۲۰ رجب ۱۴۱۳ قمری – ۲۴ دی ۱۳۷۱ شمسی – تفسیر سوره نصر

تفسير سوره نصر ۲۴/۱۰/۷۱

«أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمد لله الصلاة و السّلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین».

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ * وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّهِ أَفْواجاً * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً».[1]

تعدادی از اذکار و اوراد و دعاهایی است که در قرآن دستور داده شده است که بهترین اذکار و اوراد همین‌هایی است که خدا در قرآن فرموده است. نتایج بعضی از آن‌ها را هم شرح داده است، من جمله استغفار است که در یک آیه‌ای می‌فرماید: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً»[2] از خدا طلب بخشش کنید و بعد هم به سوی خدا برگردید. «اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ» همین «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ»[3] است که ما بلد هستیم و در زبان‌ها است، همین را خدای تعالی می‌فرماید. منتها با توجه «اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ». «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ» این می‌شود. فایده این را خدای تعالی در قرآن می‌فرماید.

علاوه بر اینکه طلب بخشش از گناهان است و توبه هم هست که خود این خیلی اهمیت دارد، می‌فرماید: «يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً» آسمان برکات خود را بر شما نازل می‌کند و اموال و فرزند شما، فرزندان شما را زیاد می‌کند. هم ثروتمند می‌شوید، هم فرزند زیادی دارید. در این سوره مبارکه هم خدای تعالی می‌فرماید: «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً». یکی استغفار است که خیلی اهمیت دارد که انسان در شبانه‌روز بسیار استغفار کند. حتی در روایات هست که پیغمبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در هر روز هفتاد مرتبه استغفار می‌کردند و می‌فرمود: «لیغان علی قلبی فأستغفر الله فی کل یوم سبعین مرة» حالا معنای استغفار پیغمبر چیست؟ استغفار پیغمبر به خاطر گناه یا اشتباه یا سهو یا حتی ترک اولی هم نبوده است.

من یک زمانی برای یک نفر مثال می‌زدم، بعد او خیلی خوشش آمد، حال شما خود می‌دانید. گفتم: انسان دارد با محبوب خود صحبت می‌کند، یک شخصی را خیلی دوست دارد، در صورت او نگاه می‌کند و مدام با یکدیگر گرم صحبت هستند. یک نفر وارد می‌شود، انسان می‌خواهد به او اعتنا نکند، خود محبوب انسان به انسان می‌گوید که با او حرف بزن، جواب او را بده. آدم برمی‌گردد با او حرف می‌زند، بعد می‌گوید: ببخشید. پیغمبراکرم دائماً مجذوب پروردگار است. «ممسوس فی ذات الله» خدای تعالی فرموده است که با بندگان من حرف بزن، این‌ها را تبلیغ کن. او هم با مردم حرف می‌زند، روزی هفتاد مرتبه می‌گوید: ببخشید. درست است، اطاعت امر هم کرده است. ما تا عاشق نشویم، محبت شدید به چیزی پیدا نکنیم، معنای این را نمی‌فهمیم. «لیغان علی قلبی» گاه‌گاهی این‌طور می‌شود که انسان اطاعت امر کرده و بعد هم می‌گوید: ببخشید.

شما بین دو سجده نماز… یعنی هر نماز، مستحب است که انسان «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ»[4] بگوید، بین دو سجده. یعنی من از همین عبادت هم استغفار می‌کنم. این عبادت لایق مقام تو نیست. بعد از نماز واجب، مستحب است که انسان سه مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ‏ وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ»[5] یعنی خدایا من از همین نماز خود استغفار می‌کنم. در دعای بعد از زیارت حضرت علی بن موسی‌الرضا می‌گویند «رَبِّ إِنِّي أَسْتَغْفِرُكَ»[6] استغفار توبه، استغفار حیاء، استغفار… از همین حیاء و.. کارهای خوبی هم هست. همه این‌ها طلب بخشش می‌کنم. این‌ها لایق تو نیست، ولی چه کنم، بیش از این از دست من نمی‌آید.

یکی استغفار است که در قرآن مجید صریحاً بیان شده و انسان زیاد باید در شبانه‌روز استغفار کند. دوم، صلوات است که در این‌جا خدای تعالی می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ»[7] هم خدا و هم ملائکه او «يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ».[8] از امام سؤال می‌شود که خدا چطور صلوات می‌فرستد؟ می‌فرماید که امام… امام (علیه الصلاة و السلام) می‌فرماید که صلوات خدا این‌طور است که رحمت خود را نازل می‌کند. ملائکه هم واسطه ایصال رحمت به پیغمبر و آل پیغمبر هستند. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ»[9] ای کسانی که ایمان آوردید، شما صلوات بفرستید. معنای این اقلّ آن، یا مستحب است یا واجب است. در نماز واجب است و در غیر نماز استحباب دارد و من دیدم که بعضی از علماء فتوا دادند که اگر کسی اسم پیغمبراکرم را شنید و بر آن حضرت صلوات نفرستاد، فعل حرام کرده و واجبی را ترک کرده است. ولی اکثراً مراجع تقلید فتوا می‌دهند که استحباب مؤکّد است.

روایات عجیبی دارد. یا باید بگوییم که روایات آن مستحب مؤکّد را می‌رساند یا وجوب را می‌رساند. چون در یک روایت پیغمبراکرم می‌فرماید که کسی که اسم من را بشنود و بر من صلوات نفرستد، «أَخْطَأَ طَرِيقَ الْجَنَّةِ»[10] راه بهشت را خطا کرده است، راه بهشت را نرفته است و حتی اگر در نماز اسم پیغمبراکرم را شنیدید، باید… یعنی مستحب است که همان‌جا متوقف شوید و صلوات بفرستید و بعد بقیه نماز خود را ادامه دهید و اهمیت صلوات آن‌قدر است که در نماز دعای واجبی که به قصد دعایی، یعنی به نیت دعا و انشاء خوانده شود، جز صلوات چیز دیگری نداریم، واجب باشد. در سوره حمد «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»[11] را واجب است بگوییم، اما باید به قصد قرآنی بخوانیم. داریم قرآن می‌خوانیم، نه به قصد دعا. در قنوت دعا می‌کنیم، اما خود قنوت مستحب است. سراسر نماز فقط یک دعای واجب به قصد دعایی داریم و آن صلوات است که در تشهد می‌گوییم و از عجایب این است که سنی و شیعه هم در این موضوع با یکدیگر متفق هستند. حتی شافعی در اشعاری می‌گوید:

یا اهل بیت رسول الله…

تا اینکه می‌گوید:

من لم یصلّ علیکم لا صلاة له

ای آل پیغمبر، هر کس صلوات بر شما نفرستد؛ نماز او درست نیست و تمام علمای شیعه و سنی فتوا می‌دهند که از دعاهای واجبی که باید در نماز گفته شود، صلوات است و صلوات یک معجون خوبی است که هیچ ذکری این اندازه اهمیت ندارد. اول، ولایت است. یعنی اظهار محبت به خاندان عصمت و طهارت است. دوم، دعا است که دعا مخ عبادت است و سوم، ذکر خدا است. بنابراین، اگر انسان هرچه زیادتر صلوات بفرستد، باز هم کم فرستاده است. ملائکه‌ای هستند که در شب و روز جمعه از آسمان نازل می‌شوند و کار آن‌ها فقط این است که صلوات‌های مردم را جمع کنند. البته برای هر انسانی یک مَلِکی موکل این کار او است و هرچه صلوات شما در شبانه‌روز جمع کردید، ملائکه این‌ها را جمع می‌کنند و می‌برند و بعضی‌ها که صلوات نمی‌فرستند، ملائکه آن‌ها کم برداشته و ببرد و شاید هم خجالت بکشد که این شخصی که ما موکل او بودیم، صلوات زیادی نفرستاد. صلوات خیلی اهمیت دارد. مخصوصاً در اتاق خلوت با حضور قلب و با توجه در شب و روز جمعه هزار مرتبه صلوات وارد شده است.

ان‌شاءالله کوشش کنید… یعنی در میان اذکار و ادعیه و خلاصه هرچه که تصور کنید، بهتر از هرچیز صلوات است. از دعاهایی است که مستجاب است. دعاهایی است که روایت دارد هر کس… مثلاً یک سنی ناصبی صلوات بفرستد، دعای او مستجاب می‌شود. این دعا… همین دعا مستجاب است، یعنی صلوات او مستجاب است. اگر کافری صلوات بفرستد، مستجاب است. از دعاهای مستجاب و مسلّم که خدای تعالی اجابت می‌کند، صلوات است و دارد اگر کسی یک مرتبه صلوات بر پیغمبر و آل پیغمبر بفرستد، خدای تعالی ده مرتبه رحمت خود را بر او نازل می‌کند. پس یکی از اذکار هم صلوات شد.

یکی از اذکار که باز در قرآن آمده است و خیلی اهمیت دارد و خدای تعالی نتیجه آن را هم فرموده است، ذکر یونسیه است. کلمه «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ»[12] که در نماز غفیله مرتب در همان رکعت اول آن وارد شده است که «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى‏ فِي الظُّلُماتِ».[13] «ذَا النُّونِ» از القاب حضرت یونس است. ایشان یک قدری در امر تبلیغ کوتاهی کرده است. اگر حقیقت آن را بخواهید، خدای تعالی باید همه ما را در آن سلول مرطوب تنگ و تاریک بیندازد. به جهت اینکه ما امر واجب امر به معروف و نهی از منکر را ترک می‌کنیم. او این کار را نکرد. خلاصه آن اینکه خداوند یک مقداری بیشتر توقع داشت. حتی خود او هم در روایت دارد که معنای «أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ» این است که ما به او سخت نمی‌گیریم. فکر نمی‌کرد که این مسئله این‌قدر اهمیت داشته باشد. از میان قوم خود به عنوان قهر خارج شد. شاید فکر کرد که یک مقدار آن‌ها تنبیه شوند. آخر من چه‌قدر بگویم، این‌ها گوش نکنند؟

از قوم خود بیرون آمد. در کِشتی نشست. خلاصه مفصل در این‌جا… و اختلاف نظر هم هست که چه شد که حضرت یونس را در دهان ماهی انداختند؟ آن اندازه‌ای که هست… بالاخره قرعه کشیدند و یک نفر از این جمع باید در دریا بیفتد. شاید مثلاً کشتی سنگینی می‌کرد، زیادی سوار کرده بود و گاهی بعضی از این راننده‌ها در ماشین‌ها دیدید که ماشین آن‌ها آن‌قدرها کشش ندارد، می‌بینید که ده نفر در یک ماشین سواری سوار کرده است. حال می‌خواهد از جایی عبور کند، انتهای ماشین گیر می‌کند. می‌گوید: چند نفر پیاده شوید. این‌ها هم وسط دریا می‌خواهند کسی را پیاده کنند، راه آن این است که باید در دریا غرق شود. حضرت یونس را با قید قرعه در دریا انداختند، ماهی بزرگی… حضرت یونس را صاحب‌الحوت می‌گوید. اسامی مختلفی هست. این به امر پروردگار او را بلعید. حال در شکم ماهی چه گذشت؟ از نظر طبیعی باید خفه می‌شد، ولی خدای تعالی این‌جا یک مقداری هوا تعبیه کرد و به هر حال در آن‌جا وضع زنده نگه داشتن او را مهیا کرد. به هر حال خدا او را نگه داشت، چون برای تنبیه بود. حتی در یک آیه دیگر دارد که اگر ایشان این ذکر ار نمی‌گفت، تا روز قیامت در شکم ماهی می‌ماند.

معلوم است که خدای تعالی اراده می‌کرد که این فرد تا روز قیامت زنده بماند و در آن‌جا هم باشد. همان‌طور که خدای تعالی اصحاب کهف را سیصد سال بدون غذا و بدون اینکه حتی خود آن‌ها متصدی امور خود باشند، در حال خواب زنده نگه داشت. این کارها برای خدا خیلی اهمیت ندارد، فقط یک اراده می‌خواهد و اراده که بکند، زنده می‌ماند. حضرت یونس در شکم ماهی سه، چهار روز… سابق که ما حمام می‌رفتیم. حال حمام‌ها سر خانه است. زیاد انسان معطل نمی‌شود. چون دو، سه روز یک مرتبه می‌رود و تمیز است. اما سابق وسیله حمام رفتن کار مشکلی بود. خلاصه هفته‌ای یک مرتبه، دَه روزی یک مرتبه حمام می‌رفتیم. یک قدری که در آب می‌ماندیم، تمام این دست‌ها و پاها چروک می‌شد. به خاطر دارید؟ ممکن است جوان‌ها به خاطر نداشته باشند، ما به خاطر داریم. وقتی انسان از حمام بیرون می‌آمد، دقیقاً مشخص می‌شد که مدتی در حمام مانده است. در آب، در جای مرطوب، مخصوصاً آبی که مناسب با انسان هم نباشد، طبعاً وضع بدنی انسان خیلی به هم می‌خورد.

این ماهی ایشان را در ساحل انداخت. خدا قسمت شما کند، به کوفه بروید. کنار شط کوفه قبر حضرت یونس هست. شاید هم همان‌جا او را انداخته است. به هر حال، به محض اینکه حضرت یونس در مقابل آفتاب افتاد و آن وضع بدنی و یک تحول فوق‌العاده عجیب در یک لحظه‌ عجیبی، خدای تعالی فوراً درخت کدو را با سرعت رشد بیشتر… معمولاً رشد درخت کدو خوب است، ولی رشد بیشتری، برگ‌های کدو روی او سایه انداخت و… تا وضع او روبه‌راه شد. منظور من این قسمت است که خدای تعالی می‌فرماید: «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ»[14] گمان کرد و فکر می‌کرد که ما بر او سخت نمی‌گیریم. اما از پیغمبر توقع دیگری داریم. از کسانی که چیزی را فهمیدند و درک کردند، توقع بالاتری است. «فَنادى‏ فِي الظُّلُماتِ»[15] در میان شکم ماهی که می‌دانید ظلمات عجیب مطلق است. یک سر سوزن هم روشنایی وجود ندارد. «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ». گفت: «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ» یعنی خدایی جز تو نیست، موجودی جز تو نیست، محبوبی جز تو نیست، قادری جز تو نیست. خلاصه تمام اسماء پروردگار در ذیل کلمه «الله» جمع است. «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ» این جمله خیلی مهم است. «سُبْحانَكَ» تو پاک هستی. تقصیرها برای من است، تو به من ظلمی نکردی، بی‌عدالتی نکردی، بی‌محبتی نکردی. «سُبْحانَكَ» انسان باید این کلمه را با توجه بگوید.

من مکرر گفتم که ما غالباً دوست داریم که گناه خود را به گردن دیگری بیندازیم. چرا شما بد هستید؟ می‌گوید: رفیق‌های بدی دارم. چرا بچه این‌قدر بد شده است؟ پدر و مادر می‌گویند: مدرسه. مدرسه… شما در خانه او را درست نکردی، مدرسه… چرا مشهد نیامدید؟ امام رضا نطلبید. گردن امام رضا می‌اندازد. چرا نماز شب نخواندید؟ خدا توفیق نداده است. به گردن خدا می‌اندازد. چرا این کار بد را کردید؟ شیطان من را فریب داده است. روز قیامت شیطان با شما درگیر می‌شود. می‌دانید که در آیات قرآن هست که در روز قیامت شیطان می‌گوید: شما مرا کجا دیدید که من نگذاشتم. خدا و پیغمبر و قرآن و منبری‌ها و دوستان و متدینین همه گفتند: بکنید، شما مرا کجا دیدید که به شما گفتم: نکنید و شما این‌قدر به حرف ما گوش دادید. اگر خیلی انسان منصفی باشد، می‌گوید: شیطان.

به هر حال یکی از چیزهایی که خیلی خدا را به غضب می‌آورد، این است که انسان گناه خود را گردن خدا بیندازد و اگر شخصی گناه خود را به گردن بگیرد و بگوید: «سُبْحانَكَ». تو پاک هستی، تو بد نکردی، من بد کردم. «إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ»[16] ای خدا، من هستم که به خود ظلم کرده‌ام. «إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ». «فَاسْتَجَبْنا لَهُ»[17] خدای تعالی فرمود: تا این جمله را گفت، اقرار کرد که من بد کردم. انسان خیلی ارزش دارد. آن انسانی که بفهمد بد کرده است، چون اگر فهمید که بد کرده است، جبران می‌کند. اما اگر نفهمید که بد کرده است، در جهل مرکب ابدالدهر بماند. هر وقتی که دیدید یک گرفتاری برای شما پیش آمد، کاری ندارد یک مقداری بنشینید، با خود فکر کنید که چه کار کردید که این مرض، این بدهکاری، این گرفتاری برای شما به وجود آمده است. کاری ندارد، چند دقیقه است. یا چیزی به یاد شما می‌آید، یا نمی‌آید.

بله، من دیروز فلانی را رنجاندم. شاید از اولیای خدا بوده و اولیای خدا هم نباشد، بنده خدا که بوده است. بعید نیست که این گرفتاری من به خاطر رنجاندن او بوده است. بروم و او را فوری راضی کنم. یا نمی‌فهمید، به خاطر نمی‌آورید که چه کار کرده‌اید. خیلی انسان خوبی هستید و کاری هم نکردید و به خاطر نمی‌آورید. در عین حال علی‌الحساب بگویید: خدایا، اگر کاری شده است، «سُبْحانَكَ» بالاخره شما به من ظلم نکردی، شما بی‌جهت من را در این گرفتاری نینداختی. «قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»[18] تمام چیزهایی که هست، از جانب خدا است. همه گرفتاری‌های ما هم از جانب خدا است. منتها خدا بی‌جهت نمی‌کند. «ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ»[19] شما را در زندان انداختند، از جانب دنیا است که شما را در زندان انداختند. اما بی‌جهت، خیر. کاری کردید که شما را در زندان اندختند. پس درواقع خود شما کاری کردید. علی‌الحساب بگویید: «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ». می‌فرماید: «فَاسْتَجَبْنا لَهُ». ما برای حضرت یونس اجابت کردیم. «وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ»[20] از آن غم او را نجات دادیم.

این جمله مهم است که می‌فرماید: «وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ».[21] ما همین‌طور که حضرت یونس را از غم نجات دادیم، همین‌طور مؤمنین را از غم نجات می‌دهیم «وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ». بنابراین، هر وقتی که یک گرفتاری برای شما پیش آمد، کاری ندارد، خیلی کار آسانی است… «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ»، «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ». سر به سجده بگذارید و از بعضی از بزرگان رسیده است که تا چهارصد مرتبه، تا پانصد مرتبه در سجده بگویید، حالی پیدا می‌کنید. غالباً این‌طور شده است که تا هنوز انسان سر خود را از سجده برنداشته، می‌بینیم که نجات پیدا کرد.

یک وقتی خود من با ماشین که برای ترکیه رفته بودیم، در ترکیه ماشین ما خراب شد، دولت ترک به ما اجازه خروج داد که بروید و از تبریز وسایل ماشین خود را بگیرید. چون ماشین پیکان بود، باید می‌آمدیم به ایران و برداریم. ایران می‌گفت: اگر شما وارد شدید، باید بروید دومرتبه کارهای… انسان وقتی وارد شد، باید دومرتبه همان تشریفات و گذرنامه‌ای داشت. ما این میان بین گمرک ایران و گمرک ترکیه مانده بودیم. هوا هم سرد بود، برف هم آمده بود. من سر خود را به سجده گذاشتم و گفتم: «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي…». سه، چهار مرتبه شاید گفتم. دیدم که یک نفر در زد و گفت: این وسایل ماشین شما، من تهیه کردم، بیایید و بگیرید. خیلی عجیب بود و امثال این هست. اگر انسان غمی دارد… این مخصوص غم است. یک نگرانی دارد، یک غمی دارد… بدهی غم می‌آورد، مرض غم می‌آورد. چیزهایی که غمناک است و برای انسان غمی و اندوهی به وجود می‌آورد، خدا وعده کرده است، دیگر تفسیر هم نمی‌خواهد. «وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ»[22] ما همین‌طور مؤمنین را نجات خواهیم داد. این هم یکی از اذکار است که خیلی هم به آن اهمیت داده‌اند.

یکی دیگر از اذکار تسبیح است که البته در همین ذکر «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ» تسبیح هم هست. ولی خدای تعالی تسبیح و حمد را پشت سر هم قرار داده است. «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ».[23] یا مثلاً فرض کنید: «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ»[24] در ذکر رکوع و سجود شما هست. «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ»،[25] «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ». یعنی در این ذکرها خدا را هم تسبیح می‌کنید و هم حمد می‌کنید. و منزّه است خدای اعلی من «رَبِّيَ الْأَعْلَى» پروردگار اعلی ما و با حمد او. او را حمد هم می‌کنند. یکی از آن هم حمد است که «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»[26] که «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ»[27] نتیجه را هم فرموده، اگر پروردگار را شکر کردید، خدای تعالی روزی شما را زیاد می‌کند. درباره هرچیزی… شما می‌بینید که الحمدلله امروز توفیقات عبادت شما خوب بوده است، می‌گوییم: الحمدلله.

یکی از بزرگان در سنین جوانی به من می‌گفت، می‌گفت: گاهی در شبانه‌روز بنشین… اشکالی هم ندارد، همه این کار را بکنند. در شبانه‌روز بنشینید و یکی یکی نعمت‌های خدا را به یاد خود بیاور در مقابل آن یک مرتبه بگو: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ». ساده است، البته «إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»[28] اگر بخواهید نعمت‌های خدا بشمارید، شما نمی‌توانید بشمارید «لا تُحْصُوها». به جهت اینکه شما مثلاً یک باره هر یک از این سلول‌های بدن شما باید… یک الحمدلله بگویید. اگر یکی از سلول‌های بدن شما انحراف پیدا کند، تکثیر زیادی شود، می‌شود سرطان. برای چشم شما، برای… برای حالا کلی، به اصطلاح درشت‌های آن. مثلاً چشم شما کور نیست، بگویید: الحمدلله. زبان شما لال نیست، بگویید: الحمدلله. گوش شما کَر نیست، بگویید الحمدلله. دست‌های شما درد نمی‌کند، بگویید: الحمدلله. بیا تا… اول بدن خود. اگر این وسط ‌ها… ایشان می‌گفت، این‌ها هم تجربه شده است. الآن این حرف‌هایی که من می‌زنم، این مطالبی که الآن می‌گویم، این‌ها تجربه شده و درست هم هست. این وسط‌ها جایی درد می‌کند که اگر خوب بود، می‌گفتید: الحمدلله. دست شما درد گرفته است. می‌گوید: در میان این الحمدلله‌ها بگو: خدایا این دست من را تا شب آینده خوب کن، من شب آینده یک الحمدلله زیادتر می‌گویم و می‌شود. انسان خوب می‌شود، معالجه می‌شود. امراض بدنی انسان از همین راه، همین‌طورها است.

الحمدلله خانه دارم، الحمدلله زن دارم، الحمدلله بچه دارم. آن‌هایی هم که زن ندارند، بگویند: خدایا، یک زن به ما برسان، من متأهل شوم، یک الحمدلله اضافه می‌گویم. نمی‌دانم زن من خوش‌اخلاق است… کسی که زن او بداخلاق است، بگوید الحمدلله خدایا زن ما خوش‌اخلاق شود، ما یک الحمدلله اضافه می‌گوییم و بالاخره… حالا چون صدای ما را زن‌ها هم می‌شنوند، عرض می‌کنیم که اگر شوهر بداخلاقی هم دارید، بگویید: الحمدلله، خدایا شوهر ما خوش‌اخلاق شود، ما یک الحمدلله اضافه می‌گوییم. این‌هایی که من می‌گویم، چیزهایی نیست که شما شک داشته باشید، فقط تذکر است. چون خدای تعالی در قرآن صریحاً فرموده است: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُم». اگر شکر کردید، من برای شما زیاد می‌کنم. سعدی هم که می‌گوید:

«اعملوا آل داود شکرا» البته برای سعدی نیست، برای قرآن است. «وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ»[29] در هر نفسی دو شُکر نیاز است.

از دست و زبان که برآید           کز عهده شکرش به درآید

ولی کلیات آن را می‌شود. یعنی مجموعاً… من تجربه کردم، انسان تقریباً شاید برای چشم خود، برای گوش خود، برای بینی خود، برای دهان خود، برای تمام بدن خود، برای قطعات بدن خود، برای نعمت‌هایی که خدا به او داده است، اگر… ده دقیقه بیشتر طول نمی‌کشد، در سجده الحمدلله، الحمدلله. شما جزء شاکرین خواهید بود که خدای تعالی برای شاکرین یک مقام خیلی رفیعی قائل است و بعد هم زیاد می‌شود. می‌گویید نه، از همین امشب شما جمع این کار را بکنید. روزی ده دقیقه می‌ارزد که زندگی انسان خیلی روبه‌راه شود. بنشینید، حساب کنید که خدایا برای اینکه مغز سالمی دارم، الحمدلله. چشم سالمی دارم، الحمدلله. خانه دارم، الحمدلله. نمی‌دانم چه دارم… هرچه نعمت‌های خدا را… این‌ها را بگویید و در این میان کمبودها را هم از خدا بخواهید. نخواستید هم خود خدا جواب می‌دهد. ببینید فرق می‌کند یا نمی‌کند و یقیناً فرق می‌کند.

پس حمد الهی، تسبیح، یکی هم «لَا إله إلّا الله» که این هم باز در همین ذکر یونسیه است. منظور من این سوره مبارکه بود: «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ»[30] تسبیح کن. پروردگار خود را حمد کن «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ». و ضمناً اگر انسان مخلوق را شکر کند، خدا را هم شکر کرده است «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق».[31] یعنی آدمی که از دیگران، از محبت دیگران تشکر نمی‌کند، او از خدا هم تشکر نخواهد کرد. این را یقین بدانید بعضی افرادی هستند که خود را طلبکار مردم می‌دانند. همه باید در خدمت من باشند، همه باید به من اظهار ارادت کنند، همه باید کار من را بکنند. اصلاً دست من تکان نخورد. مثلاً کارهای من را همه دوستان بکنند و فلان و این‌ها و… خیلی هم تشکر نمی‌کند، وظیفه شما است، باید انجام بدهید. یقین بدانید که او انسان شاکری در مقابل پروردگار هم نیست.

تذکر خوبی دادند که مثل یک چنین روزی… استاد ما را خدا رحمت کند. واقعاً همین‌طور است که ایشان فرمودند و خواب دیده بودند. من صد یک از کمالات روحی ایشان را هم در کتاب پرواز روح ننوشتم. اگر شما به زنجان تشریف ببرید و پیرمردها را ببینید. می‌بینید که این‌ها هر کدام در کوچه و بازار و این‌ها از ایشان کراماتی دیده‌اند. کرامات افرادی هم که در مردم هستند، مخصوصاً مردم با نظر خوش‌بینی به آن نگاه نکنند، طبعاً مردم فراموش می‌کنند، یادداشت که نمی‌کنند. بسیار مرد بزرگواری بود و به من خیلی خدمت کمک کرد و شکر ما از این مرد بزرگ همین است که مثل امشبی ایشان را یاد بکنیم، سالگرد ایشان است و ان‌شاءالله خداوند ایشان را با مولایش و آقایش محشور کرده، ان‌شاءالله مقرب‌تر شود.

من یک زمانی خواب ایشان را دیدم، از ایشان پرسیدم کجای بهشت زندگی می‌کنید؟ گفت: من دربان امام حسین هستم. دربان سیدالشهداء هستم. این جریان گذشت، شاید یکی، دو سال بعد از آن ما به زنجان رفته بودیم و قبر ایشان تغییر دادیم و خود بنده آن‌جا بودم، خدای تعالی لطفی کرد. بعد از این کار در عالم رؤیا دیدم که کنار قبر خود ایستاده و خیلی خوشحال است که بنده این کار را کردم. من آن‌قدر ایشان را تارک‌ دنیا می‌دانستم که از این خوشحالی او تعجب کردم که چرا ایشان مانند شخصی که خانه او را تعمیر کردند، خوشحال می‌شود… این‌طور فکر کردم. گفت: خیر، حالا مردم به این‌جا می‌آیند، این قبر بلند شده است، توجه مردم را جلب می‌کند، فاتحه می‌خوانند و ثواب آن به من می‌رسد. من از بُعد معنوی خوشحال هستم. گفت: حالا هرچه بخواهی، برای شما می‌گیرم. گفتم: از چه کسی؟ گفت… اشاره کرد به یکی، دو سال قبل که من که گفتم دربان حضرت سیدالشهداء هستم، از آقا سیدالشهداء می‌گیرم. ما هم دو، سه چیز بود گفتیم که یکی، دو تای آن مربوط به آخرت ما بود، یکی از آن‌ها مربوط به دنیا بود که دنیایی آن درست شده است. ان‌شاءالله دعا بفرمایید که آخرتی آن هم درست شود و الحمدلله مقام ایشان بالا است و روح بسیار معین و فعالی است که اگر ان‌شاءالله -امشب شب جمعه است- شما برای ایشان از باطن دل خود طلب مغفرت کنید، یقیناً از خدا اجازه می‌گیرد و به شما هم کمک می‌کند.

چون طبعاً این ارواح اولیای خدا بعد از مرگ آزاد هستند و نمی‌توانند بیکار باشند. این‌ها کمک می‌کنند به مردمانی که در این دنیا هستند. سر جلسه امتحان دیدید… در جلسه امتحان نشستید، نمی‌دانید یک مطلبی را چگونه بنویسید. بالای سر شما می‌آیند. استاد بالای سر شما می‌آید، می‌گوید: این‌طور بنویس، آهسته. این تقلب هم نیست، خود استاد گفته است. این ارواح معین، ارواح اولیای خدا در دنیا چنین کمک‌هایی دارند. علاوه بر اینکه عقل انسان و ملائکه به انسان کمک می‌کنند، گاه‌گاهی این‌ها می‌آیند و در جایی که مشکل است، امتحان سخت است… گاهی امتحان‌های سختی برای افرادی که خدای تعالی می‌خواهد قلب آن‌ها را برای ایمان امتحان کند… چون خیلی روایت داریم: «مُؤْمِنٍ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ»[32] می‌خواهد این دل‌ها را برای ایمان و فرود ایمان و آرامش و سکینه… این بیاید و قلب انسان آرامش پیدا بکند. این باید آزمایش شود. در لحظات… آزمایشات خدا هم خیلی عجیب است. نمونه آن، آزمایشی است که خدای تعالی از حضرت یوسف کرد. از این قبیل زیاد داریم. یک آزمایش سخت در بُعد شهوانی، در بُعد جنسی، در بُعد شهوت خوراک، به اصطلاح زبان و غیره.

یک آزمایش سخت، هیچ مانعی نیست. این گناه هیچ گرفتاری ندارد. هیچ‌کس هم نمی‌فهمد. فقط خدا هست و شما هستید و آزمایش. این‌جا این ارواح معین می‌آیند و به شما می‌گویند که نکنید. افرادی که اهل کمالات و سیر و سلوک و این‌ها هستند، این‌ها را درک می‌کنند که در آن موارد حساس امتحان که نفس خیلی فشار آورده است، به اصطلاح شیطان فشار آورده است، زمینه هم به تمام معنا آمده است. می‌بینید که یک روح معین هم می‌آید و می‌گوید: نکنید. این ارواح اولیای خدا خیلی هم زیاد هستند، کمک می‌کنند. شما وقتی می‌روید سر قبر اولیای خدا فاتحه بخوانید و گفتند از آن‌ها طلب حاجت کنید، اگر این‌ها آزاد نباشند، اگر این‌ها نتوانند کاری کنند که رفتن سر قبور این‌ها چه فایده‌ای دارد؟ مثلاً سر قبر مرحوم شیخ حرّ عاملی… حالا حساب ائمه (علیهم السلام) جدا است. حتی حساب بعضی از امامزاده‌ها جدا است. یک شخصی خواب مرحوم میرزای قمی را دیده بود و از ایشان سؤال کرده بود که حضرت معصومه ما مردم اهل قم را در روز قیامت شفاعت می‌کند؟ ایشان فرموده بودند که حضرت معصومه می‌تواند تمام کره زمین را شفاعت کند، شفاعت شما مردم قم با ما است. یعنی ما می‌توانیم شما را شفاعت کنیم و اولیای خدا این‌طور هستند و لذا از این نیرویی که خدای تعالی در اختیار ما گذاشته است و از این محبتی که این‌ها دارند…

شما فکر نکنید که این‌ها ما اگر… به ما چه اعتنایی دارند؟ خیر، اتفاقاً دستگیری می‌کنند، اتفاقاً روح این‌ها… حال این‌ها اگر انسان کمی تزکیه نفس کند، کمی خود را تمیز کند، پاک کند و قلب او آینه مرآت معنویات شود، خود او این‌ها را احساس می‌کند، درک می‌کند. خیلی از دوستان ما هستند که خود این‌ها می‌آیند و به بنده می‌گویند که مثلاً روح حاج ملا آقاجان آمد، برای ما چنین برنامه‌ای داشت، چنین حرفی زد، چنین کاری کرد. حتی من سؤال می‌کنم که این‌ها در خواب دیدید؟ می‌گویند: خیر، در بیداری. زیاد هستند. ان‌شاءالله کوشش شود که از این ارواح بزرگان استفاده شود و خدا امشب که سالگرد ایشان است و امیدوار هستیم که ان‌شاءالله خدای تعالی از این مجلس ما روح و بشارتی به روح پرفتوح ایشان نثار بفرماید و ما را شاکر زحمات ایشان قرار بدهد و ان‌شاءالله ایشان را واسطه ما قرار دهد در خدمت حضرت سیدالشهداء (علیه الصلاة و السلام) که خواسته‌های معنوی ما را ایشان از امام حسین بگیرد.

ایام وفات حضرت زینب (سلام الله علیها) است و شب سه‌شنبه هم، شب شهادت حضرت موسی‌ بن جعفر (علیه الصلاة و السلام) است که ان‌شاءالله شب سه‌شنبه، شب وفات، آقایان اظهار لطف کنند و مجلس ذکر مصیبتی… همین مجلس به هر حال این‌جا برپا خواهد بود و ان‌شاءالله عرض ادبی به پیشگاه مقدس حضرت موسی بن جعفر (علیه الصلاة و السلام) بکنیم. روضه سیدالشهداء، ان‌شاءالله توسل به حضرت موسی بن جعفر را برای همان شب سه‌شنبه می‌گذاریم. حضرت سیدالشهداء (علیه الصلاة و السلام) و تمام یاران ایشان… یاران حضرت سیدالشهداء عجیب ارواح معین کمک و… عجیب هستند. طوری است که… البته نسبت به بزرگان… آن‌ها شاگردانی مثل مراجع تقلید و بزرگان این‌گونه دارند، چون آن‌ها بهترین اصحاب هستند.

«ما رأیت أصحابا» حضرت سیدالشهداء می‌فرماید: من اصحابی ندیدم که نیکوتر «أبرّ من اصحابی» نیکوتر از اصحاب من باشند و این‌ها همان‌طور که خود حضرت سیدالشهداء، سیدالشهداء است. اصحاب او هم بعد از حضرت سیدالشهداء، سید شهداء هستند. خدای تعالی در روز قیامت به حضرت اباالفضل (علیه الصلاة و السلام) یک مقامی می‌دهد که تمام شهداء غبطه می‌خورند و حتی آن طفل شیرخوارشان، حتی آن حضرت رقیه (سلام الله علیها). آن‌قدر معجزات در شام از قبر مطهر حضرت رقیه می‌بینند که انسان واقعاً دچار حیرت می‌شود، حتی نسبت به سنی‌ها. حضرت قاسم بن الحسن، حضرت علی‌اکبر، این‌ها که … از یک جمله سیدالشهداء درباره علی‌اکبر انسان استفاده می‌کند که علی‌اکبر به مقام ائمه (علیهم الصلاة و السلام) بوده است، چون می‌فرماید: «أَشْبَهَ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً».[33] «خَلقاً» یعنی از نظر بدنی، شبیه به پیغمبر بوده. این زیاد مسئله‌ای ندارد، ولی خُلق. عجیب است، خُلق پیغمبر… خُلق به جمع صفات باطنی است. نه اینکه مثلاً فقط خوش‌اخلاق بوده است، خیر. حضرت علی‌اکبر تمام صفات حمیده ی پیغمبر را لااقل به اندازه ظرفیت خودش داشته است. آن‌وقت حضرت اباالفضل، باب‌الحوائج، این همه حاجت درِ خانه او می‌رود. خدا رحمت کند همین مرحوم… بد نیست که امشب این جریان را از ایشان بگویم. الآن در ذهن خود آوردند که عرض کنم. مرحوم حاج ملا آقاجان دو سال شب‌ها در صحن سیدالشهداء در یکی از غرفه‌ها می‌خوابید و در آن‌جا بود.

می‌گفت: یک شب من دیدم که در حرم… از سر شب می‌رفتم به زیارت حضرت ابالفضل (علیه الصلاة و السلام) و بعد هم می‌آمدم برای زیارت حضرت سیدالشهداء. یک شب جلوی ایوان حضرت اباالفضل ایستاده بودم. دو جوان آمدند، یکی از آن‌ها گفت: و حیاط اباالفضل… خورد به زمین و بیهوش شد. آن شخص دیگر هم فرار کرد. می‌گوید: من بالای سر او آمدم، دیدم که بدن او سیاه شده است. مثل اینکه استخوان‌های او نرم شده باشد، فقط نفس می‌کشد. کم‌کم مردم جمع شدند و کم‌کم به رئیس قبیله آن‌ها خبر دادند و… چون عرب‌ها یک رئیس قبیله دارند، رئیس قبیله آمد و گفت: این مورد غضب حضرت اباالفضل (علیه الصلاة و السلام) واقع شده است و تنها جایی که احتمال دارد ایشان شفا پیدا کند، حرم حضرت سیدالشهداء (صلوات الله علیه) است. این بدن را با همین وضع بلند کردند و در آن غرفه‌ای که من غرفه‌ کناری آن شب‌ها می‌خوابیدم، آن‌جا انداختند و چند نفر از اقوام او هم اطراف او هستند که به هر حال اگر خوب شد یا مُرد به او برسند.

شب اول و دوم و شب سوم… من آن شب بیدار ماندم. چون معمولاً کسی که مورد غضب واقع می‌شود تا سه روز بیشتر زنده نیست، یا خوب می‌شود و یا به هر حال می‌میرد. گفت: آن شب، شب سوم بود. نشسته بودم، نگاه می‌کردم، گاهی هم متوسل به حضرت سیدالشهداء بودم. یک وقت دیدم که ایشان بلند شد، نشست و صدا زد که دوستان من کجا است؟ «أین بنو عمّنا» یک جمله عربی که ایشان می‌فرمودند، بنده از خاطر بردم. کجا هستند آن‌هایی که اطراف من هستند؟ این‌ها جمع شدند و الحمدلله حال او خوب شده است و گفت که فلان مبلغ پول را به فلانی بدهید، به یک شخصی. این تقاضای من است. گفتند: بسیار خوب. یک مقدار هم پول صدقه بدهید. بسیار خوب و گفت: حالا یک ریسمان به گردن من بیندازید و مرا به طرف صحن حضرت اباالفضل (علیه الصلاة و السلام) بکشانید. جمعیت هم جمع شد و من هم در جمعیت می‌روم. او را درِ صحن بردند، درِ صحن گفت که این ریسمان را از گردن من باز کنید و به پاهای من ببندید و مرا بکشید. می‌گفت او را همین‌طور به طرف حرم حضرت اباالفضل (علیه الصلاة و السلام) می‌کشیدند. در مقابل ضریح حضرت اباالفضل که واقع شد، گفت: آقا من بد کردم، چرا شما آبروی من را بردید؟

گفت: من ماندم، تا اطراف او خلوت شود، من سؤال کنم. وقتی اطراف او خلوت شد، به او گفتم که من از ابتدای برنامه تا به حال با شما بودم، جریان شما چیست؟ گفت: آن جوانی که آن شب همراه من بود، یک مقداری از من پول می‌خواست. من هم نداشتم که به او بدهم. فشار آورد، گفتم: مگر شما از من پول نمی‌خواهی؟ گفت: بیا در حرم، در صحن حضرت اباالفضل قسم بخور. من ندارم. گفت: من هم بی‌حیایی کردم، آمدم، وارد صحن شدم، گفتم: به جان اباالفضل! دیگر متوجه نشدم که چه شد. این دو، سه روز در یک درد شدیدی بودم. همین چند دقیقه قبل، در همین عالم بیهوشی که بودم، دیدم که ملائکه عقب و جلو می‌روند. معلوم است که شخصی می‌خواهد وارد صحن حضرت سیدالشهداء بشود. تشریفاتی قائل شدند. من سؤال کردم که چه کسی می‌آید؟ گفتند: اباالفضل (علیه الصلاة و السلام) به زیارت برادر خود حسین بن علی می‌آید. من گفتم سر راه ایشان را می‌گیرم، از ایشان تقاضای رفع این کسالت را می‌کنم.

می‌گوید: دیدم که آقا آمد، بالای سر من ایستاد. گفت: درِ خانه‌ای آمده‌ای که اگر جن و اِنس به در این خانه بیایند، محروم برنمی‌گردند، برخیز، حال من خوب شد. خدا ایشان را رحمت کند. می‌گفت: بعد هم حال او خوب شده بود و بعدها ما چند دفعه دیگر هم ایشان را دیدم و به هر حال چنین حالاتی آن مرحوم داشت، خدا او را رحمت کند. حالا که نام مقدس اباالفضل العباس باب‌الحوائج پیش آمد، بد نیست که متوسل به این وجود مقدس بشویم. «السلام علیک یا ابالفضل العباس أیها العبد الصالح» واقعاً این جمله عجیب است. می‌فرماید: عبد صالح خدا است. «الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ»[34] آقا جان، یا اباالفضل. باز وضع عراق بدتر شده است. هرچه انتظار می‌کشیم که راه کربلا باز شود، روز به روز فشارها به مردم شیعه عراق زیادتر می‌شود. یا باب‌الحوائج خود شما به خاطر یک عده شیعه‌ای که در ایران هستند و آرزوی زیارت قبر شما را می‌کشند، از خدا بخواه که خدای تعالی این گرفتاری‌ها را از سر شیعیان برطرف کند. اباالفضل العباس به میان شریعه فرات آمد.

ان‌شاءالله حال عزایی پیدا کنیم. ان‌شاءالله آن روزها را… نوشتند همان‌‌طور که آقای ما حجة بن الحسن در یکی، دو قضیه فرموده‌اند که چون روضه عموی من اباالفضل خوانده می‌شود، من می‌آیم. امشب هم در این مجلس ما تشریف بیاورند. آقاجان، یا بقیة الله ما هم روضه عموی شما اباالفضل را می‌خوانیم. وارد شریعه فرات شد، دست زیر آب برد، نگاهی به آب انداخت، صدا زد «یا نفس هونی و الحسین معطش» ای نفس من، تو خار شو. حسین‌ بن علی تشنه باشد و تو آب بخوری. آب را به روی آب ریخت. از شریعه خارج شد. تمام همت آقا اباالفضل العباس این است که این آب‌ها را به خیمه‌ها برساند. دست راست او قطع شد، بند مَشک را به طرف چپ انداخت. دست چپ او قطع شد، دیدند که بند مشک را به دندان گرفته است. وقتی که تیر آمد و آب را به روی زمین ریخت «آیسا عن الحیاة عازما علی الموت» یا بقیةالله، یا صاحب الزمان. آقا جان ما می‌دانیم که شما همه‌جا هستید و احاطه روحی به همه‌جا دارید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» «[إِلَهِي‏] اللَّهُمَّ عَظُمَ الْبَلَاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلًا قَرِيباً «كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَايَ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَايَ يَا مَوْلَايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَان‏ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي‏ السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ‏».[35]

 

 



[1]. نصر، آیات 1 تا 3.

[2]. هود، آیه 52.

[3]. الكافي، ج ‏3، ص 312.

[4]. الكافي، ج ‏3، ص 312.

[5]. همان، ج 2، ص 521.

[6]. همان، ج ‏6، ص 350.

[7]. احزاب، آیه 56.

[8]. همان.

[9]. همان.

[10]. بحار الأنوار، ج ‏91، ص 53.

[11]. فاتحه، آیه 6.

[12]. انبیاء، آیه 87.

[13]. همان.

[14]. انبیاء، آیه 87.

[15]. همان.

[16]. انبیاء، آیه 87.

[17]. همان، آیه 88.

[18]. نساء، آیه78.

[19]. شوری، آیه 30.

[20]. انبیاء، آیه 88.

[21]. همان.

[22]. انبیاء، آیه 88.

[23]. نصر، آیه 3.

[24]. الكافي، ج ‏3، ص 321.

[25]. همان، ص 311.

[26]. فاتحه، آیه 2.

[27]. ابراهیم، آیه 7.

[28]. نحل، آیه 18.

[29]. سبأ، آیه 13.

[30]. نصر، آیه 3.

[31]. بحار الأنوار، ج‏ 110، ص 429.

[32]. الكافي، ج ‏1، ص 23.

[33]. بحار الأنوار، ج ‏22، ص 275.

[34]. بحار الأنوار، ج ‏97، ص 427.

[35]. المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية)، ص 176.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *