۲۷ ذی القعده ۱۴۲۵ قمری

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول‌الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیة‌الله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة على أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

 

یك سؤالی چند روز قبل مطرح شد درباره حضرت زهرا علیهاالسلام و آن این بود كه وقتی كوری در مجلس وارد می‌شود، حضرت زهرا علیهاالسلام از مجلس خارج می‌شوند و وقتی پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه وآله می‌فرماید: چرا تو خود را كنار كشیدی؟ « وَ هُوَ لَا یرَاكِ » (بحار الأنوار/ج43-ص91) او كه تو را نمی‌بیند؟ حضرت زهرا علیهاالسلام عرض كرد: « إِنْ لَمْ یكُنْ یرَانِی فَإِنِّی أَرَاهُ وَ هُوَ یشَمُّ الرِّیحَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكِ بَضْعَةٌ مِنِّی ». این با آن بحثی كه آن روز ما داشتیم فرق می‌كند. می‌شود گفت در یك وقتی كور بر حضرت وارد شده است كه حضرت زهرا علیهاالسلام پیش محارم خود بودند، خدمت پیغمبراكرم یا علی بن ابیطالب علیهماالسلام بودند و به دو علت خود را كنار كشیدند، چون این كور با اجازه هم وارد می‌شود، حضرت زهرا علیهاالسلام هم خود را كنار می‌كشند. یكی به خاطر اینكه اگر او مرا نمی‌بیند من كه او را می‌بینم، همانطوری كه نباید مرد به زن نگاه كند، زن هم نباید به مرد نگاه كند، چون آیه شریفه قرآن می‌فرماید: « قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ » (نور/30) و در مقابل آن هم « وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ »(نور/31) دو طرفی است. لاأقل به مقدار كراهت، كه برای معصوم علیه السلام كراهت هم نباید انجام بشود و نمی‌شود. مهم این دور شدن، من فكر می‌كنم مسئله دوم باشد، « وَ هُوَ یشَمُّ الرِّیحَ » بو را استشمام می‌كند، هم‌اینطوری كه انسان بویی ندارد، حتماً حضرت عطر زده بودند، برای شوهر و برای محارم‌شان اشكال ندارد كه زنی خود را معطر كند، بلكه مستحب هم هست. ایشان معطر بودند و او مرد نامحرم بوده است، اگر نمی‌بیند ولی استشمام عطر را می‌كند. پس بنابراین به این جهت بیشتر بوده است كه حضرت زهرا علیهاالسلام خود را كنار كشیدند و بنابراین بسیار از مسئله حل است و آقای امیری هم زحمت كشیدند و خیلی هم از ایشان متشكر هستیم، روایت هم همین است.

 

سؤال: مصادیق اسماء متبركه را بیان فرمایید؟ در صورت امكان بفرمایید بهترین راه برای حفظ یا معدوم كردن آن‌ها چیست؟

جواب: از این جمله دوم فهمیدیم كه منظور ایشان چیست. أسمایی كه باید انسان برای آن‌ها احترام قائل بشود، حتی دست بی‌وضو به آن‌ها نزند، اسماء خاص خدا و ائمه اطهار علیهم‌السلام و پیغمبر اكرم صلی‌الله‌وعلیه‌وآله است، مثلاً محمد، علی علیهماالسلام و حسن، حسین، این‌ها اسماء خاص ائمه‌اطهار علیهماالسلام هستند و این‌ها را انسان باید احترام كند، الله و اسماء خدا به طور كلی، آیات قرآن به طور كلی، حتی كلمه شیطان قرآن را هم نمی‌شود دست بی‌ضو زد و باید آن را احترام كرد. این‌ها طبعاً زیاد است، حتی در روزنامه‌ها هم هست، بهترین راه برای اینكه این أسماء متبركه، بی‌احترامی نشود و اگر زیادی هم هست در زندگی و طبعاً اگر بماند بی‌احترامی می‌شود. بهترین راه آن، این است كه یا در آب بریزند، آبی كه دست نمی‌خورد، آب لوله و فاضلاب و این‌ها نباشد، در یك آب روانی بریزند و یا در مرحله دوم در یك جای پاكی این‌ها را دفن كنند كه كم‌كم از بین برود.

آب چاه چه؟

دیگر حالا چه چاهی باشد، چاهی كه بخواهند مدام آب آن را بكشند كه نمی‌شود. همین چیزی كه عرض كردم بهترین راه آن است. اگر هم بخواهند در رودخانه یا جایی بریزند كه ممكن است بعد گرفته بشود راه آن این است كه آن‌جا بروند آن را باز كنند، مثلاً آن را تكه تكه كنند كه این زود از بین برود. به یاد دارم در زمان مرحوم آیت الله بروجردی یكی از این أخباری‌ها هرچه كه از آیات قرآن در روایات دارد كه مثلاً‌ این تحریف شده است، روایاتی هست، ضعیف هم هست، بعضی از آن‌ها هم صحیح است، ولی منظور چیز دیگری است وإلّا قرآن كه تحریف نشده است، همه این‌ها را جمع كرده بود و یك قرآن چهل جزئی تقریباً درست كرده بود. یكی از علمای قم كه أخباری بود. بعد در چاپخانه به آیت الله بروجردی خبر رسید، ایشان دستور دادند كه همه را جمع كنند، ببرند بریزند وسط دریای خزر. اتقافاً موج هم این را دوباره كنار آورده بود و یكی از آقایان یك جلد آن را گرفته بود و خیال كرده بود قرآن واقعی است كه آب آورده است این‌جا رسانده است، كه باز خبردار شدند و باز آن‌ها را از بین بردند.

سؤال: آیه شریفه‌ای كه می‌فرماید: « وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها فَاسْتَبِقُوا الْخَیراتِ »(بقره/148) كلمه « وِجْهَة » را به معنای قبله ترجمه كرده‌اند. لطفاً بفرمایید منظور از قبله در این آیه چیست؟

جواب: ببینید وجه به معنای رو است. خدمت شما عرض شود كه وقتی كه قبله تغییر كرد، كه بین دو نماز ظهر و عصر بود، طبعاً انسان می‌بیند كه قبله در آن مسجد قبلتین 180 درجه تغییر كرده است، یعنی مثلاً قبله آن طرف بوده است و به این طرف برگشته است « فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ » (بقره/144) در این‌جا می‌خواهد بفرماید كه برای هر وجهه‌ای « هُوَ مُوَلِّیها » یعنی ما رو را طرف مسجد أقصی یا مسجدالحرام نمی‌خواهیم بكنیم « فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ »(بقره/115) هر جا رو بگردانید همان‌جا وجه خدا است، روی خدا است. یك جا روی خدا باشد و یك جا پشت خدا باشد، این از صفات أجسام است، از صفات مخلوق است. بنابراین هر طرفی كه شما رو بگردانید، روی شما به طرف خدا است ولی برای حفظ وحدت مسلمین، مسلمان‌ها همه وحدت داشته باشند، در همه چیز، كه بعضی از چیزهای آن، خیلی روشن است. یك كتاب داشته باشند، خدای تعالی می‌توانست دو تا كتاب در اسلام نازل كند، مثل مسیحیت كه الآن این‌طوری است چهار تا إنجیل دارند، بلكه ده‌ها إنجیل هست، آن‌ها را كه قبول نكردند، الآن چهار تا إنجیل است. ممكن بود یك عده به این إنجیل توجه كنند و یك عده به آن إنجیل. یك عده به این قرآن توجه كنند و یك عده به آن قرآن. این كه خاندان عصمت علیهم‌السلام اصرار داشتند كه همه شما یك كتاب داشته باشید، برای وحدت شما است. وقتی كه سؤال می‌شود در بعضی از آیات شریفه قرآن كه مردم این‌طوری می‌خوانند ما چه كار كنیم؟ حضرت می‌فرماید: « اقْرَأ كَمَا يقْرَاُ النَّاسُ » همانطوری كه همه می‌خوانند شما هم بخوانید. « ثُمَّ أَفیضُوا مِنْ حَیثُ أَفاضَ النَّاسُ » (بقره/199) در أعمال حج مكرر این جمله هست كه همانطوری كه همه حركت می‌كنند شما هم حركت كنید، یك طوری نباشید كه دو دسته‌ای به وجود بیاورید، دو دسته‌ای به وجود آوردن از گناهان بسیار بدی است كه در اسلام خیلی روی آن تأكید شده است. بسیار بد است، تا می‌توانید وحدت خود را حفظ كنید. قبله از چیزهایی است كه وحدت انسان را حفظ می‌كند، یعنی شما در مسجد وارد می‌شوید می‌بینید همه دارند به یك طرف نماز می‌خوانند می‌فهمید كه همه یك قبله دارند، همه یك تعهد دارند. اما اگر قبله چندتا بود، یكی طرف قدس نماز می‌خواند و یكی طرف كعبه نماز می‌خواند. در مسجد وارد می‌شدند یكی این طرفی بود و یكی آن طرفی. نماز مستحبی را در حرم حضرت رضا علیه‌السلام مخصوصاً‌ اگر انسان پیش‌رو ایستاده باشد اشكالی ندارد كه رو به ضریح بخواند، ولی برای حفظ وحدت می‌گویند آن طرف پشت ضریح بایستید و رو به قبله نماز بخوانید. دقت كردید؟ البته این كه گفتم اشكال ندارد در نمازهای مستحبی است.

 

سؤال: اخیراً دانشمندان اعلام می‌كنند چیزی به نام ژن خشونت و زمینه ارثی در افراد برای شرارت كشف شده است، خواهشمند هستم بفرمایید آیا چنین مسئله‌ای از نظر آیات و روایات مورد تأیید است؟ در صورت مثبت بودن جواب، ارتباط آن با عالم ذر چگونه است؟

جواب: به طور كلی تمام سلول‌های بدن و ژن‌ها و كروموزوم‌ها و هر چه كه در بدن هست، این‌ها مربوط به جنبه‌های بدنی انسان است. روح جدای از بدن است، ما اثبات كردیم در كتاب‌ها، در بیانات، در صحبت‌ها كه روح استقلال دارد، مستقل است، یعنی هیچ كاری به بدن ندارد، بدن باشد یا نباشد روح برای خود هست، منتها در این مدتی كه ما در دنیا هستیم، در این مدت خدا یك وسیله‌ای به روح عنایت كرده است كه از این طریق كارهای خود را انجام بدهد. مثل یك نجار كه به او ارّه می‌دهند كه چوب را بِبُرد. به وسیله چشم ببیند، به وسیله گوش بشنود، به وسیله ذائقه بچشد، به وسیله سلول‌های مغزی كه آن‌ هم باز اقسامی دارد بفهمد. به وسیله است، همه این‌ها وسیله است، دلایل زیادی هم داریم كه این‌ها وسیله است. خیلی از افراد هستند كه چشم آن‌ها كور است ولی می‌بینند، با سر انگشت‌ها، در مجلات یك وقتی خیلی هم سروصدا راه انداخته بود كه عده‌ای با سر انگشت‌ می‌دیدند، یعنی نه اینكه دست بكشند و ببینند، مثلاً چند لا شیشه می‌گذاشتند، كاغذ را زیر آن می‌گذاشتند و این می‌خواند، كه با لمس نبود، این را در مجلات هم نوشتند و زیاد در روسیه چند تا پیدا شده بودند، افراد زیاد بودند. از همه مهمتر، این سلول‌های مغزی انسان به چند بخش تقسیم می‌شود: یكی مربوط به دیدن است، یكی مربوط به شنیدن است، یكی مربوط به حس لامسه است، گاهی از اوقات یك موضوعی از این چند موضوع، خیلی حساس می‌شود، یعنی خیلی جلب می‌كند، آن‌ها از كار می‌افتند و همه بسیج می‌شوند روی همین یكی، مثلاً چطور؟ یك منظره‌ای را شما می‌بینید و مبهوت این منظره می‌شوید، گوش شما دارد می‌شنود، ذائقه شما هم دارد كار می‌كند، لامسه شما هم دارد لمس می‌كند، اما هیچ یك را متوجه نمی‌شوید فقط به آن منظره مبهوت شدید. این تمركز همه قوای مغزی به یك جهت است و این علامت این است كه روح دارد این كارها را می‌كند، نه مغز. وإلّا سه تا، چهار تا، پنج تا كارخانه مثلاً فرض كنید یك جایی باشد، حالا كار یك كارخانه خیلی مهم شده است. به آن‌ها هیچ ارتباطی ندارد، آن‌ها كار خود را می‌كنند، و این‌ هم كار خود را دارد می‌كند، اگر فقط سلول‌های مغزی باشد و روح نباشد، اما وقتی كه می‌بینیم همه این پنج تا كارخانه برمی‌گردند یك كار می‌كنند، معلوم است كه این یك مدیری دارد كه این مدیر می‌آید نیروهای خود را جمع می‌كند و آن‌ها را به یك جا متمركز می‌كند. پس بنابراین این ژن‌ خشونت، ممكن است وسیله برای خشونت باشد و آن ژن یا آن بخش تحریك بشود، طبیعی هم هست، تحت تأثیر هم قرار دارد. انسان وقتی كه عصبانی می‌شود ،حتی شاید رنگ او تغییر بكند یا در سلو‌ل‌های او یك تأثیری بگذارد یا یك سلولی در او وجود داشته باشد كه به وسیله آن می‌تواند بیشتر خشونت بكند. اما اینكه خشونت، غضب، مهربانی، این‌ها یك چیزهایی باشد كه مربوط به مغز انسان باشد و هیچ اختیاری از آ‌ن‌ها در دست انسان و روح انسان نباشد این چیز صحیح نیست و جواب ما در این ارتباط صددرصد منفی است كه مربوط به این ژن‌ها باشد. عالم ذر هم البته، سؤال ایشان این است كه ارتباط آن با عالم ذر چگونه است؟ روح انسان در عالم ذر بوده است با یك بدن كوچك و در دنیا یك مقداری بدن او بزرگتر شده است، شاید در عالم برزخ یك قدری بزرگتر، كوچكتر، جوانتر، پیرتر، حالا هر چه، یك طوری دیگری بشود و در بهشت باز یك نحوه دیگری باشد. بدن مثل لباس است، انسان هر روز لباسی عوض می‌كند و زیاد روی آن مطالعه‌ای لازم نیست انجام بشود. چرا افرادی هستند وقتی لباس نو می‌پوشند روحیات آن‌ها یك طور دیگری می‌شود، لباس كهنه می‌پو‌شند روحیات آن‌ها یك طور دیگری می‌شود، تحت تأثیر لباس واقع می‌شوند، بدن انسان هم مثل لباس است و گاهی روح انسان را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد. همینطور انسان در آینه هم نگاه كند، اگر یك وقت دیدید اوقات شما خیلی تلخ است، در آینه نگاه كنید یك قدری بخندید، دروغی هم بخندید می‌بینید خوشحال می‌شوید، انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

 

سؤال: آیا روح معصوم علیه‌السلام می‌تواند در یك زمان در دو بدن باشد؟

جواب: روح امام معصوم، یعنی چهارده معصومی كه به ما معرفی فرموده‌اند، این روح مقدس‌شان كه دارای علم و معلوماتی است كه از طرف پروردگار به آن‌ها رسیده است و قدرت فوق‌العاده كه خدا به آن‌ها داده است إحاطه بر همه‌ی چیزها دارد، البته روح امام در دو بدن می‌تواند باشد و بلكه در صدها، هزارها بدن كه برای خود خلق كرده باشند، می‌توانند باشند. یعنی مثلاً شما الآن همین‌طوری كه می‌توانید در یك محیط كوچكی به همه جای آن إحاطه داشته باشید، مثلاً صدتا مجسمه برای خود درست كنید و قدرت این را هم داشته باشید كه این‌ها در حركت باشند و فهم و درك و همه چیز هم داشته باشند، ائمه علیهم‌السلام می‌توانند برای خود همین‌طور كه خالق تمام اشیاء هستند به واسطه اراده پروردگار، خالق صدتا بدن هم برای خود باشند، اما آن بدنی كه از مادر خود متولد شده‌اند آن یكی است. علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام در یك شب چهل جا بود، یك وقتی صحبت بود كه آن بدنی كه اصل بود، بقیه فرع هستند دیگر، نمی‌شود كه همه آن‌ها اصل باشند، آن بدنی كه اصل بود كجا بود؟ چون جاهای مختلفی گفتند، حضرت زهرا علیها‌السلام هم فرمود: پیش من بود. آن بدن پیش حضرت زهرا علیها‌السلام بود، ولی همه جا هم بودند. الآن هم كه ما این‌جا نشسته‌ایم إحاطه علمی امام عصر أرواحنافداه بر ما هست، یعنی هیچ فرقی نمی‌كند كه پهلوی ما نشسته باشند یا در أقصی نقاط عالم باشند یا در كُرّات دیگر باشند. بنابراین در دو بدن كه سهل است، در صدها بدن هم روح امام علیه‌السلام إحاطه دارد و می‌تواند باشد و هیچ فرقی هم با آن بدن اصلی نكند. علت آن هم همین است كه عرض كردم إحاطه علمی روح امام علیه‌السلام، بر سایر أشیاء هم هست و اگر صلاح بدانند صد جا برای خودشان، صد تا بدن برای خودشان درست می‌كنند، همانطوری كه اصلاً ‌در فطرت ما هست، وقتی كه وارد هر جا كه می شویم، خیال می‌كنیم یا خیال هم نیست، حقیقت است كه امام زمان ارواحنافداه همان‌جا هست. لذا می‌گوییم « السَّلَامُ عَلَیكَ یا دَاعِی اللَّهِ وَ رَبَّانِی آیاتِهِ » (بحار الأنوار/ ج‏53-ص171) و سلام عرض می‌كنیم، سلام را هم با خطاب عرض می‌كنیم، بلكه در این مسئله سنی و شیعه هم هماهنگ هستند. سنی‌ها هم در نماز خود « السَّلَامُ عَلَیكَ أَیهَا النَّبِی وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ » می‌گویند كه من به یك سنی گفتم- سنی وهابی بود- گفتم: اگر پیغمبر حضور نمی‌داشت در موقعی كه ما سلام نماز را می‌گوییم، با كاف خطاب غلط بود كه ما بگوییم سلام بر تو ای پیغمبر، ای نبی، نباید بگوییم سلام بر تو، از نظر ادبی درست نیست، مثلاً باید بگوییم سلام بر پیغمبر. همانطوری كه در زیارت حضرت معصومه علیها‌السلام می‌گوییم: « السَّلَامُ عَلَى آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ » (بحارالانوار/ج‏99-ص267) ببینید این‌جا به طور غائب می‌گوییم « السَّلَامُ عَلَى نُوحٍ نَبِی اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَى إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَى مُوسَى كَلِیمِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَى عِیسَى رُوحِ اللَّهِ » یك دفعه برمی‌گردیم می‌گوییم « السَّلَامُ عَلَیكَ یا رَسُولَ اللَّهِ » كه از این‌جا معلوم است كه دیگر حضرت رسول اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله حضور دارند، ائمه اطهار علیهم‌السلام را تا آخر می‌شماریم، این‌ها حضور دارند. این هم كه در آخر حضرت بقیةالله را روی یك احترام خاصی است كه می‌گوییم « السَّلَامُ عَلَى الْوَصِی مِنْ بَعْدِهِ » گاهی به خاطر احترام زیاد نمی‌گوییم بر تو سلام، می‌گوییم بر آن وصی‌ای كه بعد از او هست، ولو این‌جا ایستاده است‌ « السَّلَامُ عَلَى الْوَصِی مِنْ بَعْدِهِ ». بعد او را دعا می‌كنیم « اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى نُورِكَ وَ سِرَاجِكَ وَ وَلِی وَلِیكَ وَ وَصِی وَصِیكَ وَ حُجَّتِكَ عَلَى خَلْقِكَ » تا آخر.

 

سؤال: آیا اسم اعظم خدای تعالی را می‌تواند هر كسی فرا گیرد و یا یاد بگیرد؟

جواب: ما درباره اسم اعظم یك نظریه‌ای داریم كه برخلاف آن چیزهایی كه اكثراً معتقد هستند، می‌باشد. اكثراً، شاید هم از روایات متشابه این معنا را به دست آورده باشند، چون آیات قرآن متشابه دارد، در روایات هم متشابه هست، مثلاً‌ از روایات متشابه یكی همین است درباره اسم اعظم است كه اسم اعظم 73 حرف دارد و از این 73 حرف، دو حرف آن را یا یك حرف آن را به آصف‌بن‌برخیا دادند و بقیه آن نزد امیرالمؤمنین‌علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام هست. اصلاً معلوم است كه این متشابه است دیگر، چون اصلاً كلمه‌ای كه 73 حرف داشته باشد تصور نمی‌شود كرد. شما یك كلمه درست كنید كه 73 حرف باشد. اولاً تمام حروف هجایی عربی و یا فارسی به 30 تا نمی‌رسد، حالا چه فارسی باشد و چه عربی. عربی كه كمتر است، فارسی هم دو سه تا بیشتر دارد. 73 حرف داشته باشد! اصلاً ما 73 حرف نداریم. مگر بگوییم كه در یك كلمه تكرار شده است، مثلاً الف دو دفعه گفته شده است، ب، سه دفعه گفته شده است، از این حرف‌ها. این هم خدمت شما عرض شود كه اصلاً تصور نمی‌شود كرد كه یك كلمه‌ای ما پیدا بكنیم، شما اگر می‌توانید بسازید كه یك اسم باشد، اسم اعظم است دیگر، أسماء كه نیست، اسم است، یك اسمی باشد كه 73 حرف داشته باشد. خود این متشابه است، نمی‌خواهم بگویم روایت صحیح نیست، می‌خواهم بگویم از روایات متشابه است. متشابه یعنی باید نشست و آن را تفسیر كرد، یعنی نشست و آن را درست كرد، مثل آیات قرآن، بعضی از آیات قرآن متشابه است، مثل آیه « إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَینَ أَنْ یحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً » (احزاب/72) همه این متشابه است. « أَمانَةَ » چیست؟ چگونه عرضه بر آسمان و زمین و جبال و این‌ها شد؟ و چگونه به بشر شد؟ او قبول نكرد، ما قبول كردیم، خود این‌ها همه حرف دارد. متشابه یعنی قابل حرف و بحث و تشابه و این‌ها است. اسم اعظم آن چیزی كه تحقیق شده است مقاماتی است برای انسان كه اگر دو مقام یا یك مقام از این مقام را انسان طی كند از نظر كمالات و قدرت علمی به حد آصف‌بن‌برخیا می‌رسد و اگر تمام آن را طی كند مثل علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام می‌شود كه تمام ماسوی الله تحت فرمان او باشند، طبعاً این‌طوری می‌شود. همان معنا را در قرآن فرموده است: « قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ » (نمل/40) آن كسی كه بعضی از علم كتاب در دست او بود، كه آن‌جا اسم اعظم علم كتاب شده است « كَفى‏ بِاللَّهِ شَهیداً بَینی‏ وَ بَینَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ » (رعد/43) « عِلْمُ الْكِتابِ » تمام كتاب است « مِنَ الْكِتابِ » بعضی از كتاب است. بعض هم حتماً كمتر از پنجاه است، اگر چیزی را 50-50 بكنیم كمتر آن را بعض می‌گویند. بنابراین اسم اعظم مقاماتی باید باشد، مقامات انسان. حالا چطور با این اسم اعظم انسان كارهایی می‌كند؟ یك چیزی را شاید در كتاب‌ها نباشد، ولی معمولاً انجام شده است و از آن استفاده هم شده است كه هر اسمی از أسماء پروردگار برای یك موضوعی اعظم است، یعنی بزرگترین اسم است، مثلاً ما وارد یك منطقه ممنوعه می‌خواهیم بشویم، الآن ورود به آسمان‌ها برای شیاطین ممنوع است، منطقه ممنوعه است « فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ » (صافات/10) اگر یك وقتی یكی از این شیاطین بخواهند بروند بالا، با اینكه قدرت آن را دارند، می‌توانند بروند، خدا با شهاب ثاقب مانع آن‌ها می‌شود. برای ما هم موانعی هست، آصف‌بن‌برخیا هم یك انسان بوده است و ما هم یك انسان هستیم. اگر بگوییم او از معصومین و ائمه معصومین بوده است كه معروف نیست به این جهت، بالأخره ما می‌توانیم به حد آصف‌بن‌برخیا برسیم یا نه؟ دقت می‌كنید؟ ما به حد آصف‌بن‌برخیا می‌توانیم برسیم، به شرطی كه اسم اعظمی كه او بلد بود، ما هم بلد باشیم. یك اسم اعظمی هست كه وقتی انسان این را بگوید راه را برای او باز می‌كنند، ملائكه راه را برای او باز می‌كنند. مثلاً شما اگر در یك منطقه ممنوعه ارتشی بخواهید وارد بشوید، می‌گویند اسم رمز را بلد هستی یا نه؟ اسم شب را بلد هستی یا نه؟ اكثراً شما سربازی رفتید و چنین چیزهایی را دیدید و شنیدید. اگر بلد باشید شما را راه می‌دهند، یا آن‌ وقت‌هایی كه شب‌ها حكومت نظامی می‌شد، یك عده می‌خواستند بگردند و ببینند چه كسانی مأمورین لاأقل، این‌ها باید اسم شب را بلد باشند، اسم رمز را بلد باشند، آن اسم را می‌گفتند، به آن‌ها می‌گفتند برو. ملائكه خدا هم همین‌طور هستند، یك أَسمائی هست، از أسماء پروردگار هم هست، این‌ها رمز برای یك كارهایی است- خوب دقت كنید این مسئله تقریباً كلیدی است- مثلاً می‌خواهید بروید به آسمان، ولی نمی‌شود رفت « لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ » (رحمن/33) حق رفتن به آسمان را ندارید، مگر با یك سلطه‌ای، با یك وسیله‌ای- حالا تعبیر این‌جا- با اسم أعظم می‌توانید بروید

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *