اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله و الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لا سيما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
خطبه پیامبراکرم در روز آخر ماه شعبان
پیغمبراکرم در روزی که جمعه قبل از ماه مبارک رمضان بود یعنی جمعه آخر ماه شعبان، خطبه بسیار کوبنده و قرّائی ایراد فرمودند که بسیاری از مسائل علمی و اخلاقی در آن هست. خطبه بسیار مفصل است و حتی به صورت کتابی چاپ و تفسیر شده است. از آن جمله مطالبی که در آن خطبه هست میفرماید: «أَیهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَیکمْ شَهْرُ اللَّهِ[1]». مردم بدانید که ماه خدا به شما رو کرده است. «بِالْبَرَکةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ». در این ماه بعنوان میهمانی با سه چیز از شما پذیرایی میکنند. برکت و رحمت و مغفرت.
انسان بیشتر از این سه چیز هم در دنیا و آخرت چیزی نمیخواهد. گناهانش بخشیده شود. رحمت پروردگار بر او نازل گردد و برکت در زندگیش وجود داشته باشد. ببینید سه چیزی که همه چیز در آن هست. اگر یک نفر این سه چیز را داشته باشد فکر نمیکنم چیزی چه در دنیا و چه در آخرت کسر داشته باشد. رحمت، مغفرت و برکت.
اهمیت مغفرت پروردگار در زندگی
یکی از آرزوهای ما این است که حتی در ماه مبارک رمضان هم باید این آرزو را داشته باشیم که خدایا ما را ببخش و بیامرز. اگر یک انسان گناهانش را بخواهند با او حساب کنند، بدهیهایش را بخواهند با او حساب کنند همیشه ورشکسته است. هر انسانی که باشد. ما در مقابل پروردگارمان خیلی شرمندهایم، رو سیاهیم. شما فکر نکنید تنها گناهان مایة رو سیاهی انسان است، مایه شرمندگی انسان است. گاه گاهی انسان فکر میکند در مقابل خدا چه کرده و چه آورده است؟ شما ببینید در شبانه روز هر کاری که بکنید با توجه میکنید. اگر با زنتان صحبت میکنید با حواس پرتی با او صحبت نمیکنید. اگر کسب و کاری داریم با حواس پرتی کار را انجام نمیدهیم. اگر مطالعه و درسی داریم، با حواس جمعی باید این درس را این مطالعه را انجام بدهیم. اگر با کسی صحبت میکنیم، حرف میزنیم تمام توجهمان به او است. همانطوری که همة ماها نماز میخوانیم اگر با یک نفر انسان معمولی حرف بزنیم، یک کلماتی را به این شخص می گوییم که نمیفهمیم معناش چیست؟ حفظ کردیم، داریم میگوییم به آن طرف و حواسمان جای دیگری است او هم از حواس ما و قلب ما اطلاع داشته باشد شما را به خدا قسم آیا این شخص هر چه هم کوچک باشد، هر چه هم آدم معمولی بی شخصیتی باشد بدش نمیآید؟ تو با من داری حرف میزنی حواست کجاست؟ همین طوری که ما نماز میخوانیم اگر با هرکسی صحبت کنیم او بدش میآید، این خودش یک گناه بزرگی است.
شما مثلاً فرض کنید میایستید به نماز، در نماز چشمتان به کتابها میافتد میگویی کتاب آقای فلانی هم اینجاست، بعد از نماز یک تلفن به او بزنم این کتاب را به او بدهمکتاب بنده خدا پیش ما مانده است انسان است دیگر یکوقت می میرد فکر خیری هم هست. گوشت هم برای ظهر نگرفتم نان هم باید بگیرم، اصلاً من بیخود دارم اول وقت نماز می خوانم کارهایم مانده است! شما حساب کنید همینها را اگر در مقابل یک نفر قرار بگیرید و این مسائل را به رو بیاورید، یعنی ظاهر کنید چقدر بد است. جا دارد ذات مقدس پروردگار با آن عظمت که تمام وجود انسان مال اوست بگوید: آقا نمازت هم مال خودت من نمیخواهم. نماز با حواس پرتی با آن وضعی که تو داری نماز می خوانی چه ارزشی برای من دارد. تو با زنت که صحبت میکردی تمام توجهت به زنت بود. با بچة کوچکت که صحبت میکردی حواست را جمع کرده بودی که بیهوده حرف نزنی، هر کاری که میکردی اینطوری حرف نمیزدی که با من داری حرف میزنی.
میخواهم یک نمونه ازگناهانی که ما اصلاً به حسابش نمیآوریم را عرض کنم. باید ذات مقدس پروردگار ما را ببخشد. من نمیخواهم عرض کنم که چقدر خدای تعالی مظلوم است و ما چقدر به خدا ظلم میکنیم. امام زمانمان حاضر و ناظر است، علی ابن ابیطالب حاضر و ناظر است، پیغمبر اکرم حاضر و ناظر است همة اینها حاضرند و ناظرند این اعتقاد شیعه است، این اعتقاد مسلمان است . بلکه اگر کسی منکر این معنا بشود کافر است به جهت این که دو آیه قرآن بر این معنا صراحت دارد که «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ[2]».
پس وقتی که انسان به نواقص کار خودش پی میبرد باید اول حاجتی که از پروردگار دارد، اول خواهشی که از خدا دارد بلکه اولیاء خدا اینطور خواهشی را داشتند تمام انبیاء و رسل این تقاضا را داشتند که چه؟ خدایا ما را ببخش.
معنای استغفار پیامبراکرم
پیغمبراکرم با آن عظمت که لحظهای از یاد خدا غافل نمیشود در عین حال اگر چه روایتش خیلی سندش صحیح نیست و اهل سنت نقل کردهاند ولی بعید نیست درست باشد که پیامبر اکرم می فرماید: «لیغان علی قلبی فأستغفر الله فی الیوم سبعین مرة[3]» به قلب من یک عارضه ای عارض میشود و لذا روزی هفتاد مرتبه من استعفار میکنم.
من یک وقتی این روایت را اینطور معنا میکردم. گاهی انسان در مقابل محبوبش نشسته چشمش را به صورت محبوبش دوخته یک کسی میآید یک حرفی میخواهد با انسان بزند خود محبوب به او میگوید: جوابش را بده، او برمیگردد، به دستور محبوب جواب این مراجعه کننده را میدهد ولی در عین حال به محبوبش میگوید ببخشید. این همان ببخشیدهایی است که پیغمبر اکرم به خدا میگوید ، خدا دستور داده که با مردم هم صحبت کن با کفار قریش هم صحبت کن شاید اینها هدایت بشوند. پیغمبر اکرم با اینها صحبت میکند، حرف میزند، برمیگردد به پروردگارش میگوید ببخشید، استغفر الله یعنی طلب بخشش میکنم از خدا. اگر روایتش درست باشد و حقیقت داشته باشد. همة مردم باید ببخشید را در هر لحظه به خدا بگویند.
هر چه هم عبادتتان، توجهتان به خدا زیاد بشود عُجب نگیردتان که ما الحمدلله دائماً در ذکر خدا هستیم و تمام وجودمان وقف خداست! چکار کنیم برای غیر خدا!
شما هر کاری بکنید باز باید بگویید ببخشید. باز حق بندگی خدا را عمل نکردید.
معنای بی اعتنایی به خداوند
«وَ مَا عَرَفْنَاک حَقَ مَعْرِفَتِک[4]». ما اصلاً خدا را نشناختیم. شما اگر در مقابل یک بزرگی، یک عالمی ایستاده باشید با او صحبت کنید، ولی این طرف و آن طرف را نگاه کنید، حواستان پرت باشد میبینید این عالم بدش میآید. خدا چند برابر این عالم اهمیت دارد؟ یک میلیون برابر؟ یک میلیارد برابر؟ نه. اصلاً این آقا هیچ ارزشی ندارد .حالا قدرتمندها، سابق شاه را مثال می زدیم چون آیت الله خیلی در نظرمان قدرت نداشت شاه را می گفتیم حالا که الحمدلله شاهی در کار نیست می گوییم اگر انسان در مقابل قدرتمندی ایستاده باشد یک خورده حواسش پرت بشود… میگویند یک نفر در مقابل شاه ایستاده بود. عقرب آمد پایش را نیش زد. این تکان نخورد. دفعة دوم، دفعة سوم خب می دانید نیش عقرب خیلی تیز است و وقتی هم زیاد شد به قلبش می رسد، افتاد و مرد بعد دیدند عقرب نیشش زده بود.
ما حالا میگوییم چطور میشود… یکی از سؤالاتی که زیاد از ما گاهی درکانون و درجاهای دیگر میپرسند این است که: چطور میشود علی ابن ابیطالب ایستاده باشد، شمشیر یا خنجر یا هر چیزی به پاش فرو رفته باشد و این را بکشند بیرون و نفهمد! راست است، ماها نمیفهمیم یعنی چه، به جهت این که ما اگر پائین پایمان بخارد، دولّا میشویم پایمان را میخارانیم. یک خارش جزئی! در نمازها، اینقدر به خدایتعالی بیاحترامی میکنیم.
اهمیت استغفار
و فرموده است در قرآن کریم «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ[5]» همة مردم، پروردگارتان را استغفار کنید، از پروردگارتان طلب بخشش کنید. «ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ[6]» در هر مرحله انسان باید برگردد به طرف پروردگار «یرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیکُمْ مِدْرَاراً[7]» برکت بر شما نازل میشود، آسمان برکاتش را بر شما نازل میکند. اول قدم و بلکه آخر قدم و بلکه اول و آخر و وسط همة قدمها به سوی پروردگار و کمالات این است که انسان دائماً استغفار کند دائماً بگوید: «استغفر الله ربی و اتوب الیه». نه استغفر اللهی که لقلقة لسان باشد. استغفر الله یعنی خدایا طلب بخشش میکنم، ببخش.
در دعای بعد از زیارت حضرت رضا علیهالسلام می گوییم: «أَسْتَغْفِرُک اسْتِغْفَارَ إِنَابَةٍ وَ أَسْتَغْفِرُک اسْتِغْفَارَ رَغْبَةٍ وَ أَسْتَغْفِرُک اسْتِغْفَارَ رَهْبَةٍ[8]» استغفار استغفار، اصلاً از این استغفار هم باید استغفار کنید. یک نفر هی گناه میکرد هی میگفت استغفر الله ربی و اتوب الیه. حضرت امیر علیه السلام فرمود: «ثکلتک امک[9]» مادرت به عزات بنشیند؛ یعنی خلاصه خدا مرگت بدهد. خدا را استهزا میکنی.
همین بچة شما هی برود کاربد کند و هی بگوید ببخشید باز برود کاربد بکند باز بگوید ببخشید، دفعة دوم و سوم، می گویید: خدا مرگت بدهد مرا مسخره کردی؟! یک بار، خدا میبخشد. یک گناه را یک دفعه کردی پاکش کن. درست است انسان دائما بایستی استغفار کند، انسان تا یک زمانی نماز نمیخوانده حالا مقید شده نمازش را میخواند. حالا میگوید استغفرالله از نماز نخواندنم، فردا باید استغفر الله او از این باشد که در نمازش حواسش پرت بوده، پس فردا باید استغفارش از اینکه یک لحظه حواسش دنبال ضروریترین چیزها رفته باشد. اینجوری میروید بالا.
استغفارها باید حساب داشته باشد
حالا یک مثال میزنم که استغفارها باید حساب داشته باشد. هر چه انسان مقامش بالا میرود طلب بخشش، توبهاش، استغفارش باید به مناسبت همان مرحله باشد. حضرت آدم چه کرده بود که دویست سال استغفار کرد. یک کار معمولی که ماها همیشه انجام میدهیم. از آیات قرآن استفاده میشود که به او گفتند: اگر از گندم بخوری برایت ضرر دارد. ضرر جزئی هم دارد. ضررش را هم به او گفتند که چقدر هست؛ که علمای فقه وقتی که یک روایتی مثلاً دربارة نهی از یک چیزی باشد اینها میگویند مثلاً اگر علتش خیلی بد باشد می گویند که حرام است، اگر علتش خیلی بد نباشد یعنی عقلا به اصطلاح علما تحملش میکنند. این را می گویند مکروه است. قطعاً و صد مرتبه قطعاً گندم خوردن حضرت آدم در بهشت بیشتر از یک سیگار کشیدن ضرر نداشته؛ و عقل و فکر و همه چیز انسان میگوید که چرا این دود را راه میاندازی؟ هم مردم را ناراحت میکنی ، هم دهنت بو میگیرد و هم ضرر مادی دارد چرا میکنید؟ میگوید: ای آقا ما عادت کردیم. حضرت آدم هم یک دفعه یک همچین کاری کرد. آنچنان مقامش بالاست حضرت آدم که خدا هم ولش نکرد. چون هر کسی در کلاس اول است اگر به او گفتند که مثلاً بنویس صادق، اگر صادق را با سین نوشت از او توقعی نیست؛ اما اگر یک شخص دیپلمه صادق را با سین بنویسد، می گویند: این سواد ندارد بیسواد است.
از حضرت آدم بعید است . تو بنده خدا، در بهشت جای به این خوبی، نعمتهای به این فراوانی همه چیز خدا بهت داده است. آخر چه لزومی دارد از این گندمی که اگر خوردی لباسهایت میریزد و بیرونت میکنند بخوری؟ پدر بزرگوار ما گول ساده لوحیش را خورد. تا آنوقت دروغ نشنیده بود. ولی اگر زمان ما بود اصلاً باور نمیکرد، چون آدمهایی که دروغ نشنیدهاند یک کسی بیاید آن هم در بهشت، در محضر خدا. چون هم حضرت آدم خدا را با چشم دل در مقابلش میدید و هم شیطان. بیاید آنجا قسم بخورد، آن هم قسم جلاله که اگر تو از این درخت خوردی خدا دیگر از اینجا بیرونت نمیکند. این میخواهد تو را بیرونت بکند گفته از این نخور.
«وَ قَاسَمَهُمَا[10]» آیة شریفه، حضرت آدم هم (دفاع کنیم از پدربزرگمان) خب باورش نمیآمد خیلی هم دلش میخواست در بهشت بماند. نگاه میکرد میدید زمین آن همه گرفتاری، زحمت مرض، میکروبهای مختلف، باید انسان آنهم در اولین زمان، دست تنها، باید بکارد، دربیاید و بخورد ، و لذا وقتی قسم خورد باورش آمد گفت: «إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ[11]». به خدا قسم من دارم نصیحتتان میکنم. من اطلاع دارم من خیلی از اولیاء خدا را دیدم و سر و کله زدم شما تازه آمدید تازه وارد هستید اینها البته تعبیرات من است به شیطان دروغ نبندیم چون بر شیطان نباید دروغ بست حالا اینها تعبیرات من است اما مضمون حرفش این بود خدای تعالی خلاصه در قرآن بیان می کند آنقدر گفت تازه حضرت آدم زیربار نرفت. حضرت حوا رفت و خورد و آمد دید که نه، طوری نشد. آمد به حضرت آدم گفت: من خوردم وچیزی نشد. خب. این کار را کردند و برای این کار معمولی خدای تعالی هم آنها را بیرون کرد. دو تایی بروید به زمین. تنزل بکنید، پائین بروید. البته بهشتی که حضرت آدم و حوا از آن رفتند، بهشتی بوده در همین دنیا، یک باغ خوبی بوده. بیرونشان کردند، حضرت آدم دویست سال استغفار کرد. خیلی عجیب است.
پس یکی مغفرت است، همه باید مغفرت بخواهیم از خدا. این شبهای ماه رمضان زیاد استغفار کنید. مغفرت از خدا بخواهید.
اهمیت رحمت پروردگار در زندگی
دوم رحمت است. حالا که خدا انسان را بخشید، شما به یک فردی بد کردید میروید درِخانه اش میبینید به تو محبت میکند، بخشید شما را، بعد منتظر رحمت او هستید. «و برحمتک التی وسعت کل شیء». رحمت خدا شامل همه چیز میشود. در همه چیز باید شما از خدای تعالی رحمتش را بخواهید. رحمت پروردگار، مهربانی خدا، برای انسان از ضروریترین چیزهایی است که باید انسان از خدا بخواهد؛ که علاوة بر مغفرت، رحمت. شما میبینید حتی بزرگترین هدیهای که به پیغمبر اکرم، شما ارسال میکنید چیست؟ طلب رحمت از خدا برای پیغمبر است. همین صلواتی است که در نمازها میفرستید، هیچ دعای واجبی که به قصد انشاء انسان آن دعا را بخواند، (این که می گویم با این خصوصیات)، در شبانه روز ما نداریم جز صلوات؛ و آنهم در نماز. نماز عبادتی است که مغز آن دعا است. مغز هر عبادتی دعاست؛ و صلوات مغز نماز است. این که در اذان و اقامه می گویید: «حی علی خیر العمل»، در تفسیر خیر العمل می گویند که منظور ولایت است، خب ما کجای نماز ولایت داریم؟ ببینید هر موجودی هر انسانی ارزشش به مخش و مغزش است و مغز عبادت، صلوات است؛ و صلوات منظورش این است که خدایا رحمتت را بر پیغمبر و آل پیغمبر نازل کن. البته هر فردی به تناسب خودش باید بر او رحمت نازل بشود. یک وقت هست یک نفر از دنیا رفته، می گوییم خدا رحمتش کند؛ اما نسبت به امام و پیغمبر و فرزندان پیغمبر می گوییم: صلی الله علیه، این یک رحمت خاصهای است. از آن جاهای خوبش است، از آن رحمتهایی است که البته به مردم معمولی هم خدا این رحمت را نازل میکند.
این صلوات، فکر نکنید مخصوص پیغمبر اکرم یا آل پیغمبر است. نه. در زیارت عاشورا دارد که خدایا در اینجایی که من نشستم دارم زیارت میخوانم، از تو تقاضا دارم که صلواتت را و رحمتت را بر من نازل کن. تقاضای صلوات میکنیم بر خودمان. از خدا میخواهیم. و آیات قرآن هم این معنا را بیان میکند . «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ، أُولئِکَ عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ[12]» خدا بر آنها صلوات میفرستد. این رحمت خاصه را خدا بر آنها نازل میکند؛ و در آیات دیگر هم هست که کسانی که صابر باشند، مصیبتی بر آنها وارد میشود، به همین مناسبت در زیارت عاشورا هم همین را میگوید. برای مصیبت سید الشهداء روز عاشورا شما عزاداری کردید و اظهار محبت به سید الشهداء علیهالسلام کردید خدا صلوات بر شما میفرستد. خیلی قیمت دارد. «أُولئِکَ عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ». رحمت یعنی رحمت عامه را هم می فرستد. رحمت را باید از خدا خواست. خدا هم رحمان و رحیم است بلکه امام زمان ما رحمان و رحیم است و خدا ارحم الراحمین است بلکه بندگان خدا باید رحمان و رحیم باشند. و به همین دلیل ذات مقدس پروردگار ارحم الراحمین است؛ اما ارحم الراحمین را نمیشود به کسی اطلاق کرد. به جهت اینکه رحیمترین و مهربانترین مهربانهای عالم هستی اگر گفتیم امام زمان است منکر خدا شدیم، نه، امام زمان ارحم الراحمین مطلق نیست. بعد از خدا، او ارحم الراحمین است . خدارا استثناء کن. بگو هو ارحم الراحمین دون الله مثلا، غیر خدا.
رحمت پروردگار هم بر ما در ماه مبارک رمضان باید نازل بشود و نازل میشود. این دو.
اهمیت برکت در زندگی و نمونههایی از آن
سوم برکت. حالا خدا رحمتش را بر ما فرستاده، هر چه خواستیم به ما داده، برکت هم بدهد. مسئلة برکت خیلی عجیب است. انسان زندگیش پر برکت باشد. نقصی در کارها که نیست هیچ، برکاتی هم بر او نازل بشود. خدای تعالی دربارة برکت، دو سه تا نمونه در عالم به ما نشان داده. مثلاً خدای تعالی برکت به فرزندان پیغمبر داده است. عجیب است. روزی که سیدالشهداء علیه السلام از دار دنیا رفت و در کربلا شهید شد، فقط یک فرزند بیمار بیشتر در کربلا نداشت؛ و در همان وقت یکی از مورخین نوشته است که ده هزار گهوارة طلا و نقره از بنی امیه در حرکت بود؛ و الان یک نفر از اولاد بنی امیه وجود ندارد چون خدا به آنها برکت نداده؛ و طبق نقل که بعضی نقل کردهاند، الآن هشتاد میلیون سید در دنیا هست. از فرزندان امام حسین، از فرزندان امام حسن، روی کره زمین هست. این معنای برکت است
مرحوم شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا نقل میکند میگوید هر یک از خلفای اموی و عباسی کافی بودند برای اینکه نسل پیغمبر را ریشهکن کنند. شما اینقدر دربارة متوکل شنیدهاید. دربارة هارون الرشید این را مرحوم صدوق میگوید، وقتی قضیة حمید ابن قحطبه را نقل میکند بعد آن را مینویسد. یزید ابن معاویه و ولید ابن یزید و امثال اینها، همینطور خلفای اموی تعدادشان کم بوده ولی خلفای عباسی که سی وچند نفر بودند، اینها هریکیشان میخواستند نسل فرزندان پیغمبر را از میان ببرند. اینها را در دیوارها میگذاشتند، در چاهها میریختند. در عین حال خدای تعالی اینها را برکت داده؛ در روایات هم هست.
در میان حیوانات به گوسفند خدای تعالی برکت داده. شما فکرمی کنید در سراسر عالم روزی چندتا گوسفند کشته میشود؟ بنشینید یک حساب سرانگشتی بکنید، در همین ایران چند هزار گوسفند کشته میشود؟ باز هر چه در بیابانها بروید میبینید همه گلههای گوسفند! و چند تا گرگ کشته میشود؟ ما لااقل اینها را فکر بکنیم. حیوانات درنده خودشان بدون اینکه کسی مزاحمشان بشود رو به انقراضند. ازبین میروند. تازه حیوانات درنده خدای تعالی مخصوصاً این کار را کرده که اقل زایمانشان دو تاست، اکثرش هفت تا هشت تاست. ولی گوسفند یکی را به زور زایمان میکند در سال. عجیب است! برکت پیدا میکند.
گاهی انسان درآمدی ندارد، مخارج هم زیاد دارد، ولی بازهم پول زیاد دارد. این را اهل تقوا میفهمند که «وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً، وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لاَ یحْتَسِبُ وَ مَنْ یتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ[13]» شما یک مدت زمانی تقوا را صد در صد پیشه کنید آنهم نه به خاطر درآمد و پول درآوردن، این را آدم از ذهنش خارج بکنید کار مشکلی هست، تقوا را خالصا لله انجام بدهد ببینید وضع زندگی ظاهری او چطور می شود. وَ مَنْ یتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ خدا کافیست برای او. به خدا قسم (چون دلیل نمی تواند آدم برای یکسری کارها بیاورد ولی این را وجدان کردم هم درباره افراد هم درباره خودم) اگر انسان یک مقداری به فکر تقوایش باشد، تقوای هرچیزی هم نسبت به خودش است، تقوا هم که می گویم منظور نماز و روزه و عبادت تنها نیست اینها جزء تقوا هستند، امّا تقوای هر چیزی بالنسبه به خودش است، پاکی نسبت به هر چیزی، پاکی داشته باشد
من یک نفر را در زمان طاغوت می شناختم حساب سال داشت و پیش من می آمد، درآمدش هم خوب بود من حسابش را می کردم می دیدم هیچی ندارد. به او گفتم: تو این پولها را چکار میکنی؟ البته من اصراری نداشتم که خمسش و سهم امامش را به من بدهد خودش اصرار داشت می گفت: اواخر برج که می شود ما پولهایمان تمام میشود.
یک وقت یک کسالتی برای بچه آدم ایجاد میشود که باید پول دو سه ماه را هزینه دکتر کند. اهل تقوا این کسالت را پیدا نمی کند. یک گرفتاری پیدا میشود که باید کلّی خرج بکند قرض کند با پول قرضی یا فرعی آن گرفتاری را برطرف کند، برای اهل تقوا یک چنین گرفتاری هایی پیدا نمی شود که با پول قرضی و فرعی که هر روز فرعش بر بدهیش اضافه بشود و یک دفعه به جایی برسد که نتواند تحملش کند، برای اهل تقوا و اهل برکت کارها رو به راه می شود اگر برکت از خدا بخواهید. گاهی انسان میخواهد ده نفر را ببیند، دارد میرود مغازهاش خود به خود این ده نفر سر راهش پیدا میشوند و این کارش رو به راه میشود؛ که اگر میخواست هر کدام از اینها را برود دنبالشان تا پیدایشان کند هفت هشت روز طول میکشید. این معنای کار ردیف شدن است. ولی گاهی انسان با یک نفر کار دارد می رود در خانه اش می ایستد می گویند همین الان بیرون رفت، می رود در مغازه اش می گویند الان رفت، صبح تا غروب این طرف و آن طرف میرود و میبیند کارش انجام نشده و خسته هم شده.
خدای تعالی به اهل تقوا وعده کرده است که کارهایشان را ردیف می کند، کمکشان می کند. خدای تعالی به دل طرف می اندازد که بیاید و حاجت این فرد را برآورده کند و کارش را راه بیندازد. از این قضایا من زیاد دیدم و اطلاع دارم، مثلاً مریض می شود میخواسته برود دکتر میبیند همان دکتر مد نظر آمده دم در خانهاش. پیش می آید ای کاش تجربه کردنی بود تجربه میکردید ولی تجربه کردنی نیست اینجور کارها یعنی به قصد تجربه اگر جلو بروید نمی شود، چون خلوص میخواهند در این راه ولی وقتی خدا یک حرفی می زند ما باید باور کنیم.
ماه رمضان، ماه برکت است و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله در همین خطبه میفرماید: وای بر آن کسی که از رحمت، مغفرت و برکت این ماه محروم بشود. خیلی بیچارگی می خواهد یک نفری زیر باران بایستد و این باران رحمت روی سرش نریزد!
حرف زدن خداوند با موجودات
در ماه مبارک رمضان انسان باید با خدا انس بگیرد در همین خطبه پیغمبر اکرم میفرماید: «دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَی ضِیافَةِ اللَّه[14]» دعوت شدید به مهمانی خدا. انسان میرود یک مهمانی، دوست دارد صاحب خانه او را بشناسد و بیشتر دوست دارد کنار صاحب خانه بنشیند و بیشتر دوست دارد که صاحب خانه با او حرف بزند و او با صاحبخانه حرف بزند انسی داشته باشد با صاحبخانه. نگویید جایی که امام زمان باشد با خدا صحبت نکنیم، خدای تعالی از صفاتش که خودش بیان فرموده این است که «لَا یشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْن[15]»، اگر خدا در تمام عالم هستی یک بنده داشته باشد و آن شما باشید با اینکه صد میلیاردها بنده بیشتر داشته باشد فرقی برایش نمی کند لَا یشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْن در همان وقتی که با شما صحبت می کند دیگر فکر می کنید که فقط با شما صحبت می کند، با او صحبت میکنید، خب خدا با شما صحبت میکند؟ بله، گفت که آواز خدا همیشه در گوش دل است. بخدا این صریح قرآن است. «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا، فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا[16]» با شما که سهل است با حیوانات خدای تعالی صحبت می کند حیوانی وقتی مریض میشود به او میگوید برو فلان گیاه را به عنوان دارو بخور تا خوب بشوی، شیر حیوان گوشتخواری است یک وقتی زیاد در بیابان می ماند و طعمه ای گیرش نمی آید بعد یک طعمه ای پیدا می کند زیاد می خورد دل درد می گیرد خدا به او می گوید برو فلان گیاه را بخور تا دلت خوب بشود که دانشمندان علم پزشکی و طبی اوّل حیوانات را مریضشان میکنند میکروبی وارد بدن حیوانات می کنند بعد در جنگلها به دنبالشان راه می افتند تا ببیند که از چه گیاهی میخورند و آنها میفهمند که داروی این مرض همان گیاه است. این در کتابهای علمی نوشته شده، چه کسی به او می گوید برو آن گیاه را بخور
به جوجه مرغ که از ماشین جوجه کشی بیرون آمدخ شما رفتید خریدید و آوردید خانه حالا بزرگ شده تخم گذاشته میخواهد روی تخمش بخوابد چه کسی به او گفته که بیست روز روی تخمت بخواب تا جوجه بشود؟ اگر بیست روز بیشتر بشود دیگر روی تخم نمیخوابد. حساب این روزها را چه کسی به مرغ میدهد؟ این مرغ بدون نوشتن و هیچ محاسبهای کارش را میکند و حسابش کاملا دقیق است اما شما باید حساب کنید و اگر حساب نکنید نمی دانید 20 روز شده یا بیشتر یا کمتر. چه کسی به او می گوید؟ این تازه یک مساله پیش پا افتاده است. مسائل خیلی مهم تری هست.
این گچ گیری برای شکستگی دست و پا را از یک پرنده به نام مرغ سقا که پایش بلند و نازک است بشر یاد گرفته است باورتان می شود. پایش چون بلند و نازک است زود می شکند. دیدند این پرنده لجنهایی که شبیه به گچ است و محکم است را با منقارش به پایش میچسباند و آنقدر پایش را در آن گِل و گچ صاف نگه میدارد تا خوب بشود و پایش جوش بخورد و بعد هم آن گچها را می کند.
شاید پنجاه درصد از علم پزشکی را از حیوانات یاد گرفتهاند. اینها را چه کسی به آنها یاد داده؟ خدا با انسان صحبت میکند با حیوانات هم صحبت میکند. حتی با حیوانات بیشتر صحبت می کند چون این مسائل طبیعی و مادیات را خدا با ما در میان نگذاشته اما حیوانات چون عقل و شعور ندارند تمام کارهایشان را به آنها الهام میکند ولی بشر چون عقل دارد میگذارد تا خودش بفهمد که چکار باید بکند ولی حیوانات چون عقل ندارند صددر صد به آنها میرساند و با آنها حرف می زند.
شما فکر نکنید برای حرف زدن حتماً باید صدا از حلقوم خارج شود بعد به زبان و دهان برسد و بیرون بیاید روی هوا بیفتد و بعد به گوش و مغز ما برسد! نه. به آنها الهام میکند، الهام همان فهمیدن است، همان غریزه است، همان فطرت است. بیخود اسمهای متعدد گذاشتند همانکه خدا در قرآن فرموده که با حیوانات سخن گفته «وَ أَوْحَی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ[17]» خدا با نحل وحی کرد با زنبور عسل حرف زد أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیوتاً برو در کوهستانها خانه بگیر و چطور عسل درست کن، تحت فرمان خدایتعالی همه این کارها را کرد و عسل تازه را برای جنابعالی که اصلاً صدای خدا را که نمیشنوی هیچ، هیچ اعتنایی هم به خدا نمیکنی.
اینکه ما نمیفهمیم خدا با ما صحبت کرده به دلیل بی توجهی ما است. الان اینجا صداهای زیادی است امّا ما چون توجه نمیکنیم این صداها را نمیشنویم.
راههای صحبت کردن خداوند با بشر
چون توجه به خدا نداریم صدای خدا را نمیشنویم و الا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا خدا با بشر به سه روش صحبت میکند. «وَ مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یرْسِلَ رَسُولاً[18]»
1-از راه وحی
اوّل: وحی میکند که معنای وحی را مفصل در یکی از کتابها توضیح دادم حالا وحی شاید خیلی به ما مربوط نباشد اما در کل لازم نیست که حتماً پیامبر باشید که خدای تعالی به شما وحی کند زیرا به مادر حضرت موسی هم خدا وحی کرد که نه پیغمبر بود و نه خیلی انسان فوق العاده ای بود یک خانمی بود و اوحینا الی ام موسی به مادر موسی ما وحی کردیم فقط مخصوص پیغمبرها نیست الان اگر کسی بگوید به من وحی شده می گوییم تو ادعای پیغمبری کردی نه این اشتباه است اگر به کسی وحی شد او ادعای پیغمبری نکرده. و ضمنا بگویم شیطان هم به اولیایش وحی میکند عین وحی پروردگار و فقط اولیای خدا فرق بین وحی شیطان و وحی خدا را متوجه میشوند.
2-از راه الهام
دوّم: «أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ» این مورد و مورد بعدی مربوط به همه است مربوط به تمام مردم است. الهام میکند. ما وسوسه را بهتر میفهمیم تا الهام را. چون بیشتر با وسوسه سر و کار داریم برای اینکه با شیطان بیشتر رفیقیم تا خدا، خیلی هم درد دارد، تا انسان میآید یک مقدار مقدس بشود اولین کاری که برایش پیش می آید وسواسی میشود. شیطان چنان می آید می گوید پاک نشد انسان می گوید پاک شد من در کتاب نوشتم یکوقتی توالت رفته بودم آن وقتها شیر آب و اینها نبود من دیدم در توالت بغلی انگار دو نفر با هم صحبت می کنند البته صدای نفر دوم را من نمی شنیدم هی میگفت پاک شده، بس است، و همینطور صحبت می کرد، من بیرون آمدم ببینم چه کسی هست اینجا اینطور صحبت میکند مدرسه بود چند تا توالت داشت دیدم خود آن شخص تنها بیرون آمد گفتم با که صحبت می کردی گفت با شیطان! دوتا آفتابه بزرگ پر کرده بود برده بود داخل مستراح، میگفت همه این آبها را برای یک بول مصرف کردم این بازهم می گوید پاک نشد و همه آن آبها را مصرف کرده بود آخرش هم گفت پاک نشد دیگر اعتنایش نکردم آن آدم وسواسی چه کسی به او میگوید: دستت نجس است و هنوز پاک نشده است؟ صدا می شنود یا نه؟ از صد نفر که با او صحبت کنند این حرف بیشتر تاثیر دارد آدم باورش هم می شود شاید در بین شماها هم وسواسی پیدا شود؛ که امام صادق علیه السلام درباره یک فرد دانشمندی فرمود: «أَی عَقْلٍ لَهُ وَ هُوَ یطِیعُ الشَّیطَان[19]». آمدند خدمت حضرت تعریفش را می کردند گفتند: فلانی خیلی عاقل است ولی وسواس دارد؛ که حضرت فرمود: «أَی عَقْلٍ لَهُ وَ هُوَ یطِیعُ الشَّیطَان» چطور عاقلی است که اطاعت شیطان را می کند؟ این را وسوسه می گویند، عین همین الهام است. اولیای خدا تشخیص میدهند. شما صدای یک دوست را اگر بار اول باشد تشخیص نمی دهید دفعه دوم هم ممکن است نشناسید کم کم که مانوس شدید صدایش را می شناسید اگر شما با خدا مأنوس بشوید کم کم صدای خدا را تشخیص میدهید و چون این الهام یک صدای مادّی نیست که انسان زود تشخیص بدهد، یک مقداری مربوط به جنبه های روحی است روح باید قوی بشود روح باید تشخیص بدهد. اگر یک مقدار با خدا مانوس بشوید خدا را بشناسید صدای خدا را از صدای شیطان فرق می گذارید حالا یک میزانی هست من آن را عرض میکنم تا زمانی که به آن مرحله نرسیدهاید و نمیتوانید خود صدا را تشخیص بدهید خود کلام را تشخیص بدهید با احکام شرع تطبیق بدهید. می بینید یک کاری به شما گفته که خلاف شرع است بود بدانید از طرف شیطان است و حتی اگر الهام هم باشد شما وظیفهتان این است که به شرع عمل کنید و اگر کاری که به شما گفته موافق شرع است عمل بکنید و اهمیت بدهید این یک میزان معمولی ساده و سالم است. امّا اولیای خدا آنها که اهل تشخیص هستند مثل حضرت ابراهیم، وقتی به آنها الهام یا وحی میشود به آنها گفته میشود که فرزندتان را سر ببرید میبرند. حضرت اسماعیل خیلی بزرگوار بود پیامبر بود یک بچه معمولی نبود که ببرند سرش را ببرند، نه یک پسر خیلی خوبی بود می گوید انی اری فی المنام انی اذبحک من دیدم که تو را باید سر ببرم پسر چه پسری است به پدرش میگوید: «یا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ[20]» نمی گوید ای پدر خوابت را عمل کن بلکه می گوید ای پدر به آنچه که امر شدی عمل کن. خیلی معرفت دارد آخر چرا؟ چرا ندارد. اصلاً حضرت ابراهیم علّتش را سؤال نمیکند. مثلا نگفت خدایا این بچه ما کار بدی کرده؟ من به شما بگویم بچه ات را ببر یک کتکی بزن شما می گویید چرا؟ کاری کرده؟ اصلا سوال نمی کند حضرت ابراهیم، ببینید چقدر نزدیک به خداست، هیچ هم نمی داند که چه اتفاقی قرار است بیفتد، فقط الان گفته اند این بچه را ببر سرش را ببر، ببینید انسان به کجا می رسد. این جور مطیع و بنده و فرمانبردار و خداشناس بودند که خلیل الله شدند محبوب خدا شدند. خدای تعالی ایشان را به خلیل بودن قبول کرد.
پس الهام به انسان میشود، واگر نتوانستید تشخیص بدهید به دستور شرع عمل کنید. ولی من این را به شما بگویم مخصوصا کسانی که به فکر این مسائل هستند به الهامات قلبی و وسوسههای قلبیتان اهمیّت بدهید؛ یعنی اگر دیدید که یک الهام به شما شد که برو فلان جا فلان کار را بکن کار خوبی هم هست، حتماً بروید انجام بدهید. یک کاری الهام به شما شد که این کار را انجام ندهید، حتماً انجام ندهید. این نتیجهاش این میشود که خدای تعالی الهاماتش به شما را زیاد میکند یعنی ما هم همین کار را می کنیم اگر یک نفر به حرفمان خوب گوش بدهد باز هم با او حرف می زنیم. با وسوسهها هم کاملاً مخالفت کنید. یعنی می گوید به دلم افتاده بروم فلانی را یک دست کتکش بزنم حالا کتک که می ترسیم شاید او هم واکنش نشان دهد یک چند تا فحش دیگر باید بدهیم شیطان هم میآید جلو می گوید نه آقا کتک بزن واکنش ندارد او مگر کیست که عکس العمل داشته باشد می روید دعوا می کنید شیطان هم خوشش می آید کنار می ایستد تماشایتان می کند پس مطلقاً جلوی وسوسه ها را بگیرید و الهامات را هم حتما عمل کنید مثل وحی باشد برایتان تا کم کم زیاد شود. عرض کردم که معیارتان هم شرع باشد. فکر نکنید که شما آدم خوبی هستید و شیطان با شما کاری ندارد هرچه به دلتان افتاد درست است. نه خیر حضرت آدم صد برابر شما بهتر بود ولی شیطان ایشان را هم وسوسه کرد. شما میزانتان را به هم نزنید میزان کلام خدا و ائمه اطهار و برای مقلدین فتوای مجتهد و دستور استاد و برنامه هایی که هست در شرع دقیقاً باید رعایت کنید حتّی در مکروهات و مستحبّات در مباهات من برای هرکسی نمی گویم خیلی اهمیّت بدهید. به دلم افتاده فلان شخص را نصیحت کنم بروید بکنید مسامحه نکنید یک انفاقی می گوید بکنید به قیمتی هست انجام بدهید می گوید دو رکعت نماز بخوان بخوانید به دلتان افتاده که دائم الوضو باشید، باشید، اگر کارهای گناهی هم هست به دلتان افتاده بکنید آنها را نکنید ترکش کنید، این هم الهامات
3-از طریق ارسال رسول
طریق سوّم: «أَوْ یرْسِلَ رَسُولاً» حالا دیگر آن قدر ما در خواب غفلت هستیم که از این وحی و الهامات و ارتباطات مستقیم هیچ نداریم. حالا غیرمستقیمش که هست، غیرمستقیمش چه هست؟ قرآن. خدا با پیغمبر حرف زده پیغمبر هم با تو حرف زده فرقی نمی کند الان که من صحبت می کنم چه از بلندگو صدایم را بشنوید چه از غیر بلندگو. وقتی این بلندگو حتی تُن صدا و نفس انسان را انعکاس میکند چه فرقی می کند. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله معصومی است که در قرآن حتّی تُن صدای خدا را منعکس میکند. یک زیر و زبر و حرکت، کوچکترین مطلبی را از خودش نمیگوید. پیغمبر امین، عیناً کتاب خدا را برای ما انتقال داده. فرق نمیکند که انسان اینجا نشسته باشد خدا به او بگوید «یا ایهّاالذین آمنوا، آمنوا بالله[21]» یا اینکه در قرآن نوشته شده باشد و از قول پیغمبر باشد. وقتی که مطمئن شدیم راست بگوییم اعتقاد به پیغمبر اکرم پیدا کردیم که پیامبر اکرم معصوم است. معصوم یعنی هیچ از خودش دخالتی در نقل مطالب نمیکند. این تشبیهی که راجع به بلندگو کردم در ارتباط مردم با خدا، پیامبر دقیقاً همین طور است بلکه از این هم انعکاس مطالبش بیشتر است. حالا بلندگو شاید خراب باشد صدای انسان را قوی تر از خودش پخش کند گاهی سوت می زند ولی پیامبراکرم صلی الله علیه واله این مشکلات را هم ندارد.
در پس آینه طوطی صفتم داشتهاند
آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم.
مخصوصا ترمزی هم خدا زده به پیغمبر با آن عصمت و آن عظمت در عین حال خدای تعالی باز تاکید کرده که ولاتعجل بالقران من قبل ان یقضی الیک وحیه تو درست است که قرآن را می دانی اینها را ما قبلا به تو وحی کردیم کنت نبیا و الادم بین الماء و الطین، من پیغمبر بودم قرآن تمامش در شب اولی که قدری بود در شب بیست و یکم یا بیست و سوم این قرآن آن وقت نازل شد و تو همه را می دانی اما عجله نکن هروقت ما گفتیم تو هم بگو هر وقت اجازه دادیم، ما جبرئیل را می فرستیم می گوییم اینجا این آیه را بخواند و الا عجله کردن در خواندن قرآن معنا ندارد، بعضی افراد نادان که می گویند: جبرئیل به پیامبر در غار حرا گفت: بخوان گفت ما انا بقاری من خواننده نیستم چیزی بلد نیستم، این حرف مال اهل سنّت است وگرنه پیغمبر پیغمبر بوده قبل از اینکه آدم در خاک و گل باشد و این «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ[22]» یعنی اجازه صادر شد، بگو. از حالا شروع کن به خواندن. خلق الانسان من علق
خب این را بخوانید، در ماه رمضان که خدا می خواهد با شما صحبت کند قرآن بخوانید. خدا رحمت کند گذشتگان ما را که ما را مقید می کردند که در ماه رمضان یک دوره قرآن بخوانید. ای آقا خسته شدم. بچه ها را می گوییم قرآن بخوانند می گویند ای آقا بچه است! نمی فهمد که این دارد با خدا صحبت می کند این لیاقت را به او داده اند که خدا دارد با او حرف می زند این همان لیاقتی است که به پیغمبر اکرم داده اند. خب بخوان، ما باید یک جلسه ای داشته باشیم یک عده از ما هنوز نمی توانیم قرآن را بخوانیم وای برما. آنهایی که خوب می خوانند با آهنگ و صدا و اینها اما معنایش را نمی دانند آنهایی که معنایش را می دانند تفسیرش را نمی دانند شما را به خدا قسم اگر یک نامهای از یک دوستی برای شما بیاید که انگلیسی باشد من در کانون نامه انگلیسی بیاید هرکس را احتمال بدهم انگلیسی بلد باشد می گویم آقا شما بیا این را ترجمه کند اگر کسی را پیدا نکنم می فرستم دنبال یک نفر که ترجمه اش کنند شاید یک مطلب فوری داخل آن باشد. پنجاه یا شصت سال از عمر انسان میگذرد امّا هنوز این نامه پروردگار را ترجمه نکرده باشد برای خودش، نتوانسته باشد بخواند، معنای نمازش را نفهمیده باشد. در ماه رمضان قرآن را زیاد بخوانید این یک دستوری است که چون این قرآن در این ماه برای مردم نازل شده است خدا با مردم صحبت کرده روزی یک جزء بخوانید من شخصی را می شناختم که در دوره سال در هر شبانه روز یک دور قرآن را می خواند البته او حافظ قرآن بود. مش کاظم به ایشان می گفتیم که قرآن را با معجزه عجیبی حضرت بقیة الله ارواحنا فداه دست بر سینهاش کشیده بودند، به او این عنایت شده بود. تو یک قدم بردار آنها هم می آیند.
من پانزده روز با این حافظ قرآن در یک خانه بودم قرآن را آن چنان حفظ بود که اصلا باور نمی کنید. می گفت من در شبانه روز یک دور قرآن را می خوانم، لبش تکان نمی خورد، مثل کسی که بخواهد تا سر خیابان برود 5 دقیقه طول می کشد اما همان مسیر را در نظر بگذراند یک لحظه انجام میشود ایشان هم تقریبا قرآن را از نظر می گذراند، ایشان می گفت یک ماه رمضانی در ده ما یک آخوندی آمد منبر می رفت من هم کارگر بودم شبها می آمدم نصفش را چرت می زدم نصفش را گوش می دادم بالاخره در ماه رمضان من مسجد رفتم و اجمالا فهمیدم که باید زکات مالتان را باید بدهید. من کارگر بودم آمدم به صاحب کارم گفتم شما زکات می دهی؟ گفت نه زکات چه هست؟ گفتم پس از این به بعد من برای تو کار نمی کنم خلاصه جدی بودم مقید شدم یک قطعه زمینی برای خودم پیدا کردم و نمی دانستم نصاب زکات چقدر است و اینطور هم که برای من خصوصی می گفت اصلا به ایشان زکات تعلق نمی گرفته میگفت احتیاطا نصف از درآمدم را در راه خدا زکات می دادم احتیاط می کردم دسترسی هم نداشتم که بدانم چه کاری درست است، شب آخر ماه شعبان است می خواهم به نام مقدس حجة بن الحسن مجلسمان تمام شود و این قضیّهاش را مفصّل در کتاب ملاقات با امام زمان ارواحنافداه نوشتهام. و من خودم با این مرد بوده ام خدا می داند اگر هزار سال به یک فرد خوش حافظه ای عمر بدهند و بخواهند اینطور قرآن را حفظ کند نمی تواند. ایشان استعدادش هم خیلی کم بود من پانزده روز با ایشان بودم روز دهم و یازدهم هنوز بمن میگفت اسم شما چیست؟ پیرمرد عجیبی بود من به ایشان گفتم: دوست دارم اسم مرا در حافظهای که قرآن را حفظ کرده حفظ کنید. اسم من را یاد بگیر، شب و روز با ایشان در منزل یکی از دوستان بودیم هر دو نفرمان مهمان بودیم در این پانزده روز ما هر چه تلاش کردیم در آخر اسم ما در ذهن ایشان نماند اگر از نزدیک ایشان را می دیدید متوجه می شدید چقدر آدم کم استعدادی است. یک روز تعریفش را جایی می کردم می گفتم ایشان همانطور که ما سوره حمد را حفظیم ایشان کل قرآن را حفظ است گفت حالا تو سوره حمد را خوب حفظی؟ سوره حمد را روزی ده دفعه می خوانیم چطور حفظ نیستیم؟ گفت کلمه وسط سوره حمد کدام است؟ من آمدم بشمارم چون تا حالا برخورد به این مطلب نکرده بود گفت نه همینطوری بگو! تمام آیات قرآن وسطش یا هر ترتیبی از عدد کلمات را حفظ بود. یادم است یک وقتی یک عده از این آقایان فدائیان اسلام بودند خدا رحمت کند آسید ابوالحسن واحدی بود ایشان یک آیه ای از قرآن جور کرده بود که هرکلمه اش از یک جای قرآن بود خیلی هم پرمعنا بود و در مجلس علما هم گفت و گفت این آیه از کدام سوره است هیچ کس از آن جمع علما متوجه نشد این آیه از سوره های متعددی جمع آوری شده ایشان نشست مثل کسی که تقسیم می کند گفت این کلمه مال فلان سوره هست آیه فلان است آن کلمه و تمام کلمات را گفت بعدش گفت چند تا واو هم از جیبت گذاشتی روی اینها و زیادی است که آن مرد خدا رحمتش کند بلند شد آمد دست و پای ایشان را بوسید گفت من یقین کردم که این معجزه است در یک کتاب درسی عربی ایشان آیات قرآن را تشخیص می داد می گفت این یکی آیه قران است بقیه اش مال مرحوم شهید است. کتابهای ما هم بلند و ریزنوشته قدیمی بود می گفتم آخر تو از کجا می فهمی این آیه قرآن است می گفت یک برقی دارد که من می فهمم اینها آیه قرآن است. حتی در آن کتاب اگر درباره یک کلمه از قرآن بحث بود تشخیص می داد مثلا کلمه الله هم در فارسی هست هم عربی هست این را تشخیص می داد این مال قرآن است ما می دیدیم بله صاحب کتاب درباره الله که در فلان آیه هست بحث کرده و این الله برای آن آیه است عجیب بود از این نمونه ها ما زیاد با ایشان داشتیم جریانش را خودش نقل می کرد می گفت من یک بار هیزمی روی دوشم بود از خارج ده می امدم واره ده بشوم یک امامزاده محقری در قبرستان ده بود امامزاده ها هم شاید خیلی گمنام بودند دوتا آقا آمدند جلوی من ایستادند یکی از آنها از من پرسید این امامزاده کجاست گفتم اینجاست گفتند بیا نشان بده گفتم امامزاده است دیگر نشان دادن ندارد گفتند نه بیا نشان بده من هیزمها را گذاشتم و آمدم اینها دور مرقد امامزاده گشتند و فاتحه ای خواندند و همان آقا به من گفت آن بالا را نگاه کن ببین چه نوشته؟ گفتم من سواد ندارم نمی توانم چیزی را بخوانم حضرت یک دستی به صورت ایشان و بعد به سینه ایشان کشیده بودند. گفتم می توانم بخوانم، آیات آخر سوره حشر بود، آیا میشود که حضرت یک دستی هم به صورت ما بکشند؟
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند.
میگفت خواندم یک چیزهایی در چشم و قلب من روشن شد که من نتوانستم طاقت بیاورم افتادم و غش کردم می گفت عصر بود که ما وارد شدیم یک وقت دیدم وسط روز است مدت زمانی آنجا افتاده بودم معلوم بود لااقل شب را آنجا گذرانده می گوید وقتی بلند شدم دیدم یک چیزهایی دارم می خوانم عربی و عجیب بود حتی به خواص آیات قرآن هم آشنا بود رفتم پیش ملا گفتم اینها چه هست من می خوانم گفت اینها قران است تو از کجا یاد گرفتی؟ و آنطور قرآن را به او تعلیم دادند خدای من شاهد است خدایا تو شاهدی که من وقتی آن مرد را در آن سن دیدم یقینی به وجود خدا د امام زمان پیدا کردم که اگر صدتا فیلسوف می آمدند استدلال می کردند خدایی نیست من باور نمی کردم، برکت را از خدا بخواهید در این ماه. ان شاالله دعاهای این ماه را زیاد بخوانید. در این ماه زیارت سیّدالشهداء علیه السلام وارد شده است حتی شب شهادت علی بن ابیطالب و یکی از اعمال مستحبّه شب بیست و یکم ماه رمضان زیارت سیِّدالشهداء علیه السلام است. السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیک یابن رسول الله بابی انت و امی یابن رسول الله…
[1] – وسائل الشیعة، ج 10، باب 18، ص 313
[2] – سوره توبة، آیه 105
[3] – شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید، ج 11، ص 181
[4] – بحار الأنوار، ج 68، باب 61، ص 23
[5] – سوره هود، آیه 52
[6] – سوره هود، آیه 52
[7] – سوره هود، آیه 52
[8] – بحار الأنوار، ج 99، باب 5، ص 56
[9] -بحارالانوار، ج 6، باب 20، ص 36
[10] – سوره اعراف، آیه 21
[11] – سوره اعراف، آیه 21
[12] – سوره بقره، آیه 156، 157
[13] – سوره طلاق، آیه 3-2
[14] – إقبال الأعمال؛ ج 1؛ ص 2
[15] – بحار الأنوار؛ ج 87؛ ص 154
[16] – سوره شمس، آیه 8-7
[17] – سوره نحل، آیه 68
[18] – سوره شوری، آیه 51
[19] – وسائل الشیعة؛ ج 1؛ ص 63
[20] – سوره صافات، آیه 102
[21] – سوره نساء آیه ۱۳۶
[22] – سوره علق، آیه 1
جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید