۲۰ شعبان ۱۴۱۳ قمری – ۲۴ بهمن ۱۳۷۱ شمسی – تفسیر قرآن بوسیله روایات
مطالبى راجع به تفسير قرآن ۲۴/۱۱/۷۱
«أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمد لله ربّ العالمین الصلاة و السلام علی أشرف أنبیاء و المرسلین سیّدنا و نبیّنا أبی القاسم محمد و علی آله الطیّبین الطاهرین لا سیّما علی سیّدنا و مولانا حجة بن الحسن روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین».
من یک مقدمهای درباره تفسیر قرآن قبلاً عرض کنم که قرآن را افراد بشر، دانشمندان بشری به انحا مختلف تفسیر کردهاند. تنها و تنها روشی که هم از نظر روایات و هم از نظر عقل و هم از نظر قرآن مجید مورد تأیید است و روش بسیار صحیحی است، تفسیر آیات به روایات معصومین (علیهم الصلاة و السلام) است. اما از نظر خود قرآن، در قرآن مجید خدای تعالی میفرماید: «وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»[1] تأویل همان تفسیر است. چون در خود قرآن تفسیر و کلمه تفسیر نیامده است و در لغت هم که مراجعه میشود، تفسیر و تأویل یک معنا دارد. تفسیر و تأویل قرآن را کسی نمیداند، مگر خدا. اینجا در قرآنها یک اجازه وقف دادند. گفتند که… بیشتر اهلسنت این جمله را اینطور کردند، این آیه را اینطور کردند: «وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا». «الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» را جدا کردند.
برای ما و برای منظور ما فرقی نمیکند، اهلبیت عصمت و طهارت اینطور قرائت کردند که «وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» یعنی «وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» را به الله عطف گرفتند. فرق این دو معنا این میشود که هیچکس تأویل و تفسیر قرآن را نمیداند، مگر خدا. اینجا اهل سنت که وقف کردند، تمام کردند. یعنی فقط خدا تأویل قرآن را میداند. ما که میگوییم اینجا جای وقف نیست، معتقد هستیم که «وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» یعنی خدا تأویل قرآن را میداند و راسخین در علم هم میدانند. چه ما این جمله «وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» را تأویل عطف به «إلاَّ اللَّهُ» بگیریم یا نگیریم، از نظر این معنایی که من میخواهم عرض کنم، فرق نمیکند. مسلماً تفسیر قرآن را کسی جز خدا نمیداند. به این عرض بنده دقت کنید. این قرآنی که خدا نازل کرده، در قرآن آمده است که قرآن «تِبْيَانَ كُلِّ شَيْءٍ»[2] است. یعنی بیانگر هرچیزی است.
تمام احکام دین، تمام معارف دینی، تمام علومی که لااقل مربوط به دین باشد که تمام اوصیاء و خود پیغمبراکرم آنچه در تفسیر قرآن فرمودهاند، همه آنها یک دهم آنچه که بعد حجة بن الحسن (روحی فداه) خواسته، نمیشود. یعنی وقتی که آن حضرت ظهور کنند، به خاطر اینکه استعدادها ترقی میکند، رشد فکری زیاد میشود و همه باید در مکتب قرآن بنشینند و از قرآن استفاده کنند، آن مطالبی که حتی در ظاهر قرآن هم استفاده نمیشود، مطالبی که در مجملات قرآن است، مطالبی که در بتون قرآن است، آنها را امام زمان (علیه الصلاة و السلام) برای مردم، برای مردمی که آنوقت آماده پذیرش مطالب هستند… چون در حقیقت بشریت مثل یک طفل هفت ساله از زمان حضرت آدم تا زمان پیغمبراکرم به کلاسهای ششگانه نشسته است.
حضرت آدم بوده است و کلاس اول را ترتیب داده، حضرت نوح کلاس دوم را، حضرت ابراهیم کلاس سوم، حضرت موسی کلاس چهارم، حضرت عیسی کلاس پنجم و پیغمبراکرم و سایر ائمه این کلاس ششم و کلاس نهایی را ترتیب دادند و این اساتید پشت سر هم که «لَنْ يَفْتَرِقَا».[3] پیغمبراکرم فرمود: این کتاب از این اهلبیت جدا نمیشوند، هرگز هم جدا نمیشوند. نمیشود استاد باشد، کتاب نباشد. کتاب باشد، استاد نباشد. در یک دانشگاهی باید هر دو با هم باشند، از هم جدا نشوند. لذا این کتاب مقدس که «تِبْيَانَ كُلِّ شَيْءٍ» است، پیغمبراکرم به اندازهای که زمان او اقتضاء داشت، ۲۳ سال در توضیح آیات قرآن مطالبی فرمود. ما زمانی «وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ» فقط خدا تأویل این قرآن را میداند.
من به یکی از علمای اهلسنت گفتم، گفتم که خدا تأویل این قرآن را میداند، آیا به پیغمبر او تأویل قرآن را فرموده و برای آن حضرت توضیح داده یا نداده است؟ اگر بگویید که نداده، این قرآن به درد ما نمیخورد، چون فایدهای ندارد. چون وقتی به پیغمبراکرم توضیح مطالب مجمل قرآن گفته نشد، حالا پر از حقایق باشد، به درد دیگران هم نمیخورد. اگر بگویید که فرموده است که ذات مقدس پروردگار فرموده است. آیا زمان بعثت تا وفات پیغمبر ایجاب میکرد که همه مطالب را برای همه بگوید یا خیر؟ مسلماً هیچکس ادعا نمیکند که پیغمبراکرم توانسته باشد از نظر ظرف زمانی تمام حقایق قرآن را برای همه مردم گفته باشد. ما در اینجا میگوییم: برای همه که نگفت، اگر برای یک نفر هم نگفته باشد و از دنیا برود، باز این قرآن بیهوده… آنهمه حقایقی که در باطن آن است، اینها بیهوده میشود. پس حتماً باید لااقل به یک نفر… یک فرد خوشاستعداد و خوشدرکی را در امّت خود پیدا کند و تمام حقایق را برای او بگویید تا او بعد از پیغمبر برای مردم بیان کند و این کار انجام شده و آن شخص… من به او گفتم، به شما واگذار میکنیم، بروید تحقیق کنید و ببینید که در میان اصحاب پیغمبر چه کسی بر تمام علوم و معارف قرآن بیشتر از همه اطلاع داشت؟
به قول آن دانشمند بزرگ، «احتياج الكلّ إليه و استغناؤه عن الكلّ دليل على أنّه إمام الكلّ»[4] اینکه علی (علیه الصلاة و السلام) به هیچیک از اصحاب پیغمبر احتیاج نداشت و مسئلهای را از احدی سؤال نکرد و همه از او سؤال کردند، دلیل است بر اینکه او امام همه است. بنابراین، علی بن ابیطالب (علیه الصلاة و السلام) هم برای همه مردم نتوانست در مدت عمر خود همه ما معارف قرآن را بیان کند. باز همین مطلب درباره علی بن ابیطالب و قرآن پیش میآید که اگر بگوییم به یک نفر هم نگفت… ما اگر خواستیم با یک سنی صحبت کنیم، از همین آیه که «وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ» از همین جمله اینها را… و معصومین معتقب ما که ما به آنها اعتقاد داریم، ثابت میکنیم. یکیک از ائمه هم در زمان خود و هم اینکه امام قبلی اگر همه تأویل قرآن را به همه مردم گفته باشد، باید همه مردم اطلاع داشته باشند و زمان آنها ایجاب نمیکرده است. پس حتماً به یک نفر گفتند، برویم آن یک نفر را تحقیق کنیم.
زمان امام صادق آن یک نفر در مسلمانها چه کسی بوده است؟ تحقیق کنیم ببینیم که آن یک نفر در زمان امام باقر چه کسی بوده است؟ و یقیناً تا امروز خیلی از آیات هست که هنوز معنای آنها ظاهر نیست. «حم»،[5] «عسق»[6] که در قرآن آمده است، یعنی چه؟ «الم»،[7] فواتح سور، اینها در قرآن هست. آیا خدا بیفایده اینها را نازل کرده است؟ میتوانیم چنین حرفی بزنیم؟ خدا کار بیفایده کرده است؟ آیا اینها هیچ معنایی ندارد؟ درباره معنای این جملات که قدر مسلّم است و فواتح سور است، بعضی افراد مطالبی روی ذوقیات خود گفتهاند، ولی اشارات آن را نگفتهاند و آیات زیادی است. من این روایت را در کتاب مجمعالبحرین دیدم و در جای دیگر هم ندیدم که هر حرفی از قرآن هفتاد هزار معنا دارد. خیلی است. خدای تعالی در قرآن میفرماید: «لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ»[8] در این قرآن همهچیز هست. یعنی شما یک قرآنی را میبینید که در سی جزء، در نهایت هر طور هم که چاپ شود، شاید بیشتر از هزار صفحه نباشد، اما خود قرآن میگوید: همهچیز در این قرآن هست.
حالا آیه «وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ»[9] اگر منظور قرآن نباشد، ولی قدر مسلّم است که «تِبْيَانَ كُلِّ شَيْءٍ» منظور خود قرآن است و همه معارف و حقایق را نه وقت این یازده امام ایجاب میکرده که برای ما بگویند و نه مردم استعداد فهم آن را داشتند. این بچهای که تازه وارد کلاس ششم شده است و نمیتواند حقایق را درک کند، حتی روایاتی که در توضیح و تفسیر قرآن میفرمودند، آنها را هم نمیتوانستند درک کنند. «رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ»[10] به تعبیر ما خیلی از مطالب هست که شما میشنوید و برای دیگران نقل میکنید، ولی خود شما نمیفهمید، بعدیها خواهند فهمید.
خدا مرحوم آیتالله بروجردی را رحمت کند که در محضر دو نفر از شاگردان خوب آن مرحوم هستیم. من این جمله را از ایشان شنیدم، شاید هم مکرر میفرمودند که این روایاتی که در کتب است، مثل یک بقچهبندیهایی است که دیگران برای ما آوردند. ما باید آنها را باز کنیم، ببینیم که در بقچه، در این چمدان، در این بستهبندی چیست؟ روایات را «صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ»[11] خود احادیث «أحادیثنا روایاتنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ». هم سخت است، هم مشکل است و هر کسی نمیتواند کُنه این روایات ما را بفهمد. یا باید نبی مرسل باشد، یا باید مَلَک مقرّب باشد و یا «مُؤْمِنٍ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ»[12] یعنی مراحل کمالات را طی کرده باشد و هر مرحلهای هم که گذرانده، امتحان محکمی داده باشد، خدا هم او را امتحان کرده باشد و قلب ممتحن باشد و امتحان شده باشد، تا تازه روایات را بفهمد، تا چه برسد به آیات قرآن.
امام صادق (علیه الصلاة و السلام) به ابوحنیفه میفرمایند: یک حرف از قرآن را نمیفهمید. مردی بوده عرب، دانشمند بوده، الآن در زمان ما شاید صدها میلیون از مسلمانها مقلّد ایشان هستند. امام صادق میفرماید: یک حرف قرآن را نمیفهمید. وقتی هر حرفی از قرآن هفتاد هزار معنا داشته باشد، چطور ممکن است که ابوحنیفه بفهمد؟ و امام عصر (ارواحنا فداء) که تشریف میآورند، دنیا را بعد از آنکه پُر از عدل و داد کردند، به اصطلاح استعدادها رشد کرد و هر فرد عامی عامی به اندازه یک مرجع تقلید استعداد و علم پیدا کرد، آنجا تازه حضرت شروع به بیان کردن حقایق قرآن میکند و پرده از روی حقایق قرآن برمیدارد. آنجا است که ما میفهمیم که بعضی از معارف چهقدر از… ما فکر میکردیم که اینها راجع به ائمه غلوّ است، اینها زیادهروی است. آنوقت متوجه میشویم که ائمه (علیهم السلام) خیلی بالاتر از این حرفها بودند. خدا در بین مردم روی زمین یک عده را انتخاب کرده است. اینها مصطفین هستند.
آدم، نوح، آل ابراهیم… خود ابراهیم جزء مصطفین است. از آیات دیگر هم استفاده میشود. اما وقتی آل او جزء مصطفین بودند، خود به طریق اولی. حضرت موسی، آلعمران جزء مصطفین هستند. ۱۲۴ هزار پیغمبر جزء مصطفین هستند. اما همه اینها در مقابل این چهارده نور مقدس… گفت: «فلم أزل خيارا من خيار»[13] سیوطی، وقتی ما سیوطی را میخواندیم، یک روایتی آن دانشمند سنی، صاحب کتاب سیوطی دانشمند ادبیات است. او روایتی نقل میکند، میگوید که خدای تعالی از میان بنیآدم قریش را انتخاب کرد، از میان قریش بنیهاشم را، از میان بنیهاشم پیغمبراکرم را و از قول رسولاکرم میگوید: «فلم أزل خيارا من خيار». اختیارشده از اختیارشدهها. یعنی این چهارده نور پاک و فرزندان آنها، این شجره طیبه، این شجرهای که «أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ»[14] این شجرهای که «تُؤْتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ»[15] این شجرهای که دائماً از وجود آنها فیض به تمام مردم دنیا میرسد «تُؤْتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ». یعنی در همه وقتها، فصلی ندارد. در تمام فصول، در تمام زمانها باید از این شجره طیبه استفاده شود و لذا به این نتیجه میرسیم که تفسیر قرآن فقط باید از دو لب خاندان عصمت (علیهم الصلاة و السلام) باشد، تفسیرهای دیگر هرچه باشد، باطل است، هرچه باشد.
تفسیرهایی از ذوقی… یک آقایی خواسته پرچم خود را بالاتر از پرچم پیغمبراکرم و خاتمالاولیاء باشد و اینها، آیات قرآن را در کتابهای خود تفسیر کرده، بر خلاف مذاق اهلبیت و طبق ذوقیات خود و از جایی که خدا میخواهد آبروی مردم بیاعتنای به خاندان عصمت را ببرد، یک مزخرفاتی در تفسیر خود نوشته است که «يضحك الثكلى»[16] یعنی وقتی جلوی زن بچه مُرده بگویند، میخندد. من نمیخواهم بگویم که چه تفسیرهایی از قرآن شده است؟ چه مطالبی گفته شده است؟ یک وقتی با خود فکر میکردم که اگر انسان اینها را جمع کند و یک مجلس شادی باشد، اینها را بگوید، بخندند و برای خنده و تفریح خوب است. همه شما که در این مجلس نشستید… یک نمونه آن را عرض میکنم. شیطان را چطور موجودی می بینید؟ شیطان یک موجود شریر مردمآزار رانده الهی و دور از همهچیز است. دیگر حالا شیطان است. هر بدی را که میخواهید تشبیه کنید، به شیطان تشبیه میکنید. یکی از این مفسرین میگوید: شیطان افسر دربار پروردگار است که وقتی کسانی میخواهند به دربار پروردگار نزدیک شوند، اگر نااهل باشد، پاچه آنها را نمیگیرد، آنها را رد میکند.
بعد میگوید… جالب این قسمت است. میگوید: یک وقتی حضرت موسی با شیطان برخورد کرد، به شیطان گفت که تو چرا یک سجده نکردی که این همه گرفتاری برای خود درست کنی؟ شیطان -اینها دروغ است. من از قول آن دانشمند منحرف این مطالب را عرض میکنم- گفت که من به حضرت آدم سجده نکردم که مثل شما نشوم. به حضرت موسی گفت. گفت: مثل من؟ بله. مگر برای من چه اتفاقی افتاده است؟ من پیغمبر اولوالعزم هستم. گفت: درست است شما پیغمبر اولوالعزم هستید، همهجور انسان درست و حسابی هم هستید، ولی در عشق و محبت به خدا خوب نیامدید. آنجا که گفتید: «رَبِّ أَرِني أَنْظُرْ إِلَيْكَ»[17] خدا گفت: «انظر الی الجبل» اگر شما اهل محبت بودید، چشم خود را از خدا برنمیداشتید، به کوه نگاه نمیکردید. ببینید چه… و من پیشانی را که برای خدا روی خاک گذاشتم، به حضرت آدم که سهل است، به هیچکس، در مقابل هیچکس سر به سجده نمیگذارم. من در عشق پاک هستم. شما در عشق پاک نبودید، من میخواهم مثل شما نشوم.
شما را به خدا قسم کسی که درِ خانه اهلبیت عصمت و طهارت منحرف میشود، چطور شیطان این تصوف و فلسفه و بعضی از مسائلی که در بین ما نشو و نما کرده است، اینها نتیجه فکر کسانی است که متصوفه و گرایش به متصوفه دارند. اگر من بگویم که صاحب این کلام چه کسی است؟ شما تعجب میکنید. میگویم، هیچ مانعی هم ندارد. شیخ محمود شبستری در کتاب درس دین این مطلب را با شعر هم گفته است که دیگر نمیشود بگوییم که شاید نویسنده به او نسبت داده است. لااقل اسم شیخ محمود شبستری را شنیدید. او در کتاب درس دین… در همین کتابهای من هست و اگر الآن در کتابهای خود من کتاب درس دین شیخ محمود شبستری موجود نباشد، من در پاسخ ما، فکر میکنم جلد اول باشد که اشعار او نقل کردم، اینها را گفتیم. در تفسیر آیات قرآن… ما در هر چیزی اگر از درِ خانه اهلبیت (علیه الصلاة و السلام) جدا شدیم، این را بدانید… چون یک عدهای از آقایان اهل لباس نیستند، من میشناسم، طلبه هستند، مشغول تحصیل هستند و بنده این را تذکر میدهم که اگر از درِ خانه معصومین… مگر اینکه مسلمان نباشیم، مگر اینکه به علی و خاندان او پشت پا زده باشیم، مگر اینکه به تاریکی علی بن ابیطالب را دیده باشیم و زین سبب غیری بر او بگزیده باشیم والّا از درِ خانه اهلبیت جدا شدن همان و گمراه شدن همان. خدا میداند.
اگر من بخواهم برای شما نقل کنم، همان مقداری که در حافظه من است، شاید یک کتاب شود در انحرافات مفسرینی که بر خلاف گفتههای خاندان عصمت و طهارت تفسیر قرآن میکنند و هر عقلی میفهمد که اینها غلط است. این آیه قرآن «وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» روایات آنقدر فراوان است. امام (علیه الصلاة و السلام) میفرماید که اگر کسی قرآن را تفسیر کرد، درست هم تفسیر کرده است، تصادفاً به روایات مراجعه کرده و دیده که درست تفسیر کرده است. ذوق آن با تفاسیری که ائمه کردند، تطبیق کرده است. باز هم خطا کرده است. عجیب است که اگر اصابت هم بکند، خطا کرده است. کسی که تفسیر قرآن را به رأی خود بکند، «فَقَدْ كَفَرَ»[18] عجیب است. «فَقَدْ كَفَرَ» کافر است. کسی که قرآن را به رأی خود تفسیر کند، خدا قطعاً او را در روز قیامت در جهنم قرار میدهد. اینها چرا؟ به رأی یعنی چه؟ یعنی بدون شنیدن از صادقین، بدون شنیدن از خاندان عصمت.
من در یک جلسهای در قم خدمت آقایان هم عرض کردم، زیر نظر آیتالله گلپایگانی و دارالقرآن تشکیل شده بود. در آنجا برای جمع زیادی از متخصصین علوم قرآن این بحث بود که این آیه اگر روایت نداشته باشیم، ما هم مثل سنیها تفسیر میکنیم که منظور از اهلبیت، زنهای پیغمبر هستند. چون خود آیه اینطور میگوید. من اول از خود آیه اثبات کردم که میشود زنهای پیغمبر باشند، چون هرجایی که اهلبیت آمده است، در آیه دیگر «أَ تَعْجَبينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ»[19] به زن حضرت ابراهیم خطاب میشود و با کلمه «کُم» هم خطاب میشود. ضمیر مذکر برای اهلبیت آمده است، حال زن منظور باشد یا مرد منظور باشد. حضرت موسی به زن خود میگوید: «فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ»[20] من از دور آتشی میبینم، شاید بروم و برای شما جلیقه آتش بیاورم. میگوید: «کُم» و هر کجا که اهل آمده است… حالا این بحث علمی است که نمیخواهم وقت شما را به روی این بگیرم. فقط چیزی که به ما میگوید که این اهلبیت، علی بن ابیطالب بوده و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین روایت است.
امّ سلمه خدمت رسولاکرم آمد و میخواست وارد کساء شود، حضرت فرمود: «أَنْتِ عَلَى خَيْرٍ»[21] تو خوب هستی، جای خود باش، شما وارد نشو. همه روایات میگوید که منظور زنهای پیغمبر نبودند. ما از چه راهی غیر از روایات میتوانیم کشف کنیم که منظور از اهلبیت در این آیه، این پنج نفر یعنی پیغمبر و علی و فاطمه و حسن و حسین (صلوات الله علیهم اجمعین) بودهاند. از چه راهی؟ و اگر گفتیم هم زنهای پیغمبر بودند و هم این چهار نفر یا این پنج نفر. حالا وقتی که عایشه با علی بن ابیطالب جنگ کرد، دو تا معصوم که نمیتوانند با یکدیگر جنگ کنند. میشود که دو معصوم با یکدیگر جنگ کنند، لشکرکشی کنند، به خون یکدیگر تشنه باشند و آن وضع را به وجود بیاورند، جنگ جمل را به وجود بیاورند؟ نمیشود، دو معصوم که با هم جنگ ندارند. اگر آیه تطهیر هم در شأن علی بن ابیطالب بود، آن مورد اتفاق است و هم در شأن عایشه نازل شده است… اینجا در این جنگ چه شد؟ حق با کدام آنها بود؟ قطعاً یکی از آنها معصوم نبود. نمیشود دو معصوم، آن هم در آن حد، آن همه لشکر جمع کنند و جنگی شود و علی بن ابیطالب آنها را شکست دهد، آن تشکیلات.
ما راهی نداریم. به خدا قسم کسی که میگوید میشود درِ خانه غیر اهلبیت رفت و از آنها میشود استفاده کرد، میشود گفت که اصلاً در اساس اسلام و مسلمان بودن او حرف است. راهی نداریم جز اینکه به خاندان عصمت و طهارت مراجعه کنیم، در تفسیر قرآن، در احکام خود، در هر چیز حتی در مسائل روحی و معنوی و زندگی مادّی و دنیایی خود. شما ببینید آنهایی که یک دلی بسته به امام عصر (روحی فداء) دارند، الآن خدمت آقایان همین صحبت بود. آقا در دعای ندبه میخوانید، از القاب مقدس حضرت بقیةالله است که «أَيْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِيَاءِ»[22] دوست امام زمان بشوید، خود آقا معزّ الاولیاء است. اولیای خود را عزیز میکند، دوستان خود را عزیز میکند، برای آنها محبوبیت در دلها ایجاد میکند. «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»[23] این آیه قرآن است. مراجعه کنید که منظور از «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» چیست؟ محبت خاندان عصمت را داشته باشید، پشت سر آنها حرکت کنید، خدای تعالی در دل مردم محبت شما را ایجاد میکند. اصلاً مردم بیجهت شما را دوست دارند.
حال این آقا خیلی خوشتیپ است؟ خیر. پولدار است؟ خیر. شما از تقوای او خبر دارید؟ خیر. شما از علم او اطلاع دارید؟ خیر. نمیدانم به چه دلیل او را دوست دارم. خدا میداند که خود من در عمر خود این را تجربه کردم، مکرر هم دیدم که افرادی بودند که خود من نسبت به آنها عشق میورزیدم و نمیدانستم این در چه حدی از محبت و ولایت به امام زمان (صلوات الله علیه) است. نزدیک میشدم، نزدیک میشدم، میدیدم که نه، یکپارچه عشق است، یکپارچه محبت است، همان هم ما را کشیده و به یکدیگر نزدیک کرده است. بیاید واقعاً تصمیم بگیریم که امام زمان خود را دوست داشته باشیم، او را در خود… میخواستم این تعبیر را بکنم، زبان من لال که بگویم او را در خود راه بدهیم، در میان خود او را قبول داشته باشیم.
من چند هفته قبل گفتم که دشمنان امام زمان میخواهند به صورتهای مختلف امام زمان را از ما جدا کنند. حالا به صورت عالِم باشد، به صورت جاهل باشد، به صورت مقدس باشد، به صورت بهایی باشد، فرقی نمیکند؛ به صورتهای مختلف. یکی از آنها این است که نمیشود امام زمان را در زمان غیبت کبری دید. این همه دیدند، همه دروغ میگویند؟ سید بحرالعلوم، علامه حلّی، شیخ انصاری، سید بن طاووس، مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی، اینهمه در کتابها نوشتند، همه دروغ… که دل شما نمیخواهد. بعضی از آنها نادان هستند. ما با یکی از آنها چانه زدیم، گفتیم که شما چرا میگویید نمیشود خدمت امام زمان رسید؟ گفت: چطور میشود که من با این علم و دانش و تقوای خود خدمت امام زمان نرسیدم، فلانی، نمیدانم حاج علی بغدادی بیسواد رسیده است؟ گفتم: من فهمیدم که چرا نرسیدید، اگر خود شما نمیدانید، من فهمیدم. همین غرور، همین من، این برای شما حجاب است، حجاب است. یک عده میگویند: میشود خدمت امام زمان رسید، ولی نمیشود شناخت. ما میگوییم: این را یک مقداری قبول داریم. اما اگر خود حضرت بخواهد که خود را معرفی کند، باز هم نمیشود شناخت؟ خود حضرت مصلحت دانسته که خود را اینجا معرفی کند.
علامه حلّی (رضوان الله تعالی علیه) میگوید: من داشتم در بیابان میرفتم، سوار استر بودم. دیدم که یک شخص عربی پیاده پا به پای من میآید، با او صحبت کردم، مدام مطلب بالا رفت، بالا رفت، به صحبتهای علمی رسید. تا رسید به یک مسئلهای که من با فقها اختلاف داشتم. دیدم او هم همان نظر فقهای دیگر را میگوید. گفتم: این مدرکی ندارد. دیدم که آن شخص عرب به من گفت که شما مدرکی در کتاب -حالا کتابهای سابق خطّی بوده، همه یک چاپ نبوده است- در کتاب شما، در حاشیه نوشتهاند، در صفحه فلان… در بقیه کتابها در متن است. علت اختلاف شما با سایر علما در این است. یک مرتبه در ذهن من آمد که این چه کسی است که از حاشیه کتاب من که خود من آن را مطالعه کردم و ندیدم، او میداند، او اطلاع دارد؟ به او گفتم که در زمان غیبت کبری میشود خدمت امام زمان رسید؟ در همان موقع شلاق من… مثلاً آن چیزی که… چوبی، شلاقی، هرچه بوده که در دست من بود، افتاد. ایشان خم شد، برداشت و به من داد و گفت: چطور نمیشود خدمت امام زمان رسید که الآن دارد به دست شما شلاق شما را میدهد؟ این دروغ میگوید؟ این توأم با این معجزه. این قضیهای است که حتی در مفاتیح نوشتند.
حاج علی بغدادی میگوید: من درِ حرم حضرت موسی بن جعفر (علیه الصلاة و السلام) وقتی رسیدم، حضرت به من فرمود که امام زمان خود را میشناسی؟ گفتم: بله، میشناسم. گفت: سلام کن. گفتم: «السلام علیک یا صاحب الزمان» حال به چه عبارت گفته است. دیدم حضرت برگشت، آقا برگشت و گفت: «و علیک السلام». حاج علی بغدادی که مرحوم حاجی نوری در نجمالثاقب مینویسد اگر هیچ قضیهای نبود جز همین قضیه، کافی بود برای اثبات اینکه میشود در زمان غیبت خدمت امام عصر (ارواحنا فداء) رسید. به این حرفهای دشمنها توجه نکنید و یکی دیگر از حرفها… بعضی میگویند که آدم تا به کمالات زیادی نرسد، نمیتواند خدمت امام زمان برسد. این هم درست نیست. خیلیها… ناصبی خدمت حضرت رسیده است، سنی خدمت حضرت رسیده است و خلاصه هر کسی که قبول داشته، خدمت حضرت رسیده است. این را برای چه میگویند؟ برای اینکه اگر ما خواستیم بگوییم، تشرفی برای شما حاصل شد، خواستید بیان کنید، لازمه آن این باشد که من از شخصیتهای باتقوای خیلی در درجه بالا هستم و لااقل نقل نکنید. خیر، همه میتوانند خدمت حضرت… هر کسی را که حضرت اراده کند… امام عصر (علیه الصلاة و السلام) میتواند به سنگی هم و ممکن است لیاقت تشرف به محضر خود را بدهد و اگر به لیاقت ما باشد، سلمان هم لیاقت ندارد، پیغمبراکرم که بالاتر از امام زمان بود، چطور ابوسفیان با آن کثافت هر روز خدمت پیغمبر میرسید و چشم او به جمال پیغمبر میافتاد و شما انسان محبّ امام زمان، درست است که اهل تقوا نیستید، خدمت امام زمان نرسید؟ این هم یک راه آن است. همه میتوانند خدمت حضرت برسند، همه میتوانند واقعاً ارتباط داشته باشند. ارتباط از آنطرف که هست. این ارتباط از ناحیه امام عصر هست. «أَيْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ».[24]
الآن نیمه شعبان نزدیک است، بدانید ارتباط از طرف امام زمان (صلوات الله علیه) برای همه شما هست. شما هم ارتباط برقرار کنید. ارتباط باید دو طرفی باشد، اگر یک طرفی بود، ربط میشود. ارتباط دو طرفی است. میگوییم: ما کجا امام زمان را پیدا کنیم؟ امام زمان همهجا هست. شما همین امشب که زیارت آلیاسین را میخوانید، میگویید: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا دَاعِيَ اللَّهِ»[25] خطاب به حضرت میکنید. شما این خطاب را اگر امام زمان نیست و نمیشنود، چطور خطاب میکنید؟ حرف شما بیخود است. تمام زیارتها همینطور میشود. حتی نماز شما «السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ».[26] سنیها هم همین اتفاقاً «السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ» را میگویند. خطاب به یک فردی که نمیشنود، غایب است، درست است؟ آن هم در نماز انسان بیاید. پس همهجا هستند. یعنی جزء اعتقادات اسلامی ما است که روح مقدس آنها احاطه بر همه ماسویالله دارد و صدای ما را میشنوند.
از اینطرف گوش ما هم باز شود، دل ما هم باز شود. گوش ما کَر است، دل ما تاریک است. میگویند: مورچه را آب برد، گفت: دنیا را آب برد. خورشید پشت ابر است. ما نمیگوییم خورشید پشت ابر است، خورشید پشت ابر نیست، ما پشت ابر هستیم. ابر یک تکهای است که روی سر ما آمده است. خورشید که یک عالَم را نور میدهد. اصلاً کره زمین در مقابل خورشید چیزی نیست، تا چه برسد به ابری که روی مشهد واقع شده است. خیر، خورشید پشت ابر است. امام زمان پشت ابر است، در غیبت است. آخر تو در غیبت هستی. پیغمبراکرم امام عصر را به خورشید تشبیه کرده است. منتها ما چه کنیم؟ ما لحاف را روی سر خود کشیدیم، میگوییم: دنیا تاریک شده است. شما زیر لحاف رفتید و دنیا را تاریک میبینید. امام عصر (روحی فداء) بر «ما سوی الله» حکومت میکند. شما هم سر خود را از زیر لحاف بیرون بیاورید، از پشت ابر بیرون بیاورید، چشم خود را به جمال حضرت بیندازید، گوش خود را باز کنید «وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها»[27] شما خیال میکنید چشم دارد.
من یک کوری را دیدم، هرچه میخواستم به خود بقبولانم که او کور است، نفهمیدم. چشمهای او باز است، به من هم نگاه میکند. بعضی از کورها اینگونه هستند. این مردمی که امام زمان را حاضر و ناظر بر خود نمیبینند، خدا را حاضر و ناظر بر خود نمیبینند، «لَهُمْ أَعْيُنٌ» ولی این چشم او درست نیست «لا يُبْصِرُونَ». این با آن چشم نمیبیند. میگویید خیر، جلوی او بروید، به او اینطوری کنید، میبینید که هیچ عکس العملی نشان نمیدهد. بروید در مقابل او قرآن بخوانید «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها * وَ الْقَمَرِ إِذا…»[28] میبینید که بله، هیچ فرقی نمیکند که انسان درِ گوش آن حیوان قرآن بخواند یا درِ گوش این. معجزات و آثار حجة بن الحسن… این دوست عزیز ما که آن هفته هم ایشان را معرفی کردیم و امشب هم دومرتبه عرض میکنم که برای من گفتند، میگوید: آن آقا دست روی غده سرطان سر من گذاشت -که اینجا تشریف دارند- و دعای فرجی را خواند. در دعای فرج دارد: «يَا مَوْلَايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ»[29] یعنی پناه، پناه، پناه. «الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ»[30] یعنی پناه، پناه. خوب پناه بگیر.
اینها… ما کجا هستیم؟ حال اگر یک کسالت جسمی را معالجه کنند که کار آنها هم معالجه کسالت جسمی نیست، این را هم بدانید. این جسم ما، جسد ما مثل حیوان است، یعنی مثل حیوان است. روح ما اصل ما است. آنها برای معالجه روح آمدند. مثل اینکه یک دکتری که بنا است بهترین معالجات را میکند، چند گاهی دامپزشکی کند، دامی را و یک حیوانی را معالجه کند، ما بگوییم احسنت، عجب طبیب خوبی است. اینها برای معالجه جسم نیامدند. قرآن «الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ»،[31] «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ»[32] هدایت است. این کتاب هدایت است، نه «شِفاءٌ لِلنَّاسِ»،[33] «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ»[34] شفا… ما فکر نکنیم که… من به خاطر دارم خدمت یکی از مراجعی که الآن در نجف هستند، گفتم که این روایت که هر کسی که سینه درد دارد، قرآن بخواند. چون «وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ»[35] این روایت چطور است؟ آیا در خود قرآن هست که قرآن شفایی است برای آنچه که در سینه است. سینه من درد میکند، سرماخوردگی دارم. روایت دارد که قرآن بخوانید. ایشان فرمودند که این معنای ظاهر قرآن نیست، این تعبیر است. گفتم: چطور؟ گفتند: «شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ» منظور یعنی مرضهای سینه نیست، این «شِفاءٌ لِما فِي…» در روح انسان اگر مرضی هست، قرآن شفا است. این روایت تأویل قرآن است، یعنی ظاهر قرآن میخواهد چیز دیگری بگوید و همینطور هم هست، درست است. فرمایش بسیار خوبی است.
با اینکه آنها برای این کارها نیامدند، در عین حال برای اینکه ما اهل جسد هستیم، اهل مادیات هستیم، اهل ظاهر هستیم، اهل آن چیزی هستیم که به چشم خود میبینیم، این همه معجزات، این همه کرامات، این همه محبتها، این همه مریضها را شفا میدهند. پس بیایم واقعاً با امام زمان خود آشتی کنیم، ارتباط برقرار کنیم. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا».[36] در کتاب الزام الناصب… من این روایت را در آنجا دیدم «أی رابطوا مع إمامکم المنتظر» با امامی که انتظار آن را دارید، رابطه برقرار کنید. انشاءالله، امیدوار هستیم که همه ما بتوانیم از محضر پُرفیض ایشان در زمان غیبت ایشان و در زمان حضور ایشان و در زمان ظهور ایشان استفاده کاملی بکنیم.
مصائب حضرت علیاکبر را خواندیم. بسیار بهجا و مناسب بود. چون بنا به نقلی یازدهم این ماه تولد حضرت علیاکبر (علیه الصلاة و السلام) است. فضایل حضرت علیاکبر را سیدالشهداء در بحرانیترین موقعیتها گفت که ثبت تاریخ شد. اگر جای دیگری حضرت این جملات را میفرمود، شاید اینطور ثبت تاریخ نمیشد. اما یک جایی فرمود که ثبت شد. همه نوشتند، مسلّم شد. علیاکبر به طرف لشکر میرود –ببینید لحظه حساسی است- حضرت سیدالشهداء اول یک آیه قرآن میخواند «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمينَ».[37] بعد میفرماید: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَى هَؤُلَاء القَوم»[38] خدایا تو شاهد باش. تو شاهد باش در این قوم… چرا؟ چه چیزی را شاهد باشم؟ چه کسی با اینها جنگ میکند؟ اینها چه کسانی هستند؟ همیشه یک طرف باطل را میشود از طرف او شناخت. یعنی اگر طرف حق بود… پیغمبراکرم درباره عمّار فرمود: «يَقْتُلُكَ فِئَةٌ بَاغِيَةٌ»[39] همین روایت سبب شد که معاویه و اسباب آن مطرود مسلمین شدند. شما را چه کسی میکشد؟ یک جمعیتی که اینها تجاوزگر هستند، ظالم هستند.
در جنگ صفین عمّار به دست معاویه و اصحاب معاویه کشته شد. همه گفتند که خود عمروعاص رفت و معاویه را… کار خراب شد. عمّار را کشتند… این روایت را همه ما نقل کردیم. گفت: حال آن را درست میکنم، من شیطنت دارم. عمّار را علی کشته است. چطور علی کشته است؟ اگر علی این پیرمرد را از مدینه با خود اینجا نمیآورد یا از کوفه برنمیداشت اینجا بیاورد، کشته نمیشد. او سبب کشته شدن او است. به اصحاب… ولی کسی قبول نکرد. پس بنابراین، حمزه سیدالشهداء را هم پیغمبر کشته است. حنظله قصیر الملائکه را هم پیغمبر در جنگ آورده است. این که حرف نشد، معلوم است که مطلب چیست. حضرت علیاکبر (علیه السلام) با قومی مبارزه میکند که اینها در مقابل پیغمبر قرار گرفتند. یعنی حضرت سیدالشهداء میخواهد با این جمله بگوید که اینها در مقابل پیغمبر قرار گرفتند، در مقابل اسلام قرار گرفتند. «أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ»[40] ببینید دیگر چیزی باقی نگذاشته است. انسان یا ساختمان بدنی دارد که «خَلقاً» است، یا ساختمان روحی دارد که «خُلقاً» است یا در سخنرانی و بیان کلمات که «منطقاً برسولک» است. چیز دیگری هم باقی نمیماند.
«کنّا إذا اشتقنا أن ننظر الی رسولک» ما اگر مشتاق میشدیم که به پیغمبر نگاه کنیم، به علیاکبر نگاه میکردیم. تا اینجا فضیلت حضرت علیاکبر فکر میکنم در همین دو، سه جمله حضرت سیدالشهداء روشن شود. جزء مصطفین است، جزء کسانی است که پیغمبراکرم و ائمه اطهار و خود سیدالشهداء به آن نظر دارند. فرزند رشید حضرت سیدالشهداء (علیهم الصلاة و السلام) است. من میخواهم از اینجا به بعد جملات را که عرض میکنم، چراغها خاموش بشود. شب جمعه است. ماه شعبان است. امیدوار هستیم که خدای تعالی امشب با نظر لطف و عنایت خود به ما نظر کند. علیاکبر در مقابل دو چشم حسین بن علی (علیه السلام) به سوی لشکر رفت. جنگ نمایانی کرد. عده زیادی را به خاک هلاکت انداخت. همینطور که شنیدید، نوشتند که دویست نفر از شجعان عرب را روی زمین انداخت. به طرف پدر برگشت. «يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَتَلَنِي»[41] پدر عطش مرا کُشت «وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِِ قَدْ أَجْهَدَنِي»[42] سنگینی آهن مرا به ضعف انداخت.
آیا یک قطره آبی دارید که به من بدهید؟ حسین بن علی در جواب او فرمود: برگرد که امید است روز را شب نکنید، مگر اینکه از دست جدّ خود سیراب شوید. علیاکبر به طرف لشکر برگشت، شمشیری به فرق نازنین او خورد. سر را روی سر اسب گذاشت، دستها را به گردن اسب انداخت، خون فرق مبارک او مقابل چشمهای اسب را گرفت. اطراف بدن علیاکبر را گرفتند. «فقطّعوه بسیوف إربا إربا» با شمشیر آنقدر بر بدن علیاکبر زدند که بدن علیاکبر قطعه قطعه شد. همه با توجه، رو به قبله، «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» یا بقیةالله، یا صاحبالزمان. «[إِلَهِي] اللَّهُمَّ عَظُمَ الْبَلَاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلًا قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَايَ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَايَ»
[1]. آلعمران، آیه 7.
[2]. الكافي، ج 1، ص 59.
[3]. الكافي، ج 2، ص 415.
[4]. الرسالة العلوية في فضل أمير المؤمنين عليه السلام على سائر البرية، المقدمة، ص 9.
[5]. غافر، آیه 1.
[6]. شوری، آیه 2.
[7]. بقره، آیه 1.
[8]. کهف، آیه 109.
[9]. انعام، آیه 59.
[10]. همان، ص 403.
[11]. همان، ص 401.
[12]. همان، ص 23.
[13]. منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 7، ص 109.
[14]. ابراهیم، آیه 24.
[15]. همان، آیه 25.
[16]. بحار الأنوار، ج 58، ص 217.
[17]. اعراف، آیه 143.
[18]. الكافي، ج 1، ص 87.
[19]. هود، آیه 73.
[20]. طه، آیه 10.
[21]. بحار الأنوار، ج 35، ص 213.
[22]. همان، ج 99، ص 107.
[23]. مریم، آیه 96.
[24]. بحار الأنوار، ج 99، ص 107.
[25]. همان، ج 53، ص 171.
[26]. همان، ج 81، ص 23.
[27]. اعراف، آیه 179.
[28]. شمس، آیات 1 و 2.
[29]. بحار الأنوار، ج 53، ص 275.
[30]. همان.
[31]. اسراء، آیه 9.
[32]. بقره، آیه 2.
[33]. نحل، آیه 69.
[34]. اسراء، آیه 82.
[35]. یونس، آیه 57.
[36]. آلعمران، آیه 200.
[37]. همان، آیه 33.
[38]. بحار الأنوار، ج 45، صفحات 42 و 43.
[39]. همان، ج 33، ص 22.
[40]. همان، ج 45، ص 43.
[41]. مثير الأحزان، ص 69.
[42]. همان.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.