّا اگر از اول تحمل او زياد باشد و صبر كند براي رسيدن به هدف و تحمّل مشقاتي كه به ظاهر در راه بندگي متوجّه انسان مي‌‌شود آنها را تحمل كرد آن شخص صبر كرده. صبر در برابر گناه، مثلاً در مجلسي نشستند همه دارند غيبت مي‌‌كنند و گناه مي‌‌كنند اين شخص بايد به خودش فشار بياورد و علاوه بر اينكه غيبت نكند و با آنها همراه نشود بايد جلوي آنها را هم بگيرد و اين سخت است ولي بشارت باد بر صابرين كه آنها به مقصد خواهند رسيد. صبر در برابر معصيت، صبر در برابر مصيبت، صبر در برابر اطاعت معنايش اين است كه امام عليه‌السلام مي‌‌فرمايند: صبر در برابر 3 چيز است: معصيت، مصيبت، اطاعت، يك هديه‌اي خداوند به انسان مي‌‌دهد اگر انسان صبور باشد كه خيلي جالب است شايد در قرآن كمتر ديده شده كه چنين لطفي پروردگار بفرمايد: مي‌‌فرمايند: إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ زمر/10.

خداي تعالي به صابرين آنقدر اجر مي‌‌دهد كه حساب ندارد، مهمترين پاداشي است كه در برابر صبر داده مي‌‌شود در مراحل تزكيه‌ي نفس انسان بايد بعد از توبه و برگشت به سوي خدا از تمام كارهاي زشتي كه داشته، استقامت كه عمده‌اش صبر است بايد داشته باشد كه بخشي از آن صبر است و دو بخش ديگر هم دارد كه شبهاي آينده برايتان مي‌‌گويم.

استقامت معنايش اين نيست كه انسان به خودش بگويد من استقامت دارم و تمام، نه بايد روز به روز به كمالات او اضافه شود و صبرش زياد شود. كه بهترين هديه را خداوند براي صابرين قرار داده و در آيه ديگر مي‌‌فرمايند: صابرين (هر صبري هم فايده ندارد، صبر بايد انسان را به جايي برساند) صبر مصيبت، صبر معصيت، صبر اطاعت، كه خدا مي‌‌فرمايند كه صابرين مي‌‌گويند: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ بقره/156، اين إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ را راحت از كنارش نگذريد، خيلي مهم است. انا للّه مي‌‌گوئيد اين ملكيّت خدا را مي‌‌رساند كه ما مِلك خدا هستيم، مال خدا هستيم، همين را شما بفهميد، قدرت تو، بدن تو، روح تو، اراده‌ي تو بايد همه مال خدا باشد، خدا اين اختيار را به ما داده كه ما را آزمايش كند. يك بچه كوچك را اختيار نداده ولي به مرد 20 ساله اختيار داده، ما گرامي داشتيم بني‌آدم را. با همين عقل و اختيار، ولي حيوانات را اختيار نداده. انسان هم مي‌‌داند و مي‌‌تواند بفهمد عاقبت چه خواهد شد، هم مي‌‌تواند تصميم بگيرد و حتي كارهاي بسيار مهم را انجام دهد. تو را يك نفر حساب كرده و خودش در كنارت آمده و مي‌‌فرمايد: تو بنده باش و من ارباب (شايد اين تعبيرها درست نباشد امّا مي‌‌خواهم شما مطالب را خوب بفهميد) نمي‌گويد: فرمانده‌ام، به خاطر كبريايي‌ام و بزرگي‌ام، نه مي‌‌گويد به خاطر اينكه من بهتر از تو علم به هر چيز دارم، خداي تعالي آنقدر محبت دارد به ما كه مي‌‌فرمايد: اَعْلَمْ يعني تو هم مي‌‌داني، اما من بهتر از تو مي‌‌دانم. حال اينكه علم ما با علم خدا قابل مقايسه نيست و هيچ نيست او وليّ ما هست، يعني اينكه هر چه او مي‌‌فرمايد ما بگوئيم چشم و هر چه ما مي‌‌گوئيم او اگر خواست عنايت فرمايد. اگر درخواستي بود كه به نفع ما باشد خداوند اجابت مي‌‌كند. بنابراين آنچه كه خيلي مهم است مي‌‌گوئيم انّا للّه، (ما مال خدائيم)، الان جدا نيستيم از خدا، امّا فكرمان و كارمان ما را از او جدا كرده و بايد جدايي را جبران كنيم همين صبر نتيجه‌اش است هر جا مي‌‌رود و هر كار مي‌‌كني بايد خدا را در نظر بگيري، كه آيا خدا مي‌‌خواهد يا نه. امّا وقتي كار را انجام داد تازه فكر مي‌‌كند خدا مي‌‌خواست يا نه، ببينيد پس ما خودمان را از خدا جدا كرده‌ايم، امّا اولياءخدا به مقام وليّ‌خدا كه مي‌‌رسند اراده‌ي آنها اراده‌ي خداست هم خدا آن كار را دوست دارد هم او، مثلاً خدا دوست دارد شما نصف شب نماز شب بخواني، امّا تو مي‌‌خوابي و حال نداري، پس جداي از خدا شده‌اي، امّا ولي‌خدا هم او دوست دارد نماز شب بخواند هم خدا دوست دارد.

اگر به جايي رسيديد كه هر كاري را كه خدا دوست دارد شما هم با اشتهاي كامل بخواهيد از خدا، فاصله‌ي شما كم شده، يعني اين همه عبادت كه مي‌‌كنيد به قصد قربت (قربت يعني نزديكي به خدا) اگر شما نماز خوانديد بايد به خدا نزديك‌تر شده باشيد. اين نزديكي مكاني كه نيست اين است كه اراده‌ي شما اراده‌ي خدا مي‌‌شود، هر چه او مي‌‌خواهد تو هم همان را بخواهي، كه معنيانّا للّه همين است. صابرين وقتي مصيبتي به آنها مي‌‌رسد تكاني مي‌‌خورند و صبر مي‌‌كنند و مي‌‌گويند ما مال خدائيم و ا وخودش مي‌‌داند چه بكند. يكي آمده بود پيش من مي‌‌گفت: آقا ما ده سال است ازدواج كرده‌ايم هنوز بچّه‌دار نشده‌ايم گفتم: به تو چه؟ گفت: يعني چه؟ من چه خدا خودش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند خوب نمي‌خواهد به تو بچه بده و تعداد افراد در روي كره‌ي زمين مربوط به خداست و اين را بدانيد به شما كه بچّه نداد آسمان به زمين نمي‌آيد (از بچه‌دارها بپرس چقدر گرفتاري دارد، مرغي قناري را از بيرون مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خري چقدر دردسر دارد، غذايش، جايش و همه‌اش را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روي از فروشنده‌ي قناري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرسي كه مبادا خطري متوجّه او شود، آيا يكبار پرسيدي كه بچه را كه خدا داده چطور نگهداري كنيم  تربيت كنيم، اصلاً لياقت داري بچّه‌دار شوي يا نه؟ اگر گنجشكي را بدهي دست يك بچه نادان خوب او كله‌ي گنجشك را مي‌‌‌‌‌‌كَند. تو نمي‌فهمي كله‌‌ي بچه را كَنده‌اي كه فرستادي تو يك فضاي پر از گناه، هر وقت اراده‌ات اراده‌ي خدا شد و معني انّا للّه را فهميدي و جدّي بودي آن وقت بچه‌دار شو.

معني إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ هم خيلي معناي زيبايي دارد يعني آنقدر بروي بروي تا به خدا برسي از چه راهي مي‌‌شود به اين حقيقت رسيد از راه صبر، مي‌‌فرمايد: و بشارت بده به صابرين كه مي‌‌گويند ما از خدائيم و به سوي خدا برمي‌گرديم و اينها هستند كه خدا برايشان صلوات مي‌‌فرستد. البته ربّ خدا منظور است هم پيامبراكرم و ائمّه‌ي اطهار. چون همه يكي هستند و يكنوع مربّي هستند و يك جور تربيت مي‌‌كنند، اينها همه ربّند. در جاي ديگر پيامبر اكرم (رحمت خاص‌الخاص كه گفتم صلوات است اين آيه است كه در سوره‌ي توبه است (از اموال اينها صدقه بگير، صدقه به آن معنايي كه فكر مي‌‌كنيم نيست هر كسي به شخصي ديگر چيزي بدهد بدون اينكه مزدي در مقابلش باشد اين مي‌‌شود صدقه. به وسيله‌ي اين اموال پاك كن آنها را كه منظور روح اها است و پيامبر هم در اينجا به ما صلوات مي‌‌فرستد. چون انسان مي‌‌خواهد از مالش چيزي بدهد خيلي برايش سخت است، مخصوصاً كساني كه دنياپرستند. از اين رو مي‌‌فرمايد آنها تزكيه مي‌‌شوند و اينجا بايد انسان صبر داشته باشد يعني آنقدر صابر باشد كه مالش را بدهد و به عنوان صدقه هم بدهد نه به عنوان اينكه چيزي روي آن پول گيرش بيايد. (مثلاً ماهانه بگيرد و حرام و حلال فرقي ندارد فقط پول زياد گيرش بيايد) صدقه دادن فرق مي‌‌كند خيلي آدم بايد صابر باشد و برايش راحت باشد، آن وقت به آرمش مي‌‌رسد در مسأله استقامت اينها همه آمده براي اينكه بعد از توبه استقامت است براي اين است كه خدا فرموده (آنهايي كه مي‌‌گويند پروردگار ما خداست بعد استقامت مي‌‌كنند، ملائكه بر آنها نازل مي‌‌شوند) شما اكثرتان استقامت داشتيد، هيچ فهميديد ملائكه بر شما نازل شد يا نشد يا بالاخره، هر چه فكر كرديد ديديد چيزي نازل نشده علّت آن چيست؟ علتش آن است همانطور شما جدي نگرفتيد خدا هم جدّي نگرفته، ملائكه هم جدّي نگرفتند. اگر جدّي بوديد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ديديد چه توفيقاتي     شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، ملائكه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدند. يك كمكهاي به شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. يك وحدتي در شما بوجود مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد (و اين طور نيست كه نوري باشد و بيايد جلوي شما بنشيند) واقعاً اگر كمكهاي الهي و ملائكه نبود من اينجا نبودم. مثلاً با اينكه ديشب دير وقت خوابيده‌اي و خسته هم بودي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيني كسي آمد و تو را براي نماز شب بيدارت كرده. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيني يك مصيبت خيلي سختي برايت نازل شده امّا قلبت آن چنان آرام است. مثلاً فكر كنيد اين همه آدمهاي بد و دشمن حسود در برابرت هستند ولي خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايند نبايد تكان بخوري، در مقابل آنها و آرام باشي  ونترسي و حتّي دلگير هم نشوي، تمرين كنيد يك استقامت جدي در زندگي پيدا كندي و تصميم بگيريد ثبات داشته باشيد، پابرجا باشيد، خوب بمانيد و خواهيد ديد كه اين آيه در زندگي شما پيدا خواهد شد و به جايي مي‌‌‌رسد كه ملائكه خدمتگزاران شما خواهند شد. مگر حضرت زهرا سلام‌الله عليها در اتاق بودند هم دستاس مي‌‌چرخيد و هم گهواره تكان مي‌‌خورد و حضرت خودشان عبادت مي‌‌كردند كه يكي را ميكائيل و يكي را جبرئيل مي‌‌چرخاند. اين خدمت آنها به حضرت زهراست. تو هم استقامت داشته باش، وقتي حضرت زهرا آن مسائل به آن مهمي را تحمّل مي‌‌كرد و كمكهاي شديدي براي آنها مي‌‌شد كه حتّي عقل ما نمي‌رسد. سلامتي وجودتان را نمي‌بينيد چقدر خطرها در برابر شماهست، چقدر بلاها شما را احاطه كرده. سالك آن كسي است كه شبها بنشيد و قدري فكر كند و ببيند كه خداي تعالي چقدر بلاها را از او رفع كرده و چقدر مسائل مشكل را برايش آسان كرده. آنقدر ملائكه مي‌‌گويند ما هستيم، مراقب شما، دوستان شما هستيم. آنقدر بچّه زمين مي‌‌خورد چقدر خطر در اطراف اوست. روايت داريم كه خدا به ملائكه مي‌‌فرمايد مراقب بچّه‌هاي شيعيان باشيد و اگر جايي پرت شد بگيريد و آرام زمينش بگذاريد، زياد هم ديده شده مراتب خودتان، زن، بچّه‌تان، كسب و كارتان هستند. كسي مي‌‌گفت من جنسي داشتم كه فروش نمي‌رفت نااميد شدم، شب نصف شب پا شدم نماز خواندم و از خدا خواستم صبح ديدم مشتري آمد و همه را خريد، رفتم پيش يك عالم اهل معنا او گفت: بله آنها ملائكه خريد هستند ممكن است خودشان واقعاً بيايند و گاهي هم مي‌‌روند و دل طرف را نرم مي‌‌كنند و شخصي مي‌‌آيد و مي‌‌خرد. براي حضرت ابراهيم مجسّم شدند به عنوان مهمان، براي حضرت لوط مجسّم شدند و كارش را راه انداختند، همانطوري كه مجسّم شدند براي حضرت مريم به عنوان بشارت‌دهنده، بله اين مي‌‌شود ملائكه مي‌‌آيند و كارهاي شما را به هر صورتي راه مي‌‌اندازند و كمك مي‌‌كنند، حتي افرادي كه در خانه خدا هستند بيشترشان ملائكه هستند (روايت داريم) افرادي كه كار خير مي‌‌كنند خدا مَلكي را برايش مجسّم مي‌‌كند تا برود و حجّ انجام دهد. شخصي بنام عبدالجعفر آمد در شهري كه مي‌‌رفت به طرف مكّه، ديد زن عربي يك مرغ مرده‌اي را پيدا كرده مي‌‌ببرد براي بچّه‌هايش تا آنها بخورند، او گفت مكّه‌ي من اين است كه اين زن را كمك كنم. لذا تمام پولش را داد به آن زن و خودش در آن شهر ماند، ون آن زمان طوري بود كه نمي‌شد تنها برگشت و طول مي‌كشيد 5 يا 6 ماه. حجّاج كه برگشتند گفتند تو هميشه و همه جا با ما بودي، وقتي شخصي آمد و گفت من اينقدر پول از تو قرض كردم (همان مقداري بود كه به آن زن داده بود) و به زور به او داد. ببينيد، فكر نكنيد ملائكه در بين ما نيستند و وجود ندارند و فكر نكنيد بايد به فلان مرحله و مقام برسم تا ملائكه مرا كمك كنند. در چند كتاب نوشتم اشخاصي بودند كه خداي تعالي يك مَلكي را قرار داده تا روز قيامت به جاي او هر سال به حجّ برود. ملائكه مي‌‌آيند و كمك مي‌‌كنند. منتها ما آنقدر گيج و حواس پرت و چرتي هستيم كه اصلاً ملك و يا شيطان را نمي‌شناسيم، خدا را نمي‌شناسيم. يكي از اولياء خدا مي‌‌گفت: تو خجالت نمي‌كشي صداي خدا را از صداي شيطان فرق نمي‌گذاري؟ فرق بين الهام و وسوسه را نمي‌فهمد، صداي پدرت را از صداي دشمن پدرت تشخيص نمي‌دهي. انشاءاللّه كوشش كنيد به جايي برسيد كه الهام و وسوسه را فرق بگذاريد. ميزان داشته باشيد.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۲ ذی القعده ۱۴۲۳ قمری – استقامت،کم صبری و عجله

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله والصلاة و السلام علي رسول اللّه و علي آل اللّه اجمعين لاسيما علي بقية الله روحي وارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين. 
عرايضي كه عرض ميشود مطالبي است كه مربوط به روح انسان است و اگر كسي به آنچه انشاءاللّه عرض ميكنم عمل بكند چه مسلمان باشد چه غير مسلمان برايش لازم است. در آخرين شبي كه در خدمتتان بوديم صحبت از يكي از صفات رذيله به نام غفلت بود. شما فكر نكنيد بيدار و يقظه مال فقط مسلمانها لازم است، هر كسي در هر كجاي عالم باشد به هر دين و مذهبي باشد بايد غفلت نداشته باشد هر كاري كه ميكند رويش تمركز داشته باشد، غفلت و حواسپرتي يكي از مرضهاي جدّي روح است، افرادي هستند هر كاري كه ميكنند در وسطش يا حواسشان پرت ميشوند و يا ادامه نميدهند. اين يك حالتي است براي روح، يك مريضي است براي روح، البتّه در اسلام خيلي تأكيد شده كه غافل نباشيد، همان مرض روح را نهي كرده، اسلام دين فطرت است، اسلام دين حقيقت است و ديني است كه با ساخت انسان تطبيق ميكند، معني فطرت هم همين است. روح انسان را خدا طوري ساخته كه نبايد اين صفات رذيله درش باشد و بايد داراي كمالات باشد، حتّي اگر يك غير مسلمان، يك حتّي يك بت پرست اگر غفلت نداشته باشد بهتر از آن بت پرستي است كه غفلت داشته باشد و همين طور هم مسلمانها، حالا امشب ديگر نميخواهم دربارهي غفلت صحبت كنم، توضيح دادم و انشاءاللّه به حقيقتش رسيديد و تشخيص داديد بدترين، بدترين از امراض روحي همين غفلت است. و صفت ديگر كه باز در اسلام خيلي تأكيد شده كه نداشته باشيد و در غير اسلام هم يعني غير مسلمان هم بايد نداشته باشد و صفت بسيار رذيله و صفت بسيار بدي است كه انسان اگر خداي نكرده بهش مبتلا شد خيلي از انسانيّت دور ميافتد و آن كمصبري و عجله است. صبر اگر بخواهيم با ضميمهي روايات و آيات قرآن ترجمهاش كنيم معنايش اينكه انسان متحمّل مشكلاتي كه ميخواهد به مقصدي برسد آن مشكلات در آن راه است تحمل نكند، كمصبري كند، صبر به معناي تحمّل مشقّات است در راه رسيدن به هدف، اينجوري معنا كنيد خيلي راحت ميشويد. انسان مشكلات را تحمّل كند براي رسيدن به مقصدي كه از آن غفلت ندارد. كمصبري خيلي بد است كه در مقابل صبر و تحمّل عجله و بيتحمّلي است. عجله معنايش اين است كه انسان كاري كه هنوز وقتش نرسيده بخواهد انجام بدهد. خيلي مثال ساده، يك غذايي داغ است شما اگر برداشتيد و خورديد دهانتان سوخت عجله كرديد. نماز ظهر مثلاً ساعت يازده و مثلاً پنجاه و پنج دقيقه ميشود شما يك ده دقيقه زودتر رفتيد نماز خوانديد عجله كرديد، وقتش نرسيده، و همانطور چيزي كه به طور كلّي انسان به هر دليلي وقتش نرسيده انجام داد اين عجله كرده، حالا گاهي ميشود كه به خاطر عدم تحمل مشقّات است. يعني انجام نشدنش مشقّت دارد براي ما و ما ميخواهيم زود بهش برسيم، تحمّل نميكنيم اين مشقّات را و كمصبري ميكنيم و جلو ميافتيم. مثلاً در روايات هم هست و اين معنايي را كه عرض ميكنم جمع بين همهي روايات است كه ميفرمايند هلك المستعجلون، كساني كه دربارهي ظهور حضرت وليعصر ارواحنافداه عجله ميكنند هلاك ميشوند. كمصبري و تحمّل مشقّات را و عدم تحمل مشقّات را شما بايد كنار بگذاريد، صبر كنيد، ببينيد در آيهي شريفه كه مخصوصاً يكي از آياتي است كه نازل شده براي ظهور حضرت وليعصر ارواحنافداه و چون اين مسئلهاي كه مبتلا هستيم عرض ميكنيم: وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنْ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرْ الصَّابِرِينَ  بقره/155، خداي تعالي شما را حالا مبتلاتان ميكند، ابتلا همان به خاطر امتحان است،  بِشَيْءٍ مِنْ …ِ وَالْجُوعِ، گرسنگي، نقص به اموال و جوع، خوف به اينها مبتلايتان ميكند، بَشِّرْ الصَّابِرِينَ، به آنهايي كه تحمل ميكنند مشقّات را به آنها بشارت بده، ببينيد صبر در مقابل بردباري، در مقابل اين معناست كه انسان تحمّل مشقّات كند براي رسيدن به هدف و اسمش صبر است. بَشِّرْ الصَّابِرِينَ، اگر كسي عجله كرد براي ظهور حضرت اين شخص هلاك ميشود، حالا با اينكه ميگوييم و عجل الفرجهم، ديگر با اين چه جوري جور ميشود؟ يك وقت هست انسان تعجيل ميكند، عجله ميكند و كاري هم نميتواند بكند كه غير عادي وقتش را جلو بياندازد، ماها هر چه عجله بكنيم نميتوانيم وقتش را جلو بياندازيم، در اختيار ما نيست. اگر خودمان عجله كردي براي ظهور حضرت اين كار بدي كرديم، اين را بدانيد، هي چه شده، چرا نميشود، ناراحت ميشويم، ممكن است ناراحت باشد انسان ولي بخواهد مثلاً يك كاري بكند، مثلاً بگويد زودتر دنيا را پر از فساد بكنيم تا اينكه امام زمان مجبور بشود بيايد و عدل و داد به وجود بياورد. مثلاً همين حرفي كه شايع هم است ميگويند و بعضيها ميگويند، و كمتر هم گفته كسي اين حرف را، چون عقلايي نيست اين حرف را، فساد كنيم، معصيت كنيم، چه بكنيم چه بكنيم تا آقا زودتر ظهور كند. اين هلاك ميشود، يعني هم خودش هلاك ميشود و هم جامعه را هلاك ميكند، امّا اگر ما عجله را از طرف خودمان قرار نداديم، ما عجله نكرديم از خدا خواستيم عجله كند اين را بدانيد العجلة من الشيطان، عجله از شيطان است و تأني من الرحمان، خدا صابر است. ما اگر از خدا خواستيم كه خدايا عجله بكن در آمدن حضرت وليعصر از چه خدايي ميخواهيم؟ از آن خدايي ميخواهيم كه را همهي مفاسد زود آمدن حضرت را قبل از وقت آمدن حضرت همهي مفاسدش را ميتواند برطرف بكند، ببينيد خيلي مثال ساده، يك جايي گذاشتند جلويتان داغ است، اگر همين جور برداشتيد خورديد دهانتان ميسوزد، ناراحت هم ميشويد، عجله هم كرديد، خيلي هم بد كاري كرديد امّا اگر توانستيد اين داغي را علاج كنيد، يك خورده آب سرد ميريزد تويش، داغش علاج ميشود، آنجا ديگر عجله كرديد امّا مفسدهاش را از بين برديد، خوب متوجّهايد، گاهي انسان عجله ميكند در يك كاري، نميتواند به اصطلاح مفسدهاش را از بين ببرد، و مفسده دارد، اين شخص، اين كس، در هر كاري كه عجله ميكند فساد به وجود ميآورد، هلاك هم ميشود خودش. امّا گاهي انسان يك كاري را ميكند مفسدهاش را از بين ميبرد، اين علاوه بر اينكه اسمش عجله است و الاّ عجله نيست، از شيطان هم نيست، از قدرت انسان است. مثلاً خداي تعالي ببينيد با همان مثالي كه زدم، خداي تعالي عجله ميكند در، ازش ميخواهيم ديگر و عجل الفرجهم، يك چيزي است كه همهتان ميگوييد، از خدا ميخواهيد كه در فرج آل پيغمبر عجله كند، عجله اگر هيچ كاري خدا نستجيرباللّه نتواند بكند و همين جور با مفسدهاش اين كار را انجام بدهد، اين غلط است، حتي از ذات مقدس نستيجرباللّه اگر نتواند از اون هم درست نيست. اما چون خدا ميتواند مفسده را از بين ببرد ما از خدا ميخواهيم كه خدايا تعجيل در فرج امام زمان بكن، اين درست است. براي اينكه طبعاً مفسدهاش را از بين ميبرد حالا شما ميگوييد مفسده اينكه امام زمان بيايد چيست؟ مفسدهاش اين است كه يك امامي ديگر باقي مانده همهاش و همهي اجدادش را كشتند، اين هم اگر الان با همين وضع مردم بيايد يك ساعت مهلتش نميدهند و از بين ميبرندش، دقّت كرديد؟ يك راهي برايش پيدا نميكنند، عدل و داد هم به وجود نميآيد، اين مفسدهاش هست. امّا خداي مقلّب القلوب، خدايي كه تمام دلها در دستش هست، باز ما هم هر چه بگوييم  و عجل الفرجهم، خدا خيلي آماده نيست كه گوش به حرف ما بدهد، البتّه اين هست كه مفسدهها را كم ميكند، هي مفسده را كم ميكند كم ميكند تا واقعاً ظهور انجام ميشود. به طور كلّي معناي اين همهي روايات كه يك دسته گفتهاند از شما خواستهاند كه از خدا بخواهيد كه تعجيل در فرج بشود كه و اكثر الدعاء بتعجيل الفرج، زياد دعا كنيد براي تعجيل فرج، خوب ميبينيد يك روايتي است و صلوات حتي با عجلالفرجهم در تعقيب نماز صبح صد تا با صلوات عجلالفرجهم، معروف است، زياد داريم، حتي اگر شما توي يك مجلسي رفتيد يك صلوات فرستادهاند و عجل الفرجهم نگفتند يك خورده ناراحت ميشويد كه چرا اينها عجلالفرجهم نگفتند. و خودتان ميگوييد با اينكه عجله از شيطان و از خدا نبايد بخواهيم. و با اينكه عجله از صفات رذيله است كه همه ميدانيم چي را از خدا ميخواهيم؟ در حقيقت ما از خدا ميخواهيم كه خدايا زودتر اين كار را بكن، مفسدهاش هم را بردار، مفسده هم نداشته باش، و اين تنها مال خداست. اگر من و شما عجله كرديم در فرج، چكار ميتوانيد بكنيد و بايد دنيا پر از ظلم و جور بشود همان حرف در ميآيد كه مفسده بكنيم، فساد بكنيم در روي زمين تا دنيا پر از ظلم و جور بشود پس اين عجله است ها، دنيا را پر از ظلم و جور بكنيم تا آقا تشريف بياور تا دنيا را پر از عدل و داد بكند. اين غلط است دقت كرديد؟ پس عجله از طرف ما غلط است، عجله از طرف ذات مقدس پروردگار چون مفسدهاش را ميتواند از بين از بين ببرد و ميبرد انشاءاللّه صحيح و كار بسيار خوب و به طور كلّي اين را ميخواستم عرض كنم كه عجله كار بسيار بدي است، يكي از صفات رذيله است، اگر ديديد يك كسي عجول است يعني قبل از اينكه وقت يك كاري برسد انجام ميدهد. 
اگر توي عبادات باشد عباداتش باطل است، اگر تو كارهاي اجتماعي باشد اسباب دردسر است، اگر مثلاً فرض كنيد در كارهاي مادّي دنيا باشد شايد ما اسمش را عوض نكنيم ها، تند كار كردن، سريع كار كردن غير از عجله است. عجله همين است معنايش كه قبل از آنكه وقتش برسد ما كاري را انجام بدهيم، در عبادات باشد حالا شما عجله كرديد، رفتيد وضوهايتان يك ساعت قبل از اذان ظهر گرفتيد، براي نماز ظهر باطل است، نماز را يك نيم ساعت قبل از اذان خوانديد باطل است، خدمت شما عرض شود چايي را زود خورديد، داغِ داغ، جوش، صد درجه حرارت خورديد، دهانتان سوخته بد كاري كرديد، با مردم يك جايي ميخواهيد برويد، آنقدر تند رفتيد كه آن پيرمردي كه با شما دارد راه ميرود به نفسنفس افتاده، بد است. همچين ميخواهم بگويم در هر كجايي كه بگرديد عجله بد است. و يكي از صفات عميق انسان هم، مخصوصاً آدمهايي كه تنبل نيستند همين عجله است. و خداي تعالي در قرآن ميفرمايد كه انسان را از عجله ساختيم، يعني در فطرتش يك نحوه اينجور عجلهاي هست، منتها اين را بايد تزكيه بكند، پاك بكند. از خودش در يك جا ميگويد: عجله به خاطر ضعف هست، عجله به خاطر ضعفي است كه در انسان است. انسان ميترسد از دستش در برود، لذا عجله ميكند، در آن دعا ميگويد: و انما يعجل من يخاف الفوت، كسي كه بترسد ازش فوت بشود، عجله ميكند. كسي كه ضعيف باشد بترسد كه حالا الان قدرت دارد، امّا يك ساعت ديگر ممكن دارد قدرت نداشته باشد عجله ميكند، دقّت كرديد. به طور كلي، كمصبري، عجله، شتابزدگي، هر چه ميخواهيد اسمش را بگذاريد اين از صفات رذيله است. بايد نداشت. گاهي انسان  خوب جواب اين مطلب را هم عرض كنم، گاهي انسان ميگويد كه خوب من محبوبي دارم، معشوقي دارم و دلم ميخواهد زود بهش برسم و مثلاً حالا آنهايي كه عشق و علاقهاي به حضرت بقيّةاللّه ارواحنافداه دارند ميخواهند زودتر ظهور بشود، مثلاً، ما ظهور را ميگوييم عجله نكنيد، عجله شماها براي ظهور عجله نكنيد. ولي براي ارتباط هر چه شما سريعتر بخواهيد رابطه برقرار كنيد عجله نيست. بله، حقّ با شماست، انسان محبوبي، آن همه صاحب كمالات، آن همه صاحب علم و دانش، آن همه صاحب خيرات و مبرّات، آن همه صاحب عظمت، خوب ما دوستش داريم، دوستش داريم؟ بله، از راهي كه مفسده نداشته باشد برو زودتر بهش برسي. يك عاشقي سر پشت بام وايستاده، ولي عجله ميكند، براي محبوبش پايين مثلاً، تو حياط منزل ايستاده، اين ميخواهد عجله كند از همين طرف پرت ميكند خودش را پايين، اين مفسده دارد، اين علاوه كه نميرسد بيعقلي هم كرده، امّا يك عاشقي نه رعايت اين جهت را ميكند كه من حتماً برسم، گفت: لحظهي دير رسيدن، بهتر از نرسيدن است، ميآيد از راهپلهها ميآيد پايين، ميآيد خدمت محبوبش، اگر هم خواستيد عجله به خدمت رسيدن حضرت بقيّةاللّه ارواحنافداه بكنيد، يك قدري به آن محبّتتان، قاطي محبّتتان عقلتان را هم قاطي كنيد، بدويد، با عجله بدويد، امّا يك جوري ندويد كه بخوريد به زمين و به او نرسيد. از شهرتان حركت كرديد، ميخواهيد خودتان را به يك جايي برسانيد، پيش يك محبوبي برسانيد، با نميدانم صد و شصت كيلومتر در ساعت ماشينتان را ميرانيد، خوب اين يك جايي به يك مانعي برخورد ميكند، شما پرت ميشويد، مصدوم ميشويد، عوضي كه برويد پيش محبوبتان ميبرندتان بيمارستان، ببينيد اين معناي عجله است، عقل را بايد با سرعت، با خدمت شما عرض شود فعّاليّت، ارتباط با حضرت بايد قاطي كرد، عقل ميگويد آقا ميخواهي برسي يا نرسي؟ اگر ميخواهي برسي از راه بام، از راه پشت بام بيا قشنگ پايين، حالا ميخواهي بدوي، بدو، امّا باز هم جوري بدو كه تو راه به زمين نخوري، سرت به تيزي پلّهها نخورد. خودت را برسان به محبوبت، امّا اگر از آن طرف پشت بام خودت پرت كردي، ممكن است از همان طرف راست بيافتي، گفتي توي بغل محبوبت، امّا مردهات ميرسد روي زمين، باز همان بهتر از لحظهاي دير رسيدن بهتر از نرسيدن است. اين صفت كمصبري و عجله را در هر چي كي كه هست، ماها البتّه الحمدللّه از اين صفت ذاتاً راحتيم، چون يك صفت بدي كه خواهم گفت آن در كنارش هست كه ضد اين است، آن هم بد است، كه همان تنبلي باشد، همان تأنّي مفرط باشد، آن در كنارش هست، راحتطلبي باشد، هواي نفس، آن در كنارش هست و اين را از فعّاليّتمياندازد. امّا بايد در همهي اينها تعادل داشت، سريع ، اگر شما روي پشتبام بوديد، محبوبتان توي حياط منزل بود، شما همچين آرام، آرام هم آمدي پايين، يك قدري توي راه معطل شدي، يك گلويي تَر كردي، يك غذايي خوردي، باز ميگويند تو دوست نداري، تو محبوبت او نيست، تو محبّت نداري، ببينيد تنبلي باز منافات با رسيدن به حقيقت دارد، عجله هم منافات دارم، همانطوري كه عرض كردم يك كسي را پشت بام است از اين بر بپرد پايين عجله كرده، از آن بر با تأنّي همچين بدون فعّاليّت، سرعت، اينها بيايد پايين محبّت ندارد. و معلوم است كه زياد عشق و علاقه ندارد به دوستش، امّا اگر وسط كار را گرفت، نه از اون بر خودش را پرت كرد، نه از اون طرف خودش تنبلي كرد، و بيحالي از خودش نشان داد، و سريع آمد پايين اين را ميگويند محبّ عاقل. در همهي كارهاتان بايد همينطور باشيد، يعني كاري نكنيد جز اينكه اين تعادل را در اون كار، در خودتان به وجود بياوريد، و اين هم تشخيصش خيلي مشكل است ها! يك وقت فكر نكنيد آسان است، نه! تشخيص مشكل است، رويش بايد كار كرد، فكر كرد، يكي هست در امور دنيايش آنقدر كار ميكند تا خودش را هلاك ميكند، يك هم هست در امور دنيايش اصلاً كار نميكند، و هميشه گرسنه و فقير و بدبخت است، ببينيد هيچكدامش درست نيست، يكي هست مثلاً فرض كنيد دربارهي خدمت به خلق اصلاً خودش را فداي خلق كرده، اينجا اين كار درست نيست. يك وقت هم هست كه تمام اصلاً دنيا را آب ببرد اين را خواب ميبرد، اين هم درست نيست. ببينيد خداي تعالي در قرآن به پيغمبراكرم ميفرمايد، ميفرمايد در انفاقت نه آنقدر دستت را باز بگذار و هر چه داري بده، كه فَتَقْعُدَ مَلُومًا اسراء/29، در يك گوشهاي بنشيني، خيلي با ملامت و گرفتگي پول ندارم، هيچي ندارم، اين يك وقت اينجوري است انسان، يك وقت هم هست كه قبض ميكند، هيچي به هيچكس نميدهد، اين هم درست نيست. اقتصاد بايد انسان داشته باشد، اقتصاد يعني ميانهرو، جمعي هستند كه در كلّ كارهاشان مقتصد هستند، يعني ميانهرو هستند. خير الامور اوسطها، عدالت اصلاً به معناي همين اقتصاد است، به معناي همين ميانهروي است. اين جوري باشيد.
 يك كاري بكنيد چه آن طرف بيفتيد چه اين طرف بيفتيد مريضيد. بدون تعارف، چه انسان زياد خدمت شما عرض شود در خدمت به خلق، در خدمت، به حتّي در عبادت عجيب است ها، يك كسي شب تا صبح عبادت دارد ميكند، شب تا صبح عبادت بكند، همينجور مشغول عبادت است، نماز ميخواند، الصلاة خير ضوعٍ، نماز بهترين موضوعات است. فمن شاء استكثر، خوب اين هم روايتش امّا اين را بدانيد روايات زيادي داريم كه در عباداتتان تعادل داشته باشيد. زياد عبادت نكنيد، عبادت يعني مثل همين عبادتهاي ذكر و نماز و قرآن و اينها به كارهاي دنيائتان هم برسيد، وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ طلاق/3، نازل شد يك عدّه مثل ماها فكر كردند، خيال ميكردند تقوا يعني آدم برود توي مسجد، مشغول نماز بشود، با كسي حرف نزند كسي هم دوربرش آمد اخمش بكند كه جرأت نكند بيايد جلو، از اين حرفها يك عدّه رفتند. در روايت دارد كه پيغمبراكرم با شلاق رفتند بالا سر اينها توي مسجد، اين معناي تقوا اين نيست، تقوا يعني هر كاري به حساب خودش و براي خدا اگر عبادت هم ميكنيد هر كارتان، حتّي خياطي ميكنيد، نجّاري ميكنيد، بنّايي ميكنيد، هر كاري كه ميكنيد اگر قصد قربت بكنيد همين خودش ميشود عبادت، عبادت كه تنها نماز خواندن نيست. شما ميدانيد ديگر كه خوارج نهروان اينها عبادت به آن معنا زياد ميكردند، يك پول قيمت نداشت اين عبادتشان، به جهت اينكه در افراط و تفريط بودند، در حال افراط بودند. ولايت و محبّت خاندان عصمت را تفريط كرده بودند، عبادت و نماز را اين جور چيزها را افراط كرده بودند. در نتيجه از آن ور هم كه ميگرفتندشان بايد بروند جهنم، از اين سر هم كه ميگرفتند ميرفتند جهنم. طوري باشد كه حتي در راه رفتن، حضرت لقمان به پسرش در قرآن ميفرمايد كه در راه رفتنت ميانهرو باش، نه آن جور بدو كه پايت به سنگي گير بكند، بخوري زمين، نه آن جور تنبل باش كه ده قدم جايي بخواهي بروي بايد حتماً تاكسي بگيري بروي، پياده برو، پيادهروي كن، پياده برو يك خوردهاي دقّت كرديد؟ بالاخره يكي از چيزهاي، البته دربارهي صبر خيلي حرف دارم كه بايد حتماً مواظب باشد سالك الي اللّه، كساني كه اهلتزكيهي نفس هستند، و ميخواهند موفق بشوند بايد عجله نكنند، تنبلي هم نكنند، ميانهرو باشند، آن مطلبي كه راجع به حضرت بقيّةاللّه ارواحنافداه عرض كردم اين براي اينكه يك وقتي اشكالي به ذهنتان نيايد، و الاّ حرفي نيست كه العجلة من الشيطان، عجله از شيطان است در صفات عقل و جهل هم اگر در همان چيز نگاه كنيد عجله جزء جنود جهل است و عجله نكن. و اين صفت را كه يكي از شعب كمصبري است اين صفت از خودتان انشاءاللّه دور كنيد و باز شايد هم انشاءاللّه موفق بشويم شبهاي آينده دربارهي صبر يك قدري بيشتر صحبت كنيم. و السلام عليكم و الرحمة اللّه و بركاته، و صلي اللّه علي سيّدنا محمّد و آله الطاهرين.
 

۲۸ شوال ۱۴۲۳ قمری – بیداری و عدم غفلت

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله والصلاة و السلام علي رسول الله و آله اجمعين لاسيما علي بقية الله روحي وارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا‌‌‌ء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

از اين به بعد هر چه عرض مي‌‌شود بايد انشاءاللّه جدّاً همه، چه آنهايي كه مراحل‌‌شان بالاست چه پايين، جدّاً به كار ببندند و عمل كنند و انشاءاللّه كاملاً روحشان، نفسشان، تزكيه بشود. يكي از امراض روحي انسان كه بسيار خطرناك است و غالباً خطرش شامل حال همه مي‌‌شود و همه‌ي مردمي كه منحرف شده‌اند شدند، مربوط به همين مرض خطرناك است، مرض غفلت است. غفلت از چيزهايي است كه هم به دين انسان صدمه مي‌‌زند، هم به دنياي انسان، هم به كار انسان، هم به انسانيّت انسان، انسان بايد خودش را عادت بدهد هر كاري، از جزئي تا كلّي، مي‌‌خواهد انجام بدهد متوجّه آن كار و عاقبت آن كار و اينكه اين كار چقدر فايده دارد باشد. و اين كاري كه عرض مي‌‌كنم، تمام كارها را شامل مي‌‌شود، اگر من گفتم شما چرا غافليد؟ فكرتان فقط به اين جهت فقط منتهي نشود كه از خدا غافليد؟ از خدا نبايد انسان غافل باشد، ولي در كارهاي ديگرش هم بايد بدون غفلت باشد. غفلت خودش يك صفت بسيار خطرناك و بلكه شايد صفتي به اين خطرناكي وجود نداشته باشد، وقتي كه انسان كاري را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد انجام بدهد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بخوابد. همين طور بيفتد توي رختخواب، و تا هر وقتي كه چشم‌هايش سنگين است بخوابد، و هيچ حسابي نداشته باشد و فكر فايده‌ي خوابش را نكند، فكر اينكه چقدر برايش مفيد است كه بخوابد، چون هم خواب زياد، هم خواب كم هر دويش مضرّ است، اين شخص غافل است، يك آدم بي‌ارزش، بي‌فايده، حالا يك شب دو ساعت بيشتر خوابيد، يك شب دو ساعت كمتر خوابيد برايش فرقي نكند، اين شخص را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند غافل. كسي كه تمام فعّاليّتش روي كارهاي دنيويش باشد، نسبت به آن كار ممكن است غافل نباشد، يعني مثلاً گاهي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود انسان عشق به يك كاري دارد، فكر فايده‌اش را نمي‌كند، فكر اين كه اين كار چقدر ارزش دارد نمي‌كند، هر كاري كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بكند، افراد غافل اينجوريند، شروع مي‌‌‌كنند يك كاري را مي‌‌‌‌‌‌خواهند انجام بدهند، هيچ وقت به فكر فايده‌اش نيستند، ثانياً وقتي به فكر فايده‌اش هستند اندازه نمي‌گيرند. هميشه كار انسان در ظرف زمان قرار مي‌‌گيرد، اگر شما يك ظرف كوچكي داشتيد بخواهيد يك چيز بزرگي را تويش بريزد نمي‌شود. افراد غافل اين كار را مي‌‌كنند، مثلاً چي؟ يك ساعت بيشتر وقت ندارد براي كار كردن، يك كاري را شروع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كه سه ساعت طول مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشد. اين چطور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؟ طبعاً اين كار ناقص است و طبعاً اين يك ساعتش هدر رفته و طبعاً اين شخص جز غافلين است. حساب بكن، محاسبه بكن، شما يك ساعت وقت داري، يك كاري را شروع بكن كه در اين ظرف ريخته بشود، يعني نه سرخالي بماند، نه هم سرريز بكند. شما يك كار مثلاً دو ساعت فقط لازم دارد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد در ظرف يك ساعت انجام بدهيد، طبعاً يك آدم غافلي هستيد از اندازه‌گيري.

غفلت نداشته باشيد، محاسبه بكنيد اين وقتتان چقدر هست و كارتان هم چقدر طول مي‌‌كشد، دقيق محاسبه بكنيد، يك خورده هم، يك مختصري هم كمتر آن كارتان را حساب بكنيد و اين را بريزيد در آن ظرف، يا مثلاً فرض كنيد كه شما نمازتان را، حالا به يك مناسبتي يك طوري شده افتاده آخر وقت، شما محاسبه نمي‌كنيد، يك وقت اينقدر به مستحبات نماز مي‌‌پردازيد تا نمازتان قضا بشود، يعني عمده‌ي ركعاتش مي‌‌افتد به خارج وقت، اين كار غلط است و نمازتان باطل است و گناه كرديد، حتّي مستحباتش را بايد حذف كنيد و نماز را در وقت بخوانيد تا مي‌‌شود. و همين طور اين مثالهاي كوچك را مي‌‌زنم به خاطر اينكه شما غفلت را بفهميد، غفلت حتّي در اين هست كه شما يك كاري كرديد، يك طور غذايي خورديد مثلاً فرض كنيد ممكن است به محاسنتان ريخته بشود، به صورتتان ترشّح شده باشد و شما توي آيينه نگاه نكرده باشيد و همين جور آمده باشيد بيرون، غافليد، اين غفلت است ديگر. يك آقايي يك وقتي  توي مشهد، توي بازار، از علماء‌ بسيار بزرگ بود ديدم كه ايشان عمّامه سرش نيست، يك شب كلاهي سرش هست، توي بازار، توي بازار شلوغ دارد مي‌‌رود، مردم چيزي نمي‌گفتند، همه سلام مي‌‌كردند و احترام مي‌‌كردند، ايشان هم معمولي، يك دفعه رسيد در مقابل يك مغازه‌اي خدمت شما عرض شود كه چشمش توي آيينه افتاد، همچين يك دفعه، عبايش را كشيد سرش، رفت توي مغازه، گفت: يكي را بفرستيد، برود عمّامه‌ي من را بردارد بياورد، غافل بود از اينكه، ببينيد اينها همه‌ غفلت است، غافل بود تا اينجا از اينكه عمّامه سرش نيست و همين‌طور چيزها، امام جماعتي توي مسجد يك دفعه به مردم گفت مردم من جنب هستم بايد از مسجد بروم بيرون زود، شما نمازتان را ادامه بدهيد و رفت. اينها همه غفلت است، ببينيد غفلت شامل تمام كارها مي‌‌شود. و اين را هم بدانيد اين كه ما در نماز غافل هستيم، از خدا غافل هستيم، دو جهت دارد، غفلت ما از خدا دو علّت دارد، يكي اينكه عادت كرديم به كارهاي غافلانه، اصلاً عادت كرديم، هر چه شد. آقا تو صبح‌ها كي از خواب پا مي‌‌شوي؟ هر وقت شد. فلان كار را كي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد؟ هر وقت شد. اين آدم غافلي هست، حساب ندارد، آن وقت يك كارهايي را هر وقت شد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، كه آبرويت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود، يك كارهاي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه خدا بهت غضب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، در اين بين يك كارهايي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه ائمّه‌ي اطهار متنفر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند، دورت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازند. هر وقت شد يعني چه؟ حساب داشته باشيد، نظم داشته باشيد، غفلت، خيلي بدبختي براي انسان به وجود مي‌‌آورد، با خدا چقدر ارتباط داريد؟ هر چه ‌بشود، يك وقت توي نماز غافل غافليد، يك وقت توي مستراح به ياد خدا مي‌‌‌‌‌‌‌افتديد، نگوييد توهين كرد نه، توي مستراح خوب است به ياد خدا باشد، هميشه بايد ياد خدا باشد. ولي كسي كه توي نماز غافل است، چون حساب دستش نيست، آنجا مي‌‌‌‌‌بينيد رفت، حالا يك جاي تنهايي گير آورده به ياد مثلاً معنويّات مي‌‌‌‌افتد، انسان، ما اگر مي‌‌‌‌گوييم اوّل قدمي كه انسان بايد در راه كمالات و تزكيه‌ي نفس بردارد يقظه هست، خيال نكنيد حالا يك الفبايي است كه اوّل بايد الف را ياد گرفت، بعد ب را، بعد پ را، بعد جيم را، اينها نيست. شما در مدّتي كه در مرحله‌ي يقظه هستيد، خوب دقّت كنيد، اكثر دوستان متأسفانه، اكثر دوستان نمي‌دانند اين مراحل يعني چه؟ و از همين جا من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم بهتان عرض كنم كه يك مدّتي، در حال يقظه كه مرحله‌ي يقظه را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرانيد بايد غفلت‌هاي مختلف را از خودتان دور كنيد، نگوييد من، مهم‌ترين كار هم هست. تمام غفلت‌ها بايد از بين برود، چه غفلت براي طرز خوابيدنتان، مدّت خوابيدنتان، چه غفلت، از اينجا شروع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، چه غفلت از ذات مقدّس پروردگار، اينها را بايد رفع كنيد تا بعد بدردتان بخورد، نه الان كه توي مرحله‌ي يقظه هستيد، متأسفانه دوستاني كه ما بهشان دفتر داديم، مرحله داديم، اينها از اين سه حالي كه عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم غالباً خارج نيستند، يك عدّه اصلاً نمي‌دانند مرحله يعني چه؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم مرحله‌ات چي هست؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد من ذكر فلاني را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم، مثل اينكه از يك كسي بپرسند چه دردي داري؟ بگويد: فلان قرص را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورم، درد هم همينجور هست، كي بهت گفته؟ فلاني گفته است. خوب، اين را بدانيد چقدر ارزش دارد؟ هيچ بدرد نمي‌خورد، اين را شما مطمئن باشيد كه اين آدم به هيچ جا نمي‌رسد، فقط قرص مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد، فقط دعا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند، فقط نماز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند. اين را بدانيد، دوّم افرادي هستند كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند ما  مرحله‌ي يقظه هستيم، اينجوري فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند كه مرحله يقظه يك مرحله‌ي پاييني است و هر چه زودتر هم از اين مرحله‌ نجات پيدا بكنند و به اصطلاح مرحله‌ي غفلت را باز، يعني غفلت را باز از سر بگيرند. اينجوري هست، يك دسته‌اي، كه دسته‌ي سوّم هستند، اينها متأسفانه در موقعي كه مرحله‌ي يقظه هستند خيلي رويش كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، امّا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند ما كي از اين مرحله بيرون مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رويم؟ بيرون نبايد برويد، اين كلمه غلط است، كي اين مرحله پايان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، پايان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد، اين هم غلط است، مرحله اصلاً، يك كسي اگر چشمش را معالجه كردند و شفايش دادند، از توي مطب دكتر آمد بيرون يا دوران معالجه‌اش تمام شد، باز دو مرتبه بايد كور بشود؟ اين كه معالجه نشد، اين چشم را معالجه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند براي اينكه هميشه بيند، براي اينكه بهتر از گذشته ببيند، براي اينكه اگر كور بوده شفا پيدا بكند، مرحله‌ي يقظه‌اي كه ما عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم و مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم معنايش اين نيستش كه شما تمام شد، حالا شما مرحله‌ات چي هست؟ مرحله توبه، الحمدللّه يقظه را تمام كردم، گذشتم. شما خيلي اشتباه كردي گذشتي، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانستيم كه تو مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذري از مرحله‌ي يقظه، بهت مرحله‌ي يقظه را نمي‌داديم، نه خودمان را به زحمت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انداختيم نه تو را، بايد انسان كار كند كه اهل غفلت نشود در هيچ مورد، اهل غفلت نباشد، فراموش نكند، نظم داشته باشد كارهايش، افرادي هستند كه شايد در مراحل بالاي بالا هستند ولي من هنوز يقظه‌شان را كامل نمي‌بينم به جهت اينكه غافلند، تعهد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند فلان ساعت بيايند دو ساعت ديرتر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيند، كجا بودي آقا؟ من خوابم برد، اي واي، بايد برگردي به همان مرحله‌ي يقظه تا ديگر خوابت نبرد. غفلت و عدم يقظه در وجود سالك الي اللّه نبايد باشد و الاّ از بين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود. شما محال است توي يك مسافرتي با يك عدّه‌اي حركت كرديد يا تنها حركت كرديد، حساب و برنامه‌اي نداشته باشيد در اين مسافرت و شما به مقصد برسيد. چون اگر با قافله حركت كرده باشيد و غفلت كنيد، و يك جا بخوابيد، همين خواب، يك جا يكي دو ساعت بخوابيد، قافله هم رفته، شما تنها مانديد، آن وقت ديگر وا مصيبت، دقت كرديد؟ اگر تنها داريد يك راهي را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رويد، حواستان پرت است، اگر يك مسافري دارد تنها حركت بكند، غفلت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد توي درّه، غفلت بكند، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواسته روز راه برود، شب يك جا استراحت بكند، روز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوابد، شب راه مي‌‌‌‌‌‌رود، اين نوع بي‌نظمي‌ها همه در اثر غفلت بوجود مي‌‌‌‌آيد، اين كه درس مي‌‌‌‌خوانيم، كلّي درس مي‌‌‌‌خوانيم آخرش بي‌سواد هستيم، باز مربوط به غفلت است، اين كه توي نماز حواسمان اين ور و آن ور پرت مي‌‌شود، مال اين است كه عادت نكرديم به تمركز فكر، همه‌ي اينها مربوط به غفلت است، اينها، اين غفلت يك مرضي است كه خدا نكند انسان را بگيرد. لااقل، در كلّيات نبايد غافل باشيد، در كليّات، مثلاً چي؟ شما كي هستيد؟ مرديد يا زن؟ گاهي آدم يادش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود مرد است يا زن؟ ممكن است صبح به جاي عبا چادر سرش كند  برود بيرون، چون همه‌اش غفلت اين است ديگر، يادش برود بايد كجا برود؟ چكار بكند؟ چكاره هست، اينها يادش برود، يادش برود كه بايد چه خصوصيّاتي داشته باشد، يادش برود مسلمان است يا غير مسلمان، دقّت كرديد؟ اينها يادش برود، اين چي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؟ كليّات را لااقل بايد يادتان بماند، شما يك انسانيد، يك مرديد، يا آن خانم يك زن هست، بعد مسلمانيد، بعد زينت براي، ببينيد همين چند تايي كه من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم چقدر انسان را درست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، بعد زينت براي خاندان عصمت و طهارت بايد باشيد، بعد با مردم بايد اعتلاف داشته باشيد، مؤمنين را برادر خودتان بدانيد، اينها كه ديگر قرآن هست، إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ حجرات/10، بعد بايد ظالم و جز ستمگران بايد خودتان را قرار ندهيد، اين شش تا و به وظايفتان هم چه در مقابل جامعه چه در مقابل خانواده، چه در مقابل ديگران، بايد رعايت كنيد. ببينيد همين شش، هفت چقدر انسان را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازد، ببينيد حالا يك آدم غافل، من كُفرم را در مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آوريد، كُفر تو داشتي ما نمي‌دانستيم، اين را نشنيدي، يك كسي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد غضب كند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد فلاني اينقدر ناراحتم كرد كُفرم را در آورد، اي بدبخت، تو كُفر داشتي، باطنت كافر بوده ما نمي‌دانستيم، راست هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد، غضب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، اوقاتش تلخ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، حساب دستش نيست، آن باطنش ظاهر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. انسان، ارتباطش را با خدا قطع مي‌‌‌‌‌‌‌‌كند، به همه چيز متوجّه هست، خوب هم متوجّه شدن به همه چيز خوب است ها! فكر نكنيد من مي‌‌‌گويم بد است، چون متوجّه خدا نيست، به خاطر اينكه متوجه به همه چيز است، اين بد است، و الاّ هر كاري شما مي‌‌كنيد متوجّه باشيد چكار مي‌‌كنيد، مي‌‌خواهيد يك منبر برويد، صحبت بكنيد، برنامه‌ داشته باشيد، اولاً چند شرط دارد منبر رفتن، براي دوستان طلبه‌مان عرض مي‌‌كنم. يكي اينكه بدانيد اين جمعي كه پاي منبر تو نشسته‌اند چه نياز دارند؟ اين را بداني، البته افراد مختلف متأسفانه هر سخني كه درباره‌ي دين گفته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كلاسيك نيست و همين جور افراد مختلف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشيند، خوب تو هم بايد يك دارويي، يك غذايي، براي اينها تهيه كني كه بدرد همه بخورد، از خدا ياد بگيريد، بچّه‌هاي شيرخوار يك غذايي برايشان خداي تعالي تهيه كرده كه شير باشد، كه هيچ بچّه‌اي نيست كه برايش ضرر داشته باشد، همين. شما شير را به بچّه‌ي تب‌دار بدهيد خوب است، به بچّه‌ي سرماخورده بدهيد خوب است، به بچّه‌ي سرطاني بدهيد، خوب است، به بچّه نمي‌دانم گرمي مزاج بدهيد خوب است، سردي مزاج بدهي، همه‌، الان يك دانه بچّه پيدا نمي‌شود توي عالم هر نوع مرضي كه داشته باشد اين شير برايش ضرر داشته باشد يا بد باشد. شما منبري هستيد، بايد يك مطلبي را جور كنيد، حالا به گردن خودتان، يك مطلبي را جور كنيد كه براي اكثريت لااقل، مفيد باشد، و ضرر نداشته باشد، يك وقتي آنفولانزا آمده بود، اكثر مردم مبتلا به آنفولانزا بودند، يك جايي ما را مهماني دعوت كرده بودند، همه‌مان، يك غذاي ترش، پُر پياز داغي درست كرده بود، يك دكتر گفت آقا اين غذا بدرد اين زمان اصلاً الان نمي‌خورد، حالا تو اين چيه درست كردي؟ بعضي از منبري‌ اينجوريند، منبر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند يك غذاي مضر براي همه، حالا شما بگوييد كه ما غذا را براي سالم‌ها درست كرديم، خوب تو آدم سالمش را پيدا كن بعد اين غذا را بهش بده، يك غذايي كه رودل بكنند همه، غذايي كه نمي‌توانند مطالبش را هضم بكنند، اينها را بايد اوّل كاري كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند مواظب باشد يك همچنين حرفهايي اقلاً، خيلي هم مشكل است فكر نكنيد منبر رفتن در اين زمان آسان است، نه افراد مختلف، افكار مختلف، مرضهاي مختلف، دارند و بايد تو لااقل كاري بكني كه براي يك عدّه اين حرفهايت ضرر نداشته باشد، اين يك، دوّم، خودت بداني چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي بگويي، غالباً منبري‌ها تا خطبه‌ي منبرشان را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند بخوانند دارند من از پايين نشسته‌ام، گاهي مي‌‌‌‌بينيم، فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، آن منبري‌هاي پخته‌اش اينطوريند، تازه‌كارها نه، قبلاً مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند مطالعه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند باز بهترند، كه چي بگويند براي مردم، تا آن موقع، تا موقع به اصطلاح همان، مثلاً حمد و صلوة به پيغمبر اينها را كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند چي بگويند، اگر يك وقت هم تنگ بيايد، يك چيزي جعل مي‌‌‌‌‌‌‌كنند مي‌‌‌‌‌‌‌گويند، يك روايتي، يك چيزي، اينجوري نباشيد، طبيب دوّار بِطِبِّه، بشين فكر كن ببين اين جمعي كه پاي صحبت تو نشسته‌اند، اينها به دردشان مي‌‌خورد، چي مي‌‌خواهند، چه بايد بگويي و بعد هم خدا را در نظر بگير، خداي تعالي از تو چي خواسته كه براي اينها بگويي، هادي باش، تو وسيله‌ي ذات مقدّس پروردگاري در بين مردم براي هدايت مردم، خوب چرا منبر مي‌‌رويد؟ براي اينكه هدايت بشوند، يك وقت گمراهشان نكني، منحرفشان نكني، حرفي نزني كه ديگران خدمت شما عرض شود سوء استفاده بكنند، اين جور نباشد اين شرايط لازم است، بالاخره آن مطلبي كه امشب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستم عرض كنم اين است كه انسان در هر كاري كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بكند نبايد غافل باشد، اوّل بايد بررسي بكند ببيند اين كار چقدر فايده دارد، بررسي كه كرد كه ديد چقدر فايده دارد بعد به اندازه‌ي فايده‌اش براي آن كار زحمت بكشد، مثلاً فرض كنيد كه يك دانشجو هيچ جا قبولش نكردند، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد كه خوب برويم دانشكده ادبيات حالا، جاي ديگر ما را قبول نمي‌كنند مثلاً ، يا دانشكده‌ي پزشكي، من چند تا، دانشجويان را كه شما ديديد، من چند تا مي‌‌‌‌‌‌‌‌گويد چيز زدم كه ببينيم كجا قبول مي‌‌‌‌‌‌‌‌شوم، چون هدف ندارد، يك آدمي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌خواسته پزشك بشود يا مثلاً مهندس بشود، چون مهندس بشود يا پزشك بشود هر چه بشود فرقي نمي‌كند، هدف چون ندارد، خوب هدفش فقط اين است كه توي دانشگاه راهش بدهند، فقط همين، حالا هر دانشكده‌اي شد، شد. ببينيد اينها افراد بي‌هدفند. طلبه مي‌‌‌‌‌آيد توي حوزه، مي‌‌‌خواهد طلبه بشود، نمي‌خواهد به جايي برسد، هدف ندارد، لذا همين جور مي‌‌خوانند، حالا نمي‌خواهم توضيح بدهم كه چه جوري و چه طوري اين كارها انجام مي‌‌شود، درسهايتان بايد دقيق، طوري باشد كه بدردتان بخورد، مفيد برايتان باشد، تو حوزه مي‌‌خوانند من هم بايد بخوانم، موقع امتحان از او سؤال مي‌‌كنند، من هم بايد جواب بدهم، اينجوري! اين مال اهل غفلت، بايد هر روزتان بهتر از روز قبلتان باشد، اين مسئله كه من ساوا يوماه فهو مغمون، كسي كه دو روزش با هم مساوي باشد غبن دارد، اين شخص ضرر كرده، به اين توجّه داشته باشيد. اگر ديروز و امروزتان يكي بود، اگر روز قبلتان بهتر از روز بعد شما، شما از يك دهي، از شهري، با يك روحيّه‌ي پاكي، با يك علاقه‌اي به امام زماني حركت كرديد آمديد توي حوزه‌ي قم، به خاطر اينكه خوب مسجد جمكراني اينجاست، علماء هستند، روحانيون هستند، معنويّتي در اينجا هست، خوب به اين نيّت آمدي، اين پاكي را داري حالا آمدي درس خواندي، يك مدّتي هم زحمت كشيدي، با يك روحيه‌ي متكبّرانه‌ي، مغرورانه به دهت، يا به شهرت، همان جايي كه از آنجا با آن روحيّه آمدي با اين روحيه بر‌مي‌‌گردي، اين روز بعدت بدتر از روز قبلت هست، برو يك مشت معنويّات ور دار بياور توي محلّي كه از آنجا آمدي، وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ التوبة/122، اين انذار، وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ، يعني اين انذار كار انبياء هست، إِنَّك أَنْتَ مُنذِر، كار انبياء را بايد بكني، ولي غافل بودي، رفتي آنجا لباس هم پوشيدي، يك شخصيّتي هم پيدا كردي، حالا همه بايد بيايند دستت را ببوسند، همه بايد بيايند احترامت بكنند، اگر يك كسي يك خورده كمتر احترامتان بكند ناراحت مي‌‌شويد، ببينيد آيه نمي‌گويد وقتي كه تفقّه در دين كرديد، برگرديد دستتان را بوسند. مي‌‌گويد: وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ، انذار كنيد، انذار يعني چه؟ يعني آقاي مثلاً فرض كنيد كدخدايي كه تو، حالا كدخدا نيست، بدتر از كدخدا هست، حالا باز بخواهيم بگوييم شوراي ده، آقاي نمي‌دانم عضو شوراي، تو اين كار حرام را نبايد بكني، قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ، تو اين رشوه را نبايد بگيري، تو اين ظلم را نبايد بكني، اين كارها را به بكنيم خدا قسم اگر ماها به وظايفمان، يعني غفلت نداشتيم از وظايفمان، يعني از كارهايمان غفلت نمي‌داشتيم اين جور رشوه، علني، فراوان، به اصطلاح چه عرض كنم، واقعاً آدم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيند كه دارند اصلاً براي رشوه گرفتن مردم‌آزاري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. شما بايد برگرديد، بترسانيد، اين وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ، معنايش اين است كه انذارشان كنيد، انذار به معناي ترساندن از عواقب بد است كه در انتظارشان هست مي‌‌‌‌‌‌‌باشد، خوب اين كارها را بكن، اينها مربوط به عدم غفلت است، مربوط به بيدار بودن انسان است، انسان بايد بيدار باشد، ولي وقتي كه انسان غافل باشد، يك نفري رفته بود مكه، ازش پرسيدم كجا رفتي؟ گفت: خدا كه خانه نبود، پيغمبرش هم كه مرده بود، همينطور رفتيم و برگشتيم، بله، خر عيسي اگر به مكّه رود باز آيد همان خر است كه بود، خدا انشاءاللّه همه‌ي ما را از غفلت‌هاي مختلف، در كارهاي مختلف، حفظ كند و ما را از خواب غفلت در همه‌ي مسايل بالاخص درباره‌ي وظايفمان و ارتباطمان با پروردگار خداي تعالي از خواب غفلت ما را بيدار كند و متذكرمان كند كه ذاكر بايد باشيم، به ياد همه چيز باشيم و بالاخص به ياد ذات مقدّس پروردگار، اگر انشاءاللّه توانستيد غفلت را از خودتان دور كنيد ديگر توي نماز هم غافل نيستيد، توي زندگيهايتان هم غافل نيستيد، با خدا هم ارتباطتان محفوظ، با مردم هم ارتباطتان محفوظ، در كارهايتان كارهاي صحيح انجام مي‌‌‌‌‌دهيد و همه چيز در جاي خودش محفوظ است، خدايا به آبروي خاندان عصمت و طهارت ما را لغزش‌ها و غفلت‌ها حفظ بفرما،و صلي اللّه علي سيّدنا محمد و آله اجمعين.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

بیان خاطراتی از شهید هاشمی نژاد

بسم الله الرحمن الرحیم

به طور کلی بعد از فوت مرحوم آقای فریدة الاسلام کاشانی ایشان ترجیح دادند که با من هم حجره شوند و لذا دو نفری در یکی از حجرات مدرسه حجتیه با یکدیگر بودیم . نهایت ایشان حدودا 3 سال از من بزرگتر بودند و ایشان منبر خوبی داشتند ولی به هر حال در اون مدتی که بودیم با هم بودیم درسها رو با یکدیگر مباحثه میکردیم حتی اگر ایشان تدریسی داشتند گاهی که ایشان فرصت نمی کردند من عهده دار درس سطحی که ایشان میدادند بودم.

تا اینکه در سال 1334 تقریبا من در خدمت ایشان عازم نجف شدیم البته هنوز مرحوم آیه الله بروجردی و حضرت امام در قم تدریس میکردند. ما وقتی به نجف رفتیم مرحوم آیه الله حکیم بود، مرحوم آقا سید عبدالله شیرازی بود، مرحوم آیه الله شاهرودی بود، از درسهای این بزرگواران ما استفاده می کردیم و چون دو جوان تقریبا 20 ساله و 23 ساله و چون ایشان قدشان کوتاهتر بود طبعا این 3 سال رو ظاهر ایشان کمتر نشون می داد و ما هم سن معرفی میشدیم و خیلی جلب توجه فضلای نجف رو کرده بودیم که ما در این سن کم در درسهای مثل درس آیه الله خوئی، آیه الله حکیم، آیت الله سید عبدالله شیرازی و درس آیت الله شاهرودی حاضر بشیم و از درسهای اینها استفاده کنیم

ولی اختلاف مراجع و تعداد مراجع وضعی رو پیش آورده بود که هر دسته از طلاب با یکی از مراجع مرتبط بودند و طبعا اون یک پارچگی که در قم بود اونجا مشاهده نمیشد بعلاوه ما خودمون انصاف دادیم که عمق درس فقه آیه الله بروجردی و عمق درس اصول حضرت امام رضوان الله تعالی علیه طرف نسبت با درسهای نجف نبود اینها بسیار عمیق تر و بسیار پر محتواتر تدریس می کردند.

علاوه ما در نجف احساس کردیم که در اونجا مخصوصا شهید هاشمی نژاد این را بیشتر متوجه بودند که از اجتماع و از منبر و از ورود به مسائل سیاسی که در اول زمان لازم بود که روحانی وارد این مطالب باشد به دور افتاده ایم و لذا پس ا زشاید یک دوره ای از سال به شهر مقدس قم برگشتیم.

در قم اونقدر من و ایشان با یکدیگر بودیم و به توصیه مرحوم آقای شیخ علی فریدة الاسلام که تا میتوانید به درس و بحث اهمیت بدهید و با مردم کم حرف بزنید طبعا ما با یکدیگر در راه در حجره در خانه بحث میکردیم و مطالب علمی مورد بررسی قرار می گرفت ولی در سال 1341 که آیه الله بروجردی از دنیا رفتند و حوزه علمیه قم می رفت که در هم بپاشد مراجع نجف دور یکدیگر نشستند و تصمیم گرفتند که حوزه رو هر طوری هست اداره کنند ولی من و ایشان بخاطر نسبتی که با یکدیگر پیدا کرده بودیم و طبعا وطن دوم ایشان و وطن اول من مشهد بود و حضرت آیه الله میلانی رحمه الله هم درس خوبی برای طلاب میگفتند و مقداری هم دوست داشتیم از معارف مرحوم آقای حاج شیخ مجتبی قزوینی و فلسفه ای که ایشان میدانستند استفاده کنیم رهسپار مشهد شدیم و رحل اقامت را در آنجا انداختیم و بعد وضع مملکت به طور کلی بعد از رحلت آیت الله بروجردی عوض شد یعنی شاه خائن شروع به کارهایی کرد که شاید در زمان مرحوم آیت الله بروجردی جرات نمی کرد نسبت به دین انجام دهد ابتدا انجمنهای ایالتی و ولایتی و سپس انقلاب سفید و فشار فوق العاده به مراجع در این موقع مرحوم شهید هاشمی نژاد با منبرهای آتشینش با سخنهای حکیمانه اش با مطالب بسیار پر ارزشش در مساجد مشهد و در تهران در مسائل سیاسی و اجتماعی وارد شدند و از طریق منبر و قلم ایشان مشغول بیانات حقایقی از وضع مملکت جنایاتی که در این مملکت بوسیله مسئولین انجام می شود و مطالب فوق العاده پراهمیتی از قبیل این که چرا باید مردم مسلمان زیر بار غیرمسلمان ها باشند «لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء» چرا باید در مملکت ما یهود و نصاری حکومت کنند ابر قدرتها چرا باید دخالت در امور ما دخالت بکنند منبرهای فوق العاده حساسی می رفت.

در یکی  از شبهای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها در مسجد فیل ایشان منبر بسیار پر حرارت و عمیق و محرک رفت و در شب بعد او رو دستگیر کردند و مردم پرمحبت مشهد نمی خواستند بگذارند او را به زندان ببرند که در مقابل سپر ماشین ایشان قرار گرفتند و به وسیله رئیس کلانتری محل که این رو خودم ناظر بودم سه نفر از این مردم کشته شدند و ایشان را به زندان بردند.

خاطره ای که من در این قسمت دارم چون همه منو صدیق ایشان می دانستند و کنار ایشان قرارم می دانند در اون شب من را در یک خانه مخفی کردند فردا صبح با مشورت بعضی از علماء و بعضی از دوستان قرار گذاشتیم که یک طوماری امضاء کنیم به عنوان شکایت به مقامات مسئول تهران از شهربانی و از رئیس کلانتری محل که اینها باعث قتل این چند نفر شده اند و ما این مطلب را در یک طومار بنویسیم و همه امضاء کنند معلوم است که این کار بسیار مشکل رو باید انجام می دادیم تا ایشان متهم به کشتار این افراد نشود زیرا زمزمه این جهت بود که بگویند فلانی تحریک کرده مردم رو به اصطلاح اونها نهضت کردند و دولت مجبور شد که اونها رو بکشد این شکایت و طومار رو به نحو صحیحی ما نوشتیم و حدودا 1000 نفر امضاء کردند و 12 تا طومار بود و ما اول اونها رو بوسیله یک مسافر فرستادیم برای مقامات مسئول تهران و بعد برای استانداری وقتی که مطمئن شدیم اون طومارها به مقامات مسئول تهران رسیده برای استانداری و سازمان امنیت آن وقت دو تا از این طومارها را ارسال داشتیم نتیجه این شد که یک هیئتی از تهران ناگزیر شدند بفرستند و موضوع رو تحقیق کنند و بحمدالله زندانی ایشان بیشتر از سه ماه طول نکشید و رئیس کلانتری محل از مشهد تبعید شد و رئیس شهربانی را عوض کردند و مردم مشهد فوق العاده از اون روز به بعد نسبت به مرحوم شهید هاشمی نژاد ارادت پیدا کردند،

ولی بعد از مدتها منبر ایشان ممنوع شد و من چون موسسه ای به نام کانون بحث و انتقاد دینی به وجود آورده بودم و ایشان با ما نسبت خاصی داشتند از ایشان دعوت میکردیم بلکه جوری وانمود می نمودیم که دیگران فکر می کردند موسس اصلی حتی خود ایشانند و پاسخ به سوالات و پاسخ به مسائل اعتقادی فلسفی با آن بیان زیباشون میدانند ولی متاسفانه سازمان امنیت زمان شاه هر چند وقت یک مرتبه منبر ایشان را ممنوع میکرد و ایشان را مانع از سخنرانی حتی در کانون بحث و انتقاد دینی میشدند در این اواخر هم ایشان حدود دو سال قبل از انقلاب در مشهد در زندان بودند در اصفهان در زندان بودند، در تهران مکرر از روز 15 خرداد به بعد در زندان بودند.

کتابی ایشان بنام مناظره دکتر و پیر نوشته که در آن زمان سخنانی که به وسیله این کتاب در بین مردم پخش شد بسیار موثر بود و مردم رو تحریک میکرد علیه رژیم خائن شاه قیام کنند. خبر فعالیت های ایشان در ابعاد مختلف به خصوص ابعاد فرهنگی به گوش حضرت امام رضوان الله تعالی علیه رسید. در سال 1348 که من در نجف به خدمت حضرت امام رسیدم ایشان اولین سوالی که از من کردند از حال مرحوم شهید هاشمی نژاد بود و اظهار می فرمودند که او شمشیر بران اسلام است.

بعد از انقلاب هم ایشان مورد توجه خاص و عام بودند بخصوص حضرت امام به ایشان نظر خاصی داشتند کتابهای مختلفی ایشان نوشتند که هم اکنون در دسترس است و حضرت امام رضوان الله تعالی علیه ایشان رو بسیار محبت میکردند، که در جبهه های جنگ حتی با حضرت آیه الله خامنه ای دام ظله بودند و سرکشی از سربازان رشید و لشکر اسلام مکرر می فرمودند و تا روز شنبه ای بود که در منزل در خدمتشون بودیم من به ایشان عرض کردم وضع بسیار ناامن شده چون حزب جمهوری اسلامی منفجر شده بود و جمعی د ر مقر اون حزب شهید شده بودند ساختمان ریاست جمهوری و یا نخست وزیری منفجر شده بود و مرحوم آقای دکتر باهنر و آقای رجائی رئیس جمهور و نخست وزیر کشته شده بودند و شهید شده بودند به ایشان عرض کردم بیشتر مواظب خودتون باشید، خطر خیلی نزدیک شده! ایشان فرمودند: ما برای خدا قدم برمیداریم و امیدواریم خدای تعالی هر جوری که خودش دوست دارد ما رو در همون راه قرار بدهد بعد به من گفتند چند روز قبل در خدمت حضرت امام بودم من همین کلام تو رو به حضرت امام عرض کردم امام فرمودند که من به اجل خودم از دنیا میروم تو به فکر خودت باش تو باید مواظب خودت باشی!

که من بعد از شهادت ایشان که روز دوشنبه همان هفته بود و در خانه نشسته بودم که از حزب جمهوری اسلامی تلفن زدند و خبر شهادت ایشان رو به من دادند من گفتم یکی از پیشگویی های حضرت امام در این لحظه انجام شد یعنی از کلام ایشان استفاده میشد که تو شهید خواهی شد و بعد از چند سال که حضرت امام با اجل خودشون از دار دنیا رفتند هر دو قسمت پیش گوئی و کرامت ایشان برای من واضح شد.

به هر حال شهادت ایشان اثر عمیقی در حضرت امام گذاشته بود که در اون کلام معروف شان فرمودند که این خلف صالح به آن سلف صالح ملحق شد چون مرحوم شهید هاشمی نژاد روز آخر ذی القعده روز وفات حضرت جوادالائمه علیه السلام شهید شده بودند این جمله رو حضرت امام درباره ایشان گفته بودند شهادت ایشان زندگی ما رو تلخ کرد، شهادت ایشان ما رو به قدری متاثر کرد که من در زندگی سخت تر از اون روز روزی رو نداشتم یادم هست در تشییع جنازه ایشان که من را به عنوان صاحب عزا مردم مشهد می شناختند چون در قم و نجف و مشهد اونقدر ما با یکدیگر راه میرفتیم و مانوس بودیم و همه جا با هم بودیم که بعضی تعبیر دو برادر از ما میکردند و لذا در اون تشییع جنازه من وقتی اشک میریختم یک نفر آمد به من گفت فلانی! دشمن در اطراف هست شاید گریه شما نشانگر ضعف باشد من گفتم اگر گریه نشانه ضعف ما بود ما دراین وضع خطرناک بدون محافظ در بین مردم نبودیم ولی دل میسوزد و اشک میریزد.

در شبی که ایشان رو برای دفن مهیا میکردند چند نفر از علماء در غسالخانه بودند ولی خوب طبعا میخواست من متکفل غسل و کفن و دفن ایشان باشم خدا لعنت کند دشمنان رو با بدن ایشان با انفجاری که درایشان بوجود آمد اون چنان وضع عجیب بود که من نمیتوانستم آن منظره رو ببینم به هر حال جنازه رو آوردند در حرم مطهر در آنجایی که الان هم آثاری از قبر ایشان هست دفن کردند خوابهای بسیار خوبی خود من ….. تا به حال دیده نشده و شاید تا زمان ظهور حضرت بقیه الله بهتر از این نخواهد بود امیدوارم خدای تعالی ما رو در راهی که اون عزیزان رفتند قرارمان بدهد و طلب خون این عزیزان رو ان شاء الله کرده باشیم و در زیر سایه حضرت بقیه الله ارواحنا فداه طلب خون حضرت سیدالشهداء و ائمه اطهار علیهم السلام و شهدای انقلاب اسلامی و بخصوص شهید بزرگوارمون حضرت حجه الاسلام و المسلمین شهید هاشمی نژاد رو بکنیم .

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

اهمیت نماز با توجه / درس اخلاق شماره ۹

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک  کنید

 

 

اهمیت قــرابتهــاى روحـى – اخلاق ۷

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

تذکرات اخلاقی و تربیتی/ درس اخلاق شماره ۶

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۲۲ شعبان ۱۴۰۹ قمری – ۱۰ فروردین ۱۳۶۸ شمسی – مسئلــه قضــا و قــدر-

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۲۹ شعبان ۱۴۰۸قمری – مغفرت و برکت و رحمت

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سيما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء‌ و اللعنة‌ الدائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 

خطبه پیامبراکرم در روز آخر ماه شعبان

پیغمبراکرم در روزی که جمعه قبل از ماه مبارک رمضان بود یعنی جمعه آخر ماه شعبان، خطبه بسیار کوبنده و قرّائی ایراد فرمودند که بسیاری از مسائل علمی و اخلاقی در آن هست. خطبه بسیار مفصل است و حتی به صورت کتابی چاپ و تفسیر شده است. از آن جمله مطالبی که در آن خطبه هست می‌فرماید: «أَیهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَیکمْ شَهْرُ اللَّهِ[1]». مردم بدانید که ماه خدا به شما رو کرده است. «بِالْبَرَکةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ». در این ماه بعنوان میهمانی با سه چیز از شما پذیرایی می‌کنند. برکت و رحمت و مغفرت.

انسان بیشتر از این سه چیز هم در دنیا و آخرت چیزی نمی‌خواهد. گناهانش بخشیده شود. رحمت پروردگار بر او نازل گردد و برکت در زندگیش وجود داشته باشد. ببینید سه چیزی که همه چیز در آن هست. اگر یک نفر این سه چیز را داشته باشد فکر نمی‌کنم چیزی چه در دنیا و چه در آخرت کسر داشته باشد. رحمت، مغفرت و برکت.

 

اهمیت مغفرت پروردگار در زندگی

یکی از آرزوهای ما این است که حتی در ماه مبارک رمضان هم باید این آرزو را داشته باشیم که خدایا ما را ببخش و بیامرز. اگر یک انسان گناهانش را بخواهند با او حساب کنند، بدهی‌هایش را بخواهند با او حساب کنند همیشه ورشکسته است. هر انسانی که باشد. ما در مقابل پروردگارمان خیلی شرمنده‌ایم، رو سیاهیم. شما فکر نکنید تنها گناهان مایة رو سیاهی انسان است‌، مایه شرمندگی انسان است. گاه گاهی انسان فکر می‌کند در مقابل خدا چه کرده و چه آورده است؟ شما ببینید در شبانه روز هر کاری که بکنید با توجه می‌کنید. اگر با زنتان صحبت می‌کنید با حواس پرتی با او صحبت نمی‌کنید. اگر کسب و کاری داریم با حواس پرتی کار را انجام نمی‌دهیم. اگر مطالعه و درسی داریم، با حواس جمعی باید این درس را این مطالعه را انجام بدهیم. اگر با کسی صحبت می‌کنیم، حرف می‌زنیم تمام توجهمان به او است. همانطوری که همة ماها نماز می‌خوانیم اگر با یک نفر انسان معمولی حرف بزنیم، یک کلماتی را به این شخص می گوییم که نمی‌فهمیم معناش چیست؟ حفظ کردیم، داریم می‌گوییم به آن طرف و حواسمان جای دیگری است او هم از حواس ما و قلب ما اطلاع داشته باشد شما را به خدا قسم آیا این شخص هر چه هم کوچک باشد، هر چه هم آدم معمولی بی شخصیتی باشد بدش نمی‌آید؟ تو با من داری حرف می‌زنی حواست کجاست؟ همین طوری که ما نماز می‌خوانیم اگر با هرکسی صحبت کنیم او بدش می‌آید، این خودش یک گناه بزرگی است.

شما مثلاً فرض کنید می‌ایستید به نماز، در نماز چشمتان به کتابها می‌افتد می‌گویی کتاب آقای فلانی هم اینجاست،‌ بعد از نماز یک تلفن به او بزنم این کتاب را به او بدهم‌کتاب بنده خدا پیش ما مانده است انسان است دیگر یکوقت می میرد فکر خیری هم هست. گوشت هم برای ظهر نگرفتم نان هم باید بگیرم، اصلاً من بیخود دارم اول وقت نماز می خوانم کارهایم مانده است! شما حساب کنید همینها را اگر در مقابل یک نفر قرار بگیرید و این مسائل را به رو بیاورید، یعنی ظاهر کنید چقدر بد است. جا دارد ذات مقدس پروردگار با آن عظمت که تمام وجود انسان مال اوست بگوید: آقا نمازت هم مال خودت من نمی‌خواهم. نماز با حواس پرتی با آن وضعی که تو داری نماز می خوانی چه ارزشی برای من دارد. تو با زنت که صحبت می‌کردی تمام توجهت به زنت بود. با بچة کوچکت که صحبت می‌کردی حواست را جمع کرده بودی که بیهوده حرف نزنی، هر کاری که می‌کردی اینطوری حرف نمی‌زدی که با من داری حرف می‌زنی.

می‌خواهم یک نمونه ازگناهانی که ما اصلاً به حسابش نمی‌آوریم را عرض کنم. باید ذات مقدس پروردگار ما را ببخشد. من نمی‌خواهم عرض کنم که چقدر خدای تعالی مظلوم است و ما چقدر به خدا ظلم می‌کنیم. امام زمانمان حاضر و ناظر است، علی ابن ابیطالب حاضر و ناظر است، پیغمبر اکرم حاضر و ناظر است همة این‌ها حاضرند و ناظرند این اعتقاد شیعه است، این اعتقاد مسلمان است ‌. بلکه اگر کسی منکر این معنا بشود کافر است به جهت این که دو آیه قرآن بر این معنا صراحت دارد که «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ[2]».

پس وقتی که انسان به نواقص کار خودش پی می‌برد باید اول حاجتی که از پروردگار دارد، اول خواهشی که از خدا دارد بلکه اولیاء خدا اینطور خواهشی را داشتند تمام انبیاء و رسل این تقاضا را داشتند که چه؟ خدایا ما را ببخش.

 

معنای استغفار پیامبراکرم

پیغمبراکرم با آن عظمت که لحظه‌ای از یاد خدا غافل نمی‌شود در عین حال اگر چه روایتش خیلی سندش صحیح نیست و اهل سنت نقل کرده‌اند ولی بعید نیست درست باشد که پیامبر اکرم می فرماید: «لیغان علی قلبی فأستغفر الله فی الیوم سبعین مرة[3]» به قلب من یک عارضه ای عارض می‌شود و لذا روزی هفتاد مرتبه من استعفار می‌کنم.

 من یک وقتی این روایت را اینطور معنا می‌کردم. گاهی انسان در مقابل محبوبش نشسته چشمش را به صورت محبوبش دوخته یک کسی می‌آید یک حرفی می‌خواهد با انسان بزند خود محبوب به او می‌گوید: جوابش را بده، او برمی‌گردد، به دستور محبوب جواب این مراجعه کننده را می‌دهد ولی در عین حال به محبوبش می‌گوید ببخشید. این همان ببخشیدهایی است که پیغمبر اکرم به خدا می‌گوید ‌، خدا دستور داده که با مردم هم صحبت کن با کفار قریش هم صحبت کن شاید اینها هدایت بشوند. پیغمبر اکرم با اینها صحبت می‌کند، حرف می‌زند، برمی‌گردد به پروردگارش می‌گوید ببخشید، استغفر الله یعنی طلب بخشش می‌کنم از خدا. اگر روایتش درست باشد و حقیقت داشته باشد. همة مردم باید ببخشید را در هر لحظه به خدا بگویند.

هر چه هم عبادتتان، توجهتان به خدا زیاد بشود عُجب نگیردتان که ما الحمدلله دائماً در ذکر خدا هستیم و تمام وجودمان وقف خداست! چکار کنیم برای غیر خدا!

شما هر کاری بکنید باز باید بگویید ببخشید. باز حق بندگی خدا را عمل نکردید.

 

معنای بی اعتنایی به خداوند

 «وَ مَا عَرَفْنَاک حَقَ مَعْرِفَتِک[4]». ما اصلاً خدا را نشناختیم. شما اگر در مقابل یک بزرگی، یک عالمی ایستاده باشید با او صحبت کنید، ولی این طرف و آن طرف را نگاه کنید، حواستان پرت باشد می‌بینید این عالم بدش می‌آید. خدا چند برابر این عالم اهمیت دارد؟ یک میلیون برابر؟ یک میلیارد برابر؟ نه. اصلاً این آقا هیچ ارزشی ندارد ‌.حالا قدرتمندها، سابق شاه را مثال می زدیم چون آیت الله خیلی در نظرمان قدرت نداشت شاه را می گفتیم حالا که الحمدلله شاهی در کار نیست می گوییم اگر انسان در مقابل قدرتمندی ایستاده باشد یک خورده حواسش پرت بشود… می‌گویند یک نفر در مقابل شاه ایستاده بود. عقرب آمد پایش را نیش زد. این تکان نخورد. دفعة دوم، دفعة سوم خب می دانید نیش عقرب خیلی تیز است و وقتی هم زیاد شد به قلبش می رسد، افتاد و مرد بعد دیدند عقرب نیشش زده بود.

 ما حالا می‌گوییم چطور می‌شود…‌ یکی از سؤالاتی که زیاد از ما گاهی درکانون و درجاهای دیگر می‌پرسند این است که: چطور می‌شود علی ابن ابیطالب ایستاده باشد، شمشیر یا خنجر یا هر چیزی به پاش فرو رفته باشد و این را بکشند بیرون و نفهمد!‌ راست است، ماها نمی‌فهمیم یعنی چه، به جهت این که ما اگر پائین پایمان بخارد، دولّا می‌شویم پایمان را می‌خارانیم. یک خارش جزئی! در ‌ نمازها، اینقدر به خدای‌تعالی بی‌احترامی می‌کنیم.

 

اهمیت استغفار

و فرموده است در قرآن کریم «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ[5]» همة مردم، پروردگارتان را استغفار کنید، از پروردگارتان طلب بخشش کنید. «ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ[6]» در هر مرحله انسان باید برگردد به طرف پروردگار «یرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیکُمْ مِدْرَاراً[7]» برکت بر شما نازل می‌شود، آسمان برکاتش را بر شما نازل می‌کند. اول قدم و بلکه آخر قدم و بلکه اول و آخر و وسط همة قدم‌ها به سوی پروردگار و کمالات این است که انسان دائماً استغفار کند دائماً بگوید:‌ «استغفر الله ربی و اتوب الیه»‌. نه استغفر اللهی که لقلقة لسان باشد. استغفر الله یعنی خدایا طلب بخشش می‌کنم، ببخش.

 در دعای بعد از زیارت حضرت رضا علیه‌السلام می گوییم: «أَسْتَغْفِرُک اسْتِغْفَارَ إِنَابَةٍ وَ أَسْتَغْفِرُک اسْتِغْفَارَ رَغْبَةٍ وَ أَسْتَغْفِرُک اسْتِغْفَارَ رَهْبَةٍ[8]» استغفار استغفار، اصلاً از این استغفار هم باید استغفار کنید. یک نفر هی گناه می‌کرد هی می‌گفت استغفر الله ربی و اتوب الیه. حضرت امیر علیه السلام فرمود: «ثکلتک امک[9]»‌ مادرت به عزات بنشیند؛ یعنی خلاصه خدا مرگت بدهد. خدا را استهزا می‌کنی.

همین بچة شما هی برود کاربد کند و هی بگوید ببخشید باز برود کاربد بکند باز بگوید ببخشید، دفعة دوم و سوم، می گویید: خدا مرگت بدهد مرا مسخره کردی؟! یک بار، خدا می‌بخشد. یک گناه را یک دفعه کردی پاکش کن. درست است انسان دائما بایستی استغفار کند، انسان تا یک زمانی نماز نمی‌خوانده حالا مقید شده نمازش را می‌خواند. حالا می‌گوید استغفرالله از نماز نخواندنم، فردا باید استغفر الله او از این باشد که در نمازش حواسش پرت بوده، پس فردا باید استغفارش از اینکه یک لحظه حواسش دنبال ضروریترین چیزها رفته باشد. اینجوری می‌روید بالا.

 

استغفارها باید حساب داشته باشد

حالا یک مثال می‌زنم که استغفارها باید حساب داشته باشد. هر چه انسان مقامش بالا می‌رود طلب بخشش، توبه‌اش، استغفارش باید به مناسبت همان مرحله باشد. حضرت آدم چه کرده بود که دویست سال استغفار کرد. یک کار معمولی که ماها همیشه انجام می‌دهیم. از آیات قرآن استفاده می‌شود که به او گفتند:‌ اگر از گندم بخوری برایت ضرر دارد. ضرر جزئی هم دارد. ضررش را هم به او گفتند که چقدر هست؛ که علمای فقه وقتی که یک روایتی مثلاً دربارة نهی از یک چیزی باشد اینها می‌گویند مثلاً اگر علتش خیلی بد باشد می گویند که حرام است، اگر علتش خیلی بد نباشد یعنی عقلا به اصطلاح علما تحملش می‌کنند. این را می گویند مکروه است. قطعاً و صد مرتبه قطعاً گندم خوردن حضرت آدم در بهشت بیشتر از یک سیگار کشیدن ضرر نداشته؛ و عقل و فکر و همه چیز انسان می‌گوید که چرا این دود را راه می‌اندازی؟ هم مردم را ناراحت می‌کنی ‌، هم دهنت بو می‌گیرد و هم ضرر مادی دارد چرا می‌کنید؟ می‌گوید: ای آقا ما عادت کردیم. حضرت آدم هم یک دفعه یک همچین کاری کرد. آنچنان مقامش بالاست حضرت آدم که خدا هم ولش نکرد. چون هر کسی در کلاس اول است اگر به او گفتند که مثلاً بنویس صادق، اگر صادق را با سین نوشت از او توقعی نیست؛ اما اگر یک شخص دیپلمه صادق را با سین بنویسد، می گویند: این سواد ندارد بیسواد است.

از حضرت آدم بعید است ‌. ‌ تو بنده خدا، در بهشت جای به این خوبی، نعمت‌های به این فراوانی همه چیز خدا بهت داده است. آخر چه لزومی دارد از این گندمی که اگر خوردی لباس‌هایت می‌ریزد و بیرونت می‌کنند بخوری؟ پدر بزرگوار ما گول ساده لوحیش را خورد. تا آنوقت دروغ نشنیده بود. ولی اگر زمان ما بود اصلاً باور نمی‌کرد، چون آدمهایی که دروغ نشنیده‌اند یک کسی بیاید آن هم در بهشت، در محضر خدا. چون هم حضرت آدم خدا را با چشم دل در مقابلش می‌دید و هم شیطان. بیاید آنجا قسم بخورد، آن هم قسم جلاله که اگر تو از این درخت خوردی خدا دیگر از اینجا بیرونت نمی‌کند. این می‌خواهد تو را بیرونت بکند گفته از این نخور.

«وَ قَاسَمَهُمَا[10]» آیة شریفه، حضرت آدم هم (دفاع کنیم از پدربزرگمان) خب باورش نمی‌آمد خیلی هم دلش می‌خواست در بهشت بماند. نگاه می‌کرد می‌دید زمین آن همه گرفتاری، زحمت مرض، میکروب‌های مختلف،‌ باید انسان آنهم در اولین زمان، دست تنها، باید بکارد، دربیاید و بخورد ‌، و لذا وقتی قسم خورد باورش آمد گفت: «إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ[11]»‌. به خدا قسم من دارم نصیحتتان می‌کنم. من اطلاع دارم من خیلی از اولیاء خدا را دیدم و سر و کله زدم شما تازه آمدید تازه وارد هستید اینها البته تعبیرات من است به شیطان دروغ نبندیم چون بر شیطان نباید دروغ بست حالا اینها تعبیرات من است اما مضمون حرفش این بود خدای تعالی خلاصه در قرآن بیان می کند آنقدر گفت تازه حضرت آدم زیربار نرفت. حضرت حوا رفت و خورد و آمد دید که نه، طوری نشد. آمد به حضرت آدم گفت:‌ من خوردم وچیزی نشد. خب.‌ این کار را کردند و برای این کار معمولی خدای تعالی هم آنها را بیرون کرد. دو تایی بروید به زمین. تنزل بکنید، پائین بروید. البته بهشتی که حضرت آدم و حوا از آن رفتند، بهشتی بوده در همین دنیا، یک باغ خوبی بوده. بیرونشان کردند، حضرت آدم دویست سال استغفار کرد. خیلی عجیب است.

پس یکی مغفرت است، همه باید مغفرت بخواهیم از خدا. این شبهای ماه رمضان زیاد استغفار کنید. مغفرت از خدا بخواهید.

 

اهمیت رحمت پروردگار در زندگی

دوم رحمت است. حالا که خدا انسان را بخشید، شما به یک فردی بد کردید می‌روید درِخانه اش می‌بینید به تو محبت می‌کند، بخشید شما را، بعد منتظر رحمت او هستید. «و برحمتک التی وسعت کل شی‌ء». رحمت خدا شامل همه چیز می‌شود. در همه چیز باید شما از خدای تعالی رحمتش را بخواهید. رحمت پروردگار، مهربانی خدا، برای انسان از ضروری‌ترین چیزهایی است که باید انسان از خدا بخواهد؛ که علاوة بر مغفرت، رحمت. شما می‌بینید حتی بزرگترین هدیه‌ای که به پیغمبر اکرم، شما ارسال می‌کنید چیست؟ طلب رحمت از خدا برای پیغمبر است. همین صلواتی است که در نمازها می‌فرستید، هیچ دعای واجبی که به قصد انشاء انسان آن دعا را بخواند، (این که می گویم با این خصوصیات)، در شبانه روز ما نداریم جز صلوات؛ و آنهم در نماز. نماز عبادتی است که مغز آن دعا است. مغز هر عبادتی دعاست؛ و صلوات مغز نماز است. این که در اذان و اقامه می گویید: «حی علی خیر العمل»‌، در تفسیر خیر العمل می گویند که منظور ولایت است، خب ما کجای نماز ولایت داریم؟ ببینید هر موجودی هر انسانی ارزشش به مخش و مغزش است و مغز عبادت، صلوات است؛ و صلوات منظورش این است که خدایا رحمتت را بر پیغمبر و آل پیغمبر نازل کن. البته هر فردی به تناسب خودش باید بر او رحمت نازل بشود. یک وقت هست یک نفر از دنیا رفته، می گوییم خدا رحمتش کند؛ اما نسبت به امام و پیغمبر و فرزندان پیغمبر می گوییم:‌ صلی الله علیه، این یک رحمت خاصه‌ای است. از آن جاهای خوبش است، از آن رحمتهایی است که البته به مردم معمولی هم خدا این رحمت را نازل می‌کند.

این صلوات، فکر نکنید مخصوص پیغمبر اکرم یا‌ آل پیغمبر است. نه. در زیارت عاشورا دارد که خدایا در اینجایی که من نشستم دارم زیارت می‌خوانم، از تو تقاضا دارم که صلواتت را و رحمتت را بر من نازل کن. تقاضای صلوات می‌کنیم بر خودمان. از خدا می‌خواهیم. و آیات قرآن هم این معنا را بیان می‌کند ‌. «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ، أُولئِکَ عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ[12]» خدا بر آنها صلوات می‌فرستد. این رحمت خاصه را خدا بر آنها نازل می‌کند؛ و در آیات دیگر هم هست که کسانی که صابر باشند، مصیبتی بر آنها وارد می‌شود، به همین مناسبت در زیارت عاشورا هم همین را می‌گوید. برای مصیبت سید الشهداء روز عاشورا شما عزاداری کردید و اظهار محبت به سید الشهداء علیه‌السلام کردید خدا صلوات بر شما می‌فرستد. خیلی قیمت دارد. «أُولئِکَ عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ». رحمت یعنی رحمت عامه را هم می فرستد. رحمت را باید از خدا خواست. خدا هم رحمان و رحیم است بلکه امام زمان ما رحمان و رحیم است و خدا ارحم الراحمین است بلکه بندگان خدا باید رحمان و رحیم باشند. و به همین دلیل ذات مقدس پروردگار ارحم الراحمین است؛ اما ارحم الراحمین را نمی‌شود به کسی اطلاق کرد. به جهت اینکه رحیمترین و مهربان‌ترین مهربان‌های عالم هستی اگر گفتیم امام زمان است منکر خدا شدیم، نه، امام زمان ارحم الراحمین مطلق نیست. بعد از خدا، او ارحم الراحمین است ‌. خدارا استثناء کن. بگو هو ارحم الراحمین دون الله مثلا، غیر خدا.

رحمت پروردگار هم بر ما در ماه مبارک رمضان باید نازل بشود و نازل می‌شود. این دو.

 

اهمیت برکت در زندگی و نمونه‌هایی از آن

 سوم برکت. حالا خدا رحمتش را بر ما فرستاده، هر چه خواستیم به ما داده، برکت هم بدهد. مسئلة برکت خیلی عجیب است. انسان زندگیش پر برکت باشد. نقصی در کارها که نیست هیچ، برکاتی هم بر او نازل بشود. خدای تعالی دربارة برکت،‌ دو سه تا نمونه در عالم به ما نشان داده. مثلاً خدای تعالی برکت به فرزندان پیغمبر داده است. عجیب است. روزی که سیدالشهداء علیه السلام از دار دنیا رفت و در کربلا شهید شد، فقط یک فرزند بیمار بیشتر در کربلا نداشت؛ و در همان وقت یکی از مورخین نوشته است که ده هزار گهوارة طلا و نقره از بنی امیه در حرکت بود؛ و الان یک نفر از اولاد بنی امیه وجود ندارد چون خدا به آنها برکت نداده؛ و طبق نقل که بعضی نقل کرده‌اند، الآن هشتاد میلیون سید در دنیا هست. از فرزندان امام حسین، از فرزندان امام حسن، روی کره زمین هست. این معنای برکت است

مرحوم شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا نقل می‌کند می‌گوید هر یک از خلفای اموی و عباسی کافی بودند برای اینکه نسل پیغمبر را ریشه‌کن کنند. شما اینقدر دربارة متوکل شنیده‌اید. دربارة هارون الرشید این را مرحوم صدوق می‌گوید، وقتی قضیة حمید ابن قحطبه را نقل می‌کند بعد آن را می‌نویسد. یزید ابن معاویه و ‌ ولید ابن یزید و امثال اینها، همینطور خلفای اموی تعدادشان کم بوده ولی خلفای عباسی که سی وچند نفر بودند، این‌ها هریکی‌شان می‌خواستند نسل فرزندان پیغمبر را از میان ببرند. این‌ها را در دیوارها می‌گذاشتند، در چاهها می‌ریختند. در عین حال خدای تعالی اینها را برکت داده؛ در روایات هم هست.

 در میان حیوانات به گوسفند خدای تعالی برکت داده. شما فکرمی کنید در سراسر عالم روزی چندتا گوسفند کشته می‌شود؟ بنشینید یک حساب سرانگشتی بکنید، در همین ایران چند هزار گوسفند کشته می‌شود؟ باز هر چه در بیابانها بروید می‌بینید همه گله‌های گوسفند! و چند تا گرگ کشته می‌شود؟ ما لااقل اینها را فکر بکنیم. حیوانات درنده خودشان بدون اینکه کسی مزاحمشان بشود رو به انقراضند. ازبین می‌روند. تازه حیوانات درنده خدای تعالی مخصوصاً این کار را کرده که اقل زایمانشان دو تاست، اکثرش هفت تا هشت تاست. ولی گوسفند یکی را به زور زایمان می‌کند در سال. عجیب است! برکت پیدا می‌کند.

گاهی انسان درآمدی ندارد، مخارج هم زیاد دارد، ولی بازهم پول زیاد دارد. این را اهل تقوا می‌فهمند که «وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً، وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لاَ یحْتَسِبُ وَ مَنْ یتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ[13]» شما یک مدت زمانی تقوا را صد در صد پیشه کنید آنهم نه به خاطر درآمد و پول درآوردن، این را آدم از ذهنش خارج بکنید کار مشکلی هست، تقوا را خالصا لله انجام بدهد ببینید وضع زندگی ظاهری او چطور می شود. وَ مَنْ یتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ خدا کافیست برای او. به خدا قسم (چون دلیل نمی تواند آدم برای یکسری کارها بیاورد ولی این را وجدان کردم هم درباره افراد هم درباره خودم) اگر انسان یک مقداری به فکر تقوایش باشد، تقوای هرچیزی هم نسبت به خودش است، تقوا هم که می گویم منظور نماز و روزه و عبادت تنها نیست اینها جزء تقوا هستند، امّا تقوای هر چیزی بالنسبه به خودش است، پاکی نسبت به هر چیزی، پاکی داشته باشد

من یک نفر را در زمان طاغوت می شناختم حساب سال داشت و پیش من می آمد، درآمدش هم خوب بود من حسابش را می کردم می دیدم هیچی ندارد. به او گفتم: تو این پولها را چکار می‌کنی؟ البته من اصراری نداشتم که خمسش و سهم امامش را به من بدهد خودش اصرار داشت می گفت: اواخر برج که می شود ما پولهایمان تمام می‌شود.

یک وقت یک کسالتی برای بچه آدم ایجاد می‌شود که باید پول دو سه ماه را هزینه دکتر کند. اهل تقوا این کسالت را پیدا نمی کند. یک گرفتاری پیدا می‌شود که باید کلّی خرج بکند قرض کند با پول قرضی یا فرعی آن گرفتاری را برطرف کند، برای اهل تقوا یک چنین گرفتاری هایی پیدا نمی شود که با پول قرضی و فرعی که هر روز فرعش بر بدهیش اضافه بشود و یک دفعه به جایی برسد که نتواند تحملش کند، برای اهل تقوا و اهل برکت کارها رو به راه می شود اگر برکت از خدا بخواهید. گاهی انسان می‌خواهد ده نفر را ببیند، دارد می‌رود مغازه‌اش خود به خود این ده نفر سر راهش پیدا می‌شوند و این کارش رو به راه می‌شود؛ که اگر می‌خواست هر کدام از اینها را برود دنبالشان تا پیدایشان کند هفت هشت روز طول می‌کشید. این معنای کار ردیف شدن است. ولی گاهی انسان با یک نفر کار دارد می رود در خانه اش می ایستد می گویند همین الان بیرون رفت، می رود در مغازه اش می گویند الان رفت، صبح تا غروب این طرف و آن طرف می‌رود و می‌بیند کارش انجام نشده و خسته هم شده.

خدای تعالی به اهل تقوا وعده کرده است که کارهایشان را ردیف می کند، کمکشان می کند. خدای تعالی به دل طرف می اندازد که بیاید و حاجت این فرد را برآورده کند و کارش را راه بیندازد. از این قضایا من زیاد دیدم و اطلاع دارم، مثلاً مریض می شود می‌خواسته برود دکتر می‌بیند همان دکتر مد نظر آمده دم در خانه‌اش. پیش می آید ای کاش تجربه کردنی بود تجربه می‌کردید ولی تجربه کردنی نیست اینجور کارها یعنی به قصد تجربه اگر جلو بروید نمی شود، چون خلوص می‌خواهند در این راه ولی وقتی خدا یک حرفی می زند ما باید باور کنیم.

ماه رمضان، ماه برکت است و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله در همین خطبه می‌فرماید: وای بر آن کسی که از رحمت، مغفرت و برکت این ماه محروم بشود. خیلی بیچارگی می خواهد یک نفری زیر باران بایستد و این باران رحمت روی سرش نریزد!

 

حرف زدن خداوند با موجودات

در ماه مبارک رمضان انسان باید با خدا انس بگیرد در همین خطبه پیغمبر اکرم می‌فرماید: «دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَی ضِیافَةِ اللَّه[14]» دعوت شدید به مهمانی خدا. انسان می‌رود یک مهمانی، دوست دارد صاحب خانه او را بشناسد و بیشتر دوست دارد کنار صاحب خانه بنشیند و بیشتر دوست دارد که صاحب خانه با او حرف بزند و او با صاحبخانه حرف بزند انسی داشته باشد با صاحبخانه. نگویید جایی که امام زمان باشد با خدا صحبت نکنیم، خدای تعالی از صفاتش که خودش بیان فرموده این است که «لَا یشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْن[15]»، اگر خدا در تمام عالم هستی یک بنده داشته باشد و آن شما باشید با اینکه صد میلیاردها بنده بیشتر داشته باشد فرقی برایش نمی کند لَا یشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْن در همان وقتی که با شما صحبت می کند دیگر فکر می کنید که فقط با شما صحبت می کند، با او صحبت می‌کنید، خب خدا با شما صحبت می‌کند؟ بله، گفت که آواز خدا همیشه در گوش دل است. بخدا این صریح قرآن است. «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا، فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا[16]» با شما که سهل است با حیوانات خدای تعالی صحبت می کند حیوانی وقتی مریض می‌شود به او می‌گوید برو فلان گیاه را به عنوان دارو بخور تا خوب بشوی، شیر حیوان گوشتخواری است یک وقتی زیاد در بیابان می ماند و طعمه ای گیرش نمی آید بعد یک طعمه ای پیدا می کند زیاد می خورد دل درد می گیرد خدا به او می گوید برو فلان گیاه را بخور تا دلت خوب بشود که دانشمندان علم پزشکی و طبی اوّل حیوانات را مریضشان می‌کنند میکروبی وارد بدن حیوانات می کنند بعد در جنگل‌ها به دنبالشان راه می افتند تا ببیند که از چه گیاهی می‌خورند و آن‌ها می‌فهمند که داروی این مرض همان گیاه است. این در کتابهای علمی نوشته شده، چه کسی به او می گوید برو آن گیاه را بخور

به جوجه مرغ که از ماشین جوجه کشی بیرون آمدخ شما رفتید خریدید و آوردید خانه حالا بزرگ شده تخم گذاشته میخواهد روی تخمش بخوابد چه کسی به او گفته که بیست روز روی تخمت بخواب تا جوجه بشود؟ اگر بیست روز بیشتر بشود دیگر روی تخم نمی‌خوابد. حساب این روزها را چه کسی به مرغ می‌دهد؟ این مرغ بدون نوشتن و هیچ محاسبه‌ای کارش را می‌کند و حسابش کاملا دقیق است اما شما باید حساب کنید و اگر حساب نکنید نمی دانید 20 روز شده یا بیشتر یا کمتر. چه کسی به او می گوید؟ این تازه یک مساله پیش پا افتاده است. مسائل خیلی مهم تری هست.

این گچ گیری برای شکستگی دست و پا را از یک پرنده به نام مرغ سقا که پایش بلند و نازک است بشر یاد گرفته است باورتان می شود. پایش چون بلند و نازک است زود می شکند. دیدند این پرنده لجن‌هایی که شبیه به گچ است و محکم است را با منقارش به پایش می‌چسباند و آنقدر پایش را در آن گِل و گچ صاف نگه می‌دارد تا خوب بشود و پایش جوش بخورد و بعد هم آن گچها را می کند.

شاید پنجاه درصد از علم پزشکی را از حیوانات یاد گرفته‌اند. اینها را چه کسی به آنها یاد داده؟ خدا با انسان صحبت می‌کند با حیوانات هم صحبت می‌کند. حتی با حیوانات بیشتر صحبت می کند چون این مسائل طبیعی و مادیات را خدا با ما در میان نگذاشته اما حیوانات چون عقل و شعور ندارند تمام کارهایشان را به آنها الهام می‌کند ولی بشر چون عقل دارد می‌گذارد تا خودش بفهمد که چکار باید بکند ولی حیوانات چون عقل ندارند صددر صد به آن‌ها می‌رساند و با آنها حرف می زند.

شما فکر نکنید برای حرف زدن حتماً باید صدا از حلقوم خارج شود بعد به زبان و دهان برسد و بیرون بیاید روی هوا بیفتد و  بعد به گوش  و مغز ما برسد! نه. به آنها الهام می‌کند، الهام همان فهمیدن است، همان غریزه است، همان فطرت است. بیخود اسمهای متعدد گذاشتند همانکه خدا در قرآن فرموده که با حیوانات سخن گفته «وَ أَوْحَی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ[17]» خدا با نحل وحی کرد با زنبور عسل حرف زد أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیوتاً برو در کوهستانها خانه بگیر و چطور عسل درست کن، تحت فرمان خدایتعالی همه این کارها را کرد و عسل تازه را برای جنابعالی که اصلاً صدای خدا را که نمی‌شنوی هیچ، هیچ اعتنایی هم به خدا نمی‌کنی.

اینکه ما نمی‌فهمیم خدا با ما صحبت کرده به دلیل بی توجهی ما است. الان اینجا صداهای زیادی است امّا ما چون توجه نمی‌کنیم این صداها را نمی‌شنویم.

 

راههای صحبت کردن خداوند با بشر

چون توجه به خدا نداریم صدای خدا را نمی‌شنویم و الا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا خدا با بشر به سه روش صحبت می‌کند. «وَ مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یرْسِلَ رَسُولاً[18]»

1-از راه وحی

 اوّل: وحی می‌کند که معنای وحی را مفصل در یکی از کتابها توضیح دادم حالا وحی شاید خیلی به ما مربوط نباشد اما در کل لازم نیست که حتماً پیامبر باشید که خدای تعالی به شما وحی کند زیرا به مادر حضرت موسی هم خدا وحی کرد که نه پیغمبر بود و نه خیلی انسان فوق العاده ای بود یک خانمی بود و اوحینا الی ام موسی به مادر موسی ما وحی کردیم فقط مخصوص پیغمبرها نیست الان اگر کسی بگوید به من وحی شده می گوییم تو ادعای پیغمبری کردی نه این اشتباه است اگر به کسی وحی شد او ادعای پیغمبری نکرده. و ضمنا بگویم شیطان هم به اولیایش وحی می‌کند عین وحی پروردگار و فقط اولیای خدا فرق بین وحی شیطان و وحی خدا را متوجه می‌شوند.

2-از راه الهام

دوّم: «أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ» این مورد و مورد بعدی مربوط به همه است مربوط به تمام مردم است. الهام می‌کند. ما وسوسه را بهتر می‌فهمیم تا الهام را. چون بیشتر با وسوسه سر و کار داریم برای اینکه با شیطان بیشتر رفیقیم تا خدا، خیلی هم درد دارد، تا انسان می‌آید یک مقدار مقدس بشود اولین کاری که برایش پیش می آید وسواسی می‌شود. شیطان چنان می آید می گوید پاک نشد انسان می گوید پاک شد من در کتاب نوشتم یکوقتی توالت رفته بودم آن وقتها شیر آب و اینها نبود من دیدم در توالت بغلی انگار دو نفر با هم صحبت می کنند البته صدای نفر دوم را من نمی شنیدم هی میگفت پاک شده، بس است، و همینطور صحبت می کرد، من بیرون آمدم ببینم چه کسی هست اینجا اینطور صحبت میکند مدرسه بود چند تا توالت داشت دیدم خود آن شخص تنها بیرون آمد گفتم با که صحبت می کردی گفت با شیطان! دوتا آفتابه بزرگ پر کرده بود برده بود داخل مستراح، میگفت همه این آبها را برای یک بول مصرف کردم این بازهم می گوید پاک نشد و همه آن آبها را مصرف کرده بود آخرش هم گفت پاک نشد دیگر اعتنایش نکردم آن آدم وسواسی چه کسی به او می‌گوید: دستت نجس است و هنوز پاک نشده است؟ صدا می شنود یا نه؟ از صد نفر که با او صحبت کنند این حرف بیشتر تاثیر دارد آدم باورش هم می شود شاید در بین شماها هم وسواسی پیدا ‌شود؛ که امام صادق علیه السلام درباره یک فرد دانشمندی فرمود: «أَی عَقْلٍ لَهُ وَ هُوَ یطِیعُ الشَّیطَان[19]». آمدند خدمت حضرت  تعریفش را می کردند گفتند: فلانی خیلی عاقل است ولی وسواس دارد؛ که حضرت فرمود: «أَی عَقْلٍ لَهُ وَ هُوَ یطِیعُ الشَّیطَان» چطور عاقلی است که اطاعت شیطان را می کند؟ این را وسوسه می گویند، عین همین الهام است. اولیای خدا تشخیص می‌دهند. شما صدای یک دوست را اگر بار اول باشد تشخیص نمی دهید دفعه دوم هم ممکن است نشناسید کم کم که مانوس شدید صدایش را می شناسید اگر شما با خدا مأنوس بشوید کم کم صدای خدا را تشخیص می‌دهید و چون این الهام یک صدای مادّی نیست که انسان زود تشخیص بدهد، یک مقداری مربوط به جنبه های روحی است روح باید قوی بشود روح باید تشخیص بدهد. اگر یک مقدار با خدا مانوس بشوید خدا را بشناسید صدای خدا را از صدای شیطان فرق می گذارید حالا یک میزانی هست من آن را عرض میکنم تا زمانی که به آن مرحله نرسیده‌اید و نمی‌توانید خود صدا را تشخیص بدهید خود کلام را تشخیص بدهید با احکام شرع تطبیق بدهید. می بینید یک کاری به شما گفته که خلاف شرع است بود بدانید از طرف شیطان است و حتی اگر الهام هم باشد شما وظیفه‌تان این است که به شرع عمل کنید و اگر کاری که به شما گفته موافق شرع است عمل بکنید و اهمیت بدهید این یک میزان معمولی ساده و سالم است. امّا اولیای خدا آنها که اهل تشخیص هستند مثل حضرت ابراهیم، وقتی به آنها الهام یا وحی می‌شود به آنها گفته می‌شود که فرزندتان را سر ببرید می‌برند. حضرت اسماعیل خیلی بزرگوار بود پیامبر بود یک بچه معمولی نبود که ببرند سرش را ببرند، نه یک پسر خیلی خوبی بود می گوید انی اری فی المنام انی اذبحک من دیدم که تو را باید سر ببرم پسر چه پسری است به پدرش می‌گوید: «یا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ[20]» نمی گوید ای پدر خوابت را عمل کن بلکه می گوید ای پدر به آنچه که امر شدی عمل کن. خیلی معرفت دارد آخر چرا؟ چرا ندارد. اصلاً حضرت ابراهیم علّتش را سؤال نمی‌کند. مثلا نگفت خدایا این بچه ما کار بدی کرده؟ من به شما بگویم بچه ات را ببر یک کتکی بزن شما می گویید چرا؟ کاری کرده؟ اصلا سوال نمی کند حضرت ابراهیم، ببینید چقدر نزدیک به خداست، هیچ هم نمی داند که چه اتفاقی قرار است بیفتد، فقط الان گفته اند این بچه را ببر سرش را ببر، ببینید انسان به کجا می رسد. این جور مطیع و بنده و فرمانبردار و خداشناس بودند که خلیل الله شدند محبوب خدا شدند. خدای تعالی ایشان را به خلیل بودن قبول کرد.

پس الهام به انسان می‌شود، واگر نتوانستید تشخیص بدهید به دستور شرع عمل کنید. ولی من این را به شما بگویم مخصوصا کسانی که به فکر این مسائل هستند به الهامات قلبی و وسوسه‌های قلبی‌تان اهمیّت بدهید؛ یعنی اگر دیدید که یک الهام به شما شد که برو فلان جا فلان کار را بکن کار خوبی هم هست، حتماً بروید انجام بدهید. یک کاری الهام به شما شد که این کار را انجام ندهید، حتماً انجام ندهید. این نتیجه‌اش این می‌شود که خدای تعالی الهاماتش به شما را زیاد می‌کند یعنی ما هم همین کار را می کنیم اگر یک نفر به حرفمان خوب گوش بدهد باز هم با او حرف می زنیم. با وسوسه‌ها هم کاملاً مخالفت کنید. یعنی می گوید به دلم افتاده بروم فلانی را یک دست کتکش بزنم حالا کتک که می ترسیم شاید او هم واکنش نشان دهد یک چند تا فحش دیگر باید بدهیم شیطان هم میآید جلو می گوید نه آقا کتک بزن واکنش ندارد او مگر کیست که عکس العمل داشته باشد می روید دعوا می کنید شیطان هم خوشش می آید کنار می ایستد تماشایتان می کند پس مطلقاً جلوی وسوسه ها را بگیرید و الهامات را هم حتما عمل کنید مثل وحی باشد برایتان تا کم کم زیاد شود. عرض کردم که معیارتان هم شرع باشد. فکر نکنید که شما آدم خوبی هستید و شیطان با شما کاری ندارد هرچه به دلتان افتاد درست است. نه خیر حضرت آدم صد برابر شما بهتر بود ولی شیطان ایشان را هم وسوسه کرد. شما میزانتان را به هم نزنید میزان کلام خدا و ائمه اطهار و برای مقلدین فتوای مجتهد و دستور استاد و برنامه هایی که هست در شرع دقیقاً باید رعایت کنید حتّی در مکروهات و مستحبّات در مباهات من برای هرکسی نمی گویم خیلی اهمیّت بدهید. به دلم افتاده فلان شخص را نصیحت کنم بروید بکنید مسامحه نکنید یک انفاقی می گوید بکنید به قیمتی هست انجام بدهید می گوید دو رکعت نماز بخوان بخوانید به دلتان افتاده که دائم الوضو باشید، باشید، اگر کارهای گناهی هم هست به دلتان افتاده بکنید آنها را نکنید ترکش کنید، این هم الهامات

3-از طریق ارسال رسول

طریق سوّم: «أَوْ یرْسِلَ رَسُولاً» حالا دیگر آن قدر ما در خواب غفلت هستیم که از این وحی و الهامات و ارتباطات مستقیم هیچ نداریم. حالا غیرمستقیمش که هست، غیرمستقیمش چه هست؟ قرآن. خدا با پیغمبر حرف زده پیغمبر هم با تو حرف زده فرقی نمی کند الان که من صحبت می کنم چه از بلندگو صدایم را بشنوید چه از غیر بلندگو. وقتی این بلندگو حتی تُن صدا و نفس انسان را انعکاس می‌کند چه فرقی می کند. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله  معصومی است که در قرآن حتّی تُن صدای خدا را منعکس می‌کند. یک زیر و زبر و حرکت، کوچک‌ترین مطلبی را از خودش نمی‌گوید. پیغمبر امین، عیناً کتاب خدا را برای ما انتقال داده. فرق نمی‌کند که انسان اینجا نشسته باشد خدا به او  بگوید «یا ایهّاالذین آمنوا، آمنوا بالله[21]» یا اینکه در قرآن نوشته شده باشد و از قول پیغمبر باشد. وقتی که مطمئن شدیم راست بگوییم اعتقاد به پیغمبر اکرم پیدا کردیم که پیامبر اکرم معصوم است. معصوم یعنی هیچ از خودش دخالتی در نقل مطالب نمی‌کند. این تشبیهی که راجع به بلندگو کردم در ارتباط مردم با خدا، پیامبر دقیقاً همین طور است بلکه از این هم انعکاس مطالبش بیشتر است. حالا بلندگو شاید خراب باشد صدای انسان را قوی تر از خودش پخش کند گاهی سوت می زند ولی پیامبراکرم صلی الله علیه واله این مشکلات را هم ندارد.

در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند

 آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم.

مخصوصا ترمزی هم خدا زده به پیغمبر با آن عصمت و آن عظمت در عین حال خدای تعالی باز تاکید کرده که ولاتعجل بالقران من قبل ان یقضی الیک وحیه تو درست است که قرآن را می دانی اینها را ما قبلا به تو وحی کردیم کنت نبیا و الادم بین الماء و الطین، من پیغمبر بودم قرآن تمامش در شب اولی که قدری بود در شب بیست و یکم یا بیست و سوم این قرآن آن وقت نازل شد و تو همه را می دانی اما عجله نکن هروقت ما گفتیم تو هم بگو هر وقت اجازه دادیم، ما جبرئیل را می فرستیم می گوییم اینجا این آیه را بخواند و الا عجله کردن در خواندن قرآن معنا ندارد، بعضی افراد نادان که می گویند: جبرئیل به پیامبر در غار حرا گفت: بخوان گفت ما انا بقاری من خواننده نیستم چیزی بلد نیستم، این حرف مال اهل سنّت است وگرنه پیغمبر پیغمبر بوده قبل از اینکه آدم در خاک و گل باشد و این «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ[22]» یعنی اجازه صادر شد، بگو. از حالا شروع کن به خواندن. خلق الانسان من علق

خب این را بخوانید، در ماه رمضان که خدا می خواهد با شما صحبت کند قرآن بخوانید. خدا رحمت کند گذشتگان ما را که ما را مقید می کردند که در ماه رمضان یک دوره قرآن بخوانید. ای آقا خسته شدم. بچه ها را می گوییم قرآن بخوانند می گویند ای آقا بچه است! نمی فهمد که این دارد با خدا صحبت می کند این لیاقت را به او داده اند که خدا دارد با او حرف می زند این همان لیاقتی است که به پیغمبر اکرم داده اند. خب بخوان، ما باید یک جلسه ای داشته باشیم یک عده از ما هنوز نمی توانیم قرآن را بخوانیم وای برما. آنهایی که خوب می خوانند با آهنگ و صدا و اینها اما معنایش را نمی دانند آنهایی که معنایش را می دانند تفسیرش را نمی دانند شما را به خدا قسم اگر یک نامه‌ای از یک دوستی برای شما بیاید که انگلیسی باشد من در کانون نامه انگلیسی بیاید هرکس را احتمال بدهم انگلیسی بلد باشد می گویم آقا شما بیا این را ترجمه کند اگر کسی را پیدا نکنم می فرستم دنبال یک نفر که ترجمه اش کنند شاید یک مطلب فوری داخل آن باشد. پنجاه یا شصت سال از عمر انسان می‌گذرد امّا هنوز این نامه پروردگار را ترجمه نکرده باشد برای خودش، نتوانسته باشد بخواند، معنای نمازش را نفهمیده باشد. در ماه رمضان قرآن را زیاد بخوانید این یک دستوری است که چون این قرآن در این ماه برای مردم نازل شده است خدا با مردم صحبت کرده روزی یک جزء بخوانید من شخصی را می شناختم که در دوره سال در هر شبانه روز یک دور قرآن را می خواند البته او حافظ قرآن بود. مش کاظم به ایشان می گفتیم که قرآن را با معجزه عجیبی حضرت بقیة الله ارواحنا فداه دست بر سینه‌اش کشیده بودند، به او این عنایت شده بود. تو یک قدم بردار آنها هم می آیند.

من پانزده روز با این حافظ قرآن در یک خانه بودم قرآن را آن چنان حفظ بود که اصلا باور نمی کنید. می گفت من در شبانه روز یک دور قرآن را می خوانم، لبش تکان نمی خورد، مثل کسی که بخواهد تا سر خیابان برود 5 دقیقه طول می کشد اما همان مسیر را در نظر بگذراند یک لحظه انجام میشود ایشان هم تقریبا قرآن را از نظر می گذراند، ایشان می گفت یک ماه رمضانی در ده ما یک آخوندی آمد منبر می رفت من هم کارگر بودم شبها می آمدم نصفش را چرت می زدم نصفش را گوش می دادم بالاخره در ماه رمضان من مسجد رفتم و اجمالا فهمیدم که باید زکات مالتان را باید بدهید. من کارگر بودم آمدم به صاحب کارم گفتم شما زکات می دهی؟ گفت نه زکات چه هست؟ گفتم پس از این به بعد من برای تو کار نمی کنم خلاصه جدی بودم مقید شدم یک قطعه زمینی برای خودم پیدا کردم و نمی دانستم نصاب زکات چقدر است و اینطور هم که برای من خصوصی می گفت اصلا به ایشان زکات تعلق نمی گرفته میگفت احتیاطا نصف از درآمدم را در راه خدا زکات می دادم احتیاط می کردم دسترسی هم نداشتم که بدانم چه کاری درست است، شب آخر ماه شعبان است می خواهم به نام مقدس حجة بن الحسن مجلسمان تمام شود و این قضیّه‌اش را مفصّل در کتاب ملاقات با امام زمان ارواحنافداه نوشته‌ام. و من خودم با این مرد بوده ام خدا می داند اگر هزار سال به یک فرد خوش حافظه ای عمر بدهند و بخواهند اینطور قرآن را حفظ کند نمی تواند. ایشان استعدادش هم خیلی کم بود من پانزده روز با ایشان بودم روز دهم و یازدهم هنوز بمن میگفت اسم شما چیست؟ پیرمرد عجیبی بود من به ایشان گفتم: دوست دارم اسم مرا در حافظه‌ای که قرآن را حفظ کرده حفظ کنید. اسم من را یاد بگیر، شب و روز با ایشان در منزل یکی از دوستان بودیم هر دو نفرمان مهمان بودیم در این پانزده روز ما هر چه تلاش کردیم در آخر اسم ما در ذهن ایشان نماند اگر از نزدیک ایشان را می دیدید متوجه می شدید چقدر آدم کم استعدادی است. یک روز تعریفش را جایی می کردم می گفتم ایشان همانطور که ما سوره حمد را حفظیم ایشان کل قرآن را حفظ است گفت حالا تو سوره حمد را خوب حفظی؟ سوره حمد را روزی ده دفعه می خوانیم چطور حفظ نیستیم؟ گفت کلمه وسط سوره حمد کدام است؟ من آمدم بشمارم چون تا حالا برخورد به این مطلب نکرده بود گفت نه همینطوری بگو! تمام آیات قرآن وسطش یا هر ترتیبی از عدد کلمات را حفظ بود. یادم است یک وقتی یک عده از این آقایان فدائیان اسلام بودند خدا رحمت کند آسید ابوالحسن واحدی بود ایشان یک آیه ای از قرآن جور کرده بود که هرکلمه اش از یک جای قرآن بود خیلی هم پرمعنا بود و در مجلس علما هم گفت و گفت این آیه از کدام سوره است هیچ کس از آن جمع علما متوجه نشد این آیه از سوره های متعددی جمع آوری شده ایشان نشست مثل کسی که تقسیم می کند گفت این کلمه مال فلان سوره هست آیه فلان است آن کلمه و تمام کلمات را گفت بعدش گفت چند تا واو هم از جیبت گذاشتی روی اینها و زیادی است که آن مرد خدا رحمتش کند بلند شد آمد دست و پای ایشان را بوسید گفت من یقین کردم که این معجزه است در یک کتاب درسی عربی ایشان آیات قرآن را تشخیص می داد می گفت این یکی آیه قران است بقیه اش مال مرحوم شهید است. کتابهای ما هم بلند و ریزنوشته قدیمی بود می گفتم آخر تو از کجا می فهمی این آیه قرآن است می گفت یک برقی دارد که من می فهمم اینها آیه قرآن است. حتی در آن کتاب اگر درباره یک کلمه از قرآن بحث بود تشخیص می داد مثلا کلمه الله هم در فارسی هست هم عربی هست این را تشخیص می داد این مال قرآن است ما می دیدیم بله صاحب کتاب درباره الله که در فلان آیه هست بحث کرده و این الله برای آن آیه است عجیب بود از این نمونه ها ما زیاد با ایشان داشتیم جریانش را خودش نقل می کرد می گفت من یک بار هیزمی روی دوشم بود از خارج ده می امدم واره ده بشوم یک امامزاده محقری در قبرستان ده بود امامزاده ها هم شاید خیلی گمنام بودند دوتا آقا آمدند جلوی من ایستادند یکی از آنها از من پرسید این امامزاده کجاست گفتم اینجاست گفتند بیا نشان بده گفتم امامزاده است دیگر نشان دادن ندارد گفتند نه بیا نشان بده من هیزمها را گذاشتم و آمدم اینها دور مرقد امامزاده گشتند و فاتحه ای خواندند و همان آقا به من گفت آن بالا را نگاه کن ببین چه نوشته؟ گفتم من سواد ندارم نمی توانم چیزی را بخوانم حضرت یک دستی به صورت ایشان و بعد به سینه ایشان کشیده بودند. گفتم می توانم بخوانم، آیات آخر سوره حشر بود، آیا می‌شود که حضرت یک دستی هم به صورت ما بکشند؟

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

 آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند.

می‌گفت خواندم یک چیزهایی در چشم و قلب من روشن شد که من نتوانستم طاقت بیاورم افتادم و غش کردم می گفت عصر بود که ما وارد شدیم یک وقت دیدم وسط روز است مدت زمانی آنجا افتاده بودم معلوم بود لااقل شب را آنجا گذرانده می گوید وقتی بلند شدم دیدم یک چیزهایی دارم می خوانم عربی و عجیب بود حتی به خواص آیات قرآن هم آشنا بود رفتم پیش ملا گفتم اینها چه هست من می خوانم گفت اینها قران است تو از کجا یاد گرفتی؟ و آنطور قرآن را به او تعلیم دادند خدای من شاهد است خدایا تو شاهدی که من وقتی آن مرد را در آن سن دیدم یقینی به وجود خدا د امام زمان پیدا کردم که اگر صدتا فیلسوف می آمدند استدلال می کردند خدایی نیست من باور نمی کردم، برکت را از خدا بخواهید در این ماه. ان شاالله دعاهای این ماه را زیاد بخوانید. در این ماه زیارت سیّدالشهداء علیه السلام وارد شده است حتی شب شهادت علی بن ابیطالب و یکی از اعمال مستحبّه شب بیست و یکم ماه رمضان زیارت سیِّدالشهداء علیه السلام است. السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیک یابن رسول الله بابی انت و امی یابن رسول الله…

[1] – وسائل الشیعة، ج 10، باب 18، ص 313

[2] – سوره توبة، آیه 105

[3] – شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید، ج 11، ص 181

[4] – بحار الأنوار، ج 68، باب 61، ص 23

[5] – سوره هود، آیه 52

[6] – سوره هود، آیه 52

[7] – سوره هود، آیه 52

[8] – بحار الأنوار، ج 99، باب 5، ص 56

[9] -بحارالانوار، ج 6، باب 20، ص 36

[10] – سوره اعراف، آیه 21

[11] – سوره اعراف، آیه 21

[12] – سوره بقره، آیه 156، 157

[13] – سوره طلاق، آیه 3-2

[14] – إقبال الأعمال؛ ج 1؛ ص 2

[15] – بحار الأنوار؛ ج 87؛ ص 154

[16] – سوره شمس، آیه 8-7

[17] – سوره نحل، آیه 68

[18] – سوره شوری، آیه 51

[19] – وسائل الشیعة؛ ج 1؛ ص 63

[20] – سوره صافات، آیه 102

[21] – سوره نساء آیه ۱۳۶

[22] – سوره علق، آیه 1

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۱ ذی القعده ۱۴۰۱ قمری – ۱۹ شهریور ۱۳۶۰ شمسی – درس اخلاق ۱ – قدم اول برای تزکیه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از مطالبی که باید خیلی رفقا به آن توجه داشته باشند و خیلی اهمیت دارد از نظر اخلاقی این است که از ابتدا که انسان پایش را در مسیر اخلاقیات و معنویات می گذارد خودش را طوری تربیت کند که مشخص به این معنا زیاد نشود یعنی به عنوان یک آدم خوب او را بشناسند نمی خواهم بگویم به عنوان یک آدم بد هم او را بشناسند نه . به عنوان یک آدم خوب که هر کس می رسد بگوید فلانی خیلی خوب آدمی است این زیاد اصراری به این جهت نداشته باشد . اگر خدا بخواهد خدا یکی از صفاتش اظهر الجمیل است . ” یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح ” ای کسی که ظاهر میکنی خوبی های انسان را و بدی هایش را میپوشانی شما ببینید هر جنس نخاله ای هم که باشد خوبیهایش را ظاهر کنند بدیهایش را بپوشانند خوب معرفی می شود دقت فرمودید. 

مثلا فرض کنید که شما ده من لوبیای کرم خورده دارید و یک من هم توی اینها لوبیای سالم پیدا میشود که اگر بنا داشته باشید لوبیای خودتان را خوب معرفی کنید یک من لوبیای خوب را رو می ریزید و بقیه اش را زیر می ریزید آنها را می پوشانید و اینها را ظاهر می کنید .اگر خدا با این برنامه با ما عمل کند خب همان مختصر خوبی را هم که داشته باشیم آن ها را ظاهر میکند و بد یهای ما را می پوشاند حتی داره از نظر ملائکه خدای تعالی بدی های انسان را می پوشاند بعضی روایات دارد که تا هفت ساعت و بعضی روایات دارد تا یک شبانه روز خدای تعالی ملائکه را نمی گذارد مطلع شوند که اگر توبه کرد بین خودش و خدای خودش، دیگه ملائکه نمی فهمند اصلا و اگر توبه نکرد آن گاه تازه ملائکه ثبت میکنند و تازه آن را میفهمند و تا هفتاد گناه انسان نکند خدا این طور نیست که انسان را فوری معرفی کند. 

یک نفری آمد خدمت علی بن ابی طالب گرفته بودند او را و آوردند خدمت حضرت و گفتند او دزدی کرده است حضرت فرمود دفعه چندم است که دزدی کردی ؟ گفت اولین دفعه است حضت فرمود اولین دفعه است؟! حضرت اندکی فکر کردند و خلاصه بنا شد حد جاری کنند وقتی خواستند حد جاری کنند دزد گفت حالا که می خواهید حد جاری کنید من به شما میگویم این چندمین مرتبه است که من دزدی میکنم . حضرت امیر فرمود اتفاقا من در همین فکر بودم که چطور خدا در همان بار اول تو را مفتضح کرده است . حالا این جوری است . 

انسان باید کاری که انجام میدهد ( تو نیکی می کن و در دجله انداز) و حتی به فکر این نباشد که خدا خوبی های مرا ظاهر میکند پس من به فکرش نباشم نه . اصلا کار خوب ، خوب است دیگر و باید انجام داد و کار بد را هم نکن ، مردم بفهمند یا نفهمند . چقدر میخواهی با این مردم زندگی کنی که این قدر جوش مردم را میزنی و چقدر میخواهی با خدا زندگی کنی که جوش خدا را  نمی زنی ؟ بله؟ 

با این مردم مثلا فرض کنید صد سال بیشتر که انسان بیشتر عمر نمیکند بله؟ یا صد و بیست سال یا صد و هشتاد سال . ظاهرا ما صد و هشتاد سال در این دوران خودمان طولانی تر از صد و هشتاد سال عمر ندیدیم . ای آقا چشم به هم بزنی این عمر تمام میشود صد و هشتاد سال عمر در مقابل بی نهایت عمر هیچ است دقت کردید. تو آن را فراموش کردی همش چسبیدی به این، که من اگر فلان کار را انجام دادم مردم چه میگویند . اگر مثلا فرض کنید من از آن طرفش میگویم ها که اگرمردم بفهمند من آدم خوبی هستم دیگر نانم در روغن است حالا نان تو در روغن باشد خیلی هم مردم آمدند احترامت کردند دستت را بوسیدند پایت را بوسیدند در مقابل این سخنرانی دو میلیون جمعیت جمع شد این تمام شدنی است اما اگر در مقابل میلیارد میلیاردها جمعیت روز قیامت خدا تو را مفتضح کرد آنجا چه میکنی ؟ اینجا ما هیچ اجتماعی نداریم که به یک میلیون برسد حال میگوییم دو میلیون دست بالا ، دو میلیون جمعیت پای سخنرانی تو و همه هم برای تو کف زدند اگر متجددمآب باشی و یا تکبیر گفتند و یا مثلا صلوات بر جمال شما فرستادند این بهتر است یا اینکه از زمان حضرت آدم تا وقتی که این کره زمین درهم  پاشیده می شود هرچقدر جمعیت وجود دارد روی سطح کره زمین جمع میشود که حتی دریاها هم منضم به زمین جمع می شود و تمام مردم آنقدر چفت هم ایستاده اند که جای برای سوزن انداختن نیست خدا در این جمعیت تو را مفتضح کند هر چقدر این جا جان بکنید چه فایده ای دارد تمام می شود جز این که در دنیا… واقعا معروفیت این قدر آفات دارد اول جوانی تان است به شما می گویم خودتان را در این صراط ها نیندازید که معروف شوید بشناسند شما را. کار بکنید اگر خدا خودش بخواهد شما را معروف میکند. آنی که خدا بخواهد عیبی ندارد ولی آنی که شما بخواهید عیب دارد . شهرت آفاتی دارد یکی از آفاتش همین است که مورد توجه واقع میشوید و دشمن زیاد میشود ، حسود زیاد میشود ، افراد با انسان دشمنی می کنند ، حتی تا مرحله ای که به فکر کشتن انسان می افتند چه لزومی دارد که مثلا انسان حالا وقتی هم که مرد تمام ایران عزادار شوند چه اثری به وجود او دارد؟ آن کسی که هیچ کس او را نمی شناسد چهار نفر فقط  زیر جنازه او را گرفته و دفنش می کنند آن زیر که قرار می گیرد با آن کسی که تمام مردم ایران میگویند ” لا اله الا الله ” این زیر خاک که رفت هر دو مساوی می شوند هر دو تنها میشوند هر دو آن ها هستند و اعمالشان هر دو آن ها هستند و افکارشان هر دو آن ها هستند و کارهایی که در دنیا کرده اند چه فرقی میکند ؟ آیا فرقی می کند ؟ آن زیر تفاوتی ندارد کی آن وقتش است ؟ نمی دانیم . آیا می توانید بگویید تا یک ساعت دیگر زنده هستید ؟ نه 

خب ما که جوان هستیم می توانیم بگوییم اما تو که پیر هستی نمی توانی بگویی؟ . نه این گونه هم نیست خیلی از پیر مردها هستند که زنده هستند و خیلی جوان ها مرده اند خیلی . این مسائل واقعا مطرح نیست فقط یک چیز مطرح است و آن این است که من الان که وارد بر پروردگار شدم خدا از من سوال کرد چرا آن کار را انجام دادی ؟ بگویم به این دلیل کردم و خدا هم بگوید احسنت . فلان کار را چرا انجام دادی ؟ بگویم به این دلیل و این دلیل انجام دادم و خدا هم بگوید احسنت . و بعدهم بگویند : ” سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار ” این خوب است . اما اگر گفتند آقا چرا این کار را انجام دادی ؟ و پاسخ دهیم تحت تاثیر تبلیغات قرار گرفتم آیا قبول می شود ؟ مگر خودت عقل نداشتی ؟ به فلان کس به فلان مجتهد به فلان مرجع چرا بدبین بودی ؟ همه بدبین بودند من هم بدبین بودم . مثل اینکه می گویند همه شراب می خوردند تو چرا شراب نخوردی ؟ این ها جواب نشد ” ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولا ” چشم ، گوش ، قلب از همه اعضاء انسان سوال میشود . 

چرا آنجا نگاه کردی ؟ چرا فلان حرف را زدی ؟ چرا فلان چیز را شنیدی؟ چرا موسیقی را گوش دادی ؟ موسیقی که اسلامی بود دیگر … اقل سوال این است که چه لزومی داشته که گوش بدهی ؟ نمیخواست احتیاط کنی ؟  تو می خواهی تزکیه نفس کنی منفعت یقینا نداشت داشت ؟ هیچ نوع موسیقی برای انسان یقینا منفعتی ندارد . ولی از آن طرف ضرر ممکن است داشته باشد حرام ممکن است باشد . خب این جا شبهه است من در جایی در یک مجلسی یک موسیقی بین خلاصه و مشروح اخبار پخش شد بستم دیدم یک عده خندیدند یکی هم اعتراض کرد که آقا این دیگر موسیقی نیست گفتم واجب هم نیست که گوش بدهم . آیا واجب است گوش بدهم ؟ مستحب است ؟ مستحب ، واجب ، شما در یک قالب اینطوری درش بیاورید تا ما بگوییم چشم و اعتراض شما و نهی از منکر شما درست دربیاید ولی حالا که نه واجب است و نه مستحب احتمال حرمت هم دارد -اگر نگوییم یقینی است- چرا من این را بیخود گوش کنم ؟ چرا بی خود عمل … درست است گاهی انسان جایی واقع می شود که باز این خودش سبب شهرت می شود و ناراحتی ایجاد می شود در چنین جایی انسان پا می شود و بیرون می رود چون گناه اول قدمی است که باید در راه اخلاق انسان بردارد این است که معصیت به هیچ وجه نکند و واجباتش را انجام دهد و تنها برای خدا هم باشد اگر میخواهد پیشرفت کند و این جمله ای بود که من میخواستم بگویم ولی فرصتها کم است و تا انسان می آید گرم شود وقت می گذرد . ان شاءالله برنامه ای تنظیم کنیم که هفته ای یک روزی در این مورد صحبت کنیم . گاهی می شود انسان به یک جایی می رسد که باید یک ساعت دو ساعت صحبت کند در این موضاعات اخلاقی در هفته یک روز را برای آن می گذاریم و میخواهید همین امروز حالا که شروع کردیم روز شنبه باشد برای این جهت… چون بیشتر مسائل اخلاقی عملی است و گفتنی نیست یعنی اگر شما یک ساعت حرف شنیدید باید چند سال عمل کنید . گوش می دهید؟ هفته ای یک ساعت اگر بقیه اش را عمل کنید برف انبار نمی خواهیم بکنیم…

ببینید این دو نکته ای که من عرض میکنم اول قدمی است که باید در راه تزکیه اخلاق انسان بردارد . نکته اول این است که واجبات و محرمات را متوجه باشد و عمل کند و نکته دوم این باشد که این را برای خودش چیزی درست نکند که خود این باز گناه میشود . یعنی بین مردم نگوید من … یک وقت فقط با زبان می گوید انسان ممکن است با زبان خیلی حرف ها بزند ولی گاهی عملی انجام میدهد و یک جوری حرکت میکند و راه می رود و یک جوری خودش را نشان می دهد که مردم می گویند این عجب آدم خوبی است . این کار نباید بکند . این دو چیز یکی واجبات و محرمات برای اینکه خب وظیفه است دست بردار نیستند . یعنی اگر یک فعل حرام انسان انجام بدهد و شب و روز کار مستحب بکند مثل این است که فرض کنید یک گونی پر از جواهر کرده اید اما ته آن سوراخ است همان یک گناه ته گونی را سوراخ میکند و همش میریزد اینجوری نباشد گناه انجام ندهید این اولین تصمیم است که باید ما بگیریم که معصیت به هیچ عنوان انجام ندهیم و مهم هم شناخت معصیت است و واجبات را هم انجام بدهیم و این را برای خودمان دکان درست نکنیم. خیلی مهم است این موضوع دوم که می گویم . دکان نشود برای ما یعنی فرقی نمیکند گاهی میشود وسیله ی احترام مردم از ما. این تقوا می شود. برای این که مردم به ما احترام کنند . 

دیشب آقای حبشی نقل میکرد از یک نفر که یکی از افرادی که خیلی تزکیه نفس انجام داده و معروف هم هست و من هم او را میشناسم شاید برخی ازشما نیز او بشناسید میگفت من جلوی یکی از مریدانش قدری او را نصحیت کردم کاری کرده بود خلاف بود  ومن او را نصحیت کردم ایشان به من خیلی تندی کرد و بد و بیراه گفت و … بعد در خصوصی به من گفت هیچ گاه جلوی مریدان به من بد نگو و مرا نصیحت نکن درست است که شما شخصیت چطور است اما چرا پیش فلانی …. ببینید! این قبول دارد که بد کرده و نصیحت را هم باید بشود ولی این تمام کارها را انجام داده که این آقا از او خوشش بیاد و حالا دارد بهم می خورد تا آمدی جلوی مردم به من؟ این علامت این است که میخواهد تقوا را این دکان است . 

ببینید فرقی نمی کند یک دکان است پول در می آورد مردم مرا خوب بدانند و اعتماد بکنند و می آیند به من پول می دهند و می گویند هر کاری خودت صلاح میدانی انجام بده و من بروم به زندگی ام برسم . یک دکان اینطوری است که از انسان احترام میکنند هر کسی می رسد میگوید چه آقای خوبی مثل چی می ماند و یک دکان است که حتی دیده شده که میگویند بعد از مرگ ما اسم ما به خوبی بماند . خوب است انسان کاری بکند اسمش به خوبی بماند باقیات الصالحات داشته باشد اما تنها برای این جهت کار کردن خلاف خلوص است . دکان درست نکنید و سرمان را بندازیم پایین و کارهایمان را انجام دهیم . من بشینم به شماها بگویم که شماها از نظر من تزکیه نفس چون دوروز است با من ارتباط پیدا کرده اید از تمام مردم دنیا بهتر هستید و شما هم طبعا از این حرفها خوشتان می آید هر کسی از این حرفها خوشش می آید از من هم اگر کسی تعریف کند نفس من خوشش می آید بگویم به به شما با اینها قاطی نشوید با این طلبه ها قاطی نشوید . حالا منافاتی هم ندارد الان هم بگویم قاطی نشوید برای این که خراب نشوید نه این که شما بهتر از اونها هستید شما احتمال بدهید در آن ها افرادی همین طلبه هایی که نمیشناسید افرادی باشند که شما صد سال هم عبادت کنید باز به پای آن ها نرسید و او دستش در دست امام زمان باشد دقت فرمودید ولی شما اگر گاهی هم به شما گفته می شود مخلوط نشوید برای این است که از باب این که نمی شناسید و نه از باب این که شما بهتر از آن ها هستید . گاهی من مینشینم و میگویم چون نفس من به شما خورده پس شما یک شخصیت خیلی مهمی شده اید و مثلا لباس مخصوص و برنامه مخصوصی داشته باشید با این ها قاطی نشوید و به همه بی اعتنا باشید حتی به علماء و دانشمندان. یک دوستی داشتیم که رفقایش در مشهد برخی از آنها شرح امثله شروع کرده بودند ما یک چیز علمی برایشان می گفتیم و خیال میکردیم این ها اصلا مطلبی نیست این حالت یک وقت پیدا نشود ببینید منافات ندارد مانعه الجمع نیست شما با هیچ کس مخلوط نشوید برای این که مبادا در این ها یک شیطانی باشد که شما را گمراه کند و خودتان را هم از هیچ فردی بالاتر ندانید و همیشه گوش مستمعی داشته باشید از یکی از دانشمندان پرسیدند از کجا به این مقام رسیدید گفت من لسان سئول به هر دانشمندی رسیدم…

در توضیح این مطلب یک نفر را من دیدم یکی از طلبه های خوب در قم بود که وقتی تنها و بی کار می نشست کتابی نبود مطالعه کند او با خودش فکر میکرد مشکلات خودش ، مشکلات اعتقادیش را در کاغذی می نوشت به عنوان سوال . مثلا جمله ای را نوشته بود و من دیدم این بود که خدا را چه کسی خلق کرده است ؟ و میگفت حالا که من شما را دیدم به این سوالات من جواب بده سوالات بسیاری نوشته بود و هنگامی که به یک شخص دانشمندی میرسید حالا از نظر اخلاقی ، ا زنظر تزکیه ای ، با کمال ادب سوالاتش را می پرسید من دیدم که 10 یا 20 سوال ردیف کرده و دو تا را بیشتر از من نپرسید ملال آور نباشد . دوتا سوال مناسب افکار و اطلاعات من از من سوال کرد ببینید هم از بیکاریش استفاده کرده و هم از وقتی که با کسی هست . 

نمی دانم آن روزی که من پیش آقای شبیری رفتم شما بودید یا نه ؟ آقای زنجانی… آقای زنجانی مثل اینکه مسئله ای را حاضر کرده بود این ها میشوند مجتهد و فقیه . وقتی ما نشستیم بعد از تعارفات معمولی او مساله را عنوان کرد . یک افرادی این گونه هستند قبلا زمینه اش را درست می کنند و کسی که بخواهد سوال کند در یک حدیثی هست از حضرت رضا علیه الصلوة و السلام می فرماید: ” تعلم حسن الاستماع کما تتعلم حسن القول ” همان گونه که خوب صحبت میکنی در هر مجلسی که مینشینی و خوب دلت می خواهد جواب بدهی ولو چیزی هم بلد نیست انسان و بد است انسان مسئله ای ازش بپرسند و جواب ندهد همین طور حسن استماع را هم یاد بگیر . ” تعلم حسن الاستماع ” خوب گوش بده . خوب گوش دادن این نیست که انسان بنشیند و گوش بدهد نه خوب این که در مغزش تحلیل کند . ” کما تتعلم حسن القول ” همین طوری که حسن قول را یاد گرفتی . 

به هر حال ببینید یکی ا زصفات خیلی زیر بنایی مهم این است که بکوشید لباس تقوای شما لباس شهرت برای شما نباشد . لباس تقوای شما لباسی نباشد که سبب شود مثلا مردم شما را احترام کنند نه برای خدا چنین کنید . این اولین قدم در راه خلوص است اولین قدم در راه پیشرفت است و مستحبات را تا میتوانید مخفی کنید از دیگران. مستحب است ها. یعنی یکی از مستحبات این است که مستحباتتون را مخفی کنید. در خصوص واجبات و نماز بخصوص البته هر چه انشان وارد جماعت شود ونماز جماعت بخواند آن برنامه دیگری است و حسابش جدا است ولی مستحباتتان را مخفی کنید زیرا شما را به این عنوان نشناسند و ندانند که مثلا شما رفتید در آن اتاق… یکی از بزرگان بود می نشست و یک ذکر و ورودی داشت ولی وقتی می نشست توی اتاق و مشغول ذکر می شد. یک کتاب هم باز می کرد جلویش می گذاشت که اگر کسی دررا باز کرد خیال کند او در حال مطالعه است . 

مرحوم آقای کوهستانی در مازندران که از بزرگان و اوتاد بود اکثر زیارت ها را حفظ بود زیارت جامعه و … چشمش هم خیلی ضعیف بود من یکی دوبار با او حرم رفتم می دیدم توی حرم کتاب دعا را اینجوری می گیرد و… من به ایشان می گفتم شما که چشمتان ضعیف است و زیارت جامعه را هم میدانم حفظ  هستید چرا چیز می کنید چون با من خیلی خصوصی بود گفت برای این که من گریه می کنم و مردم میبینند برای همین این را جلوی چشمم می گیرم که گریه مرا نبینید . شیطان هم از راه تظاهر به تقوا خیلی فعالیت می کند مهم فعالیت شیطان این است و از این راه خیلی فعال است به حدی فعالیت میکند که انسان را بیچاره میکند فکر نکنید یک کار آسانی است یعنی از اول اگر زمینه اش را انسان داشته  باشد بیچاره ات میکند . حتی طوری میشود که باز گاهی میاد از آن طرف انسان را گول میزند که مثلا فرض کنید انسان جوری حرکت کند که خیال کنند که او رفته در یک اتاق می خواهد عبادتش را مخفی کند که خود این هم باز یک چیزی است. آقا تو کجا بودی ؟ همین جا مشغول بودم . آهان عبادتش را رفته مخفی کند . انسان باید آن چنان حالا اگر ان شاءالله اگر این بحث ادامه پیدا کند آن چنان باید قوی باشد باید همانند یک راننده ای که پشت فرمان نشسته در جاده ای پر خطر از دو طرف و این فرمان را قرص گرفته که اگر یک ذره کج برود می افتد در آن دره و اگر راست برود می افتد در دره دیگر. باید مستقیم وحواس جمع برود به هیچ وجه شیطان به او حمله نکند زهد که علی بن ابی طالب علیه السلام می فرماید : ” الزهد کل الزهد فی کلمتین من کتاب الله” در دو کلمه ا ز کتاب خداست لکی لا تاسوا علی ما فاتکم این ” علی ما فاتکم ” در همه جهت هست . فقط این نیست که این کتاب من است و الان دزد برده و ناراحت نشوم نه گاهی تمام سلطنت کره زمین را به شما داده اند و الان هم از شما می گیرند این را شامل می شود و شامل این جهت هم میشود ضمنا که تا الان شما یک فرد محترم و مومن و باتقوایی شناخته شده بودید و از این به بعد شما را دیگر این گونه نمی شناسند این هم جز ” ما فاتکم ” است . آمد وشما را یک فرد خیلی با عظمت و جلالی شناختند ” ولا تفرحوا بما اتاکم ” هم این جا را شامل می شود الان آمدند گفتند آقا مثل این که خب یک عده ای هم هستند دیگر الان که همه چیزها قاطی شده است آمدند گفتند که رئیس کل چی شما هستید خودت را گم نکن حواست پرت نشود خوشحال هم حتی نشو در دل خوشحال نشو این معنای زهد است . بنابراین این کار اولین قدمی است که البته اولین قدمی ا زنظر عمل که باید مدت ها کار کند اگر کسی واقعا بخواهد یک عده ای را تحت تربیت بگیرد و مربی باشد واقعا که البته من نیستم و لیاقتش را هم ندارم ولی اگر کسی بخواهد اینجوری باشد همین مساله را اقلا حدود 40 یا 50 روزی تمرین کند که البته علماء و بزرگان اهل معنا این برنامه را انجام می دادند. تمرین باید خودت را عادت بدهی به این و البته در آزمایشات عجیبی هم طرف را می انداختند ولی بعضی وقت ها بود البته بعضی برنامه های متصوفه است که آن ها غلط است به جهت این که یک عده از ملامیه صوفیه هستند که می بینند این به هیچ وجه آن حالت کبر و غرورش از بین نمی رود مثلا به او می گویند برو چند روز سر خیابان گدایی کن این ها را البته ما میگوییم نه زیرا انسان قوی تر از آن است که با این اعمال خودش را به آن مرتبه برساند باید مسلط بر نفسش شود و راه هم دارد راه هایی هم دارد که انسان خودش را بیاورد پایین و تزکیه کند  نه با این اعمال گناه و کثیف یا مثلا فرض کنید برخی افراد می خواهند خودشان را آدمهای خوبی در اجتماع معرفی نکنند متوسل به گناه می شوند گناهان علنی . یا مثلا برخی از معاصی را انجام می دهند بخاطر این که یک نفری که به آن ها ارادت پیدا کرده طرد شود . این جزء دستورات اسلام نیست گناه به هیچ وجه و در هیچ مرحله ای نباید انجام شود ولی این جهات همه پرتگاه و دره است آن صراط مستقیم این است که انسان واجبات را انجام دهد برای خدا و محرمات را هم ترک کند برای خدا بخاطر این به او بد بگویند ناراحت نشود و بخاطر آن عمل هم ا زاو تعریف کنند باز خوشحال نشود این مطلب عرایض ما در این دو سه جمله خلاصه می شود ولی اصل این که اگر بنا باشد این بحث ادامه پیدا کند و ان شاءالله شما هم عمل کنید و قول هم بدهید که عمل کنید من البته با گفتن بله که ما عمل می کنیم و این ها تشویق نمیشوم فقط با یک موضوع تشویق می شوم و آن این است که ببینم هر چیزی هر مطلبی که گفته می شود در ظرف آن هفته ان شاءالله به کار بسته شود . این من را تشویق می کند واقعا و ان شاالله ادامه دارد وبرای این که مطلبی را مثلا را شروع کنیم و شروعش از این جاست که حالا طرحش را می گویم در ظرف یک ربعی که وقت داریم که ان شاءالله ادامه اش را هفته دیگر مشروح خواهم گفت . 

ببینید اولین قدمی که در راه تزکیه نفس باید انسان بردارد نه از نظر عمل آن که گفتم از نظر عملی بود ولی این را که میخواهم الان بگویم اولین قدمی فکری است که قبل از آن است و از اینجا که الان می خواهم بگویم شروع میکنیم . اولین قدم فکری که انسان باید بردارد این است که باید بتواند یک موضوع را تشخیص بدهد و آن موضوع این است که آیا انسان از چه چیزی ساخته شده است ؟ علی بن ابی طالب می فرماید: ” رحم الله امرء عرف قدره و علم من این وفی این والی این ” خدا رحمت کند ، خدا بیامرزد هر چه میخواهید معنایش را بگویید کسی که قدر و حد و اندازه خودش را بداند ” وعلم من این ” و بداند از کجا آمده ” وفی این ” و در چه مرحله ای هست و در کجا هست و الی این و به کجا می رود . این روایت دو بعد دارد که اصل مطلب ماهمین است یک بعد آن من حد خودم را بدانم و بدانم یک انسانی هستم فرض کنید مردی هستم دارای زن و فرزندی هستم مسئولیتی از این ناحیه بر گردن من است باید به وضع کار و کسب و درآمد و زندگی و… برسم رحم الله امرء عرف قدره این یک جور معنایی که داریم. ” وعلم من این ” و بداند از کجا آمده از شکم مادر آمده ” وفی این ” در کجا هستیم در دنیا هستیم ” والی این ” وارد قبر می شویم . این یک بعد ترجمه ا زاین روایت است که میتوان روی آن حرف زد و بحث کرد یک بعد ترجمه روایت این است که ” رحم الله امرء عرف قدره ” حد خودت را بدان از نظر علمی، از نظر معرفت ، از نظر اخلاقیات انسانی ، از نظر این که تو چه موقع عصبانی می شوی آیا درست است عصبانی شدنت؟ چه موقع خوشحال می شوی آیا درست است خوشحال شدنت ؟ به کجا نگاه میکنی ؟ جنبه های روحی . این حد خودت را بدان و اگر بدی اصلاح کنی و اگر خوبی زیادش کنی .” وعلم من این ” بداند از کجا آمده در بعد روحی . از عالم ( من ملک بودم و فردوس برین جایم بود) از عالم بالا آمدی تو. یک روز امام صادق علیه الصلوة و السلام داشت تعریف میکرد . از وضع روح انسان که در عرش بوده و چه میکرده و چقدر عظمت داشته و چقدر مهم بوده راوی سوال کرد روح با این عظمت را خدا چرا آورده بدنی به او داده که از دو مجرای بول عبور کرده است ؟ این قدر لجن مال آنهم در این بدن پر لجن که حضرت امیر می فرماید : ” و بین ذلک حامل عذره ” الان شکم ما را بشکافند مشتی نجاست در آن است مشتی خون در آن است کثیف . پوست نازک بدن انسان را بردارند اینقدر انسان از قیافه می افتد که آدم منزجر است به آن نگاه کند . خب این ها منظور نیست این بدن ظاهری منظور نیست علم من این از چه عالم بالایی آمده آن شخص میگوید خدا چرا آن روح با عظمت را در بدن این چنینی کرد ؟ می فرماید اینها اگر در عرش همین گونه میماندند ادعای خدایی می کردند اینها از بس رشد میکردند کم کم ادعای خدایی میکردند . حالا آمده در این دنیا با آن همه لجن مالی که شدند باز هم ادعای خدایی میکند در همین دنیا . یکی این که ما آنجا بودیم د رعرش بودیم ملک بودیم از ملک هم بالاتر بودیم . ” و علم من این وفی این ” الان کجا هستیم ؟ الان در چه مرحله ای هستیم چه وظایفی داریم ؟ با چه کسی معاشرت کنیم و با چه کسی معاشرت نکنیم؟ ابعاد روحی و از جهت روحی چه خصوصیاتی داریم . مجهولاتمان چیست ؟ آن را تامین کنیم و معلوماتمان را اصلاح کنیم ” و الی این ” که از نظر روحی به عالم برزخ می رویم و منظور قبر تنها نیست . خلاصه اگر بخواهیم مطلب حقیقی را بگوییم و این را اگر واقعا بفهمید و عمل کنید این حالت یقظه ای است که انسان پیدا میکند و بیدار میشود تازه و آن این است که ما مرکب از دو چیز هستیم ، دو بعد داریم یکی بعد جسمانی داریم و یک بعد روحانی داریم . همه ما این طوری هستیم ، یک مشت کارها و صفاتی داریم که همه حیوانات هم دارند میخوریم حیوانات هم دارند ، منتها آنها علف میخورند و ما غذای دیگر ، فرقی نمیکند. هر دو خوردن است ، میخوابیم آنها هم میخوابند ، ازدواج میکنیم آنها هم ازدواج میکنند، بچه دار میشویم آنها هم بچه دار میشوند، با هم دعوا میکنیم آنها هم با هم دعوا میکنند ، با هم بازی میکنیم آنها هم با هم بازی میکنند . الاغها را اگر دیده باشید گاهی بیکار که میشوند خر غلت میکنند ، در خاک ها میغلتند ، پشت گردن همدیگر را گاز میگیرند و بازی میکنند منتها نوع بازی آنها دستی ندارند که توپ را بالا بیندازند و آن یکی بگیرد و ….خلاصه بازی بازی است دراین صفات ما با حیوانات شریک هستیم جست و خیزی دارند  بالا می پرند  شنا می کنند درآب شنا کردن ماهی اصلا ماهی زیر آب هسا هرچه شما زیرآبی بزنید ماهی صد برابر بهتر ا زشما شنا میکند ، اینها همش بازی است چیزها یی که مربوط به حیوانات است حتی دیدن و شنیدن و گفتن ما. منتها ما چیزهایی میگوییم و این یک صدا است که از حلقوم ما در می آید و آنها هم صدای از حلقومشان در می آورند . حرف ما را الاغ نمیفهمد و حرف الاغ را هم ما نمی فهمیم هیچ فرقی نمیکند منتها ما در یک سطح بالاتر هستیم آنهم در حرف زدن و نه در دیدن، شاید الاغ چشمش ا زما تیزتر باشد و گوشش از ما شنواتر باشد. اینها صفاتی است که مشترک بین ما و حیوانات است . اینها مربوط به بعد حیوانی ما است . صفاتی هم  داریم که با حیوانات شریک هستیم مثلا اگر چیزی داشته باشد و گرسنه باشد میخورد و یک نفر هم گرسنه آن طرف نشسته باشد. من بخورم سیر بشوم اگر چیزی زیاد آمد تو بخور . این حالت حیوانی است و حیوان نیز این حالت را دارد. 

برخی حیوانات خیلی بدتر هستند که حتی آن ته مانده را هم نمی دهند حیوان دیگری بخورد . برخی حیوانات این جور نیستند مثل شیر که گفته میشود وقتی خودش میخورد سیرمی شود می رود کنار و حیوانات دیگر می آیند و ا زما بقی غذا اگر چیزی مانده باشد میخورند . این ها صفات حیوانی است. انسان خودش بخورد و خودش را بپرستد و خودش را بشناسد وخوشش بیاید از او تعریف کنند ناراحت شوند از این که مذمت او را بکنند این ها همه در حیوانات هم هست. چند تا صفت هست که در حیوانات نیست و آن ها از امتیازات انسان است و اگر بخواهند بگویند انسان با چه چیزی شناخته می شود باید با آن صفات شناخته شود : سخاوت این مال حیوانات نیست، درسته؟ عبادت البته عبادت تشریعی چون عبادت تکوینی را همه حیوانات نیز دارند . پیغمبری آمده باشد و دستوری داده باشد که ما بتوانیم نکنیم و بکنیم این عبادت تشریعی است . تحصیل علم که حیوانات نمی توانند بکنند . شماها اگر الاغی را برایش بنشینی ده روز برایش جامع المقدمات بگویی آن ضرب را هم نمی تواند اخرش بگوید کلمه اش را همان “ض” و “ر” و “ب” را هم نمی تواند بگوید. تحصیل علم. چه تحصیلات لفظی یعنی مباحث لفظی و ادبی و این ها و چه جنبه های اخلاقی و معنوی ، خیلی ا زصفات هست مانند مهربانی به دیگران که حیوانات ندارند مگر این که غرایز جنسی باشد . آن چه میخواهم یاد بگیرید همه حرف های من را لازم نیست یاد بگیرید اما آن را که میخواهم یاد بگیرید در اعماق فکرتان باشد و شما را خسته نکنم این است و باید خیلی دقیق این جمله را بیاموزید شما مرکب از دو چیز هستید یکی روح و بعد انسانی و دیگر بدن و روح حیوانی . و در ما آن که عمده است روح انسانی است و آمدیم در دنیا برای این که روح انسانی را تقویت کنیم و در حقیقت روح انسانی ما مثل اسب سواری است که سوار بر اسبی شده و آن اسبش بدنش و روح حیوانی اوست و خودش این روح انسانی است یاد گرفتید یا نه؟ این را باید ما بشناسیم و واقعا از هم مجزا کنیم . بنشینید مخصوصا ببینم تا هفته دیگر این کار را انجام میدهید یا نه ، جدول بندی کنید ، حساب کنید و خودتان آن چیزی که حیوانات ندارند و شما دارید آن ها چه چیزهایی هستند و آن چه شما دارید و حیوانات هم دارند آنها چیست . اینها را از هم مجزا کنید البته هر چیزی را که بلد نبودید از من بپرسید تا من …… برخی چیزهایش ممکن است مشکوک باشد برایتان و ندانید که اینها جزو چیزهای حیوانیست و یا انسانی. این اولین قدم در تزکیه روح است زیرا اگر انسان نداند چه چیزی را باید تزکیه و پاک کند چه کاری میخواهد بکند ؟ اصلا کاری نمیتواند انجام بدهد. اگر به شما بگویند خودت را پاک کن شما خودت را که با الاغ زیر پایت مخلوط شده ای نمیدانی این جایی که الان داری دست میکشی این جا پای الاغ است که داری دست میکشی یا پای خودت . خب اگر این جوری شد ممکن است شما اشتباهی پای الاغ را تزکیه کنی و بدتر شود الاغ اگر دست و پایش خیلی تمیز شد مثلا چطور میشود این دست کشیدن که میگویم تزکیه بکن چه چیز را باید تزکیه کنی ؟ اول قدم پس چه چیزی شد ؟ این شد که شما فرق بگذارید بین قسمت حیوانیتان با قسمت انسانیتان. بیشتر باید آن را تزکیه کنید و آن وقت مرحله دوم را هفته دیگر برایتان میگویم ان شاءالله که الان خلاصه قدم اول اول آن است که این دو را از هم جدا کنید پیش خودتان ما الان اینجا دو تا آدم هستیم اینجا نشسته ایم یا یکی؟ ایشان با این که فارس نیستند میگویند یکی هستیم همه میگویند یکی هستیم و حال اینکه ما دو تا هستیم یکی روحمان است یکی بعد روحی ماست این قدر مخلوط شدیم که الان همه مردم میگویند ما یک نفر هستیم ما یکی هستیم ولی ما در واقع دوتا هستیم یکی الاغ سوار و یکی هم الاغ . اینها روی هم قرار گرفته اند. خود من فلان فلان شده این قدر با این الاغ رفیق شده ام که یکی شده ام با آن . او بخورد من خوشحالم ولی من از گرسنگی بمیرم! مجلسی باشد و غذای مفصلی باشد ولو این که همش لات و الات گفته شود و هیچ روح ا زآنجا بهره نبرد و آن وقت خوشحال است از این که پذیرایی خوبی شد ازما در این مجلس و حال این که مثل این است که آقا را را با الاغش ببرن توی آخور و توی آخور الاغ رو خوب پذیرایی کنند و به خود آقا هیچی ندهند بخورد این خوشحال باشد که خوب پذیرایی شده است دقت فرمودید. قطع نوار

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۴۰۰ قمری – ۱۳۵۹ شمسی – انقلاب اسلامی و لشگریان اسلام (برای امام زمان قدم بردارید)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

خصوصیات مملکت اسلامی و ارتش اسلام

اگر این نیرو سالم و قوی بود مملکت از شر دشمن محفوظ بود، یکی سلامت و سلامتی او و یکی هم نیرومند بودن او.

دین مقدس اسلام آنقدر که به ارتش اسلام اهمیت داده به هیچ جمعیتی اهمیت نداده است.

 حضرت امام سجاد علیه السلام در صحیفه سجادیه دست به دعا در نیمه های شب بلند می کند و برای سربازان اسلام دعا میکند این دعا هم برای آن زمانی که خودش بود نبوده است بلکه برای تمام سربازانی که از مرز و بوم اسلام دفاع میکنند برای همه بوده است.

من از این عمل امام سجاد که امام زمان آن وقت بوده است یک استفاده میخواهم بکنم چون همه ائمه یک عمل داشتند. اگر امام سجاد علیه الصلوة و السلام در زمان خودش برای سربازان اسلام دعا می کند یقین بدانید امروز حجه بن الحسن روحی فداه در هرشب و در هر روز برای سربازان اسلام و نیروی اسلام دعا میکند و در خانه خدا میرود . حالا علاوه بر اون که قضایایی نقل کرده اند و مطالبی گفته اند که خدایتعالی چه محبتی در دل حجه بن الحسن روحی فداه نسبت به ارتش اسلام و اینکه ما میگوییم ارتش اسلام نه ارتشی که منتخب به یک مملکت به ظاهر مسلمان و اسما مسلمان باشد، آن را نمی گوییم. یک مملکتی که در تمام دنیا در تمام جهان معروف شده و حقیقتش هم همین منظره ای که امروز من دارم میبینم. کجا شما بعضی یقینا در زمان طاغوت هم بودید می دیدید که یک چنین جمعیتی در روزی که نه عاشورا است نه تاسوعاست نه ایامی است که یک جهت فوق العاده ای داشته باشد کجا جمع میشدند در مسجد کجا این همه نماز خوان در ارتش داشت، کجا در یک پادگان این همه علاقمند به دین و امام زمان که تا نام حجه بن الحسن روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء در میان آنها گفته میشود همه شان دلشان روشن میشود این ارتش را من میگویم این مملکت را من میگویم .

 والا ممالک وابسته ممالکی که به اصطلاح خودشان آنقدر پست هستند آنقدر ضعیفند، آنقدر بر خلاف قرآن که فرموده ” لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء ” یهود و نصارا را ولی خودتون قرار ندهید . ولی افتخارشان این است یا ضعفشان را به دنیا نشان میدهند . با اینکه ما مملکت مسلمان و اسلامی هستیم در عین حال باید زیر پرچم آمریکا حرکت کنیم! از این بدتر هم میشود؟ ما با آنها کاری نداریم به آنها توجهی نداریم آنها را مسلمان نمیدانیم مملکت اسلامی آن مملکتی است که نه به طرف شرق متمایل بشود نه به طرف غرب، نه یهود را دوست داشته باشد و نه نصاری را ” لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء ”

شما مستقل هستید شما را خدا آقا خلق کرده همه باید تحت نفوذ شما باشند شماها اگر سالم باشید اگر حقیقتا تحت برنامه اسلامی باشید اگر نیروی دفاعیتان در مقابل دشمن آنچنان که تا حالا بوده زیاد باشه یقینا آن ارتشی هستید که امام سجاد که دعا میکرد شامل حالتان میشد یعنی آن روز که امام سجاد دعا میکرد شامل شما در امروز میشود.

همان روز که زمان بنی امیه بوده و ارتشی اسلام به آن صورت نداشته و امروز هم که حجه بن الحسن روحی فداه هرشب سر به سجده میگذارد و از خدا سلامتی ارتش اسلامی را میخواهد شامل شما هم میشود.

بنابراین قدر باید بدانید . ” کونوا لنا زینا ” مسلمانها، ای ارتش اسلام، ای افسران اسلام، ای نگهدارندگان مملکت اسلامی، برای خاندان عصمت زینت باشید اعمالتان زینت باشد، اخلاقتان زینت باشد، عقایدتان زینت باشد ” کونوا لنا زینا ” مبادا در بین شما بوسیله بعضی افراد مغرض تفرقه ایجاد بشود الا ان حزب الله هم الغالبون این آیه قرآن است شما باید همه تان در حزب خدا باشید حزب اللهی باشید اون حزب اللهی است من حزب اللهی نیستم اینها جز حرفای شیطانی حرف دیگری نیست هرکس حزب اللهی نیست قرآن را قبول ندارد و تحت این آیه شریفه قرار نگرفته که الا ان حزب الله هم الغالبون شما تا وقتی حزب الله باشید و جزو حزب الله باشید بر صدام که سهل است این عروسک کوچک که ارزش ندارد که شما درباره اش فکر کنید در جنگ احزاب همین مسئله بود به خدا قسم اگر شما جزو حزب الله باشید… بعضی از دوستان شما در مشهد از من پرسیدند حزب الله چیه حالا نمیخواهم وقت شما را بگیرم اگر همه تان از حزب الله بودید متحد به یکدیگر دست برادری دادید حالا یک نفر آمده غیبت برادر عزیزتان را بکند بگویید آقا غیبت نکن من نمیخواهم غیبت گوش کنم غیبت بدتر از زناست آنهم در خانه کعبه.

تهمت که بدتر از غیبت است سوء ظن بدتر از همه. چون بعضی از اعمال را تا از قلب انسان خارج نشود برایش گناه نمی نویسند اما سوء ظن حتی در دلت هم که باشد ان بعض الظن اثم گناه است تفرقه بینتان ایجاد نشود که اگر حزب الله شدید خدا در قرآن فرموده که: ” هم الغالبون ” غلبه پیدا می کنید شاید آن روزی که جمهوری اسلامی میگفت که ما صدام را از مملکت بیرون میکنیم آن وقتی که آن همه پیشرفت آنها کرده بودند و وارد مملکت ما شده بودند چرا بخاطر اینکه در راس کارها در اوایل امر یک افراد ناسالمی قرار گرفته بودند اینها وارد شدند . مثل همان میکروبی که وارد بدن میشود . اما شما مردان شریف شما سربازان امام زمان ” کانهم بنیان مرصوص ” خدا توصیف شما را در قرآن کرده که مثل دیوار بتنی که وقتی انسان پشتش قرار میگیرد توپ و گلوله که به انسان صدمه ای نمیزند بماند به خود او هم صدمه ای وارد نمیشود . ایستادید در مقابل آن حمله عجیبی که شد در اوایل و بحمدالله تمام لشکر کفر را از مملکتتون بیرون کردید .

روی وحدت و ایمانتان کار کنید

 در مورد انقلاب خلافش را به شماها نگویند الان در موضعی نشستید که خدا شاهد است من این را روی تحقیق میگوییم من نمیخواهم خودمو زیاد معرفی کنم چون دلیلی هم ندارد چون اکثر شما یا با نوشته های من برخوردید یا اسم من را شنیدید الان دیگر وقت شما را نگیرم من متجاوز از چهل و پنج کتاب نوشتم و در تمام مسائل سیاسی و اجتماعی به همه آنها وارد هستم تا جایی که برام مقدور بوده و از سال 1341 با مرحوم شهید هاشمی نژاد برادر خانم من در مشهد باهم مشغول برنامه هایی بودیم و من واردم که عرض میکنم این جمله جنبه شعاریت ندارد خدا میداند خیلی هم من فکر نکنید خیلی آدم تندی باشم من یک آدمی هستم که همه دوستان می دانند که فکر می کنم و روی تعصب و روی حرارت روی هیچ جهتی حرف نمیزنم و هرچه اینجا به شما می گویم خدایا تو شاهدی حجه بن الحسن روحی فداک تو شاهدی که روی عقیدم میگویم الان شما در موضعی هستید اگر متوجه نیستید باشید که تمام دنیا وحشتی از شما در دلهاشان پیدا شده.

من در مکه بودم یک مقداری هم زبان عربی بلد هستم به عنوان غیر ایرانی با بعضیها صحبت می کردم. همه همین را میگفتند شما فکر می کنید این حملاتی که روز بروز دارد تشدید می شود اینطور نیرو در خلیج فارس می فرستند از نترسی آنهاست؟ ترس است.

تمام ممالک الان یکی میخواهد خودش را نزدیک کند به شما تا از خطر محفوظ بماند. ”والله العظیم“دلیلی ندارد من بخواهم قسم بیخودی بخورم که فردا بخواهم کفاره اش را بدهم والله العظیم تمام مردم دنیا الان یک وحشتی از شما مردم حزب الله در دلشان پیدا شده خوفی پیدا شده تا چقدر شما نیرومند باشید چقدر حرکت داشته باشید.

از همه چیزها لازمتر برای شما ایمان است ایمان به حقتان ایمان به مسیرتان.

یک روز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سربازانش فرمود شما اگر صد نفر باشید بر هزار نفر غلبه میکنید ولی در بین اینها ایمان نبود و کمی شک کردند گفتند اینها را پیغمبر می گوید که ما را بسیج کند برای جبهه خدی تعالی فرمود که الان که این شک در شما ایجاد شد خدا تخفیف داد حالا صد نفرتان با دویست نفر میتوانند مقابله کنند.

 چرا به جهت اینکه در شماها ضعف دید به خودتان ضعف راه ندهید از جان گذشته را به کمک احتیاج نیست اینکه عرض می کنم تمام دنیا را ما می توانیم تسخیر کنیم در روایات زیاد داریم که حضرت بقیة الله روحی فداه وقتی ظاهر می شود با 313 نفر تمام دنیا را تسخیر میکند و ان شاء الله امیدوارم خدای تعالی این عنایت را به ما بفرماید که ما دنیا را تسخیر کنیم و بعد برای بوجود آوردن عدل و داد تقدیم حضرت حجة بن الحسن روحی فداه کنیم..

شما فکر نکنید که کوچکید ضعف به خودتان راه ندهید قوی باشید الا ان حزب الله هم الغالبون و لذا یک مطلبی را باید خدمتتان عرض کنم یکی وحدتتان و نیرومند بودنتان و ایمانتان است که حتی پیغمبر اگر خودش در ایمانش نسبت به اسلام ضعیف بود یقین بدانید که دین او موفقیت نداشت. لذا خدایتعالی در قرآن میفرماید: «امن الرسول بما انزل الیه من ربه» خود رسول اکرم ایمان داشت شما هم اگر به جمهوری اسلامی و این برنامه ها ایمان داشته باشید موفق خواهید شد و هرکس تظاهر بکند که حزب الله هستم او بالاخره شکست می خورد و از پا در می آید.

توصیه دیگری که از همه مهمتر است و دلم می خواهد آقایان عزیز توجه بکنند این است که بدانید فرمانده کل قوای شما خب معلوم است مرجع تقلید شماست آن کسی است که در جماران نشسته و فرمان میدهد ولی بدانید ایشان نائب حجة بن الحسن روحی فداه است، این بزرگترین افتخار ایشان است که نایب امام زمان است در سخنرانی های ایشان شما زیاد شنیدید که وقتی اسم حضرت بقیه الله را می برند چه تجلیلی می کنند، من خودم با این گوشهام شنیدم که حالا من خودم دوازده سال شاگرد ایشان بودم درقم خدمتشان بودم و توجه ایشان را به حضرت بقیة الله دیده ام آنها بماند، ولی همان چیزی که در تلویزیون هست در رادیو هست سخنرانی های ایشان را که می شنوید ایشان چه تجلیلی از امام زمان می کند وقتی اسم می برد. من در یک سخنرانی شمردم پنج مرتبه ایشان نام بقیه الله را برد و در هر دفعه تعبیر این بود: روحی فداه، ارواح العالمین له الفداء، روح من فدای او ارواح تمام عالم فدای او.

و لذا به شما توصیه می کنم که هر روز صبح … اگر به شما اجازه داشته بدهند هر روز صبح بروید خدمت امام و سلام عرض بکنید چقدر خوشحالید؟ به شما اجازه دادند هر روز صبح بعد از نماز صبح دست به سینه بگذارید در مقابل امام زمانتان سلام عرض کنید این خیلی هم آسان هست و مهم است.

سلام عرض کنید آقا جان ما سرباز توایم ما خدمتگزار توایم ما ارادتمند توایم با زبان خودتان صحبت کنید نمی خواهد زیارتنامه بخوانید دوسه کلمه ما در خدمت توایم ما فرمانبردار نایب توایم فرمانبردار مرجع تقلیدیم

که وقتی ما درسهای مقدماتی را می خواندیم آنجا نوشته بود هذا ما افتی به المفتی و کل ما افتی به المفتی فهو حکم الله، هرچه که مفتی و فتوا دهنده بگوید حکم خداست اگر کسی تردید کند بگوید که این فتوا مال ایشان است و ممکن است مال خدا نباشد این کافر است کافر است و مسلمان و شیعه نیست و فرمایش مرجع تقلیدتان… آنهایی که تقلید ندارند که از اول کارشان زار است چون هر مسلمانی یا باید مجتهد باشد یا باید مقلد باشد یا محتاط و راه سومی ندارد محتاط هم که ما نمی توانیم باشیم مجتهد هم نیستیم پس باید مقلد باشیم

 ولی در عین حال صبح به صبح این را من عرض می کنم ان شاالله … حالا می گویید ما در نمازمان دعا برای امام زمانمان می کنیم خیلی خوب کاری میکنید خیلی خوشحال شدم در مجالستان دعا برای حجة بن الحسن می کنید چون من ارادت حاج اقای اسفندیاری را به امام زمان می دانم و می دانم که ایشان این مسائل را در اینجا دارند اما شخصا تک تک شما فرد فرد شما اگر می خواهید موفق باشید پیروز باشید در دنیا و آخرت سربلند باشید یک چند دقیقه با امام زمانتان حرف بزنید با زبان خودتان یا بقیة الله ما نوکر شما هستیم ما خدمتگزار شما هستیم هرچه داریم از شماست و شما به ما کمک کنید

در این جبهه ها خدا می داند در این قسمتهای گیلان غرب رفته بودم شبها این جوانها تا صبح خواب نداشتند مشغول راز و نیاز بودند دعای توسل می خواندند مثل اصحاب سید الشهداء علیه الصلوة و السلام آن شخص می گوید: من مردد بودم خب دو دسته مسلمان به جان هم افتادند نمی دانم حق با کدام طرف است نزدیک خیمه های عمر سعد شدم دیدم که اینها مشغول عیاشی هستند مشروب میخورند هرکس امامش فاسق باشد رهبرش فاسق باشد او هم فاسق می شود از سابق گفته اند الناس علی دین ملوکهم من رفتم دیدم دارند مشروب می خورند رقاصی می کنند

بعد آمدم کنار خیمه های اصحاب سید الشهداء علیه السلام دیدم اینها مشغول عبادتند مشغول بندگی خدا هستند دارند با خدا راز و نیاز می کنند دیگر همانجا حق را تشخیص دادم خیلی میزان خوبیست خوب تشخیص داد.

اگر یک نفر نق بزنه که این آخوندها همه ی خوشی های ما را گرفتند . تو خوشی های حیوانی داشتی این کارهایی که تو میکنی حیوانات هم می کنند همه با هم لخت در یک بعد کثیف حرکت کنند خدا تو را خلیفه الله خلق کرده روزی که خدا خواست انسان را خلق بکند گفت انی جاعل فی الارض خلیفه ای ملائکه من می خواهم جانشین خودم را در دنیا خلق کنم و همه افراد بشر جانشین خدا هستند اصحاب امام حسین علیه الصلوة و السلام اینها عجیبند

حبیب بن مظاهر که اسمش را شنیدید یک پیرمردی است می دانید او کیست؟ یک وقت در بازار کوفه با میثم تمار برخورد می کند اینقدر رفعت مقام و ایمان دارد به کلام علی بن ابیطالب توجه دارد به میثم تمار می گوید یک مردی را من می شناسم که او را به دار می زنند و شکمش را هم با چاقو پاره می کنند میثم تمار هم می گوید من هم یک پیرمردی را می شناسم که او را در کربلا می کشند و سرش را می آورند در کوفه می چرخانند

اینطور آینده همدیگر را می شناختند ولی خدا بودند ارتباط با امام زمانشان داشتند تحت فرمان امام زمانشان بودند

و این هم جمله پایان عرایض من که هر روز متوجه امام زمانتان باشید دیگر تا کی می خواهیم همه اش به فکر دنیا و حقوقمان و مادیاتمان و امثال اینها باشیم برای امام زمان قدم برداری برای امام زمان جنگ کنید برای امام زمان به پیش بروید ان شاء الله به همین زودی خواهید دید که تمام ابرقدرتها می آیند در مقابل شما تواضع می کنند و ان شاالله شیعه یک ابرقدرتی خواهد شد در خط صحیح و عدل و داد و موفقیت.

 

و زمان گذشت و وقت روضه نیست و الا خدای خودم را شاهد می گیرم که در این مدتی که دارم به این چهره های نورانی… در زمان سابق یک جوان وقتی به سربازی می رفت نمی توانست حتی واجباتش را انجام بدهد و محرماتش را ترک کند این چهره های نورانی خیلی من را تشویق کرده اگر شما کار نداشتید من تا شب هم حاضر بودم برای شما صحبت کنم ولی اونطوری که فرمودند وقت شما دارد تمام می شود امیدوارم که خدای تعالی زیر سایه حجة بن الحسن علیه السلام شما را به پیروزی کامل و نهایی برساند.

شماها رو به قبله هستید دلم می خواهد فرض کنید اگرچه فرض نیست اگر بدن مقدس حجة بن الحسن در مجلسمان نباشد روح مقدسش بر همه ما احاطه دارد صدای ما را می شنود وضع ما را می بیند و خدا را گواه می گیرم روی اعتقاد و ایمان می گویم و شما هم حتما اعتقاد دارید حتما یقین دارید همینطور که نشستید دلهاتون رو متوجه کنید به امام زمانتان و از حضرتش بخواهیم امروز بین ماها دستش را به دعا بلند کند و هرچه زودتر پیروزی نهایی رو نصیب مسلمانها و شیعیان و محبین خاندان عصمت و طهارت بفرماید. نسئلک اللهم ئ ندعوک باعظم اسمائک و بامام زماننا یا الله …

اللهم صل علی محمد و ال محمد

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و مد فی عمره و زین الارض بطول بقائه

اللهم انصر ناصریه و اخذل خاذلیه و اقصم قاصمیه

پروردگارا به آبروی حجة بن الحسن سربازان اسلام را بر کفر پیروز بفرما

همه ما را از بهترین یاران آن حضرت قرار بده

خدایا سایه امام عزیزمان بر سر ما مستدام بدار

پروردگارا به آبروی حجة بن الحسن قسمت می دهیم مرضهای روحیمان شفا مرحمت بفرما

به آبروی امام زمان قسمت می دهیم معلومین مجروحین مریض های اسلام شفای کامل مرحمت بفرما

شهدای ما با شهدای کربلا محشور بفرما

پروردگارا اجر آنها را جزیل و مقام انها را رفیع قرار بده

پروردگارا به آبروی حجة بن الحسن قسمت می دهیم هرچه زودتر فرج آن حضرت را برسان

عاقبت امرمان ختم به خیر بفرما

 

۱۸ ربیع الاول ۱۳۹۹ قمری – ۲۷ بهمن ۱۳۵۷ شمسی – اتحاد

بسم الله الرحمن الرحیم 

اهمیت اتحاد بین مردم مسلمان

موضوعی که میخوام امروز صحبت کنم مربوط به موضوع اتحاد بین مردم مسلمان است که باید عرض کنم خانم ها که بحمدالله در زمان ما به حقیقت اسلام رسیده اند و جنبه های اجتماعی بیشتری پیدا کرده اند به این موضوع باید کاملا توجه کنند و دقیق باشند که به وسیله بدگویی های پشت سر یک دیگر غیبت ها ، اتحاد و اتفاقشون رو به هم نزنن.  همین دیروز در همین محله سعدآباد بعضی از دخترهای کمونیست را گرفتند دستگیر کردند که این ها مشغول به تبلیغات ضد اسلامی بودند این وظیفه خانمهاست که در مسائل مذهبی کاملا دقیق باشند و اسلام رو بشناسند تا اینکه بتوانند از این عوامل دست چپی به اصطلاح از عوامل کمونیستی از عواملی که معتقد به خدا نیستند از این ها جلوگیری کنند. اولین طرحی که در صدر اسلام برای از بین بردن اسلام به وسیله استعمار، پی ریزی شد ایجاد تفرقه بین مسلمان بود. مگر نبود که قران فرموده بود متفرق نشوید: ” ولا تفرقوا ” در آیات قرآن است واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا  مگر قرآن بین مردم مسلمان عقد اخوت و برادری نبسته بود که انما المومنون اخوه  مگر در جنگ های صدر اسلام این اتحاد و برادری کاملا رعایت نمیشد. مگر در غزوات خود را فدای یک دیگر نمی کردند و برای نجات برادران مسلمان از جان خود دست نمی کشیدند؟ مگر مسلمانان با این اتحاد و برادری در تمام جنگ ها موفقیت کاملی نداشتند؟ پس چرا ما از تجربه گذشته پند نگرفتیم و اون اتحاد را حفظ نکردیم و از ان به بعد بی امان دچار شکستهای پی در پی گردیدیم میدانید چرا؟ چرا ما مردم مسلمان این طور شدیم . استعمارگران، قدرتمندانی که متوجه شده بودند تمام موفقیت مسلمان ها زیر سایه مساوات و برادری و اتحاد و دوستی است به وسیله ایجاد تفرقه و دسته بندی ها و نام گذاری های آن، اون شیعه و این سنی، یکی را شیعه معرفی کردند یکی را سنی، آن زیدی و این اسماعیلی، آن کوفی این صوفی بین مسلمانها تفرقه ایجاد کردند .

 

اولین بناء تفرقه بین مسلمانها

کتابها در ملل و نحل و نام گذاری فرق مسلمین و تعیین 72 فرقه و در هر فرقه ای دهها شعبه و مسلک ایجاد نموده اند، مگر قرآن و عقل و پیشوایان معصوم اسلام، میزان اسلام واقعی نیستند؟ مگر نمی شد که علمای هر فرقه گرد یکدیگر جمع شوند و اختلافات اساسی را با این میزان از بین ببرند؟ بدون تردید می شد پس چرا نکردند؟ دست استعمار نگذاشت که ای دو صد لعنت بر این برنامه باد! شهرستانی یکی از دانشمندان سنی مذهب است در 900 سال قبل در قرن چهارم هجری زندگی میکرده و تحت رهبری فکری استعماگران زمان خود قرار گرفته و کتاب ملل و نحل را نوشته تا توانسته بی دریغ مسلمان ها را در اون کتاب دسته بندی کند و بر هر جمعیتی نامی که ساخته فکر اربابانش بوده گذاشته، در آغاز همین کتاب می گوید: در اول این کتاب می گوید: اول نزاع و تفرقه ای که در حال مرض رسول الله بین مسلمانان به وجود آمد علتش این بود که اصحاب گرد بستر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جمع شده بودند و یکی از اون ها عمر بن خطاب بود، رسول الله فرمودند کاغذ و قلم برایم بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید عمر گفت مرض بر این مرد فشار آورده هذیان می گوید و او مهجور است دیوانه شده و ما را کتاب خدا کافیست! بین اصحاب اختلاف افتاد یکی میگفت او که هذیان نمیگوید خدا به گفتارش صحه گذاشته …… ( لاینطق عن الهوی ان هی الا وحی یوجس ) دیگری که از سیاست روز بی اطلاع نبود میگفت: عمر راست میگوید مگر در قرآن همه چیز نیست ما به نوشته او چه احتیاج داریم و اون چنان نزاع کنار بستر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بالا گرفت که فرمود از پیش من برخیزید اینجا جای جنجال و نزاع نیست . ابن عباس همیشه میگفت همه مصیبتها آن وقتی برای عالم اسلام به وجود آمد که نگذاشتند پیامبر وصیتش را بکند و سر این موضوع اختلاف شدیدی بین مسلمانها ایجاد کردند . شهرستانی میگوید: اختلاف چهارمی که بین مسلمانها (من سه اختلاف دیگر را انداختم برای اختصار) در موضوع دفن جسد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود که در کجا دفن شوند و به این وسیله افکار مسلمانان را مشغول کردند. شنودگان محترم! در این چند قضیه ای که در صدر اسلام اتفاق افتاد که برای ما مردم مسلمان، امروز درسی است و ریشه های اختلاف از آنجا بوجود آمده اگر در این چند قضیه و چند جریان و ریشه های اختلاف دقت کنید که چگونه استعمارگران در سر موضوعات بی اهمیت مثلا جنازه پیغمبر را کجا دفن کنند، مثلا پیغمبر مرده است یا زنده است، یا وصیت بکند یا نکند، بخاطر ایجاد اختلاف در سر موضوعات بی اهمیت، بین مسلمان ها اختلاف ایجاد کردند تا آنها را سرگرم به آن مطالب بی اساس کنند و تا وقتی برای آنها حل اختلاف شود کار زمامداری و مسئله خلافت را بنحوی که مایلند انجام دهد .

 

اهمیت بیداری در اتحاد مسلمانها

 اگر مسلمانها بیدار بودند که خوشبختانه در زمان ما مسلمانها بیدارند و ان شاءالله هوشیارتر خواهند بود، اگر مسلمانها هوشیار بودند در صدر اسلام، اگر مسلمانها روشن فکر می بودند، همه متفقا مسئله ی وصیت نامه رو تصویب میکردند و به ندای قرآن که میفرماید پیامبر هیچ گاه سخن از روی هوای نفس نمی فرماید گوش میدادند و همه بدون معطلی به لشکر اسامه می پیوستند زیرا اون پیامبری که از روی هوای نفس سخن نمی گوید بی جهت نمی فرماید: هر کس از لشکر اسامه سرپیچی کند از رحمت خدا دور باشد، و دشمن را از مرز و بوم اسلام می راندند و پیشرفت بیشتری نصیب اسلام می کردند. اما نشد، سنگ تفرقه را انداختند، مردم را از ریسمان خدا دور کردند و در تمام دورانها تا به امروز استعمارگران از این برنامه پیروی نموده اند .

 

عزت و ذلت دست خدا است

ولی بحمدالله صبح روشنی در زمان ما دیده می شود خدا رو شکر، شب یکشنبه جلسه آقایون در اینجا بود شب بسیار پرخطری بر عالم اسلام می گذشت، همان شبی که اون مرد مزدور بی اختیار اعلام کرده بود که از ساعت 5/4 بعد از ظهر حکومت نظامی است تا 12 ظهر فردا، اون قدر بر افکار روحانیت اون شب فشار آمد ، اون قدر ناراحتی به وجود آمد که مبادا به رهبر انقلاب در این شب صدمه ای وارد شود ولی خدای بزرگ نخواست، دیشب لابد اون هایی که تلویزیون داشتند دیدند، همان فرماندار نظامی که دستور منع رفت و آمد را در اون شب داده بود در مقابل مردم چقدر بیچاره شده بود، اون مرد پستی که سالها در راس حکومت این مملکت به عنوان رئیس ساواک بود دیدید با چه وضعی در دست مردم بدبخت شده بود؟ خدا می داند دیشب نیمه های شب من خوابم نمی برد فکر میکردم ( تعز من تشاء و تذل من تشاء) خدایا تو عزیز میکنی هر که را بخواهی و تو ذلیل میکنی هرکه را بخواهی، یک مردی که در 15 سال قبل با اون وضع او رو بردند، چند مدتی در ترکیه نگهش داشتند، مردم نمی دانستند کجاست، چون دست خدا پشت سر اوست او رو برگردوندند ، خدا برگردوند، وقتی که پیغمبر اکرم و نبی معظم به مکه برگشت، اگر تاریخ رو نگاه کنید می بینید که تمام این برنامه ها تکراری است، پیغمبر یک روزی که از مکه بیرونش میکردند شبانه فرار کرد در میان غار مخفی شد یک نگاهی به شهر مکه کرد، یک آهی کشید، خدای تعالی فرمود ( ان الذی فرض علیک القران لرادک الی معاد) ای پیغمبر تو رو ما برمیگردونیم آرامش پیدا کرد. اما این وحی به رهبر انقلاب نازل نشده بود در عین حال او رو بردند طرف ترکیه بردند طرف نجف تبعیدش کردند وقتی پیغمبر برمی گشت به مکه خدای تعالی فرموده بود انا فتحنا لک فتحنا مبینا ای پیغمبر ما فتح مکه رو نصیب تو کردیم . پیغمبر برگشت، ابی سفیان یکی از اون افرادی بود که خیلی با پیغمبر بد رفتار کرده بود او را بخشیدند وقتی که آمد رسول اکرم در کنار خانه کعبه ایستاد، فرمود من چگونه با شما معامله کنم؟ شما که تمام اصحاب مرا کشتید مرا از مکه بیرون کردید. عمویم حمزه را به بدترین وضع به شهادت رساندید همه با عجز و ناله گفتند اخ کریم و ابن اخ کریم پیغمبر تو برادر کریم ما هستی و پسر برادر کریم ما هستی حضرت فرمود انتم الطلقاء همه شما رو بخشیدم دیشب ما به چشم خودمون دیدم. خانمها خدا رو بشناسید، می شناسید حتما می شناسید والا با اون ایمان که من در بعضی از راهپیمایی ها که نمیخوام تشویقشون کنم به راهپیمایی، نمیدونم هرچه مراجع تقلید میگویند باید عمل کنید. خانمها با بچه به بغل ازشون سوال میشد چه میکنید؟ میگفتند ما آزادی میخوایم آزادی نه مطلق، چون امروز خیال میشه آزادی یعنی بی دینی! نه، آزادی که زیر سایه جمهوری اسلامی برقرار شود ما اون را میخواییم . دیشب دیدید من خدا میدونه اون چنان متوجه خدا شدم هی میگفتم خدایا تو عزیز میکنی تو ذلیل میکنی شما دیدید رهبر انقلاب رو چگونه با چه عظمتی همان مرد تبعید شده 15 ساله که اسمشو یک روز در این کانون بردیم چند روز در این سازمان امنیت شیطنت، خود منو اذیت می کردند که چرا اسم فلانی رو در کانون دیگری حتی برده ولی امروز خدا میخواد خودشو نشون بده میخواد به شما مردم مسلمان بگوید اگر یه روز هم اراده کنیم این نمونه ای بود از قدرت ما اگر بخواهیم اراده کنیم میتوانیم اون رهبر بزرگ انقلاب، امام عصر صاحب الزمان رو بفرستیم و اون چنان که نایب اون حضرت یه مملکت رو تحت تاثیر قرار داد اون حضرت تمام کره زمین رو به تحت تاثیر خودش قرار بدهد. استعمارگران، سخنم درباره استعمارگران بود از سخن دور نشنوم استعمارگران تصمیم دارند تفرقه بین ما ایجاد کنند تفرقه بین مراجع تقلید ایجاد کنند ، تفرقه بین رهبران انقلاب ایجاد کنند ولی به اصطلاح کور خواندند اشتباه کردند مردم مسلمان ایران دیگر گول استعمارگران رو نمیخورند مراجع تقلید با یکدیگر متحدند ، برادرند . و تابعین اون ها هم با یکدیگر مهربان و برادرند گوشه ای از برنامه های استعمار رو در دوران حکومت اسلام عرض میکنم چون یک مطالبی رو من نوشته ام چون من در صحبت اینو بهتون عرض کنم من هیچ وقت از روی نوشته نمیخونم ولی در سخنرانی همیشه توی آقایون من سخنرانی کردم نگاه میکنم و صحبتم میاد، اما اینجا که نمیتونم نگاه کنم از نظر اینکه خودم واقعا خجالت میکشم از این نظر نوشتم که بتونم حرف بزنم .

 

ایجاد مسلکهای انحرافی برای تفرقه مسلمانها بوسیله استعمار

در مدتی که به مباحث جامعه شناسی مبادرت بیشتری داشتم متوجه این نکته شدم که استعمارگران، جوامع بشری رو کاملا تحت مطالعه قرار داده و هر جمعیتی را که محکمتر و نیرومندتر یافتند د رمیان آنها بیشتر اختلاف عقیدتی و مذهبی و سنتی ایجاد کردند تا سرگرم حل اختلاف خود باشند مردم سرگرم حل اختلاف خود باشند و مزاحم آنها نگردند . 50 سال حکومت پست پهلوی این برنامه ها رو عینا در بین ما ایجاد کرده و سالهاست ابرقدرتها در دنیا این برنامه ها رو به وجود آورده اند . این است که همیشه مردم نیرومند خاورمیانه از نظر جغرافیایی خانم های تحصیل کرده میتونن فکر کنن حساب کنند این یک مطلب بسیار مهم جامعه شناسی است مردم نیرومند خاورمیانه و اعرابی که هر قدرتی را بدون کوچک ترین صرف وقت میتوانستن از سر راه خود بردارند با این ها چه رفتار کرده استعمار بین المللی؟ به اسرائیل و تفرقه و عقائد مختلف مبتلاشون نموده، شما ببینید یک بت تراشیده سر راه اعراب گذاشته همیشه با او و به فکر او و در ترس و به اصطلاح ناراحتی از او به سر میبرند. شنیدم در جنگ های اعراب و اسرائیل در میان جبهه جنگ زیر رگبار مسلسل دشمن که بر سر اون ها میریخت مردم مسلمان را بحث های عقیدتی و یا مذهبی از دفاع باز میداشت. یک عده میگفتند مثلا سنی ها باید برن جلو کشته بشن یک عده میگفتن شیعه ها برن جلو کشته بشن و یهود را پیروزی می بخشید. در ایران هر کجا که مردمی فعال و نیرومند دارد اون ها رو مبتلا به اختلاف و تفرقه نمودند مثلا اگر مردم گناباد و قائن در کنار کویر باید از لابلای خاک و شن با زحمت زیاد گل زعفران را به دست بیاورند و به بازار عرضه کنند و از این راه پرزحمت نان بخورند و در نتیجه فکر و نیروشون از این طریق به فعالیت افتاده و تقویت شده و ممکن است یک روز علیه استعمار طغیان کنند اون ها رو مبتلا به اختلاف مسلکی کرده و برای همیشه سرگرم نموده تا جنگ محلی پایان نپذیرد و به فکر دفع جنایات استعمار نیفتند. برای جوانمردان آذربایجان شیخ احمد احصایی و تابعینش را به وجود آورده دقت کنید تو این مطالب و برای مردم نیرومند کرمان شیخیه و برای اهل ذوق و استعداد شیراز ذهبیه و خلاصه برای هر دسته از مردم نیرومند و متفکر دست استعمار شخصی و یا مسلکی و چیزی را به وجود آورده تا دو دستگی و تفرقه بین اونها ایجاد کند و یا لااقل تا بخواهند اون اختلافات را برطرف نمایند استعمارگران اموال مردم را چپاول کنند. شما فکر میکنید که اگر این اختلافاتی که در گذشته داشته ایم و بحمدالله همه را ترک کردیم و اگر گوشه کنار میبینید خانم ها یک نفری مخصوصا بین خانم ها زیاد شده از مسلکهایی غیر از مسلک اسلام و دین مقدس اسلام در ایران سخن میگوید اینها همان عاملین دست استعمارند میخواهند تفرقه ایجاد کنند. چرا در هندوستان و یا ممالکی که مردمی نیرومند دارد اون همه اختلاف مسلکی به وجود آمده من خودم در اون سفری که به هندوستان برای دیداری از شیعیان هندوستان رفته بودم در یکی از شهرها به نام شهر لکنهو در اونجا از فرق مختلف جمع شده بودند دور من چون من به عنوان نمایندگی از طرف مراجع تقلید بودم و چند روزی بودم وقتی جمع شده بودند دور من درباره مسلک های مختلفی که در هندوستان است صحبت میکردند گفتند 120 مذهب و دین در هندوستان  رسمیت دارد و مردم هندوستان یه مردمی هستند قانع کاری فعال که وقتی گاندی به اون ها میگه که شما اگه هر کدوم یه آب دهن می انداختید انگلستان را آب می برد تحت تاثیر استعمار انگلستان قرار گرفته اند چرا؟ به جهت اختلاف مسلکی. نزاع های بی جهت و بی خود. چرا در هندوستان و یا ممالکی که مردمی نیرومند دارد اینهمه اختلافات مسلکی به وجود آمده و نزاع ها و کشتارهای بی رحمانه انجام میشود ولی در دولی که ابرقدرت ها نشستند این اختلافات وجود ندارد . چرا در آمریکا مثلا این اختلافات مسلکی نیست؟ این ها کار استعمار بین المللی است و د رخصوص مسئله مورد بحث اعمال استعمار گران که درتمام زمان ها با شعار تفرقه بینداز و حکومت کن برنامه خود را بین مسلمان پیاده کرده اند. این بود طرح استعمار. امید است پروردگار متعال تفرقه ها، نادانی ها رو زیر سایه جمهوری اسلامی که با پیروزی آن در آغوش گرفته اید خدای تعالی همه ما رو موفق بفرماید .

 

صحبت کردن از حقایق اسلام

موضوعی که میخواستم جدا از خانم ها تقاضا کنم این جلسه فقط به خاطر فیلم نشون دادن تشکیل نشده این را بدانند خانمها، چون فیلم را که ما هر قدر هم فعالیت کنیم مثل فیلم های سینمایی به اون خوبی نمیشه با زحمات زیادی فیلمی رو رفقا بتونن تهیه بکنند برای چیز فهمیدن ان شاءالله خانم ها اجتماع بکنند مسائل قابل توجهی در اختیار خانم ها گذاشته می شود مسائل حیاتی که نمونه اش مسئله و بحث امروز بود که تا به امروز اینو به طور خلاصه مطلبم عرض میکنم هر دسته و جمعیتی که توانستند بر جمعیتی دیگر پیروز بشوند در اثر تفرقه انداختن و جدایی بین برادران بوجود آوردن و بین مردم مسلمان جدایی به وجود آوردن بوده و الا اسلام میگوید انما المومنون اخوه  زن و مرد، و المومنون و المومنات چون در آیات قران ، خانم ها بدانند اگر مومنین میگن منظور مردهای مومن نیستن هر با ایمانی رو میگن ولی خب صریح ترش والمومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر هم خانم های مومن و با ایمان و هم مردان با ایمان این ها در بین خودشون اظهار دوستی می کنند محبت می کنند زن ها نسبت به خانمها و مردها نسبت به آقایون اظهار دوستی میکنند و در اثر دوستی امر به معروف و نهی از منکر میکنند یکی از جملاتی که استعمار همیشه توی دهن ها انداخته منو که توی قبر اون نمیگذارن چرا پس من امر به معروف و نهی از منکر کنم و چه کاری به کارهای دیگران دارم این مطالب است. از این به بعد ان اشاءالله به یاری پروردگار تمام کارها حل شده یک کار باقی مونده و اون روشن تر شدن مردم مسلمان به آرمان های اسلام و قوانین اسلام است . لذا با خیال راحت من ان شاءالله در هفته های آینده چه من صحبت کنم چه دیگری مطالب اساسی اسلام رو عنوان می کنیم چون بحمدلله حالا دیگر در راس کارها کسی رو نداریم که بهش فحش بدیم چون تا به حال اون قدر افراد طاغوتی در راس کارها بودن و اذیت می کردن که لاعلاج میخواست ما به اون ها برگردیم و اون ها رو معرفی کنیم ولی بحمدلله حالا در راس کارها که رهبر انقلاب مرجع تقلیدی قرار گرفته و بقیه هم به همین قماش هستن به همین ترتیب هستن لذا بحمدالله با یک خیال راحت باید بنشینیم و از مباحث حکومت اسلامی و حقایق اسلام که قدری از ما فاصله گرفته در اثر تبلیغات شوم دشمنان بحث کنیم به امید موفقیت

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۳۹۸قمری – ۱۳۵۷ شمسی – نمایشنامه صبر درتلاش (شیخ و اتفاقات)

 

جهت دانلود کلیک راست و ذخیره را انتخاب کنید

 
 

۲۱ رجب ۱۳۹۰ قمری – ۱ مهر ۱۳۴۹ شمسی – پاسخ به سوالات

 

 

جهت دانلود کلیک راست و ذخیره را انتخاب کنید