۱۳ شوال ۱۴۲۳ قمری – نماز

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله والصلاة و السلام علي رسول الله و آله اجمعين لاسيما علي بقية الله في العالمين روحي وارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا‌‌‌ء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ بقره/45، ديشب يك مقداري درباره نماز صحبت كردمي در همين سوره‌ي مباركه‌ي فاتحه، ما عرض مي‌‌كنيم:ايّاك نستعين، يعني خدايا تنها از تو كمك مي‌‌خواهيم. و حال اينكه خداي‌ تعالي در اين آيه‌ي شريفه مي‌‌فرمايد از نماز كمك بخواهيد، وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ، از صبر و از نماز؛ حالا صبر تفسير شده به روزه و معناي ظاهريش همان صبر باشد، كمك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند به انسان، انسان را تعانت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. اگر انسان بتواند استقامت داشته باشد و كه يك بخش مهمّ استقامت صبر است خيلي انسان در مشكلات دنيايي‌اش بهش كمك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، حالا منظور من مرحله‌ي استقامت و داشتن استقامت اينها نيست. منظورم اين است كه خداي‌ تعالي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ، و حال اينكه در سوره‌ي حمد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: ايّاك نستعين، معناي اين چيه؟ همين طور ما در روايات داريم، زياد هست كه به يكديگر كمك كنيد، در روايات زيادي هست، آيات قرآن هم هست،  وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى سوره مائده / آيه 2؛ تعانت كنيد به يكديگر در برّ و تقوا، وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ؛ كمك به يكديگر نكنيد در گناه و دشمني، اگر كمكها از هر ناحيه‌ايي كه باشد جواب خلاصه‌اي است كه عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم، از هر ناحيه‌ايي كه كمك باشد در راه خدا باشد، براي خدا باشد، به خاطر خدا باشد همان كمك پروردگار است. يك عدّه از وهابّي‌ها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند از غير خدا انسان نبايد كمك بگيرد و حال اينكه خودشان از همه چيز كمك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند، مثلاً از كارخانه براي پارچه، از نانوا براي تهيّه نون، از؛ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد كه يك بالاخره يك انسان بخواهد راحت زندگي كند،  بايد از صدها هزار نفر كمك بخواهد، بخواهد يا نخواهد كمكش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. ما كمك را از هر كسي كه توانايي آن كمك را داشته باشد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم منتها دو جور، يك وقت است بهش استقلال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيم، شخصيّت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيم، فقط او را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسيم، بالاتر از او را نمي‌شناسيم، اين كمك شرك است، اين همان نهي پروردگار است كه فقط از خدا كمك بخواهيد و از غير خدا كمك نخواهيد. لذا امام عليه‌الصلوة و السلام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: اگر فقط و فقط از دكتر براي رفع مرضت كمك بخواهي شرك است، اگر از يك ثروتمند براي رفع فقرت كمك بخواهي شرك است، امّا اگر همين تو، از همين شخص كمك بخواهي كمكت اينطوري باشد كه او را يداللّه بداني، او را واسطه‌ي خدا بداني، كمك او را با حول و قوّه‌ي پروردگار ببيني، قلب او را با ذات مقدّس پروردگار كه او قلب او را بگرداند و آن طوري كه مصلحت است با تو معامله مي‌‌‌‌‌‌‌كند اين طوري بدانيم اين توحيد است. پس ما از همه چيز كمك مي‌‌‌‌‌‌خواهيم ولي ريشه‌ي همه‌ي كمكها بايد از جانب خدا باشد، يعني همان لحظه‌اي كه از طبيب كمك مي‌‌‌خواهيم كه ما را در معالجه‌ي مرضمان كمكمان كند، همان لحظه حول و قوه‌ي فكر اين مريض را از خدا ببينيم، اين حول و قوّه‌ي كه در او هست مال خداست يعني اينرا بايد واقعاً منظور كنيم ها و نه اينكه بله درست است ولي عمل نباشد. شما كه مي‌‌رويد نزد طبيب براي معالجه‌ي مرضتان، بگوييد توي دلتان، توي فكرتان، توي نيّتتان اينجوري باشيد كه اين حول و قوّه‌اش از خداست. حول و قوّه از خدا هست امّا آيا فكرش هم در اختيار خدا هم هست يا نه؟ بگوييد: كه اگر او خودش را به خدا نسپرده باشد، چون بعضي از اطبا‌ء هستند خودشان را به خدا سپرده‌اند و براي خدا كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، آنها هيچ اگر فكرش را به خدا نسپرده باشد خداي تعالي فكر او را، تشخيص او را، يك جوري قرار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد كه به نفع تو باشد، چون تو به خدا متصلي، تو گفته‌ايايّاك نستعين، و همينطور چيزهاي ديگر، هر چيزي؛ انسان يك چيزي را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد از زمين بردارد ، خودش زورش نمي‌رسد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد: بيا كمك كن، اين استعانت است ديگه، اين استعانت را با آنچه كه در نماز گفته كه ايّاك نستعين منافات ندارد، و منافات دارد، اگر فقط استقلال ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بود گفتي كه بله خوب زورش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد و مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند به من كمك كند و اصلاً به ياد خدا نبودي اين با ايّاك نستعين منافات دارد، امّا اگر نه گفتي اين حول و قوه‌ايي كه اين دارد‌ را خدا بهش داده، خداي تعالي الان همين يك لحظه قبل از اين كه بيايد اين چيزي كه سنگين است من نمي‌توانم بلندش كنم يك لحظه‌ قبلش خدمت شما عرض شود تمام حول و قوّه‌ي او را بگيرد، ناتوانش كند، مي‌‌شود، پس الان كه آمده  به من كمك مي‌‌كند، اين بنّا اين كارگر، اين حمّال، هر چيزي كه هست در دنيا و به شما به هر نحوي كمك مي‌‌كند با حول و قوّه‌ي پروردگار است و با خواست خداست. اينجا منافاتي با ايّاك نستعين ندارد، يكي از چيزهايي، كه منتها عرض كردم هر به اصطلاح استعانتي به مناسبت قدرت آن طرف است، به مناسبت توان آن طرف است. شما مي‌‌توانيد به من كمك كنيد سر اين فرش را بگيريد از اينجا به آن طرف بكشيم، آن يكي زورش بيشتر است يك چيز قوّي‌تر مي‌‌تواند به من كمك كند تا اين طرف و اون طرفش كنيم. يكي قوي‌تر است از نظر فكري، از نظر زور و بازو، ممكن است يك ماشيني درست كند، بگذارد در اخيتار من، به من كمك كند تا من از شهري به شهري بروم. در تمام اينها دو جنبه دارد يكي خدا، و حول و قوّه‌ متعلق به خدا، مال خدا، اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ التوبة/116 يكي اين كه نه، استقلال بهش بدهيم، ولو استقلال ندارد امّا ما آنقدر نافهم باشيم كه به خود اون انسان استقلال بدهيم. تا اينكه همين طور مي‌‌رويم بالا، مي‌‌رويم بالا، تا جايي مي‌‌رسد كه يكي در توانش اين است كه تخت بلقيس را با يك  چشم بهم زدن به خدمت سليمان برساند، خوب اين هم توان او هست، حالا توان ما نيست. به حضرت سليمان آصف‌بن برخيا كمك كرد تا تخت بلقيس را در حضورش با سرعت آماده كرد، اين هم توان آصف‌بن برخيا، حضرت سلميان شايد توانش بيشتر از اين بوده چون مقامش بالاتر بوده البتّه اين توانها مربوط به مقام قرب نيست زياد، از يك علمي استفاده كرده، من اين را عرض مي‌‌كنم به همين ترتيب مي‌آيم جلو، براي اينكه يك مشتي به دهان آنهايي كه وهابي‌مسلكند يا وهابي هستند بزنم.

در توان آصف بن برخيا اين بود كه تخت بلقيس را با يك چشم بهم‌زدن بياورد و به سليمان كمك كند و سليمان هم در عين حال مي‌‌گفت: ايّاك نستعين، و ما هم دائماً مي‌‌گوييم: ايّاك نستعين، يعني تنها كمك ما تو هستي و تنها ما از تو كمك مي‌‌خواهيم. مي‌‌رسيم به ائمّه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلام، ما نسبت به ائمّه‌ي اطهار اين اعتقاد را داريم اين را بدانيد كه آصف بن برخيا وزير سليماني بوده كه سليمان اگر مي‌‌خواستيم برنامه‌اش را رديف كند مي‌‌شد نهايتاً وزير پيغمبر اولوالعزم، كه پيغمبران اولوالعزم خدمت شما عرض شود در، ما با بررسي كامل توي آيات و روايات اين حرفها را مي‌‌زنيم. همينطور روي احساسات نمي‌خواهم عرض كنم، توي آيات و روايات مي‌‌نشينيم بررسي مي‌‌كنيم ببينيم حضرت سليمان بالاتر است يا حضرت موسي، حضرت موسي بالاتر است يا حضرت علي‌بن ابيطالب، اين توي آيات، فقط آيات، به روايات هم كار ندارم، فقط آيات، بررسي مي‌‌كنيم. بررسي كه براي آصف بن برخيا هست و علي‌بن ابيطالب توي هم خود قرآن مي‌‌بينيم كه دو تا آيه را پهلوي هم مي‌‌گذاريم كاملاً روشن شود: درباره‌ي آصف بن برخيا خداي تعالي مي‌‌فرمايد: قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنْ الْكِتَابِ؛ سوره نمل، آيه 40، آن كسي كه در نزد او علم بعضي از كتاب هست، يعني علم بعضي از كتاب، يا بعضي از علم كتاب است، بعضي از علم كتاب بالاخره بعض هميشه از پنجاه درصد كمتر بايد باشد تا بهش بگويند بعض، ببينيد اگر گفتيم: اين بعضي از اين است. معنايش اين است كه اين مشتي از اين خروار است، نه، اقلاً بايد زير پنجاه باشد تا بگوييم بعض، و الاّ او مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود بعضي. خوب متوجّه هستيد يا نه؟ و الاّ او مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود بعض اين خوب، تا اين بعض او نه يعني بخشي از آن است، يعني اين كوچكتر است اون بزرگتر، درست است يا نه؟ اگر گفتيم كسي كه بعضي از علم كتاب در نزدش هست يعني از چهل درصد پايين‌تر، حالا از يك دانه، يا از يك دهم يك دانه شروع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود تا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد به پنجاه، پنجاه كه شد اين هم بعضي از اين است او هم بعضي از اين است، از پنجاه درصد بالاتر شد شصت درصد شد، اون مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود بعضي از اين، نه اين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود بعضي از آن. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رويم حالا مي‌‌‌‌‌‌‌رويم سر اين مطلب: قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنْ الْكِتَابِ؛ يقيناً آصف‌بن برخيا بعضي از علم كتاب را داشت، بعضي از علم كتاب معلوم نيست كه چقدر كمتر بوده از آن طرف، از همه‌ي علم كتاب، اينجا البتّه به روايت ما مراجعه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم. روايت آنچه كه دارد، حالا همه‌اش را براتون به طور اجمال عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم، آني كه در روايات هست يك از هفتاد و دو، اين يك روايت، يعني اسم اعظم اينجوري حالا من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم نمي‌خواهم بيندازمتان توي گردونه اسم اعظم، معناي اسم اعظم و اينها چون آن گردونه‌اي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و سرتان گيج مي‌‌زند، هفتاد و دو فرض كنيد چيزي، يكي‌اش، مال آصف بن برخياست. اين از روايات يك دسته است، بعضي از روايات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد به اندازه‌ي بال مگسي كه روي دريا بخورد چقدر آب بر مي‌‌دارد، اين اندازه آصف بن برخيا داشته، حالا شايد اين روايت ما را خيلي نتوانيم بفهميم چون طبعاً خدمتتان عرض شود كه آن آبي كه به بال پشه خورده يا به بال مگس خورده، بعضي از دريا نمي‌گويند. اينكه خورده سختمان است قبول كنيم ولو آقاي رفيعي شايد اينجا به ما اعتراض كنند، ولي خوشبختانه جلسه‌ي بحث نيست، و الاّ ايشان حتماً اعتراض مي‌‌‌كردند كه چرا؟ ولي حالا، ولي روايات چيز قوي‌تر است، همان يك از هفتاد و دو، چون هفتاد و دوتا كلمه هست، حرف هست، يك از هفتاد و دو، حالا همين هم باشد خيلي بازم خوب است، كه آصف بن برخيا يك از هفتاد و دو قدرت كه از كتاب استفاده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود او داشت و كسي ديگر هم به غير از انبياء اولوالعزم، حتي حضرت سلميان نمي‌توانيم بگوييم اينها نداشتند. ايشان داشت. يك قدرتي از خودش نشان داد كه آن عفريط از جنّ، آن شخصيّت جني، آن عالِم بزرگ اجنّه، شايد شخص اوّل اجنّه هم بوده ايشان نداشت، قدرتش هم همين كه خدا در قرآن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: به يك بچشم به هم زدن تخت بلقيس را برداشت آورد، اينجا چكار كرد حضرت سليمان؟ حضرت سليمان از آصف بن برخيا استعانت كرد كه تخت بلقيس را بياورد، استعانت كرد ديگه، آيا او نمي‌فهميد كهايّاك نستعين؟ چرا. پيغمبر بوده، پس اين معناي استعانت چي هست در اينجا؟ من يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ نمل/38، كي هست كه عرشش، تختش را بردارد براي من بياورد؟ معناي استعانت غير از اين نيست. اين استعانت با توجّه به حول و قوّه‌اي كه خدا به آصف‌بن برخيا داده، اين همان استعانت از خداست، حقيقتش استعانت از خداست، اين وسيله است، اسباب است، دست خداست، دقّت كرديد؟ ما اگر استعانت كرديم در هر كاري از امام زمانمان، هر كاري، اگر مصلحت باشد، البتّه دو چيز منظور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود طبعاً، چون ماها مثل يك بچّه‌ي، چي بگويم؟ شيرخوار هم كمتريم. در مقابل امام زمان صلوات‌اللّه عليه، از نظر فهم، درك، همه چيز، مسايل را هيچ سرمان نمي‌شود، واقعاً درك نمي‌كنيم. حالا اگر مصلحت باشد، يك، دوم اينكه خوب اسرافي نباشد توي كار، شما اگر بگوييد كه خداي همين كره‌ي زمين را بگذار، يعني به امام زمان هم بگويند، هيچ هم لازم نيست، يعني بعضي‌ها آخر خيلي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند وهابي نشوند، خوب هم هست، براي بعضي‌ها شايد لازم باشد كه به حضرت رضا يا به امام زمان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند: از خدا بخواهيد كه خدا اين كار را بكند، اگر مصلحت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيد، اينها لازم نيست، چون وقتي انسان خودش را ساخت انشاءاللّه شما هم خودتان را ساخته باشيد كه هميشه توي ذكرتان اين باشد كه همه‌ي كارها دست خداست، لاحول و لا قوة الاّ باللّه العلي العظيم، اين كه زياد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم بگوئيد لا حول و لا قوة الاّ باللّه العلي العظيم براي همين است. اين كه در سوره‌ي قدر مي‌‌‌گوييم كه: إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ قدر/1 شب قدر تمام مقدّرات عالَم، تخت يك برنامه و نظام عجيبي تقدير شد و خدا تنظيم فرمود اين تقدير شده، تنظيم شده، خدا قدرتش هميشه در كار است، هميشه، يك لحظه اگر نازي كند، درهم فرو ريزد قالبها، اگر شما يك كاسه در دستتان گرفته‌ايد اينجا معلّق است، تا ول كنيد افتاده شكسته، تا اراده‌ي الهي عالم را ول كند همه نابود شده، با اين توجّه اگر كسي خودش را اينطور ساخته باشد، ديگر لازم نيست بگويد: يا صاحب‌الزمان، خدمت شما عرض شود اگر خدا مصلحت مي‌‌داند، اگر به اذن پروردگار، از خدا بخواه اين حاجت من برآورده بشود، اينها، حتّي لازم نيست. اين بايد در ذُكر انسان باشد و همانطوري كه من همانطور كه به شما مي‌‌گويم اين ليوان آب را به من بده، در توان شما هست ليوان آب دادن، و اين حرفها را نمي‌زنم شما مي‌‌دهيد و من از شما استعانت گرفته‌ام و مشرك هم نشدم هيچ مسأله‌اي پيش نيامده، همينطور شما اگر به امام زمان عرض كرديد: تمام تقديرات دوران سال‌مان را يا بقيّةاللّه سعادتمندانه قرار بده، هيچ هم نگفتيد از خدا بخواه، چه و فلان اينها، اشكال ندارد اگر در ذُكرتان باشد، اگر مي‌‌خواهيد خودتان ياد بدهيد، تعليم بدهيد، مي‌‌خواهيد خودتان را ملزم به اين معنا بكنيد، غافليد، چرا بگوييد. امّا اگر نگفتيد مسأله‌اي نيست، توي حرم حضرت رضا آقا اينقدر پول به من بدهيد، به حضرت رضا اظهار ارادت مي‌‌كند، خيلي خوب، مسأله‌اي مي‌‌خواهم بگويم نيست، حالا علاوه كه اگر وهابّي عقل مي‌‌داشت، مي‌‌گفتيم: بهش كه همان ليوان آب را بهم مي‌‌گويي بده مثلاً از سر ديوار مي‌‌گويي بده به من، خودت بلند نمي‌شوي و ازش كمك مي‌‌گيري اين هم شرك است، همان‌طور، اگر ما اين را بهش نگوييم، همه‌ي كارها همينطور، همين الان شما اينجا نشسته‌ايد از دهها نفر استعانت شبانه روز مي‌‌گيريد، استعانت شاخ و دم ندارد، ديگه شما از نانوا استعانت مي‌‌گيريد، خودت كه نان نمي‌پزي، زن و بچّه‌ات غذا برايت درست مي‌‌كنند از آنها استعانت مي‌‌گيري، از خيّاط استعانت مي‌‌گيري، از سلماني استعانت مي‌‌گيري، نمي‌دانم دهها نفر بهت كمك مي‌‌كنند تا تو بتواني راحت زندگي بكني، همه‌ي اينها شرك است، همه را خدا ما تصور كرديم، نه، ما مي‌‌نشينيم يك جا، خيلي هم زحمت ندارد، يك جا آدم مي‌‌نشيند خودش را درست مي‌‌كند كه همه‌ي قدرتها، همه‌ي قوه‌ها، همه‌ي قدرت پيغمبراكرم گرفته تا آن مورچه‌ي ضعيف، همه قدرتها مال خداست. اين اگر خوب به خودتان فهمانديد، اگر انسان به خودش نتواند چيزي بفهماند به ديگري مي‌‌تواند چيزي بفهماند؟ اين آخر خوب اگر به خودتان فهمانديد ديگر راحت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد. به هر كه بگوييد آقا يك كمك به من بكن، در حقيقت به خدا گفتي به من كمك كن، اگر به، خدمت شما عرض شود هر كس كه به شما كمك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند در حقيقت خدا بهتان كمك كرده. چرا؟ به جهت اينكه ما وحدت وجود نيستيم كه بگوييم خدا دارد به ما كمك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، خوب معنايي كه خدمت شما عرض شود حلاّج مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت، حلاج مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت: هم اين دار خداست، هم آن چوب كه من را دارند به دار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشند خداست، هم آن كسي كه مرا مي‌‌‌كشد خداست. خوب اين يك معنايي است كه ما اصلاً نمي‌فهميم يا نمي‌خواهيم بفهميم يا خدمت شما عرض شود حقيقت ندارد ولي اين طوري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانيم بگوييم الان خيلي ساده، خيلي روشن، الان اين حول و قوه مال من هست نگهش دار، دو ساعت ديگر نگه دار، مطمئني كه حول و قوّه‌ا‌ي كه الان داري تا دو ساعت ديگر قطعاً نگهش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داري؟ نه. هيچ اختيارش دست من نيست، تا يك لحظه ديگر هم اختيارش دست من نيست، چطوري عرض كنم ديگر خوب همه‌تان اين مسأله روشن است، اين حول و قوه مال خداست، حالا شما اگر مغرور شدي مال من است، من به تو كمك كردم بيخود گفتي، چون اختيارش در دست توست ولي تو نكردي، اختيار تو اين كار را كرده، آن ظلم را اختيار تو كرده، امّا وقتي كه ظلم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني، سيلي به صورت بچّه يتيم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زني، اون اختيارش مال توست، نه حول و قوه‌اش، حول و قوه‌اش هم مال خداست، منتها خدا گفته اين كار را نكن تو كردي، پس ببينيد منظورم اين است وقتي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد: ايّاك نستعين، وقتي كه اين كلمه را توي نماز مي‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد اين دروغ نيست، به شرط اينكه چكار كرده باشيد؟لا حول و لاقوة الاّ باللّه العلي العظيم را خوب فهميده باشيد، لا اله الاّ اللّه، لا مؤثر في‌الوجوده الاّ اللّه را خوب فهميده باشيد، معناي اين كه هر كسي يك تواني دارد كمك به من، اين را خوب فهميده باشيد، هر كسي يك تواني دارد، يكي يك ليوان آب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند بدهد به دست شما، يكي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند تخت بلقيس را از شش ماه راه براي شما حاضر كند، يكي ديگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند چي بگويم كره‌ي ماه را در اختيار تو بگذارد، يكي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند تمام عالم هستي، تا اينجا، تمام عالم هستي، يك دفعه ديگر براي تو خلق كند، هيچ ماها استعانتهاي ظاهري كه مكّرر ديديم كه بهمان شده اين را مي‌‌‌‌‌‌‌‌فهميم، امّا استعانت‌هايي كه به خاطر مصالحي بهمان كمك نشده، يا فوراً كمك نشده، آنها را نمي‌فهميم، مثلاً من الان به شما بگويم كه من مي‌‌‌توانم از امام زمان صلوات‌اللّه عليه بخواهم كه صدها ملياردها تومان اينجا همين الان جلوي من بريزد، شما اين را مي‌‌‌گوييد نمي‌شود، يا نمي‌شود يا اگر يك وقتي يك قرانش هم از آسمان بيفتد، شماها تعجّب مي‌‌كنيد، وا ويلا، براي چي، اين براي چي هست؟ حالا صد ميليارد تومان را نمي‌گويم كه حواستان پرت بشود ولي يك قرآن كه حواستان پرت نمي‌شود، الان من بگويم خداي يك قِران برسان يك وقت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد يك يك قراني كف دست من است، اين چرا اين را بالاتر از اين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد كه دست من دارد تكان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد؟ خودتان هم ديديد برايتان زياد تكرار شده عادي شده، آن زياد نديديد عادي نشده، همين است فقط، و الاّ از قدرت خدا كه دور نيست. من يك وقتي به مرحوم آيت‌اللّه كوهستاني گفتم من شنيدم شما طيّ‌الارض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد، چون من شنيده بودم بايشان هم روي باز بود، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتم كه عباتان مثلاً هست و خودتان نيست، از اين حرفها، گفت از حول و قوّه‌ي خداست مي‌‌‌‌‌‌‌‌خواست مرا بسازد، گفت از حول و قوّه‌ي خدا بعيد نيست، ولي يك همچنين چيزهايي براي ما اتّفاق نيافتاده و لازم هم نبوده اتفاق بيفتد، خوب بازي كه نيست، آصف بن برخيا فكر نكنيد هميشه كارش اين بوده كه تختها را اين‌ بر و ور بكند و الاّ يك بنگاه حمل و نقل باز مي‌‌‌كرد، يك دفعه آن هم به خاطر اينكه خدا را ناتوان يا بندگان خدا اولياء خدا را آنقدر ناتوان ندانيم آن كار انجام شد. يا علي بن ابيطالب هر روز مثلاً اين در خبير را اين بر و بر مي‌‌برد با دستش، يا به عنوان قهرمان تو دنيا هر جايي ورزشي، بازي چيزي درست مي‌‌شد ايشان به عنوان قهرمان درجه يك، مي‌‌رفت شركت مي‌‌كرد، اين حرفها مال همين بازي‌هاست، اسمش هم بازي است، اين گاهي مصالح آنچنان تنظيم مي‌‌شود كه آن ديگر خيلي مهم نيست، اگر خداي تعالي مصلحت بداند به دست ناتوانترين افراد همين جمع ممكن است همه‌ي كارهاي مهم را انجام بدهد اينطوري، اينكه مي‌‌بينيد نمي‌شود، خوب ما اينقدر تهذيب نفس كرديم، چه كرديم، چرا نمي‌شود؟ مي‌‌‌‌‌‌گوييم فلان جامان درد مي‌‌‌‌‌‌كند خوب بشود. تو ازش سوءاستفاده مي‌‌‌‌‌‌كني. همچين بي‌تعارف. سوءاستفاده انسان مي‌‌‌‌‌كند، اگر دعاتان، هر دعايي كه كردي مستجاب شد و شما هم شديد مستجاب‌الدعوه، هيچ وقت مثل علي‌بن ابيطالب نخواهي بود كه حضرت ببيند همسرش فاطمه‌ي زهرا را دارند كتك مي‌‌‌‌‌زنند و هيچ، حتّي حضرت زهرا بخواهد نفرين كند، به سلمان بفرمايد كه برود بگويد نكن، اختيار دعاي شما دست خودتان بيفتد نمي‌توانيد خودتان را كنترل كنيد، بندگي نداريد، من هميشه يك مثالي مي‌‌‌‌‌زنم، مي‌‌‌‌‌گويم: يك سرباز بهش اسلحه مي‌‌‌‌‌دهند مي‌‌‌‌‌گويند اينجا وايستا، نگهباني بده، قدرت دستش است، در انبار مهمات هم وايستاده، بكشنش هم حاضر نيست يك تير از اين مثلاً مسلمسلش يا هفت تيرش خارج كند. چرا؟ اين بنده است، دستور مي‌‌‌‌‌‌‌دهند مي‌‌‌‌‌‌‌‌زند، مي‌‌‌‌‌‌گويند همينجوري توي تاريكي يك تيري دَر كن، افسرش، فرمانده‌اش بگويد مي‌‌‌‌‌‌كند، امّا دشمن خودش كه ديشب كلّي با هم كتك كاري كرده و حالا آمده اسلحه دستش نمي‌كند نمي‌زند. چرا؟ بنده است، بنده‌ي فرمانده‌اش است، علي بن ابيطالب بنده‌ي فرمانده‌اش كه خدا باشد هست، آن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد در خيبر را بكن، رو دست بلند كن لشكر از اين ور به اون ور برود، به آصف بن برخيا مي‌‌‌‌‌‌‌گويد تخت بلقيس را منتقل كن، امّا دست به تركيب ابابكر و عمر و عثمان و دشمنان و اينها اصلاً نزن، بگذار باشند، كار داريم مصلحت اين است، پس ايّاك نعبد، اوّل بايد گفت، بعد ايّاك نستعين، اوّل بگوييد ايّاك نعبد، مي‌‌‌‌‌گوييم، ولي بگوييد قاطعاً بگوييد، حقيقتاً بگوييد اياك نعبد، من بنده‌ي تو هستم و بعد هم وقتي بندگي ثابت شد، درست شد، همه چيز انسان درست شد و همه‌ي كارها را مربوط به خدا دانست و همه‌ي كارهاي خودش هم مربوط به خدا دانست، بنده‌ي واقعي خدا شد آن وقت ايّاك نستعين، درست مي‌‌‌گويد و راحت مي‌‌‌گويد هيچ منافاتي با اين ندارد كه : وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ، استعانت بكنيد به صبر و صلات، اينجاست كه:وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ ، خاشعين چه كساني هستند، آنهايي كه نشستند خودشان را درست كردند، كاملاً حول و قوّه را به خدا مربوط دانستند، همه‌ي حول و قوّه‌ها مال خداست، اين خاشعين، يعني خدا را شناختند، در مقابل پروردگار خاشعند، اين برايش سنگين نيست، ديگر بگويد ايّاك نستعين، يانماز مي‌‌خواند، و صلي‌ اللّه سيدنا و آله اجمعين، خدايا به آبروي حضرت ولي‌عصر همه‌ي ما را از بندگان خوب خودت قرار بده، خدايا ما را از متوسليّن به خاندان عصمت و طهارت قرار بده، همه‌ي حوائج اين جمع را با دست با كفايت حجة‌بن الحسن قرار بده.و صلّي اللّه علي سيدنا .

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *