۲۶ ذی الحجه ۱۴۲۵ قمری

أعوذ بالله من الشیطانالرجیم

بسم اللهالرحمنالرحیم

الحمدلله والصلاة والسلام علی رسول‌الله و علی آله آلالله لاسیّما علی بقیة‌الله روحی و أرواحالعالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنةالدائمة على أعدائهم أجمعین منالآن إلی قیام یومالدین

 

سؤال: لطفاً بفرمایید آیا سالک إلی‌الله پس از اتمام تزکیه‌ی نفس وارد جامعه شود و از دیگران دستگیری کند بهتر است یا در ضمن کسب کمالات، کارهای تبلیغی نیز انجام دهد؟

جواب: سالک إلی‌الله یعنی کسی که به سوی خدا دارد حرکت می‌کند، اول کاری که می‌کند باید تزکیه‌ی نفس کند؛ تزکیه‌ی نفس، یک جمله یا یک کار فوق‌العاده زیادی که یک واژه‌ی فلسفی باشد و نتوانیم معنای آن را بفهمیم نیست، تزکیه‌ی نفس یعنی به خودت مراجعه کن و ببین اگر صفات رذیله‌ای در وجود تو هست که «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کلِّ خَطِیئَةٍ» (الکافی/ ج ‏2، ص 131) یا مثلاً کبر، حسد، حب جاه که «آخِرُ ما يَخرُجُ مِنْ قُلُوبِ الصِّدِّيقِينَ حُبُّ الجاهِ» (المحجة البيضاء/ج 6، ص 115-116) امثال این‌ها اگر در تو هست خودت را درست کن. کاری که ما کردیم این است که یک ترتیبی دادیم که انسان بتواند این کار را انجام بدهد، نه این‌که کار فوق‌العاده‌ای باشد، این کار را بتواند سریع‌تر و بهتر انجام بدهد، چون گاهی شده است که دیده‌ایم بعضی از افراد سال‌ها به فکر تزکیه‌ی نفس بودند، شاید تمام عمر بودند، از آخر هم بعضی از صفات رذیله در آن‌ها مانده است، مثلاً خیلی از مجتهدین بزرگ بوده‌اند که هوای نفس داشتند، حب جاه و مقام داشتند، سهم امام را خرج می‌کردند برای این‌که مثلاً مردم بی‌جهت آن‌ها را دوست داشته باشند، مردم آن‌ها را قبول داشته باشند. تزکیه‌ی نفس در مرحله‌ی اول برای مرجع تقلید واجب است، یعنی برای همه واجب است ولی آن کسی که می‌خواهد جنبه‌ی رهبری را پیدا بکند باید حتماً تزکیه‌ی نفس کرده باشد، بعد هم برای مردم؛ شما روح‌تان را با بدن‌تان مقایسه بکنید، اگر به یک کسی گفتند آقا لاأقل هفته‌ای یک دفعه حمام برو و خودت را تمیز کن که این‌طور بو ندهی، این‌طور لکه‌های سیاه کثافت در سر و صورت تو نباشد، این‌طور خودت معذّب نباشی! این حرف تندی نیست که یک عده موافق باشند و یک عده مخالف، یک عده بگویند: ما اصلاً قبول نداریم! یک عده بگویند: ما قبول داریم، یک عده بگویند: حمام لازم ندارد، یک عده بگویند: حمام لازم دارد، از این حرف‌ها بزنند، این‌ها جز وسوسه‌ی شیطان و این‌طور چیزها چیز دیگری نیست، وإلّا همانطور که بدن انسان لازم است پاک باشد روح انسان هم لازم است پاک باشد، تا این حد. حالا بعدش اگر پیش آمد، از باب همان امر به معروف و نهی از منکری که در قرآن زیاد آمده است باید مردم را تبلیغ بکنیم، این کلمه‌ی دستگیری که ایشان این‌جا نوشته‌اند برای متصوفه و این‌ها است، دستگیری ندارد، راهنمایی درست است، «وَ لِکلِّ قَوْمٍ هادٍ» که منظور، ائمه‌ی اطهار علیهم‌الصلاة‌ والسلام هستند، «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکلِّ قَوْمٍ هادٍ» (رعد/7) برای هر جمعی یک هادی و راهنمایی هست، در هر زمانی، در زمان غیبت کبری، غیبت صغری، در زمان ظهور صغری، ظهور کبری، فکر نکنید در زمان خود ظهور دیگر همه‌ی مبلّغین بی‌کارند، همه بروند در خانه‌ها بخوابند! نه، همان‌جا هم باز اجتهاد هست، تبلیغ هست، راهنمایی دیگران هست، باید هم انجام بشود، منتها آن‌وقت با زمان ما فرق دارد، زمان ما با «إن قلت و قلت‌»های مدرسه‌ای و حوزوی و دانشگاهی یک چیزی در تاریکی به دست ما می‌آید که با همدیگر هم اختلاف داریم، مثل آن قضیه که مُلای رومی نقل می‌کند که می‌گوید: یک عده بودند فیل ندیده بودند، گفتند: یک فیلی آورده‌اند در فلان طویله گذاشته‌اند، تاریک است ولی هر کسی می‌خواهد ببیند می‌تواند با دست کشیدن ببیند. واقعاً وضع فعلی ما قبل از ظهور این‌طور است، شما فکر نکنید که ما قرآن داریم، روایات داریم، چه داریم، چه داریم، نه! آن دید را نداریم،‌ آن بصیرت را نداریم؛ این‌ها رفتند در طویله دست کشیدند، دست یکی به گوش فیل رسید، بیرون آمد، گفت: مثل بادبزن می‌ماند، دست یکی به پشت فیل رسید، بیرون آمد و گفت: مثل تخت می‌ماند. دست یکی به پای فیل رسید گفت: مثل ستون می‌ماند. این‌ها از این قبیل است و ما جز این هم راهی نداریم، فقط و فقط این‌طور وقت‌ها عقل انسان به انسان فشار می‌آورد که از خدا بخواهیم خدا فرج امام زمان ما را برساند، بالاخره ما هم انسان هستیم، همه‌ی حیوانات را خدا راهنمایی و هدایت می‌کند، ما چون انسانیم و مکرّم هستیم و گرامی‌داشته‌ی خدا هستیم خدای تعالی ما را به عقل‌مان واگذاشته است که با عقل برویم دنبال رهبری، امامی و او را پیدا کنیم و از او راهنمایی بخواهیم. بنابراین حالا می‌خواهید اسم آن را دستگیری بگذارید، که این کلمه هم خوب نیست، سؤال جاهل از عالم باشد بهتر است «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ» (نحل/43) که در قرآن کریم هم هست، ذکر هم به معنای قرآن است، اهل قرآن؛ و غیر اهل قرآن هم در امور علوم مادّی محل سوال باشد اشکالی ندارد، باید رفت سؤال کرد، الآن ضبط صوت شما خراب بشود می‌برید نزد یک تعمیرکار ضبط صوت، یا ماشین شما خراب بشود می‌برید نزد مکانیک، این‌ها اهل ذکر هستند ولی نه اهل ذکر قرآن، یک تعبیری از قرآن به ذکر شده است که در مرحله‌ی اول در اعتقادات و معارف حقّه و احکام اسلام و احکام دین و احکامی که هر بشری بر او لازم است که از آن اطلاع داشته باشد، این در قرآن است، باید به اهل قرآن مراجعه بشود، و در امور دیگر به اهل آن که یادشان هست، ذکر به معنای یاد است، یعنی یک کسی می‌داند که این پیچ را باید کجا ببندد ولی شما نمی‌دانید، نزد آن استاد مکانیک می‌روی می‌گویی: آقا این را شما ببندد، او هم پیچ‌گوشتی دارد، هم آچار دارد، هم اطلاع دارد، او در این معنا، در این موضوع اهل ذکر است، و شما «لاتَعْلَمُونَ» هستید، نمی‌دانید. این مطالب خیلی ساده است، خیلی بحث‌های فلسفی آن‌طوری ندارد، آن بحث‌های فلسفی که در کار می‌اندازند جز این‌که مردم را سرگردان‌تر بکند فایده‌ی دیگری ندارد. پس بنابراین در امور معارف و حقایق و احکام و اعتقادات باید به اهل قرآن مراجعه کرد که از قرآن بگویند، چون آن‌ها مثل شغل مکانیکی نیست که با تجربه بخواهند بفهمند، و بقیه‌ی علوم را هم باید از اهل آن بپرسند. ایشان نوشته‌اند: «سالک إلی‌الله پس از اتمام تزکیه‌ی نفس وارد جامعه شود»، به نظر من از اول، قبل از اتمام تزکیه‌ی نفس هم باید استعدادی داشته باشد، شرح صدری داشته باشد که بتواند وارد جامعه بشود. در ادامه نوشته‌اند: «و از دیگران دستگیری کند بهتر است؟» وارد جامعه بشود، اگر سؤالی از او کردند و بلد بود جواب بدهد و این وظیفه است، بهتر و بدتر هم ندارد، البته درست نیست بگوییم: «یا این‌که در ضمن کسب کمالات…»، در همان وقتی که وارد جامعه شده و دارد جواب سؤالات مردم را می‌دهد باید کسب کمالات بکند و کارهای تبلیغی نیز انجام بدهد و مردم را هدایت کند. یک مطلبی ممکن است این‌جا در اذهان بیاید که غالباً هم از کتب عرفا و فلاسفه نقل شده است که انسان سه تا سِیر دارد: سیر من‌الخلق إلی‌الحق – ظاهراً روی این حساب، سؤال‌کننده این سؤال را کردند- و من‌الحق إلی‌الحق و من‌الحق إلی‌الخلق، این‌ها را اگر بخواهیم همین‌طور معنا بکنیم یعنی سالک إلی‌الله باید ترک خلق را بکند و به طرف خدا برود، این برخلاف خواسته‌های اسلامی است، اسلام می‌خواهد شما هم در بین خلق باشید و هم به سوی خدا بروید، همه‌ی کارهای شما برای خدا باشد تا همان کاری که برای خلق می‌کنید هم برای خدا باشد، من‌الحق إلی‌الحق یعنی در کمالات کوشش بکنید و به مقام توکل و تسلیم و رضا و توحید و فنا و امثال این‌ها برسید و بعد آن‌وقت از خدا اجازه بگیرید که بیایید برای این‌که خلق را به سوی خدا دعوت کنید، البته این‌ تقسیم زیاد برای اسلام نیست و تا یک حدی هم درست است، یعنی شما سیر إلی‌الله باید بکنید ولی از بین مردم بیرون نروید و بعد به کمالات برسید و باز هم از بین مردم بیرون نروید، چون رُهبانیت بدعتی است که مسیحی‌ها گذاشتند و باز در بین مردم برگردید و حالا که دیگر حتماً نباید از بین مردم بیرون بروید.

 

سؤال: لطفاً بفرمایید حد تکلیف و سنّ تکلیف در خصوص ائمه‌ی اطهار علیهم‌الصلاة والسلام به چه صورت بوده است، آیا آن‌ها نیز در این خصوص مثل بقیه‌ی افراد بشر عمل می‌کردند یا نه؟ روزه‌گرفتنِ امام حسن مجتبی و امام حسین علیهماالسلام که در سوره‌ی «هَلْ أَتى‏» قید شده به چه صورت بوده و آیا روزه‌ی آن‌ها نیز روزه‌ی نذری بوده یا روزه‌ی مستحبی بوده یا اصلاً روزه نبوده‌اند؟

جواب: کلمه‌ی تکلیف اصلاً درست نیست، تکلیف یعنی زورگویی –تقریباً- ، وادار کردن، مجبور کردن؛ مُکلّف یعنی کسی که مجبور شده است، به یک کاری وادار شده است، که نوشته‌اند: مکلّف یا باید تقلید کند یا مجتهد باشد یا محتاط، بهتر هم این است که بگویند: مسلمان یا باید تقلید بکند یا مجتهد باشد یا محتاط، چون خدا در قرآن به پیغمبر می‌فرماید: ای پیغمبر! بگو: «ما أَنَا مِنَ الْمُتَکلِّفینَ» (ص/86) وقتی که مکلَّفی نباشد، مکلِّفی هم نخواهد بود، حالا این‌ها مسائل لفظی است و خیلی بحث نداریم، درباره‌ی خصوصیت وجودی ائمه‌ی اطهار علیهم‌الصلاة‌ والسلام که طبعاً این سؤال در خصوص آن‌ها پیش می‌آید ما اصلاً حق حرف‌زدن نداریم، کسی که در اول خلقت، خلق شده و روح او همیشه با استعداد و با درک نهایی بوده، علوم پروردگار که مربوط به خلق است خدا در روز ازل، در آن اولین خلقت به آن‌ها داده است، حالا چه موقع تکلیف می‌شوند؟! تکلیف برای ماها است که تا بچه است نمی‌شود خدا را به او فهماند، نمی‌شود به او بگوییم نماز بخوان! نمی‌شود به او بگوییم روزه بگیر! روزه‌گرفتنِ بچه‌ای که نُه سال او تمام است الآن تقریباً همه را ناراحت می‌کند، پدر و مادرها که اصلاً می‌گویند: به گردن ما! تو روزه‌ات را بخور، می‌گویند: زود است برایش، اگر از اول عمرشان بخواهند روزه بگیرند که اصلاً نمی‌شود، حالا که نمی‌شود! یک مهلتی داده‌اند و گفته‌اند: چون رشد دختر بیشتر است یا حالا یک مسائل دیگری دارد، نُه سالگی او که تمام شد روزه بگیرد، پسر هم چون رشدش در سن کودکی کمتر است در پانزده‌سالگی، شانزده‌سالگی روزه بگیرد. الآن بچه‌ی دختر نُه ساله را می‌گویند: چرا روزه بگیرد؟ برای طاقت بدنی او است دیگر، یک کسی که روح قوّی داشت می‌تواند خودش را کنترل کند، ائمه‌ی اطهار مسلّم با آن معرفتی که ما داریم از این موضوعات مستثنی هستند، «لَا یُقَاسُ بِنَا أَحَدٌ» (بحارالأنوار/ج ‏22، ص 406)، آن‌ها اصلاً در بُعد روحی هیچ مسئله‌ای نداشتند، از آن روزی که خدا آن‌ها را خلق کرد «قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ» (بحارالأنوار/ج ‏1، ص 96) در بُعد روحی این‌طور هستند، بنده‌ی کامل خدا بودند و هرچه خدا فرموده است انجام دادند، تکلیف هم نبودند، خدا را می‌شناختند و روی عشق و علاقه کار می‌کردند، این روزه‌گرفتن بیشتر مربوط به بُعد روحی است و این‌که انسان به خودش تلقین بکند، بتواند بفهمد که روزه گرفتن یعنی چه، فایده داشته است و روزه گرفته‌اند دیگر؛ و اما در بُعد بشری که «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ» (کهف/110) مکرر مثال زدم که در بُعد بشری مثل این است که حضرت سلیمان با همان عقل و دانش و هوش و همه چیز به لباس یک مورچه‌ای دربیاید و در لانه‌ی مورچه برود و بخواهد با مورچه‌ها زندگی کند، ائمه‌ی اطهار در عرش، مُحدقین بودند، دور هم بودند و زندگی آن‌ها خیلی بالا بود، الآن هم بالا است، «خَلَقَکمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَکمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ» (مفاتیح‌الجنان/ زیارةجامعةالکبیرة) پیغمبر نشسته، علی‌بن‌ابی‌طالب نشسته، ائمه‌ی اطهار نشسته‌اند، بعضی از انبیاء از آن‌ها پیروی می‌کنند، به آن‌ها عشق می‌ورزند، یک چنین وضعی داشتند، «حَتَّى مَنَّ عَلَینَا بِکمْ» خدا بر ما منت گذاشت که شما را یک چند روزی آورد، آن هم خیلی کم، حداکثر عمری که ائمه و معصومین داشته‌اند حدود هفتاد بود، دیگر بالاتر از هفتاد ساله نبود، حضرت رسول اکرم با همه‌ی عظمت‌شان 63 سال داشتند که از دنیا رفتند، حضرت جواد 25 ساله از دنیا رفتند، می‌بینیم که یک مدتی این‌جا آمدند برای هدایت مردم، برای راهنمایی مردم، برای پناهنده شدن مردم از خطرات و برای نجات مردم، «وَ کنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکمْ مِنْها» (آل‌عمران/103) پیغمبر، شما را از لب گودی آتش نجات داد، همه‌ی ائمه هم همین‌طور بودند، دیگر حالا اگر با ما زندگی می‌کنند آن تکالیفی که ما داریم را آن‌ها باید عمل کنند بالأخره، نمی‌شود که برای حضرت سلیمان در لانه‌ی مورچه چلوکباب بیاورند و برای مورچه‌های دیگر همان چیزهایی که در لانه‌ی خودشان بردند همان‌ها باشد، نه! او هم باید از همان‌ها بخورد، خدا هم آن‌ها را همین‌طور خلق کرده و همان کارها را هم می‌کنند، همه‌ی آن‌چه که برای ما هست برای ائمه هم هست، یعنی غیر از این، غیر معارف حقه است، این‌که خیال کنیم امام وقتی می‌نشست اطراف او همه‌جا روشن می‌شده است، نه! این‌طور نبوده، به‌جهت این‌که پیغمبر اکرم بین اصحاب‌شان، آن‌هم بعضی از اصحاب ایشان که از هر خبیثی خبیث‌تر بودند، با آن‌ها می‌نشست، یک نفر تازه‌وارد که می‌آمد نمی‌شناخت کدام یکی پیغمبر است، شما الآن یقیناً در جاهایی، مخصوصاً انسان یک جاهای حساسی که می‌رود مثل مسجد جمکران و حرم امام رضا شاید مکرر خدمت امام زمان صلوات‌الله علیه برسد ولی اگر نور می‌داشت و همه‌جا را روشن کرده بود همه می‌شناختند، پس با دیگران از نظر قیافه هیچ فرقی ندارد، فقط این اندازه می‌دانیم که نواقصی در خلقت‌شان، در بدن‌شان وجود ندارد، این حرف معقولی است، وگرنه بقیه‌ی آن نه. پسر در همان سن پانزده‌سالگی این عبادات را انجام می‌دهد، می‌گویید: چرا معصومین که از قبل حقایق را می‌فهمیدند عمل نمی‌کردند… آن‌ها هم اگر می‌خواستند می‌توانستند عمل کنند، می‌خواستند هماهنگ با بقیه باشند، و اگر پیغمبر اکرم هم قبل از چهل‌سالگی نماز می‌خواند خودش را به کسی نشان نمی‌داده است که من دارم نماز می‌خوانم، وإلّا می‌گفتند: این چه کاری است که می‌کنی؟ همان در غار حراء‌ که تشریف می‌برده است همان‌جا نمازش را مثلاً می‌خوانده است، ائمه‌ی اطهار هم همین‌طور، صد درصد در بُعد بشری مثل ما هستند، شما به آن‌ها شمشیر بزنید از بدن‌شان خون می‌آید، به آن‌ها زهر بدهید کشته می‌شوند، همین‌طور که می‌بینید و انجام شده است و از اذیت‌های مردم اذیت می‌شدند، عین ما هستند، منتها با آن علم، با آن دانش، که «وَ کلَّ شَی‏ءٍ أَحْصَیناهُ فی‏ إِمامٍ مُبینٍ» (یس/12) لذا بعید نیست تکلیف‌شان همان‌طور بوده است و هیچ مسئله‌ای هم نیست، چون با ما بودند، در این مدت کوتاهی که با ما بودند مثل ما بودند، همان غذاهایی که ما می‌خوردیم می‌خوردند، ما نباید جزء آن‌هایی باشیم که «ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْکُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي‏ فِي الْأَسْواقِ» (فرقان/7) نهایتاً آن‌ها یک چیزهایی می‌فهمیدند که ما یک سر سوزن آن را نمی‌فهمیم و همین اهمیت کار است «مَنَّ عَلَینَا بِکمْ» (مفاتیح‌الجنان/ زیارةجامعةالکبیرة) به همین جهت است که آن‌ها را با آن علم و دانش و با آن احاطه‌ی علمی که اگر بنا بود – چون روایت دارد- خدا مجسم بشود این‌ها می‌شدند، تا این حد، «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی مَنَّ عَلَینَا بِحُکامٍ یقُومُونَ مَقَامَهُ لَوْ کانَ حَاضِراً فِی الْمَکانِ» (بحارالأنوار/ج 99، ص 115) می‌بینید که تا این حد این‌ها بالا هستند و مهم هم همین است که آن موجود بیاید با ما زندگی بکند، که مثلاً زیر بغل‌های حضرت صادق صلوات‌الله‌علیه را می‌گرفتند از بس که حضرت تنومند بودند و عرق می‌ریختند، همان حرف‌ها هست، هیچ کار معجزه‌ی عملی درباره خودشان انجام نمی‌دادند، مگر گاهی استثنائاً یک طی‌الأرضی داشته باشند، یک حرکاتی باشد مثل آصف‌بن‌برخیا که به یک چشم برهم زدن تخت بلقیس را این‌جا آورد، اگر همیشه این کار را می‌کرد که یک بنگاه حمل و نقلی درست می‌کرد و پول خوبی به‌دست می‌آورد، یک مرتبه با آن علمی که داشت این کار را کرد، وإلّا همیشه که انسان از علم خودش نباید استفاده بکند. پس هرچه که ما داریم و هر تکلیفی که ما داریم و هر حکمی که ما داریم ائمه‌ی اطهار علیهم‌الصلاة والسلام هم داشته‌اند، مثل ما، «بَشَرٌ مِثْلُکمْ»، آن «یوحى‏ إِلَی» (کهف/110) یک بُعد دیگر است که آن بُعد خیلی اهمیت دارد و همه‌ی امامت امام و رسالت رسول و ارزش آن شخص مربوط به آن بُعدش است، وإلّا الآن در این‌جا یک جمعی نشسته‌ایم، مثلاً یکی باسواد و یکی بی‌سواد، از نظر قیافه با هم فرقی نمی‌کنیم، شاید آن بی‌سواد زیباتر از آن باسواد باشد، این مسائل در بدن هیچ اثری، هیچ شکلی به خودش نمی‌گیرد. مسئله‌ی بعدی که سؤال کردند: «روزه‌گرفتنِ امام حسن مجتبی و امام حسین که در سوره‌ی «هَلْ أَتی» قید شده است به چه صورت بوده است؟» البته درست است، این‌ها قبل از سن تکلیف بودند، روزه‌گرفتن این‌ها از باب تبعیّت بوده است، چون حضرت امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها نذر کردند که اگر حضرت امام‌حسن و امام‌حسین آن کسالتی که داشتند رفع بشود سه روز روزه بگیرند، آن‌ها هم بعد از مریضی روزه گرفتند، مریضی خوب شده بود و بعد روزه گرفتند، چون نذر معمولاً این‌طور است که اگر این خوب شد ما روزه می‌گیریم. این برای ما جنبه‌ی تعلیماتی هم دارد، تا می‌بینید بچه‌ی شما مریض است یک چنین نذری بکنید، فوری دکتر نروید، دکتر هم می‌گوید: این قرص‌ها را باید شش‌ساعت یک‌دفعه خودت و همه‌ی فامیلت بخورند تا بچه‌ات خوب بشود! چون یک ویروسی است که در همه‌ی شما هست، حالا شاید بعضی از أطباء این‌طوری نگویند، ولی یک ویروسی آمده، حالا این ویروس باید همه را بگیرد و همه را هم در خانه بیندازد، خدایی هم که نستجیرُبالله چنان کاره‌ای نیست! یک وقتی سال‌ها قبل در مشهد آنفلونزا آمده بود، به خدا عرض کردم: خدایا! یک مُشت میهمان برای ما آمده است، همه‌ی آن‌ها هم مریض هستند، – همه‌ی آن‌ها آنفلونزا گرفته بودند- ما را نینداز که ما بتوانیم از این‌ها پذیرایی کنیم، و آن‌وقت عجیب بود، یک آنفلونزایی بود -آقای فانی یقینا به یاد دارند، چون پیرمردتر از آقای فانی این‌جا شاید نداشته باشیم، البته سن ایشان از من کمتر است- طوری شده بود که دکتر شیخ سر کوچه می‌آمد می‌گفت: همه بیایید بیرون تا یک نسخه برای همه‌ی شما بنویسم، همه یک نسخه داشتند؛ آن‌وقت من واقعاً از خدا خواستم خدایا! ما نیفتیم، چون آن‌وقت این‌ها که ما را پذیرایی نمی‌کنند، ما هم که این‌ها را نمی‌توانیم بگذاریم، نمی‌شود. الحمدلله خدای تعالی آن‌وقت لطف کرد و ما مریض نشدیم، می‌شود دیگر، با آن‌ها هم غذا می‌خوردیم، چون میهمان بودند. ویروس در مقابل خدا کیست؟ در مقابل خدا چیست؟ اعتقادات شماها از خالدبن‌ولید که نباید ضعیف‌تر باشد، لشکر دشمن فرار کردند، مسلمان‌ها رسیدند، دشمنان داخل غذاهای خودشان سمّ ریختند و آن‌جا گذاشتند و رفتند، خالدبن‌ولید گفت: بسمالله بگویید و بخورید، چون خیلی هم گرسنه بودند، غذای مناسب و به‌موقعی بود، بسم‌الله گفتند و سَمّ تأثیر نکرد. روایت دارد کسی را که سوره‌ی حمد خوب نکند هیچ‌چیز دیگری خوب نمی‌کند (الکافی/ ج۲، ص۶۲۴، ح۲۲)، حالا ممکن است فراموش کنید سوره‌ی حمد را بخوانید، برای این‌که خدا می‌خواهد چند روزی گوش شما را بمالاند، یک مقداری شما را از گناهان سرکیسه کند، حالا تزکیه‌ی نفس که نمی‌کنی، خودت خوب و سر به‌راه نیستی که راه بیفتی و کار صحیح انجام بدهی، یک مقدار تو را فشار می‌دهد تا بتوانی کارهایت را انجام بدهی. به هر حال این‌ها تبعیت کردند، حضرت امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه‌ی زهرا برای تعلیم ما که این‌طور بچه‌های‌تان را معالجه بکنید روزه گرفتند، سوره‌ی «هَلْ أَتى‏» هم نازل شد و امام حسن و امام حسین و فِضّه‌ی خادمه هم بود، مادر، پدر، روزه‌دارند، بچه‌ها هم مشکلی ندارند این‌ها هم روزه بگیرند، حالا می‌خواهد مستحب باشد، می‌خواهد واجب باشد، می‌خواهد همین‌طوری تبعیت باشد، هر طوری می‌خواهد باشد، این ادب فرزند است که مثلاً تا پدر نیامده سر سفره بنشیند بچه اگر ادب داشته باشد شروع به غذا خوردن نمی‌کند، کوچکتر هیچ‌وقت زودتر از بزرگتر نه در کلام، نه در غذا، نه در هیچ‌چیز شروع نمی‌کند، پیش‌دهنی نمی‌کند، پیش‌خوراکی نمی‌کند، پیش‌قدمی نمی‌کند، این‌ها جزء آداب است و آن‌ها هم که مرکز تعلیم آداب اسلامی به مردم بودند. البته روایت دو شکل مختلف نقل شده، من جواب ایشان را دادم که آن روایتِ روزه‌گرفتنِ همگی را فرموده، و از قرار جمع هم می‌رساند که «وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ» (انسان/8) همه‌ی کارها را با هم بودند، ممکن است حالا فضّه را ما قاطی کنیم و بگوییم چون با فضّه سه نفر می‌شدند، جمع إطلاق می‌شده است ولی روایت همین است، چون روایاتی هست که روزه گرفتند و روزه داشتند، ما هم آن را جواب دادیم.

 

سؤال: قسمت آخر این روایت، چگونه با عدالت خداوند قابل توجیه است؟ «عن الصادق علیه‌السلام: مَنْ ظَلَمَ مَظْلِمَةً أُخِذَ بِهَا فِی نَفْسِهِ أَوْ فِی مَالِهِ أَوْ فِی وُلْدِهِ» (الکافی/ج ‏2، ص 332)

جواب: من نمی‌دانم چه چیز آن با عدل خدا منافات دارد؟ اگر مَظلمه‌ای به گردن انسان باشد، «ظَلَمَ»، یک کسی ظلمی بکند، اتفاقاً یک روایاتی هم دارد که خدا بچه‌ی کوچک را مریض می‌کند،‌ آن قدری که پدر و مادر اذیت می‌شوند خود بچه اذیت نمی‌شود و برای مؤاخذه‌ی آن‌ها است، بچه خوابیده است، خیلی هم راحت، تب دارد، می‌آیی می‌بینی مثلاً دو درجه تب دارد، پدر و مادر شب خواب‌شان نمی برد ولی او خواب است، دقت کردید؟ معمولاً این‌طور است، بچه‌های کوچک را – البته این‌جا کوچک و بزرگ آن گفته نشده است- گاهی خدا مریض می‌کند، خود بچه اصلاً متوجه نیست ولی پدر و مادر بیشتر اذیت می‌شوند، حتی برای این جهت روایت دارد، و در نفسش و در مالش اگر مشکلی پیش بیاید که به خودش برمی‌گردد و با عدالت خدا هیچ منافات ندارد. فقط «فِی وُلْدِهِ»، حالا «وُلد» آن هم، اگر در سن کوچکی مریض بشود به پدر و مادر بیشتر فشار می‌آید، حالا جوان‌هایی که هنوز بچه ندارند نمی‌فهمند، تا بچه‌دار نشوید نمی‌فهمید که مریض‌شدنِ بچه چقدر به پدر و مادر فشار می‌آورد که یک‌دهم آن به خود بچه فشار نمی‌آورد، شاید اصلاً به بچه فشار نیاید.

 

سؤال: خداوند متعال در یک آیه می‌فرماید: «وَ لِلَّهِ مُلْک السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (آل‌عمران/189) و در آیه‌ی دیگر می‌فرماید: «بِیدِهِ مَلَکوتُ کلِّ شَی‏ءٍ» (مؤمنون/88) در این دو آیه خداوند، مُلک و ملکوت را به دو صورت متفاوت به خودش نسبت داده است. دلیل این امر چیست؟

جواب: در بالایی که «وَ لِلَّهِ مُلْک السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» مالکیت آسمان‌ها و زمین را خدا به خودش نسبت می‌دهد و مالک آن هم خدا است دیگر. این‌که می‌فرماید: «بِیدِهِ مَلَکوتُ کلِّ شَی‏ءٍ» اگر با تفسیر بخواهیم وارد بشویم که یدِ خدا ائمه‌ی اطهار علیهم‌الصلاة‌ والسلام هستند، در این‌جا می‌خواهد اثبات بکند که ملکوت هر چیزی باز هم در اختیار ائمه است و در مرحله‌ی اول باز هم مربوط به خدا است. اگر «ید» را به عنوان قدرت معنا کنیم که معنای ظاهری آن هم «ید» به معنای قدرت است، در لغت هم آمده است و این هم که به دست، «ید» می‌گویند، به‌خاطر این‌که انسان هرچه إعمال قدرت می‌کند به‌وسیله‌ی دستش می‌کند، اگر الآن سقف خراب بشود دستت را جلو می‌گیری با این‌که کاری نمی‌توانی بکنی، یا اگر چیزی به طرفت پرتاب بشود با دست می‌خواهی مانع بشوی، «ید» مظهر قدرت انسان است، از این جهت «ید» گفته‌اند، «أُولِی‌الْأَیدی» (ص/45) مثلاً درباره‌ی یکی از پیغمبران می‌گوید: صاحب قدرت یا قدرت‌ها بود، خیلی داریم که «ید» به دست گفته نشده بلکه به قدرت گفته شده است. این‌جا ممکن است معنای آن این باشد که «بِیدِهِ مَلَکوتُ کلِّ شَی‏ءٍ» یعنی ملکوت هر چیزی تحت قدرت خدا است، معنای مُلک و ملکوت هم معلوم است، لاأقل برای سؤال‌کننده مثل این‌که معلوم بوده است.

 

سؤال: در قسمتی از آیه‌ی 78 سوره‌ی نساء می‌فرماید: «فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لایکادُونَ یفْقَهُونَ حَدیثاً» لطفاً بفرمایید منظور از حوادث و کلمات جدید چیست؟ آیا می‌شود که ظهور صغری را نمونه‌ی این حوادث جدید دانست و از این‌که عده‌ای متوجه آن نیستند تعجب نمود؟

جواب: ببینید، حدیث به معنای چیزِ جدید، چیز تازه است، حالا گاهی این موضوع بالنِسبة به همه‌ی افراد جدید است، مثلاً الآن در یکی از ممالک زلزله می‌شود و یک عده هم کشته می‌شوند، هنوز خبر آن پخش نشده است، من که به شما می‌گویم جدید است، اصلاً خود اصل مسئله جدید است، نسبت به خود مسئله تازه است، حدیثِ تازه است؛ گاهی می‌شود برای یک نفری که جاهل بوده حدیث است، این کار خیلی وقت‌ها اتفاق افتاده، یا اصلاً روایات ما را که حدیث می‌گویند برای این است که خیلی قبل، مثلاً همه‌ی انبیاء آمده‌اند همین مطالب را گفته‌اند منتها ما نمی‌دانستیم. یک خبری چند روز قبل اتفاق افتاده است، من حالا می‌آیم به شما می‌گویم، این بالنسبة به شما حدیث است، تازه است، می‌گویی: خبر تازه‌ای بود، من نشنیده بودم، یا مثلاً در مسائل علمی گاهی می‌شود یک مسئله‌ی علمی مطرح می‌شود در قرآن گفته شده است، غالباً این‌که فرزندی که مادرش سید است او هم سید است، از مسائلی است که از اول خلقت تا حالا بوده، چون خلقت که فرقی نکرده است، مادر در إنعقاد نطفه‌ی فرزند اثر بیشتری داشته است تا پدر، این از اول خلقت تا حالا بوده است، یعنی از اولاد حضرت آدم تا حالا این مسئله بوده است، هنوز بعد از چند هزارسال وقتی انسان می‌خواهد این مطلب را بیان کند برای بعضی‌ها خیلی جدید است، خیلی تازه است، ما نشنیده بودیم! این‌قدر ائمه‌ی اطهار با خلفای زمان‌شان بحث کردند، این همه ما داریم به ائمه‌ی اطهار می‌گوییم: «یابن رسول‌الله»، به اولادهای ائمه می‌گوییم: «یابن رسول‌الله»، به حضرت معصومه می‌گوییم: «یابنت رسول‌الله»، این‌ها از طرف مادر به رسول‌الله می‌رسند نه از طرف پدر، از طرف پدر که به ابی‌طالب می‌رسند، از طرف مادر است که به پیغمبر می‌رسند، این همه می‌گوییم ولی نمی‌فهمیم، حالا تازه می‌گویند: جدید است! اتفاقا قدیم است، این قدیمی است، می‌گویند: جدید است، تازه است! خود آن تازه نیست، برای این آقایی که حالا به آن رسیده‌ای و برخورد کرده‌ای و تا حالا جاهل به این قسمت بوده است تازگی دارد، هرچه «یابن رسول الله» در حرم امام رضا، در حرم سیدالشهداء گفته نفهمیده، حالا برای این جدید است. بنابراین بعضی از مردم هستند که حاضر نیستند هیچ چیز جدیدی را تحمل کنند، قبول کنند، یعنی حتی چه نسبت به خود آن‌ها جدید باشد، چه نسبت به اصل مسئله جدید باشد، حاضر نیستند، «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا» (زخرف/22) ما دیدیم پدران ما این‌طوری کردند، ما هم همان‌ها را یاد گرفتیم، حالا هم همان است و این حرف‌ها را که تو تازه آوردی به درد نمی‌خورد. بنابراین اگر این‌طور فکر کنیم، ظهور صغری هم نمونه‌ای از این حوادث است، عقل می‌گوید که ظهوری قبل از ظهور کبری باید باشد، اصلاً عقل می‌گوید، یعنی وقتی که پیغمبر، حضرت ولی عصر أرواحنافداه را به خورشید تشبیه می‌کند، یکی از مظاهر خورشید هم همین است که طلوع و غروب تدریجی دارد، مخصوصاً غیبت صغری هم که داشته است، آن طرفش بوده است، ظهور صغری هم داشته باشد، چون ظهور صغری لازم‌تر از غیبت صغری است، علت غیبت صغری این بود که مردم یک‌دفعه در خاموشی، در تاریکی واقع نشوند، یک‌طوری باشد که رابطه‌ای باشد، مردم مشکلاتی داشتند، چون آمادگی نداشتند که همه از مجتهدین تقلید بکنند، آن آمادگی را نداشتند، بعدها در زمان غیبت صغری مرحوم شیخ صدوق «من لایحضره الفقیه» را نوشت که رساله‌ی عملیه بود، «من لایحضره الفقیه» یعنی کسی که فقیه در نزد او نیست که اتفاقاً فقیه باید حالا مراجعه به همان «من لایحضر» بکند تا فقیه بشود، منتها او برای کسی که فقیه نزد او نیست این کتاب را نوشته است، «من لایحضره الفقیه» اسمش هم رویش است، مثل توضیح‌المسائل. بنابراین ظهور صغری اصلاً عقل انسان می‌گوید، حالا الآن واقع شده باشد یا نشده باشد، ما می‌گوییم واقع شده است به‌خاطر این‌که خیلی از مقدمات ظهور انجام شده، وإلّا این لازم است که ظهور صغرایی قبل از ظهور کبری باشد، حالا الآن باشد یا بعدها پیش بیاید، و روی علائمی که هست ما می‌گوییم: الآن است! و هر دعایی هم که شما در هر روز جمعه‌ای، در هر وقتی، در مسجد جمکران می‌روید می‌کنید که خدایا! فرج امام زمان را برسان، فرض کنید یک چیز سنگینی باشد، این با یک هُل‌دادن شما یک‌دفعه ده کیلومتر راه نمی‌رود، هر چقدر بیایند هُل بدهند یک قدم، حتی یک سانتیمتر جلو برود، خود این یک کاری است، خودش یک فرجی است، ولی شما دعا بکنید، در عین آن‌که چیزی نمی‌بینید، شما فرض کنید بلاتشبیه یک چیز بسیار سنگینی را که چند تُن وزن دارد، یک عده از شما جمع شدید و گفتید: این را هُل بدهیم تا جلو برود، همه‌ی شما هُل دادید و این یک‌متر جلو رفت، شما از دور که نگاه می‌کنید می‌گویید: تغییر نکرده است، پس شما چه‌کار کردید؟ یک‌متر یک‌متر به سر ده کیلومتری می‌رسد، بالأخره می‌رسد و همین‌ کار در دعاهایی که ما برای فرج می‌کنیم انجام می‌شود و لذا «وأَکْثِرُوا الدُّعَاءَ» هر چقدر می‌توانید زور بزنید، هرچقدر می‌توانید هُل بدهید، هرچقدر می‌توانید کار بکنید، هرچقدر می‌توانید دعا بکنید، «و أَکْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ» (كمال‌الدين و تمام‌النعمة/ج‏2، ص485).

 

سؤال: با توجه به این‌که خداوند می‌فرماید: «لا إِکراهَ فِی الدِّینِ» (بقره/256)، لطفاً بفرمایید دلیل این‌که قطعه‌ای از کوه طور بالای سر بنی‌إسرائیل قرار گرفت چه بود و چرا باید مُرتد کشته شود؟

جواب: «لا إِکراهَ فِی الدِّینِ» یعنی تحقیق بکن، عقلت را به کار بینداز، با کتک نمی‌شود به زور بگوییم که تو مسلمان باش، چون مسلمان نمی‌شود، جز کتک‌خوردن هیچ اتفاق دیگری نمی‌افتد، اگر عقل او رشدی نکند، فکر او رشدی نکند، این را شما به چوب هم ببندید، دائماً هم او را بزنید فرقی نمی‌کند، چون مربوط به قلب است، مربوط به اعتقاد است، می‌گویند این کار را نکن، بنشین استدلال کن، «قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی» خدای تعالی آن‌چه که سبب رشد انسان است و آن‌چه که سبب عقب افتادن انسان است باز کرده است، این‌ها را خدا باز کرده است، شما از این‌ چیزها برای او بگو، بنشین با او صحبت کن، با او حرف بزن. یک وقتی یک عده هستند که این‌ها در جامعه اخلال‌گری می‌کنند، خودش هم می‌فهمد، مردم هم می‌فهمند که این بد است ولی تبلیغات می‌کند، اثر دارد، حرف خیلی اثر دارد. یک وقتی در مشهد هر گوشه‌ای از مسجد گوهرشاد یک امام جماعت داشت، من بچه بودم، پدر من هم مقید بود می‌رفت پشت سر همه‌ی آن‌ها نماز می‌خواند، یک شبستان که یک آقای خوبی هم نماز می‌خواند آن‌جا نمی‌برد، من از او پرسیدم: آقا آن‌جا چرا نمی‌روید؟ گفت: دل من چرکین است – نمی‌خواست هم به من بگوید- گفت: یک روز داشتم پشت سر این آقا نماز می‌خواندم، یکی از پشت سر من رد شد گفت: ببین مردم پشت سر دزد نماز می‌خوانند، از آن‌جا دیگر دل من نیامد بروم آن‌جا نماز بخوانم! نه آن طرف را دیده است، نه می‌دانست که این چه کسی هست… حرف تأثیر دارد، البته این را نمی‌گویم که دوستانی که به آن‌ها فحش می‌دهند بترسند، نه! حرف تأثیر دارد، نگویید، همیشه با احترام با مردم رو به‌رو بشوید، چیزی را که یقین ندارید به زبان نیاورید، چیزی را هم که یقین دارید اگر خودتان نزد خودتان به زبان آوردید مسئله‌ای نیست، برای دیگران نگویید. انسان باید بنشیند حرف بزند، صحبت کند، استدلال کند، بگوید:‌ آقا به این دلیل، به این دلیل، به این دلیل و به اقرار خود ایشان فلانی این‌کاره است، باشد، این یک حرفی، حتی اگر دیدید یک کسی را زندان بردند و مدتی هم او را مؤاخذه کردند، شما به او بدبین نشوید، وظیفه ندارید، مگر این‌که استدلال بکنید، چرا؟ آن‌قدر در زندان و زندان‌‌بردن‌ها اشتباه شده است که حساب ندارد، چندتای آن را خدا در قرآن بیان کرده است، قضیه‌ی حضرت یوسف، یوسف چه تقصیری داشت که او را زندان بردند؟ برای این‌که آبروی خانم حفظ بشود او را زندان بردند، برای این‌که آبروی زن عزیز مصر حفظ بشود که آبروی او هم حفظ نشد، حضرت یوسف را چهارده‌سال ظاهراً زندان بردند، یک هفت‌سال اول و یک هفت‌سال دوم او در زندان ماند، این یکی؛ دوم: موسی‌بن‌جعفر، در قرآن خیلی کم انسان داریم که درست آن‌ها را زندان برده باشند. همین الآن هم همین‌طور است، قاضی که حالا عادل هم باشد و همه چیز، معصوم که نیست، یک‌وقت می‌بینید اشتباه می‌کند. بنابراین شماها خیلی مواظب باشید، یعنی نمی‌شود قدمی به سوی خدا حرکت بکنید و بروید جز این‌که با حواس‌جمعی باشد، دیروز یک کسی به من می‌گفت: شما به طلبه‌ها گفتید شهریه نگیرند! شما اجازه بدهید امتحان بدهند، شهریه بگیرند که برای نظام‌وظیفه‌ی آن‌ها مشکل درست نشود. گفتم: من هیچ‌وقت نگفتم امتحان ندهند، من اصلاً تا به‌حال به هیچ طلبه‌ای نه گفته‌ام شهریه بگیر یا نگیر، نه گفته‌ام امتحان بده یا نده، رفقای خیلی نزدیک ما رفتند امتحان دادند و شهریه هم می‌گیرند، می‌گویند: آخر شما یک وقتی گفتید من بچه بودم شهریه نگرفتم! یک قضیه‌ای می‌خواستم از خودم بگویم و بعد هم شهریه گرفتم، اگر خودتان تمایل دارید هر کاری بکنید به من یا به حرف من نسبت ندهید، من چیزی را که نگفتم شما می‌گویید، آن‌وقت من از دشمن توقع دارم که چیزی علیه من نگوید؟ فلانی انجمن حجتیه است! به جدّم، به جان امام زمان تا همین الآن نمی‌دانم انجمن حجتیه چه گناهی کرده است که هر کسی می‌خواهد کس دیگری را بزند به آن جمعیت نسبت می‌دهند، و بعد هم من یک لحظه، یک ساعت در انجمن حجتیه نبوده‌ام و بعد هم یک دسته‌ای از این‌ها با من مخالف هستند، چون ما در مشهد یک عده‌ بهایی‌ها را بدون اجازه‌ی آن‌ها مسلمان می‌کردیم، یعنی آن‌ها می‌خواستند همه‌ی کارهای مربوط به بهایی‌ها در ارتباط با آن‌ها باشد، این‌جا دارم می‌گویم، این صدای من را بعد داخل اینترنت می‌گذارند و همه می‌شنوند، فکر نکنید که من همین‌طوری حرف می‌زنم، این آقای رفیعی هم که کنار من نشستند، آقای کاشانی هم که رفقای قدیمی ما هستند، همه این‌ها را می‌دانند، آن‌وقت در روزنامه‌ها و در مجله‌ها مطالب غیرصحیح می‌نویسند، خب بنویسند! چه می‌شود؟ نتیجه‌ی آن این می‌شود که یک عده‌ای از اطراف ما می‌روند، چقدر خوب است، من الآن هم از همه‌ی شما تقاضا می‌کنم که واقعاً من از شما بهتر که نیستم بماند، بلکه می‌خواهم خدمتگزاری بکنم، حالا نشد خدمتگزاری بکنیم نمی‌کنیم، یا مثلاً فلانی ضد ولایت فقیه است! عجیب است، من می‌خواهم گاهی خودم را کنترل کنم، آن ولایت فقیه را که من معتقد هستم حتی هیچ‌کدام از مراجع هم معتقد نیستند، در کتاب‌ها نوشته‌ام، می‌خواهم خدمت شما عرض کنم که یک قدری حواس شما جمع باشد، شماها اقلاً به من نسبت ندهید که من گفتم به حوزه وارد نشوید، شهریه نگیرید! اگر پول ندارید بروید بگیرید، سهم امام است، برای آن‌ها هم نیست، برای امام است، اگر هم پول دارید که چرا بروید شهریه بگیرید؟ بگذارید برای دیگران. سربازی هیچ‌کدام از شماها هم به من مربوط نیست، هیچ‌چیزِ شما به من مربوط نیست،  الآن در همین رفقا – من نمی‌خواهم اسم ببرم- شاید پنج‌شش تا را من می‌شناسم که خیلی هم به من نزدیک هستند، هم شهریه می‌گیرند، هم در حوزه وارد شدند و هم همه چیز.

 

سؤال: بر مبنای آیات و روایات، مسائل اساسی در خصوص تحقیق در مورد انتخاب همسر، مراسم‌هایی که باید گرفته شود و نیز برنامه‌هایی که لازم است انجام شود را بیان فرمایید.

جواب:‌ اجمالا همسر باید هم‌سر باشد، این که دیگر خیلی ساده است. همسر یعنی چه؟ مثلاً یک متر برمی‌دارید، قد او با قد شما هم‌اندازه باشد! این نیست، خود شما هم می‌دانید که نیست، خیلی مردها هستند زنِ قدبلند دارند، خیلی زن‌ها هستند مردِ قدبلند دارند، این‌ها نیست. همسرِ فکری، همسرِ ایمانی، همسرِ اخلاقی برای خودتان انتخاب کنید، کفو شما باشد، تعبیر اسلام این است، کفو شما باشد، از نظر مالی مهم نیست، همانطور که از نظر قد مهم نیست از نظر مال هم مهم نیست، از نظر زیبایی هم مهم نیست، ممکن است خیلی دامادها باشند که از زن‌شان زیباتر باشند، باشند، حالا نقداً او این را پسندیده است، ایمان، عفت، اخلاق، تزکیه‌ی نفس، این‌ها باید باشد، برای این‌که این‌ها اسباب دردسر می‌شود، بعضی از آن‌ها را خدا حرام کرده است، مثلاً زن مسلمان برود شوهر کافر بگیرد، او می‌خواهد برود کلیسا، این می‌خواهد برود در مسجد، او می‌خواهد گوشت خوک بخورد، این نمی‌خواهد گوشت خوک بخورد، او شراب را خون حضرت عیسی می‌داند، این نجس و حرام می‌داند، با هم نمی‌توانند زندگی کنند، باید او بیاید یک مقداری مسلمان بشود، این هم یک مقداری مسیحی بشود تا به هم برسند، این‌ها را اصلاً خدا حرام کرده است، البته در متعه اشکال ندارد. در بعضی چیزها هم لااقل مکروه است، مثلا هر دوی آن‌ها مسلمان هستند، اخلاق او تند است، اخلاق این ملایم است، آن یکی تزکیه‌ی نفس کرده است، این یکی تزکیه‌ی نفس نکرده است، آن اهل عبادت و این‌ها است ولی این اهل عبادت نیست، این‌جا برای آن‌ها مشکل درست می‌شود، از این نظر این‌طوری همسر انتخاب کنید، یک تحقیقاتی هم قبلاً بکنید، مراسم‌ها هم هر کدام که حرام نیست و طرفین هم اصرار دارند که انجام بشود انجام بدهید، مراسم عروسی یک مقدار شادی می‌خواهد، شاد باید باشند، در عروسی که نباید حتماً جزوه‌ بدهند قرآن بخوانند! قرآن‌خواندن خوب است ولی صورت آن فعلاً برای عزا شده است، وإلّا چه اشکال دارد قرآن بخوانند؟ یا چیزهای دیگر، برنامه‌های دیگر، هر چه حرام نیست و طرفین هم اصرار دارند انجام بشود و شما هم امکانات آن را دارید انجام بدهید خوب است، بسیار خوب است، در صراط مستقیم هم هست.

 

سؤال: با توجه به مطالبی که درباره‌ی پاکی حضرت مریم و عدم تماس ایشان با هیچ نامحرمی غیر از حضرت زکریا فرمودید، ما باید در خصوص حضور خانواده‌های خود در اجتماع فعلی چگونه تصمیم‌گیری نماییم تا از افراط و تفریط به‌دور باشیم؟

جواب: همان چیزهایی که در رساله‌ها نوشته‌اند و مجتهدین و مراجع تحقیق کرده‌اند، صحبت‌کردن اگر به جنبه‌های شوخی و شهوانی نرسد زن و مرد نامحرم می‌توانند با هم صحبت کنند، همان چیزهایی که خدا در قرآن فرموده است: «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ» (نور/31) یا «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» (نور/31) ممکن است انسان مجبور بشود چشمش را باز بگذارد، چشم بعضی‌ها ضعیف است، بیرون باشد بتوانند بدون واسطه نگاه بکنند، همان‌ چیزهایی که در رساله‌ها و در قرآن فرمودند در صراط مستقیم است، زیادی هم انجام ندهید، کم هم نکنید، معمولی. بعضی مستحبات هست که انسان اگر بتواند انجام بدهد بهتر است، خانم‌هایی که جوان هستند خیلی صدای‌شان را نرم و نازک نکنند، مخصوصاً آن‌هایی که مریض هستند لاأقل لذت نبرند و امثال این‌ها.

 

سؤال: لطفاً بفرمایید منظور از «رُوحَنا» در آیه‌ی شریفه «فَأَرْسَلْنا إِلَیها رُوحَنا» (مریم/17) چیست و آیا واسطه‌قرار‌دادنِ «رُوحَنا» جهت فرزنددار شدن حضرت مریم بوده است؟

جواب: این از باب رعایت اسباب در خلقت توسط خداوند بوده است، یعنی آقای «رُوحَنا» رفته با ایشان هم‌بستر شده باشد؟ مثلاً این‌گونه می‌شود؟ نه! این‌طوری نبوده است، فقط همانطوری که خود قرآن می‌گوید، یا حضرت جبرئیل بوده است یا هر کسی بوده است از ملائکه، فرستاده‌ی خدا، ایشان فقط خبر بچه‌دار‌شدن را به حضرت مریم داده، می‌فرماید: «لِأَهَبَ لَكِ»، هبه بشود به تو، من به تو هبه بکنم، و بالأخره خبر است، در تفسیر هم داریم من به یاد دارم یک وقتی تحقیق کردم، خبر آن را به حضرت مریم داد، به او اصلاً‌ نزدیک هم نشد، به حضرت مریم خبر این‌که خدای تعالی این محبت را به تو کرده است داد، «رَسُولُ رَبِّک» من فرستاده‌ی پروردگار تو هستم «لِأَهَبَ لَكِ غُلَامًا زَكِيًّا» (مریم/19) این هبه هم، نه این‌که من به تو بچه بدهم، که معنای آن این باشد که همبستر شده باشد و مثلاً‌ نطفه‌ی آن شخص آن‌طوری باشد، نه! آن چیزی که مهم است و در روایات هم تفسیر شده است خبر هبه‌ی فرزندی به حضرت مریم بوده، علت آن هم این بوده که ممکن است حضرت مریم در خودش یک احساس ناراحتی بکند و خیال بکند که مثلاً یک مرضی گرفته است و آن‌طوری هم که مثل ائمه‌ی اطهار باشد که همه‌چیز را دانا باشد نبوده است، شاید فکر کند یک مرضی دارد که بچه را سقط کند یا مثلاً اصلاً خودش تعجب زیادی بکند.

 

سؤال: لطفاً موارد زیر را بر مبنای صراط مستقیم و رضایت الهی بررسی فرمایید:

اول: جشن تولد گرفتن برای بچه و یا دیگران و یا هدیه‌دادن به این مناسبت

دوم: رو به گنبد مقدس جمکران ایستادن و سلام دادن به حضرت ولی عصر أرواحنافداه و بوسیدن درهای صحن حیاط که مرسوم است

سوم: ترجمه‌ی ادعیه‌ای که برای دیگران می‌خوانیم و آن‌ها معنای کلمات را متوجه نیستند

چهارم: صلوات هنگام قرائت فاتحه

جواب: مورد اول، هدیه دادن خوب است، اشکال ندارد، اصلاً روایات زیادی در مورد هدیه داریم که «الْهَدِیةُ تُورِثُ الْمَوَدَّةَ وَ تُجَدِّدُ الْأُخُوَّةَ» (عوالی‌اللئالی العزیزیة فی الأحادیث‌الدینیة/ج ‏1، ص 294) هدیه باعث محبت می‌شود، برادری را تجدید می‌کند، این خوب است و اشکالی ندارد و در صراط مستقیم هم هست، إن‌شاءالله خدا هم راضی است، چون نهی نفرموده است.

مورد دوم، بسیار کار خوبی است، چون ما به گنبد حضرت رضا هم که سلام عرض می‌کنیم یا کعبه هم که دور آن می‌گردیم، داخل آن چیزی معلوم نیست بیشتر از آن‌چه که در زیر گنبد حضرت ولی عصر أرواحنافداه یا گنبد مسجد جمکران هست باشد، اگر بیشتر نباشد کمتر نیست و هیچ اشکالی ندارد، خود من صبح‌ها که بیرون می‌آیم غالباً سلامی عرض می‌کنم، کار خوبی است و از صراط مستقیم هم خارج نیست. اگر کسی اعتراض دارد بگوید.

مورد سوم، بالأخره یک مرحله‌ی دعا، خواندن همان عبارات ظاهری آن است، قرآن هم همین‌طور است، مرحله‌ی دوم آن فهمیدن معنای آن است، مرحله‌ی سوم آن فهمیدن عمق آن است. حالا یک مرحله‌ی آن را بیشتر نمی‌تواند انجام بدهد اشکالی ندارد که این یک مرحله را انجام بدهد و بقیه‌ی آن را هم إن‌شاءالله کم‌کم موفق شود، مثل همین نمازهایی است که عوام می‌خوانند و معنای آن را بلد نیستند دیگر، بگوییم نخوانند؟ یک وقت هست که در باب دعاخواندن است، آن حال دعا را از افراد می‌گیرند، معنای آن را نمی‌فهمند ولی گریه را می‌کنند، یک وقت هست در حال تعلیم معنای دعا است، آن‌جا اشکالی ندارد که معنایش را برایش بگویید، توضیح هم بدهید، این‌ها اشکالی ندارد.

و اما مورد آخر، صلوات در هر حالی خوب است، به هر بهانه‌ای شما صلوات بفرستید خوب است ولی روایتی در اصل فاتحه‌خواندنش من ندیدم تا چه برسد به صلواتش، چون آن چیزی که برای میت دستور است که بخوانید سوره‌ی قدر است (من لايحضره الفقيه/ج١، ص١٨١)، این روایت دارد، سوره‌ی فاتحه سیره‌ی مسلمان‌ها اعم از سنّی و شیعه شده است، الفاتحة، وإلّا روایتی من ندیدم، اگر یک وقتی رفقای اهل علم پیدا کردند به ما خبر بدهند.

 

سؤال: لطفاً بفرمایید برای شخص پیر و سالخورده، حد ناتوانی تا چه اندازه باید باشد که بتواند برای حج واجب خود نائب بگیرد؟ و آیا اگر بعضی از اعمال را نتواند انجام بدهد باز هم می‌تواند نایب بگیرد؟ و اگر قرائت صحیح نداشته باشد برای نماز هم ناتوان محسوب می‌شود؟

جواب: تا زنده هست که خودش باید برود ولی بعضی از اعمال حج را گفته‌اند می‌شود نایب گرفت بعضی از آن را نمی‌شود نایب گرفت. اعمالی مثل قربانی‌کردن، مثل همان نمازِ طواف خواندن، مخصوصاً نمازِ طوافِ نساء که حجاج بیشتر اهتمام به آن دارند، این‌ها را اگر خودش نتواند می‌تواند نایب بگیرد، و اما سواره طواف‌کردن، سعیِ بین صفا و مروه را سواره انجام دادن، برای سالم و غیر سالم و ناتوان و توانمند می‌شود با چرخ حرکت بکنند، با چرخ طواف بکنند، چون پیغمبر اکرم در سفر آخر که دستور می‌فرمودند خود حضرت با شتر طواف کردند، سواره طواف کردند.

 

سؤال: آیا در معراج خدای متعال روح پیغمبر را به آسمان‌ها ‌برد؟

جواب: نه، بدن ایشان را ‌برد، روح که احاطه بر همه‌ی ماسوی‌الله داشته است، بدن ایشان در کره‌ی زمین بوده،‌ این بدن را خدای تعالی می‌برد برای این‌که یک راهی برای ما باز بشود که بدانیم با بدن هم می‌شود آن‌جا رفت و آخر هم خواهیم رفت، و دوم این‌که یک معجزه‌ای از پیغمبر اکرم بود، هم طی‌الأرض او را بیان می‌فرماید که «سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى» (إسراء/1) و هم سیر صعودی او را بیان می‌کند که معراج است.

 

دعای ختم مجلس

«نسئلک اللهم و ندعوک بأعظم أسمائک و بمولانا صاحبالزمان یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله» پروردگارا به آبروی ولی عصر، فرج آن حضرت را برسان. همه‌ی ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده. قلب مقدسش را از ما راضی بفرما. مرض‌های روحی‌مان شفاء مرحمت بفرما. توفیق تزکیه‌ی نفس به همه‌ی ما مرحمت بفرما. عاقبت‌مان ختم به خیر بفرما.

«و صلی الله علی سیدنا محمد و آله أجمعین»

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *