۲۹ ربیع الاول ۱۴۲۷ قمری – ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵ شمسی – شرح آیه ولقد یسرنا القران
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ و الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلهِ آلِ الله لَا سِیَّمَا علی بَقیَّهِ الله روحِی وَ اَروَاحِ العالمیم تراب مَقدَمِهِ الفَدَاه وَ اللَعنَةُ عَلَی اَعدَائِهِم اَجمعین مِنَ الآنَ اِلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّین
اعوذ باالله من الشّیطان الرّجیم «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ».(القمر/17)
یکی از خصوصیّات قرآن مجید این است که بسیار فصیح و بلیغ است. فصاحت صفتی است از صفات کلام که باید سخنانی که گفته میشود با یکدیگر متناسب باشد و در بلاغت باید وقتیکه کلام برای دیگران گفته میشود، بسیار ساده و روشن باشد که به شنونده، حقیقت و منظور گوینده برسد. فصاحت و بلاغت قرآن در حد اعجاز است یعنی اگر جن و انس پشت به پشت هم بدهند و بخواهند کلامی در این حدِ از فصاحت و بلاغت بگویند نمیتوانند و تنها این عمل، عملِ خدای تعالی است. البته ما چون اهل لسان نیستیم، زبان عربی زبان اصلی ما نیست، فصاحت و بلاغت را درست درک نمیکنیم. ولی از نظر دنیای بشریت، همه معتقدند که فصاحت و بلاغت قرآن بسیار عالی است و لذا در این آیهی شریفه پروردگار متعال میفرماید: «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا» یعنی ما قرآن را آسان قرار دادیم، کار دیگران نبوده است «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ». حالا چرا خدای تعالی قرآن را اینگونه نازل فرمود یعنی با این فصاحت و بلاغت بخصوص مسئلهی بلاغت که یکی از تقاضاهای حضرت موسی هم در روز اوّل بعثتش بود که «يَفْقَهُوا قَوْلِي» (طاها/28) مردم سخن من را بفهمند. خودش میفرماید: «لذّکر» به خاطر ذکر، به خاطر یادآوری آنچه را که در عالم ارواح به او تعلیم داده است. خدای تعالی به انسانها و ارواح انسانها در عالم ارواح همهی علوم را تعلیم داد و همانطوری که یک نمونهاش را بهعنوان ابوالبشر در مقابل ملائکه ظاهر کرد «و علّم آدم الأسماء کلّها» (بقره/31) به همهی افراد بشر هر چه نشانه و آیت و هر چه معرّف خدای تعالی بود، در مدت دو هزار سال، در دل انسانهایی که تا روز قیامت در کرهی زمین میآیند، تعلیم داد. همانطوری که مکرر گفتهایم و بازهم تکرار میکنیم به خاطر اینکه در اذهانتان تثبیت بشود، خدای تعالی وقتی پیغمبر اکرم را خلق فرمود، چون مخلوق بود، یک ظرف به تمام معنا بزرگ و خالی، در همان لحظهی اول میفرماید که ما تو را خلق کردیم «و وَجدَک»(ضحی/7) ما تو را «ضالّاً» (ضحی/7)یافتیم، دیدیم. اگر ما هم نگاه کنیم هر بشری بدون راهنماییهای پروردگار، هیچچیزی نمیداند، هیچچیز را بلد نیست، ضال است. ضال به معنای این است که هیچچیز نمیداند. اگر الآن شما را بردارند و در یک شهری که تا به حال آن شهر را هیچ ندیدهاید، بگذارند و هیچکس هم نباشد که شما را راهنمایی کند، شما گمراه هستید، یعنی هر جا بروید راه را گم میکنید. حالا برفرض مثلاً یک آدرس هم داشته باشید اما درعینحال نمیتوانید خودتان را اداره کنید«و وَجدَک ضالّاً» (ضحی/7). منتهی خدای تعالی چون پیغمبرش را دوست داشت و بلکه خلقت پیغمبر اکرم برای این بود که خودش را در این آینه به بشر و به همهی موجودات نشان بدهد، بدون هیچگونه فاصلهی زمانی، حتی اگر لحظه را تقسیم به میلیون بکنیم، یک از میلیون هم کمتر، خدای تعالی علوم خود را در روح مقدس پیغمبر اکرم قرارداد و هدایتش کرد، علوم اولین و آخرین را به او به ودیعت داد که در همین دعای ندبه میخوانیم که خدای تعالی به ودیعت گذاشت «وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ إِلَى انْقِضَاءِ خَلْقِكَ» همهی علوم را به او عنایت کرد. البته او با ما فرق دارد، پیغمبر اکرم و خاندان عصمت به مقدار بسیار کمی، یک درصدی، شاید هم بسیار کمتر از آن علوم را، در عالم ارواح به ما تعلیم دادند و در اذهانمان تثبیت کردند و معطّلیِ دو هزار سال، به خاطر تثبیت این علوم بود والا با یک اراده پروردگار متعال میتوانست همهی علوم را به ما تعلیم دهد، حتی تثبیتش را هم به ما بفهماند؛ ولی چون بشر از امتیازاتش این است که مختار است، اختیار دارد، باید با اختیار خودش، خوبیها را در وجودش تثبیت کند و بدیها را از خود دور کند. لذا به اختیار ما قرارش داد که ما آن علوم را در وجودمان تثبیت کنیم و یا خود به خود تثبیت بشود و این کار انجام شد. این کار دو هزار سال طول کشید. قصه برایتان نمیگویم، هر چه عرض میکنم از آیات قرآن و چیزهایی است که بر ما گذشته است، نه فکر کنید که تخیّلاتی است یا تصوّراتی است که حالا ما داریم تخیّل میکنیم یا تصوّر میکنیم، اگرچه عملاً اینگونه هستیم؛ ولی دلایل عقلی و نقلی داریم که این مسائل انجام شده است و لذا وقتی که خدای تعالی برای ما بدنهای ذرّهای خلق کرد، یعنی ارواح ما وقتی که دیدند خدای تعالی یک بدن برای حضرت آدم خلق فرموده، شاید ما هم طمع کردیم و با خود گفتیم که اگر ما هم وسیلهای از این قبیل داشتیم بهتر میتوانستیم برای خدا عبادت کنیم، سر به سجده بگذاریم، رکوع و سجود کنیم. لذا یک بدن ذرّهای بسیار کوچک به ما عنایت کرد و این بدن همیشه هم با ما هست، همین الآن هم که در این کرهی زمین هستیم او هست، در قبر هم خواهد بود و در عالم برزخ که عبارت است از بهشت برزخی یا جهنّم برزخی، بالاخره با انسان هست. این ذرّه را خدای تعالی ماکت این بدنمان قرارش داد و بلکه این بدنمان درشت شدهی آن ذرّه هست. در اینجا اختیار هم که داشتیم، ما تعلّقی هم بهوسیلهی این بدن پیدا کردیم. چون یکی از چیزهایی که سبب میشود انسان خوبی را از بدی جدا کند و اگر بد فکر میکند به بدی کشیده شود و اگر خوب فکر میکند بهخوبی کشیده شود، بدن انسان است. این بدن یک مقداری انسان را در راه خیر و شرّ قرار میدهد. اگر روح ما آن روحی بود، مثل ملائکه که شکل نداشت و تنها روح بود، شاید ما به هیچ وجه نمیتوانستیم گناه بکنیم و امتحانمان کامل نمیشد، یعنی فرق بین بدها و خوبها دیده نمیشد. حالا در اینجا بحث مفصّلی است که باید برای وقت دیگر بماند ولی این بدن را خدا به ما مرحمت فرمود.
ما دارای بدن شدیم، اما خدا را میشناختیم، حقایق را میدانستیم، همانطوری که حضرت آدم (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) همهی خوبیها و همهی معارف را میدانست «و علّم آدم الاسماء کلّها» (بقره/31) وقتی هم که به ملائکه عرضه شد و حضرت آدم خودش را به آنها نشان داد، علم و دانشش را به آنها فهماند، آنها گفتند که خدایا ما چیزی جز آنچه تو به ما یاد دادی نداریم، «لا علم لنا الّا ما علّمتنا» (بقره/32) آنها تقریباً بلاتشبیه مثل یک طوطی ، یک فردی که حرفی به او زده میشود همانجا میشنود و همانجا تحویل میدهد و شاید هم بعداً فراموش کند، ملائکه یک چنین حالتی دارند. ممکن است که ملائکه یا حضرت جبرائیل قرآن را قبل از پیغمبر از خدا دریافت کرده، امّا چون واسطه بوده و آورندهی قرآن به پیغمبر بوده، در قلب پیغمبر اکرم عبارات قرآن- اینکه میگویم عبارات قرآن یعنی عربی قرآن- از جانب خدا تثبیت شده ، ولی شاید اگر یک ساعت بعد از آن به جبرئیل میگفتند قرآن چه گفته، بلد نبود، حالا این را از باب استیناسِ فکرِ شما عرض کردم.
ملائکه میگویند «لا علم لنا الّا ما علّمتنا» (بقره/32) که ما هیچ چیزی بلد نیستیم، مگر آنچه را که تو به ما یاد دادهای. البته این حالت برای پیغمبر اکرم هم هست، ولی آنها دیگر به آن حد در ذهنشان تثبیت نمیشود، ولی انسان باید تثبیت بشود، این انسان همیشه باید بماند، همیشه باید برنامهها در ذهنش باشد، همیشه باید خوبیها را بفهمد و بهاصطلاح باید از بدیها دور شود. «فألهمها فجورها» (شمس/8)، اطلاق دارد، در روایات زیاد داریم خدای تعالی به وسیلهی خاندان عصمت و طهارت همهی بدیها را به روح بشر [تعلیم داده است]. من در کتاب در محضر استاد اشارهای از روایات به این مسئله کردهام که در روح ائمهی اطهار همهی خوبیها را خدای تعالی قرارداد و آنها واسطهی فیض برای ما بودند «بنا عُبدالله و بِنا عُرِفَ الله[1]»، که زیاد گفته شده و ما بعد از آن رَبّمان را شناختیم «ألستُ بربّکم» (اعراف/172) این کلمی «ألستُ بربّکم» (اعراف/172) هم خطاب به خاندان عصمت و طهارت است، هم خطاب به افراد مؤمن است و هم خطاب به افراد غیر مؤمن که بعدها نتوانستند ایمانشان را حفظ کنند و روی اختیار به کارهای بد پرداختند. «ألستُ بربّکم» (اعراف/172)آیا من ربّ شما نیستم؟ پیغمبر اکرم عرض کرد بلی، ائمهی اطهار عرض کردند بلی، فاطمهی اطهر عرض کرد بلی و همهی مردم روی کرهی زمین هم در حد خودشان گفتند بلی، چرا؟ تو ربّ ما هستی، تو مربّی ما هستی، در هفتههای گذشته عرض کردم که شاگرد باید مربّی را بشناسد، بدون معطّلی بلافاصله ارواح بشر به خدای تعالی عرض کردند: بلی. منتهی ربّ ما با واسطه است. ربّ ائمهی اطهار (علیهم الصّلاة و السّلام) بلا واسطه است؛ یعنی ربّ ما آن کسی است که «وسقاهم ربّهم شراباً طهوراً» (انسان/21)، «و جاء ربّک و المَلَک صفّاً صفّا» (فجر/22) و «ربّ الأرض امام الأرض[2]» که اهلش میفهمند چه عرض میکنم. ولی در عین حال همه فهمیدیم و دانستیم که ربّمان خدای تعالی است و این مسأله ثبت شده بود، واضح بود. بعد آمدیم در عالم ذر، مثل همین دنیا با یک تفاوت بسیار مختصر یا بگوییم با تفاوت بسیار سخت و مفصّل، طبق افکار افراد فرق میکند. در عالم ذر راحت زندگی میکردیم هیچ مزاحمتی نبود، همهچیز صد در صد در اختیار ما بود. شیطان از یک طرف دعوت به بدی میکرد، پروردگار متعال از طرفی و از طرفی ذهنیات خودمان و علوم خودمان، ما را به طرف خوبیها دعوت میکردند. در این بین یک عده مردم، همان مردم عالم ذر تابع شیطان شدند، شما میگویید با آن همه علم و دانش چطور تابع شیطان شدند ؟ عرض میکنیم همان طوری که خدای تعالی دربارهی آن نمونهی اوّل شرح میدهد. نمونهی اوّل ما حضرت آدم بود. حضرت آدم را شیطان فریب داد و از شجرهی منهیّهای که خدای تعالی به او فرموده بود، ائمهی اطهار به او فرموده بودند، پیغمبر اکرم به او فرموده بود که نخورید، خورد. خوب ما هم فرزندان همان آدمیم. هابیل و قابیل فرزندان همان آدماند. شاید کاری که قابیل کرد از نظر زمان کمتر از زمانی بود که حضرت آدم از درخت خورد. از نظر کیفیت چرا بالاتر و سختتر بود، ولی از نظر مدت کشتن تا مدت خوردنِ از درخت منهیّه، خوب طبعاً زحمتش بیشتر است هم باید بروند طرف درخت، هم باید از آن درخت بکَنند و هم باید بخورند، بعد زن بیاید نزد شوهرش بگوید این درخت بسیار خوبی است، شیطان مدتها رویش کار بکند. ولی قابیل آن وقتی که خواست هابیل را بکشد، یک لحظه بود. مسئله از نظر کمیّت شاید مختصرتر، ولی از نظر کیفیت پر اهمیت تر است.
پسر کو ندارد نشان از پدر، تو بیگانه خوانش. بالاخره تحت تأثیر شیطان انسان واقع میشود. در عالم ذر هم همین جریان بوده و یک عدهای که در دنیا میآیند، هم جزای اعمال عالم ذرشان را میکشند، عیناً مثل یک جلسهی امتحان- از مسئلهی جلسهی امتحان دور نشویم- یک عده در جلسهی امتحان معمولی و ظاهری ما چون پسر بدی بوده، در این مدرسه خوب عمل نکرده، از چشم معلمین افتاده، یک جای پستی به او میدهند، زیاد احترامش نمیکنند و امتیازی به او نمیدهند. میگویند هم باید جبران مدرسه را از نظر انضباط بکنی و هم باید امتحان بدهی. امّا آن کسی که انضباطش در مدرسه خوب بوده وقتی که در جلسهی امتحان میآید یک جای بهتری به او میدهند، اگر یک مشکلی هم داشته باشد با او کنار میآیند میگویند این سابقهی خوبی داشته که همین جا بحثهای مختلف سنّی و شیعه، سیّد و غیر سیّد، فلج و غیر فلج و کند فهم و خوش فهم همین جاها از نظر علمی حل میشود. در عالم ذر ماها راحت زندگی میکردیم، هیچ مشکلی نداشتیم، نه دعوائی، نه نزاعی فقط و فقط روی فطرتمان کار میکردیم و هر کس تابع شیطان بود، خوب طبعاً مثل قابیل انحراف پیدا کرد. شما نگویید که این همه تابع شیطان و چرا تابع رحمان کم بوده؟ ما عرض میکنیم که تابع رحمان خیلی زیادند، انشاءالله ظهور که شد شما بعد از ظهور شاید حداقلی که ما باید تصور کنیم این است که نصفی از زندگی در دنیا بعد از ظهور است، نصف دیگرش قبل از ظهور، اگر چه گفتهاند قبل از ظهور مقدمهی آن زندگی بعد از ظهور است؛ اما حالا نصف باشد، باز آن طرف خیلی زیاد است، زیرا اینجا از یک نفر شروع شده تا به هفت میلیارد یا شش میلیارد جمعیت رسیده، بعد از ظهور اگر انشاءالله همین امروز ظهور بشود از هفت میلیارد شروع میشود تا به چه حدی از جمعیت برسد.
جمعیت خوبان همیشه زیاد است «انّ الارض یرثها عبادی الصّالحون» (أنبیاء/105) باید روی این کرهی زمین بندگان صالح زندگی کنند و علاوه در این طرف از ظهور یعنی در زمان غیبت تا زمان حضرت آدم باز هم خوبانی در این بخش بودهاند که در آن بخش بدها این اندازه نیستند. مردم در این دنیا، حتی اینکه چرا ما در زمان غیبت متولد شدهایم؟ یک کاری کردی در عالم ذر، یک پیروی از شیطان کردی در عالم ذر که خدای تعالی مقرر فرموده که تو باید در این زمان به دنیا بیایی. در عالم ذر همانطوری که حضرت آدم و قابیل آنطور تابع شیطان شدند، که من جسارت به حضرت آدم نمیکنم، حالا عمل مکروه، بالاخره کاری کرد که توبهاش دویست سال طول کشید، از نظر حسنات الأبرار سیّئات المقرّبین شاید باشد، به هر حال صریح قرآن است، همان جهت در ما هم هست، اختیار. شما اگر ده تا گوسفند را در یک جا ول کنید، اگر اینها اختیار داشته باشند، هر کدامشان به یک طرف میروند. ولی اگر اختیار نداشته باشند همهی آنها روی یک خط حرکت میکنند. لازمه اختیار این است که هر کسی، یک راهی را انتخاب بکند، چون اختیار دارد. حالا خدای تعالی میخواهد برای بشر همان قرآنِ روز اولی که بر قلب پیغمبر اکرم نازل شد و مقداری از آن را به ما تعلیم داد، برای ما مذکِّر قرار بدهد. خیلی مهم است. (28:46)
یک مدرسهای رفتهایم، درس خواندهایم، معلمینمان زحمات زیادی برای ما کشیدهاند تا حقایق و معارف در روح ما تثبیت بشود، ولی وقتی که آمدیم در این دنیا که امتحان بدهیم، معمولاً در امتحانات بشری و معمولی اینطور است که نمیگذارند شما از آنچه که در مدرسه خواندهاید چیزی را یا بنویسید یا رفیقتان به شما بگوید یا یک تابلوئی جلوی چشمتان باشد یا معلمین بیایند کمکتان کنند، معمولاً نمیگذارند. میگویند باید از فطرتت، ما کلمهی فطرت را میگوییم، از آن علومی که در باطنت هست و در مدت یک سال یاد گرفتی، از آن باید بیاوری روی قلم، ما کاری به تو نداریم، ما به تو کمکی نمیکنیم؛ اما خدای مهربان، خدای رحمان که این مسئله جزء رحمانیت خداست، پیغمبر فرستاده، حجت فرستاده، قرآن فرستاده و حتّی قرآن را آسان قرار داده « وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ» (قمر/17) قرآن را آسان قرار داده «لذّکر» برای اینکه یادتان بیاید. شما خودتان یا معلم بودید یا بالاخره شاگرد بودید هیچ وقت نمیشود معلم بیاید بالای سر شما بایستد و کتابی را که در مدرسه خواندهاید به شما نشان بدهد و خطهایش را درشت قرار بدهد جوری که تا شما چشمتان افتاد، یادتان بیاید، هیچ وقت اینچنین کاری را نمیکنند. ولی خدای تعالی با معلمین بشری حالا فرق که چه عرض کنم خیلی تفاوت دارد، مهربان است، رحمانیت خدا از همینجا معلوم میشود. یکصد و بیستوچهار هزار پیغمبر، گاهی زمانی میشد که هفتاد پیغمبر در یک شهر بودند. اگر یک نفر در یکی از جزایر قرار میگرفت که تنهای تنها بود، ممکن بود که خدای به او خوراک و لباس و سرپناه ندهد ولی معارف را به او یادآوری میکرد، خود او را پیغمبر قرار میداد، به وسایلی به او حقایق را میفهماند. لذا نمیشود که دو نفر در کرهی زمین باشند، یکی از آنها حتماً باید حجت باشد و از طرف پروردگار به او وحی برسد و یا اگر یک نفر بود، انبیاء زیاد بودند ولی گاهی تنها بودند، در یک جزیرهای در یک دهی، هیچ کس کمکشان نمیکرد، هیچ کس به آنها گرایش پیدا نمیکرد. حضرت ابراهیم تنها بود ولی خدای تعالی مرتب به او وحی میکرد برای هدایت خودش چون فرموده «إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى»(لیل/12) هدایت بر عهدهی ماست و حتی به پیغمبر اکرم، البته این را هم ما میفهمیم امروز به خاطر همهی آنچه را که از روایات یاد گرفتیم و هم خود پیغمبر اکرم میدانست ولی برای اینکه آنهایی که نمیدانند بدانند که «إِنَّکَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ» (قصص/56) ای پیغمبر تو هرگز نمیتوانی هر کس را که دوست داری هدایتش کنی. «وَ لکِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ» (قصص/56) خدا هدایت میکند، خدای تعالی هدایت کرد، چرا؟ به جهت اینکه او دوست دارد، او مثل معلّمین مدارس ما نیست که فرقی نکند، حقوقشان را میگیرند میروند، حالا چند تا از این بچهها قبول بشوند، چندتایشان قبول نشوند! به او زیاد ارتباطی ندارد. خدا همه را میخواهد بهشتی کند، اصرار دارد شاگردها همه نمراتشان بیست باشد، کمکشان میکند.
« وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ » (مائده/15- شوری/30) از بسیاری از مسائلی که اشتباه کردهاند میگذرد، ندیده میگیرد، یک عدهای را هر چه هم اشتباه کرده باشند به آنها نمرهی بیست میدهد. یک همچنین پروردگار مهربانی که اصلاً میشود گفت جلسهی دنیا، اگر بخواهیم به حقیقتش پی ببریم، به آن امتحانی صورت نیست. امتحانی که همه مواد درسی به زبان بشری دربیاید، آن هم آسان، آنهم برای عبرت گرفتن. به بچهای که نشسته دارد امتحان میدهد میگویند آقا این کتاب، همان کتابی است که خواندهای! آن را به زبان بشری هم درآوردیم و برای اینکه تو یاد بگیری، دومرتبه یادت بیاید ما این را آوردیم، با این حال انسان باورش نیاید بازهم اشتباه بکند! لجبازی بکند! چه عرض کنم؟ دیگر جای این بچه، چه عرض کنم، در زبالهدانی است. جهنم یک زبالهدانی است که زبالهها را میریزند، هیچ وقت انسان را در آن نمیاندازند. زبالهای که از حیوان هم بدتر شده، حیوانات، یکی از حیوانات سگ است، یکی خوک است با اینکه نجس هستند ولی ممکن است انسان بدتر از او هم بشود و این جایش در زبالهدانی است. اصلاً غلط است که یک چنین انسانی بخصوص با این خصوصیات که اینقدر خدا به او کمک کرده است در عین حال یکچیز بدی بشود، غافل باشد، از خدا فراموش کند، از قیامت فراموش کند، همه چیزش دنیایش باشد و بهاصطلاح محبت دنیا. این شخص جایش در همان جهنم است، زباله هم که بخواهد زیاد بماند چون مایهی کثافت است آتشش میزنند، میسوزانند و چون خدای تعالی هم مرگ را برداشته «کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ»(نساء/56) باید عذاب را هم بچشد. چرا؟ به این جهت که از حیوانات بدتر است. این دنیا یک همچنین وصفی دارد. فکر میکنم استدلالاتی که تا این لحظه در همین جلسه انجام شد مورد قبول عقل انسان باشد. خدا به انسان عقل داده است، یک حجت باطنی در وجود انسان قرار داده است تا بهوسیلهی آن عقل، همهی حقایق همیشه در وجود انسان باشد.
شما هر مدرسهای بروید، هر دانشگاهی بروید، چیزهایی که یاد میگیرید در وجودتان آنچنان که باید باشد فطری نمیشود، ولی خدای تعالی توحید را فطری قرار داده است، فطری یعنی نمیتوانید از وجودتان بیرونش کنید. فطری یعنی مثل گرسنگی که بالاخره انسان گرسنه میشود هرچه هم رویش کار بکند که گرسنه نشود باز گرسنه میشود. این معنای فطری بودن است. در وجود ما اگر گفتند فطرت، فطرت در لغت به معنای خلقت است؛ یعنی با خلقتت، یکلحظه هم فاصله نشد، وقتی که روح شما را یک قوّهی درّاکه قرار داد، همان طوری که در پیغمبر اکرم یکلحظه فاصله نشد که «و وجدک ضالاً فهدی»(ضحی/7)، همینطور هم خدای تعالی ما را که خلق کرد، علومی که لازم بود برای ما به ما تعلیم داد. نه آن مقداری که به پیغمبر اکرم [عنایت کرده است]، او رهبر است، او باید همهی ملائکه را، همهی موجودات را رهبری کند، ولی ما باید خودمان را اداره کنیم. بهاندازهی خودمان بهمان تعلیم داد. عرض کردم که [آن] دو هزار سال که طول کشید برای تثبیتش بود؛ بنابراین ما دارای اسماء شدیم «و علّم آدم الاسماء کلّها» (بقره/31) ولی در این دنیا قرآن را آسان قرار داد. «و لقد یسّرنا القرآن لذّکر فهل من مدّکر»(قمر/17) آیا کسی هست که عبرت بگیرد؟ یاد بگیرد؟ یک تابلوی بزرگی جلوی چشم جلسهی امتحان زدهاند معلم آمده میگوید ما به این روشنی جواب سؤالات امتحانی را دادیم، اینجا نوشتیم، آیا کسی هست که یاد بگیرد؟ عبرت بگیرد؟ «فَهل من مدّکر»(قمر/17) حالا اینجا «فَکَيْفَ کَانَ عَذَابِي وَ نُذُرِ»(قمر/16) چطور باید عذاب من باشد؟ شما خودتان بگوئید، قضاوت کنید، در همین «فهل من مدکّر»(قمر/17) کنار این میفرماید «فَکَيْفَ کَانَ عَذَابِي وَ نُذُرِ» (قمر/16) عذاب من چطوری باید باشد؟ همهی ما باید بگوییم خدایا هر چه عذاب کنی جا دارد، هر چه ما را به بدبختی در دنیا و آخرت بکشانی جا دارد. یک بچهی بسیار بدی که در مدرسه حتی بدی کرده، جلوی معلمین بدی کرده، معلم را کشته سبب غیبت معلم و نیامدن معلم به سرِ کلاس شده، به سرِ جلسهی امتحان شده، این را باید چه کرد؟ حالا آمده در جلسهی امتحان خیلی هم بهاصطلاح، چه عرض کنم؟ نازش بالاست، میگوید بهترین مبل باید برای من بگذارید، بهترین شربتها را مثلاً به من بدهید، بهترین شیرینیها را بدهید، خیلی هم اینطوری صحبت میکند. خدا نه اینکه مهربان نباشد، به همین شخص میفرماید که اگر مردم خیال نمیکردند، در آیات چند هفته قبل خواندید، اگر مردم خیال نمیکردند که راه رسیدن به دنیا این است، کفر است، ما سقف خانههای اینها را از نقره قرار میدادیم. همین آدمهای بد را، همین کفار و مشرکین را، حالا که اینها خوشیهای آخرت را ترک کردند، بالاخره در دنیا رحمانیت پروردگار ایجاب میکند که پولدارشان کند؛ اما یک اشکال دارد، اشکالش هم این است که افرادی هستند فقیر و متدیّن. اینها فکر میکنند راه رسیدن به ثروت دنیا این است که کافر باشند. اگر یادتان باشد، نمیدانم شاید یک ماه قبل بود، این بحث را دربارهی همان آیه که میفرماید، حالا آیه را حفظ نیستم که سقفشان و بلکه راهِ رفتنشان به قصرشان از نقره میبود؛ بنابراین انشاءالله کوشش کنیم در دنیا طوری حرکت کنیم که اقلاً این امتحان به این آسانی را خوب بدهیم امتحان سهل و ساده را خوب بدهیم. ممکن است بعضی فکر کنند ما که مزاحمتی برای کسی نداریم، ما که نماز شبمان هم ترک نمیشود، ما که مثلاً خیلی از کارهای خوب را انجام میدهیم، صفت بدی هم نداریم همهی کارهای خوب را هم انجام میدهیم، امّا یک دستوراتی هم خدای تعالی داده که آنها مهم است. چون این حیواناتی که ملاحظه میکنید هیچ اذیتی، جز یکچند تا، آنهم برای دفاع از خودشان نیشی داشته باشند یا ضرری داشته باشند، والاّ هیچکس، هیچیک از آنها هیچ کار خلافی نمیکند، بندگی کامل خدا را میکنند و حتی این الاغ نمیگوید که حالا شما ماشین دارید، هواپیما دارید دیگر ما را ول کنید؛ نه اگر بازهم باری بگذارید روی دوششان میپذیرند؛ اما بشر! بشر، اینقدر بعضیها نفهم هستند، یک کسی به من میگفت که زمانی است که مردم بهکرات میروند، چه میکنند، چه میکنند گفتم برفرض حالا بحث کرات و بحث تمام علوم مادی را ما نمیخواهیم انجام بدهیم؛ اما تو چکار کردی؟ گفت من آنم که رستم بود پهلوان! تو که هستی؟ تو چه خدمتی به بشر کردی؟ اینقدر این شخص نفهم بود که رفت سر بحث رستم؛ که رستم هم پهلوان نبوده و از این حرفها و دیدم خیلی نافهم است با او دیگر حرف نزدم. بعضیها خیلی نافهماند، نه اهل کارند، نه اهل خدمت به دین هستند، نه اهل هیچی، هیچی، این فرش هم همینطور است، این جمادات و حیوانات هم همینطورند. حالا حیوانات باز ممکن است یک لگدی به کسی بزنند ولی بالاخره ضررشان اقلاً به همدیگر نمیرسد. باید انسان با حیوانات فرق داشته باشد. دستوراتی از جانب خدا نسبت به دنیایتان آمده است. شما در جلسهی امتحان نشستی یک صندلی یک پایهاش لق است، خوب نگهش دار، دیگر نباید فشار بدهی که از آن طرف بیفتی و یک ربع وقت امتحانت از بین برود. زندگی دنیایت را درست کن. وقت داری. یا مثلاً فرض کنید که در جلسهی امتحان انسان یک نوآوری دارد، یک کمکی به همنوع خود میکند، بغلدستش مانده که چه جوری امتحان بدهد، تو به او بگو اینجا که آزاد است، اینجا که مثل جلسهی امتحانات مدرسهای ما که نیست، بگو به او. «زَكاةُ العِلْمِ بَذْلُهُ[3]». نویسنده هستید بنویسید، گوینده هستید بگوئید، خدمتتان عرض شود که بتوانید خدمتی به جامعه بکنید، دست یکی را بگیرید. من پریروزها رفته بودم در ساختمانی که جناب آقای کاشانی زحمتش را میکشند دیدم یکی دو تا ریش تراشیده آنجا هست، به رفقا گفتم شما چرا نگفتید؟ باید بگوئید. نمیتوانید از میان خودتان بیرونش کنید ولو از پنجه هاش، خدمت شما عرض شود که، جواهر میریزد، بریزد. تذکرات خیلی لازم است. تذکراتتان را بدهید. افراد معصیتکار را در خودتان یا راه دادید درستشان کنید و اگر نمیتوانید درستشان بکنید بیرونشان کنید. خیلی مواظب این جهات باشید. تا چه برسد به افرادی که انحراف اعتقادی دارند. فلان کس چون کمتر پول میگیرد ولو هر مذهبی دارد، او را بیاوریم کمک بکند به ما در کار ما دخالت بکند، کار ما را انجام بدهد، اینکه امتحان نشد.
کارهای مهمی در روی زمین انجام بدهید. چقدر انسان سربلند است که در عین اینکه مثلاً فرض کنید جوانهای ما متدیناند و در عین اینکه مسلماناند، در عین اینکه شیعه هستند، یک کارهای ممتازی انجام میدهند ولو در امور دنیا باشد، یک جنبههای فنآوری، دانشمندانه، که یکوقتی دشمن بر ما مسلّط نشود، انجام میدهد بهعلاوه متدین هم باشند اگر بنا بشود دینشان را فدای این بکنند ارزش ندارند چون دنیا محدود است و کوچک، برای دنیای کوچکشان زحمت کشیدهاند، ولی برای آخرتشان زحمت نکشیدهاند این ارزش ندارد اما اگر این را درست کردهاند و رفتهاند که کارهای فوق العاده ای هم در دنیا کردهاند و خدمتی به بشر کردهاند، اختراعاتی داشتهاند اینها خیلی ارزش دارد برای ما، البته بعد از تکمیل ایمانشان، تزکیه نفسشان و الّا اگر بخواهد این را فدای آن بکند یعنی آخرتش را به دنیایش، بهاصطلاح، بقبولاند، فدا کند، آخرت نداشته باشد و دنیا را فقط حفظ کند، میشود معاویه؛ معاویه خیلی زرنگ بود. معاویه آنقدر زرنگ بود که از مقام بهاصطلاح استانداری، که آنهم عثمان به او داده بود از آنجا خودش را رساند به جایی که، در امر دنیاست ها، امام حسن را خانهنشین کرد. زمینهسازی شهادت علی بن ابیطالب را به وجود آورد و بعدش هم همهی ممالک اسلامی زیر نظرش قرار گرفتند. آدم از این زرنگتر! الآن اگر ما یک همچنین فردی را داشته باشیم میگوییم خیلی زرنگ است، خیلی کاربردش زیاد است، ولی آخرت نداشت. امام صادق میفرماید عقل نداشت. چون کسی که آخرتش را به دنیایش بفروشد عقل ندارد. پس انشاءالله کوشش کنیم که هم متدین باشیم، هم اعتقاداتمان خوب باشد، هم تزکیه نفس کرده باشیم، هم اعمال دینیمان خوب باشد و هم بیشترین خدمت را به مردم انجام داده باشیم و بهترین خدمت هم به مردم این است که انسان مردم را بهسوی خدا دعوت کند «وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ» (فصلت/33) خدای تعالی در قرآن میفرماید که چه کسی بهتر است از آن کسی که مردم را بهسوی خدا دعوت میکند.
امیدواریم که خدای تعالی همهی ما را از یاران خوب حضرت بقیةالله (ارواحنا فداه) قرار بدهد و انشاءالله در شبی که دعوت کردند از آنهایی که اهل استقامت هستند، صراط مستقیم هستند، معلوم است صراط مستقیمیها استقامتشان خوب نیست که به زبان ما استقامت آمد، صراط مستقیماند انشاءالله تشریف بیاورند و این را هم همه بدانند اگر یک جلسهای نیامدند که ما دعوتشان کرده باشیم، یک جلسه را حالا ممکن است صرفنظر کنیم ولی جلسهی دوم اگر نیامدند دیگر به هیچوجه قبول نمیشوند در برنامههای ما، چون دوستان واقعاً زحمت میکشند و تهیهای میبینند، آمادگی دارند و اینها به خاطر اینکه در چند ماه یکدفعه میخواهند خودشان را به آنجا برسانند نیایند خیلی معلوم است بیوجدان، بیتوجه، بی نمیدانم، خیلی بی دارد، بالاخره بی همه چیز بهترین کلام است اگر بدون عذری نیایند. و مسئلهی بعدی آنهایی که یا به خاطر کمالاتشان، من اینجا اعلام میکنم ولی خصوصی هم به آنها گفته شده، به خاطر کمالاتشان، به خاطر موقعیتشان، بعضیها هنوز کمالاتشان به آن حد نرسیده ولی موقعیتی دارند که ناگزیریم ما یک عدهای را به آنها سپرده باشیم به خاطر موقعیتشان مرّبی یک عدهای هستند و تحت تربیت قرار دادهاند روز دوشنبه انشاءالله ساعت نه حاضر بشوند که ما با آنها صحبت داریم. بعضیها هم هستند موقعیت خوبی دارند مرّبی هم هستند ولی خُب در جاهایی واقع میشوند که کسی زیر نظرشان نیست آنها را حالا میگذاریم برای جلسات بعد و به این عده از افراد تلفن خصوصی شده و دعوت شدهاند آنها هم حواسشان جمع باشد که حتماً باید بیایند با شدت بیشتری، چون یک جلسه هست، یک مسائلی هست باید به آنها گفته بشود انشاءالله تشریف بیاورند.
نسئلک اللهم و ندعوک باعظم أسمائک و بمولانا صاحب الزّمان یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا رحمن یا رحیم یا غیاث المستغیثین عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا العظیم الفرج
خدایا فرج امام زمان ما را برسان، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما، خدایا ما را به خاطر آن حضرت و زیر سایهی آن حضرت از خدمت گذاران به دین و مردم قرارمان بده، خدایا به آبروی ولیعصر ما را از امتحانات دنیا کامل، صحیح بیرون بفرما، خدایا به آبروی آقایمان حجة ابن الحسن گرفتاریهای مردم برطرف بفرما، خدایا مردم را متوجه به امور آخرتشان بیشتر از امور دنیایشان قرار بده، خدایا خدمت گذاران به دین، خدمت گذاران به این مملکت شیعهنشین در هر لباسی که هستند مؤیّد و منصور بدار، امواتمان شهدایمان غریق رحمت بفرما، (شما بااینکه جمعیتتان بد نیست بازهم الهی آمینتان خیلی بیحال است) این دعایی که میخواهم بکنم باید با توجه انشاءالله ، پروردگارا به آبروی ولیعصر توفیق تزکیه نفس کامل به همهی ما مرحمت بفرما، خدایا امراض روحیمان برطرف بفرما، خدایا مریضهای بدنی مریض منظور، مرضیهی منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، عاقبت امورمان ختم به خیر بفرما، وعجل فی فرج مولانا صاحبالزمان.
[1] – الكافى ، ج 1 ، ص 145 ، ح 10.
[2] – بحار الأنوار، ج7، ص 326
[3] – غرر الحكم و درر الكلم، الجزء 1 ، ص 391
لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.