۲۳ صفر ۱۴۲۷ قمری – ۴ فروردین ۱۳۸۵ شمسی – توضیح آیات ، انحرافات فکری و عقیدتی، معرفت به معصومین (علیهم السلام)

اعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللّه والصّلوة و السّلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيّما علي بقيةاللّه روحي و الارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء واللّعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدّين.

اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم “انَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ “﴿حجرات‏/۱۰﴾

همان‌طوری که در این جزوه قرآن در یک هفته مطالعه و قرائت فرمودید، آیات تکان دهنده‌ای و در عین حال اخلاقی و اگر نگوئیم که از واجبات یک سالک‌الی‌الله است، یقیناً راهنمائی‌های بسیار پرارزشی پروردگار متعال برای زندگی بهتر بشر بیان فرموده است. اگر به هر یک از این واژه‌های قرآن، به فرازهای این جزوه اگر کسی عمل بکند دنیا و آخرتش و سعادت دنیا و آخرتش تأمین می‌شود. یکی از واژه‌هائی که در این آیات هم به آن اشاره شده بود مسئله صدقه است. صدقه در بین ما معنایش این‌است که یک پولی بسیار جزئی، برای سلامتی خودمان، به یک فقیری که سائل بکف است بدهیم. و این معنا، معنای بسیار تحریف شده عجیبی است. یا مثلاً جمله نصیحت؛ فکر می‌‌کنیم که نصیحت باید از بزرگتر به کوچکتر، و از یک فرد عالی به دانی، و گاهی هم اگر گفته شود که من شما را نصیحت می‌کنم، طرف بدش بیاید که فلانی می‌خواهد ما را نصیحت کند. این هم از آن واژه‌هاست که در بین ما اشتباه معنا شده است. اما صدقه چون کوتاهتر است معنای واقعی آن، قبلاً عرض می‌کنم و بعد به کلمه نصیحت می‌ پردازم. صدقه به معنای یک چیزی را به عنوان تحفه و محبت شدید به دیگری دادن است و یا از او گرفتن است. شما در آیه‌ای که اکثرتان مکرر شنیده‌اید، می‌دانید که خدای‌تعالی در قرآن می‌فرماید: “خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً “﴿توبه/۱۰۳﴾ از اموال مردم صدقه بگیر،” تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّيهِمْ بِهَا” ﴿توبه/۱۰۳﴾ به وسیله این صدقه‌ای که از آنها می‌‌گیری، پاکشان می‌کنی وتزکیه‌شان می‌کنی و به خاطر این صدقه‌ای که به تو داده‌اند، برای آنها از خدا طلب رحمت خاصّ‌الخاص بکن، “وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ ” ﴿توبه/۱۰۳﴾. این صلوات تو و تقاضای رحمت خاصّ‌الخاص تو از خدا برای آنها، این به آنها آرامش می‌دهد. پس صدقه را پیغمبر می‌گیرد. از همین آیه باید بفهمید که صدقه، محبّت کردن یک عالی به دانی، یا یک چیزی به یک فقیری دادن، و یا آن‌که یک فقیری را اکرام کردن، که اگر یک شخصی به شما گفت مثلاً این هدیه را بگیر که صدقه است از طرف من، بدتان نیاید. پیغمبر صدقه می‌گیرد، اگر فرموده است: “انما الصدقات للفقراء” (توبه/۶۰) نمی‌‌خواهد فقرا را تحقیر کند، بلکه محبت عالی، محبت صحیح به فقرا باید طبق دستور انجام شود. پس بنابراین معنای صدقه در بین ما عوض شده است. اگر گفتند برای امام‌زمان ارواحنافداه صدقه بده، فکر می‌کنید که یک مقدار، روزی مثلاً حالا پولها بی‌ارزش شده روزی صدتومان کنار بگذار، که امام‌زمان ارواحنافداه سالم بماند! بیشتر از این هم صدقه اسمش نیست و حال آن‌که اگر می‌خواهید برای امامتان چیزی بدهید شما بدانید اگر کره زمین مال شما باشد و این را هدیه بدهید و صدقه بدهید به امام‌زمان ارواحنافداه، تازه اگر خدا قبول کند، مثل آن ران ملخی است که آن مورچه برای حضرت سلیمان برد. شما فکر نکنید اگر مکّه‌ای به خاطر امام‌عصر ارواحنا فداه رفتید کاری کرده‌اید، یا دو رکعت نماز خوانده‌اید کاری کرده‌اید! همه اینها اظهار محبّت است، کاری برای امام‌زمان ارواحنا فداه نمی‌‌کند. در همین زیارت آل‌یاسین عرض می‌‌کنید به امام‌زمانتان «السلام علیک ایها الامام المأمون» ای امامی‌ که در امن الهی هستی؛ خدا، امام‌زمان ارواحنافداه را حفظ می‌کند؛ مأمون است ولی در همین زیارت می‌ گویید که خدایا او را حفظ کن «من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله» خدایا او را حفظ کن، این دعای شما چه معنا دارد؟ او امام مأمون است، امامی است که خدا در امن و امان قرارش داده، حفظش کرده، هزاروصدوهفتاد سال است که کوچکترین آسیبی خدای‌تعالی بر او نگذاشته که وارد بشود، حالا شما تازه دعا می‌ کنید که خدایا او را از راست و چپ و پشت سر و پیش رو حفظش کن، این اظهار محبّت است، بگویید، باید بکنید، نماز برای هدیه به حضرت رضا علیه‌السلام بخوانید و اگر آن مورچه با خودش فکر می‌کرد، شاید هم فکر کرده که حضرت سلیمان و حشم و خَدَمش تمام اینها یک گوشت مفصّلی برایشان برده‌اند، آن‌قدر هم زیاد بوده که با زحمت هم آن را کشانده‌اند به دربار حضرت سلیمان، دیگر حضرت سلیمان چند روزی از نظر گوشت راحت است! این فکر اگر در مغز مورچه می‌‌آمد بسیار توهین به حضرت سلیمان بود! حالا شاید او به اندازه فهمش، به اندازه شعورش یک چنین فکری بکند، اما شما که دارای فقهید، فهیمید، خدای‌تعالی به شما عقل داده شما حتماً نباید یک چنین فکری را بکنید! صدقه برای امام‌زمان ارواحنافداه بدهید، اما توهین‌آمیز، خدای ناکرده با افکار نادرست نباشد. هرچه محبّت به یک دوستتان می‌‌کنید این صدقه است، هر غذایی که به دوستتان رایگان می‌‌دهید، صدقه است و این معنای صدقه در ذهنتان باید جا بگیرد، کاملاً تثبیت شود چون در عمل انسان تفاوت پیدا می‌‌کند، به یک فقیری اگر خواستید پول بدهید نگویید این صدقه باشد و برای این‌که یک سال، سال نو شده، یک سال ما بتوانیم سلامت باشیم، درد و بلای من، از من برطرف بشود بخورد به آن فقیر بیچاره! چرا؟ نه! این غلط است. و پیغمبر از همه اصحابش صدقه می‌‌گرفت و صدقه را مصرف می‌‌کرد و به اصحابش می‌داد و حتی در خصوص همین آیه شریفه خدای‌تعالی که فرمود: “خُذ مِن اَموالِهم صدقه” شأن نزولش درباره ابولبابه است. ابولبابه یک کار بسیار زشتی کرد و گناهی کرد که شرحش را اگر بخواهم بگویم از مطالب دیگر باز می‌مانم و ابولبابه آمد خودش را به ستون توبه ای که الان در مدینه هنوز جایش باقی است بست. و خودش را به اصطلاح به اعتصاب وارد کرد. گفت من از اینجا خودم را باز نمی‌‌کنم تا وقتی که بخشیده بشوم. به پیغمبراکرم دستور آمد؛ که “خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّيهِمْ بِهَا” ﴿توبه/۱۰۳﴾ از اموالشان صدقه بگیر. صدقه یک قِرانی، پنج قِرانی، صدتومان نبود! ثلث از اموالش را ابولبابه به پیغمبر داد. یک چنین توبه نصوحی کرد. حالا کارش هم بد نیست برایتان بگویم. یهودی ها آمده بودند-چون تأثیر دارد ان‌شاء‌الله در همه‌ی ما- آمده بودند خدمت پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم متمایل به اسلام شده بودند، ایشان با یک اشاره‌ای به آنها فهماند خیلی آش دهان سوزی هم نیست اسلام! اینها سُست شدند. این را می‌‌دانید برای چه توضیح دادم برای این‌که یک وقتی ماها این‌طوری نباشیم! دینی را که دارید محکم بگیرید، راهی را که انتخاب کردید خیلی جدی بگیرید، با اعمالتان، با اشاراتتان، با بی توجهی‌تان، با نماز اول وقت نخواندنتان، با مُسامِحه در امور دینتان، یک وقت زنتان، بچه تان یا هر کس دیگر را سُست در دین نکنید! این گناه بسیار بزرگی است؛ که یک ثلث اموالتان را باید بدهید، خودتان را به ستون توبه متحصّن بکنید، تا خدای‌تعالی شما را ببخشد، “تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّيهِمْ بِهَا وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ” ﴿توبه/۱۰۳﴾ حالا که اینها را ایشان این‌قدر گذشت کرد که ثلث از اموالش را داد، “صَلِّ عَلَيْهِمْ” از رحمت خاصّ‌الخاص پروردگار بخواه که به او عنایت شود تا آرامش پیدا کند. ضمناً هر مؤمنی که گناه بکند و بعدش باز هم آرامش داشته باشد این مؤمن نیست! وقتی که انسان یک گناهی می‌‌کند باید یک اضطراب فوق‌العاده‌ای داشته باشد هر مقدار، که مقدار نمی‌شود گفت! خدا عظمت دارد، اضطراب تو باید بیشتر باشد. شما از یک فردی اگر گناهی نسبت به او انجام دادید مثلاً حرفش را گوش نکردید، این یک وقت بچه‌تان است اضطرابی ندارید، بچه‌ام هست خودم می‌دانم! یک وقت برادرتان است یه خورده‌ای ناراحتید که چرا من او را از خودم منزجرش کردم، یه وقت هست فرض کنید یک شخصیت بسیار والایی‌هست که قدرت در دست اوست و بالاخره به حسابت می‌رسد، اینجا اضطرابت خیلی بیشتر می‌شود، رئیس اداره‌ات است یا اگر شخصیتی خودت هستی وزیری{هستی}، او مثلاً رئیس‌جمور است، اگر رئیس‌جمهوری، رهبر در بالاتر از تو واقع شده است، یک اضطراب فوق‌العاده‌ای که مبادا به من غضب کند داری؛ اگر حالا این‌طرف خدا شد، خدا بود، اینجا باید یک آرامش فوق‌العاده‌ای پیدا کنی؟ فکر نکنید که خدا با ما کاری ندارد. خدا مهربان است.”ما غَرک بِربّک الکریم” (انفطار/۶) اضطراب پیدا کن، یک گناهی کردی آنچنان باید بلرزی، آنچنان باید خودت را ببازی، که بروی در اولین فرصت در یک مسجدی بنشینی و دو رکعت نماز بخوانی. آن شخص آمد خدمت امام‌صادق علیه‌الصلاةوالسلام وگفت آقا یک همسایه‌ای داریم موسیقی می‌زند، این از در توالت، مستراح ما صدایش بهتر می آید، من میروم آنجا می‌‌نشینم این صدا را گوش می‌دهم، حضرت فرمود: خیلی بد کاری کردی مثلاً. او گفت : “استغفرالله” همین‌طوری که ماها می‌گوییم “استغفرالله ربّی واتوب الی الله” دیگر نمی‌‌کنیم. حضرت فرمود: نه! این نماز توبه‌ای که ما در مرحله توبه دستور می‌‌دهیم از این روایت گرفته شده است. حضرت فرمود: می‌روی این نماز را می‌‌خوانی، دو رکعت نماز با توجه و بعدش استغفار می‌‌کنی شاید خدا تو را ببخشد! فهمیدید؟ این ابولبابه آنچنان مضطرب شد-این‌که ما مضطرب نمی‌‌شویم او مضطرب شد- او ایمان به خدا داشت ما همچنین ایمانمان ضعیف است، مضطرب شد رفت خودش را به ستون توبه بست و از خدا طلب مغفرت کرد. یا بهلول نبّاش که چهل روز در بیابان ها نه غذا می‌خورد نه راحتی داشت نه استراحت داشت، تا آیه شریفه‌ای به پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نازل شد. این معنای این‌است که باید انسان وقتی گناه کرد مضطرب بشود. یک نفری را در خواب دیدند خیلی آدم معمولی بود، دیدند یک قصر بسیار عالی‌ای دارد، آن کسی که گناه را از او دیده بود به او گفت که تو چطور به این مقام رسیدی؟ گفت برای این‌که وقتی گناهی از من سر می‌‌زد از کنار دیواری که عبور می‌‌کردم با خودم می‌‌گفتم الان خدا این دیوار را روی سر من خراب می‌کند، مضطرب بودم. ککتان بگزد وقتی که گناهی می‌‌کنید. مخصوصاً گناهانی که برایتان عادی شده است، {فکر می کنید}گناه نیست، {می گویید} ما چه کار کردیم آقا؟ عیدنوروز گرفتند هزار جور گناه می‌‌کنند، حالا ما با یک زن نامحرم یک چند دقیقه‌ای صحبت کردیم و به قصد خدای نکرده شهوت بهش نگاه کردیم! چه مشکلی دارد؟ معلوم است ایمانت ضعیف است. کوچکترین گناه و بلکه کوچکترین عمل مکروه باید یک مؤمن را مضطرب کند! تا خدا و پیغمبر بر او صلوات بفرستند. تا “سکن لهم” برای آنها آرامش پیدا بشود، آرامش خیلی مهم است، این‌که الان مردم اکثراً مبتلا به افسردگی‌هائی هستند، این فکر نکنید همین‌طور بی‌حساب این افسردگی‌ها متوجه اینها شده است، یک حالت طبیعی، یک افسردگی طبیعی، که آدم نمی‌‌داند چطورش شده است، بلند می‌شود می‌رود پیش دکتر می‌گوید آقا من افسرده‌ام دکتر می‌گوید این قرصها را بخور و بخواب، می‌‌خورد می‌‌خوابد، باز از خواب بیدار می‌شود می‌بیند باز هم افسرده است، نمی‌‌داند چه کار کند، ما از این افراد زیاد داریم. پس صدقه را بگیرید، صدقه چه مالی باشد، چه از نظر گفتار و سخن… اگر کسی چیزی یاد گرفت “زکات العلم بذله” (غرر الحکم و درر الکلم/ح ۲۷۲۸۷۱) صدقه‌ی مالش و علمش این است که بَذلش کند بدهد به اشخاص، یک جا در یک مجلسی نشسته‌اید ، مجلس ایام نوروز است، آنهایی که عید دارند آنهایی که این ایام خوش هستند، ما این ایام را حرفی نداریم خوش باشند، اما وفات پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را حواستان باشد در پیش است، وفات حضرت مجتبی علیه‌الصلاةوالسلام در پیش است، وفات حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌الصلاةوالسلام در پیش است، وفات امام‌عسکری پدر امام‌زمانتان اروحنافداه{در پیش است} که همین جا عرض کنم که متأسفانه عیدنوروز آمد، همه مان سامرا را فراموش کردیم! من البته یکدفعه بیشتر نگفتم پول بدهید، برای آخرین دفعه اعلام می‌کنم که به همان حسابی که در اختیارتان قرار گرفته هر چه دارید، یکی می‌گوید من چیزی ندارم، قضیه شطیطه را که بلدید، شطیطه یک کلاف نخ فرستاد برای حضرت موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام، حضرت آن اموال زیادی را که وکلا برایش آورده بودند بعضی‌هایش را قبول نکرد ولی این کلاف نخ را قبول کرد و فرمود: به او بگویید در نیشابور که من در موقع وفاتش به او سر می‌‌زنم! که الان قبر شطیطه در نیشابور {و مورد توجه}است -من قبرش را زیارت کردم- خُب، اگر می‌‌خواهید به آن مقام برسید، مقدارش هم مسأله‌ای نیست، کیفیت کار مهم است، اخلاص مهم است، که همان یک برکتی می‌دهد! یک وقتی دیدید تمام شهر سامرا شد حرم مطهر حضرت امام‌هادی و امام‌عسکری علیهم‌الصلاةوالسلام، نه حالا از پول ما، ما هر چه هم بدهیم، باز کار انجام نمی‌‌دهد، ولی در جنبه مخالفش عرض می‌کنم، چون موافقش هم همین‌طور است که حضرت ابراهیم را می‌‌خواستند بسوزانند، دیدند یک گنجشکی یک سیخی برداشته آورده می‌‌خواهد بندازد، گفتند این چیست، گفت می‌‌خواهم خودم را شریک در سوزاندن حضرت ابراهیم قرار دهم! از آن‌طرف در جهت موافقش، دیدند در صف خریداران یوسف، یک پیرزنی هم ایستاده کلاف نخی هم آورده ، گفتند چه کسی یوسف را به تو با این کلاف می‌دهد؟ گفت می‌خواهم اسمم در صف خریداران یوسف قرار بگیرد. و این حقیقت دارد چون اصل نیت انسان است، فکر انسان است. حالا یک خانمی‌ پیش خود من آمده بود یک گوشواره خیلی کم قیمتی که من گفتم قیمت کنند ببینند چقدر می‌‌ارزد، خیلی کم قیمت بود، این را داده بود ولی با یک اخلاصی! اشک می‌ریخت، گریه می‌کرد، خُب آن کیفیت مهم است. بنابراین ما بدانیم که وفات امام‌حسن‌عسکری علیه‌السلام هم در پیش است، یا روز اول یا روز هشتم؛ به هر حال هر وقتی که باشد ما باید متعهّد باشیم که عزاداری کنیم. آن روزها را قاطی شادی هایمان نکنیم. حالا دید و باز دید دارید، کارهای حلال ایام نوروز را می‌‌خواهید انجام بدهید، صله رحمی‌، خُب تعطیلید آنها هم تعطیلند، هر جوری هست تا ان‌شاءالله وفات وارد نشده تمامش کنید. روز وفات پیغمبر همدیگر را که دیدید، حالا نشده همدیگر را ملاقات کنید، برادرتان را نشده ملاقات کنید، با او وقتی روبرو شدید نگویید حالا ما نشد، حالا تبریک می‌گوییم. “یحزنون لحزننا ویفرحون لفرحنا” (وسائل الشیعة/ج۱۴/ص۵۰۷ ) به من مکرر در شب اربعین گفتند که آقا ما تبریک می‌‌گوییم، من هم گفتم ما هم تسلیت می‌‌گوییم! در همین اربعینی که گذشت! خوب بعضی‌ها حواسشان نبود از سر سفره هفت سین بلند شده بودند و یک شادمانی فوق‌العاده‌ای داشتند صبحش که به من تلفن زدند آقا تبریک عرض می‌‌کنیم گفتم من هم تسلیت عرض می‌‌کنم، منتها او توضیح نمی‌‌داد که برای چه تبریک می‌‌گوید، ولی من مجبور بودم توضیح بدهم که اربعین سیدالشهداء علیه‌الصلاةوالسلام است، اینها در پیش است، یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر کنید که صدقه شما این است. مسئله بعدی کلمه نصیحت است. نصیحت معنای فارسی اگر ما بخواهیم برایش بکنیم یعنی خیرخواهی. شما هر وقت خواستید نصیحتی بشنوید و و یا نصیحتی بکنید این معنا فوراً در ذهنتان بیاید: خیرخواهی. می‌‌آمدند خدمت ائمه‌اطهار علیهم‌الصلاةوالسلام “ان نصیحه لامیرالمؤمنین” ما خیرخواهی می‌‌خواهیم بکنیم برای حضرت امیرالمؤمنین علیه‌الصلاةوالسلام. حضرت امیرالمؤمنین علیه‌الصلاةوالسلام هم بدش نمی‌‌آمد که {بفرماید}تو می‌‌خواهی من را نصیحت کنی؟! ما یک کسی را نگفتیم نصیحتت می‌‌کنیم یک چیزی بهش گفتیم؛ آدم پیرمردی بود، می‌گفت اینطور با خودش که فلانی می‌‌خواهد من را نصیحت کند! نصیحت به معنای خیرخواهی است. من الان دارم با شما که صحبت می‌ کنم نصیحتتان می‌‌کنم، می‌‌گویید تو سِنت از همه بیشتر است، نه! بچه‌ای گاهی نصیحت می‌کند انسان را، باید نصیحتش را گوش بدهی. عالی و دانی بودن در نصیحت مطرح نیست. همه باید خیرخواه یکدیگر باشند. همدیگر را دوست داشته باشند. اگر شما کسی را دوست دارید باید نصیحتش کنید. باید خیرخواهش باشید. ببینید خدای‌تعالی در قرآن می‌فرماید: “المؤمنین والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض”(توبه/۷۱)، مردهای مؤمن و زن‌های مؤمنه، بعضی‌شان ولیّ بعضی دیگرند. ولیّ به معنای دوستِ با محبّتِ امر کننده، یعنی هم دوستت دارد هم به شما امر می‌کند. خدای‌تعالی هم فوراً بعد از این جمله “وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ” ﴿توبه/۷۱﴾ می‌فرماید: مردهای مومن و زن های مؤمنه بعضی هایشان ولیّ بعضی دیگرند. ولیّ به معنای دوست با محبت امر کننده است. یعنی هم دوستت دارد هم امرت می‌کند و هم نهیت می‌کند خدای‌تعالی فوراً بعد از این عبارت می‌فرماید: “يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ” ﴿توبه/۷۱﴾ امر به معروف می‌‌کنند و نهی از منکر می‌‌کنند. حواستان جمع باشد همه تان باید همدیگر را نصیحت کنید. این فکر هم از داخل مغزتان بیاید بیرون؛ چون این فکر خودش کلّی کار را خراب می‌کند. از محبّت من می‌ گویم. اینها را از مغزتان بیرون بیاورید. از آن چیزهایی که، از آن انحرافاتی که در صراط‌مستقیم دشمنان به وجود آوردند همین مسئله است که آقا تو که هستی که من را نصیحت کنی! کوچکتر که نمی‌‌تواند نصیحتتان بکند، بزرگتر هم که باید خودش را بزرگتر بداند تا نصیحتتان بکند، پس چه کسی می‌خواهد نصیحتتان کند؟ باید نصیحت را به معنای خیرخواهی بفهمید. در ذهنتان ثبت کنید. و اگر کسی به شما یک راهنمایی کرد، حتی گفت می‌‌خواهم نصیحت کنم شما بگویید بسیار عالی است، چه از این بهتر؟ در روایات زیادی داریم، در انبیاء داریم که اینها می‌‌آمدند اصحابشان را نصیحت می‌‌کردند، اصحاب ائمه و اصحاب انبیاء، پیغمبراکرم و یا ائمه‌اطهار علیهم‌الصلاةوالسلام را می‌‌خواستند نصیحت کنند حالا به اندازه عقلشان. البته آنجا باید خیرخواه امامشان باشند. همین که شما می‌‌گویید خدایا “واحفظه من بین یدیه و مِن خلفه و عن یمینه و عن شماله” (كلیات مفاتیح الجنان/ ص۵۶۰ )همین نصیحت است، خیرخواهی برای حضرت ولی‌عصر صلواةالله‌علیه است. ائمه‌اطهار علیهم‌السلام قبول می‌‌کردند، نمی‌‌گفتند که تو که هستی که به ما نصیحت کنی! یک بچه‌ای اگر یک حرفی را زد، این را شما نصیحت خودتان بدانید و{اگر} دیدید راهنمایی خوبی کرد {قبول کنید}حالا به ذهن او خدا انداخته است. یک بچه در روز اول تولّد، بزرگان از کسانی که در کِنیسه به اصطلاح بیت‌المقدّس بودند اینها را نصیحت کرد. حضرت عیسی، “جعلنی نبیّاً وجعلنی مبارکا این ما کنت و اوصانی بالصّلوة و الزکاة ما دُمت حیا” (مریم/۳۱) گاهی نصیحت ها به عنوان این‌که من این‌طوریم{انسان طرز کار خودش را بیان می کند}، این‌جوری باید انجام بشود، مقتضاها را انسان باید بفهمد، درک کند. حضرت امام‌حسن و امام‌حسین علیهما‌السلام دیدند یک آقایی، پیر مردی در حوضخانه یا وضوخانه مسجد دارد وضو می‌گیرد، خیلی بد وضو گرفت، اینها نیامدند بگویند: که آقا این وضویت بد بود! حضرت امام‌حسن و امام‌حسین علیهما‌السلام با هم قرار گذاشتند که بیاییم ما دو نفر وضو بگیریم و به او هم گفتند آقا ببین کدامیک از ما بهتر وضو می‌‌گیریم، ببینید راه نصیحت به مردم و امر به معروف گاهی این‌طوری می‌شود، دو تایی وضو گرفتند پیرمرد متوجّه شد که اشتباه کرده گفت: آقازاده‌ها شما هر دویتان خوب وضو گرفتید، من بد وضو گرفتم. گاهی این‌طوری باید انسان طرف را راهنمایی بکند، گاهی با قاطعیّت و آمریّت و به اصطلاح با تندی، ده‌دفعه بهش گفتید آقا این کار را نکن حرام است باز هم می‌‌کند، گاهی می‌شود با ملایمت. بالاخره انسان باید امر به معروف و نهی از منکرش را ترک نکند و دیگران را نصیحت کند. هر کس هر مقدار می‌فهمد به آن کسی که آن مقدار نمی‌فهمد یا فکر می‌کند نمی‌‌فهمد، خُب آن‌طرف هم نباید بدش بیاید، او را نصیحت کند. ایام، ایامی‌ است که پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بسیار با عظمت، متأسّفانه در زمانی واقع شده‌ایم که هنوز در دنیا یک عده پیدا شده‌اند و هستند که معرفت به مقام رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را ندارند. ما اگر پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را بخواهیم بشناسیم روایاتی از شیعه و سنّی رسیده که پیغمبراکرم وقتی که خدا خواست خلقت خلق را ایجاد کند؛ حالا شما می‌‌گویید چه موقع بوده؟ زمان خیلی قبل، بی‌نهایت قبل، اول چیزی که خدا خلق فرمود: روح‌مقدّس رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بود. من یک مقداری می‌‌خواهم توضیح این مطالب را بدهم برای این‌که اعتقادتان را ان‌شاءالله تصحیح کنید و به دیگران هم بگویید. کتابهائی که اهل‌سنّت نوشته اند اکثراً این روایت را نقل کرده‌اند؛ اول چیزی که خدای‌تعالی خلق فرمود روح‌مقدّس رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بود. و در همان لحظه یعنی همان جا که روح را خلق کرد آن قوه درّاکه عجیبی که تمام علم پروردگار که در مخلوق باید پیاده بشود به او عنایت فرمود، در همان لحظه این علم را به ایشان عنایت کرد “وَعَلّمَکَ ما لَم تَکُن تَعلم” (نساء/۱۱۳) یا در آن آیه شریفه “وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدَى‌” ﴿ضحى‏/۷﴾ نه این‌که یک مدت پیغمبر گمراه بود، چیزی بلد نبود، این روایات را نمی‌‌دانم این دشمنان بگویم، دوستان نادان بگویم، ندیدند یا این‌که نمی‌‌خواهند ببینند، روح‌مقدّس پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را خلق کرد و در همان لحظه همه‌ی علوم را به او عنایت فرمود. علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌الصلاةوالسلام هم همین‌طور، چون “کلّنا واحد” و ائمه‌اطهار علیهم‌الصلاةوالسلام و روح‌مقدّس حضرت بقیةالله اروحنافداه هم همین‌طور. این را یاد بگیرید اگر نمی‌‌خواهید از من یاد بگیرید بروید از کتابها، من آدرس می‌‌دهم {در مجموعه} کتاب بحارالانوار یک کتاب تقریباً درباره این روایاتش هست. کتاب ینایع‌الموده که مال یک سنّی است، یک فصل مفصّلی در این ارتباط هست. حتی در این به اصطلاح شیخ سلیمان بلخی حنفی یک استدلال قرآنی دارد بسیار هم استدلال خوبی است، می‌ گوید که خدای‌تعالی در قرآن می‌‌فرماید: “قُلْ إِنْ کَانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ”‌ ﴿زخرف‏/۸۱﴾، اگر برای خدا می‌خواست فرزند باشد خوب من اول عابدم، اول عابد یعنی چه؟ یعنی اول مخلوقم. چون عبادت تکوینی داریم، عبادت تشریعی داریم. عبادت تکوینی {یعنی} تمام موجوداتی که در عالم هستند اینها عبادت تکوینی دارند یعنی خدا گفت باشید، اطاعت کردند، بودند. در روایات عقل و جهل هم هست که خدای‌تعالی به عقل، آن عقل اول، عقل کلّ فرمود: “ادبر فادبر ثم قال له اقبل فاقبل” (کافی/ج ۱/ص۲ ) پس عبادت کردند همه موجودات از خدا. الان خورشید، ماه، تمام کرات دارند بندگی خدا را می‌‌کنند. خدا می‌فرماید: این‌طوری حرکت کنید، حرکت می‌‌کنند و خدای‌تعالی بعضی‌ها را می‌‌گوید نکنید نمی‌‌کنند، نه روی اختیار، عبادت فرقی نمی‌‌کند انسان مجبور بر عبادت باشد یا روی اختیار خودش باشد، اختیارش البته اجر و مزد بیشتری دارد. اینجا می‌‌گوید اگر برای خدا فرزندی بود، “انا اول العابدین” (زخرف/۸۱) من اول بنده خدا هستم، یعنی اول مخلوق خدا هستم. خوب استدلالی است. این مال یک مرد سنّی است.(ینابیع الموده/ج۱/باب اول/ص۴۵) بنابراین ما روح‌مقدّس پیغمبراکرم را دارای جمیع علوم در آن ابتداء خلق می‌‌دانیم که نزول قرآن هم در همان ابتداء خلقت به روح‌مقدّس رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نازل شد، این روح‌مقدّس رسول‌اکرم. ما درباره ائمه‌اطهار علیهم‌السلام{داریم} در زیارت جامعه هم هست که خدای‌تعالی شما را در عرش قرار داد و در روایات زیادی هم داریم که “سبحنا فسبحت الملائکه” (بحارالانوار/ج۲۵/ص۲۴/ح۴۲)ما تسبیح کردیم و ملائکه تسبیح کردند. می‌فرماید: “بنا عبدالله و بنا عرف الله” (کافی/ج۱/ص۱۴۵) به وسیله ما خدا بندگی شد و بوسیله ما خدای‌تعالی شناخته شد. اینها هم روایاتی هست که ان‌شاءالله رفقای ما دارند دسته‌بندی می‌‌کنند ان‌شاءالله تحویل شما داده خواهد شد تا خوب متوجه وجود مقدّس پیغمبراکرم بشوید. و اما در دنیا، دنیا خیلی کوتاه است نسبت به آن چیزی که ما عمر می‌‌کنیم، شما یک وقت فکر نکنید که عمر ما دیگر دارد تمام می‌شود، نه! هیچ وقت عمرتان تمام نمی‌‌شود، همیشه هم یعنی از همان وقتی که روحتان را خدا خلق کرد که حدوداً که حالا دقیقش را نمی‌‌دانیم ولی حدوداً دوازده‌هزار سال قبل خدا روحتان را خلق کرده است، از آنجا خلق شدید الی‌الابد هم هستید، یعنی آخر ندارید، خلاصه اش اینها را می‌‌خواهم باور کنید، چون اگر باور نکنید و روی وجود روحیتان پیاده نکنید، برای سیر و سلوکتان مشکل پیدا می‌‌کنید. از شما اگر پرسیدند آقا چند سال دیگر می‌‌خواهید در این عالم باشید؟ نگویید ما که خیلی دلمان می‌‌خواهد صدوبیست سال! صدوبیست سال که چشم به هم زدن تمام می‌شود، همیشه هستید و این از خواسته‌های بشر است. من یک وقتی گفتم هرچه را انسان الان بخواهد خدا حتماً به او می‌ دهد، تاخیر ممکن است، خیال بکنیم که تأخیر انداخته، نه، شما چه می‌‌خواهید؟ می‌خواهم بروم به آسمانها، می‌روید، می‌خواهم یک جایی باشم که هر چه می‌‌خواهم آنجا باشد، بهشت؛ تو الان می‌خواهی اینجا بهشت باشد؟ این کره زمین جا ندارد برای این{خواسته تو}، یعنی نمی‌شود یعنی محال است، محال یعنی نابود، نیست. اصلاً اینجا جای این کارها نیست، شما بگویید من می‌خواهم روی این پل چوبی{که} روی رودخانه کشیده شده من می‌خواهم یک ساختمان ده طبقه بسازم، می‌‌گویند آقا برو آن‌طرف تر بساز یک خورده برو آن‌طرف تر بساز، نمی‌ توانی اینجا دوام ندارد. تو یک ساختمان ده طبقه برای خودت ده تا هم می‌خواهی زن بگیری صدتا هم بچه داشته باشی این زمین محلِّ برای این کار نیست، خوب یک خورده‌ای صبر کن می‌رسی به آنجا، دقت کردید؟ این را بدانید بفهمید چون خدای‌تعالی می‌فرماید: “وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ‌” ﴿نمل/۳ ،لقمان‏/۴﴾ به آنچه که خدا در قرآن فرموده یقین دارند، یقین کنید اینها را، اگر نکنید برای سیر و سلوکتان مضرّ است نمی‌‌توانید موفق شوید سیر و سلوکتان را انجام بدهید، وقت ندارید اصلاً سیر و سلوکی انجام بدهید، یعنی اگر هم تا آخر عمرتان سیرو سلوکتان را انجام دادید استفاده‌ای از سیر و سلوکتان نمی‌‌کنید! یک نفری مثلاً دکترایش را گرفته همان روزی که مثلاً دکترایش را گرفته همان روز مُرد! خوب این همه این بیچاره زحمت کشیده شما هم جوش می‌‌زنید غصه می‌‌خورید، خوب این به چه دردش خورد؟ شما اگر یک دوره‌ای از عمر، چون این را بدانید تا وقتی که در کره زمین هستید باید همین تزکیه‌نفس و همین مسائل را انجام دهید، بعدش خبری نباشد، به دردتان نمی‌‌خورد، در کره زمین زحمت بی جایی کشیده‌اید. پس این را که آخرت ابدی است وشما هم {هنگام مرگ}فقط یک لباس عوض می‌‌کنید، لباستان کهنه شده، ده جایش را پاره کردند باز پینه کردند، باز دوختند، نمی‌‌دانم چند تا عمل کردید، بعضی‌ها خوش رنگند سفید پوستند، بعضی سیاه پوستند، بعضی‌ها شَلند، بعضی‌ها کورند، اینها مهم نیست یک لباسی است که شما پوشیده‌اید و {بعد از مرگ}لباس خوب به شما می‌دهند لباس مرتّبی به شما می‌‌دهند. من یک وقتی به یک شهری وارد شدم لباس همراه خودم نبرده بودم چون اجباری رفته بودم، اجباری یعنی سربازی نه ها یعنی مجبوری رفته بودم. بعد دیدم صاحب‌خانه فوراً یک پیراهن شلوار برای ما آورد یک دست لباس آورد گفت که شما یک حمامی‌ بکنید، خیلی ممنونش هستم تا الان که بیست سال هم بیشتر از آن وقت گذشته هنوز ممنونش هستم. شما هم همین‌طورید. مُردن همانا و لباس عوض کردن همانا، اینها را بفهمید، آخر ما یک آینده‌ای در مقابل داریم، تا جایی که یک قدری میسر بوده من در {کتاب} در محضر استاد جلد دو نوشته‌ام ولی ان‌شاءالله باقی مانده‌اش راهم تصمیم دارم بنویسم. ولی این را باید بدانید، ایمان داشته باشید، یقین کنید، این یقین خیلی به دردتان می‌‌خورد یعنی جدیتان می‌کند، درباره این‌که موفق باشید، شما الان مثلاً یک دانشجو هستی رشته دکترا را انتخاب کرده‌اید می پرسند برای چه انتخاب کرده‌ای؟ می‌گویید برای این‌که برویم یک مطبی بزنیم، خوب چند سال می‌‌خواهی از این مطب و رشته‌ات و دکترایت استفاده بکنی؟ خوب پنجاه سال شصت سال، برای پنجاه سال ،شصت سال ببینید چه جدیتی دارند! پشت تلویزیون به هر بچه‌ای می‌‌گویند که آقا تو می‌‌خواهی چه بشوی؟ می‌گوید من می‌خواهم دکتر بشوم! برای این بی نهایت زندگی شما باید چه مقدار جدیّت داشته باشید؟ این را برای این می‌گویم بی‌نهایت می‌خواهید زندگی بکنید، بی‌نهایت می‌‌خواهید پای این تحصیلاتتان پای این زحمتتان بنشینید و از آن استفاده فوق‌العاده بکنید. این‌که ما جدّی نیستیم مال این است که متأسفانه آن یقینی که باید داشته باشیم نداریم. پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آمده در این دنیا، دنیای کوچکی است، شصت‌وسه سال پیغمبر در این دنیا زندگی کرد، چهل سال از آن را دستور داشته با مردم حرف نزند، فقط عمل کند. بیست‌وسه سال دیگر حرف زده آن هم از جانب خدا “وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى‌” ﴿نجم/۳﴾” إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى”‌ ﴿نجم‏/۴﴾، آقایانِ بعضی از نویسندگان نادان بی‌مطالعه بیشتر از این نمی‌‌خواهم بد به آنها بگویم، می‌‌گویند پیغمبراکرم هیچ چیز بلد نبود! وقتی‌که در غار حراء جبرئیل خدمت پیغمبراکرم آمد ، آنجا تازه شروع کرد به چیز یاد گرفتن! شما ببینید چقدر فرق می‌‌کند اعتقاد با اعتقاد؟! پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آمده در دنیا، چهل سال هم مردم خوب بشناسند ایشان را که حرف دروغ نمی‌‌زند، امین است، یک آدم سالمی‌ هست، در این چهل سال هر آدم نافهمی‌ می‌ تواند یک نفر را بشناسد آن هم در شهر کوچک مکّه در یک جای محدود، همه قوم وخویش باهم، معلوم است که وقتی‌که یک کلمه‌ای را می‌گوید، “قولوا لا اله الله تفلحوا” ( بحار الانوار/ ج۹/باب اول/ص۱۴۳) اگر می‌خواهید رستگار بشوید بگویید: لا اله الا الله ،یک کلمه است که بسیار عمیق است، تمام قرآن ممکن است که بگوییم در همین جمله خلاصه شده است. ولی کتکش زدند، اذیّتش کردند، می‌‌بینید تا حتی امروز جسارت به او می‌‌کنند، گاهی در این اینترنت ها می‌‌روند یک مطالب عربی می‌‌نویسند، ما فارسی زبانها که قرآن و عربی و اینها اطلاع نداریم، {می گویند}ما یک قرآنی مثل آن قرآن آوردیم، همین دیگر! تمام شد.! مُسلّمه کذاب هم آمد همین حرفها را زد، خیلی ها آمدند گفتند ولی حرفهایشان فقط به درد خودشان می‌‌خورد. یا نسبت به ائمه‌اطهار علیهم‌الصلاةوالسلام شما بدانید، اعتقاد داشته باشید که ائمه‌اطهار علیهم‌الصلاةوالسلام و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها از نظر علم و عصمت مساوی با پیغمبراکرم هستند. پیغمبراکرم جز نبوّت هیچ امتیازی بر علی‌بن‌ابیطالب و ائمه‌اطهار علیهم‌الصلاةوالسلام در علم و عصمت ندارد. این از اعتقادات ما باید باشد. نبوت یعنی چه؟ که ایشان امتیاز دارند یعنی واسطه بین خدا و خلق بودند ولی ائمه‌اطهار علیهم‌السلام در امور دینی واسطه نبودند. همه آنچه که لازم بود بر پیغمبراکرم نازل شد و اینها ناشر همان بودند. اینها فهرستی هست که باید قبول کنید تا برای سیر و سلوکتان مفید باشد. اینها را اگر فرصتی باشد من برای شما توضیح می‌ دهم که چطور مفید هست. کسی که این اعتقاد را نداشته باشد و یقین به آخرت نداشته باشد در پیشرفتهای سیر و سلوکش لنگ می‌زند. امام‌زمان صلوة‌الله‌علیه الان ناظر بر ماست. جایی نیست که حضرت ولی‌عصر ارواحنافداه بر آن احاطه نداشته باشند. از امام‌صادق علیه‌السلام پرسیدند که آقا احاطه امام بر کره زمین یا بر سایر مخلوقات چطور است؟ حضرت یک نگین انگشتری بود گذاشت کف دستش، نگاه می‌کند بهش این‌طرف نگین با آن‌طرف نگین همه‌اش را الان احاطه دارد. ابودُلَف می‌ گوید در خدمت علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌الصلاةوالسلام بودم در ساختمان های خراب شده کسرا در مداین، حضرت داشت می‌‌گفت: که اینجا را کسری برای چه ساخته بود، آن جا را برای چه ساخته بود-آنجا چیز خرابه‌ای است که الان هم اگر شما بروید هست- خیلی در شک افتادم، معرفت کاملی نداشتم، گفتم آیا کسی هست که تعداد این مورچه‌ها را بداند؟ مورچه‌های زیادی روی زمین را سیاه کرده بودند، حضرت فرمود: علاوه بر این‌که تعداد اینها را هم می‌داند نر وماده بودنشان که چند تا نر هستند و چند تا ماده و چه در دلشان می‌‌گذرد آنها را هم می‌‌داند! گفت از قرآن می‌شود که یک دلیلی برای من بگویید؟ حضرت فرمود: این آیه شریفه که “وَ کُلَّ شَيْ‌ءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ‌” ﴿يس‏/۱۲﴾ هرچیزی را ما در امام مبین احصا کرده‌ایم. در آن آیه دیگر می فرماید:‌ “وَ لاَ رَطْبٍ وَ لاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي کِتَابٍ مُبِينٍ‌ “﴿أنعام‏/۵۹﴾ کتاب مبین هم در اختیار حضرت امیرالمؤمنین علیه‌الصلاةوالسلام است. امام‌زمانمان هم همین‌طور، امام‌زمان ارواحنافداه منحصر به مسجد جمکران و مسجد سهله و نمی‌‌دانم در حرم حضرت رضا علیه‌السلام واینها نیست! در اتاق خلوت تو…. یک شخصی می‌‌گفت برای خود من هم نقل می‌ کرد اشک می‌‌ریخت می‌‌گفت در اتاق تاریکی نشسته بودم.. یک اتاق داشتم تاریک- شاید اینهایی که در مسجد صاحب‌الزمان پیش من آمده بودند او را دیده باشند- برق نداشتیم، من با خودم گفتم، ای کاش برق داشتیم، حتی تعبیرش این بود که من کلید را سریع می‌زدم بالا، چراغ روشن می‌شد، من الان می‌‌خواهم بلند شوم بروم آب بخورم بچه‌ها خوابیده‌اند، لگدشون می‌کنم. گفتم: یا صاحب‌الزمان! چه می‌شد که ما برق می‌‌داشتیم؟ گفت همین‌طور دیدم یکدفعه آقا جلویم ایستاده فرمودند: “این پول را بگیر و برو بده به فلانی و بگو برایت برق بکشد”، پول را آورده بود، عجیب بود من برگشتم نگاه کردم دیدم رئیس قسمت برق آن حدود{منطقه} پشت سر من نشسته. هیچ‌وقت هم می‌‌گفت من اینجا نمی‌‌آمدم، مثل این‌که امروز از اینجا عبور می‌ کردم گفتم که بروم نمازم را اول وقت بخوانم، من به او گفتم که این مسئله‌اش این است. جایی که ایشان بود فاصله‌اش با ستون برق زیاد بود به قدری صحیح این کار انجام شد و به اندازه‌ای که حضرت پول داده بودند، خرج داشت فقط من به او گفتم اجازه می‌‌دهید من قدری از این پول را بردارم برای خودم و اضافه دو برابر بهش بدهم. که آن دو برابر آن نیمی‌ که من به او داده بودم باقی ماند! آخر در اتاق تاریک بچه‌ها خوابیدند، این هم قطعاً بلند داد نزده که یا صاحب‌الزمان این محبت را به من بکن، احاطه دارند، احاطه روحی دارند بر همه‌مان، نه بر ما و شما! این کره زمین که به اندازه سر سوزنی در مقابل کهکشان ها و اینها نیست، حضرت بقیةالله ارواحنافداه بر همه ماسوی‌الله احاطه دارد. این را قبول کنید، بپذیرید! شما می‌‌گویید ما قبول کردیم، من می‌‌گویم که روی زندگیتان پیاده اش کنید. یعنی آن‌قدر به خودتان به فرزندانتان بگویید که امام‌زمان برما احاطه دارد، کمک به ما می‌کند، تا آنها هم باور کنند. خودتان لااقل باور کنید احاطه دارد! من الان در محضر امام‌زمان دارم صحبت می‌‌کنم. باز نگویید که لابد آقا را یک گوشه و کناری دیده، نه! بدن حضرت در یک جای کره زمین بیشتر نیستند و ما هیچ وقت ادعا نداریم آن بدن مقدس را در مجالسمان ببینیم یا تمنّای بودن ایشان را در آنجا بکنیم ولی روحشان که اصل است، حقیقت است، او در همه جا هست. دلیلش هم این است که بلند می‌شوید، در همین زیارت آل‌یاسین که می‌‌خوانید -من گوش می‌‌دادم- فورا می‌‌گویید: “السلام علیک یا داعی الله و ربّانی آیاته” سلام بر تو! نمی گویید؟ امیدواریم خدای‌تعالی همه ما را متوجه به این حقایق بکند، اگر متوجه به این حقایق نشویم… پشت سر حضرت امیرالمؤمنین کمیل سوار بود، کمر علی‌بن‌ابیطالب علیه‌الصلاةوالسلام را در بغل گرفته بود روی یک اسب، اینجا گفت خیلی من نزدیک شده‌ام از حضرت پرسید: “ما الحقیقة”، حقیقت چیست؟ حضرت با کمال صراحت فرمود: تو را چه به حقیقت؟! تو که هر چه ببینی قبول داری! هر چه بخوری مزه‌اش را می‌فهمی‌! تو که هر چه بشنوی می‌‌گویی من صدا شنیده‌ام! {در حالی که}خدا با تو صحبت می‌کند، چشمت خدا را باید ببیند، زبانت با خدا حرف بزند، ذائقه معنوی‌ات باز بشود! که البته بعدها {اینطور} شد حضرت کمیل، ولی آنجایی که پشت سر حضرت سوار بود حضرت فرمود: “ما لک و الحقیقة” تو را چه به حقیقت؟. پس بیایم ان‌شاءالله چشم دلمان را باز کنیم، چشم دلمان را آنچنان روشن کنیم که امام‌زمان علیه‌الصلاةوالسلام را همیشه کنار خودمان ببینیم، چهارده معصوم علیهم‌الصلاةوالسلام را ببینیم، خدای‌تعالی با همه قدرت و عظمتش.. همین‌طوری که در این آیات تلاوت شد “وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ” ﴿ق‏/۱۶﴾ از رگ گردن به تو نزدیکتر است. یکی از من پرسید چطور از رگ گردن به من نزدیکتر است؟ یعنی من به رگ گردن خودم، دورتر از خدا به رگ گردن من است؟ چطور؟ گفتم تو الان نمی‌دانی که داخل رگ های بدنت آیا یک چربی جمع شده یا نشده! ممکن است فردا آدم به خاطر همین چربی سکته کند، ولی خدا می‌‌داند که کجایش چربی دارد. کجایش چربی ندارد. رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بیست ‌و سه‌ سال زحمت کشید. من بزرگترین مصیبت را برای پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آن زجری که در لحظات آخر عمرش کشید از دست مسلمان ها، آن را می‌‌دانم. جمع شدند منتظر رحلت رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هستند، علی‌بن‌ابیطالب پشت سر رسول‌اکرم نشسته، سر ایشان را در دامنش گرفته و سر روی سینه علی‌بن‌ابیطالب علیه‌الصلاةوالسلام است. اینها را همه نوشته‌اند در تاریخ، حتی یک چند لحظه حضرت امیر را یک جایی فرستادند. وقتی که ایشان رفت عباس عموی پیغمبر آمد سر مقدّس رسول‌اکرم را در دامن گرفت. وقتی علی‌بن‌ابیطالب علیه‌الصلاةوالسلام برگشت فورا حضرت فرمودند: که عباس تو برو آن‌طرف که علی بیاید سر من را در دامن بگیرد. همه نشسته‌اند. برنامه علی‌بن‌ابیطالب علیه‌الصلاةوالسلام هم این بود که “لا یسبقونه بالقول” (انبیاء/۲۷) در کنار پیغمبر اصلاً حرف نمی‌‌زد، اینها آمدند، پیغمبراکرم فرمودند: ” ائتونی بالکتف والدواة ” (صحیح بخارى/کتاب العلم/ باب ۳۹ / ح ۴ ) برای من یک قلم و کاغذی بیاورید تا برایتان یک چیزی بنویسم که هیچ‌وقت گمراه نشوید. لحن کلام معلوم است که چی می‌‌خواهد پیغمبر بنویسد. چون گمراهی هر بشری در این است که راهنما نداشته باشد و بخواهد راهنما تعیین کند. این را در کتاب صحیح بخاری نوشته‌اند در باب این‌که مریض در وقت فوتش گاهی حرف نامربوط می‌‌زند. این روایاتش را این‌طوری آورده‌اند: قال عمر: “ان الرجل لیهجر”( صحیح بخاری/ج ۳/ص ۱۱۱۱) این مرد هذیان می‌گوید. “حسبنا کتاب الله”( صحیح بخارى/کتاب المرضى/باب۱۷ (باب قول المریض قوموا عنى)/ح۱) ما را قرآن بس است. طبیعی است یک عده طرفدار می‌شوند، از سیاست روز اطلاع بیشتری دارند یک عده نه، پیغمبر را فقط دوست دارند، دعوایشان شد، حالا بدن پیغمبر در احتضار در وسط، اینها دارند با هم دعوا می‌ کنند، به هم کتک می‌ زنند. پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود: بروید بیرون سزاوار نیست کنار بدن من این‌طور با هم دعوا کنید. بیرونشان کرد. علی‌بن‌ابیطالب علیه‌الصلاةوالسلام ماند و حضرت رسول‌اکرم چون بعضی گفته‌اند چرا حضرت امیر حرفی نزد، آنجا بنا نیست یک مردی که می‌خواهد ادب را به همه مردم تعلیم بدهد و خدای‌تعالی می‌فرماید: “لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ‌” ﴿أنبياء/۲۷﴾ هیچ حرفی نزد. پیغمبر از دار دنیا رفت. وقتی که خبر به مردم رسید چون یک عده پشت در اتاق بودند، خبر بهشان رسید فوراً همین دومی‌ آمد دم در، دستانش را به دو طرف در گذاشت، مردم را راه نمی‌داد، می‌ گفت هر کس بگوید پیغمبر از دار دنیا رفته من با همین شمشیر می‌ کشمش، چطور حضرت عیسی به آسمان برود و پیغمبر ما بمیرد! حالا مردم، این قدر مردم بعضی‌ها نافهمند نمی‌‌گویند برویم ببینیم فوت کرده یا نه؟ ابی‌بکر در همین موقع یک نفر را فرستاد که عمر چرا اختلاف ایجاد کرده بیاید تا من به او بفهمانم که پیغمبر می‌‌‌میرد! رفتند در مسجد، ابی‌بکر گفت: که مگر در قرآن نخوانده‌ای که “إِنَّکَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ‌” ﴿زمر/۳۰﴾ پیغمبر تو می‌‌میری، و مردم هم می‌‌‌میرند، عمر گفت مثل این‌که این آیه را ندیده بودم، تو معلوم است که اعلم امت پیغمبر هستی، دستت را دراز کن با تو بیعت کنم! معلوم شد همه این مقدمات برای این مسئله بوده. ببینید چه می‌کشد اسلام از دست این مسلمین! “الاسلام محجوب فی المسلمین”. خدایا ما را از انحرافات فکری وعقیده‌ای حفظ بفرما. نسئلک اللهم وندعوک باسمک العظیم الاعظم و الاعزالاجل الاکرم بمولانا صاحب‌الزمان یا الله یا الله یاالله یاالله… پروردگارا به آبروی ولی‌عصر فرج آن حضرت را برسان. خدایا ما را در عقایدمان آنچه را که قرآن و ائمه‌اطهار به ما فرموده‌اند همه آنها را در دل هایمان ثابت نگه‌دار. خدایا به آبروی آقایمان حجةبن‌الحسن مارا از بهترین اصحاب آن حضرت قرار بده. خدایا چشم دل ما را در دیدن پیغمبراکرم و ائمه‌اطهار علیهم‌الصلاةوالسلام باز بفرما . خدایا به آبروی آقایمان حجةبن‌الحسن گرفتاری های مسلمین بالاخص شیعه را برطرف بفرما. پروردگارا همه ما را از یاران وخدمتگزاران امام‌عصر قرار بده. دین و دنیا وآخرتمان را در پناه امام‌عصر از همه انحرافات حفظ بفرما. پروردگارا امواتمان غریق رحمت بفرما.

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *