۵ جمادی الثانی ۱۴۲۵ قمری – ۲ مرداد ۱۳۸۳ شمسی – محبت
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ. (بقره / ۱۶۵)
اگرچه ممکن است بعضی بخاطر مسامحه خودشان کارت ورود این مجلس را نداشته باشند و محروم باشند. چون هفته گذشته که اعلام شد بدون کارت وارد مجلس نشوند عده زیادی از دوستان، از شهرستانهای مختلف ناراحت بودند و نظر من این است خودشان برای خودشان این ناراحتی را بوجود آوردهاند. من یک مطلبی را الان به جناب دوست عزیزمان آقای گنجی عرض میکردم که ما در این مدت نتوانستیم به دوستان بفهمانیم که این مجلس، مجلس درس است نه مجلس موعظهی تنهای متعارف . میخواهیم یک مطالبی را بگوییم در همین مجلس همین الان با اینکه همه کارت دارند ما کارتها را بر اساس اعتقاداتشان داده ایم اما بر اساس مراحلشان ندادهایم در مجلس ما الان از مرحله توبه و استقامت هست تا مرحلهی عبودیّت. من الان این وسط بخواهم مطالب عمیقی در محبت به پروردگار عرض کنم یا باید آن مطالب مهم را که اساس کار است نگویم به خاطر یک عدّهای که هنوز به آن مرحله نرسیدهاند، طبعاً حق آنهایی که مراحل بالاترند ضایع میشود و اگر بخواهم بر اساس فهم این عده حرف بزنم آن عده ممکن است چیزی متوجه نشوند و یا اگر متوجه بشوند غلط باشد. به هر حال انشاءالله -خدا توفیق بدهد- گام به گام برای تنظیم این جلسات و استفادهی بیشتر شما قدم بر میداریم. ولی جدّاً از همهتان در تمام شهرهایی که صدای من را میشنوند تقاضا دارم به من کمک کنند و اینقدر فشار برای بینظمی جلسات بر ما نیاورند تا بتوانیم حقایقی که ممکن است و از آیات و روایات استفاده میشود برای شما بگوییم و زحمات دوستانمان هدر نرود. به هرحال از همهی آنهایی که مسامحه کرده اند و کارت نداشتند و به جلسه این هفته نیامدند و یا به آنها اجازه داده نشده که بیایند من معذرت میخواهم ولی به آنها سفارش میکنم که جدی بگیرند و تا هفتهی دیگر مراجعه به دفتر قم بکنند و کارتهایشان اگر امتحاناتشان درست بوده بگیرند و ما را از دیدارشان محروم نکنند والاّ از همه تقاضا میکنم به من بخصوص فشار -که بدون کارت تشریف بیاورند در جلسه- نیاورند چون من خیلی شرمنده و کسل میشوم از این که کسی از من تقاضایی کند و من نتوانم تقاضای او را بپذیرم. به هرحال برای همهتان از خدای تعالی درخواست توفیقات بیشتری میکنم و امیدوارم محبّت پروردگار در دلهایتان آن چنان بگیرد که دنیا و آخرتتان را تأمین کند، محبّت به پروردگار همانطوری که در هفتههای گذشته عرض کردم باید جدّی باشد علامت ایمان است محبّت. چون انسان هر چیزی را که دوست دارد اول میشناسد و خوبیهای او را متوجه میشود و بعد به آن محبّت پیدا میکند. و یک مطلبی را مقدمتاً عرض کنم که محبّت گاهی با نیازمندی مخلوط میشود. یک چیزهایی انسان نیاز دارد و در نتیجه فکر میکند که به آن محبت دارد. مثلاً انسان گرسنه است غذا را به صورت ظاهر دوست دارد. وقتی که غذا را خورد و سیر شد میبینید که گاهی میشود که از بوی غذا هم بدش میآید. یا مسائل جنسی مثلاً اگر رفع نیازش شد ممکن است از آن بدش بیاید ولو برای چند لحظه. این یک دسته از محبّتهای باصطلاح مجازی است. محبّت واقعی نیست. محبّت واقعی آن محبّتی است که انسان در هر حال محبوبش را دوست داشته باشد. یک نوع از محبّت که به صورت ظاهر محبّت است ولی حقیقتاً محبّت نیست چیزی است که خدایتعالی در دل انسان قرار داده برای مصلحتی. مثلاً انسان فرزندش را دوست دارد این محبّت حتی در حیوانات هم هست. حیوانات هم فرزندشان را دوست دارند. ولی این دوستی را خدایتعالی در دل انسان قرار داده، در دل حیوانات قرار داده که فرزند ضعیفش را تربیت کند و او را از خطرات حفظ کند. فرزند، ضعیف است. بخصوص فرزند انسان که از همهی فرزندان ضعیفتر است خدایتعالی محبّت بیشتر هم در دل انسان قرار داده که فرزندش را از خطرات حفظ کند. شما میبینید فرزندتان را آنقدر دوست دارید که حاضرید باصطلاح معروف در چشم شما خنجر فرو برود و در پای او خاری فرو نرود. خیلی مواظبش هستید. این محبّت را خدا در دل شما و حیوانات قرار داده تا فرزندتان را به یک قدرتی برسانید. میبینید حیوانات در این جهت منظمتر از ما کار میکنند. بچّه تا نیاز به غذا و تا نیاز به استراحت و حفظ از خطرات دارد او را کاملاً حفظ میکنند. حتی دیده شده که حیوانات ضعیف وقتی که خطری متوجه فرزندشان میشود با حیوانات بسیار قوی مبارزه میکنند و گاهی آنها را از فرزندانشان دور میکنند. این محبّت را خدا داده، امّا به مجرد اینکه این جوجه –باصطلاح- این بچّه حیوان به یک جایی رسید که خودش توانست غذا بخورد و غذا تهیّه کند و خودش را مثل پدر و مادرش از خطرات حفظ کند دیگر مادر او را نمیشناسد، پدر هم او را نمیشناسد. او را وا میزنند، به حال خود میگذارند. چرا؟ به خاطر اینکه این محبّت را خدا داده و تا جایی هم که لازم بوده این محبّت انجام شده و بعد هم دیگر لازم نیست. میروند به سراغ فرزند دیگر. اما انسان چون عقل دارد یک مقداری کارها را خدا به خودش واگذاشته اینجا ما نمیتوانیم آن نظم را رعایت کنیم. گاهی فرزند به سن چهل سالگی رسیده باز هم میبینیم یک محبّت بیجا حتی نسبت به او داریم. اگر بر اساس تقوا و خدایی باشد اشکالی ندارد، اما بیجا غلط است. میبینیم که حضرت نوح علی نبینا و آله و علیه السلام وقتی که اظهار محبتی به فرزندش –که دیگر قدرت دارد، میتواند خودش را و سرنوشتش را انتخاب کند- یک اعتراض جزئی، یک سؤال از پروردگار میکند که إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی (هود / ۴۵) فرزند من از اهل من بود چرا غرق شد؟ شما قول دادید به من که اهلت را نجات میدهم! خدایتعالی به او با تندی خطاب میکند إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنْ الْجَاهِلِینَ (هود / ۴۶) تو چرا از جُهالی؟ من تو را موعظه میکنم که جاهل نباشی. جاهل یعنی حساب در دستت نباشد. مثل حیوانات لااقل باش! از حالا او دیگر بچه تو نیست، او راه خودش را انتخاب کرده. تا این جوجه کوچک بود خودش را نمیتوانست از خطر نجات بدهد، تو در مقابل گرگ هم میپریدی و گرگ را عقب میزدی و فرزندت را حفظ میکردی، اما حالا به او فهمانده ای که این گرگ است، این راهی هم که تو میروی به طرف لانه گرگ است و نباید بروی. ولی خودش انتخاب کرده رفته، اعتنایش نکن. این صراط مستقیم است. این هم یک محبّت است که خدا داده تا زمان معیّن و بیشترش هم ما که میرویم از صراط مستقیم خارجیم. نسبت به زن، یک وقت هست در بُعد نیازمندی است، هر مردی شاید و شاید هر زنی نسبت به هر مردی محبّت دارد، به خاطر نیازی که از جهت جنسی به او دارد، این هیچ. این در بخش اولی که عرض کردم قرار میگیرد. امّا با همان خواندن عقد، همان کلمه انکحتُ یا کلمه متّعتُ و یا کلمه زوّجتُ که زن به مرد میگوید، یک محبّتی –خدایتعالی در قرآن فرموده- یک محبّتی القا میشود. همین کلمات القا میکند، همین جملات بوجود میآورد. این محبّت به خاطر این است که بتوانند با هم زندگی کنند. اگر یک زن و شوهری از هم بدشان بیاید، گاهی میشود انسان یک زشتیاش به یک نفر میافتد، میگوید این پهلوی من نباید بنشیند، یک بد آمدنی گاهی بیجهت بوجود میآید که شاید هم بیجهت نباشد ولی گاهی هم به خاطر اختلاف عقیده. او طرفدار مثلاً ظالمین به فاطمهی زهراست و این محبّت شدید به فاطمه زهرا –سلام الله علیها- دارد نمیتوانند اینها پهلوی هم بنشینند از یکدیگر بدشان میآید، انحراف دارند، این از این طرف است، آن از آن طرف، از این جهت انسان بدش میآید از یک نفر. امّا خدای تعالی در دل زن، در دل مرد، یک محبّتی ایجاد کرده که وقتی در خانه وارد میشوند از هم بدشان نیاید. از هم خوششان بیاید، نه به خاطر جنبههای شهوانی و جنسی. گاهی میشود اصلاً این مسئله مطرح نیست ولی واقعاً همدیگر را دوست دارند. این هر چه او میگوید اطاعت میکند، او هر چه این میگوید اطاعت میکند، یک صفایی، یک صمیمیتی، او غذا برای مردش تهیّه میکند، این بازار میرود برای او همه چیز میخرد. این یک نحوه محبّتی است که خدا در قرآن میفرماید ما القاء کردیم رأفت و مهربانی را در بین زن و شوهر. شما نگویید ما اکثرمان از زنهایمان بدمان میآید! همهی زنهایمان از ما بدشان میآید! ما از صراط مستقیم خارجیم.آنرا که باید دوست داشته باشیم نداریم، آنرا که باید دوست نداشته باشیم، داریم. فکر نکنید دو تا از فروع مهم اسلام -که اگر ده تا فرع داشته باشد- دو فرعش تولّی و تبرّی است، این فقط یعنی امام حسین را دوست داشته باش! آن هم چون تشریف ندارند، اگر بیایند در بین ما یک قدری با ما سر و کله بزنند و یک قدری مزاحمتی برای آن روش غلطمان بوجود بیاورند دیگر ایشان را هم دوست نداریم! روز عاشورا به سرمان میزنیم، من همین پریروز از کنار بعضی از این عزاداریها میگذشتم به فرزندم گفتم همه چیز در دست این مردم بازی است! برای خوشگذرانی است! حتی عزاداری! ما منحرفیم. خیلی مانده تا به صراط مستقیم یک آدم حسابی بشویم. خیلی مانده. والاّ چه معنا دارد ؛ زنی که آمده در خانه تو و با تو زندگی میکند، محبّت را خدا در دل شما ، رأفت و رحمت، مهربانی را در دل او و در دل شما قرار داده فقط به خاطر جنبههای شهوانی یکی دو ماه اول قربان یکدیگر میشوید بعد تمام میشود. چرا؟ برای اینکه آن نبود، ازدواج شما خدایی نبوده. همان شب اوّل ازدواج خدا را به غضب در آوردید، چطور میشود کسی که خدا را به غضب آورده محبّت در دل او، رأفت در دل او، مهربانی در دل او بیاندازد؟! از همان اول، آقا یک شب عروسی است، قوم و خویشها اینطوری گفتند! خدا را اصلاً در نظر نمیگیریم. قوم و خویشها میخواهند مثلاً فلان آهنگ حرام را در مجلس بزنند، فلان دسته مردم بیایند، فلان کار را بکنند. همهی رسومات حرام –من نمیگویم حلالش اشکال دارد- حرام را به وجود آورده ایم آن وقت هم توقع داری که خدا هم رأفت و مهربانی و محبّت را در دل شما دو نفر بیاندازد نسبت به همدیگر! و مشکلات دیگر، حالا فکر نکنید ما که شب عروسیمان همهاش صلوات بود، همهاش چه بود! حالا چرا اینطوری شدیم؟! مشکلات دیگر، انحرافات دیگر، که من در آن راه و در آن مقصد نیستم که مطالب را عرض کنم. بعضی از عروسیها را خدا میداند در یک مجلسی در همین مشهد از من دعوت کردند و من بودم و یکی از علمای مشهد بنا بود عقد را بخوانیم. یک طوری شد که خود صاحبخانه گفت : شما صلاح نیست اینجا باشید! بروید! ما در آن اطاق نشسته بودیم، معلوم شد اوضاع از دست او هم خارج شده بود! چیزهایی هست که اگر انسان بتواند دقیقاً در صراط مستقیم حرکت کند هیچ وقت سرنگون نمیشود، هیچ وقت مشکلات برایش بوجود نمیآید این را شما بدانید، از این بحث بگذریم این هم یک نوع محبّت است، ولی همهی اینها محبّت واقعی نیست، یا خدا داده یا انسان به خاطر نیازش است یا اینکه تحت تأثیر شیطان واقع شده، از مجنون پرسیدند حق با امام حسین بود یا با یزید؟ گفت حق با لیلی بود، اینقدر مفتون این سیمای محدودِ مردنی که بالاخره همه مردنی هستیم شده بود که نه حسین را میشناخت، نه خدا را، نه یزید را ! هیچ کس را نمیشناخت. یک نوع هم این محبّت. امّا محبّت واقعی، -اینها را من عرض می کنم به خاطر اینکه دو دو تا چهارتا بشود محبّت خدا، که محبت واقعی است و بقیّه همه مجازی است این را برایتان واضح کنم- محبّت به خدا چه هست؟ شما چه را دوست دارید؟ چه را دوست دارید؟ شما میگویید که من پاکی را دوست دارم، سبحان اللّه، خدا پاک است، من قدرت را دوست دارم. همه دوست دارند. فطری است که انسان قدرت را دوست دارد. تا دیروز این آقا من از او بدم میآمد حالا رأی دادند شده رئیس جمهور، حالا دیگر دوستش دارم. چرا؟ چون قدرت آمده در دست این. در دنیا قدرت مورد محبّت است امّا خود صاحب قدرت گاهی میشود مورد محبّت نباشد ولی قدرت مورد محبّت است. چون انسان قدرت را دوست دارد، علم را دوست دارد، پاکی را دوست دارد، این برو و برگرد ندارد. شما به دروغگوترین افراد بگویید: ای دروغگو! بدش میآید، بلکه اگر بگویید تو راستگو هستی خوشش می آید! این فطری است. به جاهل ترین مردم بگویید: ای نادان! بدش میآید. و به جاهلترین مردم بگویید: ای دانشمند! خوشش میآید. ببینید فطری است . همه همینطورند. قدرت، علم، پاکی، به یک آدم ناپاکِ ناپاک، بگویید: ای ناپاک! بدش میآید. به عنوان فحش هم نه ! اصلاً خوب معرفیش کنید. این آدم؛ آقا، یک آدمی است متکبّر، حسود، بخیل، یک چند تا از این صفات را به او نسبت بدهید، آقا! آبروی من را بردی! بلند میشود حتی به شما اعتراض میکند. چرا بدت آمد غیر از این است؟ بدش میآید. و به همین آدم ناپاک اگر بگویید: ای پاکترین افراد! میبینید یک قدری خوشش میآید. ببینید! اینها یک چیزهایی است که فطرت انسان است، یعنی فطرت معنایش این است -برای شما که اعتقاداتتان را امتحان داده اید و کارت گرفته اید باید عرض کنم معنی فطرت این است- که در آن دو هزار سال که در مکتب اهلبیت عصمت درس خواندید آنجا به شما یاد دادند چه را دوست داشته باشید، چه را دوست نداشته باشید. ظلم را انسان دوست ندارد، ظالم را هم دوست ندارد، ظلم و ظالم را آنجا به ما یاد دادند. خیلی چیزها که من در کتاب در محضر استاد به اندازه عقل ناقصم، مطالبی که آن وقت به ما درس دادند و بعد هم از ما تعهد گرفتند که اینطوری باید در دنیا باشید نوشتهام. پس علم و قدرت و پاکی را، این سه چیز را ما دوست داریم، این سه چیز از شما سؤال میکنم در چه کسی کامل است و در چه شخصی اصالت دارد؟ آخر در پیغمبراکرم قدرت کامل، در ائمه اطهار قدرت کامل، پاکی هم به حدّ کمال و عصمت و قدرت و علم، علم هم که محدود است، ائمهی اطهار اینطورند، پیغمبراکرم این طور است، امّا اصالت ندارد، یعنی کسی دیگر به آنها داده، خدا به آنها داده، پس میبینید اینجا هم مرکز توقّف نیست، البته ما باید توقف کنیم، ما از این دوربین خدا را میبینیم. ما به اینجا نگاه می کنیم، یک کسی که عینک به چشمش هست این اوّل خودش بخواهد نخواهد، اوّل عینک را میبیند بعد بیرون را میبیند، ما اوّل باید ائمه اطهار را، چه در دنیا، چه در آخرت، چه در بهشت، اوّل آنها را ببینیم بعد خدا را ببینیم، آنها واسطه دیدن ما هستند، واسطه فیض ما هستند، ما یک وقت با یک عده از اهل معرفت که خیلی هم الان در دنیا معروف هستند و خیلی معرفت دارند و خوب بودند بحثمان سر اینجا گیر بود ما میگفتیم اول باید ائمه را ببینیم بعد خدا را، آنها میگفتند نه وقتی که –تعبیر هم همین تعبیرات بود- وقتی چشم عینک نخواست چرا اوّل عینک را ببینیم؟ ما میگفتیم متأسفانه خدا ما را اینطوری قرارمان داده که همهمان باید عینک بزنیم والاّ هیچ چیز نمیبینم! دلیلش؟ این است که خدایتعالی یک آیه از این همه آیات قرآن را بر علی بن ابیطالب هم حتی نازل نکرده، بر ائمهاطهار هم نازل نکرده، بر هیچکس نازل نکرده. خدا، پیغمبر، ما. ببینید، ائمهاطهار –به آنها من جسارت نکرده باشم- یک نورند ولی خدا، پیغمبر، ائمهاطهار، ما. میشود از یک گوشهای خدا را غیر از این راه ببینیم؟ نه! نمیشود، ببینی هم اشتباه دیدی او خدا نیست، کلّ ما میّزتموه بأوهامکم ، هر چه را که با اوهامتان –از آن کنار دیدن وهم است- با اوهامتان تمیز بدهید این مخلوق شماست، این تخیل شماست، مردود الیکم. دقت کردید؟! پس بنابراین آن کسی که، آن کسی که قدرت بینهایت دارد و ذاتیش است، پاکی بینهایت است و ذاتیش است و علم بینهایت دارد و ذاتیش است، که هست؟ خدا. نمیتوانید غیر خدا را دوست داشته باشید، اگر غیر خدا را دوست داشته باشید به خاطر همان اشعهای است که از خدا به او تابیده است. صبحهای نجف یکی از کارهای طلبه های نجف این بود، مخصوصاً شب باران آمده باشد، میرفتند در وادیالسلام از دور نگاه میکردند تا خورشید در میآمد از دور نگاه میکردند، این دُرها برق میزد، باران خورده بود، روشن شده بود، اینها برق میزد، هر درّی که پاکتر بود، پاکتر بود، تلألوش بیشتر بود، میرفتند برمیداشتند، شما باید اینطور باشید، از دور نگاه کنید ببینید این خورشیدِ وجودِ مقدس پروردگار بیشتر به که تابیده، و چه کسی صافتر بوده، او بهتر است و آن وقت بروید جمع کنید، و دوست داشته باشید، سنگ سیاهی کنار این دُر بود اصلاً عقبش میزدند و آن دُر را بر میداشتند. آن کسی که دلش پاک است، صادق است، شفاف است، روشن است، وقتی که خدایتعالی صفاتش به تمام ماسوی اللّه دارد میتابد و با کلمهی رحمان این جمله را بیان فرموده، همه جا دارد خدا تابش می دهد، روزی میدهد، نعمت میدهد، همهی موجودات تحت تابش پروردگارند، و خدا در آنها تجلی کرده امّا بعضیها اصلاً بروز نمیدهند، یعنی بروز نمیدهند، هیچ! اصلاً، نمیدانند این را. در وجودشان آن نور وجود ندارد، بعضیها، اوّل میبینید عین خورشید، عین خورشید ! آنجا یک خورشید دیگر هست، نزدیکش میروی میبینی یک آینهی بزرگ بدون کج و معوج، بدون موج آنجا هست، چه کسی است این اقا؟ پیغمبراکرم، تمام خورشید افتاده در آن. دومی که هست؟ علی بن ابیطالب، سومی؟ فاطمهی زهرا، در زمان ما آن نوری که به ما تابش میکند و از خدا میگیرد و به ما میدهد حضرت بقیهاللّه ارواحنافداه است، آقا در بیابان نیستی، نگاه کن، چشمت را باز کن تا امام زمانت را ببینی، نمیشود دیده نشود. خوب بعد از آن؟ بعد از آن هر کس که خدا را بیشتر بشناسد، هر کس تزکیهی نفس بهتر کرده باشد، شما تزکیهی نفس کردهاید یعنی این دُرّ وجودتان را آن چنان شفاف شده، درست است باصطلاح یک سوسو میزند این دُری که در بیابان افتاده، امّا بالاخره تابش کرده به او، مثل سنگ سیاه نیست، مثل خاک نیست، و در او تابش کرده، میروی آن را بر میداری. قیمت دارد، امام صادق علیه الصلوه و السلام فرمود: کالکبریت الاحمر ، مثل کبریت احمر است، کبریت احمر چه هست؟ اکسیر است، کمیاب است، در این بیابان این زمان که بارندگی کم است، نه بارندگی معمولی، بارندگی الهی، معارف کمتر گفته میشود، مردم به سوی آنچه که نباید بروند میروند، غیر از ایران ما حالا یک مقداری بهتر است، یک بارانی، نمنمی میزند، امّا در خارج از ایران شما بروید ببینید گرد و غبار میبارد، همه جا را خاک گرفته، همه جا را سیاهی گرفته در یک چنین بیابانی کجا میتوانید اولیای خدا را پیدا کنید؟ خودت از اولیای خدا بشو، چه میخواهی که خدا ندارد؟ قدرت میخواهی خدا دارد، اگر ندارد خدا قدرت، چرا نصف شب بلند میشوی میگویی خدا همین الان به من فلان حاجتم را بده؟ دارد. پس معتقدی که دارد. معتقدی که پاک است خدا، چرا در هر نماز مکرر در مکرر میگویی سبحان اللّه، سبحان اللّه یعنی پاک است خدا و خدا، وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ (انعام / ۵۹) استثناء ندارد، معنای این آیهی شریفه حتّی شامل پیغمبراکرم و ائمهاطهار میشود، آن علمی را که خدا دارد اینها همهی آن را ندارد، آنها نامحدود نیستند مثل خدا، خدا نامحدود است که علمش هم نامحدود است، وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ، پس بیاییم خدا را دوست داشته باشیم خوب ما که میخواهیم خدا را دوست داشته باشیم، تو بخواه، برو دنبالش، شرایطش را عمل کن، پاک بشو، آخر بنا شد دُر باشی، آن هم دُر شفاف، نمیدانم دُرهای روی انگشترها را دیده اید؟ مثل شیشه میماند، مثل آینه میماند، دُر شفاف تا ارزش پیدا کنی و نور خورشید به تو بتابد. اوّل پاک شو، ما اینقدر اصرار داریم تزکیهی نفس بکنید چه فایدهای برای من دارد تزکیهی نفس شما؟ من که نمیخواهم از همهتان، مثلاً با شما معاشرت شب و روزی داشته باشم. شب و روز هم به من دروغگو نگویند، البته مفید گاهی میشود، ولی به هرحال برای خودتان مفیدتر است، برای شما مفید است، آقا تصمیم بگیر، کی؟ باصطلاح، هر ناپاکی که خودت میفهمی، نمیگویم بیا از من یاد بگیر، هر ناپاکی که خودت میفهمی ناپاکی است نکن، نداشته باش، کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا (اسراء / ۱۴) خودت حساب کن، اینجا کسی هم ندیده و من به زن نامحرم نگاه کردم. نکن، پاک باش، آن قدر پاک باش که تو را امام زمان بپذیرد. امام زمان کلاه سرش نمیرود! ما میبینید مرجع تقلیدمان، مراجع تقلیدمان، حتی رهبر انقلابمان، خوب از باطن اشخاص که خبر ندارد، یک نفر میآید آن قدر قربان صدقه میرود، هفت هشت تا کارهای صحیح انجام میدهد، چه چه چه، و میرود بالا تا جایی که میرسد امینترین افراد است آن وقت میرود حزب جمهوری اسلامی را بمب میگذارد، فرار میکند، بعد همه را روی سر هفتاد و چند نفر خراب میکند! دیدید که، اینها یک چیزهایی بود که ما دیدیم، اما امام زمان و حکومت امام زمان و همهی اینکه امام زمان صلوات اللّه علیه در غیبت هست به خاطر اینست که یک جایی برسد که مردم یک طرفه بشوند. اقلاً یک عده باشند که پاک باشند، نخواسته باشند سر امام زمان را کلاه بگذارند، نفوذی نشوند که او نمیگذارد کسی نفوذی بشود والاّ یک عده میآیند، آنها اخلاقشان همین است، بعد میآیند حضرت با اینها چکار کند؟ به خود من در یکی از این خوابها گفتند ما با این آدم چکار کنیم-یک نفر- به من تو بگو چکار کنیم؟ بُکشیم او را؟ شیعه است، معتقد، البته دو سه تا ناپاکی دارد. نگهش داریم، شلوغ میکند. یک آدمی نیست که یک گوشهای بنشیند ناپاکیاش مال خودش، نه، وارد میشود، خوب حالا چکار باید کرد؟ همه یاری کنید حضرت بقیهاللّه را، همدیگر را وادار به پاکی کنید، وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنْ الْمُنکَرِ (توبه / ۱) به خود امام زمان، -روز جمعه است کنار قبر علی بن موسی الرضا- قسم میخورم که بهترین یاری امام زمان این است که اوّل خودت را پاک کنی بعد دیگران را. پاکشان کنید، پاکشان کنید آقا بیاید. بهترین انتظار فرج، این است، بهترین تعجیل در فرج همین است، خوب وادار کنید، تو بچّهات را اقلاً درست کن، آن یکی رفیقش را درست کند، آن –به اصطلاح- یک جلسه تشکیل دهد یک عدّه را درست کند. تلیقن کنید، بگویید، حرف تأثیر دارد، به خدا قسم تأثیر دارد همدیگر را پاک کنید، پاک بشوید، بهبه! یک بیابان، من خودم در نجف بودم صبحی که باران آمده بود عین ستاره در این فضای قبرستان وادی السلام دُرها برقبرق میزد، آقا باران نیامده بود چند روز، خاک نشسته بود اصلاً دیده نمیشد. زمان ما گرد و خاک خیلی بیشتر از باران است، شما باران ریز باشید، شما یک آفتابه لااقل دستتان بگیرید یک متر در یک متر زمین را اقلاً آب بپاشید -شاید آن دُرها نمیخواهید- روی خودتان آب بریزید، خودتان را بشورید تا دُر وجودتان پاکیاش معلوم بشود و در نزد خدایتعالی ثبت بشود، هیچ باکی ما نداریم خوب معرفی بشویم، بد معرفی بشویم، هیچ! تا بفهمید لااقل محبوب خدا که هست؟ از اعمال استفاده میشود، از روحیاتتان استفاده میشود، این کار را بکنید. به خود امام عصر ارواحنا فداه من قسم میخورم که جز این از شما هیچ نمیخواهد. شب تا صبح نماز بخوانید ولی کبر و نخوت و عجب داشته باشید چه ارزشی دارد؟ محبّت پروردگار را در دلتان بوجود بیاورید. این محبّت شما را شفاف میکند. شما را هر چه سریعتر به خدا میرساند. لایق میشوید که لقاء پروردگار را پیدا کنید. حالا چطوری ما این کار را بکنیم؟ اول تزکیهی نفس ، آقا این دُر چطور آن طور شفاف و زلال میشود؟ درونش چیزی نداشته باشد، من یک دُری یک کسی از خارج برایم هدیه آورد اینطور که میگویند درونش نوشته بود: اللّه! آن قدر شفاف بود که آن اللّه که درونش نوشته بود –طبیعی–دیده میشد. چقدر خوب است! این قدر هم قیمتی بود، دُر معمولاً نسبت به فیروزه و عقیق قیمتی نیست، ولی این خیلی قیمتی بود، یکی از شخصیتهای مهم کویت برای من آورده بود هدیه داده بود آن قدر قیمتی بود که چه عرض کنم. درونش نوشته بود اللّه. دیدم هیچ چیز ندارد، اگر درونش اللّه نوشته بود ولی شفاف نبود، دیده نمیشد و ارزشی هم نداشت. اگر شفاف بود در دلش اللّه نوشته نبود این هم ارزش نداشت. –البته تا یک حدّی، چرا- شفاف باشید، در دلتان محبّت خدا را ایجاد کنید، به قدری قیمتی میشوید میبینید که وقتی انسان از دنیا میرود- این دنیا را رها کنید چیزی که اصلاً ارزش برایتان نداشته باشد دنیا باشد- به مجردی که از دنیا میروید سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ (یس / ۵۸) خدا برایتان سلام میدهد. بهبه! وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ (یس / ۵۹) مجرمون؛ بروید بیرون، اینها غیر از شما هستند. شما گناه کردید، آلوده کردید خودتان را، اینها مورد سلام خدایند، سلام خدا هستند، خوب! نمیخواهید؟ هیچ کس از هیچکدام شما جمعیت دعوت نکرده که بیایید تزکیهی نفس کنید، این را بدانید به خدا قسم –حالا البته دلم ممکن است محزون بشود ولی از نظر ظاهر راحتترین وقتی است که همهتان از من بدتان بیاید، اصلاً ما نمیخواهیم با این باشیم، پای منبر این باشیم- ما میرویم در خانه استراحت میکنیم آن قدر هم خدا از نظر مادی به من لطف کرده که تا آخر عمر هم بخورم دارم الحمدللّه به هیچکدامتان، هیچگونه نیازی ندارم. ولی به خدا قسم دلم میخواهم همهتان از این دُرهای شفافی که در آن اللّه نوشته، بشوید، و انشاءالله میشوید امیدوار شدم، اخیراً خیلی امیدوارم که انشاءالله جمعی از شما هستید، و جمعی از شما هم خواهید بود، محبّت خدا را چطور در دلمان ایجاد کنیم؟ این دیگر زیاد دست ما نیست. اوّل معرفت خدا بعد از تزکیهی نفس ! اوّل معرفت، خدا را بشناسیم، آنچه که ما در سال گذشته دربارهی معرفت خدا گفتیم اینها الفاظ بود، یا من دلّ علی ذاته بذاته، یک بخش مهمش نصفههای شب باید از خواب بلند بشوید سرتان به خاک بسایید بگویید: خدایا عرفنی نفسک، خودت را به ما معرفی کن. یک بخش مهمش آنجا به انسان داده میشود، شب تا صبح خُور و خور بخوابی تا صبح و نه نماز شبی، نه برنامهای! هیچ! خوب، خوب صبح چه احتیاج داری الان از خواب بیدار شدی؟ یک صبحانه کامل! بفرما صبحانه. اگر یک شب خوابت برد دیدی نیاز دیگری هم داری، دیشب شب جمعه بوده من تا صبح خوابیدم، گرسنهای یا نه؟ روحت گرسنه است؟ میگویی روح چه هست اصلاً؟! الان هم خیلی از دانشمندان بزرگ هستند میگویند روح چه هست؟ ببخشید! بفرمایید صبحانهتان را بخورید! امّا اگر روح داشته باشید، میگویی عجب ما دیشب تا صبح خوابیدم یک یا اللّه نگفتیم، صد تا صلوات موقع خواب نفرستادیم، لا اله الاّ اللّه صد مرتبه نگفتیم تا بهترین مردم باشیم مگر آن کسی که بیشتر گفته باشد لا اله الاّ اللّه، -اینها روایت دارد- غصه میخوری، گرسنهای، ضعف در تو ایجاد شده، میروی مفاتیح را باز میکنی دعای ندبه بخوانم، اهل محبّتی دیگر، دعای ندبه مال محبین است، محبین، آنهایی که چشم دارند، اکثر دعاهای ندبه را کورها میخوانند، یک قدری به جاهایی که دعای ندبه میخوانند نگاه کنید یکی از آهنگ صدایش خوشش میآید میخواهد به مردم صدایش را بفهماند، یک آقای مداحِ خوش صدایی –که خدا حفظش کند باز بهتر همین است که اینجا بخواند- دارد آهنگ میخواند، هل الیک یابن احمد، ای بابا! تو با امام زمان داری صحبت میکنی، اگر امام زمان اینجا باشد شما همین طور میخوانید؟ السلام علیک ، یکی آهنگ میزند، یکی از جمعیت خوشش میآید، یکی از اینکه دوربین را میبرد مثلاً روی آنکه یک ذرّه اشک شاید برای امام زمان باشد و شاید هم برای حاجتش باشد، دیشب خانم با او دعوا کرده حالا آمده دعای ندبه، آنکه برای خداست، آنکه برای امام زمان گریه میکند، فلیبک الباکون، آنکه در بیابان نجف رفته آن آینه قدنما را که همهاش دُر و زمرّد و الماس است، آن آینه را دیده خدا را دارد میبیند، من اراد اللّه بدأ بکم، خدا را دارد میبیند، دارد واقعاً صفات پروردگار را مشاهده میکند. این شخص در مقابل این آینه قدنمای از الماس و دُر و هر چه بالاتر از اینهاست بگوییم زانو زده میگوید فلیبک الباکون، چرا تو در اختیار ما نیستی آقا؟ چرا تو را وسطهای بیابان باید بیاییم پیدایت کنیم؟ چرا؟ فلیبک الباکون و ایّاهم فلیندب النادبون و لمثلهم فلتذرف الدّموع و لیصرخ الصّارخون و یضجّ الضّاجّون ، از آن بالاتر شروع کرده. آخر ما همه جا محرومیت داشتیم، این الحسن این الحسین، امام حسن و امام حسینمان کو؟ این روزها فاطمهی زهرامان کجاست؟ پس چرا بشر باید این قدر بیلیاقت باشد که یک چنین چیزهای پر قیمت، یک مظاهر پروردگار را اینطور از دست بدهد و هیچ یاری نکند آنها را و علاوه خودش هم خدای نکرده اقدام بر کُشتن و شهادت آنها بکند. حضرت امیر را ریسمان انداختند در روایت دارد چهل نفر یک عدّه سر ریسمان را گرفتند، یک عده حضرت را هل میدادند، آخر، مسجد با خانهی علی بن ابیطالب فقط یک درگاه فاصله داشت، یک در، آن در هم که باز بوده، حضرت نمیرفت، هل میدادند، ولی داشتند میبردند، فاطمه زهرا برخاست، دامن علی بن ابیطالب را گرفت هر چهل نفر را روی زمین انداخت. روی زمین انداخت و دوّمی دید که نمیتواند علی بن ابیطالب را اینطور به طرف مسجد ببرد صدا زد قنفذ دست زهرا را کوتاه کن، که امام صادق میفرماید و کان سبب وفاتها علیها سلام ، أن قنفذ مولی فلان سبب فوت مادر ما زهرا این بود که قنفذ با آنچه که در دست داشت به بازوی فاطمهی زهرا زد، لاحول و لا قوه الاّ باللّه العلی العظیم.
همه با توجه نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم أسمائک و باسمک الاعظم الاعظم الاعظم الحجه بن الحسن یا اللّه یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه، اللّهم عجل لولیک الفرج، خدایا فرج امام زمان ما را برسان، همهی ما را از بهترین اصحاب و یارانش قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما، خدایا مرضهای روحیمان را شفا مرحمت بفرما، محبّت خودت را در دل ما زیاد بفرما، خدایا معرفت و محبّت امام زمان ما را در دل ما زیادتر بفرما، پروردگارا، به آبروی ولیعصر توفیق تزکیهی نفس به همهمان مرحمت بفرما، مرضهای بدنیمان را به آبروی امام زمان رفع بفرما، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما. آقایان! سال گذشته یک همچنین ایامی پسر دوست بسیار عزیزمان جناب آقای بختیاری تصادف کردند، بسیار جوان خوبی بود، خدای تعالی او را آمرزیده ولی برای اینکه هدیهای شما امروز که سالگرد ایشان است برای ایشان بفرستید یک حمد و سه قل هو اللّه قرائت کنید. خدایا به آبروی ولیعصر ایشان را مورد رحمت خودت قرار بده و این هدیه ما را به روح ایشان برسان، خدایا به خاندانشان صبر و اجر مرحمت بفرما، و من خوب یادم است که -من اطلاع نداشتم جریان را- وقتی پدرشان جریان را برای من گفت، یک طوری گفت که من را آرام کرد. به من تعلیم صبر داد و واقعاً خوشحال شدم که اهل تزکیهی نفس چه کمالی دارند، با یک مقدماتی این مطلب را به من گفت که من زیاد ناراحت نشوم. خدایا به آبروی حضرت ولیعصر به مادرش، به تمام کسانی که در مصیبت ایشان بودند، شریک مصیبت ایشان بودند، صبر و اجر مرحمت بفرما، و عجل فی فرج مولانا.
لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید
جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.