۱۷ ذی القعده ۱۴۲۲ – ۱۱بهمن ۱۳۸۰ شمسی – رحلت آیت الله حکمت نیا
سخنان دل نشين استاد بزرگ اخلاق آيه الله حاج سيد حسن ابطحي خراساني(مدظله) به مناسبت رحلت حضرت آيه الله حكمت نيا (قدسسره)
حضرت آيه الله حاج سيد حسن ابطحي مدّ ظله العالي پس از وفات مرحوم آيه الله حكمت قدس سره الشريف مطالبي ارزشمند بيان فرمودند كه از نظر شريف خوانندگان ميگذرد:
رحلت حضرت آيت الله مرحوم حاج آقاي حكمت كه در علم تخصصي فوق العاده داشتند را به فرزندان عزيزشان و به بازماندگانشان تسليت عرض ميكنم و اميدوارم راهي كه در اين آيات ذكر شد: اي نفس آرام اي نفس مطمئنه، برگرد بطرف پروردگارت. در حالي كه راضيه و مرضيه باشي هم خداوند از تو راضي و هم تو از خداوند راضي باشي و در ميان بندگان خاصام وارد شو و در جنّت ابدي زندگي كن انشاءالله در مرحله اوّل فرزندان ايشان الحمدلله در همان راه هستند و در مرحلة ثاني همه ما انشاءالله همان راه را كه ايشان رفتند برويم.
من بيشتر از اين خودم را لايق نميدانم گر چه آقازاده ايشان گاهي مرا عمو خطاب ميكنند و ايشان هم به من لطف داشتند و مرا برادر خطاب ميكردند. من همين اندازه ميتوانم عرض كنم ايشان را خيلي دوست داشتم وقتي خبر فوت ايشان به من رسيد. خدا ميداند آنچنان تأثري نه براي او بلكه براي خودم و خودمان در من پيدا شد كه كنترلام را براي چند لحظه از دست دادم.
ايشان شخصيتي بودند كه حالات ايشان و معاشرت با ايشان براي همة افراد درس بود.
«اولياء خدا غريبند»
اولياء خدا هميشه غريبند، مطرودند، كسي با آنان رفت و آمدي در خور شأن و منزلتشان ندارد و لذا ايشان هم غريب بود و مردم نتوانستند از وجود ايشان استفاده كنند.
حدود چهل و پنج سال پيش كه در محضر استاد اخلاق مرحوم حاج ملا آقاجان (ر) بوديم ايشان خيلي جلوتر از من خدمت آن بزرگوار رسيده و كسب فيض ميكرد. يادم ميآيد مرحوم حاج ملا آقا جان در آن موقع به من فرمود: هر چه ميتواني از محضر آيت الله حكمت استفاده كن…
همان اشارهاي كه ايشان كرد، من را بر آن داشت كه رفتم پيدايشان كردم و با ايشان بوديم و حتي خود ايشان ميفرمودند كه تو سبب شدي من به مشهد بيايم و زندگي كنم و همين طور هم بود. در قم خدمتشان رسيديم ايشان را برداشتيم آورديم مشهد. در همين طرقدر كه محل زندگي فعلي ما هم هست روزها در خدمتشان بودم.
بالاخره ايشان ساكن مشهد شدند ولو اينكه يك مدّتي در خارج كشور بودند ولي برگشتند به مشهد و شاگردان بسيار خوبي تربيت كردند. و زياد ايشان به اخلاقیات عملي كه امام صادق(ع) فرمودند: كُونُوا دُعاةَ الناس بغير السنتكم يا در رواياتي ديگر فرمودند: كونوا دعاه الناس باعمالكم، (يعني با اعمالتان نه با زبانهايتان مردم را بسوي خدا دعوت كنيد) مقيّد بودند در چند ماه قبل كه من مشهد مشرف بودم. به محضر ايشان رسيدم خدا ميداند اگر بگوئيم بعد از پيغمبر اكرم (ص): كه خداوند فرمود تو بر خُلق عظيمي هستي، (انك لعلي خلق عظيم) من در بين مردم كسي را به آن اخلاق نديدم.
اين را كه ميگويم مبالغه نيست، شايد بزرگان دين چنين بودند ولي من كسي را مثل ايشان بر خلق عظيم نديدم.
«با آرامي فرمود از ميهمانها پذيرايي ميكنيم»
اينها براي همة ما درس است، روزي من خدمتشان رفتم ايشان در بستر افتاده بودند. از ايشان پرسيدم حالتان چطور است، فرمودند: خيلي خوب، يك مشت مهمان براي ما ميآيد، و پذيرائي ميكنيم ميروند.
اوّل من نفهميدم منظورشان چيست. فرمودند: اسم يكي از ميهمانها درد پا است كه آمد و ما پذيرائيش كرديم و رفت. ميهمان ديگر ناراحتي قلبي است كه آمد پذيرائياش كرديم، رفت. بله، همين امراض مختلفي كه هر كدامش ناله و فرياد ما را بلند مي كند، ايشان درباره ي اينها مي فرمود اينها ميهمان ما هستند و وارد بر ما شدهاند، پذيرائيشان ميكنيم و ميروند.
اي كاش شما هم ايشان و اخلاق كريمانهي ايشان را ميديديد، همان روز كه ايشان كسالت داشت من حتي راضي نبودم ايشان از رختخواب بلند شود. بلند شد. لااقل پنج دقيقه مرا در بغل گرفته بود.
ايشان با همه همين طور بود. فكر نميكنم كسي در زندگي (مگر براي تأديب) از ايشان ناراحت يا محزون شده باشد.
«اگر ميخواهيد خدا با شما حرف بزند…»
اين را بدانيد كه اگر بوسيله تزكيه نفس ميخواهيد به ايمان كامل برسيد بايد اعمالتان را اين گونه كنيد. آنچنان مهربان كه من هر وقت ايشان را ميديدم آيه شريفه قرآن به يادم ميآمد و ميگفتم كه انك لعلي خلق عظيم…
افرادي ايشان را اذيت ميكردند، نه مانند اذيتهايي كه بعضيها به من داشتند و دارند بلكه اذيتهاي فوق العاده شديد، كه ايشان با محبت با اينها برخورد ميكرد.
من توي دلم و حتّي به يك عده از دوستانم گفتم ايشان مجسمه اخلاق بودند شما هم باشيد، تا خدا با شما حرف بزند. خودتان را آنچنان پاك كنيد آنچنان تزكيه نفس كنيد….كه پرودگار با شما انس بگيرد و بگويد …يا ايتها النفس المطمئنه اي نفس مطمئنه…حضرت ابراهيم وقتي گفت رب ارني كيف تحي الموتي به من بشناسان كه چگونه تو مرده را زنده ميكني، فرمود: او لم تؤمن …قال بليو لكن ليطمئن قلبي شما ميدانيد حضرت ابراهيم (ع) شيخ الانبياء است و بعد از پيغمبر اكرم(ص)، بالاترين و پر معنويتترين انبياء است ولي در عين حال ميگويد: ولكن ليطمئن قلبي. امّا در امّت پيغمبر اكرم افرادي پيدا ميشوند همانطور كه خدا به آنها خطاب ميكند (كه اگر نبود خدا خطاب نميكرد،) يا ايتها النفس المطمئنه، ارجعي، رجوع يعني برگشت يعني وقتي خدا ميخواست تو را در قالب بدن وارد كند، فرمود: و نفخت فيه من روحي، اين كلمه من روحي ميفهماند كه ما با خدا انس داشتيم، در عالم ارواح و عالم ذر خداشناس بوديم …در روز ازل بلي گفتيم…بله گفتيم …با خدا حرف زديم…و خدا با ما حرف زد.
امروز به بستر لا خفتي…آمديم توي دنيا، زرق و برق دنيا ما را گرفت. هر كس به يك چيزي متوسل شد، غُل و زنجيرها آن چنان دست و پاي ما را به زمين ميخكوب كرد كه اميرالمؤمنين علي (ع) در دعاي كميل ميفرمايد:وقعدت بي اغلالي اين غل وزنجيرها ي محبت دنيا ما را زمين گير كرده. امّا همه انبياء و همة ما بني آدم، با خدا شرط بستيم كه در دنيا زهد داشته باشيم. يعني چه؟…به دنيا دلبسته نشوي، اگر تمام دنيا را به تو دادند خوشحال نشوي و اگر همه دنيا را از تو گرفتند محزون نشوي لكيلا تاسوا علي مافا تكم و لا تفرحوا بما اتاكم.
خدا ميداند مصداق اين آية شريفه را در اين مرد بزرگ ديدم اگر تمام دنيا را از ايشان ميگرفتند محزون نميشد و اگر هر كسي هر شخصيّتي در مقابلش تعظيم ميكرد خوشحال نميشد.
با همه با محبت رفتار ميكرد. يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي، برگرد به خدا، تو خدائي بودي، اگر خدا ميخواست تو را حيوان خلق كند بهتر از اين خلقت ميكرد چرا كه همة حيوانات قوي تر از انساناند اين همه مرض و ضعف ا ز بدو تولد تا آخر در انسان هست ولو اينكه روح بسيار قوي دارد. روحي كه ميتواند خودش را به مقام والائي برساند كه خدا در همين آيه ميفرمايد ارجعي، برگرد، به طرف من. بيا با من حرف بزن.
من براي اينكه به شما بگويم چطور انسان به طرف خدا بر ميگردد، اين قضيه را هم ازداماد محترمشان جناب آقاي كاظمي نقل ميكنم. ايشان ديروز در مجلس فاتحه ميفرمودند: دختر بزرگ مرحوم آيه الله حكمت گفتند: ايشان بعد از نماز صبح دراز كشيده بودند ديدم يكدفعه ايشان بلند شدند رفتند بيرون وضو گرفتند اتفاقاً آب سردي بود، آمدند در اتاق طرف قبله پايشان را دراز كردند سه مرتبه گفتند ياالله ياالله ياالله، ارجعي…اين نفس وقتي ميخواهد از اين دنيا برود وقتي كه ارجعي از طرف پروردگار ميآيد خدائي ميشود زباناش ميگويد ياالله. چشماش خدا را ميبيند…گوشاش صداي خدا را ميشنود. قلباش متوجه خداست- يا الله- و از دنيا رفتند.
همة ماها بايد انشاءالله يك روزي اين آيه را از وحي الهي بشنويم. ارجعي الي ربك، كلمه به كلمهاش درس است. رب به معني مربي، يعني خدا پرورش دهنده است. هر كسي نميتواند بگويد ربنا الله و ادّعا كند خدا مرا پرورش داده و ميدهد آياتي كه امشب خوانده شد. يكياش اين بود. فاستقم كما امرت، آن كسي كه استقامت دارد و در ديناش محكم است.
يك عدّه هستند كه ميگويند ربنا الله، پروردگار ما خداست آيا ماها هم ميتوانيم چنين ادعائي بكنيم كه پرورگارِ ما خداست؟ پروردگار چه چيز ما خداست؟ بدن ما كه معلوم است مخلوق خداست اما روحمان را اگرخدا تربيت كرده بود بايد صفات الهي در او باشد خداي تعالي دربارة حضرت موسي (ع) ميفرمايدواصطنعتك لنفسي….من تو را براي خودم ساختم، همينطور ما را هم ساخته براي اينكه خليفه الله بشويم.
روز اوّلي كه خداي تعالي ميخواست انسان را خلق كند به ملائكه گفت اني جاعل في الارض خليفه من در روي زمين خليفه ميخواهم قرار بدهم- نه اينكه انسان كار بكند و چيزي تهيه كند، مانند مورچه كه براي زمستاناش آذوقه جمع ميكند، بخورد و بخوابد، زاد و ولد كند، اين را كه همة حيوانات دارند و انجام ميدهند.
«خليفه خدا باش»
ما بقدري از هدف دور شدهايم كه صريحاً ميگوييم ما نميتوانيم خليفه الله باشيم چرا، خودت را پاك كن، تحت تربيت پروردگار قرار بگير. خدا را در نظر بگير. و وقتي كه تحت تربيت پروردگار قرار گرفتي خداي تعالي خودش به تو اين حالت را ميدهد كه خليفهي او باشي چون خدا خودش تو را ساخته كه چنين باشي پس وسايل كار را خودش مهيا كرده و خودش مربي تو است خوشابه حال آنهايي كه خدا به آنها ميگويد: ارجعي الي ربك…
از اين مهمتر، رضايت خداوند است از انسان و رضايت انسان از خدا، يعني انسان از خدا خوشش بيايد، از حقيقت خوشش بيايد. از خدا راضي باشد. خدا هم از او راضي باشد، رضيالله عنهم و رضوا عنه– هم خدا از او راضي است و هم او از خدا راضي است- يك چنين حالتي داشته باشند. فادخلي في عبادي، خوشابه حال آيت الله حكمت من اين را با تمام وجود شهادت ميدهم كه خداي تعالي ايشان را از بندگان خودش قرار داده است.
بندگاني كه يمشون علي الارض هوناً، تو بيا داخل بندگان من بشو، بيا وارد اين جرگه بشو، بيا با ائمه اطهار (عع) بنشين، بيا با بندگان واقعي خدا بنشين همين ديروز بود روايات را بررسي ميكردم، انسان وقتي كه ميميرد، اين بندگان خوب خدا، با انبياء و صديقين و شهداء و صالحين هستند شهداء كجا هستند، انبياء كجا هستند، اينها هم همانجا هستند كه آنها هستند. شهداء را خدا در قرآن فرموده: ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احيا عند ربهم يرزقون، وقتي كه پيغمبر اكرم (ص) به معراج رفتند تمام انبياء آنجا بودند.
«ديدم حاج ملا آقا جان از آسمان آمد و…»
روايات زيادي دارد كه انبياء و شهداء با بدني كه خدا به آنها عنايت ميكند در آسمان چهارم هستند، در آن جا زندگي ميكنند، كسي كه بندة خدا باشد، با انبياء و صدقين و شهداء و صالحين است و من در تشييع جنازه، يكدفعه ديدم مرحوم حاج ملا آقا جان تشريف آورد و دست ايشان را گرفت و رفت به آسمان…
اين را ميخواستم به كسي نگويم ولي در فضائل ايشان بايد گفت. تازه اينها مؤمنيني هستند كه دلبستگي به دنيا دارند، امّا مثل ايشان اصلاً دلبستگي به دنيا نداشت من ديده بودم ايشان را. حتي آنهايي كه مؤمناند ولي دلبستگي به دنيا دارند، يك مَلَك ميآيد دم در اتاقي كه اين محتضر خوابيده، به او ميگويد: من از طرف پروردگار سلام براي تو آوردهام و خدا به تو اين پيغام را فرستاده كه اگر ميخواهي تا آخر دنيا بماني توي دنيا، در اختيارت است. خدا فرموده: هر چه ميخواهي توي دنيا بمان ولي آن طرف را نگاه كن، ناگهان دريچهاي از باغ بهشت باز ميشود، و اين محتضر كه هنوز خوب از دنيا نبريده به ترديد ميافتد امّا خدا شاهد است، من مرحوم آقاي حكمت را ميشناختم كه ترديدي نداشت كه آن طرف بهتر از اين طرف است. ولي چون دنيا زندان است، و يك زنداني را ميخواهند بيرون ببرند گر چه براي او خوب است و آزاد ميشود ولي براي بقية زندانيها خوب نيست، اين همانفراق الاحبّه (يعني دوري دوستان و اولياء خدا) است كه براي ما كه در زندان ميمانيم ناراحت كننده است.
به هر حال اين مَلَك به آن مؤمن محتضر ميگويد آن طرف را نگاه كن، وقتي آن طرف را نگاه ميكند به ترديد ميافتد. يك گياهي به نام منسيّه (يعني گياهي كه انسان را به فراموشي از عالم دنيا مي اندازد) به او ميدهند، بو ميكشد و ميگويد: زود مرا ببريد، مرا از اين زندان نجات بدهيد، فادخلي في عبادي فادخلي جنتي.
«بهشت من»
داخل بهشت من بشو، بهشت من نه بهشت خودت. اعمالي كه ما انجام دادهايم چقدر از بهشت را ممكن است بخريم. ممكن است بهشت خود را آتش بزنيم.
ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم بان لهم الجنه جانشان را خريده اين بهشتي است كه خريديد ميگويد بهشتي هست كه مال خداست، آن جا همه چيز هست، حالا ديگر نميتوانم شرح دهم كه يك بهشت بهشتي است كه با قيمت جانمان خريدهايم امّا يك بهشتي هم هست كه مال خداست، جزو عنايات پرورگار است، لذا در اين آيه ميفرمايد. وادخلي جنتي…
خدايا ما را هم مورد خطاب خودت قرار بده ما را هم با خودت مأنوس فرما، ما هم صداي دلرباي محبت تو را بشنويم همانطور كه سيد بحر العلوم وقتي وارد حرم ميشود و ميبيند آقا دارد قرآن ميخواند ميگويد: چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنيدن به رخت نظاره كردن سخن خدا شنيدن.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.