۲۷ شوال ۱۴۲۵ قمری – ۲۰ آذر ۱۳۸۳ شمسی – توضیح آیات هفتگی

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدللّه والصلوة و السلام علی رسول‌اللّه و علی آله آل اللّه لاسیما علی بقیةاللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم. چون این هفته جلساتِ مختلفی بود آیات اوّلیه را دوستان توضیح داده‌اند، حالا اگر در همه جا این‌طور نبوده لااقل در قم این‌طور بود، لذا بعضی از آیاتی که این هفته تلاوت شده و برداشت‌هایی هم دوستان فرستاده‌اند و ان‌شاءاللّه توفیقات‌شان را خدا زیادتر کند، بسیار جالب، ولو اینکه من هنوز برداشت‌های این هفته‌ی دوستان را ندیده‌ام ولی برای من گفته‌اند که جمعِ زیادی از برداشت‌ها استفاده‌ کرده‌اند و نوشته‌اند و فرستاده‌اند.

مفهوم شرک و عواقب آن
آیاتی که الان به چشمم می‌‌خورد که فکر می‌‌کنم به خاطر دستورات بسیار جالبی که بر هر انسانی، بر هر مسلمانی لازم است که رعایت کند، این آیات است: «لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ»، با خدا خدای دیگری، قدرت‌مند دیگری، متّکای دیگری قرار ندهید. پروردگار متعال یک نتیجه‌ای از این جمله می‌‌گیرد که می‌‌فرماید: «فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولًا» (اسراء/22)، اگر انسان – که متأسفانه کارِ همه‌ی ما، اکثر ما لااقل هست- در کنار خدا بگوییم درست است که خدا هست، همه‌ی کارها هم در دست خداست ولی…! این «ولی»، این کلمه خیلی کار دست ما می‌‌دهد؛ ولی… باید انسان پول داشته باشد، ولی… انسان باید سلامتی داشته باشد، ولی… انسان باید زرنگ باشد، ولی… انسان باید دانشمند باشد، ولی… انسان باید تحصیلاتِ عالیه‌ای داشته باشد. این «ولی‌»ها دو نوع ولی است؛ یک وقت انسان می‌‌گوید ولی این‌طور، یعنی خدای تعالی این اسباب را باید در اختیار انسان بگذارد و با این اسباب انسان کارهایی را انجام بدهد، این خوب است، امّا اگر نه! در کنارِ خدا، خدای مستقلی قرار دادید، یعنی – یا حواس‌تان نبود، که اکثراً حواس‌مان نیست یا اگر حواس‌مان به پروردگارمان بود این مقدار اعتمادی که باید داشته باشیم نداریم، این دوّمی خیلی خطرناک است و اکثرمان هم داریم- به شما می‌‌گویند فلان کار را چرا نکردی؟ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی پول نداشتم، بسیار خوب! ولی انسان باید از خدا پول بخواهد تا آن کار را بکند، قدرت بخواهد تا آن کار را بکند، به وظایفش عمل بکند تا بتواند آن کار را انجام بدهد؛ شما باید درس بخوانید، تحصیل کنید، امّا تمام شخصیت‌ شما، تمام قرب شما، تمامِ این‌که شما در نزد پروردگار از اولیائش بشوید به این نیست! درس را برای خدا بخوانید، حالا در آینده هر چه شد، شد. ما خیلی از علمای بسیار بزرگ را دیده‌ایم که تلاش می‌‌‌‌‌‌‌کردند برای اینکه بالاخره از بزرگان باشند، از مراجع باشند، از شخصیت‌های بسیار مهمّ باشند، اما تیرشان به سنگ خورده! نشده! تحصیلات خوب، فعّالیت خوب، گاهی آن‌چنان از خودشان ترویج می‌‌‌‌‌‌‌کردند که انسان فکر می‌‌‌‌‌‌‌کرد در کره‌ی زمین بالاتر از این شخص کسی نیست، یک دفعه یک موجی پیدا می‌‌‌‌‌‌‌شد و آن‌چنان او را مثل یک پَر کاغذ، یک پوست پیاز روی موج می‌‌‌‌‌‌‌انداخت و معلوم نبود کجا رفت و چه شد! «هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یکنْ شَیئًا مَذْکورًا» (انسان/1)

هیچ اعتمادی به احدی مستقلاً نداشته باشید
«لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ»، هیچ اعتمادی به احدی مستقلاً نداشته باشید که بگویید: او، بلکه بگویید: خدا! بگویید: هر چه هست دست خداست… اگر مردم برای‌تان خدمت کردند تشکر کنید ولی یک طوری تشکر نکنید که او و شما فکر بکنید که همه‌‌ی کارها را این آقا کرده و خدا می‌‌خواست یا نمی‌خواست این کار انجام شده بود. بعضی‌ها می‌‌آیند مقام حضرت اباالفضل علیه الصلوة و السلام را بالا ببرند، می‌‌گویند فلان کس رفت برای فرزندش از حضرت اباالفضل طلب شفا کرد، خدا گفت صلاح نیست، پیغمبر گفت صلاح نیست، علی بن ابی‌طالب فرمود صلاح نیست، فاطمه‌ی زهرا هم فرمود صلاح نیست، حضرت خدمت آنها عرض کرد که یا اسم باب‌الحوائجی را از روی من بردارید یا این کار انجام بشود! فکر نکنید که این مطلب اعتقادات‌تان را زیاد می‌‌کند، این حرف بسیار غلط است، تا خدای تعالی فرمود صلاح نیست حضرت اباالفضل صلوات اللّه علیه به پروردگار عرض می‌‌کند: سمعاً و طاعةً، نمی‌شود که صلاح نباشد ولی حضرت اباالفضل به خاطر این‌که اسمش و شخصیتش به‌هم نخورد خدا را مجبور بکند که این کار را بکند! چرا! می‌‌شود دعا کرد و از حضرت ابوالفضل خواست که شما از خدا بخواهید، چون فرموده‌اند: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ» (غافر/60)، دعا کنید تا من اجابت کنم، اما درگیری با پروردگار! اگر گفتید که ابوالفضل علیه الصلوة و السلام زورش بیشتر است یا با خدا درگیری دارد معنای همین آیه است که «لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ»، از حضرت رسول‌اکرم تا تمامِ انبیاء و تمامِ اولیاء و تمامِ «مستجاب‌الدعوة»های دنیا، همه‌شان اگر جمع بشوند و خدا صلاح نداند، آن کار انجام نمی‌شود، و بالعکس – که عکسش درست نیست، اصلش هم درست نیست- اگر همه بگویند: خدایا! این کار نشود، و خدا صلاح بداند که بشود، هیچ مؤثری نیست. این‌طور توحیدی باید داشته باشید، اگر سالک الی اللّه این‌گونه توحیدی نداشته باشد اصلاً نمی‌تواند یک قدم به طرف کمالات بردارد.

مساله‌ی توسل
همه چیز در دست خداست ولی خود خدا دوست داشته که وسیله دَرِ خانه‌اش ببریم. اگر یک حاجتی دارید حاجت را خدا صلاح می‌‌داند بدهد ولی شما باید دعا کنید، متوسل بشوید، یک کاری هم تو باید بکنی، آن کاری که باید بکنی همین است که بروی درِ خانه‌ی اهل‌بیت عصمت و طهارت، درِ خانه‌ی خدا وسیله ببری، شاید با اینکه صلاح هست که انجام بشود، اگر دعا نکنی و توسل نکنی در عین حال خدا به تو ندهد! چون اجبار نیست، خدا را هیچ کس نمی‌تواند به هیچ کاری مجبور بکند،

کسی که با خدا خدای دیگری قرار می‌دهد گدا طبع می‌شود
یکی دیگر از ضررهای این‌که با خدا خدایی را قرار بدهیم این است که آدم بدبخت می‌‌شود، دائم چشمش به دست مردم، کَلِّ بر مردم… فلانی چرا به ما نرسید! چرا فلان مرید به من توجّه نکرد؟! چرا فلان پول برای من نیامد و نرسید؟! اوّل اینکه مخذول می‌‌شوید، مخذول را این‌جا این‌طور ترجمه کرده‌ام: پَست می‌‌شوید، آدمی که چشمش به دست این و آن است و عفّت نفس ندارد، همه او را بشناسند که این شخص یک مقداری گداطبع است. کوشش کنید گداطبعی نداشته باشید، این حالت که چشم‌تان به دست مردم باشد را نداشته باشید.

منتظر جواب محبت‌هایتان نباشید
چند دفعه فلانی را خانه‌تان دعوت کردید، محبّت کردید، او هم هیچ شما را دعوت نکرده؛ خب نکرده! مسأله‌ای نیست! شما به او هدیه دادید، او به شما هیچ محبّتی نکرده، نگویید کاسه آن‌جا می‌‌رود که قَدح برگردد! نه، امامِ شما این‌طوری بود؛ «وَیطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکینًا وَیتِیمًا وَأَسِیرًا، إِنَّمَا نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللَّهِ» (انسان/8 و9)، ما برای خدا این کار را کردیم، «لَا نُرِیدُ مِنْکمْ»، شما که هستید که ما اراده بکنیم که شما به ما پاداشی بدهید؟! حتّی منتظر شُکر شما هم نیستیم که بگویید متشکریم! اما اگر تشکر کردید برای خودتان مفید است، چون «لَئِنْ شَکرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکمْ» (ابراهیم/7)، «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق» (من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله عزوجل، بحار ۶۵/۴۴، عیون اخبار الرضا۲/۲۴، وسائل۱۶/۳۱۳) ، اگر هم نگفتید ما از شما نمی‌خواهیم، توقّع هم نداریم، هیچ‌وقت هم به رخ طرف نکشید. آقا! رفت و آمد حسابی دارد، ما چند دفعه آمدیم تو اصلاً نیامده‌ای…! اگر تو برای خدا آمدی اجرت پیش خداست و ممنون و اگر هم برای غیر خدا آمده‌ای که باید مخذول بشوی. انسان مذموم می‌‌شود، مذمّت می‌‌شود، می‌‌دانید انسان چطور مذمّت می‌‌شود؟ خدای با این قدرت را گذاشته‌ای، خدای با این عظمت را گذاشته‌ای، خدایی که همه‌ی دل‌ها در دست اوست او را گذاشته‌ای، خدایی که مقلّب‌‌القلوب است او را گذاشته‌ای، رفتی چسبیدی به این بدبختِ بیچاره! حالا فکر نکنید بدبخت بیچاره یک آدمِ مثلاً معتادِ گوشه‌ی کوچه افتاده را می‌‌‌‌‌‌‌‌گویم، نخیر! از شخصِ اوّل قدرتِ روی کره‌ی زمین تا آن شخصِ ضعیف- من نمی‌خواهم یک وقتی یک اسمی ببرم که توهین به یک مقامی بشود، و الاّ مخلوق- به طور کلّی مخلوق، اگر خدا را گذاشتی طرف او رفتی… حتّی اگر به امامِ زمان‌تان منهای خدا نستجیرباللّه استقلال بدهید که من از این کلام خیلی بدم می‌‌‌‌‌‌آید که بگویم، حتّی اگر این‌طوری بود شما مذموم خواهید شد، همه مذمّت‌تان می‌‌‌‌‌‌کنند، آخر عقل خودتت هم مذمّتت می‌‌‌‌‌‌کند،

همه‌ی کارها دست خداست و او مسبّب‌‌الاسباب است
تو معتقد به خدا هستی یا نیستی؟ بله؟ خب همه‌ی کارها دست خداست! حتّی او مسبّب‌‌الاسباب است. خدا رحمت کند مرحوم آیت‌اللّه کوهستانی را، ایشان نمازِ مغرب و عشاء‌شان، خود نماز طول نمی‌کشید امّا تعقیبِ نمازِ مغرب آن‌قدر طول می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشید که ما بلند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدیم بیرون می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفتیم یک قدری گردش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردیم، بعد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدیم نماز عشاء را با ایشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواندیم، من یک شب خیلی نزدیک ایشان رفتم تا ببینم ایشان چه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند که این‌قدر طول می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشد چون تعقیب را آهسته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند، زیارت جامعه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند؟ دعای ابوحمزه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند؟ آن چند لحظه‌ای که من توانستم گوش بدهم دیدم این جمله را تکرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، «یا مسبّب‌! سبّب، یا مسبّب‌! سبّب» ای مسبّب‌‌الاسباب، خودت اسباب را درست کن! من این را از ایشان شنیدم امّا تا حالا هم شاید نگفته باشم، الان یک‌دفعه یادم آمد؛ یا مسبّب! سبّب. نیمه‌های شب بیدار شوید درِ خانه‌ی خدا بگویید: «یا مسبّب! سبّب، یا مسبّب‌ الاسباب، یا ملین الحدید لداود!» ای کسی که آهن را برای حضرت داود نرم کردی! این یکی را من می‌‌‌‌گویم، دعا خیلی هست، ولی این یک جمله‌اش خیلی برای ما غیرعادی است، از آنهایی‌ که اگر در روایات و قرآن نبود باور نمی‌کردیم! حضرت داود مثل موم شاید از آن هم ملایم‌تر، هر طور که دلش می‌‌خواست این آهن را کج و راست می‌‌کرد، زره می‌‌ساخت! می‌‌دانید زره‌سازی هم کار مشکلی است، یعنی باید یک‌طوری باشد که با بدن سازش داشته باشد، باید خیلی ریز و حساب‌شده کار بکند، حضرت مثل پیراهن انسان برای بدن زره می‌‌ساخت، آهن برایش نرم شده بود. خدایی که می‌‌تواند آهن را برایت نرم کند… آهن‌گر هستی؟ کوره و این‌ها اسباب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، این هم یک اسباب است، کوره و آتش داشته باشی و آهن را ملایمش کنی و ذوبش کنی، آن هم یک اسباب، آن را هم خدا درست کرده، یک وقت هم هست با دستت این کار را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنی، هیچ فرقی برای خدا ندارد.

برای خدا و اهل بیت سردرد شفادادن با سرطان شفا دادن فرقی ندارد
بعضی‌ها مریض می‌‌‌‌‌‌‌شوند، فکر می‌‌‌‌‌‌‌کنند که اگر سردرد بودند سوره‌ی حمد را خواندند خوب می‌‌‌‌‌‌‌شوند، امّا اگر مثلاً یک غدّه‌ای در مغزشان بود و دکترها گفتند: این قابل علاج نیست، این‌جا دیگر خدا نمی‌تواند! باید تن به مرگ بدهد! نه! برای خدا و برای خاندان عصمت که اسباب‌اند، بلکه برای هر ولی خدایی که با خدا ارتباط داشته باشد سردرد شفا دادن مساوی است با شفا دادن بدترین مرض‌های کشنده! ما زیاد دیده‌ایم، افرادی مثلاً دست‌شان فلج است، متوسّل می‌‌‌‌شوند و بعضی‌هایشان هم خوب می‌‌‌‌شوند، امّا یکی که پایش قطع شده، اصلاً پا ندارد، از آن بالا پا ندارد، این دیگر نمی‌آید توسل بکند که یک پا به من بدهید! چرا؟ به جهت اینکه این را دیگر باورش نمی‌آید، این یکی را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید که خوب نمی‌شود! پا از کجا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بدهد؟! مگر خدا پا ساز است؟! بله… خدا چطور هیکل تو را ساخت؟ از هیچ ساخت! نمی‌تواند یک پا برایت بسازد؟ شب بخوابی صبح ببینی پا داری؟ شما تا به حال دیده‌اید؟ من کور را دیده‌ام شفا پیدا کرده، فلج را دیده‌ام – این‌که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم، هم قبلش را دیده‌ام هم بعدش را دیده‌ام- امّا یک بی‌پا – پدر من پای مصنوعی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ساخت- هیچ وقت ما ندیدیم که یک بی‌پایی که از این بالا پایش را بریده باشند این پا دار بشود! ما ندیدیم! شما اگر دیدید بگویید! معجزات هم دور این حرف‌ها دور نمی‌زند، چرا؟

قدرت خدا را محدود نکنیم
به خاطر این‌که دنبالش نمی‌رویم، همین! این را دیگر باور نمی‌کنیم. تا وقتی طرف مریض است مدام دعای می کنیم، خدا! شفایش بده، شفایش بده! شفایش بده! اما همین‌که مُرد، دیگر مُرد! دیگر این را نمی‌گوییم که خدایا زنده‌اش کن! ببینید؛ برنامه‌های ما محدود است، ولی قدرتِ پروردگار، نامحدود است، لذا برنامه‌های ما با آنچه که خدا هست نمی‌خواند. اگر به خدا تکیه نکنید مذموم هستید، «لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولًا» (اسراء/22)، در دنیا هم انسان مذموم است، خودش، خودش را مذمّت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، یک روزی متوجّه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که همه‌ی قدرت‌ها دست خدا بوده، ما رفته‌ایم پیش کس دیگر آنجا توسل کرده‌ایم!

میزان‌تان هرچه خدا دوست دارد باشد
«وَقَضَى رَبُّک»، خدای‌تعالی این را امضاء کرده، به این امضاء الهی احترام بگذارید، گذرانده‌، امضاء کرده… فرض کنید یک ورقه‌ای را، یک دستوراتی را پیش مقّنن قانون بردند، این قوانین را امضاء کرده و خودش هم دارد باز می‌‌‌‌‌‌گوید؛ «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ»، جز برای خدا بندگی نکنید. به همه چشم بگویید، به حرف همه گوش بدهید، تا کی؟ تا وقتی که حرف او حرف خداست، تا وقتی که خدا راضی است، تا وقتی که او نماینده‌ی خداست؛ خب نماینده‌ی خدا را ما از کجا گیر بیاوریم؟ همین زن‌تان اگر در خانه یک چیزی از شما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد که خدا از آن راضی است بگو: چشم، خدا را عبادت کرده‌ای، یک حرفی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند که خدا راضی نیست، بگو: نه. با این وسیله اگر میزانت این شد که هر که هر چه خدا دوست دارد بگوید من عمل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم، هر چه بدانیم که این حرف، حرف خداست، خدا هم دوست دارد و هر چه که خدا دوست ندارد آن را هم عمل نمی‌کنیم، در واقع خدا را بندگی کرده‌ایم. باید شما را این‌طوری بشناسند.

سالک الی الله باید ادب محضر خدا و اهل بیت علیهم السلام را اهمیت بدهد
آقایان! شخصِ سالک الی اللّه یک وظایفی را خیلی باید رعایت کند. همین دیروز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنیدم گاهی دوستان‌مان وقتی دور هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشینند شوخی‌های بی‌مزه‌ی بدآموزی زشتی دارند، فکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم یک مقدارش هم شاید تقصیر من باشد، شما با دیگران فرق دارید، اگر فرق ندارید در این جلسه نیایید! من هم راحت! دیگر نمی‌آیم. دور هم می‌‌‌‌‌‌‌نشینید حرف‌های مختلف، شوخی‌های بی‌فایده… «مَا یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» (ق/18)، این لفظی که از زبان‌تان بیرون می‌‌آید، این جمله‌ای که از زبان‌تان در می‌‌آید باید حساب داشته باشد. یک کسی دیروز به من می‌‌گفت که یک کسی به من گفته: زن‌ذلیل! یا مثلاً شوهرذلیل! این کلام اوّلاً برای شما حرف بسیار زشتی است، من سایر مردم را نمی‌دانم، خارج را نمی‌دانم، بدآموزی دارد، زن و شوهر نسبت به هم هر چه خدمت بکنند ذلّتی ندارد، عزّت است، یک خانمی دارید در خانه نشسته، تُشک هم انداخته تکیه داده، شما هم همه‌ی کارهایش را می‌‌کنی، تو عزیزی! تو عزیزتر می‌‌شوی، اولیاء خدا همین‌طوری بوده‌اند، ما بعضی از اولیاء خدا را دیده‌ایم، حالا چون گوش به حرف زنت دادی زن‌ذلیل‌ شدی؟! این کلمات را نگویید. بعضی به من می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند تو وقتی نیستی دوستان با هم شوخی‌هایی دارند، پر حرفی، سر و صدا … خب من نیستم، خدا که هست! امام زمان‌تان که هست! شما را به خدا قَسم در حضور چهارده معصوم – شما به آن حدّ رسیده‌اید یا نه؟ اگر نرسیده‌اید، برسید که- روحِ امام اهمیتش بیشتر از بدنِ امام است، چهارده بدن از معصومین این‌جا باشد شما همین‌طور بازی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید؟! همین‌طور حرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنید؟ یک قدری سنگین باشید، متانت داشته باشید، نمی‌گویم حتّی لباس‌تان را باید در نیاورید؛ نه! این‌ها را اجازه داده‌اند ولی اجازه نداده‌اند که شما هر حرفی را به زبان‌تان بیاورید، مخصوصاً جوان‌ها، چرا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم مخصوصاً جوان‌ها؟ چون انسان به سن چهل سالگی که رسید به خیلی از کارها عادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که اگر معصیت‌کار باشد شیطان هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: «وجه لا یفلح ابدا» (مشكاة الأنوار : ۲۹۵/۹۰۲، سفینة البحار: ج 1/ ص 504)، صورتی که دیگر رستگار نمی‌شود! اما اگر نه؛ جوان باشد، هنوز به یک چیز خاصّی عادت نکرده، خودش را عادت بدهد… حرفهای‌تان حساب داشته باشد، شوخی‌های‌تان حساب داشته باشد، یک حرفی بزنید همان‌طوری که اهل‌بیت عصمت و طهارت حرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زدند، در عین اینکه حکمت بود، در عین این‌که متانت بود، در عین حال یک عده را خوشحال می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خنداند. حالا تشخیص آن با خودتان. افرادِ شوخ آبروی زیادی ندارند. «کثرة المزاح یذهب بماء الوجه» (الكافي: ۲/۶۶۵/۱۶)، زیاد مزاح کردن آبروی انسان را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد. یک آقایی بود با اینکه من به سوادش خیلی معتقد بودم، به معنویاتش خیلی معتقد بودم، خیلی شوخی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، واقعاً در دل من به عنوان یک مضحکه بود، یک آدمی بود که هر وقت او را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دیدیم منتظر بودیم که مثلاً یک حرفی بزند بخندیم، از حکمتش، از علمش استفاده نمی‌کردیم، وقتی از دار دنیا رفت تازه فهمیدیم این عجب آدمِ شریفی بوده! چقدر خدمت اساتید و بزرگان زندگی کرده و چه چیزهایی بلد است، چون این‌ها را نوشته بود. سنگینی خیلی مهم است؛ سنگین باشید، با متانت باشید، و جز خدا و هر چه خدا بخواهد عبادت نکنید ، «وَقَضَى رَبُّک»، ببینید؛ پروردگار شما ‌‌ امضاء کرده؛ چند تا چیز را امضاء‌ کرده که در این آیات بیان شده: «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ»، جز خدا هیچ چیز را دیگر را عبادت نکنید، خدا این را امضاء کرده دست شما داده، ما هم که اصلاً به این امضا‌‌ء پروردگار اعتنا نمی‌کنیم،

احسان به والدین مخصوصا مادر
دوّم: «وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا»، به پدر و مادر هر طوری که بلد هستید احسان کنید. احسان یعنی چه؟ نیکی کنید! اسمش نیکی باشد، حالا نیکی چه هست؟ کار خوب؛ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسی دست پدرت را ببوس، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی سید نیست، نباشد! من دارم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم ببوس! گناهش گردن من، ثوابش مال شما! جلوی پدرت ننشین، احترام کن… ای آقا! ما از بچگی جلویش خوابیده‌ایم حالا که بزرگ شده‌ایم…! حالا بچّه نیستی، حالا که تو یک سالک الی اللّه هستی، جلویش بلند شو – نمونه‌های نیکی را دارم عرض می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم- البته گاهی پدر اذیت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که هر وقت وارد اتاق بشود شما بلند بشوی، آن بحث دیگر است – نیکی کن، مخصوصاً به مادر، به مادر بیشتر. «وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا»، این‌جا خدا پدر و مادر را فرموده ولی در روایات هست که به مادر بیشتر نیکی کن، چون مادر حقش بیشتر از پدر است، به جهت این‌که مادر علاوه بر این‌که از هر کدام یک نطفه جمع شده و بچه شده، بعد نُه ماه تو را در شکم نگه داشته، دو سال تو را شیر داده، ربوبیت او شدیدتر از ربوبیت پدر نسبت به تو بوده، غم‌خوار بودنش بیشتر از غم‌خوار بودن پدر بوده، برای همین جهات؛ ببینید چقدر اضافه می‌‌شود، «وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا»، خدا در آنجا که گفته «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ» زیاد توضیح نداده ولی چون می‌‌داند که ما آن «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ» را اعتنا نمی‌کنیم، در نماز هم زیاد می‌‌گوییم: «ایاک نعبد وایاک نستعین»، زیاد توجّهی به آن نداریم، ولی این یکی را بیشتر اهمیت بدهید، این دوّمی را…، خدا گذشت دارد ولی اگر پدر و مادر از شما ناراضی بودند خدا هم از شما نمی‌گذرد. ببینید این فرهنگ، با فرهنگی که امروز دارد تبلیغ می‌‌شود، دنیا دارد تبلیغ می‌‌کند، چقدر فرق دارد؟! عاطفه‌ها از بین رفته؛ فرزند، پدر و مادر را اصلاً نمی‌شناسد، دستش که به دهانش می‌‌رسد اصلاً مثل این است که پدر و مادری نبوده‌اند! اگر توهین نکند خیلی باید از او ممنون باشیم! ما یک دوستی داشتیم دکتر بود، خارج رفته بود، خیلی وقت هم آن‌جا مانده بود، -آن وقت‌هایی که دیدن می‌‌کردم، حالا که الحمدللّه از این مسائل فارغیم- رفتم دیدنِ این دکتر، چون سابقه‌ی آشنایی داشتیم، یک پیرمردی آنجا چای برای ما آورد، رفت. گفتم: ایشان که هست؟ گفت: این پدرم است! این آقای دکتر خودش هم پاهایش را روی هم گردانده بود پهلوی من نشسته بود! گفتم: پس چرا ایشان ما را خجالت دادند؟! گفت: نه! من فکر کردم ما که در خانه یک نوکر لازم داریم! ایشان با زن من هم محرم است، این باشد بهتر از دیگران است! بعد صدایش زد، – عین یک نوکر صدایش زد، اسم کوچکش را هم برد، نگفت مثلاً بابا – بیا! حاج آقا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد تو را ببیند! خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند من گریه‌ام گرفت. چقدر یک چنین فردی با آن کسی که مثلاً خدا در قرآن توصیفش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند فرق دارد؟ اگر یکی از این‌ها یا هر دوی آنها پیش تو ماندند، طبعاً از نظر سنّ بزرگ‌تر از تو هستند، «فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ»،

به پدر و مادر حتی «اف» نگویید
امام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید: «اگر کلامی از این کوچک‌تر بود خدا آن را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت.» «لَوْ عَلِمَ اَللهُ شَيْئاً أدْنَي مِنْ اُفًّ لَنَهَي عَنْهُ، وَ هُوَ مِنْ أدْنَي الْعُقُوقِ، وَ مِنَ الْعُقُوقِ، أنْ يَنْظُرَ الرَّجُلُ إلَي وَالدَيْهِ، فَيَحُدُّ النَّظَرَ إلَيْهِمَا» (تفسير برهان، طبع سنگي، تفسير سوره إسراء، ج1، ص 601 و تفسير نورالثقلين، ج3، ص 148 و ص 149). من یک وقتی معنای این «اُف» را فهمیدم. «اُف» نمی‌گوییم ولی فحش‌های دیگری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهیم! معنای «اُف» چه هست؟ پدر من – خدا رحمتش کند- این اواخر یک قدری حافظه‌اش کم شده بود، شاید هم این تکرارش برای من مفید بود، چند دفعه یک قضیه‌ای را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت که بیا حسن‌آقا! بنشین، این قضیه‌‌ی مهم آموزنده است برایت بگویم. من از اوّل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمیدم که همان قضیه‌‌ی همیشگی را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بگوید! – خدایا تو شاهدی حتّی دفعه‌ی آخر طوری نشستم مثل این‌که اوّلین دفعه است که دارد برای من می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید- که آن دفعه‌ی آخر به زبانم آمد بگویم: «اُف»، چقدر این قضیه را تکرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنی؟ این معنای «اُف» بود، معنای «اف» را من آن‌جا فهمیدم. «فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ»، ای بابا! چرا این قدر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی؟! این را نگویید، ده دفعه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: فلان کار را کردی؟ چشم! بگو چشم، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم، زود هم بکن، «اف» نگویی، این معنای «اف» است. «فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا» (اسراء/23)، ببینم تنهرهما را چطور ترجمه کردم، چون خودم ترجمه کردم اما آنجا مطالعه کردم دقیق نوشتم؛ «و صدایت را بر آنها بلند نکن، و به آنها سخن کریمانه‌ای بگو». «وَلَا تَنْهَرْهُمَا»، از مجموع تفاسیر و ترجمه‌ها یعنی صدایت را بلند نکن، اندازه بگیر، صدای تو همیشه پایین‌تر از صدای پدر و مادر باشد.

اهمیت احسان به والدین
این‌ها را انجام ندهید آقایان! اگر در پیشرفت‌های معنوی‌تان کند شدید به من مربوط نیست، به شما گفته شده، خدا هم گفته، باید انجام بدهید. اِ، پدرم به من ظلم کرده! تو که هستی که پدرت به تو ظلم کرده؟! اگر ظلم کرده و تو گفتی قربانت بروم بیشتر پیش خدای‌تعالی ثواب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بری، اگر ظلم نکرده بود که خب مسأله‌ای نبود، اگر تو را کتک زده و بعدش دست پدرت را بوسیدی رشد و کمالاتت بیشتر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. ای آقا! نمی‌شود! نمی‌شود که ما هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم نمی‌شود که تو پیشرفت معنوی بکنی! اگر نمی‌شد خدا نمی‌فرمود. «وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا کرِیمًا» (اسراء/23)، هیچ وقت کلامی که با کرامت نفس نباشد، با کرامت نباشد، از دهانت خارج نشود. حالا چند نفر ما این‌طوری هستیم؟ من از نظر دنیایی یک قدری سنّم کمتر از الان بود، به یکی از بزرگان گفتم: من چه‌کار کنم که بتوانم خوب پیشرفت کنم؟ گفت: مادر داری؟ گفتم: بله. گفت: خدمتگزارش باش، برای پیشرفتت. خوشا به حال آن‌هایی که مادر دارند و مادرشان از دنیا نرفته و پدر دارند. یک نفر چند روز قبل نوشته بود: پدر من کافر است، به اسلام و دین و همه چیز توهین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند؛ دستش را ببوس، بگو: قربانت بروم این حرف‌ها را نزن نجس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوی. در زمان پیغمبراکرم بودند افرادی که بچه‌ها مسلمان شده بودند ولی پدرها مسلمان نشده بودند، جسارت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند. این حرف‌ها را ممکن است من بگویم، خودم را هم خسته بکنم امّا شما باید عمل بکنید! باید عمل بکنید و اگر یک وقتی در سیرتان کند شدید بدانید مربوط به این مسائل است.

در مقابل والدین کوچکی کن
«وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنْ الرَّحْمَةِ»، در مقابل پدر خفض‌جناح کن، کوچکی کن، در مقابل مادر کوچکی کن، خفض‌جناح یعنی مثل یک پرنده‌ای که بالَش را روی زمین پهن کرده، آن‌طور باش. خب یکی ممکن است در دلش به این بابای ظالم فحش بدهد ولی خفض‌‌جناح هم بکند، دستش را هم ببوسد. نه! «مِنْ الرَّحْمَةِ»، این از مهربانی‌ات، از محبّتت به او سرچشمه گرفته باشد، «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنْ الرَّحْمَةِ»، دعای‌شان هم بکند، خدا هم گفته دعا بکنید و همیشه این دعا را بکنید، که یادتان بیاید که شما چه بودید. یک پدری می‌‌گفت که تا خدا به من بچّه نداده بود نمی‌فهمیدم که پدر چه حقی به گردن ما دارد. بله! وقتی که به تو بچّه می‌‌دهند آن وقت می‌‌فهمی، دیگر فایده‌ای هم ندارد، دیگر خیلی دیر شده. مادرِ مهربان؛ اگر تمام دنیا شما زنده باشید و در مقابل پدر و مادر خفض‌جناح بکنید باز آن زحمتی که او کشیده شما نمی‌توانید جبران بکنید. یک کسی خدمت رسول‌اکرم آمد، عرض کرد که مادر من عین یک بچّه‌ی شیرخوار، من باید جایش را عوض بکنم، شستشویش بکنم، غذا در دهانش بگذارم، آیا زحمات او را جبران کردم؟ فرمود: نه. چرا؟ چون تو انتظار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشی که این زودتر بمیرد، راحت بشوی! ولی او انتظارش این بود که تو بزرگ بشوی و زندگی کنی. «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنْ الرَّحْمَةِ»،

برای والدین دعا کنید
دعا کن: «وَقُلْ رَّبِّ ارْحَمْهُمَا»، خدایا این دو تا را مورد مهربانی‌ات قرار بده، مورد رحمتت قرار بده، همان‌طوری که من وقتی کوچک بودم من را تربیت کردند. شب تا صبح گریه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردی، نه پدرت را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاشتی بخوابد، نه مادرت را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاشتی بخوابد، آنها بیدار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدند با مهربانی، ببینیم این بچّه چه شده که این‌قدر گریه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند؟ دل درد است؟ گوشش درد گرفته؟ سرش درد گرفته؟ حالا اگر پدرتان ناله بکند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی چیزی نیست، خوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود! هیچ وقت هم به فکرش نمی‌افتی. «کمَا رَبَّیانِی صَغِیرًا، رَبُّکمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکمْ» (اسراء/24و25)، این آیات خیلی عجیب است، یعنی همه‌ی آیات قرآن عجیب است. خدا آن‌چه که در دل‌تان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند، یک وقتی در دل‌تان هم از پدرتان یا مادرتان بدتان نیاید، چون خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید، برای خدا فرقی نمی‌کند شما به مادرت اخم بکنی و در دلت هم از مادر یا پدرت بدت بیاید، یا اخم‌هایت را باز کنی و به آنها بخندی، دست‌شان را ببوسی، امّا در دلت از آنها ناراحت باشی، نباید ناراحت باشی. «رَبُّکمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکمْ إِنْ تَکونُوا صَالِحِینَ»، اگر ان‌شاءاللّه همه جزء صالحین باشید «فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُورًا». دستور بعدی: «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»، به ذی‌القربی حقّ‌شان را بده. ذی‌القربی اقوام و خویشاوندان و نزدیکان هستند،

قضیه فدک
که البته شأن نزول این جمله و یکی دو آیه دیگر هم هست، درباره‌ی حضرت زهرا سلام اللّه علیها است. نگویید به ما مربوط نیست، نخیر! به شما مربوط است، اوّل به شما مربوط است، چون پیغمبر کار خودش را کرد، به شما مربوط است، و الاّ در قرآن نمی‌ماند، با از دنیا رفتن پیغمبر این آیه را برمی‌‌داشتند، حضرت رسول اکرم فدک و سایر چیزها را به حضرت زهرا داد. این‌که می‌‌بینید در جریانِ سقیفه حضرت زهرا با ابی‌بکر درباره‌ی ارث بحث‌شان می‌‌شود چون حکومت آن‌وقت، خلافت آن‌وقت، می‌‌خواست همه‌ی آنچه که مال حضرت زهرا بود بگیرد، تنها بر سر فدک نبود! فدک که به عنوان ارث مال حضرت زهرا نبود، مِلک حضرت بود، چون خدا به پیغمبر دستور داده بود که فدک را به فاطمه‌ی زهرا بدهد، این‌که می‌‌بینید حضرت زهرا در مسجد به ابی‌بکر می‌‌گوید: «یابن ابی‌قحافه اترث اباک و لا ارث ابی» (خطبه فدکیه/منابع بسیار در شیعه و سنی)، درباره‌ی همه‌ی ارث بود که او هم گفت: پیغمبر فرموده: «نحن معاشر الانبیاء لا نورّث»، ما انبیاء ارث برای کسی نمی‌گذاریم! حضرت هم جواب فرمودند که در آیات قرآن، انبیاء گذشته برای فرزندان‌شان ارث گذاشتند که آیات را خواندند. فدک و یک مقدار آبادی‌های دیگری بود که با یک پیش‌بینی بسیار جالبی می‌‌خواست آن نقشی که حضرت خدیجه برای پیغمبراکرم داشت حضرت زهرا برای علی بن ابی‌طالب داشته باشد، یک ثروت زیادی که با این‌که فدک را گرفتند، در تواریخ دارد که هفت پارچه آبادی در اختیار حضرت زهرا بود، کلّی هم کارمند و کارگر داشتند و به عنوان موقوفه دست امام مجتبی گذاشتند که همین‌طور بعدها هم بود – ظاهراً در کتابِ امام مجتبی است من تحقیق کرده‌ام نوشته‌ام- به عنوانِ ارث نبود که حالا حضرت زهرا فدک را می‌‌خواست به عنوان ارث بگیرد. حضرت امیر صلوات اللّه علیه هم در یکی از خطبات می‌‌فرماید که زیر این آسمان، یک ملکی در دست ما بود، در اختیار ما بود، اگر ارث بود که علی بن ابی‌طالب قبل از وفات پیغمبر این فرمایش را نمی‌فرمود، بعد از وفات پیغمبر هم اگر ارث بود که نگذاشتند اصلاً منتقل بشود تا حضرت بفرماید مال ما بود.

حقّ ذوی‌القربای‌تان را بدهید
«وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»، شما هم همین‌طور، حقّ ذی‌القربایتان را بدهید. خیلی بهتر است که انسان قبل از این‌که بمیرد خودش همه‌ی اموالش را تقسیم کند، منتها بچّه‌های خوبی باشند، قدر این اموال را بدانند، این پدر با زحمت جمع کرده، کلّی حرام را جدا کرده، حلال را جدا کرده، خمسش را داده، زکاتش را داده، کلّی روی این‌ها رنج کشیده، چون مفت به دست تو رسیده همین‌طور از بین ببری؟! این شخص را اصلاً خدا نمی آمرزد! اگر ارثی به تو رسید رعایت اسراف را بکن، رعایت تبذیر را بکن، این جهات را داشته باش، فرقی نمی‌کند. نگو: آقا! ارث است هر چه شد، شد! حقّ‌شان را به آن‌ها بده.

به مسکین کمک کنید
«وَالْمِسْکینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا» (اسراء/26)، مسکین و ابن‌السبیل را هم حقوق‌شان را بدهید. مسکین که هست؟ شما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویید مسکین که هست؟ آن کسی که حالا از یک جهتی ورشکست شده، سکونت به او خورده، نمی‌تواند کار بکند و پول هم ندارد، امّا اگر یک کارگر خوبی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند کار کند رفت و در خانه نشست این مسکین نیست، این فقیر است. مسکین آن کسی است از جهت بدنی یا از هر جهتی واقعا درمانده شده، خیلی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد کار کند، خیلی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد اگر سرمایه داشته باشد موفق باشد، ولی حالا درمانده شده، نمی‌داند چه کار کند.

نکته‌ای در باب اشتغال خانم‌ها
خانم‌ها رفته‌اند جای آقایان را در کارمندی گرفته‌اند و این‌ها را بی‌کار گذاشته‌اند، جایی هم نیست که این جوان تحصیل‌کرده‌‌ای که لیسانس دارد، همه چیز دارد، این برود کار بکند! هر چه هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد کاری پیدا نمی‌شود. در یک فرودگاهی گفتند: اینجا فقط دو تا مرد هستند! – در مملکت اسلامی- بقیه‌ی کارمندهایش زن هستند! نمی‌خواهم بگویم این کار خلاف اسلام است، خب حجابش را رعایت کند؛ ولی جوان‌هایی که بیکارند و همین تحصیلات را دارند چه؟! آن وقت تو می‌‌‌‌‌‌خواهی سالک الی اللّه هم باشی و بروی جای او را هم بگیری؟ با اینکه خدای‌تعالی تعیین کرده که معاش تو را، لباس تو را، مسکن تو را شوهر بدهد، بر او واجب کرده، اگر برای پول می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روی تو این پول را اصلاً می‌‌خواهی چه کار کنی؟ اگر برای خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روی برای خدا بهتر است که جایت را بدهی به یک جوانی که سربار پدر و مادر است. و لذا موفقیت ندارند، و الاّ من با این کارها که مخالف نیستم، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم تو خانمی که مجبوری بروی در اداره، در فرودگاه، در هواپیما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهی مهمان‌دار بشوی، این‌که نمی‌شود با حجاب کامل انجام بشود، – حالا از این جهتش می‌گوییم ان‌شاءاللّه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود!- تو که شوهر داری، شوهرت تو را نمی‌بیند، شب پرواز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنی! شما یک قدری واقعاً فکر کنید، ببینید این حرف کجایش اشکال دارد؟ پس به مسکین کمک کنید. مسکین آن است که گفتم. «وابن‌السبیل»، الان ابن‌السبیل خیلی کم پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود ولی سابق خیلی بود، مثلاً یک شخصی از شهر و دیار خودش حرکت کرده، آمده برای زیارت، این‌جا جیبش را زده‌اند. سابق جیب‌برهای سختی هم بودند. می‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند یک جیب‌بر اصفهانی رفته بود مشهد، -آن وقت‌ها سکه بوده، پول‌های سر و صدا دار بوده- یک مُشت از این چیزهایی که صدای پول می‌‌‌‌داد در جیبش گذاشته بود ، در شهر و جاهای شلوغ می‌‌گشت اما هیچ‌کس دست نزد، آمد در یک قهوه‌خانه‌ای گفت که این جیب‌برهای مشهد کاره‌ای نیستند! من مدتی است که یک کیسه‌ی سکه گذاشته‌ام در جیبم، هیچ‌کس دست نزده! یکی از آن‌جا بلند شد گفت: من چند دفعه برداشتم، دیدم سکه نیست گذاشتم سر جایش! سابقاً جیب‌برهای این‌طوری بودند وطبعاً ابن‌السبیل هم پیدا می‌‌شد، یعنی نمی‌توانست برود، نه بانکی بود که حواله بدهد، نه آشنایی داشت، نه چکی بود، – چک بی‌محل بکشد- هیچ! اینجا به ابن‌السبیل از زکات هم می‌‌توانید بدهید، اگر سید باشد از خمس می‌‌توانید به او بدهید، همین‌طوری هم خدای‌تعالی امر فرموده که ابن‌السبیل را به او برسید،

کوشش بکنید هیچ‌گاه اسراف نکنید
«وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا»، و کوشش بکنید هیچ‌گاه در دادن‌ها و گرفتن‌ها اسراف نکنید، چون مبذّیرین، اسراف‌کنندگان، چه ارث باشد، چه پول بادآورده باشد، چه یک استفاده‌ی فوق‌العاده‌ای باشد، مثلاً یک چیزی خریدی هیچ هم فکر نمی‌کردی این‌قدر بالا برود، یک دفعه بالا رفت، خیلی خوب! برویم حالا! این‌جا ما خوش باشیم دیگر! «وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا، إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوَانَ الشَّیاطِینِ وَکانَ الشَّیطَانُ لِرَبِّهِ کفُورًا» (اسراء/26و27) که اگر کسی برادر شیطان شد همان‌طوری که شیطان کافر است و کفران کرده این هم جزء کفران‌کننده‌هاست.

ماه ذیقعده
دوشنبه میلاد مسعود حضرت فاطمه‌ی معصومه است. حالا ما در قم هستیم. ان‌شاءاللّه بر همه‌تان مبارک باشد. ماه ذیقعده ماه شادی است، ماه علی بن موسی الرضا است، ماهی است که یازدهم آن تولد آن حضرت است، بیست و سوّم و بیست و پنجم زیارتی مخصوص حضرت علی بن موسی الرضاست و روز آخر ماه ذیقعده هم وفات امام جواد فرزند علی بن موسی الرضاست. ان‌شاءاللّه امیدواریم که هر چه سعادت است نصیب‌تان بشود به شرط این‌که به قرآن و اهل‌بیت علیهم الصلوة و السلام توجه کاملی داشته باشید.

دعای ختم مجلس
نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه، خدایا! روز جمعه است، روزی است که دوستان امام زمان انتظار فرج آن حضرت را دارند، خدایا! به آبروی آن حضرت فرج آن حضرت را برسان. همه‌ی ما را از بهترین اصحاب و یاورانش قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضی بفرما. دین و دنیا و آخرت‌مان در پناه امام زمان‌مان از خطرات حفظ بفرما. مریض‌های اسلام شفا عنایت بفرما. مریض منظور الساعة لباس عافیت بپوشان. خدایا! به آبروی حضرت ولی‌عصر اموات‌مان غریق رحمت بفرما. گفتند یکی از خانم‌هایی که خیلی اهل تزکیه‌ی ‌نفس است و بسیار خانم خوبی است آن‌طوری که همین امروز توضیح دادیم مادرشان را خدمت‌گزاری می‌‌کرده و ایشان فوت کردند، برای این مرحومه یک حمد و سه قل هو اللّه تلاوت کنید. و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان.

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *