شب ۱۹ رمضان ۱۴۲۵ قمری – شب احیاء
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدللّه و الصلوه و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنه الدّائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
أَلَمْ تَرَى کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ (ابراهیم/ ۲۴-۲۵)
این آیه را من در شب اول، مورد بحث قرار دادم و امشب هم سرور عزیز جناب حاج آقای نعمتی باز دربارهاش صحبت کردند. همین طوری که نشسته بودم به یک نکتهی علمی که شاید اکثراً متوجّه آن نیستند توجّه پیدا کردم و آن در معنی کلمه است. این آیه به طور کلی مثالی هم که میزند میخواهد کلمهی طیّبه را توضیح بدهد. آن شب عرض شد که چون ما آنچه را که میبینیم بیشتر مورد توجهمان واقع میشود خدایتعالی کلمه را به درخت و شجره مثال زده.شجره را میبینیم.درختی که ریشههایش در اعماق زمین فرو رفته و شاخههایش در آسمان پهن شده و میوه میدهد همه دیدهاند امّا کلمهی طیّبه را ندیدهاند.کلمهی طیّبه یا کلمهی خبیثه را متوجه نیستند. درختی که روی سنگ که شاید مثلاً یک وجب بیشتر خاک روی سنگ نباشد و این گیاه ریشههایش را در این خاک دوانده،این با یک باران تند و یک باد قوی از پا در میآید.اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ (ابراهیم / ۲۶)، قراری ندارد.
کلمه از نظر لغت و معنا این است که انسان کلمه را که میخواهد تصوّر کند و یا لااقل بخواهیم از آیات قرآن استفاده کنیم،کلمه آن چیزی است که از دیگری صادر شده.مثلاً من وقتی اینجا نشستهام و حرفی نمیزنم مطالبی که در دل پروراندهام به صورت کلمه در نیامده، وقتی که آمدم نشستم روی این منبر و صندلی و سخنانم را گفتم آن معلومات به صورت کلمه در میآید و از من صادر میشود.در قرآن به افراد بشر، به بعضی از آنها کلمه اطلاق شده.دربارهی حضرت عیسی است که خدای تعالی میفرماید: و کلمته(نساء/۱۷۱) حضرت عیسی کلمهی خداست، به قرآن هم کلاماللّه گفته اند، با اینکه نوشتهای است یا اگر قبل از نزول دوّم و سوّم بخواهیم بسنجیم القائی است،امّا کلاماللّه گفته اند.در این جهت هر سه معنا مشترک است که چیزی که از دیگری صادر شده باشد و یک حقایق و معانی را برساند این را کلمه میگویند، حالا یا به صورت کتابت باشد یا به صورت ایجاد شیئی که حقیقت طرف را روشن کند باشد و یا به صورت بیان و سخن باشد. مثلاً یک نقّاش آنچه را که از ذوق و سلیقه در دل دارد در روی یک تابلو میریزد این در واقع کلمه اوست، سخن اوست.میگوید که من این مقدار ذوق و سلیقه دارم.یا فرض کنید یک آشپز یا هر فردی که یک حرفهای دارد تا در قلبش ساکن است و اظهار نشده به آن کلمه نمیگویند، به مجردّی که صادر شد و روی یک تابلو آمد یا روی یک کاری انجام شد میگویند این کلمهی اوست، سخن اوست، گفتار اوست و یا از زبانش خارج شد، گفتار اوست، و یا در کتابی آن را نوشت گفتار اوست.
بر میگردیم به این آیهی شریفه؛کلمهی خدا و کلمات خدا در دو آیهی قرآن وصفش گفته شده، اوّل در یکی از آیات میفرماید:لَوْ کَانَ الْبَحْرُ، که آن شب گفتم اگر دریا، در یک آیه میگوید یک دریای دیگر اضافه در آیهی دیگری میفرماید هفت برابر این دریا و اقیانوس بینهایت اگر مرکّب شوند و همه نویسنده شوند و درختان هر چه هست قلم بشود مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ (لقمان / ۲۷) کلمات خدا تمام نمیشود. ما در اینجا یک مطلبی را عرض میکنیم.بنا بود که کلام خدا آن چیزی باشد که از او صادر شده نه عین ذات پروردگار.ذات مقدّس پروردگار علمش، عین ذاتش است.تا وقتی که چیزی خلق نکرده همانطوری که -بلاتشبیه- من اینجا نشستهام و حرف نزدهام، کلامی ندارم، خدایتعالی هم تا چیزی خلق نکرده کلامی ندارد.
یک بحثی هست بین علمای گذشته، خیلی هم پرجنجال که دربارهی کلام خدا بحث میکرده اند، آنقدر این بحث شدید و پرموج بود که اسمشان متکلّمین شد، الان ما یک عدّه به نام متکلّمین داریم، دربارهی کلام خدا حرف میزدند بسیار هم بحث مشکلی است ولی با این چند جملهای که به وضوح برایتان عرض کردم که کلام خدا آن چیزی است که از خدا صادر شده و یک چیزی است که عین ذاتش نیست.یعنی از ذاتش منعکس شده.من دربارهی معانی قرآن و حقیقت قرآن -فکر میکنم- سال قبل در شب قدر و در شبهای احیاء بود حرف زدم که آنچه از خدایتعالی صادر شده کلام خداست.این که صادر بشود باید یک جایی فرود بیاید والاّ پروردگار متعال صادر نمیکند.من اگر اینجا نشسته باشم هیچ کس در این مجلس نباشد من هیچ وقت این طور نمینشینم سخنرانی کنم مگر انکه بخواهم تمرین سخنرانی کنم که این هم خدا به آن احتیاج ندارد که تمرین بکند.پس تا خلقی خلقت نکرده کلماتش صادر نشده، علمش به صورت کلام صادر نشده.این کلام وقتی صادر میشود، سخن وقتی گفته میشود از جانب پروردگار،که یک محلّ فرودی برای سخنانش باشد.این محلّ فرود باید آن قدر وسیع باشد که -مبالغه نیست حقیقت است، آن شب گفتم- تمامِ آنچه دریاهاست و هفت برابر آن دریا اضافه بشود و باز هم لَنَفِدَ الْبَحْرُ، دریا تمام بشود قبل از آنکه کلمات پروردگار تمام بشود.یک چنین ظرفی برای انعکاس علم پروردگار لازم است،
شاعر میگوید:
کتاب وصف تو را آب بحر کافی نیست که تَر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم.
به نظر من با این آیات قرآن،این شعر هم مبالغه نیست.علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلام، پیغمبراکرم صلوات اللّه و سلامه علیه و آله، اینها ظرفهایی بودند که این علم عظیم پروردگار در قلب آنها فرود آمده والاّ هیچ کجای ازعالم چه در بین ملائکه، چه در بین اجنّه، چه در غیر اینها جائی نداریم که کلام خدا آن هم با آن عظمت که لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی، بتواند فرود بیاید.و اگر فرودگاه هم نداشته باشد سخن گفتن پروردگار عبَث میشود.
ببینید دوتا دوتا چهارتا! در جایی که این کلمات نزول پیدا میکند، نزول یعنی همان فرود، فرود پیدا میکند، فرودگاه این کلمات است، کجاست؟ قلب کیست؟ قلب رسولاکرم.و این را هم بدانید همین آیه دلالت میکند بر عصمت پیغمبراکرم.عصمت پیغمبراکرم و عصمت آن کسانی که دارای علم قرآن هستندکه می گویم.چرا؟ به جهت اینکه -خیلی مثال واضح- شما اگر بخواهید یک کیلو شیر در یک ظرفی بریزید، اوّل خوب نگاهش میکنید تمیز باشد، این شیر نَبُرَد.نجس نشود.این یک مسأله طبیعی است.اول،اگرهم تطهیر نشده باشد حتماً میبرید تطهیرش میکنید، پاکش میکنید. قلب پیغمبراکرم را خدای تعالی دید که پاک و پاکیزه است، از همهی رجسها و پلیدیها چه از نظر معنوی چه از نظر ظاهری.یک قلب پاک. پس اوّل: باید این دل،پاک باشد.دوّم:بسیار وسیع باشد. حضرت موسی پیغمبر اولوالعزم است امّا درخواست میکند رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی (طه / ۲۵) خدایا این دل من را وسیعش کن.ولی دربارهی پیغمبراکرم خدایتعالی میفرماید: أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ (انشراح / ۱) ما در گذشته آن وقتی که میخواستیم قرآن را بر تو نازل کنیم،در گذشته ما شرح صدر به تو دادیم.شرح صدر یعنی همان ظرف وسیعی که آن علوم باید در آن ریخته بشود، آن علومی که لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی، آن علوم، کِی ریخته شد؟ همان لحظهای که خدا این ظرف پاک و مقدس و وسیع را خلق کرد که اوّل ما خلق اللّه نوری، اینجا یک مطلب هست که ایشان اشاره فرمودند و یکی از دوستان هم اظهار نظر مخالفی -تقریباً- میخواست داشته باشد که من ایشان را در حضور خودشان تأیید کردم و آن اینست که در روایاتی که میگوید اوّل چیزی که خدا خلق کرد نور پیغمبراکرم بود، این روایتش خیلی زیاد است.یعنی در کتب اهلسنت متواتراً نقل شده، در کتابهای شیعه بیشتر.آدرس کتب اهلسنت را عرض میکنم:ینابیع المودّه، باب اوّل و از اولین صفحاتش بااین مطلب شروع میکند و این دانشمند سنّی مذهب یک استدلالی هم -بسیار جالب- بر «اوّل چیزی که خدا خلق کرده نور پیغمبر است» از آیهی قرآن دارد، میگوید:خدا در قرآن میفرماید: قُلْ إِنْ کَانَ لِلرَّحْمَانِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِینَ (زخرف / ۸۱) اگر عبادت، عبادت تکوینی و تشریعی هر دو باشد که هست همهی موجوداتی که مخلوق خدا هستند تکویناً بندهی خدا هستند، اگر خدا فرزندی میخواست داشته باشد من اوّل عابدم، اوّل عابد لازمهاش اوّل مخلوق هم هست، ایشان استدلال میکند.همین صاحب ینابیع المودّه.و روایات هم به طور متواتر است.
جابر میآید خدمت رسولاکرم، پیغمبراکرم میفرماید:اوّل ما خلق اللّه نور نبیّک یا جابر، اوّل ما خلق اللّه العقل، اوّل ما خلق اللّه القلم،که همهی اینها را من در کتاب در محضر استاد جمع کرده ام و تمامش،خلاصه اینست که میگوید اوّل ما خَلَق اللّه، روح مقدس رسول اکرم است.بعد استدلال جالب از اینجاست، خدایتعالی وقتی که این نور را خلق کرد میفرماید: وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَی (ضحی / ۷) تا این نور خلق شد، این روح خلق شد بدون علم است، معمولی است.یک درّاکه بسیار قوی، یک ظرف خالی بسیار بزرگ و تمیز، البته لحظه هست. یعنی یک مدّتی اینطوری باشد،نه! فوراً در یک لحظه علمش را به صورت معلوم، به صورت کلام، به صورت کلمه، در دل مقدّس رسولاکرم وارد کرد.خوب.پیغمبر شد و نور علم پروردگار.وقتی اینطور شد، -اینها روایت است من یک کلمه از خودم حرف نمیزنم جز همین که میگویم از خودم! والاّ بقیّهاش روایت است- خدایتعالی این نور با این علم را نصف کرد، فقال للنصف کن محمّداً و قال للنصف کن علیّاً -صلوات اللّه علیهما و آلهما و سلام اللّه علیهما و آلهما- ببینید! دو نصف شد.دو نصف کامل! آخر در مسائل فیزیکی و جسمانی و مُلکی هر چه را دو نصف میکنند آنچه این نصف دارد آن نصف ندارد، آنچه آن نصف دارد این نصف ندارد.من این موضوع را -سنّم کم بود- از مرحوم حاج ملّاآقاجان پرسیدم چطور میشود وقتی نصف میشود، نصف علم خدا میآید این طرف، نصفش میرود آن طرف؟ ایشان فرمودند:اگر دوتا شمع را از همدیگر را روشن کنی هر چه آن شمع دارد این شمع هم دارد. این البته مثالی بود برای اینکه چون :
با کودک سر و کارت فتاد با زبان کودکی بایدگشاد
برای من میفرمود ولی خوب است، مثال خوبی است، هر چه این دارد آن هم دارد.هر چه پیغمبر دارد علی هم دارد.این از نظر روایات سنّی و شیعه و متواتر،مسلّم است.علی را نازل کرد بر پیغمبر، که همین جملهی آیهای بود که ایشان تلاوت کرد.علی تمام علوم قرآن را داشت، پیغمبر هم تمام علوم قرآن را داشت، به پیغمبر گفتند:تو رسول باش! به علی فرمودند:تو وصیّ او باش! تو جانشین او باش! والاّ فرقی نداشت.پیغمبر واسطه وحی شد یعنی به مردم، با نزول قرآن حرف زد.علی بن ابیطالب -در روایات دارد که- با تأویل قرآن با مردم روبرو شد.
علی بن ابیطالب باطن قرآن را بعد از اسلامِ مردم،برای مردم پیاده کرد، پیغمبر،ظاهر قرآن را برای مردم پیاده کرد. مثل دوتا استاد که سر کلاس میآیند یا مثل همین مجلس که مطالب را ایشان فرمودند من هم دارم توضیح میدهم استاد اوّل میآید مختصراً با اشاره مطلب را برای شاگردان میگوید، استاد بعدی میآید همان کلمات را برای دیگران توضیح میدهد.هر دوباید مطلب را بلد باشند تا بتوانند چه به عنوان خلاصهگویی و چه به عنوان توضیح و شرح برای مردم بیان کنند. پیغمبراکرم در مدتی که رسالتش طول کشید بیست و سه سال بود.حقایق قرآن را که نتوانست برای مردم بیان کند، وقت نبود، مردمی نبودند، مردمی که قرآن را بفهمند بیشتر از ظاهرش، -یک عده قرآن را حفظ کردند- امّا حقایق قرآن را نمیتوانستند بفهمند.ربّ حامل فقه إلی من هو أفقه.علی بن ابیطالب آمد و یازده فرزندش و انشاءاللّه آخرین فرزندش برای همهی مردم دنیا، همهی حقایق قرآن را بیان خواهند کرد.کلمات خدا اینطوری در قلب پیغمبر وارد شد.ما علی بن ابیطالب را در تاریکی دیدهایم.
تو علی را در تاریکی دیده ای زین سبب غیری بر او بگزیده ای
ما علی را نمیشناسیم، نه اینکه سنّیها نمیشناسند، ما هم نمیشناسیم. یک روز عمَر میخواست وارد بر خانهی پیغمبر بشود، ابیذر هم می خواست خارج بشود عمر از ابیذر پرسید پیغمبر تنها بود؟ گفت یک نفر آنجا بود من نشناختم او را. عمر وارد شد دید علی بن ابیطالب اینجا نشسته! این ابیذر میگوید که من او را نشناختم، یک آدمی بود آنجا من او را نشناختم، به پیغمبراکرم عرض کردکه شما این ابیذر را خیلی راستگویش میدانید، همین الان یک دروغی به من گفت! گفت که یک نفری آنجا بود که من او را نشناختم وحال اینکه علی را میشناسد! حضرت فرمود: علی را کسی نشناخت جز من و خدا، و خدا را کسی نشناخت جز من و علی، و مرا کسی نشناخت جز علی و خدا. راست گفت! باز هم ابیذر راست گفت! ما چطور میتوانیم آن کسی را بشناسیم که یک ظرفی دارد که تمام علوم قرآن، تمام حقایق در قلب او جا گرفته و کلمهاللّه است، میگوید: اندمجتُ علی مکنون علم لو بِحتُ به لاضطربتم اضطراب الارشیه فی الطوی البعیده. من به یک علمی پیچیده شده ام، در قلب من یک علومی است که اگر ظاهرش کنم شما در بیابانِ حیرت گیج میشوید! ها هنا لعِلماًجمّاً، میزد به سینهاش میفرمود:اینجا علومی جمع شده.وقتی آصف بن برخیا تخت بلقیس را از شش ماه راه بیاورد نزد سلیمان، آنکه علم قرآن، علم کتاب در اختیارش است، از امام صادق پرسیدند فرق آنکه علم کتاب را دارد با آنکه علم بعضی از کتاب را دارد چیست؟ حضرت فرمود یک مگسی اگر بالش را بزند دراقیانوس چقدر تَر میشود؟ همان مقدار آصف بن برخیا از علم علی بن ابیطالب-که وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ– داشت . با آیات قرآن خوب تطبیق میکند، لَنَفِدَ الْبَحْرُ دریاها، هفت تا دریای روی کرهی زمین، شما میدانید دریا چقدر آب دارد؟! آن علم، آن معلومات، آن حقایق، در این قلب جا گرفته! طبق همین روایات علی بن ابیطالب هم معصوم است.یعنی تا قلب علی هم تمیزِ تمیز نباشد خدا کلماتش را در آن نمیریزد.پس او هم معصوم است.و ائمهاطهار؛ همهی مردم مسلمان معتقدند که وقتی حضرت بقیة الله ظهور میکند از بیست و هشت حرف علم بیست و شش حرف دیگرش که باقی مانده، او برای مردم بیان میکند و فکر نکنید که دیگر تمام میشود، نه! در دنیا این مقدار از علم پخش میشود، والاّ آن همه علمی که خدا در قرآن بدون مبالغه بیان فرموده که نَفِدَ الْبَحْرُ، بحر تمام میشود قبل از اینکه کلمات خدا تمام بشود.
یک روایتی یک وقتی دیدم آن وقت تعجّب کردم حالا تعجّب نمیکنم و بلکه میگویم کم است، جبرئیل میگوید:من از وقتی که خلق شدهام، -حالا شاید به صورت مثال است، برای پیغمبر عرض میکند- یک قطار شتر همین طور دارد میرود، همیشه این میرود، سؤال کردم که این قطار شتر با این طولانی بودن شاید هزارها سال است دارند این شترها میروند. اینها بارشان چه هست؟ فرمود بارشان فضائل علی بن ابیطالب است.علی بن ابیطالب -من نمیدانم این حرفها را بزنم در این مجلس یا نه، شما اکثراً نخبههایی هستید که مطالب را با آیات قرآن و روایات استفاده کردهاید و میدانید علی علیه الصلوه و السلام- هر چه دربارهاش معجزه نقل کنند باز به اندازهای است که من و شما بفهمیم، من گاهی در ضمن صحبتهایم گفتهام که حضرت سلیمان اگر بیاید داخل لانه مورچه، با مورچهها زندگی بکند چه باید بکند؟ اینکه میگویم سلیمان، نمیگویم علی بن ابیطالب به جهت اینکه این مثالم درست واقع بشود. حضرت سلیمان با همه آن علم و دانش و فهمش این کوچک بشود بیاید داخل لانه مورچهها، طبعاً باید همان کارهایی که مورچهها میکنند او هم بکند، همان آسیبهایی که مورچهها میبینند او هم ببیند.والاّ داخل لانه مورچه چکار میکند؟! درمقایسه با علی بن ابیطالب از مورچه هم کوچکتریم، این که میگویم مورچهها برای اینکه با مقایسه با حضرت سلیمان میخواهم عرض کنم والاّ ما للتّراب و ربّ الارباب؟! خدایتعالی منّت بر ما گذاشته، وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ (اسراء / ۷۰) ما بنیآدم را اکرامش کردیم، چکار کردیم؟ رَزَقْنَاهُمْ مِنْ الطَّیِّبَاتِ، ما طیّبات را فکر میکنیم -در بُعد ظاهریش هم همینطور است- که یعنی گلابی سالم، انگور سالم، غذای خوب؛ ولی رزق روحی و معنوی مهمتر است، رَزَقْنَاهُمْ مِنْ الطَّیِّبَاتِ، برای اینکه روزی بدهیم آنها رااز پاکیزهها، از علم پاک، از مخزن پاک، از دل پاک، وَرَزَقْنَاهُمْ مِنْ الطَّیِّبَاتِ، اکرام بنیآدم کردیم، اختیار به انسان دادهایم، انسان را انسان کرده وخلقکم الله انوارا فجعلکم بعرشه محدقین حتّی منَّ علینا بکم، منّت خدا بر ما گذاشته که اهلبیت عصمت را چند روزی در بین ما فرستاده تا ما را از رزق پاک مرحمت کنند.وَرَزَقْنَاهُمْ مِنْ الطَّیِّبَاتِ، امّا ما چقدر قدردانی کردهایم؟ قدردانی ما چقدر بوده؟ -قدردانی ما- از خدا چقدر قدردانی کردیم که از ائمه باشد؟! و ما قدروااللّه حقّ قدره،چقدر از الطاف پروردگار ما قدردانی میکنیم، در شبانه روز چقدر مینشینیم شکر نعمتهای پروردگار را میکنیم؟ اقلاً شب اگر خوابَت نمیبرد نرو قرص خوابآور بخور! أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (رعد / ۲۸) بنشین با خدا حرف بزن، خوابیده حرف بزن! الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ (آلعمران / ۱۹۱) عَلَى جُنُوبِهِمْ یعنی خوابیده. خوابیده! خوابت هم نمیبرد،
اینکه می خواهی یکساعت دررختخواب بغلطی و اعصابت خورد بشود بگو: خداجان! یادم نمیرود نعمتهای تو، من بچه بودم اینطور به من پناه دادی، جوان بودم این طور به من عنایت کردی، پول نداشتم این طور به من پول رساندی، تمام نعمتها را یاد بیاور.از دو حال خارج نیست من میگویم از دو حال خارج نیست، یا خواب به کلّی از سَرت میپرد، عاشق پروردگار؛کمکم بلند میشوی دو زانو مینشینی اشکت جاری میشود یا همین آرامشت میدهد خوابت میگیرد.هر دوی آنها خوب است. هردویش. اگر خوابت برد که خوب مطلوب توبوده.تو دراز کشیدی که خوابت ببرد.اگر بلند شدی نشستی خواب از سرت رفت، خواب به چه درد میخورد؟ خواب ای کاش نبود! بعضیها میگویند کاش که خواب نداشتیم، هشت ساعت آدم بیجان روی زمین بیفتد که چه؟ کاش خواب نبود، ولی خدا در قرآن خواب را از نعمتهای خودش بر مردم بیان فرموده، وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا (نبأ / ۹) سُبات در معنای فارسی یعنی دربرگیرنده، دیده اید یک بچّهای خیلی بازی میکند، شلوغ میکند، خسته میشود، مادر میگیرداو رادربَغل، او را نگه میدارد، یک قدری خستگی اوبرود،آرامش پیدا کند، اگر این خواب نبود آنهایی که حریص به دنیا هستند، آنهایی که اهل کار و اهل کوشش برای درآمد دنیا هستند خودشان را میکشتند! از بین میبردند! خستگی میآمد، یک وقتهایی نمیدانم برایتان پیش آمده خسته بشوید خوابتان هم نبَرد! آنچنان ناراحت میشوید که حساب ندارد.وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا، دربَغل میگیرد خواب شما را.او میآید شما را میگیرد.خواب بیاید شما را بگیرد نه شما بروید دنبال خواب.
یکی از علمای بزرگ که خدا رحمتش کند، ایشان خیلی پرکار بود، من از خودش چون رویم نشد سؤال کنم از برادرش سؤال کردم، که این همه کتاب،متجاوز از هزار جلد کتاب نوشته، این همه کار میکند، این چطوری این کارها را میکند؟ -حتی بعضیها میگفتند این کتابهای دیگران را بر میدارد به نام خودش چاپ میکند! دشمنها بودند والاّ خود ایشان مرد بسیار بزرگواری بود. برادرش به من گفت سه چیز ایشان دارد که هیچ کس ندارد، -این را بد نیست یاد بگیرید- یکی اینکه هیچ وقت به سراغ خواب نمیرفت، خواب به سراغ او میآمد.حضرت لقمان به پسرش گفت همیشه روی تُشَک پَر قو بخواب! گفت:شاید گیرم نیاید! -پَر قو ظاهراً خیلی نرم است- گفت:روی تشک پر قو بخواب! گفت:شاید گیرم نیاید.گفت نفهمیدی چه گفتم! آن قدر نخواب که وقتی که روی سنگها افتادی خوابت بگیرد خیال کنی روی تُشَک پَر قو خوابیده ای! من دیده بودم، یک چوپانی بود من رفته بودم بااوقدم میزدم، دربیابانهای اطراف مشهد.این دراز کشید، مثل اینکه سرش را هنوز روی زمین نگذاشته بود خوابش برد! -خیلی عجیب است- وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا، به سراغ خواب نروید، حالا امشب خودتان را نشان بدهید، چُرتتان آمد آخرهای شب، بخوابید. مسألهای نیست، خودتان را مریض نکنید.خدایی که روزهی واجب را گفته نگیرید اگر مریض میشوید نمیگوید خواب مستحبّ شب احیاء را مجبورید اگر مریض هم شدید نخوابید! -دقّت کردید؟- خوابتان گرفت بخوابید، امّا من میدانم همهتان اینطوری هستید که امشب اگر خواب هم بروید خواب به سراغتان میآید نه اینکه شما به سراغ خواب بروید، والاّ الان اکثر شما رفته بودید به سراغ خواب. دوّم:میگفت این عالم بزرگ، اینطوری بود -اینها را میگویم از بحثمان شاید خارج بشویم ولی بد نیست، برای استقامتتان خوب است، یاد بگیرید- که هیچ وقت هیچ مسألهای حواس او را پرت نمیکرد. میگفت در کربلا بودیم یک کودتایی شد، اطراف خانهی ایشان را گرفته بودند که ایشان را اذیّت کنند، ما اطلاع از ماهیّت کودتا نداشتیم ولی کمونیستها موفق شده بودند، میخواستند ایشان را اذیّت کنند، ریخته بودند درِخانهی ایشان و کَسَبه داشتند اینها را دفع میکردند، سر و صدایی بود، گفتیم خود این آقا کجاست؟ رفتیم دیدیم درکتابخانه دارد کتاب میخواند! یک همچنین روحیهای داشت، بالاخره اینها یا میآیند داخل که من یا کتاب بخوانم یا نخوانم میآیند داخل! یا نمیآیند داخل که باز یا کتاب بخوانم یا نخوانم فرقی نمیکند! سوّم: میگفت ایشان از وقتهای کوچک ریزش هم استفاده میکند. مثلاً رفته دراطاق انتظار طبیب نشسته تا نوبتش بشود، یک کاغذ و قلم ویک مطلبی را هم فکر کرده همانجا مشغول نوشتن میشود. ما مینشینیم اعصابمان هم خورد میشود که این مریضی که پیش طبیب است این چرا بیرون نمیآید؟ گاهی هم بلند میشویم میزنیم پشت در! بابا یک کاری بکن! بنشین یک چیزی بنویس، یک مطلبی را فکر کن. میگفت حتّی دستشوئی میرود یک روزنامه بر میدارد آنجا مینشیند دردستشوئی روزنامه میخواند! بله.اینها خیلی مهم است، وقتهای انسان دراین دنیا آن قدر زیاد نیست که شما وقتتان را به بطالت بگذارنید.
امشب شب شهادت امیرالمؤمنین است، کلمهاللّه، این کلام خدا آمده بین ما، ما چقدر قدرش را دانستیم؟ هیچ! چقدر اذیتش کردیم، فرمود: صبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی اینها مصیبت است، بیست و پنج سال صبر کردم صبر من -مبالغه ندارد امام- مثل کسی بود که در گلویش در حلقومش استخوانی باشد و در چشمش خاری فرو رفته باشد.دربارهاش امام میفرماید: السلام علی اوّل مظلوم، اولین مظلوم است علی بن ابیطالب، میخواهید یک گوشهای از مظلومیّتش بگویم؟! آن قدری که او فاطمه را میشناخت ما یک سر سوزن شناخت او را نسبت به فاطمهی زهرا نداریم.الان اگر کسی جسارتی در مقابل شما به فاطمهی زهرا بکند شما چه حالی پیدا میکنید؟ چه طوری برخورد میکنید؟ در مقابل چشمش دَر به پهلوی همسرش، کوثرش، آن علمِ پروردگاری که منعکس شده در دنیا، زدند، پیغمبراکرم فرموده بود:حرفی نزنی! صبر کن! جا دارد امشب وقتی شمشیر به فرق نازنینش میخورد صدا بزند: فزت و ربّ الکعبه! –چراغها را خاموش کنید آماده برای احیاء امشب و قرآن سر گرفتن بشوید- همه با توجّه! آقا امیرالمؤمنین ما شیعیان توئیم، اگر چه نمیتوانیم این ادّعا را بکنیم، ولی عرض میکنیم ما دوستان شما هستیم، به خدا قسم آقا اگر امشب شما را در خواب ببینیم تا چند روز خوشحالیم که ما علی را در خواب دیدهایم! این علامت دوستی ماست، علامت محبّت ماست، السلام علیک یا امیرالمؤمنین.
جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.