۷ رمضان ۱۴۱۵ قمری – عوامل برکت

عوامل برکت ۷ رمضان ۱۴۱۵ قمری

 

«أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله و الصلاة و السلام علي رسول‌الله و علي آله آلِ الله لا سيما علي بقية‌الله رُوحي و الأرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين من الآن إلي قيام يوم الدين

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ»[1]

شب هفتم ماه مبارك رمضان است و شش روز سر سفره رحمت و بركت و مغفرت پروردگار نشسته‌ايم و از اين خان احسان استفاده مي‌كنيم. خدا كند در اين ماه سرتاپاي روح ما از نعمت‌ها و رحمت‌ها و مغفرت‌هاي پروردگار رشد كرده باشد و به رشد واقعي برسيم. بركت يك مسئله‌اي است كه خداي تعالي در اين ماه از انسان‌ها به وسيله آن پذيرايي مي‌كند، چون عرض كردم پيغمبر اكرم فرمود: «بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ … دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ»[2] در حقيقت معناي بركت اين است كه هر چيزي كه انسان دارد خوب آن را داشته باشد، نافع آن را داشته باشد، مفيد آن را داشته باشد. مبارك بودن هم به همين معنا است، تبريك هم به همين معنا است، عيد شما مبارك باد يا مثلاً تبريك عيد مي‌گوييد يا ماه رمضان مبارك باد يا حتي گاهي ديده شده است كه يك شهيدي كه به شهادت مي‌رسيد مي‌گفتند: تسليت و تبريك مي‌گوييم. اين اساس خوبي است، اين حرف درستي است، چون تسليت براي بازماندگان بايد باشد، تبريك براي شهيد بايد باشد. انسان هم تبريك مي‌گويد،‌ يعني اين شهادت مفيد باشد براي بشريت، براي خود او، براي او خوب باشد، چون بهترين مرگ‌ها در عالم شهادت است. آن انساني كه مُردن آن براي مردم مفيد نباشد اين خيلي انسان مفيدي نيست. شهادت ائمه اطهار (عليهم الصلاة‌ و السلام) مفيد بود، امامت داشت. اگر با يك كسالت مثل كسالت‌هاي مختلفي كه هست يا در بستر از دار دنيا مي‌رفتند، مُردن اين‌ها امامت نداشت. امام بايد همه چيز او امامت داشته باشد. اعمال او، اقوال او، حتي سكوت او، اگر در مقابل امام شما يك عملي انجام داديد كه آن امام مي‌توانست حرف بزند و به شما اعتراض بكند و اعتراض نكرد معلوم است جايز است، اين سكوت مفيد است، خود آن امامت دارد. كلام او بايد امامت داشته باشد و عمل او هم بايد امامت داشته باشد، مرگ و تولد او هم بايد امامت داشته باشد، ازدواج و بچه‌داري او هم بايد امامت داشته باشد. همه كارهاي او جزئي و كلي بايد امامت داشته باشد، يعني انسان وقتي به او نگاه مي‌كند يا به سخن او گوش مي‌دهد يا سكوت او را توجه مي‌كند انسان را ارشاد كند، به حقيقت برساند –اين‌ها را خوب دقت كنيد- لذا درباره معصوم (عليه الصلاة و السلام) گفته‌اند كه قول، فعل و سكوت معصوم حجت است. هريك از اين‌ها امامت دارد، مرگ او هم همين‌طور، اگر مبتلا به يك مرض سختي كه منجر به فوت او مي‌شود، بشود و از دار دنيا برود، اين امامت ندارد، مرگ او امامت ندارد. اما اگر عليه ظالم قيام كرد و با ظالم جنگيد و بعد كشته شد، اين شهادت و اين مُردن امامت دارد، يعني انسان وقتي كه به امام نگاه مي‌كند…، از زمان كربلا تا حالا هزار و دويست و چند سال مي‌گذرد مسئله عاشورا و روز عاشورا و شهادت ابي‌عبدالله‌الحسين براي تمام بشريت در عالم درس است كه همه مردم بدانند انسان در راه دين خود بايد جان خود را بدهد، فرزندان خود را بدهد، هر چه دارد فدا كند، دين اين‌قدر ارزش دارد، ببينيد اين شهادت امامت دارد. ‌وقتي كه به موسي بن جعفر (عليه الصلاة و السلام) پيشنهادهايي مي‌كنند كه بيا با خليفه وقت بساز و او نمي‌سازد و در زندان مي‌افتد و بعد منجر به مسموم شدن و شهادت او مي‌شود، خود اين امامت دارد. پس انسان وقتي بابركت است كه همه چيزهاي او، همه كارهاي او، اعمال او، اقوال او، سكوت او، لباس پوشيدن او، قيافه او، هرچه دارد، زندگي او، همه در صراط مستقيم باشد و جنبه رهبري براي ديگران داشته باشد و لااقل مورد تأييد امام عصر يا مورد تطبيق با اعمال و گفتار و سكوت امام عصر باشد. پس معناي بركت اين است. شما از اين ماه مبارك رمضان و از اين سفره احسان پروردگار، اگر بخواهيد از اين غذاي اولي بخوريد، حالا اين غذا به منزله خدمت شما عرض شود كه سوپ باشد كه اول آوردند يا مثلاً به منزله نان باشد، تشبيه به نان بهتر است، به جهتي كه نان بركت خدا است، مورد احترام است، اول سفره اين را آوردند «بِالْبَرَكَةِ» بركت. گاهي آن‌چنان وجود انسان بابركت است كه 25 سال بيشتر عمر امام جواد (عليه الصلاة‌ و السلام) نبود، الآن برك وجودي آن حضرت تمام عالم هستي را شامل شده است. تمام مردم دنيا از بركت وجود آن حضرت زنده هستند. بركت وجودي امام عصر (أرواحنا الفداء) اين است كه غير از ذات مقدس پروردگار همه از وجود ذي‌جود آن حضرت بهره‌مند بشوند، اين معناي بركت است، البته او صاحب سفره است، او ميزبان است ولي ما هم اگر بخواهيم از اين سفره ميهماني پروردگار در اين ماه استفاده كنيم، يك مقدار خود ما بايد كمك كنيم و يك مقدار هم پروردگار. خود ما به اين معنا كه در صراط مستقيم باشيم، يعني از وقت خود كمال استفاده را بكنيم، از سكوت خود كمال استفاده را بكنيم، از اعمال خود كمال استفاده را بكنيم. وقتي را كه مي‌خواهي بنشيني حرف بيهوده در ماه مبارك رمضان بزني به جاي آن از حكمت، از قرآن، از آنچه در معارف حقه شنيدي، از اين‌ها استفاده بكن و به ديگران بگو، حرف لغو نزن. در روايتي ديدم كه از امام (عليه الصلاة‌ و السلام) سؤال مي‌كنند كه در آيه شريفه قرآن كه مي‌فرمايد: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ‏»[3] مؤمنيني رستگار هستند كه –اين‌طوري بگوييم- از لغو اِعراض مي‌كنند. اين لغو چيست؟ يك نمونه براي ما بگوييد؟ حضرت مي‌فرمايد: اگر در يك شهري رفتي و آن‌جا يك ميوه خوبي داشت، آمدي گفتي: آن‌جا ميوه‌هاي خوبي داشت، البته يك وقت هست به يك بارفروشي مي‌گويي ميوه خوب در فلان شهر هست، او مي‌رود از آن‌جا مي‌خرد مفيد است، اين اشكال ندارد، اين لغو نيست، اما نه، همين‌طور دوست داري… در مكه به يكي از آقايان كه از من سؤال كرده بود كه قبر ابوذر كجا است؟ من گفتم: مي‌خواهي چه كار كني؟ نمي‌گذارند بروي زيارت كني. گفت: ما مي‌خواهيم وقتي به وطن برگشتيم بگوييم قبر ابوذر را هم زيارت كرديم. منظور او نه ثوابي بود، نه زيارت…، و اين را خيال نكنيد كه به اصطلاح آن يك نفر اين‌طوري بود، اكثر اين‌هايي كه مكه مي‌روند از قيمت‌ها اطلاع پيدا مي‌كنند كه بيايند نقل كنند، از مشاهد مقدسه و اماكن متبركه تحقيق مي‌كنند كه بيايند نقل كنند، هيچ هدفي جز نقل آن ندارند، فقط نقل كنند. نه اينكه مردم را تشويق كنند كه بروند، نه، فقط به خاطر اينكه ما بله، اين‌ها را ديديم. يك امتياز كاذبِ ضعيفي براي خود قائل بشوند بر ديگران، فقط همين، اين‌ها لغو است، امام فرمود اين‌ها لغو است. خلاصه يك ضابطه كلي براي لغو، هر كاري يا هر كلامي يا هر عملي كه نه به درد دنياي تو بخورد و نه به درد آخرت تو، اين لغو است، اين خلاصه آن است. هر چه فكر مي‌كنم اين نه به درد دنياي من خورد و نه به درد آخرت، اين لغو است و كسي كه بركت دارد از لغو اِعراض مي‌كند، يعني حيف است، سرمايه وجودي خود را در راه باطل مصرف كند، اين عمري كه خدا به ما عنايت كرده است، اين عمر سرمايه زندگي ما است، يعني زندگي ما… اگر ما به منزله تاجري باشيم كه در دنيا آمديم، كه شب گذشته گفتم «الدُّنْيَا … مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ»[4] محل تجارت اولياء‌ خدا است، سرمايه‌اي كه ما در اين دنيا داريم چيست؟ همين عمر ما است، همين وقت ما است. سابق مي‌گفتند: وقت طلا است، بلكه بالاتر از طلا است، به جهت اينكه طلا را انسان اگر از دست داد باز مي‌رود مي‌خرد، اما وقت را نمي‌تواند بخرد. از اين وقت خود كمال استفاده را بكنيد، اگر مي‌خواهيد بركت داشته باشيد. يكي از چيزهايي كه بركت انسان را زياد مي‌كند و بركت به انسان نصيب مي‌كند اين است كه انسان منظم باشد، كارهاي او حساب شده باشد «وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ»[5] همه كارهاي خداي تعالي منظم است. در همه شور كار بكند، يك روز خورشيد را در بياورد و يك روز در نياورد. يك روز ماه را در بياورد، يك روز در نياورد. يك روز كره زمين را بچرخاند، يك روز نچرخاند. يك شبانه‌روز مثلاً 24 ساعت شب باشد، بعد يك روز ديگر 24 ساعت روز باشد، نامنظم نيست، دقيق. آن‌قدر اين جهان دقيق حركت مي‌كند كه من با يكي از منجّمين صحبت مي‌كردم، مي‌گفت: تا سيصد سال ديگر ما مي‌توانيم بگوييم كه چه دقيقه‌اي ماه مي‌گيرد يا چه دقيقه‌اي خورشيد مي‌گيرد، اين خيلي عجيب است، يعني زمين مي‌آيد بين خورشيد و ماه فاصله مي‌شود، اين لحظه و ثانيه‌اي كه اين مي‌رسد و مي‌خواهد فاصله ايجاد بكند، از حالا مي‌شود محاسبه كرد براي سيصد سال ديگر، ببينيد چقدر كارهاي خدا منظم است.

اگر يك لحظه تخطي بشود اوضاع عالم به هم مي‌ريزد، تمام افلاك به هم مي‌ريزد، البته نظم كارهاي ما با بي‌نظمي كارهاي ما شايد چندان با هم فرقي نكند اما در كارهاي الهي اين‌طور نيست، چون همه وابسته به هم هست. اگر شما بنّايي مي‌كنيد بنّاي شما يك طور فكر مي‌كند، نجاري كه در و پنجره شما را مي‌سازد يك طور ديگر فكر مي‌كند و با همديگر هم مشورت نمي‌كنند، كارها منظم نيست، او يك در مي‌سازد كه پهناي آن يك متر و نيم است، اين بنا هم جاي پنجره را باز گذاشته است كه يك متر است، به هم نمي‌خورد، اوضاع به هم مي‌ريزد. اگر مي‌خواهيد بركت الهي را به دست بياوريد از كارهايي كه حتماً بايد انجام بدهيد نظم در امور خود هست، كارهاي خود را منظم كنيد. علي بن ابيطالب مي‌فرمايد: «الْكَمَالُ كُلُّ الْكَمَالِ» كمال، تمام كمال، در چند چيز است: يكي تقدير معيشت است، اندازه‌گيري معيشت است. بنشينيد حساب بكنيد خرج شما چقدر است، كوشش و فعاليت خود را در راه به دست آوردن همان مقدار از مخارج يا يك قدري بيشتر بايد باشد، وإلّا بي‌نظمي در كار است، بركت ندارد. شما فكر نكنيد بركت يك امر الهي است كه همه آن از جانب پروردگار بايد…، عرض كردم پنجاه درصد آن اين‌طوري است، ولي پنجاه درصد اول آن به دست شما است. پنجاه درصد اول آن در نظم كار شما است، در تقدير معيشت شما است، در وضع زندگي شما است، تو يك زني را دوست داشتي رفتي و گرفتي، در خانه آمدي هزار گونه گرفتاري براي تو به وجود آورده است، اخلاق او بد، ايمان او ناصحيح، اهل عبادت نيست. يكي دو روز اول او را دوست داري ولي بعد ديگر ناراحت مي‌شوي، اينكه زندگي نشد. ببينيد اين در اثر اين است كه كل وقت شما صرف دعواي با اين زن مي‌شود، اعصاب شما خُرد مي‌شود. از اول فكر آن را بكن، يك زني را انتخاب كن كه صددرصد با تو كفوّ باشد، كفوّ يعني چه؟‌ يعني همسر، فارسي هم مي‌گوييم، همسر مي‌گوييم. معناي همسر اين نيست كه تو بايستي با يك متري هم قد تو را بگيرند، اگر تو ۱۵۰ سانت هستي او هم ۱۵۰ سانت بشود، غالباً زن‌ها با مردها از اين‌جهت همسر نيستند، يكي قدكوتاه است، يكي قدبلند. همسر يعني همسر فكري، اگر تو دانشمند هستي زن دانشمند بگير. اگر تو فرهنگ خاصي داري از همان فرهنگ زن بگير. اگر تو متدين هستي، زن متدينه بگير. هر دوي شما در يك راه، در يك صراط، در يك مسلك باشيد. آن مقداري كه لازم‌تر بوده است خداي تعالي جلوي آن را گرفته است. مرد مسلمان نبايد زن مسيحي يا غير مسلمان بگيرد، اين را نهي كرده است، جدي هم ايستاده است و از نظر فتواي خيلي از علما و حق هم همين است كه زن شيعه شوهر سني نگيرد. چرا؟ به جهت اينكه اين‌ها با هم نمي‌توانند زندگي كنند. زن مسيحي است و مرد مسلمان است، اين روز يكشنبه كليسا مي‌رود، او روز جمعه نماز جمعه مي‌رود. ببينيد همه جا با هم دعوا است. او گوشت خوك را نجس مي‌داند، اين گوشت خوك را از غذاهاي لذيذ مي‌داند. او شراب را حرام و نجس مي‌داند، اين شراب را خون عيسي مي‌داند.

سفر لبنان رفته بوديم، يك كليسايي بود، من ديدم در آن باز است گفتيم برويم ببينيم اين‌جا چه كار مي‌كنند. اتفاقاً يك مسيحي ظاهراً يك كار بدي كرده بود، چون شهود هم آمده بودند و ايشان را توبه مي‌دادند. مطالبي مي‌گفت و او را دعا مي‌كرد و حالا براي او طلب مغفرت مي‌كرد، به اين‌ها كاري نداريم، بعد يك جام شرابي با يك تكه نان آوردند. اول خود كشيش نان را در آن شراب زد و خورد و بعد هم به همه اين‌ها دادند، عبارت‌ها آن ها هم اين بود كه نان به جاي گوشت حضرت عيسي و شراب هم به جاي خون حضرت عيسي و اين كه شما خورديد –البته هنوز هم هضم نشده- تا خورد، خود او شد مظهر حضرت عيسي، ديگر پاكِ پاك. اين اين‌طور فكر مي‌كند. او مي‌خواهد برود شب جمعه دعاي كميل بخواند. اين‌ اين‌طور توبه مي‌كند، او آن‌طور…، همه جا دعوا مي‌شود، لذا خدا از اول قطع كرده است. گفته است زن مسلمان و مرد مسلمان، زن مسيحي و شوهر مسيحي نگيرد، تمام. مسلمان، مسلمان. مرد شيعه مي‌تواند زن سنّي بگيرد ولي زن شيعه نمي‌تواند به مرد سنّي شوهر كند، به جهت اينكه خواهي نخواهي مرد يك تسلطي بر زن دارد. «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»[6] هر چقدر هم زن‌ها بخواهند خود را قدرتمند نشان بدهند نمي‌توانند. حالا زن‌ها هم دارند حرف‌هاي ما را مي‌شنوند، بشنوند. هر كاري بكنند مرد…، مرد اگر هم كوتاه مي‌آيد به خاطر اين است كه مي‌خواهد خانه را كنترل بكند، مي‌خواهد دعوا را قطع بكند. اين را به خانم‌ها عرض مي‌كنم، اينكه مي‌بينيد گاهي هر چه به شوهرهاي خود بد و بيراه مي‌گويي او هيچ چيز نمي‌گويد، مديريت او ايجاب مي‌كند، زندگي را مي‌خواهد تأمين كند وإلّا هم از نظر بدني قوي‌تر است و هم اينكه مي‌تواند از عهده تو بربيايد. «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» لذت نبريد، مردها اين‌جا دارند مي‌خندند، از اين حرف ما لذت بردند، نه. حالا اين جمله را هم عرض كنم كه يك روزي هارون‌الرشيد به يحيي برمكي گفت: انسان كه قدرت پيدا مي‌كند از هيچ چيز نمي‌ترسد، خيلي اظهار قدرت و نترسي و اين‌ها كرد، اين هيچي نگفت. يك روزي آمد به هارون گفت: يك دختر خانمي اين‌جا هست كه به شما اظهار علاقه مي‌كند. گفت: آهسته، زبيده اين‌جا است. گفت: تو كه گفتي من از هيچكس نمي‌ترسم، از هيچ چيز من نمي‌ترسم، حالا گاهي هم مردها خوب مي‌ترسند. به هر حال بركت در زندگي –برگرديم به اصل حرف خود- اين است كه از اول فكر آن را بكني و يك زني بگيري كه دعوا در كار تو نباشد. هرچه تو مي‌خواهي او هم بخواهد. ببينيد چقدر راحت مي‌شود، هرچه او مي‌خواهد تو هم بخواهي، نه سر غذا دعوا مي‌شود، نه سر كار دعوا مي‌شود، اگر هم اين‌طوري نيستيد كه طبعآً اكثر زن و شوهرها، چون هر كدام در يك فرهنگ خاصي بزرگ شدند اين‌طوري نيستند ولي با يك ميزان مي‌توانند خود را درست كنند و آن ميزان دين است «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ»[7] اگر در چيزي دعوا داشتيد، اختلافي داريد، به خدا و پيغمبر برگردانيد مسئله حل مي‌شود. همان‌طوري كه مشاور طبيبي داريد كه مرض‌هاي جسمي خود را با او مشورت مي‌كنيد، يك مشاوره روحي هم داشته باشيد كه امراض روحي خود را، اختلاف‌هاي روحي خود را با او مشورت كنيد، مسئله حل مي‌شود. اين سبب بركت مي‌شود، من مردي را سراغ دارم كه استعداد فوق‌العاده، قلم بسيار خوب، عالم، دانشمند ولي در جامعه يك پول ارزش ندارد. من در زندگي او تحقيق كردم، ديدم ايشان يك زن ناراحت‌كننده‌اي دارد. هر روز با زن خود دعوا دارد. ما با يكي از علما رفيق بوديم، اين را در قضايايي هم گفتند، حالا او از آن‌جا كسب كرده بود به ما جواب داد يا اينكه واقعاً اين‌طوري بود، اين هر وقت وارد خانه مي‌شد… در كوچه و بازار مردم مي‌رسيدند دست او را مي‌بوسيدند، او را احترام مي‌كردند، خيلي محترم بود،‌ واقعاً‌ هم لايق براي احترام بود، ولي وقتي خانه مي‌آمد، من يك روز بودم، زني داشت سرتاپاي اين را فحش مي‌داد، او را اذيت مي‌كرد، يك فحش‌هاي بسيار ركيكي هم مي‌داد كه آن روز كه من آن‌جا بودم واقعاً ناراحت شدم، جلوي مهمان، همه جا…، من به ايشان گفتم: آقا چرا اين‌طور؟ گفت: براي من خوب است، من بيرون كه مي‌روم دست من را مي‌بوسند، من را احترام مي‌كنند، ممكن است يك مقداري نفس من مغرور بشود، كِبري براي آن پيدا بشود. اين‌جا كه من مي‌بينم ايشان، يك زن با من اين‌طور رفتار مي‌كند همه بادها مي‌خوابد. همه فكر‌ها پايين مي‌آيد، همه مسائل حل مي‌شود. البته همه مردها اين‌طور نيستند، زن دو تا فحش مي‌دهد، اين هم دو تا فحش مي‌دهد دعوا مي‌شود، گرفتاري، كلي زندگي سر اين مسئله معطل مي‌شود. دادگاه، نمي‌دانم طلاق، برو، بيا، بچه‌ها ناراحت،‌ از اين مسائل ما زياد در جامعه داريم. اين فقط به خاطر اين است كه روز اول فكر ازدواج صحيحي نبود. با هواي نفس پيش رفته است، با دل بخواه خود انجام داده است، آن زن ايده‌آلي كه بايد با دين او تطبيق بكند نگرفته است. مسائل براي آن‌ها حل نشده است. اين او را درك نمي‌كند، او اين را درك نمي‌كند وإلّا اگر همديگر را درك بكنند، مي‌بيني كه صبح بيدار مي‌شوي صبحانه تو حاضر، صبحانه خود را مي‌خوري، اول وقت به اداره خود،‌ به محل كار خود،‌ به هر جايي كه بخواهي مي‌روي و خيال تو هم آن‌جا راحت است، ظهر برمي‌گردي غذاي تو حاضر، وضع تو حاضر، لباس تو شسته، همه كارها درست، دوباره دنبال كار خود مي‌روي، اين معناي بركت است. پس ببينيد پنجاه درصد آن مربوط به خود انسان است كه بايد خود انسان براي خود بركت به وجود بياورد. پنجاه درصد ديگر آن هم خداي تعالي كمك مي‌كند، جور مي‌كند، رديف مي‌كند، به شرطي كه اين پنجاه درصد اولي را خود تو انجام داده باشي، جور مي‌‌كند. مي‌بيني تو به زن خود فحش مي‌دهي و زن تو مي‌گويد: چه شده است؟ چرا ناراحت هستي؟ زن‌هاي متدين ما…، خداي تعالي يكي از الطافي كه به اين مسير ما كرده است، ما زن‌هاي متدينه‌اي در بين زن‌ها مي‌شناسيم كه جداً اگر شوهرها هر چقدر گرفتاري داشته باشند يك لحظه كه در مقابل زن خود مي‌نشينند تمام گرفتاري‌هاي آن‌ها حل مي‌شود، خداي تعالي هم كمك مي‌كند، اين يك بخش از بركت است.

بخش دوم از بركت اين است كه كارهاي خود تو منظم باشد. سر وعده‌هاي خود عمل بكني، برنامه‌هاي تو صحيح باشد، دقيقاً با دستورات اسلام تطبيق بكند و كارهاي حساب‌شده تو انجام بشود، نه خود را ناراحت كني و نه ديگران را. يك بخش ديگري از بركت اين است كه انسان رفقاي خوبي داشته باشد. آقا در روايات دارد رفيق خوب كه از اكسير پرارزش‌تر است. خدا را شكر كنيد كه رفقاي خوبي الحمدلله داريم و يكي از الطافي كه پروردگار به من كرده است اين است كه دوستان خوبي دارم. آقا اين رفقاي خوب خيلي خوب هستند، تا يك گرفتاري براي انسان پيش مي‌آيد همه مي‌ريزند، البته بايد اين‌طوري بود، همه مي‌ريزند اين گرفتاري را رفع مي‌كنند، به همديگر كمك مي‌كنند، به يكديگر رسيدگي مي‌كنند، احوال يكديگر را مي‌پرسند. در اين آيات شريفه قرآن كه «يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً * يا وَيْلَتى‏ لَيْتَني‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً * لَقَدْ أَضَلَّني‏ عَنِ الذِّكْرِ»[8] اي كاش من فلان دوست را نگرفته بودم، جهت مخالف آن، دوستان بد خيلي بد هستند. روز قيامت دست به دست خود مي‌زند مي‌گويد: اي كاش من با فلاني رفيق نشده بودم. در روايت دارد كه ابي‌بكر دست به دست خود مي‌زند و مي‌گويد: اي كاش من با عمر رفيق نشده بودم «فُلاناً خَليلاً» فلاني را –فلان اسم عمر است، در بعضي از جاها، در بعضي از آيات و روايات هم هست- «‏لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً * لَقَدْ أَضَلَّني‏ عَنِ الذِّكْرِ» من را از ذكر خدا…، روايت دارد كه «ذِكْرُ اللَّه‏» علي است، ذكر پروردگار علي بن ابيطالب است، من را از علي گمراه كرد. بعد از اينكه دلايل و برهان براي من ثابت كرد كه علي بر حق است «لَقَدْ أَضَلَّني‏ عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَني‏» اين دست روي دست هم مي‌زند. رفيق بد خيلي بد است، بعضي‌ها خود را گول مي‌زنند، يك نفر را دوست دارند مي‌گويند: مي‌خواهيم او را هدايت كنيم. بابا فلان شوهر را نگير، ما به بعضي از اين خانم‌ها گفتيم: فلان شوهر را نگير، اين را كه تو مي‌گويي مشروب مي‌خورد، از او پرسيده بود كه شما نماز مي‌خواني؟ گفته بود: گاهي نماز هم مي‌خوانم. به من آمده مي‌گويد: آقا مي‌گويد گاهي نماز هم مي‌خوانم، اين را من مي‌توانم درست كنم. نه، تو نمي‌تواني او را درست كني. گاهي نماز مي‌خواند و مشروب هم گاهي مي‌خورد، خدمت شما عرض شود كه رفقايي هم دارد كه براي قماربازي گاهي به منزل مي‌آيند. خيلي خوب رفته است و ازدواج كرده است، حالا بر سر خود مي‌زند كه چه كار كنم؟ از اول مواظبت بكن. رفيق بد خيلي بد است، با رفقاي بد حرف نزنيد. حواريون حضرت عيسي از او سؤال كردند: «مَنْ نُجَالِسُ»[9] با چه كسي بنشينيم؟ شما هم دوست داريد بگوييد حالا كه رفيق بد، بد است با چه كسي بنشينيم؟ فرمود: «يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ» كسي كه وقتي به او نگاه مي‌كنيد به ياد خدا بيفتيد، به ياد خدا بيفتيد. اعمال او سرمشق شما باشد. بعضي از افراد هستند كه انسان به آن‌ها نگاه كه مي‌كند به ياد شيطان مي‌افتد. اصلاً قيافه نشان مي‌دهد كه اين‌ از آن شيطان‌پرست‌ها…، انسان چه بگويد، از آن شيطان‌هاي واقعي است، نه «مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ» تا به او نگاه مي‌كني به ياد خدا بيفتي. بگويي چه جوانِ متدين خوبي است، اعمال او شما را به ياد آخرت بياندازد، با چنين افرادي بايد بنشينيد. كوشش بكنيد در زندگي رفيق بد نداشته باشيد و بلكه رفقاي خوبي داشته باشيد، اين هم يك استفاده از بركت است، و در شب‌هاي ماه مبارك رمضان دعا…، دعا در حقيقت حرف زدن با خدا است. با قرآن خواندن هم خدا با ما حرف مي‌زند، اين يك جنبه ظاهري آن است، جنبه باطني آن هم همان ذكر قلبي است كه ذكر خفي به آن مي‌گويند، انسان به ياد ذات مقدس پروردگار باشد ولو لب‌هاي او تكان نخورد، هميشه به ياد خدا باشد، اين را ذكر خفي مي‌گويند.

الهامات هم سخن گفتن خدا با انسان است. الآن شما از اين مجلس كه مي‌رويد، برويد در خانه بنشينيد همين دعاي افتتاح كه همين‌طور ساده خوانده مي‌شود، آقا خيلي مهم است. «اللَّهُمَّ إِنِّي أَفْتَتِحُ الثَّنَاءَ بِحَمْدِكَ وَ أَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوَابِ بِمَنِّكَ»[10] خدايا من افتتاح مي‌كنم، باز مي‌كنم ثناي خود را، مدح خود را با حمد تو «بِحَمْدِكَ». «وَ أَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوَابِ بِمَنِّكَ» خدايا تو حق را به من، به منتي كه بر من مي‌گذاري عنايت مي‌كني «وَ أَيْقَنْتُ» اين‌ها را انسان بايد راست بگويد «وَ أَيْقَنْتُ أَنَّكَ أَنْتَ‏» يقين كرده‌ام كه تو، خود تو «أَنَّكَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينََ» مهربان‌ترينِ مهربانان هستي «فِي مَوْضِعِ الْعَفْوِ» اگر بناي عفو و رحمت داشته باشي، اگر ما كاري نكرده باشيم كه مشمول عفو و رحمت پروردگار واقع نشويم. در دعاي كميل مي‌خوانيم «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلَاءَ»[11] خدايا آن گناهاني را از من ببخش و بيامرز كه بلا را نازل مي‌كند. آن گناهاني را بيامرز كه دعا را حبس مي‌كند. خيلي از گناهان ما هست كه بركت و رحمت پروردگار را از ما بازمي‌دارد. «وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِينَ فِي مَوْضِعِ النَّكَالِ ِ وَ النَّقِمَةِ»[12] خدا شديدترين تعقيب‌كننده است. در وقتي كه خداي تعالي بخواهد نقمت او بر كسي برسد، بخواهد انسان را به اصطلاح ما بيچاره بكند… گفت: چوب خدا صدا ندارد، وقتي بخورد دوا ندارد. خيلي مواظب باشيد، در يك جا مخصوصاً روايت دارد كه اولياء من در بين مردم مخفي هستند، كسي را محزون نكنيد كه اگر يك وقت يكي از اولياء خدا ناخودآگاه… شما خيال مي‌كنيد يك انسان معمولي است، او را محزون كرديد، مي‌بينيد كه واكنش او اين است كه خداي تعالي شما را سيلي مي‌زند «وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِينَ فِي مَوْضِعِ النَّكَالِ وَ النَّقِمَةِ وَ أَعْظَمُ الْمُتَجَبِّرِينَ» خداي تعالي عظيم‌ترين جبار‌ها است، خيلي مواظب باشيد. در آن آيه شريفه مي‌فرمايد: «ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ»[13]‏ چه چيز تو را مغرور كرده است كه خدا كريم است؟ خدا كريم است، هر كاري بكني بگويي خدا كريم است. معصيت بكني، كارهاي… مخصوصاً ظلم به مردم بكني بگويي خدا كريم است. مال مردم را بخوري بگويي خدا كريم است «ما غَرَّكَ» چه چيز تو را گول زده است كه خدا كريم است؟ خدا كريم هست اما نه براي همه. «فِي مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ» خدا كريم است، نه «فِي مَوْضِعِ النَّكَالِ وَ النَّقِمَةِ». بعد مي‌گوييم «اللَّهُمَّ أَذِنْتَ لِي فِي دُعَائِكَ وَ مَسْأَلَتِكَ» قربان امام زمان خود بشويم كه چه جملاتي بيان كرده است، چطور با خدا حرف زده است، با چه ادبي با پروردگار صحبت كرده است، خدايا به من اذن دادي كه «أَذِنْتَ لِي فِي دُعَائِكَ وَ مَسْأَلَتِكَ» كه من تو را بخوانم و از تو سؤال بكنم وإلّا ما كجا و خدا كجا. «أَذِنْتَ لِي فِي دُعَائِكَ وَ مَسْأَلَتِكَ فَاسْمَعْ يَا سَمِيعُ مِدْحَتِي» پس اي سميع، اي شنونده مدحت من را، مدح من را خود تو گوش بده «فَاسْمَعْ يَا سَمِيعُ مِدْحَتِي وَ أَجِبْ يَا رَحِيمُ دَعْوَتِي» بعد شروع مي‌كند «فَكَمْ» مطالبي مي‌گويد كه حالا إن‌شاءالله در يك فرصت بيشتري بايد درباره همين دعاي افتتاح يك دانشگاه علوم اهل‌بيت uصمت و طهارت (عليهم الصلاة و السلام) است براي شما حرف بزنم. من هم به اندازه فهم خود مي‌توانم درباره اين دعاي عظيم صحبت كنم.

شب‌هاي پربركت ماه مبارك رمضان است. بركت‌ پروردگار اين‌طوري است كه خدا به انسان بركت كه مي‌دهد روزه روزه، شب مشغول عبادت و بندگي، راز و نياز با پروردگار، با خدا تكلم كردن، دعاهاي مختلف، بهترين آن همين دعاي افتتاح و دعاي ابوحمزه ثمالي است كه «إِلَهِي لَا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ»[14] اين جمله امام، همان جمله اول دعاي ابوحمزه ببينيد چه مي‌گويد؟ خدايا من را با عقوبت خود ادب نكن، چون به بعضي‌ها با سيلي بايد حرف بفهمانند، بعضي‌ها را با قربان تو بشوم، قربان تو بروم، از اين حرف‌ها هست ديگر. يكي هست كه انسان با محبت به او مي‌گويد فلان كار را نكن، اين هم مي‌گويد: چشم، اما بعضي‌ها هستند نه، تا يك سيلي نخورند…، تا نباشد چوب تر… تا آخر، بعضي‌ها اين‌طوري هستند. «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[15] حتماً بايد مريض بشوي تا بفهمي كه اشتباه كردي. حتماً بايد ورشكست بشوي تا بفهمي اشتباه كردي. نبايد اين‌طور باشد «لَا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ» خدايا من را به وسيله عقوبت خود ادب نكن، با مهرباني من را ادب كن، تو هم بايد بفهمي ديگر. ببينيد چه دعاي عجيبي است، از همان جمله اول. آن دعاي عظيم و طولاني. اگر يك وقتي هم در بين شماها يك انسان تنبل به اصطلاح…، يا پركارِ وقت‌ زيادي نداره‌اي، حالا با خدا صحبت كردن وقت زيادي نمي‌خواهد، بلكه بهترين وقت‌هاي انسان آن وقتي است كه انسان با خدا صحبت مي‌كند، اما نه، حالا حوصله شما سر مي‌آيد اين دعاي ابوحمزه ثمالي را هر شب يكي دو صفحه آن را بخوانيد در ماه مبارك رمضان، خيلي مهم است. بعضي از علما دعاي ابوحمزه ثمالي را در قنوت نماز وتر خود مي‌خواندند، همه آن را مي‌خواندند، خيلي است، دعا بزرگ است ولي اين‌طوري بودند.

من يكي از علما را ديدم كه به قصد رجاء هر روز دعاي ندبه را مي‌خواند، البته همه دعاها را بايد به قصد رجاء خواند، يك عشقي مي‌كرد. دعا را مي‌شود خواند، اگر به نيت ورود نخوانيد درست است، مي‌شود، هر وقت هر دعايي را. از زيارت عاشورا كه بالاتر نيست، زيارت عاشورا از مضامين آن هم پيدا است كه براي روز عاشورا است ولي شما مي‌توانيد دوره سال بخوانيد. در زيارت عاشورا اين جمله هست كه «هَذَا يَوْمٌ» اين‌طور مي‌گويد: اين روز، روزي است كه «تَبَرَّكَتْ بِهِ بَنُو أُمَيَّةَ وَ ابْنُ آكِلَةِ الْأَكْبَادِ» روزي است كه بني‌اميه پربركت دانستند و آن‌هايي كه فرزند جگرخوارها بودند. ببينيد براي روز عاشور است «هَذَا يَوْمٌ» «هَذَا» اشاره به همان روز است ولي در عين حال امام اجازه داده است كه شما هر روز بخوانيد. پس مي‌شود هر…، دعاي ندبه كه اسم روز خاصي را نبرده است،‌ حالا لااقل به قصد رجاء‌ انسان بنشيند آن دعاي عجيب را،‌ دعاي پرقيمت را، از همان اول شروع مي‌كند با خداي تعالي مناجات كردن تا آخر دعا يا با خدا صحبت مي‌كند يا با امام زمان، يا با خدا صحبت مي‌كند و گِله مي‌كند يا درد دل با حجةبن‌الحسن (عليه الصلاة و السلام) مي‌كند. يكي از بركات اين ماه دعاهايي است كه در اين ماه هست، دعاهاي شبانه، دعاهاي روزانه «يَا عَلِيُّ يَا عَظِيمُ يَا غَفُورُ يَا رَحِيمُ أَنْتَ الرَّبُّ الْعَظِيمُ»[16] همين دعايي كه هر روز خوب است انسان بخواند «اللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ اللَّهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقِيرٍ»[17] شما مي‌دانيد يعني چه؟ اين دعا در حقيقت فقط دارد دعا مي‌كند كه امام زمان بيايد. خدايا ثروت كن همه فقيرها را. چه موقع همه فقيرها ثروتمند مي‌شوند؟ «اللَّهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقِيرٍ» چه موقع همه گرسنه‌ها سير مي‌شوند؟ وقتي امام زمان بيايد. در همه اين‌ دعاها يعني خدايا امام زمان را برسان. «اللَّهُمَّ أَشْبِعْ كُلَّ جَائِعٍ، اللَّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنَا بِغِنَاكَ، اللَّهُمَّ اشْفِ كُلَّ مَرِيضٍ» چه موقع مي‌شود كه هيچ بيمارستاني نداشته باشيم، همه مريض‌ها خوب بشوند؟ اين دعا مخصوص….، من در كتاب ملاقات يك قضيه‌اي هم در اين باره نقل كردم كه اصلاً اين دعا براي زمان ظهور است، يعني در حقيقت شماها داريد مي‌گوييد خدايا ظهور امام زمان را برسان. از همان كلمه اول آن «اللَّهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقِيرٍ» خدايا چون انسان دعا را برای خودش تنها كه نبايد بكند، ما البته از اين دعاهاي اين‌طوري زياد داريم، خدايا همه مريض‌هاي اسلام را شفا بده، اين را ما مي‌گوييم و شما هم مي‌گوييد الهي آمين، اگر منظور ما اين باشد كه امام زمان بيايد و همه مريض‌ها شفا پيدا بكنند خوب است وإلّا نه، طبيعت اين زمين و آسمان و غذاها و ميكروب‌ها و همه اين‌ها، نتيجه آن اين است كه يك عده‌اي بايد مريض بشوند وإلّا بيمارستان‌ها خالي مي‌شود و دكترها هم بيكار مي‌شوند و اسباب زحمت مي‌شود و اگر هم خدا بخواهد اين دعا را مستجاب بكند دكترها نمي‌گذارند كه اين دعا مستجاب بشود، بيكار مي‌شوند ديگر. فقط زمان ظهور است كه همه فقرا ثروتمند مي‌شوند، همه مريض‌ها خوب مي‌شوند، تمام گرسنه‌ها سير مي‌شوند «اللَّهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقِيرٍ، اللَّهُمَّ أَشْبِعْ كُلَّ جَائِعٍ، اللَّهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْيَانٍ» همه برهنه‌ها داراي لباس مي‌شوند «اللَّهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْيَانٍ» بعد آن چيست؟ «اللَّهُمَّ اقْضِ دَيْنَ كُلِّ مَدِينٍ» هيچ بدهكاري در دنيا نباشد، همه قرض‌ها ادا بشود «اللَّهُمَّ اقْضِ دَيْنَ كُلِّ مَدِينٍ، اللَّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ كُلِّ مَكْرُوبٍ» باريك‌الله آقاي…، بله «اللَّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ كُلِّ مَكْرُوبٍ» هيچ كرب و حزن و اندوهي براي هيچ كس باقي نماند. چه موقع است؟ فقط زمان ظهور است،‌ معناي آن اين است ديگر، معني همه اين جملات اين است كه خدايا ظهور را برسان. «اللَّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ كُلِّ مَكْرُوبٍ، اللَّهُمَّ رُدَّ كُلَّ غَرِيبٍ، اللَّهُمَّ فُكَّ كُلَّ أَسِيرٍ» -جاي آن را پيدا كرديم- خدايا همه اسيرها را به وطن برگردان، تمام اسيرهاي دنيا «اللَّهُمَّ رُدَّ كُلَّ غَرِيبٍ، اللَّهُمَّ فُكَّ كُلَّ أَسِيرٍ» باريك‌الله -شما فكر نكنيد من حفظ نيستم،‌ من اين بالا نشستم با آن‌جايي كه انسان آن پايين نشسته است خيلي فرق دارد، اگر او بيايد جاي من بنشيند معلوم نيست بتواند اين‌طور خوب بخواند، اين را شما بدانيد اين بالا با آن پايين خيلي فرق دارد، ضمناً يك مقدار جنبه‌هاي خود را هم حفظ كنيم، شما نگوييد اين آقا چطور بلد است، تو بلد نيستي؟ نه، من آن پايين بنشينم بعيد نيست كه مثل ايشان بلد باشم، البته با حُسن ظن به خود چنين فكري مي‌كنيم- «اللَّهُمَّ رُدَّ كُلَّ غَرِيبٍ» خدايا هر غريبي را به وطن خود برگردان، آرامش به او بده «اللَّهُمَّ فُكَّ كُلَّ أَسِيرٍ» اسيرها را هم آزاد كن. همه… «كَل» كه دارد يعني هرچه اسير هست، در تمام دنيا. بعد چيست؟ «اللَّهُمَّ أَصْلِحْ كُلَّ فَاسِدٍ مِنْ أُمُورِ الْمُسْلِمِينَ» خدايا همه فسادها از امور مسلمين را، پروردگارا تو اين‌ها را اصلاح كن. ببينيد چقدر خوب است.

اين دعاها را اين روزها بخوانيد، خيلي ارزش دارد و اميدواريم إن‌شاءالله خدا توفيق اين دعاها را به ما بدهد تا ما را از اين سفره پربركت پروردگار كمال استفاده را بكنيم. إن‌شاءالله شب‌هاي بعد به مناسبت درباره رحمت خدا صحبت مي‌كنم و بعد هم درباره مغفرت، همان‌طوري كه خداي تعالي اين سفره را پر از بركت و رحمت و مغفرت قرار داده است.

«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» به خدا قسم بركتي كه خداي تعالي به عاشوراي ابي‌عبدالله‌الحسين عنايت كرده است هيچ طرفِ نسبت با هيچ چيز نيست. يك وقتي كتابي دست من بود. اين را يك دانشمند آلماني نوشته بود، ترجمه هم شده است، اسم كتاب ظاهراً حسين و يارانش، در ترجمه فارسي آن حسين و يارانش هست، حالا به اصطلاح…، چون ترجمه‌ها را گاهي عوض مي‌كنند و ترجمه اسم كتاب را عوض مي‌كنند. حالا اسم آلماني آن هم حسين و يارانش باشد نمي‌دانم، ولي اسم ترجمه آن حسين و يارانش بود. يك دانشمندي به نام ماربين -به ياد دارم- اين كتاب را نوشته است، درباره امام حسين است. اين را بدانيد درباره سيدالشهداء (عليه الصلاة‌ و السلام) همه عالم مدح كردند. من يك جرياني ديدم كه از آن‌جا متوجه شدم كه اين حرف درست است. يك كنفرانسي در هند در شهر جامو گذاشته بودند، كشمير دو بخش است: يك بخش آن به نام جامو است، يك بخش آن به نام سرينگر است. اين در جاموي هند بود، من را هم دعوت كرده بودند، اسم آن را «يوم‌الحسين» گذاشته بودند، يعني روز حسين بن علي. البته عاشورايي، چيزي هم نبود، ‌يك روز، چند روز… . يك ميدان بسيار بزرگي شايد مثل ميدان شهداي ما، چنين ميداني را چادر زده بودند، چادرها را سر به سر هم گذاشته بودند و داخل آن صندلي چيده بودند، شايد حدود دو سه هزار جمعيت از مذاهب مختلف دعوت شده بودند و آن‌جا بودند. آن شهر ۱۵۰ نفر بيشتر شيعه نداشت، اين‌ها هم اين كار را كرده بودند، ولي خيلي جمعيت آمده بود و نشسته بود. همه اين‌ها سه روز، روزي هشت ساعت، يعني چهار ساعت قبل از ظهر و چهار ساعت بعدازظهر، درباره امام حسين صحبت مي‌كردند. خيلي هم منظم بود، هر نفري بيشتر از نيم ساعت حق نداشت صحبت كند. شما ببينيد روزي تقريباً شانزده نفر سخنراني مي‌كردند. يكي از آن‌ها هم يك نيم‌ ساعتي براي ما بود. قبل از من يك نفر سخنراني مي‌كرد، از مذهب سيك‌ها بود، موهاي او ريخته بود، شمشيري در دست او بود، درباره سيدالشهداء ‌صحبت كرد. به مسلمان‌ها خطاب مي‌كرد، مي‌گفت: مسلمان‌ها فكر نكنيد كه حسين براي شما است، حسين استاد همه است. يك جمله‌اي از گاندي نقل مي‌كرد كه رهبر ما حسين بن علي است. گاندي بت‌پرست بود، هندو بود، ولي اين جمله را از او نقل مي‌كرد كه حسين رهبر تمام جهانيان است. بعد از او من براي صحبت رفتم كه شرح آن را در اين كتاب پاسخ ما من آن‌وقت نوشتم. آن‌جا من فهميدم كه در تمام اين سه روز فقط آن اندازه‌اي كه به ياد دارم پنج نفر شيعه صحبت كردند، يعني دو ساعت و نيم فقط وقت شيعه بود، بقيه يا سنّي يا هندو يا سيك يا خدمت شما عرض شود كه مسيحي، يهودي، اين‌ها همه آمده بودند درباره سيدالشهداء صحبت مي‌كردند و عرض كردم در كتاب پاسخ ما، من شرحي نوشتم. آن‌جا من همين‌طور كه نشسته بودم گريه مي‌كردم كه هيچ مذهبي نيست، هيچ مذهبي نيست كه رهبر آن مذهب مورد تأييد تمام مذاهب عالم باشد، تا اين حد. اين دانشمند آلماني هم با اينكه طبعاً مسلمان نيست، درباره حسين و ياران او يك كتاب نوشته است، در آن‌جا من يك جمله‌اي ديدم كه مي‌خواهم اين را مطرح كنم. نوشته بود: روز عاشورا حسين بن علي (عليه الصلاة‌ و السلام) يك كاري كرد كه دشمن را معرفي كرد، چون ممكن بود آنچه از قضاياي عاشورا در بين مردم در تاريخ ثبت بشود، اين باشد كه دو دسته آمدند با هم جنگ كردند،‌ اين‌ها نابرابر بودند، طبعآً ۷۲ نفر با سي هزار نفر، اين ۷۲ نفر شكست مي‌خورند و كشته مي‌شوند، شايد هم بگويند كه چرا اين ۷۲ نفر با آن سي هزار نفر جنگ كردند، وقتي ديدند جمعيت آن‌ها كم است؟ اما حسين بن علي يك كاري كرد كه به مردم دنيا فهماند من با مسلمان‌ها كه جنگ نمي‌كردم بماند، با انسان‌ها هم جنگ نمي‌كردم، و آن كار چه بود؟ آوردن طفل شيرخوار در صحراي كربلا بود. واقعاً هم انسان فكر مي‌كند مي‌بيند همين‌طور است. اين يك مُهر و امضاي مظلوميت أباعبدالله‌الحسين و جنگ او با باطل است وإلّا اگر غير از اين بود شايد مردم فكر نمي‌كردند…، حتي خود اين دانشمند مي‌گويد: من اين‌طوري فكر نمي‌كردم. حضرت سيدالشهداء هم در خطابه خود همين را مي‌فرمايد. مي‌گويد: «إن لم ترحموني»[18] اگر به من رحم نمي‌كنيد، قاعدتاً مسلمان چه سنّي باشد و چه شيعه، بايد حسين بن علي را دوست داشته باشد،‌ به او مهربان باشد،‌ چون بالأخره اين پسرِ دخترِ پيغمبر است، ‌بالأخره انسان صالحي است، همان ناصبي سنّي هم قبول دارد كه حسين بن علي پسرِ دخترِ پيغمبر است،‌ به احترام پيغمبر بايد او را احترام كنند. مي‌گويد: «إن لم ترحموني» اين مساوي است با اين كه بگويد: اگر مسلمان نيستيد. «فارحموا هذا الطفل‏» به اين طفل صغير رحم كنيد. ببينيد رحم به طفل شش ماهِ شيرخوارِ ديگر مسلمان و غير مسلمان سر او نمي‌شود. شما يك بچه كافري را ببينيد كه شش ماه است، تشنه است، به او آب مي‌دهيد،‌ يعني هر انساني ديگر در مورد بچه فكر اين را نمي‌كند كه اين چه مذهبي دارد، اصلاً هيچ اين فكرها را نمي‌كنند. اگر مي‌آمدند به او آب مي‌دادند، به او محبت مي‌كردند، شايد حسين بن علي خوب نمي‌توانست اين مردم را معرفي كند، اما اين‌ها اين كار را نكردند. تمام اين جمعيت ايستادند… در تاريخ دارد كه حسين بن علي (عليه الصلاة‌ و السلام) در خيمه رفت، عمامه پيغمبر را سر خود گذاشت، همه اين‌ها براي اين است كه جلب توجه بكند.

 

 

 



[1]. بقره، آيه 183.

[2]. بحار الأنوار، ج ‏93، ص 356.

[3]. مومنون، آيات 1 و 3.

[4]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 493.  

[5]. رعد، آيه 8.

[6]. نساء، آيه 34.

[7]. همان، آيه 59.

[8]. فرقان، آيات 27 تا 29.

[9]. الكافي، ج ‏1، ص 39.

[10]. المصباح للكفعمي، ص 578.

[11]. همان، ص 555.

[12]. همان، ص 578.

[13]. انفطار، آيه 6.

[14]. بحار الأنوار، ج ‏95، ص 82. 

[15]. اعراف، آيه 179.

[16]. المصباح للكفعمي، ص 630

[17]. بحار الأنوار، ج ‏95، ص 120.

[18]. سفينة البحار، ج ‏5، ص 57. 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *