۲۲ ربيع الثاني ۱۴۲۴ قمری – ۲ تير ۱۳۸۲ شمسی – جلسه بیست و ششم اعتقادات
@ متن سخنراني 22 ربيع الثاني 1424 مصادف با 2 تير 1382 و 23 ژوئن 2003
1- خطبه
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِ اللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.
2- عبارت قرآني آغازين (ق/19)
«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ وَجَاءتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِكَ مَا كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ»([1])
3- مدت سپري شدن عالم برزخ براي افراد مختلف فرق ميكند
در هفتههاي گذشته دربارهي مسألهي سَكراتِ موت و جدا شدنِ روح از بدن انسان و گذراندن يك دوراني كه براي بعضي خيلي دير ميگذرد و براي بعضي زود ميگذرد و براي بعضي يك آن ميگذرد، عرايضي عرض شد. اميدوارم خيلي دقّت كنيد مطالبي كه عرض ميشود خلاصهاي از آيات و روايات اسلامي است كه تنقيح شده، استنباط شده و مضامينش بيان ميشود. دستهاي از اين جمعيّت كه در روي كرهي زمين اينها از دنيا ميروند كه اولياي خدا هستند، انبياء هستند، شهداء هستند، صالحين و صديقينند و يك عدّه هم كه مشغول رفتن به سوي پروردگارند كه مجموعاً پنج دسته ميشوند، اينها را توضيح دادم و انشاءاللّه اميدواريم ما هم يكي از آن پنج دسته باشيم و پس از مرگ بعد از سؤال بشير و مبشّر به طرف آسمان چهارم كه بهشتِ برزخي در آنجا است حركت كنيم و انشاءاللّه اميدواريم در دنيا كه نشد ما معصومين عليهم الصلوة و السلام را حضوراً زيارت كنيم «انشاءاللّه» در عالم برزخ در كنارشان باشيم و با آنها زندگي كنيم تا روز قيامت، دستهي دوّم را كه توضيح دادم آنهايي هستند كه اعتقاداتشان خوب، شيعهي علي بن ابيطالب عليه الصلوة و السلام ولي اهل تزكيهِ نفس نبودهاند چنانچه ميبينيد اكثر مردم شيعه اينطورند و بالاخص كساني هستند كه اهل گناه و معصيتند، حتّي در راه تزكيهي نفس هم قرار نگرفتهاند؛ اينها يك حالت اغمايي به آنها دست ميدهد كه اگر يك ميليارد سال هم بگذرد بر آنها يك لحظه ميگذرد و بعد هم قيامت بر پا ميشود و دستهي سوّم از اين مردمي كه از دار دنيا ميروند اينها كساني هستند كه معاندند.
Cافرادي كه غير عمدي با خداي تعالي معاندت كردهاند «ان شاء الله» مورد عفو واقع ميشوند
معاندت و دشمني با خدا گاهي غيرعمدي است و گاهي عمدي است، غيرعمدي انشاءاللّه خداي تعالي ميگذرد و ممكن است مورد عفو قرار بگيرد. امّا عمدي، ممكن نيست خدا از اين دسته كه عمداً با خداي تعالي دشمني كردهاند بگذرد. دشمني با خدا اوّل دوستي با شيطان است،«لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ »([2]) دشمنانِ من و دشمنانِ خودتان را، دشمنِ من و دشمنِ خودتان را براي خودتان سرپرست قرار ندهيد، شياطين در دنيا خيلي فعّالند،
4- موجودات عالم هستي از جهت وجود به دو بخش مُلكي و ملكوتي تقسيم ميشوند
البتّه ما شايد شيطان را يك قصّهاي تصوّر كنيم، روح را يك موجودي كه ناشناخته است تصوّرش كنيم، ملائكه را يك چيزي كه شايد هيچ وقت به فكرش نباشيم تصوّر كنيم، امّا اينها حقيقتشان بيشتر از ما است چون ما از اين عالم مُلكيم، ما با اين دنيا و جمادات سر و كار داريم، اگر بخواهيم موجودات عالَم هستي را دو بخش تقسيم كنيم، يك بخش آن بخشي است كه با اين چشم ديده ميشوند، يك بخش هم آن بخشي است كه با اين چشم ديده نميشود، آنهايي كه با اين چشم ديده ميشوند همين چيزهايي است كه ما ميبينيم، ستارگان آسمان، كهكشانها و كرهي زمين و مردمِ زمين و جماداتي كه در اين كره هست و حيوانات و نباتات و اين جور چيزها، آن بخشي كه ديده نميشود؛ يعني آن قسمتي كه از موجودات هستند و ديده نميشوند اوّل خدا است، بعد ملائكهاند، بعد ارواحند، بعد هم اجنّهاند،
Cتفاوتهاي بعد مُلكي و ملكوتي عالَم
شما ببينيد خداي تعالي در آن بخش قرار گرفته و اهميّت آن بخش به همين مناسبت خيلي بيشتر از اين بخش است، اين بخش يك پوسته است، اين بخش يك جمادي است كه اگر روح هم دارد روحش در آن بخشي قرار گرفته كه ديده نميشود و به طور اجمال هر چه كه با اين چشم ديده شود و هر چه كه با اين گوش شنيده شود و هر چه كه با يكي از اين حواس پنجگانهي ما حس شود اينها جزء عالَم مُلك است؛ يعني عالَم مُلك، عالم دنيا، دني و پست. و هر چه كه ديده نميشود و شنيده نميشود، با حواس پنجگانهي ما احساس نميشود اينها جزء عالَم ملكوت است، «وَ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ»([3])، ملكوت هر چيزي در اختيار خدا است، در تحتِ قدرتِ پروردگار است، ولي مُلك اين طور نيست، نه اينكه تحت اختيار پروردگار نباشد، ولي رها است، آزاد است، باصطلاح ارزش اين كه خدا بخواهد مستقيم او را حفظ كند، راهنمايي كند نيست. موجوداتِ عالَم هستي؛ يعني آن چه كه ديده ميشود، آنچه كه با حواس پنجگانه احساس ميشود اينها اصلاً لياقت اين را ندارند كه باصطلاح تحتِ فرمانِ پروردگار باشند يعني به اين معنا كه با اختيار خودشان، تحت اختيار فرمان پروردگار باشند. نميدانم اين مطلب را چطور بيان كنم كه شما خوب متوجّه شويد.
Cارزش هر كس به بُعد ملكوتي وجودش يعني روحش ميباشد
انسان، حيوان، نبات، جماد، اينها چيزهايي هستند كه ديده ميشوند، انساني كه ديده ميشود روحش نيست، بدنش است، حيواني كه ديده ميشود روحش ديده نميشود بدنش ديده ميشود؛ يعني وقتي كه انسان مُرد يا به خواب رفت ميبينيد از اين انسان هيچ چيز كم نشده، آن چه كه كم شده است شما آن را نديديد، شما بالاي سر يك نفر نشستهايد ميبينيد كه اين شخص چشمهايش روي هم است، نميتوانيد بفهميد كه اين خواب است يا بيدار، مگر از احساس شما اين مطلب را بفهميد والاّ از بدنش چيزي كم نميشود، نه سبكتر ميشود، نه سنگينتر ميشود، نه وزنش فرقي ميكند، بنابراين خوب دقّت كنيد، آني كه انسانيّت انسان را باصطلاح تثبيت ميكند روحِ انسان است، هماني كه ديده نميشود، آني كه يك جماد را از جماد بودن بيرون ميآورد و خدا را تسبيح ميكند، آن روح است، آن روحي است كه در او هست والاّ جماد، جماد است، حتي انسان هم همهي ما كه اينجا نشستهايم منهاي روح همهمان جماديم و هيچ ارزشي نداريم، ارزش هر كسي به روحش است، ارزش هر كسي به آن فهم و درك و عقل و تقوايش است.
cروح، جسمي است لطيف و مجرد نسبي ميباشد
حالا كه مطلب به اينجا رسيد عرض ميكنم وقتي كه انسان ميميرد همان چيزي كه ديده نميشود، همان ملكوتِ انسان كه «قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي»([4]) روح از امر پروردگار است نه از خلقت، روح مخلوق خدا به يك معنا هست امّا نه آن مخلوقي كه شما با حواس پنجگانهتان آن را احساس كنيد، روح البته طبق مكتبِ اسلام و مكتبِ تشيّع جسمي است لطيف، يك جسمي است. جسم يعني چه؟ يعني مجرّد مطلق نيست، مجرّد مطلق يك موجود بيشتر معنا ندارد، مجرّد مطلق؛ يعني آن چيزي كه هيچ قيدي به او نخورد، نه زمان داشته باشد، نه مكان داشته باشد، نه از ديگري جدا باشد، اين را ميگويند مجرّد مطلق و آن يكي است و آن خداي تعالي است، ولي روح انسان مجردِ نسبي است؛ يعني نسبت به موجودات ديگر عالم مُلك مجرّد است، به اين معنا كه مثل ساير موجودات جسم باشد، ديده بشود، از گوش صدايش شنيده شود اين طور نيست،
cانسان به تمام قوا و ادراكات روح است نه جسم
در اينجا يك مطلبي را كه من ميخواهم هر طوري است شما را متوجّه اين مطلب بكنم اين است كه ما اين نيستيم كه الان ديده ميشويم، الان اينجا جمعي هستيد ما داريم شما را ميبينيم، همهتان چشم داريد، همهتان گوش داريد، همهتان باصطلاح زبان و بيني داريد، همه چيز داريد. امّا دلهايتان، ارواحتان، افكارتان با هم تفاوت دارد، ممكن است در همين لحظه يكي به فكر خانهاش باشد، يكي به فكر صحبتهاي من باشد، يكي يك آدم حسودي باشد كه اين جا نشسته است، يكي يك آدم بخيلي باشد كه اينجا نشسته است، از قيافهها هيچ معلوم نيست كه روحيّات اين طرف چيه؟ آن روحي كه نميتوانيم ببينيم آن را، آن روحي كه همه چيز ما هست، آن چيزي كه من وقتي ميخواهم از آن اسم ببرم فقط ميگويم: «من»، من، چشم من، گوش من، بدن من، ما ميگوييم من، آن من كي هست؟ آن همان شخصيّت شما است، همان چيزي است كه داراي صفاتِ حميده هست يا داراي صفات رذيله است، آن چيزي است كه ميبيند وقتي كه خواب هستيد نميبينيد، ميشنود وقتي كه خواب هستيد نميشنويد، آن كسي كه، آن چيزي كه اگر يك شخصي الان دست به بدن شما بكشد كاملاً احساس ميكنيد امّا وقتي خواب هستيد احساس نميكنيد آن را من ميگويم، آن انسان است. اين بدن جزء لباس، جزء مركب زير پاي شما چيز ديگري نيست، خوب دقّت كرديد؟
cخروج روح از بدن در خواب و مرگ كاملا شبيه هم است با اين تفاوت كه در مرگ بدليل از ميان رفتن آمادگي جسم، روح از جسم قطع كامل ميگردد
اينهايي كه از دنيا ميروند اين بدن را ميگذارند، ايني كه شما موقع خواب ميگذاريد در آنجا به كلّي گذاشته ميشود، در قرآن آمده است كه فرق بين خوابي كه هر شب اگر شما يك ساعت ديرتر يك شب خوابتان ببرد ناراحتيد و به سراغتان ميآيد اين خواب عين مُردن است و مُردن عين اين خواب است، با يك تفاوت؛ وقتي كه انسان ميميرد قطع ميشود روحش از بدن و ديگر بر نميگردد علّتي هم البتّه خواهد داشت، اين بدن ديگر آمادگي فعاليّت روح در آن نيست، مثلاً فرض كنيد يكي قلبش از كار افتاده، ديگر روح نميتواند با اين بدن كار بكند، يكي مغزش از كار افتاده ديگر روح با اين بدن، با اين مغز نميتواند كار بكند، بنابراين چون اين علّت در بدن بوجود آمده روح ميرود و نميتواند ديگر برگردد، ولي در خواب اين جور نيست، روح ميرود عين همان مُردن ولي ميتواند برگردد، تا دست به او بزنيد، بلند ميشود، بيدار ميشود، بله اينجوري، اين صريح قرآن است، آنچه كه در قرآن آمده هميني است كه عرض ميكنم، كه البته چون آيهاش ممكن است در ذهنم الان درست نيايد از اين جهت آيه را عيناً نميخوانم.
5- حالت معاندين در برزخ مثل فرديست كه خوابهاي بد ميبيند ولي جديتر
پس بنابراين، همانطوري كه گاهي ما ميخوابيم خوابهاي خوب ميبينيم، گاهي ميخوابيم خوابهاي بد ميبينيم، گاهي هم اصلاً خواب نميبينيم، اين مردم هم بر سه قسمتي كه تقسيم كردم همين است. كفّار و معاندين بالاخره روحشان و وجدانشان معتقد است كه قيامتي هست، مثل يك فردي كه الان آزاد است امّا بردند او را، محاكمهاش كردند، يا فردا ميخواهند محاكمهاش كنند و خودش ميداند اعدامي هست، شب چه حالتي دارد؟ شب يا خوابش نميبرد يا اگر چشمهايش گرم شد، ميبينيد چوبهي اعدام و دار و آن ريسمان در حال انداختن به گردن او و امثال اينها است، اين جور حالتي است. در عالَم برزخ اين دستهي معاند، كساني كه با خدا جنگ كردهاند اين دسته در عالَم برزخ يك چنين حالتي دارند ولي جدّيتر، در خواب انسان ميپرد از خواب، ميگويد: بهبه چه خوب شد كه خواب بودم، راحت شدم،
Cدر برزخ بعضي از معاندين براي تحملِ عذابِ بيشتر داراي بدن ميشوند
امّا در عالَم برزخ ديگر بيدارشدن نيست، بدني به او ميدهند در روايات، مختلف است، گاهي بصورت سگي كه مريض است و همهي سگها به او حمله ميكنند يك همچين حالتي دارد. يك نفر از اصحاب، از اصحابِ اميرالمؤمنين آمد خدمت علي بن ابيطالب، يا علي! يك مسائلي مربوط به پدر من است من نميدانم چهكار بكنم، حضرت فرمود: برو در فلان مزبلهدان، آنجا يك سگي است، بسيار سگ پستي است، سگهاي ديگر به او حمله ميكنند، او پدر تو است، بگو: اميرالمؤمنين امر فرموده كه تو با من صحبت كني، ميرود آنجا ميبينيد بله همانطوري كه آقا نشاني دادهاند اين سگ اينجا وجود دارد به او اين مطلب را ميگويد او به حالتي در ميآيد كه تا حدّي ميتواند صحبت كند، با ارادهي ولايتي علي بن ابيطالب اين كار انجام ميشود و بعد گريه ميكند ميگويد: دست از دامنِ مولايت اميرالمؤمنين بر ندار كه من آنچه كه تو ميبيني يك سر سوزن از عذابهاي روحيِ من است و كوشش كن كه با امامت، با علي بن ابيطالب باشي و آن ذخايري كه در اختيار من بود، فلان محل من گذاشتم و برو بردار بده به صاحبانش و از اين قبيل روايات زياد داريم كه معاندين، دشمنان دين، آنهايي كه «صَدٌّ عَنْ سَبِيلِاللّه» كردهاند، آنهايي كه يك گروه از مردم را منحرف كردهاند، خيلي حواستان جمع باشد كه خداي نكرده يك مطلبي كه برخلاف روايات و آياتِ قرآن است بگوييد و جمعي را منحرف كنيد
Cمعاندين به محض مُردن در يك محيط كاملا ناشناخته و در اختيار افرادي كاملا ناشناس (نكيرين) قرار ميگيرند و آنگاه مورد سؤال واقع ميشوند
اينها در بعد از اين عالم؛ يعني به مجرد اينكه انسان مُرد، روحش قبض شد، نكير و منكر اوّل به سراغش ميآيند، با همان معنايي كه شماها شنيديد كه فكر ميكنيد ممكن است مال شيعيان علي بن ابيطالب باشد، امّا اين طور نيست، به سراغش ميآيد، اسمشان هم نكير و منكر است، در آنجا اسم همين دو نفر بشير و مبشّر بود، چرا؟ به جهت اينكه آنجا بشارت ميدادند، آنجا ميگفتند خدا به تو سلام رسانده، آنجا بشارت بهشت به تو ميدادند لذا اسمشان بشير و مبشر است، توي آيات و توي روايات هم هست، توي ادعيه هم هست اين دو، همين دو نفر وقتي كه با يك نفر از دشمنان دين برخورد ميكنند با دشمنان خدا برخورد ميكنند، با شيطان سيرتان برخورد ميكنند، اسمشان ميشود نكير و منكر، منكَر؛ يعني تو را نميشناسندت، آخر خيلي فرق است انسان يك جايي برود، يك مهماني برود دم در، دو نفري كه آنجا هستند بشناسند او را و به او بشارت بدهند يا نشناسند او را راهش ندهند و يا اگر هم راهش ميدهند با كمال تحقير راهش ميدهند، نكير و منكر، اينها سؤال ميكنند، چون انسان در يك جايي وحشتناكي كه نميداند چه بسرش خواهد آمد، بدترين كاري كه از انسان و بزرگترين عذابي كه به انسان متوجّه ميشود اين است كه يك نفر هم حالا اينجا بيايد بخواهد راه انسان را تنظيم كند، تعيين بكند و سؤالاتي از انسان بكند و نداند چه بگويد، چون آنهايي كه عادت كردند در اين دنيا با خدا مبارزه كنند هيچ وقت نميگويند: «اَللّهُ جَلَّ جَلالُهُ رَبِّي»، نميگويند و نميگويند.
Cشيعيان در مقابل سؤالات نكيرين با هيچ مشكلي مواجه نميشوند و بلكه تلقين ميت نيز بيشتر براي بازماندگان است
چند تا شيعهاي كه به ما تلقين ميكنند در توي قبر ميگويند: اگر آن دو تا ملك مقرّب آمدهاند و از تو سوال كردهاند كه «مَنْ رَبُّكَ؟ قُلْ: اَللّهُ جَلَّ جَلالُهُ رَبِّي»، اين مال شيعيان است، شيعيان ميگويند، ما يك عمر هر روز از قبل از تكليف در نمازمان گفتهايم:«اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ اِلا اللّهُ»، در نمازمان گفتهايم: «اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولَاللّهِ»، در اذان گفتهايم، در اقامه گفتهايم، در همه جا گفتهايم، ورد زبانمان است، «لَا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ»، نكير و منكر ميخواهد اسمشان باشد، بشير و مبشر ميخواهد اسمشان باشد، تا بپرسند «مَنْ رَبُّكَ؟ اَللّهُ جَلَّ جَلالُهُ رَبِّي»([5])، از من سوال ميكردند توي همين هفته كه اين تلقين ميّت كه در سر قبر براي شيعيان گفته ميشود اين بيشترش براي آنهايي است كه بالاي قبر ايستادهاند آنها گوش بدهند، آنها حواسشان جمع باشد والاّ اين روح پاكي كه هميشه دم از علي بن ابيطالب ميزده، هميشه دم از وحدانيّت پروردگار ميزده، هميشه با پيغمبر آشنا بوده اين كه ديگر مسألهاي ندارد،
Cبايد تحت ولايت الهي باشيم
امّا معاندين، تا به آنها ميگوييم: خدا، ول كنيد اين حرفها را، خدا نكند كه ماها اين طور باشيم، اينها ديگر قديمي شد، قرآن قديمي شد، اسلام را يك اسلامي معرّفي ميكنند كفّار و معانديني كه خداي تعالي در قرآن فرموده: «لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ»([6])، متأسفانه طوعاً و كرهاً ممالك اسلامي امروز بايد يهود و نصارا را براي خودشان وليّ قرار بدهند، نگذاريد، نشويد، اين طور نباشيد كه آنها را وليّ خود قرار بدهيد، بايد تحت ولايت خدا و پيغمبر و ائمهي اطهار و فقهاي بزرگ باشيد.
Cشيطان به دوستان و مواليانش وحي ميكند و آنها را تحت فرمانش قرار ميدهد و حال آنكه تبعيت از او عاقبتي ندارد
خوب كسي كه وليّاش شيطان است، شيطان هم «إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ»، شياطين به اولياءشان وحي ميكنند، چه طور، چگونه مردم را به جان ديگر بيندازيد، چگونه اختلاف ايجاد كنيد، چگونه وحدتتان را از بين ببريد، چگونه تحت فرمان قرآن و روايات نباشيد، اينها را شيطان وحي ميكند، والاّ آنچه كه خدا وحي كرده اين است كه تحتِ فرمان خدا و پيغمبر و اوليالامر باشيد، «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»([7])، اين فرمان خدا است، فرمان پيغمبر هم همين است، فرمانِ ائمّهي اطهار عليهم الصلوة و السلام هم همين است، فرمان فقهايي كه «صَائِنًا لِنَفْسِهِ، حَافِظًا لِدِينِهِ، مُخَالِفًا لِهَوَاهُ، مُطِيعًا لِاَمْرِ مَوْلاَهُ»([8])، همين است، اينها ببينيد وحدت دارند، شيطان است كه وحي ميكند حتّي با كلمهي وحي، إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ»([9])، شياطين به اوليائشان وحي ميكنند، آنها هم اولياء شيطانند، خداي تعالي در قرآن ميفرمايد به شيطان كه تو بر بندگان من تسلّط پيدا نميكني، «إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ»([10])، «إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ»([11]) تسلّط شيطان بر كسي است كه ولايتِ شيطان را قبول كند، شما بنشينيد «حَاسِبُوا اَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»([12])، قبل از قيامت خودتان بنشينيد حساب كنيد ببينيد در شبانهروز چقدر تحتِ فرمان شيطانيد و چقدر تحت فرمان خداييد؟ اگر تحت فرمانِ شيطان بيشتر باشيد، يقيناً وليّتان شيطان است، اگر تحتِ فرمان پروردگارتان باشيد خوب وليّ شما خدا است، «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا»([13])، تحت ولايتِ خدا هستيد، همين معنا ميآيد در شب اوّل قبر، شيطان هم ميآيد، همين آياتي كه امروز ميخوانديد ايشان همين آيات داشت اشارهاي به اين معنا داشت كه شيطان ميگويد: من از تو بيزارم، عاقبتي ندارد پيروي از شيطان، عاقبتش همين است ميگويد: من از تو بيزارم، خوب من از آن قدرتِ با آن عظمت بالاخره ميترسم، همين آياتي بود امروز خوانديد و يك هفته هست ميخوانيد، شيطان شما را ترك ميكند، تنهايتان ميگذارد،
Cمعاندين و متابعين شيطان مثل خود شيطان ميدانند كه «ربّ» خدا است اما نميتوانند اظهار كنند
آن وقت وقتي كه سؤال ميشود «مَنْ رَبُّكَ؟» نميدانيد، «مَنْ نَبِيُّكَ؟» نميدانيد، يعني ميدانيد خجالت ميكشيد بگوييد: ربّ من خدا است، آخر تو چقدر تحت تربيت خدا بودي؟ كدام كارت تحت ربوبيّت الهي بوده كه حالا ميگويي من اللّه جل و جلاله ربّي، اگر يك بچّهاي اصلاً مدرسه نرفته و بلكه رفته توي كوچه و بازار مثلاً بيكاري كشيده و اصلاً تربيت نشده بيايد بگويد: اين معلّم اين مدرسه مربّي من است، ميگويد: كجا من مربّي توام؟ ما كجا ميتوانيم بگوييم: «اَللهُ جَلَّ جَلالُهُ رَبِّي» با اينكه با خدا دشمني كرديم، چگونه ميتوانيم بگوييم كه پيغمبر وليّ ما است، رهبر ما است و حال اينكه با پيغمبراكرم دشمني كرديم،
Cمعاندين هميشه در جهنم باقي خواهند ماند
لذا معاندين را حضرت اميرالمؤمنين عليه الصلوة و السلام حتي در قيامت دربارهاش ميفرمايد كه در آن دعاي شريف كميل، «اَقْسَمْتَ اَنْ تَمْلَاَهَا مِنَ الْكَافِريِنَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ اَجْمَعِينَ»، خدايا! تو قسم خوردي كه جهنّم را پُر كني از كافرين، جنّ و انس، «وَ اَنْ تُخَلِّدَ فِيهَا الْمُعَانِدِينَ»، مخلّد كني معاندين را در جهنّم، خلود مال آنها است، حالا اگر معاند نبود ولي كافر بود، معصيتكار بود، يك فردي بود كه در گوشهاي نشسته ولي خدا را قبول ندارد، پيغمبراسلام را قبول ندارد، دين را قبول ندارد ولي معاندت هم نكرده با پروردگار، اين شخص احتمال دارد از همين جملهي اميرالمؤمنين عليه الصلوة و السلام استفاده ميشود كه از توي جهنّم نجات پيدا كند ولي «وَ اَنْ تُخَلِّدَ فِيهَا الْمُعَانِدِينَ»، معاندين مخلّدند.
6-خود را از عناد با پروردگار برهانيم
اوّل كاري كه ميتوانيد بايد هم بكنيد اين است كه با خدا دشمني نكنيد،
C«ربا» معاندت با پروردگار است و كلاه شرعي درست كردن، خدا را به غضب ميآورد
يكي از چيزهايي كه متأسفانه دامنگير ما است و ممكن است در بين ما وجود داشته باشد «رباخواري» است، خداي تعالي در قرآن ميفرمايد: هر كس خواست ربا بخورد، «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنْ اللَّهِ»([14])، اعلام جنگ كند با خدا، كوشش بكنيد كه ربا ندهيد، ربا نخوريد، كلاه شرعي را من نميتوانم بگويم چه جوري است ولي يك جرياني داريم در توي قرآن كه خداي تعالي از اين نحوه كلاه شرعي هم خيلي به غضب ميآيد، به بنياسرائيل گفتند: روز شنبه ماهي نگيريد، بگذاريد ماهيها يك خرده استراحت كنند، اينها رفتند يك گودالهايي كنار آن، خوب روز شنبه ماهي نگرفتند هيچ اصلاً دست به ماهي نزنند، ولي يك گودالهايي كنار نهر كَندند – ياد هم بگيريد بد نيست حالا نه براي مخالفت با خدا، براي ماهيگيري – اين ماهيها، حيوانها ميآمدند رد بشوند ميافتند توي آن گودال، تا شب كلّي ماهي افتاده بود آن تو، فردا صبح اوّل وقت روز يكشنبه ميرفتند همهي را ميگرفتند، اينها هم راست ميگفتند، روز شنبه ماهي نگرفتند ولي هر چه ميخواستند روز شنبه بگيرند صبح يكشنبه همه را جمع ميكردند ميگرفتند، خدا به خاطر اين كارشان ميدانيد چه كرد؟ يك خردهاي فكر كنيم ببينيم ماها از اين كارها نكنيم، عذاب همان است، «فَكُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ»([15])، خداي تعالي اينها را مسخشان كرد، بصورت بوزينه درشان آورد و بعد از سه روز هم همهشان به درك واصل شدند، حواسمان جمع باشد من نميخواهم اينجا حُكمي عرض كنم يا فتوايي عرض كنم، حالا ممكن است روي يك اساسي، فتوايي داده بشود. امّا كوشش بكنيد كه ربا را اينطوري نخوريم، همان ربا است، چه فرقي ميكند؟ يك شاخهي نبات را من به تو ميفروشم به ده ميليون، جاي ديگري هم باشد همين كار را ميكني؟ و بعد همين شاخهي نبات را از تو ميخرم به دوازده ميليون، حالا من بلد تا حدّي هم بلد نيستيم ولي فعلاً نميخواهم مطالبي را عرض كنم كه شماها ياد بگيريد، نه، «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا» خدا حلال كرده خريد و فروش را، يك چيزي بخر فردا ده برابر بفروش به طوري كه به مردم فشار نياورده باشي، اذيّت نكرده باشي، احتكار نكرده باشي، ظلم نكرده باشي، نوش جانت، «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ، امّا حَرَّمَ الرِّبَا»([16]). اين مسأله را من امروز خواستم تذكّر بدهم چون خيلي مشكل است كه انسان شيعه باشد، اهلتزكيهي نفس باشد، بعد نكير و منكر به انسان بگويند كه تو با خدا جنگيدي، جنگ كردي، تو با پروردگارت نساختي،
Cخدا با مردم رفاقت ميكند، پس با او از سر ناسازگاري در نياييم
ما در دنيا ميخواهيم با خدا بسازيم؛ يعني خدا ميخواهد با ما بسازد، ما هيچ وقت نميتوانيم اسممان را رفيق خدا بگذاريم ولي خدا اسم خودش را رفيق ما گذاشته، يكي از اسماء پروردگار رفيق است، چرا؟ به جهت اينكه هميشه آن كسي كه سالم است، آن كسي كه پاك است، آن كسي كه خوب است، آن با آن كسي كه ناسالم است، ناپاك است رفق و مدارا ميكند، رفيق از رفق و مدارا است، خدا با ما رفق ميكند، مدارا ميكند، با همهي بديهايمان باز هم دوستمان دارد، با همهي بديهايمان تحت رحمانيّت پروردگار دائماً قرار گرفتيم و گاهي هم رحيميّت پروردگار شامل حالمان ميشود، مواظب باشيم، ذكر «يا رفيق» را اگر توانستيد بگوييد، زياد هم بگوييد، بگذاريد خدا با شما بيشتر از آنچه كه به ديگران مدارا ميكند و با آنها رفيق است با شما رفيق باشد، بهترين رفيق است، بهترين مداراكننده است و ما ميخواهيم توي اين دنيا با خدا رفيق؛ يعني خدا رفيقمان باشد، با خدا كنار بياييم، با خدا بسازيم،
Cبا خدا باشيم و شُفعايمان را از خودمان نرنجانيم
با خدا باشيم و انشاءاللّه خواهيم بود و اميدوارم پروردگار متعال ما را در اين دنيايي كه براي امتحان آمدهايم در اين دنيا سرفراز قرار بدهد و آن روحي كه از بدن ما خارج ميشود در شب اوّل قبر اگر جزء آنهايي باشيم كه از ما بشير و مبشر استقبال كنند كه اميدمان اين است و با توّسل به فاطمهي زهراء سلام اللّه عليها انشاءاللّه اين برنامه را خواهيم داشت و اگر نشد روز قيامت كه بر پا ميشود باز توي دامن خاندان عصمت باشيم كه آنها به ما كمك كنند و ما را تزكيهي نفس كنند و جزء آنهايي نباشيم كه «وَيْلٌ لِمَنْ كَانَ شُفَعَاؤُهُ خُصَمَاؤُهُ»([17])، انسان اميد داشته اين رفيق ما، اين دوستمان كه توي آن تشكيلات هست تا ما را ميبيند ما را ببرد فوراً به مقصدمان، به محل كارمان برساند، همان برگشته با ما دعوا ميكند: تو چرا آمدي، تو با اين روي سياه آمدي ميخواهي من شفيعات باشم؟ روز قيامت حتّي شب اوّل قبر، چون رواياتي دارد هر كس بميرد امام زمانش را ميبيند در خصوص علي بن ابيطالب هم هست، امّا با مؤمنين با صورت باز برخورد ميكند حضرت، ولي با دشمنان با يك صورتي كه اگر عذابي نداشته باشد انسان جزء همان برايش كافي است.
7- ذكر مصيبت و مظلوميت فاطمهي زهراء سلام الله عليها
ايّام به يك مناسبتي تعلّق به فاطمهي زهرا سلام اللّه عليها دارد، چون وفات حضرت زهرا سلام اللّه عليها را هم چهل و پنج روز نوشتهاند، هم هفتاد و پنج روز نوشتهاند و هم نود و پنج روز. جدّاً هيچ وقت فكر كرديد چقدر دشمنان ظلم به ما كردهاند كه وفات تنها دخترِ پيغمبر آن هم با آن سفارشاتِ خدا در قرآن كه «قُلْ لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»([18])، قُربي از نظر معنا و قرآن و روايات در مرحلهي اوّل فاطمهي زهرا سلام اللّه عليها است، اين معلوم نباشد كه بعد از پدر چهل و پنج روز مانده توي دنيا، بعد از پدر هفتاد و پنج روز مانده توي دنيا يا نود و پنج روز؟ اُف بر اين دنيا! اُف بر اين دوُني كه قدر خاندان عصمت و طهارت را نشناختند و مردم را به طرف بدبختي كشاندند تا جايي كه فاطمهي زهرا بفرمايد:
«صُبَّتْ عَلَيَّ مَصَائِبٌ لَوْ اَنَّهَا صُبَّتْ عَلَي الْاَيَّامِ صُرْنَ لَيَالِيًا»([19])
بر من يك مصائبي وارد شد كه اگر بر روزهاي روزگار وارد ميشد شب ميشد خدايا! به آبروي فاطمهي زهرا قَسمت ميدهيم دنيا و آخرت دست ما را از دامنش كوتاه مفرما.
8- دعاي ختم مجلس
نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحبالزمان يا اللّه، يا اللّه يا اللّه يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا رحمن و يا رحيم يا غياثالمستغيثين، يا ربّاه يا سيّداه
عجل لوليك الفرج
عجل لمولانا الفرج
خدايا! فرج امام زمانمان را برسان
قلب مقدّسش را از ما راضي بفرما
همهي ما را از ياران خوب آن حضرت قرار بده
خدايا! ما را در عالَم برزخ از اوليائت قرارمان بده
از صديقين از صالحين قرارمان بده
خدايا! به ما لياقت شهادتِ در ركاب امام زمان مرحمت بفرما
پروردگارا! به آبروي آقا حجةبن الحسنمرضهاي روحيمان هر چه زودتر شفا مرحمت بفرما
خدايا! به آبروي وليعصر قسمت ميدهيم مريضهاي اسلام، مريضهي منظوره، مريض منظور الساعه لباس عافيت بپوشان
امواتمان غريق رحمت بفرما
شهدائمان امام راحلمان غريق رحمت بفرما.
Cتسليت فوت آقاي بردبار:
يكي از دوستان، جواني بسيار مهذّب، مدّتي پيش ما بود اهل سيرجان به نام آقاي بردبار اين در هفتهي گذشته تصادف ميكند و از دار دنيا ميرود خدا او را انشاءاللّه با خاندان عصمت و طهارت محشور كند و به خانوادهاش اجر جزيل مرحمت بفرمايد و به ايشان متأسفانه اتّفاقاً همان شب بعدش بنا بوده ازدواجي بكند و جناب آقاي فراهاني كه از دوستان همين جايمان هستند ايشان پدرخانم ايشان ميخواستند بشوند به ايشان هم ما تسليت عرض ميكنيم و اميدواريم كه الان از جانب همين مجلس و همين محبّت شما خداي تعالي روح و بشارتي براي او بفرستد
Cدر قرائت فاتحه، مقيد باشيد كه يك حمد و سه توحيد بخوانيد:
و همين طور كه من اينجا نشستم شما يك حمد، مقيّد باشيد سه تا قل هو اللّهاي را كه من ميگويم بخوانيد، يك حمد و سه قل هو اللّه براي ايشان قرائت بفرمايد.
[1]ق/19
[2]ممتحنه/1
[3]مؤمنون/88
[4]إسراء/85
[5]كافي: 3/231، وسائل الشيعه: 3/176
[6]مائده/51
[7]نساء/59
[8]تفسير امام عسكريعليه السلام/299، «صَائِنًا لِنَفْسِهِ، حَافِظًا لِدِينِهِ، مُخَالِفً عَلَي هَوَاهُ، مُطِيعًا لِاَمْرِ مَوْلاَهُ» بحار: 2/88، احتجاج: 2/458، وسائل الشيعه: 27/131
[9]أنعام/121
[10]حجر/42
[11]نحل/100
[12]وسائلالشيعه: 16/99، مستدركالوسائل: 12/153، بحار: 63/493، غررالحكم: 236
[13]بقره/257
[14]بقره/279
[15]بقره/65
[16]بقره/275
[17]«وَيْلٌ لِمَنْ شُفَعَاؤُهُ خُصَمَاؤُهُ» روضه الواعظين 1/195، مناقب 3/328
[18]شورى/23
[19]بحار: 79/106، روضه الواعظين: 1/75، مناقب: 1/242
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.