۳ ذی الحجه ۱۴۲۵ قمری – ۲۵ دی ۱۳۸۳ شمسی – تقوا

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و الارواح لتراب مقدمه الفداء و العنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا – إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا – فَأَتْبَعَ سَبَبًا (كهف / 83 85).

در دو هفته‌ي گذشته درباره‌ي تقوا و اين‌كه بهترين زاد و توشه انسان براي سفر آخرت تقواست، عرايضي عرض شد. تقوا همان‌طوري كه عرض كردم به مقتضيات و افرادي، با شخصيت و شؤونات اشخاصي براي آن‌ها در عين آن‌كه كه فرق مي‌‌كند در عين حال بايد در صراط مستقيم باشد، به طور كلّي اسلام يك راه راستي را تعيين فرموده، احكامي را براي مردمي كه مي‌‌خواهند به سوي خدا حركت كنند و به لقاء پروردگار برسند تعيين فرموده و آن اصول در مرحله‌ي اوّل داشتن اعتقادات صحيح و ارتباط با ذات مقدّس پروردگار است و در مرحله‌ي دوّم طبق دستوراتي كه خداي‌تعالي به وسيله‌ي انبياء تعيين فرموده عمل كردن است. و از هر گناهي و بلكه از هر مكروهي انسان بايد به وسيله‌ي تقوا خودش را حفظ كند اين يك كليّاتي است كه براي همه‌ي مردم هست، همه بايد اين چند موضوع را رعايت كنند اوّل اعتقادات، دوّم حفظ كردن انسان خودش را از محرّمات و انجام واجبات، البتّه راه اين‌كه انسان چگونه بنده خدا بشود راهش تزكيه نفس است و بايد خودش را بسازد، ولي همان‌طوري كه در هفته‌هاي گذشته عرض كردم گاهي ممكن است انسان هنوز خودش را نساخته، صفات رذيله در وجودش زياد است و هنوز تزكيه نفس نكرده امّا بايد تقوا را داشته باشد، تقوا يعني خودش را نگه بدارد از هر كارِ بدي كه براي انسان بد است، حالا گاهي انسان تمايلات زيادي به كارهاي زشت دارد و خودش را نگه مي‌‌دارد و گاهي نه نمي‌تواند كار زشت بكند و نگه‌داشته شده است، اوني كه خودش را به زور نگه مي‌‌دارد و تمايل زيادي به كارهاي گناه و كارهاي زشت دارد اين شخص هنوز تزكيه نفس نكرده، ولي آن كسي كه خودبخود نگه داشته مي‌‌شود از كارهاي بد اين را به يك تعبير اعتصام مي‌‌گوييم، به يك تعبير تقواي مرحله‌ي بالا مي‌‌گوييم و تقوا بالأخره در همه جا سرايت دارد، سير مي‌‌كند همراه انسان هست و هميشه با انسان خواهد بود، مي‌‌بينيم در همين سوره‌ي مباركه‌ي كهف چند تا قضيه‌ پروردگار متعال براي ما نقل فرموده اين خداي مهربان را انسان چگونه نپرستد كه اين همه مهرباني به بندگانش آن هم بندگانِ جاهلِ نادانِ غافلش دارد، قصّه برايشان مي‌‌گويد، پند و اندرز مي‌‌فرمايد، براي اين‌كه به هيچ وجه خسته نشوند وقتي كه مطالب علمي در آن حدّ علمي كه تنها قرآن را پيغمبر اكرم و ائمه‌اطهار مي‌‌فهمند در آن سطح علمي ولي براي اين‌كه شما بفهميد، همه‌ي ما كه اهل‌ كار و كسب و شغل و دنيا هستيم هم بفهميم، اولاً مي‌‌فرمايد: وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ (قمر / 17) خيلي آسان قرآن را قرار داديم براي اين‌كه همه‌تان به ياد خدا بيفتيد و بعد هم قرآن را كه نقل مي‌‌كند با هر فاصله‌اي يك قصه‌اي براي شما نقل مي‌‌كند، تمام اين‌ها هم لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُوْلِي الْأَلْبَابِمَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى (يوسف / 111) همه‌ي اين قصّه‌ها براي عبرت است، عبرت صاحب مغز، نه آني كه مغز ندارد، اولي الالباب، صاحبان مغز، صاحبان فكر، صاحبان عقل، براي آن‌ها و قصّه‌ي رماني باصطلاح دروغي نيست، حَدِيثًا يُفْتَرَى نيست، در همين سوره‌ي مباركه قصه‌ي اصحاب كهف را شنيديد، أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا (كهف / 9) واقعاً جاي تعجّب دارد، در همان زمان‌ها تقريباً قصّه‌ي ذوالقرنين را هم بشنويد، ذوالقرنين از كساني است كه درباره‌اش بعضي گفته‌اند اسكندر بوده، بعضي‌ گفته‌اند كوروش بوده‌، ولي خداي‌تعالي اسم خاصّ او را نبرده، صاحب دو شاخ، صاحب دو قدرت، بعضي مي‌‌گويند كوروش بوده به خاطر اين‌كه كوروش يك كلاهي سرش مي‌‌گذاشت كه دو تا شاخ داشت، بعضي‌ها هم گفتند از مورخين كه اسكندر ذوالقرنين بوده، به هر حال درباره‌ي اين مسأله ما زياد وقتتان را نمي‌گيريم‌، هر چه بوده، صاحب دو شاخ بوده، آن چنان قوي بوده كه از شرق تا غرب عالم را در آن زمان، با نداشتن وسايل اين زمان، با كمك پروردگار، با اين‌كه پروردگارش به او كمك كرده، ولي فَأَتْبَعَ سَبَبًا(كهف / 85) از وسايل دنيائي كاملاً استفاده كرده است، بعضي‌ از مردم هستند كه همه‌ي وسائل در اختيارشان است، هيچ استفاده‌اي از وسائل نمي‌كنند، خدا به آن‌ها رو كرده، آن‌ها پشت به خدا مي‌‌كنند، موسي بن جعفر عليه الصلوةو السلام درباره‌ي خلقت عقل و جهل، حالا عقل چيست، جهل چيست، كه من در كتاب در محضر استاد توضيح داده‌ام، در آن‌جا مي‌‌فرمايد: لما خلق اللّه العقل، وقتي كه خدا عقل را خلق كرد، كه ان‌شاءاللّه در همه‌ي ماها بايد لااقل يك مختصري باشد، وقتي كه خدا عقل را خلق فرمود به او فرمود كه ادبر، برو، پشت كن، فادبر، ثم قال له اقبل، فاقبل، بعد به او فرمود حالا رو كن به طرف من بيا، آمد و رو كرد، ولي در مقابل وقتي كه جهل را خلق كرد فرمود ادبر، پشت كن، برو، پشت كرد، و وقتي كه فرمود اقبل، فلم اقبل، وقتي به او فرمود رو كن به من، به طرف من بيا، اين قبول نكرد، و نيامد. حالا منظور از عقل و جهل چيست؟ ما در اين‌جا يك استفاده‌اي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم در ارتباط با شما دوستان عزيزم بكنم، و آن اين است كه خداي‌تعالي من و شما و تمام افراد بشر را به كره‌ي زمين فرستاد ادبر، همه‌مان قبول كرديم، آمديم، حالا يا تكويناً قبول كرديم، يا تشريعاً يا به امر پروردگار، يا اين‌كه طبيعتاً از عالم ارواح به عالم ذر و از عالم ذر به عالم رحم و از عالم رحم به دنيا، حالا كه آمديم در دنيا، اين‌جا خدا به ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد ادبر،يعني رو كن به من، هر كس دنيا را بگيرد و رو به طرف خدا نكند و به طرف خدا نرود جاهل هست، نادان هست، كم‌كم به جايي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد كه أُوْلَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ (اعراف / 179) از حيوانات هم پست‌تر، و اگر كسي سير الي اللّه كرد، حركت كرد به طرف خدا، چون از لحظه‌اي كه لااقل مكلف مي‌‌‌‌‌‌‌شويم والاّ از قبلش، مكلّف مي‌‌‌‌‌‌‌شويم نداي ادبر در گوش ما بايد طنين بياندازد، اين بنده‌ي من به من رو كن، بيا به طرف من، عقل كل پيغمبراكرم از روزي كه خدا خلقش كرد، از روزي كه هيچ چيز در عالم نبود و تنها نور مقدس پيغمبراكرم را خلق كرده بود فرمود: اقبل، فاقبل، و لذا عرض مي‌‌كنيم و اشهد محمّداً صلي اللّه عليه و آله وسلم عبده و رسوله، عبد خدا بود پيغمبر و چون عبد بود رسول خدا هم بود، عبده و رسوله، اوّل بايد انسان بنده‌ي خدا باشد، شما در همين قضيه‌اي كه ذوالقرنين دارد كه از پيغمبر سؤال مي‌‌كنند كه درباره‌ي ذوالقرنين چه مي‌‌داني؟ حضرت چون لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ (انبياء / 27) بر خدا سبقت در كلام نمي‌گيرد اين يكي از ادب‌هايي است كه بايد هر انساني نسبت به بزرگترش مخصوصاً به پروردگارش داشته باشد، اين‌جا يك نكته‌اي را به شما عرض كنم، هيچ وقت در امور ديني اگر چه مجتهد و اعلم زمانيد از خودتان چيزي نگوييد، لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ، خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد كه قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا(كهف / 83) بگو اي پيغمبر كه من تلاوت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم براي شما از ذوالقرنين يك قصّه‌اي، قصّه‌ي ذوالقرنين چه بود، پيغمبر مي‌‌‌‌‌‌دانست داستان ذوالقرنين چه بوده؟ بلكه ذوالقرنين و تمام انبياء را خودش كمك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرده در تمام كارها ولي از جانب خدا قصّه را نقل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، ذوالقرنين چون تقوا داشت، حالا پيغمبر بود و تقوا داشت، يا ولي از اولياء خدا بود و تقوا داشت و يا پيرو نبيي از انبياء بود و تقوا داشت، بهرحال تقوايي كه خداي‌تعالي دوست داشت، او داشت، و لذا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ در روي زمين به او امكانات داديم، امكانات را به دست هر كسي نمي‌دهند، اين را شما بدانيد، شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد چرا من مستجاب الدعوه نيستم؟ دوتا دعايت اگر مستجاب بشود پشت سر هم، دعاي سومي را بر ضرر خودت خواهي كرد، چون تو علمش را نداري، قدرت را به كسي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند كه از آن سوءاستفاده نكند، تو نمي‌خواهي سوءاستفاده كني، طبيعتاً سوءاستفاده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوي، انسان جاهل مثلاً فرض كنيد يك بچه خردسال چون ما در مقابل علم پروردگار از خردسال هم خردسالتريم، چاقو به او مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند اول مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند اين خيار را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي پوست كني با اين چاقو پوست كن و به او امكانات مي‌‌‌‌‌‌دهند، اين خيار را پوست مي‌‌‌‌‌‌كند، دفعه‌ي دوم هندوانه را مثلاً پاره مي‌‌‌‌‌‌كند، دفعه‌ي سوم دست خودش را پاره مي‌‌‌‌‌‌كند، بايد زود از دستش بگيريد، امكانات را دائماً در اختيار هر كسي نمي‌گذارند، شماها نمي‌توانيد ادامه بدهيد امكاناتي كه خدا با تأييداتش به دست شما مي‌‌‌‌‌‌دهد، شما مي‌‌‌‌‌‌بينيد درباره‌ي پيغمبر مكرر در قرآن هست كه خداي‌تعالي مي‌‌‌‌‌‌فرمايد به كفّار بگو كه من شاهد نبوّت پيغمبرم، قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ(رعد / 43) شهادت خدا براي من كافي است، اين را الان اگر بخواهيم يك مقداري درباره‌اش صحبت كنيم شايد به نظر شما معقول نشود، آخر خدا كجا شهادت مي‌‌دهد كه پيغمبراكرم فرستاده‌ي خداست؟ شهادت خدا بر رسالت رسول اكرم خيلي ساده است اگر فكر كنيد، يك نفر بيايد در جلوي شما، اگر خداي نكرده دروغ بگويد و پيغام را از شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد به ديگري رد كند، شما هم وجود داريد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد آقا گفته به شما اين حرف را من بزنم، شما هم قدرت داريد، آن‌جا وايستاديد داريد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ببينيد دروغ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد حتماً در دهانش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنيد، اين معناي شهادت خداست، اين كه در دهان پيغمبر نزده، پس معلوم است راست است، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد اين همه دروغ گفتند به خدا دروغ بستند، چرا خدا نزد؟ اتفاقاً خيلي زده، حالا الان وقت بحثش نيست، والاّ من ثابت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم كه در دهان ابي‌محمد باب و مثلاً آن قادراني، آن مصيبه كذاب، در دهان اين‌ها در هم كتابهايشان به دست خودشان زده، حتّي بعضي از فلاسفه‌اي كه خواستند ادّعاهاي بزرگ بكنند من يك وقتي صحبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردم با دوستان، در دهان اين‌ها هم زده، به دست خودشان، خيلي جالب است دست خود طرف را بگيرد يك كسي، محكم بزند در دهان خودش، در دهان همان طرف كه صاحب دست است، بيايد در كتابش چيزي بنويسد كه هيچ كس باور نكند و بلكه بفهمد كه اين غلط است، همه‌ي حرفهايش غلط است، عرض كردم در اين موضوع نمي‌خواهم وارد بشوم، خداي‌تعالي اگر به كسي امكانات داد، إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ، ما به او امكان داديم، امكانات داديم، امكاناتي كه خدا به حضرت ذوالقرنين داد چه بود؟ هواپيما در اختيارش گذاشت؟ نه، آيا طي‌الارض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد؟ نه، آيا او مثل حضرت سليمان كه تختش را باد حركت بدهد، جايي به جايي ببرد داشت، نه، از همين امكانات عادي، منتها فرقش با ماها اين بود كه او همت داشت، جدي بود، از همين امكاناتي كه دور و برش هست استفاده مي‌‌‌كرد و درست استفاده مي‌‌‌كرد، همه‌مان اگر فكر كنيم مي‌‌‌‌بينيم يك امكاناتي داريم ولي حسن استفاده را از امكانات‌مان نمي‌كنيم، وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا، (كهف / 84) ما از هر چيزي وقتي كه امكانش داديم، امكاناتي به او داديم، از هر چيزي يك وسيله‌اي در اختيارش گذاشتيم، و از وسايل، وسايل همان وقت، وسايل همان وقت، كارهايي در گذشته چه سلاطين ظالمِ قدرتمند، و چه انبياء مهربان قدرتمند، انجام دادند كه هنوز آثارش باقي مانده، خداي‌تعالي اين امكانات را به انسان داده، انسان اگر تقوا داشته باشد، آيه‌اي كه هفته‌ي قبل خواندم خيلي بايد رويش فكر كنيد،وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا(طلاق / 2) كسي كه تقوا را پيشه بكند، تقوا در همه چيز، هر كاري كه مي‌‌خواهي بكني اوّل آقاي تقوا اجازه مي‌‌دهيد كه من اين كار را بكنم يا نه؟ همين، با اجازه تقوايتان باشد، اگر تقوا باشد همينطوري كه خداي‌تعالي فرمودهوَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا، مخرج مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيد يعني چه؟ يعني گشايش، يعني خارج شدن از مشكل، مشكلي داري تقوا داشته باش تايَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًاوَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ، آقا چي‌ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي تو؟ تو مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي روحيّاتت ترقّي كند، غذاي روح داشته باشي، تو مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي زندگي دنيايت خوب باشد، تو مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي پيشرفت كني، يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ، آن چنان كارهايت را رديف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، آن چنان برنامه‌ات را درست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، به اصطلاح ما آن چنان توفيقاتت را عجيب قرار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيني همه‌ي كارهايت دارد روبراه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، خودبخود روبراه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، مخرجاً معنايش اين است، وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ، يعني من مثلاً فرض كنيد چند تا دختر دارم اين‌ها در خانه ماندند، هزينه ازدواج اين‌ها را هم ندارم، خودم هم وضع زندگي‌ام خوب نيست، اگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي همه‌ي اين‌ها روبراه بشود تقوا داشته باش، يا بايد بگوييم قرآن نستجيرباللّه بيهوده اين جمله را فرموده، و يا بايد قبول كنيم، سومي ندارد، خيلي هم صريح است، وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُوَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ، كسي كه وكيل خودش را خدا بداند، شما مي‌‌‌‌گوييد ما هر چه به خدا توكل كرديم نشد، توكل نكردي! آخر اين وكيلي كه تو گرفتي با آن فكري كه داري مثلاً انسان فكر مي‌‌كند آيا خدا انجام مي‌‌دهد يا نه؟ اگر يك همچين وكيلي پيدا كنيد، در همين كارهاي عادي‌تان، يك وكيلي باشد معتاد باشد، بي‌حال باشد، تا ساعت ده صبح مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوابد، اصلاً به قولش عمل نمي‌كند، شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد آيا اين كار را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؟ همينجوري كه ما با خدا بي‌تعارف با خدا ارتباط داريم و او را وكيل خودمان قرار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيم، او را هم وكيل خودمان قرار بدهيم، او هم از دل ما اطلاع داشته باشد همانطوري كه خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند، به خدا قسم بدش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد برو، تو، من را وكيل واقعي خودت قرار ندادي، آن وقتي كه يك كاري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم بكنيم ميگوييم خوب توكلت الي اللّه، بله ولي دل در دلمان نيست، حواس‌مان پرت است، شب را خواب نداريم، آيا اين كار را خدا انجام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد يا نه؟ نه نمي‌دهد، صريحاً من به تو بگويم، خدا نه تو را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد، نه اين توكلت را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد، نه آن اعتمادت را، اگر چه خدا مهربان است، اگر چه رحمان و رحيم است، امّا اين جور توكل توهين به خداي‌تعالي است،  وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد آقا چكار كنم؟ فردا صبح پليس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد درِ خانه‌ام، من در خانه باشم من را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيرند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند، بگذار ببرند، اِ؟ بله، حضرت ابراهيم اين جور توكل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند به خدا، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند اين آتش عظيم را براي او درست كردند، منجنيق هم آوردند كه او را بياندازند، به منجينق هم بستند او را، بردند او را بالا، دارند پرتش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، ديگر از اين نزديك‌تر نمي‌شود، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد من توكّلم به خداست، آقاي جبرئيل شما مزاحم نشويد، به جهتي كه ممكن است خدشه‌اي در توكّل من پيدا بشود، پرتش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند در آتش، در آتش كه قرار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيرد، قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ(انبياء / 69) شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد ما طاقت نداريم، خوب مشكل از خودتان است، ما طاقت نداريم مشكل از توست، نه اين‌كه فكر كنيد حضرت ابراهيم را خداي‌تعالي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد مثلاً فرض كنيد اذيّتش كند، نه، دل آن چنان محكم بود، مي‌‌‌‌‌‌‌دانست اگر بسوزد، از بين هم برود، خوب يك لباسش سوخته، اگر شما بنا بشود براي گرفتن يك پول بسيار زيادي، بگويند لباس‌هايتان را بريزيد در آتش بسوزانيد، مانعي ندارد، يا در مي‌‌آوريد يا همين‌جوري خودتان نمي‌سوزيد ها! ابراهيم جمال از دَرِ خانه‌ي موسي بن جعفر وارد شد، ديد آقا با يك نفر نشستند دارند صحبت مي‌‌كنند، حضرت به او فرمود كه او هيچ خبري ندارد، ولي حساب كار خودش را دارد، تقوايش را حفظ كرده، يقيناً اگر مثل ما بود كه گاهي با تقوا بوديم و گاهي بي‌تقوا، با خودش فكر مي‌‌كرد كه حضرت موسي بن جعفر مي‌‌خواهد من را بياندازد در تنور به خاطر بي‌تقوايي كه كرده مي‌‌خواهد يك خورده‌اي عذابش كند، نماينده‌ي خداست، ولي نه، مي‌‌داند تقوايش كامل بوده، كاري نكرده، پس ايني كه مي‌‌گويد برو آن‌جا مثل جريان حضرت ابراهيم است، لذا تا حضرت موسي بن جعفر فرمودند برو در تنور، گفت ، چشم، حالا اين همشهري ما خراساني، كه خدمت موسي بن جعفر عليه الصلوةو السلام نشسته بود، حواسش پرت اين آقا بود، اين رفت در تنور، آتش هم دارد مي‌‌زند بالا، حواسش پرت شده ديگر حرفهاي موسي بن جعفر را نمي‌شنيد، حضرت هم داشتند صحبت مي‌‌كردند، درباره‌ي خراسان، حضرت فرمود چند تا اينطور شما دوستيد براي ما در آن‌جا؟ گفت هيچي، قبلاً مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت خيلي دوستانتان آن‌جا هستند، اين‌جا مثل ابراهيم پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود ولي آن‌جا نه، ما نيستيم، آن طوري كه بايد باشيم نيستيم، تا مثل اصحاب كهف خدا با ما رفتار كند، اصحاب كهف تا وقتي كه افتادند در زندان و آن نيمه‌ شب فرار كردند هيچ احتمال اين كه زنده بمانند نداشتند، ولي خدا نجاتشان داد، حضرت مريم، اين قصه‌ها مال قرآن است ديگر نمي‌شود بگوييم كه قصه‌اي است حالا، نقل كردند، راست باشد يا دروغ، نه قرآن مي‌‌‌‌‌گويد، حضرت مريم را خدا مي‌‌‌‌‌خواهد برنامه‌اي برايش در نظر گرفته، خيلي مشكل است، من هر وقت سوره‌ي مريم را مي‌‌‌‌‌خوانم، به قصه‌ي حضرت مريم مي‌‌‌‌‌رسم واقعاً اشكم جاري مي‌‌‌‌‌شود، يك دختر پاك، كه خدا شهادت داده به پاكي‌اش، اين يك دفعه حامله بشود و بچّه‌ هم بيايد در دستش، يك مشت هم دشمن در مقابلش باشند، ما يك چند نفر پشت سرمان حرف مي‌‌‌‌‌زنند آن قدر حواسمان پرت مي‌‌‌‌‌شود كه حساب ندارد، دشمن پشت سر ايستاده، چيزي كه حتّي آن‌ها فكر نمي‌كردند درباره‌ي حضرت مريم همين بود كه اين نستجيرباللّه مثلاً زنا كند و بعد بچه‌دار هم بشود، يك وقت آمد با بچه، اين بچه مال تو است؟ با سر اشاره كرد به بچه، يعني من حرف نمي‌زنم، إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيًّا(مريم / 26) من با هيچ انساني امروز صحبت نمي‌كنم، با اشاره گفت، با اشاره، اشاره كرد به بچه‌ي يك روزه، تازه متولد شده، آن‌ها تعجب كردند كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا(مريم / 29) چطور ما صحبت كنيم با كسي كه هنوز در گهواره بچه‌ي يك روزه، اين‌جا بود كه خدا آمد، تا اينجايش را تو بيا، از اين‌جا خدا شروع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند يك جوري كه الان مساوي مسلمين اين مادر و پسر پيرو دارند، دوست دارند، نه تنها مسيحيان را آن دو نفر دوست داشته باشند، ما مسلمان‌ها دوستي‌مان نسبت به مريم و عيسي عليهماالسلام روي برنامه‌ي صحيحي ما دوستشان داريم، مادرش معصومه، فرزند، پيغمبر، آتَانِي الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ (مريم / 29 و 30) ما گاهي كوتاهي مي‌‌‌‌‌‌‌كنيم درباره‌ي حضرت عيسي و حضرت مريم، توسّل كنيد به حضرت مريم، توسل كنيد به حضرت عيسي، مسيحي نمي‌شويد، آن‌ها بايد بيايند حضرت عيسي و حضرت مريم را از اسلام ياد بگيرند، اسلام عزت داده به حضرت مسيح، يَأْتِي مِنْ بَعْدِي (رسولي) اسْمُهُ أَحْمَدُ(صف / 5) اسمش احمد است، حتي در كتاب انجيل است كه به من عزّت مي‌‌دهد، عظمت مي‌‌دهد، ما مسلمانها هم بايد به او عظمت بدهيم، عزت بدهيم، بعضي از مسلمان‌ها در همين سفري كه من در سوريه بودم يك قضيه‌اي نقل كردند يك مسلمان به حضرت مريم توسل مي‌‌كند و يك حاجت بسيار مهم مثل مرده زنده كردن را حضرت عيسي به او عنايت مي‌‌كند، حضرت عيسي از كار نيفتاده، حضرت مريم از كار نيفتاده، هر دوشان معين پيشرفتهاي معنوي شما هستند، ببينيد چقدر خدا، چقدر طول كشيد حضرت مريم ناراحت بود كه گفت، اي كاش من مرده بودم،وَكُنتُ نَسْيًا مَنْسِيًّا(مريم / 23) اصلا فراموش شده بودم، من چطوري بروم در قومم، در مردمم، چقدر طول كشيد؟ يك صبح تا ظهر نهايتاً، تو اينقدر استقامت كن، تحمل كن، خدا هزارها، ميليارد سالها به تو كمك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، تو در دنيا كوشش كن تزكيه نفس كني و خودت را بساز، چقدر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماني در عالم؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويي كه ابد، الي‌الابد راحت باش، نمي‌ارزد؟ لذا حضرت ذوالقرنين فَأَتْبَعَ سَبَبًا، ما هر سببي كه در اختيارش گذاشتيم او هم تبعيت كرد، گوش به حرف داد، تقوايش را رعايت كرد، تقوا را هميشه داشته باشيد، چه تحميلي باشد، اين حقيقت، ولي نمي‌توانيد خوب حقيقت تقوا را بفهميد، حالا چرا ما غيبت نكنيم؟ چرا آني كه غيبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند ما نهي از منكرش كنيم و او را از خودمان برنجانيم؟ چرا دروغ نگوييم يك همچين استفاده‌ي سرشاري را از اين دروغ‌گفتن مصلحتي هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم، بله اسمش را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاريم مصلحتي، چرا نگوييم؟ چرا متقّلب نباشيم مثل همه؟ چرا ما نمي‌دانم چه عرض كنم، حالا بعضي گناهان را نمي‌خواهم به شما بگويم، شماها الحمدللّه ياد هم نداريد، چرا ما اينجور نباشيم؟ براي اين‌كه تقوا را رعايت كنيد، تقوا داشته باشيد تا خداي‌تعالي براي شما مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ روزي‌تان را برساند، پس بنابراين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيم كه حضرت ذوالقرنين از پيروي سبب‌هايي كه خدا در اختيارش گذاشته بود و به او امر كرده بود كه از اين‌ها استفاده كند، استفاده كرد فَأَتْبَعَ سَبَبًا، تا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود به مغرب شمس، مغرب يعني لااقل تا لب دريايي كه طرف غرب است، از اين ور هم تا لب دريايي كه طرف شرق است، حالا چيزهايي در آن‌جا ديد، مسائلي در آن‌جا مشاهده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، چيزي كه قابل توجه است اين است، قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ، ظالمين را من عذابشان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم، قدرت دارم اذيّتشان كنم، مؤاخذه‌شان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم، أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ، تنها عذاب من هم نيست، ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ، بعد اين را ردّش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم به طرف خدا، فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُكْرًا، (كهف / 87) يك عذاب بدتري خدا براي او دارد، كوشش كنيد دوستان، به هيچ عنوان ظلم به كسي نكنيد، اذيّتي به كسي وارد نكنيد، از داخلي‌تان كه واجب‌النفقه‌تان هست شروع مي‌‌شود تا دورترين افراد، چون كسي كه ظلم مي‌‌كند اوّل خودش، حالا كسي هم نفهمد وجدانش او را عذابش مي‌‌دهد و بعد هم خداي‌تعالي او را عذاب خواهد كرد، وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا، اين‌ها را ذوالقرنين مي‌‌گويد، خدا از قول ذوالقرنين نقل مي‌‌كند، كسي كه ايمان داشته باشد و عمل صالح كند، فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى، يك جزاي نيكي به او داده مي‌‌شود، اين كليّت دارد، در همه جاها اينطور است، ايمان داشته باشيد، كار خوب هم بكنيد، عمل صالح انجام دهيد، اين معناي تقوا است، تقوا يعني همين، با ايمان عمل صالح بكنيد، و ان‌شاءاللّه اكثر شماها و دوستاني كه در مشهد در خدمت‌شان هستيم و دوستاني كه در تهران و ساير محلّه‌هاي ديگر هستند اين را امروز بايد جمعه‌ي اول ماه ذيحجه است، ماهي است كه خداي‌تعالي دعوت كرده همه‌ي مردم را به حجّ، وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ(حج / 27) همه را دعوت كرده، در عالم ذر روايت دارد حضرت ابراهيم آن وقتي كه خدا فرمود وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ، همه را دعوت كرد، بعضي‌ها جواب ندادند به حضرت ابراهيم، در همان عالم ذر، پول هم دارد، امكانات هم دارد ولي توفيق حالا بگويم توفيق، مي‌‌چسبانيم آن را به خدا، ولي تنبلي مي‌‌كند و به مكّه نمي‌رود كه كسي كه واجب شد حجّ بر او و به حجّ نرفت، و اين تقوا را رعايت نكرد، اين شخص موقع مرگ به او مي‌‌گويند مت يهوداً او نصرانياً تو لياقت نداري كه مسلمان بميري، انتخاب كن مي‌‌خواهي يهودي بمير، مي‌‌خواهي نصراني بمير، شما مي‌‌گوييد خوب ما كه مستطيع نيستيم، من پنجاه درصد همين جمعيتي كه اين‌جا نشستند مي‌‌گويم مستطيع‌اند، وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ، يك عدّه يك دفعه گفتند بله، يك عده مكرر گفتند بله بله، قربان، بله، آن‌ها مكرر مشرف مي‌‌شوند حالا يا عمره يا حج، چون حج بعيد نيست كه تكرارش مطلوب نباشد چون جاي ديگران اشغال مي‌‌شود، ولي عمره، عمره هم واجب است، همانطوري كه حج واجب است، عمره هم واجب است، و كسي كه دفعه‌ي اولش است به عمره مي‌‌رود بايد نيّت وجوب بكند، واجب است، صريح آيات قرآن و روايات هم هست، همه هم فتوا دادند، پس بنابراين در اين ماه ذيحجه، در جمعه‌ي اوّل ماه ذيحجه، اين مطلب را عرض مي‌‌كنم خدمتتان، كه اگر مي‌‌خواهيد خدا پشتيباتنتان باشد، اگر مي‌‌خواهيد همه‌ي سبب‌ها كه مهم‌ترين سبب‌ها براي ما كه الهي ما همه‌مان فدايشان بشويم ائمه‌اطهار عليهم الصلوةو ‌السلام‌اند، اين‌ها سبب‌اند براي رسيدن ما به خدا، اين‌ها سبب‌اند براي رسيدن به كمالات ما، اين‌ها سبب‌اند براي اين‌كه ما به همه‌ي خوبي‌ها برسيم و بالاخص حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه، اين السبب المتصل بين الارض و السماء، به‌به، ما همه‌مان زميني‌ايم، همه‌مان مي‌‌خواهيم پرواز كنيم، برويم به بالا، حالا از نظر ظاهري كه يك مقداري رفتيم و يك هواپيمايي مي‌‌نشينيم يك سي پايي از زمين بلند مي‌‌شويم، آن از نظر ظاهري داريم انجام مي‌‌دهيم، از نظر روحي چطور؟ به خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم برسيم، به آن كسي برسيم كه همه‌ چيز در اختيار اوست و قدرتمند لايتناهي است، چطوري برسيم؟ اين السبب المتصل بين الارض و السماء،خيلي خوشحال شدم، گوش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادم دعاي ندبه شما را، خدا حفظ كند عزيزمان را جناب آقاي گنجي، اين دعاي ندبه‌اي كه شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانيد كمتر خوانده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، مثل يك كسي كه همه چيز را گم كرده، الحكمة ضالة المؤمن،حكمت گمشده‌ي مؤمن است، و تمام حكمت در نزد حضرت بقيةاللّه است، اين السبب المتصل بين الارض و السماء، اين صاحب يوم الفتح و ناشر رايت الهدي، تا به آن‌جا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسيم كه متي ترانا و نراك، آن وقتي كه تو ما را ببيني و ما هم تو را ببينيم، حالا يك طرفه است تو ما را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيني ولي ما تو را نمي‌بينيم، متي ترانا و نراك، يك چيزي هم ببينيم و قد نشرت لواء النصر تري،آن پرچم نصر من اللّه و فتح القريب كه روي پرچم حضرت بقيةاللّه نوشته شده و بعضي در خواب يا مكاشفه ديده بودند كه در روي همه‌ي خانه‌ها يك پرچم سبزي زده شده رويش نوشته نصر من اللّه و فتح القريب، و قد نشرت لواء النصر تري، اترانا، اينجايش خيلي جالب است، هر ساعت انسان بخواند واقعاً مي‌‌ارزد، اترنا نحف بك، آقا نشسته باشد، همه‌مان دورش باشيم، آن كعبه‌ي ظاهري به خاطر آن كعبه‌ي حقيقي داريم دورش مي‌‌گرديم، در اين ماه ذيحجه، نحف بك و انت تام الملا و قد ملات الارض عدلا، خدايا روز جمعه است، روز انتظار است، روزي است كه ما همه‌ي سبب‌ها را جز يك سبب كه ان‌شاءاللّه از دست نخواهيم داد با شير، محبّت آن حضرت را از مادر گرفته‌ايم، اميدواريم امروز روز انتظار ما، المتوقع فيه ظهورك و الفرج المؤمنين علي يديك، و قتل الكافرين بسيفك، و انا يا مولاي فيه ضيفك و جارك،اي آقاي من، ما امروز مهمان شما هستيم، پيغمبر فرمود: اكرم الضيف ولو كان كافرا، ما درست است كفران نعمت‌هاي پروردگار، بخصوص نعمت وجود شما را كرده‌ايم ولي در عين حال، ولو كان كافرا،از شما تقاضا داريم، دست ما را بگيريد، ما را از راهي كه خودت بهتر مي‌‌داني ما را به تقواي واقعي و اعتصام واقعي برسان. اميدواريم همه‌ي ما از پيروان اين سبب الهي باشيم و از اين سبب الهي كه واسطه‌ي بين زمين و آسمان است استفاده كنيم و آني از آن حضرت غافل نباشيم، به خدا قسم اگر ما از اين سبب استفاده كنيم و پيروي كنيم ذوالقرنين كه سهل است تمام قدرتمندان دنيا اگر بيايند بخواهند با ما مبارزه كنند ما پيروزيم، وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمْ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ(آل‌عمران / 133) هيچ محزون نباشيد، هيچ نترسيد، سستي به خودتان راه ندهيد اگر ايمان داشته باشيد شما برتر خواهيد بود.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه،پروردگارا به آبروي اين سببي كه خودت براي ما قرار داده‌اي به آبروي حضرت بقيةاللّه خدايا دست ما را به دست مبارك آن حضرت برسان، دست ما را از دامنش كوتاه نفرما، تعجيل در فرجش بفرما، خدايا به آبروي آن حضرت قلب مقدسش را از ما راضي بفرما، پروردگارا به آبروي آن حضرت دوستاني كه در اه تزكيه نفس قدم بر مي‌‌دارند تأييدشان بفرما، كمك‌شان بفرما، پروردگارا همه‌ي ما را به لقاي خودت برسان، به لقاي امام زمانمان برسان، گرفتارهاي‌مان برطرف بفرما ، توسل و توكل و تقوايمان را زياد بفرما، محبّت امام زمان را در دل‌هايمان زياد بفرما، پروردگارا معرفت آن حضرت را در دلمان زياد بفرما، خدايا به آبروي ولي‌‌عصر مرض‌هاي روحي‌مان شفا مرحمت بفرما، مريض‌هاي اسلام، مريض منظور الساعه لباس عافيت بپوشان، امواتمان غريق رحمت بفرما، عاقبت امرمان ختم بخير بفرما.

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *