۲۲ ربیع الاول ۱۴۲۷ قمری – ۱ اردیبهشت ۱۳۸۵ شمسی – دوری از ظن و گمان در ارتباط با خدای تعالی و حقایق

أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله، لا سیما علی بقیة الله روحی و ارواحنا العالمین لتراب مقدمه الفداه و العنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین، من الآن الی قیام یوم الدین.

«أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ * إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى»(نجم/23)

 

اتفاقاً دیشب بود، فکر می‌کردم که در این مجلس با شکوه شما و دوستان شهر پر از ذوق و محبت شیراز، چه مطلبی را خدمت آقایان عرض کنم؟ یک مطلبی به نظرم رسید که به جناب آقای باقری هم، دیشب در ماشین عرض می‌کردم و امروز این آیات، تصادفاً ما از همین جا هم گوش می‌دادیم و این‌ها خودش یک اشارات غیبی است که به دوستان بدانند که، إن‌شاءالله باید به آن‌چه گفته می‌شوند عمل کنند.

 

تصورات بشر درباره خدا و قرآن و معصومین علیهم‌السلام و اولیاءخدا ومعنویات واقعیت آنها

آیات وصف‌الحکم ربک را ما، این‌جا ما با غفلت کامل، مشغول صحبت بودیم، ولی از این آیه «إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا» ما شنیدیم. همین مطلب را من امروز می‌خواستم دربارۀ آن صحبت کنم، خیلی مطلب بسیار مهمی است که با عمل به آن، اگر موفق شویم، به همۀ حقایق می‌رسیم و بدون عمل به آن، هر چه هم زحمت بکشیم، باز احتمال انحرافش، خیلی زیاد است. مطلبی که، از این آیه اگر مفصل بخواهیم صحبت کنیم، به دست می‌آید و باید از نظر عقل هم، همین‌طور باشد این است که، اکثراً ما مردم، دربارۀ هر چیزی، یک تصوراتی در دل‌مان داریم. دربارۀ هر چیزی! دربارۀ خدا، دربارۀ پیامبران و پیغمبراکرم، دربارۀ ائمه‌اطهار علیهم‌السلام، دربارۀ اولیاءخدا، دربارۀ هر چیز خوب و بدی، حالا بدها زیاد مهم نیست، خوبها. دربارۀ ملائکه، دربارۀ قرآن، دربارۀ روحانیت، دربارۀ اکثر چیزهای خوب عالم دنیا، ما یک تصوراتی پیش خودمان داریم، یک مسائلی هم از جانب پروردگار هست. در گذشته هم بیشتر بوده، در زمان ما هم، کم نیست در گذشته از خدا که شروع کنیم، به صورت خورشید، به صورت ماه، به صورت ستارگان، این‌ها تصورات بشر بوده. تا جایی که اگر گذرتان به هندوستان بیافتد، در هر گذری، در هر محله‌ای، بت‌خانه‌هایی هست، این بت‌خانه‌ها من تحقیق زیادی در چند سفری که به هندوستان رفته‌ام، عبارتند از اشکالی که از خدا در ذهن‌شان آمده، آن را مجسمه کرده‌اند در داخل بت‌خانه گذاشته‌اند، مثلاً در یکی از شهرهایی که، جنبۀ کعبه برای هندوها دارد شهر بنارس، یک معبدی را، یک بت‌خانه‌ای را دیدم، بیست و دو گنبد طلا داشت، زیر هر گنبد، سه صورت از خدای‌تعالی بود که با سایر باصطلاح معابد، این صورت‌ها فرق می‌کرد. من گفتم، کدام یک از این‌ها بالأخره خداست؟ گفتند: پولدارهای هند، راجه‌ها، این‌ها در مکاشفات‌شان هر رنگی و هر شکلی خدا را دیدند، پول دادند این را مجسمه کردند و گنبدش را هم ساختند و این‌جا گذاشتند.

این برای زمان حال است، در گذشته در زمان حضرت ابراهیم، آذر که عموی حضرت ابراهیم است ظاهراً، ایشان بت تراش بود، بت‌ها را می‌ساخت، به هر شکلی که دوست داشت. حضرت ابراهیم هم، چون کوچک بود، زیر نظر ایشان بود به او می‌داد ببرد بازار بفروشد، او هم یک ریسمانی به گردن این‌ها می‌انداخت و می‌کشید، می‌گفت: بیایید این خدای بدبخت‌تان را بخرید و امثال این مسائل، در گذشته‌ها، نسبت به پروردگار بوده و هر چه انبیاء می‌‌آمدند و می‌گفتند که این که شما می‌گویید: خدا نیست، قبول نمی‌کردند تا زمان پیغمبراکرم.

پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم از این به بعد، صلوات‌ها را آهسته بفرستید. قبول نمی‌کردند ولی قرآن آورد، کتاب آورد، معجزه داشت. خود پیغمبراکرم را، اگر شما الآن به کتب باصطلاح اهل‌سنت مراجعه کنید، مطابق ظنون خودشان، پیغمبراکرم را معرفی کرده‌اند. در کتاب صحیح بخاری هست، شما ببینید پیغمبری که، در زمان رسالتش نستجیر بالله، من اگر نمی‌خواستم یک مطلبی را به شما بگویم، این مقدمه را نمی‌گفتم. پیغمبری که زن جوانش را، روی دوشش سوار بکند و به جایی ببرد که اهل‌حبشه، معرکه گرفته‌اند، چون عایشه کوچک بود و قدش نمی‌رسید که معرکه را نگاه کند، روی دوش پیغمبر بنشیند و نگاه کند. پیغمبری که، وسط نماز یادش نمی‌آید جُنب است، همان‌جا می‌رود غسل می‌کند و راوی صحیح بخاری می‌گوید که، وقتی‌که برگشت، پیغمبر، آب غسل از محاسنش می‌چکید و مردم را فرمود همین‌جا باشید، در همین محل از نماز باشید تا من برگردم. وقتی‌که برگشت، مردم همین‌طور ایستاده بودند، شما می‌دانید آن وقت‌‌ها به خصوص حمام سر خانه نبوده، حالا به هر نوعی، حالا بیشتر از زمان ما، طول می‌کشیده و برگشت و نماز را، ادامه داد. آن‌قدر مطالب از این قبیل، به پیغمبراکرم نسبت داده‌اند که، انسان وقتی فکر می‌کند می‌بیند پیغمبر، یک آدم معمولی که، سهل است یک شخص این‌طوری که باز در یک روایت مفصلی دارد که می‌خواهند پیغمبر را معرفی کنند، در آن روایت می‌گوید: پیغمبر در اتاق دراز کشیده بود، دخترهای باصطلاح مدینه، آمده بودند در مقابل پیغمبر می‌رقصیدند و یک آهنگی هم می‌زدند، در زده شد، در خانه کوبه‌اش صدا کرد، پیغمبر فرمود: زود تشکیلات‌تان را جمع کنید و همه را از وسط جمع کرد. ابی‌بکر وارد شد، یکی از این خانم‌ها پرسید چرا شما برای ایشان این وضع را به وجود آوردید؟ فرمود: او یک مرد مقدسی است از این لهو و لعب بدش می‌آید، نخواستم جلوی او، این کارها انجام شود. در موقع وفات هم که، پیغمبر را این‌طوری معرفی می‌کنند که «إن الرجل لیهجر» هذیان می‌گوید، بیهوده حرف می‌زند، این‌ها همه، چیزهایی است که دربارۀ پیغمبراکرم گفته‌اند. این‌ها همه ظنونی است که، بشر دربارۀ معنویات و حقایق و ملکوت عالم دارد. دربارۀ ملائکه، که آن‌قدر که خدا در قرآن فرموده: این‌ها را زن ندانید، باز هم وقتی‌که، می‌خواهیم یک نقشه‌ای، یک تصویری از ملائکه بکشیم، به صورت زن‌هایی می‌کشیم که دو بال دارد دارد. دربارۀ اولیاءخدا هم همین‌طور.

زاهد کسی است که یک لباس کثیف پاره‌ای پوشیده باشد زندگی درستی نداشته باشد، این‌طوری در ذهن‌مان می‌آید و بدبختی این است که همۀ معنویات را، ما می‌خواهیم با آن‌چه در ذهن‌مان هست تطبیق دهیم، ببینید این آیه چه می‌گوید؟ «إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ»(انعام/116)، اگر مردم پیروی نمی‌کنند مگر گمان‌شان را، «وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ»(نجم/23)، و هر چه که، نفس‌شان می‌خواهد خیلی روشن است. «وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى» این در صورتی است که از طرف پروردگار، هدایت برای آن‌ها آمده ولی «إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ» دنبال گمان‌شان می‌رفت.

اگر می‌خواهید به خدا برسید، باید ظن و گمان‌تان را ترک کنید

مگر برای انسان آن چه را که تمنا می‌کند نیست؟ این جمله خیلی عجیب است. یعنی شما اگر یک چیزی را فکر کردید و ظنّی به آن پیدا کردید و مطابعت از هوای‌نفس‌تان کردید، همان چیزی را که، خواستید به آن می‌رسید. «أَمْ لِلْإِنسَانِ مَا تَمَنَّى»(نجم/24)، و حال این‌که، آخرت اولی، یعنی از لحظۀ این‌که شما روح‌تان را خدا خلق کرد تا آخر، قیامت، برزخ، تمام این‌ها، این‌ها در اختیار خداست. شما اگر می‌خواهید چیزی بفهمید، بروید در خانۀ خدا، ظن و گمان خود‌تان را کنار بگذارید، اگر می‌خواهید به خدا برسید، باید ظن و گمان‌تان را ترک کنید. نمی‌شود که انسان، دربارۀ خدا آن فکر را بکند، به یک جای دیگری برود، نمی‌تواند دربارۀ پیغمبر این‌طوری که عرض کردم فکر کند و پیغمبری که، روح مقدسش آن ظرفیت را دارد که تمام علوم اولین و آخرین، در او قرار گرفته، این در این راه برود و آن راه را نرود یا باید انسان ظن و گمانش را به طور کلی کنار بگذارد. هر کس می‌خواهد به نهایت تزکیه‌نفس برسد آقایان، می‌خواهد به کمالات برسد، می‌خواهد در حقایق به حقیقت برسد، باید اول کاری که می‌کند، ظن و گمانش را دربارۀ حقایق، که از طریق هوای‌نفس می‌خواهد معتقد شود، این‌ها را کنار بگذارد، خودش را صاف و پاک کند. شما یا معلم هستید، یا معلم دیده‌اید یا تختۀ سیاه نویس هستید، یا تختۀ سیاه را دیدید چطور می‌نویسند، شما اگر نگاه کنید، می‌بینید اول کاری که، معلم روی تختۀ سیاهی که می‌خواهد بنویسد، کار می‌کند، این است که این تختۀ سیاه را از خطوط مختلف پاک می‌کند. یک چیزی بر می‌دارد حالا یک پارچه‌ای، هر چه که بهتر پاک کند، این تختۀ سیاه را از نوشته‌های قبلی پاک می‌کند، بعد شروع به نوشتن می‌کند.

 

کنار گذاشتن گمان و گوش دادن به گفته های کسانی که از طرف خدا حرف می زنند و فهمیدن حقیقت دین

اگر بخواهید به کمالات روحی برسید، اگر بخواهید به اعتقادات پاک برسید، اگر مایل باشید که همۀ حقایق را، خدای‌تعالی برایتان بیان کند، اول باید چیزهایی که مورد گمان شماست، کنار بریزید. دربارۀ امام‌زمان، دربارۀ ائمه‌اطهار، دربارۀ پیغمبراکرم، دربارۀ خدا و از آن طرف، دربارۀ اولیاءخدا، دربارۀ کسانی که شما می‌خواهید به آن‌ها اقتداء کنید، شما ببینید حتی یک امام‌جماعت، اگر کسی بخواهد به او اقتدا کند، نگفتند: ببینید چه شکلی است؟ نگفتند: ببینید قدش بلند است یا کوتاه است؟ شما خوشتان از قیافه‌اش می‌آید یا نمی‌آید؟ گفتند: عادل باشد. شما فقط و فقط باید روی عدالت این شخص فکر کنید. دوم گفتند: نمازش را صحیح بخواند، باید روی این دو چیز فکر کنید، این را از باب مثال عرض کردم، یعنی اگر خواستید به هر چیزی فکر کنید، اول مراجعه کنید به خدا و کسانی که از طرف خدا حرف می‌زنند برای شما، آن‌ها ببینید، دربارۀ این چیزی که شما می‌خواهید روی آن فکر کنید و معتقد به آن شوید، آن‌ها چه گفته‌اند؟ هر چه آن‌ها گفته‌اند شما همان را، محل فکر‌تان قرار دهید. همین مثالی که زدم، امام‌جماعت را، فقط عدالتش و صحیح نماز خواندنش برای شما، مطرح باشد. نه این‌که من از این آقا خوشم می‌آید، از آن آقا بدم می‌آید، حالا روی چه حسابی خوشت می‌آید, روی چه حسابی بدت می‌آید، این نباشد.

وقتی‌که می‌خواهید دربارۀ ذات‌مقدس پروردگار، معرفت پروردگار فکر کنید، در خانه ننشینید با خودتان فکر کنید، شما چیزی از ظن‌تان به دست‌تان نمی‌آید. باید همان طوری که مردم نیشابور، وقتی‌که چشم‌شان به علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام افتاد و او را صراط‌مستقیم تصور کردند و خاندان عصمت، این حضرت را به عنوان صراط‌مستقیم، برای شیعیان معین فرمودند، تا چشم‌شان به حضرت رضا صلوات‌اله‌علیه افتاد، عرض کردند: آقا یک روایتی از جد بزرگوارت، همین جمله هم خیلی عالی است. که یعنی شما راوی روایات پیغمبر هستید، دین خدا به شما ختم نمی‌شود، دین خدا به پیغمبراکرم ختم شده. شما باید آن چه را که بر پیغمبر نازل شده، از همان‌ها برای ما بگویید. من یک وقتی خودم فکر می‌کردم مردم نیشابور، عجب آدم‌های بی‌معرفتی بودند، چرا به حضرت نگفتند: هر چه می‌خواهی بگو. نه شاید این القاء از طرف خود حضرت رضا صلوات‌اله‌علیه بود، درس باید داده شود، امام مربی است لذا گفتند: یک کلمه‌ای که از پیغمبراکرم، نقل شود برای ما نقل کنید. پیغمبراکرم هم، با تمام سندش که اسمش این روایت حدیث سلسلة‌الذهب است. یعنی سلسلۀ راویانش همه از ائمه علیهم‌السلام هستند. این نکته را توجه کنید من نمی‌خواهم این حدیثی که همۀ شما یا حفظ هستید یا مکرر شنیدید، برایتان نقل کنم، به این نکاتش می‌خواهم توجه‌تان بدهم. از هر یک از ائمه‌اطهار با همۀ عظمت‌شان، با این‌که من معتقد هستم آن چه پیغمبراکرم دارد و از علم و عصمت، همۀ ائمه دارند جز این‌که پیغمبر، نبی است ولی این‌ها نبوت در مسائل دینی ندارند.

خود همین دعای ندبه، بیان می‌کند که «أَنْتَ‏ مِنِّي‏ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ‏ مِنْ‏ مُوسَى‏ إِلَّا أَنَّهُ‏ لَا نَبِيَ‏ بَعْدِي‏» (زادالمعاد،مفاتح‌الجنان/305)، تو جانشین من هستی، همۀ جانشین‌ها باید آن‌چه که، آن شخص اول دارد، این هم داشته باشد. نمی‌شود یک کسی را حتی در مغازۀ شما بگذارید که بعضی از اقلام را، قیمتش را بداند و بعضی‌ها را نداند و مسافرت بروید، باید همه را بداند. همۀ علوم دین را، علی‌بن‌ابیطالب اگر نمی‌دانست، پیغمبراکرم او را جانشین خودش قرار نمی‌داد. «إِلَّا أَنَّهُ‏ لَا نَبِيَ‏ بَعْدِي‏» یعنی از طرف خدا دربارۀ دین و معارف، وحی‌ای به تو نمی‌رسد، چون پیغمبراکرم، خاتم‌الأنبیاء است، ختم کرد، نبوت را پایان داد و در عین حال، ما حضرت رضا را هم، همین‌طور می‌دانیم. چه مردم نیشابور می‌گفتند که از جد بزرگوارت برای ما روایت نقل کن، چه نمی‌گفتند، حضرت رضا صلوات‌اله‌علیه از ایشان روایت‌ها را نقل می‌کند همۀ روایاتی که ائمه‌اطهار، امام‌صادق فرمودند: همۀ این‌ها از پیغمبراکرم است و لذا در روایات دارد اگر یک روایتی را گفتید مثلاً امام‌صادق فرموده و حضرت رضا فرموده باشد، اشکالی ندارد. اگر گفتید: رسول‌اکرم فرموده و امام‌صادق فرموده باشند، این هم اشکالی ندارد در روایت هست، و لذا بعضی از علماء من دیده بودم احتیاط می‌کردند و همه را نسبت به پیغمبراکرم می‌دادند که دروغ نشود.

 

راه رسیدن به وحدانیت خدا را امام علیه السلام نشان می دهد

بنابراین مردم نیشابور بالأخره، حقیقت یک چیز بود ولی حضرت رضا مخصوصاً «سمعت عن أبی موسی ابن جعفر، قال سمعت عن أبی جعفر ابن محمد، قال سمعت عن أبی محمد ابن علی الباقر، قال سمعت عن أبی علی ابن الحسین السجاد، قال سمعت عن أبی الحسین ابن علی، قال سمعت عن أبی علی ابن ابیطالب، قال سمعت عن رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم قال سمعت عن جبرائیل» ایشان را هم وسط گذاشتند. «قال سمعت عن الله تعالی» ببینید این درس است، درس‌ها را یاد بگیرید، ما بیشتر از هر چیزی دوست داریم که این جلسات، به صورت درس بیاید. این مطلب در ذهن شما باشد که، هر روایتی را که دیدید از هر امامی، این از پیغمبراکرم است. چه سندش را نقل کنند، چه سند آن را نقل نکنند و این را هم باز بدانید که هر روایتی که از پیغمبراکرم باشد، از خداست. چون خدای‌تعالی در قرآن می‌فرماید: «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى»(نجم/3-4)، اگر این‌ها را خوب یاد بگیرید، یک امتیازی شما پیدا می‌کنید، در بین مردم، که نه آقا امام‌صادق نفرموده، حضرت سجاد فرموده، ما می‌گوییم: همۀ آن‌‌ها را، از یک نفر نقل می‌کنند و او هم از خدا، این حقیقت دین است، این را داشته باشید.

اصل مطلب این بود که فرمود: خدا گفته که «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ حِصْنِي فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِي وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي‏»(بحارالانوار: 49/127)، یک جملۀ کوتاه ولی خیلی پر حرف، «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ» یک کلمه است کسی که بگوید: «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ» این کارش درست است، حالا خلاصه‌اش است. خب اگر کسی فرعون را خدا بداند و تنها او را هم خدا بداند باز هم می‌تواند بگوید که «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ» اسم فرعون را هم إله می‌گذارد «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ» خوب می‌فهمید؟ خورشید هم یک دانه است، در آن‌چه که ما می‌بینیم، که این نور را بدهد، اسم آن را الله می‌گذاریم، آن‌هایی که خورشید را می‌پرستیدند، آن را الله می‌دانستند، این‌ها هم «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ» می‌گویند. خب دقت کنید!

اگر شما رئیس اداره‌تان را به عنوان رزق دهنده‌تان، پذیرفتید و خدا را از کار برکنار کردید باز هم «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ»، اسمش را بگذاریم فقط اسم، سر اسم است دیگر، این‌ها هم «إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم» این اسم‌ها را شما گذاشتید، اگر گفتید سیزده به در از خانه بیرون نرویم، نحس است برایمان هر چه خدا بخواهد یا نخواهد، نحسی آن هست، پس آن کسی که، اعمال قدرت در بدبختی شما می‌کند، رفتن بیرون از خانه یا نرفتن آن است مثلاً، این‌جا هم، «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ» اسمش را الله می‌گذاریم. چون هر چیزی که مستقل از خدای‌تعالی، مستقل از خدای‌تعالی فعال باشد، به خدا کاری نداریم، خدا اذن بدهد یا ندهد، این کار خودش را می‌کند، این اسمش را فقط الله می‌گذاریم درست می‌شود، «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ».

این جمله‌ای که این را تنظیم می‌کند می‌دانید چه است؟ آن جملۀ آخری است که حضرت رضا از خودش گفت، دیگر نگفت: پیغمبراکرم فرموده، پیغمبراکرم در تمام قرآن و احادیث و خدای‌تعالی، در سراسر قرآن فرموده، اگر کسی این حرف را قبول نکند مسلمان نیست. آن چه بود؟ گفت: «بشرطها و أنا من شروطها» یعنی اگر می‌خواهید وحدانیت خدا را، به آن برسید، باید در ارتباط با من باشید، راهی را که من به شما نشان می‌دهم، آن راه صحیح است، آن‌جا دیگر همان اللهی که، بر پیغمبراکرم، قرآن را نازل می‌کند، همان اللهی که، همۀ اشیاء تحت نظر اوست، هر چه شما بگویید بد است، بخواهد خوبش بکند، خوبش می‌کند، «وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ»(بقره/216)، خیلی از چیزها هست که شما بد می‌دانید یا خوب می‌دانید، هر چه خدا خوب می‌داند یا بد می‌داند، آن درست است.

 

ظن و گمان بدون ارتباط با قرآن و خدا هوای‌نفس است

این ظنون شما ببینید، «إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ» در مقام مذمت، ذات مقدس پروردگار، به این عده می‌فرماید: که پیرو ظن هستند. «وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ» ظن و گمان شما، «مِّن دُونِ اللّهِ»(آل‌عمران/64)، یعنی اگر ارتباطی با قرآن نداشته باشد، اگر ارتباطی با حقایق نداشته باشد، ظن و گمان شما، همان هوای‌نفس شماست «وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى» اگر هدایت از طرف خدا نرسیده بود، هر کاری می‌خواستند بکنند، مورد مؤاخذه و مورد باصطلاح سرزنش نبودند اما از طرف خدا هدایت آمده است.

 

اگر می‌خواهید پیشرفت کنید پیروی نکردن از ظن و گمان از شرایط سالک‌الی‌الله است

پس باید اول کاری که می‌کنیم، همۀ ما، از کسی که تازه مکلّف شده، تا پیرمرد مُسن، کاری که می‌کنیم، عالِم، جاهل، خدمت شما عرض شود پرفسور، نمی‌دانم مهندس، مجتهد، آیت‌الله، حجت‌الإسلام، هر چه که هست، این باید اگر مسلمان است و خدا را قبول دارد باید چه کار کند؟ پیرو ظنّش نباشد، در خانه بنشینید و هر چه که، گمان می‌کنید و بی اساس است این‌ها را دور بریزید، اگر می‌خواهید پیشرفت کنید این از شرایط سالک‌الی‌الله است. یعنی اگر سالک‌الی‌الله این کار را نکند، به هیچ وجه، موفق نمی‌شود. شما از شیراز حرکت می‌کنید می‌خواهید مثلاً تهران بروید، با خودتان فکر می‌کنید که از این راه بروم تهران می‌روم. از هیچ کس هم نمی‌پرسید، از کسی که مطلع هست نمی‌پرسید، خودتان هم یقین ندارید. احتمال دارد تصادفاً راه تهران را در پیش بگیرید ولی تا خود تهران، دائماً دلهره دارید که من هر چه می‌روم ممکن است راه را دور بکنم و بالأخره هم اشتباه می‌کنید و درصد درستکاری شما، خیلی کم است و حتی اسلام برای این‌که جلوی این کار را، چون مسئلۀ اعتقادات و دین، خیلی حساس است، در تفسیر قرآن یک روایت داریم که اگر کسی قرآن را تفسیر به رأی خودش کند، «إِنْ اصاب فَقَدْ أَخْطَأ»(بحارالانوار: 101/160)، اگر درست هم تفسیر کند خطا کرده است. شما را در راه تهران ببینند، یکی بپرسد آقا تهران از همین طرف می‌رود می‌گوید، بگوید نمی‌دانم شاید، به شما می‌خندد، می‌گوید: پس چرا شما از این راه آمدید؟ «إِنْ صَابَ فَقَدْ أَخْطَأ» درست دارید می‌روید ولی خطا کردید که تحقیق بیشتری نکردید، از اهل آن سؤال نکردید، از خود ترمینال لااقل می‌پرسیدید آقا، یک آدرسی به ما بده، از جادۀ صحیح حرکت کنیم. این معنای «إِنْ صَابَ فَقَدْ أَخْطَأ» انسان فضولی کرده، انسان بیجا کرده که از این راه، بدون تحقیق آمده است.

 

خدا و پیغمبر و ائمه‌اطهار (ع) راهنمایان ما در دین هستند

خدا و پیغمبر و ائمه‌اطهار علیهم‌السلام راهنمایان ما در دین هستند. هر چیزی را که فکر کنید این‌طوری به نظر من خوب باشد، این کار را بکنم درست است، اگر به اهل‌بیت عصمت مراجعه کردید، به خاندان عصمت علیهم‌السلام مراجعه کردید و او هم تأیید کردند، اگر مراجعه نکردید چه درست باشد و چه درست نباشد، اشتباه کردید. این‌طوری است، باید کوشش کنید که اول قدمی که بر می‌دارید، یعنی حتی در مرحلۀ یقظه، تا انسان از خواب بیدار شد، سر چهار راهی خوابش برده، بلند شده حالا می‌خواهد به مقصد برسد، نمی‌داند از کدام طرف برود، در مرحلۀ یقظه، حتی همین یغضه‌هایی که ما می‌گوییم باید همۀ این اعتقادات را، از راه صحیح آن بدست بیاورد و صحیح فکر کند و آیات قرآن مؤید آن باشد و هر چه که ائمه‌اطهار فرموده‌اند، همۀ این‌ها را بررسی کند و این راه را تأیید کند، که کار بسیار مشکلی است.

 

گوش دادن به راهنمایی های قرآن و امام علیه‌السلام در جلسه امتحان دنیا

منتهی خدای‌تعالی، راهنمایی‌تان کرده، قرآن را خیلی سهل و آسان قرار داده که می‌فرماید: «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ»(قمر/40)، ما قرآن را برای یادآوری، آسانش کردیم. ما در دنیا، در جلسۀ امتحان هستیم، این را من مکرر گفته‌ام، جلسۀ امتحان! یک جلسۀ امتحان برایتان تشکیل دادند، معلمین‌تان را بالای سرتان فرستادند، که به شما بگوید که اشتباه ننویسید، خیلی سهل گرفتند یک کتاب هم به شما دادند گفتند: هر جا که اشتباه کردید، در این کتاب جواب سؤال امتحانی شما هست، فقط تو باید بنویسی و عمل بکنی. بالای سرت هم، امامی قرار دادند، در روایت دارد؛ اگر دو نفر در روی کرۀ زمین باشند، یکی دومی‌شان، آن کسی که بعد دومی ممکن است از دنیا برود، امام است. از اول کسی هم که روی کرۀ زمین آمده است، امام بوده است نه امام اصطلاحی شما، یعنی پیغمبر و راهنما بوده، حضرت آدم بوده. پس بالای سرتان ایستادند. امام‌زمان علیه‌السلام را چرا خدا در دنیا، هزار و صد و هفتاد سال است که نگهش داشته است؟ برای این‌که بالای سر شماها باشد. اشتباه نکنید، امتحانات‌تان را عوضی ننویسید، خیلی عجیب است. هیچ جلسۀ امتحانی هم، چنین کاری نمی‌کند، حتی در جلسات امتحان شما بودید، یکی آن بالا ایستاده نگاه می‌کند که از روی هم ننویسید. این جلسۀ امتحان دنیا، هم از معلم می‌توانید سؤال کنید، هم از کنار دستی‌تان می‌توانید سؤال کنید، هم واجب است که آن‌هایی که می‌دانند به کسانی که نمی‌دانند بگویند، دیگر از این بهتر؟ در عین حال ما اشتباه می‌کنیم راه را عوضی می‌رویم، چرا؟ به جهت این‌که «إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ» ما می‌خواهیم مستقل باشیم، آقا چه کسی است که ما حرف او را گوش دهیم؟ این کتاب چه است که جلوی ما گذاشتید، صبح‌ها در فاتحه‌ها می‌خوانیم دیگر، همان بس است. پاهایمان که دراز باشد می‌خوانیم. احترامی هم، کتاب‌های فلانی را خیلی بیشتر، از این قطورتر است، علم هم که اسم علم را عوض کردیم، علم یعنی آن چیزی که صد درصد است.

چیزی که پیغمبراکرم و ائمه معصومین علیهم‌السلام فرموده اند علم است

شما الآن علم دارید که روز است، اما اگر شک داشته باشید که روز است، می‌شود بگویید که علم دارم روز است، در اتاق تاریکی شما را کردند، یک روشنایی مختصری از بیرون هست، می‌گویید: شاید روز شده باشد، علم ندارید، اسم این را علم نمی‌گذارند تمام علوم مادی و فلسفی، این را آقایان بدانید تمام این‌ها فرضیه و ظن و گمان است. این را بدانید. دلیلش هم این است که روز به روز عوض می‌شود. امروز می‌گویند: تخم‌مرغ بخور، برای نمی‌دانم کلیه‌ات خوب است، فردا می‌گویند بدترین چیز است. امثال این‌ها ما زیاد داریم یعنی فلاسفۀ قدیم را به خصوص اگر شما نظرات‌شان را با فلاسفۀ امروز بسنجید، اگر نگوییم صد درصد عوض شده، نود درصد عوض شده، سابقاً فلاسفه می‌گفتند: کرۀ زمین یک جایی ایستاده است و همۀ کرات دارد دورش می‌چرخد. الآن می‌گوید: کرۀ زمین دور همه دارد می‌چرخد. این‌طوری است. «إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ» ظن، فرضیه… داروین یک فرضیه‌ای طرح کرد، ما محکم به‌ عنوان علم گرفتیم که اگر انسان یک چیزی می‌گوید، حضرت آدم را مطرح می‌کند، می‌گوید علم می‌گوید، که ما نسل میمون بودیم، بابا او فرضیۀ خودش را اسمش را فرضیه گذاشته، تصور این‌طور است، ظن این‌طور است، ما آن را به عنوان علم پذیرفتیم. الآن هم در دانشگاه‌ها و در مردم هم همین‌طور است. علم این‌طوری می‌گوید، یعنی چه؟ یعنی خدا می‌گوید، یا پیغمبر گفته؟ نه دانشمندان گفته‌اند. هر دانشمندی که بالاتر از پیغمبر نیست. او اگر نگفته باشد شما نمی‌توانید اسمش را علم بگذارید ظن است. «إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا»(یونس/36)، این آیۀ دیگر همین را می‌گوید که الآن خواندند، که انسان را از چیزی بی‌نیاز نمی‌کند که ظن، گمان، انسان را از چیزی بی‌نیاز نمی‌کند، چیزی که علمی است و خدا گفته که هیچ اشتباه ندارد و پیغمبر معصوم از جهل، ائمۀ معصوم از جهل، بیان کردند، آن را ما باید اسمش را علم بگذاریم. نه آن را دین می‌گوییم، می‌گوییم آن مسائل دینی است، خیلی هم با بی‌اعتنایی با آن برخورد می‌کنیم. آن وقت شما می‌خواهید با خدا ملاقات کنید؟ می‌خواهید به لقاء پروردگارتان برسید؟ شما گار بخواهید یک بزرگی را ببینید اصلاً شک دارید که این، حرف‌هایش به درد می‌خورد یا به درد نمی‌خورد؟ برایتان برداشته کتابی نوشته، برایتان فرستاده، گاهی یک نگاهی می‌کنید و در طاقچۀ اتاق‌تان گذاشتید و اصلاً هم، گرد و خاک روی آن نشسته، نگاهش نمی‌کنید. این می‌توانید با آن شخصی که، این راهنمایی‌ها را برای شما فرستاده، اظهار محبت به شما کرده، «يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ * يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ * يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ» آن‌قدر هم اظهار محبت به شما کرده، می‌توانید با آن روبرو شوید؟ ابدا! انسان خجالت می‌کشد.

ذهنتان را از غیر گفتار معصومین علیهم‌السلام خالی کنید

مطلبی که امروز با همۀ این حرف‌ها می‌خواستم خدمت دوستان و برادران شیرازی عرض کنم، این است که، هر چه در ذهن‌تان که، سرچشمه‌اش گفتار خدا و پیغمبر و ائمه نیست و معتقد هستید، این را از ذهن‌تان بیرون کنید، دربارۀ دین لااقل، از ذهن‌تان خالی کنید. چه یقین به آن کرده باشید و چه یقین به آن نکرده باشید. این‌ها را باید دور بریزید، در خانه جارو کنید سپس مهمان طلب… مرحوم حاجی‌اشرفی که الآن قبرش در بابل، محل زیارت مردم است، یکی از علمای بزرگ بابل بود، یک نفر می‌خواست مشهد برای زیارت برود، مرد خوبی بود، ایشان می‌گوید: نامه به او داد، گفت: این را به حضرت رضا بده. این هم رویش نشد بگوید، من امام رضا را از کجا پیدا کنم؟ نامه را گرفت و رفت. در حرم هر چه ایستاد دید حضرت رضایی، خود آقا نیستند، نامه را ایشان گفتند: به خود آقا بده. گفت: یادم آمد، نامه را رها کرد، داخل ضریح انداخت، راه دیگری هم نداشت. فردا که به زیارت آمد، حالا در مکاشفه، در مشاهده، فرقی نمی‌کند ائمه همه کار می‌توانند بکنند، حضرت رضا را دید، فرمود: به حاجی‌اشرفی بگو، آینه شو، جمال پری طلعت آن طرف، شما اگر یک تختۀ دری را بردارید جلوی روی صورت‌تان بگیرید، هیچ وقت عکس صورت‌تان در داخل آن نمی‌افتد، قلبت پاک می‌شود. تزکیه‌نفس کن خودت را بساز، از حقد و کینه و ناراحتی‌هایی که هست، از همۀ این‌ها خودت را پاک کن، از ظنون مختلف، خودت را جدا کن، ظن و گمان، رهبر تو نباشند، مطابعت ظن و گمانت را نکن، آینه شو. بعد آینه هر جا که نگهش داری. خودش ببیند که عکس جهت افتاده است، تو هم که جز خدا و پیغمبر و ائمه‌اطهار کسی را نمی‌شناسی، ما یکی از امتیازات‌مان که خدا پدران‌مان را رحمت کند، که ما را شیعۀ علی‌بن‌ابیطالب، یعنی شیعه شدند ما در این خانواده‌ها متولد شدیم و آباء و اجدادمان، پنجاه درصد لااقل مؤثر در این بودند که ما شیعه باشیم، خدا این نعمت را داده است، این لطف را کرده است، ما امام‌حسین را دوست داریم، شمر را که دوست نداریم. ما امام‌عصر را دوست داریم، دجّال را که دوست نداریم، ما پیغمبراکرم را دوست داریم، نه ابی‌جهل و مثلاً افرادی مثل او را، خب دوست داریم طبعاً وقتی آینه شدیم، این آینۀ قلب‌مان، در مقابل صورت و سیما و سیرت این خاندان قرار می‌گیرد، جمال پری طلع‌تان، در قلب ما منعکس می‌شود.

این کار را بکنید.

آئینه دلتان را با تزکیه نفس تمیزکنید و در قرآن تدبر کنید و به عقل برسید

این آینه را تمیزش کنید، از همه چیز تمیزش کنید، من فکر می‌کنم تو اصلاً من نگو، فکرت هم به درد خودت می‌خورد، هر چه خاندان عصمت و طهارت علیهم‌السلام و قرآن فرموده است، آن را فکر خودت بکن و روی آن تدبر کن، این که ما گفتیم و یا عمل می‌کنیم که از قرآن برداشت داشته باشید، برای این‌که روی قرآن فکر کنید. «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ»(محمد/24)، چرا تدبر در قرآن نمی‌کنید؟ اگر می‌خواهید موفق به این قسمت شوید، همۀ شما، کار نداشته باشید این چطور می‌شود؟ هر طوری می‌خواهد بشود نقداً اثرش برای شماست، همۀ شماها کوشش بکنید که این آیات را که می‌خوانید، این آیات تدبر در آن شود، یک برداشتی از آیات داشته باشید. اگر برای ما فرستادید، الآن در چند تا، دو سه تا جزوه، چند جلد کتاب شده است، نوشته‌های دوستان اهل تزکیه‌نفس، اگر ما دیدیدم مناسب است، چاپش می‌کنیم باز خودتان به نام خودتان استفاده می‌کنید و اگر که، چاپ هم نشود، شما کار خودتان را کردید، همان جا که تدبر کردید، این قلب‌تان را باصطلاح، فرمانش را به طرف قرآن‌مجید پیچاندید و إن‌شاءالله، هدایت خواهید شد.

این یک مطلبی بود که، می‌خواستم عرض کنم افکار خودتان را کنار بگذارید، عقل اگر می‌خواهید به عقل برسید که، روایت دارد امام علیه‌السلام می‌فرماید: «دَلِيلُ‏ الْعَقْلِ‏ التَّفَكُّرُ»(بحارالانوار: 68/306)، انسان وقتی تفکر کند، راهنمایی دارد همین تفکرش، برای این‌که او را به عقل برساند، عقل هم که رسید حجت است، عقل جز گفتار خاندان عصمت، چیز دیگری نمی‌گوید. عقل همان فطرتی است که در وجود شما هست و با خلقت شما، خلق شده یعنی تحت تربیت خاندان عصمت و طهارت، همۀ ارواح، در روز اول قرار گرفتند و انسان همان‌‌ها باز یادش می‌آید. ما این مطلب را طبعاً شما هم که این‌جا، این مطلب را می‌شنوید، در تهران بعضی‌ها لابد می‌شنوند، تلفن‌شان وصل باشد می‌شنوند، که قرآن مذکر است و پیغمبراکرم مذکر است و خدای‌تعالی اسم قرآن را ذکر کرده گذاشته، یعنی یادآوری است.

 

امام‌عصر‌تان می‌گوید: حقیقت را یافتی، بیا با هم، همۀ چیزها را درست کنیم

خیلی از پذیرایی شما، مخصوصاً جناب آقای انوار و دوستان‌شان متشکر هستم و إن‌شاءالله به زودی، چشم‌تان به جمال امام‌زمان‌تان روشن شود و امیدواریم خدای‌تعالی، همۀ زحمات شما را و هر کس در این راه زحمتی می‌کشد، اجر جزیل خدا به او عنایت کند و این مطلبی را که امروز گفتم، شاید برای همۀ شما لازم باشد که به دیگرانی که متوجه نیستند بگویید، چون در قرآن، خدای‌تعالی می‌فرماید: «وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ»(فصلت/33)، سخن چه کسی بهتر است؟ از کسی که، مردم را به سوی خدا دعوت می‌کند. این ظنون و شکوک و مسائل مختلفی که از دانشمندان بزرگ حتی رسیده، این‌ها دعوت به خدا نیست، به قرآن مردم دعوت را کنید، به روایات مردم را دعوت کنید، به عقل دعوت کنید. که همۀ این‌ها منتهی به ذات مقدس پروردگار می‌شود. إن‌شاءالله که موفق باشید ما هم، تا جایی که برایمان میسّر باشد، حتی شب و روز گاهی شده واقعاً مهم‌ترین حاجتم، توفیق شماست که به حقایق برسید، آن چنان که، علی‌بن‌ابیطالب از کمیل‌بن‌زیاد‌نخعی توقع داشت. کمیل را، جریانش را دارید که سوار یک اسب شده بود با حضرت، یعنی کمر حضرت امیرالمؤمنین را در بغلش گرفته بود. شاید در فکرش اگر اهل ظن بود، همان‌طوری که ما هستیم بگوییم آخرین آروزست، به حضرت عرض کرد که، «ما الحقیقه»؟ حقیقت چیست؟ حضرت به او گفت: «ما لک و الحقیقه» البته بعد، حضرت به او کمک کردند، به حقیقت رساندند ولی به ما یک وقت امام‌زمان‌مان نگوید که تو را چه به حقیقت؟ تو برو آخورت را باصطلاح رنگین کن و درآمدت را، به فکر باش و دوران بازنشستگی‌ات را فکر کن و سخط خالق را بر رضای مخلوق ترجیح نمی‌دهید، رضای مخلوق را بر سخط خالق ترجیح بده، از این حرف‌ها. نه إن‌شاءالله به شما، اگر این برنامه را عمل کنید، امام‌عصر‌تان می‌گوید: حقیقت را یافتی، بیا با هم، همۀ چیزها را درست کنیم. إن‌شاءالله شماها از ارکان جیش حضرت بقیةالله ارواحناله‌الفداه می‌شوید و إن‌شاءالله عدل جهانی را بر جهان، إن‌شاءالله به وجود می‌آورید و موفق خواهید بود.

دعا

همه با توجه نسئلک اللهم ندعوک و عظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان، یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله، یا رحمان یا رحیم، یا غیاث المستغیثین، یا رباه یا سیداه، عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا الفرج. خدایا امام‌زمان ما را به ما برسان. پروردگارا، همۀ ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده. پروردگارا به آبروی آقایمان، حجةبن‌الحسن، همۀ ما را از ظنون و شکوک و هر چه که، غیر از تو است، نجات مرحمت بفرما. قلب ما را از همۀ رذائل پاک بفرما. تهذیب نفس کامل، به همۀ ما مرحمت بفرما. امراض روحی‌مان برطرف بفرما. مریض‌های بدنی را، به آبروی آقا حجةبن‌الحسن، مخصوصاً منظورین، کسالت‌شان را رفع بفرما. پروردگارا اموات‌مان، شهدایمان، امام راحل‌مان، غریق رحمت بفرما. خدمتگزاران به دین، خدمتگزاران به این مملکت شیعه نشین، در هر پست و مقامی که هستند، مؤید و منصور بدار. رهبر عزیزمان مؤید و منصور بدار. خدایا به آبروی حجةبن‌الحسن قسمت می‌دهیم ما را به همۀ حقایق برسان. پروردگارا عاقبت امرمان ختم به خیر بفرما.

لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید

جهت دانلود صدا و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *