۱۷ رمضان ۱۴۲۳ قمری – ۱ آذر ۱۳۸۱ شمسی

 

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةَ اللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لَا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا أَفَمَنْ يُلْقَى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِنًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ»([1])

بدون ترديد قيامت بر پا خواهد شد و دنيا يك خانه‌ي بسيار سست و بسيار زودگذر و بقا‌ء و هميشگي براي آخرت است. در آيات قرآن، دنيا را «لعب و لهو» معرفي فرموده و حيات را براي روز قيامت منظور نموده است.

در آيه‌اي كه تلاوت كردم؛ خداي تعالي مي‌‌‌‌‌‌فرمايد: كساني كه درباره‌ي آيات ما و نشانه‌هاي ما به الحاد برمي‌خيزند، آن‌ها بر ما پوشيده نيستند. كسي كه در آتش جهنم يا به طور كلّي در آتش افتاده مي‌‌‌‌شود بهتر است يا كسي كه روز قيامت با آرامش كامل برود و نزد خدا بيايد؟ هر چه مي‌‌خواهيد بكنيد خدا به آنچه كه عمل مي‌‌كنيد بينا است.

يكي دو تا نكته در اين آيه‌ي شريفه، بسيار پُراهميّت و بسيار پُر ارزش كه بايد همين امشب ما به آن توجّه كنيم، وجود دارد. «الحاد در آيات پروردگار» يكي و «القاء در آتش» دو. درباره‌ي اين دو موضوع بايد عرايضي عرض شود.

يكي الحاد در آيات خدا است، اين را بدانيد كه هر چيزي در اين عالم وجود دارد و هست نشانه‌ي پروردگار است. اگر يك ماشيني در حركت باشد تمام اعضاي وجود اين ماشين نشانگر راننده داشتن و يا راننده نداشتن هست، شما مثلاً مي‌‌بينيد چرخ‌هايش مي‌‌چرخد، در وسط جاده حركت مي‌‌كند، و در سر پيچ‌ها مي‌‌پيچد و انحرافي پيدا نمي‌كند، طبعاً و يقيناً مي‌‌گوييد كه اين ماشين راننده دارد؛ امّا اگر در كنار جادّه پارك شده باشد و هيچ تكاني نخورد مي‌‌گوييد راننده‌اش نيست، ما وقتي به اين عالم پر تحرّك كه تمام ذرّاتش و حتّي اتمش و حتّي يك اتم كه ريزترين مادّه است الكترون‌ها با سرعت به دور هسته مي‌‌چرخند، از آن‌جا شروع مي‌‌شود و به بزرگترين افلاك كه به چشم ما مي‌‌خورد يعني منظومه‌ي شمسي همه در حركتند، وجود خود ما و شما كه در اين آيات تلاوت مي‌‌شود كه «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»([2])، در آفاق كه همان اتم تا كهكشان‌ها باشد و در انفس كه همان بدنمان و جانمان كه تمام سلول‌هايش به جا و منظّم قرار دارد و در حركت است، همه‌اش نشانه‌ي پروردگار است؛ يعني همانطوري كه شما وقتي ماشين دارد حركت مي‌‌كند و در صراط مستقيم مي‌‌رود، مي‌‌گوييد: «راننده‌ي داناي حكيمي كه راه را بلد است پشت آن نشسته» و لذا انحراف پيدا نمي‌كند، بايد اگر اتمي را ديديد، سلولي را ديديد، افلاك را مشاهده كرديد همه‌اش را نشانه خدا بدانيد، همه‌ي اين‌ها نشانه‌ي خدا است؛ يكي از اين‌ها را اگر منكر شديد ملحد شده‌ايد كه مشمول اين آيه‌ي شريفه است خوب دقّت كنيد ما همه‌مان، غير از آن موحديّني كه «لَوْ كُشِفَ الْغِطَا‌ءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِينًا»([3])، آن موحديني كه پيرو علي‌بن ابيطالبند كه مي‌‌‌‌فرمايد: «مَا رَاَيْتُ شَيْئًا اِلَّا وَرَاَيْتُ اللهَ  قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ»([4])، غير از آن‌ها همه، الحادي، يك نوع الحادي درباره‌ي پروردگار و درباره‌ي آيات الهي دارد.

الحاد؛ معنايش اين است كه انسان يا قبول نداشته باشد مثلاً همان‌طوري كه مثال زدم راننده را انسان قبول ندارد مي‌‌‌گويد ماشين خودش دارد در جادّه حركت مي‌‌‌كند اين يك نوع الحاد است، نوع ديگر الحاد؛ اين طور است كه انسان راننده را منظور نكند، توجّهي به او نداشته باشد، اگر ماشين راه صحيحي را انتخاب كرد و كاملاً تمام علائم راهنمايي و رانندگي را رعايت كرد بگويند: «عجب ماشين خوبي است»، نگويند: «عجب راننده خوبي است!» همين طور اگر شما خداي نكرده به يك منظره‌ي بسيار زيبايي رسيديد، باغ و بوستان بسيار خوبي ديديد، بگوييد: «طبيعت چه كرده!» و خدا را منظور نكرديد ملحديد، خيلي حواستان جمع باشد، اگر نسبت داديد به غير خدا هر چه در آسمان و زمين است از آن اتم گرفته تا كهكشان‌ها و يكي از اين‌ها را يا حركت يكي از اين‌ها را، يا صراط مستقيمي كه اين‌ها با آن نظم عجيب در حركتند، اگر گفتيد كه: «طبيعت ببين چه كار كرده! خشم طبيعت را ببين يا محبّت طبيعت را ببين! و خداي تعالي را منظور نكرديد ملحديد.

ما گاهي تحت تأثير طبيعيين و ماديين قرار مي‌‌گيريم و حرف‌هاي آن‌ها را واگو مي‌‌كنيم و بيان مي‌‌كنيم و متوجّه نيستيم كه آيات خدا را منكر شده‌ايم،“و في كل شيء له آية”،«كل شي»، كل شي از آن هسته اتم گرفته كل شي هست تا آنچه در عالم هستي هست،

هيچ‌گاه طبيعت نمي‌تواند، طبيعت برايش ممكن نيست كه بتواند درختي را از زمين بيرون بياورد و داراي اشجاري يا باغي را داراي اشجاري بكند و يا پُر از ميوه بكند، طبيعت خاك و آب و طبيعت گِل، پوساندن است، «أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»([5])، خدا در قرآن مي‌‌فرمايد: تو اي زارع، اي كشاورز! وقتي كه گندم را زير خاك مي‌‌كني، گندم را در ميان مزرعه مي‌‌پاشي، يا درختي را مي‌‌كاري، آيا تو زراعت كرده‌اي يا ما؟! اگر تو زراعت كرده‌اي، كوشش كن تمام درخت‌هايي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كاري همه‌اش سبز بشود. يك دانه از اين درخت‌ها را تو راضي نيستي كه نگيرد و سبز نشود، ولي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، يك دانه از اين گندم‌ها را تو دوست نداري كه سبز نشود ولي گاهي سبز نمي‌شود، تو زراعت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني يا ما؟ تو مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كاري يا ما؟ ماييم كه زراعت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم تو يك زمين را شخم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني يك مقداري گندم يا دانه‌هاي ديگر از حبوبات يا مثلاً ميوه‌جات را روي زمين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پاشي كار تو همين است، اين دو تا كار هيچ فايده‌اي ندارد بس كه ما به تو كمك كرديم، بس كه بقيه‌ي كارهايي كه تو مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستي يا طبيعتت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواسته انجام بدهد ما داديم حالا فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني كه ما نيستيم و ما را فراموش كردي، بعد از اين دو تا كار كه تو انجام دادي بقيه‌اش را ما انجام داديم، اگر صد تا كار باشد دو تا كارش را يك نفر انجام بدهد آن هم با قدرت خدا و با حول و قوه‌ي پروردگار و بقيّه‌ي كارها را مستقيماً خود ذات مقدّس پروردگار انجام بدهد آن وقت تو زارعي ما زارع نيسيتم؟! تو كار كردي ما كاري انجام نداده‌ايم؟! وقتي كه تو گندم را زير خاك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني از آن‌جا به بعد به دست ما سپردي، تو در آن‌جا كاري انجام نمي‌تواني بدهي، حتّي مورچه‌ها اگر بيايند گندم‌هاي تو را جمع بكنند ببرند نمي‌تواني از آن‌ها دفاع كني؛ گندم را كاشتي ما دلِ گندم را شكافتيم، برگ سبزي از وسطش بيرون آورديم، از خاك به آن سفتي كه آب رويش داده‌اي و كاملاً محكم شده بيرونش آورديم، بعد در ميان اين شاخه‌ي گندم هفت خوشه قرار داديم، در هر خوشه‌اي دهها گندم گذاشتيم، اين گندم‌ها را طوري ساختيم كه نه آنچنان مثل آهن سفت باشد كه نتواني آن را مثلاً آسياب كني و نه آن هم آنقدر شُل بود كه خمير بشود، آرد شد، آردش را تو برداشتي از آن‌جا يك مقدار كار كردي تا توانستي بخوري، و الاّ خداي تعالي براي انسان نان خلق نمي‌كند، اين يك صنعتي است براي آن كه بهتر از گندم استفاده كني، و همچنين ساير مسائل ديگر، حبوبات ديگر، ما در اين گندمي كه تو كاشتي و بقيّه‌ي كارش را كرديم، هر جا ماندي باز ما دست به كار شديم، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم همين گندم بكاريم؛ جوري خلقش كرديم وسط گندم يك شكافي دارد براي اين‌كه وقتي در ميان آب و خاك قرار گرفت باز به راحتي بشكافد. در ميان نباتات و در ميان اشجار يك حساب‌هاي عجيبي است كه آدم مبهوت مي‌‌‌شود و همه‌ي اين‌ها را ما صرف‌نظر كرده و فراموش كرده‌ايم و لذا اگر خداي نكرده، در آن حدّ از توحيد نباشيم، ملحديم. «إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا»([6])آن‌هايي كه الحاد مي‌‌ورزند در نشانه‌هاي ما، تا يك مشت گندم به دستت رسيد بگو خدا چه كرده، تا يك جرياني پيش آمد بگو خدا چه مي‌كند، همه كارهايت را نسبت به خدا بده، و خدا را در همه‌ي كارهايت شريك بدان، و بلكه خدا را موحّد كامل بدان.

پيغمبر اكرم احزاب مختلف به او هجوم آوردند، يك جنگي به وجود آمد به نام جنگ احزاب، دسته‌جات مختلف به او هجوم آوردند، حضرت آن‌ها را از بين برد و يا عقب‌نشيني داد و خلاصه آن‌ها را آنچنان ساكتشان كرد، عقب‌نشينيشان داد كه از شرّشان محفوظ ماند، در عين حال يك تعقيبي است در نماز در مفاتيح هم هست از تعقيبات مشترك كه بعد از هر نماز خوب است خوانده شود و بسيار اهميّت دارد و آن تعقيب اين است «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ»من از وسط تعقيب عرض مي‌‌كنم – «وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ»، ببينيد اين معناي عدم الحاد است، «وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ أَنْجَزَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ أَعَزَّ جُنْدَهُ وَ هَزَمَ الْأَحْزَابَ وَحْدَهُ»([7]) همه‌ي احزاب را خدا تنها خودش از بين ‌‌برد، پيغمبر فشار ديده هيچ وقت نيامد بگويد كه من اين جنگ‌هاي مختلفي كه براي اسلام تا صد و چند غزوه نوشته‌اند، غزوات اكثراً به جنگ منتهي نمي‌شده، حركات دشمن بوده كه هجوم مي‌‌آوردند به طرف پيغمبراكرم و پيغمبراكرم آن‌ها را مي‌‌ترساند و خداي تعالي رعبي از رسول اكرم در دل كفّار انداخته بود و در آن جمله داريم كه مي‌‌فرمايد «وَ اَيَّدْتُهُ بِالرُّعْبِ»([8])، پيغمبر اكرم يك رعبي داشت با آن‌كه اين قدر لطيف بود، آن‌قدر با اخلاق و با محبت بود كه مردم مسلمان كه دورش مي‌نشستند مي‌‎توانستند حتي با رسول اكرم مزاح كنند ولي يك رعب عجيبي خدا به او داده بود كه به مجرد آن كه كفار به طرف حضرت حركت مي‌‎كردند مي‌‎گفتند: «پيغمبر از آن طرف دارد مي‌‎آيد با اصحابش»، اين‌ها فرار مي‌‎كردند و اكثر غزوات اين طوري بود چند تا جنگ بود يكي جنگ احد بود يكي جنگ بدر بود كه به جنگ رو در رويي قرارگرفت؛ خداي تعالي اين طور كمك مي‌‎كند با اين‌كه پيغمبر آن زحمات را كشيد در عين حال مي‌ بينيم مي‌‎فرمايد كه:«وَ هَزَمَ الْأَحْزَابَ وَحْدَهُ وَ لَهُ الْمُلْكَ وَ لَهُ الْحَمْدَ»([9])، هم ملك مال خدا است و هم كرنش و كوچكي براي خدا بايد باشد، اين معناي توحيد است، اين معنايي است كه گاهي من گفته‌ام براي شما كه«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» معنايش اين است كه فرمانده يكي، آن كسي كه همه‌ي خلقت را انجام داده، يكي است، و فرمانبردار هم بايد تحت فرمان يكي باشد، اين يك نكته كه بايد كوشش كنيم كه ملحد نباشيم.

ملحد تنها كساني كه منكر خدا باشند نيستند، «فِي آيَاتِنَا»، نشانه‌هاي خدا را بايد ما الحاد نسبتش نداشته باشيم، نشانه‌هاي خدا. همه‌ چيزي كه در عالم است نشانه‌ي خدا است و همه مال خدا است و همه از او است و منتها يك آيت و يك نشانه محدود است، كوچك است، فقط وجود خدا و قدرت خدا و علم پروردگار را معرّفي مي‌‌كند و يك آيت هم هست كه بزرگترين آيت است، «آيت‌الله العظمي» است، و آن وجود مقدس حضرتبقيةاللهارواحنا لتراب مقدمه الفداء است. اگر ان‌شاءالله ببينيدش، اگر با او چند روزي زندگي كنيد، اگر با او تماس روحي داشته باشيد، آن وقت مي‌‌فهميد چقدر نشانه‌هاي خدا در اين وجود مقدّس هست. علم خدا، بعد از نزول اوّليه در وجود مقدس حضرت بقيةاللهاست، قدرت خدا بعد از نزول اوليه‌ در وجود مقدس حضرت بقيةاللهاست، تمام صفات الهي، صفات فعل خدا در وجود مقدس حضرت بقيةاللههست؛ او رازق است، او عالم است، او خالق تمام موجودات است، منتها بعد از نزول اوليه. اين كلمه نزول اوليه را برايتان در سال گذشته در شب‌هاي ماه رمضان درباره‌ي قرآن عرض كردم، درباره‌ي قرآن هر چه گفتم درباره‌ي قرآن ناطق هم همان هست، «خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ»، خدا يك انواري را كه شما باشيد خلقتان كرد و در عرش، محدق؛ يعني تحت يك برنامه‌اي، يك سطري يك حديقه‌ا‌ي، يك گردهم بودني در عرش بوديد، «حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا»([10])، خدا خيلي منّت بر ما گذاشت، تعبير نزول براي قرآن صحيح است و درباره‌ي قرآن ناطق، امّا كمتر تعبير شده، تعبير نزول، چون نزول به معني پايين آمدن است، قرآن قدم به قدم پايين آمده تا امروز به دست ما رسيده ولي ائمّه‌‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلامنمي‌شود گفت كه پايين آمدند، در عين اين‌كه در كره‌ي زمين ما در محضر حجة‌بن‌الحسنهستيم، در عين اين‌كه آن وجود مقدس در بين ماست، امّا ماسوي الله را احاطه دارد،«بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَي وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ»([11])، نمي‌دانم آيا اين را خوب مي‌‌توانيد معنايش را بفهميد يا نه؟ به يمن حضرت بقيةاللهارواحنافداهماسوي الله «رُزِقَ الْوَرَي» به معناي ماسوي الله است، يعني غير خدا، هر چه هست رزق مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد، نه، رزق هم به اين معنا تنها نيست كه مثلاً امشب شما افطار خورديد، سحر سحري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوريد، رزق يعني آنچه مايه‌ي حيات است، آنچه كه مايه‌ي بقاء است، آنچه كه مايه‌ي بقاي آن‌ها است، ماسوي الله هر كه باشد، حتّي انبياء، حتّي ملائكه، به يمن حضرت بقيةالله ارواحنافداهروزي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورند، يعني مايه‌ي حياتشان را دريافت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند از خداي تعالي، يعني خداي تعالي به آن‌ها به وسيله‌ي حجة‌‌بن‌الحسنارواحنا لتراب مقدمه الفداه حيات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، زندگي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، وجود مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد كه وجود هم خير است و در آن زيارت جامعه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانيم كه «إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ»([12]) اگر خوبي، يادي بشود از خوبي كه يكي از خوبي‌ها وجود است وجود مخلوق است كه خدا خلق كرده شما اولش هستيد شما آخرش هستيد و شما اصل آن هستيد شما فرع آن هستيد و شما بالاخره منتهاي خير وجودي موجودات هستيد. بنابراين كلمه «نزول» خيلي كلمه‌ي درستي البته چون تعبير شده در روايات و در تفاسير بعضي از آيات هم تعبير شده نزول را كمتر گفته‌اند، نزول يعني پايين آمدن، پايين نيامده‌اند چه امام عصر ارواحنافداهدر كره زمين باشد و چه در اعلي عليين باشد چه در عرش باشد چه در هر كجاي عالم و عالم خلقت باشد حضرت همان مقام خودش را دارد تنزل نمي‌كند؛ اما علمي كه خدا به او داده و در قلب او قرار داده آن تنزل كرده علم خدا بوده و آمده است علم مخلوق شده اين يك بحثي است پس بنابراين آن آيت بزرگ آن نشانه‌اي كه از همه‌ي نشانه‌ها بزرگتر است وجود مقدس امام و بالاخص حضرتبقيةالله امروز براي ما است

اگر كسي منكر اين آيت عظمي شد، چون آيت بزرگتر است الحادش بيشتر است هر چه نشانه بزرگتر باشد قوي تر باشد و كسي اين نشانه را منكر بشود الحادش طبعاً بيشتر است يك وقت هست انسان مي‌‌گويد اين مورچه خوب، خاك و آب و اين چيزها اين مورچه را خلق كرده چون نشانه‌ي زيادي از خدا ندارد، يك: اين‌كه خدا قادر است. دو: اين كه خداي تعالي عالم است. سه: مثلاً رازق است و امثال اين‌ها چند صفت بيشتر از مورچه به جهت آيتيّت ديده نمي‌شود اما يك وجودي كه همه‌ي صفات الهي به طور ظهور و بروز از وجود مقدس او هست شما اگر منكرش شديد، اگر نديده گرفتيدش، اگر حواستان به او جمع نبود، اگر در حوائجتان به او مراجعه نكرديد، اگر درب خانه‌ي او را نزديد، اگر متوسل به او نشديد به طريق اولي داراي يك نوع الحاديد. كساني كه متوسل نيستند، كساني كه امام زمانشان را نمي‌شناسند، كساني كه به يك نحوي حالا هر نحوي كه هست به يك نحوي مي‌‌خواهند منكر وجود مقدس امام عصر و قدرت آن حضرت باشند ملحدند اين يك معنا يك نكته در اين آياتي كه تلاوت شد و در اين آيه شريفه.

نكته دومي كه من مي‌خواستم (اگر آيه را پيدا كنم وجود دارد) مطلب دوم اين است كه خداي تعالي مي‌فرمايد: اين شخصي كه در آيات ما الحاد دارد نسبت به آن كسي كه«يَأْتِييَوْمَ الْقِيَامَة» روز قيامت مي‌آيد«آمِنًا»([13]):«با آرامش»، كدام يكي بهتر است؟

مردمي كه وارد قيامت مي‌‌شوند يا در همين دنيا بعضي‌ها در آتشند حواسشان هم نيست كسي كه نه خدا را مي‌‌شناسد، نه توجه‌اي به خدا دارد، نه در مشكلات توكل به خدا مي‌‌كند و اصلاً قبول ندارد كه خداي تعالي دست در كار است و كارها را انجام مي‌ دهد اين در آتش است، آتش؛ خيال نكنيد كه فقط شعله‌هايي كه از هيزم برمي‌خيزد اين آتش است گاهي مي‌‌شود كه بعضي از انسان‌ها ديگران را آتش مي‌‌زنند؛ شما در جهنم «وَقُودُهَا النَّاسُ» اول خدا مي‌‌گويد كه آن آتش گيره، آني كه آتش مي‌‌زند توي جهنم مردم هستند «وَالْحِجَارَةُ»([14]) يك سنگ‌هايي هست آن‌ها را ديديد كه وقتي به هم مي‌‌خورد از آن آتش مي‌‌آيد بيرون اما آدم را ديديد وقتي به هم مي‌‌خورد آتش از آن بيايد بيرون بله الان نشانتان مي‌‌دهم يك انسان بي‌اعتقاد چند دقيقه پهلويش بنشين ببين چقدر بي‌اعتقاد مي‌‌شوي، آتشت ‌‌زده در يك فشاري انسان واقع مي‌‌شود اگر خدا را قبول نداشته باشد؛ يك مادي، يك مشرك يك دنيا پرست، يك انساني كه همه‌ي فكرش به دنيا، به حسادت‌ها، به بخل‌ها، به گرفتاري‌ها، به كبرها مبتلا است شما چند دقيقه پهلويش بنشينيد آتش مي‌‌گيريد اگر خودتان آتشي نداشته باشيد در قلبتان، آتش مي‌‌گيريد اولي كه آتش مي‌‌گيريد احساس سوختن مي‌‌كنيد، با اين مرد من نشستم يك احساس بدي پيدا كردم ناراحتم شب تا صبح خوابم نبرد براي من اتفاق افتاده حتماً براي شماها هم گاهي اتفاق افتاده؛ مي‌‌نشينيد يك نفر فيلسوف يك نفر منكر خدا يك چه عرض كنم ابوالهيكل يك هيكلي دارد معروف است به عنوان يك دانشمند معرفي شده، مي‌‌نشيند چند كلمه فلسفه برايتان مي‌‌بافد در عدم وجود خدا، خدايي در كار نيست، شب شما مي‌‌رويد خانه، آدم مؤمني كه همه كارهايتان متكي به خدا بوده مي‌‌رويد در خانه مي‌‌سوزيد خوابتان نمي‌برد مي‌‌غلطيد آتش مي‌‌گيريد ايني كه اين همه به شما گفته‌اند با افراد بد ننشينيد كه حتي روز قيامت هم آن آتش در وجود شما آنچنان اذيّتتان مي‌‌كند كه خدا شرح حال اين چنين افرادي را در قرآن بيان كرده«وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ»([15])دستش را به هم مي‌‌زند قيامت «يَقُولُ يَا لَيْتَنِي  …لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا»([16])با اين آتش گيره با ايني كه آتشم زده، با ايني كه من را ملحد كرده با ايني كه مرا از دين بيرون كرده اي كاش! نمي‌نشستم كه در بعضي از تفاسير دارد كه اين شخص من چون صدايم ممكن است كه در غير از اين مجلس در شش مجلس الان صدايم دارد پخش مي‌‌شود در تقيه نمي‌دانم آن مجلس آن مجالس چطور است لذا نمي‌توانم تفسير اين آيه را كه در روايات هست بگويم آن كافر اولي، آن ظالم اولي مي‌‌گويد كه اي كاش! من با ظالم دومي نمي‌نشستم «لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنْ الذِّكْرِ»([17])من را از علي ابن ابيطالب دور كرد؛ اي كاش! من با او نمي‌نشستم بعد از اين‌كه قرآن آمد آيات الهي آمد «لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنْ الذِّكْرِ»؛ «يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا»([18]) اي كاش! من راهي با پيغمبر داشتم محبت خاندان عصمت را مي‌‌‌‌داشتم، عشق و علاقه به علي ابن ابيطالب مي‌‌‌‌داشتم، به جاي در به پهلو زدن به فاطمه زهرا سلام الله عليهاكار خوب مي‌‌‌‌كردم، «لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنْ الذِّكْرِ»،اين وجود كثيفي كه آتش گيره تمام عالم شده تا به امروز و همه را آتش زده، اين يك آتشي است كه روز قيامت هم جهنم را آتش  مي‌‌‌زند «وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ»، آتش گيره‌هايش مردمند آن وقت توي اين دنيا آتش نمي‌زند؟ حواستان جمع باشد با هر كس ننشينيد سخن هر كس را گوش ندهيد آن سخني را گوش بدهيد كه با عقلتان، با فكرتان، با راهتان تطبيق مي‌‌‌‌‌‌كند، لذا كلمه نار، «أَفَمَنْ يُلْقَى فِي النَّارِ خَيْرٌ»، آن كسي كه توي آتش افتاده است اين بهتر است يا كسي كه«يَأْتِي آمِنًا»، خدايا! شب ماه مبارك رمضان است، شب شنبه است، در اين ماه تو ما را مهمان كرده‌اي، دلمان را به ايمان و به اعتقاداتمان آرام كرده‌اي، خدايا! با همين حال ما را وارد قيامت بفرما، «أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِنًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ»([19])،

نمي‌دانم يك جاهايي كه خيلي خطرناك است رفته‌ايد يا نه، خيلي خطر دارد، خطر از اطراف دارد مي‌‌‌‌‌ريزد، امّا يك لباس ضدحريق، يك وضع خيلي مطمئن به شما داده‌اند مي‌‌‌‌گويند: «آقا! وارد شو، هيچ ناراحت نشو، براي تو هيچ آسيبي نيست»، با اين حال، آرام، تو خدا داري، تو امام زمان داري، تو متكي به خدا هستي، ملائكه اطرافت مي‌‌‌‌چرخند كه امام عليه الصلوة و السلامفرمود: «اِنَّ الْمَلائِكَةَ لَخُدَّامُنَا وَ خُدَّامُ مُحِبِّينَا»([20])، ملائكه خدمتگزاران ما هستند. و نه تنها خدمت‌گزاران ما، خدمت‌گزاران دوستان ما هستند، آدمي كه اين همه محافظ دارد كه هيچكس اين محافظين را نمي‌‌بيند، اين محافظين اسلحه‌شان از طرف پروردگار عنايت شده، خدا هم دارد نگاه مي‌‌كند، چرا آرامش نداشته باشد؟ خداي تعالي به حضرت موسي و هارون فرمود: برويد طرف فرعون، آن‌ها گفتند، حضرت موسي گفت كه من مي‌‌ترسم، فرعون خيلي قدرت داشت، آنچنان قدرتي داشت كه در مقابل پدر و مادرها سر فرزندشان را مي‌‌بريد، اين‌ها حق حرف زدن نداشتند، يك همچنين موجودي خبيث و پُر قدرت و نادان. خداي تعالي به آن‌ها فرمود: «من شما را مي‌‌بينم، با شما هستم»، آرام شدند،«إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى»([21])، هم مي‌‌بينم، هم مي‌‌شنوم، هم با شما هستم، حضرت موسي حركت كرد و آمد، چه مي‌‌شود كه شما هم همين‌طور باشيد؟! به خدا قسم! خداي تعالي به همه‌ي شما گفته «إِنّي مَعَكُم أَسْمَعُ وَأَرَى»، هم مي‌‌بينم، هم مي‌‌شنوم، «اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى»([22])، او طغيان كرده با راه و روش صحيحي با او حرف بزنيد، «إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى».

«وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي»([23])، اين خيلي جمله‌ي مهمي است! من تو را ساختم براي خودم،  شما براي كي ساخته شده‌ايد بشينيد فكر كنيد «وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي»، من تو را براي خودم، نمي‌گويد: «خَلَقْتُكَ لِنَفْسِي»، مي‌‌گويد: «وَاصْطَنَعْتُكَ »، تو را ساختمت، اولاً ساخته شديم يا نه؟ پاك شديم يا نه؟ تزكيه‌ي نفس شديم يا نه؟ بايد ساخته‌شده باشيم، «وَاصْطَنَعْتُكَ »ما گاهي روي هواي نفسمان، هواي نفسمان ما را ساخته، خودخواهي، دلبخواه‌ها، دلبخواه‌هي‌ها اين‌ها ما را ساخته، امّا گاهي خدا ما را ساخته؛ خدا انسان را چطور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازد؟ چشمت براي خدا ببيند، گوشتِ براي خدا بشنود، زبانت براي خدا حرف ‌بزند، پايت و دستت براي خدا حركت كند، ساخته شدي براي خدا و به وسيله خدا، در صراط خدا، شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد «وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي»، خدا ساخته‌‌ات براي خودش، شما براي خدا ساخته شديد، براي اين‌كه خداي تعالي فرموده: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً»([24])، من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم جانشين خودم تو باشي اي انسان! انساني كه گناه مي‌‌‌‌‌‌‌‌كند، انساني كه چشمش كنترل ندارد، انساني كه گوشش كنترل ندارد، انساني كه زبانش كنترل ندارد، و همه‌ تحت قدرت شيطان است، اين كه نمي‌شود، به اصطلاح صُنع خدا باشد، حضرت موسي را خدا فرمود: «وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي»، از آن لحظه‌اي كه بعدش مي‌‌‌‌‌‌فرمايد بعد از اين كلمه مي‌‌‌‌‌‌فرمايد خودش آنچه را كه من معنا مي‌‌‌‌‌‌كنم، آن وقتي كه مادرتو را زاييد ما تو را نگه داشتيم، افتادي در دريا ما تو را نگه داشتيم، دشمن من و تو، تو را تربيتت كرد، بزرگت كرد، حفظت كرديم، دارد مي‌‌‌‌‌‌‌سازدش، زندگي دشمن را ببيند چه نحوه است، انسان تا نبيند متوجّه حقايق نمي‌شود، در خانه‌ي فرعون حضرت موسي زندگي مي‌‌‌‌‌كرد، اين مرديكه، همه‌اش تكبّر، همه‌اش نافهمي، وهمه‌اش به فكر راحتي خودش، اصلاً به فكر راحتي مردم نيست، اين‌ها را ديد حضرت موسي، انسان تا نبيند نمي‌تواند خوب تشخيص بدهد، حضرت موسي اين‌ها را ديد، از آن‌جا خدا فرستادش پيش شعيب، زندگي شعيب را هم ديد، هر دو را ديد، با هم مقايسه كرد، ببينيد اين‌ها صُنع پروردگار است كه دارد انجام مي‌‌شود؛ بعد هم آمد پيش خضر، او را هم ديد، اساتيد مختلف، دشمن و غير دشمن، همه‌شان به يك نحوه‌ي استاد او بودند، ساخته شد لذا درباره‌ي هيچكس خداي تعالي نگفته: «وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي»، ولي درباره‌ي حضرت موسي همه‌جور او را ساختش، حالا كه من تو را براي خودم صنعتت كردم، خلقتت كردم، ساختمت، حالا «اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى»برو به طرف فرعون، شما آقايان! فكر نكنيد كه خدا ساختتان براي اين‌كه خودتان راحت باشيد، نه، بعد بايد در مقابل افرادي كه ملحدند به همين معنايي كه عرض كردم بايد برويد نصيحتشان كنيد، امر به معروف كنيد، نهي از منكر كنيد، تبليغ كنيد و اميدوارم ان‌شاءالله خداي تعالي به همه‌تان توفيق عبادت و بندگي عنايت كند، و ان‌شاءالله شب‌هاي احياء كه از پس‌فردا شب شروع مي‌‌‌شود و اين سه شب بتوانيم مطالبي كه به درد شما مي‌‌‌خورد برايتان عرض كنم.

يك مطلبي هم من از باب تذكر عرض مي‌‌‌كنم نه از باب تعصب، خدايم شاهد است كه از باب تعصب نيست بلكه تذكّر آن چيزي است كه در فطرتتان است و اين جمله اين است، شرح نمي‌خواهم بدهم، و آن جمله اين است كه در اين مسائلي مثل ديدن ماه، چندم ماه است، چندم ماه نيست، بايد، بايد، همه‌ي اهل تزكيه‌ي نفس تحت فرمان آن كسي كه به او ولايت داده شده، رهبري داده شده همه‌مان باشيم، و هيچ ترديدي به خودتان راه ندهيد و ان‌شاءالله شب دوشنبه ظاهراً شب نوزدهم است، شب‌هايي است كه شايد از يك جهت شادي است بلكه از دو جهت شادي است، ماه رمضان سرتاسرش عيد است، اگر شهادت اميرالمؤمنين نبود، سرتاسر ماه رمضان، ماهي كه خدا مباركش كرده، ماهي كه قرآن را در آن نازل كرده، و يكي هم تولّد حضرت امام مجتبي عليه الصلوة و السلام،

البته شب نوزدهم و شب بيستم و شب بيست و يكم بايد عزاداري بشود، خدا لعنت كند “اشقي‌الاشقياءرا، يا«اَشْقَي الْآخِرِينَ يَتْبَعُ اَشْقَي الْاَوَّلِينَ»([25])، اين هر دو عبارت در دعاي ندبه است درباره‌ي ابن ملجم،”اشقي‌الاشقياءهم به او گفتند، «اَشْقَي الْآخِرِينَ يَتْبَعُ اَشْقَي الْاَوَّلِينَ»، چون حرمت خاندان عصمت و طهارت را آن كسي شكست كه در به پهلوي فاطمه‌ي زهرا زد، آن كسي شكست كه نسبت به علي‌بن ابيطالب جسارت كرد،اشقي الاولين“، او است، و آن كسي كه پيرو آناشقي‌الاوليناست، اين ابن‌ملجم است كه حرمتي براي علي بن ابيطالب قائل نشد، نشستند و گفتند كه خوارج اين طور بودند كه سه نفر هستند كه فساد مي‌‌كنند، اين‌ها برداشته بشوند، يكي علي است، يكي معاويه است، يكي عمروعاص است، «اَنْزَلَنِي الدَّهْرُ»([26])، مردم زمان آنچنان علي را پايين آوردند: «حَتَّى قِيلَ عَلِيٌّ وَ مُعَاوِيَةُ »، علي را گذاشتند يك طرف، معاويه را يك طرف، همه‌ را با هم مقايسه كردند،

السلام عليك يا اباعبدالله، السلام عليك يابن رسول‌الله، السلام عليك ايّها الشهيد، السلام عليك ايّها المظلوم، «أُصِبْنَا بِكَ يَا حَبِيبَ قُلُوبِنَا»([27])، اي حبيب دلهايمان، اي محبوب عزيز! ما مصيبت زده شده‌ايم به خاطر شهادتتان، و به خاطر آن ساعتي كه در گودي قتلگاه افتاده بودي و زينب كبري آمد دست زير بدنت كرد، مشغول مناجات شد: خدايا! اين قرباني را از آل محمد قبول بفرما،«لاحول و لاقوة الاّ بالله العلي العظيم».

نسئلك اللهم و ندعوك و باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا الله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، يا الله، يا الله، يا الله، يا الله، يا الله، يا الله، يا رحمان يا رحيم، يا غياث‌المستغيثن، يا قاضي الحاجات يا كافي المهمات، يا ربّاه يا سيّداه

عجّل لوليّك الفرج

عجّل لمولانا الفرج

عجّل لسيدنا الفرج

خدايا! فرج مولاي ما امام زمان را برسان.

همه‌ي ما را از اصحاب و ياورانش قرار بده.

قلب مقدّسش را از ما راضي بفرما.

خدايا! به آبروي حجة‌‌بن‌الحسنگرفتاري‌هايمان و اختلافاتمان را برطرف بفرما.

پروردگارا! همه‌مان را موحّد كامل دور از الحاد قرار بده .

پروردگارا! به آبروي حجة‌‌بن‌الحسنآتش‌هاي دروني كه در ما وجود ممكن است داشته باشد به عنوان صفات رذيله، همه را برطرف بفرما.

خدايا! ما را از آتش جهنم حفظ بفرما.

پروردگارا! مريض‌هاي اسلام شفا مرحمت بفرما.

گرفتاري‌هاي دنيوي‌مان را به آبروي امام زمان برطرف بفرما.

شهدايمان را با شهداي كربلا محشور بفرما.

عاقبت امرمان را ختم به خير بفرما.

و عجل‌المولانا لوليك الفرج.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 


[1]فصلت/40

[2]فصلت/53

[3]بحار: 40/153، إرشادالقلوب: 1/124، غررالحكم: 119

[4]«اَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صلوات الله عليه مَا رَاَيْتُ شَيْئًا اِلَّا وَرَاَيْتُ اللهَ قَبْلَهُ» شرح الأسماء الحسنى: 1/4، «مَا رَاَيْتُ شَيْئًا اِلَّا وَرَاَيْتُ اللهَ فِيهِ أَوْ قَبْلَهُ أَوْ مَعَهُ» شرح الأسماء الحسنى: 1/189

[5]واقعه/64

[6]فصلت/40

[7]«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ أَنْجَزَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ أَعَزَّ جُنْدَهُ وَ هَزَمَ الْأَحْزَابَ وَحْدَهُ» بحار: 88/169، بلدالأمين: 9، فلاح‏السائل: 164، مصباح‏كفعمي: 409

[8]«نَصَرَهُ بِالرُّعْبِ»كافي: 2/17، فقيه: 1/240، وسائل: 3/350، بحار: 8/38، أمالي صدوق: 216، أمالي طوسي: 484

[9]بحار: 88/169، بلدالأمين: 9، فلاح‏السائل: 164، مصباح‏كفعمي: 409

[10]فقيه:2/613، تهذيب‏:6/97، بحار: 99/129

[11]مفاتيح الجنان، دعاي عديله

[12]«إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ آخِرَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ» فقيه: 2/615، تهذيب‏: 6/99، مستدرك‏: 10/423، بحار: 99/131

[13]«يَأْتِي آمِنًا يَوْمَ الْقِيَامَة» فصلت/40

[14]«…وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ…»بقره/24، تحريم/6

[15]فرقان/27

[16]«…يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا، يَا وَيْلَتِي لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا» فرقان/27-28

[17]فرقان/29

[18]فرقان/27

[19]فصلت/40

[20]بحار: 18/345، تأويل‏الآيات‏الظاهره: 835، علل‏الشرائع: 1/5، عيون‏: 1/262

[21]طه/46

[22]طه/24، نازعات/17

[23]طه/41

[24]بقره/30

[25]بحار: 99/106

[26]«اَنْزَلَنِي الدَّهْرُ حَتَّى قِيلَ مُعَاوِيَةُ وَ عَلِيٌّ» فرحه الغري: 7، الإمام جعفر الصادق عليه السلام: 45

[27]«مَنْ زَارَ النَّبِيَّ ص فَلْيَسْتَرْجِعْ ثَلَاثاً ثُمَّ لْيَقُلْ أُصِبْنَا بِكَ يَا حَبِيبَ قُلُوبِنَا» مستدرك‏:1 0/190، بحار: 99/211، جعفريات: 76، جمال‏الأسبوع: 29

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *