۲۹ رمضان ۱۴۱۴ قمری – ایمان به غیب و شهود

ایمان به غیب و شهود/ ۲۹ رمضان ۱۴۱۴

 

«أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين سيدنا و نبينا ابی القاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين لا سيما علي سيدنا و مولانا الحجة بن الحسن رُوحي و أرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين من الآن إلي قيام يوم الدين

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ* وَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ‏»[1]

در شب‌هايي كه در مسجد بوديم و در شب‌هاي گذشته درباره اين آيات سخن گفته شد، و گفتيم كه اهميت ايمان به غيب بيشتر از مشاهده است و اگر كسي ايمان به غيب پيدا كرد، ايمان او عميق‌تر و ارزش ايمان او بيشتر است و گفتيم كه خداي تعالي در اين آيات اول به اعتقادات اشاره كرده است، چون ايمان به غيب اعتقادات را مي‌رساند. انسان بنشيند در ميان حتي اتاق، در محل خلوت، فكر كند، استدلال كند، عقل خود را قاضي قرار بدهد تا ايمان به غيب پيدا كند، حتي در زمان حضور پيغمبر اكرم و ائمه اطهار آن چيزي كه ارزش داشت ايمان به ظاهر نبود، ايمان به غيب آن بود. ايمان به غيب خيلي اهميت دارد كه اعتقادات را تحت اين كلمه بيان كرده است. بعد نوبت به عمل مي‌رسد كه اهل تقوا، اين‌ها داراي عبادت فردي هستند، نماز از چيزهايي است كه در حقيقت يك عبادت فردي است،‌ يعني يك نفر به تنهايي مي‌تواند اين عبادت را انجام دهد، اگرچه آن هم اجتماعي آن بهتر است. از نظر ارزش قيمت نماز جماعت از نماز فرادي خيلي بيشتر است. نماز را در مسجد خواندن، بالأخص در مسجد جامع خواندن، اهميت اين از نمازي كه انسان در خانه بخواند خيلي بيشتر است. به ما دستور داده‌اند كه نماز خود را با جماعت بخوانيد، در مسجد بخوانيد، در مسجد جامع بخوانيد و اگر در مسجدالحرام خوانديد باز بهتر است. براي اينكه دور هم جمع بشويد، با هم در ارتباط باشيد، يكديگر را ملاقات كنيد،‌ خودِ جلساتي كه انسان تشكيل بدهد يك عده از دوستان دور هم بنشينند، دوستان همفكر، هم‌‌عقيده، ولو حرفي نزنند، از نظر اسلام خيلي پرارزش است. حتي در روايات زيادي آمده است كه ائمه اطهار فرمودند: دور هم بنشينيد، مجلس تشكيل بدهيد و احياء امر ما را بكنيد، و غالباً در هر جا مسئله «أَمرُنا» ذكر شده است –اين كلمه را توجه داشته باشيد- «أَمرُنا» امر ما خاندان عصمت، بدانيد كه منظور سيطره بر تمام عالم و حكومت عدل جهاني و تشكيل حكومت واحد و تحت پوشش قرار دادن تمام مردم دنيا در حكومت الله است.

« أَحْيَا أَمَرَنَا»[2] احيا كنيد، امر ما را زنده نگه داريد، وإلّا اگر جلسات تشكيل داديد، جلسات شما به غيبت، به حرف‌هاي دنيا، به سخنان بي‌فايده، به مطالب بي‌ارزش…، يا حتي اگر مجلسي تشكيل داديد كه يك ظالمي در آن مجلس حاكم بود، به نفع آن ظالم حرف زديد، خيلي از مجالس در دنيا هست كه از مسير حق به طور كلي خارج است، از مسير صحيح حتي مسيري كه اين مجلس را به خاطر آن تشكيل دادند خارج است…، ما در مسائل سياسي زياد وارد نمي‌شوم اما اين‌طور كه شايد شما فكر كنيد بي‌اطلاع نيستم، يك وقتي اين قوانين حقوق بشر كه اساس سازمان ملل بر آن تشكيل شده است مطالعه مي‌كردم، سي مادّه قانون بيشتر ندارد، قوانين اساسي آن سي مادّه است. در تمام اين سي مادّه اگر شما دقت كنيد اولاً تنها در كتاب نهج‌البلاغه بيشتر و دقيق‌تر از اين سي مادّه از حقوق بشر حرف زده است، و شما برداريد قطعنامه‌هاي سازمان ملل را از اول تا به آخر –چون همه آن چاپ شده است و نوشته شده است- مطالعه كنيد و با اين سي‌ماده قانون مقايسه كنيد، شايد در صد قطعنامه ده‌تا يا حتي كمتر از ده‌تا، با همان سي مادّه قانون تطبيق نمي‌كند. اولاً ابرقدرت‌ها كاملاً دست خود را روي اين سازمان پرعظمت گذاشته‌اند، خرافات در اين سازمان به قدري حاكم است كه يكي از دوستان ما –خدا او را رحمت كند- از علما بود، از علماي به اصطلاح متجدد بود، به نيويورك رفته بود براي ديدن ساختمان و سازمان ملل. مي‌گفت: آن طبقات ساختمان را كه ما بالا مي‌رفتيم، من هم نگاه مي‌كردم تشريفاتي داشت، طبقه دوازدهم را كه نگاه كرديم يك دفعه درِ آسانسور در طبقه چهاردهم باز شد. من به مترجم خود گفتم: من اشتباه مي‌كنم يا دو طبقه اضافه آمديم. گفت: نه، سازمان ملل طبقه سيزدهم ندارد. گفتم: چرا؟ گفت: چون سيزده نحس است. حالا اين ساختمان مي‌خواهد سرنوشت مردم دنيا را… .

ايده‌اي كه در يك روز، يعني بعد از جنگ جهاني دوم باعث شد كه اين سازمان به وجود بيايد اين بود كه همه مردم دنيا متوجه شدند كه بايد حكومت واحدي بر دنيا فرمانروايي كند، به اين نتيجه رسيدند. دولت‌ها را نتوانستند سركوب كنند، گفتند يك سازماني تشكيل مي‌دهيم كه از همه ممالك عالم در آن سازمان بيايند بنشينند، يك نماينده داشته باشند، تا اين‌ها تصميمات كلي را براي مردم دنيا بگيرند، در عين اينكه هر مملكتي رئيس‌جمهور دارد، شاه دارد، نخست‌وزير دارد، در عين حال اين كار را ما مي‌كنيم كه آن‌هايي كه با ما هم‌پيمان هستند را ملزم مي‌كنيم كه طبق قوانيني كه ما در اين‌جا تنظيم كرده‌ايم عمل كنند. اين سازمان بعد از آن جنگ جهاني اول و دوم به وجود آمد كه ميليون‌ها مردم در اين دو جنگ كشته شدند و همين مقدار معلول باقي ماند و گرفتاري‌هايي به وجود آورد، در عين حال اين‌شده است، يعني امروز اگر شما اخبار را گوش مي‌داديد سازمان ملل براي جريان فلسطين يك جلسه تشكيل داده است، آمريكا به آن گفته است حالا دست نگه دار، و پنج دولت و پنج حكومت حق همه چيز بر اين سازمان دارند. حالا شب جمعه، آن هم شب جمعه آخر ماه رمضان اين حرف‌ها را نزنيم بهتر است، اين‌ها را در روزنامه‌ها بخوانيد.

بشر به اين‌جا رسيده است كه بايد در مقابل دين سر تعظيم فرود بياورد. بشريت اگر بخواهد…، چون اين مسئله حكومت واحد جهاني كه ما مردم مسلمان مي‌گوييم يك روز بالأخره تحقق پيدا خواهد كرد، از نظر تاريخي به زمان اسكندر مي‌رسد، يعني اين فكر كه هميشه آرزوي مردمان صلح‌جو و عدالت‌طلب اين بوده است كه همه مردم تحت يك حكومت بيايند، همه مردم تحت يك فرماندهي باشند، همه با هم برادر باشند، همه با هم برابر باشند، اسلام با اِعمال ثواب‌هايي كه بر آن اَعمال در نظر گرفته است اين معنا را طبيعتاً خواسته به وجود بياورد و تا حدي هم به وجود آورده است، اگر دشمن‌ها بگذارند. نماز يك عبادت فردي است «وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ» در اين آيه هست، يك عبادت فردي است اما بهتر آن اين است كه همين عبادت فردي را در جماعت بخوانيد، همين عبادت فردي را در مسجد بخوانيد. مسجد كه محل اجتماع است، جماعت چون محل اجتماع است، و باز بهتر از نماز جماعت و نماز در مسجد، نماز جمعه است كه در هر هفته در يك فرسخ در شهرهاي اسلامي مردم يك جا جمع بشوند با يك زبان، با يك حركت، با يك وحدت نماز جمعه بخوانند، آنقدر نماز جمعه ثواب دارد كه اگر تنها شما از خدا بخواهيد كه خدايا امام زمان را برسان كه وضع روبه‌راهي به نماز جمعه‌ها بدهد…، چون وقتي امام زمان آمد ديگر شما هيچ عذري نداريد كه نماز جمعه نخوانيد. چون يا خود او جلو مي‌ايستد يا يك نفر را براي امامت نماز جمعه تعيين مي‌كند، و كسي نمي‌تواند بگويد اين امام جمعه را ما عادل نمي‌دانيم، عادل هم ندانستي واجب است بروي اقتدا كني. واجب است كه از صبح جمعه خود را براي نماز جمعه آماده كني. در زمان غيبت ما مي‌گوييم كه -بهانه است، وإلّا اين اندازه‌ها فشار نيست- اين آقاي امام جمعه را ما عادل نمي‌دانيم، با همين كلمه شما از نظر مسلمان‌ها معذور هستيد كه نماز جمعه نرويد، اما آن‌جا ديگر اگر اين را گفتيد كافر هستيد. اگر بگوييد خود امام معصوم عادل نيست –نستجيرُ بالله- كه كافر مطلق هستيد، اگر نماينده امام معصوم را هم بگوييد كه عادل نيست باز توهين به امام كرديد، ‌بنابراين آن نماز جمعه‌اي كه تمام مردمِ مكلّف مشهد مثلاً، اگر دو ميليون جمعيت در مشهد دارد، لااقل يك ميليون و پانصد هزار نفر آن‌ها بايد در نماز جمعه جمع بشوند. ببينيد چه خبر مي‌شود، چه اجتماعي مي‌شود،‌ و لذا اجر نماز جمعه از همه اجرها بالاتر است.

خداي تعالي در قرآن مي‌فرمايد: «إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ»[3] وقتي كه براي نماز روز جمعه ندا داده مي‌شود، همه شما سعي كنيد بي‌تفاوت نباشيد، حركت كنيد، بدويد «إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ» كه منظور همان نماز جمعه است «وَ ذَرُوا الْبَيْعَ» اگر مشغول معامله پرنفعي هم هستيد همان جا آن را رها كنيد «وَ ذَرُوا الْبَيْعَ» خيلي ساده است، معاني آن را همه شما مي‌فهميد. اين براي شما بهتر است از هر چيز «ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ‏َ» ولي مسلمان‌هاي ضعيفي كه پيش خدا ارزش ندارند «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً»[4] وقتي كه يك تجارتي را مي‌بينند، صداي آهنگي را مي‌شنوند، اين‌ها تو را تنها مي‌گذارند و به نماز جمعه حاضر نمي‌شوند. نمي‌خواهم درباره نماز جمعه صحبت كنم، نماز جمعه خيلي اهميت دارد و إن‌شاءالله بايد مردم مسلمان به اين نماز پراهميت و نماز عيد كه «جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمِينَ عِيداً وَ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ مَزِيداً»[5] نماز عيد همه شما خوانديد، در قنوت نماز عيد نُه مرتبه اين جملات خوانده مي‌شود كه «جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمِينَ عِيداً» خدايا تو براي مسلمان‌ها امروز را عيد قرار دادي، عيد هم به معناي برگشت به يك وضع تازه‌اي است، انسان صبح عيد كه مي‌شود يك حمامي مي‌رود، لباس نو مي‌پوشد، لباس تازه‌اي مي‌پوشد، در وضع خود تجديدنظر مي‌كند، خود را تجديد مي‌كند، روبه‌راه مي‌كند «جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمِينَ عِيداً» اما روز عيد فطر كه إن‌شاءالله در پيش داريم و نزديك است كه شايد روز دوشنبه باشد و احتمالي هم دارد كه روز يكشنبه باشد -چون مردم مسلمان حوصله سي روز روزه گرفتن را ندارند، غالباً به 29 روز آن را تمام مي‌كنند- حالا به هر حال چه دوشنبه باشد و چه روز يكشنبه، نزديك است، إن‌شاءالله نماز عيد را كه خوانديد اين جملات را مكرر مي‌خوانيد، چون نماز عيد نُه تا قنوت دارد و مي‌گوييد «جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمِينَ عِيداً» اما از براي پيغمبر و اولاد پيغمبر «ذُخْراً و كِرامَتاً» مايه اهميت، اكرام…، البته تا به حال نبوده است،‌ چون مقدمه دنيا گذشته است، مقدمه زندگي در دنيا اين ده هزار سال، يازده هزار سال گذشته و اين ۱۴۰۰ سال گذشته، اين مقدمه بوده است و بقيه آن كه شايد حدود متجاوز از يك ميليون سال باشد بعد از ظهور است و آن‌جا است كه عيد براي آل پيغمبر اكرم، اولاد پيغمبر اكرم مفهومي دارد. در زيارت حضرت معصومه كه مأثور است و از ناحيه امام رسيده است مي‌خوانيم: «وَ أَنْ يُرِيَنَا فِيكُمُ السُّرُورَ وَ الْفَرَجَ»[6] اي آل پيغمبر خدا به ما نشان بدهد يك روز را كه شما داراي يك خوشحالي باشيد و فرجي براي شما باشد و تا زمان ظهور حضرت بقيةالله اهل‌بيت پيغمبر نه خوشحالي داشتند و نه سرور. همان كسي هم كه پدر او مرده است اگر وسط جلسه با او يك صحبتي بكنيد او يك تبسمي بكند، اين علامت سرور او نيست، يا اگر نفهميد معني پدر مردن يعني چه، مثل خيلي از سادات هستند نمي‌دانند اينكه آن حكومتي كه خدا براي آل پيغمبر در نظر گرفته است يعني چه،‌ وإلّا نمي‌توانند اصلاً خوشحالي داشته باشند. اگر بدانند چه اجدادي داشتند و اين‌ها را با چه وضعي مردم كشتند…، يكي از ضررهاي روضه‌خواني -البته روضه‌خواني خيلي خوب است- ولي ضرر روضه‌هاي تند خواندن و به اصطلاح خيلي داغ خواندن اين است كه انسان در آن قسمت قساوت مي‌گيرد. اگر دفعه اول باشد بگويند سر ابي‌عبدالله را روي نيزه كردند شما نمي‌توانيد راحت باشيد. آخر حساب آن را انسان بكند، چطوري مي‌شود،‌ يك مقدار انسان فكر بكند، اصلاً مگر مي‌تواند طاقت بياورد، مخصوصاً اگر ابي‌عبدالله‌الحسين را بشناسد، ولي بس كه خواندن الآن مي‌بينيد حتي نه من و نه شما گريه هم نمي‌كنيم. زياد خواندند. بعضي از روضه‌ها واقعاً عجيب است، شما مثلاً فرض كنيد بدن ابي‌عبدالله‌الحسين را زير سُم اسب پايمال…، عجيب است انسان…، خود من اين‌طوري هستم حالا نمي‌دانم شايد ديگران اين‌طور نباشند، من گاهي تنها كه مي‌خواهم گريه كنم، و برايخود من يك روضه‌اي بخوانم، بيست سي تا از اين چيزهاي تند را فكر مي‌كنم مي‌بينم نمي‌توانم طاقت بياورم. فاطمه زهرا را آن‌طور، خيلي عجيب است، طفل شيرخوار ابي‌عبدالله آن‌طور، اصلاً نمي‌شود انسان طاقت بياورد، محال است بتواند طاقت بياورد، منتها چون اين‌ها را زياد خواندن و گفتند براي ما عادي شده است، وإلّا انسان بداند كه اهل‌بيت پيغمبر چه كساني هستند «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ‏»[7] زمين به ارث براي بندگان صالح خدا است. خدا براي يك مُشت مردمي كه اين‌ها فقط وجود مصرفي هستند…، ديشب مي‌گفتم: بعضي‌ها را انسان فكر مي‌كند وجود اين شخص چه فايده در اين دنيا دارد؟ غذاهاي به اين خوبي را بگيرد مصرف كند، تبديل به نجاست كند،‌ جز اين هيچ فايده ديگري ندارد. نه به درد مردم مي‌خورد، نه به درد خود مي‌خورد، نه به درد زن و بچه خود مي‌خورد، هيچ، هيچ، يك موجود غذا بخورد حتي از الاغ هم پست‌تر «اولئک کالأنعام بل هم أضلّ» به الاغ يك كاري بدهند،‌ باري بدهند مي‌كشد، اين طرف و آن طرف مي‌برد، اما اين هيچ كاري نمي‌كند. در خانه راحت…، حتي به درد خود هم نمي‌خورد. يك موجود مصرفي است. اگر شما يك خُمي در خانه خود درست كنيد، يك مُشت غذاي خوب را داخل آن بريزيد، بعد كه بو گرفته برداريد دور بريزيد. كار شما اين باشد، او هم مثل اين است. جداً يك تكاني انسان بخورد، انسان به چه درد مي‌خورد؟ يا روح خود را انسان درست كند، يا جامعه خود را درست كند، يا خدمتي به جامعه بكند.

من گوش مي‌دادم يك كسي به يك كس ديگري مي‌گفت: من بيكار هستم، چه كار كنم؟‌ كاري هم از من برنمي‌آيد. اين مي‌گفت: برو دمِ پست خانه، زبان خود را دربياور، مردم مي‌خواهند تمبر پشت پاكت بچسبانند…، آخر اقلاً يك فايده‌اي انسان براي جامعه خود داشته باشد. آخر تو چه فايده‌اي براي جامعه خود داري؟ خوشحالي كه يك حقوق بازنشستگي به تو مي‌دهند، در خانه مي‌خوري و مي‌خوابي؟ واقعاً انسان بايد همين‌طور باشد؟ نه عبادتي، نه نمازي، بچه‌هاي انسان بگويند: اين چرا نمي‌ميرد. من آنقدر جوان متدين سراغ دارم كه اين‌ها مي‌آيند مي‌گويند: آقا ما اگر نفرين كنيم پدر ما زودتر بميرد بدكاري كرديم؟‌ مي‌گويم: چرا؟ مي‌‌گويند: وجود او فقط به درد خوردن و خوابيدن و غُر زدن مي‌خورد. حالا اگر غُر نمي‌زد باز خوشحال بوديم. جداً يك تكاني بخوريم آخر،‌ يك كاري بكنيم، اقلاً همين اندازه -اين كه من گفتم نمي‌خواستم شما را بخندانم- فايده داشته باشد كه زبان تو، آب دهن تو به درد تمبر چسباندن بخورد. آنقدر انسان خود را بي‌ارزش در جامعه…، آن‌وقت به اين خوشحال هم باشد كه الحمدلله ما…، من از بعضي‌ها مكرر سؤال مي‌كنم آقا شغل شما -ماشاءالله سرحال هستي- چيست؟ مي‌گويد: بازنشسته هستم. حالا بازنشسته، چه كاره هستي آقا؟ بازنشسته ديگر، خود بازنشستگي شغل است. در خانه هستيم، ريش او هم دوتيغه تراشيده، دهن او هم بوي مشروب مي‌دهد، اگر اهل عبادت باشد مي‌گوييم در خانه دارد عبادت مي‌كند، دارد خود را مي‌سازد. يك وجود بي‌فايده كه حال انسان واقعاً به هم مي‌خورد كه در زندگي به اين انسان فكر كند. حال من كه به هم مي‌خورد. باز آن كافرهايي كه براي جامعه خود خدمت مي‌كند. آخر تو چه هستي؟ می پرسند كه من نماز خود را در خانه بخوانم بهتر است يا در مسجد؟ من يك قاعده كلي براي همه شما بگويم. نماز دو جنبه دارد: يك نماز‌هاي واجب است كه صددرصد در جمعيت، با جمعيت خواندن استحباب آن بيشتر است ولو اينكه در خانه خلوت تو با حال نماز بخواني ولي در مسجد بي‌حال نماز بخواني. در خانه خلوت نخوان و در مسجد بخوان با جمعيت. گاهي نماز مستحبي است، نمازهاي مستحبي را چون انسان براي خودسازي مي‌خواند، اين‌جا هر چه حواس انسان جمع‌تر باشد براي خودسازي بهتر است. اگر مسجد خلوتي پيدا كردي…، من ديده بودم در قم وقتي كه تحصيل مي‌كرديم، بعضي از علما كليد بعضي از مساجد سر كوچه دست آن‌ها بود، مي‌رفتند در مسجد را باز مي‌كردند، بعد هم مي‌بستند آن‌جا نماز تنهايي مي خواندند. كليد آن‌جا هم دست تو نبود، حالا دو سه نفر گوشه كنار باشند مهم نيست. چنين جايي پيدا كردي برو آن‌جا نماز بخوان، وإلّا در خانه.

اين عبادت فردي، و اما اجتماعي. يكي از عبادت‌هاي اجتماعي انفاق است «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» هر كس از هر چيزي كه خدا به او داده انفاق كند. خدا به يكي علم داده است «زَكَاةُ الْعِلْمِ بَذْلُهُ»[8] از علم خود براي مردم بيان كند. اين‌جا چيزي ياد گرفتيد، زن تو در خانه نشسته است، براي تو سحري درست مي‌كند، قبل از خواب برو بگو آن‌جا خلاصه حرف‌هاي فلاني اين بود و من اين‌ها را ياد گرفتم و به تو تحويل مي‌دهم. چقدر خوب است، به جاي اين‌كه بخواهيد حرف‌هاي بي‌خود بزنيد مايه دعوا بشود، بعد يكي دو روز گرفتاري براي خود درست كنيد تا دومرتبه آشتي بكنيد، بنشينيد اين حرف‌ها را بزنيد. هيچ خجالت هم ندارد، امشب اين مجلس رفتيم، شما كه اين‌جا مشغول آشپزي، شما اين لطف را كرديد براي ما غذا درست كرديد، ما هم اين لطف را به شما مي‌كنيم كه حرف‌ها را براي شما مي‌گوييم، آنچه كه به درد شما مي‌خورد اين‌ها است، چه اشكالي دارد. «زَكَاةُ الْعِلْمِ بَذْلُهُ».

 «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» امشب اين مطالب روزي شما شده است، برويد اين‌ها را انفاق كنيد. يكي رفته است صبح تا غروب كار كرده است، كسب كرده است، به اندازه مخارج خود برمي‌دارد، بقيه آن را انفاق مي‌كند. يكي دوره سال فعاليت كرده است، هر چقدر هم اين‌طور فعاليت كنيد ارزش آن هم بيشتر است، يك كسي مي‌گفت: من مكه نرفتم. گفتم: چرا؟ گفت: ما هر چه درمي‌آوريم، به اندازه‌اي است كه مثلاً مخارج ما درمي‌آيد. گفتم: بيشتر دربياور. كار تو كه ماشاءالله خوب است، هنر خوبي داري. گفت: نه، قناعت. گفتم: نه، اشتباه مي‌كني، تو بايد تا جايي كه مي‌تواني فعاليت كني، نصف روز در اداره هستي، نصف روز ديگر را هم…، انسان حداقل بايد هشت ساعت كار بكند. بقيه آن را هم برو يك شغل آزادي گير بياور، كار بكن، پول به دست بياور، زياد هم داشته باشد، اگر نخواستي انفاق كن، كار اميرالمؤمنين اين بود. حضرت اميرالمؤمنين (عليه الصلاة‌ و السلام) مكرر در شرح حالات ايشان نوشته‌اند كه نخلستان‌هاي خرما تشكيل مي‌داد، هزار درخت…، شما مي‌دانيد درخت خرما بزرگ است، فاصله بين دو تا درخت خرما بايد زياد باشد. شما ببينيد اميرالمؤمنين چقدر زمين را زير كشت قرار مي‌داد، دانه را مي‌كاشت، درخت خرما مي‌شد، هزار درخت در باغ او بود، اين‌ها را مي‌فروخت و پول‌هاي آن را در دامن خود مي‌ريخت، در مسجد كوفه مي‌آمد، فقرايي كه مي‌دانستند امروز اميرالمؤمنين باغ فروخته است دور او جمع مي‌شدند، حضرت مي‌داد، همه را مي‌داد. اين معني «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» است. اگر زبان تو كار مي‌كند، زبان تو، آبرويي داري، اين آبرو را خدا به تو داده است، از اين آبرو براي ديگران استفاده كن «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ». تو رئيس اداره شدي، زيردست‌ها حرف تو را گوش مي‌دهند، مي‌بيني يك مظلوم آن گوشه ايستاده است، نگو به من مربوط نيست، اتفاقاً به تو مربوط است، آن رياست را خدا به تو داده است، از اين انفاق كن. از بازوي خود انفاق كن، ماشين مردم كنار خيابان خاموش كرده است،‌ زور تو هم خوب است، اقلاً پنج شش نفر زورهاي خود را روي هم مي‌ريزيد، ماشين را هُل مي‌دهيد، ماشين روشن مي‌شود، اين «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ». از همين چندتا نمونه‌اي كه عرض كردم بقيه را شما مي‌توانيد قياس كنيد، بقيه را قياس كنيد، هر چه خدا به شما داده است، از آنچه كه خدا به شما داده است انفاقي بكنيد، انفاق كنيد. انفاق يعني چه؟ يعني به ديگران بدهيد. روز عيد فطر دستور اين است كه اگر شما چيزي داريد فطريه خود را بده، نداريد بگير. حالا انسان ديگر نه بدهد، نه بگير كه نباشد. داري بنشين حساب كن، اگر مخارج خود را حساب كردي ديدي نه، اضافه داري، الحمدلله، يا مساوي داري، احتياجي نداري، بده. نفري صد تومان براي هر فردي از عائله خود و مهمان خود كه موقع مغرب منزل شما باشد يا جيره‌خوار شما باشد ولو در شهر ديگري، دانشجويي داريد، در حوزه علميه يك محصلي داريد، براي او پول هر ماه مي‌فرستيد، حالا فطريه آن را شما بايد بدهيد. نفري صد تومان، هر رأسي صد تومان، حتي براي آن بچه‌اي كه قبل از اذان مغربِ شب اول ماه شوال متولد شده است، براي همه بده. نه، آقا من حساب كردم خرج من زيادتر از دخل من است، بگير. اين‌ها را كه مي‌گويند براي همين است، براي همين است كه تو بگيري. ديگر نه بدهي، نه بگيري نداشته باشي. حالا يك كسي بخواهد نگيرد هم نگيرد، از آن طرف گرفتن آن واجب نيست، اما از اين طرف دادن آن واجب است.

بله، صبح عيد فطر قبل از نماز عيد فطر، فطريه خود را يا مي‌دهيد يا از اموال خود جدا مي‌كنيد تا به مستحق واقعي برسانيد. «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ». روايت دارد اگر گرفتاري داشتيد به برادر مؤمن خود بگوييد، اين از سه حال خارج نيست: يا اينكه خود او گرفتاري شما را رفع مي‌كند، پولي بخواهيد به عنوان قرض به شما بدهد، به شما مي‌دهد، خود او دارد به شما مي‌دهد. زن بخواهيد، دختر خوبي دارد به شما مي‌دهد. شوهر مي‌خواهيد –البته با شما نيستم با آن‌ طرفي‌ها هستم- پسر خوبي دارد به شما مي‌دهد. وسايل ازدواج مي‌خواهيد، وسيله دارد به شما مي‌دهد. مرحله دوم، ندارد ولي آبروي اين را دارد كه به اين‌ و آن بگويد براي شما پول تهيه كند، يا مثلاً دختر براي شما يا شوهر براي دختر شما پيدا كند، به او بگوييد، او بايد اين كار را بكند، از آبروي خود استفاده بكند. حالا نه، يك نفر رفيقي داريد كه نه پول دارد و نه آبرو، گاهي مي‌شود، اين شخص دعا كند، دعا را كه مي‌تواند بكند. دعا كند، چون همه بي‌آبروها در خانه خدا مقبول هستند. چون هيچ كس در خانه خدا آبرو ندارد، جز اهل‌بيت عصمت و طهارت، آن‌ها جدا هستند، آن‌ها آبرومندان در خانه خدا هستند؛ وإلّا از آن‌ها بگذرد همه ماها مثل هم هستيم. انسان در خانه خدا مي‌رود، هر چه آبرو هم نداشته باشد خدا به آبروي ما كاري ندارد، مي‌گويد: تو حالا كه براي برادر مؤمن خود دعا كردي من هم..، او قبل از اينكه برادر مؤمن تو باشد بنده من است، من حاجت او را برآورده مي‌كنم، پس «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ».

انفاق در همه چيزها هست، حالا من اگر بخواهم مثال بزنم مثال خيلي هست. مثلاً دو دست لباس داري، يك دست آن را انفاق كن. حضرت زهرا (سلام الله عليها) شب زفاف، يك خانم مستحقي آهسته به حضرت زهرا گفت: من لباس ندارم، حضرت لباس خوب خود را…، البته اين مرحله، مرحله بالاتري است كه انسان لباس خوب‌تر را به ديگري بدهد. اين از «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» بالاتر است كه «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[9] به آن نيكي واقعي هرگز نمي‌رسيد مگر اينكه آنچه را كه دوست داريد…، حساب مي‌كنيد اين لباس ديگر به درد من نمي‌خورد، تو مي‌خواهي آن را چه كار كني، در خانه، در صندوق جا گرفته است انفاق كني. اين آيه شامل اين نمي‌شود، اما يك دست كت و شلوار خوب داري، يك دست كت و شلوار هم هست كه خيلي آن را دوست نداري، آن را كه خيلي دوست نداري، پارچه آن ارزان‌تر است، آن را براي خود نگه دارد، آنكه پارچه آن گرانتر است انفاق كن «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» اين را مي‌گويد. آن‌وقت اقتداكننده به فاطمه زهرا و اميرالمؤمنين مي‌شوي.

قنبر مي‌گويد: با اميرالمؤمنين بازار رفتيم، حضرت دو دست لباس تهيه كرد، يكي پرقيمت و ديگري كم‌قيمت. در ذهن خود گفتيم كه آن كم‌قيمت براي من است و آن پرقيمت هم براي خود او. خانه آمد، آن پرقيمت را به من داد و آن كم‌قيمت براي خود برداشت. هرچه ما گفتيم آقا شما فلان، حضرت فرمود: نه، پيغمبر توصيه شما را به ما كرده است، گفته است به غلامان خود «وَ أَلْبِسْوهُم مِمَّا تَلْبَسُون»[10] از آنچه كه خود شما مي‌پوشيد به آن‌ها بپوشانيد، بله «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ».

جمله بعدي «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ»[11] اين را بدانيد ما بايد بر تمام كتب آسماني كه نازل شده است ايمان داشته باشيم. اگر شما الآن بگوييد كه من تورات را قبول ندارم، شما كافر هستيد. يا مي‌گوييد انجيل را قبول ندارم، به طور كلي، كافر هستيد. به جهت اينكه در قرآن آمده است كه انجيل حق است، هست، شما بگوييد قبول ندارم در واقع قرآن را هم آن‌وقت قبول نداريد. شما بگوييد مثلاً زبور داوود را من قبول ندارم، كافر هستيد و با همين كلام انسان نجس مي‌شود. مي‌توانيد بگوييد اين تورات تحريف‌شده را من قبول ندارم، اين تورات، اين انجيل تحريف‌شدهِ امروز را من قبول ندارم، دقت كرديد، اما اصل تورات و انجيل و زبور و اين‌ها را بگوييد من قبول ندارم كافر هستيد. «وَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ» «ما أُنْزِلَ إلي رسول‌الله» قرآن است و خلاصه آن تبليغ ولايت است. «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ»[12] كه ولايت اميرالمؤمنين است. حالا، «وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ»[13] و هر چه قبل از تو نازل شده است، اين‌ها را هم قبول دارند، و در تمام كتب انبياء‌ و قرآن مجيد مهم‌تر آن كه من در شب گذشته توضيح دادم كه منظور تزكيه نفس است، به جهت اينكه شاه‌فرد و بزرگترين مسئله و مهم‌ترين مسئله در قرآن و در كتب آسماني انبياء گذشته، مسئله تزكيه نفس است. كه اين‌جا مي‌فرمايد: «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ».

حضرت عيسي هر جا…، شما اين را بدانيد،‌ حالا يك وقتي يك بحثي با مسيحي‌ها بود، ما از چند نفر از رفقا خواهش كرده بوديم كه كلمات حضرت عيسي را در كتب شيعه و اسلامي جمع كنيم، جمع هم كرديم، الآن هم داريم، و كلمات حضرت موسي را در قرآن و در روايات جمع كنيم، جمع كرديم. گذاشتيم كنار تورات و انجيل. به مسيحي‌ها گفتيم: انصاف بدهيد، اين‌ها بهتر است كه كلام حضرت عيسي باشد يا آنچه كه شما در انجيل نوشتيد؟ چون از كلام حضرت عيسي بيشتر از آنچه كه در انجيل آمده باشد در روايات ما آمده است. حواريون مثلاً به حضرت عيسي گفتند: «مَنْ نُجَالِسُ‏؟»[14] ما با چه كسي نشست و برخاست كنيم؟ حضرت فرمود: «مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ» كسي كه وقتي به او نگاه مي‌كنيد به ياد خدا مي‌افتيد. چقدر كلام خوبي است، شما تمام انجيل را ورق بزنيد يك كلام به اين پرقيمتي پيدا نمي‌كنيد، و كلمات ديگر. در قرآن هم زياد كلمات حضرت عيسي آمده است. به اين كلمات بايد ايمان داشته باشيد و حضرت عيسي را قبول كنيد، پيغمبر است. يكي از اعتقاد ما در باب نبوت…، سابق كه به ما در مدرسه‌ها راجع به نبوت و اصول دين صحبت مي‌كردند مي‌گفتند: نبوت يعني چه؟ مي‌گفتيم: 124 هزار پيغمبر، اول آن‌ها حضرت آدم و آخر آن‌ها پيغمبر اسلام، همه بر حق هستند. اين بايد جزو اعتقادات ما باشد، بايد همه را ما بر حق بدانيم، همه پيغمبر خدا هستند.

يك وقتي نقل كردند كه يك مسلماني با يك مسيحي دعوا كرده بود، او به پيغمبر اسلام جسارت مي‌كرد اين هم به حصرت مسيح جسارت كرده بود. نه، او چون اعتقاد به پيغمبر ندارد با اين كار در دين خود كافر نمي‌شود، ولي ما چون اعتقاد به حضرت عيسي داريم، با جسارت به حضرت عيسي در دين خود كافر مي‌شويم. حضرت عيسي خيلي محترم است، يكي از فضايل بسيار مهم حضرت عيسي (عليه السلام) اين است كه خدمتگزار امام زمان ما است، ما نبايد اين را دست‌كم بگيريم. از اصحاب خاص حضرت بقيةالله است. مانده است كه بتواند خدمتگزاري خود را به پايان برساند و با حضرت مي‌آيد و اقتدا مي‌كند، مسيحيت را در گرويدن به حضرت بقيةالله دعوت مي‌كند، يك وجود خيلي پرارزشي است. حضرت عيسي به قدري پرارزش است كه خداي تعالي اسم او را در قرآن كلمةالله، روح‌الله گذاشته است. ما حق اينكه حتي اسم او را سبك ببريم نداريم. حضرت موسي هم همين‌طور، حضرت ابراهيم كه ديگر در عظمت آنقدر خدا در قرآن تعريف او را كرده است كه واقعاً هيچ وليّ خدايي بعد از معصومين (عليهم الصلاة و السلام) به مقام حضرت ابراهم نمي‌رسد. خيلي مهم است كه خدا تصديق كند كه قلب او سالم است «إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ‏»[15] قلب سالم، قلب سالم دارد، قلب پاك دارد، دل پاكي دارد. يك وقت هست من به شما مي‌گويم دل شما پاك است، يك وقت هست خدا به يك كسي مي‌گويد دل پاك داري، دل حضرت ابراهيم پاك بود. همه كارهاي او هم قبول مي‌شد، همه كارهاي او هم صحيح انجام مي‌شد. خانه درست كرده است، يك خانه چهارديواري كه از نظر مهندسي خيلي التماس دعا است ولي اين قبول شد، تا روز قيامت مردم بايد دور اين طواف كنند، لحظه‌اي نمي‌شود كه دور آن… مگر موقع نماز كه جلو را مي‌گيرند وإلّا دور آن طواف مي‌شود. يك خانه‌اي داخل آن چون هميشه در آن بسته است…، يك دفعه ما موفق شديم آن بالا رفتيم، نفس انسان مي‌گيرد چون هواي آن خيلي خراب است، پنجره و اين‌ها ندارد، يك خانه چهارديواري اين‌طوري.

خداي تعالي دستور داده است كه برو بچه خود را در منا ذبح كن، اين رفته است، كار خود را هم هنوز كامل انجام نداده است، يعني نگذاشتند انجام بدهد، تا روز قيامت مردم از اين عمل او بايد پيروي كنند. بروند در آن‌جا لااقل يك گوسفند بكُشند. به او دستور داده شده است كه مثلاً هر جا شيطان به تو وسوسه جدي كرد…، اين را شما دست‌كم نگيريد، خيال نكنيد يك كار بي‌فايده‌اي است، اين رمي جمرات را مردم نمي‌فهمند، فكر مي‌كنند يك كار بي‌فايده‌اي است، نه، اين حتي در دوران زندگي شما، به غير از مكه هم به درد شما مي‌خورد. هر جا ديديد كه يك حمله شديدي شيطان به شما كرد يك قدري او را تنبيه كنيد، خود شما هم مي‌توانيد تنبيه كنيد. من ديده بودم، حالا اين حرف‌ها از بين ما بيرون رفته است، بعضي‌ها از اولياء خدا بودند وقتی نفسشان با آنها خيلي ستيزه جویي مي‌كرد. در خانه مي‌نشستند، يك چوب هم كنار خود مي‌گذاشتند، مي‌گفتند: ديگر اگر بخواهي كنار آجيل‌فروشي رد شدي و پول نداشتي و مدام در دل خود گفتي: بروم از اين آجيل‌ها نسيه بگيرم و يك مقداري بخورم، با اين چوب پدر تو را درمي‌آورم. اگر سيگار را ترك كردي، باز مدام از كنار يك سيگاري رد شدي و نفس تو يك طوري شد با اين چوب تو را مي‌زنم. بله، همه اين‌ها نفسانيت است. اگر كنار خيابان يك زني را ديدي بدحجاب است، دفعه اول چشم تو افتاد، سر خود را پايين انداختي، اجري بردي «الْأُولَى‏ لَك» چشم تو يك دفعه افتاد، سر خود را پايين انداختي. دومي اگر برگشتي و نگاه كردي با اين چوب، حتي بعضي‌ها چاقو جلوي خود مي‌گذاشتند، يك مقدار بيشتر بايد آن را ترساند، با اين چاقو تو را درست مي‌كنم. چه كار مي‌كني آقا؟ ممكن است جدي نگيرد.

مرحوم ميرداماد كه معروف است، داماد شاه عباس بوده است. ايشان در مدرسه طلبه بود، طلبه‌اي در مدرسه بود، يك وقتي در اتاق او را يك دختري تَق‌تَق در مي‌زند. باز كرد، يك دختر خيلي خوش‌لباس، خوش‌قيافه. گفت: چيه؟ گفت: من مي‌ترسم بيرون بمانم، پناهنده به شما شدم، خانه هم نمي‌توانم بروم. من مي‌خواهم اين‌جا تا صبح بمانم، صبح كه هوا روشن شد بروم. گفت: بيا داخل. نشست، اول در اتاق را باز گذاشت، چون اگر با يك نامحرمي در يك جا قرار گرفتيد و مجبور شديد بنشينيد در را باز بگذار كه اگر كسي خواست بيايد، بتواند بيايد، وإلّا نشستن شما با او حرام است. اگر در بسته باشد، طوري باشد كه كسي نتواند داخل بيايد، يا مجبور بشود بزند يا ياالله بگويد، اين نشستن شما با او حرام است، ولو هيچ نظري هم نداري، نداشته باش. در را باز گذاشت و نشست، جلو نشست و به دختر گفت: آن عقب بنشين. نشست، نشست. ايشان هم مشغول مطالعه كتاب خود بود. گاهگاهي هم انگشت خود را مي‌گرفت سر چراغ، اين لامپ‌هاي سابق، يك قدري درد مي‌گرفت، عقب مي‌كشيد. صبح دختر رفت، دختر شاه بود، پيش شاه عباس رفت،‌ گفت: ديشب كجا بودي؟ گفت: جريان ما اين است، نمي‌دانم كجا سر من بند شد، گير كردم، خلاصه شب شد و من… . گفت: بالأخره چه شد؟ اين بدتر شد. گفت: ما داخل يك اتاقي رفتيم، يك سيد طلبه‌اي آن‌جا بود و خلاصه جريان هم اين بود، او داشت مطالعه مي‌كرد، مطالعه او و همه چيز عادي بود ولي گاهگاهي انگشت خود را سر چراغ مي‌گرفت و عقب مي‌كشيد. او را خواست، گفت: جريان چه بود؟ گفت: گاهي شيطان مي‌آمد، خلاصه در جلد ما مي‌رفت، من با آتش دنيا او را تنبيه مي‌كردم. انسان بايد نفس خود را تنبيه بكند. البته شماها إن‌شاءالله نيازي نداريد، وقتي انسان از مرحله توبه، آن هم با استقامت كامل وارد به اين مراحلي كه هست شد، در وقتي كه به جهاد با نفس رسيد مثل آب خوردن جهاد با نفس مي‌كند. تجربه شده است، ولي كسي كه يك دفعه چنين پيشامدي مي‌كند بايد يا با چاقو يا با چوب يا با آتش يا با كتك با سيلي، بله، اين را انسان كنترل بكند، كنترل بكند. اين را مي‌خواستم بگويم حضرت عيسي و انبياء گذشته و حضرت ابراهيم، حضرت نوح، حضرت آدم همه پيش ما محترم هستند و حضرت ابراهيم (عليه السلام) با سنگ به شيطان پرتاب مي‌كرد، مي‌زد، چون اين در انسان اثر رواني دارد، وقتي چند دفعه سنگ پراندي، يعني اينكه خود را نجات دادي، و ساير انبياء، همه اين انبياء محترم هستند، كتاب‌هاي آن‌ها پيش ما محترم است و بايد ما ايمان به آن‌ها داشته باشيم «وَالَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ‏ََ» به آخرت انسان بايد يقين داشته باشد، اكثر ماها به آخرت يقين نداريم. جواني در پاي منبر پيغمبر اكرم نشسته بود، رنگ او پريده بود، شب نخوابيده بود. حضرت فرمود: «كَيْفَ أَصْبَحْتَ»[16] چطور صبح كردي؟ گفت: «أَصْبَحْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً» خيلي جرأت داشت، خيلي ادعا است، من ديشب تا صبح بيدار ماندم در حال يقين. حضرت فرمود: «فَمَا عَلامَةُ يَقِينِكَ؟» علامت يقين تو چيست؟ گفت: اولاً همين كه نتوانستم بخوابم «عَجَباً لِلمُحِب كَيْفَ يَنَامُ»[17]‏ . در رواياتي از ائمه اطهار (عليهم الصلاة و السلام) هست كه من تعجب مي‌كنم از كسي كه يقين به مرگ دارد و چطور مي‌خوابد. ديشب تا صبح نخوابيدم و مردم جهنمي را كأنّهُ مي‌ديدم، انسان وقتي به يك چيزي يقين داشته باشد مثل اين است كه مي‌بيند. مي‌ديدم در جهنم معذب هستند و از ترس نمي‌توانستم بخوابم و مردم بهشتي را هم مي‌ديدم كه در نعمت‌هاي بهشت متنعم هستند و از اميدي كه، از علاقه‌اي كه من به آن‌ها برسم شب نمي‌توانستم بخوابم. حضرت فرمود: راست گفتي، او را تصديق كرد و به مردم گفت: مثل اين شخص يقين پيدا كنيد، يقين داشته باشيد.

خدايا به آبروي خاندان عصمت و طهارت ايمان ما را،‌ اعتقاد ما را، امراض روحي ما را، همه را خدايا تحت كنترل خود قرار بده، و امراض روحي را از ما دور بفرما، يقين ما را كامل بفرما.

 

 



[1]. بقره، آيات 3 و 4.

[2]. الكافي، ج‏2، ص 176.

[3]. جمعه، آيه 9.

[4]. همان، آيه 11.

[5]. المصباح للكفعمي، ص 416.

[6]. بحار الأنوار، ج ‏99، ص 266.

[7]. انبياء، آيه 105.

[8]. غرر الحكم و درر الكلم، ص 391.

[9]. آل عمران، آيه 92.

[10]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏15، ص 450.

[11]. بقره، آيه 4.

[12]. مائده، آيه 67.

[13]. بقره، آيه 4.

[14]. الكافي، ج ‏1، ص 39.

[15]. صافات، آيه 84.

[16]. بحار الأنوار، ج ‏67، ص 159.

[17]. همان، ص 160. 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *