۲۰ شعبان ۱۴۱۱ قمری – ۱۶ اسفند ۱۳۶۹ شمسی – عالم غیب و شهود

«أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه و أشرف بریته سیّدنا و مولانا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین لا سیّما علی سیّدنا و مولانا حجة بن الحسن روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین».

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ * وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُوني‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ * قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَليمُ الْحَكيمُ».[1]

 آیاتی که تلاوت شد، در هفته‌های گذشته در اطراف آن بحث شد و نکاتی از این آیات را به عرض شما رساندم. به این آیه شریفه رسیدیم که «فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ».[2] نکته‌ای که امشب باید تذکر داده شود، معنای غیب است. غیب به معنای پنهان است، چیزی که پنهان باشد، ناپدید. این را غیب می‌گویند. گاهی غیب نسبی است، یعنی چیزهایی الآن برای من و شما این‌جا نشستیم، غیب است؛ ولی برای آن‌هایی که در این خیابان هستند، غیب نیست. آن‌ها غیب است، آن‌هایی که آن‌ کارهایی که الآن در خیابان واقع می‌شود، برای ما غیب است و به عکس آنچه در این اتاق هست، برای کسانی که در خیابان راه می‌روند، باز غیب است. هر چیزی که برای هر کسی پنهان باشد، این‌ها نسبی می‌شود. نسبت به مردم خیابان آنچه در این اتاق است، غیب است و نسبت به آنچه… نسبت به ما آنچه در خیابان هست، غیب است. به این غیب نسبی می‌گویند.

خیلی از چیزها هست که برای ما غیب است. شاید بیشتر چیزها برای ما غیب است، ولی برای دیگران غیب نیست. این غیب نسبی است، غیب مطلق نیست. هرچه همین الآن در عالم هست، این پنهان است بالنسبه به ما، ولی بالنسبه به یک عده است که پنهان نیست. هر کسی در هر نقطه‌ای قرار گرفته، آنچه در اطراف او است، برای او آشکارا است و چیزهای دیگر برای او غیب است. خدای تعالی از همه این نقیبات اطلاع دارد و البته این مسئله‌ای نیست، چون همه آن‌ها برای خدا مشهود است. یعنی در عالم، در آسمان، در زمین، خدا غیب آسمان‌ها و زمین را می‌داند و برای پروردگار هم غیب نیست، مشهود است. پس بنابراین معنای اینکه می‌گوییم: «عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ»[3] خدا عالم به پنهانی است و عالم به مشهودات هست، چیست؟ اگر بگوییم آنچه که برای ما غیب است، برای خدا مشهود است. اینکه اسم خاصی ندارد. مثلاً اگر این‌طور باشد، همه مردم روی کره زمین عالم به غیب هستند، به جهت اینکه آنچه برای ما غیب است، برای دیگران که در اطراف آن‌ها هرچه هست، مشهود است و آن‌ها غیبی که برای ما غیب است، آن‌ها می‌دانند.

اجمالاً یک مقدار این مطلب علمی است و حالا به اندازه‌ای که هر کسی هر مقداری برداشت دارد، اینکه غیب نسبی است و غیب مطلق است. غیب نسبی، هرچه که تا این زمان در عالم خلق شده است، از روز اول، بالنسبه به بعضی غیب است و بالنسبه به بعضی مشهود است و منظور از عالم‌الشهادة‌ای که ما در قرآن و در دعاها داریم، همه آن چیزهایی است که خلق شده و الآن یا موجود است یا بالاخره صورت آن در عالم موجود است. پس معنای «عالِمُ الْغَيْبِ» یعنی چه؟ و اینکه خدا عالم بر غیب است، باید یک غیبی باشد که نسبت به خود خدا هم غیب باشد و پنهان باشد. این‌جا این یک مطلب بسیار مشکلی است. از امام (علیه الصلاة و السلام) در تفسیر «عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ» سؤال می‌شود که منظور از غیب برای خدا چیست؟ امام (علیه الصلاة و السلام) می‌فرماید که غیب آن‌چیزی است که هنوز خلق نشده است و هنوز وجود پیدا نکرده است. به جهت اینکه این غیب مطلق است. حتی صورت آن هم وجود ندارد، حتی خاطره آن هم وجود ندارد، این را غیب می‌گویند و این‌چیزهایی که مربوط به آینده است و خدا هنوز آن‌ها را خلق نکرده است، این برای هم غیب است، منتها خدا عالم بر آن‌ها است «عالِمُ الْغَيْبِ».

اگر معنای غیب را این‌طور گفتید، با دلایل علمی و دلایل قرآنی هیچ‌کس نمی‌تواند بر این غیب علم پیدا کند، صددرصد عالِم باشد. چون علم یعنی صددرصد. حتی مثلاً فرض کنید از چیزهایی که مربوط به آینده است که همه ما نسبت به آن عالم هستیم و علم هم نمی‌شود به آن گفت، در عین حال اگر معتقد به خدا باشیم، مثلاً بیرون آمدن خورشید فردا صبح ساعت مثلاً شش. این دیگر از علومی است که داریم. شما الآن می‌توانید بگویید که من علم ندارم خورشید درمی‌آید یا نه؟ من می‌گویم هر کسی بگوید قطعاً بدون هیچ تردید، بدون هیچ اعمال قدرتی از هیچ ناحیه‌ای خورشید فردا صبح بیرون می‌آید، این یا معتقد به خدا نیست و یا اینکه خدا را مفلوک می‌داند. چرا؟ به جهت اینکه وقتی خدا دست در کار است و آزاد هم هست و هیچ کسی در مقابل خدا نمی‌تواند اظهار قدرت کند «وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ».[4] شاید خدا اراده کرد که فردا صبح خورشید بیرون نیاید. شما اگر بگویید نه، اراده نمی‌کند. از کجا می‌دانید؟ بگویید: نه خدا مجبور است که فردا خورشید را بیرون بیاورد، نه خدا مجبور نیست. این یک مسئله‌ای است که از باب مثال عرض کردم. هرچه که مربوط به آینده است. اولاً کسی اطلاع ندارد، ما در عین آنکه درباره پیغمبراکرم و اوصیاء او می‌گوییم که «وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ إِلَى انْقِضَاءِ خَلْقِكَ»[5] علم آنچه که گذشته و علم آنچه که آینده هست، پیغمبراکرم و اوصیاء پیغمبراکرم، یعنی دوازده امام تا انقضاء خلق را می‌دانند، در عین حال علم به آینده، به حمل… از نظر علمی به حمل شایع علم می‌گوییم. نه به حمل هوهو. حالا می‌گویید: حمل شایع و حمل هوهو یعنی چه؟

یعنی با تسامح می‌گوییم علم، والّا علم نیست. علم وقتی است که مطلب صددرصد این‌طور باشد، صددرصد. آیا پیغمبراکرم، ائمه اطهار (علیهم الصلاة و السلام) آینده را که می‌دانند، خدا دیگر حق تصرف در آن آینده دارد یا ندارد؟ اگر بگویید ندارد، همان گفته فلاسفه یهود پیش بیاید که گفتند: «يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ»[6] دست خدا بسته است که خدای تعالی می‌فرماید: «غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ»[7] اگر بگوییم: دست خدا باز است و در اختیار علم ما است، یعنی حتی پیغمبراکرم بفرماید: چون من می‌دانم که آینده این‌طور می‌شود، خدا هم مجبور است طبق آنچه من می‌دانم عمل کند. این هم خدا را ناتوان تصور کرده است. بنابراین، همان‌طور علی بن ابی‌طالب (علیه الصلاة و السلام) می‌فرماید… این مطلب را می‌گویم، به خاطر اینکه معنای غیب و به خصوص در ارتباط با تعیین وقت برای ظهور حضرت ولی عصر که در این آیه هم شاید منظور باشد، روشن کنم.

بنابراین همان‌طور که علی (علیه الصلاة و السلام) در نهج‌البلاغه است که می‌فرماید: اگر یک آیه در قرآن نبود، اگر یک حقیقت نبود، اگر یک واقعیت نبود… و آن چیست؟ که ذات مقدس پروردگار در قرآن مجید می‌فرماید: «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ»[8] خدا محو و اثبات دارد. خدای تعالی خیلی از چیزهایی را که شما فکر می‌کنید حتماً انجام می‌شود، شما به اندازه اطلاع درآمدن خورشید را فردا صبح بلد هستید، یک منجم تا سیصد سال دیگر، ماه‌گرفت و خورشید‌گرفت را متوجه می‌شود و پیغمبراکرم تا آخر انقضای خلق هر قضیه‌ای که می‌خواهد اتفاق بیفتد، می‌داند. اما در عین حال خدا دخل و تصرف می‌کند. محو می‌کند، ثابت نگه می‌دارد. همین‌طور که وقتی شما پشت فرمان ماشین نشستید، دارید روی صد کیلومتر سرعت می‌روید، از شما می‌پرسند: یک ساعت دیگر کجا هستید؟ می‌گویید: سر صد کیلومتری. چرا؟ به جهت اینکه برنامه این‌طور است.

من به این سرعت می‌روم، تصمیم هم ندارم سرعت خود را کم کنم، جاده هم راست و مستقیم است، من یک ساعت دیگر سر صد کیلومتری هستم، اما اگر خدا بخواهد. خدای تعالی و پیغمبراکرم با همه عظمت خود می‌فرماید: «وَ لا تَقُولَنَّ».[9] عجیب است، با نون تأکید ثقیله. نگویی، شما پیغمبر ما هستی. «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‏ءٍ» برای چیزی. چیز، ولو اینکه فردا من سر ساعت هشت خدمت شما می‌رسم. خیلی کار ساده، در اختیار خود من. من فردا صبح ساعت هشت می‌آیم و سر کار خود می‌روم. در یک هواپیما نشستید، آن مهماندار می‌گوید: یک ساعت و ده دقیقه روی آسمان هستیم و تا چند دقیقه دیگر هم… بعد می‌گوید: در فرودگاه تهران می‌نشینیم. چنین چیزهایی، دیگر کجا می‌خواهد برود؟ در راه قهوه‌خانه ندارد و هیچ برنامه‌ای هم نیست. «وَ لا تَقُولَنَّ» آقایان متوجه هستند؟ «لِشَيْ‏ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً»[10] فردا این کار را می‌کنم. «إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ»[11] مگر خدا بخواهد. چون آمد و خدا نخواست. گاهی خدای تعالی آبروی بعضی از پیغمبرها را هم برده است. بعضی از افراد هستند که یک مقداری می‌خواهند از غیب اطلاع داشته باشند، اگر خدا آن‌ها را دوست باشد، آبروی آن‌ها را می‌برد.

این سفرکرده ما آیا برمی‌گردد؟ در این مدتی که یک عده مفقود بودند و اسرایی بودند که مفقود بودند و اسم آن‌ها اعلام نشده بود، یکی از مراجعات ما این بود که آیا این مفقودالاثر ما می‌آید یا نمی‌آید؟ انسان هم ممکن است یک مقداری فکر بکند… می‌گوید: می‌آید. به محض اینکه گفت می‌آید، این شخص با قول خود خط باطلی روی اراده الهی کشیده است. هر کسی را دیدید که قطعی از آینده به شما خبر داد، یقین بدانید دروغگو است. از آینده برای شما خبر آورد، او دروغ می‌گوید و اگر خدا او را دوست داشته باشد و دفعه اول او باشد، خدا آبروی او را می‌برد. اگر هم او را دوست نداشته باشد، بگذار بکند، هر کاری که می‌‌خواهد بکند. حضرت عیسی‌بن مریم، پیغمبر اولوالعزم از کنار خانه‌ای -این روایت در اصول کافی است- دارد عبور می‌کند، به اصطلاح بالنسبه به رسول‌اکرم نپختگی کرد، چون پیغمبراکرم و ائمه اطهار از همه‌چیز اطلاع داشتند، نمی‌گفتند.

از آن‌جا عبور می‌کرد، گفت: این‌جا امروز عروسی است، فردا شب بیاید ببینید چه عزایی است. برای اینکه حضرت عیسی دارد نگاه می‌کند. همان‌طور که یک راننده پشت فرمان که نشسته، می‌بیند آمپر کیلومترشمار او روی صد آمده، جاده هم راست، می‌گوید: یک ساعت دیگر در صد کیلومتری جاده هستیم، حضرت عیسی هم همین‌طور دارد نگاه می‌کند. یک ماری، یک افعی از آن سوراخ بیرون آمد و رفت و مثلاً فردا ساعت چهار بعد از ظهر عروس را گزید و عروس هم در دم مُرد و جنازه او را فردا شب این‌موقع در جمعیت گذاشتند و عزاداری می‌کنند. این را حضرت عیسی دیدند، گفتند. فردا خدای تعالی کار را عوض کرد، به حضرت عیسی گفت: دیگر از این حرف‌ها نزن، دیگر این‌طور نپختگی نکن، بیا از پیغمبر اسلام یاد بگیر، بیا از ائمه اطهار (علیهم الصلاة و السلام) یاد بگیر، بیا از حضرت حجة‌بن‌الحسن (روحی فداء) یاد بگیر که این همه خدمت حضرت او تشرف پیدا کردند، حضرت در یک مورد نفرموده که من در سال فلان، در روز فلان ظاهر خواهم شد.

از چیزهای مسلّم عالم خلقت ظهور امام زمان است. حتی خدای تعالی فرموده، ائمه اطهار فرمودند که اگر یک روز از عمر دنیا باقی باشد، حتماً در آن روز حضرت ولی‌عصر ظاهر می‌شود. این‌قدر مطلب حتمی است. با همه حتمی بودن آن، با همه نشانه‌ها و علایم و با همه مسائل چه زمانی خواهد شد؟ امام زمان هم نمی‌گوید. چون کار مربوط به او نیست. کارهایی که مربوط به خود او است… به پیغمبراکرم می‌فرماید، بگو: «أَنْ يَشاءَ اللَّهُ». بگو: کار در دست خدا است، اگر خدا بخواهد این کار خواهد شد. من نمی‌دانم این‌هایی که از آینده خبر می‌دهند… خود من از یک نفر پرسیدم، گفتم: فلان کار که شما می‌گویید، حتماً می‌شود؟ می‌خواستم او را بشناسم، ببینم که این آدم تا چه اندازه راستگو است. گفتم: حتماً؟ گفت: حتماً. گفتم… حتماً هم شد، ولی در عین اینکه این شخص گفت فلان کار فردا حتماً انجام می‌شود و یک کلمه نگفت که شاید خدا نخواسته باشد. چون گفت: حتماً انجام می‌شود. من از آن وقت تا به حال اصلاً نرفتم احوال او را بپرسم -شاید هم مُرده باشد- برای اینکه قطعی گفت.

تکرار کردم، گفتم: ممکن نیست در خللی در آن وارد شود؟ گفت: خیر. شد، نه اینکه فکر کنید مثلاً نشد و من ناراحت شدم. خیر، شد، کار بسیار مهمی هم بود و شد و چون دیدم که این شخص با این قطعیت گفت و حال اینکه صریح قرآن است که احتمال دارد، نمی‌شود و او بر خلاف صریح قرآن حرف زد… شما بدانید یک عده عوام هستند، یک عده افراد نادان هستند، خدا سربه‌سر آن‌ها نمی‌گذارد. شما می‌روید به او می‌گویید: آینده چه می‌شود؟ فلان کار، فلان چیز چطور می‌شود؟ او می‌گوید: خیلی خوب است و چه می‌شود. یا بد می‌شود، یا چه می‌شود. اگر تطیر بود، شما بدانید که خدای تعالی انجام نمی‌دهد. دل شما بد نشود. آمد به شما گفت که مثلاً فرض کنید، فلان روز، فلان ناراحتی متوجه شما خواهد شد. این‌ها را که اصلاً اعتنا نکنید، دل خود را هم بد نکنید. چون پیغمبراکرم در روایات متعددی فرمود: «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةٌ»[12] از امت من نُه چیز برداشته شده است: یکی از آن‌ها تطیّر است، فال بد زدن، اینکه می‌گوید چند روز دیگر یک مصیبتی متوجه شما می‌شود، این اصلاً برداشته شده است، این غلط است.

حالا اگر یک مسئله خوبی را به شما پیشنهاد کرد، گفت: فلان. خوشبختی به شما می‌رسد، تفأل زد. این ممکن است بشود، ولی اگر شما از او سؤال کردید این موضوع قطعی است؟ گفت: بله. اگر گفت قطعی است، شما بدانید که این آدم اعتقاد راسخی به خدا ندارد یا حداقل خدا را درست نمی‌شناسد. حضرت عیسی وقتی این جمله را فرمود، فردا شب آمدند، دیدند که خیر، این‌جا باز هم جشن است. آن زمان‌ دو، سه شب جشن می‌گرفتند. جشن است، هیچ خبری هم نیست. آمدند، به حضرت عیسی گفتند که شما بنا نبود که پیشگویی این‌طوری داشته باشید. گفت: یک خبری شده است. خلاصه آن این است که حضرت عیسی می‌خواست بگوید من اشتباه کردم. بلند شدند، آمد… اشتباه، نه اینکه در اصل موضوع اشتباه کرده باشد. اصل موضوع درست بوده، ولی اشتباه در گفتن او بوده است. به این مردم نفهمانده که اگر خدا به اصطلاح محو نکند و ثابت نگه بدارد، این کار خواهد شد.

آمدند، دیدند که… حضرت عیسی در حجله عروس وارد شد و گفتند: عروس بلند شود، آن‌طرف برود و… رفت و آن تشک او را، همان‌جایی که نشسته بود، عقب زدند، دیدند که بله آن‌جا یک سوراخی است، یک افعی آن‌جا حلقه زده است. حضرت عیسی گفت: بنا بوده این افعی بیاید و او را بگزد و این شخص، این خانم بمیرد و این‌جا عزا شود. «الصَّدَقَةُ تَدْفَعُ الْبَلَاءَ… وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً»[13] صدقه داده است. اصلاً صدقه دفع بلا می‌کند، یعنی چه؟ ولو اینکه قطعی باشد. استغفار سرنوشت انسان را تغییر می‌دهد، یعنی چه؟ برنامه‌هایی در اسلام است که انسان را خوشبخت می‌کند، صاحب رزق… کسی که تقوا داشته باشد، «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»[14] تقوا سبب این جهت می‌شود که انسان از جایی که گمان ندارد، روزی او می‌رسد. یکی از بزرگان بود، برای او یک شهریه‌ای تنظیم کرده بودند، چون از علما بود، از حوزه بنا بود که به او یک شهریه‌ای بدهند، زندگی او را تأمین کنند. گفت: نه. گفتیم: چرا؟ گفت: به خاطر اینکه آن رزق «مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» زیادتر از این یحتسبی است، حساب‌شده‌ای است که آقایان به ما خواهند داد و لذا شما این را بدانید، از پیغمبراکرم گرفته، تا آن أدنی فرد، همه ائمه اطهار (علیهم الصلاة و السلام)، تمام اولیای خدا، آن‌هایی که به پروردگار نزدیک هستند، تمام انبیاء، این‌ها هیچ‌گاه از آینده خبر نمی‌دهند. اگر خبر دادند، می‌گویند: ان‌شاءالله.

نه ان‌شاءالله‌های ما، ان‌شاءالله‌های ما هیچ ارزشی ندارد. ما می‌گوییم: ان‌شاءالله فردا می‌آییم. می‌خواهیم نرویم، می‌گوییم: ان‌شاءالله. اصلاً موضوع را سست می‌کند. ان‌شاءالله‌های پروردگار. وقتی خدای تعالی حضرت آدم را به ملائکه نشان داد و آن اسمائی که تعلیم به او داده بود، به او فهماند و برای ملائکه، در معرض دید ملائکه قرار داد، بعد فرمود: من به شما نگفتم که «إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؟ غیب آسمان‌ها و زمین را من می‌دانم. «وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ» هرچه را که شما ظاهر کنید، من می‌دانم. هرچه را که کتمان کنید، ما می‌دانیم و لذا یک جمله‌ای که من می‌خواستم در این تفسیر مختصر عرض کنم این بود که این را بدانید هر کسی، هر فردی ادعای این جهت را بکند… چند روز قبل یک نفر در کانون آمد و به من گفت: فلانی گفته که در دو سال دیگر امام زمان، در فلان روز، در فلان ساعت -یک شخص محترمی را هم گفت- حضرت ظهور می‌کند. گفتم: خدا دهان او را بشکند و این شخص دروغگو است.

برای اینکه خود آن‌ها گفتند که ما نمی‌دانیم، قرآن گفته نمی‌دانند، نهج‌البلاغه می‌گوید: نمی‌دانیم. آن‌وقت چطور شده است که او می‌داند؟ هر کسی که این حرف را بزند، همین است. خود حضرت ولی‌عصر به خاطر بدا نمی‌داند. بدا حاصل می‌شود، بدا… اسم این بدا است. یعنی خدا چیزی می‌داند که ما نمی‌دانیم و اختیار آن هم در دست ما نداده است. علم خدا دو علم است: علم مکتوم. علم مکتوم یعنی همین که کتمان کرده است، تغییرپذیر است. اجل انسان… بعضی از بزرگان بودند، خود من افرادی را دیدم که گفتند: فلان روز، فلان ساعت می‌میریم، خدا نخواسته است بمیرند، بعضی از آن‌ها را هم خدا خواسته است که بمیرند. درست هم بوده، آبروی آن‌ها هم… گفته این مرد ساده‌ای است، حالا سادگی کرده، ما هم که نمی‌خواهیم او را رهبر جامعه قرار بدهیم، باشد حالا گفته فلان روز می‌میرم، بگذار بمیرد. والّا یا جلو می‌اندازد، یا عقب می‌اندازد. این‌طور است. این یک مطلب علمی بود که چون خیلی جنبه علمی دارد و بحث زیادی دارد، من خیلی ساده و مختصر عرض کردم و در بعضی از کتاب‌ها هم این مطلب را عنوان کردم و این از عقاید شیعه است و در روایات متعددی داریم که با هیچ‌چیزی خدا پرستیده آن‌طوری که با اعتقاد به بدا پرستیده می‌شود، پرستیده نمی‌شود. یعنی من اگر بدانم که تمام اختیار در دست خدا است، خود من هیچ اختیاری ندارم، از آینده هم هیچ نمی‌توانم پیش‌بینی بکنم، بهتر بندگی خدا را می‌کنم، بنده خدا هستم، خود را صاحب اختیار نمی‌دانم، ائمه اطهار و انبیاء عظام و این‌ها خود را صاحب‌اختیار نمی‌دانستند. بنده کامل خدا بودند.

حضرت سیدالشهداء (علیه الصلاة و السلام) می‌داند به کربلا بیاید، آن‌همه مؤمنین را به بهشت ببرد، بگوییم: خدا بدا حاصل شد، این جهت را محو کند و ثابت نگه ندارد، این نه، این با آیات دیگر استفاده می‌شود که «إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْميعادَ»[15] خدا میعاد خود را تخلف نمی‌کند، می‌شود گفت که آن‌ها یقینی هستند. یکی از میعادهای پروردگار هم این بوده که مردم مسلمان را از رفتن به طرف کفر و زندقه به خاطر شهادت سیدالشهداء (علیه الصلاة و السلام) نجات داده است. لذا روزی که امام حسین (علیه السلام) از کربلا حرکت می‌کند، آن‌جا قطعی می‌فرماید که پیغمبراکرم را خواب دیدم، ایشان به من فرمود: «اخرج إلى العراق إنّ اللّه قد شاء أن يراك قتيلاً»[16]  و درباره خاندان او سؤال کردند که چرا این‌ها را می‌بری؟ فرمود که خدای تعالی می‌خواهد که آن‌ها را هم سبایا و اسیر ببیند. چرا؟ به خاطر اینکه اگر این کار انجام نمی‌شد، بنی‌امیه معرفی نمی‌شدند و وقتی بنی‌امیه معرفی نشدند، اسلام باقی نمی‌ماند. آن‌ها بر اسلام و مسلمین حکومت می‌کردند و این ادامه پیدا می‌کرد. کم‌کم نامی از اسلام باقی نمی‌ماند. لذا به کربلا آمدند.

البته متوسل به حضرت زهرا (سلام الله علیها) شدند. همان‌طور هم گفتند خدا لعنت کند آن‌هایی را که اول ظالم به اهل‌بیت عصمت و طهارت بودند. «اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»[17] اول ظالم… البته وقتی ظلم را شروع کرد، دیگر بقیه هم از همین موضوع استفاده می‌کنند و ظلم می‌کنند. لذا روی همین حساب می‌شود گفت که خیمه‌های سیدالشهداء را که آتش زدند، اگر درِ خانه فاطمه زهرا را آتش نمی‌زدند، خیمه‌های سیدالشهداء آتش نمی‌خورد. یعنی مردم این‌طور جسور نمی‌شدند که خیمه‌های حضرت ابی‌عبدالله الحسین را آتش بزنند. اول ظالم آن کسی است که بعد از پیغمبراکرم، هنوز یکی، دو روز، بعضی روایات دارد که سه روز از وفات رسول‌اکرم نگذشته بود، آمدند  افراد رو جمع کردند، هیزم آوردند، یک عده از اعراب درِ خانه فاطمه زهرا جمع شدند و درِ خانه را آتش زدند. دری که جبرائیل، عزرائیل بدون اجازه وارد نمی‌شود، این‌ها درِ آن خانه را آتش زدند و بدون اذن وارد شدند و علی بن ابی‌طالب (علیه الصلاة و السلام) را به طرف مسجد کشان‌کشان…

این جریان برای یک نفری از اولیای خدا مکاشفه‌ای شده بود. می‌گفت: من این جریان را دیدم. بعد من در روایات هم دیدم که تأیید می‌کند که ریسمانی به گردن علی بن ابی‌طالب انداختند، حدود چهل نفر، یک عده از عقب هُل می‌دهند و یک عده هم با ریسمان می‌کشند. شما ببینید چه منظره‌ای پیدا می‌شود. او را به طرف مسجد می‌کشند، چرا این‌طور؟ چرا خود علی بن ابی‌طالب نرفت؟ برای اینکه امروز ما شیعیان بدانیم که علی (علیه السلام) اگر با ابی‌بکر بیعت کرد، روی اجبار بود. پهلوی حضرت زهرا (سلام الله علیها) شکسته است. می‌دانید یک چیزی دو هفته قبل بود یا سه هفته قبل بود، یکی از اطباء، یکی از متخصصین این‌جا نشسته بود، من روضه حضرت زهرا را خواندم، بعد دیدم که او خیلی گریه می‌کند، خیلی. از ایشان سؤال کردم که… یا من سؤال کردم یا خود او ابتدائاً گفت. گفت: این عصب‌هایی که در استخوان پهلو هست، این‌ها درد فوق‌العاده‌ای دارد و این عصب‌ها روی استخوان‌ها کشیده شده است. بعضی از اعصاب هست که جای دیگر است، اگر آن‌جا صدمه ببیند، آن‌وقت مثلاً دست انسان درد می‌گیرد. اما استخوان پهلو، این استخوان‌هایی که در دو طرف بدن انسان است، این‌ها اگر بشکند، درد فوق‌العاده‌ای دارد. به‌طوری که انسان را بی‌هوش می‌کند. من اطلاع نداشتم، او گریه می‌کرد. می‌گفت: من نمی‌دانم، بر مادر ما زهرا (سلام الله علیها)… بر سر آن حضرت چه آمده وقتی که آن در با آن فشار به استخوان‌های پهلوی فاطمه زهرا خورده است.

فاطمه (سلام الله علیها) با این درد و ناراحتی روی زمین افتاده، چشم‌ها را باز کرد، یک نگاهی به اطراف کرد، به فضه فرمود: پسر عمّم علی بن ابی‌طالب را کجا بردند؟ فضه عرض کرد: بی‌بی ایشان را به طرف مسجد بردند. حرکت کرد، آمد دامان علی بن ابی‌طالب را گرفت، به طرف خانه می‌کشید. آن شخص می‌گفت: من می‌دیدم، به مجرد اینکه فاطمه زهرا دامان علی بن ابی‌طالب را یک حرکت می‌داد، این چهل نفر روی زمین می‌افتادند. عمر دید با این وضع نمی‌تواند علی را به طرف مسجد ببرد، یک جمله‌ای گفت. قنفذ یک عملی انجام داد که امام صادق (علیه السلام) به آن شخص می‌فرماید: سبب وفات مادر ما زهرا آن ضربه‌ای بود که قنفذ به بازوی فاطمه زهرا وارد کرد. از…

چراغ‌ها را خاموش کنید، کمی حال توجهی پیدا کنیم. ان‌شاءالله باید برای ضیافةالله آماده شویم، برای ماه مبارک رمضان که در این پانزده روز آخر ماه، در این پانزده روز بعد از نیمه شعبان، در دعاها این‌طور به ما دستور می‌دهند که بگویید: «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِيمَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ»[18] خدایا اگر در گذشته‌ای از ماه شعبان ما را نبخشیدی، در این مابقی از ماه شعبان ما را ببخش. حالا امشب متوسل به فاطمه زهرا شدیم، همان بی‌بی که وقتی رسول‌اکرم در خود احساس ضعف می‌کند، پناهنده به فاطمه زهرا می‌شود. می‌گوید: «إنّي لاجد في بدنى ضعفا».[19] فاطمه زهرا هم خطاب به پدر: «اعيذك باللّه يا ابتاه من الضّعف».[20] تو را پناه می‌دهم ای پدر از ضعف به خدا. ما هم امشب پناهنده بشویم به فاطمه زهرا و عرض کنیم: «يَا مَوْلَاتِي يَا فَاطِمَةُ أَغِيثِينِي»،[21] «يَا مَوْلَاتِي يَا فَاطِمَةُ أَغِيثِينِي». دست فاطمه زهرا…

من نمی‌دانم از روایات استفاده می‌شود، چون مغیره هم فاطمه زهرا را در آن وقت کتک زده است، قنفذ هم زده، خود دوّمی خبیث هم زده است. مثل اینکه جمعی ریختند و فاطمه زهرا را آن‌قدر زدند تا فاطمه (سلام الله علیها) دست از علی بن ابی‌طالب کشید. یا رسول‌الله، یا رسول‌الله. من نمی‌دانم آیا بر پیغمبراکرم این منظره سخت‌تر بود یا آن ساعتی که سکینه آمده است کنار بدن پدر «فَاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ»[22] یک جمعی از اعراب ریختند، اطراف او را گرفتند، او را از بدن پدر کشان‌کشان جدا کردند. با توجه، رو به قبله. از همه التماس دعا. ان‌شاءالله، امیدوار هستیم با توجهات حضرت زهرا و با توجهات ولی‌الله الاعظم، حضرت بقیةالله لایق ضیافةالله، مهمانی پروردگار باشیم. چه‌قدر خوب است که برای ماه رمضان امام زمان ما هم ظهور کند. چه‌قدر خوب است که امسال ماه رمضان در کنار امام خود باشیم. اگر  ماه رمضان در این ضیافةالله، در این مهمانی… پیغمبر هم فرموده: «أَكْرِمِ الضَّيْفَ وَ لَوْ كَانَ كَافِراً».[23] مهمان را گرامی بدارید، ولو اینکه کافر باشد. ما در این ماه مهمان رسول‌اکرم هستیم و در ماه رمضان مهمان خود شما هستیم. «دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ»[24] پیغمبر شما، پیغمبر شما فرموده در روز جمعه آخر ماه شعبان که شما ای مردم به مهمانی پروردگار دعوت شدید. خدایا ما دوست داریم این مهمانی را در کنار امام زمان خود باشیم.

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» «[إِلَهِي‏] اللَّهُمَّ عَظُمَ الْبَلَاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلًا قَرِيباً «كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ»[25] يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَايَ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَايَ يَا مَوْلَانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ يَا مَوْلَانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ يَا مَوْلَانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْأَمَانَ الْأَمَانَ الْأَمَانَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ…».

 

 



[1]. بقره، آیات 30 تا 32.

[2]. همان، آیه 33.

[3]. انعام، آیه 73.

[4]. ابراهیم، آیه 27.

[5]. بحار الأنوار، ج ‏99، ص 105.

[6]. مائده، آیه 64.

[7]. همان.

[8]. رعد، آیه 39.

[9]. کهف، آیه 23.

[10]. کهف، آیه 23.

[11]. همان، آیه 24.

[12]. بحار الأنوار، ج ‏2، ص 280.

[13]. بحار الأنوار، ج ‏93، ص 137.

[14]. طلاق آیات 2 و 3.

[15]. آل‌عمران، آیه 9.

[16]. بحار الأنوار، ج ‏44، ص 364.

[17]. همان، ج ‏98، ص 293.

[18]. بحار الأنوار، ج ‏94، ص 73.

[19]. مسكن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد، ص 153.

[20]. همان.

[21]. بحار الأنوار، ج ‏99، ص 254.

[22]. اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص 134.

[23]. بحار الأنوار، ج ‏67، ص 370.

[24]. همان، ج ‏93، ص 356.

[25]. نحل، آیه 77.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *