۲۰ ذی القعده ۱۴۲۵ قمری
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسولالله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیةالله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة على أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین
سؤال: معصومین علیهمالسلام از لحاظ علم و عصمت در دوران خردسالی و امكان استفاده از علم خود از نظر تكامل جسمی به طور كلی از نظر كیفیت، نه زندگی در این دوران، در چه وضعی بودند؟ آیا ظهور علوم آنها در دوران خردسالی مانند حضرت جواد علیهالسلام و امام زمان أرواحنافداه مربوط به امامت آنها بوده است؟
جواب: به اعتقاد ما شیعه و روایات اهل سنت و شیعه و عقل، خدای تعالی اول چیزی را كه خلق فرمود نور این چهارده معصوم علیهمالسلام بود و در همان ابتدای خلق آنچه بشر و بلكه آنچه مخلوق و ممكن از نظر علمی احتیاج به آن داشتند به آنها عنایت فرموده است و طبعاً كسی كه دارای این علوم باشد بر مردم امام است، حالا چه در آسمانها باشد، چه در زمین باشد، چه در مقابل انبیاء باشد، چون حتی در روایت داریم كه انبیاء نماینده آنها هستند و چه در خردسالی و پیرمردی و در عالم رَحِم و در عالم ارواح و اینها باشند فرقی نمیكند، یعنی در هر حال دارای آن علومی كه مخلوق به آن نیاز داشتند، در ابتدا داده شده است از نظر ملكوت، از نظر ظاهر هم در این دورانهای مختلف بودند، كوچك آن ما بودیم، در عالم ارواح و در عالم ذر و در عالم رَحِم و در عالم دنیا و در عالم برزخ و در قیامت. بزرگ آن هم، آنها بودند كه از اول خلقت، اول چیزی كه خدا خلق فرمود نور مقدس اینها بود و بعد آنها در اطراف عرش پروردگار زندگی میكردند و هر وقت هم لازم بوده است خدا به آنها مأموریت میداده است، به یكی از كُرات برای مدت كوتاهی تشریف میبردند كه مِنجمله كُره زمین ما هست و راهنمای مخلوق بودند. دیگر حالا ما بنشینیم بگوییم آیا وقتی كه یكساله بودند علم آنها زیادتر بود، ده ساله كه شدند علم آنها زیادتر شد، اصلاً نوبت به این حرفها نمیرسد، یعنی از نظر اعتقادات ما نوبتی برای اینكه امام جواد در بچگی علم داشت، امام زمان در بچگی علم داشت، حضرت عیسی در روز تولد گفت: « إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ » (مریم/30) كجا تو بندگی خدا را كردی؟ تازه امروز متولد شدی؟ طبق آن چیزی كه ماها فكر میكنیم. « إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِی الْكِتابَ » خدا به من كتاب داده است، کتاب شما كجا است؟ تو اصلاً امروز متولد شدی « وَ جَعَلَنی » در گذشته « نَبِیا » كجا است؟ البته این درباره پیغمبری است « وَ جَعَلَنی نَبِیا * وَ جَعَلَنی مُبارَكاً أَینَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانی » (مریم/31) كارهای بعدی كه باید در دنیا بكنم « أَوْصانی بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَیا » « مادُمْتُ » در دنیا هستم. بنابراین كسی در این حد از معرفت كه باید داشته باشد، اگر داشته باشد، دیگر حالا امام جواد علیهالسلام در خردسالی امام است یا در بزرگسالی، همیشه امام است.
سؤال: چرا عنوان ناطق و صامت داریم؟
جواب: حضرت امام حسین علیهالسلام تا وقتی كه حضرت امام مجتبی بودند، با اینكه مثلاً شش هفت ماه با هم تفاوت سنی نداشتند، تا بودند ایشان حرفی نمیزدند. یعنی حرفی نداشت كه بزند. حرفی كه او میخواست بزند امام حسن (علیهالسلام) میفرمود، حرف مخالف هم كه دو تا امام نمیشود با هم مخالف باشند، پس حرفی نداشتند كه بزنند، لذا حضرت سیدالشهداء از اول تولد تا وقتی كه حضرت مجتبی از دنیا رفتند ایشان حرفی نزدند، حرفی نداشتند بزنند، كاری نداشتند بكنند مگر مأموریتی از طرف امام مجتبی به ایشان داده میشد كه آن بحث دیگری است.
سؤال: منظور از این فراز در دعای افتتاح چیست؟ « یعْبُدُكَ لَا یشْرِكُ بِكَ شَیئاً » (بحارالأنوار/ج 24-ص167)
جواب: این تقریباً اقتباس قرآن است كه « یعْبُدُونَنی لا یشْرِكُونَ بی شَیئاً » (نور/55) همه ائمه علیهمالسلام در عمل در تقیه بودند. همانطور كه برای شما مثال زدم، مرتب هم مثال زدم، كه صراط مستقیم ائمه اطهار هستند و در صراط مستقیم هم هستند، اما گاهی همین اتوبان قم و تهران یك شخصی میآید یك خرابكاری میكند، یك بمبی میگذارد، یك انفجاری به وجود میآورد و جاده خراب میشود. بعد یك كنارگذری درست میكنند كه ماشینها از آن كنار رد بشوند و دوباره داخل جاده بیایند. از زمانی كه پیغمبراكرم از دار دنیا رفت تا به حال، در صراط مستقیم خیلی بمبگذاری شده است و حتی الآن هم ماها داریم میگذاریم. حتی در لبنان بودیم یكی از علمای آنجا میگفت: یك دانشمندی مسلمان شیعه آمده بود میگفت: دین به درد اداره امور زندگی نمیخورد. مثل مسیحیها كه دین را دارند، آنطوری باید دین را داشت. همه جای این جاده حالا دیگر بمبگذاری شده است. ولی خود ائمهاطهار علیهمالسلام عمل كردند و به ما هم گفتند عمل كنید. از كنارگذر عبور كنید، در جاده نمانید. حالا رسیدید به وسط جاده دیدید یك حفرهای اینجا هست، مستقیم بخواهید بروید میافتید داخل حفره، ولی از كنار گذر یك راهی برای شما باز كردند میگویند از آنجا بروید، اسم آن را هم تقیه گذاشتند و گفتند: « التَّقِیةَ دِینِی وَ دِینُ آبَائِی » (بحارالأنوار/ج2-ص74) بنابراین همه ائمه از نظر قلبی نه، از نظر كاری، گاهی مجبور بودند از غیر صراط مستقیم حركت كنند و اطاعت قدرتمندان زمان خود را بكنند به خاطر حفظ خون شیعه و بقای دین مقدس اسلام، چون اگر میخواست دست به شمشیر ببرند دین مقدس اسلام تا حالا باقی نمیماند، شیعه از بین میرفت. بنابراین تنها كسی كه تقیه را از بین میبرد و جاده را آسفالت میكند، تمام حفرهها را از بین میبرد، تمام كنارگذرها را داخل جاده میآورد، حضرت ولیعصر ارواحنافداه است. لذا ما میگوییم « مَكَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ » (حج/41) خدایا امام زمان را یك امكاناتی بده، كه إنشاءالله میدهد، كه « یعْبُدُكَ لَا یشْرِكُ بِكَ شَیئاً » نه فرمان هارونالرشید در او مؤثر باشد، نه قدرتمندان زمان، نه رئیس جمهور آمریكا، نه هیچ كس، نتواند او را مجبور كند كه یك كاری را برخلاف صراط مستقیم انجام بدهد. این معنای « یعْبُدُكَ لَا یشْرِكُ بِكَ شَیئاً » است.
سؤال: همه افراد كه بر اثر حوادث ناگهانی مانند سیل و زلزله و تصادف میمیرند وارد بهشت میشوند؟ اگر جواب منفی است تكلیف آنها در آن دنیا چه میشود؟
جواب: اینهایی كه با حوادث غیر مترقبه یا مترقبه است ولی ناگهانی است، از دنیا میروند ممكن است یك دسته از آنها كه مستضعف نیستند، یعنی محقق هستند میتوانند بفهمند دین یعنی چه، ولی تصمیم نگرفتند دینِ حق را قبول نكردند، نپذیرفتند، اینها را ممكن است خدای تعالی عذاب كند، حالا اگر یك قاتلی یك كسی را كشته است و فرار كرده است، رفته است یك جایی سقف روی سر او خراب شده است، او را آن زیر زنده گرفتهاند، اینجا بگوییم چون سقف روی سر او خراب شده است دیگر او را رها كنیم و قاتل نیست؟ قاتل، قاتل است، او را میبرند و اعدام میكنند. یك كافرِ مرتدِ اهل تحقیقی كه در اروپا نشسته است یا در همین اندونزی و اینطور جاها هست و سیل و زلزله و اینها میآید او را از بین میبرد، او بدیهایی كه كرده است سر جای خود باقی میماند، حالا ممكن است به خاطر اینكه زیر آوار مانده است و كُشته شده است یك تخفیفی در عذاب او بدهند وإلّا او را رها نمیكنند، بگویند باشد، حالا تو دیگر شهید هستی ولی مسلمانهای آنها، مستضعفین آنها و افرادی كه خلاصه امكاناتی نداشتند برای اینكه بتوانند به حقیقت برسند، ممكن است جواب مثبت باشد و خدای تعالی از آنها بگذرد به خاطر همین كار آنها، ولی غیر از این را عذاب میكند و شاید یك تخفیفی هم برای همین جریان به عذاب آنها داده باشد.
سؤال: فرمودهاند فرق بین اسماء خداوند و صفات الهی چیست و اینكه ائمه اطهار علیهمالسلام فرمودهاند: « نحن أسماء الله » یعنی چه؟
جواب: اسم یعنی نشانه، هر نشانهای اسم خدا است، گاهی با الفاظ است مثلاً رحمان میگوییم، رحیم میگوییم. گاهی نه با موجوداتی كه خلق فرموده است. هر كدام از اینها اسم خدا هستند، نشانه خدا هستند « و فی كل شیءٍ له آیةٌ » (بحارالأنوار/ج81-ص184) در هر چیزی برای خدا یك نشانهای است. نشانههای خدا هستند، همه اینها اسماءالله هستند. اسمها فرق میكند، گاهی خیلی طرف را نشان نمیدهد، مثلاً یك نفری هست كه اسمهای زیادی روی او میشود گذاشت، مثلاً سفیدپوست، مرد، همینطور میآییم تا اسم او نزدیك میشود به یك شخص مثلاً حسین، حسن، بعد باز میخواهیم نزدیكتر بشود صفات او را میگوییم یا مثلاً پدر او چه كسی بوده است. اسماء الهی هم همینطور است، خیلی چیزها هستند، همه حیوانات نشانههای خدا هستند، حتی یك برگ درخت، هر ورقش دفتری است معرفت كردگار، یك برگ درخت، اما در میان همه مخلوقات انسان بیشتر نشانه خدا است، چون روی او بیشتر قدرتنمایی شده است، خدا بیشتر در وجود انسان برای خود نشانه گذاشته است، به خصوص روح او. در میان بشر، نوع بشر، ائمهاطهار علیهمالسلام دیگر صددرصد نشانه خدا هستند، یعنی خدا را میخواهی ببینی به اینها نگاه كن « مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ » (بحارالأنوار/ج99-ص129) « مَنْ عَرَفَكُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ » (بحارالأنوار/ج8-ص337) چه میخواهی؟ در آینه عكس یك كسی افتاده باشد، قدی، حالا آن طرف دیوار است، مانع است كه شما خود او را ببینید، میگویند میخواهی او را ببینی، در آن آینه هست، به این نشانه كامل میگویند. ائمه اطهار این چهارده معصوم هستند، چون معصوم از جهل هستند، معصوم از گناه هستند، معصوم از هر چیزی كه آنها را از خدا جدا بكند هستند، فقط ازلی نیستند، مخلوق هستند و بنده خدا هم هستند. پس أسماءالله، اسم اعظم پروردگار ائمه اطهار هستند. صفات خدا یعنی مثلاً خدا رحمان است، این میآید پخش میشود، دیگر مثل اسم نیست، خدا رحمان است، خدا چقدر رحمان است؟ بینهایت. خدا رحیم است، خدا جبار است، خدا غفار است، اینها صفات الهی هستند، این صفات الهی در یك تقسیم به دو بخش تقسیم میشوند: یكی صفات فعل خدا است. این صفات فعل یا اسم فعل، اسماء افعال خدا، این اسم خودِ خدا نیست، این را بدانید، صفت خودِ خدا نیست، كار خدا این اسم را دارد، مثلاً شما تا حالا كسی را كتك نزدید، به شما ضارب نمیگویند اما یك نفر را یك دست كتك زدید بعد به شما ضارب میگویند. قبلاً ضارب نبودید؟ نه من كسی را نزده بودم. حالا چرا ضارب شدید؟ برای اینكه زدم. قبلاً قدرت آن را نداشتید كه بزنید؟ چرا، قدرت آن را داشتم منتها پیش نیامده بود كه كسی را بزنم. خدای تعالی اگر تصور بشود كه میشود، یعنی به اعتقاد ما میشود، كه بود و هیچ چیز نبود، هیچ خلقی نبود، آن موقع اسم او خالق نبود، اسم او رازق نبود، چون به كسی روزی نداده بود، اسم او رئوف نبود چون به كسی رأفت نكرده بود، اسم او رحمان نبود اما قادر بر همه اینها بود. نگویید پس خدا ناقص بوده است، نه به خدا كاری نداریم، این كاری كه میكند، اسم آن این است. همانطوری كه مثال زدم، شما چرا ضارب شدید؟ برای اینكه زدید. این اسم آن كار شما است، نه اسم خودِ شما. اسم شما مثلاً آقا مرتضی است، این را كه میگویند مجموعه یك حقیقتی در ذهن شما میآید ولی وقتی گفتند سفیدپوست، میبینی كه سفیدپوستی تو به نظر میآید، وقتی به تو گفتند ضارب، آن كاری كه انجام دادی یعنی آن لحظهای كه دست خود را بلند كردی و به صورت آن شخص زدی این اسم برای آن كار است، نه برای شما، به خاطر آن كاری كه شما كردید چون شما فاعل آن بودید این اسم را برای شما هم میگذارند، از این به بعد شما ضارب هستید، از این به بعد شما قاتل هستید، از این به بعد شما نجار هستید، از این به بعد شما بنّا هستید، دقت فرمودید؟ پس معنای اسماء پروردگار آن است، معنای صفات پروردگار این است و هر چه خدا صفت دارد بخشی از آن صفات فعل خدا است، یك بخشی از آن صفات ذات خدا است، صفات ذات آن صفاتی است كه هیچ وقت تصور نشود از خدا جدا بشود، صفات فعل هم آن صفاتی است كه تصور بشود كه یك وقتی خدا اینطوری بود، یعنی این كار را كرده بود و یك وقت هم نكرده بود.
سؤال: در سوره مباركه حج آمده است « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنیرٍ » (حج/8) ظاهراً منظور از « هُدی » رسولان الهی و منظور از « كِتابٍ مُنیرٍ » كتب آسمانی میباشد، منظور از علم چیست؟ چون فلاسفه میگویند منظور فلسفه میباشد.
جواب: علم به معنای چیزی است كه انسان صددرصد یقین دارد. الآن روز است من عالِم هستم كه روز است، یعنی علم دارم به روز بودن، این را علم میگویند. حالا ضمن فلسفه باشد، ضمن دیدن خود شما باشد، حالا شما دارید میبینید روز است، این را فلسفه میگوید كه روز است؟ نه، دیدن خود شما است. مزه آبگوشت را میفهمید كه چیست، فلسفه گفته است مزه آبگوشت این است؟ نه، چشیدن شما است، اینها علم است، همه اینها جزء علم است. بعضی از مردم هستند كه یك چیزی را صددرصد نمیدانند ولی درباره خدا جدل میكنند، این را دارد خدا میگوید « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یجادِلُ فِی اللَّهِ » جدل كردن یعنی كاری كه انسان اطلاعی ندارد ولی پای آن ایستاده است و به معنای بحث كردن نیست تا اثبات كردن باشد « وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِی أَحْسَنُ » (نحل/125) اگر در قرآن هست، یعنی با آنها بحث بكن، ولی گاهی انسان با علم بحث میكند و گاهی بدون علم. یك وقتی مثلاً شما یك دانشمندی هستید یك كسی هم جلوی شما نشسته است، هر چه شما میگویید میگوید نه، نه گفتن خیلی آسان است، بدون علم میگوید نه. مجادله میكنند درباره خدا، یعنی بحث و گفتگو میكنند، بحث و گفتگوی آنها بدون علم است، یعنی به چیزی كه یقین ندارند همینطوری میگویند. كسی هم نیامده است اینها را راهنمایی بكند كه او علم داشته باشد و اینها به او اعتماد داشته باشند و او معصوم باشد، كه خوب گفتند رسولان الهی باشند، و نه كتاب منیری دارند چون هر كتابی هم راهنما نیست. الآن در كتابخانه همینجا شاید كل كتب ضالّه باشد. كتاب منیر باشد، نور افشان، نوردهنده، یعنی قلب شما را به علم برساند، به عقل برساند، چراغ هدایت باشد كه البته كتب آسمانی هم باقی نمانده است جز قرآن مجید كه حفظ شده است، به تصدیق تمام طرفداران كتب آسمانی. اگر كسی گفته باشد منظور از به غیر علم فلسفه است بعید نیست، حالا آن قسمت از فلسفهای كه فقط بافتنیها است و هیچ متكی به كتاب و كلمات انبیاء نیست آنها باشد.
سؤال: در رابطه با آیه شریفه « مَنْ یشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یكُنْ لَهُ نَصیبٌ مِنْها » (نساء/85) دایره شفاعت در این آیه چیست؟
جواب: شفاعت همان معنایی را كه همیشه من معنی كردم و عرض شده است میباشد، یعنی جفت كردن یك چیزی كه نامناسب بوده است با یك چیز دیگر و اگر كسی این را خوب توانست جفت بكند، در را با پنجره جفت بكند و دیگر صدایی نداشته باشد و دَرز هم نداشته باشد، این شفاعت حَسَنه است. حالا اصطلاحاً و از نظر آیات قرآن شفاعت به كسی میگویند كه این شخص مثلاً یك جهنمی را بهشتی كرده باشد، یك منحرفی را به راه آورده باشد، یك انسان ناسالمی را سالم كرده باشد. اگر كسی اینطور شفاعت كرد، چنین كاری كرد، یك نفری را هدایت كرد، به حقیقت رساند، او را با بهشت جفت كرد، با انسانیت او را جفت كرد، چون قیافه این انسان است، ولی انسانیت ندارد، با او صحبت كردید و اینها و او صفات حمیدهای پیدا كرد و انسان شد، این شفاعت است.
ایشان نوشتهاند آیا میتوان گفت كسانی كه معارف اهل بیت و كتابهای مفید در رابطه با تزكیه نفس را پخش مینمایند به نوعی شفیع عمومی مردم میباشند؟
جواب: كلی آن را عرض كردم، طبعاً این را هم شامل میشود. حالا پخش منظور ایشان یعنی اینكه كتابفروش باشد؟ كتابفروش مثل دلاك است، خدمت شما عرض شود كه هر سَری را میتراشد، همه گونه كتاب دارد اما اگر مقید باشد كه كتابهایی كه دست مردم میدهد كتابهایی باشند كه آنها را شفاعت حَسَنه بكند بله شامل آن هم میشود.
سؤال: در مورد زلزله اخیر منطقه شرق آسیا گفته شده است كه هیچ حیوانی از بین نرفته است، آیا چون اینها هماهنگ با عالم خلقت هستند و گناه نمیكنند از وحی پروردگار استفاده كرده و خبردار شدهاند یا حواس ظاهری آنها قوّیتر از آن است كه مثلاً زیر سیل بیایند، زیر موج بیایند؟
جواب: البته اینطوری نیست. من حالا نمیدانم گفته شده باشد، خیلی بعید است، چون ماهیها، گاوها، گوسفندها بودند. البته آنها از یك اطلاعات بیشتری از ما در این امور برخوردار هستند. دارد قضیه آن دانشمند و آن آسیابان را كه هوا گرم بود و میخواست بیرون بخوابد، آسیابان گفت بیا داخل بخواب، شب ممكن است باران بیاید. میگوید: من هرچه این طرف و آن طرف نگاه كردم دیدم نه ابری، نه هیچ چیز دیگری، اصلاً نشان نمیدهد كه آسمان امشب باران بیاید. گفتم: تو از كجا میگویی كه باران میآید؟ گفت: این سگ من هر وقت میآید داخل میخوابد من میفهمم كه باران میآید و این امشب آمده است داخل خوابیده است. میگوید: ما اعتنا نكردیم و نصف شب دیدیم راست میگوید باران آمد. گاهی حیوانات از یك هوش فوقالعادهای كه من معتقد هستم– حالا بقیه میخواهند معتقد باشند یا نباشند- كه وحی الهی است و خدای تعالی آنها را چون عقل كمی دارند، مستضعف هستند، ضعیف هستند، شما یك بچه كوچك دوسالهای داشته باشید به او میرسید دیگر، ولی بچه بیست ساله را میگویی خود تو هر كاری میكنی بكن، با عقل خود حركت كن، لذا خدای تعالی به آنها كمك میكند و كمكهای خوبی هم میكند.
سؤال: لطفاً اگر امكان دارد بفرمایید آیا به جنینی كه قبل از چهارماهگی سقط شده باشد روح در قیامت تعلق میگیرد و اگر طفل قبل از تولد از دنیا برود شهید محسوب خواهد شد؟
جواب: درباره بچهای كه قبل از چهارماهگی سقط میشود ممكن است خدای تعالی روحی برای این بدن منظور كرده باشد، ولی حالا روز قیامت همان روح را بیاورند متعلق به این بدن بكنند معلوم نیست و بعید است. در مورد طفلی كه قبل از تولد از دنیا میرود در روایات نداریم كه شهید محسوب بشود، ولی یك امتحانی در عالم برزخ برای او میگذارند، مثل بچه دبستانی میماند كه از جلسه امتحان عقب مانده است یا زودتر آمده است، در بسته بوده و رفته است. یك امتحان خصوصی برای او میگذارند و بعد او را بهشتی یا جهنمی میكنند.
سؤال: در بعضی از آیات قرآن افراد بیایمان و مشرك در روز قیامت كور محشور میشوند كه آیه شریفه نقل كرده است « وَ مَنْ كانَ فی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبیلاً » (اسراء/72) در بعضی دیگر آیات افراد كافر در روز قیامت حقایق را میفهمند و میبینند « فَبَصَرُكَ الْیوْمَ حَدیدٌ » (ق/22)- البته « فَبَصَرُكَ الْیوْمَ حَدیدٌ » برای كفار نیست- میبینند و یا اینكه حضرت امیر علیهالسلام فرمود: « یا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یمُتْ یرَنِی » (بحارالأنوار/ج6-ص180) لطفاً بفرمایید جمع این آیات به چه صورت میباشد؟
جواب: این « یا حَارِ هَمْدَانَ » كه آیه نیست. این كه فرموده است: « وَ مَنْ كانَ فی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبیلاً » « أَعْمی » اولی مربوط به شناخت حقایق هست، كور باطن را میگویند اما « أَعْمی » دومی كور باطن نیست، یعنی بعضیها كه در دنیا كور بودند، این همه آیات الهی جلوی چشم آنها هست انگار نمیبینند « وَ لَهُمْ أَعْینٌ لا یبْصِرُونَ بِها » (اعراف/179) اینها كور باطن هستند. كسی كه كور باطن باشد یكی از عذابهایی- روایت دارد- كه پروردگار در روز قیامت او را دچار میكند، این است كه چشم ظاهری را هم از او میگیرد، خیلی مشكل است، در آن شلوغی و در آن هوای گرم، در آن جایی كه انسان نمیتواند تكان بخورد كور هم باشد، یا متكبرین به شكل مورچه درمیآیند كه زیر دست و پا پامال بشوند، این یك نوع عذابی برای آنها است و این « أَعْمی » اول با « أَعْمی » دوم یك فرقی دارد اما با اینكه « وَ أَضَلُّ سَبیلاً » را كنار آن گذاشته است آنجا هم احتمال دارد كه خود را « أَعْمی » بداند. ببینید انسان به مجردی كه مُرد تمام حقایق را درك میكند، یعنی همه چیزها را میفهمد. الآن ما گرفتار این بدن هستیم، گرفتار این دیدنیها و شنیدنیها و احساس كردنهای خود هستیم، اینها حواس ما را به خود جذب كرده است، تا اینها از بین برود، تمركز پیدا بشود به یك جنبههای معنوی، همه آنها به یاد ما میآید، یعنی همان درسهای عالم أرواح به یاد ما میآید. بنابراین جمع آن خیلی ساده است، هر كس مُرد همه حقایق را میبیند. امام زمان خود را هم میبیند، حتی این « یا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یمُتْ یرَنِی » كه حضرت علی میفرمایند، یعنی آن كسانی كه در زمان من میمیرند من را میبینند. آن كسانی كه در زمان امام زمان ارواحنافداه میمیرند آنها امام زمان خود را میبینند. جمع آن هم همین چیزی است كه عرض كردم و « أَعْمی » روز قیامت یك نوع عذابی برای او هست و كسی كه كور باشد راه بهشت را هم گم میكند.
سؤال: تضاد حكمت و علم لَدُنّی را بیان بكنید. آیا ممكن است شخصی به حكمت رسیده باشد ولی دارای علم لَدُنّی نباشد؟
جواب: علم لَدُنّی یك اصطلاح غلطی است كه به زبان ماها افتاده است. علم لَدُنّی یعنی علمی كه از نزد من است، فلانی علم لَدُنّی دارد، یعنی چه؟ اصلاً آن را معنا كنید، همه شما الحمدلله از فضلا هستید دیگر، علم لَدُنّی را انسانهای بیسواد میگویند. آن چیزی كه میبینید در قرآن درباره حضرت خضر میفرماید: « وَ عَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً » (کهف/65) خدا دارد میگوید، میگوید از جانب ما به او علمی داده شده است. این علم لَدُنّی، من یك وقتی دیدم در كتاب هم این را نوشتهاند، كه فلانی دارای علم لَدُنّی بود، یعنی شاید علمی داشت که از ناحیه نویسنده كتاب بودهاست، اینطوری میشود دیگر، چون كتابنویس، فلانی علم لَدُنّی داشت، یعنی از جانب من علمی داشت. حرف بسیار غلطی است. البته لفظ آن را من توضیح دادم. علمی كه از جانب خدا باشد، منظور آنهایی كه میگویند علم لَدُنّی آن علم میباشد « الْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یشَاءُ » (مصباحالشریعه/16) این البته أعم از حكمت است، ولی با حكمت هم سازش دارد. هر علمی كه از جانب پروردگار باشد، این علم لَدُنّی است به اصطلاح، به آن معنا نه، از جانب خدا است. یك چیزهایی حضرت خضر میدانست كه خدا به او داده بود كه به حضرت موسی نگفته بود، با اینكه علم حضرت موسی هم از جانب خدا بود، ولی یك چیزهای خاصی به او داده بود. آن علم خاص كه از جانب خدا میرسد ممكن است گاهی حكمت باشد و گاهی حكمت نباشد، چون حكمت را اینطور معنا كردند كه شناخت حقایق اشیاء كه از جانب پروردگار به انسان یا وحی میشود یا الهام میشود یا در اثر خلوص از چشمه كوثر به او داده میشود.
سؤال: فرق هدیه و فِدیه و صدقه و انفاق را بیان فرمایید.
جواب: به نظر من در اینها فقط فِدیه ممكن است معلوم نباشد وإلّا هدیه، هدیه است. شما اگر چیزی بلاعوض به یك كسی دادید به او هدیه دادید. معنای صدقه هم باز معنای آن پیش ما غیر از آن معنای واقعی آن است، هر كار خوبی كه نسبت به كسی كردید أعم از مالی یا گفتاری و به او دادید این صدقه حساب میشود، یعنی اسم آن صدقه است. زكات باشد صدقه است، هر كاری، یك ناهار به یك نفر دادی، به او نگو كه من به تو صدقه دادم چون دوست ندارد، البته بیخود بدش میآید، شما اگر بگویی كه من به تو مهربان هستم، این دوست دارد، ولی اگر بگویی من به تو ترحم میكنم دوست ندارد، در حالی كه هر دوی آن یك معنا دارد. بگویی روی مهربانی این حرف را به تو میزنم، طرف دوست دارد اما بگویی ترحماً به تو این حرف را میزنم دوست ندارد. این برای این است كه نمیفهمیم همین، خلاصه آن این است كه معانی را نمیفهمیم. صدقه بر هر چیزی الآن من كه اینجا نشستم و برای شما صحبت میكنم، اگر چیزی فهمیدید از حرفهای من و حرفهای من قابل استفاده بود این صدقهای است از طرف من برای شماها، اگر دوست ندارید هم دوست نداشته باشید. انفاق هم به معنای دادن چیزی از مال خود- كه انفاق بیشتر به مال گفته میشود- به دیگران است به طور استحباب، نه به طور وجوب، یعنی به خمس و زكات و اینها انفاق نمیگویند، اگر شما خمس دادید بگویند انفاق كرد، نه. كمتر حالا شاید هم إطلاق بشود ولی عرفی نیست، در عُرف عرب هم این معنا نیست. انفاق « الَّذینَ ینْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ » (آلعمران/134) اموال خود را در سرّی و یا علنی به مردم میدهند، این شخص را میگویند مُنفق، انفاقكننده. فِدیه به معنای فِدا دادن است، فِدا یعنی: « من نه، تو» اینطوری است. اگر شما گفتید من به فدای تو، یعنی جان من برای تو، من نباشم ولی تو باش. قربان تو نه، آن معنا را نمیرساند، چون قربان از قرب است، یعنی نزدیك تو بشوم، یعنی مثلاً كنار تو بیایم بنشینم، این قربان شدن است ولی فِدا « بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی » مثلاً، با باء تفدیه میگویند، باء قربان شدن نمیگویند، ولی باء تفدیه هست، یعنی « بِأَبِی أَنْتِ » پدر من نباشد، ولی تو باش. نه اینكه پدر خود را بروم در هاونگ بكوبم و به تو بمالم، معنای آن این هم نیست، آخر چطور میشود؟ نه، تو پدر من هستی، تو مادر من هستی، تو جان من هستی، یعنی ماها نباشیم ولی تو باشی. این معنای فِدیه است. خدا در قرآن میفرماید: اگر تمام كُره زمین را فِدا بدهند، بخواهند اینها از آتش جهنم نجات پیدا بكنند نمیكنند، مثلاً چنین عباراتی در آیات قرآن مكرر هم داریم. فِدا یعنی او نباشد ولی تو باش، این است. بهترین معنا در فارسی، جملهای كه بتوانیم جای فِدا بگذاریم تقریباً نداریم. مگر همین توضیحی كه من عرض میكنم، تو باش و من نباشم. تو باش پدر من نباشد، تو باش یعنی همه ما فدای تو. ما فارسی هم كه بخواهیم بگوییم باید همین را بگوییم، این هم معنای فِدیه است.
سؤال: آیا مصادیق انفاق چیزهای غیر مالی را نیز شامل میشود؟
جواب: عرض شد.
سؤال: در رابطه با نامگذاری ملائكه و أجنه سؤال میباشد. نامگذاری ملائكه به خصوص آنهایی كه اسم آنها در قرآن نیامده است، مانند فُطرُس مَلك در چه زمانی و به وسیله چه كسانی انجام شده است؟
جواب: نام ملائكه خاص مثل جبرائیل و میكائیل و اسرافیل و اینها، یك بخشی از آن در قرآن نام برده شده است، یك بخشی از آن هم ائمه اطهار علیهمالسلام اسم گذاشتند، مثل همین فُطرُس مَلك. دیگر ظاهراً غیر از این برای ما مدركیت ندارد، صحیح نیست ما اسم بگذاریم. مثلاً روی این دو ملكی كه موكل هریك از ما هستند رقیب، عتید. اسم بعضی از ملائكه را در قرآن گفتهاند، بعضیها را هم در روایات گفتند و همین اندازه، بقیه آنها هم كه بینام و نشان هستند. این ملائكهای كه دائماً نازل میشوند و تدبیر امور میكنند و رزق مردم را به مردم تصویب اسباب میكنند تا برسد و خیلی از كارها و خدمتهایی كه اینها به طور كلی دارند كه « وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَخُدَّامُنَا وَ خُدَّامُ مُحِبِّینَا » (بحارالأنوار/ج18-ص345) ملائكه خدام ما هستند، خدام محبین ما هستند، اینها غالباً هم اسم میگذارند به خاطر اینكه مشخص بشود، لازم هم نیست مشخص بشود. جبرائیل چرا؟ میكائیل چرا؟ عزرائیل چرا؟ إسرافیل چرا؟ اینها كارهای خاص خیلی مهمی دارند لذا اسم آنها را مشخص كردند، بقیه آنها هم ضرورت ندارد كه مشخص بشود.
اگر آقایان سؤالی دارند وقت داریم.
سوال: آیا برای انس و جن امکان تجلی نور خدا مانند ائمه علیهمالسلام وجود دارد؟
جواب: ظرفیت آن را ندارند. هیچ كس نمیتواند آن ظرفیت را در خود داشته باشد، یعنی همانطوری كه سؤال میشود آیا خدا میتواند یك خدای دیگری مثل خود درست كند، اینجا هم همینطور است، آنها باید همان شرایطی كه آنها داشتند خدای تعالی برای اینها قائل بشود چرا، ممكن است مثلاً فرض كنید من مثال هم زدم، شما جلوی خورشید یك مُشت شیشه خورده بریزید، خورشید در همه اینها میافتد، شاید نور هم بدهد اما بالأخره خورشید نمیشود.
سوال: آیا این معلوماتی که خدای تعالی به ائمه علیهمالسلام بعد از خلقتشان عنایت کردند با روحالقدس فرق میکند؟
– جواب: حالا شما اسم آن را بگذارید روحالقدس. در كتاب در محضر استاد یك توضیحاتی دادم.
« نسئلك اللهم و ندعوك بأعظم أسمائك و بمولانا صاحب الزمان یا الله یا الله یا الله یا الله » پروردگارا فرج امام زمان ما را برسان. ما را از بهترین اصحاب و یاوران او قرار بده. قلب مقدس او را از ما راضی بفرما. خدایا همه ما را عارف به حقوق اهل بیت و معارف آنها قرار بده. پروردگارا به آبروی ولی عصر گرفتاریهای ما برطرف بفرما. مریضهای منظور شفاء كامل عنایت بفرما. مریضه منظوره الساعه، مریض منظور لباس عافیت بپوشان. اموات ما غریق رحمت بفرما.
« و صلی الله علی سیدنا محمد و آله أجمعین ».
جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.