۲۲ ذی الحجه ۱۴۲۵ قمری

أعوذ بالله من الشیطانالرجیم

بسم اللهالرحمنالرحیم

الحمدلله والصلاة والسلام علی رسول‌الله و علی آله آلالله لاسیّما علی بقیة‌الله روحی و أرواحالعالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنةالدائمة على أعدائهم أجمعین منالآن إلی قیام یومالدین

 

سؤال: چرا با اینکه خانم‌ها به خاطر احساسات قوّی و ایثار و فداکاری زیادشان، به وظایف واجب و مستحبّات نسبت به شوهر می‌رسند اما با زحمت، باز هم تذکراتی نسبت به خانم‌ها می‌باشد و کلاً سفارش رعایت شوهر بسیار بیشتر از رعایت همسر می‌گردد و این باعث شده است که مردها – به قول خودشان- بگویند: طبق روایات در کتاب مثلاً حلیة‌المتقین، ما خدای دوم هستیم و هرچه می‌گوییم هرچند خیلی سخت باشد باید اطاعت گردد؟

جواب: البته در خانواده‌های غیر اهل تزکیه‌ی نفس همین‌طور است که ایشان می‌گویند، آن‌هایی هم که برای صرفه‌ی خودشان یا برای این‌که زن و بچه‌شان رام باشند تزکیه‌ی نفس را تبلیغ می‌کنند آن‌ها هم نه، ولی آن‌هایی که مثل حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین که الگو هستند زندگی می‌کنند، این‌ها این‌طور نیستند که این خانم نوشته‌اند. غالباً مردهای اهل تزکیه‌ی نفس طرفدار حق هستند، این که می‌گویم مردهای اهل تزکیه‌ی نفس یا زن‌های اهل تزکیه‌ی نفس، نه این‌که یک عده‌ی خاصی منظور من باشد، اگر حکومت حقّه‌ی امام عصر أرواحنافداه إن‌شاءالله به‌وجود بیاید، همه اهل تزکیه‌ی نفس هستند، ولی تا وقتی که آن‌طور نشده است اکثریت با این دسته‌ها است، همانطوری که خدا در قرآن می‌فرماید: «أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ» (مائده/103)، «أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ‏» (انعام/37)، «وَ ما یؤْمِنُ أَکثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکونَ‏» (یوسف/106)، این‌ها همیشه طرف صرفه‌ی خودشان را می‌گیرند، همیشه این‌طوری بوده است، آن‌هایی که اهل صفات رذیله هستند معمولاً با زور و قُلدری و این‌ها می‌خواهند پیش بروند. ما آن‌هایی را اهل تزکیه‌ی نفس می‌دانیم، مسلمان واقعی می‌دانیم که حق را بیان کنند، چه علیه آن‌ها باشد و چه به نفع آن‌ها باشد. درباره‌ی یک زن و شوهر، حق این‌هایی است که خلاصه‌اش را عرض می‌کنم: زن به‌خاطر این‌که مَهر می‌گیرد، محل زندگی یعنی مَسکن را شوهر می‌دهد، – او لازم نیست بدهد و شوهر می‌دهد- لباس و خوراک را شوهر می‌دهد و کاری هم نباید از او توقع داشته باشد، این‌ها را مرد اگر کوتاهی نکند، فقط برای شوهر یک حق می‌ماند و آن این است که بدون اجازه‌ی شوهر از شوهر جدا نشود. نه زن‌های ما گوش به حرف می‌دهند و نه مردهای ما، غالباً ‌این‌طور است که زن‌ها بدون اجازه‌ی شوهر و إذن شوهر از او جدا می‌شوند، ولو برای رفتن به بازار و تهیه‌ی غذا باشد، مردها هم طبعاً چنین مطالبی دارند، وإلّا این‌که می‌بینید در کتاب مرحوم مجلسی، حلیة‌المتقین، نوشته است که زن باید مرد را…، البته این کلمه هم نیست که خدای دوم بدانند، روایتی هست که اگر جایز بود که کسی برای غیر خدا سجده بکند ما می‌گفتیم زن‌ها برای شوهران خود سجده کنند (حلیة‌المتقین/ ص20)، این به خاطر گرم‌کردن خانه و زندگی یک زن و شوهر است، آن‌قدر به هم احترام بکنند که حتی سجده کنند، چون آخرین حد از خضوع، سجده است که زن باید متواضع باشد، البته در مقابل شوهرِ متواضع، شوهر هم باید نسبت به زن کمال محبت را داشته باشد، هر دوی آن‌ها اگر در صراط مستقیم قرار بگیرند به هیچ‌وجه اعتراضی نیست و مرد، کمال احترام را از زن خود می‌کند، احترام هم این نیست که مثلاً جلوی او دو زانو بنشیند یا مثلاً تعظیم بکند، این احترامات، عُرفی و اجتماعی است، احترام یک زن از شوهرش این است که واقعاً بدون اجازه‌ی او از او جدا نشود، احترام مرد از زن این است که کمال رفاه و راحتی را تا حد امکان برای او فراهم بکند و اگر چنین شد همانطوری می‌شود که حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و حضرت امیر علیه‌السلام با هم زندگی می‌کردند و ما هم باید همانطور باشیم تا بتوانیم تزکیه‌ی نفس کنیم وإلّا بقیه‌اش دیگر اختلاف است. از همان لحظه‌ی اول به زن‌ها یاد داده‌اند – خدا إن‌شاءالله آن‌هایی که مؤسس این حرف‌ها هستند نیامرزد- که از مادر شوهر شروع می‌کنند که مادرِ شوهر دشمن تو است و بعد هم به زن سفارش می‌کنند که کوشش بکن که خیلی زیر بار مرد نروی، اسم آن را هم می‌گذارند مردسالاری! سالار و مرد و زن و بالا و پایین و این حرف‌ها، احترام و بی‌احترامی، همه‌ی این‌ حرف‌ها در مسئله‌ی ازدواج باید حل بشود، اول حل بشود و بعد ازدواج کنند، دو تا زن و شوهری که این‌ها با هم ازدواج می‌کنند دوتا صمیمی‌ترین افراد هستند، شما می‌بینید آن اندازه‌ای که یک زن و شوهر با هم مَحرم هستند هیچ مردی حتی پدرِ دختر با او مَحرم نیست، این‌قدر به هم نزدیک می‌شوند که از همه‌ی افراد نزدیک‌تر هستند، از نظر بدنی که نزدیک می‌شوند، از نظر روحی هم نزدیک بشوند، روح آن‌ها هم باید یکی بشود، هیچ مسئله‌ای که زن از شوهر یا شوهر از زن مخفی کند نداشته باشند، مگر یک چیزهایی که مصلحت نیست یا طرف کشش ندارد، آن‌ها روی مصالحی است، حتی دروغی که روی مصلحت باشد جایز است، هر چیزی که مصلحت آن أهّم باشد آن جایز است، آن بحث دیگری است و عنوان ثانوی دارد وإلّا باید کمال صمیمیت بین این‌ها وجود داشته باشد.

 

سوال: آیا مطالب کتاب داروخانه‌ی معنوی درست است یا نه؟

جواب: من هم این کتاب را دیده‌ام، هر کتابی را که مطالعه می‌کنید ممکن است از نظر شما یک مُشت مطالب آن درست نباشد و یک مُشت مطالب آن درست باشد ولی نظر شما و یا نظر من و یا نظر هر کسی ملاک نیست، در دعاها باید حتماً از ناحیه‌ی خاندان عصمت و طهارت رسیده باشد، در این کتاب هم، یا کتاب‌های من، هرچه را که از قول امام یا پیغمبر یا قرآن نقل شده است – ولو ما نمی‌توانیم آن را هضم کنیم- باید بپذیریم و هرچه هم از غیر این‌ها نقل شده است اهمیت ندهید، اعتناء نکنید، لاأقل احتیاط بکنید و از آن استفاده نکنید. یک وقت هست مثلاً در یک مملکتی فرض کنید وزارت بهداشت روی یک دارویی صحّه گذاشته یا اصلاً‌ خودش داده و پخش کرده است، این را انسان با اطمینان می‌خورد یا استفاده می‌کند، اما یک دارویی برداشتند از خارج – حالا چطوری بوده است- وارد کردند و شما نمی‌دانید که این آیا مضر است؟ مفید است؟ احتیاط این است که انسان از آن استفاده نکند، مگر این‌که باز یک طبیبِ معصومِ حاذقی آن را تأیید بکند، در دعاها هم همین‌طور است، اولاً به‌طور کلی دعا به منزله‌ی – آن دعاهایی که در کتاب‌ها هست، حتی در مفاتیح است- دارو برای روح انسان است و دارو را نباید انسان بدون تجویز طبیب استفاده بکند، طبیب روحِ شما هم اولیاء خدا هستند که در مرحله‌ی اول، ائمه‌ی اطهار و بعد هم یک أطبّائی که به آن‌ها اعتماد داشته باشید، یقین داشته باشید که این‌ها از خودشان حرفی را مطرح نمی‌کنند یا اگر هم مطرح می‌کنند خیلی حساب کرده‌اند، مواظب هستند، روز قیامتی را در نظر گرفته‌اند؛ من تأسف می‌خورم بعضی از دوستان اهل تزکیه‌ی نفس، به‌خصوص در میان خانم‌ها بیشتر است که علت آن‌ را هم نمی‌دانم چیست، تا چند مرحله را می‌گذرانند و ما هم به‌خاطر این‌که حرکت آن‌ها بهتر باشد آن‌ها را تشویق می‌کنیم، متاسفانه فوری به قبل از یقظه برمی‌گردند، یعنی حتی اگر من چنین حالتی پیدا کردم بدانید که من به حالت قبل از یقظه برگشتم، یعنی به خواب رفتم، خواب هم نیستم، مثل این‌که یک آمپول بیهوشی به من زده‌اند و حواس من پرت شده است، و آن این است که تا چند مرحله را می‌گذرانند متاسفانه استاد می‌شوند، خدای من شاهد است خود من با این‌که از سن شانزده سالگی لااقل -که تاریخ آن برای همه‌ی شما مشخص است، با مرحوم حاج ملا آقاجان بودم- تا الآن، باور کنید هنوز خودم را به عنوان یک استاد دوست ندارم معرفی کنم، حالا چطور شد که شما یک دفعه استاد شدید؟ و فلانی نمی‌فهمد و من فلانی را قبول ندارم؟ و یک کسی باید با محاسن بلندی، عمامه‌ی بزرگی، سن بالا، از این قبیل حرف‌های ظاهربینانه‌ی نافهمی در بین آن‌ها زیاد می‌شود و من دارم به شماها اعلام می‌کنم که این مراحل را هرچه بالاتر می‌روید باید خضوع شما بیشتر باشد، مثلاً به پیغمبر هم برسید – که محال است کسی به مقام پیغمبر برسد- وقتی به مقام پیغمبر رسیدید خدا تازه به شما می‌گوید: «وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ‏» (شعراء/215)، «خفض جناح»، جناح یعنی بال، دیدید مثلاً بال یک کبوتری پهن شده است؟ پاهای او خوابیده و روی زمین افتاده، نوک او به زمین می‌خورد؟ در مقابل مؤمنین باید این‌طوری باشید، به پیغمبر اکرم می‌فرماید، می‌آیند فحش می‌دهند، الآن یک کسی به شما بگوید: مجنون، دیوانه! یک کسی آمد و این حرف را زد، شما تا زنده باشید نمی‌خواهید با او حرف بزنید، به پیغمبر اکرم مکرر می‌گفتند: «إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ‏» (حجر/6) تو هر آینه، «إِنَّكَ» یعنی تحقیق کردیم، به حقیقتی رسیدیم و آن حقیقت این است که تو دیوانه هستی! پیغمبر در عین حال حتی جواب نمی‌داد، واقعاً بعضی وقت‌ها به بعضی از این‌هایی که مراحل‌شان بالا رفته و غرور آن‌ها را گرفته و شیطان یک آمپول بیهوشی به این‌ها زده – چون نمی‌شود به این‌ها خواب گفت-  و به قبل از یقظه برگشتند، من این‌ها را دارم الآن اعلام می‌کنم که هیچ قبول ندارم، نباید اصلاً در بین رفقای ما باشند،‌ منتها چه کار کنیم؟ بعضی‌ها که دیگر خیلی شلوغ کردند بیرون‌شان کردیم. بنابراین کوشش بکنید إن‌شاءالله آن‌چه که خدا و پیغمبر گفته‌اند و آن‌چه می‌گویند همان‌ها را عمل کنید؛ حالا یک کتابی نوشته شده است، کتاب هم همین‌طور است، غیر از قرآن و غیر از توضیح‌المسائل مرجع تقلیدتان، بقیه‌اش احتمال این حرف‌ها را دارد، حتی در نهج‌البلاغه روایات ضعیفی هم دارد، از این دوتا (قرآن و رساله) بگذریم چیزی که دلیل داشته باشیم که باید صد درصد آن را قبول داشته باشیم نداریم.

 

سؤال: در مرحله‌ی جهاد با نفس ذکر «یا حَیّ» باید چه تأثیری در روحیات داشته باشد؟

جواب: اولاً ما هیچ دوست نداریم کسی که در مرحله‌ی جهاد با نفس است بگوید ذکر من چیست، شاید به شما این ذکر را داده باشند و به کسی دیگر ذکر دیگری، و به همدیگر نباید بگویید، این جزو مطالب استانداردشده‌ که نیست، یک استاد حاذق، یک طبیب حاذق به طرف نگاه می‌کند می‌بیند چه چیز در او کسر است و مطابق آن دارو به او می‌دهد، حالا به سؤال‌کننده‌ی محترمه لابد گفته‌اند «یاحَیّ» بگویید، این «حَیّ» به معنای یک موجود فعال است، یعنی فرق حَیّ و میّت همین است که حَیّ فعال است، میّت بی‌جان است، بدون کار است، بدون فعالیت است. لابد تشخیص داده‌اند که فعالیت شما ضعیف است، گفتند این ذکر را بگویید و به فعالیت و تحرکی که خدا در خلقت انجام می‌دهد، به آن متصل بشوید تا إن‌شاءالله موفق باشید. به‌طور کلی من باز به شما توصیه می‌کنم هرچه به شما دستور داده می‌شود در جلسات مطرح نکنید، می‌توانید این‌ها را خصوصی سؤال کنید.

 

سؤال: چرا بعضی از دوستان در مورد بحث محبت و تقوا تصور می‌کنند راهِ تقوا فقط در ترس از خدا خلاصه می‌شود و راه محبت، غیر از راه تقوا است؟ در حالی که با توضیحات شما کاملاً این مسئله مشهود است که محبت واقعی به پروردگار بدون کسب تقوا میسر نمی‌باشد.

جواب: در عین این‌که سوال کردند جواب آن را هم خود ایشان دادند، به‌خاطر این‌که من الآن هم در جلسات روز جمعه درباره‌ی تقوا صحبت می‌کنم، تقوا باید در تمام مراحل باشد، محبت بدون تقوا یک جنون است که وقتی از امام صادق سؤال می‌کنند، حضرت می‌فرماید: دل این‌ها از یاد خدا خالی شده است، «قُلُوبٌ خَلَتْ مِنْ ذِکرِ اللَّهِ» (الأمالی/ ص 668) این‌ها خدا را دوست دارند ولی بی‌خود می‌گویند خدا را دوست دارند، چون اگر انسان خدا را دوست داشته باشد خودِ خدا در قرآن می‌فرماید: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» (آل‌عمران/31)، بگو: کسی که خدا را دوست دارد پس پیروی از پیغمبر بکند تا خدا هم او را دوست داشته باشد؛ ما یک دوستی داشتیم، مشهد نزد من می‌آمد، تا می‌رسید دست می‌بوسید، اظهار علاقه می‌کرد، چه، چه، ولی یک کلمه حرف ما را هم گوش نمی‌داد، این‌طوری بود، گفتم: تو محبت نداری، بی‌خود هم بازی درآوردی! واقعاً هم بعضی‌ها بازی درمی‌آورند، محبت که نمی‌شود بدون اطاعت باشد، اصلاً توأم با هم است؛ مگر در محبت‌های ظاهری، در محبت‌هایی که در واقع نیاز است، در محبت‌های مجازی می‌بینید یک نفر کسی را دوست دارد ولی حاضر نیست حرف‌های او را گوش بدهد، فقط چهره‌ی او را دوست دارد، لباس او را دوست دارد، پول او را دوست دارد، قدرت او را دوست دارد، ولی محبتِ واقعی نیست، محبت واقعی محال است که وجود داشته باشد و اطاعت با آن نباشد، هر مقدار محبت رشد می‌کند اطاعت هم به همان مقدار رشد می‌کند، یعنی به یک جایی می‌رسد که حتی در همین محبت‌های مجازی هم گاهی دیده شده است که انسان هرچه طرف مقابل می‌گوید، می‌گوید: چشم! حتی به ضرر او هم هست ولی می‌گوید: چشم، چون محبوب او گفته است. آن شخص وارد بر حضرت موسی بن جعفر می‌شود، تا از راه رسید حضرت فرمودند: برو در آن آتش بنشین، برو در تنور بنشین! گفت: چشم! (بحارالانوار/ ج ۴۷، ص ۱۲۳، ح ۱۷۶) این معنای محبت واقعی و جدی و حقیقی است، وإلّا تقوا با محبت هیچ‌وقت از هم جدا نمی‌شوند، یعنی در تمام مراحل هم همین‌طور است، مرحله‌ی یقظه بدون تقوا نمی‌شود، مرحله‌ی توبه بدون تقوا نمی‌شود، مرحله‌ی استقامت بدون تقوا نمی‌شود، دلیلی ندارد که انسان این‌ کارها را بکند، اگر انسان خدا را دوست نداشته باشد تقوا ندارد، اگر تقوا نداشته باشد خدا را دوست ندارد. بنابراین مکرر من گفتم، حتی در مسئله‌ی محبت که در مسئله‌ی محبت، تا جایی که بحث عمومی می‌شد بکنیم تا آن‌جا من این مطالب را گفتم، حتی باید اهل محبت از خدا بترسند، ما با خدا صمیمی شدیم دیگر از خدا نمی‌ترسیم! هرچه محبت انسان حتی به یک شخصی بیشتر بشود می‌بینید که تقوایش بیشتر می‌شود، بیشتر ملاحظه می‌کند، نمی‌خواهد او را برنجاند، نمی‌خواهد دل او را به درد بیاورد، خدا رحمت کند حاج ملا آقاجان به من می‌گفت: این‌هایی که می‌گویند در بین دوستان، ادب ساقط است بسیار حرف بی‌خودی است، به من می‌فرمود: ادب چیز خوبی است یا بد است؟ طبعاً ادب خوب است، انسان یک چیز خوبی که دارد باید برای دوستانش داشته باشد، نه برای دشمن. ما در مقابل دشمن و افراد غریبه ادب داریم، منتها خود ادب باز یک معناهایی دارد که همه‌ی چیزها را درست می‌کند. بنابراین انسان در مقابل دوستانش، در مقابل کسی که او را دوست دارد هم اطاعت دارد و هم ادب دارد و از همه طریق رعایت حال او را می‌کند، دیگر حالا با فلانی ما صمیمی هستیم بگذار حرف‌هایی که رنج‌آور است به او بزنیم، بگذار به او فحش بدهیم، او که چیزی نمی‌گوید، این‌ها نباید باشد، درست است او چیزی نمی‌گوید ولی تو حیای خود را از دست دادی.

 

سوال: در آیات هفتگی این هفته پروردگار متعال می‌فرماید: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ» چه چیزهایی سبب ضایع شدن نماز می‌شود؟

جواب: البته چون منظور ایشان در خصوص نماز بوده است تا همین‌جا آیه را ذکر کرده است «وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ» هم در همان آیه هست، یک وقتی ما در همان سفری که با مرحوم حاج ملا آقاجان به عراق رفته بودیم نماز صبح یکی از دوستان قضا شده بود، می‌گفت: حتی بیدار هم شدم ولی باز خوابیدم، بعد از آفتاب بیدار شدم، ‌می‌گفت: یک دفعه دیدم یک صدایی طنین انداخت: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ» (مریم/59) ضایع‌کردن نماز همین است که انسان مسامحه بکند، من آن کسی که کار ضروری نداشته باشد را نمی‌گویم، کار ضروری که شیطان بگوید ضروری است نه، مثلاً حواسش نیست که چقدر به ظهر است، البته باید حواسش باشد، مثلا مشغول یک کاری است، فرض کنید دست او در قیر فرو رفته است و حالا نمی‌تواند وضو بگیرد، مثلاً‌ در این حد عرض می‌کنم، صدای مؤذن که به «حی علی الصلاة» رسید، حالا این شخصی که دست او قیری است جدا،‌ اگر به «حی‌ علی الصلاة» رسید و از جایش بلند نشد من او را جزو کسانی که اهل تزکیه‌ی نفس باشند نمی‌شناسم، خود من هم اگر باشم همین‌طور است. خدا دارد می‌گوید: بشتاب! زود بیا! دخترتان در اتاق نشسته است، شما هم در آشپزخانه، او را صدا می‌زنید مثلاً فاطمه! زود خودت را برسان، می‌گوید: حالا این کارم را انجام بدهم، آن کار را انجام بدهم، باز دو مرتبه می‌گویی: زود خودت را برسان، بیا، اگر نیاید یا یک ساعت بعد بیاید، مُشت‌تان را محکم می‌کنید و بر سر او می‌زنید، حالا خدا جا دارد که مُشت بر سر ما بزند؟ شش دفعه می‌گوید: «حَیِّ حَیِّ» یعنی با عجله بدو، و این دویدن خیلی مهم است، شما نگویید چه کار می‌خواهم بکنم؟ حالا چه فرق می‌کند که الآن نماز بخوانم یا عصری نماز بخوانم، شما اگر بدانید خدای تعالی چقدر می‌خواهد به شما عمر بدهد و چقدر خرج دارید، چقدر باید زاد و توشه بردارید، اگر بدانید می‌گویید: باید هر ساعت، هر لحظه خدا به ما بگوید «حَیِّ» بشتاب، به جهت این‌که برای یک نماز، آن‌قدر در حساب شما ذخیره و زاد و توشه می‌ریزند که شما بتوانید آن‌جا زندگی بکنید، وإلّا اگر بنا باشد که نمازخوان و بی‌نماز و مسامحه‌کار به نماز، بی‌اعتنای به نماز، همه‌ی این‌ها یک‌جا داخل بهشت بروند و راحت باشند و هرچقدر هم پول می‌خواهند مثلاً بروند از بانک بگیرند، این را که عدل الهی ایجاب نمی‌کند، امام سجادی که در نماز آن حال را داشت، حضرت زهرایی که وقتی «حی علی الصلاة» می‌گفتند خیلی جلوتر نشسته بود و منتظر «حی علی الصلاة» بود، با تویی که به اندک چیزی… داریم با همسایه‌مان حرف می‌زنیم! به همسایه بگو موقع نماز است، من بلند شدم برای نماز، اگر دوست نداشت که از او جدا شو، دیگر دوست نداشته باش که با چنین همسایه‌ای حرف بزنی، اگر او هم بلند شد و نماز خواند چه بهتر، تو امر به معروف کردی و او را وادار به نماز کردی. ضایع شدن نماز همین کارهایی است که ما می‌کنیم، که اصحاب حضرت ولی عصر هیچ‌وقت چنین کاری نمی‌کنند، نماز را ضایع نمی‌کنند.

 

سؤال: فرموده بودید به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها برای شفای امراض توسل کنیم و به حضرت امام حسن علیه‌السلام در مورد امور مالی توسل کنیم، آیا ارواح اولیاء خدا این‌گونه است؟ مثلاً مرحوم حاج ملّاآقاجان یک چیز خاصی می‌دهند؟

جواب: حالا من این‌طور نگفتم، گاهی صحبت شده است و من گفتم که پیغمبر در کسالت بدنی به حضرت زهرا پناهنده شدند که حضرت زهرا هم عرض کردند: «اُعیذُکَ بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ» (مفاتیح‌الجنان/ حدیث کساء) یا مثلاً یک آقایی به حضرت مجتبی صلوات‌الله‌علیه در امور مالی توسل کرده و موفق شده است، این روایت خاصی ندارد، مطلب خاصی نیست که این را شما مسلّم بگیرید و بعد بگویید حالا ارواح اولیاء‌ خدا چطور؟ تمام اولیاء خدا -اگر اولیاء خدا باشند- و تمام ائمه و پیغمبر اکرم از یک جا نیرو می‌گیرند، مثلاً‌ بلا تشبیه ده تا چراغ در این اتاق نصب است، همه‌ی این‌ها به یک کنتور، به یک کارخانه وصل هستند، هر چیزی را بخواهید به وسیله‌ی نور آن‌ها پیدا کنید می‌توانید، این چراغ که وسط اتاق روشن شده، شما هر گمشده‌ای داشته باشید می‌توانید با این نور پیدا کنید، حالا این لامپ صد باشد، لامپ دویست باشد، یا ده‌تا لامپ دویست دارید، هر کدام از آن‌ها چنین کاری دارند، توسل به این‌ها فرقی نمی‌کند، حتی اولیاء خدا مثل مرحوم ملا آقاجان اگر سیمش وصل به خدا باشد حاجت می‌دهد، هر حاجتی هم می‌دهد، چون در واقع خدا می‌دهد. بدانید هیچ‌یک از اولیاء خدا از پیغمبر اکرم گرفته تا آن ولی خدایی که فقط ولی خدا است، همه‌ی این‌ها از خدا می‌گیرند و می‌دهند، از خودشان چیزی ندارند، اگر ما معتقد باشیم که از خودشان می‌دهند و خدا به آن‌ها کمک نمی‌کند و با إذن پروردگار نیست ما کافر هستیم، پس فرقی نمی‌کند شما در هر حاجتی به هریک از اولیاء خدا که شما تشخیص دادید این ولیِّ خدا است متوسل شوید، چهارده معصوم که سرجای خودشان، بقیه ی اولیاء خدا مثلاً حضرت ابوالفضل صلوات‌الله‌علیه، حضرت زینب، حضرت نرجس خاتون، سایر امام‌زاده‌ها، اولیاء خدا، همه‌ی این‌ها همین‌طور هستند، اگر ارتباط آن‌ها با خدا محکم باشد به اصطلاحِ مثال ما، سیم آن‌ها به کارخانه وصل باشد روشنایی می‌دهند، اگر نه هم هیچ خبری نیست، انسان بیشتر گم می‌شود، کلید چراغ اتاق را زده است، خیال می‌کرده چراغ روشن است، چراغ روشن نشد و در تاریکی باز هم می‌ماند.

 

سؤال: داشتن کرامات و مکاشفه و خواب‌ها قبل از توبه و تزکیه‌ی نفس چگونه است؟

جواب:‌ به‌طور کلی چه قبل از تزکیه‌ی نفس و چه بعد از تزکیه‌ی نفس، کرامات و مکاشفه و خواب‌های خوب و بد هم ممکن است از طرف شیطان باشد و هم از طرف خدای تعالی، و آن‌هایی که هنوز به مرحله تزکیه‌ی نفس نرسیده‌اند بیشتر احتمال آن هست که شیطانی باشد، ولو خوب باشد، چون از این مجرا آبِ تمیز نمی‌تواند خارج شود، از ظرفی که خودش تمیز نیست نمی‌شود آب تمیز در آن داشت، یک ظرفی که اطرافش پُر از کثافت است شما بگویید: آب آن تمیز است! آب آن تمیز نمی‌شود، از همان کثافت‌ها اقلا به آن منتقل شده است. روح انسان تا تزکیه نشده است کثیف است، تزکیه یعنی پاک‌شدن، خیلی معنای پیچیده‌ای ندارد که شما بگویید یعنی چه، نفسی که پاک نیست، تزکیه نشده است، از آلودگی‌ها پاک نشده است، می‌گویید این ظرف‌ها کثیف است آن ظرف‌ها تمیز است، ظرف‌های کثیف را با ظرف‌های تمیز قاطی نکن، این خیلی ساده است، شاید هر روز چنین حرف‌هایی با بچه‌های‌تان بزنید، کسی تزکیه‌ی نفس کرده است کرامات و مکاشفه و خواب‌ها دارد، اما فرد تزکیه‌ی نفس نکرده همه‌ی کرامات و مکاشفات و خواب‌هایش‌ آلودگی دارد، لاأقل انسان باید احتیاط بکند. کرامت یعنی چه؟ مکاشفه یعنی چه؟ خواب را هم که همه‌تان می‌دانید. کرامات، خدای تعالی یک نفری را می‌خواهد به عنوان یک معلم، یک استاد، یک کسی که برای دیگران الگو باشد، او را معرفی بکند، خدا می‌خواهد معرفی بکند، یک کراماتی به وسیله‌ی او انجام می‌دهد، خدا انجام می‌دهد، مثلاً چطور؟ یک نفری مریض بوده است، خدا می‌خواهد این را شفاء بدهد، حالا این را برداشتند آوردند نزد یک ولی خدایی، او هم یک دستی کشیده است، وإلّا نه دست او تأثیری غیر از دست یک کافر دارد، نه تأثیر آب دهان او فرق می‌کند، چون همه‌ی آن یک چیز است، ولی خدا می‌خواهد به‌وسیله‌ی این کرامت او را معرفی بکند، شما صد روز بروید سر قبر مثلاً فلان دشمن خدا، خدا اگر هم بخواهد این مریض را شفایش بدهد نمی‌دهد، برای این‌که نرود به دیگران بگوید که این‌جا هم معجزه می‌شود! این را که عرض می‌کنم امتحان شده است، پیروان مذاهب مختلف این کار را کردند، شما در دنیا اگر راه بیفتید هیچ حرمی، هیچ مرقدی، هیچ قبری به اندازه‌ای که به حرم حضرت رضا صلوات‌الله‌علیه می‌روند وجود ندارد، آن‌جای دیگر چیزی ندیدند که از قبرش هم بخواهند استفاده بکنند ولی از حرم مطهر حضرت رضا همه چیز دیدند، این مسلّم است، خدای تعالی معجزاتش را آن‌جا انجام می‌دهد که مردم مراجعه بکنند، یاد بگیرند، حضرت رضا را الگو قرار بدهند، این معنای کرامت است، خدا هم می‌کند، معجزه و کرامت در دست خدا است، معجزه برای انبیاء و ائمه علیهم‌السلام است، کرامات هم برای اولیاء خدا است. مکاشفه هم بر دو قسم است: مکاشفه‌ی علمی داریم که مهمتر از هر مکاشفه‌ای است، مکاشفه‌ی مُلکی هم داریم، مثلاً شما این‌جا نشستید، بین خواب و بیداری دارید چُرت می‌زنید، یک وقت می‌بینی مثل این است که رفتید حرم حضرت سیدالشهداء و دارید زیارت می‌کنید، این را می‌گویند: مکاشفه‌ی بین خواب و بیداری، می‌گویند: مکاشفه‌ی مُلکی. یک مکاشفه‌های معنوی است که یک مطالبی است که دیگران می‌روند ده تا کتاب نگاه می‌کنند و درعین حال به حقیقت نمی‌رسند، شما همین‌جا نشستید، دارید به آن مطلب فکر می‌کنید به حقیقتش می‌رسید، این را می‌گویند: مکاشفه‌ی علمی. خواب‌ها هم تقریباً به سه‌بخش تقسیم می‌شود، عمده‌ی خواب‌ها مخصوصاً برای افرادی که هنوز مراحل‌شان تکمیل نشده است قابل اعتنا نیست، بعضی از خواب‌ها تخیلات هستند، پنجاه درصد خواب‌ها تخیلات هستند، مثلاً یک‌جا تنها نشستید و در فکر هستید، یک چیزهایی در ذهن شما می‌آید، یک چیزهایی به فکر شما می‌آید، همین پُررنگ می‌شود و می‌شود خواب، در خواب می‌بینید، چون آن‌جا تنهاتر از وقت بیداری هستید و تنها هستید. یک دسته خواب‌هایی است که تعبیر دارد، یعنی باید آن را جور کرد، تعبیر یعنی باید آن را جور کرد، شما خواب دیدید یک درختی در یک مغازه‌ای است، مثلاً یک ماشین هم از زیر پشت بام مغازه دارد عبور می‌کند، یک خواب این‌طوری، حالا یکی باید بگوید آن درخت برای کنار خیابان بوده است، چرا حواست پرت بوده است؟ چون حواس انسان در خواب پرت است، این را بدانید، حواس انسان پرت بدنش است، بدن را خیلی دوست دارد و می‌خواهد هم مواظب آن باشد و هم مواظب کاری که می‌خواهد بکند باشد، می‌گویند: آن درخت کنار خیابان بوده است و آن ماشین هم از داخل خیابان رد می‌شده است، و آن مغازه هم کنار خیابان بوده است، مثلاً این‌طور تعبیر می‌کنند، این تعبیر دارد،‌ تقریباً سی درصد از خواب‌ها تعبیر دارد. یک بیست درصدی می‌ماند که آن‌ها رؤیاهای صادقه است که بعداً عین همان اتفاق می‌افتد که آن را هم باز نمی‌شود پیش‌بینی کرد، بنابراین خواب به هیچ‌وجه حجیت ندارد.

 

سؤال: می‌خواستم ببینم چه کار کنیم تا به یقظه‌ی کامل برسیم یا مورد هدایت خاص خداوند قرار گیریم؟

جواب: انسانِ خواب خودش هیچ کاری نمی‌تواند بکند که به یقظه برسد، مگر این‌که قبل از این‌که بخوابد فکرش را بکند، و یا یک کسی دیگر بیاید این را از خواب بیدار کند؛ حالت قبل از این‌که به خواب برود که ما در این خواب‌های غفلتی نداریم، چون اگر کسی بیدار باشد و بتواند ساعت کوک کند و بالای سرش بگذارد که بیدار است خوابش هم روی مصلحت است، ولی باید یک کسی بیاید این را بیدار کند، یک چیزی این را بیدار کند، حالا یا یک کسی می‌آید این را صدا می‌زند و بیدارش می‌کند یا یک صدایی، مثلاً باد می‌آید در را به هم می‌زند بیدار می‌شود، یک چیزی از خارج باید مؤثر باشد تا این را بیدارش کند، مثلا برای افرادی که خواب هستند و در غفلت هستند بهترین چیزها خواندن قرآن است، قرآن با تدبر، آن‌ها را از خواب غفلت بیدار می‌کند، صدای رسای پیغمبر، آن هم کلام خدا، ما دیگر از این صدایی بیدار‌کننده‌تر نداریم، به همین دلیل هم من گفتم ترجمه‌ی قرآن، برداشت از قرآن به شما می‌دهیم و خود شما هم برداشت کنید، یعنی خود شما هم یک تلاشی بکنید، حالا که بیدار شدید یک تکانی بخورید، بلند شوید فوری بنشینید، چون انسان وقتی بیدار می‌شود اگر در همان رختخوابش بگوید: حالا بعد بلند می‌شوم! دوباره به خواب می‌رود، اگر بیداری برایش مهم است تا بیدار شد فوری بنشیند، فوری بلند شود، اگر قرآن را بخوانیم إن‌شاءالله بیدار می‌شویم، ببینید ممکن است شخصی قرآن بخواند و خواب باشد، خیلی‌ها هستند، الآن همه‌ی این مردم مسلمان دارند قرآن می‌خوانند و خواب هم هستند ولی تدبر در قرآن، انسان را بیدار نگه می‌دارد، بیدار می‌کند، که ترجمه‌ی قرآن در مرحله‌ی اول و بعد هم برداشت از قرآن و بعد هم برداشت خود شما از قرآن خیلی مؤثر است و همه را بیدار نگه می‌دارد، اگر این کار را کردید مورد هدایت خاص خداوند هم قرار خواهید گرفت.

 

سوال: طبق آیه‌ی شریفه‌ی «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ» (آل‌عمران/54) چه کارهایی مکر خدای تعالی محسوب می‌شود؟

جواب: ببینید، مکر به معنای پنهان‌کاری است، یعنی یک کاری پنهان انجام بدهید، یک کاری شما الآن انجام بدهید که نخواسته باشید من بفهمم، این مکر است، به‌خصوص اگر این کارِ پنهان به ضرر من باشد، کاری که شما می‌خواهید پنهانی بکنید به ضرر من باشد، این را مکر می‌گویند، مردمی که خیال می‌کنند خدا وجود ندارد یا فراموش کردند یا از خدا غفلت دارند، این‌ها پنهان‌کاری می‌کنند، گناه را در خلوت انجام می‌دهند، خودشان را متقی نشان می‌دهند، منافقین اکثراً این‌طور هستند، این‌ها مکر است، خدا هم مکر می‌کند، خدا هم بر ضرر آن‌ها یک کارهای پنهانی انجام می‌دهد و خدا بهترین کسی است که بدون این‌که به طرف اطلاع بدهد می‌تواند کاری علیه او و به ضرر او انجام بدهد، این معنای مکر خدا است.

 

سؤال: چه میزان گرفتگی و قبض روح عادی است و بهترین عمل در آن هنگام چیست و این‌که در آن حال، قاطعیت انسان لطمه می‌خورد آیا این ضعف است؟

جواب:‌ منظور ایشان قبض و بسط است، قبض روح یعنی گرفتگی. اگر انسان در حالت سیر و سلوک دارد یک راه کمالاتی را می‌رود، عیناً مثل ماشینی است که شما سوار می‌شوید و ماشین هم با سرعت، یک جاده‌ای را می‌رود، مخصوصاً در شب، گاهی می‌بینید که همه‌جا روشن شد، چراغ زیادی هست، این‌جا روشن است، گاهی می‌بینید تاریک شد، جاده چراغ ندارد تاریک می‌شود ولی راه‌تان را دارید می‌روید، این مسائل برای شما زیاد مهم نیست، این‌جا عادی است. الآن در همین جاده‌ی قم به تهران همین‌طور است، بعضی جاها چراغ وسط جاده زیاد گذاشتند و حسابی روشن است، اگر انسان چراغ ماشینش را هم خاموش بکند می‌بیند که طوری نیست، این‌قدر نورانی است، گاهی هم یک قسمت‌هایی از آن چراغ ندارد، شما چه فکری می‌کنید؟ چه چیز شما را بیشتر ناراحت می‌کند؟ اگر ماشین بایستد و حرکت نکند؟ یا در روشنایی و تاریکی در هر حال حرکت بکند؟ یقیناً می‌گویید: اگر در روشنایی و تاریکی هر دو حرکت کند و زودتر ما را به مقصد برساند این‌ها مهم نیست؛ خیلی جاده‌ها هستند که اصلاً چراغ ندارد. قبض و بسطِ این‌طوری هیچ مهم نیست، اشکالی ندارد و منظور رسیدن است، به مقصد باید برسیم. اگر قاطعیت‌تان را از دست بدهید معلوم است که آن تاریکی، آن قبض در شما تأثیر کرده است. شما اگر می‌خواهید اطرافتان پُر از چراغ باشد از داخل شهر حرکت می‌کردید، آن‌جا بیشتر بود، یا از داخل اتاق‌تان بیرون نمی‌آمدید، کسی که سائر إلی الله است، کسی که سالک إلی الله است این مسائلِ قبض و بسط برای او نباید مطرح باشد، البته گاهی می‌شود که شما اهل سیر و سلوک نیستید و تاریک هم هستید، یعنی در اتاق نشستید، سیر و سلوکی هم ندارید، چراغ را می‌زنید و می‌شکنید، در تاریکی گیر می‌کنید، این خیلی بد است و باید به فکر یک روشنایی افتاد، حداقل در زندگی‌تان یک کاری بکنید که با نور باشد.

 

سؤال: آیا احادیثی که می‌گوید رسول اکرم قبل از وفات بدهکاری داشتند را شیعه قبول دارد و این را چطور می‌توان با اعتقاد به ثروتمند بودن معصومین جمع کرد؟

جواب: هر فردی، حتی شماها که این‌جا نشستید هر چقدر هم ثروتمند باشید گاهی پیش می‌آید دیگر، یک کسی از شما پولی می‌خواهد یا امانتی آورده و نزد شما گذاشته است، بالأخره امانت هم که نزد شما گذاشته باشد و شما پول او را در صندوق گذاشته باشید شما همین امانت را به او بدهکار هستید و او هم طلبکار است. پیغمبر اکرم امین بود، مورد اعتماد همه‌ی مردم مدینه بود، مورد اعتماد همه‌ی مردم مسلمان بود، یک چیزهایی امانت می‌آورند و خدمت پیغمبر می‌گذاشتند که درباره‌ی علی‌بن‌ابی‌طالب دارد که: «تو ادای امانات را می‌کنی، ادای دِین من را می‌کنی» (مفاتیح‌الجنان/ دعای ندبه)، حتی دِین هم می‌شود گفت، این منافاتی با این‌که حضرت احتیاجی به مردم نداشته است و نرفته از مردم قرض بگیرد ندارد. شما مثلاً یک گاوصندوقی داشته باشید، خیلی محکم، جای شما هم مورد اعتماد باشد، مورد امنیت باشد، آن‌هایی که جای امنی ندارند، این صندوق را ندارند می‌آیند پول‌شان را می‌دهند که آقا، این در داخل صندوق شما باشد تا هر وقت لازم شد بیایم و بگیرم. الآن شاید ثروتمندترین افراد ایران، بانک‌ها باشند و بیشتر از همه هم به مردم بدهکار هستند. اگر این احادیث هست، تأویل و تعبیر آن این است که پیغمبر اکرم مورد قبول همه‌ی مردم بود و امانتدار مردم بود که حضرت رسول اکرم به علی‌بن‌ابی‌طالب می‌فرماید: «تو اماناتی که نزد من هست تأدیه می‌کنی و دِین من را ادا می‌کنی»، یعنی من به خاطر همان امانات هم مدیون مردم هستم و این منافات با این‌که آن‌ها ثروتمند بودند ندارد، آن روایاتی که توهین به مقام مقدس ائمه‌ی اطهار می‌کند، آن‌ها منافات دارد که یک مُشت از روایات هست که رفتند از یهودی یک قدری نان جو قرض کردند و بعد هم نداشتند پولش را بدهند، رنگ حضرت زهرا در اثر گرسنگی پریده بود و بعد به علی‌بن‌ابی‌طالب اعتراض کردند که تو یک قدری هم به زن و بچه‌ات برس! از همین حرف‌هایی که بین ماها هست به حضرت امیر و حضرت رسول اکرم نسبت می‌دهند که همه‌اش دروغ است و دشمنان درست می‌کنند.

 

سؤال: در کتاب سیر إلی‌الله، بخش استقامت، در قسمت تمرکز فکر فرموده‌اید که برای تلقینِ استقامت به افراد ضعیف، جملات مثبت را طبق برنامه‌ی خاصی که در آن کتاب است تلقین کنید، حال آیا می‌توان در کنار روش‌های تربیتی که دستور داده‌اید، برای تربیت فرزند نیز جملات کوتاه و مثبت تربیتی و درخور فهم و ظرفیت او به روش تلقین در حالت خلسه، طبق روش کتاب ولی محدودتر بگوییم تا اثر مطلوبی در او بگذارد؟ مثلاً چندین بار بگوییم فقط به چیزی که برای خودت هست دست بزن.

جواب: البته می‌شود گفت و شاید هم خوب باشد و مؤثر باشد، تکرار برای بچه لازم است، چون حواسش بیشتر از بزرگترها پرت است و دلش در این ارتباط سخت‌تر است، چون حواسش پرت‌تر است دلش سخت‌تر است، باید تکرار کرد و این مسئله‌ای هم که نوشتند خیلی خوب است، چون همه‌ی دزد‌هایی که بعداً دزد می‌شوند و به مردم خیانت می‌کنند در اثر همین است که در بچگی به آن‌ها نگفتند چیزی که برای تو نیست دست به آن نزن! و به هر چیزی دست زده است. اگر یک وقتی شما رفتید خانه‌ی همسایه و بچه‌تان را هم بردید، او به هر چیزی یا وسایل همسایه دست زد، چیزی که به او نگفتید هیچ، اگر صاحبخانه هم به او گفت: دختر خانم بنشین! آقا پسر بنشین! شما دوست نداشته باشید و بگویید: به بچه‌ی من…، این حرف‌ها سبب می‌شود که آن بچه بد بشود، بلکه بگویید: چیزی که برای تو نیست دست نزن، باقاطعیت هم بگویید، به او تلقین هم بکنید، در حالت خلسه را حالا ایشان از داخل کتاب برداشتند، تأثیر آن یک قدری بیشتر است. در هر حال این مسائل را بگویید و مؤثر هم هست، در ضمن روی بچه‌ها در سنین کوچکی فشار نیاورید.

 

سؤال: در یکی از شب‌های إحیاء، عنایتی به ما فرمودید در رابطه با علم حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها که خدای تعالی علم بداء را به آن حضرت عنایت فرموده است، برای من این سؤال پیش آمده که این علم بداء در رابطه با بداء‌هایی است که قبل از ظهور است یا این‌که تمام علم بداء را که در ذات خداوند متعال است آن حضرت هم از آن‌ها اطلاع دارد؟

جواب: من این خانم را می‌شناسم که باسواد هستند، از ایشان بعید است که این مطلب را به این شکل بفهمند، یک قدری بداء را برای شما بیان می‌کنم و بعد آن‌چه که در شب‌های إحیاء گفتم عرض می‌کنم. بداء یعنی ظهور بعدالخفاء، مثلاً شما از این‌جا پشت فرمان ماشین می‌نشینید و می‌خواهید به تهران بروید، سرعت شما چقدر است؟ حدود صد کیلومتر در ساعت حرکت می‌کنید، یک ساعت دیگر سر صد کیلومتری هستید، این علم شما است، درست؟ اگر وسط راه یک کسی آمد جلوی شما را گرفت و نگذاشت بروید این‌ را بداء می‌گویند، یعنی ظاهر شد آن‌چه که برای من اول مخفی بود، خدای تعالی یک علم این‌طوری دارد، روی برنامه‌های وسیله و اسباب، که همه‌ی آن را به پیغمبر اکرم، فاطمه‌ی زهرا، همه‌ی ائمه داده است، همه‌ی آن را تا روز قیامت «إِلَى انْقِضَاءِ خَلْقِک» که در دعای ندبه می‌گوییم: «وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ إِلَى انْقِضَاءِ خَلْقِک»، مثلاً چه چیزی؟ حالا این از باب مثال است که با سرعت صد کیلومتر انسان حرکت بکند، سر ساعت سر صد کیلومتری است، این را شما می‌دانید، مربوط به آینده هم هست و می‌دانید، مربوط به گذشته‌اش را که دیدید مثلاً، این را علم می‌گویند،‌ علم هم هست، صد درصد هم هست، اما این وسط اگر یک مشکلی کسی برای شما به‌وجود آورد که شما نیم‌ساعت معطل شدید، آن وقت سر صد کیلومتر چه ساعتی خواهید رسید؟ این‌جا نیم‌ساعت بر آن یک‌ساعت اضافه بکنید، می‌شود یک‌ساعت و نیم بعد، این را می‌گویند: بداء، یعنی این چیزی که شما نمی‌دانستید و برای شما به‌وجود آمده و خدا می‌دانسته است، این بداء است. در تمام لحظات، خدا چنین مسائلی در مورد مخلوقش دارد، حالا مخلوق او ما باشیم، دیگران باشند. از روزی که حضرت ولی عصر أرواحنافداه را خدا در این کره‌ی زمین خلق کرد قرار این بود، علم هم این را می‌گفت که از روز وفات حضرت امام حسن عسکری علیه‌الصلاة‌‌والسلام، حضرت بنا بود در بین مردم باشد و امام مردم هم باشد و این بود، ولی مدام بداء شد تا الآن که 1170 سال است که بداء شده است، شاید در هر روز یک بداء شده است، منتها به ائمه فرموده بودند که چنین مسائلی می‌شود و احتمالاً مردم آمادگی پیدا نمی‌کنند و حضرت ولی عصر غایب می‌شود، الآن از امام زمان بپرسید: شما از چه موقع می‌خواهید رهبری مردم را ظاهراً‌ به عهده بگیرید؟ می‌گوید: از همین الآن! من عهده‌دار هم هستم، منتها شما نمی‌آیید حرف من را گوش بدهید! مثل یک معلمی که پشت در کلاس ایستاده است منتظر است که بچه‌ها سر میزشان بنشینند تا بیاید درس را بگوید، منتها همه به جان هم ریختند، یکی شده است رئیس، یکی شده است شاه، یکی شده است رئیس جمهور، یکی شده است ابرقدرت، دارند برای خودشان بازی می‌کنند، او هم می‌بیند اگر بیاید داخل، یازده نفر از آباء و اجداد او داخل آمدند، زدند آن‌ها را کشتند و مسموم کردند، فقط این یکی مانده است، اگر این هم بیاید داخل، کار تمام می‌شود اصلاً، لذا بداء می‌شود و حضرت نمی‌آید، این معنای بداء است. آن جریان حضرت زهرا را عرض کنم که یک دفعه بوده، حالا شاید باز هم بوده است، ولی یک دفعه‌اش این‌طوری بوده است، آن هم برای این‌که عظمت حضرت زهرا را بگویند، هر چه ولیّ خدا به خدا نزدیک‌تر باشد زودتر از بداء اطلاع پیدا می‌کند، مثلاً إن‌شاءالله بنا است فردا یا تا آخر همین ماه، امام زمان ظهور کند، هیچ کس هم نمی‌داند، بداء دیگر می‌خواهد قطع بشود، اول به خود حضرت می‌گویند، چون از همه نزدیک‌تر خودِ امام زمان است، بعد به ملائکه‌ای که دست در کار هستند می‌گویند، مثلاً شاید به مقتضیات، چند روز بعد از آن، بعد به آن 313 نفر می‌گویند، بعد صدای آن بلند می‌شود و به همه‌ی مردم گفته می‌شود، دقت کردید؟ این معنای اصل مسئله است. آن چیزی که من گفتم این است: یک روز حضرت امیر صلوات‌الله‌علیه می‌آید خانه، حضرت زهرا از چیزهایی که از نظر خدای تعالی تغییر داده شده و عوض شده است خبر داد، چون محَدَّثه است، حدیث یعنی جدید، جدیداً خبری شده است، خدای تعالی به حضرت زهرا گفته اما هنوز به حضرت امیر نگفته است، شاید به پیغمبر اکرم هم نگفته باشد، این معلوم است که قُربِ حضرت زهرا خیلی زیاد است، حضرت زهرا هم برای علی‌بن‌ابی‌طالب گفت، علی‌بن‌ابی‌طالب خیلی تعجب کرد، تعجب هم برای اصلِ قُرب بود، نه به‌خاطر این‌که مثلاً چطور یک علمی دارد که دیگران ندارند، نه! چون بعد به آن‌ها هم گفته می‌شود، بعد حضرت امیر عقب‌عقب برمی‌گردند، خیال نکنید مسجد و خانه‌ی علی‌بن‌ابی‌طالب ده‌تا کوچه با هم فاصله داشته است، نه، فقط یک در بوده است، برمی‌گردند داخل مسجد، به رسول اکرم عرض می‌کنند: فاطمه‌ی زهرا چنین جریانی دارد، حضرت هم می‌فرماید: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي» (بحارالانوار/ ج ‏23، ص 234) یا «فَاطِمَةُ مِنِّی‌» (صحیح بخاری/ ج4، ص47) فاطمه از ماست و آن مطالب را می‌فرمایند (بحارالأنوار/ ج 43، ص 8). پس بنابراین مطلب روشن شد. علم بداء به آن صورت نیست که مقدار معینی داشته باشد، مثلاً‌ ده‌تا داشته باشد، بیست‌تا داشته باشد، این‌ها نیست، علم بداء یعنی همین الآن هم ممکن است یک چیزی برای ماها ظاهر بشود که مثلاً قرار بر این نبود، این بداء می‌شود.

 

سؤال: آیا شیعه حدیث «لاَ تَجْتَمِعُ أُمَّتِي عَلَى خَطَإٍ» (الفصول المختارة من العیون و المحاسن/ جلد 1، صفحه 239) را قبول دارد؟ اگر قبول دارد معنای آن چیست؟

جواب: البته این را بیشتر اهل سنت نقل می‌کنند و ما هم با این توجیه که من عرض می‌کنم قبول داریم، که امت من بر خطا اجتماع نمی‌کنند، یعنی تمام امت یک حرف می‌زنند، این معنای اجتماع است، حالا امت پیغمبر یک میلیارد باشند، مثل الآن که بالای یک میلیارد هم هستند، یا ده نفر باشند، هر چقدر امت هستند همه‌ی آن‌ها یک چیز بگویند،‌ این خطا ندارد، چرا؟ به‌خاطر این‌که یک نفر از این امتی که اجتماع کردند امام زمان است، ما همیشه می‌گوییم یک حجت در بین مردم هست، پس خطا نمی‌شود بکنند، فرقی هم نمی‌کند خود حضرت ولی عصر تنها این حرف را بزند یا با همه این حرف را بزند، فرقی ندارد، یا حالا نظر امام زمان صلوات‌الله‌علیه خلاف آن چیزی است که همه اجتماع کردند بر آن، این‌جا به هر وسیله‌ای باشد حضرت اختلاف می‌اندازد، یعنی نمی‌گذارد که این اجتماع باشد. داریم در زمان مرحوم شیخ مفید، یک شخصی آمد خدمت شیخ مفید، عرض کرد: زن من فوت کرده است ولی بچه‌ای که در رَحِم دارد زنده است، چه کار کنم؟ روی قواعد و قوانین احکام اسلام نمی‌شود مُرده را مُثله کرد، ایشان گفت: حالا هر چه هست او را دفن کنید، این هم داشت می‌رفت که برود زنش را دفن کند، در راه یک کسی او را صدا زد و گفت: شیخ اشتباه کردند – البته بعد هم نظر ایشان همین شد- نظر ایشان این است که شکم مادر را باز کنید، به قول امروزی‌ها سزارین کنید و بچه را دربیاورید و بعد او را دفن کنید، آن‌ها هم رفتند این کار را کردند، اتفاقاً آن بچه خیلی بااستعداد شد و بزرگ که شد، آمد سر درس شیخ مفید و خیلی از خودش نبوغ نشان می‌داد، خیال می‌کردند خودِ شیخ مفید این فرمایش را فرمودند، یکی آن‌جا گفت: ایشان را که می‌بینید، آزادشده‌ی دست شما است، گفت: چطور آزاد شده‌ی دست ما است؟ جریان را گفت، ایشان گفت: تا همین الآن باز فتوای من همان است، این کس دیگری بوده است (العبقری الحسان/ ج۵، ص۴۴۷)، بعد معلوم شد که این‌طور وقت‌ها که همه‌ی مراجع، همه‌ی علما، همه‌ی مجتهدین یک حرف را می‌زنند این‌جا حضرت می‌آید اختلاف ایجاد می‌کند و حقیقت را می‌گوید و از آن وقت به بعد، حکم چنین مسئله‌ای همان شد که حضرت ولی عصر صلوات‌الله‌علیه فرمودند.

 

سؤال: آیا بدون عذر جایز است انسان در نماز جمعه شرکت نکند؟ لطفاً توضیح دهید.

جواب: بعضی گفته‌اند: نماز جمعه در زمان غیبت مستحب است، بعضی گفته‌اند: واجب است،‌ بعضی گفته‌اند: حرام است. علت این‌که این سه قول را بیان کردند، یعنی سه دسته شدند چیست؟ اصل نماز جمعه از واجبات اولیه است، این را بدانید، اگر کسی بگوید نماز جمعه واجب نیست کافر است، چون صریح قرآن هم هست و روایات آن هم خیلی‌خوب است، نهایتاً بعضی می‌گویند نماز جمعه در زمان غیبت -با این شرط- واجب نیست، به جهت این‌که در زمان ظهور حضرت که بر همه واجب است این‌طوری است که یا خود امام زمان جلو می‌ایستد و باید به او اقتداء کرد، که اگر یک کسی بگوید: من این آقا را عادل نمی‌دانم! خب کافر است، امام زمان را که نمی‌شود عادل ندانست، حتی اگر امام زمان صلوات‌الله‌علیه یک نفری را برای نماز جمعه تعیین کرده باشد و باز این طرف رد بکند و بگوید: من او را عادل نمی‌دانم، باز هم کافر است، به جهت این‌که فرقی نمی‌کند خود حضرت بایستد یا نماینده‌ی حضرت بایستد، و شیعه نماز جمعه را در صورتی واجب می‌داند که یا خود حضرت ولی عصر صلوات‌الله‌علیه یا نماینده‌ی خاص ایشان امامت بکند، اما الآن آن کسانی که می‌گویند حرام است، می‌گویند همان کسی که سبب وحدت باید بشود سبب تفرقه می‌شود، پس بنابراین جایز نیست، نماز جمعه برای وحدت مسلمان‌ها است،‌ از همین جهت یک فرسخ در یک فرسخ باید تمام مردم برای نماز جمعه بیایند، هر کسی که مکلف است باید بیاید، این می‌خواهد یک وحدتی ایجاد کند و چون این کار نمی‌شود، یک عده می‌گویند: فلانی را ما می‌شناسیم، این عادل نیست! همین بهانه است و نمی‌آیند، مایه‌ی تفرقه می‌شود. آن کسانی که می‌گویند مستحب است، می‌گویند خب یک کاری است، مخصوصاً بعد از انقلاب می‌بینید که یک کار بسیار خوبی است، حرف‌ها در نماز جمعه گفته می‌شود، مستحب است، خوب است، بروند نماز جمعه بخوانند ولی بعضی‌ها می‌گویند نماز ظهرشان را هم دوباره باید بخوانند، به جای نماز ظهر واقع نمی‌شود؛ بعضی‌ها می‌گویند مستحب است، نماز ظهرشان را نمی‌خواهد بخوانند؛ بعضی‌ها که می‌گویند واجب است ملاحظه‌ی هیچ مسئله‌ای را ظاهراً ندارند، مثلا شما می‌خواهید تهران نماز جمعه بخوانید، تمام مردمِ مکلّف تهران می‌خواهند نماز جمعه بیایند، أقلاً شاید دو سه میلیون جمعیت باشد، این‌ها را کجا جا بدهند؟ چطوری بخوانند؟ چون ما باید متصل باشیم، یک بیابانی را اختصاص بدهند برای این جهت و الآن هم می‌بینیم که خود مراجع و بزرگان، نماز جمعه نمی‌آیند به همین دلیل که مستحب است ولی واجب نیست.

 

سؤال:‌ آیا جایز است خانم‌ها موهای سر و ابروی خود را رنگ کنند؟

جواب: اگر جزء زینت آن‌ها است و برای شوهر هم این زینت انجام می‌شود اشکالی ندارد.

 

دعای ختم مجلس

«نسئلک اللهم و ندعوک بأعظم أسمائک و بمولانا صاحب‌الزمان یاالله یاالله یاالله یاالله» پروردگارا به آبروی ولی عصر همه‌ی ما را از یاران خوب امام زمان قرار بده. فرج آن حضرت را برسان. قلب مقدسش را از ما راضی بفرما. خدایا این جمع از خانم‌ها را به خاطر محبت‌شان به امام زمان به کمالات روحی موفق بفرما. خدایا همه‌ی ما را از شیعیان خوب علی‌بن‌ابی‌طالب قرار بده. خدایا این روزهای آخر سال، ما را اگر گناه کرده‌ایم عفو بفرما و اگر کمالاتی هست که باید نصیب ما بشود در این روزهای آخر سال به ما مرحمت بفرما. اول محرّم، سال آینده است و سال آینده شروع می‌شود، خدایا سال آینده را برای ما مبارک قرار بده. به حقیقت حضرت سیدالشهداء سال آینده را برای ما سال ظهور امام زمان قرار بده. اموات‌مان غریق رحمت بفرما.

«و صلی الله علی سیدنا محمد و آله أجمعین»

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *