۱۴ ربیع الاول ۱۴۲۴ قمری – ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۲ شمسی – جلسه بیست و یکم اعتقادات

۱- خطبه

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاهُ وَالسَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آل الله لَا سِیَّمَا عَلَی بَقِیَّهِ اللهِ رُوحِی وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الْآنِ اِلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّینِ.

 

۲- عبارت قرآنی آغازین( ق/۱۹)

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَجَاءتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ»([1])

 

۳- تعریف کلی مبدأ و معاد

ان‌شاءالله مسائل اعتقادیِ توحید و نبوّت و ولایتِ را بسیار مختصر یاد گرفته‌اید و ان‌شاءالله همین صراط مستقیم در عقاید را پیروی خواهید فرمود. مسأله‌ی مهم‌تری که در اکثر روایات آمده، مبدا و معاد، مبدا همان پیدایش خلقت است به وسیله‌ی پروردگار و معاد از زمان فوت و مرگ و موت بوجود می‌‌آید و اسمش در تعبیراتِ متکلّمین و اعتقادات صحیح و در مسائل اعتقادی نامش معاد است

 

۴- چرا از مرگ هراسان هستیم

لذا از سکرات موت که همه‌مان از رسیدن آن لحظه‌ فرار می‌‌کنیم که خطاب در همین آیه‌ی شریفه شده که«مِنْهُ تَحِیدُ» همه‌ی ما از لحظه‌ی موت فرار می‌‌کنیم، علّت این فرار این است که ما حقیقت زندگی را نفهمیده‎ایم، از باب مقدّمه عرض می‌‌کنم که ما یک تخیّلاتی، یک تفکّراتی بر ما القا شده که مشکل‌ساز شده و این معنا را در ذهن‌ ما آورده که تولّد و مرگ دو مسأله‌ی مهمّ زندگی ما گردیده است ولی اگر حقیقت را فکر کنیم از اوّلی که خدا ما را خلق کرده تا ابد یک تحوّلات جزییِ ظاهری در زندگی، پیدا شده و پیدا می‌‌شود و اگر با دقّت و با توجّه به حقیقت، فکر کنیم بسیار جزیی، چه تولّدش، چه مرگش و چه بعثش و چه ورود به بهشت و جهنّمش،

 

بشر در مرحله‎ی اول زندگی

یک انسانی خدا خلق کرده در ابتدا روح بود، در ابتدا یک قوّه‌ی درّاکه‌ی بسیار قوی در مقابل روحِ با عظمتِ خاندان عصمت خدای تعالی قرارشان داد،

 

بشر در مرحله‎ی دوم زندگی

همان روح تعلّقی به بدنِ بسیار کوچکی گرفت و دارای یک بدنِ مادّی شد؛ ولی بسیار کوچک، چون می‌‌خواهد اهلِ این جهان شود، اهلِ این کره شود، عیناً مانند یک کبوتری که شما می‌‌خواهید از یک محدوده‌ای خارج نشود یک سنگ کوچکی به پایش می‌‌بندید زیاد راه دور نمی‌تواند برود

 

بشر در سومین و حساس‎ترین مرحله‎ی زندگی یعنی دنیا

و بعد از آن یک بدنی خدا به او عنایت کرد ولی ابتدا‌ء شروع این بدن و ورود در این بدن «فِی ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ»([2])، در یک تاریکیِ که با سه پرده کاملاً نفوذ روشنایی را بسته در آنجا واردِ بدنش کرد و بدن بچّه‌ی خردسال که«وَإِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّهٌ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ»([3])، در ابتدا نه کسی او را می‌‌دید، حتّی گاهی مادر و پدر هم متوجّه نبودند که این بدن به وسیله‌ی اسپرم و اوول به یکدیگر متصّل شده‎اند و دارند تشکیل جنین می‌‌دهند، علقه شد، مضغه شد، «فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ»([4])، بعد استخوانی داشت و بعد هم به صورتِ یک انسانی خدا خلقش کرد، «ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»([5])، در چهار ماهگی، روح را وارد بدن کرد ولی در همانِ تاریکی، تاریکی را احساس بکند، آنچه یاد گرفته فراموش کند، مهیّا برای جلسه امتحان شود که اگر فراموش نکرد ممکن است در امتحان خیانت کند، تقلّب کند، باید بیاید در دنیا، همه را یاد بگیرد، یا به یادش بیاید و بعد عمل بکند و وقتی که در دنیا آمد یک نُه سال، یا پانزده سال به او مهلت می‌‌دهند تا بتواند یک استراحتی بکند، بر خودش مسلّط شود. شما دیدید که وقتی یک دانش‌آموزی را امتحان کنند یک مدّتی در اتاق انتظار او را می‌‌نشانند که بر اعصابش مسلّط شود، در سنّ پانزده سالگی یا نُه سالگی در دختر او را مکلّف می‌‌کنند، باید روزی پنج مرتبه به محضر پروردگارت مشرّف شوی و با او ملاقات کنی و تهعّداتی بدهی، بگویی: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ»([6])، و صراط مستقیم را از پروردگار طلب کنی و بعد هم یک مدّتی در این دنیا،«وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنْ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ»([7])،به اینها آزمایش شوی، آیا گمان کرده‌اید، «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا»([8])، شما گمان کرده‌اید خدا شما را برای بازی، بیهوده خلق کرده، این گمان را نکنید، «وَبَشِّرْ الصَّابِرِینَ»([9])، آنهایی که در مراحلِ مختلف امتحانات با صبر، بردباری، شرح صدر وارد مسائل می‌‌شوند و خودشان را در آزمایش قرار می‌‌دهند و خودشان را می‌‌شناسند، «خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»([10])، خدا مرگ و زندگی را برای این قرار داده و ایجاد کرده که بدانید کدام یک‌تان در مسابقه‌ای که خدا فرموده:«فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ»([11])،در خوبی‌ها بر یکدیگر سبقت بگیرید، در مسائل مختلف دنیایی و اخروی کدام یک بهتر عمل می‌‌کنید؟ این امتحانات را خدا قرار داده و «وَبَشِّرْ الصَّابِرِینَ»، میان همه‌ی اینها آن کسی که صابر است، بردبار است، شرح صدر دارد و بالاخره تزکیه‌ی نفس کرده و مقامِ عبودیّت را رسماً به دست آورده این را بشارت بده، صابرین چه کسانی هستند؟ «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ»، هر صابری را خدای تعالی قبول ندارد، صابرِ درجه‌ی اعلا را که وقتی به اینها یک فشاری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، یک مصیبتی وارد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود اینها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند: «إِنَّا لِلَّهِ»، خیلی ساده با آن برخورد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، ما مِلک خدا هستیم، «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»([12])،داریم به طرف خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رویم،

 

مرگ از بین رفتن فاصله بین خدا و انسان است

از آن لحظه‌ای که خدا روح شما را آفرید تا وقتی که وارد دنیای‌تان کرد و از وقتی که در این دنیا قرار گرفتید، یک فاصله‌ای با خدای‌ تعالی پیدا کرده‌اید امّا؛ «وَجَاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ»

 

۵- سکرات موت یا آغاز ورود به جهان پس از مرگ

یک سکراتی دارد مرگ، سکرات از همان سُکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، سُکر به معنای یا در کمال لذّت، حالت بی‌هوشی، حالت از خود جدا شدن، حالتی است که انسان غالباً لذّت برایش دارد، سَکْرَهبه معنای سُکر، مشروب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد مثلاً، مُسکرات می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد برای همان لذّت تقریباً رفع ناراحتی، یک حالتی بر انسان مستولی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که انسان تقریباً از خود بیخود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود این را می‌‌‌‌‌‌گویند سکرات، این را می‌‌‌‌‌گویند سکره‌الموت.گاهی این بی‌هوشی منتهی به موت می‌‌‌‌‌شود، یک لطفی پروردگار در اوّلین لحظه‌ی ورود به عالم بعد از این عالم دارد که واقعاً گاهی انسان تعجّب می‌‌‌‌‌کند که خدا چقدر مهربان است، افرادی که تصادف کرده‎اند یا خودشان، یا شنیده‌اید آنهایی که تصادف می‌‌‌‌‌کنند در لحظه‌ی اوّل بی‌هوش می‌‌‌‌شوند، چرا بی‌هوش می‌‌‌‌شوند؟ برای اینکه درد را احساس نکنند، چون آن لحظه‌ی اوّل بسیار دردناک است، تا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند بیمارستان و در بیمارستان آنجا وقتی به هوش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید که اطبّا مشغول کار شدند و آمپول مخدّر زدند، دیگر بعد هم احساس درد به آن صورت نمی‌کند، این بی‌هوشی خیلی برای انسان مفید است، اگر این بیهوشی وقت تصادف نباشد انسان با همان درد فوق‌العاده‌ای که بر بدن وارد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و روح را متألّم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند با همان درد شاید از بین برود، ولی خدا بیهوشش می‌‌‌‌‌‌‌‌کند در اکثر جاها ‌این طور است. خدای مهربان، خدای عزیز، می‌‌‌‌‌‌خواهی از این دنیا منتقل بشوی به دنیای دیگر، به جهان دیگر، به عالَم دیگر، سخت است برایت، یک سکرتی به تو می‌‌‌‌دهد، یک بیهوشی به تو می‌‌‌‌دهد، احساس جان کندن نکنی، جان کندن یعنی روح از بدن جدا شدن مشکل است مگر نسبت به افراد معصیت‌کار یا کفّار، آنها را چرا، یک خرده‌ای به آنها می‌‌‌‌چشاند سختی مرگ را، والاّ نسبت به مؤمنین سکرت دارد، بیهوشی دارد، می‌‌‌بینید که زیاد هم پیش آمده

 

قبض روح و مأموریت ملک الموت

که این خدای عزیز مهربان که گاهی به وسیله‌ی ملک‌الموت؛ ملک‌الموت اسم عزرائیل نیست، حضرت عزرائیل شخصیّت بسیار والایی است که در روایات دارد برای چند نفری خودش، برای گرفتن روحشان آمده‌، یکی ظاهراً برای حضرت ابراهیم است، یکی برای پیغمبراکرم، بسیار با ادب ولی، که آمد در زد، فاطمه‌ی زهرا سؤال فرمود که تو کِه هستی؟ گفت: من عزرائیلم – برای احوالپرسی آمدی یا برای قبض‌ روح؟ عرض کرد: برای قبض‌ روح آمدم. شما فکر نکنید آنچه که ما روضه‌خوان‎ها روی منبر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم که فاطمه‌ی زهرا به سر زد و سینه زد، ناراحت شد، یک دختر بی‌صبر و بی‌تحملی در اینجا به خاطر گریاندن شما آن حضرت را معرّفی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، پیغمبر این دنیایش وقتی برای مؤمن زندان باشد برای پیغمبراکرم به طریق اولی، حضرت عزرائیل آمد خدمت پیغمبراکرم، مؤدّب نشست، یا رسول‌اللّه! بهشت را این چنین زینت کرده‌ایم، راه را این چنین از ملائکه پُر کرده‌ایم و چه کرده‌ایم و چه کرده‌ایم برای تشریفات و آمدن شما، حضرت فرمود: اینها برای پیغمبری که همین جبرئیل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید در معراج: «لَوْ دَنَوْتُ أَنْمِلَهً لَاحْتَرَقْتُ»([13])، من دیگر نمی‌توانم جلو بیایم، و پیغمبراکرم جلو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود تا به «قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى»([14]) می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد این جبرئیل با کمال ادب، صبر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، نه اینکه فکر کنید قبض‌ روح یعنی جان کندن، روح از بدن، خودش بیرون می‌‌‌‌‌‌‌‌آید و ملک‌الموت قبض می‌‌‌‌‌‌‌کند، یعنی می‌‌‌‌‌‌گیردش، می‌‌‌‌گیرد نه اینکه توی مُشتش بگیرد فشارتان بدهد، راه به عنوان راهنما می‌‌گیرد شما را ، یک راهنمایی اگر خواستید در یک مملکتی که وارد نیستید بروید و داشته باشید یک نفر که راه بلد است با شما می‌‌آید و شما را می‌‌گیرد می‌‌برد در آنجایی که باید ببرد. برای اولیاء خدا از کره‌ی زمین تا آسمان چهارم خیلی راه است، آسمان چهارم هست، آسمان پنجم هست، در مدار آسمان چهارم ستارگانی هستند که هر یک ممکن است ما اشتباه برویم، خودمان را وا نمی‌گذارند، یک مِلک خوش‌صورتی بسیار پُر محبّت، سر سوزنی غضب در او وجود ندارد، این قبض‌تان می‌‌کند؛ یعنی می‌‌گیرد شما را، به عنوان راهنما جلو می‌‌افتد، در بین راه آن طوری که بعضی از مطالب را من در کتاب عالم عجیب ارواح نوشته‌ام و تا یادم نرفته ان‌شاءالله تا وقتی که من این بحث را بحث معاد را ادامه می‌‌دهم حتماً بخش‌هایی که مربوط به عالم بعد از این عالم است در کتاب عالم عجیب ارواح مطالعه کنید، خدا حفظ کند در این چاپ اخیر، دانشمند معظّم – جناب آقای مسعودی – روایاتش را نوشته‌اند و مسائلی هم اضافه شده که همین مطالبی که من می‌‌خواهم عرض کنم، البتّه مشروحش تقریبا آنجا نوشته شده، در آنجا دارد که اینها وقتی قبض می‌‌شوند، می‌‌روند به آسمان چهارم، یکسره می‌‌برد آنها را این مَلک، این ملِک، این فردی که از طرف خدا مأموریّت دارد، از طرف حضرت عزرائیل مأموریّت دارد که قبض بکند روح‌ ما را‌، می‌‌برد در آن بهشتی که خدای‌ تعالی برای شما تعیین کرده که بعد شرح خواهم داد.

 

رفت و آمدهای انسان بین دنیا و عالم پس از مرگ در حین سکرات موت

در حال سکرات ‌موت این سُکر به وجود می‌‌آید، گاهی انسان در همان حالتِ سُکر و سَکرات می‌‌رود آن عالم، گاهی می‌‌آید این عالم، یک دفعه چشم باز می‌‌کند این طرف را نگاه می‌‌کند، می‌‌بیند اقوام، خویشاوندان، نشسته‌اند و برای او گریه می‌‌کنند، باز می‌‌رود توی آن عالَم می‌‌بیند، همه جا خوبی، همه جا سلام، همه جا راحتی، همه جا اقوام و خویشاوندانی که گذشته‌اند، شما اگر خدای نکرده‌ جوان باشید و پدرتان در دنیا زنده باشد و کنارتان نشسته باشد، آن طرف صدها پدر دارید، پدر، پدر بزرگ، پدر بزرگ بزرگ، آن قدر می‌‌بینید پدر دارید تا حضرت آدم، آن آخرش می‌‌بیند که بله ایستاده، همه‌ پدرانش هستند، اگر این طرف شما فرزندانی دارید آن طرف هم خود من مادرم فوت کرده بود، شب اوّل فوتش، دیدم یک عدّه جوان دورش نشستند، گفتم: چرا ما را ترک کردی؟ فرمود که تا حالا با شما پنج و شش نفر بودم، چون ایشان بیست تا ظاهراً فرزند داشته همه‌شان فوت شده، شش‌تایش مانده بود، حالا با اینها هستم، خیلی هم خوش و سرحال، نوبتی هم باشد همین است، اگر این طرف در دنیا یک امام، آن هم غائب دارید، آن جا چهارده معصوم با همین امام در آن طرف دارید، اگر این جا یک خانه‌ی اجاره‌ایی، یا یک خانه‌ی ملکی، یا یک ویلای بسیار وسیع خوب دارید، آنجا: «وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ»([15])،بهشتی که به وسعت آسمان‌ها و زمین است دارید، اگر اینجا دو ملک مأمور شما هستند که حرکت بی‌جا یا باجای شما را بنویسند، آن طرف میلیون‌ها میلیون‌ ملائکه هستند که همه به استقبال شما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند، گاهی انسان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود آن طرف، گاهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید این طرف، وخدا نصیب کند«وَ إِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِکُمْ لَاحِقُونَ»([16])، سرقبرستان رفتید اگر، بدانیم چی می‌‌‌‌‌‌گوییم نمی‌خوانیم این جمله را، ما ان‌شاءالله به شما ملحق می‌‌‌‌‌‌شویم، «السَّلَامُ عَلَى أَهْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مِنْ أَهْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»([17])، تا آخرش می‌‌‌گوید «إِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِکُمْ لَاحِقُونَ» بخواهید یا نخواهید ملحق می‌‌‌شوید، فرار کنید یا به استقبالش بروید فرقی نمی‌کند، همه‌مان باید ملحق بشویم، یک حالتی این طوری، سکرت، یک حالتِ لذّت‌بخشی که اختیار در دست انسان است هم می‌‌‌تواند آن طرف برود هم این طرف،

 

حالت انسان در آخرین لحظات سکرات موت

وقتی که یقینی می‌‌‌شود مرگ انسان، چشم‌هایش هم باز می‌‌شود، گاهی یقینی نیست، گاهی هم بعضی ادّعا کردند که ما مردیم و باز بعدش زنده شدیم، چند مورد در بین علما بوده و موارد زیادی هم در بین مردم، حالا حتّی خارجی‌ها هم این ادّعا را دارند، ولی آنچه که در بین خودمان بوده؛ مرحوم شیخ طبرسی رحمه‌اللّه علیه،ایشان یکی که برگشت به دنیا و یک جریانی را من در کتاب عالم عجیب ارواح نوشته‎ام، یک آقای خرمّشاهی بود، این در کتابی من دیدم این فوت می‌‌کند بعد از سه روز، باز زنده می‌‌شود و بعد باصطلاح زندگی می‌‌کند، من این را در کتاب عالم عجیب ارواح نوشتم، بعد دیدم ایشان از شیراز یک نامه‌ای نوشته برای من که آن شخص من هستم، در جوانیم بوده من الان نود سالم هست، جریاناتی است بعد از مُردن، نوشته بود که آنجا هست، بوده‎اند افرادی که مُردند و زنده شدند و چیزهایی هم نقل می‌‌کنند ولی از همه‌ راست‌تر و صادق‌تر، آن چیزی است که قرآن و روایات می‌‌گوید، ما درست یک قضیّه‌ای یک نفر الان بیاید اینجا بگوید: من دو روز مُردم و زنده شدم خوب بگو چی شد؟ و خیلی هم خوش‌مان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، اما این درست نیست، درست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانید چی هست؟ همانی است که قرآن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفته، از خدایی که خالق مرگ و حیات است، از خدایی که خودش همه‌ی کارها را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند بهتر کسی وجود ندارد که برای ما آنچه نادیدنی است بیان بکند، آنچه که بعداً ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اتّفاق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بیافتد بیان بکند، پس بنابراین ما از هم دایره‌ی قرآن و روایات خارج نمی‌شویم، «وَجَاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ»، با حقّ، با درستی، مسلّم، موت به معنای جدا شدن روح از بدن است، جدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، از بدن جدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و انسان دیگر بدون روح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد، اینجا در همان حالت سکرات که ظاهراً قبل از موت بوجود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، در آن حالت اگر قطعی بشود مرگ انسان، چشم‌هایش باز می‌‌‌شود، زیاد دیده شده که افرادی که در حال سکرات بودند چیزهایی نقل می‌‌کردند یکی از مراجع تقلید، از دار دنیا می‌‌رفت من از کسی که بالای سرش بود پرسیدم: در دم مرگ شما چه دیدید؟ گفت: ایشان در همان حالت سکرت موت که بود، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دیدم گاهی یک مقدار بلند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، یک سلامی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، خیلی زیر‌لبی، باز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوابد، گفتم به کی سلام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید؟ گفت: مگر نمی‌بینی پیغمبراکرم آمد، علی بن ابیطالب آمد، حضرت امام حسن آمد، امام حسین، یک‌یک را اسم برد، گفتم: فاطمه‌ی زهرا سلام اللّه علیهانیامد؟ گفت: اتفاقاً همه‌ی اینها را حضرت زهرا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آوردشان، «شفیعه» معنایش این است، ایشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود پیغمبراکرم را بر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دارد، حضرت علی بن ابیطالب را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد، امام حسن، امام حسین، همه را ایشان آورد، و خودش دائماً بالای سر من است، شما را به خدا قسم از یک چنین حالتی، از یک چنین انتقالی باید ما آن چنان فرار کنیم که خدای تعالی خطاب بکند که شما از آن فرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید؟ حضرت عزرائیل آمد خدمت حضرت ابراهیم، حضرت ابراهیم گفت که برای قبض روح من آمدی یا برای احوالپرسی؟ گفت: برای قبض روح شما آمده‌ام، حضرت ابراهیم شاید هم برای تعلیم به ما این جملات ردّ و بدل شده، به خدای تعالی بگو که هیچ دوستی جان دوستش را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد؟ حضرت عزرائیل رفت و برگشت، خدا فرموده بود که آیا هیچ دوستی از ملاقات دوستش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسد؟

 

اگر نمازمان ملاقات با پروردگار باشد مرگ آسان است

آخر ماها همه‌ چیز را اشتباه گرفتیم، خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند، ما نماز را تکلیف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم، همه‌مان، نماز تکلیف، باصطلاح نماز برای ما امروز یک کار فوق‌العاده سنگینی شده، یک کسی به من می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت: اگر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهی چاق بشوی، من خیلی لاغر بودم، اگر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهی چاق بشوی، نمازت را اوّل وقت بخوان، گفتم: چه ارتباطی با همدیگر دارد؟ گفت: اگر نمازت را آخر وقت بخوانی، هر وقت یادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید که نمازت را نخواندی ناراحت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوی، زودتر این بار کشیدنی را بکش، زودتر این کار سخت‌ جان کندنی را بکن، این جوری شدیم ماها، والاّ اگر نماز برای ما ملاقات با خدا بود، نماز اگر برای ما اُنس با پروردگار بود، نماز اقلاً به حدّ یک قدرتمند را که ملاقات می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم، یک پولداری که احتمالاً، شاید از پولش یک چیزی به ما اثری بگذارد ملاقات می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم، با یک طبیب حاذقی که قطعاً ما را معالجه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند ملاقات می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم، این اندازه اگر ملاقات با پروردگار و سخن گفتن با پروردگار و انس با خدا و سخن گفتن او با ما و ما با او ارزش می‌‌‌‌‌‌‌‌داشت که این جوری نبود، انتظار می‌‌‌‌‌‌کشیدیم، اذان گفتند، هنوز نه، کِی اذان می‌‌‌‌‌‌گویند؟ آمادگی برای اذان، وقتی که توی مسجد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روید، اذان می‌‌‌‌گویند شما گوش کنید ببینید چی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد خدا از این اعلانی که کرده که شما به مسجد آمده‌اید، از اعلان پروردگار که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: «حَیَّ عَلَى الْفَلَاحِ»، عجب! فلاح این جا است؟! آن«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»([18])، ما این قدر آرزو داشتیم که جزء آن مؤمنینی باشیم که رستگار بشویم، این جا است؟! «حَیَّ عَلَى الْفَلَاحِ حَیَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَلِ»([19])، مکرّر دوستان، حتّی خود من یادم است یک وقتی، یکی از علماء را در خواب دیدم گفتم: بهترین کار هم به درد دنیا بخورد هم به درد آخرت چی هست توی دنیا؟ همه‌ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهیم بدانیم چی هست؟ خدا گفته «حَیَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَلِ» خیر عمل یعنی چه؟ بهترین اعمال، بهترین عمل را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهی بکنی بیا نماز بخوان، حالا آقا ما مشتری داریم، نهار نخوردیم، نمی‌دانم، واقعاً گاهی، من که توهین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم به مقام مقدّس پروردگار این بی‌توجّهی‌ها را، اگر رفته باشید درِ مغازه‌ی نانوانی، هم خودتان، نانوا به شما بگوید که آقا عقب صف وایستاد، حالا، چشم، نوبتت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیی جلو، باز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازد تو را عقب، باز نوبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیی جلو، باز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازد تو را عقب، دفعه‌ی آخر هم آن نان‌های سوخته‌ای که دیگر مردم نمی‌خرند، آن را به شما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید برو، ببینید ما با خدا غیر از این رفتار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم؟ از صبح تا ظهر همه‌ی کارهایت را بکن، ظهر نوبت خدا شده، حالا آقا بفرمایید ما نهار بخوریم، نمی‌دانم مشتری داریم مشتری‌مان را جواب بدهیم، به خدا قسم اگر انسان بفهمد، مشتری که آمده، یک میلیون‌تومان الان استفاده  به او می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد، و اگر بگوید برو، این یک میلیون‌ از دستش در می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود، باشد، خیر عمل این است. درباره‌ی روز جمعه خدای تعالی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید، فکر نکنید روز جمعه حتماً نماز جمعه منظور است شما بروید دنبال تفریح‌تان، توی پارک‌ها، نماز جمعه هم که واجب نیست، آقایان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند: واجب نیست پس ولش،«إِذَا نُودِی لِلصَّلَاهِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَهِ»روز جمعه خیلی حسّاس است نمازش،«فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ»، سعی کنید برای ذکر خدا،«وَذَرُوا الْبَیْعَ»([20])، آن طرفش هم می‌‌‌‌‌‌‌گوید: این خرید و فروشت را ول کن، خرید و فروشت را ول کن، نگفته اگر استفاده داشت ول کنم یا نه؟ اگر ضرر داشت ول کنم یا اگر استفاده داشت؟ ما باید این طوری باشیم، این نماز شده یک بار سنگینی برای ما، ول هم نمی‌کند، صبح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانیم باز ظهر، ظهر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانیم باز عصر، عصر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانیم باز مغرب، مغرب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانیم باز عشا‌ء، یک کسی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت: روزه خیلی خوب است سالی یک دفعه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، ما هم هر جوری باشد تحمّلش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم، ردش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم، امّا این نماز، ول نمی‌کند، بله، خوب وقتی که انسان با چشم تحمیل و تکلیف به نماز نگاه کرد این جوری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، امّا اگر با چشم ملاقات با پروردگار، من امروز پنج دفعه با خدا ملاقات داشتم، امروز پنج دفعه خدا با من حرف زده، در آن زمانهای قبل، زمان شاه ملعون، یک کسی گفتند، نقل کردند، توی بازار خیلی همچین با شخصیّت راه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفت، گفتند: چیه؟ گفت: شاه با من صحبت کرده، چی گفته به تو؟ به من گفت: ای پدر سوخته! این است، به همان پدر سوخته‌اش هم اکتفا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، حالا توجّه شاه به ما خیلی مهم است، ای خاک بر سر ما مسلمان‎ها، که نماز را تکلیفِ سرسختی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم، سر ظهر خدایا برو عقب، باز بعد، نهار خوردیم باز کسلیم، حالا برویم یک استراحتی بکنیم، بعد و بعد، از آخر هم یک نماز دست و پا شکسته‌ای که حضرت رسول اکرم یک نفر را دید نمازش را تند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند، فرمود که اگر با همین حالت مثل کلاغی که نوک به زمین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند، منقار به زمین می‌‌‌زند، از دنیا بروی خدا عذابت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. اقوامش را حضرت صادق علیه الصلوه و السلامجمع کرد، اقوامش، همان ساداتی که در آیات و روایات، زیاد دیدید که بدنشان بر آتش جهنّم حرام است، همان‌ها را جمع کرد و فرمود:«لَا تَنَالُ شَفَاعَتَنَا  مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاهِ»([21])، شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد، همین نهارمان مهم‌تر از نمازمان است، آقایان سفارش می‌‌‌‌‌کنم، جدّی می‌‌‌‌‌خواهم از شما، ان‌شاءالله روز جمعه است متعهّد باشید که نمازتان را در اوّل وقت و با جماعت تا ممکن است بخوانید و غفلت نکنید، اگر این جور ما با خدا ملاقات بخواهیم بکنیم، این قدر مردن اهمیت دارد، ارزش دارد، لذّت‌بخش است که حساب ندارد،

 

cخدای تعالی حتی در واپسین لحظات زندگی دنیا اختیار انسان را سلب نمی‎کند

خدای‌ تعالی برای امتحان آن شخصی که در حال احتضار است، یا برای اینکه واقعاً به او بگوید که تو در چه حدّی از اختیار هستی یک ملکی را می‌‌فرستد که من پیغامی از طرف پروردگار برای تو دارم و آن پیغام این است که تا قیامت اگر بخواهی توی این دنیا بمانی می‌‌توانی. در یک روایت، که روایتش هم صحیحه است و حتّی در ضمن دعا هم آمده که خدای‌ تعالی می‌‌فرماید: «مَا تَرَدَّدْتُ فِی شَیْ‏ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ»([22])، من هیچ تردیدی در چیزی که من کننده‌اش باشم ندارم، تا می‌‌خواهم می‌ شود، امّا یک جا هست که اختیار با آن طرف است، درباره‌ی او تردید من، تردید؛ یعنی چه بکنیم؟ از طرفی این باید بیاید پیش ما، به ملاقات ما، از طرفی خودش یک خرده‌ای دلبستگی به اقوام و خویشاوندان دارد، که «فِرَاقُ الْأَحِبَّهِ»([23])، که حضرت سجّاد علیه الصلوه و السلاممی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید که دوری از دوستان، این ناراحتش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، مانده این وسط، خدا هم در عمل، نه در ذات، در عمل تردید دارد که چه کار بکند؟ ملک را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرستد، آقا شما تا آخر دنیا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهید بمانید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانید بمانید امّا آن طرف را نگاه کن، نگاه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیند باغ است و درخت است و دوستانند و ائمّه‌ی اطهارند و ملائکه هستند، ارواح تمام خوبانند، این به تردید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد بعد یک گیاهی به همان حالت خیلی آسان، یک گیاهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند به او بو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، هم با بو کردن روح از بدنش بیرون می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید می‌‌‌‌رود آن طرف، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید زود من از این دنیا نجات بدهید، من را از اینجا ببرید، این معنای سکرات موت.

 

Cسخت جان کندن برای چه کسانی است؟

اگر انسان این را بدانید (ها)، اهل گناه و معصیت باشد، دلبستگی زیادی به دنیا داشته باشد، طلبکار دارد، بدهکار دارد، نمی‌دانم زن محبوبه‌اش هست، فرزندان محبوبش هستند، نمی‌دانم زینت‌های دنیا هست، باغش هست، ویلایش هست، چه هست، چه هست، خوب نمی‌تواند دل بکند، آنجا آن چنان با فشار می‌‌کَنندش که به یک نفر گفته بودند: می‌‌خواهی بر گردی به دنیا، گفت نه من هنوز تلخی جان کندن در ذائقه‌ام هست، همه این جوری نیست، امّا یکی که آماده هست، بدهکاری‌ها را حضرت رسول اکرم وقتی از مدینه می‌‌خواستند بیایند به مکّه، بدهی‌ها را به حضرت علی بن ابیطالب سپردند، یک آدمِ امینِ مثل خودش، اینها را بده، هنوز وقتش نشده، اینها را تو بده، دو روز بعد از من بیا، باید ما هم همین کار را بکنیم، خوب انسان بالاخره گرفتاری‌های دنیا گاهی ممکن است بدهکاری داشته باشد، گاهی طلب داشته باشد، یک وصیّتی می‌‌کند که یک آدم امینی می‌‌گذارد سر کار نه اینکه این بچّه‌ام بدش می‌‌آید، کارهایی که بعد می‌‌خواهد بشود آنها بدتر است، فلانی بدش می‌‌آید من او را ناظر قرار ندهم. اوّلاً یک مطلبی را به شما بگویم، شاید برای‌تان مفید باشد، وصیّت‌هایی که از معصومینعلیهم الصلوه و السلامشده در مال و منال زیاد نبوده، وصیّت تقوا می‌‌کردند، وصیّت کارهای نیک را می‌‌کردند، بالاخره این مال و منال را هر کاری باشد می‌‌کنند، آن دعواهایی که تو می‌‌خواهی بوجود بیاوری، بگذار خودشان بوجود بیاورند، گاهی همان پدر و مادر دعوا، خدا گور و برگورش کند ببین چطور وصیّت کرده؟ خدا لعنتش کند، من خودم این را شنیدم که این اصلاً حواسش نبوده که بابا من پسر بزرگترش هستم باید یک باغ بزرگتری را به ما بدهد، چه بکند، دامادها، باز حالا از راه رسیده پسره، دختر آقا را در اختیار گرفته، منتظر است این آقا بمیرد و ثروتش به این برسد، هر کاری باشد بالاخره می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، آنچه که اساسی است شما وصیّت کنید، یعنی بگویید که تقوا داشته باشید بچّه‌های من، طرفدار خدا باشید بچّه‌های من، همیشه عدالت را رعایت کنید بچّه‌های من، اگر اینها را واقعاً خوب به آنها فهماندی آن وقت شما در اموالت هم خوب عمل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنی، اموال هم را خدای تعالی تعیین کرده،«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَیَیْنِ»([24]) دخترها نیم، پسرها تمام، دختر هم نیم، حالا به خاطر اینکه شوهرش از خانه بیرون نکند، به جهت اینکه دختر پول نمی‌خواهد، اصلاً هیچی نمی‌خواهد، خرج و خوراکش با شوهرش است، لباسش با شوهرش هست، مسکنش با شوهرش است، این پول برای چی هست؟ بدهد به شوهرش اقلاً، یا داشته باشد که شوهرِ از مرگ پدر زن یک استفاده‌ای کرده باشد، واقعاً عجیب است، خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند آدم یک ذرّه بنشیند فکر کند ببیند چه زندگی نکبت‌ باری، چه بعد از مرگ چه قبل از مرگ داریم، امیدواریم ما بتوانیم ان‌شاءالله در جلسات آینده درباره‌ی معاد، درباره‌ی عالم برزخ، درباره‌ی قیامت درباره‌ی بهشت و جهنّم، به طور خلاصه برایتان مسائلی که در صراط مستقیم است حرف بزنیم و ان‌شاءالله خدا به شما هم توفیق توجّه به این مطالب را عنایت کند و حقیقت را از لابلای قرآن و روایات درک کنید.

 

۶- تشریف‎فرمایی رسول اکرم صلی الله علیه وآلهبه دنیا منتی است بر مردم کره زمین از ناحیه خدای تعالی

خوب این روزها روزهای شادمانی خاندان عصمت و طهارت است، تولّد پیغمبراکرم، تولّد امام صادق علیهم السلام،ایّام هم دیگر حالا به مناسبت‌هایی شادی است و یکی از خوبی‌هایش هم این است که اهل‌سنت دوازدهم را تولّد می‌‌دانند ما هم هفدهم را و یک هفته این وسط بی‌مانع می‌‌شود انسان شادمانی کند و برای میلاد مسعود حضرت رسول‌اکرم یک هفته که هیچ، تمام عالم را انسان شادمانی کند ارزش دارد،«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ»([25])،منّت خدا گذاشته بر مؤمنین که پیغمبری برای آنها فرستاده، واقعاً خدا منّت گذاشته، والاّ ما این نبودیم، ما اینی که الان هستیم نبودیم، «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ»([26])، ان‌شاءالله امیدواریم شب دوشنبه‌ در قم ان‌شاءالله مجلس جشنی، جشن همین صحبت‌کردن‌ها و همین حرف‌زدن‌ها و همین صورت‌های متبسم شما را ان‌شاءالله ما ببینیم و در قم ان‌شاءالله این مجلس خواهد بود.

 

۷- دعای ختم مجلس

نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسما‌ئک و بمولانا صاحب‌الزمان یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه

خدایا! روز جمعه است خدایا! این شادی این ایّام ما را به شادی ظهور حضرت بقیة اللهمتصل بفرما

پروردگار! به آبروی رسول اکرم و به آبروی امام عصر دشمنان امام زمان ولو به زبان اظهار محبّت می‌‌کنند ولی در عمل اظهار دشمنی می‌‌کنند اگر قابل هدایت نیستند خدایا ذلیل‌شان کن

پروردگارا! دوستان امام زمان را در زبان و عمل خدایا عزیزشان بفرما

پروردگارا! به آبروی خاندان عصمت همه‌ی ما را از یاران خوبحجّه‌بن الحسنقرار بده

خدایا! او را از ما راضی بفرما، خدایا به آبروی آن حضرت همه‌ی ما را خدمتگزار آن حضرت قرار بده

پروردگارا! روز جمعه است در مهمانی امام زمانمان هستیم، مهمان آن حضرت مهمانِ تو هم هست

خدایا! مهمانِ را پیغمبرت فرموده «اَکْرِمِ الضَّیْفَ وَ لَوْ کَانَ کَافِرًا»([27])به مهمان جواب مثبت می‌‌دهند تا ممکن باشد

خدایا! همین امروز وسایل ظهور حجّه‌ابن الحسنرا فراهم بفرما

ایمان کامل به ‌ما مرحمت بفرما

امراضِ روحی‌مان شفا عنایت بفرما، مریض‌های اسلام شفا مرحمت بفرما

اموات‌مان، شهدایمان، امام راحل‌مان غریق رحمت بفرما

عاقبت‌مان ختم بخیر بفرما.



[۱]ق/۱۹

[۲]زمر/۶

[۳]نجم/۳۲

[۴]مؤمنون/۱۴

[۵]مؤمنون/۱۴

[۶]حمد/۵

[۷]بقره/۱۵۵

[۸]مؤمنون/۱۱۵

[۹]بقره/۱۵۵

[۱۰]ملک/۲

[۱۱]بقره/۱۴۸

[۱۲]بقره/۱۵۶

[۱۳]«فَقَالَ جِبْرِئِیلُ تَقَدَّمْ یَا رَسُولَ اللهِ لَیْسَ لِی أَنْ أَجُوزَ هَذَا الْمَکَانَ وَ لَوْ دَنَوْتُ أَنْمِلَهً لَاحْتَرَقْتُ» بحار۱۸/۳۸۲

[۱۴]نجم/۹

[۱۵]آل عمران/۱۳۳

[۱۶]کافی: ۳/۲۲۹، فقیه: ۱/۱۷۸، وسائل‏الشیعه: ۳/۲۲۵

[۱۷]مستدرک الوسائل: ۲/۳۶۹، بحار: ۹۰/۲۰۳، بحار: ۹۹/۳۰۱، جامع الاخبار: ۵۰

[۱۸]مؤمنون/۱

[۱۹]کافی: ۳/۴۸۴، فقیه: ۱/۲۸۱، تهذیب‏: 2/59

[۲۰]جمعه /۹

[۲۱]«قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام إِنَّ شَفَاعَتَنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاهِ»وسائل‏الشیعه ۴/۲۵، مستدرک‏الوسائل ۳/ ۲۵

[۲۲]«مَا تَرَدَّدْتُ فِی شَیْ‏ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ کَتَرَدُّدِی فِی وَفَاهِ الْمُؤْمِنِ یَکْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَکْرَهُ مَسَاءَتَهُ الْحَدِیثَ» وسائل‏الشیعه: ۲/۴۲۸،مستدرک‏الوسائل: ۲/۹۴، بحار: ۵/۲۸۳، توحید: ۳۹۸، علل‏الشرائع: ۱/۱۲، «مَا تَرَدَّدْتُ فِی شَیْ‏ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ کَتَرَدُّدِی فِی مَوْتِ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ إِنَّنِی لَأُحِبُّ لِقَاءَهُ وَ یَکْرَهُ الْمَوْتَ فَأَصْرِفُهُ عَنْهُ وَ إِنَّهُ لَیَدْعُونِی فَأُجِیبُهُ وَ إِنَّهُ لَیَسْأَلُنِی فَأُعْطِیهِ وَ لَوْ لَمْ یَکُنْ فی الدُّنْیَا إِلَّا وَاحِدٌ مِنْ عَبِیدِی مُؤْمِنٌ لَاسْتَغْنَیْتُ بِهِ عَنْ جَمِیعِ خَلْقِی وَ لَجَعَلْتُ لَهُ مِنْ إِیمَانِهِ أُنْساً لَا یَسْتَوْحِشُ إِلَى أَحَدٍ»کافی۲: /۲۴۶

[۲۳]«کَقَوْلِ الصَّادِقِ علیه السلام فِی مَعْنَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ إِنَّ هَذَا فِرَاقُ الْأَحِبَّهِ فِی دَارِ الدُّنْیَا» بحار: ۱۲/۲۷۷

[۲۴]نساء /۱۱

[۲۵]آل عمران/۱۶۴

[۲۶]أعراف/۴۳

[۲۷]– بحار ۶۷/ ۹۳۷، جامع الاخبار/۸۴٫

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *