۵ جمادی الاول ۱۴۱۴ قمری – تفسیر سوره والعصر
«أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين سيدنا و نبينا اباالقاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين لا سيما علي سيدنا و مولانا حجة بن الحسن رُوحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين من الآن إلي قيام يوم الدين
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»[1]
شبهاي جمعه گذشته تا اين جمله اين سوره مباركه توضيح داده شد كه «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ». همه مردم در خسران و زيان هستند مگر كساني كه ايمان داشته باشند كه توضيح داديم، عمل صالح كنند كه توضيح داده شد. سوم «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ» يكديگر را سفارش به حق كنند. يكي از وظايف شما دوستان و برادراني كه ميخواهيد به كمال برسيد و دوست داريد إنشاءالله از سربازان خوب امام عصر (أرواحنا فداه) باشيد اين است كه تنها خود شما حركت نكنيد، دست ديگران را هم بگيريد. «زَكَاةُ الْعِلْمِ بَذْلُهُ»[2] زكات دانايي و دانش اين است كه براي ديگران هم از آنچه ميدانيد بيان كنيد. يكديگر را به حق وصيت كنيد، طرفدار حق باشيد، كوشش بكنيد كه خود شما طرفدار حق باشيد و دوستان خود را به حق توصيه كنيد. مبادا خداي نكرده يك وقت آمر به منكر باشيد. پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: زماني بيايد كه «يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ»[3] امر به منكر بكنند. ديگران را وادار به بدي ميكنند. اگر يك شخصي بخواهد راه حقي را بپيمايد جلوي او را ميگيرند. اين موضوع در بين خانوادههايي كه فرزندان آنها راه كمالات را ميخواهند بپيمايند خيلي روشن است، مثلاً يك جواني بخواهد نماز خود را اول وقت بخواند، نماز شب بخواند، اهل عبادت باشد، متوسل به حضرت بقيةالله باشد، شروع به تزكيه نفس بكند، پدر ميگويد: حالا اين كارها براي تو زود است -بعضي از پدرهاي متدين- بگذار درسهاي تو كه تمام شد إنشاءالله از اين كارها خواهي كرد. نهي از معروف و امر به منكر ميكنند.
يكي دو شب قبل بود يك پدري – من او را نميشناختم- به خاطر اينكه پسر او گاهي روزها پيش ما ميآيد و سر وقت نماز ميخواند و در اين مجالس شركت ميكند و در خانه بيشتر نام امام زمان را ميبرد، حدوداً نيم ساعت با من در تلفن بحث ميكرد كه اين كار درست نيست. خيلي عجيب است، گفتم: نماز اول وقت خوب نيست؟ گفت: نه. گفتم: من شما را نميشناسم ولي هر كس منكر ضروريات دين بشود كافر است، او را تهديد كردم، ديگر چيزي نگفت. استحباب نماز اول وقت از ضروريات دين است، يعني تمام مسلمانها، سنّيها كه نماز اول وقت را لازم و واجب ميدانند، ما مستحب ميدانيم. اگر كسي بگويد نماز اول وقت خواندن كار خوبي نيست، نجس است، امر به منكر. كوشش بكنيد لااقل براي دنياي خود دين خود را اينطور آسان از دست ندهيد. براي اينكه إنشاءالله… -مدام با إنشاءالله و آرزو و آمال دراز- بچه شما حالا نماز خود را نخواند، درس بخواند إنشاءالله ديپلم خود را بگيرد، ديپلم خود را كه گرفت موفق به درس ميشود، ليسانس خود را ميگيرد، ليسانس خود را كه گرفت دكتر ميشود، مهندس ميشود، بعد خارج ميرود، وقتي آمد اگر پسر خوبي باشد تو را به نوكري در خانه قبول ميكند. بله پدر، ما ديديم كه ميگوييم، ميگويد: من كه دكتر هستم، يك پيرمردي كه ميخواهيم در خانه ما خدمت بكند، چرا پدر خود من نباشد كه با فرزند من، با زن من محرّم باشد، مهربان باشد. بله، شما نديديد من دست شما را بگيرم ببرم دهها نفر را به شما نشان بدهم. اگر تزكيه نفس نكرده بود، هر چه ميخواهد باشد، هر چه بالاتر باشد تو را خارتر ميكند. هر چه بالاتر برود تو خارتر هستي، ذليلتر هستي در مقابل او. فرزند من در خارج تحصيلات عاليه كرده است، حالا ايشان آمده است و من را در خانه قبول كرده است كه خدمتگزار او باشم، البته نميگويد خدمتگزار، ميگويد باشم، بچههاي او را نگه دارم.
من طبيبي ديدم كه شاگرد مرحوم حاج ملا آقاجان ما (رضوان الله تعالي عليه) بود. حاذق، وقتي كه خانه ميرفت، پدر پيرمردي داشت، از راه كه ميرسيد، لباس خود را درنياورده، ميرفت دو زانو در مقابل او مينشست، دست او را ميبوسيد، پدر جان فرمايشي داريد؟ ميگفت: نه. بعد ميرفت لباس خود را در ميآورد. اگر هم ميخواهيد اين تحصيلات را بكند اول تزكيه نفس «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها»[4]. حالا درس خود را بخواند بعد…، خير، اول تزكيه نفس بكند، متدين بشود، بعد. ميگوييد نه، دود آن به چشم خود شما ميرود، بكنيد، زياد هم اينطور داريم، زياد. من كه سراغ ندارم يك دكتر، طبيب، نميدانم مهندس، رئيس كه تزكيه نفس نكرده باشد، متدين نباشد، شما كه پدر هستيد او را عادت نداده باشيد به نماز اول وقت و خداشناسي و اينها و احترامات پدر را داشته باشد، من كه نديدم، بلكه پدر را ذليل ميكند، براي دنياي شما. به همان مرد ميگفتم: آقا شما بگذار اين جوان متدين باشد و درس بخواند. گفت: نه، طينت من…، خود من انسان خوبي هستم، فرزند من هم خوب ميشود، چه نماز خود را اول وقت بخواند، چه كارهاي صحيحي انجام بدهد، چه كارهاي صحيحي انجام ندهد. گفتم: لابد پسر امام هادي، جعفر…، محيط خيلي مؤثر است. درست است يك مسئلهاي است در طينت، در پدر و مادر خوب كه تا يك حدي مؤثر است اما اينطور نيست كه محيط هيچ تأثيري نداشته باشد و خدا كند محيط دانشگاه ما، مدارس ما، يك محيط آلودهاي نباشد، خدا كند. حالا نميخواهم كار به اين مسائل داشته باشم، اينها مسائلي است، گرفتاريهايي است كه يك عده…، همين پريروز ميگفتم: آقايان، خانمها حواس خود را جمع كنيد، اين هواي قبل از ظهور حجةبنالحسن (أرواحنا الفداء) هوا آلوده است، مردم آلوده هستند، ميكروبهاي كشنده روح، خدا ميداند در فضا آنچنان پخش شده است كه نميگذارد انسان تنفس سالم بكند. مدام به فكر هواي آلوده از دود و گازوئيل نباشيم، نهايت آن اين است كه بدن انسان را از انسان ميگيرد، اما محيط آلوده روز قيامت که انسان در آنجا دست به دست يكديگر ميزند «يا وَيْلَتى لَيْتَني لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً»[5] اي كاش فلاني دوست من نبود، اي كاش با فلاني نمينشستم. اين مرض او در وجود ما آمد. مسّري هست، اكثر مرضهاي روحي مسّري است. با انسان بد نشستي بد ميشوي، لااقل حجاب براي تو پيدا ميشود. خدا رحمت كند مرحوم استاد ما را ، در مسجد سهله در يك اتاق نشسته بوديم –اين جريان را در كتاب پرواز روح نوشته ام- يك نفري بود، اين به صورت ظاهر هم روحاني و معمم بود، وارد اتاق كه شد، مردي كه كاملاً خليق بود، من هيچ وقت آن طور عصبانيت از آن انسان نديده بودم، بلند شد كه اين را از اتاق بيرون كند. بعد به ما ميگفت: وقتي اين وارد شد اتاق آنچنان تاريك شد، آنچنان ظلماني شد، كه من ديدم با وجود او آن انتظاري كه ما از امام عصر (أرواحنا فداه) داريم كه وارد بشود، آن انتظار را ديگر نبايد داشته باشيم. بله، ماها چون متأسفانه چشم ما، البته همه ما نه إنشاءالله، خيلي از آقايان هستند كه اين احساس را دارند اما چون چشم ما نميبيند شب باشد، روز باشد، اتاق تاريك باشد، اتاق روشن باشد، هميشه براي ماها عليالسويه است، ماها متوجه نميشويم، آنهايي كه اهل بينش هستند، آنهايي كه چشم دارند، آنهايي كه مشمول اين آيه شريفه نميشوند كه «وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها»[6] يك عده هستند چشم دارند ولي نميبينند، آنها خدمت شما عرض شود كه همه چيز را ميبينند، تاريكيها را ميبينند، روشناييها را ميبينند، لذايذ معنوي را درك ميكنند «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ» يكي از وظايف همه افراد مسلمان و آنهايي كه ميخواهند به سوي خدا حركت كنند، اين را من به طور به اصطلاح الزامي عرض ميكنم، آقايان ملزم هستيد كه ديگران را وادار به حق كنيد، حق بگويند، حق عمل كنند، حق را بشناسند. يكي از چيزهايي كه حق است وجود مقدس حضرت بقيةالله است. در زمان غيبت و حتي در زمان ظهور هم همينطور است، يكي از وظايف…، اگر ميخواهيد در دنيا ضرر نكنيد، اگر ميخواهيد جزء ناجين باشيد، بايد يكديگر را وصيت كنيد، توصيه كنيد، سفارش كنيد به وجود مقدس امام زمان. چه اشكال دارد هر كدام از شما به هم ميرسيد بگوييد: آقا شما امروز امام زمان (عليه الصلاة و السلام) را ديديد يا نه؟ ما را مسخره ميكنند، بله، در اين محيط كثيف و آلوده بله مسخره ميكنند، راست ميگويند. امام زماني كه در بين ماها است «مِنْ مُغَيَّبٍ لَمْ يَخْلُ مِنَّا»[7] از بين ما بيرون نيست، حالا چه اشكال دارد اين سفارش را ما بكنيم؟ يكي از بزرگان، ايشان لااقل هر وقت حمام ميرفت…، يكي ديگر را من ديدم هر روز حمام ميرفت غسل زيارت امام زمان را ميكرد، اگر قرار شد امام زمان (عليه الصلاة و السلام) را ببينيم…، چون مستحب است كه انسان اگر به ديدن امام ميخواهد برود غسل زيارت كند. شما را اين بدانيد، حرم مطهر حضرت رضا كه ميرويد اين غسل زيارتي كه براي زيارت حرم و علي بن موسي الرضا ميكنيد اين انتخاب شده از غسل زيارت زمان حضور امام است، متوجه باشيد با حدث نرويد. ابي بصير ميگويد: من ديدم يك عده دارند خدمت امام صادق ميروند، معلوم است در خانه امام صادق باز شده است، من هم جُنُب بودم با آنها رفتم . حضرت به من گفتند: اينطور در خانه انبياء و اولاد انبياء نبايد كسي برود. بعضي از علما از اين استفاده ميكنند، حتي رفتن خانه سادات هم با حال جنابت جايز نيست «إن بيوتات الأنبياء و أبناء الأنبياء لا يدخله الجنب »[8] بله، با غسل، غسل زيارت. حالا آمد و از خانه بيرون آمديد اين لطف الهي شامل حال تو شد كه حضرت بقيةالله اجازه ملاقات بدهد، آقا اجازه بدهيد من بروم غسل زيارت كنم بعد بيايم؟ نه، لااقل هر وقت حمام ميرويد غسل زيارت امام زمان را بكنيد. نگوييد: اي بابا، همان اي بابايي كه ميگوييد توفيق آن را پيدا نميكنيد. اشكالي كه ندارد، فكر هم نكن مقامي ميخواهد، نه. ملاقات حضرت، آن ملاقات دوستانهِ صميمانهِ مثل علي بن ابيطالب با پيغمبر وقتي ملاقات ميكرد، آن ملاقات البته مقامي ميخواهد، اما ملاقاتهاي معمولي نه، مقام نميخواهد. ما از آنجا بايد كسب مقام بكنيم. همديگر را وصيت به وجود مقدس امام زمان بكنيم، سفارش كنيد، آقا امروز حجةبنالحسن را زيارت كرديد؟ زيارتنامه براي امام زمان خوانديد؟ صبح كه از خواب بلند شديد رو كرديد طرف قبله بگوييد «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ»[9] اگر گفت نه، بگو آقا چرا؟ از فردا اين كار را بكن. من از الآن به شما ميگويم چون الآن عمل كنيم ديگر «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ» هر روز صبح كه از خواب بيدار ميشويد، من اينطور افراد را ديدم تا در رختخواب خود مينشينند «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ» بله.
«نَزِيلُكَ حَيْثُ مَا اتَّجَهَتْ رِكَابِي و ضَيْفُكَ حَيْثُ كُنْتُ مِنَ الْبِلَادِ»[10]
احاطه بر تمام ماسويالله دارد و همه جا هست. اگر شما وقتي در خانه پدر خود بوديد، بلند ميشويد…، اين جريان براي خود من مكرر اتفاق افتاده است. من از خواب بيدار ميشدم، ميديدم پدر من آنجا در گوشه اتاق يا دارد نماز شب ميخواند يا نماز صبح ميخواند، تا بلند ميشدم ميگفتم: سلامٌ عليكم. پدر است، مينشستم و بعد سلام ميكردم. امام زمان هم هست ديگر، هست، در تمام جاها هست. «أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً»[11] مظهر علم پروردگار است، مظهر احاطه پروردگار است، وإلّا همين امشب ما اينجا ميخواهيم زيارت آل ياسين بخوانيم، نميشود خواند، براي اينكه امام زمان شايد آن طرف كره زمين باشد، كربلا باشد، شب جمعه هست شايد كربلا باشد، نه «أَحاطَ» كنار تو هستند، تا نشستي بگو «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ» اينطور چه اشكال دارد؟ به خدا قسم اگر چند روز اين كارها را بكنيد آنوقت ميفهميد زندگي يعني چه، از اين زندگي كثيفِ زشت بيرون ميآييد، از خواب كه بلند ميشويد مينشينيد ميبينيد كه بچهها همه خوابيدند، هيچكدام براي نماز صبح بيدار نميشوند، غصه ميخوريد، ناراحت هستيد، خدمت شما عرض شود كه بچه شما ديشب پاي تلويزيون، بعد هم پاي ويدئو نشسته است تا دو بعد از نصف شب، حالا او را هر كاري ميكنيد براي نماز صبح بيدار نميشود، غصه ميخوريد، از اين مسائل بيرون ميآييد. اول چشم تو به امام زمان ميافتد، سلامٌ عليكم، خيلي هم عالي است، هر چقدر ميتوانيد با امام زمان خصوصي بشويد. سلامٌ عليكم، آقاجان ما ارادت داريم، ما مريد هستيم، همين اين الفاظي كه ما با هم داريم بهتر است كه عمل بشود. حالا خود شما كه اينطوري هستيد مسلّم هر مسلماني، هر مسلمان غير كافري…، بببينيد مسلمانها در سه قسمت تقسيم ميشوند: يك عده مُرده، مسلمان هستند مردهاند. مگر ميشود مسلمان…؟ بله. هر كس متوقف شد، يك جا ماند، هميشه درجا زد اين مُرده است، روح او مُرده است، هيچ، حالا اين شرح دارد، گاهي هم براي شما شرح دادم. مسلمان خواب، غافل، ما با اين دو دسته كار نداريم. مسلمان بيدار، اگر تو بيداري امام زمان خود را نميبيني؟ امام زماني كه ما مردم شيعه خيال ميكنيم ما اعتقاد به وجود مقدس او داريم الآن تمام دنيا، تقريباً تمام دنيا، مذاهب بزرگ دنيا معتقد به وجود او هستند. چنين حقي كه همه قبول دارند، سنّي قبول دارد، شيعه قبول دارد، مسيحي قبول دارد، يهودي قبول دارد، زرتشتي قبول دارد، حتي بتپرست…، خود من باور نميكردم، همينطور كه كتابها را نگاه كردم ديدم نه، بتپرستها هم قبول دارند. همه او را قبول دارند…، اين كتاب مُصلح آخر زمان ما را نگاه كنيد، همه او را قبول دارند، از اين حقتر در عالم پيدا ميكنيد؟ چيزي حقتر از اين پيدا ميكنيد؟ اول بايد يكديگر را وصيت كنيد به شناختن امام زمان، به احترام امام زمان، به رعايت ادب و آداب زندگي با امام زمان، اول بايد اين را توصيه كنيد، از اين صريحتر هم كلامي را نميشود خدا بگويد «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ» وقتي هم ميخواهيد زيارت بخوانيد يك آهنگي درست نكنيد، يك وقتي ميگفتيم در اين مدرسهها بچهها «اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ» بابا آهنگ نميخواهد، با همان حالت تضرع، دعا و خواهش، همانطوري كه الآن اگر يك بزرگي ايستاده باشد و شما يك نيازي داشته باشيد، چطور از او سؤال ميكنيد؟ همانطور. حالت حضور داشته باشيد، حالت توجه داشته باشيد. حقي بالاتر از وجود مقدس امام عصر نيست، يكديگر را به وجود مقدس ايشان توصيه كنيد، آنقدر بايد شما از امام زمان فراموش كرده باشيد كه آقا اين و آن را ببينند، به اين و آن بگويند: به اين مردم بگو كه من غريب هستم، خيلي است، من مظلوم هستم، من كسي را ندارم، كسي به ياد من نيست. آنقدر ما بايد ديوانه باشيم، آنقدر ما بايد…، چه بگويم؟ چه بگويم؟ آنقدر ما بايد به فكر امام زمان خود نباشيم كه خود حضرت در خواب و در بيداري بيايد اين و آن را…، خدا ميداند الآن هم در همين مجلس اگر من بخواهم افرادي را بگويم بلند شويد شما كه در خواب ديديد، در بيداري ديديد، بگوييد امام زمان اين مردم را به چه چيزي سفارش كرده است؟ اكثراً سفارش ميكند بگوييد به ياد من هم باشند. خيلي بد است، انسان تعجب ميكند وقتي ميفهمد يك نفر به ياد امام زمان است. حقي بالاتر از وجود مقدس امام عصر هست؟ شما داريد سهم امام ميدهيد، همه گونه محبت به امام زمان داريد، بدانيد دلهاي شما مملو از محبت امام زمان هست، من دليل دارم، هر كدام از شماها همين امشب اگر خواب امام زمان را ببينيد تا چند روز در نشاط هستيد، همين علامت محبت است، هر كدام شما. يك نشاطي پيدا ميكنيد، ميرويد به اين و آن ميگوييد ما امام زمان را در خواب ديديم. انسان وقتي دوست خود را در خواب ميبيند اينطور است، غفلت آمده است و ما را گرفته است و غفلت را با توصيه بايد رفع كرد. من به شما ميرسم…، جداً بياييم اين كار را بكنيم حالا چه اشكال دارد؟ بگو آقا امروز صبح كه از خواب بيدار شديد خدمت امام زمان سلام كرديد؟ ميگويد: نه، فراموش كردم، بگو: فردا فراموش نكن. معناي «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ» اين است.
بياييم تصميم بگيريم در مجالس معرفت امام زمان را براي يكديگر بگوييم. مينشينيم، روايات زيادي داريم كه اين روايات را اكثراً علما بر يك مسائل ديگري حمل ميكنند ولي من اين استفاده را از اين روايات كردم كه ائمه (عليهم الصلاة و السلام) – مكرر است- فرمودند: جلسه تشكيل بدهيد، گِرد يكديگر بنشينيد و إحياء كنيد امر ما را. اين «أَمْرَنَا»[12] كه در روايات هست، بعضي از علما خيال ميكنند كه همين حرف ما را بزنيد، نه، اين أمر آن مسئله مهمي را ميگويند كه خدا از خلقت انبياء و اولياء و معصومين در نظر داشته است. لذا شخصي خدمت حضرت رضا (عليه الصلاة و السلام) ميآيد ميگويد: «أَنْتَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ»[13] ميگويد: نه، من نيستم، امام زمان است. دقت فرموديد. امر ما را إحياء كنيد. يعني چه امر ما را إحياء كنيد؟ يعني بنشينيد اسم امام زمان را زنده كنيد، زنده نگه داريد. «أَحْيَا أَمْرَنَا» اين دستور است. اين قرآن «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ»، اين روايات، گاهي مجالس تشكيل ميشود، يك دهه محرّم ميگذرد، مجلس ديني، دهه محرّم، منبريهاي متعدد، يك كلمه از امام زمان اسمي برده نميشود. حتي ما امر آنها، امر ائمه را، مسئله مهم خاندان عصمت و طهارت را با اين مجالس عزاداري خود از بين برديم. چه مانعي دارد، شما روضه هم ميخواهيد بخوانيد از قول امام زمان خود بخوانيد. ميخوانيد صفات حميده را بگوييد از صفات حميده حضرت بقيةالله نقل كنيد. هر چه ميخواهيد بگوييد از زير سايه حجةبنالحسن بگوييد.
من به ياد دارم يك وقتي نميتوانستم منبر بروم، هنوز بچه بودم، طلبه بودم، خجالت ميكشيدم منبر بروم، گفتم: آقا يا حجةبنالحسن زبان ما را باز كن، البته اگر باز نشده است به خاطر اين است كه من طبق تعهد شايد آن لياقت را ندارم، گفتم: زبان ما را باز كن من مقيّد ميشوم هر وقت منبر رفتم از شما حرف بزنم، از امام زمان. يكديگر را وصيت كنيد «وَ تَواصَوْا» وصيت…، البته ذهن ما ميرود به وصيت قبل از مُردن و بعد از مُردن، نه، وصيت به معناي سفارش است، همديگر را سفارش كنيد كه آقا فراموش نكن از امام زمان بگو، فراموش نكنيد، حالا هر طوري بلد هستيد، هر طوري كه مناسب است. «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ» معرفت امام زمان را بايد همه ما ياد بگيريم. افرادي هستند كه خدمت حضرت وليعصر (صلوات الله عليه) ميرسند ولي شناختي ندارند، شناخت ندارند. اگر يك وقت ما صفات حيواني داشته باشيم و خدمت امام زمان برسيم، مثل آن صاحب حيواني است كه بيايد دست به سر حيوان خود بكشد. بله، چون صفات حيواني انسان را حيوان مجسم ميكند. سيرت انسان حيواني است، حالا حضرت بقيةالله خيلي هم ملاطفت كردند ولي تو محبّ دنيا هستي، تو طمّاع هستي، تو آدمكُش هستي، تو شخص به اصطلاح تندِ بدخويي هستي. بر فرض دستي هم به سر و صورت تو بكشند مثل اين است كه صاحب يك حيواني بيايد دستي به سر و كله حيوان خود بكشد. اول بايد انسان خود را بسازد، تزكيه نفس كند، داراي كمالات روحي باشد. خود را تربيت كند، ما هيچ به فكر تربيت خود افتاديم؟ يك طوري خود را تربيت كنيم كه امام عصر (أرواحنا فداه) ما را دوست داشته باشد. وقتي ما را ديد از ما لذت ببرد. اين را در خود به اصطلاح انجام بدهيم، عمل كنيم. بچههاي خود را تربيت كرديد درس بخوانند، وقتي وارد خانه ميشوند به شما سلام بكنند و هر جايي كه ميخواهند بروند اجازه بگيرند، تا شما دست در سفره نبريد، غذا نخوريد، آنها دست دراز نكنند، يك آدابي را به آنها تربيت كرديد، اين بچه هم خوب دارد تحت تربيت شما عمل ميكند. خود شما هم خود را تربيت كنيد. امام زمان پدر ما است «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»[14] هم پيغمبر پدر است، هم علي پدر است. در زمان ما امام زمان ما پدر ما است، خود را تربيت كنيم كه هر كاري ميخواهيم بكنيم اجازه از امام زمان بگيريم. ميتوانيم هم بفهميم. آقا اجازه ميدهيد ما برويم…، گاهي از من بعضي از دوستان سؤال ميكنند يك مجلس عروسي هست، چطور است، چطور است، اجازه ميدهيد ما برويم؟ ميگويم: در صورتي ميتوانيد برويد كه امام زمان شما اجازه بدهد. آقا از كجا بدانيم؟ اجازه امام زمان صادر شده است، گفته است تا جايي كه گناه نباشد مجاز هستيد. هر جايي گناه پيش آمد، امر به معروف و نهي از منكر بكنيد. اگر ميتواني، چنين جربزهاي داري، چنين قدرت روحي داري كه وقتي وارد شدي ديدي آن گوشه مجلس گناه است، قُرص بايستي و بگويي گناه را رد كن، نبايد انجام بدهيد، برو. نميتواني نرو، خيلي واضح است. اجازه اين است همه شما اجازه داريد در هر كجا كه هستيد هر كاري را بكنيد، كار حرام نكنيد، كار مكروه هم نكنيد. يك مقدار انسان دقيقتر باشد كار مكروه هم نبايد بكند، واجبي هم ترك نشود، اين اجازه امام زمان است. اجازه بگيريد. آقا اين مجلس را خود تو ميداني آنجا بروي، بله. داماد را در بين خانمها ميآورند، بله، يكي از كارهايي كه رسم هم شده است كه دامادِ جوانِ آرايش كردهِ خوشلباس را ميآورند كه ميخواهند خانمها اين آقاي داماد را ببينند و يقيناً اكثر آنها هم با نظر…، كسي كه براي خدا به داماد نگاه نميكند، براي چه چيزي نگاه ميكنند؟ يك مجلسي بود ما گفتيم لابد اينجا رسم است، گفتيم لابد عروس را هم در بين آقايان ميآورند، گفتيم: چرا او بله، اين نه؟ گفتند: آخر… گفتم: چه فرقي ميكند، او به زنها نامحرم است، عروس هم به مردها نامحرم است. همانطوري كه خدا در قرآن ميفرمايد: «قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ»[15] ميفرمايد: «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ»[16] زنها به مردها نگاه نكنند، مردها هم به زنها نگاه نكنند. دو تاي آن كنار هم است. هر كاري غير از اينكه قرآن گفته است انجام بدهيد برخلاف صراط مستقيم است، برخلاف صراط مستقيم است. ميتوانيد جلو را بگير، بگو: آقا اين آقاي داماد نبايد در بين زنها بيايد. ناراحت ميشوند، به جهنم ناراحت ميشوند. خدا ناراحت بشود اشكال ندارد، اينها ناراحت نشوند. دو تا فاميل، همه موافق هستند. غلط ميكنند موافق باشند. خدا مخالف است، دو تا فاميل كي هستند. نميدانم رسم است، بيخود كرديد كه در يك امت اسلامي رسمي را برخلاف اسلام ترسيم كرديد، اين حرفها خيلي واضح است، ماها خوب ميتوانيم…، يك وقتي من خيلي دنبال يكي از بزرگان ميدويدم، گفتم: يك چيزي به من بگو كه من هميشه عمل كنم و سعادتمند بشوم، اين جمله را گفت، اول به نظر من خيلي سبك رسيد، گفتم من را از سر خود وا كرده است. الآن هم بعضيها پيش من ميآيند، من يك چيزي كه به آنها ميگويم، آنها ميگويند: اين ما را از سر خود وا كرد، ميبينند خيلي مختصر و خيلي خلاصه است. ولي كلام خيلي «ما قلّ و دلّ»[17] بهترين كلمات آن كلامي است كه قلّ است، يعني كم باشد و به جا باشد، دليل باشد، راهنما باشد. به من گفت: هر كاري را ميداني بد است نكن، به جان شما، بعد از چند روز كه ما دنبال اين ميدويديم. گفت: اين را ما به تو قول ميدهيم، هر كاري را كه ميداني بد است نكن، هر كاري هم كه ميداني خوب است بكن. من هم الآن، امشب…، به خدا قسم اگر يك كلمه آن آقا در اين جمع تأثير بكند سعادت دنيا و آخرت را داريد. آقا هر كاري را كه ميدانيد بد است نكنيد. خود شما، وجدان شما، راهنماي شما، امام شما وجدان شما باشد، وجدان شما ميداند كه بد است نكنيد. هر كاري را هم كه ميدانيد خوب است بكنيد. كه خداي تعالي «مَنْ عَمِلَ بِمَا يَعْلَمُ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ يَعْلَمْ»[18] كسي كه عمل بكند به آنچه كه ميداند…، شما اين كار را بكن، خدا از آن علمي كه «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاءُ»[19] آن علم، از آن علم لدوني به اصطلاح شما، از آن علم تو را نصيب ميكند، آنچه را كه نميداني به تو الهام ميكند. آقا هر چه ميداني بد است نكن، اينها را حالا عليالحساب انجام بده…، و اين را انسان متعهد باشد، ماها در شبانه روز خيلي كارهايي ميكنيم كه ميدانيم بد است و خيلي كارها را هم ترك ميكنيم كه ميدانيم خوب است، نه، اينطور نباشيم، دقيق. خدا به تو علم آنچه را كه نميداني تعليم ميدهد، اين هم يك وصيت به حق است. من آن روز گفتم: خيلي متشكر، ولي در دل خود خيلي دلخور شده بودم كه اين آقا چرا به من نگفته است كه پنجاه روز روزه بگير، نميدانم چهل شب نماز شب بخوان، اينطور حرفها به من نزده است و آمدم اين طرف، ديدم همه حرفها را به من زده است، فكر كردم، ديدم همه حرفها را در همين دو كلمه گفته است و من اگر اهل عمل باشم خيلي حرف به من گفته است، و خدا ميداند بزرگترين حرف است، حكيمانهترين حرف است، كه هر چه ميداني بد است نكن، وجدان تو قاضي باشد، خود تو قاضي باش. انسان ميداند كه بايد با امام زمان خود ارتباط داشته باشد. در قرآن شريف است، شما اين روايتِ ذيل اين آيه شريفه را، برويد در كتاب برهان است، البته شايد براي همه ميسر نباشد ولي براي اهل علم و علما كه ميسر است، ذيل آيه شريفه «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا»[20] اين سوره هم همين را اشاره كرده است كه «وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ» اينجا ميگويد «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا» در ذيل اين كلمه «رابِطُوا» يعني اي «رابِطُوا مع إمامکم المنتظر» با امامي كه انتظار آن را دارد رابطه پيدا كنيد، قبل از اينكه ايشان تشريف بياورد. يعني ميشود رابطه…؟ بله. يك وقت هست انسان ميخواهد دكان باز كند، به مردم بگويد آقا من با امام زمان رابطه دارم، شما نامهاي، سهم امامي، چيزي داريد بدهيد من خدمت ايشان بدهم، اين نه، نميشود. اين رابطه را نگفتند، اين رابطه ظاهري است. اين رابطه ظاهري را در زمان غيبت كبري ممنوع كردند وإلّا رابطه روحي پيدا كنيد، ميگوييد: نه. من يك برنامه به شما ميگويم، شما همينطوري كه الآن من توصيه ميكنم و إنشاءالله يك عده شما هم هستيد، صبح كه از خواب بلند ميشويد تا نشستيد بگوييد: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ» ميخواهيد بخوابيد، بگوييد آقا اجازه ميدهيد، ببخشيد، بخواب. در شبانهروز مدام به ياد امام زمان خود باشيد. وقتي حمام ميرويد غسل زيارت حضرت بقيةالله را بكنيد. در حرم علي بن موسي الرضا، جاي بزرگي است، وقتي وارد ميشويد يك نگاهي… اگر ميخواهيد ببينيد يك رفيق شما از شهر شما آمده است، يا اگر اهل مشهد هستيد در حرم قرار داريد او را ملاقات كنيد، احتمال قوّي دارد كه در حرم باشد، چطور اطراف را نگاه ميكنيد، يك نگاهي اطراف بكنيد، اين كه ضرر ندارد، شايد امام زمان را ببينيد. يك قدري به فكر او باشيد، دعا براي وجود مقدس او بكنيد. اظهار محبت بكنيد، هر نوع اظهار محبت…، چون اين اظهار محبتهاي ما مثل ران ملخي نزد سليمان بردن است، هر كاري هم اگر ميخواهيد بكنيد…، اين كارها را يك مدتي حسابي بكنيد، به خدا قسم رابطه روحي قوّيي با امام زمان پيدا ميكنيد كه هر وقت بخواهيد با حضرت ارتباط برقرار ميكنيد. شما عمل بكنيد ببينيد، تجربه، با اينكه اين كارها را نبايد تجربه كرد. افراد غافل خدمت امام زمان ميرسند، افرادي كه غافل هستند، يعني حاج علي بغدادي غافلِ غافل است. شما ميگوييد حاج علي بغدادي؟ بله، سيد رشتي غافلِ غافل است. حاج محمد علي فشندي در عرفات، در خيمه امام زمان آمده است نشسته است، غافلِ غافل است. بله، اينها غافل هستند، خدمت حضرت رسيدند. آنقدر غافل است كه حضرت ميفرمايد: اين پول را تو بگير براي پدر من يك عمره انجام بده، ميگويد: اسم پدر شما چيست؟ ميگويد: اسم پدر من حسن است، اسم خود شما چيست؟ مهدي، هيچ، اصلاً حواس او جمع نيست. حاج علي بغدادي آنقدر غافل است…، ميخواهم بگويم اگر شما غافل نباشيد بهتر از او خدمت حضرت ميرسيد، حالا یا حضرت کاری کرده اند که او غافل شود يا خود او غافل بوده است، ما به اين كاري نداريم، الآن غافل است، فعلاً غافل است كه آن همه معجزات را در راه ميبيند…، إنشاءالله امشب برداريد اين قضيه را در مفاتيح بخوانيد، اين همه معجزات در راه ميبيند هيچ انتقال هم پيدا نميكند كه اين آقا كيست كه با من دارد راه ميرود؟ حرفها، صحبتها، همه چيز تا ميرسند دمِ حرم موسي بن جعفر (عليه الصلاة و السلام) چون در اذن دخول آنجا زيارت ائمه دستور است. وقتي ميگويد: «اَلسَلامُ عَلَيكَ يا أَبَاصالح المهدی» حضرت ميگويند: «و عَلَيكَ السَلام» باز هم نميشناسند. باز هم غافل هستند. اين انسانهاي غافل امام زمان را ميبينند، چشم تو كه مدام اين طرف و آن طرف است كه آقا را پيدا كني، تو نميبيني، چنين چيزي ميشود؟
مرحوم علامه حلّي دارد ميرود، سوار اسب است، يك آقاي عربي هم به صورت ظاهر دارد پياده راه ميرود، همراه ايشان است. ميگويد: در بيابان با هم همصحبت شديم، داريم به سوي نجف ميرويم، همصحبت شديم، حرف داريم ميزنيم، يك مسائلي كمكم…، چون انسان با افراد عوام…، علما اينطور هستند، حالا علامه حلّي مرد بزرگواري بوده است، حرف عادي ميزند، حرفهاي معمولي را مدام…. ميبيند نه، اين عرب خوب پيش ميآيد، حرف كمكم رسيد به حرفهاي علمي و علمي و بالاتر و بالاتر، رسيد به يك جايي كه…، علامه حلّي با ساير علما در فتوا اختلاف دارد، ديد كه اين آقا، اين شخص، نظر ديگران را دارد ميگويد، نه اينطور است، ما روايتي نداريم و چه، ايشان گفت –آنوقتها كتابها چاپ شده نبود، همه آن يكنواخت باشد، هر كسي يك كتاب خطي براي خود داشت- در كتاب تو اين روايت در حاشيه نوشته شده است، تو به آن توجه نكردي. كتابهاي ديگر در متن است، براي تو در حاشيه است. او ميگويد: من تازه دارم… بله، حواس من جمع ميشود. اين از كجا كتاب من را در خانه…، خود من نديدم، ايشان در حاشيه كتاب من ديده است. ميگويد: در اين بين شلاق از دست من به زمين افتاد، همان چيزي كه دست او براي راندن اسب بود، ايشان خم شد، اين را به من بدهد كه من ديگر پياده نشوم -ببينيد چه آقاي خوبي داريم، به خدا قدر او را نميدانيم- در همين بين گفتم: در زمان غيبت كبري ميشود خدمت امام زمان رسيد؟ فرمود: چطور نميشود خدمت ايشان رسيد كه دارد شلاق تو را به دست تو ميدهد. ببينيد، آنوقت حواس تو كه جمع هست، تو كه هميشه به ياد آن حضرت هستي، نميتواني رابطه پيدا كني؟ رابطه خيلي ساده است «رابِطُوا» رابطه پيدا كنيد. ما از امام زمان خود غافل هستيم، خدا ميداند. وصيت ميكنم، سفارش ميكنم آقايان، براي اينكه به اين آيه لااقل امشب عمل كرده باشيم و شما هم عمل كنيد كه هميشه به ياد امام زمان خود باشيد. از امام زمان خود غافل نشويد، به خدا امام مهرباني است، خدا دشمنان امام زمان را لعنت كند كه حضرت را به ما طوري معرفي كردند كه ما هميشه از ايشان بترسيم، بگويند برو دعا كن امام زمان نيايد، اول گردن من و تو را ميزند. به قدري رئوف است، به قدري مهربان است كه اين حرفهاي دشمنان را بايد به خود آنها تحويل داد. بله گردن او را ميزند كه اين حرف را ميگويد. امام زمان براي إحياء ما آمده است، نه براي از بين بردن ما. إنشاءالله ايشان تشريف ميآورند ميبينيد كه چقدر مهربان هستند. خدا ميداند آنهايي كه رابطه روحي با حضرت دارند اينقدر مهربان است كه جعفر كذاب…، آقا اين جعفر عموي ايشان آنقدر اذيت كرد كه حساب ندارد، در عين حال ميفرمايد: ما عفو و گذشت را از آل يعقوب، از يوسف گرفتيم…، كه من در يك جا گفتم: آقا جان تو معلم يوسف هستي، يوسف بايد بيايد درِ خانه تو و عفو و گذشت را درس بگيرد. ميگويد: «وَرِثْنَا الْعَفْوَ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ»[21] ما عفو را از آل يعقوب ارث گرفتيم. ديگر نگوييد جعفر كذاب، بگوييد جعفر تائب، توبه او را قبول كرديم. «لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ»[22] اينقدر مهربان است. نه به خاطر اينكه عموي ايشان بود، نه. شماها تجربه بكنيد، صبح و شب به ياد امام زمان باشيد، ببينيد چه ميبينيد؟ ببينيد چقدر مهرباني به شما خواهد كرد، ببينيد چقدر كار و بار شما، دنياي شما، زندگي شما، زن شما، بچه، همه مطابق ميل شما ميشود، رو به راه، خيلي سالم، خيلي خوب. خدا ميداند اين تجربه شده است و هر چقدر هم از امام زمان غافل باشيم بيشتر گرفتار هستيم، بيشتر بدبخت هستيم. انسان به جايي ميرسد…، شما فكر نكنيد سيد بحرالعلوم يك موجودي بود كه از آسمان افتاده است، به جايي انسان ميرسد كه…، سيد بحرالعلوم نشسته بود يك نفر از در وارد شد، شاگردان هم اطراف او نشسته بودند، آن شخص ميگويد: من نزديكتر به سيد بودم. يك كسي گفت: آقا در زمان غيبت كبري ميشود خدمت امام زمان رسيد؟ ايشان چيزي نفرمود، سر خود را پايين انداخت. فرمود: چطور نميشود خدمت ايشان رسيد و حال اينكه مكرر من را در بغل گرفته است. بله، در بغل گرفته است. اين حرفها چيست؟ ميشود خدمت امام زمان رسيد؟ نميشود؟ اين مسئلهاي نيست كه خدمت شما عرض شود كه احتياج به استدلال براي شيعه داشته باشد. دو دو تا چهار تا به اصطلاح، آقا يك فردي با اين بدن مثل بدن ما كه در بين مردم دارد زندگي ميكند، در بين مردم راه ميرود، ميرود و ميآيد…، من يقين دارم همه شماها كه اينجا نشستيد امام زمان را ديديد، همه شما، منتها نشناختيد، به فكر ايشان نبوديد، يعني خواهي نخواهي، گاهي ميشود انسان در يك مجلسي مينشيند، دنبال يك نفر هم دارد ميگردد ولي او را نميشناسد، اين كنار او نشسته است، مجلس هم تمام ميشود ميرود…، ما يك جريان اينطوري داشتيم. دنبال يك نفر ميگشتيم، خيلي دوست داشتم او را ببينيم، در يك مجلس كنار من هم نشسته بود، او را نميشناختم، بعد هم مجلس تمام شد و رفتيم، دفعه دوم كه منزل او رفتم، ديدم اين آقا، ما دو سه ساعت كنار هم نشسته بوديم، آنجا نشناختم. خودِ… چنين جرياني دارد، در همين كتاب ملاقات من نوشتم كه يك اصفهاني ميگويد: من در خواب ديدم از منزل دارم بيرون ميآيم و يك عده علماي اصفهان طرف منزل ما دارند ميآيند، به من گفتند: منزل تو روضه است، تو كجا ميروي؟ گفتم: منزل ما روضه نيست؟ گفتند: نه روضه است، تو خبر نداري. من برگشتم، ميخواستم با عجله داخل بروم، به من گفتند: آقا امام زمان در مجلس هست باادب خدمت ايشان برو. من وارد شدم، ديدم بله آقا آن بالا نشستند. رفتم جلوي ايشان، دوزانو نشستم، دست ايشان را بوسيدم، گفتم: آقا من شما را خيلي ديدم، كجا شما را ديدم؟ در روايت دارد كه وقتي حضرت ظهور ميكنند همه ميگويند اين آقا را ما خيلي ديديم. در مجلس ما بود، آنجا نشسته بود، اي واي ما آنجا پشت خود را به ايشان كرده بوديم، اي واي ما اصلاً به ايشان اعتنا نكرديم. بله، آقا من شما را خيلي ديدم، حضرت فرمود: در آن شب در مسجدالحرام به ياد داري؟ آمدي لباسهاي خود را پيش من بگذاري و براي وضو گرفتن بروي، مفاتيح را ميخواستي روي لباس خود بگذاري، گفتم: زير لباسهاي خود بگذار. گفت: به ياد آوردم، در بيداري اين جريان شده بود و من آن شب تا صبح در مسجدالحرام با امام زمان (عليه الصلاة و السلام) نماز ميخواندم، با هم نشسته بوديم، از همه جا حرف ميزديم. نه اينكه انسان غافل…، اگر غافل باشيد اينطور كلاه سر شما ميرود و فكر هم نميكردم كه…. تا آخر هم احتمال ندادم، بعد هم احتمال ندادم كه امام زمان باشد. حواس جمع باشد. گمانم كه تويي. چنين حالتي داشته باشيم. هيچ اشكالي ندارد و إنشاءالله اگر چنين حالت عشق و انتظار و محبتي به امام زمان پيدا كنيد مكرر خدمت حضرت ميرسيد، مكرر.
به هر حال شب تولد است، يعني امروز طبق آنچه نوشتند ميلاد مسعود زينب كبري (سلام الله عليها) است كه خدمت شما گفتم كه چه صفاتي داشت. از همه بيشتر حضرت زينب (سلام الله عليها) مردم را توصيه به حق ميكرد، خود او هم طرفدار حق بود. در آن خطبهاي كه در كوفه بيان ميكند تمام حقايق را براي مردم بيان ميكند، در آن وضع خاص. در ميان زنها بعد از فاطمه زهرا زني به جلالت و عظمت و قدرت روحي و اراده تكويني و تشريعي به پاي حضرت زينب كبري نرسيد. از كارهايي كه حضرت زينب (سلام الله عليها) كرد استفاده ميشود كه حضرت اراده تكويني داشت، يعني به كائنات اگر امر ميكرد نباشد نبودند. اراده تكويني، منتها بنده خدا است. در بازار كوفه وقتي ميخواهد خطبه بخواند سروصدا…، معلوم است شما فرض كنيد الآن يك تظاهراتي باشد، مخصوصاً زنگ شتر و هلهله افرادي كه در اطراف ايستادند و شاديها و اينها هم باشد، ميدانيد صداي شما به فرد كناري شما نميرسد، حضرت زينب (سلام الله عليها) با يك اشاره گفت: «أُسكتوا» زنگ شترها از صدا افتاد، اين اراده، اراده تكويني است آقايان، خيلي مهم است، يعني زنگ شتر ديگر صدا نميكرد. تمام صداها در گلوها و هر كجا بود خفه شد، چون بلندگو كه نبود، حضرت زينب وقتي ميخواست حرف خود را بزند، ميخواست تمام مردم آن شهر يا لااقل آنهايي كه در خيابان بودند بشنوند و شنيدند، اراده تكويني. معرفت او به مقام مقدس پروردگار ببينيد چيست، من گاهي فكر ميكنم واقعاً ما نميتوانيم درك بكنيم، نميفهميم. شما ميدانيد امام يعني چه؟ امام به اصطلاح مخلوق خدا است ولي در تمام صفات مَثَل اعلاي پروردگار است. مَثَل اعلاي پروردگار. سيدالشهداء مَثَل اعلاي پروردگار بود. فقط فرق او بين خدا و خود او اين بود كه او بنده خدا بود يك، دوم مخلوق خدا بود وإلّا در صفات نمونه خدا و مَثَل اعلاي پروردگار بود.
اين شخص را، اين امام را، دست ميكند زير بدن حضرت سيدالشهداء كه در گودي قتلگاه افتاده است، خيلي اين جمله عجيب است، اين ترجمه عين عبارت عربي است، كه خدايا اين قلیل قربانی را از آل محمد قبول بفرما. ببينيد در مقام معرفت چقدر مهم است، اين قرباني كوچك را قبول كن، خيلي عجيب است، يعني در مقابل پروردگار اگر دوازده امام هم قرباني بشوند باز هم كوچك هستند، خدا اينقدر بزرگ است، خيلي معرفت است، خدا ميداند ماها اصلاً نميتوانيم درك بكنيم كه زينب كبري چقدر معرفت داشت. آنقدر اين خانم بامعرفت است، باعظمت است كه در روز يازدهم…، اينها ميخواهند به ما مطلب بگويند، ما را در جريان قرار بدهند وإلّا همه اينها صحنههايي است براي رشد معارف ما، در مقابل ابن زياد…، وقتي ابن زياد ميگويد: «هل رأيت صنع الله عليك» ديدي خدا با تو چه كرد؟ ميگويد: «مَا رَأَيْتُ [مِنَ الله] إِلَّا جَمِيلًا»[23] من از خدا هيچ چيز جز خوبي نديدم. در صبح يازدهم محرّم امام سجاد دارد نگاه ميكند به بدن سيدالشهداء (عليه السلام) و حال او منقلب شده است و امام سجاد دارد به صورت ظاهر خود را از دست ميدهد -عرض كردم اينها براي رشد معارف ما است- يك دفعه زينب به او نگاه ميكند و ميگويد: تو حجت خدا هستي. ميگويد: اين هم بدن حجت خدا است اينجا افتاده است، و او را نگه ميدارد. خيلي حرف است، يعني او را از…، حالا انسان نميتواند بگويد گاهي بعضي از برنامهها را انجام ميدهند –ما نمونههايي داريم- كه مقام مقدس آن كسي كه منظور نميشود، مردم او را نميشناسند بشناسند. مكرر نقل كردم در حديث كسايي كه مورد اتفاق همه است و سند آن بسيار صحيح است، پيغمبر اكرم وقتي در خود ضعفي ميبيند «إنّي لاجد في بدنى ضعفا»[24] بدن او ضعيف ميشود، خسته ميشود، به فاطمه زهرا پناه ميبرد و ايشان كساي يماني را روي بدن پيغمبر ميكشد «و صرت أنظر إليه و إذا وجهه يتلألأ» صورت پيغمبر مثل ماه ميدرخشد و ضعف او برطرف ميشود و طوري شاد ميشود كه امام حسن را در بغل ميگيرد، امام حسين را در بغل ميگيرد، علي بن ابيطالب، فاطمه زهرا، يك مجلس خيلي شادي برپا ميشود. در اثر ضعف به فاطمه زهرا پناه ميبرد. حضرت علي بن ابيطالب (عليه الصلاة و السلام) وارد بر فاطمه زهرا ميشود…، حالا چرا اين كارها را ميكنند؟ براي اينكه فاطمه زهرا را به حساب بياورند، دشمنان به حساب بياورند، بدانند كه فاطمه و پيغمبر و علي با هم فرقي نميكنند. علي بن ابيطالب وارد ميشود ميبيند كه فاطمه زهرا يك مطالبي از آن غيب مكنون دارد بيان ميكند كه علي بن ابيطالب خدمت پيغمبر برميگردد و ميگويد: يا رسول الله از حوادثي كه هنوز به ما خبر آن نرسيده است –كه بحث آن خيلي مفصل است- فاطمه داشت ميگفت. حضرت رسول ميفرمايد: «فَاطِمَةُ مِنِّي و أنَا منها» بله، اينها براي خاطر اين است كه شما زينب و فاطمه زهرا را هم بشناسيد، ائمه را كه جزو وظايف ما است بشناسيم. زينب كبري (سلام الله عليها) تالي تلو معصوم است، يعني اگر بنا بود ما پانزده تا معصوم ميداشتيم، يكي از آنها هم يقيناً حضرت زينب بود كه مقدم بر همه بود، حتي بر ابوالفضل، حتي بر حضرت علي اكبر. عجيب است، آن استقامتي كه زينب كبري (سلام الله عليها) دارد عجيب است، شما ببينيد شب يازدهم محرّم هشتاد نفر زن و بچه در مقابل سي هزار دشمن، در بيابان، دشمني كه به هيچ چيز رحم نميكند، او با كمال صلابت و عظمت اينها را نگهداري ميكند. كنار گودي قتلگاه ميرود با بدن برادر حرف ميزند، نماز شب خود را هم آن شب ميخواند، كه امام سجاد فرمود: من ديدم عمه من زينب آن شب نماز شب خود را نشسته خواند. اميدواريم ما هم از اين بيبي، از اين بانوي دو عالم پيروي كنيم و در استقامت در راه دين آنچنان استوار باشيم كه بتوانيم همه مشكلات را حل كنيم و از خدا جز خوبي هيچ چيز نبينيم.
من امشب ديگر نميگويم چراغها را خاموش كنند و آن حالت…، چون گاهي هم ميشود كه با شاد بودن انسان حاجت ميگيرد و إنشاءالله آقاي جواد آقاي فاني چند تا شعر اگر داريد بخوانيد، دوستان هم از شما به وسيله شيريني پذيرايي كنند و بعد هم إنشاءالله زيارت آل ياسين را بخوانيم. من چند تا دعا ميكنم، اين چند تا دعا را با توجه آمين بگوييد. پروردگار به آبروي زينب كبري (سلام الله عليها)، به آبروي امام زمان خود، تو را قسم ميدهيم ما را در راهي كه امام زمان ما دوست دارد قرار بده. همه ما را به كمالات روحي برسان. از جميع رذايل ما را محفوظ بدار. خدايا معرفت امام زمان را نصيب ما بفرما. ارتباط با امام زمان را نصيب همه ما بفرما. خدايا به آبروي وليعصر عيدي كامل به همه ما عنايت بفرما. «رحم الله من يقرأ فاتحه مع الصلوات»
[1]. عصر، آيات 1 تا 3.
[2]. غرر الحكم و درر الكلم، ص 391.
[3]. توبه، آيه 67.
[4]. شمس، آيه 9.
[5]. فرقان، آيه 28.
[6]. اعراف، آيه 179.
[7]. بحار الأنوار، ج 99، ص 108.
[8]. همان، ج 97، ص 130.
[9]. همان، ج 24، ص 212.
[10]. جمال الأسبوع بكمال العمل المشروع، ص 39.
[11]. طلاق، آيه 12.
[12]. الكافي، ج 2، ص 176.
[13]. همان، ج 1، ص 341.
[14]. بحار الأنوار، ج 16، ص 95.
[15]. نور، آيه 30.
[16]. همان، آيه 31.
[17]. الغارات، ج 2، ص 839.
[18]. بحار الأنوار، ج 40، ص 128.
[19]. مصباح الشريعة، ص 16.
[20]. آل عمران، آيه 200.
[21]. الكافي، ج 8، ص 308.
[22]. يوسف، آيه 92.
[23]. بحار الأنوار، ج 45، ص 116.
[24]. مسكن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد، ص 153.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.