۲۹ شوال ۱۴۲۶ قمری – ۱۱ آذر ۱۳۸۴ شمسی – اهمیت ماه های قمری

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

  الحمد لله و الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لا سيما علي مولانا و سيدنا بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اعداء الله من الان الي قيام يوم الدين

 اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، وَ قَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُأَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَرَبِّيَ اللَّهُوَ قَدْ جَاءَ‌كُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْوَ إِنْ يَكُ كَاذِباًفَعَلَيْهِ كَذِبُهُوَ إِنْ يَكُ صَادِقاًيُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْإِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ.(غافر / 28)

امشب يا فردا شب، شب اوّل ماه ذيقعدةالحرام اول ماههاي حرام است كه احترام خاصّي خداي تعالي براي اين سه ماه و ماه رجب قائل شده و فرموده است: فَلَا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ (توبه / 35) در اين چهار ماه كوشش كنيد كه به خودتان ظلم نكنيد ولو اينكه انسان عقلش به او مي گويد كه نبايد در هيچ وقت به خودش ظلم كند. ظلم به خود، منظور اينست كه انسان كاري كه مي داند به ضرر خودش هست انجام بدهد و اين عمل مربوط به مردم بي عقل و ديوانه است. ديوانگان اينطورند كه گاهي كارهايي كه يا در آينده و يا در حال يا بدني و يا مالي و يا عِرض و آبرويي دارد نسبت به خودشان انجام مي دهند. ديوانگاني هستند كه اينها با وسائلِ مجروح كننده، بدن خود را مجروح مي كنند و گاهي از بين مي برند. گاهي بعضي از ديوانگان در ميان جامعه كاري مي كنند كه آبروي خودشان را از بين مي برند و بعضي از ديوانگان آن طورند كه اموال خودشان را بيهوده اسراف مي كنند و خودشان را به ضرر مي اندازند و يا برشكست مي شوند و يا مورد اعتراض ديگران و حبس و زندان و امثال اينها واقع مي گردند. اينها را مردم مي گويند ديوانه! گاهي ديوانگي محسوسِ ظاهري زياد نيست. مثلاً گاهي مي شود انسان مي داند كه اگر فلان كار را كرد – در روزنامه اي ديدم كه بطور متوسط افراد سيگاركش مثلاً چند سال عمرشان كم مي شود، آنهايي كه معتاد به سيگارند. اين فرد اگر اين مسأله را يقين بداند مثل اينست كه يك شخصي مثلاً ده سال مانده بميرد خودكشي كند، اگر خودكشي كرد، خودش را كشت اين را مي گويند ديوانه. اگر تدريجي و مخفي اين ده سال را جلو انداخت و خود را كشت اين هم با آن فرقي نمي كند. اين هم يك نوع جنون است، بعضي از كارهايي كه ما مردم داريم حيات و زندگي را كم كم از بين مي بريم. ما به ديوانه آن وقتي مي گوييم ديوانه كه يك دفعه كار خطرناكي را عليه خودش بكند، امّا اگر اين كار خطرناك تدريجي باشد به او ديوانه نمي گوييم، اين مال سطحي فكر كردن و سطحي اعتقاد پيدا كردن است. فرقي نمي كند، چه ده سال از عمر انسان در آخر تدريجاً انسان اين ده سال را، كمي عمر را مثلاً بوجود بياورد و يا آنكه دفعتاً خودكشي كند و خودش را از بين ببرد. حالا مسأله زندگي دنيا غالباً همينطور است، يا مثلاً صد ميليون تومان پول داريد، اين را يكدفعه در يك چاهي بريزيد و خودتان را بي پول كنيد و يا دست به بعضي از تجارت هايي كه مي دانيد ضرر مي كنيد، تقلب هايي كه مي دانيد نتيجه اش ضرر است انجام بدهيد و در مدّت يك سال صدميليون شما از بين برود، اين هر دويش با هم مساوي است، اين تدريجي بوده آن يكي دفعي بوده، فقط فرقش همين است.

دفعتاً و تدريجاً اگر انسان بداند چه مي شود هر دوي آن ديوانگي است كه انسان انجام بدهد، در زمان فرعون و حضرت موسي يك مردي بود به نام مؤمن آل فرعون، فرعون يك دسته آل داشت. آل يعني چه؟ يعني وابستگان به او، كساني كه يك ارتباط خاصّي با او داشتند، افرادي بودند كه اينها خودشان را در دربار فرعون عزيز كرده بودند، شايد در زماني كه جاهل بودند به خاطر دادن رشوه، به خاطر خوش رقصي هايي كه مي كردند، به خاطر اينكه منافق بودند و چاپلوس اينها جزء نزديكان فرعون شده بودند. يك عده هم منسوبين فرعون بودند و جمعي هم به خاطر اينكه فرعون مي ديد اينها افراد برجسته و محبوب جامعه هستند، او اينها را به خود نزديك كرده بود، به هرحال در تفاسير مختلف درباره ي اين شخص صحبت شده، اجمالاً آنچه قرآن فرموده مؤمني بود به خدا ولي از آل فرعون يَكْتُمُ إِيمَانَهُ، كه ايمانش را كتمان مي كرد.

بعضي از مردم مسلمان اينها مي گويند تقيّه كار درستي نيست، تقيّه دو معنا دارد يك معناي لغوي، معناي لغويش كه هر كِه بگويد درست نيست بايد بگوييم جزء همان بي عقل هايي است كه نمي فهمد. تقيّه از وقي يقي است به معناي نگه داشتن خود، اگر گفتند فلاني تقيّه كرد يعني خودش را نگه داشت، نگه داشتن از چه؟ از چيزي كه انسان  ضرر مي كند – طبعاً اينطور است – و يا نفع قابل توجّهي در مقابل اين كاري كه مي كند وجود ندارد. اين را از نظر لغت مي گويند تقيّه و همه ي عقلاء اين تقيّه را دارند، الان اگر شما بدانيد يك چاقو در شكم خودتان فرو مي كنيد و طبعاً يا مجروح مي شويد و يا از بين مي رويد و اگر نكرديد تقيّه كرديد. حضرت سيدالشهداء عليه الصلوة والسلام با اينكه همه مي گوييم حضرت سيدالشهداء تقيّه نكرد ولي حضرت مجتبي تقيّه كرد امّا از نظر لغت حضرت سيدالشهداء عليه الصلوة والسلام تقيّه اي در سطح بالا كرد. يعني به وسيله كشته شدن خودش و اصحابش و اولادش اين، مانع اين شد كه به ضررهاي عالم اسلام يا ضررهايي كه در عالم قيامت ممكن است از ناحيه بني اميه براي مردم مسلمان وجود داشته باشد حضرت با شهادتش مانع اين ضررها شد پس تقيّه شد. يك تقيّه هم به معناي اصطلاحي است، همان كه در ذهن ها هست. اين معناي واقعي تقيّه نيست معناي اصطلاحي تقيّه است و شايد هم بعضي از روايات اين طوري تقيّه را معنا كرده اند كه انسان كاري بكند كه دشمن متوجّه نشود كه اين شخص دشمن اوست. با هم رفاقت كنند، با هم صميميت داشته باشند مثلاً سني و شيعه تا مي توانند در مقابل دشمنان مشتركشان وحدت داشته باشند، كاري نكنند درگيري بوجود بيايد، اين يك قرآن داشته باشد آن يك قرآن، اين يك برنامه داشته باشد آن يك برنامه و خلاصه اگر يك جايي اختلاف شد تقيّه بكند، يعني آن اختلاف را ظاهر نكند. اين هم يك معناي تقيّه. اهل سنت مي گويند تقيّه غلط است، يك نوع نفاق است به اين معناي اصطلاحي، يعني آن طوري كه در دل هستي در ظاهر نيستي اين يك نوع نفاق است يعني غير از آني كه تو هستي، خودت را نشان مي دهي. اينجا ما مي گوييم كه گاهي مي شود همين كار امر است از طرف پروردگار و از طرف خاندان عصمت كه ما آنها را وابسته به خدا مي دانيم از طرف آنها امر شده و بهترين آيه اي كه اين معنا را تأييد مي كند همين آيه است: وَ قَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ؛ ببينيد اين شخص مومن به حضرت موسي است و به خداست از آل فرعون است ولي يَكْتُمُ إِيمَانَهُ، اينكه او طرفدار حضرت موسي است حالا بياوريد روي مرحله خودمان، اينكه شما طرفدار علي بن ابيطالبيد او طرفدار حضرت موسي است، در دستگاه فرعون هم هست حالا مثلاً در رژيم طاغوت در دستگاه مثلاً سلطنت هم بود يَكْتُمُ إِيمَانَهُ، طبعاً بايد ايمانش را كتمان كند، تقيّه كند، حالا در اسم گذاري كه نبايد ما دعوا داشته باشيم.

اهل سنت چطور مي توانند به خودشان جرأت بدهند كه تقيّه را از مسائل مورد اعتراض به شيعه قرار بدهند و حال اينكه اين آيه صراحت دارد و خدا هم از اين شخص تعريف مي كند، مدح مي كند كه مطالبش را بعد بيان مي كند. پس بنابراين تقيه به معناي اصطلاحي در قرآن علاوه بر آنچه كه آمده و صراحت هم دارد در احاديث متواتر از طرف خاندان عصمت كه ما معتقديم يك روايت چه امام صادق عليه الصلوة والسلام و چه ساير ائمه عليهم السلام از زبان خودشان، از وحي الهي به آنها مستقلاً بيان نمي كنند. اين را بدانيد، اين ايمان ماست، اين اعتقاد ماست. پس اگر امام صادق عليه الصلوة و السلام فرمود: التقية ديني و دين آبائي، اين از قول رسول اكرم (صلي اللّه عليه وآله و سلم) فرموده، نه از قول خودش تنها. گاهي بعضي از اصحاب خدمت امام صادق عليه الصلوة و السلام مي آمدند و گاهي ديده ايد بعضي افراد خيلي صريحند، باصطلاح ما پررو، گاهي وقتها حتّي بي ادب، آقا اين حرف را شما از كجا مي گوييد؟ به امامي كه معصوم است و آيه تطهير در شأنش نازل شده اينطور نبايد صحبت كرد، آيا از قول خودتان مي گوييد يعني ما به آن توجّه نكنيم يا از قول پيغمبراكرم؟ چون يك عده مسلمانها بودند در زمان ائمه اطهار عليهم الصلوة و السلام خيلي معتقد به امام نبودند، مسلمان بودند مثل اهل سنت اين زمان ولي ائمه را مردمان خوبي مي دانستند. الان هم از اهل سنت اگر بپرسيد امام صادق عليه الصلوة و السلام چطور آدمي است؟ مي گويند بسيار فرد خوب و درستكار و عادل و صحيح و معصومش نمي دانند.

اگر از قول خودت مي گويي خوب ما در برنامه، در كارها تجديد نظر بكنيم امّا اگر از قول پيغمبر مي گويي چون تو را قبول داريم، آنهايي كه از آنها روايت نقل مي كني قبولشان داريم، مثل يك عالمي كه باصطلاح اجازه احاديث و روايات را از اساتيد خودش دارد تا مي رسد به پيغمبراكرم، اگر اين طور است يك حرف ديگر است. ما بهتر عمل مي كنيم چون شما راستگو هستيد، از پدرتان كه نقل كرديد او هم راستگو بود، از جدّتان كه نقل كرديد او هم راستگو بود خلاصه از علي بن ابيطالب كه نقل كرديد او هم راستگو بود، قبولتان داريم. امام با اينكه معصوم است، با اينكه از نظر ما شيعه در علم و عصمت مساوي با پيغمبراكرم است، در همين دعاي ندبه مي گوييم: الاّ انه لا نبي بعدي، پيغمبراكرم فرمود: يا علي لحمك من لحمي و دمك من دمي و سلمك سلمي و حربك حربي و انت منّي بمنزلة هارون من موسي، مثل هارون براي موسي، چطور بود؟ خليفه او بود ولي چون در آن زمان كتاب نبود. اين را علتش را بگويم كه چرا هارون پيغمبر بود ولي علي بن ابيطالب پيغمبر نبود، در آن زمان كتاب نبود، قرآن نبود، چيزي كه بنويسند بدهند دست آن جانشين نبود، از اين جهت خدا بايد مستقيم به هارون هم وحي بكند و چيزهايي كه به حضرت موسي در موارد خاص بيان نكرده به هارون بيان كند. لذا پيغمبر است، فقط فرق پيغمبر با معصوم، با ائمه اطهار همين است ولي در خصوص علي بن ابيطالب عليه الصلوة و السلام اينطوري بوده كه هم كتاب بوده، كتاب نه تنها اين قرآن مجمل و باصطلاح خلاصه، آن كتابي كه: فيه ارش الخدش، همه چيز در آن بوده كه الان هم محفوظ است و اسمش هم كتاب علي است. اين كتاب را پيغمبر نشست بيان كرد حالا چقدر طول كشيد؟ به نظر من زياد طول نكشيد شايد يك شب، يا يك ساعت، حالا هر چه طول كشيد، كتابي با اين قطر و هفتاد متر طولش، قطرش به قطر ران شتر، شما مي دانيد چه كتابي مي شود. اگر با چاپ امروز بخواهند چاپ كنند شايد صدها جلد كتاب بشود، اين كتاب را حتي علي بن ابيطالب آورد براي مردم و مردم بخوانند و همه ي مطالب را از جانب خداي تعالي پيغمبر دريافت كرد در ارتباط با دين – اين را هم بدانيد – نه در ارتباط با كارهاي شخصي، حتّي اصحاب حضرت بقيةاللّه كه چند نفرند بعضي روايات مي گويند اسامي شان گفته شده كه اين را من در كتاب مصلح غيبي ردّ كردم ولي از تعدادشان، خصوصيّاتشان، اينها هم نقل شده. شايد اسم عده اي از شما آنجا باشد تا ببينيم كه يار كِه را خواهد و ميلش به كِه باشد. و گاهگاهي مي آمدند خدمت ائمه عليهم الصلوة و السلام عرض مي كردند آقا، فلاني ادّعاي خلافت مي خواهد بكند، ادّعاي خلافت مي كند تمام زمينه ها هم برايش فراهم است هم مردم كانديدش كردند هم محبوبيّت زيادي دارد مثلاً، هم مردم خوب رأي مي دهند برايش، حضرت يك مراجعه فكري – چون امام لازم نيست برود كتاب را بياورد نگاه كند – يك مراجعه فكري در تمام آن كتاب مي كرد، مي گفت: نام اين شخص به عنوان خليفه يا به عنوان سلطان مثلاً در كتاب علي من نديدم. او نمي شود و نمي شد. ببينيد تا اين دقّت، در عين اينكه ما امام را معصوم مي دانيم ولي به خاطر اينكه همه را به پيغمبراكرم خداي تعالي وحي كرده خوب چيزي نمانده كه بشر لازم داشته باشد و به پيغمبر وحي نشده باشد بنابراين به علي بن ابيطالب ديگر چيزي در ارتباط با معارف و احكام وحي نشد و علي هر چه فرمود، اين را شما بدانيد هر چه در نهج البلاغه است مثلاً، اينها قول پيغمبر است و قول پيغمبر هم وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي ٭ عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي (نجم / 3 – 5)لذا در روايات ما هست كه اگر يك روايتي از امام صادق باشد شما عمداً حتي بگوييد كه پيغمبراكرم فرمود مثلاً: التقية ديني و دين آبائي،گناهي نكردي، بعضي علماء فتوا مي دهند اگر روز ماه رمضان هم اين طور گفتيد روزه تان باطل نيست، لازم نيست كه حتماً بگوييد امام صادق، چون هر چه امام صادق گفته و فرموده در امر دين، پيغمبراكرم فرموده منتها بعضي از اصحاب بودند مي آمدند مي گفتند: آقا اين را از خودت مي گويي يا از آنجا؟ ايمانشان ضعيف بود، انشاءالله ما كه اين طور نيستيم. ما اگر حضرت بقيةاللّه تشريف بياورد مي گوييم تسليميم. يك شخصي بود در كوفه به نام كليب، اين هر كه مي رفت مدينه، يك كلامي از امام صادق مي آورد اين مي گفت كه تسلميم، چشم، اسمش را گذاشته بودند كليب تسليم، بس كه تسليم بود.

زني است به نام ام خالد معبديه اين شخص، اين خانم آمد خدمت امام صادق، ابي بصير هم نشسته بود عرض كرد آقا من يك دل درد كهنه اي دارم، خيلي سال است درد مي كند اطبّاي عراق به اين نتيجه رسيده اند كه ما بايد مشروب بخوريم، شراب بخورم تا خوب بشوم. حضرت فرمود: چرا آمدي از من سؤال مي كني؟! زماني بود كه مردم يك دسته شان مي رفتند در خانه ابوحنيفه، يك دسته مي رفتند در خانه مالك بن انس و امثال اينها، خيلي حضرت غريب است كه حالا يك زن آمده سؤالي از حضرت مي كند. عرض كرد: اقلّدک ديني، من از شما دينم را تقليد مي كنم، هر چه شما بفرماييد. مي خواهم روز قيامت اگر شراب نخوردم و مُردم خدا سؤال كرد چرا خودكشي كردي مثلاً؟ بگويم كه امام صادق فرمود، خلاصه بيندازم گردن شما. اگر خوردم گفت چرا خوردي چيز حرام را؟ بگويم امام صادق فرموده. حضرت خوشش آمد، رو كرد به ابي بصير، ببين چه زن بامعرفتي است و بعد حضرت فرمود: اگر جانت به لبت بيايد من اجازه نمي دهم يك قطره شراب تو بخوري. او هم گفت چشم، چشم. و رفت و همانطوري كه در روايات دارد كه در حرام شفا نيست خداي تعالي او را شفا داد و احتياج به اين داروي مزخرفي كه مُسكره است پيدا نكرد. يك چيزي را در اين پرانتز عرض مي كنم بعضي ها سواد انگليسي داريد، داروها و شربت هايي كه در آن الكل مست كننده دارد ولو اطباء تجويز مي كنند نخوريد چون نجس است، به هرحال اين تسليم در مقابل امر امام، خيلي اهميت دارد. به ما چه كه پيغمبر گفته يا نگفته؟ در اعتقادات ماست كه هر چه امام معصوم عليه الصلوة والسلام مي فرمايد همه اش كلام پيغمبر است، حتي ما درباره ي مجتهد جامع الشرايط، اين مجتهد جامع الشرايط شما بدانيد شرايط را يك بخشش را در رساله ها نوشته اند يك بخشش هم امام عليه الصلوة والسلام فرموده كه تزكيه نفس بايد كرده باشد، صائناً لنفسه، حافظاً لدينه، مخالفاً علي هواه، مطيعاً لامر مولاه، فللعوام ان يقلّدوه، حتي اگر مجتهد اين چنيني يك حرفي را زد، يك فتوايي داد شما بايد بگوييد: هذا ما افتي به المفتي، اين، آني است كه مفتي و فتوادهنده، فتوا به آن داده و كل ما افتي به المفتي  فهو حكم اللّه هر چه كه فتوا بدهد آن مفتي، فتوادهنده، اين حكم خداست پس اين هم حكم خداست. دقّت كرديد؟ اينها رااصلاً در كتاب هاي درسي ما به عنوان صغري و كبري و نتيجه نوشته اند. بنابراين ديگر فضولي به ما نمانده اگر يك مرجع تقليد.

اين را تمرين كنيد در زمان غيبت، من نمي خواهم بگويم كه حالا هر چه مرجع تقليد مي گويد درست است، دليل بر درست نبودن بعضي از اين فتواها همين اختلافاتي است كه هست. ولي تمرين كنيد، انسان گاهي بايد يك كارهايي را تمرين كند، اكثر كارها را شما تمرين مي كنيد، قبلاً يك كارهايي شبيه به آن انجام مي دهيد شما ببينيد در اين مانورهايي كه بعضي وقتها ارتش يا لشكر يا فلان مملكت انجام مي دهند كلّي هم خرج مي كنند براي اينكه تمرين بكنند كه اگر دشمن به آنها حمله كرد آماده باشند. اين خيلي ساده است، اگر در مقابل دوست خواستيد يك كاري بكنيد بايد تمرين كنيد، شما عادت كرده ايد به بعضي از كارهاي زشت و بعضي از كارهاي خوب را هم اصلاً نمي كنيد، عادت به آن نكرده ايد حالا امام زمان صلوات اللّه عليه آمد، آقا ببخشيد من پايم درد مي كند اين پايم را آن طرف دراز مي كنم. حضرت هم ممكن است بگويند اشكال ندارد چون اين خليفه همان پيغمبري است كه اگر شنيده باشيد در روايات هست، مي آمدند كنار حضرت مي خوابيدند مثلاً حضرت آن طرف نشسته بود سرشان را مي گذاشتند اين طرف، پاهايشان را طرف حضرت دراز مي كردند گاهي هم خوششان مي آمد پايشان را بگذارند روي دوش پيغمبر و گاهي هم با دو تا انگشت پايشان با لاله گوش پيغمبر بازي كنند و بعد هم مي گفتند: يا محمد! حدثني! براي ما حديث كن. حضرت هم حديث برايشان مي گفت تا اينها را آدمشان كرد، آدم شده شان سقيفه تشكيل دادند! آدم شده هايشان باصطلاح، آن وقت شما چطور مي خواهيد در زمان غيبت، خودتان را نسازيد و امام زمان را بطلبيد كه بحمداللّه امروز، روزي شده، زماني شده كه لااقل شيعيان ايران متوجه امام زمان عليه الصلوة والسلام شده اند. توجّه تنها كافي نيست، بايد ادب حضور را هم ياد گرفت، امام عصر غير از پيغمبراكرم است از جهت اين مسائل، امام عصر آمده و مي آيد انشاءالله به همين زودي ها كه آنچه كه هزار و چهارصد سال ائمه اطهار و پيغمبر زحمت كشيده اند نتيجه اش را بردارد، آن را تحكيم كند. بعضي از شخصيت ها هستند آدم مي بيند كه هيچ ادب حضور ندارند، تمرين بايد بكنيد. اين چشم گفتن را لااقل بايد تمرين كنيد. چشم گفتن، سلّمنا، تسليميم. اول در مقابل كه؟ در مقابل مرجع تقليدتان، در مقابل رهبرتان، در مقابل كسي كه مي خواهيد پشت سرش حركت كنيد، در مقابل حتّي رئيس كارواني كه مي خواهد شما را ببرد به مكّه، اگر تو بروي مثلاً به مدينه، او مكه باشد يا تو در مكه باشي او در مدينه باشد، اگر اختلاف داشته باشيد، پشت سر او حركت نكنيد زندگي به هم مي ريزد. بايد تمرين كنيد، اين تمرين خيلي فايده دارد، تمرين ادب خيلي اهميّت دارد اگر تمرين نكنيد حضرت ولي عصر مي فرمايند اين كار را بكن. مي گويي آقا شما اين را از كجا مي گوييد؟ همينطور كه بعضي از اصحاب مي آمدند مي گفتند. شما از خودتان مي گوييد يا از قول پيغمبر و خدا؟ فرصت اين حرفها نيست. اينكه امام را معصوم قرار داده اند و تمام علوم پيغمبر را به او داده اند، عصمت پيغمبراكرم به او داده اند براي همين است كه معطل نشويد. خدا رحمت كند حضرت امام يك وقتي مسائلي بود آن اوائل انقلاب، مي گفتند از قول ايشان كه اگر گاهي آدم بخواهد مشورت كند دو سه روز طول مي كشد، دشمن مي آيد پايتخت را هم مي گيرد. بعضي وقتها اصلاً وقت مشورت نيست، وقت چون و چرا نيست. بايد يك امام معصوم باشد يا تالي تلوش، وقتي گفت اين كار بايد بشود، بشود. و همه ي گرفتاري هاي ممالك اسلامي كه تحت نفوذ دشمن واقع شده اند همين است، و همه سربلندي هايي كه ما مردم داريم مربوط به همين است. يك وقتي چيزي به ما مي گويند، مي گوييم چشم. به آنها وقتي مي گويند، يكي مي گويد نه، من قبول ندارم. مي رود تروريست مي شود، مي رود انفجاراتي بوجود مي آورد، امثال اينها چون مخالف عقيده اش است. الان اين خطر ما را دارد تهديد مي كند همه ي ما به امام زمان عليه الصلوة والسلام معتقديم، نمي شود كه شيعه باشد و امام زمان را قبول نداشته باشد. اگر امام زمان را قبول داريد، ديدنش، مسجد جمكرانش، محبّت به مخلوقِ شيعه اش، همه اينها درست است ديگر، هست، اگر هم قبول نداري اعلام كن اين تيپ بهائيت را تقويت كن، آنها قبول ندارند يا مي گويند آمده و رفته، يا اصلا قبول ندارند. به عقيده من اصلاًهيچ چيز را قبول ندارند، برو بين آنها باش، راحت باش، كه از تو دعوت كرده بيايي شيعه دوازده امامي بشوي؟ همه چيزش را بايد قبول كرد. بنفسي أنت، تو مي گويي جانم به فدايت، جانم به فدايت يعني من نباشم  تو باش. همين، اختيارات من نباشد اختيارات تو باشد. بنفسي أنت معنايش اينست كه هر چه من دارم مال تو، اين حرفها چه هست؟ بدبختي هايي دچار ما امروز شده، تا مي آيد يك كسي يك نامي از حضرت بقيةاللّه ببرد، حالا درست يا نادرست من نمي دانم به هر صورتي، من نادرستش هم معتقدم چون ترويج نام ايشان است، امام عصر قبول مي كند. پس بنابراين كوشش كنيم قبل از رسيدن وجود مقدسش، من يقين دارم الان در همين جمعيت يك نفر شاك ما نداريم مگر نفوذي باشد، بيخود آمده باشد اينجا. يك نفر كه شك داشته باشد كه آيا امام زماني هست يا نيست، ما نداريم. حالا كه اينطور است پس بياييم به همه ي شرائطش عمل كنيم. تمرين كنيم، هيچ اشكالي ندارد، شما روزي يك ساعتي در خانه و اتاق خلوت تان دو زانو، مؤدّب مثل اينكه حضرت آمده اند، هستند، تشريف دارند، احاطه علمي بر شما دارند، اين زيارت آل ياسين همه تان مي گوييد: السلام عليك يا داعي اللّه، تشريف دارند، خوب همه ي مقدماتش هست فقط تو تمرين كن، نمي گويم جدّي بگير. تمرين كن، دو زانو بنشين، همانطوري كه وقتي آقا اگر جلويت ايستاده باشد چطور هستي؟ همان طور باش، اين به عنوان تمرين، من نمي گويم واقعي، والاّ بايد واقعي باشد. روز يك ساعت اين كار را بكنيد و بر هر كسي كه تزكيه نفس مي كند اين كار لازم است والاّ فردا بيايد مي گويد فلاني رعايت ادب را نمي كند، مردم ديگر هم رعايت ادب نمي كنند. خوب ادب چه فايده اي دارد براي امام زمان؟ حالا نكنند، به حرفهايش هم توجه نمي كنند. چون احترام قلبي منجر مي شود به احترام ظاهري، احترام ظاهري منجر مي شود باز به احترام قلبي و عملي، اينها با هم وابسته اند. شما در مقابل يك مرجع تقليد رفته باشيد، دراز كشيده باشيد و همينطور كه آن عرب مي گويد: يا محمّد حدّثني، همان كارها را بكني، هيچ وقت حرفهايش را گوش نمي كنيد، اين را بدانيد. مي گوييد اين رفيق خودمان است، بيا عكسش را ببين با من چطوري عكس گرفته، چطور رفتار من با اوست، حرفهايش ولش! ولي اگر نه، مؤدّب بوديد. اين مسأله را خيلي جدي بگيريد آقايان! خيلي هم مهم است، من از همه ي مردم اين توقع را ندارم ولي از شماها توقع دارم مكرر گفتم كه امام زمان اگر الان تشريف بياورد، وارد خانه تان بشود بگويد بارك اللّه، دختر و پسر و اهل تان را وقتي مي بيند بگويد بارك اللّه، عجب خوب تربيت كردي، مگر اينكه بفهمد كه اين از تربيت تو خارج شده، خودشان مي دانند، زماني است ديگر حضرت نوح بچّه اش از تربيتش خارج شد، هر چه به او گفت لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ (هود / 43) امروز تو نمي تواني پناهگاهي داشته باشي، گفت: سَآوِي إِلَي جَبَلٍيَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ (هود / 43) من پناه مي برم به كوه، اينقدر احمق بود كه به كوه پناه برد به كشتي نوح پناه نبرد. ماها هم همينطور احمق نباشيم، خداي نكرده به پول، به مال، به قوم و خويش، به دوستان پناه ببريم و به كشتي نجات حضرت بقيةاللّه ارواحنافداه پناه نبريم. اين بچّه ي احمق اين طوري مي شود از دور در مي رود. از تحت تربيت پدر بيرون مي آيد ولي اگر بيرون نيامد شما بايد آنها را هم هدايت كنيد، من صحبتم باصطلاح يك قدري در اين قسمت طول كشيد. وَ قَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ، چون تصميم داشتند حضرت موسي را بكشند، أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَرَبِّيَ اللَّهُ آيا مي خواهيد كسي را بكشيد كه مي گويد تحت تربيت خدا هستم؟ خدا مواظب من است، نمي توانيد يك همچنين كاري بكنيد، اين را شما بدانيد. وَ قَدْ جَاءَ‌كُمْ بِالْبَيِّناتِ، آخر معجزه براي شما آورده، بزرگترين معجزه استدلالات عقلي است. شما فكر نكنيد اگر الان يك شخصي آمد عصايش را انداخت مثل حضرت موسي و اژدها شد اگر اين را بهتر پذيرفتيد به حقانيّت تا آن كسي كه چند تا استدلال قوي براي وجود خدا مي كند، براي وجود پيغمبر مي كند، براي عالم آخرتتان مي كند، اگر اين يكي را بهتر پذيرفتيد، بهتر ايمان آورديد تا آن يكي، تو يك آدم سطحي هستي، يك آدم ظاهربين هستي، اين را بدانيد. امّا اگر استدلالات عقلي را خوب فهميدي، ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِهُدًي لِلْمُتَّقِينَ ٭ اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ (بقره / 2 – 3) غيب همين است، يعني به مشهودات تان توجّه نكرديد، چون قاطي است. گاهي كارهاي شيطاني هم مخلوط مي شود، خيلي مثل سحره كه در زمان حضرت موسي بودند بايد خيلي حساس باشد تا بفهمد معجزه چه  هست و سحر چه هست. بقيّه نفهميدند! آنها فهميدند. چرا مي خواهيد كسي را بكشيد كه مي گويد: پروردگار ما خداست، جَاءَ‌كُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ اگر دروغگو باشد. البته يك مسأله اي اينجا هست، من يك مطلبي به شما بگويم كه تا مي توانيد افرادي كه قاطعانه يك چيزي را بد مي دانند يا يك چيزي را خوب مي دانند و خلاف هم هست اين را به شك بيندازيد. مثلاً نسبت به يك مادّي كمونيست، شما اين را به شك بيندازيد كه امكان دارد خدا باشد، يك قدري مي آيد پايين، يك قدم آمده بالا، اگر صد درصد، چون آن كه به هيچ درد نمي خورد كسي است كه داراي جهل مركب باشد.

آن كس که نداند و نداند كه نداند      در جهل مركب ابدالدهر بماند

نمي داند كه نمي داند، اگر بداند كه نمي داند اين دنبالش مي رود كه بداند.

آن كس كه بداند كه نداند       لنگان خرك خويش به منزل برساند

بالاخره در فكر اينست كه آخر من نمي دانم، يا سكوت مي كند، يا بحث نمي كند، يا جدل نمي كند و گاهي هم در فكر تحقيق است كه ببيند حقيقت چه هست، ايشان از همين فنّ استفاده كرد. مي گويد: اگر راست مي گويد كه وَ إِنْ يَكُ كَاذِباًفَعَلَيْهِ كَذِبُهُ اگر دروغ گفته برود ردّ كارش، ولي اگر صادق باشد و آنچه كه مي گويد به شما مي رسد، كلّي ضرر مي كنيد، مي گويد عذاب از طرف پروردگار دارد مي آيد و همين هم شد. وقتي كه آل فرعون عقب فرعون حركت كردند كه تعقيبش مي كردند و آمدند لب دريا، حضرت موسي وارد دريا شد آبها رفتند كنار، ولي فرعون وقتي وارد دريا شد آبها به هم ريختند، همين. يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْإِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ، كسي كه ديگران را همين طور مطلقا تكذيب بكند، تو دروغ مي گويي، تو بيخود مي گويي، از آن اوائل كه هنوز اسم امام زمان قاچاق بود تا يك حدّي، در آن زمانهايي كه ما اوائلي بود كه كانون را تشكيل داده بوديم بعضي ها مي گفتند، حتي يكي از معروفين از شخصيت ها، من در مشهد ميدان و خياباني در قبل از انقلاب به نام صاحب الزمان گذاشته بودم. اين در حرم – مي گويم معروف است، الان اسمش را ببرم با اينكه شما تهراني هستيد، مي شناسيد او را، شنيده ايد اسمش را لااقل – گفت اگر حالا در اين ميدان و خيابان – به من گفت – اگر گناه بشود به گردن كه هست؟ من اصلاً تعجب كردم از اين آدم، يك همچنين حرفي بزند. گفت: چرا اين نام را گذاشتي روي اين ميدان و خيابان، گفتم: در حرم امام رضا اگر گناهي بشود به گردن كه هست؟ آخر من جوابي نداشتم بدهم، گفت: شما همين طور… . خيلي خوب. ما صد و پنجاه خانوار بهايي را از اينجا پراكنده كرديم به وسيله همين نام، حالا نمي دانم ما اگر اسم امام زمان را برديم و خيلي هم مردم استقبال كردند و به ياد امام زمان افتادند. من رفته بودم در سمينار سمپوزيم يونان، مطلبم اين بود كه در آخرالزمان بالاخره دين حاكم مي شود و مصلح آخرالزمان هم اجراء مي كند دين را. اين خلاصه اي بود از آن مقاله كه در كتاب مصلح آخرالزمان نوشته ام.

يكي از بزرگان! ايشان كنار من نشست گفت تو چه نوشتي؟ معمولاً گاهي سؤال نمي كردند بعضي ها مي آمدند سؤال مي كردند. گفتم يك همچنين چيزي. گفت: نه! اينجا، از اين حرفها، در شهر آتن، يك مسجد حتي وجود ندارد   گفتم: حالا من ديگر كاري هم كه نمي توانستم بكنم و نمي خواستم هم الحمدللّه بكنم. آقا؛ گفتم، به قدري استقبال كردند. حالا تازه آقايان راه افتاده اند كه بله، همه ي اديان معتقد به اين مسأله هستند. ديده ايد ديگر، در سايت ها هست، در كتاب ها هست، همه جا هست. ما به خاطر اينكه معتقد نيستيم والاّ مي گوييم، مي گوييم امام زمان مي آيد، مي گوييم همه كارها مي شود، مي گوييم همه گونه به ما كمك مي كند و آخرش هم خواهد شد، چون باور كرديم. امّا كسي كه باور نكرده مي ترسد، مي ترسد كه مبادا نشود آبروي – آن هم كاسه از آش داغ تر – خدا گفته، پيغمبر گفته، ائمه همه فرمودند يك همچنين چيزي مي شود، ما مي گوييم شايد نشود بعد آبروي اسلام مي رود، نمي گويد من دوست ندارم، آبروي اسلام مي رود. اين حرفها چه هست؟! خدا ما را هدايت كند، خدا ما را از شرّ شيطان واقعاً جدّاً از خدا بخواهيد از شرّ شيطان حفظ مان كند. خدا آن روزي كه در قرآن أَلَمْ تَرَكَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ (فيل / 1) جريان اصحاب فيل را گفت، نگفت يك وقت ممكن است دروغ بشود، دروغ در بيايد، آبروي قرآن از بين برود. يك چيزي كه قابل هضم است. يك سنگي بيندازند روي سر يك آدم، با فيلش يك لحظه بشود كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ (فيل / 5) مثل گوشت چرخ كرده به تعبير ما، اينطوري بشود. كه باور مي كند؟ مگر هر چه مردم باور نكردند نبايد گفت؟ بايد گفت تا باور كنند. آنقدر مي گوييم قرآن معجزه است تا باور كنند، اينقدر مي گوييم حضرت بقيةاللّه خواهد آمد تا باور كنند و بيايد. اين است، مگر در قرآن با دم مرده گاو، آدم مرده را زنده مي كنند. كه باور مي كند؟! ولي قرآن آنقدر گفته كه الان يك نفر شما يا جرأت نمي كنيد يا معتقديد كه اين درست است. بايد گفت، مگر هر چه كه ما نديديم چون نديدند ره افسانه زدند، چون نديدند حقيقت، ره افسانه زدند كه نبايد باشد. بياييد ببينيد، واللّه و باللّه مكرر در مكرر ديده شده كه حضرت بقيةاللّه اين مملكت را حفظ كرده اند، مردم اين مملكت را حفظ كرده اند با اين همه دشمناني كه در اطراف هستند. وقت من گذشت، از همه ي آقايان عذر مي خواهم. مي خواستم درباره ي جريان مؤمن آل فرعون يك مقداري صحبت كنم ولي خوب همين ها هم لازم بود و انشاءالله اميدواريم اعتقادات تان را تمرين كنيد، خودتان را بسازيد براي ظهور و حتماً حضرت مي آيد، حتماً وجود دارد، خدا رحمت كند اين تكّه را ختامه مسک     بشود.

مرحوم آقا سيدابوالحسن اصفهاني، يك بحرالعلوم، آن بحرالعلوم معروف نه، يك بحرالعلومي بود، شش امامي بود در طرفهاي يمن، براي مرحوم آقا سيدابوالحسن اصفهاني نامه نوشت آن شخص، كه امام زمان را شما ثابت كنيد. ايشان فرموده بودند كه بيا نجف، من ثابت كنم. ببينيد اين ايمان به درد مي خورد، او هم بلند شد و با پسرانش و يك عدّه اي آمده بودند نجف، اين را با يك واسطه من نقل مي كنم، مرحوم آقاي ميرجهاني خدا رحمتش كند، اهل اصفهان، از علماء بود كتابهاي زيادي نوشته بود ايشان، خودش بود در جريان. مي گويد شب اينها بلند شدند فقط آن بحرالعلوم و مرحوم سيد ابوالحسن و يك خادم و پسر بحرالعلوم، رفتند در وادي السلام، يك جايي است به نام مقام ولي عصر، آنهايي كه رفته اند مي دانند. رفتيم آنجا، در را بستند، پسر و خادم را بيرون گذاشتند همين بحرالعلوم و خود آقا سيدابوالحسن رفتند. آنهايي كه بيرون بودند مي گفتند ما ديديم يك نوري – آخر نورهاي ظاهري گاهي با نورهاي باطني قاطي مي شود، ما نمي گوييم حضرت ولي عصر هر جا نشسته همه آنجاها را مثل چراغ پرنوري نوراني كرده، اين توهين به حضرت است ولي گاهي لازم است براي افراد ظاهربين يك اشعه اي نشان بدهند و ديده شده، يك نوري كه از اين درزهاي در – در چوبي بوده سابق – درزهاي در، نور زد بيرون. بحرالعلوم هم افتاد و غش كرد. بعد ما را صدا زدند آمديم و ايشان را به هوش آورديم. گفتند چه ديدي؟ گفت: خود حضرت را ديدم. خوب بايد اين طور اعتقاد داشته باشيم. از يمن دعوتش مي كند به نجف، بيا برويم آنجا ببين، وقتي كه چيزي را ببيني ديگر جاي حرف ندارد. و امثال اينها، قضايا، شايد صدها، هزارها، من اينها را بايد بگويم ميليون ها افراد خدمت حضرت مي رسند هم نور مي بينند، هم در تاريكي مي بينند، همه جا هست. اين حرفها چه هست كه ما مي زنيم؟ چرا اينقدر سطحي بين هستيم؟

خوب ماه ذيقعده در پيش است انشاءالله، ماه حضرت رضا عليه الصلوة والسلام، يك دوستي داشتيم. باز عرض كنم، به نام حاج حاج آقا در ابهر بود، خيلي آدم ساده اي بود، خيلي ساده، اين يك روز آمد خدمت حاج ملاآقاجان، حاج ملاآقاجان مشهد بود. ديديم يك دسته گلي از اين گلهاي طبيعي در بغلش هست. گفتيم اين را از كجا آوردي؟ ديديم گريه مي كند. گفت: ديدم حضرت روي ضريح نشسته اند هر چه فكر كردم حاجتم چه بود من از حضرت مي خواستم، يادم نيامد. گفتم: آقا همين دسته گل را بدهيد به من. آن وقت هم يك ضريح فولادي بود در حرم، كوتاه بود كه اين را برداشتند بعد مرحوم آقاي حافظيان ضريحي ساخت براي حضرت رضا و بعد از آن ضريح ديگري كه جديداً ساخته بودند. آن ضريح فولاد، من يادم است كوتاه بود. حضرت دادند و همه ديدند. آقا اين گل را برداشت من هم برداشتم، فرار كردم مسافرخانه اي كه مرحوم حاج ملاآقاجان در آن بود همان دم در صحن بود آورده بود خدمتشان. اي بابا! ما كجاييم؟ هر چه هم – بدانيد آقايان – هر چه هم ما متجددتر،  متعين تر بشويم و دنياپرست تر بشويم اين مسائل مي رود كنار، نيست. لذا ما اصلاً گفتيم اين حرفها را نه خودمان مي زنيم نه شما بزنيد به آن حقيقت تان، به صفات حميده تان فكر كنيد و صفات حميده در خودتان بوجود بياوريد و صفات رذيله را از خودتان دور كنيد. كه يك وقت چشم باز مي كنيد مي بينيد همه اينها را داريد ولي مي گويند -به قول معروف- هيس! هيچ چيز نگو. چرا؟ به خاطر اينكه مردم نمي فهمند. درك نمي كنند، نمي خواهم بعضي حرفها را بزنم ولي خداي تعالي در قرآن فرموده: حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ (مدثر / 50) بعضي وقتها به خشب، چوب، بعضي وقتها قلب هايشان را به سنگ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً (بقره / 74) اينها نمي فهمند، اينها را رهايشان كن. پس حرف نزن، لذا مي گويم هر چه مكاشفه ديديد، هر چه خواب خوب ديديد، هر چه مشاهداتي داشتيد، هر چه از اين قبيل داشتيد به كسي نگوييد. انشاءالله يك روزي مي شود كه شما سرتان بالا است، آنهايي كه منكر بودند سرشان را پايين مي اندازند و همان بهشت شماست و همان جهنم آنهاست.

نسئلك اللهم و ندعوك باسمك العظيم الاعظم الاعز الاجل الاكرم اقسمك بامام زماننا يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، پروردگارا به آبروي ولي عصر فرج آن حضرت را برسان. همه ي ما را از بهترين اصحاب و يارانش قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضي بفرما. خدايا به آبروي آقاي مان حجة بن الحسن گرفتاري هاي مسلمين برطرف بفرما. خدايا امام زمان ما را مورد معرفت زياد ما، محبت زياد ما، قرار بده. معرفت كامل آن حضرت را در دلهاي ما زياد بفرما. ادب در محضر آن حضرت را خدايا نصيب ما بفرما. خدايا ما را مطيع آن حضرت، مجتهد در اطاعت آن حضرت قرارمان بده. پروردگارا به آبروي آقايمان حجة بن الحسن آنهايي كه در راه تزكيه نفس قدم برداشته اند موفق شان بفرما. همه ي مسائلي كه مانع راهشان هست از آنها برطرف بفرما، امواتمان، شهداءمان غريق رحمت بفرما، عاقبت مان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا. 

 

لینک آپارات : کلیک کنید

 
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *