۲۴ شوال ۱۴۲۵ قمری

«أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله و الصلاة و السلام علي رسول‌الله و علي آله آل الله لا سيما علي بقية‌الله روحي و أرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء»

– سؤال: در معني صلوات وقتي انسان از ظلمت به سوي نور خارج شد در آن‌جا مجهولات براي انسان معلوم مي‌شود كه بايد آشكار شدن اين مجهولات در أهمّ موضوع در رابطه با معنويات و معرفت خداي تعالي باشد، لطفاً بفرماييد آشكار شدن اين مجهولات معنوي تا چه حد مي‌باشد و انسان تا چه حد پيش مي‌رود؟

– جواب: منظور نظر ايشان آيه شريفه «هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»[1] است. طبعاً اين موضوع كم و زياد دارد. خداي تعالي رحمت خاص‌الخاص خود را به كساني كه مايل باشند، دنبال آن باشند و بفهمند كه ظلمت چيست و بخواهند از ظلمت نجات پيدا كنند، عنايت مي‌فرمايد تا از ظلمت داخل نور بيايند. پس چند تا مسئله دارد: اول اينكه بفهمند در ظلمت هستند، يعني يقظه را داشته باشند، بيدار باشند. بعضي از افراد هستند در ظلمت هستند ولي نمي‌فهمند، درخواستي هم ندارند يا اگر مي‌فهمند مثلاً جاي تاريكي را مي‌خواهند كه بخوابند، در اين صورت نه خدا آن‌ها را از ظلمت نجات نمي‌دهد. حالا اگر خواستند از ظلمت نجات پيدا بكنند بايد خود آن‌ها يك تلاشي هم بكنند، در ظلمت انسان دست مي‌كشد ببيند كه كليد برق لااقل كجا است، يا در كجا است كه در را باز كند و بيرون برود، اين هم شرط آن است. لذا ما در بعضي از بحث‌هاي خود گفتيم كه انسان اگر بخواهد به رحمت خاص‌الخاص پروردگار برسد بايد خود را پاك كند، تزكيه نفس كند. تنها خواستن نيست بايد به فكر علاج بيفتد. چرا من در اين ظلمت هستم؟ اگر مي‌شود ديواري را خراب كند، اگر مي‌شود دري را باز كند، اگر ممكن است فرض كنيد يك كليدي را بزند چراغي را روشن كند، يك كاري بكند. آن كاري كه انسان بايد بكند در اين ارتباط تزكيه نفس است. از خواب بيدار بشود، از غفلت بيدار بشود، در استقامت پشتكار داشته باشد، دنبال چيزهايي نرود كه به درد روشن شدن و نور الهي نخورد، در صراط مستقيم باشد، مثلاً شما در آن تاريكي اتاقي كه خيلي هم تاريك است دنبال ليوان آب مي‌گرديد، ممكن است ده تا ظرف را بزنيد، بشكنيد، آب‌ها را هم بريزيد، يك چراغ را روشن كن و بعد آب را پيدا كن،‌ خيلي راحت. در صراط مستقيم حركت كند،‌ واقعاً نور را شناخته باشد و به آن محبت داشته باشد. ببينيد همه اين مراحل را بايد طي كند. يك مقدار كوشش كند، از خود يك حركتي نشان بدهد كه جهاد با نفس بكند، جهاد به معناي كوشش است و راهي را كه گفتند… مثلاً فرض كنيد در آن اتاق تاريك شما قرار گرفتيد از يك طرف صدا مي‌آيد از اين طرف بيا، بندگي كند و از همان راهي كه گفتند برود، طبعاً به نور مي‌رسد. حالا افراد هم فرق مي‌كنند، يكي به همان مقدار كه يك چراغ كوچكي روشن بشود و يك شمعي روشن بشود اكتفاء مي‌كند. يكي مثلاً با برق شمعي يك لامپي وسط روشن بشود اكتفاء‌ مي‌كند. يكي مي‌گويد: نه نور بايد زياد باشد، يك لامپ دويست شمعي مي‌زند. يكي مي‌گويد: نه من اصلاً بايد خورشيد را ببينم، مي‌بينيد كه اين طلب نور هم فرق مي‌كند. آن كسي كه خورشيد را مي‌خواهد ببيند بايد از اين تاريكي صددرصد بيرون برود و خلاصه جواب اين سؤال اين است كه افراد اگر از ظلمت به نور آمدند در آن‌ها هم نور آن فرق مي‌كند، هم فعاليت آن‌ها بايد در مقدمه كار باشد تا به آن وعده الهي كه «لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»[2] به حد طاقت خود طرف، به حد ظرفيت خود طرف به او نور عنايت كنند كه البته نور هم همان علم و دانش و اين‌ها است.

– سؤال: آيا روح معصوم (عليه السلام) مانند خداي تعالي «لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ»[3] هست يا خير؟

– جواب:‌ ما درباره ائمه (عليهم السلام) يعني اين چهارده معصوم -مكرر هم گفتم- معتقد به اين هستيم كه اين‌ها معصوم از جهل هستند. معصوم يعني نگه داشته شده، يك وقت هست انسان از گناه نگه داشته شده است، يك وقت هست از اشتباه و خطا نگه داشته شده است، يك وقت هم هست كه از جهل نگه داشته شده است. اگر معتقد شديم كه از جهل نگه داشته شده است همه چيز زير نظر او است، يعني نمي‌شود هيچ چيز از نظر او پنهان باشد. خود معصومين (عليهم الصلاة‌ و السلام) مَثَل زدند كه تمام ماسوي‌الله يا كُره زمين مثل نگين انگشتر است كه فرض كنيد كه جلوي چشم انسان باشد. اين طرف نگين شما را مشغول نمي‌كند از آن طرف نگين، يعني همه را با هم مي‌بينيد، همه را با هم مشاهده مي‌كنيد، با يك نظر انسان مي‌فهمد كه اين طرف نگين فرض يك چيزي چسبيده است و يا آن طرف نگين چيز ديگري چسبيده است. اگر ما امام (عليه الصلاة و السلام) را اين‌طوري تصور كرديم كه بر ماسوي‌الله إحاطه علمي دارند و هيچ چيز بر آن‌ها مجهول نيست معناي آن اين است كه مثل اين نگين انگشتر بر همه چيز إحاطه دارند و «لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ» اين به خاطر اين است كه إحاطه علمي بر ماسوي‌الله يا إحاطه علمي بر كُره زمين دارند و اين كار را هم ما فطرتاً انجام مي‌دهيم، يعني شما در حرم حضرت رضا (عليه الصلاة و السلام) يا بايد بگوييد امام اين‌طور است كه «لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ» است و يا بايد صف ببنديد، يكي يكي داخل بياييد، چون وقتي شما حاجت خود را مي‌گويي همان موقع هزار نفر ديگر هم دارند… شايد در تمام كُره زمين صدها هزار نفر دارند همان لحظه حاجت خود را به حضرت رضا (صلوات الله عليه) مي‌گويند. اگر «يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ» نيستند، يعني وقتي كه جواب سؤال من را مي‌دهد، سؤال شما ديگر بي‌جا است، اگر كسي با من هم بخواهد صحبت كند مي‌گوييم آقا صبر كن اول ايشان آمدند، بعد تو، بعد تو، بعد.. ولي مي‌بينيد ما فطرتاً اين‌طور نيستيم و معناي آن هم همين است كه امام «لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ» نه مثل خداي تعالي كه علم او بي‌نهايت است و ذات او علم است ولي به اندازه‌‌اي كه…، همين مثالي كه زدم إحاطه ما و انگشتر، إحاطه امام (عليه الصلاة و السلام) هم بر ماسوي‌الله است.

– سؤال: «لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ» براي معصوم بودن از جهل است؟ منظور شما اين است؟

– جواب:‌ لازمه معصوم بودن از جهل اين است كه «لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ».

– (؟..؟11:51)

– آن بحث ديگري است سؤال بكنيد بعد به شما مي‌گويم. جواب آن سؤال همين بود كه دادم. سؤالاتي كه فرع اين سؤال است…، سؤال ديگري است ولي من بخواهم فروع آن را… خود من مي‌توانم فروع آن را مطرح كنم و براي شما بگويم.

– سؤال: لطفاً بفرماييد آيا طبق احاديث صحيح است كه هر كس اهل ولايت اهل بيت (عليهم الصلاة‌ و السلام) باشد بلاها و مشكلات بيشتري براي او به وجود مي‌آيد، مثلاً حديث «البلاء لِلولاء»[4] يا حديث «أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً الْأَنْبِيَاءُ ثُمَّ الْأَوْلِيَاءُ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ»[5]

– جواب: از روايات استفاده مي‌شود كه همانطوري كه آيات قرآن محكم و متشابه دارد روايات هم محكم و متشابه دارد. مقدمةً عرض كنم كه خداي تعالي در قرآن مي‌فرمايد –مكرر هم فرموده است- «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ‏»[6] و در آيات متعدد و مكرر فرموده است: كسي كه تقوا داشته باشد «يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»[7]. بلاها در قرآن هميشه بر سر دشمنان نازل شده است، بلاها، نه آن چيزي كه ما اسم آن را بلا مي‌گذاريم، چون اسم بعضي چيزها را ما بلا گذاشتيم و بعضي چيزها كه بلا است ما اسم آن را معمولي گذاشتيم، مثلاً الآن وقت مُردن يك كسي است، اين را يك دفعه يك گلوله به مغز او بزنند، مغز او هم همه جا پخش بشود، مي‌گوييم اين خيلي بد مُرد، در حالي كه خيلي خوب مُرد. اين اگر شش ماه در بستر مرض با يك سرطاني مي‌افتاد و ناله مي‌كرد از نظر ما معمولي مُرده است اما اين را مي‌گوييم از نظر ما… يا تصادف كرد، چون روايت دارد كه براي مؤمن بهترين مُردن‌ها (فوجع:14:50) است، يعني يك دفعه بميرد. ماها نمي‌فهميم بلا چيست، راحتي را نمي‌دانيم چيست، بعضي‌ها تصادف كردند، مُردند،‌ اصلاً نفهميدند كه تصادف است. يكي از دوستان احضار روح شده بود، حالا هر چه، مي‌گويد: يك وقت ديدم خود من اين‌جا ايستادم و بدن من زير چرخ‌هاي ماشين است، در همين كتاب‌هايي هم كه اين‌هايي كه مُردند و باز دومرتبه برگشتند از اين حرف‌ها زياد است. بلا كه «لِلوِلاء» است، هرچه مقام انسان بالاتر برود، هرچه درس او جلوتر برود، امتحان او مشكل‌تر است. اصلاً بلا را به معناي امتحان گذاشتند. مثلاً به آن بچه كلاس اول مي‌گويند الف را بنويس، ب را بنويس،‌ اين هم يك خط كجي مي‌كشد، مي‌گويند: باريك‌الله، نمره تو بيست است، اما مثلاً يك دانشجوي دانشكده پزشكي دو ساعت امتحان داده است باز هم نمره او بيست نشده است، چرا او بيست شد؟ او با خرچنگ قورباغه‌اي كه به عنوان خط كشيده بود بيست شد ولي من كه در آزمايشگاه رفتم و چه كردم و چه كردم نمره من هجده شده است. مي‌گويند از تو يك چيز ديگري مي‌خواهند، تو مي‌خواهي فردا بروي سر بالين مريض‌ها و اگر بلد نباشي مريض‌ها را مي‌كُشي، امتحان تو مشكل‌تر است. بلا اصلاً به طور كلي به معناي امتحان است، مبتلا شدن به امتحان دادن «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ»[8]‏َ ببينيد به معناي امتحان است، يا مثلاً «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ‏»[9] اين‌ها امتحان نشوند. پس «البلاء لِلولاء» ولايت هر كسي شديدتر است، شخصيت او بالاتر است، ارزش او بيشتر است، مقام بالاتري مي‌خواهند به او بدهند و امتحان بيشتر براي او است. «أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً» شديدترين مردم در ابتلاء به امتحان انبياء‌ هستند، چرا؟ به جهت اينكه مي‌خواهند رهبري را عهده‌دار بشوند. آن امتحاني كه حضرت ابراهيم شد كه بچه خود را به دست خود بكشد، او را در آتش بيندازند كه به اصطلاح بسوزد، اگر تا آن لحظه‌اي كه افتاد در آتش او يقين مي‌داشت كه سوخته خواهد شد… منتها خداي تعالي گفت: باريك‌الله كه خوب از امتحان بيرون آمدي،‌ و همين‌طور امتحانات شديد از انبياء شروع مي‌شود، بعد هم نوبت به اولياء مي‌رسد، اولياء هم همين اولياء معمولي وإلّا ائمه اطهار خيلي بالاتر از انبياء… بعد هم همين‌طور مثل آن‌ها، بعد مثل آن‌ها تا پايين مي‌آيد. معناي اين روايات اين است وإلّا معنا ندارد كه بگوييم بلاي مردم‌‌آزاري و اذيت‌كننده و نمي‌دانم بي‌جهت مريض شدن، بي‌جهت فشار ديدن، بي‌جهت ناراحتي ديدن، بي‌جهت، بدون امتحان… هر كس پيش خدا محبوب‌تر است او را بيشتر اذيت مي‌كنند، هيچ مُحبي نسبت به محبوب خود چنين كاري نمي‌كند. بعد هم آيات قرآن را، همه را زير سؤال مي‌برد، كه «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ‏» اگر از جهت روزي باشد كه «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً»[10] اگر از نظر تقوا باشد مي‌گوييم «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» پس اگر يك وقتي هم به او غذا نمي‌دهند، پول نمي‌دهند و اين‌ها براي امتحان است و خيلي هم عالي است، شما خيلي هم راضي‌تر هستيد كه اين بلا و اين امتحان باشد تا خوب از آب دربياييد.

– سؤال: آيا حمل كتاب يا دفتري كه چند كلمه يا آيه قرآن در آن‌ها است در حكم حمل قرآن است و براي خانم‌ها در زمان عادت كراهت دارد؟

– جواب: اگر مثل روزنامه باشد و دو تا كلمه آيه قرآن هم باشد يا اسم خدا باشد و وقتي شما بي‌احترامي به آن مي‌كنيد، يعني فرض كنيد يك جايي گذاشتيد كه احترامي از آن نمي‌كنيد، اكثر مطالب آن اصلاً مربوط به قرآن نيست، مربوط به اسم خدا نيست حالا ضمناً آمده است، اين نه احترام خود قرآن را ندارد. ترجمه قرآن هم احترام خود قرآن را ندارد ولي اگر اكثر آن آيات قرآن است يا در همين ارتباط نوشته شده است، مثل اين جزواتي كه يك مقدار برداشت است، يك مقدار ترجمه است يا آيه قرآن است، اگر اين‌طوري باشد و همه آن مربوط به قرآن باشد طبعاً احترام قرآن را ما بايد نسبت به آن هم داشته باشيم.

– سؤال: بعضي مي‌گويند كه اويس قرن بدون ديدن معصومين (عليهم السلام) بلكه به خاطر محبت شديد به آن‌ها به كمالات روحي رسيد و بعضي از علماي رباني هم اين‌طور بوده‌اند، يعني به وسيله يك علاقه و محبت شديد به كمال رسيدند، آيا مي‌شود اين محبت الهي را به وسيله اظهار محبت و توجه به معصومين (عليه الصلاه‌ و السلام) به دست آورد يا خير؟ و بدون ديدن راهنماي الهي مانند اويس قرن به كمال رسيد يا خير؟ و آيا اينكه اويس قرن و بعضي اولياء خدا را كه به سالك مجذوب و مجذوب سالك تقسيم مي‌نمايند معناي خاصي دارد؟

– جواب: اولاً در مقدمه‌اي كه نوشتند قبول نيست به جهت اينكه اويس قرن فقط به خاطر محبت شديد به آن كمالات نرسيد، محبت و اطاعت. ببينيد آنقدر اويس قرن مطيع اسلام بود و احترام از پدر و مادر داشت كه وقتي مادر او به او گفت تو از يمن كه مي‌خواهي بروي–آن وقت‌ها يا پياده مي‌رفتند يا با الاغ- اگر پيغمبر بود او را مي‌بيني و اگر نبود برمي‌گردي، او هم آمده است، مي‌گويند پيغمبر اكرم چند روز ديگر مي‌آيد. خيلي اطاعت مي‌خواهد، اطاعت از مادر و پدر نيست، در حقيقت اطاعت از اسلام است. مي‌گويد: قرآن مي‌فرمايد: «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَريماً * وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ»[11] جناح ذُّل از رحمت را…، خيلي است، اين كارها را داشته باش. اويس قرن خود را نشان داد، با همان كار خود، با عمل و محبت. من تنها بنشينم بگويم خدا قربان تو بروم، موقع اذان هم بگويم خدا قربان تو بروم، نمي‌دانم موقع روزه هم به جاي روزه گرفتن بگويم قربان تو بروم، آيا اين‌طوري محبت داريد؟ مثل همان سنگ‌تراشي بود اندر كوه طور…، مولاي رومي مي‌گويد: يك سنگ‌تراشي بود كه خدا را نمي‌شناخت

تو كجايي تا شوم من چاكرت                                                                                        چارُقت دوزم كنم شانه سرت

خدا را اصلاً نمي‌شناخت، خيال مي‌كرد مثل خود او چارق دارد و موهاي سر او هم كثيف شده است بايد شانه كند و از اين حرف‌ها. اين مضمون در روايات هم هست، حالا مولاي رومي يك چيزي گفته است، در روايات هم هست كه ملائكه ديدند يك زاهدي در يك جنگلي دائماً مشغول عبادت است، يكي سؤال كرد: خدايا مقام اين كجا است؟ بهشتي كه به او وعده داده شده است كجا است؟ اين روايت در اصول كافي است. خدا يك جايي را، فرض كنيد يك گوشه طويله‌اي را در بهشت، حالا اگر طويله داشته باشد، يك جاي پستي را به آن مَلك نشان داد. اين همه انسان‌هاي بيكار دارند راه مي‌روند جاهاي آن‌ها اين‌قدر عالي است ولي اين… خداي تعالي فرمود: برويد يك مقداري با او زندگي كنيد. رفتند، مدام نماز مي‌خواند فرصت نمي‌داد كه اين مَلك چند كلمه‌اي با او صحبت كند، آخر او را گرفت، گفت: تو چه چيزي از خدا مي‌خواهي؟ گفت: دوست داشتم خدا الاغ خود را مي‌فرستاد ما آن را اين‌جا مي‌چرانديم و اين علف‌ها از بين نمي‌رفت. اين‌جا امام مي‌فرمايد: «الْمَعْرُوفُ بِقَدْرِ الْمَعْرِفَةِ»[12] دقت كرديد؟ به اندازه معرفت هر كسي به او توجه مي‌شود. حالا به اندازه معرفت، به اندازه عمل، اويس قرن عمل داشت، محبت هم داشت، محبت او از آن‌جا معلوم مي‌شود كه وقتي كه دندان پيغمبر اكرم در جنگ اُحد شكست، دندان او هم آن‌جا درد گرفته بود يا شكسته بود به هر وسيله‌اي، و اين ارتباطات روحي هست، آن محبت و اين هم عمل. محبت با عمل انسان را به كمال مي‌رساند.

– سؤال: آيا مي‌شود اين محبت الهي را به وسيله اظهار محبت و توجه به معصومين به دست آورد؟

– جواب: بله تو محبت را داشته باش، به دستورات آن‌ها هم عمل بكن مثل اويس قرن. حالا ديدن راهنماي الهي… تازه اويس قرن وقتي مي‌آمد اگر معرفت نمي‌داشت مثل ابوسفيان، چه چيزي مي‌ديد؟ همان چيزي كه ابوسفيان مي‌ديد اويس قرن هم مي‌ديد. اگر معرفت او مثل ابوسفيان بود، مثل بعضي از اصحاب پيغمبر بود كه بدن پيغمبر را مي‌ديدند ولي آن بُعد الهي او را نمي‌ديدند. خود پيغمبر اكرم… يعني خدا هم مي‌فرمود: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»[13] مثل شما است، اين بُعد را مي‌ديدند، همه مي‌ديدند. اويس قرن هم دو سه روزي مخالفت امر مادر خود را مي‌كرد مي‌ديديد ولي آن بُعد معنوي كه فرمانده كل عالم هستي است آن را انسان نمي‌بيند ديگر. پس اگر انسان بدون ديدن راهنما… الآن همه ما همين‌طور هستيم، ما امام زمان خود را نمي‌بينيم، حالا آن كسي كه نديده است اهل تقوا نيست؟ از اولياء خدا نيست؟ و آن كسي كه ديده است هست؟ من فكر مي‌كنم هيچ كدام از اين‌ها دليل بر هيچ چيز نمي‌شود. بعد هم سؤال كردند… البته اين تعبير براي همان… بعضي از اين‌هايي كه با لفظ بازي مي‌كنند بيشتر است، چون من خيلي دوست ندارم با لفظ بازي بكنم و مثلاً يك اصطلاحات قلمبه سلمبه‌اي به شما بگويم و شما نفهميده بگوييد كه عجب فلاني باسواد است، اين اصطلاحات را بلد است. سالك مجذوب و مجذوب سالك، اين همان چه سر به كلاه و چه كلاه به سر، مجذوب سالك يعني كسي كه جذب شده است و بعد راه رفته است، سالك مجذوب يعني اول راه رفته است و بعد جذب شده است. معناي اولي اين است كه معجزه‌اي شده است، خلاصه يك دفعه او را جذب كردند، طبعاً وقتي من يك ريسمان گردن شما بيندازم و بكشم، شما با پاي خود جلو مي‌آييد ولي اجباري جلو مي‌آييد، يعني شما را جذب كردم. سالك مجذوب يعني رفته است و بعد جذب شده است. اول همين‌طور راهي را رفته است و بعد يك جَلَواتي ديده است و جذب شده است. معناي آن همين است و من هم بيشتر از اين معنا بلد نيستم، چون نوشتند معناي خاصي دارد؟ نه همين. رفتن به طرف خدا دو بخش دارد: پنجاه درصد آن براي عموم است كه بايد همه انجام بدهند، پنجاه درصد دوم آن به وسيله خدا انجام مي‌شود، حالا استثنائي گاهي مي‌شود آن پنجاه درصد اول را خدا انجام مي‌دهد و جاي خود را با هم عوض مي‌كنند.

– سؤال: با توجه به اينكه رواياتي كه فضائل معنوي سادات را بيان مي‌كند فرزندان حضرت زهرا مطرح هستند و نه سادات ديگر، آيا مي‌توان گفت كه اين فضايل فقط مخصوص سادات فاطمي است و نه سادات ديگر؟

– جواب: فضائلي هست كه در روايات هست، در آيات قرآن هست، در اصل اسلام هست كه همانطوري كه ايشان نوشتند سادات را مي‌شود بر دو بخش تقسيم كرد: يك دسته سادات غير فاطمي هستند، چون سادات از فرزندان هاشم به وجود آمدند، هاشم معروف به سيد عرب بود يا سيد قريش بود يا سيد مكه بود. سيد هم در فارسي يعني آقا. مي‌بينيد كه بعضي از افراد هستند خيلي شخصيت بالايي دارند كه به آن‌ها مي‌گويند آقا، تا مي‌گويند آقا انسان مي‌فهمد كه منظور او فلان شخص است، فلان عالِم است. در مكه به حضرت هاشم آقا مي‌گفتند، به خاطر كارهايي كه كرده بود، بذل و بخشش‌هايي كه كرده بود، سخاوتي كه داشت، به هر حال آن‌ها او را آقا مي‌دانستند. فرزندان او… البته اختيار خداي تعالي هم بود، به ياد داشته باشيد در سويطي «؟..؟32:17» طلبه‌ها كه به ياد دارند؟ خدا اختيار كرد از بني آدم عرب را و از عرب قريش را و از قريش بني هاشم را و پيغمبر را از ميان بني هاشم انتخاب كرد. هر كس از اولاد هاشم هست، اين‌ها معروف شدند كه سيد هستند و اقوام پيغمبر اكرم هستند. بني العباس هستند، همه بني العباس اين‌ها سيد هستند. حتي اگر الآن كسي از بني العباس باشد مي‌شود به او خمس داد و زكات هم بر او حرام است. مي‌آيد جلوتر فرزندان حضرت حمزه، اگر فرزندي داشته است. پسرعموهاي پيغمبر به طور كلي، فرزند علي بن ابيطالب، حتي حضرت ابوالفضل، اين جزو همان سادات منهاي فاطمي است، يعني سادات غير فاطمي هستند. ساداتي كه از نسل فاطمه زهرا هستند اين‌ها چندتا امتياز اضافه بر فضائل آن‌ها دارند، آن‌ها را دارند، يك چندتا امتياز بيشتري دارند، آن هم به خاطر رسول اكرم و علي بن ابيطالب و فاطمه زهرا است، خيلي ساده. فضائلي كه مخصوص اين‌ها است: يكي اينكه بي‌ايمان از دنيا نمي‌روند، يعني حالا غير مسلمان هم باشند بالأخره دَمِ مرگ به آن‌ها رسيدگي مي‌شود و بي‌ايمان از دنيا نمي‌روند. يكي ديگر اينكه به جهنم هم نمي‌روند و ديگر اينكه بيشتر تمايل دارند… چون ممكن است فطرت خود را از دست بدهند، بيشتر تمايل به بندگي و عبادت و معنويات دارند، و چيزهاي ديگري هست كه اسم فاطمه زهرا در آن برده شده است. مثلاً فرموده است: «إِنَّ فَاطِمَةَ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اللَّهُ ذُرِّيَّتَهَا عَلَى النَّارِ»[14] اين روايت را سنّي و شيعه همه نقل كردند، كه دامن فاطمه پاك است، يعني معصومه است، پاك است و ذريّه او بر آتش جهنم حرام هستند. چند تا روايت از باب تقيّه دارد كه مي‌فرمايد: «إن ذلك في الحسن و الحسين و زينب و ام كلثوم36:17» كه اين روايت به خاطر معنايي كه… چون اين در مقام امتنان است، يعني ما به خاطر فاطمه ذريّه او را از آتش جهنم نجات مي‌دهيم. بايد آتش جهنمي باشند تا خدا آن‌ها را نجات بدهد وإلّا امام حسن و امام حسين كه جهنمي نبودند كه حالا اين روايت مخصوص آن‌ها باشد. معلوم است كه تقيّه است، تقيّه آن هم اين بوده است، روايتي هست كه زيد النّار آمده بود در مجلس مأمون، زيد النّار برادر حضرت رضا بود و اين خيلي شلوغ كرده بود، يعني برخلاف فرمان امام رفته بود خانه‌هاي بني العباس و بني اميه و اين‌ها را آتش زده بود، با اين‌ها حسابي درگير شده بود و نظر حضرت اين بود كه يك مقداري ملايم حركت كن. مأمون به او گفت: تو خوب بود اول خانه‌هاي دشمنان مشترك ما را آتش مي‌زدي و بعد ماها را، بني العباس را. گفت: حالا اين دفعه از دست تو نجات پيدا كنم همين كار را مي‌كنم. حضرت رضا خيلي به او تند شدند، چون همان‌جا كه نشسته بود مي‌گفت: ما ذريّه پيغمبر و فاطمه زهرا هستيم، همين روايت را مطرح كرده بود، هر كاري كرديم مهم نيست، بعد حضرت اين‌جا، در حضور مأمون فرمود: «إن ذلك في الحسن و الحسين و زينب و ام كلثوم» اين درباره امام حسن و امام حسين… يعني طبع مطلب بعدها معناي آن روشن مي‌شود كه اين براي امام حسن و امام حسين نيست، براي كسي است كه جهنمي است و اين مطلب را فرمودند.

– سؤال: در جمله «وَ صَلِّ عَلَى وَلِيِّكَ وَ وُلَاةِ عَهْدِهِ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ وَ مُدَّ فِي أَعْمَارِهِمْ وَ زِدْ فِي آجَالِهِمْ»[15] دعاي عصر جمعه و ضرّاب اصفهاني در وداع سرداب مقدس…38:50

– اين ضراب اصفهاني منظور چيست؟‌

– (؟..؟39:43)

– بله، ناقل روايت است. چه كساني مي‌باشند؟

– جواب: اين ضمير «مِنْ وُلْدِهِِ» به حضرت رسول اكرم كه قبل از اين هست برمي‌گردد، يعني ائمه از ذريه پيغمبر، همين‌ها مي‌باشند، يعني ائمه اطهار (عليهم الصلاة‌ و السلام)، يعني غير از علي بن ابيطالب، آن يازده امامي كه از فرزندان علي و فاطمه هستند، چون وُلد به پيغمبر اكرم برمي‌گردد و از حضرت امام حسن و امام حسين (صلوات الله عليهما) تا حضرت بقيةالله (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) منظور شايد باشد.

– (؟..؟41:02)

– پس بايد جلوتر آن را ديد. ائمه از وُلد ضمير به حضرت وليّ عصر برمي‌گردد؟ باشد.

– (؟..؟41:16)

– به همان وُلاة عهد برمي‌گردد «وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ». البته اين‌جا امام منظور همان مثل دوازده امام نيستند، فرزندان حضرت بقيةالله اگر الآن هم… كه من معتقد هستم در بين مردم هستند، اين‌ها غالباً مردم را پيشوايي مي‌كنند، رهبري مي‌كنند و هيچ مشكلي نيست و دعا كردن براي طول و عمر آن‌ها و اين‌ چيزها هيچ مشكلي ندارد. حالا اگر مفاتيح هست بياوريد… تا من سؤال بعد را جواب مي‌دهم…

– (؟..؟42:10)

– حالا بد نيست كه اين را هم ببينيم

– سؤال: آيا آيه مباركه «إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»[16]‏ً چگونه با مراحل تزكيه نفس تطبيق مي‌كند؟

– جواب: وقتي شما مي‌رويد در حرم امام رضا با تزكيه نفس چطوري تطبيق مي‌كند، همانطوري تطبيق مي‌كند. اين سؤال خيلي… آقاي كاظم آقا بگو منظور شما از اين حرف چيست؟

– (؟…؟42:59)

– جواب: بله، پس آن «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» را هم مي‌خواست بنويسي ديگر تا ما بدانيم منظور شما «فَاخْلَعْ» .. منظور من در آن‌جا «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» بود. در بعضي از تفاسير دارد كه منظور از اين «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» كه به حضرت موسي گفته شد يعني علاقه‌هاي مادّي و ظاهري و اين‌ها را تو از خود خلع بكن، تزكيه نفس بكن، بالأخره زن و بچه خود را در بيابان گذاشته بود، زني كه حامله بود، آمده بود آتش ببرد، ممكن بود در دل اين يك چيزي بيايد و توجه او را به خدا كم بكند، از اين جهت به او گفتند «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» چرا؟ به جهتي كه تو در وادي مقدسي قرار گرفتي، حواس تو جمع باشد. با مراحل تزكيه نفس اين‌طوري تطبيق مي‌كند.

– سؤال: وظيفه يك سالك إلي الله در قبال كساني كه موسيقي در ماشين مي‌گذارند در مسئله امر به معروف و نهي از منكر تا حدي بايستي باشد؟ و آيا اگر موسيقي از ارشاد اسلامي باشد وظيفه ما چيست؟

– جواب: اگر طبق آنچه كه فتوا دادند حرام است نهي از منكر بايد بكنيد و دعوا هم نكنيد. اگر هم به شما بي‌توجه بودند حالت سِماع دارد، استماع ندارد. يك وقت هست انسان صدايي را كه مي‌شنود استماع مي‌كند، لذت مي‌برد، دوست دارد، مثل آن شخص كه خدمت امام صادق آمد گفت: من در دستشويي كه مي‌روم، يك پنجره‌اي دارد، در خانه همسايه يك موسيقي مي‌زند، من در مستراح زياد طول مي‌دهم به خاطر اينكه از آن موسيقي استفاده كنم، اين إستماع است ديگر، حضرت اين‌جا فرمودند: بلند شو برو غسل توبه بكن، بعد دو ركعت نماز توبه بخوان و از اين كار توبه كن. يك وقت هست سِماع است، دوست ندارم، به او گفتم كه نزن، ولي باز هم زده است، از ماشين هم كه نمي‌توانيم بيرون بپريم… ما يك وقتي جوان بوديم در همين راه قم، با مادر خود هم بوديم، گفتيم: پس نگه دار ما پياده بشويم، اين بي‌انصاف در بيابان نگه داشت و ما را پياده كرد. البته خدا زود ماشين رساند، معطل نشديم ولي هميشه هم خدا اين كار را نمي‌كند. اما موسيقي‌هايي كه از ارشاد اسلامي به دست شما رسيده است لابد موسيقي نيست وإلّا با إشرافي كه رهبر انقلاب دارد كه همه ما بايد مطيع او باشيم طبعاً ارشاد هم اين مجوز را نمي‌داد و آن موسيقي حرام حتماً نيست كه مي‌زنند.

مفاتيح را بدهيد بخوانيم ببينيم چه بود؟

– (؟..؟46:37)

– خود آن قسمت كجا است؟

– (؟..؟46:46)

– «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ [وَ] الْحَسَنِ الرِّضَا وَ الْحُسَيْنِ الْمُصْطَفَى وَ جَمِيعِ الْأَوْصِيَاءِ وَ مَصَابِيحِ الدُّجَى وَ أَعْلَامِ الْهُدَى وَ مَنَارِ التُّقَى وَ الْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَ الْحَبْلِ الْمَتِينِ وَ الصِّرَاطِ الْمُسْتَقِيمِ وَ صَلِّ عَلَى وَلِيِّكَ وَ وُلَاةِ عَهْدِهِ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ» معلوم نيست ضمير به امام زمان برگردد. البته ظهوري دارد، انصرافي دارد ولي ممكن است همان «صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى» منظور باشد. به هر حال اگر… «وَ صَلِّ عَلَى وَلِيِّكَ وَ وُلَاةِ عَهْدِهِ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ» اين ضمير «وُلْدِهِ»… شما علما هستيد اين‌جا ديگر، به وليّ امر برمي‌گردد يا به همان… «وَ مُدَّ فِي أَعْمَارِهِمْ وَ زِدْ فِي آجَالِهِمْ وَ بَلِّغْهُمْ أَقْصَى آمَالِهِمْ دِيناً وَ دُنْيَا» نه،‌ ديگر بعد از آن هم…

– (؟…؟48:32)

– به هر حال آن توجيه دارد كه الآن نمي‌توانم عرض كنم به جهتي كه برداشت خراب مي‌شود، ولي حالا اگر «وُلَاةِ عَهْدِهِ» باشد مهم آن «وَالْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ» است كه از اولاد امام زمان (صلوات الله عليه) ائمه هستند؟ بله، ائمه هستند و پيشوايان مردم هستند، رهبران مردم هستند و از اولاد ساير ائمه هم الآن خيلي امام جماعت داريم، امام جمعه داريم، خيلي رهبر داريم، اين‌ها هستند ديگر، خدا عمر آن‌ها را هم زياد كند.

«نسئلك اللهم و ندعوك بأعظم أسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله، اللهم عجل لوليك الفرج» خدايا فرج مولاي ما، آقاي ما، امام زمان را برسان. ما را از بهترين اصحاب و ياوران او قرار بده. قلب مقدس ايشان را از ما راضي بفرما. خدايا دين و دنيا و آخرت ما را زير سايه امام زمان از همه مشكلات و خطرات حفظ بفرما. مرض‌هاي روحي ما را شفا مرحمت بفرما. خدايا مريض‌هاي اسلام شفاء عنايت بفرما. اموات ما غريق رحمت بفرما.

«و صلي الله علي سيدنا محمد و آله أجمعين».

[1]. احزاب، آيه 43.

[2]. احزاب، آيه 43.

[3]. بحار الأنوار، ج‏ 87، ص 154.

[4]. شرح مصباح الشريعة / ترجمه عبد الرزاق گيلانى، ص 356.

[5]. بحار الأنوار، ج ‏78، ص 194.

[6]. يونس، آيه 62.

[7]. طلاق، آيات 2 و 3.

[8]. بقره،‌ آيه 155.

[9]. عنكبوت، آيه 2.

[10]. طه، آيه 124.

[11]. إسراء، آيات 23 و 24.

[12]. بحار الأنوار، ج ‏44، ص 196.

[13]. كهف، آيه 110.

[14]. بحار الأنوار، ج ‏43، ص 20.

[15]. بحار الأنوار، ج ‏52، ص 22.

[16]. طه، آيه 12.

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *