۸ محرم ۱۴۲۶ قمری – ۳۰ بهمن ۱۳۸۳ شمسی – شرح صدر
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم
بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسولاللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و الارواح لتراب مقدمه الفداء و العنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
مسألهي تقوا كه در حاشيهي تزكيه نفس بنا بود صحبت كنيم تقريباً به پايان رسيد و هشتاد و شش برداشت از سخنان اميرالمومنين عليهالسلام در خطبهي همّام كه هفتهي قبل برايتان خواندم چاپ كردند و امروز به شما ميدهند و انشاءاللّه به عنوان قطعنامهاي عمل كنيد و كوشش كنيد كه انشاءاللّه جزو آن باتقواهايي باشيد كه اميرالمؤمنين امام المتّقين توصيف فرمودهاند. از امروز تا چند هفته انشاءاللّه دربارهي شرح صدر كه تصادفاً آياتي كه تلاوت شد يك اشارهاي به اين معنا داشت كه يكي از حواشي تزكيه نفس است و كسي كه تزكيه نفس ميكند شرح صدر بايد پيدا كند و از خدا آن را بخواهد والاّ ممكن است در هر لحظه با نداشتن شرح صدر از پاي در آيد و شيطان او را به زمين بزند. ولو آنكه در مرحلهي عبوديّت هم باشد به خاطر اينكه هر چه انسان رشدِ تزكيه نفساش بيشتر ميشود شيطان حساستر ميگردد و به فكر اين ميافتد كه او را بالأخره به زمين بزند چون گفته است لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ (حجر / 40) همه را اغوا خواهم كرد. حتّي نخواهي ديد كه كسي تو را شاكر باشد مگر بندگان مخلَص كه انشاءاللّه با داشتنِ تقوايي كه در گذشته عرض كردم و بيشتر از اين بايد صحبت ميكردم چون تا اينجا كه دربارهي تقوا حرف زده شد به مرز اعتصام رسيد و انشاءاللّه اگر توفيقي پيدا شد عدّهي خاصّي را ديديم كه اين مراحل تقوا را عمل كردند آن وقت مراحلِ اعتصام را عرض ميكنيم. اعتصام از همان عصمت گرفته شده و انسان در اثر تقوا به جايي ميرسد كه تالي تلو معصوم، معصوم را هم در بحث عقايد گفتم كه معصوم كسي است كه نگه داشته شده باشد حالا گاهي از گناه كه اين بخش نصيب ما انشاءاللّه خواهد شد منتها با تقوا فرقش اين است كه تقوا انسان خودش را ممكن است با زحمت از گناه نگه بدارد ولي معصوم آن كسي است كه به خاطر شناختِ پروردگار و عظمت پروردگار هميشه در نظرش بودند و يا شناختِ ضررهاي گناه و هميشه اين ضررها در مقابل چشمش ديده شود به وجود ميآيد كه انسان طبعاً هر چه دوست داشته باشد كه گناه بكند، يعني طبيعتاً مردم دوست دارند اين گناه را بكنند او از اين گناه دوري ميكند و حتي به فكر انجام آن گناه هم نميافتد. همانطوري كه اگر كاسهي زهري در مقابل شما باشد و شما آن را ببينيد هر چه پهلوي اين كاسهي زهر هم نشسته باشيد هيچگاه به فكرتان هم نميآيد كه يك مقداري يا همهي اين ظرف سمّ را بخوريد انشاءاللّه اين بحث مفصلي دارد كه در باب اعتصام برايتان خدا كمك كند و عدّهي خاصّي كه مراحل تقوا را انجام داده باشند بيان خواهم كرد. و امّا مسأله شرح صدر. شرح صدر در واقع يك معنايي است كه بايد انسان بفهمد از تجربيّات، از پيشرفتهايي كه در تزكيه نفس دارد بايد متوجّه بشود. البتّه در اين قسمت كمكهاي پروردگار خيلي بيشتر از هر چيز بايد باشد. و آنقدر خدايتعالي كمك ميكند و بايد كمك كند كه شرح صدر را خدا به خودش نسبت داده، به پيغمبراكرم كه آن همه شرح صدر داشت، آن قدر شرح صدر داشت كه با آن علمي كه از آينده دارد كه در همين دعاي ندبه خوانديد، اودعته علم ما كان و ما يكون الي انقضاء خلقك. علم ما كان و مايكون را تا انقضاء خلق خدا به رسول اكرم عنايت كرده. ميداند افرادي كه اطرافش هستند چه خواهند كرد. معاويه چه خواهد كرد، افرادي كه دَر به پهلوي فاطمه زهرا زدند آنها را ميشناخت و ميديد كه آنها چه ميكنند. در عين حال يك شرح صدري دارد كه با آنها همانطور رفتار ميكند كه با سلمان فارسي رفتار ميكند. با آنها همان طور گفتگو ميكند كه با ابيذر غفاري گفتگو ميكند. يعني از طريق شرح صدر هيچ عكسالعمل مهمّي در مقابل آن افراد ندارد. معاويه كاتب پيغمبر ميشود. اوّلي و دوّمي اينها پدر زنهاي پيغمبر ميگردند شما شرح صدر را ببينيد چه خبر است. ماها كه شرح صدر نداريم نميتوانيم تحمل كنيم اگر يك نفر فردا بدانيم ميخواهد به ما يك صدمهاي بزند يا يك جسارتي به ما كرده باشد ما ديگر تحملش را نداريم. امّا پيغمبراكرم كه بايد عرض كنم شرح صدر بينهايت بود يعني آن قدر بود كه ما تصوّرش را نميتوانيم بكنيم. ما الان از اسم معاويه بدمان ميآيد امّا آن حضرت خود معاويه را در كنار خود جاي ميداد. ما از اسم ابوسفيان بدمان ميآيد رسولاكرم وقتي وارد مكّه شد فرمود ابيسفيان در امان است و خانهي ابوسفيان مأمن است. ما از هر كسي كه يك قدري به ما ديرتر سلام كند شايد خوششمان نيايد ولي پيغمبراكرم سلام كه ميكرد بماند بر كسي نبود كه مقدّم بر سلام نشود و حتّي آن يهودي وقتي هر روز خاكستر روي سر رسولاكرم ميريخت يك روز مشاهده كرد كه اين شخص ديگر پيدايش نيست. فرمود اين رفيق ما چه شد؟ گفتند: آقا مريض است. فرمود به عيادتش برويم. به عيادتش رفت. و از اين قضايا زياد است كه پيغمبراكرم همه را وقتي كه مسلط شد عفو كرد. نه عفو تنها، بلكه تمام كارهايي كه عليه آن حضرت كرده بودند حتّي آن زني كه حضرتِ حمزه را مثله كرده، جگرش را جويده، او را هم عفو كرد. تمام افرادي كه در كنارش آمدند و اظهار لا اله الاّ اللّه محمّداً رسول اللّه صلي اللّه عليه و آله وسلم كردند همه را عفو كرد و فرمود: السلام يجب ما قبلهاسلام هر چه كه قبلاً شما انجام داديد همين دو كلمه آن را جبران ميكند. اين معناي شرح صدري است كه ما از پيغمبراكرم به خاطر عملش ميفهميم. معني شرح صدر يعني اين، معني شرح صدر اين نيست كه انسان بيتفاوت در مقابل بديها باشد. آن طرف نيفتيد. در مقابل بديها بايد انسان در عين اينكه خودش را از هم در نميكند بر اعصابش فشار نميآورد خودش را به قبول معروف استرس نميكند. خودش را بيچاره نميكند، از هم در نميبرد. امر به معروف كند و نهي از منكر كند و در مقابل دشمن «أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ»(فتح / 30) باشد. يك عدّه افراد هستند كه اينها تحت تربيت پيغمبراكرم بودهاند و تحت تربيت اميرالمؤمنين بودهاند و تحت تربيت كساني كه مربّي هستند ميباشند. بايد مربّي در عين آنكه –خوب دقّت كنيد به اين جمله –مربي در عين آنكه، در عين آنكه مردم را تربيت ميكند مهربان هم باشد. با مهرباني مردم را تربيت كند. با محبّت با مردم روبرو بشود ولو كوچكترين احتمال بدهد كه اين تربيت ميشود، اگر يك مقدار خودش را در فكر بياندازد به راه راست وارد ميشود. ميبينيم كه در همين آيات اِذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَإِنَّهُ طَغَي (نازعات / 18)خدايتعالي ميفرمايد اي موسي، اذهب، در يك جا ميفرمايد:اِذْهَبَا (طه / 44) وقتي كه مورد خطاب موسي و هارونند. در اول كه هنوز هاروني در كار نبود و خليفهاي براي حضرت موسي تعيين نشده بود در همين آيات هفتهي گذشته داريم اِذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَ، برو به طرف فرعون، تنها هم برو. إِنَّهُ طَغَي، او طغيان كرده. طغيان عجيب، كه حاضر نبود كه بگويد من خداي شمايم، من يكي از خداها هستم. صدا ميزد: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي»(نازعات / 25) من آن خداي برترم. آن خدايي هستم كه همهي خداها تحت نفوذ منند. يك چنين انسان عجيب، اِذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَإِنَّهُ طَغَي، در آن بخش دوّم كه ميفرمايد: اِذْهَبَا إِلَي فِرْعَوْنَإِنَّهُ طَغَي آنجا ميگويد: فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً، (طه / 45) كه در اين بخش يك مطلب ظريفي هست كه چون هارون ضميمه شده ميفرمايد كه: فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً، والاّ حضرت موسي خودش اگر تنها بود با نرمي صحبت ميكرد. خيلي تند نشويد اگر معصيتي، گناهي، انحرافي، ديديد به هيچ وجه خودتان را نبازيد. حرفتان را بزنيد. با محبّت امر به معروف و نهي از منكر كنيد. محبّت هم تنها به اين نيست كه انسان قربان صدقه يكي بشود. محبّت همين است كه انسان برود با كمال تواضع به طرف بگويد كه اين راهي كه تو ميروي صحيح نيست. اين راهي كه تو پيش گرفتهاي نادرست است. با كمالِ عطوفت، فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً خيلي نرم. خيلي ملايم با او صحبت كنيد. بعضي از مفسرين فكر كردند كه خدا خواسته جان موسي و هارون را نجات بدهد كه فرموده: فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً، اگر تند برخورد ميكردند آنها را در همان دفعهي اول ميكشت. ولي از جملهي بعدش استفاده ميشود كه اين نرمي و ملايمت به خاطر اين است كه لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُأَوْ يَخْشَي شايد او هم متذّكر بشود. بترسد از خدا. محبت خدا در دلش پيدا بشود. با كمال نرمي با او صحبت كنيد. در اين ايّام كه بايد بيشتر صحبت ما دربارهي قيام ابيعبداللّه الحسين عليه الصلاةوالسلام باشد. ما بهترين مكتب برايمان كربلاست. همه چيز دارد. اگر تاريخ كربلا را دقّت كنيد ميبينيد از آن روزي كه حضرت ابيعبداللّه الحسين از مدينه به مكه و از مكه به كربلا در تمام اين راه يك خصوصيّتي در او تلألو دارد و آن مهرباني و محبت است. گاهي بعضي از مردم فكر ميكنند حضرت سيدالشهداء گير افتاده بود كاري نميتوانست بكند. لذا در كربلا مجبور بود بماند، بسيار حرف نادرستي است بلكه همانطوري كه شب عاشورا يك عدّه زيادي چون در تاريخ دارد متجاوز از هزار نفر، همراه سيدالشهداء بودند. آنها رفتند، كسي هم مانعشان نشد. اگر خود حسين بن علي بدون توجّه حر بن يزيد رياحي و عمرسعد و امثال اينها از شب استفاده ميكرد و خودش جلوتر از همه فرار ميكرد. هيچ مشكلي نداشت. كي متوجّه ميشد؟ حضرت سيدالشهداء از آن روزي كه از كربلا باصطلاح براي ماندن استفاده كرد فرمود: فيا سيوف خذيني، اين شمشيرها بياييد من را بگيرد، از روزي كه از مكّه حركت كرد شما راهي كه آن حضرت حركت فرموده و اكثرتان هم شنيدهايد و من همان شنيدنهاي شما را تكرار ميكنم منتها در اين بُعد. در بُعد شرح صدر، حضرت سيدالشهداء چرا حجّ را به عمره تبديل كرد. براي اينكه خون مردم نريزد. براي اينكه يك مشت بيگناه زير دست و پا پايمال نشوند، كشته نشوند. والاّ دليل ديگري نداشت. در راه كه ميآمد همه جا با مردم همصحبت ميشد. ديشب عزيزمان جناب آقاي مسعودي فرمودند كه آن شخص وقتي پيشنهاد كرد كه من اسبم را ميدهم، اسب خوبي داشت. حضرت فرمود نه، به تعبير ما، ما تو را ميخواهيم نجات بدهيم به تعبير من، ما سعادت تو را ميخواهيم. ما ميخواهيم تو جزء شهداي كربلا باشي، اسب به چه درد ميخورد؟ اسب از همين كه تو الان تربيتش كردي، بيشتر ترقي نميكند. بيشتر ارزش ندارد. ما كه نميخواهيم برويم آنجا باصطلاح مملكت بگيريم كه احتياج به نيروي زيادتري داشته باشيم. ما ميخواهيم برويم كربلا، تا دنيا، تا امروز بعد از هزار و سيصد سال، مردم دور يكديگر جمع بشوند و نام حسين بن علي كه هماهنگ با نام اسلام است. نام پيغمبراكرم كه محو در نام حسين و نام حسيني كه محو در نام پيغمبر است بر ملأ شود. اسب به چه درد ما ميخورد؟ مهرباني و محبت و سعادت بشر گام به گام با حضرت سيدالشهداء دارد ميآيد. شما فكر ميكنيد امام حسين عليه الصلاة والسلام در راه خوابش برد و خوابي ديد و خيلي خواب وحشتناك؟ اينجور فكر ميكنند براي اينكه شما گريه كنيد و بعد فرمود: إِنَّا لِلَّهِوَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (بقره / 157) و علياكبر سلام اللّه عليه آمد خدمت پدر. چرا استرجاع كردي؟ حضرت فرمود: در عالم خواب ديدم كه منادي ندا ميكند اين قافله ميرود و مرگ به استقبالشان ميآيد، حضرت علياكبر عرض كرد اولسنا علي الحق اذاً لاابالي بالموت، اين جرياني است كه شنيديد روي اين جريان اگر پيش برويم و بخواهيم تحليلش كنيم علياكبر مقام معرفتش و ايمانش بيشتر از حضرت سيدالشهداء بوده، چون دارد تسلي ميدهد امام حسين را، امّا اين حرف و اين طرز فكر بسيار غلط است. حضرت ابيعبداللّه الحسين براي اينكه با پسرش، با عزيزش سخن بگويد و چند جمله درس امروز براي ما با اين پيام بفرستد شايد فرموده باشد در خواب ديدم و اين مطلب گفته شد، امّا گفت: إِنَّا لِلَّهِوَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، اين كلمه براي مصيبت نيست. اين را آقايان بدانيد كلمه استرجاع براي مصيبتي كه قابل تحمّل باشد يا نباشد نيست. درست است ذات مقدس پروردگار فرموده: اَلَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌقَالُواإِنَّا لِلَّهِوَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ؛قاعدتاً اين أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ، اينها اين ميگويند امّا اين كلمه را ميگويند كه آن مصيبت رفع بشود. آن مصيبت برطرف بشود. يك كلمهي بسيار شادي است كه وقتي گفته ميشود هر مصيبتي را تحتالشعاع قرار ميدهد. چون معنايش معلوم است. إِنَّا لِلَّهِ، اي كاش همهمان مال خدا بوديم. يك كلمه در تمام قرآن خدايتعالي به حضرت موسي گفته و به هيچ پيغمبري ديگري نفرموده: وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي (طه / 42) من تو را براي خودم ساختم. اين معناي إِنَّا لِلَّهِ است شما الان اگر به شما خدايتعالي بفرمايد: وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي، درست است همهي ما بايد بندهي خدا باشيم همهي ما بايد خليفةاللّهباشيم، اما وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي يك معناي بسيار بالاتري دارد. يعني تو را من تربيتت كردم، تو را من ساختمت، تو را از صفات رذيله پاكت كردم. تو را شرح صدر دادم. به تو كمك كردم و تو را اصلاً خودم ساختم. نه بدنت را، روحت را خودم ساختم. وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي، آن هم براي خودم ساختمت، عبارت اخري إِنَّا لِلَّهِ است. اگر هر مصيبتي اين را بدانيد بر شما وارد بشود، هر چه هم ضعيفالايمان باشيد، هر چه ضعيفالايمان باشيد حتّي يقظهتان هم درست نباشد. اگر يك صدايي بشنويد كه يقين كنيد از جانب خداست، خدا بگويد من تو را براي خودم ساختم. هر مصيبتي داشته باشيد برطرف ميشود. من كه اين جور فكر ميكنم. خداي تعالي بفرمايد كه نترس، من با تو هستم. إِنَّنِي مَعَكُمَاأَسْمَعُوَ أَرَي (طه / 47) هم ميشنوم، هم ميبينم. چه مصيبتي است از بين نميرود اگر يك همچين جملاتي از جانب پروردگار به انسان وحي بشود. حضرت موسي با همين جملات كه شنيد يك قدرت عجيبي پيدا كرد. كه اوّلاً از زن و بچّه ديگر حرفي نزد. سخني خدا نگفته، و بعد هم به طرف فرعون رفت و فرعون در دريا با تمام جمعيت غرق كرد و بنياسرائيل را نجات داد صريحاً در مقابلش ايستاد كه اينها را آزادش كن. وَ لَا تُعَذِّبْهُمْ (طه / 48) اينقدر اذيّتشان نكن، اينقدر عذابشان نده، وَ لَا تُعَذِّبْهُمْ، اين معناي إِنَّا لِلَّهِ است. ما مال خدا هستيم. اينها كساني هستند كه رحمت خاصّهي پروردگار بعد از اين جمله به آنها ميرسد. سيدالشهداء بايد بگويد إِنَّا لِلَّهِ، پس اين كلمهي مصيبتي كه وانمود كند مصيبت را، مصيبت نيست. بلكه وانمود يك شادي فوقالعادهاي ميكند. إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، ما داريم به سوي او ميرويم. چقدر خوب است كه انسان مطمئن باشد يقين بكند كه در راه خدا دارد حركت ميكند؟ اين جمله را وقتي كه فرمود حضرت علياكبر يك سؤال از پدر ميكند، اولسنا علي الحق، اي مردم دنيا، بدانيد كه ما در صراط مستقيميم، ما بر حق بوديم. حسين بن علي كه حجّت خداست ميفرمايد: بلي، چرا ما بر حقيّم، اين دو جمله را كنار هم بگذاريد تمام مردم دنيا در يك باصطلاح نواري، سي ديي من ديدم سنّي با شيعه بحث ميكرد اين كلمه را قبول كرد كه حسين بر حق بود و يزيد بر باطل. يزيدي كه ادّعاي خلافت ميكند. آن قدر خودش را مقتدر ميداند كه تمام دين اسلام را به بازي گرفته و لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحي نزل ميگويد. اين يزيد را با همين اذا لانبالي بالموت،اولسنا علي الحق بلي، آن چنان منكوبش كرد كه در ظرف دو سال، يا سه سال از بين رفت و حتّي طرفداران امروز هم ممكن است يك عدهاي داشته باشد اينها نه قبري براي او گذاشتند، نه جايي، نه مقامي، من با بزرگترين عالم مكّه كه آن وقت در مدينه بود و معروف بود و فوت كرد، وهابي بود وقتي كه به او گفتم كه پيغمبراكرم فرموده خلفائي من بعدي اثني عشر، گفت: رواية صحيحه اين روايت صحيح است. همه قبولش دارند. گفتم: سمّهم، اسامي اينها در همان روايت هست، منتها من ميخواستم ببينم ايشان چي ميگويد. ايشان هم نابينا بود من را نديد كه در اين لباس هستم والاّ از اوّل با من حرف نميزد. گفت اولهم ابوبكر، ثم عمر، ثم عثمان، ثم علي، ثم معاويه، رديف داشت ميآمد. اينجا توقف كرد. منظورم اين تيكّهاش است، يكي آنجا بود گفت ثم يزيد، گفت: لا هو شارب الخمر، هو رجل خاطع، او يك مرد خطاكاري بود من او را قبول ندارم. خوب طبعاً من بايد سؤال كنم خوب بقيّهشان تا دوازدهتا هنوز داريم. گفت از خلفاي اموي و عباسي انتخاب كن خوبهايشان را، همان منظور پيغمبر بوده، كه من بعد به او گفتم در همان روايت اسمشان برده شده، تو سندش را گفتي صحيح است، امّا در آن را دقت نكردي، اولهم علي بن ابيطالب عليهالسلام، ثم الحسن، ثم الحسين، ثم علي بن الحسين، كه اينجا به من گفت انت جعفري، تو شيعه هستي؟ يكي هم آنجا بود گفت بله و ما را از مجلس بيرون رفتيم. اينجوري شد. بهر حال إِنَّا لِلَّهِوَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، اين كلام را حسين فرمود، اين اولسنا علي الحق اين استاد دوم بيان كرد و روز عاشورا هم عملاً نشان داد. شرح صدر معنايش اين است كه وقتي حسين بن علي با حرّ بن زياد رياحي برخورد ميكند، ببينيد برخوردها همانهايي كه شما راست يا دروغ شنيديد و برايتان نقل كردهاند. تنها تاريخي كه همهي شيعيان خوب حفظند تاريخ كربلاست. همه حفظند. به جهت اينكه اينقدر تكرار شده. حالا راست و دروغش قاطي است البته. ولي با حرّ روبرو شدند. حضرت به آنها آب داد. حضرت با حُر صحبت كرد. با مهرباني. گفت بگذار من يك راهي را برگردم به طرف مدينه. حر گفت نه. شما فكر ميكرديد پس گير افتاد حضرت، نه. اگر ميخواست برگردد مخصوصاً با آن جمعيت او هزار نفر بيشتر لشكرش نبودند ولي سيدالشهداء بيشتر از اينها بود، آنها تشنه بودند، اينها آب داشتند. اينها راه بلد نبودند درست، اينها راهي كه آمده بودند بر ميگشتند، ولي حضرت آمده لاصلاح دين پيغمبراكرم، نيامده با ترس فوراً فرار كند. فرق پيغمبر و علي و فاطمهي زهرا سلام اللّه عليهم و امام حسن و امام حسين همين جا روشن ميشود. حضرت موسي وقتي كه خدا به او مأموريت داد كه با فرعون روبرو بشود اوّلاً ترسيد، إِنَّنَا نَخَافُ (طه / 46) كه بر من افراط كند. يعني زيادروي كند. أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنَا ما ميترسيم كه اذيّتمان كند، چكار ميكردند؟ ميكشتند. با اينكه خدايتعالي فرمود كه من با شما هستم، أَسْمَعُوَ أَرَي، و نجاتتان ميدهم و نجات هم داد. امّا سيدالشهداء از روز اول، خدا به او فرموده كه من ميخواهم تو را كشته ببينم. من ميخواهم زن و بچّهات را اسير ببينم و به همين نيّت هم ميآمد. ببينيد به پيغمبراكرم و دوازده امام خدا ميفرمايد. چون هر چه به پيغمبر فرموده ائمه بعد از رسولاكرم هم همان صفات را داشتند، أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ (شرح / 2) ما به تو شرح صدر داديم. معطل چه هستي؟ يا حسين آيا خدا به تو شرح صدر نداده؟ چرا، دارم ميروم. ميدانم كشته ميشوم، آن هم چه كشتني، ايني كه ميگويند اگر خواستيد بر چيزي گريه كنيد فبك علي الحسين، اين معنايش اين است كه اصلاً محال است در دنيا كسي اين نحوه كشته بشود. كسي با اين فشار كشته بشود. امام سجاد آمد در خيابان داشت عبور ميكرد. ديد قصابي گوسفندي را ميكشد، حضرت ايستاد. دست نگه دار، آبش دادي يا نه؟ گوسفند را آب ميدهند. اگر يك مريضي نزديك مردنش باشد هر چه بخواهد به او ميدهند. امّا حسين بن علي را با لبهاي تشنه شهيد كردند. هر چه طرف دشمن باشد و هر چه جنايت نستجيرباللّه كرده باشد. اگر طفل شيرخواري را ببينيد مال اين دشمن كه دارد در اثر تشنگي لبهايش را بهم ميزند. اين طفل كه ديگر تقصيري ندارد. ميگيرند آبش ميدهند، يا بر ميگردانند يا گروان لااقل نگه ميدارند و بالأخره به او رحم ميكنند. امّا حسين، اينها را همه را هم ميدانست و بايد هم بشود. من اگر فرصت كردم انشاءاللّه امشب و فرداشب دربارهي اين مسائل بيشتر صحبت ميكنم. بايد هم بشود. بايد اين طفل كشته بشود. شما فكر نكنيد آخر چرا؟ من ميگويم كه چرا. اين طفل را بياورند در مقابل مردم نگه دارند، نه مردم بُتپرست، نه مردم منحرف، مردم مسلمان، و همه ببينند رنگش پريده، دماغ تير كشيده، سر به طرف گردن كج شدند لبها به هم ميخورد، كلمهاي سيدالشهداء انتخاب كرد كه فوقالعاده است اما ترونه كيف يتلظي عطشا، آيا نميبيني چطور از تشنگي تلظي ميكند. ميگويند ماهي را وقتي مياندازنند از آب بيرون، آن نزديكهاي آخر عمرش ميرسد حركتي ديگر ندارد، اين لبهايش را بهم ميزند كيف يتلظي عطشا. يك چند دقيقه آبش نميدادند علياصغر خودش از دار دنيا ميرفت. قساوت را ببينيد. تير، آن هم سه شعبه، من اگر اين ايّام نبود اين طور حرف نميزنم خودم ميخواهم گريه كنم. آن هم مسموم، آخر اين همه اذيّت چرا؟ وقتي كه تير آمد به حلقوم علي رسيد فذبحت الطفل، امام ميفرمايد ذبح، معني ذبح اين است كه بريدند سرش را، چون سه شعبه بود وقتي كه وارد شد از گوش تا به گوش علياصغر را شكافت. اين علياصغرش. علياكبرش، همان جواني كه ميگويد اذا لانبالي بالموت، ما هيچ باكي نداريم از مرگ، ميرود جنگ ميكند، آنقدر تشنه است كه ميآيد خدمت پدر شايد حسين بن علي است، معجزه كند آبي به من بدهد و دوباره پدر را ميبينم. جمله را دقّت كنيد. شنيديد زياد، شايد اكثرتان حفظ باشيد ولي جمله خيلي عجيب است. ميگويد العطش قد قتلني، عطش من كشت، حتماً من را ميكشد، العطش قد قتلني، و ثقل الحديد اجهدني، آيا يك راهي براي آب دادن به من داري؟ بله دارم. او راهي كه هست اين است كه تو برگردي به طرف دشمن، روز را شب نميكني جزء از دست جدّت پيغمبر سيراب ميشوي. خيلي عجيب است. برگشت حضرت علياكبر لذا ميبينيد در مقاتل نوشتند اول جملهاي كه با پدر حرف ميزند ميگويد قد سقاني بكأسه الاوفي ، جدّم با آن ظرفي كه پر از آب بود سيرابم كرد. و منتظر شماست كه شما هم تشريف بياوريد و سيراب بشويد. حضرت قاسم يك جوان سيزده ساله، تربيت خاندان عصمت اين طور است. دوستان خودتان را تحت تربيت خاندان عصمت قرار بدهيد. آن چنان تربيت بشويد كه مثل قاسم بن الحسن سيزده ساله است باشد. وقتي كه تحت تربيت امام مجتبي است، تحت تربيت حضرت سيدالشهداء است، عمويي دارد كه از پدر مهربانتر است وقتي شب عاشورا شد، حضرت فرمود هر مردي كه در اين جمع باشند همه كشته ميشوند. جزء پسرم امام سجّاد. قاسم شايد با خودش فكر كرده باشد كه من بچّهام. ايشان فرمود هر مردي. آخر ماها معمولاً به بچّهها مرد نميگوييم ولو آنكه رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ (نور / 38) بعضيها هستند كه هر چه سنّشان كم باشد، حتّي دختر هم كه باشند ولي معرفتشان بالا باشد با اين كلمه ياد شدند. به شكّ افتاد كه آيا من هم هستم يا نه؟ چرا يك جوان سيزده ساله اين طور بايد فكر كند. عرض كرد عموجان من هم كشته ميشوم؟ حضرت فرمود: حتي اين طفل شيرخوارم هم كشته ميشود. امّا تو مرگ به ذائقهات چگونه است؟ گفت احلي من العسل شما را به خدا قسم پيدا كنيد يك نفري كه مردن، حضرت نفرمود شهادت در ذائقهات چگونه است؟ شهادت را ممكن است بگويند خوب يك لحظه شهيد ميشويم ميرويم در بهشت، احلي من العسل امّا مرگ، آن عالم آخرت را ديده بود. يك جوان سيزده ساله آن چنان امتحان داده بود كه وقتي از دنيا ميرفت وارد بهشت برزخي ميشد. در كنار پدر، در كنار ابيعبداللّه الحسين قرار ميگرفت چرا احلي من العسل نباشد؟ حيف كه ماها هنوز نميتوانيم بفهميم معني احلي من العسل چيه؟ دروغ نميگفت، واقعيت را ميگفت. دليلش چيه؟ روز عاشورا آمد خدمت عمو، عرض كرد اجازه ميدهيد طبق وعدهي ديشب من هم بروم جانم را قربانتان كنم. فرمود نه، آخر آنها هم قائل به بداء يعني آنها بداء را به ما ياد دادند، شايد ديشب تا حالا خبري شده كه من را آقا اجازه نميدهد بروم براي شهادت و كشته شدن. چيزي نگفت قاسم، امّا رفت يك گوشهاي نشست. دلش پر از غم شد. يك وصيتنامهاي حضرت مجتبي نوشته بود داده بود به حضرت قاسم و ايشان هميشه همراه خودش داشت آن وصيتنامه را، حضرت فرمود بازش نكن، وقتي كه خيلي حزن به تو هجوم آورد، آنجا بازش كن، حضرت قاسم با خودش فكر كرد بيشتر از اين ديگر نميشود. باز كرد. ديد اوّل اين وصيتنامه نوشته پسرم قاسم، اگر در كربلا بودي مبادا دست از ياري عمويت برداري. اين وصيتنامه را برداشت دوان دوان آمد خدمت حضرت ابيعبداللّه، آقا ببين من سند دارم كه بايد كشته بشوم. حضرت نگاه به خط برادر كردند، فرزند برادر را در بغل گرفتند. اين طور نقل شده از امام كه فجعلا يبكيان، اينها اينقدر گريه كردند، هر دويشان گريه ميكردند. حتّي غشيي عليهما، تا يك حال ضعفي به آنها دست داد. بعد اجازه فرمود. اجازه فرمود حضرت قاسم با آن استقامتي كه داشت، با آن مراحل تزكيه نفس كه قبل از شايد عالم دنيايش گذرانده بود و اصلاً آلوده نشده بود. با آن حال دارد ميرود كه آن سردار لشكر دشمن را به زمين بياندازد. عدّهاي را هم كشته، از سر راه برداشته. يك وقت اطرافش را گرفتند. او را زدند. او از روي اسب افتاد. يك جملهاي كه اين درست نيست. حتّي به شعر هم در آوردند اينجا درست نيست، كه:
عمو، عمو فداي تو گردم بدار دست از جنگ، شكست زير سم اسب استخوانهايم، اين نبوده. وقتي كه حضرت خودشان را رساندند، لشكر را دور كردند، آن قاتل حضرت قاسم افتاد زير دست و پاي اسب. اين ضمير را نميتوانستند درست برگردانند. او تمام استخوانهايش زير پاي اسبها پايمال شد و حضرت سيدالشهداء فرزند برادر را، قاسم را سرشان را گذاشتند بر روي شانهشان، در بغل گرفتنشان و پاهاي حضرت روي زمين كشيده ميشود. به خدا قسم اگر همين حالت را شما در نظرتان مجسم كنيد براي مصيبت امروز و اشك و آهي كه امروز مستحب است بريزيد كه به هر قطرهي اشكتان خدايتعالي تمام گناهانتان را ميبخشد و بهشت را بر شما واجب ميكند بس است. حضرت دارد او را ميبرند به طرف خيمهها. السلام عليك يا اباعبداللّه و علي الارواح التي حلّت بفنائك، عليك منّي سلام اللّه ابداً ما بقيّت و بقي الليل و النهار، و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم. يك روزي مي شود در اول شب قبر، در وقتي كه ما ميخواهيم به آنها ملحق بشويم جواب اين سلامها را از ابيعبداللّه الحسين بگيريم. السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين و رحمة اللّه و بركاته.
نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، يا اللّه يا اللّه يا اللّه. اللّهم عجل لوليك الفرج. اللّهم عجل لمولانا الفرج، خدايا فرج امام زمان ما را برسان. ما را از بهترين ياران و اصحابش قرار بده. عزاداريهامان را مقبول درگاهت قرار بده. خدايا نفس مطمئنه به ما مرحمت بفرما. پروردگارا مريضهاي روحي از ما دور بفرما. موفق به تزكيه نفس كامل ما را بفرما. پروردگار به آبروي وليعصر قسمت ميدهيم ما را با اصحاب ابيعبداللّه الحسين قرارمان بده. خدايا شهداي ما با شهداي كربلا محشور بفرما. پروردگارا مرضهاي روحيمان شفا عنايت بفرما. خدايا ما را به كمالات روحي برسان. خدايا مرضهاي روحي از قاطبهي مريضها بطرف بفرما. مريضهاي منظور، مريضه منظوره الساعه لباس عافيت بپوشان. امواتمان غريق رحمت بفرما. امام راحلمان غريق رحمت بفرما. خدايا اين مملكت را در پناه امام زمان از همهي خطرات حفظ بفرما. خدايا به آبروي وليعصر مملكت عراق را هم تحت حفاظت امام عصر خدايا موفق به صلاح و اصلاح و همهي خوبيها بفرما. از همهي آفات حفظ بفرما. پروردگارا به آبروي ابيعبداللّه الحسين به ما توفيق زيارت عاشورا، عزاداري تاسوعا و عاشورا را عنايت بفرما. عاقبت امرمان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا.
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.