۴ محرم ۱۴۱۱ قمری – ۵ مرداد ۱۳۶۹ شمسی – تفسیر سوره حمد
«أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا أبی القاسم محمدٍ و علی آله الطیّبین الطاهرین لا سیّما علی سیّدنا و مولانا الحجة بن الحسن روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین».
«أعوذ بالله من الشیطان الرّجیم» «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ * الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ * إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ * اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ».[1]
شبهای جمعه گذشته در تفسیر این کلمات که از سوره حمد شروع کرده بودیم، جمله به جمله عرایضی عرض کردیم. به این کلمه و این آیه شریفه رسیدهایم که خدای تعالی میفرماید: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ». این یک دستوری است که خدای تعالی به ما فرموده است که ما همیشه از خدا راه راست را طلب کنیم، هدایت به راه راست. هدایت بر عهده پروردگار است که «إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى».[2] و حتی به پیغمبر اکرم خطاب فرموده: «إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ»[3] ای پیغمبر، شما هدایت کسی را که دوست داشته باشید، نمیتوانید بکنید. «وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ»[4] هدایت در دست خدا است و هدایت را انسان باید از خدا بخواهد، الّا اینکه هدایت بر دو بخش است: یک بخش، ارائه طریق است که این انجام شده است. یعنی خدای تعالی تمام مردم کره زمین را با ارسال رُسُل و فرستادن پیغمبران و نازل کردن کتابهای آسمانی که تنها کتابی که امروز با کمال اصالت باقی مانده است، قرآن است؛ هدایت ارائه طریقی را به همه مردم فرموده است. یعنی تمام مردم دنیا دعوت شدهاند به اینکه به قرآن عمل کنند و خدای تعالی از همه مردم خواسته که به این آیات شریفهای که بر پیغمبر اکرم نازل شده است، عمل بنمایند. به این ارائه طریق میگویند. یعنی خدا راهنمایی کرده است.
یک هدایتی هم هست که ما باید شب و روز از خدا بخواهیم و مختص کسانی است که ایمان آوردند، مؤمن هستند. همانطوری که در معنی «الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» گفتم که «الرّحمن» خدای تعالی به همه مردم مهربان است و رحیم است «لِلْمُؤْمِنِينَ خَاصَّةً»[5] به خصوص برای مؤمنین یک رحمت مخصوصی دارد، یک شعبه از آن رحمت همین هدایتی است که برای مؤمنین خاصّه است که «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»[6] کسانی که در راه ما جهاد کنند، کوشش کنند؛ یعنی راه راست را انتخاب کنند، استقامت در راه راست داشته باشند. «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً»[7] و بعد در صراط مستقیم قرار بگیرند و محبت پروردگار را در دل خود تشدید کنند و محبت دنیا را از دل خود بیرون کنند، بعد در اینجا خدای تعالی آنها را هدایت میکند و جهاد با نفس که کردند و نفس خود را رام کردند و مورد خطاب پروردگار واقع شدند که «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ»[8] ای نفس آرام و ای نفس رام «ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً»[9] آنوقت خدای تعالی دست آنها را خواهد گرفت و آنها را هدایت خواهد کرد. «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» در اینجا شامل این افراد میشود، لذا این هدایت را «الايصال إلى المطلوب» نام گذاشتند. یعنی دست طرف را میگیرند و به مقصد میرسانند.
یک مثالی برای این دو نوع هدایت برای شما عرض کنم. گاهی میشود که یک نفر از شما آدرسی را میخواهد، شما آدرس را مینویسید یا فرض کنید با زبان به ایشان میگویید و او برای رسیدن به آن مقصد حرکت میکند. به این ارائه طریق میگویند. همان هدایت اولیه است، همان هدایت همگانی است. ولی وقتی که یک نفر را زیاد دوست داشته باشید، ببینید او مردی است مطیع، فرمانبردار، بسیار مورد علاقه شما است، در راه شما خیلی کوشش کرده است. در اینجا او را «الايصال إلى المطلوب» میکنید. یعنی چه؟ یعنی یک نفر را همراه او میکنید یا خود شما دست او را میگیرد و او را میرسانید. به این خاطر که مبادا در راه دچار خطر شود یا راه را گُم کند و آدرس را درست متوجه نشده باشد. این را میگویند: «الايصال إلى المطلوب». ذات مقدس پروردگار همه مردم را ارائه طریق کرده است و از آن لحظهای که پیغمبر اکرم مبعوث شد و صدا زد: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»[10] و این آیات نازل شد بر تمام مردم، مثل ابوسفیان و ابوجهل و علی بن ابیطالب و تمام مردم مسلمان و غیرمسلمان، بر همه این آیات را خواند و هدایت کرد. ولی بعضی از آن افراد در هدایت پروردگار خیلی تحت فرمان نبودند.
شما اگر یک نفر بیاید و آدرسی از شما بخواهد، شما آدرس بدهید، آن شخص بگوید که شما گفتید از این طرف بروم، من به مخالفت با شما از آن طرف میروم. یک نفر، دو نفر، ده نفر دنبال او میفرستید که آنطرف خطرناک است، مبادا از آنطرف بروید. باز هم لجبازی میکند، نافرمانی میکند و از همان راه میرود. این شخص را رها میکنید، او را وامیگذارید، معنی ذلالت هم همین است که خدای تعالی «يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ»[11] یعنی بعد از آنکه پیغمبران را فرستاده، بعد از آنکه آیات قرآن را فرستاده، بعد از آنکه عقل را به شما داده است، در عین حال افرادی هستند که اینها بر خلاف امر الهی و طبق هوای نفس خود راه کج را انتخاب میکنند. باز پروردگار اینها را به حال خود وانگذاشته است. من یک زمانی معنی واگذاشتن و گمشدن را در مکه فهمیدم. من یک مقداری کوچه و بازار مکه را میدانستم، یک نفر بود که هیچ آدرس نمیدانست، اصلاً نمیدانست اسم کاروان خود چیست؟ کجا باید برود؟ چگونه باید حرکت کند؟ من فکر میکردم اگر یک لحظه این شخص بنده را گُم کند، گم شده است، برای همیشه گُم شده است. یعنی اگر من دست او را رها کنم، این شخص گُم شده است.
دست او را رها کردن همانا، گم شدن او و گُم کردن من او را، همان. گاهی اینگونه است. خدای تعالی تا رحمت خود را از یک نفر بردارد، هدایت خود را از یک شخصی بردارد، همانجا گمشده است. احتیاج به اضلال خاصی ندارد. یعنی در آنجا لازم نیست در… همان مثالی که در مکه عرض کردم، لازم نیست که ما او را در یک کوچه و پسکوچهای ببریم، آنجا او را گم کنیم و بعد بازگردیم. خیر، همین رها کردن و تنها گذاشتن او مساوی با گمشدن است. ما هم در راه رسیدن به مقصود و اخلاص و «فناء فی الله» و آن مراحل کمالیه به مجرد اینکه خدای تعالی دست ما را رها کند، به مجرد اینکه ما را به حال خود وابگذارد… اینکه میگوییم: «اللَّهُمَّ لَا تَكِلْنَا إِلَى أَنْفُسِنَا طَرْفَةَ عَيْنٍ»[12] خدای ما، ما را یک چشم به هم زدن به حال خود مگذار. چون واگذاشتن به حال خود ما، یک چشم بر هم زدن همان و گمراه شدن همان. بنابراین باید حتماً از خدا در هر روز لااقل ده مرتبه، در نمازها این دستور را داریم که بگوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» خدایا ما را هدایت کن.
حالا بنده معنی «الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» را هم عرض میکنم. خدایا دست مرا داشته باش، خدایا ما را وانگذار. خدایا ما را راهنمایی کن. ما از خود هیچ نداریم. گاهی یک اشتباه انسان را برای همیشه بدبخت میکند، گاهی یک غفلت انسان را برای همیشه بیچاره میکند. باید همیشه از خدا این درخواست را داشته باشیم و بگوییم: «اهْدِنَا» خدایا ما را هدایت کن. ما هدایتشده هستیم، آمدیم نماز بخوانیم، این کلمه «اهْدِنَا» چون جمع است، امام جماعت وقتی میگوید: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» منظور او هم خود است و هم سایرین است، این جمعی که به ایشان اقتداء کردهاند. در عین اینکه نماز میخواند، نماز خوبی هم میخواند، نمازی است که حتی علی بن ابیطالب مثلاً ممکن است امام جماعت باشد، ممکن است انشاءالله بعد از ظهور آقا، همه ما پشت سر حضرت بقیةالله اقتداء کنیم و امام جماعت حضرت ولیعصر باشد و ما مأمومین ایشان باشیم. هدایت هم از این بهتر نمیشود. در عین حال همانجا حجة بن الحسن به پروردگار عرض میکند: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» خدایا ما را هدایت کن. خدا باید لحظه به لحظه ما را هدایت کند. لحظه به لحظه باید دست ما را به تعبیر عوامانه داشته باشد. دست رها کردن همان و گمراه شدن همان. یک چشم به هم زدن خدای تعالی چشم خود را از ما بگرداند. «وَ لَا تَصْرِفْ عَنِّي وَجْهَكَ»[13] خدایا چشم خود از ما نگردان. خدایا همیشه ما را نگه بدار. تو همیشه ما را کنترل کن. تو ما را از تمام گمراهیها حفظ کن. به خدا قسم ما، چه در دین و چه در امور مادی خود، در همه حال باید خدا دست ما را بگیرد. گاهی شده است که در امور کسب و کار ما کارها ردیف میشود، خیلی استفاده میکنیم. زندگی ما مرتب، وضع ما مرتب، همهچیز ما مرتب میشود. گاهی هم خدا دست ما را نمیگیرد، ما را به حال خود وامیگذارد و هرچه توکل انسان به پروردگار بیشتر باشد، خدای تعالی بهتر به او میرسد. میگوییم: این را تجربه کنید. تجربه کنید، کارها را به خدا وابگذارید.
معنی توکل هم این نیست که مثلاً فرض کنید انسان در خانه بخوابد و بگوید خدا کارها را انجام بدهد. خیر، کارهایی که نمیتوانید انجام بدهید، کارهایی که… انسان چه موقع وکیل میگیرد؟ وقتی که نتواند از عهده یک کاری بربیاید. ما از عهده بعضی از کارها نمیتوانیم بربیاییم، نمیتوانیم آینده خود را پیشبینی کنیم، نمیتوانیم بفهمیم که راه حق کدام است، راه باطل کدام است. شیطان و رحمان، هر دو با ما سروکار دارند. من مکرر به دوستان خود گفتم که اگر خواب شیطانی است، خواب رحمانی هم هست. اگر خواب رحمانی هست، خواب شیطانی هم هست. اگر الهام هست، وسوسه هم کنار آن هست. اگر مکاشفه رحمانی هست، مکاشفه شیطانی هم هست. اگر حتی مشاهداتی است که معنای مشاهدات و اینها چیست… کنار آن مشاهدات شیطانی هم هست. اگر وحی حتی وحی الهی هست که وحی را دیگر میگوییم برای ما نیست، مخصوص… بعضی فکر میکنند مخصوص انبیاء است که مخصوص انبیاء نیست و خدا به نزدیکترین دوستان خود وحی میکند. در مقابل آن وحی شیطان هم هست. «إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ».[14] شیطان کسی را رها میکند که ولی شیطان نباشد، یعنی شیطان را ولی خود قرار نداده باشد. پس در همه حال شیطان کنار رحمان ایستاده و انسان هم در این میان، هم خدا انسان را به طرف خود میکشد، هم شیطان انسان را به طرف خود میکشد. بنابراین، در تمام لحظات عمر باید دست ما به دامان خدا باشد. بگوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ». خدایا ما را هدایت کن، خدایا دست ما را بگیر. این معنای هدایت است.
ما یک عمر نماز خواندیم، هر روز میگوییم: «اهْدِنَا» خدایا ما را هدایت کن. یعنی حتی… این جمله را من نگویم بهتر است، چون ما کنار و اطراف معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) نرویم و حتی من دلایلی دارم که این دعاها و مناجاتهایی را هم که از معصومین (علیه الصلاة و السلام) نقل شده است، بیشتر جنبه تعلیم دادن به ما را دارد. والّا این مسائل درباره خود آنها نیست و حالا این بحثی است که انشاءالله شاید یک زمانی عرض کنم. اجمالاً ما به اطراف معصومین و حالات معصومین نرویم، ولی خیلی افرادی هستند… حالا فرض کنید سلمان که در درجه دهم ایمان است، ابیذر که پاکترین مردم در راستگویی و صداقت است، او بگوید که من احتیاج به هدایت پروردگار ندارم. چرا او هم باید بگوید: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» چون هدایت پروردگار یعنی دست انسان را گرفتن و انسان را رها نکردن. هرچه انسان پیش خدا محبوبتر باشد، بهتر دست او را میگیرند، بیشتر به او کمک میکنند، بیشتر باید او را هدایت کنند. بنابراین، معنای این کلمه «اهْدِنَا» این است که خدایا از آن هدایت خاصّه خود، از آن دستگیری خاصّه خود، از آن دستگیریهایی که از اولیای خود کردی، از انبیاء خود کردی، از مصطفین کردی، از بزرگان دین کردی، از آن هدایت، از آن دستگیری، از آن راهنمایی هم ما را نصیبی عنایت کن.
«الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» این صراط مستقیم خیلی حرف دارد. من شاید این جلسه نتوانم همه این معنا را برای شما عرض کنم، ولی اجمالاً اگر این چیزی باقی ماند و شرحی لازم داشت… چون خود قرآن به این کلمه که رسیده است، «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» را خیلی توضیح نداده است، «إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» را خیلی شرح نداده است. جملات قبل از اینها را خیلی توضیح نداده است. اما وقتی به «الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» رسیده است، تا آخر سوره شرح همین صراط مستقیم است که چه صراط مستقیمی را ما از خدا میخواهیم؟ اصلاً صراط مستقیم یعنی چه؟ راه راست یعنی چه؟ هرچه انسان بخواهد که حرکتش سریعتر باشد، باید بیشتر در صراط مستقیم باشد. اگر یک ولی خدایی را دیدید که خیلی انسان خوبی است، اما مثلاً فرض کنید چیزهایی از خود را هم در دعاها و در عبادات و اینها مخلوط میکند، بدانید که او از اولیای خدا نیست. یعنی او آنطور که خدا دوست دارد، نیست. ما هر کسی که دست و بال خود را بیشتر آب بکشد، یک وسوسهای داشته باشد، یک مقدار بیشتر احتیاط کند، یک مقدار وقتی به دعای کمیل میرسد «یَا رَبِّ یَا رَبِّ» را صد مرتبه بگوید، میگوییم: عجب انسان خوبی است. خیر، معنای صراط مستقیم این است که هر کس در این صراط است، باید از صراط یک سر سوزن تخطی نکند.
من یک مثال سادهای برای شما بزنم، چون همه رانندگی بلد هستید. اگر یک جاده مستقیمی باشد، یک جاده هر چند هم که پهن باشد، یک جاده مستقیم، دو طرف دره و پرتگاه باشد، پشت فرمان نشستید، هرچه آهستهتر بروید، کمی فرمان را اینطرف و آنطرف کنید، خیلی مهم نیست. اما هرچه سریعتر بروید، یک میلیمتر پیچاندن فرمان حساب میشود. یک میلیمتر طرف راست میپیچانید، در این پرتگاه میافتد. یک میلیمتر هم طرف چپ میپیچانید، باز هم در پرتگاه میافتید. از جاده خارج میشوید، شخصی که در صراط مستقیم قرار گرفته است، این شخص از آن راهی که به او نشان دادهاند نباید یک میلیمتر به طرف راست یا طرف چپ تمایل پیدا کند. صراط مستقیم چیست؟ اصلاً چیست؟ اصلاً آیا این راهی که به ما گفتند صراط مستقیم، چیست؟ خیلی ساده است. احتیاج به روایات زیادی که از سنّی و شیعه نقل شده است، نداریم. بلکه اگر یک مقدار فکر کنیم، متوجه میشویم که صراط مستقیم، راه راست، آن راهی است که معصومین انتخاب کردند. معصوم یعنی چه؟ یعنی کسی که نه اشتباه دارد، نه خطا دارد، نه انحراف دارد. هیچ یک از اینها را ندارد. بلا تشبیه، یک رانندهای را گفتند که این راننده هیچوقت خطا و اشتباه نمیکند. شما اگر پشت سر او حرکت کردید و ماشین خود را طوری قرار دادید که از پشت سر او… او را جلو انداختید و پشت سر او حرکت کردید، هیچوقت در انحراف نمیافتید، در راه عوضی هم نمیروید.
صراط مستقیم، آنکه حجت است برای ما، اول قرآن است. ما قرآن را نمیفهمیم، ائمه اطهار، مفسرین قرآن، کلماتی را… پس صراط مستقیم، یکی قرآن شد؛ یکی کلمات خاندان عصمت و طهارت. آیا میشود ما به این درویش و آن صوفی و آن منحرف دیگر تحت برنامه آنها حرکت کنیم؟ اگر آنها با این برنامه حرکت میکنند، اشکال ندارد. یعنی ماشین آنها پشت سر ماشین علی بن ابیطالب حرکت میکند، مانعی ندارد. اما اگر او یک راه میرود، او یک راه، خیر، از صراط مستقیم منحرف است. هرچه گفتند، عمل کردم، بدون کم و زیاد، بدون کم و زیاد. آن شخص خدمت امام میآید، حضرت میفرماید: بگو «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِكَ»[15] او میگوید: «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِكَ»،[16] در مفاتیح نوشته است. «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ» در بعضی از جاها هم این کلمه است. آن شخص بیچاره هم روی همین برنامه یک کلمه «الأَبصار» را اضافه کرده است.
حضرت میفرماید: آنکه من میگویم، بگویید «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي» این « الْأَبْصَارِ» همان یک میلیمتر انحراف فرمانی است که در دست شما است و شما در در دره میافتید. گاهی میشود… آخر اینکه چیزی نیست، نیم میلیمتر است، اجازه دهید این فرمان را اینگونه بگیریم یا از اینطرف بگیریم. میگویند: خیر، او سر یک کیلومتری در دره رفته است. چیزهایی است که اینگونه است. به شما گفتهاند که سر هفت قدمی یک گنج است. شما میگویید: ما که داریم میرویم، دَه قدم میرویم. آنجا را میکَنیم، میشود؟ اگر یک قدم اینطرفتر یا آنطرفتر را بکَنید، گنج را پیدا نمیکنید. هرچه گفتهاند، بنده مطیع پروردگار. یک شخصی به نام کلیب تسلیم است، او در زمان حضرت صادق… ایشان در کوفه زندگی میکرد، حضرت صادق هم در مدینه بودند. هر کس میآمد و میفهمید که امام صادق (علیه الصلاة و السلام) یک مطلبی فرموده، میگفت: بنده تسلیم هستم. اسم او را کلیب تسلیم گذاشتند. شما هرچه که امام صادق میگویند، فوراً عمل میکنید. ام خالد معبدیه یک زن است، او خدمت امام صادق (علیه الصلاة و السلام) آمده است، ابیبصیر هم نشسته است، حضرت با او صحبت میکنند. ام خالد میگوید: من به یک درد دل سختی مبتلا شدم. اطباء عراق گفتند که شما خمر بخور، مشروب به کهنه یا حالا مشروب بخور، این درد دل شما رفع میشود. حضرت فرمود: چرا از من میپرسید؟ عرض کرد: «أقلدک الدین». من در دین خود قلادهای سر آن دست شما است، به گردن خود انداختم. دیدید یک… مثلاً فرض کنید که اشکال ندارد ما در مقابل ائمه چنین مثالی را بزنیم.
انسان به گردن یک حیوانی قلاده انداخته و میکشد. این دیگر جایی نمیتواند برود. «اقلدک دینی» من در دین از شما تقلید میکنم. من طرفدار ابوحنیفه و مثلاً فرض کنید مالک بن انس و امثال اینها نیستم، من از شما تقلید میکنم. روز قیامت میخواهم بگویم… اگر گفتید بخور و خوردم، اگر خدا پرسید که چرا خوردی؟ بگویم: امام جعفر صادق فرمودند. اگر گفتید نخور و نخوردم و مُردم، خدای تعالی از من پرسید که چرا نخوردی و مُردی؟ بگویم: امام جعفر صادق فرمود. حضرت خوشحال شد، رو به ابیبصیر کرد… میبینی این زن چهقدر بامعرفت است، ما هم باید اینگونه باشیم، والّا از صراط مستقیم خارج هستیم. حالا یک عدهای هستند… این را هم بگویم، یک عدهای از مردم هستند که اینها ماشین خود را کنار جاده پارک کردند، هیچ کجا نمیروند. حال اگر این فرمان را از اینطرف بچرخانند، از آن طرف بچرخانند، اثری ندارد. در دره هم نمیافتند و همانجا یک جا متوقف هستند. اما کسی که بخواهد به کمالات برسد، بخواهد رشد کند، بخواهد پیش برود، بخواهد به مقصد برسد، حتماً باید مواظب پروردگار باشد.
برای اینکه یک قطره شراب یک حبّ آب، به تعبیر ما یک خمر آب را نجس میکند. خیر و ام خالد معبدیه هم نخورد. حالا بعد چطور شد، در روایت نیست. خدای تعالی در حرام شفا قرار نداده است. حال این بحثی است که باز مربوط به فقه است و وظیفه ما این است که وقتی خود ما دنبال اجتهاد نرفتیم… چون بر همه مردم مسلمان واجب است که بروند در مرحله اول مجتهد شوند و احکام دین خود را از کتاب و سنت بیرون بیاورند. منتها ما عذور داریم. اکثراً عذر دارند. اگر همه مجتهد بشوند، مخصوصاً با وضع فعلی ما که اجتهاد اینهمه اسباب زحمت شده است، علما و بزرگان آنقدر در مسائل إن قلت و قلت میکنند، در کتابها نوشتند که شاید اگر انسان بیست سال درس بخواند، تازه شاید مجتهد شود. ما از کار خود میمانیم، از زندگی خود میمانیم. گفتند: خیلی خوب، اینجا به شما تخفیفی میدهیم. «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ»[17] اگر یک فقیهی را پیدا کردید «صَائِناً لِنَفْسِهِ»… پیدا کردن چنین فقیهی مشکل است. «صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ»[18] اینجا شما از او تقلید بکنید، حرف او مثل این است که خود شما اجتهاد کردید که ما امروز به این جنبه مسائل هیچ اهمیتی نمیدهیم. هر کس که مردم گفتند که او «مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ» است، ما میگوییم: بله. دقیقاً خود انسان باید از راهی که شرع مقدّس تعیین کرده است، مرجع تقلید خود را پیدا کند. افرادی هستند که میآیند، حتی به خود من هم زیاد گفتند. ما مدتها از فلان شخص تقلید میکردیم، بعد فهمیدیم خیر، این اشتباه بوده است. حال اشتباه آن هم اشتباه است.
او یک رفیق داشته که آنروز گفته است که از او تقلید کن. حال یک رفیق دیگر به او گفته است که خیر، اشتباه کردی، حال از او تقلید کن. دو نفر اهل خبره، نیمه مجتهد که بفهمند… اولاً چند چیز را اهل خبره باید بفهمند: یکی فقاهت او را، یکی اینکه «مخالفاً لهواه» است، مخالف هوای نفس خود باشد، حافظ دین خود باشد، خودنگهدار باشد، فوراً در مقابل قدرت، در مقابل پول، در مقابل احترام مردم خود را گُم نکند. من با یکی از اولیای خدا در یک مجلسی نشسته بودیم، یکی از آقایانی که آنوقت حتی رساله داشت، وارد شد. مردم صلوات فرستادند، بلند شدند، احترام کردند. ایشان هم از مردم تقاضا کرد که اینطور به من اظهار احساسات نکنید. شاید نفس من به اصطلاح یک حالتی پیدا کند. آن ولی خدا… یک انسان معمولی بود، شبیه به مرحوم حاج ملا جان، خدا او را رحمت کند، اکثراً او را میشناسید، حال کتابی که من درباره ایشان نوشتم، خواندید، شبیه او بود. آهسته به من گفت: ببین این بیچاره تحت تأثیر صلواتها واقع میشود و میترسد، هنوز نتوانسته، «صَائِناً لِنَفْسِهِ»[19] نیست. البته به من چیز یاد میداد، صائن نفس، نگهدارنده نفس، یعنی تمام مردم این کره زمین به پای او بیفتند و تمام این مردم کره زمین او را دشنام دهند، فرقی برای او نکند. باید اینطور باشد.
درباره زاهد، حضرت علی بن ابیطالب (علیه الصلاة و السلام) در نهجالبلاغه میفرماید که زهد، تمام زهد در دو کلمه از قرآن است. «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ»[20] اگر هرچه در کره زمین بود، برای شما بود، از شما گرفتند و ناراحت نشدید. ریاست، شخصیت، شغل، پول و همه اینها «وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ»[21] همه اینها را هم به شما دادند، خوشحال نشوید. البته میشود که انسان به این مقام برسد. نگویید که این برای ائمه است. خیر، این ممکن است برای ما هم باشد. اما خیلی بالا است، خیلی بالا است. ممکن است کسی با هزار تومان که به او بدهند خوشحال نشود، هزار تومان هم از او بگیرند، ناراحت نشود. اما اگر این ده هزار تومان شد، اینجا یکقدری حال ما تغییر میکند. یکی از اینها باز ممکن است کمی قویتر شود، با ده هزار تومان هم تغییر حالی پیدا نکند، اما با صد هزار تومان، یکی ممکن است با یک میلیون تومان. خلاصه انسان هرچه بخواهد در مراحل کمالیه پیش برود، میبیند که خلاصه یکجایی نمیتواند خود را به این قُرصی و این محکمی که قرآن فرموده است، قرار دهد. این خیلی مهم است. باید اینگونه باشیم.
« الصِّراطَ الْمُسْتَقيم»، اگر میخواهیم به کمال برسیم، هیچ لغزشی نداشته باشیم. این است که اکثراً ما به کمالات نمیرسیم… بعضی از افراد خیلی هم زحمت میکشند، واقعاً گاهی انسان تأسف میخورد، غصه میخورد، شب تا صبح در حرم مشغول عبادت است، روزها روزه میگیرد. هر کاری را که از عبادت تصور کنید، انجام میدهد. اما باز هم به جایی نرسیده است، به کمالی نرسیده است. علت آن چیست؟ اینجا میگویند علت آن این است که در صراط مستقیم نیست. حالا اگر هرچه با دویست کیلومتر در ساعت سرعت داشته باشد، اگر کج برود، بدتر است، بیشتر صدمه خواهد خورد. انسان بیشتر صدمه میبیند. ما متوجه اصل موضوع نیستیم که صراط مستقیم چیست؟ صراط مستقیم این است که… این خلاصه آن انشاءالله شبهایی که در آینده است، همانطور که ایشان هم فرمودند و انشاءالله ما هم جزء عزاداران حسین بن علی محسوب شویم.
«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» خلاصه صراط مستقیم این است که کوچکترین تخطی از پشت سر خاندان عصمت و طهارت، چه در عمل، چه در افکار، چه در اعمال و چه در عقاید نداشته باشیم. وظیفه ما این است که در تمام این سه قسمت پشت سر خاندان عصمت و طهارت حرکت کنیم. انشاءالله در شبهای آینده به شما عرض خواهم کرد که چگونه اصحاب ائمه حتی عقاید خود را میآوردند و عرضه میکردند. درباره حضرت عبدالعظیم حسنی داریم که خدمت امام هادی آمد و گفت: گوش دهید و ببینید که این عقایدی که من دارم، درست است یا خیر؟ ما چنین کارهایی کردیم، میشود از یک عالمی بگوییم که عقیده من درباره امام زمان این است، هر کسی برای خود عقیدهای دارد. من از همین مردم مسلمان درباره ملاقات با امام زمان چند عقیده شنیدم. یکی اینکه اصلاً نمیشود خدمت حضرت رسید. یکی اینکه میشود رسید، اما در آن موقع نمیشود شناخت. سوم اینکه، میشود شناخت و حضرت را میشود دید. چهارم اینکه میشود ارتباط هم پیدا کرد که هر وقت انسان بخواهد، برود و با امام زمان ملاقات کند. حال کدام یک از اینها درست است؟ هر چهار موضوع هست. ما اینگونه هستیم.
یک جا برویم با روایات تطابق کنیم که کدام یک از این چهار عقیده درباره یک مسئله و آن ملاقات با امام زمان درست است؟ در روایات تحقیق کنیم، تجسس کنیم، از یک عالِم بپرسیم. نه آن هم از یک فردی معممی که من آنها را عالِم نمیدانم، کسانی که با حجة بن الحسن (علیه الصلاة و السلام) و خصوصیات وجود مقدس آن حضرت هیچ آشنایی ندارند. اما عالِمی که در این مسئله لااقل تحقیقی کرده باشد و از روایات یک استفادهای کرده باشد، بپرسیم و ببینیم که کدام یک از اینها درست است و باید دنبال کدام یک از اینها برویم.
شب چهارم محرمالحرام است، باید از امشب به بعد… از شب اول محرم به بعد که روز اول محرم بود ابن شبیب خدمت حضرت علی بن موسیالرضا (علیه الصلاة و السلام) آمد. حضرت به ایشان فرمود: «أَ صَائِمٌ أَنْتَ»[22] روزه هستی؟ عرض کرد: بله. فرمود: میدانی که از لحظهای که هلال ماه محرم ظاهر میشود، ما چه حالی داریم؟ حزن ما شروع میشود و هر روز که بر ماه محرم میگذرد، حزن ما افزوده میشود تا روز عاشورا. تا روز عاشورا که دیگر ما آرام نداریم. بنابراین طبق این حدیث و طبق حدیثی که داریم: «شِيعَتُكَ خُلِقُوا مِنْ فَاضِلِ طِينَتِنَا»[23] «يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا»[24] شیعیان ما از زیادی خاک ما خلق شدهاند، متصل به ما هستند. در خوشحالی ما خوشحال هستند و در حزن ما محزون هستند. اگر حزن علی بن موسیالرضا در روز عاشورا را دَه قسم کنیم، چهار قسم آن تا فردا به وجود میآید. یعنی چهار درجه از حزن ایشان زیاد شده است و ما هم باید محزون باشیم، همینطور که الحمدلله هستید. اگر دشمنان دین هر چیزی را از ما گرفتند، انشاءالله عاشورا و عزاداری سیدالشهداء را نمیتوانند از ما بگیرند. چون در حدیثی که امام صادق (علیه الصلاة و السلام) فرمود: از برای حسین بن علی یک محبتی است که در قلوب شیعیان تکوین شده است. کسی که محبت امام حسین (علیه الصلاة و السلام) را دارد، این شخص شیعه است، شیعه است.
من این ایام در بعضی از ممالک اهلسنت بودم، گاهی هیچ آثار عزاداری در آن مناطق پیدا نمیشود. ولی وقتی انسان یک شیعه را میبیند، میبیند که لباس سیاه پوشیده، حالت حزنی به خود گرفته است. این شبها دنبال این جهت میگردند که یک مجلس عزایی پیدا کنند، اگر پیدا نشود، خود آنها چند نفر مینشینند… یک چیزی چندی قبل اتفاق افتاد، یک خانوادهای در این شهرهای اطراف دریای خزر از نظر وضع دینی خیلی ضعیف بودند. اینها آمدند و یک جریانی را برای من گفتند و به خاطر این کتابهایی که بنده نوشتم، اینها آن مسئله را با بنده مطرح کردند و نمیدانستند چیست. میگفتند: شب عاشورا بود، عصر تاسوعا. ما چند نفر نشسته بودیم، مشغول کارها و عیاشی خود کنار دریا و لب دریا بودیم و از خلوتی هم استفاده کرده بودیم و یکی از چند نفر ما گفت: امشب شب عاشورا است، بیاید دور هم بنشینیم و چیزی بگوییم، آخر اینطور که نمیشود. ما در خانه نشستیم. من بعد رفتم و آن خانه را دیدم. نشستیم، گفتیم: چه بگوییم؟ گفتیم: همه ما میگوییم یا حسین. این کلمه یا حسین خیلی عجیب است. چیزی بلد نیستیم، نه روضهای، نه پای منبری بودیم، نه روضهای بلد هستیم. کسی از ما هم که روضهخوان نیست. یا حسین. مدام گفتیم: یا حسین و اشک ما ریخت.
یکمرتبه بچهها آمدند. بچهها در حیاط بازی میکردند، بچهها آمدند و گفتند که یک آقایی آمده و جلوی در ایستاده است که ما آمدیم بیرون خیال کردیم نستجیر بالله فقیری است. آمدیم بیرون و دیدیم که کسی نیست. بچهها گفتند که الآن این آقا، با این خصوصیات اینجا ایستاده بود. از بچهها سؤال کردیم… چون من کوچه را دیدم، کوچه هم بلند بود و تا آخر کوچه دیده میشد و اگر هم میخواست باسرعت برود، باز دیده میشد. در کوچه را هم دیدیم کسی نیست. از بچهها سؤال کردیم. همه، شش نفر بودند، همه یک شکل گفتند که یک چنین آقایی جلوی در آمد. برگشتیم، کمی حال ما باز تغییر بیشتری کرد و نشستیم و مشغول گریه کردن. دیدیم که – اینها چند نفر بودند- یک آقایی تشریف آوردند روی این مبل، با همین خصوصیاتی که آن بچهها گفتند، فرمودند که من آمدم که با شما در شب شهادت ابی عبدالله الحسین عزاداری کنم. ما تا پریدیم به سمت این آقا که دست او را ببوسیم، دیدیم که این آقا نیست. اینها آمده بودند و این جریان را به من میگفتند.
بنده بعد به آنجا رفتم و آن خانه و آن خصوصیات را در آن شهر دیدم و زندگی اینها با این برنامه کلی تغییر کرده بود، اهل معنویت، اهل نماز، اهل نماز شب شده بودند. تا آنروز هیچچیز نداشتند. اثرات عزاداری بر سیدالشهداء اینها است. یک یا حسین گفتن، یک دل شکستن، به خدا قسم اگر از روی اخلاص باشد، به قدر بال مگسی… روایت دارد، من همان مضمون روایت را عرض میکنم. اگر کسی بر حسین بن علی (علیه السلام) گریه کند، خدای تعالی به او اجر زیادی میدهد که روایات مختلف است. من یک مقداری از این روایات را در کتاب پرواز روح نوشتم. در این دهه برای حسین بن علی عزاداری کنید. کوشش کنید، هر طوری که هست لااقل در شبانهروز یک مجلس روضهای پیدا کنید، در هر جایی که به شما نزدیکتر است یا لااقل هر طور که خود شما دوست دارید، بنشینید و برای امام حسین گریه کنید. روضه خواندن بر سیدالشهداء، برای سیدالشهداء… در خانه خود نشستید، کتاب روضه هست، همین منتهی الآمال را بردارید، از رو بخوانید، زن و بچه شما گریه کنند، یک حالی پیدا کنید. چون خود روضه خواندن عجیب است.
آیتاللّهی در مشهد بود که در اینجا کوچهای به نام ایشان است، کوچه شیخ. او از نجف آمده بود. اینطور برای بنده نقل کردند که ایشان از نجف به مشهد آمده بود و طبق همان روایاتی که شنیده بود، اصرار داشت که یک مجلس روضهای برود و گوش کند. در نجف هم معمول نیست که طلاب و علمایی که در آنجا درس میخواندند، برای منبر آمادگی نداشتند که خود آنها منبر بروند. روضهخوانی بلد نبودند، چون بین عربها است و برای تبلیغات و اینها حرکت نمیکردند. ایشان آمده بود، به ایشان معرفی کردند که در فلان مجلس مداحها و روضهخوانها هم جمع میشوند، یک مجلسی خود آنها دارند و در آنجا عزاداری میشود. شما هم میتوانید به آنجا تشریف ببرید، مجلس خوبی هم هست. ایشان میگوید: من رفتم. رفتم در آن مجلس یک مقداری نشستم و دیدم که اینها خیلی با یکدیگر شوخی میکنند و خلاف شئونات من است که در این مجلس بنشینم. بعد هم یک مقداری روضه خواندند و گریه کردند و بلند شدند و رفتند. میگوید: هفته بعد نرفتم. شب پنجشنبه… چون روزهای پنجشنبه آنها مجلس داشتند. شب پنجشنبه هفته بعد آن شب در عالَم خواب دیدم که در صحرای محشر هستم. صحرای محشر هست و حساب ما را رسیدند و گفتند که شما اهل بهشت هستید، بروید. ولی راه بهشت راهی است که قابل رفتن نیست. یک جاده صیقلی صاف بالا میرود، بعد اینطور، بعد سرازیر و اصلاً من نمیتوانم یک قدم هم بروم.
یکی از آن روضهخوانهای آن مجلس پرواز میکند، از آنطرف افرادی را انتخاب میکند، بغل میکند و آنطرف میگذارد. من هم از ایشان خواهش کردم که من را هم ببرید. مرا هم بغل کرد و آنجا گذاشت. من دیدم درهای بهشت باز شد. مثلاً یک در، مخصوص علما است، یک در مخصوص افراد متقی و غیره. یک در هم مخصوص کسانی است که روضه خواندند و بابالحسین… آنجا نوشته است که اینجا در مخصوص سیدالشهداء است، این متعلق به امام حسین است. اما همه این درها صف دارد، صف کشیدند، یکی یکی این عالم و علما و مراجع و افراد متقی را صدا میزنند، اما این در امام حسین هیچکس نایستاده است، معلوم است که اینجا معطلی ندارد. من به آن روضهخوان گفتم که مرا از این در ببر. گفت: هیچ روضه خواندید؟ گفتم: خیر. گفت: نمیشود باید از آن درها بروید. شما از علما هستید، در صف علما بایستید. گفتم: بالاخره کاری کن، دست من به دامان شما، شما یک محبتی کردید، به تعبیر ما «الاکرام بالاتمام». کاری کنید، یک قدری فکر کرد و گفت: چیزی به نظر من آمد. بیا همین گوشه صحرای محشر بنشین، شما روی آن سنگ بنشین… یک سنگی آنجا بود، اینجا روضه بخوان، من گوش دهم تا بتوانم شهادت دهم. من روی آن سنگ نشستم و چند کلمه روضه خواندم. بلد هم نبودیم روضه بخوانیم. او هم تباکی کرد. آخر انسان در مجلس روضه که نشسته است، یا باید گریه کند که حال گریه او نمیآید.
گاهی میشود انسان یک حالاتی… حالات انسان مختلف است، انسان قبض و بسط دارد. گریه او نمیآید، تباکی کند. یعنی خود را به صورت گریهکنندگان نگه دارد. میگوید: او قدری تباکی کرد، بعد گفت: بلند شو تا برویم. ما را آورد، از در وارد کرد و دیدم که یک تختی آنطرف در گذاشتند، امام حسین (صلوات الله علیه) نشستند و یک دفتر بزرگی مقابل ایشان است. گفتند: یک روضهخوان آوردم، ایشان است. گفت: اسم شما چیست؟ اسم خود را گفتم. نگاه کردند و گفتند که چنین نامی در روضهخوانها نیست. گفت: همان سید روضهخوان گفت: یا جدا، به جان خود شما، خود من پای روضه ایشان بودم. حضرت یک تبسمی کردند و فرمودند: وارد شوید. روضهخواندن هم… برای زن و بچه خود روضه بخوانید، در مجلس روضه عزاداری کنید.
واقع قضیه این است که ما تا همین سر شب، تا همین سر شب، ما تصمیم داشتیم که شب تاسوعا و شب عاشورا و شب یازدهم که شب جمعه است، مجلس روضهای داشته باشیم، دیگر –به رفقا هم گفته بودم- این چند روز تعطیل باشیم. ولی یک مرتبه… واقع آن این است که قبل از نماز مغرب و عشاء بود، به خود گفتم: فلانی شما که خیلی به مجالس روضه نمیروی، اینجا هم مجلس نباشد، یک عده از دوستان و احباء حسین بن علی که من میدانم، خیلی از شما را من میشناسم. سلیقه شما همین است، به هر حال این مجلس را انتخاب کردید و دور هم مینشینیم که
بیا سوتهدلان گرد هم آییم
همه ما در یک جهت مشترک هستیم و آن این است که از نام حجة بن الحسن خوشمان میآید. این اشتراک معنوی را اکثراً ما با هم داریم. یا صاحب الزمان. به جان جد شما، حسین بن علی شما را قسم میدهیم که خود شما یک عنایتی کنید، یک لطفی کنید و این ایام را به ما توفیق عزاداری عنایت کنید و از خدا بخواهید که ما در این ایام بتوانیم آنطور که شما دوست دارید که خود شما هستید «وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً» من هر صبح و شب برای شما گریه میکنم. شب جمعه است، شب دعا است، شب عزاداری است. شب جمعه اول ماه محرم، شب جمعه اول سال ۱۴۱۱ است. چراغها را خاموش کنید. انشاءالله یک حال توجهی پیدا کنیم. امیدوار هستیم که حضرت بقیةالله (ارواحنا فداء) امشب نظر لطف و عنایتی به ما داشته باشد.
همان زیارت ناحیه را میخوانیم، در آن زیارت حضرت بقیةالله یک یک از اصحاب حسین بن علی را سلام میگویند. یک یک از بنیهاشم را سلام میگویند. اول شهیدی که در راه سیدالشهداء کشته شد، مسلم بن عقیل… وقتی که روی بام دارالاماره ایستاده، لبهای او به خون آغشته شده، رو به طرف مدینه کرد و صدا زد: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[25] آقاجان بگو که نیا کوفیان وفا ندارند. حسین بن علی جواب سلام مسلم بن عقیل را در روز عاشورا با این جملات داد. وقتی که حسین (علیه السلام) غریب و تنها ایستاده، «فنظر إلی یمینه و شماله و لم یر أحداً من أصحابه» یک نگاهی به طرف راست، به طرف چپ کرد، احدی از اصحاب خود را ندید «فنادی يا مسلم بن عقيل و يا هانى بن عروة» رو به قبله بنشینید…
[1]. فاتحه، آیات 1 تا 6.
[2]. لیل، آیه 12.
[3]. قصص، آیه 56.
[4]. همان.
[5]. بحار الأنوار، ج 4، ص 194.
[6]. عنکبوت، آیه 69.
[7]. جن، آیه 16.
[8]. فجر، آیه 27.
[9]. همان، آیه 28.
[10]. بحار الأنوار، ج 18، ص 202.
[11]. رعد، آیه 27.
[12]. البلد الأمين، ص 351.
[13]. بحار الأنوار، ج 83، ص 109.
[14]. انعام، آیه 121.
[15]. بحار الأنوار، ج 52، ص 149.
[16]. همان.
[17]. بحار الأنوار، ج 2، ص 88.
[18]. همان.
[19]. بحار الأنوار، ج 2، ص 88.
[20]. حدید، آیه 23.
[21]. همان.
[22]. عيون أخبار الرضا، ج 1، ص 299.
[23]. إرشاد القلوب، ج 2، ص 423.
[24]. بحار الأنوار، ج 10، ص 114.
[25]. كامل الزيارات، ص 176.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.