۲۸ ربیع الثانی ۱۴۲۷ قمری – ۵ خرداد ۱۳۸۵ شمسی – فلاح و رستگاری ، توضیح آیاتی از سوره مبارکه مجادله- جمعه ۱۴۰

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

 اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم “لَا تَجِدُ قَوْماً یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ یوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُوا آبَاءَ‌هُمْ أَوْ أَبْنَاءَ‌هُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَ أَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ” (مجادله / ۲۱ ـ ۲۲) یکی از چیزهایی که همه افراد بشر بسیار علاقه دارند که به آن برسند فلاح و رستگاری است. فلاح و رستگاری به چه؟ به آنچه که خدای تعالی خواسته و {چیزی که} انسان را می‌سازد و ربوبیت پروردگار تحت همین عنوان باید انجام شود. {در} نهایت یک مقدار جدیت بیشتری برای همه افراد لازم است تا جائی که خدای تعالی به پیغمبراکرم دقیقاً می فرماید که “لَا تَجِدُ قَوْماً یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ”؛ شما افرادی که ادّعای ایمان به خدا و روز قیامت دارند زیاد دیده‌اید، افرادی که مؤمنند، مسلمانند ولی اظهار دوستی به دشمنان خدا می‌کنند. حالا گاهی گروهی است و گاهی فردی است. خدای تعالی یک چنین جدیتی از افراد بشر می‌خواهد که اگر پدر‌‌ و مادر انسان و نزدیکانش با خدا دشمنی کنند نباید با آنها دوستی کرد چون {در این صورت} دیگر نمی‌توانید ادعای محبت به خدای تعالی بنمائید. یکی از چیزهایی که ما خیلی نسبت به آن جدی نیستیم و خدا خیلی جدی است مسأله تعهّد است. تعهد داشتن در مقابل وعده‌ها، در مقابل قراردادها، در مقابل گفتارتان، در مقابل دینتان، در مقابل معاشرت‌های اخلاقی و اجتماعی‌تان؛ خدای تعالی درباره‌ی متعهدین آن‌چنان جدیت نشان داده و بشر را در این ارتباط آن‌چنان در تنگنا گذاشته که در آیات مختلف، در قرآن مجید می‌فرماید: “أَوْفُوا بِالْعَهْدِ” (احزاب / ۳۴) اوّل کاری که می‌کنید به عهدتان وفا کنید، عهد شامل همه اینها می‌شود. تعهد اگر کسی نداشته باشد مساوی با حیوانات است. یکی از امتیازات انسان بر حیوانات همین است که انسان باید متعهد باشد ولی حیوانات تعهد ندارند. شما اگر در بین حیوانات بگردید کوچک‌ترین تعهدی در بین آنها که با عقل توأم باشد نمی‌بینید، {اینکه} سر وعده بیاید، یا مثلاً فرض کنید طعمه ای که مال دیگری است نخورد و امثال اینها، تعهّد به هیچ وجه ندارد. انسان هر چه در این صفت قوی‌تر باشد انسانیتش بهتر و قوی‌تر است. اگر شما با کسی وعده کرده‌اید که مثلاً سر ساعت نُه خودتان را در آن محل حاضر کنید اگر یک دقیقه دیر کردید یک درجه از انسانیت فاصله گرفته‌اید، اگر بیشتر گذشت بیشتر؛ این یکی از چیزهایی است که عقلی است. یعنی در عالم ارواح این را به ما تعلیم دادند که انسان است و تعهدش، باید در مسائل مختلف کوشش بکند که تعهّدش را رعایت کند. اگر وعده دادید که یک کاری را بکنید بعد وسط ‌کار متوجّه شدید که این کار زیاد فایده ای ندارد، یا آن فایده ای را که فکر می‌کردید ندارد، در وسط ‌کار هم هستید، سست نشوید، می گویید: آخر این زیاد فایده‌ای ندارد، جلوی ضرر را هر جا بگیرم نفع است؛ ضرر بله، ولی این را بدانید اگر شما یک چنین کاری کردید حالت تعهّدتان که پیش خودتان قرار گذاشتید از بین می رود و این ضرر بسیار زیادی است. انسان یک کاری را شروع کرده ـ یک قدری بیشتر توضیح بدهم ـ با یک شوقی مشغول این کار است، وسط ‌کار می‌بیند نه، آن اندازه‌ای که شوق دارد، نباید شوق داشته باشد {ارزشش را ندارد} طبعاً به همین جهت سست می شود. کار عقب می افتد، اینجا برای اینکه خودتان را تربیت کنید ـ خوب دقّت کنید! ـ خودتان را تربیت کنید، خودتان را بسازید، روحتان را متعهّد قرار بدهید این‌کار را با همان شوق ادامه بدهید. البته عرض کردم استثناء دارد در صورتی که ضرری داشته باشد و شما از اوّل متوجّه نبودید و یا اصلاً کار لغوی بوده شما خیال می‌کردید که نفعی دارد باز با همان جدیت که در مقابل کارهای مضر باید خودتان را نگه بدارید با همان جدیت خودتان را نگه دارید. همان‌جا {کار را} بگذارید زمین، نگویید مردم چه می گویند، دیگران چه قضاوت می کنند، نه! با همان قاطعیت این‌ کار را بگذارید زمین، این درباره ی خودتان و تربیت خودتان، اگر هم کار از اوّل همان نفعی که منظور کردید را دارد که باید ادامه بدهید و بالأخره تعهدتان را با خودتان جدّی بگیرید و خودتان را در {مقابل} نفس خودتان، متعهد بسازید. در مرحله دوم تعهدتان با مردم، با هر کس هر تعهدی دارید {به آن عمل کنید}، یک کاری به شما می گویند، شما برای اینکه طرف مقابلتان را جذب کنید یا نگهش بدارید یا هر چه که می خواهید فکر کنید، غیر از تعهدی که طرف را راضی کند نباید داشته باشید. مثلاً اگر یک فرشی را می خواهید ببافید به خریدار می گویید تا یک ماه دیگر این فرش را به تو می دهم ـ من این را زیاد به دوستان سفارش کردم ـ اگر از اوّل می دانید که نمی توانید این فرش را تا یک ماه دیگر به طرف تحویل بدهید و گفتید من تحویل می‌دهم، دروغگو هستید، دروغ گفتید! یک آدم دروغگو و فریب دهنده دیگران؛ اگر فکر می کردید که تا یک ماه دیگر می توانید این فرش را تحویل بدهید ولی موانعی پیش آمد و نتوانستید فرش را در یک ماه دیگر تحویل بدهید، اینجا دروغ نگفتید امّا مسامحه کردید، احتیاطاً می گفتی یک ماه و نیم دیگر که قطعاً و یقیناً این کار را تحویل می دادی و سرفراز بودی، طرف هم می خواهد قبول بکند حالا {چون} عجله دارد ممکن است قبول نکند، {خوب} نکند! روزیِ تو را خدا می دهد، {در عوض} تو از تعهّدت فاصله نگرفتی، یک شخص متعهدی هستی و فعلت را انجام دادی، همیشه انسان تعهدش را باید جوری ردیف کند که سرِ وقت نسبت به آن شخصی که با او تعهدی می بندد تعهدش را عملی کند. {به کسی می گویی} یک ساعت دیگر می آیم، در ترافیک گیر کردی و نتوانستی بیایی، جای این اشکال هست که تو که در شهر تهران می دیدی غالباً یا بعضی از اوقات ترافیک می شود و گاهی یک ساعت در ترافیک معطل می شوی بگو دو ساعت دیگر می آیم، اگر یک ساعت زودتر رفتی کسی نمی گوید چرا زودتر آمدی؟. این هم تعهّدی که انسان با مردم باید داشته باشد. یک قدری {مراتب} بالا می آید، ما تعهداتی با ذات مقدس پروردگار بسته ایم، خدای تعالی تنها با بشر عالم میثاق داشته، عالم تعهد داشته، وقتی که آن علوم عجیب را که می شود گفت همه علوم قرآن هست در عالم ارواح، ائمه اطهار و پیغمبراکرم علیهم الصلوه و السلام به ما تعلیم دادند آنها را یاد گرفتیم که هنوز هم به یاد داریم و هنوز هم با تذکّر به یادمان می آورند وقتی‌که این‌کار در همان اوّل عالم ذر انجام شد، وقتی که خدای تعالی حضرت آدم را خلق کرده، روح در بدنش دمیده در همان جا همه مان را جمع کرد. روایات زیاد داریم {در این خصوص}، حتّی من یک وقتی حساب می کردم شاید دو هزار روایت در این ارتباط وجود دارد، آیه شریفه قرآن است که می فرماید: “وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی” (اعراف / ۱۷۲) اوّل خدا یک سؤال می کند که آیا من ربّ شما نیستم؟ همه گفتیم که چرا، تو خدای ما هستی، مربّی ما هستی، ما را به همه‌ی علوم آگاه کردی، ما تحت تعلیمات تو قرار گرفتیم، تو ربّ هستی، نمی گوید “ألست برحمانکم”، “ألست برحیمکم”، می فرماید: “ألست بربکم”، ربّ یعنی مربّی، سازنده، تربیت کننده، همه مان گفتیم: بلی، بعد از این بلی خدای تعالی از ما میثاق گرفت، اسم عالم ذر، اسم اوّلش عالم میثاق است. میثاق گرفت، این میثاق ها عبارت بودند از معرفت پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله، حالا معرفت خدا را که داشتیم زیاد هم احتیاج به اینکه میثاقی گرفته بشود نداشتیم به خاطر اینکه خدای تعالی در قرآن می فرماید:” وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ … لَیقُولُنَّ اَللَّهُ” (عنکبوت / ۶۱) اصلاً در همه چیز می گویند خدا، همه خدا را قبول دارند. میثاقی به عنوان اینکه خدایی هست لازم نیست. به جهت اینکه حتّی بُت پرستها هم می گویند خدایی هست. منتها در صفات خدا اشتباه می کنند، لذا بعد از آنکه ما بلی را گفتیم، خدا پیغمبراکرم را به ما شناساند، {که} این همان کسی است که در دو هزار سال روح شما را به اذن من تربیت کرد -روح ما را با پیغمبراکرم آشنا کرد- باید به نبوّتش تعهد بدهید و همه شما متعهد بشوید که این پیغمبر فرستاده ی من است. لذا کلمه ی اسلام دو کلمه است، شهادت “أن لااله‌الااللّه” که در ضمیر انسان است و شهادت “أن محمّداً رسول اللّه صلی اللّه علیه وآله و سلم” که میثاق دوّمی است که ما با پروردگارمان بسته ایم. تعهد کرده ایم که پیرو این شخص باشیم. خدای تعالی در قرآن می فرماید: “أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ” (نساء / ۵۹) یک وقتی در حوزه وقتی که من مشغول تحصیل بودم یکی از بزرگان یک مطلبی را در مجلسی عنوان کرد و آن مطلب این بود که چرا در هر کجا که اسم خدا و پیغمبر برده شده با واو عاطفه عطف داده شده است؟ مثلاً “إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ” (مائده / ۵۵) ولی در اینجا خدای تعالی می فرماید: “أَطِیعُوا اللَّهَ”، کلمه “اطیعوا” را تکرار می کند. می‌شد بفرماید “أطیعوا اللّه و رسول”، ولی “وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ”، این تکرار برای چیست؟ من آن وقت یک چیزی به ذهنم آمد و مورد پسند هم واقع شد و آن این بود که “أَطِیعُوا اللَّهَ” یک امر ارشادی است. امر ارشادی چیست؟ علما می‌دانند ولی خوب برای شما من توضیح می دهم. یک وقت هست انسان به یک کسی امر می کند که آن شخص خودش می داند که باید این کار را بکند. مثلاً به شما می گویند که دروغ نگو، خودت هم می دانستی که دروغ نباید بگویی، ارشاد به عقلت می کنند که دروغ گفتن بد است و این امر، امر ارشادی است یعنی راهنمایی به عقلت می کنند. {اما} یک وقت هست نه، کاری به عقلتان ندارند می گویند که “أَطِیعُوا الرَّسُول”، اطاعت خدا، خوب خدا خالق ما است باید ما اطاعت کنیم امّا رسول را چرا؟ مولا امر فرموده چه بفهمی و چه نفهمی، چه به عقلت برسی چه نرسی، تو باید صبح نماز بخوانی چه بفهمی، چه نفهمی، تو باید سر این چهار راه با این چراغ قرمز توقف کنی، چه بفهمی که چرا چه نفهمی، این را می گویند امر مولوی، یعنی مولا امر کرده. اگر از شما بپرسند که چرا این کار را می کنی، می گویی دستور این است. امّا اگر بگویند چرا دروغ نمی گویی؟ دروغ بگو، می گویی دروغ بد است، عقلم به من می گوید که دروغ نگو، ببینید فرق امر ارشادی با امر مولوی این است. ما آنجا وقتی این را گفتیم مورد پسند واقع شد و تکرار این جمله {را} به این جهت گفتند {و} لازم است. بنابراین خدای تعالی به ما فرموده و همین میثاق ما است که “أَطِیعُوا الرَّسُولَ”، “أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ”، ولی “وَ أُولِی الْأَمْرِ”، ائمه اطهار {اطاعتشان} مثل همان رسول است. بنابراین اول میثاقی که از ما گرفتند اطاعت از پیغمبر بود. این بود که ما باید “مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ” (حشر / ۷) -در همین آیات بود-، هر چه که پیغمبر برایتان آورده را بگیرید، حرفهایش حکمت آمیز است. سخنانش صد درصد صحیح است، “فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا”، هر چه که نهی تان کرده از آن شما هم نهی بشوید، خودتان را از انجام دادنش نگه بدارید ، این اول میثاقی بود که پروردگار متعال از ما گرفت و در مرحله اول انبیاء لبیک گفتند و اجابت کردند و در مراحل بعد هم ارواح ما این را پذیرفتند و قبول کردند. دوّم یا سوّم ولایت علی بن ابی‌طالب و ائمه اطهار علیهم الصلوه والسلام بود که خدای تعالی از همه ی مردم گرفته حتّی کافرترین مردم، حتّی فرعون، حتی شمر و یزید، همه اینها به ولایت علی بن ابی‌طالب آگاهند و عهد بستند. چطور عهد بستند؟ ما یک وقتی با یکی از علمای سنّی که به نظر من ناصبی هم بود و می‌خواست مقام علی بن ابی‌طالب را پایین بیاورد و بگوید که در عالم ذر با ما این عهد را نبستند که ما محبت علی بن ابی‌طالب را داشته باشیم. من به او گفتم که آیا شما در عالم یک نفر را که علم دوست نداشته باشد پیدا می کنید ؟ گفت: نه، شما هم در عالم یک نفر پیدا نمی کنید که علم را دوست نداشته باشد. هر چه هم عالم علمش بیشتر باشد انسان بیشتر دوستش دارد، یک نفر پیدا می کنید که عصمت و پاکی را دوست نداشته باشد؟ باز هم نه، همه پاکی را دوست دارند، همه صداقت را دوست دارند، همه درستی را دوست دارند، در شناخت اینکه این پاکی در درجه ی اعلا و این علم در درجه اعلا به چه کسی تعلق دارد در این ما بحث داریم، شما می گویید که به خلیفه اوّل ابی بکر این علم و عصمت تعلق دارد.‌ ( هر چند چنین اعتقادی ندارند!) ما می گوییم در علی بن ابی‌طالب، پس اصل علم و عصمت که روح ایمان است، روح خاندان عصمت و طهارت است این را احدی نیست که دوست نداشته باشد و این تعهد را هم خدای تعالی از همه گرفته، در اسم گذاری و در بدن آن شخص بحث است. بعضی ها اشتباه کرده اند. تو به تاریکی علی را دیده ای ما به روشنایی علی را دیده ایم، ما علی را با همه ی صفات حمیده اش دیده ایم، نه اینکه خودمان دیده باشیم قرآن سیصد آیه درباره ی علم علی بن ابی‌طالب، عصمت علی‌بن ابی‌طالب، فضائل علی بن ابی‌طالب نازل فرموده. چطور می شود که یک چنین فردی را ما دوست نداشته باشیم؟ یک شخصی که شعراء درباره اش اشعاری گفتند که اگر غلوّ نباشد لااقل بسیار عالی است. بعضی هایش را ما واقعاً نمی فهمیم، پیغمبراکرم درباره ی حضرت امیرالمومنین یک مطالبی فرموده که بعضی از آنها در همین کتب اهل سنت به صراحت هست که ما متوجه همان ها اگر بشویم علی بن ابی‌طالب را از همه بیشتر دوست داریم و چون دوستی ما به علی علیه الصلوه والسلام به خاطر علم و عصمتش هست و به خصوص اگر گفتیم امام مبین علی بن ابی‌طالب است اینجا ما به اصطلاح به حقیقت رسیده ایم، ما ولایت علی بن ابی‌طالب را درک کرده ایم، ولایت علی بن ابی‌طالب معنایش همین است که هم او را عالِم و معصوم بدانیم و هم مطیعش باشیم و او را دوست داشته باشیم. می بینید با همین مقدمه این تعهدی که در اوّل عالم ذر داده ایم درست می شود. همه مان باید تابع علی بن ابی‌طالب باشیم سنّی ها نمی فهمند، دشمنان علی بن ابی‌طالب نمی فهمند، بخواهند یا نخواهند تا وقتی عاقل باشند ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب علیه الصلوه والسلام را طبق همین مطالبی که عرض کردم معتقدند؛ و بعد درباره ی آخرت از ما تعهد گرفتند که تعهدمان این بود که یک: همه شما الی الابد زنده هستید، همیشه هستید، هیچ وقت از بین نمی روید، مگر {اینکه} راه خدا را انتخاب نکنید، آنجا هم بدنتان، روحتان صد درصد از بین نمی رود ولی ای کاش از بین می رفت. چون کفّار می‌گویند: “یا لَیتَنِی کُنْتُ تُرَاباً” (مرسلات / ۴۰) ای کاش ما خاک بودیم، خلق نمی شدیم، این‌طوری می شود انسان، خدا انسان را نگه می دارد تا عذاب را به او بچشاند، “لِیذُوقُوا الْعَذَابَ” (نساء / ۵۶) عذاب را به او بفهماند که نتیجه ظلم و ستم و اذیت مردم، مخصوصاً اولیاء خدا این ‌است، لذا این‌کار را پروردگار متعال می کند و “وَ یبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ” (رحمن / ۲۷) همه مردم فانی می شوند، یعنی از این دنیا نفی می شوند، وقتی که از این دنیا نفی شدند، چه باقی می ماند؟ چه کسی باقی می ماند؟ کسی که وجه الهی داشته باشد، کسی که صفات الهی داشته باشد، “وَ یبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ”، درباره ی عالم آخرت هم این تعهد را از ما گرفتند؛ در دنیا هم تعهد گرفتند که هر وقت شما را وارد دنیا کردیم یک امتحانی باید بدهید، “أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یتْرَکُوا أَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یفْتَنُونَ” (عنکبوت / ۲) دنیا دار امتحان است، باید امتحان بدهید. مسائل مختلفی در عالم ذر از ما خدای تعالی خودش مستقیماً تعهد گرفته و همه ی ما هم متعهد شدیم، هر کس به این تعهدات بهتر، کاملتر عمل بکند و انجام بدهد قطعاً به خدا نزدیکتر است. به طور کلّی مطلبی را که امروز می خواستم خدمت دوستان مخصوصاً با توجّه به آیات شریفه قرآن و آیاتی که همین امروز تلاوت شد {عرض کنم این بود که}، انسان باید در تعهدش محکم و قوی باشد که اگر پدر، مادر، برادر، هر کسی که تصوّر بفرمایید بخواهد جلوی تعهدات شما را بگیرد، شما باید از او دوری کنید. اگر کاملاً متعهد باشید شما را به حزب خدا دعوت می کنند. شما فرض کنید یک نفری یک حزبی تشکیل می دهد چه افرادی را در حزبش راه می دهد؟ اسم نویسی می کند؟ آن کسانی که متعهد باشند، پابرجا باشند، همیشه باشند، “الا َإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ” (مائده / ۵۶) “رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ”، شما درباره ی همین جمله که باز در همین آیه هست دقّت کنید خدای تعالی می فرماید که آنها هم از خدا راضی هستند خدا هم از آنها راضی است. اگر دوستی داشته باشید {که} به همه ی تعهداتش خوب عمل بکند، سرِ وقت کار بکند، سرِ وقت عمل بکند شما از او راضی می شوید او هم به خاطر اینکه مزد خوبی به او می دهید از شما راضی است. هر دو متعهّد، خدا که متعهد است، خدا که دائماً چه ما از او روزی بخواهیم چه نخواهیم، چه بفهمیم، چه نفهمیم “یا من یعطی من سئله، یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه تحنّنا منه و رحمه”( بحار الأنوار / الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار / ۹۵/ ۳۹۰)، خدای تعالی به همه روزی می دهد، رحمانیتش شامل حال همه می شود. چه از او بخواهند چه نخواهند، چه او را بشناسند چه نشناسند ، دشنمش باشند یا دوستش! او خوب متعهد است ولی ما هم باید متعهد باشیم تا “رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ” این معنا تحقّق پیدا بکند. در این آیات مسائل اخلاقی دیگری هم گفته شد که اینها هم زیر سایه همان تعهدات هست، اگر در مجلسی وارد شدید یا در مجلسی نشسته اید، دیدید یک عده ای خیلی راحت طلب، چهارزانو نشسته اند، در روایت دارد کسی که جای تنگ چهارزانو بنشیند احمق است، این روایت است ها! آخر تو جا باز کن، دیگران را جا بده، جایتان وسعت داشته باشد و اگر یک وقتی جا هست، -گاهی ما در مجلس مان همین مسأله پیش می آید- جا هست همه یک جا جمع شدند خیلی تنگ نشستند اینها هم باز صحیح نیست. هر جا، جا هست بنشینید، مجالس غالباً بالا و پایین ندارد فقط هر کس با تقواتر و داناتر است را بیشتر باید احترامش کرد. این که به طورکلّی همه امتیازات در اسلام از بین رفته باشد نیست، یعنی می شود گفت اسلام امتیازاتی به وجود آورده،” َرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ” (مجادله / ۱۰)” إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ” (حجرات / ۱۳) درباره ی افرادی که از جهت نسب یا از جهات دیگر یک ارتباطاتی دارند که حقیقی است، گاهی می شود یک شخصی وارد مجلس می شود فرض کنید پدر یکی از این شاه های ظالم حالا قاجاریه باشد، افشاریه باشد هر کسی می خواهد باشد وارد شده، مردم جلویش بلند می شوند، احترامش می کنند این امتیاز، امتیاز بیهوده ای است. وابستگی به ظالم است. این امتیاز نیست ولی اگر پدر یک فرد مؤمن، صالح، عالِم، متّقی بود،- من غالباً فرزندان مرحوم حاج ملاّآقاجان را خیلی احترام می کنم-، اگر یک همچنین فردی بود، اگر یک فرزندی بود که به پیغمبراکرم انتساب پیدا می کرد، مثلاً سادات، یا به یک فرد عالِم معروفی انتساب پیدا می کرد اینجا به خاطر پدر، -یعنی گاهی می شود می گوییم خوب، گیرم پدر تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل، هیچ حاصلی این بچه از فضل پدر ندارد ولی- گاهی می شود احترام این {شخص}، احترام پدر است. این هم که می گویند به سادات احترام کنید به خاطر احترام به پیغمبر است. پیغمبراکرم فرمود: “اکرموا اولادی صالحهم” (جامع الاخبار/ ص ۱۴۰ )، صالح شان را به خاطر اینکه تقوا دارند و خدای تعالی فرموده است که: “إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ”، برای این جهت، طالح شان چطور؟ معصیتکارشان چطور؟ حضرت فرمود: به خاطر من، “و طالحهم لی”(جامع الاخبار/ ص ۱۴۰ )، ، به خاطر من احترامشان کنید. این نوع احترام، در حقیقت احترام به پیغمبر است نه احترام به شخص، {این احترام } هم یک جوری باشد که طرف بفهمد که به خاطر گناهش نیست که احترامش می کنید، به خاطر ظلمش نیست که احترامش می کنید، به خاطر پیغمبر است. مثلاً فرض کنید اگر الان در بین ما که پسر یک عالِمی، یک مجتهدی بیاید و ما او را نشناسیم ، خیال کنیم بچّه ی همسایه در این اتاق آمده است، خوب شاید بی تفاوت باشیم، اما به محض اینکه فهمیدیم این پسر مثلاً فلان عالِم است، فلان دانشمند است، فلان شخصیتِ باتقواست، با فضیلت است، می گوییم آقا ببخشید ما شما را نشناختیم؛ ببینید خود همین عملِ فطری ما یک حقیقتی است که باید انجام بدهیم. احترامات را باید رعایت کرد، ولی اگر همه مساویند، بالاخره همه اهل تقوایند مثل اهل مجلس ما که بحمداللّه همه اهل تزکیه نفسند، همه اهل تقوا هستند اینجا مسأله ای نیست بالا و پایین ندارد. “فَافْسَحُوا فی المجالس یفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ” (مجادله / ۱۱) دارد {که} در قیامت خدا جای تان را باز می کند. من یک وقتی در عالم رؤیا دیدم که قیامت است و این عدّه ای که اینجا هستند همه بهشتی اند ولی باید حساب پس بدهند، بهشتی ها در گذرنامه شان می نویسند که چون شیعه ی علی بن ابی‌طالب هستی و معتقدی بهشت را به تو دادیم ولی چون این موانع اخلاقی را داری، در اینجا بنشین، بمان، تا این موانع اخلاقی ات که نمی گذارد وارد بهشت بشوی اینها را رفع کنی، یک همچین جایی بود آن چنان چسبیده به هم بودند، در روایت دارد که تا زانوی انسان عرق مردم می ریزد، این عرق تا زانو می آید، من این را نمی فهمیدم آخر چطور می شود عرق اینقدر زیاد بشود که تا زانو بیاید؟ یک شب در حرم نجف، هوا گرم بود من رفته بودم برای زیارت، دیدم زیر پایم آب است. گفتم این آب چیست؟ گفتند که این عرق مردم است! من اول باور نکردم که از عرق کف حرم آب راه افتاده باشد ، یک چند دقیقه ای خودم ایستاده بودم دیدم بله، درست است. چون اکثراً هم جوراب نداشتند آن وقتها، مخصوصاً عرب ها جوراب ندارند واقعاً داشت عرق از من طوری می ریخت که همین جوری می شد، از همه که بریزد اینطوری می شود. یک همچین جایی، گرم، حرارت خورشید فوق العاده شدید، قطره ای آب در قیامت پیدا نمی شود و اگر مرگ را خدا از بین نبرده بود همه از هوای کثیف داغ روز قیامت می مردند، حالا یک همچین جایی همه چسبیده ی به هم، من در آن رؤیا می دیدم جایی که من بودم از آنجا پرواز کردم پیش یکی از رفقایم رفتم، که استاد من هم بود در شرح لمعه، هر چه پایم را فشار دادم که وارد بشوم، پهلویش بایستم دیدم جا نمی شوم. اینقدر چسبیده به هم بودند و یک همچین جایی خدای تعالی می گوید: “فَافْسَحُوا فی المجالس یفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ”، یک نفر وارد شده، جا ندارد، خدا به شما جا می دهد، خیلی اهمیت بدهید. خدا مرحوم آیت اللّه کوهستانی را رحمت کند، ایشان در زمان حیاتشان به من یک دفعه گفتند که اگر من مُردم در همین خانه ی خودم من را دفن کنند. من این را شنیده بودم از ایشان و وقتی که ایشان از دنیا رفتند من مشهد بودم، به من اطّلاع دادند که جنازه شان را دارند می آورند طرف مشهد، که ما تا قوچان هم استقبال رفتیم. بعد از این که در حرم دفن شدند به آقای شاهرودی از علمای بهشهر بود گفتم چطور شد، ایشان همیشه می گفت من را همین جا دفن کنید و اگر اینجا هم دفن می کردند واقعاً از یک امامزاده هم بیشتر رفت و آمد بود، چطور شد؟ ایشان گفتند که من را ببرید مشهد؟ گفت: من شب قبلش خدمت ایشان رسیدم ایشان به من گفتند که یک خوابی دیدم، خواب دیدم که وارد یک منزلی شدم چهارده معصوم علیهم الصلوه والسلام دور نشستند و هیچ جایی برای من نیست. یعنی اگر بخواهم وسط بنشینم بالاخره پشتم به چند نفر از اینها می شود، اگر بخواهم بروم مزاحمشان بشوم خوب{نمی شود} همان بیرون ایستادم دیدم حضرت رضا صلوات اللّه علیه اشاره فرمودند بیا پهلوی من بنشین، جا باز کردند من رفتم خدمت ایشان نشستم و لذا به من ـ آقای شاهرودی می فرمودند که ـ به من وصیت کردند که من را به مشهد ببرید، اگر جا بود من را همان جا دفن کنید ، اگر هم جا نبود من را برگردانید همین جا و عجیب بود، آنجا را دیگر من شاهد بودم. زمان طاغوتی ترین استاندارهای مشهد بود، به مجرّدی که به او گفتند که فلانی از دنیا رفته گفت من باید با شاه تماس بگیرم، او هم تماس گرفته بود، شاه گفته بود بهترین جاهای حرم را! حالا چطوری، خدای مقلب القلوب این چنین یک مرد خبیث آنطوری را {وادار کرد} و در بالای سر حضرت و یک قسمت خوبی که مشخص است دفن شده. “یفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ”، خدا برایتان جا باز می کند. روز قیامت وارد می شوید آنقدر فشار است، -مخصوصاً آنهایی که تزکیه نفس نکردند آنقدر در فشارند- که حساب ندارد، هم روایت دارد، هم قاعدتاً باید اینطور باشد. از زمان حضرت آدم تا قیامت هر کسی می میرد باید بیاید روی کره ی زمین، البته دریاها خشک می شود، کوهها خرد می شود در گودال های دریا می ریزد و زمین را صافش می کنند، باز هم جمعیت زیاد است! اینها همه باید بیا‌یند و نفری نیست که در دنیا باشد و بمیرد و روز قیامت نیاید، این را بدانید یوم الجمع است، روزی است که حتّی انبیاء هم می آیند برای شفاعت، “و شیعتک علی منابر من نور مبیضه وجوههم حولی فی الجنه” (شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار / جلد ۲،صفحه ۳۸۱ ) شیعیان و فرزندان پیغمبر روز قیامت یک قدری در وسعتند و حالا بحث مفصّلی دارد. “فَافْسَحُوا فی المجالس یفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ”، در دستورات اخلاقی این آیاتی که امروز خواندید در سوره مجادله یکی هم این بود که می فرماید که هیچ وقت به دروغ تظاهر به ایمان نکنید، مخصوصاً اگر بخواهید “صدّ عن سبیل اللّه” باشید، من تعجّب می کنم از بعضی از دوستانی که اهل تزکیه نفسند و خیلی هم پیشرفت کردند هنوز حبّ جاه و ریاست در دلشان هست، از همان لحظه ی اوّل یقظه باید حبّ جاه و ریاست از دلشان بیرون برود. “اِتَّخَذُوا أَیمَانَهُمْ جُنَّهً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ” (مجادله / ۱۶) این خورده ایمانی که از راه تزکیه نفس پیدا کردند ، این را برای خودشان سپری قرار می دهند که “صدّ عن سبیل اللّه” بشوند، “فَلَهُمْ عَذَابٌ”، خدای تعالی عذاب سختی برایشان قرار داده. به هرحال کوشش بکنید ان‌شاءاللّه که تا می توانید به دستورات دین عمل کنید، یکی از چیزهایی که من را گاهی نگران می کند این است که این بیست آیه از قرآن را بعضی از دوستان نمی‌خوانند و دقّت روی ترجمه و برداشت هایش ندارند و خودشان ضرر می کنند این را هم ان‌شاءاللّه دقیق باشید، مقید باشید، اگر پول یک جزوه قرآن را دادید، خریدید، اهمیت دادید ولی گذاشتید گوشه طاقچه، این بیشتر از آن قرآنی که در خانه بوده، روز قیامت به پروردگار شکایت می کند که “اِتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً” (فرقان / ۳۰) خدایا این مردم، این قرآن را کنار گذاشته تصوّر کردند، امیدواریم موفق باشید. مثل اینکه وقتمان تمام شد و کسانی که در مرحله جهاد با نفسند ان‌شاءاللّه شب دوشنبه منتها از عصر دوشنبه، همان‌طوری که در دعوت نامه هایشان نوشته شده، بیایند برای اینکه شبها کوتاه شده شاید بعضی از کارها را در عصر یکشنبه قرار بدهیم و امیدواریم خدای تعالی همه ی ما را در صراط مستقیم دین، در هدایت کامل اهل یقین قرارمان بدهد. نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمحمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین و الائمه المعصومین من ولد الحسین بالحجه بالحجه بالحجه یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه خدایا فرج امام زمان ما را برسان، ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده، قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما، دین و دنیا و آخرتمان در پناه امام زمانمان حفظ بفرما، پروردگارا به آبروی ولی عصر گرفتاری های مسلمین، مؤمنین، شیعیان علی بن ابی‌طالب برطرف بفرما، امراض روحی مان شفا عنایت بفرما، امراض بدنی مان شفا مرحمت بفرما، پروردگارا مریضه منظوره، مریض منظور الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا.

لینک دانلود ویدیو : 

کلیک راست و ذخیره

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *