۲۹ صفر ۱۴۲۴ قمری – ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۲ شمسی – جلسه نوزدهم اعتقادات – ولایت
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
1-خطبه
اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آل الله لَا سِیمَا عَلَی بَقِیةِ اللهِ رُوحِی وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الآنِ اِلَی قِیامِ یوْمِ الدِّینِ.
2- عبارت قرآنی آغازین
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
" إِنَّمَا وَلِیكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ " (مائده/55)
3- اوصاف ائمه علیهمالسلام قابل احصاء نیست
دربارهی این آیهی شریفه كه یكی از آیاتی است كه در فضیلت علیبنابیطالب علیهالسلام و ائمّهیاطهار علیهمالسلام نازل شده، اگر سالها، ماهها، صحبت كنیم، باز " لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّی "( كهف/109) دریاها خشك شود و نتوانیم كلمات پروردگارمان را احصا كنیم. من هر چه میخواهم به مسألهی قیامت و برزخ و بهشت و جهنّم، در اعتقادات مختصری كه در این مجلس بحث میكنیم، وارد شوم باز در وسط هفته، دوستان مطالبی را تذكّر میدهند كه گاهی احساس میكنم، اینها را در گذشته عرض كردهام و گاهی هم میبینم حقّ با آنها است باید تذكّر داده شود. یك چند جمله در خصوص ولایتِ علیبنابیطالب علیهالسلام و بحث امامت باز هم باید عرض كنم و دربارهی خود آیهی شریفه و شأن نزول این آیهی مباركه، مطالبی بعضی از دشمنان علی علیهالسلام گفتهاند كه برای رفع آن شبهات؛ كه شاید در اذهان بعضی از دوستانِ مجلسمان هم با وسوسهی آنها وارد شود باید آنها را هم توضیح دهم.
4- پیغمبر اكرم صلیاللهعلیهوآله عقل كل است
یكی از مطالبی كه در تلفنهای متعدّد در هفتهی گذشته به من تذكّر داده شد؛ كه این كه میگویند و شاید در روایات هم اشاره شده باشد، كه پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله عقل كلّ است یعنی چه؟ و اساساً عقل به چه معنا است و این كه ما دارای عقل هستیم از نظر خاندان عصمتوطهارت علیهمالسلام، از نظر ثقل اكبر و اصغر كه اگر انشاءالله طبق آن نظر ما معتقد به این مطلب شدیم، وقتی كه بر پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله در كنار حوض كوثر آن منبع علم و دانش، وقتی وارد شدیم، خجالت نكشیم.
شرمساری مؤمنین در پیشگاه رسول الله صلیاللهعلیهوآله
یك جملهای در این وسط عرض كنم، گاهی انسانی دانشمند، فرض كنید یك معلّم مدرسه، نزد یك دبیری كه، یا مدیر مدرسه كه میرود خیلی خجالت نمیكشد، چون در همان رشته این هم تحصیلاتی دارد و در همان راه قرار گرفته است؛ امّا گاهی یك جاهل به تمام معنا، در نزد یك عالم به تمام معنا میخواهد وارد بشود، از لحظهای كه وارد میشود تا وقتی آنجا نشسته هم دلهره دارد و هم خجالت میكشد، به خصوص اگر آن عالِم با چشم منفی به او نگاه كند و احتمالاً به او اعتراضی داشته باشد، ما اگر در دنیا علوممان، غیر از علوم قرآنی و علوم خاندان عصمت و طهارت باشد، وقتی در قیامت بر پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله وارد میشویم اگر با همان علمی كه پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله از جانب خدا آورده و با همان علمی كه خودش نشر داده و توضیح كرده به وسیله ائمّهیاطهار علیهمالسلام اگر وارد شویم كه خیلی بعید است وارد شویم خجالت میكشیم و بسیار شرمندهایم، جاهلیم، پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: " إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ ثَقَلَینِ كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضِ "(تفسيرالقمی/2/446) در كنار حوض كوثر، تمام حكمتی كه پروردگار برای بشر و بلكه برای عالَم هستی منظور كرده نامش را حوض گذاشتهاند، وقتی انسان میخواهد بر آنها وارد شود، یك قطرهای یك مختصری از این حكمت باید همراه داشته باشد تا بقیهاش را؛ یعنی مذاق خوردن آب كوثر را داشته باشد، یعنی ذائقهاش با این حكمت و علم آشنا باشد تا آن كه بتوانیم بگوییم " وَ اسْقِنَا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صلیاللّهعلیهوآله بِكَأْسِهِ وَ بِیدِهِ رَیاً رَویاًّ هَنِیاًّ سَآئِغاً لاظَمَأَ بَعْدَهُ "( بحار 99/108، إقبال الأعمال/299) اگر ذائقهاش را نداشتیم، یك وقتی با یك كسی من نشسته بودم بحثهایی پیش آمد، گفت: این آقایی كه شما دارید با او بحث میكنید كه فایدهای هم ندارد ذائقهی تصوّف دارد، من هم صحبتهایم را دیگر تمام كردم. چون ذائقهی كمونیستی، ذائقهی بهاییگری و ذائقهی تصوف و امثال اینها با ذائقهی حكمت و آب كوثر و آن كوثر عظیمی كه پیغمبراكرم صلیاللّهعلیهوآله در بهشت كنارش نشسته منافات دارد. ولی اگر شما انشاءالله اهل قرآن شدید، اهل روایات شدید، اهل ذائقهی قرآنی و روایی گردیدید بر پیغمبراكرم صلیاللّهعلیهوآله كه وارد میشوید هم زمان، ثقل اكبر و ثقل اصغر بر پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله وارد میشوند و شما از آن آب گوارا، از آن حكمت الهی آنچنان استفاده میكنید كه بعد از آن تشنهی هیچ فلسفهای، هیچ مذاقی، هیچ حتّی علمی نخواهید شد و همیشه از همین آب استفاده خواهید كرد. این یك مطلبی بود در وسط خواستم عرض كنم.
نكراء و شیطنت شبیه به عقل است
بنابراین، ما مردم یك کلمهی " عقلی " شنیدهایم و خیلی هم بیجا این واژه را مصرف میكنیم، از نظر ما بعد از هزار و سیصد سال، عقل یك معنایی دارد كه هزار و سیصد سال قبل، آن معنا از نظر امام صادق علیهالسلام مطرود است. الان اگر یك سیاستمدار بسیار زرنگِ فعّالی را كه دین ندارد از حالاتش، از ما سؤال كنند میگوییم: عاقل است و حال اینكه امام صادق علیهالسلام وقتی كه از ایشان سؤال كردند معاویه؟ فرمود: عاقل نیست. " لَیسَتْ بِالْعَقْلِ "، این جملهی امام صادق علیهالسلام است، " تِلْكَ النَّكْرَاءُ وَ تِلْكَ الشَّیطَنَةُ "( وسائلالشيعه 15/205، كافي1 /11، بحار1/116، محاسن1/195، معانيالأخبار 239) این گول زدن است، شیطنت است، این عقل نیست، ولو اینكه مقام مقدّس امیرالمؤمنین علیهالسلام را زیر سؤال میبرد، ولو اینكه تمام عالم اسلام را تسخیر كرده، امّا عاقل نیست. چرا؟ به خاطر اینكه عاقل كسی است كه حكمت و علم الهی را آموخته باشد.
عقل به معنای كلی
ببینید من دربارهی عقل و معنای عقل یك جملهایی را عرض میكنم و آن این است كه " عقل " در لغت عرب از " عقال " گرفته شده، عقال؛ یعنی یك چیزی كه پای شتر را میبندند كه در اختیار باشد، در اختیار آنها باشد. یعنی این زانویش را میبندند كه از تحت فرمان بودن بیرون نرود، عرب از این لفظ و بلكه قبل از نزول قرآن و حتّی خود قرآن، از این لفظ و از این معنا استفاده كرده، هر كسی كه در بندی باشد، در بند چیزی باشد او را عاقل میدانند، نه هر چیزی، دربند خدا باشد، ما اگر عاقل باشیم حتماً و حتماً باید دربند باشیم، آزادی مطلق نداریم.
هیچ یك از افراد بشر آزادی مطلق ندارند و به نحوی در بند هستند
مثلاً یك نفر كه نه دین دارد، نه میخواهد هوای نفس داشته باشد، میخواهد از نفسش و دینش و اجتماعش آزاد باشد، این طبعاً یك روز لخت مادرزاد میآید بیرون، آزاد میخواهد باشد، یك وقت ممكن است با لباس مثلا فرض كنید كت و شلوار بیاید بیرون، یك روز هم در جامعه با لباس روحانیت میآید بیرون، هر كاری دلش میخواهد میكند، هر جوری كه میخواهد آزاد باشد، آزادی مطلق این است،
افراد منحرف در بند جامعه و نفس اماره و شیطانند
شما نمیتوانید هر كه باشید آن كافری كه هیچ اعتقادی به هیچ مبنایی ندارد، مبانیای ندارد این هم نمیتواند در بند نباشد، دربند جامعه است. باید كاری بكند مردم بد نگویند، برخلاف متعارف حركت نكند، این هم در بند است. یا انسان در بند شیطان و هوای نفس است، شیطان این را دربند كشیده، نفس امّاره بالسوءاش دربند كشیده، این شخص هم یله و رها است؛ منتها باز در بند جامعه ممكن است نباشد زیاد، در بند دین هم ممكن است نباشد، امّا در بند شیطان است و زیاد از این قبیل افراد دیدیم.
اولیاء خدا در بند خدا هستند و آزاده میباشند
یك عدّه هم هستند كه اینها ولی خدا هستند، میروند كه از اولیاء خدا شوند، اینها خودشان را در بند خدا قرار دادهاند، بندهی خدا هستند، بندهی پیغمبر و ائمّهیاطهار علیهمالسلام هستند، این هم بند است، امّا این بند تا آن بند و آن بند تا آن بند، خیلی فرقش است،
بهترین بند و عقال بندگی خدا است
این بند است كه بندهی خدا است، آن در بند است كه بندهی شیطان است، آن هم دربند است كه بندهی جامعه و مردم كوچه و بازار است، پس بهترین دربندها و بهترین بندگیها چی هست؟ شیطان و نفس امّاره كه یكسره به ما بدی را، در بند آنها كه باشیم تعلیم میدهند این بركنار، جامعهمان هم یك جامعهای هست كه غالباً، در فسادند، در بیبند و باری هستند ما را به همان طرف میكشانند، باقی میماند بندگی خدا كه فرمود، آن شاعر هم گفته و در روایات هم هست كه
من نكردم خلق تا سودی كنم / بلكه تا بر بندگان جودی كنم
خدای تعالی و پیغمبر اكرم صلیاللهعلیهوآله حتی برای كفار نارحتی را نمیخواهند
خدا یك سر سوزن برایش بندگی شما فایده ندارد،
گر جملهی كائنات كافر گردند/ بر دامن كبریااش ننشیند گرد
هر چه دستور داده، هر چه جزا میدهد، هر چه میكند به نفع بندگان است، برای این كه بندگانش در رفاه باشند. خدای تعالی را- من مكرّر عرض كردم- یك لحظه، كوچكترین چیزی كه برای زحمت شما باشد، ناراحتی شما باشد، قرار نداده. پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله كه دربارهشان در روز ظاهراً شب پنجشنبه بود در قم عرض كردم، این پیغمبر خدایتعالی در قرآن دربارهاش فرموده كه " لَقَدْ جائَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ "، كوچكترین ناراحتی اگر به شما برسد، بر پیغمبر صلیاللهعلیهوآله سخت میگذرد، خدا آیا دوست دارد كه بر پیغمبرش سخت بگذرد. ابدا، پس دوست ندارد ناراحتیای شما داشته باشید، این مال كفّار و غیر كفّار است، " عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیكُمْ "، به جهت اینكه بعدش میفرماید: " حَرِیصٌ عَلَیكُمْ " بر شما حرص دارد كه مسلمان بشوید.
خدای تعالی و پیغمبر اكرم صلیاللهعلیهوآله به مؤمنین مهربانی خاصی دارند
امّا " بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ "( توبه/128) نسبت به مؤمنین یك مهربانی خاصّی دارد كه از تتمهی آیه استفاده میشود كه " لَقَدْ جائَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ " به همهی مردم دنیا این خطاب شده است، آن وقت خدای تعالی میآید برای شما ناراحتی بخواهد؟
آنچه از مصائب به مؤمنین میرسد از دست خودشان است
اگر یك وقتی یك ناراحتی از قبیل مرض، فقر یا هر چیزی دیگری پیدا كردید، نگویید: خدا خواسته. چون این اگر روی فهم بگویید كفر است و بسیار حرف غلطی است و حتّی در آیات قرآن این نهی شده، چرا، ممكن است به خاطر گناهی كه شما كردهاید، خدای تعالی قضاوت كرده باشد و او با قهّاریتش شما را مبتلا كرده، امّا اصل و ریشه كار در دست خود شما است.
عاقل كیست؟
بنابراین، هر كس در بند خدا است عاقل است، هر كس بیشتر در بند خدا و بندگی خدا است عاقلتر است و پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله كه ما در تشهّد میگوییم " وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ "( فقيه: 1/318، تهذيب: 2/92 و 99)، شهادت میدهیم كه پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله اوّل عبد خدا است، عبد یعنی در بند، عبد یعنی بنده، خدای تعالی به پیغمبرش خطاب میكند میفرماید: " قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ "(زخرف/81)، اگر خدا فرزندی میخواست داشته باشد، خوب من كه اوّل دربندم، اوّل بنده هستم من باید فرزندش باشم، معلوم است كه حضرت عیسی را خدا و پیغمبر صلیاللهعلیهوآله در آن حدّ از بندگی نمیداند كه میفرماید: " فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ " البته یك مقدار توضیح میخواهد، ولی میترسم از مطلبم پرت بشوم و آنهایی كه میفهمند، كه الحمدللّه توی مجلسمان علماء هستند، نویسندگان هستند و مطالب را خوب میتوانند حل و فصل كنند، اگر حل و فصلش كردند برای اینكه من بتوانم مطلبمم را تمام كنم، انشاءالله به عهدهی آنها میگذارم، " فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ " بنابراین، عبادت پیغمبراكرم و ائمّهیاطهار علیهمالسلام در رتبهی بسیار بالاتر از حتّی حضرت عیسی و پیغمبران اولوالعزم هست،
عقل در مقابل جهل است نه در مقابل دیوانگی
پس اگر میخواهد كسی معنی عقل را بفهمد، عقل را بداند در روایات ما، در آیات، در كنار " جهل " گذاشتهاند، یعنی هر كه عاقل است عالِم است و هر كِه عاقل نیست جاهل است و یا هر كس جاهل است عاقل نیست. در كتاب بحارالانوار، به نظرم یا دو جلد كتاب یا یك جلد قطورش الان فراموش كردم كتاب " عقل و جهل " است. ما عقل را در مقابل دیوانگی میگذاریم. یك نفری مریض است، سلولهای مغزیش تورم كرده، كارهای بیربط و بیجا میكند میگوییم عاقل نیست، عقل ندارد، این اشتباه است. این از نظر قرآن اشتباه است، از نظر روایات اشتباه است.
جاهل نباشیم
آن كسی كه میبینید صد درصد طبق هوای نفسش كار میكند، دنیا را چسبیده و آخرت را ول كرده، همهی توجهّش به دنیا و جاهطلبی و ریاستطلبی است و كل آرزویش این است كه به یك پست و مقامی برسد این شخص عاقل نیست. معاویه عاقل نیست، " مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ "( كافی2/298، وسائلالشيعه 5/351، بحار70/151) ملعون كسی است از نظر روایات كه به خودش هی وعدهی ریاست بدهد، تسلط بر مردم بدهد، یك مقام و ریاستی را احراز كند و لایق نباشد.
شناخت عقل از نظر امام معصوم علیهالسلام
عاقل كسی است كه در بند خدا باشد، لذا فرمود: " اَلْعَقْلُ "، امام دارد عقل را معرفی میكند، " اَلْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ "( كافی 1/11، وسائلالشيعه 15/205، بحار 1/116، محاسن 1/195، معانیالأخبار 239)، عقل چیزی است كه انسان را دربند خدا بكشد، انسان را به بندگی خدا وادار كند و به وسیله عقل كسب بهشت میشود.
معاویه و امثال او لعنهم الله جاهلاند
ببینید یك مطلبی را یك مثالی بزنم، كه فكر نكنید تحمیلی امام صادق علیهالسلام فرموده است كه معاویه عاقل نبود و مثلاً فلان صحابی امام صادق علیهالسلام كه نه مال دارد، نه پول دارد همیشه هم در تقیه است این شخص عاقل بود. اگر یك چك مثلاً پانصدهزارتومانی دست شما باشد، یك نفر بیاید یكی از آن یك قِرانیهای سابق كه اكثر شماها ندیدید و ما دیدیم همان یك ریالیهای سابق، بیاورد به این شخص بدهد بگوید: آن كاغذ را ولش كن این پول سكّه را بگیر، ببین این طرفش عكس شیر و خورشید دارد، آن طرفش نوشتهی یك ریالی دارد، شما هم بدهید، یكی كه آنجا ایستاده چه میگوید؟ میگوید: عجب بیعقلی است، راست میگوید، اینجا بیعقل است، چرا بیعقل است؟ به جهت اینكه نمیداند این یك ریالی، آن ارزش را ندارد كه پانصدهزارتومانی دارد، درست است؟ علمش را ندارد، دیوانه نیست، خیلی هم عاقلانه از نظر اصطلاح ما كار میكند امّا در اینجا دیوانگی كرده، یعنی بیعقلی كرده، اینجا میگویند بیعقل، چرا بیعقل است برای اینكه جاهل است، نمیداند این چقدر ارزش دارد و آن چقدر ارزش دارد. دقّت كردید؟ معاویه دنیا را گرفته، دنیا چقدر ارزش دارد، الان به خدا قسم من شخصاً اعتقادم این است، شما خودتان میدانید، شماها هم باید همین اعتقادتتان باشد، كه اگر تاج كرهی زمین را بر سر شما بگذرند، سلطنت كرهی زمین و به شما بگویند آخرتتان را باید بدهید، آخرت دیگر خبری نیست، شما اگر عوض کردید، به خود خدا بدتر از آن یك ریال و پانصدتومانی است، چرا؟ آن پانصدهزارتومان هم محدود است، این یك ریال هم محدود است، امّا زندگی دنیا محدود و راحتی و زندگی آخرت كیفاً، كمّاً و كیفاً به اصطلاح نامحدود، هم از نظر كمیت نامحدود است، " خالِدِینَ فِیها أَبَداً "( تغابن/9) هم كیفاً نامحدود است، آن قدر لذّت میبری كه مثال زدند برای ماها، بچّهی در شكم مادر با كسی كه در دنیا آمده چقدر فاصله دارد؟ همان اندازه كسی كه در دنیا است با زندگی در بهشت شاید هم بیشتر فاصله دارد، پس هم كمّاً، هم كیفاً، بسیار بزرگ و بلكه بینهایت است آخرت، و دنیا همین است كه میبینید.
بعضی وقتها یك نفری كه صد سال دارد، میمیرد به صاحبان عزا كه تسلیت میگویی، میگویند: آقا صد سال داشت؛ یعنی دیگر تسلیت لازم نیست، بلكه تبریك بگویید كه مزاحمت را كم كرد، بیشتر از این میخواهد زندگی بكند؟ این جوری است، همین، همینی كه میبینید، این را كه میبینید اگر آن را نمیبینید، پس بنابراین اگر كسی " فَمَا عَاقِلًا بَاعَ الآخِرَتَهُ بِدُنْیا "( فقيه: 4/352، وسائلالشيعه 16/34، بحار: 74/46،)، ولو شعرش چیزی دیگر است ولی من این را این طوری استفاده میكنم، عاقل نیست كسی كه، آخرت را بفروشد به دنیایش، پس معاویه و امثال معاویه، آنهایی كه مثلاً مأمونالرشید لعنهاللّه، امروز خیلی خوشحال شد كه توانست حضرت علیبنموسیالرضا علیهالسلام را مسموم كند، شما هم مأمون را عاقل میدانید با همین مثالهایی كه گفتم؟ فكر نمیكنم، عاقل نیست. دیوانهی بدبختی را كه دیوانه میشود، اگر دیوانگیاش از طریق كارهای خودش باشد یا دیوانههایی كه در جامعه هستند، اینها یك مریضهایی هستند بالاخره میبرندشان معالجهشان میكنند اگر دیده باشید وقتی یك دیوانهای خیلی سخت میشود، مردم آزار میشود، میگیرند میبرند به بیمارستان، حالا اسمهایش عوض كردند سابق میگفتند: " دارالمجانین، دیوانهخانه "، حالا میگویند: " تیمارستان "، تیمارستان هم اسمش عوض شده یك چیز دیگری حالا میگویند: بهرحال " بیمارستان روانی "، این طوری غالباً میگویند، حالا؛ این جوری میبرند او را و درستش میكنند، امّا مثلاً صدام را كجا ببرند عاقلش كنند؟ معاویه را كجا ببرند عاقل كنند؟ كدام بیمارستان؟ در كجا؟ مگر وارد بشود در بیمارستان الهی كه همین قرآن و اهلبیتعصمت علیهمالسلام هستند.
اهل بیت علیهمالسلام عقل كلاند یعنی در بندگی كامل خدا میباشند
ببینید معنای عقل كل كه ما میگوییم دربارهی ائمّهیاطهار علیهمالسلام كه اوّل چیزی بوده كه خدا خلق كرده امام صادق علیهالسلام فرمود: " اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ الْعَقْلُ "(بحار 54/170)، همین امام صادق علیهالسلام فرموده است: " اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ نُورُ رَسُولِ اللّهِ " مثلاً، یا خود پیغمبر صلیاللهعلیهوآله میفرماید: " نُورُ نَبِیكَ یا جَابِرُ " پس " اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ " عقل كلّ است. آنی است كه در بندگی كامل خدا است، دربند كامل خدا است.
هر كس به میزان بندگیاش عاقل است
و هر كس یك نمونهای از آن دربند بودن، از آن بندگی داشتن، از آن بندگی داشته باشد، همان اندازه عاقل است، همان اندازه. مثل یك شخصیت بسیار بزرگی، که یك جا ایستانده باشند، یك مشت هم آیینههای مختلفی هم دورشان باشد، دور این شخص باشد هر كدام یكی چشم این شخص را منعكس كرده، یكی گوشش را، یكی زبانش را، یكی بدنش را، یكی دستش را، یكی پایش را و در هر آیینهایی یك جزیی از اجزای این شخص افتاده باشد، درست است آنی كه در آن آیینه است، این نیست امّا گاهی بعضی افراد هستند، چشمشان را خوب حفظ میكنند، دربند خدا هست، گاهی بعضی از افراد هستند زبانشان را خوب حفظ میكنند، گاهی بعضیها گوششان را خوب حفظ میكنند، گاهی بعضیها یا نمیتوانند یا بههرحال دستشان را از ظلم كردن حفظ میكنند، اینها به همین اندازه عاقلند.
انسان به مقام عقل كامل میرسد، اما عقل كل فقط اهل بیت علیهمالسلام هستند
مؤمن كامل، عقل كامل است كه ما در دعاها عرض میكنیم: خدایا! " اُرْزُقْنَا عَقْلاً كَامِلاً "(بحار 99/172) عقل كامل به حد خودمان، عقل كل حضرت رسولاكرم و علیبنابیطالب و ائمّهیاطهار علیهمالسلام هستند و امروز حضرت بقیةاللّه اروحنافداه هست و ما هم هر چه به آنها نزدیكتر باشیم، هر چه آیینهی دلمان را شفّافتر كنیم، سیمای آنها را هر چه بیشتر در خودمان جلوهگر كنیم، صفات حمیدهی آنها به خصوص بندگیشان را در خودمان بیشتر ایجاد كنیم ما هم میشویم عاقل، پس معنی عقل كل فهمیده شد.
5- چرا بعضی چیزها را خدای تعالی به خودش نسبت میدهد
یك چند جمله دیگر هم دوستان باز اشاره كردند، من اگر نظرتان باشد در مشهد بودم هفتهی قبل، گفتم كه این هفته میخواهم برای مسألهی معاد صحبت كنم، ولی ظاهراً این هفته و هفتهی آینده هم نمیشود، چند جملهی دیگر دوستان تذكّر دادند، یكی معنی " روحاللّه "،معنی " ثاراللّه "، معنی " بیتاللّه "، خوب اینها چه معنا دارد؟ این سه چیز را من با یك بحث خیلی كوتاه، عرض میكنم به اندازهای كه وقت داریم. بعضی از چیزها هست به قدری ارزش دارد كه انسان دلش میخواهد به خودش نسبت بدهد، مخصوصاً این كه خودش درستش كرده باشد،
خانهی كعبه بیت محترم الله است
خانهی خدا، این مسجدالحرام را كه میگویند بیتاللّه، بیتاللّه الحرام، خانهی خدای با حرمت، این خیلی خانهی با حرمتی است، چرا میگویند؟ اولاً موّاد اصلیش را خدا خلق كرده، بنّایش را خدا خلق كرده، اجتماعی كه در آن جا جمع میشود از اوّل تا به آخر خدا خلق كرده و مردم برای خدا میروند آنجا و به دور " اِمَامُ الارْضِ " كه رَبُّ الارْضِ "( تفسير نور الثقلين – الشيخ الحويزی 4/503) است و به خاطر خدا دور آن كعبه طواف میكنند، دقّت كردید؟ پس بنابراین، این خانهای است كه روز اوّل خدای تعالی اوّل چیزی كه از زیر آب بیرون آورد این مكان مقدّس بود بعد دحوالارض شد، یعنی زمین از زیر این خانه بیرون آمد و مسكونی شد تا زمانِ حضرت ابراهیم، حضرت ابراهیم علیهالسلام به دستور پروردگار زن و فرزندش را بعد از سالها انتظار، پیرمردی شده، زنش نازا است، خدا یك فرزند داده به او " اسماعیل "، این اسماعیل شیرخوار است، زن هم بسیار محبوبهی حضرت ابراهیم علیهالسلام، باید این دو را ببری در وسط بیابان بیآب و علف بگذاری، فوری هم برگردی، كدام یك از ماها این كاره هستیم؟ ما كه ادّعا داریم بندهی خدا هستیم، عاقلیم، برای قیامتمان اگر پیش بیاید یك چنین كاری میكنیم؟ حضرت هاجر هم بندهی خدا است قبول میكند، حضرت اسماعیل هم بعدها معلوم میشود چطور بالاتر از این را قبول میكند. بُرد گذاشت، آمد روی بلندی نگاه كرد، یك زن آنجا نشسته، طفل شیرخوارش هم توی بغلش است، یك كوزهی آب هم دارد، یك مقدار هم نان دارد، این بالاخره تا شب این آب و نان تمام میشود اینجاها هم هر چه نگاه میكند؛ پرنده پَر نمیزند، گفت: " رَبَّنا إِنِّی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیتِی بِوادٍ غَیرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیتِكَ الْمُحَرَّمِ "، این جا اوّل كسی بود حضرت ابراهیم علیهالسلام كه این خانه را به خدا نسبت داد، خانهی تو، بیت تو، كه محترم است. " رَبَّنا لِیقِیمُوا الصَّلاةَ "( ابراهيم/38) برای این كه نماز برپا بشود، " تاركالصلاتها " مخصوصاً توی تابستان كه، حالا شماها لااقل این طورید یقین دارم كه اگر بعد از آفتاب بیدار شدید غصّه میخورید كه چرا نمازمان قضا شد، یك عدّه هم غصّه نمیخورند، " لِیقِیمُوا الصَّلاةَ "، این تقاضا را از خدا كرد، یك تقاضای دیگر هم كرد، " فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ "، خدایا دلهای مردم را آنچنان نسبت به این زن و فرزند پُر محبّت كن كه به سوی اینها حركت كنند، یكی دو یا سه شبانه روز بیشتر نگذشت، دو یا سه شبانهروز، حضرت هاجر هر جوری بود این نان و آب را با احتیاط میل كرد و بعد آب تمام شد، شیرش تمام شد، بچّه هلهل میزند توی آفتاب، آمد سر كوهی صفا یك نگاهی این طرف، آن طرف، میدانست اینجاها بیابانی است بیآب و علف، از آنجا دوید، برایتان پیش نیامده كه انسان اضطراب داشته باشد، یك چیزی را بخواهد میداند نیست ولی میدود نمیتواند راحت بنشیند، از صفا دوید طرف مروه، از مروه دوید طرف صفا، هفت مرتبه این كار را كرد از بالای كوه مروه یك نگاهی كرد دید یك برقش آبی زیر پای اسماعیل هست، آمد دید یك چشمهی آبی باز شده، همین چاهِ زمزمی كه الان هست، كه هنوز هم آبی است كه تمام شهر مكّه را آب میدهد؛ حتّی مدینه را هم امسال دیدم كه آب بردند از آب زمزم، آمد دور آب را گرفت، زمزم، زمزم به معنای این است كه مثلاً محدود باشد، راه نیافتد، سیل راه نیفتد از اینجا و نگهش داشت، پرندهها كمكم آمدند از این آب خوردند، گلهدارها دیدند اینجا پرندهها پرواز میكنند، فهمیدند كه این جا آب است، گوسفندهایشان را آوردند، حضرت هاجر گفت: این مال من است، خوب شیر به تو میدهیم، گوشت به تو میدهیم، نان به تو میدهیم، بگذار ما از این آب استفاده كنیم، محبّت مردم آنچنان شدید شد تا امروز كه همهی شما الان اگر برای شما بلیط و گذرنامه بیاورند بگویند: مكّه میروی؟ همهی كارهایت را ول میكنی میگویی میرویم، " أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ "، بعد هم خود حضرت ابراهیم علیهالسلام این خانه را خوب ساخت، بعد هم آمدند ائمّهیاطهار علیهمالسلام این خانه را با عظمت درستش كردند همین خانهی سنگی، خدا میداند، حالا تلقین، من گاهی خودم میگویم شاید به خودم تلقین میكنم ولی نه، یك جریاناتی پیش آمد كه تلقین نشد، یك بوسهی این سنگهای نتراشیدهی كامل، آنچنان لذّتبخش است كه حساب ندارد، همان " فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ " اینجا این بیتاللّه شد چون خیلی عزیز است، دستهای بسیار خوبی برای ساختمان این خانه به كار رفته.
در ساخت بِناها از افراد با تقوا استفاده كنید
من مكرّر گفتم و تأثیرش هم دیدم افرادی كه برای بنّایی ساختمانتان میآورید، افرادی كه برای مخصوصاً مساجد و ساختمانهای مقدّسی میآورید، كوشش كنید افراد باتقوا باشند، كمتر كار كنند، بگویید: فلانی باتقوا است اوّل ظهر دستهایش را میشوید برای نماز میرود، آن كارش پُربركتتر از این آدم بیتقوایی است كه نماز نمیخواند یا اگر میخواند آخر وقت میخواند، این قدر تنگنظر نباشید برای یك ساعتی كه این میخواهد برود نماز بخواند بعدش هم نهار بخورد، شما بگویید: این چون این جوری است من این را برای بنّایی نمیبرم، اینها خیلی مهم است
ساخت خانهی كعبه بدست افراد مخلِص بودهاست
خدای تعالی آن خانهای كه در مقابل این ساختمانهایی كه توی تهران هست، توی دنیا هست، همان كنار كعبه هست، اصلاً ساختمان نیست، این را انتخاب كرده، چرا؟ روی تقوا ساخته شده، گفت حضرت ابراهیم علیهالسلام " تَقَبَّلْ مِنَّا "( بقره/127)، خدایا! این را قبول كن از ما، با آن اخلاص ساخته، بعد هم میگوید " تَقَبَّلْ مِنَّا "،
خون ابی عبدالله الحسین علیه السلام خون خدا است
اینی كه شما دو ماه برای سیدالشهداء علیهالسلام عزاداری میكنید، برای این است كه حضرت زینب سلاماللّهعلیها در میان گودی قتلگاه گفت كه این قربانی را از آل محمّد قبول كن، قبول كرده بود خدا، قبل از اینكه خلقتش بكند در دنیا، ولی در عین حال این مسأله خیلی تأثیر دارد، این شد بیتاللّه. خون ابیعبداللّه الحسین علیهالسلام چون پاكترین خونها است، تمام مردم معصیتكار را این خون نجات میدهد، این را شما بدانید، یك قطرهی اشك در عزای ابیعبداللّه الحسین علیهالسلام ریخته بشود؛ روایت دارد یك نفر را میآورند در روز قیامت این میزان اعمالش خیلی سنگین است و هیچ چیز از كارهای خوبش جبران این همه گناه را نمیكند، میگویند یك چیز باقی مانده، یك قطرهی اشك در فلان مجلس ریخت آن را میآورند میگذارند مساوی میشود یا بهتر، و اهل بهشتش میكنند، من به این روایت معتقدم بر خلاف خیلیها كه معتقد نیستند كه " مَنْ بَكَی اَوْ اَبْكَی اَوْ تَبَاكَی وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ "(مثيرالأحزان/14)، كسی كه گریه بكند، یا بگریاند، یا حالا گریهاش نمیآید حزن در دلش زیاد شده، محبّت سیدالشهداء علیهالسلام در دلش هست، سرش را میاندازد پایین، مثل گریهكنندگان خودش را نشان میدهد، یا خودش را وادار به گریه میكند، بهشت مال همینها است، لذا خون ابیعبداللّهالحسین علیهالسلام خون خدا شده، " ثاراللّه " میگویند، یعنی این خون مال من است. شما اگر یك بچّهای از همسایه بیاید خیلی به شما كمك بكند، اطاعت شما را بكند، هر چه شما بگویید گوش میكند، فداكاری در مقابل شما بكند شما میگویید: این بچّهی من است. حتّی گاهی سؤال میكنند: آقا این بچّهی كیه؟ میگوید: این بچّهی من است. این معنای اضافهی تشریفاتی است.
روح انسان روح خدا است
و روح مقدّس پیغمبراكرم صلیاللهوعلیهوآله، روح انسان، انسانی كه خدا خواسته و آفریده این روح هم روح خدا است، همانطوری كه بیت، بیت خدا است، همانطوری كه خون خون خدا است، روح انسان هم روح خدا است، " نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی "( ص/72)، در بدن حضرت آدم خدا از روح خودش دمید، از روح خودش یعنی آن روحی كه مال خودش بود؛ یعنی این یك آیینهای است كه تمام قد و قامت خدا را و تمام صفات پروردگار را نشان میدهد، اینجا اسم این روح هم شد روحاللّه، روح من و شما هم اگر شیطان بگذارد، اگر نفس امّاره بگذارد، اگر آلودگیهایی كه در دنیا پیش میآید كثیفش نكند، روح من و شما هم مثل بیتاللّه و ثاراللّه، روح خدا است، بعضی از افرادی كه میخواهند مردم را گول بزنند، از این راه وارد میشوند به " حلول " مردم را متوجّه میكنند؛ یعنی خدا آمده توی بدن ما- آن قدر خدانشناساند- كه خیال میكنند یك بخشی از خدا جدا شده آمده توی بدن ما، " وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی "، به همان معنای ظاهرش كه حتّی معنای ظاهرش هم این نیست، این جوری معنا میكنند، نه! روحاللّه، ثاراللّه، بیتاللّه، اینها همه مساوی هم هستند. امیدوارم انشاءالله این چهار معنا را هم، كه یكی هم معنای عقل بود انشاءالله خوب یاد گرفته باشید
6- مناسبت شهادت امام رضا علیهالسلام
و چون امروز روز شهادت حضرت اباالحسنالرضا علیهالسلام است دربارهی آن حضرت و انشاءالله بعد از یك استراحتی، یك تنفّسی جناب حاج آقای رفیعی دوست عزیزمان كه واقعاً من از زحمات ایشان خیلی، نه من، من كه لیاقت ندارم خدای تعالی از زحمات ایشان باید متشكّر باشد، از اوّل محرم شاید اكثر شهرهای بزرگ ایران را رفتهاند، تبلیغ كردهاند و دیشب هم از اصفهان تشریف آوردهاند و امروز هم ما را مستفیض میکنند و انشاءالله آقایانی هم كه با تلفن مجلس را میگیرند برای ساعت معینی كه من نمیدانم حالا خود آقایان بگویند انشاءالله از سخنرانیهای، صحبتهای آقای رفیعی استفاده كنند.
حضرت رضا علیهالسلام امام رئوف است
حضرت علی بن موسیالرضا علیهالسلام، امام رئوف، صفات خاصّی به حضرت نسبت میدهند كه این صفات همهی ائمّهی علیهمالسلام دارند ولی در ایشان به مناسبت زمانشان ظاهر شد، یكی رأفت و مهربانی حضرت، احدی از ایشان رنجیده نشد، به امام جواد علیهالسلام عرض كردند: آقا چرا حضرت علیبنموسی علیهالسلام را رضا نامیدند؟ فرمود: به خاطر اینكه دوست و دشمن از ایشان راضی بود،
حضرت رضا علیهالسلام حزنهای روز عاشوراء را تهییج كرد
" اَلسَّلامُ عَلَی الْاِمَامِ الرَّئُوفِ الَّذِی هَیجَ اَحْزَانَ یوْمِ الطُّفُوفِ "(بحار99/55) ، من یك مدّتی معنای این روایت را نمیفهمیدم كه تهییج كرد حزنهای روز عاشورا را، در آن سالی كه منافقین از خدا بیخبر توی حرم حضرت رضا علیهالسلام بمبی منفجر كردند و عدّهای كنار ضریح مقدس كشته شدند، روز عاشورا بود، گفتم ببین امام جواد در هزار و دویست سال قبل " اَلَّذِی هَیجَ اَحْزَانَ یوْمِ الطُّفُوفِ "، آن را تذكّر داد.
حضرت رضا علیهالسلام امام غریب است
" اَلسَّلامُ عَلَی مَنْ اَمَرَ اَوْلادَهُ وَ عَیالَهُ بِالنِّیاحَةِ عَلَیهِ "(بحار99/52) سلام بر آن آقایی كه امر كرد اولادش را، اهلبیتش را كه بیایند نوحه كنند، یعنی گریهی با صدا كنند، دورش بشینند، حضرت هم گریه میكرد خودش، آنها هم هماهنگی كنند، منتها حضرت میدانست چه میشود، چقدر مردم عقب میافتند به خاطر این عمل جنایتكارانهی مأمون از اسلام و دین ولی اهلبیتش شاید نمیدانستند غیر از امام جواد علیهالسلام، لذا آنها را وادارشان كرد: بیایید با هم بنشینیم گریه كنیم. حضرت رضا علیهالسلام شما فكر كنید از مدینه تا طوس، تا مشهد فعلی چقدر راه است؟ مأمون ایشان را احضار كرد، باید بیاید اگر نیاید میكُشند او را؛ حضرت بلند شد و تشریف آورد با همان چیزهایی كه اكثرتان میدانید، چقدر اذیت كرد حضرت علیبنموسیالرضا علیهالسلام را و بعد هم در آن مقداری كه از روایات هست یا با انگور یا با آب انار حضرت را شهید كرد. مثل امروزی بود، روز آخر ماه صفر، محبّت مردمِ خراسان عجیب بود نسبت به علیبنموسیالرضا علیهالسلام، حضرت علیبنموسیالرضا علیهالسلام در طوس كه الان حدود تقریباً چهار فرسخ با محل دفن حضرت فاصله است مردم این جنازه را بلند كردند، همه آمدند، آن زمانها رسم بود زنها توی خانه بنشینند، یعنی طبق دستور اسلام عمل میكردند، زنها حاضر شدند مهریههایشان را به شوهرشان ببخشند، بتوانند چند قدمی عقب جنازه علیبنموسیالرضا علیهالسلام حركت كنند، آوردند جنازهی علیبنموسیالرضا علیهالسلام را در باغی كه متعلّق به حمید بن قحطبه بود، حمید بن قحطبه استاندار خراسان بود در زمان هارون، بعد كه هارون از دنیا رفت و او را در همان باغ كه بین نوغان و سناباد بود دفن كردند، یك باغ بسیار مفصّلی و دو تا دِه دو طرف این باغ بود به نام نوغان و سناباد، یك چشمهی آب بسیار زلال و خوبی در سناباد بود كه بدن علیبنموسیالرضا علیهالسلام را آوردند آنجا غسل دادند از نظر ظاهر و آوردند در كنار قبر هارونالرشید دفنش كردند.
تشریف فرمایی امام جواد علیهالسلام در شهادت پدر بزرگوارشان امام رضا علیهالسلام
امّا اباصلت میگوید: من در میان خانه ایستاده بودم، طبعاً خانهی علیبنموسیالرضا علیهالسلام یك جای وسیعی بوده و حضرت در میان حُجره " یتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ "(مستدرك/ 11/238، بحار/ 33/250، امالی/624)، مثل مارگزیده به خود میپیچد و گاهگاهی میشنوم فرزندش را صدا میكند، هر امامی را باید امام بعد از آن غسل و كفن كند، میگوید در وسط خانه ایستاده بودم، حضرت علیبنموسیالرضا علیهالسلام هم به من دستور داده بود هیچ كس را راه ندهید، كسی هم نیامده، خانه خلوت، یك وقت دیدم یك جوانی وارد خانه شد، آقا من درها را كه بسته بودم شما از كجا وارد شدید؟ فرمود: آن خدایی كه من را با یك چشم بهم زدن از مدینه به طوس آورد میتواند از در بسته هم وارد كند، فهمیدم امام جواد علیهالسلام است، وارد حجره شد، دیدم علیبنموسیالرضا علیهالسلام در مقابل فرزندِ امامش از جا بلند شد، فرزندش را در بغل گرفت، چند دقیقهای بیشتر طول نكشید دیدم امام جواد علیهالسلام از میان حجره خارج شد، اشك میریزد میگوید: اباصلت پدرم از دار دنیا رفت. " لاحول و لاقوة اللّه باللّه العلی العظیم ".
7- ذكر مصیبت امام حسین علیهالسلام از زبان امام رضا علیهالسلام
یك سفارش خود حضرت رضا علیهالسلام را هم ما امروز عمل كنیم، پسر شبیب وقتی كه در روز اوّل محرم خدمت حضرت رضا علیهالسلام رسید حضرت فرمودند: " إِنْ كُنْتَ بَاكِیاً لِشَیءٍ "، اگر گریهكنندهای به چیزی هستی " فَلْیبْكِ عَلَی الْحُسَینِ "(وسائلالشيعه 14/502، بحار 44/ 285، بحار 98/102، إقبالالاعمال 544، الاماليللصدوق 129)، بر جدّم حسین علیهالسلام گریه كن، زیرا او را مانند گوسفند سر بُریدند.
8- ذكر مصیبت امام حسن علیهالسلام
" اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا اَبَاعَبْدِاللّهِ، فَلْیبْكِ الْبَاكُونَ وَ اِیاهُمْ فَلْینْدُبِ النَّادِبُونَ وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتُذْرَفِ الدُّمُوعَ وَ لْیصْرُخِ الصَّارِخُونَ وَ یضِّجَ الضَّاجُّونَ أَینَ الْحَسَنُ أَینَ الْحُسَینُ، أَینَ الُحَسْنُ أَینَ الْحُسَینُ "( بحار99/ 106) آقاجان امام زمان، امام حسن علیهالسلام را مثل دیروزی شهیدش كردند، پارههای جگر، خون از حلقومش در میان طشت ریخت و امام حسین علیهالسلام را در میان گودی قتلگاه قطعهقطعهاش كردند. " لا حَولَ وَ لاقُوَّةَ الا بِاللّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ ".
9- جمعه میهمان امام زمان عجلاللهفرجه هستیم
همه با توجّه در خانهی خدا برویم، از خدا امام زمانمان را بخواهیم، جمعه است، روز میهمانی آن حضرت است از ما، آن حضرت میهمانی روحی، غذای روح به ما عنایت میكند حواسمان جمع باشد، همه با توجّه
10- دعای ختم مجلس
نسئلك اللّهم و ندعوك بأعظم اسمائك و بمولانا صاحبالزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه،
خدایا! امروز دیگر جواب ما را بر ما مرحمت كن، فرج امام زمان ما را برسان
قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما
خدایا! همهی ما را از یاران لایق آن حضرت قرار بده
خدایا! همهی ما را سربازان خوب آن حضرت قرار بده
پروردگارا! خیر دنیا و آخرت به ما مرحمت بفرما
شر دنیا و آخرت را از ما دور بفرما
پروردگارا! ایمان كامل به ما مرحمت بفرما
توفیق تزكیهی نفس به همهمان مرحمت بفرما
خدایا! ما را از متطهرین قرارمان بده
پروردگارا! ما را از توابین قرارمان بده
پروردگارا! مرضهای روحی را از ما دور بفرما
مریضهای بدنی اسلام را از الساعه شفا مرحمت بفرما
مریضهای منظور، مریض منظور از الساعه لباس عافیت بپوشان
امواتمان غریق رحمت بفرما، شهدامان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما عاقبتمان را ختم بخیر بفرما
وَ عَجِّلْ فِی فَرَجِ مَوْلانَا.
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.