۲۳ رمضان ۱۴۱۲قمری – اهمیت شب با عظمت قدر
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى أَشْرَفِ الأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین سَيِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد وَ عَلَی آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ لَا سِیَّمَا عَلَی سَيِّدِنَا وَ مَولانا حُجَّةِ بْنِ الْحَسَن روحِی وَ أَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفِدَاء وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی أَعْدائِهِمْ أَجْمَعِینَ مِنَ الْآنَ إِلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّین».
«لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ * تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ * سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ».[1]
امشب مستحب است که اگر انسان وقت دارد هزار مرتبه، این سورۀ مبارکه را بخواند و صد مرتبه سورۀ حم دخان را بخواند و صد رکعت نماز بخواند در رکعت هم و ده مرتبه هم قل هو الله و دعاهای زیادی هم هست. دعای جوشن کبیر و دعاهای مختلف دیگر، شما خواهید گفت: خیلی مشکل است، یعنی هر یک از اینها، برای انسان وقت زیادی میخواهد، صد رکعت نماز، آن هم در هر رکعت، ده تا قل هو الله، هزار مرتبه انا انزلناه و صد مرتبه سورۀ دخان، سورۀ روم، عنکبوت، دعای جوشن کبیر، شاید خودش یک ساعتی در مجلس بخواهد خوانده شود طول میکشد.
آنهایی که به جایی رسیدند زحمت کشیدند، نابرده رنج، گنج میسّر نمیشود. دربارۀ زهّاد ثمانیه دارد، اویس قرن که از زهاد ثمانیه است که اکثر ائمۀ اطهار (علیهم السلام) او را مدح کرده اند. زهّاد ثمانیه بعضی از آنها بد بودند زاهد بودند، اما بد. خدا نکند انسان مغرور شود، مغرور به عبادت! گاهی میشود انسان در عبادت میمیرد. مرده در عبادت! همین الآن صحبت بود یک آقایی میفرمودند: گفته من بیست و پنج سال است دعای عهد بخوانم، خدمت امام زمان نرسیدم، پس معلوم است خدمت امام زمان نمیشود رسید. این مرده است، این همین جا مرده است. طلبکاری از خدا کردن و اینکه مغرور شدن، این همین جا مرده.
حسن بصری یکی از زهّاد ثمانیه است. این با خودش حساب میکرد من شب تا صبح مشغول عبادت هستم علی ابن ابیطالب جبهه برای جنگ میرود، جنگ میکند میآید میرود، با مردم حرف میزند، من اصلاً حرف زدن با مردم را، برای خودم گناه میدانم، این چطور آدمی است؟ داشت وضو میگرفت، آب زیاد میریخت. دیدید وسواسیها، آب خوردن تمام شده باشد، در دهی هم رفته باشند آبی نباشد، این میبینید دو پارچ آب میخواهد وضو بگیرد. حضرت فرمودند: آبها را انقدر نریز اسراف نکن. گفت: تو خون مردم را ریختی ما نگفتیم اسراف نکن، تو میگویی ما آب را نریزیم اسراف نکنیم؟ حسن بصری! با علی ابن ابیطالب سخت درگیر است. علی را اصلاً به حساب نمیآورد، میگوید: اگر آدم خوبی هست، من هستم. من این همه دارم ذکر میگویم، علی دارد با مردم حرف میزند؛ من دارم عبادت میکنم علی ابن ابیطالب دارد جنگ میکند؛ علی نخلستان خرما را ترتیب میدهد به نتیجۀ کار توجه نمیکرد من دارم اینجا، ذکر رکوع و سجود را طول میدهم، یکی حسن بصری. بعضی از این زهّاد مشکوکاند، یعنی احتمال دارد خوب باشد هم برای آنها بدی گفتهاند و هم خوبی گفتهاند، مثل خواجه ربیع. این خواجه ربیع، هم در کتابها مذمت کردند و هم مدحش کردند. امّا اگر یک کسی را در زمان ائمه مذمت کردند، دلیل بر بد بودن او نمیشود این را بدانید، چون گاهی اینها در وسط دشمنان قرار میگرفتند، ائمه از آنها مذمت میکردند که او را منتسب به ائمه نکنند و بکشند، برای حفظ خونشان و لذا در مجموع خواجه ربیع، از نظر تحقیقاتی که من کردم، حالا من البته زیاد تحقیق نکردم به آن اندازهای که روایات را بررسی کردم، آدم خوبی بوده گاهی من خودم زیارتش میروم.
اما اویس قرن، اویس قرن از زهّاد ثمانیه است ولی بسیار مرد خوبی است، همه تعریف او را کرده اند. از زبان پیغمبر اکرم بوده، تحت فرمان خاندان عصمت بوده، تحت برنامههای صحیح دینی قرار گرفته، قلبش مملو از محبّت پیغمبر اکرم و ائمۀ اطهار (علیهم السلام) بوده ولو در قَرَن بوده، یعنی در یمن بوده. پیغمبر اکرم میفرمود: من بوی بهشت را از طرف یمن استشمام میکنم، چرا؟ به جهت اینکه اویس قرنی اینجا بود. به هر حال، گاهی میشود انسان، در عبادتش میمیرد. فردا صبح نگویید ما امشب تا صبح نشستیم و مشغول عبادت شدیم و حالا خدای تعالی تحت دستورات ما قرار بگیرد، ما هر چه گفتیم بگوید: چشم. نه کاری نکردیم. این زهّاد ثمانیه یک شب را، نامش شب رکوع گذاشته بود، یک شب، نامش شب قیام بود در هفته، یک شب، شب سجده بود، یعنی سر شب رکعت اول بعد از نماز مغرب و عشاء که میخواندند، نماز مستحبی شروع میکردند، در همان رکعت اول، در حال قیام بودند. آنقدر امام سجاد میفرمود که من گفتم: «مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ»[2]، چون در نمازهای مستحبی، میشود این کارها را انجام داد. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»[3]«مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ» «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»[4] تا اینکه جواب از جانب پروردگار شنیدم. انسان، میگویید: مگر چقدر؟ تا صبح میشود ایستاد؟ بله میشود ایستاد.
شما میخواهید من راهش را یادتان بدهم. شما رسیدید به سورۀ حمد، البته این کارها را نکنید همین کارهای معمولی را ما انجام دهیم خیلی باید از خودمان ممنون باشیم. رسیدید به «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» یکی یکی نعمتهای الهی را به یاد بیاورید و بگویید: در مقابل هر کدام یک الحمدلله رب العالمین، ببینید چقدر طول میکشد. «وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا»[5] اگر نعمتهای خدا را بخواهید حساب کنید، نمیتوانید احصائش کنید. چطور نمیتوانیم احصاء کنیم؟ بیایید حالا، شما هر نعمتی را از فرق سرتان تا سر انگشت پایتان، شما بنشینید ببینید چقدر مرض در مقابل شما، دیگران دارند، من یک نفر را دیدم تمام موهایش ریخته بود انقدر هم ناراحت بود که حاضر بود ده میلیون تومان دهد، موی سرش در بیاید، موی ابرویش در بیاید، مو داشتن الحمدلله رب العالمین. یک نفر، یک قدم پایینتر، یک نفر چشمانش کور است، شما یکساعت چشمانت را روی هم بگذارید چه میبینید؟ ببینید چه بر سرتان میآید؟ یکی دماغش گرفته، نفس نمیتواند بکشد؛ یکی گوشش گرفته؛ شما میبینید از این سر و کلۀ انسان، یکی زبانش بند آورده، دندانش درد میکند، در مقابل کسانی که این نعمتهای شما را ندارند، شما خودتان را مقایسه کنید ؟؟؟.
در روایت دارد اگر شما میخواهید شکرتان زیاد شود، به کسانی که پایینتر از شما هستند نگاه کنید. دندان درد اکثراً شدید، حالا جوانها اگر هم نشده باشند در سنین ما، دیگر دندان درد میدانند مزهاش چه است؟ دندان انسان درد میگیرد، آن هم شب باشد و نصفه شب. یک الحمدلله میارزد بگویی که دندانت درد نگیرد. زبانت بند نیاورد، باصطلاح خیلی اینجا حرف هست ما چون نه طبیب هستیم و نه در تشریح، تحصیلاتی داشتیم و الا اگر تشریح کنیم، یک سلول از بند انسان، اگر از محور معمولی خودش، خارج شود و تکثیر زیادی کند سرطان میشود. این است! همینطور تمام بدن شما، هر کدام یک الحمدلله، بعد نوبت به بقیۀ افراد خانواده، چون گرفتاری آنها، گرفتاری شماست. افراد خانواده، افراد باصطلاح دوستانتان، زندگیتان. تو خانه داری یکی ندارد؛ تو خانۀ اجارهای گیرت آمده او خانۀ اجارهای گیرش نیامده، تو صاحبخانۀ خوبی داری، او صاحبخانۀ بدی دارد امثال اینها، اگر انسان بخواهد حساب کند، شاید یک ساعت باید بایستد بگوید الحمدلله رب العالمین! مالک یوم الدین! الرحمن الرحیمی که دو دفعه تکرار شده خودش خیلی حرف دارد.
در نماز حضرت بقیة الله ارواحنا فداه که، چه در مسجد جمکران و چه در غیر مسجد جمکران، دارد که صد مرتبه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»[6] عبودیت را در خودتان مستقر کنید. اینها همه نعمتهایی است که ممکن است انسان برای خاطر نعمتها، برای خاطر یاد خدا و برای خاطر اینکه، خودش را از بندگان واقعی خدا قرار دهد، آنقدر این کلمات را بگوید تا صبح شود. هیچه مسئلهای نیست. امشب، شب قیام است، یک شب، شب رکوع برایشان بود. میرفتند به رکوع، انقدر میگفتند: «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِه» به خدا قسم، شما همین «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِه» را با توجه به رکوع، اگر ده مرتبه، بیست مرتبه، در نمازهای واجب نمیگویم، در نمازهای مستحبی میشود، بیست مرتبه، سی مرتبه بگویید، یک حالی پیدا کردید مثل اینکه روح شما میخواهد پرواز کند به طرف ملکوت و این بدن نگهش داشته.
یکی از بزرگان میگفت: من همین در نماز شب، استغفار گفتم و بعد هم، چهل مؤمن را دعا کردم و بعد العفو گفتم و اینها، در همین حال، دیدم مثل اینکه یک متر از زمین بلند شدم، ترسیدم روح وقتی که باور کنید میگویند میشود، این حرفها را من اینجا نباید بزنم ولی میشود. روح انسان وقتی قوی شد، بدن را حرکت میدهد، بدن چیزی برای روح نیست! روح انقدر قوی میشود، در اثر عبادت، که بدن را که حرکت میدهد هیچ، میرود تخت بلقیس را سر شانهاش میگذارد، از شش ماه راه، میآورد در مقابل سلیمان، حاضر میکند این صریح قرآن است، ما اگر منکر شویم قرآن را منکر شدیم. وقتی که بلقیس آمد، حضرت سلیمان از او پرسید: این تخت را میشناسی؟ گفت: این تخت تو است؟ گفت: «كَأَنَّهُ هُوَ»[7] مثل اینکه، همان است ولی باورش نیامد که این تخت بیجان، بیچرخ، بیحرکت، زودتر از خودش اینجا رسیده باشد.
«قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ»[8] گفت: آن کسی که در نزد او، علم بعضی از کتاب هست، بعضی از کتاب! از امام سؤال میشود که این آقای آصف ابن برخیا که بعضی از علم کتاب را داشت و به صریح قرآن علی ابن ابیطالب (علیه السلام) تمام علم کتاب را داشت، این بعض ممکن است مثلاً فرض کنید که بیست درصد باشد، ممکن است سی درصد باشد، چقدر بود؟ حد آن بعض چقدر بود؟ فرمود: به اندازهای که، مگسی بالش را بزند داخل دریا، چه مقدار خیس میشود، آصف ابن برخیا از علم کتاب داشت و بقیۀ آن را علی ابن ابیطالب داشت. حالا شما ببینید علی چه کسی است؟! و با این علم گفت: من قبل از اینکه چشم برهم بخورد تخت بلقیس را میآورم و آورد. اینها هست، اینها صریح قرآن است جزء دین ماست. الآن اگر شما در دنیا، تحقیق کنید از پنج میلیارد جمعیتی که روی کرۀ زمین است اگر یک میلیارد آن حالا، به این مسائل اعتقاد نداشته باشند و الا چهار میلیارد دیگر، به این مسائل اعتقاد دارند. شما نمیتوانید خودتان را از آنها خارج کنید. اینطوری است!
ذکر پروردگار انسان را به جاهایی میرساند. یک شب، شب سجده برای اینها بود، میگذاشت سرش را بر سجده، در همان رکعت اول نماز، تا نزدیک صبح میگفتند: «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِه». یک شب، شب قعود بود؛ یک شب، شب باصطلاح سجده؛ یک شب، شب رکوع؛ یک شب، شب قیام. این حالات را داشتند شب ذکر، شب تفکر. آقا بالاتر از همۀ اینها تفکر است. «تَفَكُّرَ سَاعَة»[9]، یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است. هفتاد سال! البته عبادت بیفکر!
ما در شب قدر الآن واقع شدیم، احتمال قوی دارد. یعنی شب نوزدهم تقریباً، بیست و پنج درصد است، شب بیست و یکم پنجاه درصد است، شب بیست و سوم هفتاد و پنج درصد احتمال شب قدر است و امشب، شب بیست و سوم است. ماه هم کاملاً روشن دیده شده و تردیدی هم نیست و الحمدلله، خدا توفیق داده سلامت، در شب بیست و سوم، کنار قبر علی ابن موسی الرضا، بدون دغدغه نشستیم، گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟
«لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ» چرا گفتند: هزار مرتبه این سوره را بخوانید؟ برای اینکه به فکر بیافتید این سوره یعنی چه؟ شب قدر، بهتر از هزار ماه است. هزار ماه شما عبادت کنید یک شب قدر هم، مشغول عبادت باشید. کدام یکی بهتر است؟ این شب قدر، بهتر از آن هزار ماه عبادت است، هزار ماه عبادت، خیلی میشود. یعنی سالش میشود تازه دوازده ماه، بله؟ هشتاد و سه سال! یک کسی هشتاد و سه سال، پانزده سال هم اضافه کنیم، مثلاً نود و هشت سال عمر کند، تمام شب را عبادت کند، شما امشب، اگر عبادت کردید بهتر از کار او است. من گاهی در شبهای بیست و یکم و بیست سوم بالأخص، بعضی را میبینم باز هم ایستادند حرف بیخود میزنند. باز هم دارند همین حرفهای شوخی و خنده و اینها، میگویم: چرا باید انقدر غافل شوند؟ واقعا! ما را از بچگی پدرمان، شب بیست و سوم، شب بیست و یکم میگفت: اگر خواستی حرف بزنی یاالله بگو! هیچی دیگر، صلوات بفرست، یا الله بگو، ذکر بگو، اعمال شب قبل از مغرب امشب، قبل از مغرب، باید انسان غسل شب احیاء را کند نماز مغرب و عشا را با غسل شب احیاء بخواند و لااقل یک شب، تمام اعمال را انجام دهد. اقلاً نافلۀ مغربت را بخوان، بعد نافلۀ عشایت را بخوان، بعد خدمتتان عرض شود که یک صلواتی بفرست، یک لا اله الا الله بگو، یک کاری کن و باز هم برای ما راهنمایی کردند گفتند در شب قدر چه کارها خوب است و چه کارها بهتر است.
از امام سؤال شد ما در این یک چنین شب با عظمتی چه از خدا بخواهیم؟ قربان خاندان عصمت شویم. الآن از شما میپرسند چه میگویید؟ هر کسی مطابق فکر خودش حرفی میزند. یکی میگوید: احتیاجتم، یکی میگوید: طول عمر. این مصاحبههایی که در تلویزیون میکنند، آدم میتواند افکار مردم را بخواند. از آنها میپرسند در این سال مثلاً نوروز که شروع میشود، امسال چه چیزی از خدا میخواهی به تو دهد؟ هر کسی یک چیزی میگوید، من یک شب گوش میدادم از خیلیها سوال کردند، یک نفر نگفت: ما ظهور امام زمان را میخواهیم در این همه جمعیت! ما عدل و داد میخواهیم در تمام دنیا مستقر شود. من هم حتی اگر بگویم چرا نگفت ظهور، میگویم: شاید اینها هم بدشان نیاید، حرف نشود. از مستقر شدن عدل و داد بر کرۀ زمین، شما راحت، همینطور که در چهار دیواری خانۀ خودتان راحت هستید، همه هم راحت نیستند، بعضیها زنشان. میگفت: بدترین جا برای من خانه است، بعضی این است، حالا در خانه چقدر راحت هستید؟ هیچکس به شما درشت حرف نمیزند، ظلم نمیکند، اذیتتان نمیکند، میآیید فوراً لباستان را در میآورید، پایتان را دراز میکنید، هر کاری دلتان میخواهد میکنید. در زمان ظهور، آقایان اگر به خدا قسم، ما باور کنیم بنشینند علمای بزرگ، اوضاع ما بعد از ظهور را بگویند، کتاب نوشتهاند به عنوان ما بعد از ظهور، که چه خواهد شد، چه میشود؟ یک نفر ظالم در عالم، نباید باشد. همین الآن که این جمع، ما اینجا نشستیم، ظلمی به ما میشود؟ شما خواهید گفت: نه کسی به ما ظلم نمیکند. به خدا قسم بدترین ظلمها، الآن به همین ما دارد میشود. در جمهوری اسلامی؟! بله در جمهوری اسلامی! خدمتتان عرض شود جمهوری غیر اسلامی، هیچ فرقی نمیکند در آن ظلمی که من دارم میگویم و آن این است که در خانۀ چهارده معصوم را بستند، ما از سرچشمۀ زلال معرفت استفاده نکردیم و امروز اینجا که نشستیم، من یک چیزهایی را به ذهن خودم یا تحقیقات خودم برای شما میگویم، شما مینشینید گوش میدهید و میروید.
علی ابن ابیطالب (علیه السلام) چهار سال در خانهاش باز بود، آن هم با سه تا جنگ، آن هم با آن همه گرفتاری، شما ببینید کتابهایی که از علی باقی مانده، از کلمات علی ابن ابیطالب باقی مانده، نهج البلاغه، یک دهم کلمات علی ابن ابیطالب است، یک دهم! فکر نکنید یک کتاب دارد خب فلانی بیشتر کتاب نوشته. نه! یک دهم کلمات علی ابن ابیطالب، آن هم، آنهایی که مانده، مردم صدر اسلام از تقیه، جرأت نمیکردند بگویند: قال علی (علیه السلام). فقط یک مرد شجاع بود به نام سلیم ابن قیس، که یک کتاب نوشت و داد در دست مردم، که کتاب سلیم، الآن معروف است و امام سجاد هم، فرمودند: این کتاب درست است، ترجمه هم شد در چند سال قبل، به نام اسرار آل محمد. این یک دانه، چنین کتابی و الا نهج البلاغه در زمان علی ابن ابیطالب نوشته نشد. سید رضی در زمان حدوداً شاید بله، در همان نیم قرن شاید از زمان علی ابن ابیطالب گذشته بود، حالا درست باصطلاح یادم نیست که به هر حال اوائل غیبت، حالا اینطوری عرض کردم من الآن یادم نیست و این نهج البلاغه را به قول ایشان، راست هم میگویند من ذهنم رفت روی مرحوم کلینی و اینها، حدود پنج قرن بعد از علی ابن ابیطالب نوشته شد. غرر الحکم، یک کتاب دیگر است خطبی که از علی ابن ابیطالب است.
اینها را در ظرف چهار سال که با مردم صحبت کردند و مردم نوشتند ماند. که آن شخص میگوید: کاش علی ابن ابیطالب، در زمان ما میبود ما مشکلات فضاییمان را از علی میپرسیدیم، وقتی میگوید: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»[10] علی دیروز یا پریروز صبح، فرمود: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي» قبل از اینکه مرا نبینید از من بپرسید، من به طرق آسمانها آشنا هستم. علی که چهار سال بیشتر در خانهاش باز نبود بعد امام حسن در خانهاش بسته بود، امام حسین در خانهاش بسته بود، امام باقر، امام صادق، حتی امام صادق، اکثر اوقات، در خانهاش بسته بود. یک برهۀ خیلی کوتاهی، بین بنی العباس و بنی امیه جنگ بود، امام صادق توانست چهار هزار شاگرد تربیت کند و همینطور بقیۀ ائمه (علیهم السلام) اگر اینها همه دستشان باز بود، زبانشان باز بود، برای مردم حرف میزدند شما را به خدا قسم الآن ما مجهولاتی داشتیم؟ حتی در علوم مادی. شما ؟؟؟ که در علوم مادی چطور؟ من کتابی، همین به مناسبت داخل کتابهایم، دستم رفت نگاه کردم، یک دانشمند غیر مسلمان دربارۀ علی ابن ابیطالب نوشته، اسم کتاب ترجمهاش این است «خداوند علم و شمشیر» در اینجا همینطور باز کردم دیدم، این دانشمند غیر مسلمان میگوید: علی (علیه السلام) در زمان خودش، علاج مرض جذام را، برای مردم گفت، مردم نتوانستند خوب بفهمند از او استقبال نکردند، بعدها متوجه شدند که حق با علی ابن ابیطالب است. آن دانشمندان خارجی میگوید.
الآن این به ما ظلم شده، من مکرر روی حسابی عرض میکنم، إنشاءالله مقید هستم حرفهایم بی حساب عرض نشود، بیسوادترین مردم زمان ظهور، از اعلم علمای، در هر رشتهای، زمان قبل از ظهور داناتر است. حالا شما خودتان حسابش را کنید. حالا به ما ظلم شده یا نه؟ ما اینجا نشستیم هنوز نمیدانیم که شکیات نماز ما چند تاست؟ مسائل اولیه را هنوز خوب بلد نیستیم. «يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا»[11] ای خدا میشود ما آن زمان را درک کنیم؟
شب قدر، شما فکر نکنید که یک شب عادی است، در یک شب قدر، که من شب اول این مجلس، که شب نوزدهم بود و شب جمعه بود، گفتم: تمام مراحل سیر و سلوک را در این سه شب، اگر انسان حواسش جمع باشد میتواند موفق شود. مراحلی دارد شاید اکثر شما، یقیناً اکثر شما، حتی مراحلش به گوشتان نخورده، آنهایی هم که وارد شدند تا جایی که رفتند بلد هستند. مراحل سیر و سلوک انسان از آن مرحلۀ باصطلاح بیدار شدن از خواب غفلت، که ما اکثراً هنوز خواب هستیم. خدا کند مرده نباشیم، عرض کردم ما اکثر، یکی در جهل مرده، ما مردهها را اگر بخواهیم تقسیم کنیم من این گونه، در کتاب فکر میکنم محضر استاد هم نوشته باشم. یکی در جهل مرده، این بدترین آن است. یکی در علم مرده، در علم هم میشود مرد؟ بله! علم رسمی سر به سر قیل است و قال.
خدا رحمت کند مرحوم شیخ بهایی دارد میگوید: «علم رسمی، سر به سر قیل است و قال/ نه از آن کیفیتی حاصل نه حال» دائم نشستیم و در مسائل مختلف، او گفت: اینطور باش، یکی آمد رد کرد، یکی آمد اثبات کرد، باز یکی دیگر رد کرد، کتابهای قطور نوشته شد، انسان در علم خودمان ما عرض میکنیم، وقتی یک دوره، دو جلد کفایة الأصول را، با آن همه مشکلات که دارد میخوانیم، بعد بخواهیم همۀ آن که چه فهمیدیم از این کتاب، همۀ آن را جمع بزنیم در ده صفحه خلاصه میشود. چه است؟ آن آقا آمده گفته: اینطور نیست، باز یکی گفته: آنطور هست، باز یکی گفته: اینطور نیست، باز یکی گفته: هست. ما همۀ اینها را باید بخوانیم ببینیم بالأخره به کجا این کشتی نابسامان لنگر میاندازد؟ لنگرش را هر جا انداخت، آن وقت ما باید آنجا بگذاریم.
در علم علوم دیگر هم همینطور است. در علم پزشکی هم همینطور است، در علم ریاضی، در همۀ علوم، همینطور است. آنها البته محسوستر است شاید کمتر إن قلت داشته باشد. سر به سر قیل است و قال! آن وقت آقا رفته ادبیات را یاد گرفته، ادبیات اولین مرحله از علم است مثل سواد، آدم الفبا را بتواند بنویسد، ادبیات هم رتبۀ دوم سواد است. آقا ادیب شده، خیلی خب، حالا مخصوصاً ادبیات عرب باشد. پای منبر بنده نشسته من یک کلمه را غلط خواندم، این دائماً در دلش است، ما دیدیم که میگوییم، این آقا از منبر بیاید پایین، من ایرادش را بگیرم. حالا تمام مردم دارند یا الله میگویند، بک یا الله میگویند، این میگوید: چه زمانی این آقا بیاید من به او بگویم؟ چه زمانی خودم را نشان دهم که این آقا اشتباه کرده؟ به ما هم که میرسد میگوید: آقا این اشتباه را کردی. از تو ممنون هستیم، ممنون هستیم؟! تمام شد؟! تو از این به بعد باید نوکر بنده باشی، چرا؟ برای اینکه تو این کلمه را بلد نبودی من برایت گفتم. خیلی از چیزها را ما بلد هستیم تو بلد نیستی. اگر بناست اینگونه باشد که بیاییم بنشینیم مقایسه کنیم. میخواهم بگویم، ادبیات!
ما یکی از دوستانمان، یک ایرادی از کتاب من گرفت، من خودم هم دارم میگویم، دیدم راست میگوید. گفتم: ممنون، تشکر. این مگر به این حرف قانع شد؟ در چاپ بعد هم من درستش کردم، ولی میرود آن چاپ قدیمی که ما گیرمان نمیآید پیدا میکند به اینها نشان میدهد، ببین فلانی بیسواد است. ما هم ادعای سوادی نکردیم. من اشتباه کردم البته ممکن است، من خیلی شاید خودم نفهمم. البته من، اگر بدانم یک جملهای در کتابم اشتباه است باید، واجب است که درستش کنم، مخصوصاً اشتباه غیر ادبی باشد. آن وقت ما اگر ندانم، ممکن است دهها، من حدود چهل کتاب نوشته باشم، در هر کتابی، دهها اشتباه باشد، اشتباه که مسئلهای نیست. اما این آقا ادبیات را بلد است ایشان و آن شخص را نمیگویم، جلوتر، الحمدلله هیچ کدام تکلیف نمیکنید و من یک کسی را یک وقتی بود، تازگیها نیست تازگیها کتابهای ما یک مقدار اصلاح شده، حالا شاید کمتر بتوانند ایراد بگیرند، باز هم ایراد دارد خیلی هم ممنون میشویم کسانی که کتابهای ما را مطالعه میکنند، ایرادی دیدند به ما بگویند تا در چاپهای بعد درستش کنیم.
به هر حال، این آقا، در ادبیات مرده، همین جا بایستد، هر کس در هر جا ایستاد، مرده. یکی در گناه مرده، هر کاری میکند خودش را نمیتواند از گناه نجات دهد. یکی در عبادت مرده، من در مسجد بالاسر حضرت معصومه، طلبه بودم یک آقایی کنار من نشسته بود. قبل از اذان صبح رفته بودیم آن موقع، میخواستیم آدم خوبی باشیم باصطلاح، این تعریف از خودم نیست شاید من هم در همان نماز شبها مرده بودم. چون اگر انسان در هر چیزی بمیرد، مرده است فرقی نمیکند. نشسته بودیم نماز نافلهمان را میخواندیم و یک نفر هم نزد ما نشسته بود، مفاتیح داشت میخواند خیلی هم گریه میکرد و حال خوبی داشت. میخواستم بروم نماز جماعت صبح را بخوانم، گفت: پشت سر این گردن کلفت نروی نماز صبح بخوانی. گفتم: چه کسی را میگویی؟ خدا رحمت کند مرحوم آیت الله نجفی، مرجع تقلید را، گفتم: ایشان را میگویی؟ گفت: بله. این آقا الآن آمده ما از دو ساعت به اذان صبح اینجا نشستیم، داریم عبادت میکنیم این الآن از خواب بلند شده آمده، من بروم پشت سر او نماز بخوانم؟ باور کنید من اگر آن جا زورم میرسید یا اشکالی نداشت، این را میزدم. گفتم: آقا تو چرا این حرف را میزنی؟ گفت: ببین، انسان خوب، صالح این است اشاره کرد به اشکهایی که روی مفاتیح ریخته بود. این آدم، در این مرحله، در همین مرده، یک مردهای است اینجا نشسته. باور کنید اینطوری است.
غرور! من اگر به هر چیزی مغرور شدم، هر روزی که دیدید من به شما عرض کردم، من از همه باسوادتر هستم، من علمم این گونه، بدانید من هم محتضر هستم دارم میمیرم، لذا مردم. انسان معنا ندارد سر این گونه، در عبادت میمیرد، در فقه، من مجتهد هستم! مجتهد هستی، چه کار کنم؟ خوش به حالت که مجتهد هستی. من یک طبیب حاذق هستم! خدا حفظت کند. هر کس منیّت داشت، این همان جا مرده! این نکات را گوش دهید. انسان نباید یک جا توقف کند «يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ»[12] ای اهل شهر، برای شما توقفگاهی نیست. هیچ جا نایستید بروید جلو. از آن لحظهای که خدا ما را خلق کرده حتی ارواحمان را، از آن وقت باید چیز یاد بگیریم بیایم در این دنیا، چیز یاد بگیریم، در عالم برزخ چیز یاد بگیریم، در بهشت چیز یاد بگیریم نگویید: آن جا دیگر لازم نیست چیزی یاد بگیریم. نه اگر هر وقتی که باصطلاح، فکرتان، هوشتان، حافظهتان متوقف شد اصلاً مردهاید. یعنی هر وقت شما، در یک جایی قرار گرفتید هیچ چیزی بلد نمیشوید، هیچ چیزی را نمیفهمید، هیچ چیزی را درک نمیکنید، همان جا انسان مرده.
شب قدر! انسان را پیش میبرد، انسان را جلو میبرد، انسان را از خواب غفلت باید بیدار کند، توبه کند. یک انسانی باشد در راه خدا با استقامت، استقامت در چه؟ در راه راست و صراط مستقیم. با کمال محبت به پروردگار، با جنگ با نفس، نفس ما چه کاره است که ما را به زمین بزند؟ با شیطان! برسد به جایی که امشب، نوبۀ این مطالبی است که میخواهم عرض کنم برسد به جایی که با خدا انس بگیرد. مأنوس با خدا باشد، انس با پروردگار! خدا را شکر کنید که حالت انس به شما، خدای تعالی امشب داده و میدهد إنشاءالله.
دعا، حالت انسی برای انسان است. دعا، معنایش این نیست تو هر چه میگویی، همین امروز صحبت در جلسۀ کانون بود با دوستان نشسته بودیم که ما اشتباه کردیم ما بنده هستیم یا خدا؟ ما این اشتباه را باید حل کنیم، بنده کیست؟ هیچ کس نمیگوید: ما نیستیم. نه قاعدهاش این است که بنده حرف گوش دهد فرمان بردارد و مولا فرمان بدهد. اگر ما فرمان دادیم و فرمان نبردیم چه میشویم؟ حواسمان پرت شده اشتباه کردیم. ما اصلاً امشب بشمارید همین خود ما در این مجلس، البته دستور است، ببینید چقدر چیز از خدا میخواهیم؟ چقدر دعا میکنیم؟ شاید متجاوز از صد یا دویست تا و همین امشب چقدر خدا از ما کار خواسته؟ او چقدر از ما کار خواسته؟ ما چقدر از خدا میخواهیم و چقدر خدا از ما توقع دارد کارهایی که گفته حتماً انجام دهیم و ما چقدر توقع داریم؟ مخصوصاً یک حاجتی گذاشته که بیخ گلویمان را گرفته باشد، اگر امروز طلبکار درب خانهتان آمده باشد، طلبش را بخواهد یا یک کسالتی پیدا کرده باشد انسان همین امروز که درد به او فشار بیاورد، آن وقت میبینید چطور از خدا مثل یک مولا، امر میکنید! خدا حتماً باید این کار شود. صبح هم اگر نشود با خدا دعوا میکنید این گونه. اما کسی که با خدا مأنوس است انس با پروردگار دارد اولاً باید تسلیم و رضا و خدمتتان عرض شود که خلوص و اینها هم در ردیف باشد واقعاً انسان که راضی به رضای پروردگار است، هر چه خدا میخواهد همان را میخواهد.
این شعر بابا طاهر خیلی به نظر من جالب است. «یکی وصل و یکی هجران پسندد / یکی درد و یکی درمان پسندد / من از درمان و درد و وصل و هجران / پسندم آنچه را جانان پسندد». جابر ابن عبدالله انصاری، فکر نکنید این از ابتکارات فکری بابا طاهر است، نه جابر، کسی است که در دامن پیغمبر اکرم بوده، تحت تربیت علی ابن ابیطالب بوده، همیشه آدم خوبی بود. بعد حضرت امام حسن را دیده، حضرت امام حسین را دیده، امام سجاد را هم دیده، پنج معصوم و همیشه آدم خوبی بود. حضرت باقر (علیه السلام) را هم زیارت کرده، تنها صحابی که حضرت باقر را زیارت کرد، جابر ابن عبدالله انصاری بود و حضرت به وسیلۀ او، سلام فرستادند و از روایات صحیحۀ معروفۀ خدمت شما عرض شود این روایت بین شیعه و سنی است که وقتی جابر سؤال کرد اولی الأمر چه کسانی هستند؟ پیغمبر فرمود: اول آنها علی ابن ابیطالب، بعد امام حسن، بعد امام حسین، مفصل است بعد امام سجاد زین العابدین و بعد محمد بن علی الباقر و أنت یا جابر، تو ای جابر او را میبینی و سلام مرا به او برسان.
یک روز در منزل امام سجاد نشسته بود دید یک جوانی وارد اتاق شد، نگاهش کرد گفت: اسمت چیست؟ گفت: محمد، پسر چه کسی هستی؟ پسر علی ابن الحسین. یک مقدار جلو راه برو، راه رفت جابر معروف است کور بود اگر هم آن روز اربعین هم چشمانش نمیدید به خاطر این بود که زیاد گریه کرده بود. راه رفت گفت: به تو بشارت دهم که سلام پیغمبر را برای تو حامل هستم، پیغمبر اکرم به تو سلام رساند. این جابر، مریض میشود در میان خانه افتاده، امام باقر برای عیادتش میروند. حضرت باقر میفرمایند: حالت چطور است؟ میگوید: الحمدلله، خیلی خوب هستم. انقدر خوب هستم که فقر را بهتر از ثروت میخواهم خیلی مقام است! آدم ثروت دنیا را نخواسته باشد و فقر را بیشتر دوست داشته باشد و مرض را بهتر از صحت میخواهد، وقتی هم مریض است با خدا بهتر راز و نیاز میکند مثلاً. حضرت فرمود: ما اینطور نیستیم. ما اینطور نیستیم ما اهلبیت پیغمبر، این گونه که تو میگویی نیستیم. آقا شما چطور هستید؟ این درس آخر را که مقام تسلیم است و مقام رضاست باید از امام باقر تعلیم بگیرد، حضرت فرمود: ما هر چه خدا میخواهد همان را میخواهیم اگر برای ما ثروت میخواهد ما هم ثروت میخواهیم، اگر برای ما فقر میخواهد ما هم فقر میخواهیم، اگر برای ما مرض میخواهد ما هم مرض میخواهیم، اگر برای ما صحت بخواهد همان را میخواهیم. یکی وصل و یکی هجران پسندد، معنایش همین است. تسلیم در مقابل پروردگار! رضا در مقابل خواست خدا! انسان راضی باشد. راضی یعنی چه؟ یعنی خشنود. خوشحالم که تو برای من، اینها را خواستی.
ببینید حسین ابن علی (علیه السلام) وقتی که به طرف کربلا دارد میآید، از او میپرسند کجا میروی؟ و چرا میروی؟ و کشته میشوی؟ در خواب دیدم پیغمبر اکرم فرمود: «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلا»[13] خدا میخواهد تو را کشته ببیند، این را خدا میخواهد. اینجا هم امام حسین نفرمود: من چه گناهی کردم، چرا من کشته شوم؟ چرا؟ این حرفها نه. روز عاشوراء هم که در گودی قتلگاه افتاده، دیگر آن لحظات آخر عمرشان را میگذراند آن شخص میگوید: گوش دادم که امام حسین زیر لب چه میگوید؟ با خودم فکر کردم حتماً حضرت نفرین میکند. گوش دادم ببینم چه میگوید، دیدم میفرماید: «رضیً برضائک» ـ قطع صدا 46:45 و صحبتهای متفرقه ـ
خداست اینها در این روزها از خدا چیزهای بزرگ میخواهند که یکی از آن، رسیدن به مقام رضا است، راضی باشیم به رضای حق، «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ» امشب چه میشود؟ خدای تعالی میفرماید: امشب چه میشود؟ این جریان تا روز قیامت هست. تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ» اصلاً از اسم قدر، معلوم میشود که امشب، چه شبی است، قدر یعنی اندازهگیری، اندازه، لیاقتش است انسان هر چه نشان داده باشد.
شما یک شاگرد میآورید داخل مغازه، یک کارمند میآورید داخل اداره، این یک سال امتحانی با او کار میکنید، این لیاقتش را نشان میدهد میگویید: یک سال گذشت این به درد آن کار نمیخورد، این لایق فلان کار نیست این حسابدار خوبی نیست، برای فلان کار، برای جارو کشیدن داخل اداره بد نیست یک جارو بدهیم دستش کار کند، اگر بیرونش نکنند. اما یک کسی خودش را نشان میدهد، لیاقتش را نشان میدهد. شش ماه اول پشت این میز پایینی نشسته بود، شش ماه بعد میبرند بالاتر مینشانند. لااقل سال بعد یک ارتقاء، یک رتبه به او میدهند دائم بالا میرود.
لیله قدر، این لیاقت سال گذشتۀ شما را میسنجد، ما هر نفرمان یک مأمور داریم، خدا هم کارش را روی همان برنامههای عادی تقریباً تنظیم شده، مأمور داریم. تمام اعمال ما را، این مأمورین ما، رقیب و عتیدی که هست اینها کاری به این که ما کار خوب یا بد میکنیم ندارند، کارهای ما را مینویسند علاوه بر اینکه در هر هفتهای دو روز، خدمت امام زمان اینها را میبرند امشب خدمت امام عصر میآورند، حاصل جمع معلوم، کارکرد معلوم، لیاقت هم معلوم! خدمت امام زمان میگذارند. إنشاءالله وقتی ظهور شد اینها را ما خواهیم دید. چون غیبت صغری، ظهور امام عصر ارواحنا فداه است، همان طور که در قیامت، پروندهها به دست انسان میآید خودش میبیند.
«كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا»[14] تو امروز کافی است خودت حساب خودت را، بکنی، در زمان ظهور هم همینطور است. ما میبینیم که چطور نامۀ اعمالمان را خدمت امام زمان آوردند. امشب با چشم دل ببینید، نامۀ اعمال شما را آوردند، شما خودتان هم میتوانید حساب سال گذشتهتان را کنید، یک سال که بیشتر نگذشته، چقدر گناه کردیم؟ چقدر معصیت کردیم؟ چقدر غافل از خدا بودیم؟ چقدر واقعاً لیاقت داریم؟ من که فکر میکنم هر سال ما را باید از در بیرون کنند، هیچ به درد کارهایی که آنها میگویند ما نمیخوریم، هیچی هیچی. نه در دوستیمان خیلی وفادار هستیم، نه در توبهمان خیلی وفادار هستیم، نه در استقامتمان خیلی کار کردیم ارزش داریم، در هیچی، اصلاً ما چه کسی هستیم؟ چه لیاقتی را الآن؟ چه کاری را الآن؟
حضرت صلوات الله علیه ظهور کند، شما استانداریتان خوب است؟ استان را از بین میبرید، حتی رشوه میگیرید اصلاً اوضاع خراب میشود. روابط را بر ضوابط، به قول خودمان ترجیح میدهیم. رفقا اول بیاید ما یک قدرتی پیدا کردیم، بیایند کارهایشان را درست کنیم. اسمش را هم میگذاریم خدمت به خلق، اگر خلق است که رفقای تو فقط خلق نیستند. خوشا به حال کسی که با یکی از این آقایان مسئولین، در زمان ظهور را میگویم، حالا که کسی به کسی نیست یعنی حقایق شناخته نمیشود. آنطوری اگر باشد ظلم و جور در دنیا پر میشود. خوشا به حال آن کسی که با یکی از این مسئولین رفیق باشد، همۀ کارش درست است. آهن برای ساختمان، به او میدهند خدمت شما عرض شود که تمام چیزها، از تعاونی به او میدهند و امتیاز هم به او میدهند باریک الله هم به او میگویند. اما یک کسی این رابطهها را نداشته باشد باید بدبختی بکشد، اگر این باشد که باید باز همین جریانات دنیای امروز ماست، چه کسی گفته یک صدام پیدا شود این کرۀ زمین، بیست و پنج میلیون، بیست میلیون جمعیت را لااقل این گونه بیچاره کند. آخر یک نفر آدم، هیچ کس هم نمیتواند چیزی بگوید، چه کسی این را بر سر کار آورده؟ یا ممالک دیگر، این یکی از آن است. آن بالاترش، مثل این است. مردم اگر شما فکر میکنید در آمریکا، آزادی را مردم خودشان انتخاب میکنند، واقعاً خودشان انتخاب میکنند. هیچ جا آزادی نیست و اگر آزادی باشد مردم افکارشان انقدر رشد ندارد بتوانند آن بهترین را انتخاب کنند. هر چه معروفتر باشد، ستارۀ سینما بوده، در سینما و تلویزیون شناختند، رفتند به او رأی دادند، اینگونه.
اما زمان ظهور، که ما إنشاءالله امشب میخواهیم، اینها را که عرض میکنم که امشب با چشم دل، آن وضع را ببینید. در زمان ظهور، هر کسی مطابق لیاقت خودش، برایش تقدیر میشود. تقدیر یعنی موقعیت به او دادن. یعنی سمت به او دادن، یعنی در حد او، برایش کار دادن، به او کار دادند. تو چقدر لیاقت داری؟ چقدر شخصیت داری؟ چقدر ارزش داری؟ یک آدم بیسوادی که خدمت شما عرض شود صد تا در روز گناه میکند این را که هیچوقت نمیآیند رئیس مملکت کنند. یکی از این آقایان میگفت: یکی از این ممالک آفریقایی رفتیم، رئیس جمهورش اصلاً دیوانه است. این گونه است آدم دیوانهای را بیاورند در رأس کار قرار دهند.
زمان ظهور این گونه نیست. تقدیرات، طبق لیاقتها. ما امشب باید فکر کنیم باید ببینیم چقدر لیاقت داریم؟ لیاقتمان در چه حدی است؟ خودمان هم خوب میتوانیم بفهمیم و مطابق آن لیاقت، ما توقع داشته باشیم. اگر یک وقت مطابق لیاقتتان به شما مقامی داده نشد، گله کنید. نمازهایتان را مرتب خواندید با توجه و با حضور قلب و هیچ گناهی هم نکردید و هیچ معصیتی هم نکردید و واقعاً غروری هم ندارید و به سوی کمالات هم بیشتر میخواهید پیشرفت کنید، باید طبق آیۀ شریفۀ «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[15] هم دنیایتان درست میشود و هم آخرتتان.
اما اگر نه، «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا»[16] کسی که اصلاً به یاد خدا نبوده، اصلاً به خدا فکر نمیکرد، اعراض از یاد خدا کرده، این شخص روزیاش تنگ میشود مریض میشود و به خدا قسم، من در تمام عمرم، این را تجربه کردم که شبهای قدر، همۀ نواقص خودم را فکر کردم، امشب این را تجربه کنید، نواقص کار خودتان را فکر کنید و این نواقص را تصمیم بگیرید ترک کنید و معتقد شوید که اگر عدلی در کار باشد که هست، نام ما را در زمرۀ اشقیاء خواهد نوشت. یعنی عدالت ایجاد میکند که ما ناممان در زمرۀ اشقیاء باشد.
امام زمان هم که عدل را عمل میکند، پس رأفت کجاست؟ رأفت بله شما امشب میتوانید رأفت و مهربانی امام زمان را نسبت به خودتان جلب کنید. من یکی از اولیاء خدا را دیدم در ناگهان شب بیست و سوم وارد اتاقش شدم، نمیدانستم که ایشان با خدا خلوت کرده، دیدم عمامهاش را به گردنش بسته، بسته به چارچوب در، دقیقاً مثل یک حالا چون از اولیاء خدا بود، خودش خیلی حالت ذلّت، این دستهایش مثل اینکه دامن امام زمان، آقا جان نام من را در سعداء بنویس، آنهایی که چشم باز دارند. «چشم دل باز کن که جان بین/ آنچه نادیدنی است آن بین» گریه، گریه، گریه متوجه نبود که من پشت سر او ایستادم، من هم خوشم آمد باید یاد بگیریم، من خیلی چیزها را از اعمال اولیاء خدا یاد گرفتم.
یکی از اولیاء خدا در این مواقع، در بازار بزرگ، در کاروانسرای محمدیه، در یکی از این اتاقهایش، یکی از اولیاء خدا آن جا زندگی میکرد، من با پدرم آنجا رفتم. این رو به قبله نشسته بود داشت زیارت عاشوراء میخواند این به صد لعن که رسید، مثل اینکه این اصحاب عمر سعد، طرف چپ او نشستند، گفت: اللهم العن… به گونهای این قیافه را پر کرده بود، خیال کردم آن مواقع تقریباً بچه بودم، گفتم: شاید او کسی را میبیند که ما نمیبینیم. بعد موقع سلام که رسید دستش را گذاشت به روی سینهاش به طرف راستش، «اَلسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي»[17] تا آخر. اینها خیلی مهم است، شب قدر، هیچ مانعی ندارد هر وقت الآن هم، در همین مجلس، چراغها را خاموش خواهند کرد وقتمان هم إنشاءالله حالا زیاد است و امشب هم دیگر سینه زدن ندارید که إنشاءالله باید همین دعاها را بخوانید، یک حالت خواهش و تمنا.
آقایان به خدا قسم، من چطور، نمیتوانم در این وقت، چطور به این بچهها لااقل بفهمانم که با گریه و زاری، سعادت یک سالتان را میتوانید تأمین کنید، با خواهش! اسمتان را اگر در زمرۀ اشقیاء نوشته باشند بردارند این طرف بنویسند، میشود. لااقل به اندازهای که وقتی اسم شما را از داخل اداره، میگویند: آقا تو قبلاً چه میگویند؟ من اسمها را یادم رفته بازنشست میگویند، بازخرید میگویند، یک چیزی متوقف میکنند که این آقا خلاصه در اداره نیاید. بله؟ پاکسازی مربوط به انقلاب است. معتزل از خدمت، تا میگویند، فقط یک راه هم داشته باشی که رئیس مربوطه را شما ببینی و او یک کاری مگر کند و الا کس دیگر، کاری از او بر نمیآید. چطور آدم میرود پشت در اتاق میایستد، چطور با ادب وارد میشود، چطور اظهار تذلل میکند. چطوری است؟ ده برابر آن، صد برابر آن، باید امشب در مقابل امام زمان داشته باشیم. بکنید تا ببینید چطور استفاده میکنید. امشب اگر میخواهید در سال آینده، مریض نشوید باید امشب از امام زمان بخواهید، اگر میخواهید پولدار باشید امشب باید از امام زمان بخواهید. چون اعمال گذشتۀ ما، نه ما را پولدار میکند، نه ما را سالم نگه میدارد و نه ما را خوشبخت میکند، همۀ ما همینطور هستیم نگوییم حالا خوبها هستند، نه! هر کسی بگوید خوبانی هستند که این گونه نیستند، آن خوبان، مغرور هستند، اگر خودتان معتقد باشند. نه! هر چه هست باید امشب! آقا جان اعمال سال گذشتۀ من، ایجاب میکند من از اول، از همین فردا صبح مریض باشم تا آخر سال، این را شما درست کنید. بیپول باشم تا آخر سال، این را شما درست کنید.
از امام سؤال کردند ما شب قدر چه از خدا بخواهیم؟ این را میخواستم بگویم، فرمود: عافیت! عافیت از مرض، عافیت از فقر، عافیت از بدیها، ممکن است یک دشمنی، متوجه شود، پول هم داریم، سلامتی هم داریم، اما یک نفر که ما را دائماً تا سال دیگر، اذیت کند. زن شما دائماً با شما دعوا کند، بچههایتان خوب نباشد، انقدر هست که اگر من بخواهم بشمارم وقت میگیرد. امشب شما از امام زمان بخواهید همۀ اینها یادتان باشد، وقتی من به شما موقع قرآن سر گرفتن میگویم آقایان، یک چند لحظه ساکت میشویم شما خودتان دعا کنید، اینها را به یادتان بیاورید، آقا لیاقت شخصی من، ایجاب نمیکند که من سالم بمانم، من فقیر نشوم، من توسری خور جامعه نباشم، من آبرومند باشم، من اگر مثلاً مُردم به بهشت بروم، این لیاقت من ایجاب نمیکند، اما آقا تو خودت، اگر آنها نمیخواستند داخل دعاها نمیگفتند. همین امشب یک دعا دارد همان اولش این است که خدایا اگر من، از اشقیاء هستم رحم کن و نام مرا جزء خوشبختها، سعید یعنی خوشبخت، شقی یعنی بدبخت. اگر من جزء بدبختها هستم نام مرا جزء خوشبختها بنویس، خوشبختی! عافیت! عافیت یعنی خوشبختی.
این مسائل معنوی هست، حالا یکی هست فرض کنید چشمش باز است و حقیقت را میبیند، یکی هم کور است و کورها بنا نیست که چیزی نخواهند. میبینید که کوری اینجا وارد میشود جای نشستن کجاست؟ با چشم کورش وارد میشود گوشهای مینشیند و حاجتش را هم میخواهد و غذایش را هم میخورد و برنامههایش را هم انجام میدهد. حالا ما از دو حال خارج نیستیم، یا چشممان باز است و این حقایق را میبینیم. ببینید دو دو تا چهار تا باصطلاح، من میخواهم یک مقدار مطلب را ساده پیاده کنم. یا ما مسلمان هستیم یا مسلمان نیستیم. اگر مسلمان نیستیم که چرا اینجا نشستیم؟ برویم بخوابیم. اگر مسلمان هستیم این حقایق را حتماً باید قبول کنیم چون برای قرآن است، قرآن گفته، اگر کسی بگوید من قبول ندارم مسلمان نیست دست تر هم نمیشود به او زد. سورۀ قدر را میشود قبول نکنیم؟ سورۀ دخان، اول حمیم دخان، «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ * فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ»[18] اینها آیۀ قرآن است، ما از روایت و این مسائل که حالا ممکن است کسی بگوید سندش ضعیف است نیست. صریح قرآن است که امشب، «يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ» تقدیرات تعیین میشود.
پس ما مسلمان بودنمان ایجاب میکند که اینها را قبول داشته باشیم. حالا پس اگر قبول داریم یا میبینیم که خوشا به حالتان، یک عده هستند میبینند، یک عده هستند واقعاً مشاهده میکنند. اگر نمیبینیم، مثل کوری هستیم که آقا یک کاری باید بکند و خلاصه یک غذایی، یک کاری، یک نوعی، خودش را به حقیقت برساند، حالا ما شاید در همین حال باشیم که کور باشیم. من خودم را عرض میکنم، ما کورهایی هستیم حالا حضرت بقیة الله را با چشم دل چه میدانم، کورها با چشم باطنشان، با چشم دلشان، وقتی در این گونه مجالس وارد میشوند میبینند جمعیتی، سر و صدا دارند میفهمند که اینجا جمعیتی هست، ولی به هر حال ما متوجه این مسائل نمیشویم. آقا دستت را بیانداز دامن امام زمان، همینطور بیا جلو، دستت به دامن امام زمان میرسد. خواهش میکنم مرا جزء سعداء قرار بده، همۀ کار امشبمان این است.
من همین امروز یک نفر، البته حق با ایشان بود به من گفت: امروز ادارات باز بود و فردا هم باز است، راست هم میگوید. روز گذشته باز بود و فردا هم باز است و اداری هم حالا نمیتواند ادارهاش را ترک کند، بنابراین شب سخت است شب بیست و سوم تا اذان صبح بیدار نشستن. الآن هم شاید اکثر شما، واقعاً خستهتر از شب بیست و یکم باشید من به ایشان میدانید چه گفتم؟ گفتم: یک شب انسان کار کند، از یک سال در اداره کار کند درآمدش بیشتر است، ما دنبال درآمد هستیم، امشب یک سال، بنا بود هشتاد و پنج سال درآمد را در یک شب دربیاورید. یعنی انسان، این حرفها ندارد. لذا اگر خواب در چشمانتان آمد، از چشمانتان خواهش کنید که امشب را به ما مهلت دهد. هر طوری هست خودتان را سرحال نگه دارید، من نظرم به کسی نبود چون بعد از اینکه گفتم، بعضیها را دیدم مثل اینکه چرتشان پاره شد. خواهش کنید، از نفستان تمنا کنید، از خدایتان، از چشمتان که امشب را به ما کمک کن، ما امشب با تو باشیم و بتوانیم یک تضرع و زاری، در خانۀ خدا کنیم. حالا صبح بروید اداره چرت هم بزنید مهم نیست مثل وقتهایی که انسان خسته است، به هر حال إنشاءالله درست میشود.
حالا باید برویم در خانۀ خدا. از چیزهایی که امشب مستحب است خیلی چیزها هست، عرض کردم خیلی عبادت است اگر به آن اضافه کنند در همین شبها، باز هم شاید کار باشد. یکی زیارت حضرت اباعبدالله الحسین است، زیارت سیدالشهداء، در شب قدر مستحب است. زیارت دو نوع ممکن است یکی اینکه بلند شود انسان برود به عراق و بعد هم برود کربلا، وارد حرم شود و زیارت کند. که ظاهر این دستورات در مورد زیارت هم، این را میگیرد چون این هر دو را دارد. اما حالا اگر این میسّر نشد.
ما یک وقتی رفته بودیم باختران، با خانواده و اینها، آن وقت هم راه عراق بسته بود. منتهی زمان قبل بود. این را میگویم برای اینکه شما هم، همین حالت را داشته باشید. به خانواده گفتم: کربلا برای زیارت برویم. گفتند: مگر میشود؟ گفتم: بله، برویم. اینها را سوار ماشین کردیم رفتیم قصر شیرین و از قصر شیرین هم رفتیم برای خسروی و وارد گمرک شدیم، گمرک مثل دو دروازه است از این در به آن در. وارد گمرک شدیم و پلیس گمرک آمد که آقا کجا؟ میخواهیم کربلا برویم. گفت: شما گذرنامه دارید؟ گفتم: ندادند، ما تهران خیلی میخواستیم گذرنامه داشته باشیم نشد. گفت: پس نمیشود. گفتم: نمیشود معلوم شد تا همین جا بیشتر به ما اجازه نمیدهند، وظیفۀ ما تا همین جا بود. حداقلش فکر کرد ما مثلاً دیوانه شدیم از این همه راه آمدیم، بدون گذرنامه، مثل اینکه شما الآن بدون گذرنامه بلند شوید بروید. آمدیم از ماشین پیاده شدیم و خانواده و بچهها را گفتیم بایستند و اول به آقا سیدالشهداء عرض کردیم آقا تا اینجا ما میتوانستیم و آمدیم، از اینجا به بعد نگذاشتند. آن رئیس گمرک، دید ما حالی داریم و گریه میکنیم گفت: آقا ما را نفرین نکنید، ما بگذاریم آنها نمیگذارند. گفتم: نه ما شما را کار نداریم. ما نه به شما بد میگوییم و نه به آنها، حالا شما به قول خودتان مأمور و معذور هستید.
آنجا کنار همان ساختمان گمرک ایستادیم، «اَلسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» زیارت خواندیم، زیارت دوره، زیارت وارث را خواندم و بعد زیارت علیاکبر و بعد زیارت سایر شهداء و زیارت حضرت ابوالفضل و بعد به اینها گفتیم برویم نجف، نجف زیارت امیرالمؤمنین و بعد رفتیم کاظمین و بعد ظرف یک ساعت. دیدم کمکم این مأمورین گمرک هم بیکار بودند کسی در آن وقت آن طرف نمیآمد. اینها آمدند ایستادند، یک حالی و یک توجهی و اینها، بعد هم داخل ماشین نشستیم و برگشتیم. حالا زیارت، تنها آن نیست که انسان، بلند شود داخل حرم برود. آن البته کامل آن است، وقتی نمیگذارند، نمیشود از همین جا. گرچه دور هستیم، به یاد تو سخن میگوییم. از نظر اعتقاداتی که همین دیشب برای شما شرح دادم امام در داخل حرمش، در داخل ضریحش، با اقصی نقاط عالم، توجهش فرقی نمیکند. ما همین امشب، همین زیارت را، همینطوری بخوانیم. زیارت سیدالشهداء (علیه السلام)، انسان با سفر روحی، با قدمهای محبتآمیز روحی، برای زیارت میرود. بعد هم إنشاءالله شب قدر است میرویم در خانۀ پروردگار.
روضه
یک قدمی برداریم به طرف کربلا، یک قدم بلندتری برداریم کنار گودی قتلگاه برویم. من یک روز در کربلا، با مرحوم حاج ملا آقا جان بودم. آمدم به ایشان گفتم: امروز من یک چیزی کشف کردم، گفت: چه؟ گفتم: من رفتم کنار گودی قتلگاه، دیدم ایشان رنگش تقریباً پرید، گفت: تو سیدی رفتی آنجا و آنجا را دیدی و جان ندادی آمدی بیرون؟ چطور؟ من سالهاست میآیم کربلا، کنار گودی قتلگاه نمیروم، واقعاً عجیب است! الآن محل گودی قتلگاه هست.
یک قدم روحی برداریم، بدنی که بر میداریم از اینجا تا کربلا، یک قدم هم عمیقتر، از نظر مکانی قدم برداشتید، از نظر زمانی هم قدم بردارید. کنار گودی قتلگاه حضرت زینب (سلام الله علیها) را تنها نگذارید. برویم دسته جمعی، حالا میخواهید شب عاشورا را انتخاب کنید مانعی ندارد، میخواهید صبح یازدهم محرم را انتخاب کنید مانعی ندارد. میخواهید ساعتی که اسب بیصاحب سیدالشهداء، چراغها را هم خاموش کنید إنشاءالله حال عزای بهتری امشب پیدا کنیم. آن وقتی که ذوالجناح به طرف خیمههای حرم آمد، این را اگر امام نفرموده بود من نمیگفتم. آنهایی که متوجه بودند دیدند، ذوالجناح صدا میزند: ؟؟؟ به تعبیر ما، وای بر امتی که پسر دختر پیغمبرشان را کشتند. هشتاد نفر زن و بچه از میان خیمهها بیرون ریختند. اطراف ذوالجناح را گرفتند هر کسی حرفی میزند. حضرت سکینه (سلام الله علیها) آمد دست به گردن ذوالجناح انداخت، صدا زد: «یا جواد أبی» به تعبیر ما، ای ذوالجناح، پدرم وقتی از خیمهها رفت، لبهایش تشنه بود، بگو ببینم آیا قطرۀ آبی به لبهای عطشانش رساندند؟ یا با لبهای تشنه شهیدش کردند؟
[1]. قدر، آیات 3 تا 5.
[2]. فاتحه، آیه 4.
[3]. فاتحه، آیه 5.
[4]. فاتحه، آیه 2.
[5]. ابراهیم، آیه 34.
[6]. حمد، آیه 5.
[7]. نمل، آیه 42.
[8]. نمل، آیه 40.
[9]. الکافی، ج 2، ص 54.
[10]. الأمالی، النص، ص 123.
[11]. الأمالی، النص، ص 26.
[12]. أحزاب، آیه 13.
[13]. بحارالأنوار، ج 44، ص 364.
[14]. اسراء، آیه 14.
[15]. طلاق، آیات 2 و 3.
[16]. طه، آیه 124.
[17]. کامل الزیارات، النص، ص 178.
[18]. دخان، آیات 3 و 4.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.