۷ ذی الحجه ۱۴۲۳ قمری – شب شهادت امام باقر علیه السلام
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه و الصلوة و السلام علي رسول اللّه و علي آله آل اللّه لاسيّما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدّائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
يك مقداري ا ز همين خطبه همام درباره متقين كه شب گذشته دربارهاش صحبت كرديم ميخوانيم و بعد انشاءاللّه از جناب آقاي رفيعي استفاده ميكنيم به مناسبت شب شهادت امام باقر عليهالصلوة و السلام، اميدواريم خداي تعالي همهي ما را در اين ماه عزيز به همهي حقايق برساند.
اهل تقوي اينگونه هستند كه خصوصيتشان نزد كلام اميرالمؤمنين عليه الصلوة و السلام اينگونه است كه فرمود: وقفوا اسماعهم علي العلم النافع لهم، اينها اهل تقوي نشانهاشان اينست كه گوش به علمي كه براي آنها نافع است ميدهند توي يك مجلسي انسان قرار گرفت ديد دارند حرفهاي لغو ميزنند اگر قاطي شد معلوم است اهل تقوي نيست. اگر قاطي نشد و منتظر شد كه يك علم نافعي كه براي او نافع است گفته شد و بيان شد و آن را گوش داد معلوم است كه اهل تقوي است. نزلت انفسهم منهم في البلاء التي نزلت في الرخاء، يك حالتي دارند كه در فشارها و در بلاها آنگونه هستند كه در راحتي و آسايش هستند يعني از ظاهرشان استفاده نميشود كه اين آقا در فشار است يا در راحتي است.
شب گذشته خوشگذرانده پول زيادي هم گيرش آمده، يك زندگي خوبي هم نصيبش شده، از ظاهرش استفاده نميشود كه اين داراي خوشيهايست و ياد ديشب تا صبح خوابش نبرده از فشار درد و از گرسنگي خوابش نبرده از ناراحتي نتوانسته آرامش داشته باشد امّا توي مردم كه هست باز همانطور است كه ديروز بود، يعني آنقدر شرح صدر دارد كه كنترل خودش را حفظ كند به چيزهاي جزئي از پا در نيآيد، همانطوري كه در رخاء هست در خوشي هست در بلا هم همينطور است آرامشش را حفظ ميكند، كنترلش را حفظ ميكند توي دستاندازهاي زندگي زياد آنچنان تحت فشار قرار نميگيرد كه همه بفهمند كه آقا يك ناراحتي دارد بعد فرمود: و لا الاجل الذي كتب اللّه عليهم لم تَستقرّ ارواحُهُم في اجسادهم طرفه عين، اگر اجلهايي كه خدا براي آنها مقرر كرده، اگر آن نبود هر كسي جوري خدا خلقش كرده، جوري ساختتش كه يك مدتي عمر بكند، تقديرش را براي مدتي از عمر دنيا برايش مقدر فرموده، اگر آن نبود اگر آن تقدير الهي نبود، ارواحشان در بدنهايشان مستقر نميماند، يعني قرار نميگرفت، روح يك فرد با تقواي با آن عظمت نميشود توي يك قالب كوچك پر از درد و رنج و مرض آن هم توي دنياي دني بماند، يك چشم به هم زدن توي بدن نميماند، اگر آن اجلهاي به اصطلاح مقدر نبود، به خاطر اينكه در اين دنيا همهاش رنج است، همهاش محنت است، همهاش ناراحتي است و آن طرف اگر يك كسي نگاه كند آن طرف به مجرد اينكه انسان از اين دنيا جدا شد، چي در آن طرف هست ملائكه با بشارت، اول كسي كه به انسان برخورد ميكند، ملكالموت است ميآيد به انسان ميگويد، به اهل تقوي ميگويد كه خدا به من فرموده اگر ميخواهي توي دنيا تا آخر دنيا بماني، اختيار با تو است اينجوري خيالت راحت باشد به همه اهل تقوي ميگويد ها! ولي آن طرف را نگاه كن، نگاه ميكند ميبيند پيغمبراكرم، چون چشم انسان خيلي تيز ميشود، داخل بهشت برزخي را حالا در آسمان چهارم باشد، در آسمان پنجم باشد، ميبيند پيغمبر هست، علي ابن ابيطالب هست، فاطمه زهرا سلام الله عليها و عليهم اجمعين هستند، ائمّهاطهار هستند، پدرانش و مادرانش چون خيلي ما آن طرف پدر داريم، خيلي ما آن طرف مادر داريم، خيلي دوستان خوب آن طرف داريم، دوستان خوبي كه وقتي از دنيا رفتند با اينكه ميدانستيم بهشان بزودي خواهيم رسيد و به آنها ميگوييم كه انّا انشاءاللّه بكم لاحقون، حالا ميبينيم همه آنجا هستند، اين كسي كه ميخواهد از دنيا برود ميبيند همه هستند، حالا علاوه درختها، نعمتها، همه چيز آنجا هست اين ميآيد ترديد ميافتد حالا من آن اولياء خدايي كه خيلي مقامشان بالاست، آنها كه اصلاً توي دنيا نميتوانند متوقف بشوند و لو لا الاجال التي كتب اللّه لهم لماتوا شوقاً و لو لا الاجل الذي اين عبارت اين جوري است من آن جوري حفظم. شايد جاي ديگر فكر ميكند باشد و لو لا اجل الذي كتب اللّه عليهم لهم تستقرا ارواحهم في اجسادهم.
معنا يكي است اگر آن اجلي كه خداي تعالي براي اينها نوشته نبود نميتوانستند اصلاً توي دنيا زندگي كنند، آنهائي كه حالا به اين توجه ندارند و غافلند در آن روايتي كه داشتم عرض ميكردم، اينها تازه به ترديد ميافتند كه ما برويم آن ور يا پيش زن و بچهمان باشيم، يك نگاه به زن و بچّهشان ميكنند، اينها دارند گريه ميكنند، يك نگاه هم آن طرف كردند كساني آنجا هستند كه اگر:
اي كه گفتي فَمَنْ يَمُتْ يَرَنِي جان فداي كلام دلجويت
كاش روزي هزار مرتبه من مُردَمي تا بديدمي رويت
حالا آنجا، درا ين ترديد روايت دارد كه يك گياهي ميآورد آن ملكالموت به اين شخص ميدهد بود بكند، مثل گُلي كه بو كند، جانش از بدنش بيرون ميآيد و اصرار دارد كه مرا زود به آنها برسانيد و قابضالارواح هم روح اين را قبض ميكند شوقاً الي الثواب، اين ثوابها، اين محبّتها اين عنايتهائي كه پروردگار نسبت به اين عده دارد. تو در دنيا تقوي داشتي همين امروز يك كسي از من سؤال كرده بود كه چرا شهيد با شهادتش تمام صفات رذيلهاش از بين ميرود و خدا او را از اوليائش قرار ميدهد؟ ببينيد در آن آيهي شريفه وَمَنْ يُطِعْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ نساء/69، نبي اين معلوم است كه خدا بهشان نعمت داده، صديقين، صالحين، شهدا هيچ مسئلهاي ندارند يعني كاري جز شهادت نكردند چرا براي اينكه شهيد آن كسي است كه وقتي ميرود به طرف شهادت از زن، فرزند ملك، پول، شخصيّت از همه اينها در راه خدا گذشته و جانش را به خداي تعالي سپرده و هر چه داشته داده به خدا، خدا هم اول كار، من اين را معتقدم كه اول كار كوچكي كه خداي تعالي در مقابل كارهايي كه بعد براي او انجام ميدهد اينست كه او را از تمام صفات رذيله در همان لحظه پاكش كند، تزكيهاش كند همانطوري كه انبياء تزكيه شدند، همانطوري كه صديقين و صالحين تزكيه شدند اين هم يكي از آنهاست، پاكشان ميكند، شوقاً الي الثواب، براي رسيدن به آن بهشتي كه همهي خوبان در آن هستند رحمت پروردگار در آنجاست، علي بن ابيطالب ميفرمايد: وهبني يا الهي صَبَرْتُ علي حَرّ نارِك فيكف أَصْبِرُ علي فراقك، من چطور به فراق رحمت تو صبر بكنم، توي جهنم ديگر رحمت خدا نيست، من چگونه صبر بكنم در جائي كه رحمت تو در آنجا احاطه ندارد، در بهشت رحمت خدا هست، شوق رحمت الهي، شوق محبّت الهي، براي شوق به محبّتهاي پروردگار، شما اگر دوستي داشته باشيد خيلي شائق باشيد كه از او هم اظهار محبتي به شما بشود از طرف او به شما يك اظهار محبتي بشود ديگر، اگر از طرف او به شما اظهار محبتي نشود شما ناراحتيد. كجا خداي تعالي به انسان اظهار محبّت ميكند در بهشت، در بهشت برزخي، در بهشت خلد، مورد محبت خدا واقع ميشود انسان و خوفاً من العقاب، از ترس عقاب اينها جانشان در بدنشان به قدر چشم برهم زدني باقي نميماند، اهل تقوي عظم الخالق في انفسهم، خالق در نظر آنها خيلي بزرگ است، خيلي عظمت دارد، ماها خدا را به اندازهي يك انسان معمولي كه ناظر اعمال ما هست، بهش توجّه نميكنيم. خدا آنقدر با عظمت است كه تمام ماسوي اللّه هر چه خلق شده كه انسان نميتواند خلقت پروردگار را احصاء كند، اينها همه در مقابل عظمت او و در مقابل قدرت او ناچيزترين چيزهاست، خدا آن كسي است كه علي بن ابيطالب را خلق كرده آن را اگر بشناسيم و بدانيم علي يعني چه، امام عصر يعني چه آنجا، و الا تمام اين كرات، تمام كهكشانها، همه موجودات مادي هستند إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (82) يس/82، صدها، ميلياردها برابر آنچه كه الان خلق كرده اگر بخواهد خلق كند و مصلحت باشد با يك اراده خلق ميكند امّا علي خلق كردن، پيغمبر خلق كردن، ما نميشناسيم ما ميگوييم علي بن ابيطالب يك انساني است به قد ماها نه، مثل اعلاي پروردگار است علي. مثل اعلاي پروردگار، علي بن ابيطالب و سائر ائمه عليهم الصلوة و السلام وامام عصر و للّه الامثال العليا، مَثَل اعلا نه مَثَل معمولي يعني ملائكه وقتي كه علي بن ابييطالب را ديدند اگر علي سبحاناللّه نميفرمود اگر علي اللّهاكبر نميگفت همه در مقابل عليبن ابيطالب ميافتادند و سجده ميكردند چون عظمت عليبن ابيطالب آنقدر بود كه ملائكه با همه علم و دانششان ممكن بود حواسشان پرت بشود، لذا امام عليه الصلوة و السلام ميفرمايد: فَسَبَّحْنا فَسَبَّحت الملائكه، ما تسبيح كرديم آنها ملائكه فهميدند كه ما يك كس ديگر را داريم تسبيح ميكنيم، يك خدائي كه بالاي، مافوق آنهاست، آن خداي ماست، خالق ماست فَسَّبحنا فسبحت الملائكه فَقَدَسْنا فَقَدَسَتِ ، ما تقديس كرديم، بِنا عُبِداللّه بنا عُرِف اللّه من عَرَفكم فقد عَرَف الله و من ابغضكم فقد ابغض اللّه و من احبَّكم فقد احَبَّ الله، فقد ميگويد يعني تحقيقاً اگر كسي عليبن ابيطالب را بشناسد خدا را شناخته به جهت اينكه فقط دو موضوع آن هم الان نيست دو موضوع فارق بين خدا و خاندان عصمت ائمّه اطهار است يكي اينكه مخلوقند، اينها كه الان ديده نميشود، دوم اينكه اينها بنده خدا هستند، كه باز هم ديده نميشود، اگر من پولي از جبيم در آوردم دادم به شما حالا پول را از هر كجا آورده باشم شما من را ميشناسيد اگر جان به همه جانداران داد علي داد، ولو از خدا گرفته اين را بايد معتقد باشيم امّا ما الان دست را ميشناسيم، يداللّه را ميشناسيم، دست خدا را داريم ميبينيم خدا، باز با يك علي اللّهي من داشتم صحبت ميكردم هر چه ميگفت، ميگفتم: قبول دارم گفت پس تو هم علي اللّهي هستي، گفتم فقط من يك چيزي را اضافه قبول دارم و ميخواهم به تو بفهمانم و آن اينست كه همين علي با همه خصوصياتي كه تو ميگويي خلق شده و بندهي خداست. گفت اگر اينجوري است ما هم قبول داريم، آخر او گفت علي رزق به ما ميدهد بله! علي بن ابيطالب به ما حيات ميدهد، خيلي خوب، علي بن ابيطالب آسمان و زمين را خلق كرد باشد، پس چي شما چه ميگوييد ما مگر نميگوييم. الان اگر من با دستم چيزي به شما دادم شما هم ميتوانيد بگوئيد دست فلاني چيزي به من داد، هم ميتوانيد بگوييد خود فلاني چيزي داد، دست و خود انسان از هم جدا نيست، ما علي را خدا نميدانيم ولي از خدا هم جدا نميدانيم. والاّ اگر غير از اين معتقد باشيم خيلي بيفايده است اينكه امام عصر ارواحنافداه غايب باشند و توي كرهي زمين و اين مسائل اصلاً خيلي از كارهاي ما بيفايده ميشود اين زيارتها، اين اظهار ارادتها، اين خطابها اينها همه بيفايده ميشوند، شما هر جائي كه ميرويد ميايستيد زيارت امام زمان را ميخوانيد خوب مگر امام زمان آنجاست، يك جاي معيني را بايد تعيين كنيد برويد بگوئيد: السلام عليك يا داعي اللّه يا مثلاً يك جاي معيني را تعيين كنيد كه امام زمان يا پيغمبر باشد بگوئيد السلام عليك ايّها النبي، و الا غلط است آنها دست خدايند، شما از دست چيز ميگيريد، چه بفهميد چه نفهميد خدا ا كسي است كه علي را خلق كرده، يك روايتي هست البته همينطور كه عرض ميكنم شما در ذهنتان بماند، يك وقتي اين روايت را من ديدم در كتاب متصوفه هست، بعد ديدم در تهذيب و در فقهالرضا و اينها هم هست روايت اينست كه «اذا كنت في الصلاة فنوي احداً من الائمة نَصْبِ عَيْنَيْك»، صوفيها سوءاستفاده كردند از اين روايت، ولي من به يك نفر گفتم توضيحش را دادم كه وقتي كه در نماز ميخواهي قرار بگيري، ميخواهي وارد نماز بشوي بايد يك نشانهاي از خدا در ذهنت باشد، يك نشانهاي خدا كيست؟ خدا چيست نستجيرباللّه؟ چيست كه ما نميتوانيم بگوئيم، يكي از ائمّه را قبل از نماز امام زمان را كه ميشناسي آن كسي است كه بيمنه رزق الوري، اين كلمه را دقت كنيد به خاطر امام زمان غير از خدا هر چه در عالَم هست حياتشان، زندگيشان، روزيشان بستهي به اوست، خوب بينيد خيلي مهم است رزق الوري، اين السبب المتصل بين الارض و السماء، آن سببي كه آن وسيلهاي كه خدا، سماء يقيناً در انيجا منظور خداست. خدا و خلق، سبب متصل است يعني از يك طرف با خدا و از يك طرف با خلق آن كجاست، اين را ميگوييم ديگر اين شخص را وقتي انسان، اين آيت عظماي پروردگار را اگر انسان در نماز در نظر بگيرد و بعد بگويد اللّه اكبر خدا بزرگتر از اين است، بزرگتر از آن چيزي است كه وصف بشود، اينها وصف ميشوند، ائمّه اطهار وصف ميشوند ولي خدا اكبر من ان يوصف، سبحان اللّه، منزه است خدا اينكه مخلوق باشد، بنده باشد و اينها مخلوقند و بنده هستند با همه عظمتشان اين در ذهنت باشد، آن وقت نماز خوبي ميخواني، قبل از نماز هنوز اذان نگفتي، اقامه نگفتي يك كلمه بگو السلام عليك يا بقيّةاللّه، اين را بگو آن عظمت امام زمان تو ذهنت بيايد، اين ستارهها و اين كهكشانها و نميدانم و سنگهاي آسماني و حتي مخلوقات آسماني هم اينها همينجوريهاي هست كه ما الان هستيم ديگر همهاش همينجوري است، اينها كاري انجام نميدهند، اينها عظمت پروردگار را آن جوري كه عليبن ابيطالب عظمت پروردگار را به شما نشان ميدهد، پيغمبراكرم نشان ميدهد، دَر خيبر را وقتي كه كَند روي دست بلند كرد كه يك كار بسيار كوچك و جزئي علي بن ابيطالب بود خدمت شما عرض شود كه و جمعيّت را از آن ور خندق به اين ور خندق منتقل ميكرد آن شخص تعجّب كرد، پيغمبراكرم فرمود به پاهاش نگاه كن، ديد پاهاي حضرت بين زمين و آسمان است، آن كف خندق وايستاده معلق است، گفت پسر عمويت چه ميكند؟ حضرت فرمود: پاهايش روي پَر جبرئيل است، اين علي، اين امام زمان، اين عظمت خدا را نشان ميدهد اين آيت عظماي پروردگار است، اگر شما قبل از نماز يك طيّالارض خدا بهتان بدهند تمام ماسوي اللّه را بگرديد و بعد بياييد نماز بخوانيد آن چنانكه متوجه مقام مقدس علي بن ابيطالب يا امام زمان عليه الصلاة و السلام ميشويد و اين را مخلوق خدا ميدانيد، آن جور متوجه نميشويد تمام كرات، همه جا، بهشت را هم ببنيد، جهنم را هم ببنييد همهي كارهاي خدا را همه را سير بكنيد و بعد بياييد بخواهيد نماز بخوانيد و يا عليبن ابيطالب را بشناسيد و ببينيد اينجا بهتر ميگوييد اللّه اكبر وقتي وارد حرمهاي مطهرهي خاندان عصمت و طهارت ميشويد ميخواهيد زيارت جامعه بخوانيد، بهتان ميگويند صد مرتبه بگوييد اللّه اكبر پرسيدند چرا اين اللّهاكبرها را بگوييم؟ گفتند: براي اينكه مبادا دچار غلو بشويد، يعني خدا را نديده بگيريد، همانطوري كه آن علي اللّهي ميگرفت اينجوري نشويد، اللّه اكبر بگوئيد در همين زيارت جامعه مطالبي هست كه كه اگر انسان قبلش اللّه اكبر نگويد غُلُوّ است خدا را فراموش ميكند، انسان ان ذُكر الخير، ميگوئيم اگر خيري ذكر بشود شما اولشيد، آخرشيد، اصلشيد، فرعشيد، منتهاشيد خوب پس چي، خدا چي؟ اللّه اكبر در عالم خلقت، در عالم كون، در عالم ممكن اينها اول و آخر، ظاهر و باطن و همه چي هستند اينجا بگوئيد اللّه اكبر.
عظم الخالق في انفسهم فصغر ما دونه في اعينهم، همه چيزي كوچك است ميگويم ديگر به شما گفتند يك سيري داريد قبل از نماز همهي جاي عالم هستي را ببينيد بعد بيائيد نماز بخوانيد چيزي نيست در مقابل قدرت پروردگار آن چه كه الان خدا خلق كرده هر چه هست بيشتر از اين مصلحت نيست كه خلق كند و الا به يك اراده خدا ميلياردها برابر ميتواند خلق كند.
فصغر ما دونه في اعينهم ، انشاءاللّه اينجوري بشويم، همه چيز كوچك بشود، قدرتهايي كه در كرهي زمين از ابرقدرتها و چه بگويم قدرتمندترين مردم گرفته تا آن پايين چي هستند اينها همانجا كه به اصطلاح اسلحهاش را بر ميدارد تا ميخواهد به طرف شما شكليك كند ميبينيد خودش را جانش را خدا گرفت اصلاً هيچي نيست، يك عروسكهاي كوكي هستند اين قدرتمندان دنيا كه هواي نفسشان كوكشان ميكند گاهي شيطان كوكشان ميكند. اگر خدا كوكشان كرد آن هم متصل به خداست، مثل عليبن ابيطالب، مثل ائمّه اطهار آنجا چرا چون وصل به خدا عظمت پيدا ميكند اما مادون خدا هر چه كه غير خدا باشد، مادون خدا عليبن ابيطالب مادون خدا نيست، امام زمان شما مادون خدا نيست، همان دست خداست، همان وجه اللّه الاعظم است، همان چشم خداست، گوش خداست، زبان خداست «فهم والجنة كمن قدراها» ببينيد يقينشان آن قدر كامل است كه اينها و بهشت، ارتباطشان با بهشت چگونه است كمن قدراها مثل اينكه دارند ميبينيند بهشت را چيزي كه چشم دل ما را باز ميكند يقين است، گفتند ما هم ميگوييم هست، فهم فيها متنعمون ، اينها در حال استفاده از نعمتهاي بهشتند، اينجا نشسته در حال استفاده از نعمتهاي بهشت است، هيچ وقت توي خيالات خوشي رفتيد گاهي انسان ميرود توي خيالاتي، اينها خيالات است، مشكوك است، بعضيها حتي نيست اما اگر يقيني باشد، يك خانهاي درست كرددي بسيار خانهي خوب، همهي وسايل راحتي در آن فراهم همه جور درختهاي ميوه در آنجا هست، فقط اينجا يك كاري داري ميخواهي بعد فوري بروي آنجا كارت را انجام دادي يك قدرت استراحت در اينجا ميكني، ذهت ميرود، ميگويد فردا شب من ميروم آنجا روي آن تخت آن جوري ميخوابم همنيطور چه فلان، همنيطور هي اين حرفها را توي قلبت، توي ذهنت ميآوري، كمن قدراها فهم فيها متنعون و هم و النار كمن قدراها فهم فيها معذبون، اگر خداي نكرده كار بد كرده باشي خوفت بطوري است كه خودتان را در جهنم ميبيني مثل اينكه داري عذاب ميكشي، عذاب ميكشي.
قلوبهم محزونه، دلهايشان محزون است اين حزن غير از آن حزني است كه أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُون َيونس/62، اينجا همين جمله را عرض ميكنم و انشاءاللّه شب وفات امام باقر است. اگر به انسان يك بزرگي، يك قدرتمندي يك وعدهي خوبي داده باشد فردا صبح بيا، اول ساعت هشت صد ميليون چكت را از بانك بگير، خيلي خوشحالي بله؟ بله از اين بهتر نميشود، ولي چرا صبح نميشود، محزوني كه چرا اين ساعتها دير راه ميرود، هي بلند ميشوي، نصف شب هي نگاه به ساعت ميكني، هنوز ساعت يك است تا هفت ساعت ديگر اين راه مثال ميزنم براي اينكه اولياء خدا، متقين محزوند در اين دنيا و حزن هم ندارند، هم حزن ندارند خوشحالند، هم محزوند كه چرا اينجا گير افتادند چرا اينجا معطلعند خوب دقّت كرديد؟
قلوبهم محزونه و شرورهم مأمونه اين جمله را هم امشب شب شهادت امام باقر ياد بگيريد شرتان به كسي نرسد، همه بگويند فلاني را ميگوييد او اذيّتي به ما ندارد، اگر صد تا فحشش هم بدهيم، اذيتش هم بكنيم او عكسالعمل ندارد، چقدر خوب است اينطوري خودتان را معرفي كنيد، اينجوري نباشيد كه آيا فحش داده يا نداده من الان ميروم از درز خانهاش در راه هم اگر باز نميكند از درز خانهاش فحشها را ميريزم تو خانهاش ما از كسي نميوريم مشهدي ميگويند ما از كسي نميخوريم بله، گردن كلفتي ميكنيم از اين حرفها، بله، خد انكند اينجوري باشيم، نرم، ملايم خيلي سادهو اذا مَرّو بالغو مَرّو كراماً و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً ، همسايه اذيت ميكند خوب اذيّت ميكند، هيچ تو عكسالعمل نداشته باش يكي از رفقا ميگفت همسايه ما موسيقي ميزد، بهش ميگفتم نزن ميگفت: خانه خودم حقّش را دارم، ما هم رفتيم يك حلبي از اين حلبيهاي نفتي بالاي پشت بام گذاشتيم با چوب خانهي خودمان است، حق داريم تق و توق كنيم، نه نكن، نكن اين كار را بگذار او خودش وجدان دارد ميفهمد كه تو اذيّت ميشوي از شرت بگذار مأمون باشد و شرورهم مأمونه، اميدواريم خداي تعالي همهي ما را جزو مقتين قرار بدهد و تقواي ما را مايهي نفع خودمان، نفع دوستانمان، نفع ديگران، و همه از وجود ما از تقواي ما استفاده كنند. و صلي اللّه علي سيدنا محمد و آله اجمعين.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.